صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

zamanididgah در آغاز کار وزیر محترم آموزش وپرورش و همزمان با وعده های پی درپی ایشان مبنی بر ایجاد کار گروه اقتصادی جهت بهبود معیشت فرهنگیان و اعلام نتایج آن و ملموس شدن تبعات عملی آن در طی ماه های آینده، که پس از گذشت بیش از یک سال هنوز اثری از آن دیده نمی شود، نقطه نظراتی از ایشان در آن زمان منتشر گردید که دارای ابهام فراوان بود. از جمله ی این سخنان پرداختن حقوق فرهنگیان توسط مدیران مدارس بود، که پس از گذشت حدود یک سال به گونه ای عملی شد و تعدادی از مدارس به فردی فرهنگی با عنوان مؤسس واگذار شده که باید معلمان آموزشگاه را خود تأمین کند و حقوق آنها را نیز پرداخت نماید. البته آموزش وپرورش نیز متعهد می گردد که به ازای هر دانش آموز مبلغی را به حساب مؤسس واریز نماید.

ظاهراً این کار بر اساس مصوبه ی نوزدهم بهمن ماه 92 در مجلس است، که با اجرای آزمایشی تفویض اختیار مالی به مدیران در نیم درصد از مدارس کشور موافقت نمود. امسال نیزبر اساس شنیده ها این روند قرار است به 5 درصد مدارس گسترش یابد!

ظاهراً این مصوبه مجلس، در پی برداشتن مقداری از بار مالی و جبران کمبود معلم و شاید اهدافی دیگر است. اما سؤال این جاست که آیا خصوصی سازی و واگذاری مدارس، مانند واگذاری یک کارخانه ی صنعتی است که چنین با بی پروایی صورت می گیرد. البته آموزش وپرورش در طی سالیان اخیر از این گونه تحولات ، زیاد داشته است و شاید انتظار چنین برنامه هایی نیز بعید نیست.

در این که نفس این عمل چه محاسن و معایبی دارد، باید کارشناسان امر نظر دهند. همان طور که در مصوبه ی سال گذشته مجلس قرار بر این بوده که هر سه ماه یک بار گزارشی از روند کار مدارس واگذار شده، داده شود. ولی در اینکه آیا این امر صورت گرفته شده است جای بسی سؤال است، چرا که اگر قرار بود به راحتی هر فردی بدون تفحص و گزینش وارد حوزه ی آموزشی فرزندان این مرزو بوم گردد ؛ پس این همه سخت گیری سالیان اخیر برای جذب یک نیروی آزاد حتی به صورت ساعتی برای چه بود؟!

حال آقای روحانی ریاست محترم جمهور در جلسه ی شورای اداری گلستان در تاریخ دوازدهم آذرماه سال جاری، عقیده دارند که " در این روش معلم با سوادتر و دانش آموز بهتر، تحصیل و علم آموزی خواهد داشت " .

از طرف دیگر مادری که دبستان فرزندش به بخش خصوصی در آستانه سال تحصیلی جدید واگذار شده است، می گوید: معلمان فرزندم افرادی بودند که تسلط کافی به آموزش نداشتند و بعد از اعتراض خانواده ها، مؤسس برای چندمین بار معلم را تغییر داد و معلم جدیدی جایگزین نمود.

از سوی دیگر مؤسسان به خانواده ها اعلام کرده اند که احتمالاً سال آینده از آن ها هزینه دریافت خواهد شد که صحبت آقای حداد عادل عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در تاریخ 28 آبان در حاشیه ی همایش جامعه تعلیمات اسلامی در جمع خبرنگاران نیز مؤید این صحبت ها است که ایشان می گویند: « دریافت وجه از اولیاء در مدارس واگذار شده از سال آینده اشکالی ندارد. »

حال سؤال اینجاست آیا مجموع این سخنان مؤید این امر نیست که قرار است به آرامی و با زیرکی خاصی قانون اساسی دور زده شده و تحصیل رایگان نم نم به تحصیل پولی در مدارس دولتی تبدیل گردد  و آیا تصویب و تأیید و تمجید از این طرح ها از افرادی که سوگند به اجرای قانون اساسی خورده اند خالی از اشکال نیست؟!

اما سخنان مخالفان و موافقان این امر نیز شنیدنی است.

حاجی بابایی وزیر سابق آموزش وپرورش:

« طرح بسته حمایتی با واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی منجر به ضعیف شدن مدارس دولتی می شود.سال آینده 25 هزار نیروی دانشگاه فرهنگیان وارد آموزش و پرورش می شوند، از سوی دیگرجمعیت دانش آموزی رو به کاهش است و مشکل کمبود معلم برای یک مقطع زمانی است و پس از آن به وضعیت متعادل خواهیم رسید و باید وضعیت کنونی را مدیریت کرد. »

علی احمدی وزیر اسبق آموزش و پرورش:

« واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی دارای آسیب های 10 گانه از جمله احتمال حضور معلمان کم تجربه، ایجاد رانت و رابطه مؤسسان  و رؤسای آموزش وپرورش را دارد. »

فرشیدی، دیگر وزیر اسبق آموزش وپرورش:

« بسته بندی حمایتی از مدارس غیر دولتی ابهاماتی دارد و کار به صورت سلیقه ای پیش می رود. »

خانم مرضیه گرد، رئیس سازمان مدارس غیر دولتی وزارت آموزس وپرورش:

« هدف اصلی این طرح مشکل کمبود نیروی انسانی در وزارتخانه است و با اجرای این طرح امسال تا 8 مهر ماه تمام کلاس های درس، معلم داشتند. »

این جمله بنده را یاد حرف یکی از مسئولین سابق آموزش و پرورش شهرستان محل کارم می اندازد که می گفت: «برای ما مهم نیست سر کلاس درس چه شخصی باشد، معلم باید فردی باشد که توان کنترل دانش آموزان را داشته باشد! »

صحبت های خانم مرضیه گرد نیز چنین القا نماید که همین بس که بر سر کلاس درس یک معلم اسمی وجود داشته باشد و این در حالی است که باید پرسید: آیا این افراد حاضرند فرزندان خود را در این مدارس ثبت نام نمایند؟

به امید روزهای بهتر برای آموزش و پرورش.

ارسال مطلب برای سخن معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

 

 

منتشرشده در یادداشت
afsharspecial علی  افشارسمیرمی* 
 
چندی پیش در خبرها خواندیم که به فاصله نزدیکی از هم، جان معلمی در بروجرد توسط دانش‌آموزی گرفته شد و معلمی دیگر در مازندران حین صحبت برای دانش‌آموزان جان داد. صرف‌نظر از عوامل یا انگیزه‌های پنهانی موثر در بروز هردو حادثه، وجه اشتراک هر دو اتفاق« مرگ ناگهانی معلم» و آن هم در کلاس درس است.
این وقایع ما را به درک نکته ظریفی رهنمون می‌سازد و آن نگاه معمول به این قشر نسبتا عظیم جامعه است. واقعا ما چه اندازه یاور معلمان هستیم که خود یاور فرزندان ما هستند؟
مطمئنا آنها هر قدر هم که زیاد باشند، زیادی نیستند.ضمن اینکه میزان توقعات ما از آنها زیاد است. آنها به همراه دانش‌آموزان در دو سوی فرآیند آموزش و پرورش ایستاده اند که خود نمایندگان طبقات فرادست و فرودست جامعه محسوب می‌شوند.اما سلسله مراتب اداری مرسوم در نظام آموزشی ما، معلمان را در مرتبه پایین‌تر از مدیران و معاونان نشانده است.
بنا بر هویت شرقی و ذهنیت اشراقی دیرینه‌ای که در روحیه جمعی ماست، معمولا تمجید و تجلیل زیادی از معلم شده و می‌شود و به همین خاطر انتظارات زیادی از او وجود دارد درحالی که اختیارات و امکانات محدودی دارد. از آنجا که در نظام آموزشی متمرکز ما، قریب به اتفاق بودجه آموزش و پرورش به حقوق معلمین اختصاص دارد، طبیعی است که همه امید و انتظار متوجه آنها باشد. علی‌الظاهر هم چنان می‌نماید که معلمان در خط اول جهان آموزشی‌اند و محور و مبنای ساختار آموزشی به شمار می‌روند ، اما به‌درستی معلوم نیست که چرا نمی‌خواهند از این امتیازشان استفاده ببرند. شاید به‌واسطه برخورداری معمولشان از نوعی حجب و حیاست که برآمده از نوع فعالیت حرفه‌ای آنهاست. حشر و نشر دائمی با کودکان و نوجوانان هم سرگرم‌کننده است و هم در محافظه‌کار نمودنشان نقش دارد.
اضافه براین، یک عمر نظام آموزشی ما به شیوه پلکانی اداره شده است و هنوز مانده تا برف‌های عادت موجود آب شود. دیری است که آموزش معلم به‌صورت انتقالی  و روش تدریس او نیز به صورت سخنرانی بوده است. معلم به یک مامور یا نیروی اعزامی از مرکز شباهت داشته که باید کارش را که عبارت از آموزش خواندن، نوشتن، حساب کردن و یک سری اطلاعات عمومی بود، به نحو احسن انجام دهد. تداوم این عادت، جز خستگی و بی‌حوصلگی برای معلم و شاگرد در پی نداشته است. اکنون اما وضع عوض شده است. نیازها و مقتضیات زمانه دستخوش تغییرشده است و لذا حساسیت کار معلمان نیز دوچندان شده است.
در هجوم این همه باد تورم و تحریم، اعتبارات سالانه نظام آموزشی افزایش قابل‌توجهی نیافته است. درحالی که بر میزان توقع و انتظار اولیا در برابر مدرسه و معلمان اضافه شده است. منفعل شدن نظام آموزشی در برابر خانواده و درازکردن دست نیاز به مساعدت و مشارکت آنها، به اندازه کافی به محوریت و اهمیت دانش‌آموزان در فرآیند آموزش دامن زده است.
برای همین است که دیگر، معلمی در توان و ظرفیت هرکسی نیست. معلم امروز در مواجهه با طوفان فناوری و اطلاعات روزافزون، ناچاراست که یک متفکر و محقق باشد و البته این همه دشواری او نیست.فراتر از سرشاری او در دانش، باید از هوشیاری در روش هم برخوردار باشد.
 
* معلم
منتشرشده در یادداشت

مهرداد حمزه

دي‌ماهِ همدان صبح‌هاي سردي دارد، حتي اگر برف نباريده باشد. سوز سرما بر پهناي صورت مي‌نشيند و تا مغز استخوان فرومي‌رود. برنامه قرار است ساعت هشت شروع شود اما در حياطِ مدرسه خبري نيست. چند نفری گوشه‌ی حیاط فوتبال بازي مي‌كنند و بقيه سر كلاس درس هستند. رئيس‌هيأت دوچرخه‌سواري استان تلفني درباره‌ی برگزاري مراسم با مسؤولان حرف می‌زند.

اينجا دبستان آيت‌اله معصوميِ شهر همدان است. دانش‌آموزان این مدرسه در حركتی داوطلبانه، به عشق معلم ورزش خود كه اين روزها با سرطان ريه دست‌وپنجه نرم مي‌كند، سرهاي خود را تراشیده‌اند. مدرسه‌ي كوچك راهرویی باريك دارد و كلاس‌هايي نه چندان بزرگ، نيمكت‌هايي قديمي و تخته سياه و گچ.

چند نفری از مهمان‌ها در دفتر مدرسه نشسته‌اند. هميشه دوست داشتم در دفتر مدرسه چاي بخورم اما همه آن‌قدر درگیر برگزاری مراسم هستند که مجبور می‌شوم به آبدارخانه بروم و گلويي تازه كنم.

كم‌كم به جمعیت مهمان‌ها اضافه مي‌شود، هر كس در گوشه‌اي مشغول صحبت با ديگري است. انگار با پادرمياني معاون استاندار مشكلاتی که باعث تأخیر در اجرای برنامه بوده، برطرف شده و حاضران مهيای مقدمات برنامه‌ مي‌شوند. از صندلي‌هاي اجاره‌اي رديف شده تا تريبون چوبيِ وسط حياط و نمايشگاه عكس روی دیوار آجري حياط، همه‌چیز نشان می‌دهد امروز روز متفاوتی برای این مدرسه است.

مدير مدرسه دانش‌آموزان را راهي حياط مي‌كند. بچه‌ها با سرهاي تراشيده و لباس فرم يك‌شكل مدام در در جنب‌وجوش‌ هستند. مدير ميكروفن به دست مي‌آيد و بچه‌ها را به صف مي‌كند.

در يكي از كلاس‌هاي خالي آرايشگري با يك ماشين اصلاح ايستاده تا هركسِ دیگری که مي‌خواهد موهاي سرش را بتراشد. من و يكي ديگر از خبرنگاران هم تصميم مي‌گيريم موهايمان را بزنيم. ديگر خبرنگاران و عكاس حاضر در مراسم ماجرا را شوخي گرفته‌اند و گمان نمي‌برند كه اين كار بكنيم، براي همين همه تا لحظه‌ی نشستن روي صندلي همراه ما می‌آیند. موهايم را كه مي‌تراشد احساس سبكي مي‌كنم، اما سرماي زمستان ملموس‌تر مي‌شود. تصویر روزهاي مدرسه رفتن و تراشيدن اجباريِ سر در ذهنم زنده می‌شود!

حالا همه‌چيز آماده است و همه منتظرند تا آقامعلم بيايد! چند نفري به استقبال او مي‌روند. اسپند دود مي‌كنند. قصاب چاقو به‌ دست آماده‌ی قرباني کردن است. آقامعلمِ ازراه‌رسیده را با صلوات از زير قرآن رد مي‌كنند. قدری با مهمان‌ها احوالپرسی می‌کند و می‌رود به سمت صف‌های بچه‌ها. با صداي فرياد بچه‌ها بلوايي در حياط مدرسه راه مي‌افتد كه ديگر كنترلش از دست مدير و معاون مدرسه خارج است «قادري دوستت داريم»، «قادري زود خوب شو».

قادري كه از اين همه شور و شوق به وجد آمده است به‌سختي مي‌تواند احساسش را بگوید: «با ديدن اين صحنه و بچه‌هايي كه سر خود را تراشيده بودند سرطانم را فراموش كردم.»

پشت تريبون حاضر می‌ایستد: «واقعاً نمي‌دانم چگونه اين‌همه لطف را پاسخ دهم. اما قول خواهم داد خوب شوم.»

cancer

محمدرضا قادري، سی‌وشش‌ساله، قهرمان دوچرخه‌سواري آسيا و معلم ورزش اين مدرسه، مدتي است كه درگير بیماریِ سرطان است . او تا امروز دوازده بار درمان ليزري كرده تا ريه‌اش دوباره به كار بيفتد.

به موهاي تراشيده‌ی من نگاهي مي‌كند و مي‌گويد: « سرطان را هديه‌ای الهي  مي‌دانم زيرا اين بيماري باعث شد به خدا نزديك‌تر شوم.»

او كه در میان دوچرخه‌سواران ايران و آسيا نامي آشناست الگوي خود در مبارزه با بيماري سرطان را لانس آرمسترانگ، قهرمان دوچرخه‌سواري دنيا، می‌داند که توانست سرطان را از پا دربياورد.

قادري می‌گوید: «دكترها ورزش كردن را براي من ممنوع كرده‌اند اما من همچنان ورزش و تمرين مي‌كنم، كوه ‌مي‌روم و حتي از تمرين‌هايم در دوران بيماري فيلمبرداري كرده‌ام. تا سرطان را از پا درنياورم ايستادگي خواهم كرد.»

از وضعيت درمانش مي‌پرسم. «پرونده‌ی پزشکی من به امريكا فرستاده شده و بايد براي درمان به آنجا سفر كنم اما برای این امر نيازمند حمايت مسؤولان هستم.»

دل پردردي دارد. «روزگاري كه روي سكو مي‌رفتم همه برايم دست مي‌زدند اما امروز بسياري از مسؤولان مرا فراموش كرده‌اند. نماينده‌ی مردم همدان به من قول داد پيگير وضعيت من باشد و هر كاري از دستش بر‌مي‌آيد انجام دهد اما تا امروز هيچ كاري نكرده است، حتي الآن حقوق دريافتي من از آموزش‌وپرورش هم قطع شده است. بسیاری از همکارانِ همدوره‌ی من به استخدام رسمی درآمدند اما حالا با قطع حقوق رسمی‌ شدنم هم منتفی شده است و حالا من با دوسومِ حقوق، که از سازمان تأمین اجتماعی دریافت می‌کنم، زندگی می‌گذرانم. من سال‌ها براي کشور و استان همدان افتخار‌آفريني كردم و امروز تنها انتظارم اين است كه مسؤولان كمك كنند تا بتوانم سلامتي‌ام را به‌ دست‌ آورم

او رابطه‌اش با دانش‌آموزان مدرسه را فراتر از رابطه‌ی معلمي و شاگردي می‌داند. عكس‌هاي قديمي‌اش با بچه‌ها را که روي ديوار حياط نصب شده نشان می‌دهد. می‌گوید وقتي ديده اين بچه‌ها به‌خاطر هم‌دردي با او سرهاي خود را تراشيده‌اند روحيه‌اش براي شكست دادن سرطان دوچندان شده.

عكاس‌ها از او مي‌خواهند تا همراه با دانش‌آموزان بر سر كلاس‌هاي درس حاضر شود. می‌رود.

آفتاب وسط آسمان مدرسه است، سرماي دي‌ماه رمقي براي آفتاب نگذاشته. سرم يخ مي‌زند. مدرسه شبيه پادگان نظامي شده. سربازهاي كوچك اين پادگان از سر و كول معلم ورزش خود بالا مي‌روند و با چنان ذوقي دوست داشتن معلم خود را فرياد مي‌زنند كه انگار مي‌خواهند همه‌ی دنيا صداي آنها را بشنود.

عکس ۱ از ایسنا/عکس ۲ از مهرداد حمزه

شبکه آفتاب

 

از پائولو فریره اغلب به عنوان یکی از چهره‌هایی یاد می‌شود که شیوه‌ای انقلابی را در دانش پداگوژی (تعلیم‌ و تربیت) بنیان نهاد. نزد فریره با این درک محوری مواجه می‌شویم که ستمدیدگان (محرومان و سرکوب‌شدگان اقتصادی-اجتماعی) اگرچه از توان درونی فهم و یادگیری برخوردارند، اما تحت فشار ساختارهای طبقاتی و ستم‌ها و محرومیت‌های محیطی، در شرایط معمول امکان چندانی برای شناخت و پرورش قابلیت‌های خود نمی‌یابند؛ یعنی استثمار و سرکوب و ستم نه تنها ساحت فعلیت زندگی‌ ستمدیدگان، بلکه ساحت بالقوه‌گی‌های انسانی آنان را نیز در برمی‌گیرد.


سارا امیریان

از نظر فریره به طور کلی ستمدیده تصویر خود را از خلال‌‌ همان دریچه‌ای می‌نگرد که ستمگر پیش روی او گشوده است و حتی تصویری که ستمگر از او پرداخته است را درونی می‌کند و بدین‌ترتیب به موقعیت‌اش خو می‌کند. بر مبنای این تصویر، او خود را مادون ستمگر و از این رو مستحق فرودستی و سرنوشت محنت‌بارش، یا حداقل ناتوان از تغییر آن می‌بیند. درست از همین رو، ستمدیده -در شرایط معمول- عمدتا علاقه‌ای به فهم عمیق موقعیت خود و مشارکت در حیات سیاسی جامعه به منظور تغییر این موقعیت ندارد. 
فریره انکشاف قابلیت‌های درونی ستمدیدگان، به‌مثابه ضرورتی اساسی در فرآیند رهایی ستمدیدگان، را امری حادث یا ناگزیر تلقی نمی‌کند؛ بلکه آزاد شدن این قابلیت‌‌ها را پیش از هر چیز منوط به رفع تصویر مسلطی می‌داند که ستمدیده از خود دارد؛ تصویری که بر او تحمیل شده است و در روندهای بدیل آموزش انتقادی و خودآموزی قابل رفع است.
 در خصوص آموزش سیاسی توده‌های تحت ستم، درک فریره با رویکردهایی که چنین آموزشی را در قالب رابطه‌ای یک‌سویه (و خواه‌ناخواه اقتدارآمیز یا ابزاری) پی‌ می‌گیرند، کاملاً متفاوت است. چرا که فریره ستمدیده (در اینجا: یادگیرنده) را سوژهٔ اصلی فرآیند آموزش تلقی کرده و آموزش رهایی‌بخش را مبتنی بر رابطه‌ای دوسویه و دیالوگ-محور می‌داند. در اینجا نه فقط تمایز قاطعی میان آموزنده-آموزگار وجود ندارد، بلکه مصالح و موضوع آموزش نیز برگرفته از تجربه‌های زیسته و دغدغه‌ها و مشکلات دنیای عینی ستمدیده است.
با این همه، و به‌رغم تأکید فریره بر اهمیت آموزش رهایی‌بخش، درک او تمایزی اساسی با نگاه فرهنگ‌باورانه دارد و آن اینکه فریره آموزش را مقدم بر مبارزه برای رهایی و یا جایگزین آن نمی‌داند؛ بلکه آموزش را قدمی ضروری و مکملْ به موازات مبارزات سیاسی و طبقاتی در جهت تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعیِ نظم مسلط می‌داند. 
فریره طی سالیان‌ طولانی از طریقِ پژوهشِ انضمامی و در پیوند مستمر با زاغه‌نشینان و کارگران و محروم‌ترین اقشار جامعه، به نزدیک‌ترین وجهی با مقولهٔ آگاهی طبقاتی، عوامل تحریف‌گر و محدود‌کنندهٔ آن و شیوه‌های بدیل تغییر و ارتقای آن (با مشارکت فعال کارگران و به‌حاشیه‌ رانده‌شدگان) درگیر بود.  از این رو آموزش نزد فریره ضرورتی اساسی برای فهم انتقادی ستمدیده از خود و موقعیت‌اش بود؛ آموزشی که با پراتیک زندگی-مبارزه پیوند دارد و زمینهٔ فرآیند خودآموزی را مهیا کند. فریره این خود‌اموزی مستمر را امکانی برای رهایی ستمدیده از سیطرهٔ ایدئولوژیک طبقهٔ حاکم می‌دید، که این یک به سهم خود زمینهٔ گسترش و تعمیق مبارزات رهایی‌بخش را فراهم می‌سازد.
 آشنایی با درک فریره از اهداف و امکانات درونی آموزش و شیوه‌های بدیل تعلیم و تربیت می‌تواند روندهای مبارزاتی علیه نظم مسلط را به سلاح نیرومندی مجهز کند. به طور مشخص، پراکندگی و در پی آن فراگیر و قدرتمند نبودنِ چنین مبارزاتی -در کنار تمام عوامل ساختاری و مختصات محیطی آن- از سویی حاکی از عدم‌خودباوری ستمدیدگان است؛ و از سوی دیگر ترجمانی است از ناتوانی حلقه‌ها و کانون‌های فعال مبارزه در برقراری پیوندی مؤثر با توده‌های تحت ستم، که این دومی در قالب فاصلهٔ میان مبارزان و سازمان‌های سیاسی و گفتمان‌های آنان با بدنهٔ فرودست جامعه نمود می‌یابد، که شکل دیگری است از شکاف میان «نخبگان» و «توده‌ها». 
درحالی‌که بنا بر رویکرد فریره، فرآیند آموزش واقعی (یا ضروری) در‌ واقع یک فرآیند ارتباطی است که در طی آن نه تنها سوژگی و عاملیت ستمدیده رشد می‌یابد، بلکه آموزش‌دهنده نیز در رابطه‌ای دوسویه با وی قرار می‌گیرد و از جایگاه اقتدار «دانای کل» فاصله گرفته و در متن یادگیری دوجانبه، به آموزش مستمر خود متعهد می‌گردد («آموزش‌دهنده خود نیازمند آموزش دایمی است!»).
 حاصل این روند، گسترش زبانی مشترک برای فهم موقعیت و مبارزه با آن و -در همین راستا- کاهش فواصل اجتماعی‌ میان سوژه‌های بالقوهٔ تغییر است؛ فاصله‌هایی که در سازوکارهای بیگانه‌سازِ سرمایه‌داری‌ و سرکوب‌گری نظام‌های سیاسیِ‌ خادم آن ریشه دارند، و خود نیز با کاهش امکانات مبارزهٔ جمعی، بازتولید این سازوکار‌ها و روندهای سرکو‌ب‌ را تسهیل می‌کنند. بنابراین آموزه‌های فریره می‌تواند به سهم خود کمکی باشد برای اجتماعی ‌کردنِ رابطهٔ بین کانون‌ها و سازمان‌های انقلابی با ستمدیدگان از طریق ایجاد زبان مشترک و کاهش شکاف بین آن‌ها، و سلاحی برای توان‌مندسازی‌ستمدیدگان، تا از طریق شناخت عمیق موقعیت خود و نیز رشد قابلیت‌های نهان خود، راهی به سوی مبارزات رهایی‌بخش بگشایند. 
چکیده‌ای از زندگی‌نامهٔ فرِیرهپائولو فرِیره در سپتامبر ۱۹۲۱ در شهر رسیف مرکز استانی در شمال شرقی برزیل به دنیا آمد. او فرزند خانواده‌ای خرده‌بورژا و پای‌بند به آیین کاتولیک بود. پدرش افسر ارتش و فردی فعال و عمل‌گرا بود. فرِیره طی دروان کودکی‌اش به واسطهٔ تجربهٔ پیامدهای بحران‌ بزرگ اقتصادی اوایل ۱۹۳۰ متوجه معنای فقر و گرسنگی شد و تأثیرات شگرف آن‌ها را بر رشد توانایی‌های یادگیری و تحصیلی کودکان از نزدیک لمس کرد. به دنبال حاد شدن اثرات بحران اقتصادی، خانوادهٔ فریره از شهر بزرگ رسیف به شهر بندری کوچکی به نام جاباتاو در نزدیکی رسیف کوچ کردند. او از‌‌ همان زمان تصمیم گرفت زندگی‌اش را وقف مبارزه علیه گرسنگی نماید، تا کودکان دیگری آنچه را که او تجربه کرده بود تجربه نکنند. مرگ پدر در سال ۱۹۳۴ شرایط زندگی خانواده‌اش را ناگوار‌تر ساخت. فریره ناچار شد در کنار مدرسه، کار کند تا از این طریق بتواند در گذران زندگی خانواده‌اش سهمی ادا کند. بعد از اتمام مدرسه به تحصیل در رشتهٔ حقوق پرداخت و سپس حرفهٔ وکالت را پیشه کرد. اما به زودی این شغل را‌‌ رها کرد، چون دریافت که: «[رشته‌ی] حقوق چیزی نیست جز دفاع از حقوق مالکان علیه حقوق محرومان و بی‌چیز‌ها».
پس از آن فریره به حرفهٔ معلمی روی آورد و به تدریس زبان پرتغالی مشغول شد. از سال ۱۹۴۳ به تحصیل در رشتهٔ تعلیم‌وتربیت در دانشگاه رسیف پرداخت، جایی که همزمان به یادگیری فلسفه (عمدتا پدیدار‌شناسی و فلسفهٔ زبان) مشغول شد. در موقعیت جدید، ذهن جستجوگر فریره درگیر پرسش‌هایی در باب زبان و ارتباط گردید. در سال ۱۹۴۶ مدرّس دانشگاه رسیف شد و در همین سال سرپرستی پروژه‌ای را بر عهده گرفت که از سوی کارفرمایانِ چندین کارخانه با هدف کمک به بهبود زندگی کارگران این کارخانه‌ها و خانواده‌های آنان راه‌اندازی شده بود. طی این پروسه‌ی کاری توجه فریره به شکاف میان روش‌های مرسوم و نخبه‌گرایانهٔ آموزش و زندگی واقعی طبقهٔ کارگر جلب شد. از این رو متأثر از دغدغه‌های حرفه‌ای و گرایش‌ سیاسی‌اش، به تحقیق دربارهٔ شیوهٔ بدیل سوادآموزی به کارگران و محرومان و زاغه‌نشینان روی آورد و نیز به آزمودن تجربی ایده‌هایش پرداخت. در سال ۱۹۵۹ با نوشتن رساله‌ای در باب «وضعیت امروزی آموزش عمومی در برزیل» دکترایش را از دانشگاه رسیف دریافت کرد. سپس در‌‌ همان دانشگاه به تدریس فلسفه و علوم تربیتی مشغول شد و از سال ۱۹۶۱ سرپرستی دانشکدهٔ «توسعهٔ فرهنگی» این دانشگاه را بر عهده گرفت. در سال ۱۹۶۲ در پی آزمایش موفقیت‌آمیز شیوهٔ سوادآموزی‌اش بر روی ۳۰۰ کارگر نیشکر، و جلب حمایت دولت وقت برزیل، حلقه‌های فرهنگی متعددی برای گسترش این شیوهٔ سوادآموزی دایر شدند. در پی کودتای نظامیان برزیل در سال ۱۹۶۴ و تسخیر قدرت حکومتی، فریره دستگیر و به مدت ۷۲ روز زندانی شد؛ به این ترتیب برنامه‌های سیاسی-آموزشیِ برابری‌خواهانه‌اش برای گسترش سوادآموزی گسسته شد. 
فریره طی ایام زندان، نوشتن نخستین کتابش به نام «آموزش همچون پراکسیس آزادی» را آغاز کرد که مانند بسیاری از آثار بعدی او عناصر تحلیل مارکسیستی (نظیر ساخت طبقاتی جامعه و اهمیت پراکسیس) را در خود داشت. پس از آزادی موقتْ برای خلاصی از خطر دوبارهٔ زندان، برای مدت کوتاهی به بولیوی گریخت و سپس در شیلی اقامت گزید و در دانشگاه سانتیاگو به تدریس پرداخت. او سال‌های تبعید را به پژوهش و تالیف و تدریس سپری کرد و در همین راستا مدت کوتاهی را در ایالات متحده‌ و نیز چندین سال را در سوئیس به تدریس رویکرد آموزشی‌اش و هدایت برخی پروژه‌های آموزشی گذراند. در سال ۱۹۸۰ با آغاز دوران تازهٔ حکمرانی در برزیل به وطن بازگشت و به تدریس در دانشگاه سائو پائولو پرداخت. بین سال‌های۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶ سرپرستی پروژهٔ سوادآموزی بزرگسالان را که از سوی «حزب کارگران» در شهر سائوپائولو اجرا می‌شد بر عهده گرفت. فریره در سال ۱۹۹۷ چشم از جهان فروبست. 
 آموزش ستمدیدگان : کتاب «آموزش ستمدیدگان» که نخستین بار به سال ۱۹۶۸ به زبان پرتغالی انتشار یافت، یکی از شناخته‌شده‌ترین و تاثیرگذار‌ترین آثار فریره است. با وجود سال‌ها ممنوعیتِ انتشار این کتاب در برزیل و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، این اثر و به طور کلی شیوهٔ آموزشی فریره با استقبال نسبتاً خوبی از سوی برخی گرایش‌های چپ اروپایی و پاره‌ای محافل آکادمیک مواجه شد. به نظر می‌رسد جدا از مضمون بدیع و درخشان کتاب، ‌ ترجمه‌های متعدد از این اثر و استقبال وسیع از آن متأثر از پیامدهای سیاسی-فرهنگی رخدادهای ۱۹۶۸ و به ویژه به چالش‌ کشیدن نظام آموزشی مسلط از سوی وفاداران به جنبش دانشجویی بوده باشد. در کتاب «آموزش ستمدیدگان» دو مفهوم محوری و برجسته وجود دارد که ضمن تبیینِ رویکردِ فریره به تعلیم و تربیت (پداگوژی)، و معنابخشی به سایر مفاهیمِ دستگاه نظری وی، جهان‌بینی فریره و درک او از حیات سیاسی و اجتماعی را بازتاب می‌دهند.
در ادامه به شرح مختصر این دو مفهوم می‌پردازیم:
 فرهنگ سکوت : مفهوم «فرهنگ سکوت در مرکز تجزیه و تحلیل فریره از جامعه قرار دارد. در اثر بدیع‌اش به نام «آموزش ستمدیدگان» او به توصیف و تشریح خصلت طبقاتی جامعه‌ می‌پردازد که راه را بر ایجاد یک جامعهٔ برابر، باز و دموکراتیک می‌بندد. بخش بزرگی از زاغه‌نشینان و کارگران روستایی حاشیهٔ شهرهای بزرگ از دسترسی به هر گونه آموزش متعارف محروم بوده و -اصطلاحا- بی‌سواد مانده‌اند. محروم‌ماندن زاغه‌نشینان از تجربهٔ مناسبات جدید و بیگانه‌ماندن آنان از دنیا، هم‌چنین عدم پرورش آگاهی از جمله دلایلی بودند که موجب شدند فریره اجرای روش سوادآموزی‌اش را به این مناطق حاشیه‌ای اختصاص دهد. او باور داشت که رشد آگاهی می‌تواند گامی برای مشارکت در زندگی سیاسی باشد.
منظور فریره از مفهوم «فرهنگ سکوت» تاکید بر موانع درونی فرآیند یادگیری نزد ستمدیدگان، و بی‌علاقگی آنان به یادگیری است.  «فرهنگ سکوت» فرهنگ وابستگی است. مردمان مغلوبِ این فرهنگ، وضعیت خود را خُدادادی تصور کرده و خود را تسلیم سرنوشتشان می‌کنند. ستمدیدگان و طبقات تحت ستم قادر به بیان خود و مطالباتشان نیستند، در نتیجه نمی‌توانند در زندگی سیاسی مشارکتی داشته باشند، چه رسد به آنکه از امکان بیان ویژهٔ خود برخوردار گردند. 
در نظر فریره، ساختارهای اجتماعی- اقتصادیِ جامعهٔ طبقاتی مسبب سرکوب ستمدیدگان و ایجاد «فرهنگ سکوت» در میان آنان است. «فرهنگ سکوت» که خود در ساختارهای اجتماعی- اقتصادی جامعهٔ طبقاتی ریشه دارد، به نوبهٔ خود تاثیرات ساختار‌ها و ماندگاری آن‌ها را تقویت و تشدید می‌کند. فریره از یک رابطهٔ ضد دیالوگی میان ستمدیدگان و ستمگران سخن می‌گوید. ستمگران (سرکوبگران) مردم را جزو مایملک و دارایی‌های شخصی خود می‌انگارند و مانع از آن می‌شوند که آن‌ها به وضعیت خود آگاه گردند. تمام این فرآیند از طریق تکثیر مستمر دروغ‌های هدفمند سرکوبگران در رسانه‌های گروهی و مدرسه‌ها محقق می‌گردد؛ دروغ‌هایی که می‌کوشند ستمدیدگان را متقاعد سازند که آن‌ها نادان، کم عقل و تنبل هستند و -از این رو- جایگاهی مادونِ (فرودست) سرکوبگران دارند. 
ترویج طولانی‌مدت چنین دروغ‌هایی این هدف را دنبال می‌کند که ستمدیدگان را به این باور برساند که آن‌ها هیچ‌اند و کاهل و ناتوان‌اند و هیچ ارزش و معنایی ندارند. تجارب هر روزهٔ خود ستمدیدگان در تماس مستمر با گرسنگی، فلاکت، اضطرار و سرکوب نیز تایید مجدد و مداومی است بر «هیچ‌بودگی» آنان. 
از نگاه ستمدیده، سرکوبگر یک انسان واقعی و الگویی از یک انسان است. از این رو ستمدیده تلاش می‌کند تا به موقعیت اجتماعی مورد احترام سرکوبگر دست پیدا کند، هر چند دروغ‌پردازی‌های هدف مند یادشده به او این پیام مکرر را انتقال می‌دهند که وضعیت فلاکت‌بار او نتیجهٔ ناتوانی‌ها، بلاهت‌ها و تن‌آسایی‌های خود اوست و -در نتیجه- چنین می‌پندارد که فاصله‌ای پرنشدنی میان او و ستم‌گر وجود دارد. فریره متوجه این نکتهٔ مهم شد که ستمدیدگان تصویر سرکوبگران را کاملا در خود درونی کرده‌اند، تصویری که آگاهی ستمدیدگان را به طور قابل توجهی «از-خود-بیگانه» کرده است.
فریره از انفعالی کامل و اطمینانی بی‌معنا و انفعالی در برابر سرکوبگران حرف می‌زند. [و از اینکه] شعور و آگاهی آن‌ها منحصرا متعلق به سرکوبگران است. و این گونه است که از نظر فریره می‌توان ترس ستمدیدگان در برابر آزادی را توضیح داد.
آزادی همیشه به معنای استقلال و خودفرمانی است و در موارد مشخص به معنای آن است که ستمدیده باید تصویری که سرکوبگر از او برساخته است را از خود دور کند تا بتواند به موجود متفکر مستقلی بدل گردد و برای فهم خود و موقعیت‌اش بر پاهای خود بایستد. با این وجود، پذیرش سرکوب‌ و حفظ انطباق در برابر نظام کنترل سرکوب‌گر، به ستمدیده احساسی از امنیت می‌دهد. چرا که آگاهی منطبق با وضعیت فرودستی و وابستگی کامل، با القای حس بی‌ارزشی و ناتوانی، مانع از آن می‌شود که شخص در جهت استقلال، پذیرش مسئولیت (نسبت به خود) و رهاسازی خویش حرکت کند. 
برای ستمدیده چه بسا انطباق و وابستگی‌اش به وضعیت اسارت‌بار خود اغلب بهتر از داشتن تفکر آزادانه‌ است؛ چرا که این‌یک دربردارنده‌ و زایندهٔ آزادی است. در قدم بعدی فریره به این باور رسید که برای تغییر جامعه، تنها آگاه شدن ستمدیدگان و آموزش آگاهی به مردم ستمدیده کافی خواهد بود.
اما او به زودی این دیدگاهش را تعدیل کرد: بدین ترتیب که فراروی از جامعهٔ طبقاتی را به مثابه امری کاملا ضروری در مسیر رهایی ستمدیدگان در نظر گرفت. در عین حال، او باور داشت که یک تغییر انقلابی راستین همیشه دربردارندهٔ پداگوژی آگاهی‌بخش و رهایی‌بخش است. در غیر این‌صورت جامعهٔ آزاد شده به طور ناگزیری بار دیگر وارد شکل جدیدی از سرکوب می‌شود.
از نگاه فریره: «بدون تغییر رادیکال آگاهی، تغییر حکومت برای مردم تنها در حکم تعویض زندان خواهد بود» مفهوم «یادگیری بانکی» در تعلیم و تربیت متعارف پائولو فریره فرم تعلیم و تربیت عملی در برزیلِ اواسط قرن بیستم را مبتنی بر «مفهوم بانکی آموزش» می‌نامید.
این مفهوم ناظر بر شیوه‌هایی از آموزش است که به طور ضد-دیالوگی به انتقال دانسته‌ها (یا مضمون آموزش) می‌پردازند. در چنین شیوه‌هایی شاگردان به عنوان ابژه‌هایی در نظر گرفته می‌شوند که دانسته‌های مورد تأیید به آن‌ها خورانده می‌شود. در این متد آموزشی رایج، دانش‌آموزان در جایگاه ابژه‌هایی منفعل قرار می‌گیرند؛ به این معنا که به طور انفعالی آنچه را که معلمان در برابر آن‌ها قرار می‌دهند، دریافت و ضبط می‌کنند. فریره این شیوهٔ آموزشی-تربیتی را با کارکردهای متداول در نظام بانکی مقایسه می‌کند؛ جایی که سرمایه‌گذار (معلم) سرمایه‌ای را در حساب ذخیره یا صندوق بانکی (در اینجا: نزد شاگردان) به امانت می‌سپرد. در این روند آموزشی کاملا منفعلانه، شاگرد در مقابل معلم‌اش این وظیفهٔ کلی را بر عهده دارد که دانش انتقال‌یافته را نزد خود نگه‌دارد و آن‌ها را در هر زمان لازم (به هنگام انجام تکلیف یا پرسش و آزمون) در دسترس قرار دهد (تحویل دهد).
 کنش یادگیری، که انتقال دهندهٔ دانش به شاگردان است، قبلا به واسطهٔ رفتارهای آموزشی-تربیتی معلم به اجرا گذاشته شده است و صرفاً نتایج آن به شاگردان انتقال داده می‌شود. درحالی‌که آموزش از نگاه فریره به معنای دریافت و بلعیدن دانش‌های غریب و بیگانه نیست، بلکه آموزش حقیقی معطوف به فهم وضعیت زندگی خود به عنوان مسئلهٔ اصلی است، فرآیندی که با جستجوی راه‌حل برای از بین بردن این مشکل -از طریق تأمل و کنش- همراه است. 
هدفِ شیوهٔ تعلیم و تربیت بانکی آن است که از طریق شرطی‌سازی مردم، آن‌ها را با مناسبات مسلط قدرت انطباق دهد. به واسطهٔ عمل‌کردِ فراگیرِ این شیوهٔ آموزشی-تربیتی، مردم به این باور می‌رسند که قلمروی معنا و قابلیت خلاقیت تاریخی تنها به طبقهٔ ممتاز (سرکوبگران) تعلق دارد. به می‌انجی این مفهوم‌پردازی، فریره نقش معلم به عنوان تنها دارندهٔ حق سوژگی و یا تنزل نقش شاگرد به عنوان ابژهٔ صرفِ روندِ آموزش را مورد نقد قرار می‌دهد. به واسطهٔ همین نابرابری میان جایگاه‌های آموزگار و آموزنده، امکان شکل‌گیری هیچ دیالوگی میان آنان مهیا نمی‌شود.
در حالی‌که کنش آموزشی معلم بدون دخالت شاگردان و بدون دیالوگ میان معلم و شاگردان کنشی ناکامل است. جایی که شاگردان فقط دریافت‌کنندهٔ آموزه‌های معلم باشند، شاگرد خود را هیچ‌گاه با مفاد و موضوع آموزش درگیر نمی‌کند؛ چرا که او در واقع در فرایند فهم و یادگیری مشارکتی نداشته است. او همچنین نسبتی با آموزه‌های درسی برقرار نمی‌کند و این آموزه‌ها برایش خالی از معنا هستند و تنها به اجبار یادگیری بر روی هم انباشته شده‌اند. به می‌انجی این شیوهٔ غالب آموزشی-تربیتی، انسان‌ها توانایی اندیشیدن نقادانه را از دست می‌دهند و نمی‌توانند نظرگاه مستقل خود را نسبت به موقعیت واقعیشان پرورش دهند.
این متد در ‌‌نهایت انسان‌ها را به جایی می‌رساند که دیگر قادر نیستند خود را در شکل‌بخشیدن به ساختِ سیاسی جامعهٔ خود وارد کنند. به این طریق، آن‌ها -به طور غیرمستقیم- از مشارکت سیاسی منع می‌شوند یا از چنین امکانی محروم می‌شوند. طرح سوادآموزی فریره؛ خاستگاه طرح سوادآموزیپائولو فریره از خلال مفهوم «فرهنگ سکوت» به فرهنگی اشاره می‌کند که در آن مشارکت ستمدیدگان در زندگی سیاسی و اجتماعی با بی‌علاقگی و ناتوانی همراه است. در تلاش برای بهبود وضعیت زاغه‌نشینان، در اوایل دههٔ شصت میلادی، شهردار وقت شهر رسیف، می‌گوئل آرائس، با همراهی تعدادی از روشنفکران (از جمله فریره) و هنرمندان و دانشجویان چپ، پروژهٔ «جنبش فرهنگ خلقی» (MCP) را پایه‌گذاری کردند که به‌زودی به الگویی الهام‌بخش برای آموزش سیاسی در سراسر برزیل و -حتی- برخی از دیگر کشورهای آمریکای لاتین بدل شد. 
پائولو فریره در بخش تعلیم و تربیت این پروژه‌ به عنوان سرپرست پروژهٔ سوادآموزی بزرگسالان همکاری می‌کرد. او در زمان فعالیت‌اش در این انجمن (یعنی تا زمان کودتای نظامی ۱۹۶۴) متوجه افزایش سریع نرخ بی‌سوادی در محله‌های کارگری و مناطق زاغه‌نشین حاشیهٔ شهرهای بزرگ شد. این مشاهداتِ عینی، محرّک فریره برای تکمیل و گسترش متد آموزشی‌اش برای سوادآموزی به بزرگسالان شد که اساساً بر تشویق سوادآموزان به مباحثه -حول مسایل ملموس زیستی- استوار است. با این حال، نخستین پروژهٔ برای سوادآموزی، چندان با وضعیت عینی سوادآموزان سازگار نبود و متناسب با شیوه و شکل زندگی آن‌ها تنظیم نشده بود. با افزایش تجارب ارتباطی-فرهنگی در این زمینه، روشن شد که شرکت‌کنندگان زمانی در مباحث سیاسی حضور فعالی دارند که موضوع بحث به زندگی و مشکلات خاص آنان مربوط باشد. فریره به سوادآموزیِ سیاسی باور داشت و آن را پلی ارتباطی میان آموزش آگاهی و سوادآموزی تلقی می‌کرد.
برخلاف دیگر روش‌های سوادآموزی، فریره تاکید بسیاری بر تفکر مستقل سوادآموزان می‌گذاشت. او مخالف روش مرسوم کتاب‌های آموزشی بود که از دید وی، پیام‌های دستکاری‌شده و تحریف‌آمیزی را به خوانندگانشان انتقال می‌دهند. سوادآموزان باید در وهلهٔ نخست دربارهٔ وضعیت خودشان آگاه شوند و در این مرحله یاد بگیرند که دربارهٔ خود تأمل کنند. شخص تعلیم‌دهنده فقط باید دانش‌آموز را در یادگیری شیوهٔ تأملِ مستقلْ همراهی کند. این امر به هیچ وجه به معنی یادگیری منفعلانه نیست، چرا که تعلیم‌گیرنده در پروسهٔ آموزشی به عنوان سوژه حضور دارد و همزمان به طور نقادانه در فرآیند تحقیق همراهی می‌کند. 
در اینجا معلم -نیز- به همراه شاگردان آموزش می‌یابد و با کمک آن‌ها وضعیت موجود شاگردان را مورد بررسی قرار می‌دهد. برای شروع بسیار مهم است که شرکت‌کنندگان در کلاس‌های سوادآموزی از جایگاه/موقعیت خود در جامعه آگاه گردند و سوادآموزی را به عنوان نخستین قدم برای تغییر سرنوشت خود بشناسند. فریره در مراحل تدوین روش آموزشی‌اش برای سوادآموزی، با الهام‌گیری از دوره‌ای که نزد پدرش خواندن و نوشتن را می‌آموخت، به استفاده از کلمات زایا و دارای قدرت مولد روی آورد؛ کلماتی که مستقیما با زندگی سوادآموزان در پیوند بوده و معنایی شخصی برایشان داشته باشند. با ارتباطی که او میان نمایه‌های تصویری ایجاد کرد (روش کُدگذاری) موفق شد در عرض حدود چهل ساعت به شاگردانش خواندن و نوشتن بیاموزد. گفتاوردهایی از فریره ذکر فرازهای کوتاهی از نوشته‌های پائولو فریره شاید به درک ملموس‌تر آنچه پیش‌تر دربارهٔ آرای او گفته شد کمک کند و در عین حال مخاطب را به مطالعهٔ مستقیم آثار فریره ترغیب کند.
بر این اساس، بی‌مناسبت نیست که ترجمهٔ گفتاوردهای پراکنده‌ای از فریره از کتاب «آموزش ستمدیدگان» به نوشتار فوق پیوست گردد:  «چیزی به جز تعلیم و تربیت سیاسی وجود ندارد. هر چه یک نظامِ تعلیم و تربیت خود را غیرسیاسی‌تر بنامد، تاثیرات سیاسی آن و کارکردش در تثبیتِ سلطه خطرناک‌تر خواهد بود. موضوع تنها این است که تعلیم‌دهنده چه سیاستی را به کار می‌برد: سیاست سرکوبگران یا سیاست ستمدیدگان. تربیت به هیچ وجه نمی‌تواند موضوعی خنثی باشد. تربیت یا وسیله‌ای برای رهایی انسان‌هاست و یا وسیله‌ای برای تحت تسلط قرار دادن ستمدیدگان.»  «وقتی انسان‌ با تأمل همزمان بر خود و دنیای اطراف‌اش، دامنهٔ آگاهی خود را بزرگ‌تر می‌کند، به تدریج توجه‌اش نسبت به پدیده‌هایی که قبلا به چشم‌اش نمی‌آمدند شروع به رشد می‌کند؛ و این تغییر بدون شک در قدم بعدی می‌تواند خود را به سمت بیان نارضایتی‌های اجتماعی سوق دهد، چرا که نارضایتی شکل بیان واقعی و حقیقی ستمدیدگان در برابر وضعیت مقابلشان است.»  «جامعهٔ تکنولوژیکِ پیشرفته، ‌ به سرعت ما را به ابژه‌هایش بدل می‌کند و با ظرافت ما را در جهت انطباق با منطقِ این نظامْ کدگذاری (برنامه‌ریزی) می‌کند. تا زمانی که در چارچوب این فرآیند باقی بمانیم، ما نیز به سمت ادغام شدن در شکل دیگری از «فرهنگ سکوت» سوق داده می‌شویم.»  «هر دو دستهٔ معلمان و دانش‌آموزان (رهبران و توده‌ها) تا جایی که مشتاق همراهی در فهم واقعیت باشند، سوژه‌های این فرآیند محسوب می‌شوند؛ نه فقط در این وظیفه که واقعیت را آشکار سازند و آن را به طور انتقادی به فهم در آورند، بلکه همچنین در این وظیفه که این دانش را بازآفرینی کنند. زمانی که آن‌ها چنین دانشی از واقعیت را از خلال تامل و کنش مشترک به دست آورند، آن‌ها خود را به مثابه بازآفرینندگان همیشگی کشف خواهند کرد.» 
 «آزادی از طریق پیکار و پیروزی به چنگ می‌آید، نه اعطا شده همچون هدیه‌ای. آزادی باید به طور پایدار و متعهدانه پی‌جویی شود. آزادی نه ایده‌الی در بیرون از انسان است، و نه ایده‌ای‌ست که به اسطوره بدل می‌شود؛ بلکه شرایطی اجتناب‌ناپذیر برای طلب کمال انسانی است.»  «اگر بودن من در این دنیا نه صرفاً برای انطباق با دنیا، بلکه برای تغییر آن‌ است، ‌ و اگر تغییر دنیا بدون رؤیا یا تخیلی معین ناممکن است، من باید از هر امکان موجود استفاده کنم تا نه فقط دربارهٔ جهان آرمانی‌ام سخن بگویم، بلکه همچین به اقداماتی روی آورم که با چنین جهانی سازگارند.»  «حتی انقلاب، که یک وضعیت انضمامی سرکوب را به فرآیندی از رهاسازی دگرگون می‌کند، باید با این پدیده روبرو گردد. بسیاری از ستمدیدگان و سرکوب‌شدگانی که به طور مستقیم یا نامستقیم در فرآیند انقلاب مشارکت داشته‌اند، به واسطهٔ تأثیرات اسطوره‌های نظم پیشین، گرایش بدان می‌یابند که انقلابی خصوصی برای خودشان بسازند. سایهٔ سرکوب‌گران قبلی هنوز بر فراز سر آنان معلق است.»  «بزرگ‌ترین وظیفهٔ انسانی و تاریخی ستمدیدگان، آن است که خود را و نیز ستمگران خود را – از چرخهٔ ستم-‌‌ رها سازند.» 
منابع: 
۱. Juta Lütjen-Menk: Empowerment und Befreiungspädagogik; Grundzüge der „Pädagogik der Unterdrückten 
۲. Kira Funke (۲۰۱۰): Paulo Fereire; Werk، Wirkung und Aktualität; Berlin: Waxmann. 
۳. Rösch، Christoph (۱۹۸۷): Die Erziehungskonzeption Paulo Freires. Frankfurt am Main: Peter Lang. 
۴. Dabisch، Joachim; Schulze، Heinz (۱۹۹۱): Befreiung und Menschlichkeit. Texte zu Paulo Freire. München: AG- SPAK Bücher. 
۵. Revolutionary Education and the Breakthrough of Paolo Freire
۶. Paulofreireinstitute
 
 
منتشرشده در دیدگاه

گروه اخبار /

قتل معلم بروجردی جلوه ای از خشونت عریان و رها شده در جامعه ما بود که به نظر می رسد آخرین آن نیز نباشد .

یکشنبه بیست و یکم دی ماه آقای  ابوالفضل هنانیان دبیر ریاضی منطقه 14 تهران در راه رفتن به مدرسه از سوی دو نفر که به نظر می رسید از بستگان دانش آموز مدرسه ایشان باشند به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

آقای هنانیان در مورد نحوه  بروز این واقعه به سخن معلم گفت :

منتشرشده در گفت و شنود

fanispecial وزير آموزش‌ و‌پرورش درباره لايحه رتبه بندي معلمين گفت: لايحه رتبه‌بندي معلمين با هدف افزايش انگيزه و رشد و تعالي شايستگي‌هاي معلمين تا آخر امسال تقديم مجلس شوراي اسلا‌مي‌خواهد شد و اميدواريم اين لايحه در مجلس به سرعت تصويب شود.

به گزارش ايسنا «علي اصغر فاني» در جمع خبرنگاران درباره سند تحول نظام آموزش‌و‌پرورش اظهار کرد: اين سند در واقع مهمترين سند بالادستي است که آينده آموزش‌و‌پرورش را رقم خواهد زد و اين سند تحول مبناي برنامه ششم توسعه کشور خواهد بود. وي درباره ميزان موفقيت اجراي اين طرح نيز گفت: سند تحول در واقع هنوز اجرا نشده است و تنها در 3 سال پيش سال ششم ابتدایي به مقطع ابتدايي کشور اضافه شد البته بدون آمادگي قبلي اين کار انجام شد که مشکلاتي نيز به همراه داشته است.

فاني تصريح کرد: از ابتداي دولت يازدهم معتقد بوديم که اين سند بايد نقشه راه براي پياده‌سازي داشته باشد و ورژن نهايي آن تا يک ماه آينده آماده خواهد‌ شد و در صحن شوراي عالي انقلاب فرهنگي اين نقشه راه را ارائه خواهيم داد.

وزير آموزش‌و‌پرورش ادامه داد: امسال از 131 راهکاري که در سند تحول پيش‌بيني شده‌‌‌ است به 40 راهکار آن ورود پيدا کرده ايم و در قالب 99 برنامه بحث اجرايي کردن سند را دنبال ‌مي‌کنيم اما اجراي اصلي سند بعد از تصويب نقشه راه آغاز خواهد شد. فاني درباره کمبود معلم در مقطع ابتدايي نيز تصريح کرد: در کل کشور يک ميليون همکار فرهنگي وجود دارد که متکلف 13 ميليون دانش‌آموز در سراسر کشور ‌مي‌باشند که از اين 13 ميليون دانش آموز، 11.5 ميليون نفر در بخش دولتي مشغول به تحصيل ‌مي‌باشند.

وي ادامه داد: به ازاي هر 11.5 دانش‌آموز يک نيروي‌انساني در آموزش‌و‌‌پرورش وجود دارد که اين آمار بيان‌کننده آن است که در کلان با کمبود نيروي‌انساني مواجه نيستيم بلکه با تورم نيروي‌انساني نيز مواجه هستيم اما مشکل در اين است که اين نيروي‌انساني به درستي توزيع نشده‌اند.

وزير آموزش‌و‌پرورش گفت: از سال گذشته در قالب طرحي با عنوان «ساماندهي نيروي انساني» کار ساماندهي يک ميليون نيروي فرهنگي آغاز شده است. فاني درباره حضور دانشجو معلمان در مدارس سراسر کشور اظهار کرد: دانشگاه فرهنگيان داراي 100 شعبه است که اين دانشگاه وظيفه تربيت نيروي انساني براي آموزش‌و‌پرورش را بر عهده دارد که اين دانشجو معلمان پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه فرهنگيان در گردونه آموزش‌و‌پرورش کشور قرار ‌مي‌گيرند.

وي با اشاره به استخدام‌هاي غير بو‌مي‌در آموزش و پرورش نيز گفت: طرحي در دولت يازدهم با عنوان «از بوم براي بوم» کليد خورده است که کشور به بوم‌هاي مختلف تقسيم‌بندي شده است که پذيرش دانشجو در دانشگاه فرهنگيان نيز بر اين مبنا ‌مي‌باشد يعني از هر بوم نيروي همان منطقه گرفته ‌مي‌شود و سپس استخدام همان منطقه خواهند شد.

وزير آموزش‌و‌پرورش درباره برنامه استخدا‌مي‌آموزش‌و‌پرورش در سال 94 نيز اظهار کرد: طبق ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگيان، وزارت آموزش‌و‌پرورش ‌مي‌تواند علاوه بر جذب از طريق دانشگاه فرهنگيان، از ليسانسه‌هاي مرتبط از طريق آزمون نيز نيرو جذب کند و به دنبال آن هستيم که از اين طريق نيز نيرو جذب کنيم و بايد مجوز اين نوع جذب را از سازمان مديريت دولتي بگيريم.

فاني درباره طرح مهرآفرين نيز گفت: در سه ساله آخر دولت قبل مجموعا در کشور 148 هزار نفر در آموزش‌و‌پرورش استخدام شدند که رقم بسيار بالايي است و سازمان مديريت اعلام کرده است که ظرفيت استخدام در آموزش‌و‌پرورش در سه سال گذشته پيش‌خور شده است و اميدواريم که بتوانيم طبق ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگيان بتوانيم نيروي مورد نياز خود را جذب کنيم.

وي درباره شرايط رفاهي و مالي مدارس کشور نيز گفت: در 2 سال آخر دولت دهم هيچ هزينه اي به مدارس به عنوان سرانه مدارس پرداخت نشده بود اما دولت يازدهم در سال 92، 50 ميليارد تومان به عنوان سرانه به مدارس پرداخت کرد و در سال جاري نيز با تصويب مجلس 120 ميليارد تومان به عنوان سرانه در بودجه پيش‌بيني شده بود که 60 ميليارد آن به مدارس پرداخت شده است و 60 ميليارد ديگر آن نيز تا پايان سال جاري بين مدارس کشور توزيع خواهد شد.

وزير آموزش‌و‌پرورش اظهار کرد: رقم‌هايي که دولت ‌مي‌تواند تامين کند در اختيار مدارس قرار خواهد گرفت اما از مردم نيز انتظار داريم در اين امر خير به ياري دولت بيايند و اگر مردم نسبت به موضوعي توجيه شوند. يقينا کمک خواهند کرد.

 

niknejaddidgah محمدرضا نیک‌نژاد* 
 
گزارش ارزنده روزنامه «آرمان» در تاریخ 25 دی‌ماه با عنوان «منع تحصیل متاهلان در مدارس» نگارنده را واداشت که یادداشتی کوتاه درباره این گرفتاری آموزشی بنویسد.
بی‌گمان برداشتن این سد از جلوی پای دانش‌آموزان متاهل، می‌تواند کاری ارزنده در دولت تدبیر و امید باشد. گرچه بی‌گمان با دست‌اندازهای فرهنگی– آموزشی همراه خواهد بود. اما از دوران دانش‌آموزی و سپس آموزگاری، همواره پرسش‌هایی از چراییِ برخی سخت‌گیری‌های اجرایی و انضباطی در مدارس ذهنم را به خود مشغول می‌کرد و می‌کند.
پرسش‌هایی مانند اینکه چرا باید دانش‌آموزان موهای خود را از ته بتراشند؟ چرا دیوار مدارس هر روز بلندتر، محکم‌تر و نفوذناپذیرتر ساخته می‌شوند؟ و ده‌ها پرسش دیگر که البته تاکنون پاسخ درخوری برای بسیاری از آنها یافت نشده است.
یکی از مهم‌ترین این پرسش‌ها، چرایی اخراج دانش‌آموزان دخترِ متاهل از مدارس روزانه است. در جست‌وجو برای یافتن ریشه‌های این برخورد به واکاوی بخشنامه‌ها و آیین‌نامه‌های آموزش و پرورش پرداختم. در آیین‌نامه‌ها و در هیچ بخشِ مستقلی به دانش‌آموزان متاهل دختر پرداخته نشده بود. اما در ماده 53 آیین‌نامه اجرایی مدارس می‌خوانیم: «دانش‌آموزان ازدواج کرده می‌توانند به یکی از روش‌های زیر ادامه تحصیل دهند.
1- طبق مقررات در امتحانات متفرقه شرکت نمایند.
2- طبق مقررات در مدارس بزرگسالان تحصیل نمایند.
3- در صورت داشتن شرایط سنی در مدارس روزانه ثبت‌نام و بدون حضور در کلاس مانند سایرین در امتحانات شرکت نمایند.
4- با رعایت سادگی کامل و خودداری از ابراز مسائل ازدواج با دیگر دانش‌آموزان مانند سایرین در مدارس روزانه به تحصیل ادامه دهند».
همچنان که دیده می‌شود در ماده 53 آیین‌نامه اجرایی مدارس هیچ اشاره‌ای به جنسیت دانش‌آموز متاهل نشده است. اما با شگفتی فراوان می‌بینیم که مسئولان مدارس و آموزش و پرورش این ماده را با وسواس بیشتر برای دانش‌آموزان دختر به اجرا درمی‌آورند.
نگارنده در سال‌های دانش‌آموزی و آموزگاری با چندین نفر از دانش‌آموزان پسر ازدواج‌کرده در دبیرستان‌های روزانه برخورد نموده‌ام که بی‌هیچ مشکلی درس خوانده و آن را به پایان رسانده‌اند. از این گذشته با بررسی‌های پیاپی، این ماده تا اندازه‌ای متعادل‌تر شده است و از این‌رو چهار مرحله برای آن تعریف شده است.
اما پرسش اینجاست که چرا در بیشتر موارد سخت‌ترین مرحله- یعنی بندهای اول و دوم- برای دانش‌آموزان دختر اجرا می‌شود؟ چرا نباید همه دختران ازدواج‌کرده زیر عنوان بندِ چهارم به ادامه تحصیل بپردازند؟ آیا دوگانگی برخورد با دختران و پسران در این‌باره، از نگاه ویژه کاربه دستان آموزشی کشور به آموزش دختران یا هراس از پیامدهای سخت از سوی برخی نهادها سرچشمه نمی‌گیرد؟ و اینکه هنگام ثبت‌نام، تا چه اندازه‌ای دانش‌آموزان دختر و خانواده‌هایشان با این ماده قانونی و به‌ویژه  مراحل آن آشنایی دارند؟
ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر به این اشاره دارد که «هرکس حق دارد از آموزش بهره‌مند شود». بر کسی پوشیده نیست که شرکت در آزمون‌های متفرقه و یا فرستادن دانش‌آموزان – چه دختر و چه پسر-  به مدارس بزرگسالان- با توجه به فضای حاکم بر این گونه مدارس،بلندترین و سخت‌ترین سد برای ادامه تحصیل آنان است. این‌گونه برخوردها به محروم‌سازی بخشی از شهروندان کشور خواهد انجامید که یا به اجبار یا از سر ناپختگی و یا ... تن به ازدواج داده‌اند و به هر دلیل انگیزه ادامه تحصیل و رشد و پیشرفت در سایه آموزش را دارند. امید است که فرادستان آموزشی در دولت تدبیر و امید، با توجه به شرایط امروزین در سطحِ کشور و جهان، طرحی نو دراندازند و با سیاست‌هایی در خور زمانه، زمینه محروم‌سازی این شهروندان را از میان برداشته و به حق شهروندی آنها بیش از گذشته توجه نشان دهند.      
*عضو کانون صنفی معلمان  
 
منتشرشده در یادداشت

poursoleymanspecial4 جناب آقای چهاربند

مدیر کل محترم آموزش و پرورش شهر تهران

در ابتدا لازم می دانم از حضور جناب عالی و نیز جناب آقای ثقفی ، که در مراسم یادبود معلم فقید حضور داشتید از طرف خود و نیز گروه سایت سخن معلم سپاس و قدردانی داشته باشم .

حضرت عالی از ابتدای مراسم تا انتهای آن در ورودی سالن حضور داشته و با تک تک فرهنگیان و مدعوین برخوردی صمیمانه و متواضعانه مبذول فرمودید به ویژه سخنان محبت آمیزی که در مقام  والای مرحوم “ محسن خشخاشی “ به پدر ایشان  ابراز نمودید که موجب خرسندی  و دل گرمی همگان به ویژه فرهنگیان و معلمان گردید .

جناب چهاربند

مواردی متعددی از مشکلات بی شمار فرهنگیان و مناطق وجود دارند که در این یادداشت به دو مورد از آن ها بسنده می کنم .

جناب عالی کم و بیش در جریان اتفاقات و مسائل پیش آمده در منطقه 2 تهران هستید . بنده در یادداشتی که در این مورد و با عنوان  « رسانه و مسئولان  » در سخن معلم منتشر گردید ( این جا ) از عدم تعامل مدیریت محترم منطقه با این رسانه گلایه نمودم ، اگر چه توضیحات ارسالی آقای دکتر طالب زاده در همان روز که در سخن معلم منتشر گردید ( این جا ) نشان از مسئولیت پذیری و حساسیت  ایشان نسبت به افکار عمومی داشت و این در جای خود قابل تقدیر است .

آقای طالب زاده پس از استعفای آقای کریمی نیا ، آقای سیدی را به عنوان معاونت متوسطه به اداره کل پیشنهاد نمودند .

انتخاب معاون حق یک مدیر است و البته باید در برابر عملکرد آن نیز پاسخ گو باشد .

اولین پرسش این است که چرا تاکنون آقای سیدی با عنوان سرپرست فعالیت کرده و اداره کل محترم از تایید ایشان خودداری نموده است ؟

مگر نه این است که یک معاون باید با احساس ثبات شغلی و امنیت نسبت به کار خود برنامه ریزی کند .

 به نظر می رسد عدم تایید جناب عالی و اداره کل این فرآیند را مخدوش خواهد نمود و جسارت ریسک پذیری و انجام وظایف در این موقعیت خطیر و حساس را کاهش خواهد داد .

آقای چهاربند

آقای طالب زاده به عنوان مدیر، منصوب حضرت عالی هستند و علی القاعده باید مورد حمایت شما در زمینه انجام امور و فعالیت ها قرار گیرند .

شنیده ها - به دلایلی که برای ما مشخص نیست - حاکی است این حمایت به طور لازم  و یا کامل اعمال نمی گردد و  استمرار این روند شایعات را به " باور " تبدیل خواهد نمود ...

در گفت و گویی که با آقای طالب زاده داشتم با صراحت به ایشان گفتم اگر برنامه ها و اقدامات شما در جهت منافع عمومی معلمان و مصالح منطقه و نیز منطبق با آموزه های دولت تدبیر و امید باشد ، مورد حمایت این رسانه قرار خواهید داشت .

این قاعده در مورد همه مدیران  مناطق آموزشی کشور نیز صادق است .

آقای چهاربند

یک مدیر نباید  احتمالا آن قدر تحت فشار قرار بگیرد تا عطا را بر لقاء ترجیح داده و علی رغم میل خود و نیز موافقت عموم ، مجبور به کناره گیری شود .

انتظار این است که اقدامات مثبت و شایسته همه مدیران مورد تایید و پشتیبانی جناب عالی و سایر مسئولان قرار گیرد که ان شاء الله این گونه خواهد بود .

در مورد دیگری که حتما در جریان آن قرار دارید ، مدیریت محترم آموزش و پرورش منطقه 9 تهران نشست مدیران و موسسان مدارس غیردولتی را که خود قبلا با برگزاری آن موافقت نموده بود را به صورت یک طرفه لغو نمود !

از آن تاریخ تاکنون که بیش از ده روز می گذرد ایشان هیچ گونه عذرخواهی رسمی نسبت به این خلف وعده در این رسانه نداشته و حتی پس از آن جریان با انجام اقدامات موازی در منطقه  سعی می کنند که کار خویش را به نوعی توجیه نمایند .

این حرکت اخیر ایشان و نیز برخی از اقدامات قبلی ایشان حداقل با آن چه که ایشان تاکنون ادعا نموده اند سنخیت و تشابهی نداشته و حتی در تضاد با آن قرار دارد .

آقای دکتر ربوشه در گفت و گویی که با سخن معلم داشتند و البته در این رسانه نیز منتشر گردید ( این جا ) چنین گفتند : " حضور و فعالیت این سایت در منطقه 9 تهران که وظیفه مراقبت و نظارت بر امور و کارها را بر عهده دارد ، فرصت خوبی است و باید به این فضای رسانه ای احترام گذاشت .

تمام رسانه هایی که حضور دارند ،باید به آن ها احترام گذاشت و پاسخ گوی آن ها بود .دولت تدبیر و امید هم به رسانه ها و پاسخ گو بودن اهمیت و ارزش قائل است ."

حال این پرسش برای فرهنگیان است که آیا این سخنان چقدر با واقعیت ها منطبق هستند و آیا لغو یک نشست مردمی حتی بدون ذکر دلایل و یا علل آن ، بی اعتنایی به فرهنگیان و افکار عمومی محسوب نمی شود ؟

آیا  اساسا این گونه رفتارها و حرکات زیبنده یک مدیر در دولت تدبیر و امید است ؟

آقای چهاربند

جناب عالی تاکنون با این رسانه تعامل مناسبی داشته اید و این موجب خرسندی ما و همکاران است و انتظار این  است که این روند هم چنان و درجهت گفته های وزیر محترم آموزش و پرورش و برنامه های دولت تدبیر و امید  استمرار یابد .

با احترام

علی پورسلیمان

مدیر گروه سایت سخن معلم

 

منتشرشده در یادداشت

مقدمه
تعاريف خشونت از دانشنامه ويکي پديا:
• خشونت حالتی از رفتار است که با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی فرد خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل می‌کند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است.
• هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد رفتار خشونت‌آمیز نام می‌گیرد. رفتار خشونت‌آمیز می‌تواند در سطح آگاهانه یا ناآگاهانه صورت گیرد.
• خشونت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواست‌شان، است..
انواع خشونت :
خشونت عليه کودک ، خشونت عليه زنان ، خشونت مذهبي ،خشونت در خانواده ، خشونت در اجتماع ، خشونت پليسي ،خشونت نژاد پرستي ، خشونت در رسانه ، خشونت در ورزش ،خشونت در برابر دگر انديشان ، خشونت در برابر تبهکاران ، خشونت عليه همجنس گرايان ، خشونت طبقاتي و ....
همان طور که ملاحظه مي فرماييد خشونت انواع مختلف دارد که هريک از آنها مقوله اي خاص مي باشد و بايد به طور جداگانه به آن پرداخته شود . دراين مختصر به خشونت در اجتماع  با نيم نگاهي به خشونت و افراطي گري جهاني پرداخته مي شود .
1 - نظر و ديدگاه جامعه شناسان ، روان شناسان ، پژوهشگران مسائل اجتماعي و متخصصان ايراني در باره علل خشونت در جامعه ايراني چيست ؟در سايت سلامت نيوز ، مقاله ريشه هاي خشونت در خانواده و جامعه آمده است :
( براي مراجعه به اصل مطلب این جا را بخوانید )
به باور کارشناسان ، افزایش تعداد دعواهای خیابانی افزایش موارد ضرب و جرح، گرایش روزافزون به استفاده از سلاح سرد و حوادث روزانه ای که در سطح شهرهای کوچک و بزرگ همه ما شاهد آن هستیم، به خوبی نشان می دهد که آستانه تحمل افراد پایین آمده است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه خراسان جامعه شناسان می گویند گسترش وسایل ارتباط جمعی، افزایش دامنه نیازها و تامین نشدن همه آن ها، رشد طبقه متوسط و محدودیت ها و محرومیت های این قشر ازجمله عوامل موثر در شکل گیری و بروز پدیده ناهنجار پرخاشگری است. روان شناسان نیز خشونت را نوعی واکنش نسبت به محرومیت و ناکامی در تامین نیازهای فردی و اجتماعی فرد تعریف می کنند، درباره چرایی گسترش خشونت با دو تن از کارشناسان گفت و گویی ترتیب داده ایم که در پی می آید.


مهارت حل مسئله و کنترل خشم به مانند دیگر آموزش های مهارت زندگی باید از نهاد خانواده آغاز شود.
دکتر شهرام ناصری روان پزشک و مشاور خانواده در گفت وگو با خراسان تصریح می کند: دو اصل مهم که باید توسط والدین در تربیت کودکان لحاظ شود، آزادی بیان و پرهیز از هرگونه خشونت است، به عبارت دیگر کودک باید بداند پاسخ کلام، فقط کلام است و هیچ کس حق ندارد برای پاسخ گویی از حربه دیگری استفاده کند. دامنه رفتار خشن هم باید تعریف مشخصی داشته باشد یعنی حتی لمس کردن ممکن است مصداق خشونت علیه فردی باشد.
برخلاف تصور عموم مردم ، خشونت و رفتار پرخاشگرانه فقط ضرب و جرح و کتک کاری نیست بلکه حتی لمس کردن دیگران بدون اجازه از مصادیق خشونت است . این نکته را بسیاری از والدین نمی دانند و بدیهی است که آموزشی هم به کودکان نمی دهند. بنابراین تعریف خشونت از لمس کردن شروع می شود و تا کتک کاری و درگیری فیزیکی ادامه پیدا می کند. متاسفانه این باور در بسیاری از خانواده ها رایج است که "  هر وقت از نظر کلامی کم آوردی می توانی از زورت استفاده کنی  " ؛ این امر در جامعه نیز نمود پیدا کرده است. براین اساس است که والدین وقتی حرف بدی از کودک می شنوند به جای نشان دادن واکنش صحیح او را می زنند و در واقع اولین معلم خشونت کودک می شوند، بی توجهی در چنین مواقعی و تشویق کودک به هنگام درست صحبت کردن بهترین راهکار برای حذف رفتار زشت اوست. بنابراین داشتن مهارت فرزندپروری و الگوی صحیحی که والدین در اختیار کودک قرار می دهند، در نهاد خانواده یک اصل است .
وقتی فردی چیزی بخواهد و به آن نرسد ممکن است به پرخاشگری روی آورد. نکته این جاست که ناکامی یک احساس طبیعی است و حتی باعث می شود فرد برای تامین آن چه مدنظر اوست تلاش بیشتری کند اما برخورد نادرست با احساس ناکامی و نداشتن مهارت حل مسئله و کنترل خشم، باعث پرخاشگری می شود. مانند آن چه در فرهنگ ما جاری است.
مهارت کنترل خشم یا پرخاشگری باید از کودکی به بچه ها آموزش داده شود تا در بزرگسالی بتوانند در جامعه از خشونت ورزیدن نسبت به دیگران اجتناب کنند. وقتی پدر و مادری بلد نیستند خشم خود را کنترل کنند چگونه می توان توقع داشت که نوجوان خانواده سابقه درگیری و دعوا و کتک کاری با همسالانش را نداشته باشد. نکته این جاست که خشم و پرخاشگری به خودی خود منفی نیست اما شیوه تخلیه آن باید صحیح و علمی باشد و اگر فردی از کودکی بداند که حق ندارد نسبت به هیچ کس خشونت بورزد، در جامعه هم بدون شک نسبت به دیگران خشونت نخواهد ورزید.

خشونت در اجتماع
خشونت در سطح اجتماع زمانی افزایش می یابد که در خانواده مهارت هایی که ذکر شد، نادیده گرفته شود و الگوی مناسبی در اختیار افراد قرار نگیرد.ازviolencespecial1 سوی دیگر گسترش رسانه های جمعی و تماشای فیلم ها و بازی های خشن در گرایش به خشونت نقش دارد. وی با تایید این نکته ادامه می دهد: هویت جمعی یکی از دلایل افزایش خشونت است. به عنوان مثال فردی که خود را آبی یا قرمز می داند در صورت مواجهه گروه با ناکامی، با این که منافع فردی اش لطمه ندیده است میل به پرخاشگری پیدا می کند. هویت جمعی افراد در صورتی که مثبت و همراه با رفتارهای مسالمت جویانه باشد مثبت تلقی می شود و باید تقویت شود اما محصور کردن و در تنگنا قرار دادن هویت فردی نیز می تواند در میل به پرخاشگری موثر باشد. گرایش به پرخاشگری زمانی بروز پیدا می کند که فرد دچار خودشیفتگی شده باشد. وی به هنگام اعمال خشونت تصور می کند همه حق با او و همه باطل نزد طرف مقابل است. این نگرش در فرد بسیار خطرناک است و در سنین جوانی قابل رفع نیست.

احترام گذاشتن به دیگران مهارتی است که از کودکی باید آموزش داده شود. هم چنین دکتر مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران در تشریح دلایل افزایش خشونت در جامعه به خراسان می گوید: اگر ریشه تمام آسیب های اجتماعی، بزه ها، پرخاشگری و کودک آزاری را بررسی کنیم در می یابیم که در گذشته تا به این حد با پدیده هایی مثل دختران فراری یا کودکان خیابانی رو به رو نبودیم. طی سال های گذشته فقر اقتصادی، افزایش طلاق و افزایش طلاق عاطفی باعث تلنبار شدن هیجانات منفی در افراد شده است به نحوی که وقتی فرد نمی تواند انرژی منفی اش را تخلیه کند به پرخاشگری و اعمال خشونت رو می آورد و این مسئله بسیار طبیعی است.

دکتر اقلیما با تایید این نکته که برخی معتقدند این دیدگاه بسیار منفی و بدبینانه است، تصریح می کند: به عقیده من این نگرش بیش از این که بدبینانه باشد، واقع بینانه است. نکته این جاست که در اعمال خشونت یا گرایش به پرخاشگری نباید فرد را زیر سوال برد، بلکه باید جامعه را زیر سوال برد. به عبارت دیگر وقتی فردی قاتل می شود نباید فقط او را مقصر شناخت بلکه باید علل و عواملی را که او را به سمت قاتل شدن سوق داده است شناسایی کرد؛ زیرا هیچ کس قاتل به دنیا نیامده است. این شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است که افراد را به سوی بزه، قتل، خشونت یا هر آسیب اجتماعی دیگری سوق می دهد. به گفته وی در شرایطی که جامعه ما تحت تاثیر عوامل مختلف، با چالش های بسیاری رو به رو شده است باید منتظر سیر صعودی آسیب های اجتماعی و افزایش گرایش به خشونت باشیم.
 در همین حال دکتر سعید مدنی آسیب شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی یک سونگری نسبت به افزایش خشونت در جامعه را رد و تاکید می کند: با اتکا به شاخص های آسیب شناسی نمی توانیم وضعیت جامعه امروز ایران را بررسی کنیم. درست مثل این که در مقاطعی رفتار خشنی را از یک فرد ببینیم و نتیجه بگیریم که او فرد خشنی است در حالی که برای قضاوت درباره رفتار و شخصیت افراد باید کل رفتارهای آن ها را شناخت و ارزیابی کرد.

در عین حال باید به روند مطلوب شاخص های مثبت اجتماعی هم پرداخت. افزایش نرخ باسوادی، گسترش تحصیلات تکمیلی، افزایش دانش اجتماعی مردم، تغییر نگرش نسبت به نهادها، قدرت و دولت همه نتایج و پیامدهای گذار از سنت به مدرنیته و حاصل تحولات اجتماعی دهه اخیر در ایران است. در واقع باید تمامی این مولفه ها را کنار یکدیگر قرار دهیم تا بتوانیم وضعیت موجود را ترسیم کنیم .به نوشته عصر ایران وی ادامه می دهد: اتفاق بدی که می افتد این است که موارد خشونت بار پر سر و صدا علنی می شود و اتفاقات مدنی و صلح جویانه مردم کمتر منعکس می شود. نگاه علمی تکلیف می کند که تمام این ابعاد را با هم ببینیم.در یک ارزیابی کلی باید اذعان کرد که جامعه ایران دچار تغییرات اجتماعی شده است ، این تغییرات از یک طرف به یک خواست عمومی برای تغییر منجر شده است و از یک سو چون پاسخ مناسبی به آن داده نمی شود پیامدهای منفی اجتناب ناپذیری را در جامعه خواهد داشت. این جاست که کارشناسان می گویند اگر سیاست های اجتماعی مناسبی برای مواجهه با این تغییر و برخورد با آن وجود داشته باشد، جامعه روند رو به پیشرفتی خواهد داشت.احساس افراد لحظه های زندگی را رقم می زند
لحظه ای خوش است که ما احساس خوب و خوشی داشته باشیم و لحظه ای بد است که ما احساس بدی داریم. دکتر لیلا خواصی روان پزشک با تاکید بر این که باید یاد بگیریم در زمان حال زندگی کنیم به ایسنا اظهار داشت: متاسفانه براساس عادت های نادرست بیشتر لحظه های حال افراد در غم گذشته و ترس از آینده از دست می رود. وی ذهن خلاق را لازمه زندگی در زمان حال دانست و ادامه داد: ما همیشه نسبت به نو شدن واکنش منفی داریم و کمتر از خود خلاقیت نشان می دهیم. وی ادامه می دهد: همیشه فکر می کنیم که اگر در جایی لحظه ای خوش بوده ایم باید دوباره همان شرایط را با همان امکانات فراهم آوریم تا شادی را دوباره تجربه کنیم در حالی که همه امکانات در زمان حال است و از همان باید برای شاد زیستن و لذت بردن از زندگی استفاده کرد.
2 - آيا خشونت فقط در جامعه ايران مطرح است و يا مشکل جوامع ديگر ( به خصوص همسايگان جمهوري اسلامي ايران ) هم مي باشد ؟

نظريه پردازان خارجي در اين رابطه چه عقيده اي دارند ؟

رهين فرهمند در روزنامه افغانستان در مقاله ي ريشه ها و عوامل رفتارهاي خشونت آميزمي فرمايند :
( جهت مطالعه بيشتر این جا را بخوانید )
violencespecial2 خشونت می تواند در رفتار های شخصی و فردی، در محیط خانواده و جامعه بروز و ظهور داشته باشد. البته گاهی خشونت در سطح یک جامعه کوچکتر و محدودتر با توجه به ارتباط فرد یا گروه خشونت گرا با طیف های مختلف از جوامع صورت می گیرد. گاهی هم به دلیل نقش و حضور خشونت گرایان در سطوح کلان تر و جوامع بزرگتر یعنی فراتر از یک کشور یا قلمرو خاص انجام می پذیرد که باتوجه به سطح گسترده ارتباط این افراد و گروه ها با بخش های کلان از جامعه بشری خطرات و تهدید های این دسته بیشتر و مهمتر است.
عوامل مختلفی را در شکل دهی رفتار های خشونت آمیز در انسانها برشمرده اند . دانشمندان علم روان شناسی بر این باورند که در انسان دو نوع میل متفاوت وجود دارد ؛ به باور «فروید» انسان به صورت طبیعی میل به بد رفتاری و نیک رفتاری دارد که در انسانها هرکدام از این امیال به گونه ی مختلف بروز پیدا می کند، اما «آدرنو» براین باور است که طبیعت و ذات انسانی شر است و در واقع خشونت و رفتار های خشونت آمیز بصورت طبیعی در ذات انسان نهفته است. اما جامعه شناسان برخلاف این عده براین باورند که طبیعت و فطرتی چه خشونت گرا و یا ملائم در انسان وجود ندارد ، این محیط زندگی و جامعه است که عامل اصلی شکل گیری هر نوع رفتاری در انسان می باشد.
به هر حال به نظر می رسد هر دو عامل می تواند در شکل دهی رفتار های خشونت آمیز در انسان نقش داشته باشد به این معنا که محیط زندگی و اجتماع می تواند در تقویت هرکدام از امیال انسانی بی تاثیر نباشد. برخی هم باورها و اعتقادات دینی را از عوامل خشونت در جوامع برشمرده اند اما دراین مورد باید گفت این نظریه به صورت مطلق نمی تواند قابل پذیرش باشد ، زیرا ادیان مختلف در جهان ویژگی های متفاوتی دارند. برخی از ادیان شرقی مانند هندویزم و بودایزم کاملا بر صلح، مدارا، آرامش و دوری از خشونت پیروانش را فرامی خواند بنا بر این نمی توان از چنین آئینی زایش خشونت را انتظار داشت.
ولی آنچه که برای ما مهم است این است که متاسفانه در جامعه ما ( افغانستان ) برخی از رفتار ها کاملا نهادینه شده است و به سختی می توان به تغییر آن موفق شد از جمله این رفتار ها همین خشونت گرایی و تمایل به برخورد های خشونت آمیز در میان مردم ما است این مسئله باعث می شود که در بسیاری از موارد به قانون گریزی و منفعت گرایی های سمتی و قومی و زبانی منجر شود.
متخصصان امر برای اصلاح رفتار ها و کردار های جامعه انسانی راه کارهای جالبی پیشنهاد می کنند که طرح آن می تواند کارساز باشد. جایگزین سازی برخی رفتار های رقیب و متضاد در این گونه شرائط یکی از بهترین راه حل ها است.

گاندی رهبر بزرگ انقلاب هند توانست انقلابی را بدون خشونت و در یک بستر آرام و نرم به پیروزی رساند؛  این یک تجربه بی نظیر در تاریخ بشری بود و می تواند الگو قرار بگیرد برای همه انقلاب ها در تاریخ. گاندی به جای خشونت مدارا و تساهل و تسامح را در پیش گرفت وسعی کرد در جامعه چند ملیتی هند فرهنگ سازی کند و موفق هم شد.
می توان گفت اگر ما بتوانیم به جای هر رفتار نادرستی دقیقا ضد آن رفتار یا خوی و خصلت را در خود و سپس جامعه نهادینه سازیم بر بسیاری از نابسامانی های فرهنگی مهر پایان زده ایم.

به طور نمونه به جای خشونت، فرهنگ مدارا و هم پذیری همدلانه را تقویت کنیم، به جاییمنفعت گرایی های جزئی به منفعت های کلان تر بیاندیشیم، به جای قانون گریزی به پای بندی و اجرای خوب و درست قانونی بیاندییشیم و به جای احساسات زدگی و احساس گرایی به سمت یک عقلانیت و خردورزی گام نهیم بسیار از مشکلات موجود جامعه ما خود به خود حل خواهد شد.

ادامه دارد

 

منتشرشده در آموزش نوین

گروه اخبار /

مدیران مقطع ابتدایی شهرستان سقز استان کردستان طی نامه ای به سخن معلم ضمن تقدیر و تشکر از وزیر محترم آموزش و پرورش در جهت افزایش حقوق معلمان ابتدایی ، خواهان تسری آن به همه نیروهای شاغل اعم از اداری و اجرایی در این مقطع سرنوشت ساز گردیدند .

متن این نامه به شرح زیر است :


به نام حق
وزیر محترم آموزش و پرورش 

جناب آقاي دکتر فانی

با سلام و تحيات 
احتراما  يكي از برنامه هاي جناب عالی توجه ويژه به سختي كار نيروهاي مقطع ابتدايي می باشد و بنابه دلايلي که مهم ترین آن نقش حساس و زير بنايي آنان بر رشد و شكوفايي شخصيت دانش آموزان و همچنين ايجاد انگيزه كاري بيشترمي باشد خوشبختانه منجر به صدور احكام افزايش حقوق براي معلمان گرديد ؛ لذا ضمن تاييد اين اقدام بسيار شايسته و به جا در جهت ايجاد دلگرمي براي اين عزيزان، به استحضار مي رساند كه متاسفانه اين افزايش شامل مديران و معاونان و مربياني كه در اين مقطع خدمت مي نمايند نگرديده است و به دلايل ذيل محروم شدن عوامل اجرايي از اين افزايش حقوق، تضييع حق مسلم اين افراد مي باشد :


دلايل تبعيض آميز بودن طرح :
1- با توجه به ديدگاه کل گرایانه، مقطع ابتدايي سيستمي است كه تمام كاركنان آن به صورت هماهنگ و در راستاي همديگر بوده و درجهت اهداف مشترك گام برمي دارند ، لذا اگر هدف ايجاد انگيزه باشد تمام اجزاء آن به اين مهم نياز دارند نه فقط بخشي از آن و اين كاملا بي معناست .اجراي طرحي موجب دلگرمي معلمان كلاس شود  و در مقابل سبب دلسردي و بي انگيزشي  عوامل اجرايي مدرسه گردد .

بديهي است نقص در هر كدام از اجزاء ، كل سيستم را به خطر مي اندازد ؛ يعني اگر چنان چه عوامل اجرايي بي انگيزه شوند و نسبت به كار خود احساس دلسردي و تظلم نمايند علاوه بر اينكه از جذابيت اين پست هاي سازماني به شدت كاسته مي شود، بازتاب مخربي را بر كل مدرسه خواهد داشت.
2- با توجه به ساعت موظفي مديران و معاونان كه 36 ساعته در هفته بوده اكثر قريب به اتفاق اين همكاران داراي سنوات بالاي 20سال مي باشند. اگر در كلاس درس تدريس نمايند تنها 20ساعت حق قانوني آنان در هفته مي باشد نه تنها  از اين جهت هيچ گونه افزايش دست مزدي در نظر گرفته نشده بلكه اضافه كار مديران و معاونان كه در سال هاي قبل و هر سه ماه يك بار پرداخت مي شد، متاسفانه در دو سال اخير به فراموشي سپرده شد. 

 3-متاسفانه در سال تحصيلي جاري به منظور جبران كمبود مربيان هنر ، 6 ساعت تدريس اجباري در هفته و بدون هيچ گونه دست مزدي به مديران و معاونان تحميل گرديد كه آنان را مجبور نمود در ضمن انجام وظيفه اصلي خود 6 ساعت در هفته به كلاس درس رفته و به تدريس بپردازند، يعني در يك لحظه انجام دو كار متفاوت با كيفيت بالا !!!  و انجام كاري كه حتي رايانه هم از انجام آن ناتوان مي باشد !!!
در پايان از مسؤلين دلسوز سوال مي نماييم آيا اين نوع اقدامات در جهت دلسرد نمودن عوامل اجرايي مدرسه نمي باشد ؟ 

آيا بي انگيزشي عوامل اجرايي بركيفيت كار كلاس هاي درس هيچ گونه تاثيري نخواهد گذاشت ؟
 لذا مجددا متذكر مي گرديم كه پرداخت حق سختي كاردر مقطع ابتدايي بسيار شايسته و به جا است و حق تمامي كاركنان اين مقطع مي باشد نه فقط بخشي ازآن ؛ لذا مستدعي است مسئولین گرامي و خدوم در صدور احكام تجديد نظر لازم را مبذول فرمايند تا ان شاءالله تمامي نيروهاي مقطع ابتدايي با همكاري و همفكري در جهت رشد و شكوفايي نوباوگان جامعه اسلامي تلاش مضاعف نمايند و از ايجاد هرگونه احساس تظلمي جلو گيري به عمل آيد .
 از طرف نماینده ی مدیران مقطع ابتدایی شهرستان سقز در استان کردستان 

سید علی حسینی

 

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور