گروه اخبار /
نماینده مردم بوکان در مجلس شورای اسلامی در نامه ای به رئیس جمهور خواستار ارائه لایحه اى با عنوان «بهبود معیشت فرهنگیان و رفع تبعیضات ناروا» شد.
«محمد قسیم عثمانی» در نامه به رئیس جمهور خواستار ارائه لایحه اى با عنوان بهبود معیشت فرهنگیان و رفع تبعیضات ناروا شد.
باسمه تعالى
جناب آقاى دکتر روحانى
رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت ؛
پیشاپیش سال نو را محضر مبارک حضرتعالى تبریک و تهنیت عرض نموده و براى دولت تدبیرتان، توفیق و ترقى واسعه را از خداوند منان خواستارم.
لازم است بابت انجام همه ى تلاش ها و مدیریت تمام بحران ها در سال گذشته از جنابعالى و دولت کریمه تشکر و قدردانى نمایم و توفیق در خدمت بیشتر و استمرار مدیریت عالى خود و همکاران محترم تان در دولت را از ایزد منان خواستارم.
امروزه همگان بر مشکلات و بدهى هاى به ارث رسیده به دولت شما آگاهند و شرایط سخت اقتصادى را درک مى کنند و در این میان فرهنگیان بیش از ما بر این شرایط واقفند.
شکى نیست که جنابعالى و وزیر محترم آموزش و پرورش نیز هم بر اهمیت منحصر به فرد فرهنگ و فرهنگیان و هم بر مشکلات معیشتى و تفاوت هاى معنى دار و فاحش حقوق و مزایاى فرهنگیان و بازنشستگان نسبت به سایرین اشراف و اطلاع کامل دارید و در جریان سختى معیشت آنان هستید.
بنابراین نه عدم اقدام دولت در مورد بهبود معیشت فرهنگیان و نه مطالبه فرهنگیان در مورد رفع تبعیض ها، ناشی از عدم شناخت متقابل از شرایط نیست بلکه بر حسب نیاز و ضرورت این وضعیت پیش آمده است.
تدبیر جنابعالى و دولت مجرب تان، زمینه ى مطالبه ى حقوق معوقه و حساب نشده ى فرهنگیان ،توسط دولت هاى گذشته را از حضرتعالى و دولت کریمه تان فراهم ساخته است ،و فرهنگیان شک ندارند که دولت تدبیر و امید مى تواند علیرغم تمامى محدودیت ها و تحریم ها و سوء مدیریت ها، به نامناسب بودن معیشت معلمان و تبعیض هاى ناروا مطابق اصل سوم قانون اساسى پایان دهد.
هر چند مطابق قانون اساسى مجلس نمى تواند دولت را مکلف به ارائه ى لایحه نماید ولى انتظار اینست که حضرتعالى شخصاً ابتکار عمل را در دست گرفته و سریعاً دستور فرمایید لایحه اى با عنوان ” لایحه ى بهبود معیشت فرهنگیان و رفع تبعیضات ناروا “ در دولت تهیه و خبر خوش این اقدام را در پیام وزین نوروزى تان منعکس فرمایید تا امیدبخش دل فرهنگیان فداکار کشورمان ، همچنان شما باشید و دیگران نتوانند از این فضا، با وعده هاى ناروا بهره برداى سیاسى نمایند.
در خاتمه از بذل توجه و عنایت همیشگى تان به جامعه فرهنگى کشور کمال امتنان را دارد.
آژانس تحلیلی خبری زریان
صاحب نظران و كنش گران عرصه تعليم و تربيت به ميزاني در اين عرصه اثر گذار هستند كه با جرات و جسارت و احساس مسووليت ورود پيدا كنند، ملاحظات و احتياطهاي سياسي، اداري و عقيدتي نه تنها مشكلي را حل نميكنند بلكه موجب فهم غلط مسائل آموزش و پرورش و انعكاس غير واقعي آن ميشود.
متاسفانه آموزش و پرورش بيش از آنكه بايد توسط انديشمندان و صاحب نظران اين حوزه مورد توجه قرار گيرد توسط سياستورزان به بحث گذاشته شده است آن هم در چالشهاي بين دولت و مجلس، اين واقعيت تلخ موجب شده تا همواره مسائل آموزش و پرورش در فضا و بستري غيرحرفهاي طرح شود.
شايد اين پرسش ايجاد شود كه چه نوع نگرشها و كنشهايي راه گشاي مسائل است؟ يا به عبارتي اگر نگرشها و كنشهاي موجود تاكنون اين دستگاه را از بن بست خارج نكرده است پس چه بايد كرد؟
در پاسخ به اين پرسش سخت فقط ميتوان چند نكتهاي را كه به نظر ميرسد بيشتر روي آن توافق وجود دارد مورد تاكيد قرار داد.
۱-هرگونه نگرشي كه فضاي آموزش و پرورش را امنيتي كند و اجازه ابراز نظر آزاد و حرفهاي و تخصصي را ندهد ، در واقع استمرار بخش وضعيت نامطلوب موجود است لذا مبتني بر اين ضرورت كنشهاي صنفي و علمي نيز بايد اجازه بروز و ظهور بيابند.
۲-بياعتمادي صف و ستاد به يكديگر و شكافي كه بين اين دو سطح وجود دارد ناشي از يك نگرش نهادينه شده در جامعه ما بهطور كلي و در جامعه فرهنگيان بهطور خاص است و از آنجا كه نيروهاي ستادي بخشي از دولت محسوب ميشوند و بياعتمادي به دولت در كشورمان ريشه تاريخي دارد و تلاش هم براي رفع آن صورت نگرفته ، لذا همواره اين بياعتمادي در آموزش و پرورش هم وجود داشته و دارد به حدي كه يك نيروي آموزشي و مقبول بدنه پس از ورود به حوزه ستاد بلافاصله مورد خشم و غضب بدنه قرار ميگيرد ، بنابراين از هر دو جهت بايد تلاشهاي اعتمادساز صورت گيرد تا نگرش شكافانداز و بيگانهساز كه منجر به تضاد و تقابل ميشود اصلاح شود و سپس كنشهاي راه گشا شكل گيرد.
۳- تخصصي ديدن و محققانه و مسوولانه نگريستن به مسائل آموزش و پرورش نگرشي است كه از غيبت آن اين مجموعه در رنج است به اين معنا كه هر كس خود را در اين حوزه صاحب نظر ميداند و با ورود به اين عرصه موجب ميشود اظهارنظرهاي غيرحرفهاي بر حرفهاي در فضاي جامعه غالب شود و هميشه مسائل در هياهوها و ابرازاحساسات و سليقهها حل نشده باقي بماند لذا نگرش و كنش حرفهاي كاري است كه بايد انديشمندان تعليم و تربيت و معلمان به آن بپردازند.
۴-همهجانبه نگريستن لازمه فهم صحيح از مسائل آموزش و پرورش است ، نگرشي كه تك بعدي بودن مسائل را بهشدت رد ميكند و تاكيد دارد بايد از سادهانديشي و سطحي نگري در مقوله آموزش و پرورش پرهيز كرد عدهاي ريشه مسائل را اقتصادي، برخي ديگر عقيدتي و دستهاي آن را سياسي و بعضي آن را مديريتي ميدانند ، لذا اين همان لمس فيل در خانه تاريك است و هر كسي به زعم خود توصيف و تبييني از مسائل را ارايه ميدهد لذا به نظر ميرسد نيازمند روشن كردن چراغ همهجانبهنگري هستيم.
۵- استمرار در نقش آفريني ميتواند پيوستگي ايجاد كند ، متاسفانه بهطور فصلي عدهاي ورود پيدا ميكنند و با پايان فصل اثري از آنها باقي نميماند هنگام انتخابات يا معرفي وزرا قدري جامعه حساس ميشود يا هر گاه فرياد اعتراضي سر داده ميشود صداهايي پراكنده وسطحي از مسوولان و صاحب نظران شنيده ميشود و بعد كه آب از آسياب ميافتد دوباره همهچيز به دست فراموشي سپرده ميشود ؛ لذا نگرش مبتني بر استمرار و كنش متكي بر آن ميتواند ما را در مسير حل مسائل قراردهد.
این روزها و در گیرودار گلایههای صنفی فرهنگیان و در هنگامهای که گستردگی اعتراضهای آنها مرزهای رسانههای نوشتاری و مجازی را در نوردیده است، صداوسیما در روندی تاریخی همچنان خویش را در برابر خواستههای دیرینه فرهنگیان به خواب زده و این گروه گسترده از کارمندان دولت را برای پیگیری بازتاب رسانهای اعتراضهای خویش پای رسانههای آن سوی آب نشاند!
چنین رفتارهایی از رسانه ملی سالهاست که فرهنگیان را از بازتاب واقعی خواستههایشان در آن ناامید کرده است. اما در این روزها در حرکتی ابهامبرانگیز همین رسانه با تهیه گزارشی یک سویه، تعطیلیهای پیش از نوروز را بزرگ کرده و در یک رویارویی آشکار، معلمان و معلمی را به چالش کشیده است!
گزارشگر با بازخوانی روزهای تعطیلی رسمی، تعطیلی ناشی از بارشها و آلودگی هوا و حتی تعطيلي پنجشنبهها چنان وانمود میکند که تعطیلیهای هفته پایانی اسفند خواسته فرهنگیان بوده و آنها در حرکتی عمدی، مدرسه هارا به تعطیلی میکشانند. در حالی که گریز از مدرسه و آموزش، ریشههایی ژرفتر از چنین تحلیلهای سادهلوحانهای دارد.
شوربختانه صداو سیما و سیاستگذارانش سالهاست رویه دوری از مخاطبان را برگزیده و آن چنان این رفتار نسنجیده صداوسیما بر فرهنگیان گران آمده که برخی از آنها با تهیه عکسهایی از برپایی مدرسهها در این روزها و انتشار آنها در شبکههای اجتماعی افزون بر نشان دادن بیپایگی این ادعا، واکنشی درخور به رفتار یک سویه رسانه ملی نشان دادند.
در روزهای پایانی سال، اداره مدرسهها از دشوارترین کارهاست و آموزگاران و معاونان، پردردسرترین روزهای سال را میگذرانند. از آوردن ترقه و ترکاندن آن در گوشهای از مدرسه، تا غیبتهای پرشمارِ دانشآموزان و تلفنهای پیدرپی فرادستان اداری برای جلو گیری از تعطیلی زودهنگام مدرسه، آرامش و روند همیشگی مدرسه را بیسامان میکند. پیگیری معاونان برای آمارگیری از بچهها افزایش مییابد و پس از سرشماری دانشآموزان، به خانوادهها تلفن میزنند و فرزندان غایبِ آنها را به زور به مدرسه میکشانند!
در این روزهای بحرانی برخی مدیران آزمونهای هماهنگ برگزار میکنند و با تاکید بر تاثیر این آزمونها بر ارزشیابی سالانه، بچهها را وادار به آمدن به مدرسه میكنند. درون مایههای آموزشی از زندگی روزمره دانشآموزان بسیار دورند و پیامد این دوری، روگردانی دانشآموزان و بیانگیزگی آنها در یادگیری این درون مایههاست. کلاسهای رنگورو رفته و میز و نیمکتهای تنگ و کثیف، طولانی بودن ساعت زنگها و فشار ساختار آموزشی بر آموزگار و دانشآموز برای به پایان رساندن درس در زمان پیشبینی شده، نبودِ زمان و امکانات ورزشی ، مدیریتهای پادگانی و تحکمی که با کمترین برونروی از چارچوبهای نوشته و نانوشته کلاس و مدرسه، به سختی برخورد میکند و دانشآموز حتی در آشکارترین حقوق فردی آزاد نیست و .... از مدرسه و کلاس جایی خستهکننده پدید آورده که گریز دانشآموزان از آن را ناگزیر میسازد.
از سوی دیگر گرفتاریهای اقتصادی- صنفی فرهنگیان و بیاعتنایی فرادستان به نارضایتیهای ناشی از آن، پایین بودن میزان دستمزدها نسبت به تلاشهای آموزشی، سر و کله زدن با دانشآموزان گریزان و بیانگیزه، بینتیجه ماندن تلاشها و ناامیدی از دگرگونیهای ژرف آموزشی- رفتاری در دانشآموزان، دلمشغولی بسیاری از فرهنگیان با شغلهای دوم و سوم و .... سبب کاهش انگیزه آنها برای پیگیری فرآیندهای آموزشی شده وحسِ بیهودگی تلاشها، سببِ گریز از مدرسه و آموزش شده است.
در اين ميان بايد تدابيري انديشيده شود كه هم انگيزه با دانشآموز برگردد و هم به آموزگار.
{ با تشکر از سایت سخن معلم به پاس بستر سازی برای تنویر افکار }
در برنامه خبری اسفند 93 شبکه دوم سیما حجه السلام موسی قربانی نماینده مجلس در پاسخ گوینده خبرمی گوید : تعداد معلمان فراوانند ؛ به درستی کسانی که برای معلم و آموزش و پرورش بودجه می نویسند و به خصوص به جناب قربانی که مکنونات قلبی خود و همکارانش را نسبت به معلم بروز داده است باید دست مریزاد گفت ، اما برای ندانسته هایشان که چه آواری بر سرمعلم می آید ، این مقال تلاش به روشنگری دارد تا شاید سخن اهل دل را خطا مپندارند و بی رحمانه زیاد بودن را زیادی و فراوانی را کارمند اضافی دولت تلقی نکنند .
فقر سواد ، فقر فرهنگی ، فقر اجتماعی مقوله ای است که برای آموزش و پرورش پویای کشورهای جهان آن قدر اهمیت دارد که ردیف بودجه «سبز» برای آن اختصاص می یابد ، بودجه سبز یعنی ویژه و مادر تولید به تعبیری هر چه دارند اول آموزش و پرورش بعد برای سایر بخش های کشور {آلمان و بیسمارک در برنامه بودجه ریزی و همه منابع در درجه اول برای آموزش و پرورش و معلم اختصاص می یابد و می شود قدرت اول دنیا و تولید افراد مسئولیت پذیر و خلاق - بيسمارك صدر اعظم آلمان براي پذيرش مسئوليت خود شرط افزايش 30 برابري حقوق معلمان را اعلام نمود ، او 29 برابر را هم نپذيرفت و گفت فقط 30برابر! } اما در کشورما آموزش و پرورش آن قدر بودجه مهم و دست اول ندارد که بدهی فیش های برق مصرفی هنرستان های دولتی کشور بر روی دست مدیران مانده از یک تا دو میلیون که امروز به علت قطع برق ، هنر جویان کلاس های رشته برق و کامپیوتر عاطل و باطل در حیاط مدرسه ها پرسه می زنند .
مدیر یکی از این مراکز که اداره برق فیوز کنتور مدرسه اش را به علت بدهی به گروگان گرفته است مستاصل به دفتر معاونت مدیر کل مراجعه می کند و در خواست ملاقات ؛ که رئیس دفترش به او می فهماند ، معاون با معاون وزیرهمزمان در سراسر کشور با ابزار ویدئو کنفرانس مشغول افتتاح جشنواره رشد می باشند و او باید مدتی منتظر باشد ، اما زمان کوتاهی طول نمی کشد معاون از اطاقش بیرون می آید و با تعجب می گوید تلفن چرا قطع شده است و در نتیجه کثیری از مهمانان جشنواره از جمله مهمانان خارجی از کشور های تاجیک ، ترکیه ، قزاقستان و ... در سالن افتتاحیه از میان توضیحات معاون وزیر و معاون مدیر کل و دبیر جشنواره بین المللی ، شاهد قطع سخنان شده و برنامه دچار اختلال و به هم ریختگی می شود ، رئیس دفتر پس از پرس و جو به معاون گزارش می دهد که تلفن از طرف مخابرات به علت بدهی قطع شده است .
سئوال اساسی اینجاست که چرا آموزش و پرورش سر انجام به فقر مطلق رسیده است که پول تلفن را ندارد و یا چرا مخابرات باید از آموزش و پرورش و مدرسه پول دریافت کند ؟ مگر شورای آموزش و پرورش شهرستان و استان و کشور بی خاصیت شده است ؟ اساسا خروجی نتایج جلسات آنان جزقطع برق و گاز و تلفن و اخطار های پی در پی بدهی چیز دیگریست ؟ چرا حق الجلسه کرور کرور به حساب شان واریز می شود ؟
چرا آموزش و پرورش باید پس از 8 سال فعالیت یک دولت اکنون حاضر نباشد عملکرد آن را واکاوی کند تا اگر انحرافی در آن به توسعه انسانی و تربیت نونهالان ضررهای جبران ناپذیروارد کرده است هشدار و جلوگیری نماید ؟ فاجعه ای که آقای ربیعی وزیر کار اما نه وزیر آموزش و پرورش می گوید : پنجره جمعیتی فرصتی است که از سال 85 به روی کشور ما باز شده و تا سال 1340 ادامه خواهد داشت ، اگر نظام آموزش و پرورش ما با همین روند فعلی پیش برود این پنجره جمعیتی را برای ما به «مصیبت» بدل خواهد کرد .
در همین گیرو دار درگیر ماجرای قطع برق و تلفن بودم که یک نماینده اصولگرای مجلس ( کوچک نژاد ) به همراه معاون وزیر وارد اتاق معاون مدیر کل می شود ، سراسیمه می گوید می خواهم به مدارس شما بروم و مستقیم با مدیران مدارس صحبت کنم تا این سرانه ای که به شما دادیم چه شد . معاون مدیر کل که از قطع تلفن ناراحت بود گفت : این آقا ، مدیر یکی از مدارس ماست ، نماینده رو به مدیر می کند و می گوید به شما سرانه دادند ؟ مدیرپاسخ می دهد ؛ من از سال 80 الی 84 برای هنرستان حداقل هر سال 50 میلیون سرانه می گرفتم الان 7 سال است که هیچ سرانه ای به جز مبلغ ناچیز امسال در حد شش میلیون تومان چیز دیگری ندیدم. مدرسه ما در منطقه محروم قرار دارد ، معلمان ما هم 15 هر ماه حقوق شان تمام می شود ، فیش دریافتی ماهانه بعضی ها به 100 هزار تومان نمی رسد ، برق مان به علت بدهی قطع شده است و اخطار قطع گاز هم گرفته ایم !
نماینده به معاون اداره کل می گوید : 500 میلیون به استان شما اختصاص یافت چه کردید که جواب می گیرد 90 را تقسیم بر 6 میلیون بکنید باز ما طلبکاریم . نماینده پاسخی نمی دهد .آنها را به حال خود رها می کنم و به مدرسه بر می گردم ، در مسیر مدرسه عده ای جمع اند ، پرس و جو می کنم ، می گویند نزاعی خیابانی بین چند نوجوان روی داده است ، یکی از آنها را می بینم که خونین و با لباس پاره شده برای دیگری رجز می خواند عین فیلم های هالیودی ، این رجز خوان لات معرکه گیر ، سال گذشته در مدرسه ما تحصیل می کرد که به علت ناهنجاری امکان حضور در مدرسه را از دست داده است ، یاد آمار یکی از روزنامه ها افتادم که درباره آستانه تحمل مردم و ارتباط آن با نزاع خیابانی افتادم ، طبق این آمار سال گذشته 91 هزار نزاع خیابانی منجر به ضرب و جرح شدید داشتیم که بیشتر آنها طبق بررسی و نظریه روان شناسان و جامعه شناسان مرتبط ، ازفقدان آستانه تحمل نشات می گیرد و این از شکست آموزش و پرورش حکایت دارد ، به مدرسه رسیدم در دفتر معلمان در زنگ تفریح نشسته ام ، یکی از همکاران وقتی گوجه و خیار شسته داخل سینی برای صرف صبحانه را دید به طنز گفت باز صحبانه نوبت کریمی و این سم ها و خیارهای هورمونی نصیب ما ، تا اسم سم به میان آمد چند نفری از معلمان به یاد باغ و بستان خود افتاده اند و تجربه سم کاری نهال ها را با یکدیگر به اشتراک گذاشته اند ؛ من و کریمی و چند نفر دیگر که سهمی از این ملک و املاک پدری و سببی نداشته ایم هاج و واج به سخنان کاسب کارانه آنها کاسب کارانه گوش می کنیم ، یکی از آنها می گفت من درخت ها را سه بار سم نوع دوم زدم و یکی دیگر می گوید : من با ماده نوع سوم قاطی کردم بازآفت از بین نرفت ، در این میان یکی دو نفر که در حرفه زنبور داری فعالیت می کردند در اعتراض به سمپاشی و ضرر های آن به زنبور حرف هایی رد و بدل کردند ، یک لحظه فکر کردم در جمع سندیکای باغداران و زنبور داران هستم و دریغ از اشتراک مسائل و مشکلات آموزشی و تربیتی در یک مرکز آموزشی ، توی دنیای آنها غرق بودم که درد دندان امانم را برید ، مبلغی در میان نبود تا به دکتر مراجعه کنم و اکنون آغاز ناخوشی دوباره ؛ همکارم که رنگ پریدگی مرا دید پرسید فلانی حالت خوب نیست گفتم نه چیزی نیست درد دندان مختصر ! نگاهی کرد و گفت چرا پر نمی کنید گفتم سه ماه پیش یکی را پر کردم با قرض اما بیمه نداد و نمی دهد در پرداخت همان قبلی ماندم ، دو سه شب است دخترم مریض است ،بردم دکتر 140 هزار تومن دوا شد اما بیمه ایران (طرف قرار داد بیمه معلمان جانباز ) چون تکلیفش معلوم نیست و نسخه هم خارجی است قبول نکرد .
زنگ کلاس به صدا درآمد ، معاون مدرسه نوبت صبحانه نفر بعدی را به نام من اعلام کرد ، در مدرسه ها صبحانه معلمان به عهده خودشان است که به صورت نوبتی اجراء می شود و این نیز یک نمونه از دهن کجی به حرفه و انگیزه معلمان ؛ حرکت کردم برای کلاس ، درد دندان اما بیشتر می شد دفتر حضور غیاب کلاس را برداشتم ، تیتر روزنامه ی روی میز توجهم را جلب کرد ، آقای سیف رئیس کل بانک مرکزی می گوید شنیده ام بعضی بانک ها 30 در صد سود وام می گیرند و این نباید باشد ؛ این جمله معنای خاصی برای من معلم دارد ، کلمه شنیده ام یا تغافل است یا سرکاری ! یادم آمد قسط ماهانه 600 هزار تومانی بانک مهر اقتصاد ( همان قرض الحسنه بسیجیان سابق) که با بهره 30 در صد ، وامی را با کسر مستقیم اقساط از حقوق معلمان و دو ضامن معتبر 20 میلیون داده است و 36 میلیون پس می گیرد برای تامین رهن و اجاره منزل استیجاری ام ؛ از دفتر معلمان برای کلاس حرکت کردم 3 دانش آموز دم درب دفتر معاون ایستاده اند ، همکاران را زیر نظر دارم انگار این بچه ها را نمی بینند ؛ اولی با چشمانی کبود و ورم کرده ، خوب می دانم موضوع چیست ؛ مادر و پدر درگیری شدید دارند ،پدر معتاد و بدون کار و مادر مستاصل و هر روز کتک کاری بین پدر و مادر و پسر !! دومی هم که 3 روز است پشت دفتر ایستاده به خاطر کار ناهنجار با یک دانش آموز و پدر و مادر به درخواست مدرسه جواب نمی دهند ، پدر به گردن مادر و مادر به پدر حواله می دهد و در نهایت معاون مدرسه مانده است با این دانش آموز چه بکند ؛ به اداره گزارش شده است تا مشاور حاذق بفرستد ،اداره می گوید بودجه نداریم خودتان در مدرسه حلش کنید ، اما روکردم به سومی نامش کامبیز ، بچه طلاق ، گفتم چه کارکردی دوباره گذارت به اینجا رسید گفت دعوای مان شد آقا ، گفتم هفته پیش دعوا کردی و من وساطت کردم چرا کامبیز چرا ؟ گفتم به مشاور مدرسه مراجعه کردی گفت : مشاور ، ! اون سرش شلوغ است به حرفم گوش نمی دهد !
گفتم خوب به معاون پرورشی چطور؟ مکثی می کند و می گوید آقا ما با شما راحت تریم !! گفتم کار درستی نکردی با همکلاسی ات دعوا کردی تو به من قول دادی کامبیز ! داشتم با او ارتباط عاطفی برقرار می کردم که معاون با تحکم و دستور کلامم را قطع کرد که آقای دبیر کلاس بچه ها منتظر شما هستند این دانش آموز را رها کن این به درد ما نمی خوره ناهنجاری او به حد انفجار رسیده ،؛ نمی دانستم چه بکنم ،حرصم درآمد ، از طرفی درد دندان واز طرفی دانش آموزان منتظر و از همه مهمتر پیگیری مشکل این دانش آموزکه خدای ناکرده کارش به اخراج کشیده نشود و... در نهایت به کامبیز گفتم کاری نمی توانم برایت بکنم و او را با کوهی از مشکلات که بیشترش ربطی به او ندارد رها می کنم و به سمت کلاس حرکت می کنم ، در راه رفتن به کلاس یادم آمد در دوره وزارت نجفی طرح تعمیم فعالیت های تربیتی بابرنامه های راهبردی و حضور متخصصان و صاحب نظران تعلیم و تربیت از جمله دکتر شرفی ، دکتر عبدالعظیم کریمی ، دکتر منفرد و ... به جد همه معلمان را در حل مسائل و مشکلات تربیتی مشارکت می داد و انصافا بسیاری از مشکلات حل و فصل می شد و ناهنجاری در مدرسه کمتر و مشارکت معلمان بیشتر اما با طرح آذین شده احیای پرورشی ، چند سالی ، کارهای پرورشی و فعالیت های تربیتی یک طرفه و فقط در انحصار مربی و حوزه پرورشی در آمد و آنها با کوهی از مشکلات و عملا فقط پوسته ای از دکور فعالیت های پرورشی تنها باقی مانده اند ، معلمان کار خود را می کنند اگر رمقی باشد و پرورشی ها هم مشغول گزارش نویسی کار کرده و ناکرده هستند ،به تعبیری پرورشی پس از 8 سال در دولت گذشته تقریبا شکست خورده است ، این از جواب آن دانش آموز که مستاصل از همه جا ، می گوید ما با شما راحت تریم می شود فهمید ، کلیه فعالیت های فراگیر تربیتی از جمله اردوی استاندارد و مسابقات فرهنگی و هنری تعطیل و نماز جماعت کم رنگ و مراسم ایام ا... بی محتوی و تکراری .
جدای از اینکه در طرح سند تحول آموزش و پرورش باز هم پرورش از آموزش تفکیک و مقوله تربیت شعاری ، غیر کاربردی و به یک عده خاص محول شده است و از همه مهمتر فعالیت های فوق برنامه در فضا و مکان و زمان مناسب طراحی نشده است .
مادامی که معلمان در فعالیت ها در گیرو دخیل نباشند ، مادامی که کنکور علم آموزی بخواهد و مهارت آموزی جایگاهی نداشته باشد ، مادامی که معلمان از صنف کارمندان دیگر نهاد ها کمترین حقوق را دریافت کنند و رقم تبعیض نجومی باشد ، مادامی که معلم پشتیبانی اداره خود را از بیماری گرفته تا امتیازات رفاهی مثل ؛ مسافرت ، استفاده از تسهیلات هتل ، و نیم بهاء کردن بلیط ها ، خرید وسایل خانگی ، همانند کارمندان دیگر نهاد ها و سازمان ها بهره مند نباشد ؛ هیچ اتفاقی در فرآیند تربیت نسل بالنده برای فردا نخواهدافتاد ، مادامی که آموزش و پرورش از هر 5 مدرسه یک کانون فرهنگی و هنری نداشته باشد و مادامی که معلم با همه سختی کارش حقوق ناچیزی دریافت کند و به محض انتقال به وزارت خانه مثلا آموزش عالی با سختی کارکمتر حقوقی بالاتر نصیبش شود ،هیچ اتفاقی در خروجی دستگاه تعلیم و تربیت و تولید انسان های خلاق و اخلاق مدار و با سواد نخواهد افتاد . اگر بپذیریم زیر ساخت اقتصاد یکی از پایه های اصلی اش داشتن سرمایه انسانی بالنده ، خوش فکر ، اخلاق مدار و خلاق می باشد توجه به پرورش نیروی انسانی توسط آموزش و پرورش و از تقویت بنیه های مالی و پشتیبانی معلمان و تربیت نسل پویا از راه توجه معلمان سر آمد و کار آمد حاصل خواهد شد نه از کارمندان منفعل حقوق بگیر و مستاصل .
معلمان که درحل امور جاری زندگی خود ضعیف باشند هرگز نمی توانند پیچیده ترین مسائل تربیتی و آموزشی دانش آموزان را حتی سرک بکشند چه برسد به تغییر و پالایش و حل آن ، معلمانی که در شغل دوم و سوم اسیر باشند قطعا دیالوگ آنان در خواست رفع و رجوع مشکلات شغل های غیرآموزشی و تربیتی خواهد شد و هیچ گاه به حرفه ی اصلی خود نمی توانند نگاهی داشته باشند ، معلمان خسته ، درمانده و مقایسه گر قربانی اقتصاد شدند و این نشان گویائی است که لشکریان عرصه فرهنگ قدم به قدم عقب نشینی می کنند و به جرات می توان گفت فرهنگ قربانی اقتصاد شده است !! می گویید نه به یکی از مدارس شهر قدم بگذارید و یک نیم روز با آنها زندگی کنید با چشم خود فاجعه را خواهید دید ، فاحعه ای که جبران آن هرگز ممکن نخواهد شد . معلم تنهاست و اقتصاد می تواند همچون اژدهایی فرهنگ را ببلعد . از طرفی بررسی وضیعت تحصیلی نوجوانان بین 14 تا 17 سال نشان می دهد که خانوارها در برخی مناطق کشور به دلیل فقر موجود ترجیح می دهند که کودکان شان را به جای تحصیل در مدارس ، وارد بازار کار نمایند که این موضوع سبب خواهد شد میانگین تحصیل افراد به زیر هشت سال برسد و فقر باز تولید شود ، به عنوان مثال طبق آمار رسمی ، نسبت هزینه آموزشی در تهران نسبت به سیستان و بلوچستان 1 به 49 است . در اهمیت توسعه انسانی و استفاده از ابزار و راهکارمدرن ، سخن ها فراوان رفته و به اندازه اهمیتش اما در اجراء و در خروجی به اندازه ای که به ابعاد ، اشکال و اجزای یک واحدی مثل بانک پرداخته شده به آن پرداخته نشده است به عنوان مثال اهمیت بانک ها چقدر باید مهم باشد که در یک میدان شهر 15 بانک و موسسه با ساختمان هایی شیک و بازسازی شده و مجلل سر به فلک کشیده با کارمندانی با نشاط با لباس هایی متحد ، اما در کوچه پشتی آن یک مدرسه مرتبط با توسعه انسانی با ساختمانی نمور با کارکنانی که احیانا از سر کار دو شیفته برگشته ، افسرده و ناراحت به کلاس درس رفته و احیانا حتی برای تر کردن گلوی خود پول چای را هم نمی توانند تامین ، چه برسد به ابزار و وسایل آموزشی و پرورشی مورد نیاز آن مثل بانک ها و ادارات دیگر. بلکه در اولویت اول برای تربیت نونهالان و نوجوانان اختصاص می یافت . اگر اهمیت توسعه انسانی در همه ابعادش مهم بود که سرنوشت فضاهای پرورشی و تربیتی و فرهنگی و هنری و آموزشی و کارکنانش این نبود که امروز شاهد آن هستیم.
از دیگر نکات مورد بررسی نظام آموزشی کنونی ، کمبود انگیزه و رغبت در معلمان در تمامی مقاطع آموزشی از پیش دبستانی تا دبیرستان است معلمان ما احساس داشتن یک هویت شغلی و حرفه ای مستقل را نداشته تنها به عنوان یک شغل صرف نظر از نوع و داشتن عرق به آن به فعالیت مشغولند ، این مساله در میان معلمان جوان متاسفانه بیشتر است ، این افراد بدون داشتن دید حرفه ای به شغل خود و بدون داشتن احساس ارزشمندی و اینکه با این حرفه قادر به تولید ارزش افزوده هستند ، معلمی را نه از روی عشق و علاقه که انتخابی تنها با هدف داشتن یک شغل عنوان می کنند که این موضوع موجب اختلال در روند توسعه انسانی و تربیت نیروی انسانی خواهد شد .
فرمانده نیروی دریایی انگلستان پس از پیروزی ضربتی در جنگ فاکلند در جواب خبرنگار که فرماندهان خود را چگونه انتخاب می کند در پاسخ کوتاه می گوید در مهد کودک و دوران ابتدایی ، ما بچه های کوچک را زیر نظرداریم تا بدانیم کدام یک از آنها در آینده برای ما فرماندهان خوبی خواهند شد ، این امر دقیقا مطابق با تئوری های اقتصاد خرد است که آموزش مانند هر کالایی دیگری در هنگام تولید دارای بازدهی نزولی است و به همین دلیل قسمت عمده ای از منابع مالی را به جای آنکه صرف تحصیلات تکمیلی نمود باید مصروف آموزش های پایه کرد . داکلاس نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد 1993 در باره اهمیت آموزش دبستان ها در رشد کشور می گوید برای درک اینکه آیا جامعه ای در آینده به توسعه دست پیدا می کند به جای بررسی فناوری های آن جامعه که از ظواهر توسعه است باید میزان خلاقیت ، پرسش گری ، تحرک ، روحیه کار جمعی و تنوع طلبی کودکان آن کشور را سنجید .
اگر می خواهید ببینید کشوری توسعه یافته است یا نه ، به کارخانه ها و صنایع آن نگاه نکنید ، کافی است سری به مدارس آن بزنید سرمایه های ما در چاه نفت یا در بانک ها نیست ، سرمایه های ما در دبستان ها نشسته اند . در مدل های اقتصادی نیز آموزش را به عنوان سرمایه اجتماعی وارد می کنند و کمتر مدل رشدی وجود دارد که این نقش را نادیده بگیرد .
پدیده نظام آموزشی دنیا « فنلاند » بهترین نتایج آموزش و پرورش جهان را از آن خود کرده است ؛ کشوری است که در آن دانش آموزان به ندرت تکلیف درسی دارند و به ندرت امتحان می دهند و زمان کمتری را هر روز در مدرسه می گذارنند .
فنلاند کشوری که در مدارس آن شکاف آموزشی بین دانش آموزان با توانی های مختلف وجود ندارد و هیچ دانش آموزی طرد نمی شود .
فنلاند کشوری که مدارس آن از بودجه کافی برخوردارند و برنامه آموزشی و درسی را خودشان تدوین می کنند .
کشوری هست که در آن تحقیق و پژوهش از مدارس شروع می شود و این مدارس به تکنولوژی جدید مجهزند .
کشوری که معلمان از حقوق مناسبی برخوردارند و یک اتحادیه صنفی قوی دارند .
کشوری که معلمان همچون متخصصان حرفه ای مورد احترام جامعه قرار می گیرند .
از سویی ، شرایط معلم شدن در فنلاند بسیار سخت است ، معلمان دبستان باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند ، فنلاندی ها بهترین ها را برای شغل معلمی به کار می گیرند و فقط 10 درصد متقاضیان این شغل استخدام می شوند ، هدف سیستم آموزشی فنلاند استفاده از معلمان خلاق برای کسب بهترین برونداد های آموزشی است .
اما در ایران چه می گذرد ؟
برای دانش آموزان ما درس آموزی نه عملی لذت بخش ، بلکه کاری طاقت فرسا و پر اضطراب واسترس است ، تقریبا تمام اوقات بیداری دانش آموز یا در مدرسه می گذرد و یا در خانه برای انجام تکالیف مدرسه ، در ایران معمولا یادگیری ، به صورت فردی صورت می گیرد و حتی گاهی ، رقابت منفی بین دانش آموزان وجود دارد معلمان نیز گرچه ، به نوبه خود زحمت زیادی می کشند اما شاید به دلایل عدم انگیزه و کافی نبودن حقوق دریافتی آن طور که بایسته است برای دانش آموزان وقت صرف نمی کنند ، گرچه ممکن است در مدارس غیر انتفاعی که شهریه آنها گاه سالانه به 20میلیون تومان یا بیشترهم می رسد معلمان برای دانش آموزان وقت بیشتری اختصاص دهند اما به هر حال در این گونه مدارس نیز انواع و اقسام کلاس ها و تکالیف درسی حجم ، زیادی از وقت و انرژی دانش آموز را اشغال می کند ، در این حالت یک اضطراب همیشگی همراه دانش آموز هست ، یادگیری همراه با اضطراب ، حتی نخبگان و استعدادها را عاطل می کند ، شاید برای بسیاری از دانش آموزان مفهوم مطالعه تنها در خواندن کتاب های درسی معنی می یابد و احتمالا فرصت نمی کنند که هیچ کتاب غیردرسی مثلا یک داستان یا یک کتاب شعر بخوانند .
اما علت این وضیعت چیست ؟ علت را باید در فرمالیسم آموزشی جست و جو کرد . واژه فرمالیسم شامل معانی ای همچون ظاهر گرایی ، آذین بندی ، شکل گرایی ، صورت گرایی و شکل پرستی است که نظام آموزشی و علمی کشور ما به این صفات گرفتار است ، یک نمود فرمالسیم را در مدارس تیز هوشان یا پرورش استعداد های درخشان می توان دید ، یعنی سیستمی که یک عده از بقیه جدا شده ، و برتر انگاشته می شوند و این به بهای ارزش ننهادن به استعداد و پتانسیل سایر افراد ، پرورش و توجه بیشتر به نخبگان خوب است اما به شرطی که قبل از آن ، به همه دانش آموزان در حد قابل قبول رسیدگی شود و سپس با شناسایی استعدادها مکانیزمی را برای پرورش آنها طراحی شود ، نه اینکه خیل عظیمی از استعداد ها به بیراهه روند ، کنار گذاشته شوند و تنها معدودی مورد عنایت قرار گیرند .
سرمایه های انسانی مهم ترین دارایی یک ملت است و همه باید از فرصت های برابر برای رشد و شکوفایی فردی بهره مند بشوند ، نباید به صورت گلخانه ای تعداد اندکی تحت حمایت قرار گیرند و خیل عظیمی از استعدادهای نامکشوف در کشتی بحران زده مدارس معمولی هدر روند ، که مشابه همین اختلال را در سیستم آموزش و پرورش برای مدارس هیئت امنایی هم می توان مثال زد ، جالب است بدانيم با همه مدارس رنگ و وارنگ ، سهم توليد دانش و دانايي ايران در سطح جهان حدود پنج صدم درصد است و اين در حالي است كه سهم توليد دانش و دانايي آمريكا 36/ كل توليد دانش درجهان است.
وقتی آمریکا ژاپن را با خاک یکسان کرد و نابود ، ارتش و سرباز و پلیس و همه چیز رااز آنان گرفت ، ژاپنی ها فقط دو تا کار اساسی انجام دادند ، یکی بها دادن به معلم تا حد افسانه ای و دوم بها دادن به کار فوق برنامه و فعالیت های گروهی ؛ به همین سبب در ژاپن بالاترين منزلت اجتماعى و حقوق را معلمان دارند . شما هيچ طبقه يا قشرى را در ژاپن نمى بينيد كه مرتب در معرض داورى مردم قرار گيرد. نكته ديگر اينكه وقتى ما بدانيم كه زيربناهاى فرهنگى جامعه و ستون هاى پديد آوردن آن معلمين هستند، طبيعى است كه بايد از لحاظ اقتصادى به آنها توجه شود. به هر صورت خشت اول در شكل دهى شخصيت افراد در اختيار اين قشر قرار دارد، بر همين اساس به معلمين بايد توجه ويژه اى شود. اين توجه فقط از لحاظ اقتصادى مطرح نيست، بلكه از نظر اخلاقى، معرفتى همواره شأن بسيار بالايى را به معلم و شغل معلمى مى بخشد . در نگاه ژاپنى ها معلمى شغلى است كه با دل ها سروكار دارد از اين رو ميجى معمار ژاپن موفق عنوان مى كند: هر فردى كه تعليم مى دهد معلم نيست. فردى معلم است كه بتواند بر روى قلب و روح افراد تأثير بگذارد . گزینش سخت معلم و عدم نیاز مالی معلم در صدر برنامه عالی ژاپنی ها قرار گرفت این شد که 25 سال بعد قدرت اول اقتصادی دنیا شد و از لحاظ تربیت نسلی پویا و خلاق و سخت کوش و اخلاق مدار کاملا موفق به طوری که وقتی سونامی آمد ، اخلاق اجتماعی و همبستگی عمومی ، ایثار و از خودگذشتگی رعایت حال مسن تر ها و کودکان و زنان از جانب مردم به خصوص نوجوانان و جوانان ، داشتن وجدان کار ، عدم پارتی بازی و فقدان دریافت رشوه ، پذیرش خطا و جبران اشتباه و حفظ حریم ها و سنت ها در جهان الگو می شود و این در مالزی پیشرفته مهات ماتیر محمد هم تکرار می شود همان مالزی بحران زده 4 دهه پیش می شود پدیده و زبانزد !
نقش معلم و اهمیت آن در توسعه انسانی و زیر ساخت کشور و تولید ملی و سرمایه انسانی کارآمد ، همین بس که بالاترین نقش « نقش انبیاء » مهمترین درجه « افضل شهداء » به معلمان نسبت داده شده است ، بی درنگ بر کسی پوشیده نیست که معلم آسمانی نیست بلکه در زمین و زیر سقف خانه ای زندگی می کند که دارای فرزند و همسر و زندگی و چالش های مادی و معنوی شبیه همنوعان خود را دارد ، اگر همه ابعاد زیر ساختی آموزش و پرورش درست باشد و فقط و فقط همین یک مشکل یعنی عدم ایجاد انگیزه شغلی و مادی معلم توجه نکنیم فاجعه است ، که باید مشکلات دیگری را که فراروی معلم وجود دارد مد نظر قرار دهیم از جمله رشد ناهنجاری های تربیتی و اخلاقی دانش آموزان ، استخدام بی رویه و من در آوردی معلمان تازه وارد در دولت گذشته ، نداشتن شاخص استاندارد معلم توانمند ، عدم بودجه کافی مدارس و سرانه های دانش آموزی ، رشد طلاق والدین و حضور دانش آموز طلاق در کلاس بدون مشاوره و آموزش خاص ، انبوه ناهنجاری هایی که از طریق کامپیوتر و ماهواره و وسایل ارتباط جمعی جدید از جمله فیس بوک ، وایبر ، واتس آب و وی چت تبادل می شود ، عدم هماهنگی نظام مند صدا و سیما و نوع توهین ، تحقیر و گنده کردن مسایل و اشتباه موردی معلم علیه معلمان ، بالا رفتن آمار دانش آموزان معتاد ، پایین آمدن نرخ سن اعتیاد نوجوانان ، اقتصاد ناهنجار خانواده ها و از طرفی چند شغله بودن پدر و شاغل بودن مادر و عدم نظارت بر عملکرد فرزندان و صد ها مشکلات دیگر که با معلم همراه است می تواند بر کارآمدی و توانمندی معلمان تاثیر منفی گذاشته و او را ناکارآمد نماید . معلم باید اطمینان داشته باشد که همه پشتیبان او هستند ، به عنوان مثال اگر در کشورهای فرانسه یا ژاپن فرزند معلمی کسالت داشته باشد هیج گاه معلم نمی تواند و نباید مرخصی بگیرد و به امور درمانی فرزندش مشغول شود بلکه او در کلاس درس ادامه تدریس می دهد و دغدغه ای از این بابت ندارد چرا که با یک تلفن در بهترین بیمارستان ، توسط کادر درمانی از دم درب منزل یا محل حادثه تا پایان بهبودی به درمان فرزندش می پردازند ، اما در ایران پس از 3 بیمه عادی و تکمیلی و طلایی و درگیر شدن معلم برای درمان فرزندش ، تازه اول مشکل معلم ، پس از پرداخت هزینه درمان از جیب شروع می شود که تطبیق دادن فاکتور ها و تاریخ های آن با چند بار رفت آمد برای تایید تاریخ با فتوکپی ، این سونوگرافی ، آن مهر داروخانه و پزشک و عدم قبولی هزینه دارو های خارجی و دندان پزشکی و عینک ( مخصوصا برای معلمین جانباز) و معطلی فراوان ، بر خرج کرد های معلم صحه می گذارند تا چند ماه بعد پولش به حساب معلم واریز شود و این معلم با صد ها فاکتور بی انگیزگی و انگ مصرفی بودن بر قلب و ذهنش تیک تاک می کند .
به زعم حجه الاسلام قربانی و همکاران مجلس نشینش ، معلم کارمند است و تعدادش زیاد ، که در پاسخ اعتراض خانم معلم فرهیخته به این فهمش از حرفه معلم ، روی خط شبکه خبر سیما می گوید پدری که هشت فرزند دارد نمی تواند مثل پدری که یک بچه دارد به بچه هایش برسد ، او دو خطا و خبط انجام داده است اولا تبلیغ فرزند کمتر در یک رسانه فراگیر و ملی بر خلاف نظریه مسئولان طراز اول کشور و دوم مقایسه معلمان با حرفه دیگر ، در حالی که معلم از نظر معماران کشور های توسعه یافته ، با کارمندان دیگر بخش ها به هیچ وجه مقایسه نمی شوند . نقش حرفه ای معلم برای بهسازی آموزش در برنامه راهبردی مهم و حتی بیش از سایر عناصر تعلیم و تربیت در نظر گرفته می شود .
در برنامه راهبردی امنیت ملی جهان پیشرفته در قرن 21 به بالاترین مسئول اجرایی کشور ماموریت می دهد با برنامه ریزی دقیق ، جامع و فراگیر معلم را به عنوان متخصص تربیت نیروی انسانی و پیش گیری از بروز نگرانی های حرفه معلمی از جمله کیفیت مطلوب تخصص ، افزایش حقوق معلمان ، بهبود و پشتیبانی زیر ساختی ، تعلیم و تربیت را امری اساسی و استراتژیک و تعیین کننده تدوین و نظارت نماید. لذا برنامه ریزان کشور های توسعه گرا معلم حرفه ای را به مثابه اساسی ترین و مهمترین نیاز خود برای رقابت در عرصه جهانی و بقای خود قلمداد می نمایند که نلسون ماندلا به درستی گفته است : " آموزش و پرورش قدرتمند ترین سلاح برای تغییر جهان است . "
آموزش و پرورش رکن اساسی و بنیان توسعه همه جانبه در آرمان شهر هر کشوری محسوب می شود ، آرمان شهری که تربیت یافتگان آن و تولید و خروجی نسلی که موارد زیر را مد نظر قرار بدهد :
1- نسلی تربیت شود که به هویت ملی خود علاقه مند باشد و در مواقع خطر و تهدید خود را نبازد و به جانبازی در راه فرهنگ و اصالت و دفاع سرزمینی افتخار کند ، چگونه زیستن و چگونه با هم زیستن را بلد باشد و در هنگامه مشکلات آنچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد و بنی آدم اعضای یگدیگرند را به خوبی پذیرا باشد .
2- نسلی تربیت شود که محیط زیست و منافع و منابع ملی را دوست بدارد و در نگاهداری و نگاهبانی آن کوشا بوده و از ضربه های سهوی و عمدی به طبیعت ، منابع آب ، ناهنجاری در زمین ، آلودگی محیط زیست به هر شکل ممکن خوداری نموده و در مبارزه با کجروی های احتمالی خود را موظف ومسئول بداند .
3- نسلی تربیت شود که مهارت های زندگی و آداب اجتماعی را بلد باشد و از قوانین بخشی و بین بخشی فردی و عمومی آگاهی داشته باشد و همواره قانون و اجرای آن را اصل بداند .
در این صورت جامعه ای پویا ست که در برنامه های کلان ضمن تناسب منطقی اعتبارات حوزه اقتصاد و عمران با فرهنگ بویژه توسعه انسانی در پشتیبانی از آموزش و پرورش سنگ تمام گذاشته و هیچ عذر و بهانه ای آنان را از این مهم غافل نکند ، اگر توسعه انسانی و فرهنگ را اصل بدانیم در خط مقدم با فراهم نمودن تجهیزات نرم افزار و سخت افزار در برنامه مدون معلم اصل و مبنا قرار می گیرد در چنین حالتی برای انسان و تربیت او و آینده کشور دغدغه داریم و در راه توسعه منطقی گام برداشته ایم و این با قبول ارزش گذاری و تکریم آرمانی معلم و نقش های حرفه ای اش از شعارهای توخالی و پوپولیستی جهان سومی پرهیز نموده تا ماندگاری هویت و فرهنگ و اصالت سرزمین خود را تضمین می نماییم ، اگر به آنجا رسیدیم که دریابیم معلم از چاه نفت با ارزش تر است ، آنگاه می توانیم بگوییم ما حرکت خود را به سوی توسعه ی حقیقی آغاز کرده ایم . باید بدانیم معلمی که آسیب چند شغله بودن برایش وجود ندارد ، معلمی که دغدغه درمان خود و خانواده اش را ندارد ، معلمی که دغدغه اجاره منزل اذیتش نمی کند ، معلمی که از پس هزینه سفر به خوبی بر می آید ، معلمی که برای کسب تجربه و دریافت روش های نوین آموزش بتواند به کشور ها و مراکز آموزشی معتبر دنیا سفر کند ، معلمی که فرزندانش در آمد کارمندی دیگر سازمان ها را به رخش نمی کشند ، معلمی که حق بازنشستگی اش مانند سایرارگان ها و سازمان های دیگر یک روزه پرداخت می شود نه با دو سال انتظار و سپس در تشیع جنازه اش به خانواده داغدارش اعلام کنند دو روز دیگر پرداخت خواهد شد ، معلمی که شان آن اجازه نمی دهد و نباید سبد کالا را در کنار سایر اقشار دریافت کند بلکه شیوه های محترم تری می توان به کرامت معلم افزود و آن را توزیع کرد ؛ آنگاه می توانیم بگوئیم در چنین جامعه ای توسعه انسانی و تربیت نسل فردا ، به دست معلمین متخصص و توانمند اتفاق خواهد افتاد .
امروزه در جهان موفق ، نقش معلم و اهمیت کارکرد حرفه ای او چنان مورد توجه است که بر معلم نقش هایی فرا حرفه ای داده اند و موفقیت و پیشرفت آینده جامعه خود را از دستان پرتوان معلمان مسلط بر علوم میان رشته ای « متخصصان حاذق و لایق و پر انگیزه » به دست می آورند ، به همین جهت آموزش و پرورش در کشور های پیشرفته از قالب اولویت استراتژیک خارج شده و به آیتم نیاز درجه یک صعود کرده است و به معلم که تا دیروز نقش صرفا آموزشی و تربیتی داشته است فراتر رفته و نقش های فرا حرفه ای بر معلمان داده اند . اینکه معلمان ما پذیرش نیاز به معلم به عنوان متخصصین امر تعلیم و تربیت و تربیت کننده ی انسان زا خواستارند ، نیازی پذیرفته شده در کشور های پیشرفته و در حال توسعه است که ؛ نیازی درجه یک و حیاتی برای بستر سازی زندگی بهتر و محیط زیست آرام ، سرشار از صداقت و یک رنگی ، مهربانی برای تک تک افراد جامعه را توسط معلمان رقم می زنند ؛ پس جامعه ایده آل حق مادی و معنوی معلمان را با میزان تخصص می پردازد نه با باریک بینی ، کوته فکری و بی عدالتی او را کارمند اضافی دولت تلقی نموده و به دلایل بی اساس با حداقل حقوق کارمندی از او انتظارات تخصصی طلب نماید . با نگاه کارمندی به معلم ، نمی توان آموزش و پرورشی ساخت که بار تعیین کننده و اساسی آموزش و تربیت انسان را به دوش کشیده تا انسانی کارآمد به جامعه تحویل دهد ، یک کارمند صرفا وظایف محوله را در ساعات کاری انجام می دهد اما معلمان حرفه ای ، با شیوه های نوین مانند درس پژوهی و اقدام پژوهی، مانند یک پژوهشگر محتوی، روش تدریس، اهداف آموزشی و تربیتی و رفتارهای دانش آموزان را بررسی و با تفسیر علمی و توجه به بازخوردهای لازم ، تمام توجه و تلاش خود را برای هدایت سیستم به سوی هدف متعالی به کار می برند . اما متأسفانه با نگاه واپسگرانه با رفتاری جاهلانه و ناروا با نادیده انگاشتن نقش حرفه ای و فراحرفه ای معلم ، بی رحمانه در عمل حقوق مادی و معنوی آنان را از سایر کارمندان ، ارگان ها ، نهاد ها و وزارت خانه ها پایین تر تعین می نمایند ، این عمل علاوه بر ضایعات در تربیت بین نسلی و تهی شدن توسعه انسانی و رکود و پسرفت شدید آموزشی و تربیتی ، در نهایت خروج نیروهای کارآمد و حرفه ای از آموزش و پرورش را رقم زده است .
شاید این را مسئولین ندانند ؛ معلم با فرهیختگی اش امروز چیزی نمی گوید اما با انتقام پنهان ، فردا چیز دیگری را تحویل جامعه خواهد داد که شاید خوشایند نباشد . معلمان را در یابیم تا جامعه به درستی در همه ابعاد نجات یابد.
به کلاس می روم و از بچه ها می خواهم ترجمه متن داده شده جلسه قبل را تک تک ارائه دهند ، ترجمه ی به جز دو سه نفربقیه نارسا و پر اشکال ، راهنمایی شان می کنم یکی از بچه ها می گوید :آقا چرا این قدر سخت گیری در ترجمه ؟ ضمن توضیحات ، مثالی می زنم این گونه : بچه ها ببینید پس از سال ها انتظار ، میزبانی فوتبال آسیا به ایران رسید ، واحد روابط بین الملل وزارت ورزش وفدراسیون فوتبال باید آمادگی خود را به فدراسیون جهانی اعلام می کرد در یکی از این نامه نگاری ها به گفته آقای کفاشیان کدخدای فوتبال کشور ترجمه بد (وارونه ) ! باعث شد امارات میزبانی را از کشور بزرگ ایران بقاپد !
به بچه ها گفتم این حق سوزی فقط محروم شدن از بازی فوتبال نیست ، بلکه به همراهش سود سرشار اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و... را برای کشور میزبان به ارمغان می آورد ، اکنون اگر روابط بین الملل به مترجمان حاذق مسلح نباشد این چنین می شود که حق مردم به راحتی بسوزد . در همین گیر و دار و مقاومت در برابر درد دندان ؛ زنگ آخر به صدا در آمد ، از کلاس خارج و به حیاط مدرسه قدم می گذارم ، از پشت سر یکی مرا صدا می زند ! کامبیز است می گوید : آقا شما برایم یک کاری بکنید می خواهند مرا اخراج بکنند ، می گویم نمی شود ، می گوید غلط کردم ، دست خودم نبود و قول می دهم و قول مردانه را تکرار می کند ، می گویم این طوری که نمی شود تو دفعه قبل به من قول دادی ، نمی شود او اصرار می کند و من انکار ! به گریه می افتد و بالاخره تسلیم می شوم و می گویم شرط دارد ، من باید با پدر یا مادرت صحبت کنم حاضری ؟ می گوید هر کاری شما بگویید می کنم فقط پدر نه ، می گویم بیا توی ماشین بریم تا با خانواده ات حرف بزنم ، خسته و تشنه و گرسنه روانه منزل مادر بزرگش که مادرش در آنجا زندگی می کند می شوم تا شاید کاری برایش بکنم . دفعه قبل برای دانش آموز ی مشابه ، تا پایان گفت و گو و بررسی جوانب با خانواده ، دو سه روزی وقتم را گرفت ، اکنون نمی دانم چه می شود ، درد دندان امانم را برید ؛ اما من به عشق حرفه ام به عنوان معلم همراه کامبیز روانه می شوم ، زنگ گوشی ام به صدا در می آید ، خانمم می گوید از اداره آب و فاضلاب آمدند ، آب منزل را به علت بدهی قطع کردند و می گوید بدون آب چه کار کنم ، مستاصل می شوم بیستم برج است و تا حقوق سر برج چیزی در چنته ندارم بی جواب از خانمم خداحافظی می کنم و از کامبیز مسیر و مقصد را می پرسم ...
( پانوشت : در تدوین مطالب فوق از مقالات صاحب نظران ، به خصوص اندیشه های همکاران ، ارائه شده در سایت وزین سخن معلم استفاده شده است )
محمد رضا خورشیدی پاجی فعال فرهنگی بهار 94
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، يكي از بهترين مدافعان ارزشهاي انقلابي و اسلامي، جامعه فرهنگيان كشور و در راس آنها معلمان عزيز بودهاند و در تمام مراحل دشوار سپري شده پس از آن با جان و دل، تمام توان خويش را مصروف تثبيت و بسط نهضت اسلامي و انقلابي به رهبري امام خميني(ره) كردهاند ولي حال كه كشور، آن دوران بحراني را سپري كرده است و به ثباتي بيمثال و زبان زد خرد و كلان در تمام جهان تبديل شده است و در موازنات سياسي و امنيتي و اقتصادي جهان تاثيرگذاربوده، به گونهاي كه كشورهاي بزرگ و كوچك براي برقراري رابطه با آن از هم پيشي ميگيرند، باز هم از توجهات مغفول ماندهاند و فراموش شدهاند و همچنان از امتيازات قانوني و عرفي و شرعي خويش كمنصيب هستند.
ايشان كه هرگز به دنبال برتريخواهي نبوده و نيستند و ترجيح دادهاند كه در سكوت وبه دور از هياهو و جنجال در خدمت آموزش و پرورش جامعه باشند و صدايشان را جز براي اين امر خطير بلند نكنند، فلذا محروم شدن از بسياري از حقوق مادي و معنوي خويش را به دريافت انواع و اقسام انگ و نشان سياسي و مادي به جان خريدهاند وجود اين روحيه لطيف و بزرگمنشانه ايشان، شرايط را برايشان به گونهاي رقم زده است كه متاسفانه از امتيازات حقوقي ومادي كمتري برخوردار شوند و اين نجابت و بزرگواري، مستمسكي شده است كه بيشتر ناديده گرفته شوند و آن چنان كه شايسته مقام و منزلت اوست از خدمات و زحمات و شايستگيهاي وي تمجيد به عمل نيايد و قدرشناسي از اين خادمان بيمنت در حد حرف باقي بماند و همچنان پاي عمل بلنگد.
اين موضوع را نبايد از خاطر دور داشت كه اگر معلمان تاكنون درصدد احقاق حقوق خويش برنيامدهاند؛ اول اينكه، به اين مفهوم نيست كه به اين حقوق نيازمند نيستند. دوم اينكه، به اين معنا نيست كه آن را نميخواهند يا از مطالبه آن انصراف دادهاند و سوم و مهمتر اينكه، نبايد اين ذهنيت نادرست شكل بگيرد كه جامعه ميتواند يا بايد از استيفاي كامل حقوق و امتيازات آنان سرباز بزند و اين نجابت منتهي به شانه خالي كردن جامعه و مسوولان از بار مسووليتي آن شود.
ممكن است بعضا براي عزيزاني كه خارج از نظام آموزش و پرورش هستند اين سوال ايجاد شود، مگر خواستههاي معلمان چيست؟ يا معلمان خواهان چه امتيازاتي هستند كه پذيرش آن زيادهخواهانه و بعضا غيرقابل پذيرش است و تحقق آن امري سخت و محال به شمار ميآيد. واقعيت اين است كه هرگز اين قشر زيادهخواه نبوده و نيست و اگر امروزه شاهد زمزمههاي آرام از نارضايتي به گوش ميرسد نه به واسطه تحريكات اجانب است و نه از روي طمعورزي بلكه درخواست مطالبه حقوق به حقه مادي و معنوي ايشان به اين خاطر است كه اين بزرگواران، ديگر به نوعي مستاصل شدهاند و زير بار فشارهاي زندگي و از آن بالاتر، كمتوجهي مسوولان كمر خم كردهاند.
جامعه بزرگ معلمان، منت بزرگي بر گردن جامعه دارند و حتي در بيان خواستههايشان، تمام همت خويش را به كار ميبندند كه به بهترين نحوه و آبرومندانهترين شكل وبا كمترين اثرات و هزينه براي نظام، تمايلات خويش را به گوش مسوولان محترم برسانند. آنچه بيشتر باعث رنجش ايشان ميشود، اين است كه در مقايسه با بقيه كاركنان دولتي در سطح پايينتر كارمندي قرار دارند و از امتيازات كمتري بهرهمند هستند.
نكته غيرقابل كتمان كه همه به آن معترفند، اين است كه همواره در طول تاريخ اين مرز و بوم، اين قشر از مورد اعتمادترين اقشار جامعه محسوب ميشده است و فيالحال نيز با تمام كش و قوسها، همچنان چنين جايگاهي را با اقتدار حفظ كرده است. لذا لازم است اصليترين ركن تعليم و تعلم جامعه، همواره در بالاترين سطح توجهات مسوولان باشد، تا بتواند بدون هيچ دغدغهاي، سير حركت علمي- تربيتي كشور را سرعت بخشد و قانون مندي و اخلاقمداري را به بهترين سطح ارتقا دهد.
پس ضرورت دارد با توجهات ويژه و روزافزون، اعتماد به نفس ايشان را بهبود بخشيد و با ايجاد محركهاي لازم، ايشان را به تكاپوي بيشتر وا داشت تا به جاي گرايش به مشاغل دوم و بعضا كاذب كه در شأن مقام وارسته ايشان نيست، به سمت مطالعه و تحقيق و پژوهش سوق يابد. در واقع يكي از علل افت انگيزه در ايشان، ريشه در همين امر دارد كه تعويق رسيدگي به مشكلاتي را كه ميشد با كمي تدبير ودرايت، براي اين زحمتكشان كممدعي، تبديل به بحران نشود، رغبت پويايي و تحقيق و مطالعه را در وي كم رنگ كرده است.
بيراهه نيست اگر بگوييم، دولتهاي حاكم بايد شرايطي را از لحاظ اقتصادي ايجاد كنند كه معلمان عزيز، فرصتي براي مشغول شدن به نگرانيهايي نظير، مسائل بهداشتي و درآمد و هزينههاي مسكن و مخارج جاري زندگي و... نداشته باشند و از نقطه نظر قانوني و حقوقي، تمهيداتي را براي ايشان فراهم كنند تا علاوه بر حفظ شأن و مرتبت وي، داراي اقتداري برازنده مقام خود باشند و زمينه مساعدي را فراهم كنند تا معلمان گرامي، با فراغت كامل فكري به تربيت دانشآموزان پرهيجان و مشتاق به فراگيري مبادرت ورزند. اميد است دولت محترم اميد و اعتدال، با برنامهريزي دقيق وحساب شده و در سايه صبر وحوصله و خويشتن داري و اعتمادمداري، سخنان اين عزيزان را شفافتر و رساتر و صادقانهتر بشنود و در راستاي اين هدف عظيم، گامهاي موثر و ضروري بردارد و يكبار براي هميشه، پايهگذار سنتي نيكو و متناسب با شأن ومنزلت مقام معلمان شريف و محترم باشد تا ضمن تامين خواستهها و تمايلات ايشان و با هدف بهبود شرايط، از نظر قانوني نيز داراي شرايطي باثبات و پايدار باشد و هر بار لازم به بازنگري و اصلاحات اساسي نباشد.
گروه مدرسه اعتماد| گره كور و كلاف سردرگم مسائل آموزشوپرورش سالهاست مسوولان، كارشناسان، مديران، معلمان و بهطور كلي دولتيان و مجلسيان را به خود مشغول كرده است، هر كس از زاويه ديد خود و در تاريك خانهاي توصيف و تبيين و تحليل و تفسيري متفاوت از اين مسائل ارايه ميدهد و چنان فرياد يافتم يافتم سر ميدهد كه گويا براي نخستينبار كشف بزرگي را انجام داده است. در گذر دولتها و مجلسها اين تحليلها و تفسيرها نيز سمتوسوي متفاوتي ميگيرد و هر كس به سليقه خود كشتي توفانزده آموزش و پرورش را به سويي ميبرد غافل از اينكه قبل از هر حركتي بايد توصيف و تبيين دقيقي از منظر علمي و كارشناسي نسبت با اين مسائل صورت گيرد.
به همين منظور ما بر آن شديم تا با طرح اين رويكرد و پرداختن به مسائل آموزش و پرورش از ديدگاه يكي از كارشناسان و محققان حوزه تعليم و تربيت باب آن را در افكار عمومي بگشاييم تا شايد آغازي براي يك حركت جدي و عميق در اين راستا باشد. دكتر اسدالله مرادي كه در رشته فلسفه تحصيل كرده و اكنون استاديار دانشگاه فرهنگيان است، تحقيق و پژوهشهاي متعددي در حوزه آسيبشناسي مسائل آموزش و پرورش انجام داده است و در نشستها و گفتوگوهايي با علاقهمندان و كنش گران اين حوزه به توصيف و تبيين مسائل آموزش و پرورش پرداخته كه مورد توجه قرار گرفته است، ما برآن بوديم در گروه مدرسه گفتوگويي با ايشان انجام دهيم اما وي ترجيح دادند با استفاده از مطالب و گفتوگوهاي صورتگرفته در رسانهها به طرح موضوع و بحث پيرامون آن بپردازيم، بنابراين در اين صفحه ما ضمن اشاره به خلاصهاي از نظرات ايشان مقالاتي در نقد و نظر اين رويكرد آوردهايم و اميد داريم اين گشايش باب سرفصل خوبي براي پرداختن به مسائل آموزش و پرورش باشد.
دكتر مرادي پيش از پرداختن به تبيين مسائل آموزش وپرورش به ليستي از مشكلاتي كه اين دستگاه با آن مواجه است اشاره ميكند و ميگويد: ميتوان مسائل آموزش و پرورش را در چارچوب يك بحث علمي و آكادميك بررسي كرد، يعني توصيف وضع موجود، تبيين وضع موجود و بعد توصيهها و تجويزها. من يك شمايي از بحث را طرح ميكنم. به نظر ميرسد در توصيف وضع موجود، آموزش و پرورش گرفتار مسائل و آسيبهايي است مثل مشقمحوري، ديكتهمحوري، نمرهمحوري، كنكورمحوري، مدركمحوري، كمبود امكانات و فضاهاي آموزشي و تربيتي، مشكلات اقتصادي و معيشتي معلمان، عدم مشاركت آگاهانه و مسوولانه خانواده و انديشمندان و ثروتمندان در آموزش و پرورش، عدم هماهنگي و همسويي ميان آموزش و پرورش و ديگر نهادهاي تاثيرگذار در اين حوزه مانند نهاد خانواده و صدا و سيما، دانشگاهها و حوزهها، شكاف ميان وزارتخانه و مدرسه، شكاف ميان خانه و مدرسه، شكاف ميان معلمان و مربيان و دانشآموزان، شكاف ميان والدين و فرزندان، سياستزدگي، عملزدگي، تحولناپذيري، نقدناپذيري، ديوانسالاري و غيره. در توصيف وضع موجود و بيان مشكلات و مسائل آموزش و پرورش تقريبا بين صاحبنظران اين حوزه اختلافي نيست. كم و بيش هم قبول دارند كه آموزش و پرورش ما حافظهمحور و مدركمحور است و سياستزده و ديوانسالار است يا معلمان مشكلات اقتصادي و معيشتي دارند.
اختلاف در تبيين مشكلات و مسائل
اين استاد دانشگاه پس از برشمردن برخي از مهمترين مسائل و مشكلات و اينكه در بعضي تحقيقات تا ٢٧٠مشكل يا مساله فهرست شده است به اين پرسش پاسخ ميدهد كه چرا با وجود اشتراك نظر در توصيف مسائل و مشكلات در تبيين آنها اختلاف نظر عميقي وجود دارد؟ ايشان معتقد است براي اينكه توصيف مسائل آموزش و پرورش غالبا مشهود و در سطح و ملموس و قابل اندازهگيري است. فيالمثل كنكورمحوري و حقوق معلمان و كمبود فضاهاي آموزشي و ديوانسالاري آموزش و پرورش براي هر محققي، و حتي غيرمحقق، مشهود و پيداست. اما در تبيين مسائلي چون به چرايي آنها پرداخته ميشود و لايههاي زيرين و ريشههاي آن بررسي و تحليل ميشود، طبيعي است كه اختلاف پيش آيد و مباحث مناقشهبرانگيز شود. اين بحث در خصوص مسائل اجتماعي مثل طلاق و اعتياد و غيره هم ميتواند صادق باشد. آمار طلاق كم و بيش معلوم است اما چرايي طلاق ممكن است ميان صاحب نظران محل بحث و مناقشه باشد.
پيچيدگي امر تعليم و تربيت
اين استاد دانشگاه فرهنگيان يكي از دلايل اختلاف نظر در تبيين را پيچيدگي ميداند و ميگويد: در تبيين وضع موجود مسائل آموزش و پرورش، چند موضوع قابل بررسي و تحليل است؛ نخست اينكه به نظر ميرسد بعضي از مسائل آموزش و پرورش ريشه در خود تعليم و تربيت دارد. تعليم و تربيت به خودي خود امري پيچيده و بغرنج است، چنانكه كانت، فيلسوف عصر روشنگري، ميگويد: «تعليم و تربيت مهمترين و مشكلترين مسالهاي است كه انسان با آن دست به گريبان است.» تعليم و تربيت پيچيدهترين و بزرگترين مسالهاي است كه انسان با آن دست و پنجه نرم ميكند، چرا كه موضوع آن انسان است و انسان نيز موجودي ناشناخته، بيكران، اسرارآميز، انتخاب گر، كنش گر، پرسش گر، جستوجوگر، تنوعطلب، پيشبينيناپذير و حتي عصيانگر و سركش است. مطابق اين نظر، من باور دارم اگر بهترين و مناسبترين و حتي آرمانيترين امكانات مادي و معنوي كشور به آموزش و پرورش اختصاص يابد باز نه منطقا ميتوان مشكلات و مسائل آموزش و پرورش را به صفر رساند نه لزوما ميتوان خروجيهاي آن را صددرصد كنترل و گارانتي كرد. چون موضوع آن انسان انتخابگر و كنشگر است و با هر انتخاب و كنشگري خود ميتواند تمام معاملات از پيش تعيينشده را از بيخ و بن در هم ريزد.
انسانشناسي بسيط و سادهانگارانه
اسدالله مرادي پس از اينكه اذعان ميدارد در توصيف مشكلات آموزشوپرورش چندان اختلاف نظري وجود ندارد و ريشه اختلافها را در نوع نگرشها و چگونگي تبيين اين مسائل ميداند، در تبيين ديدگاه خود نخستين نقد را متوجه رويكرد فلسفي در بعد انسانشناسي ميكند و به نظر ميرسد آن را پايه و اساس در ساختمان آموزشوپرورش كشورمان ميداند چراكه ميگويد: ما در انسانشناسي معطوف به تعليم و تربيت نگاه بسيط و سادهانگارانه به انسان و تعليم و تربيت داريم.
آموزش وپرورش رسمي و اجباري
اين محقق جهاد دانشگاهي در بخش ديگري از تبيين خود به نوع نظام آموزشي ما ميپردازد و ريشه برخي مشكلات را در آن ميبيند و ميگويد: بخشي از مشكلات و مسائل آموزش و پرورش ما ريشه در آموزش وپرورش رسمي و اجباري دارد. آموزش و پرورش رسمي و اجباري در تقابل با طبيعت و فطرت بچههاست. بچهها طبق برنامه و هماهنگي خانه و مدرسه مجبور و محكوماند كه به مدرسه بروند و در انتخاب درس، كلاس، مدرسه، معلم، كتاب، مشق، نمره و امتحان تقريبا هيچ قدرت و نقشي ندارند. در صد سال گذشته نه تنها ما براي اين فضاي رسمي و اجباري مدارس كاري نكردهايم بلكه روز به روز هم فضاي اجباري آن با مشق و امتحان و نمره و به خصوص كنكور و رقابتهاي نفس گير و فرساينده آن تشديد شده است. در اين فضا استعداد و خلاقيت و شادابي و نشاط بچهها ناديده گرفته ميشود و تنش و پرخاش و اضطراب و سرخوردگي به آساني توليد ميشود.
چالشهاي سنت و مدرنيته
ايشان در ادامه اين ريشهيابي در بخش ديگري چنين ابراز ميدارد: بخشي از مشكلات و مسائل آموزش و پرورش ما ريشه در چالشهاي سنت و مدرنيته دارد. آموزش و پرورش ما خواهي نخواهي در كانون چالشهاي سنت و مدرنيته قرار دارد چرا كه سنت و مدرنيته از جهت جهانبيني و ارزشي و آموزهها و آتوريتهها، دست كم همسو و همجهت نيستند و ما اصرار داريم آموزش و پرورش رسمي هم بار علوم و فنون جديد و هم بار سنت و تعليم و تربيت ديني و حتي عمل به مناسك ديني را مثل برگزاري نماز جماعت در مدرسه به هر شكلي و حتي اجباري بدوش بكشد در حالي كه براي آن تئوري و راهكار مناسب و منطقي نداريم. آنچه هم تاكنون انجام شده بيشتر به نحو مكانيكي و قالبي و كليشهاي بوده تا منطقي و سازگار. تقريبا تمام علوم و فنون و پديدهها و محصولات مدرنيته، از فكر و فرهنگ و فلسفه و حقوق بشر و دموكراسياش گرفته تا اتومبيل، كامپيوتر و موبايل، اينترنت، فيلم، سينما، ماهواره و غيره آن براي نسل جوان بسيار جذاب و پركشش است. به هر صورت مدرنيته و فرآوردههاي فكري و فرهنگياش حريف قدري است كه نميتوان با چند قانون بازدارنده و بخشنامه آن را مهار كرد. ما اگر ميخواهيم آموزش و پرورش هم بار علوم و فنون جديد، هم بار سنت را بهدوش بكشد نياز به تئوري دقيق و كارآمدي داريم.
جهاني شدن و سرعت شتابان تحولات
دكترمرادي افزون بر چالشهاي سنت و مدرنيته به مسائل جهاني شدن و سرعت تند و شتابان تحولات علمي و فكري و فرهنگي به خصوص در حوزه ارتباطات و رسانهها اشاره ميكند و آنرا براي نهادهاي تربيتي مسالهآفرين و چالشبرانگيز ميداند و ميافزايد: سرعت شتابان اين تحولات سبب شكاف يا گسست نسلي شده؛ شكاف ميان والدين و فرزندان، شكاف ميان معلمان و مربيان با دانشآموزان، شكاف ميان روحانيون و نسل جوان. سرعت شتابان اين تحولات حتي براي كشورهاي توسعهيافته هم مسالهآفرين شده است.
نگاه و نگرش حكومت و دولت مردان
اين استاد دانشگاه بخشي از مسائل آموزش و پرورش مارا در ارتباط مستقيم با نگاه و نگرش حكومت و دولتمردان ميداند و معتقداست كه اين نگاه فقط اختصاص به جمهوري اسلامي ندارد. او ميگويد: حكومتهاي ما از دارالفنون به اين سو، يعني از سال ١٢٣١ كه دارالفنون تاسيس شد تا به امروز نگاه از بالا به پايين و آمرانه به آموزش و پرورش داشتند. ناصرالدين شاه خودش وروديها و خروجيهاي دارالفنون را كنترل ميكرد و در طي چهل سال اصلا آن را توسعه نداد و حتي در مقطعي ميخواست آن را تعطيل كند. بعضي از غربيها كه در آن زمان به ايران آمدند و از نزديك مسائل دارالفنون را رصد كردند گفتند دارالفنون همانند استخواني است در گلوي ناصرالدين شاه. او دارالفنون را توسعه نداد چرا كه دريافته بود كه با خروجيهاي آن مشكل دارد. رضاشاه نيز در ١٣١٣ دانشگاه تهران را تاسيس كرد و به اين مساله توجه نداشت كه اگر در اين كشور دانشگاه دانشگاه باشد، يعني خروجيهاي آن انسان دانشمند و فكوري باشند لاجرم رضا شاه و حكومت ديكتاتورياش نميتواند برقرار و بردوام باشد. بعد هم محمدرضا بهطور خيلي وسيع مدارس و دانشگاهها را توسعه داد و خروجيهاي همين مدارس و دانشگاهها با حكومت آن سرانجام در افتاد. نگاهي كه منطقا آسيبهاي فراوان وزنجيرواري را بهدنبال خواهد داشت مثل نگاه شديدا تمركزگرايانه به آموزش و پرورش و ديوانسالاري عريض و طويل و سياستزدگي و تصديگري و عملزدگي و نقدناپذيري و تحولناپذيري و مشاركتگريزي و شكاف ميان مدرسه و خانواده و در نهايت آموزش و پرورش ناكارآمد و آسيبزا.
نگاه و نگرش نهاد خانواده
اسدالله مرادي از خانواده هم غافل نميماند و به ريشهيابي و تبيين مشكلات آموزش وپرورش ازمنظر ديگري وارد ميشود و نوع نگاه خانوادهه ا را به نقد ميكشد و ميگويد: بخشي از مشكلات و مسائل آموزش و پرورش ريشه در نگاه و نگرش نهاد خانواده دارد. به همان اندازه كه نبايد از نگاه حكومت و آسيبهاي مترتب بر آن چشم پوشيد، از نگاه خانواده و آسيبهاي آن نيز نبايد غفلت ورزيد. به نظر من چه بسا آسيبهاي خانواده از جهاتي و به دلايلي عميقتر و بغرنجتر باشد. خانواده بيشتر دغدغه شغلي فرزندش را دارد و لذا بيشتر نگاه ماديمحور به تعليم و تربيت آن دارد. مسائلي مثل مدركمحوري و كنكورمحوري و نمرهمحوري بيشتر ريشه در نگاه خانواده دارد.
ابهامها و ناسازگاريها
ايشان پس ازبيان سرفصلهاي كلان وكلي در تبيين مسائل آموزش وپرورش در پايان تيتروار به برخي ديگر از اين چالشها ميپردازد و ميگويد: ابهام و ناسازگاري در اصول و مباني و اهداف آموزش و پرورش و عدم نگاه درست و مناسب به جايگاه آموزش و پرورش در توسعه و پيشرفت كشور و اينكه اصلاح و تحول آموزش و پرورش بيشتر به شعارها و بخشنامهها سپرده ميشود و نه جريانهاي فكري از چالشهاي ديگري است كه با آن مواجه هستيم و اينكه تمام نهادها از حكومت گرفته تا خانواده نگاه و انتظارات حداكثري از اين نهاد دارند، يعني با اختصاص هزينههاي حداقلي، انتظارات حداكثري از آن دارند و نه تنها انتظارات حداكثري دارند بلكه اين انتظارات غالبا متعارضند. خانواده يك انتظاري دارد، حكومت انتظار ديگري دارد.
گروه اخبار /
تصمیمگیری نهایی درباره لایحه رتبه بندی معلمان امروز در هیأت دولت انجام خواهد شد و اگر منابع مالی این لایحه در هیأت دولت مشخص شود بر اساس پیشنهاد مسئولان آموزش و پرورش حقوق معلمان از 150 تا 300 هزار تومان افزایش خواهد یافت.
موضوعی که علی اصغر زارعی نایب رئیس دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس بر آن تأکید میکند و میگوید: «یکی از مطالبات جدی نمایندگان مجلس از وزیر آموزش و پرورش بحث رتبهبندی معلمان است. بارها هم در جلسات گوناگون از وزیر آموزش درخواست کردهایم که این طرح را به مجلس ارائه دهد و البته او نیز تأکید داشت که لایحه آماده ارائه به مجلس است.»
براساس لایحهای که آموزش و پرورش تنظیم کرده، نظام رتبهبندی معلمان تغییر میکند، نظامی که بر اساس آن چهار رتبه «مربی معلم»، «استادیار معلم»، «دانشیار معلم» و «استاد معلم» برای معلمان در نظر گرفته شده است.
در بخشی از نظام رتبه بندی حرفهای معلمان و جذب و تأمین منابع انسانی آموزش و پرورش، داشتن حداقل درجه علمی مورد نیاز برای کسب آن رتبه، تجربه خدمت مورد نیاز، کسب امتیاز لازم در ارزشیابیهای ملی برای رتبهبندی تعریف شده است. البته ارائه مقالات و تألیفات علمی مناسب در زمینه موضوعات آموزش و پرورش و پیشرفت تربیتی و تحصیلی دانشآموزان، در ارزشیابی فعالیتهای معلمان در کانون توجه مسئولان آموزش و پرورش در این لایحه قرار میگیرد.
محمد بطحایی معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران»، درباره علل تأخیر این لایحه به مجلس میگوید: «این تأخیر به علت بررسی منابع مالی و اعتباری لایحه بود. ما باید بررسی میکردیم که منابع مالی را چگونه به دست آوریم تا بتوانیم بعد از ابلاغ لایحه افزایش حقوق معلمان را داشته باشیم. البته هیأت دولت چندین جلسه برای بررسی لایحه برگزار کرد و تصمیمگیری نهایی هم امروز در هیأت دولت انجام میشود.
معاون وزیر آموزش و پرورش افزود: البته امروز مشخص میشود که این طرح در قالب لایحه به مجلس برود یا در هیأت وزیران تصویب شود و به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ شود. اگر هیأت دولت به توافق برسند و این لایحه را به آموزش و پرورش ابلاغ کنند از سال آینده مجبور به اجرای این لایحه هستیم و پیشبینی کردهایم کف افزایش حقوق 150 هزار تومان خواهد بود و این رقم بر اساس رتبهبندی معلمان تا 300 هزار تومان هم افزایش پیدا میکند.»
وی ادامه میدهد: رتبهبندی معلمان سبب ایجاد انگیزه و رقابت مثبت بین معلمان خواهد شد، ضمن آنکه با اجرای این طرح نه تنها پویایی و سیستم جذب و نگهداشت معلمان تغییر خواهد کرد، بلکه این امر به توانمندسازی معلمان نیز منجر خواهد شد.
اگر این طرح به نتیجه مطلوب برسد به عنوان یکی از برنامههای تحولی آموزش و پرورش بخشی از نظام را اصلاح خواهد کرد.
روزنامه ایران
بررسی دوره های تاریخی گوناگون مختلف و مطالعه ی سفرنامه های جهانگردانی که به ایران سفر کرده اند، شواهدی از تنبلی اجتماعی ایرانیان به دست می دهند.
افزون بر این منابع، وضعیت اجتماعی جامعه و نتایج تحقیقاتی که در زمینه ی تنبلی و کم تحرکی در کشور انجام شده نیز خود گواهی بر رشد این معضل اجتماعی است. پایین بودن بهره وری کار، تعطیلات فراوان، اضافه وزن و کم تحرکی از مهمترین مصداق های «تنبلی اجتماعی» در ایران هستند.
مقوله ی تنبلی به عنوان یک خصیصه فردی، موضوع مطالعه روان شناسان نیز قرار گرفته و از آن به «اهمال کاری» یاد کرده اند.
«ادوانس بلس» نویسنده ی کتاب «روان شناسی تنبلی» تنبلی را معادل به تعویق انداختن کارها می داند. به عبارت دقیق تر، تنبلی به تعویق انداختن کاری است که می دانیم اکنون و در «حال» باید انجام شود ولی به «آینده» موکول می شود.
«ریمون بودون» جامعه شناس در کتاب «منطق اجتماعی» تبیین دقیقی از این معضل اجتماعی دارد. به عقیده ی وی تنبلی اجتماعی زمانی شکل می گیرد که فرد در سطح خُرد و فردی، رفتاری به نسبت مطلوب دارد اما این رفتار در سطح کلان و جمعی به نتیجه ی مطلوب منتهی نمی شود. دلیل آن هم ناهماهنگی در سطح نهادهای اجتماعی است.
تنبلی به عنوان یک رفتار اجتماعی، متاثر از عوامل بسیاری است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
1- ضعف نظارت بر کارکنان بخش های مختلف خصوصی و دولتی. یکی از مهمترین دلایل تنبلی اجتماعی، در ساخت های جامعه به ویژه سازمان های اداری است. در این سازمان ها اگر افراد برای فرار از مسوولیت و وظیفه ی خود دست به راهکارهای مختلف بزنند، ضعف یا نبود نظارت بر عملکرد آنها، عاملی برای تحریک و تشدید این رفتار است.
2- تفکرات حاکم بر جامعه یکی دیگر از عوامل زمینه ساز برای تنبلی اجتماعی است. بسیاری از اعمال و کنش های مردم با این که از مصداق های تنبلی است، اما چنین تصوری از طرف کنشگران در باره ی آنها وجود ندارد. در این موارد حتی اگر تنبلی به یک ضد ارزش هم تبدیل شود، نمی توان انتظار داشت که فراوانی ارتکاب آن در جامعه کم شود. ریشه ی این تفکرات را باید در سیر تکوین تاریخ ملت ایران جست و جو کرد.
در تاریخ ایران چون مردم پیوسته در معرض استبداد و تجاوز بیگانگان بوده اند، نمی توانسته اند تصویر روشنی از آینده در ذهن خود بپرورانند، از این رو افراد به سمت «نان به نرخ روز خوری» و هم چنین «خوش بودن در لحظه» کشیده شده اند.
3- تقدیرگرایی یکی دیگر از عوامل موثر بر رشد تنبلی اجتماعی در جامعه است. به باور صاحب نظران، آن چه در میان ارزش های فرهنگی ایرانیان، جایگاه بسیار مهمی دارد بحث تقدیرگرایی است و میان تنبلی و تقدیرگرایی ارتباطی ناگسستنی وجود دارد، چرا که فرد تقدیرگرا آموخته است که خواه بکوشد و خواه نکوشد، آنچه سرنوشت و زندگی وی را سمت و سو می دهد «تقدیر» است نه تلاش های فردی و اجتماعی.
4- توهم و تصور «خود اثربخشی» یکی از توهماتی است که فرد و در ادامه جامعه را به بیماری تنبلی اجتماعی دچار می کند. احساس خود اثربخشی یک فرآیند ذهنی و ادراکی است که شامل شناسایی هدف، برآورد تلاش و توانایی های لازم برای رسیدن به آن هدف و نیز پیش بینی نتایج آن می شود.
«آلبرت باندورا» اندیشمند غربی باور دارد که احساس خود اثربخشی کاری به مهارت های فردی ندارد بلکه بر قضاوت های فرد در مورد این که با مهارت هایش قادر به انجام دادن چه امور و کارهایی است تکیه می کند.
5- «احساس بی قدرتی» یکی دیگر از زمینه های تنبلی اجتماعی در جامعه است. «هدایت الله ستوده» کارشناس مسایل رفتار شناسی در این زمینه معتقد است احساس بی قدرتی به این معنا است که فرد معتقد است که قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نیست.البته بی قدرتی اجتماعی مفهومی است که از دل «نظریه های سوسیالیستی» سر برآورد. نظریه پردازان این مکتب به وجود آمدن این رفتار (تنبلی اجتماعی) را ناشی از شرایط نابرابر جامعه سرمایه داری می دانند. اما اگر بخواهیم احساس بی قدرتی را در سیر تاریخی جامعه مورد مطالعه قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که ذهنیتی که درباره ی بی قدرتی در جامعه شکل گرفته ناشی از ساخت استبدادزده جوامع قبل از انقلاب صنعتی است.
چنان که در تاریخ کشوری مثل ایران، هرگاه ستم و استبداد دستگاه حاکم گسترش می یافته یا کشور عرصه ی تاخت و تاز اقوام جنگ جو و بیگانه قرار می گرفته، اندیشه ها و مکاتب مبتنی بر جبرگرایی مثل اشعریت و صوفی گری رواج می یافته است.
نباید فراموش کرد که در جامعه یی که تنبلی رخنه می کند و به تدریج گسترش می یابد و سپس نهادینه می شود، افراد آن برای انجام دادن امور کوچک و بزرگ در زندگی شخصی یا مناسبات اجتماعی و عمومی، همیشه سعی دارند کارها را به آینده موکول و تصمیم سازی و تصمیم گیری را به دیگران واگذار کنند.
در عصری که توسعه و پیشرفت هر کشوری در گرو تلاش و کوشش افراد آن کشور است، تنبلی اجتماعی می تواند به یک معضل برای جامعه ی ما تبدیل شود یعنی حرکت آن را به سوی پیشرفت و توسعه با کندی مواجه کند.* گروه پژوهش و تحلیل خبری پژوهش م**2052**1459
یک کارشناس مسائل آموزش و پرورش به خبرنگار جماران گفت: کارنامه کشورهای برتر و توسعه یافته دنیا نشان می دهد که آموزش و پرورش را همیشه و در تمام ابعاد در اولویت قرارداده اند .
آموزش و پرورش جزو اولویت های سیاست گزاران کشور نیست
مرتضی نظری کارشناس مسایل آموزش و پرورش و توسعه انسانی، در پاسخ به این پرسش خبرنگار جماران که تا چه اندازه دیدگاه امام خمینی را مبنی بر اینکه «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است» ( صحیفه امام جلد 15، ص 309) نیاز و راهگشای مسایل امروز فرآیند توسعه در ایران می دانید، گفت: « وقتی با نگاه توسعه محور سراغ آموزش و پرورش آمدیم، آن گاه در انتخاب معلم، تخصیص بودجه، تأمین منابع مالی و امکانات و پشتیبانی های لازم، تخصصی تر و "جدی تر" از وضع کنونی با این "مهمترین نهاد توسعه" برخورد می کنیم»
وی با اشاره به این که آینده توسعه یافتگی کشورها با وضع نظام های آموزشی آنها ارتباط مستقیمی دارد و هر ملتی شخصیت خود را در چارچوب نظام آموزشی حاکم بر سرزمین خود می پروراند؛ گفت: واقعیت موجود درکشور ایران این است که با وجود ظرفیت های قابل قبول در خانواده بزرگ فرهنگیان، نگاه نخبگان، نهادهای سیاست گذار و دغدغه دولت ها حکایت از آن دارد که آموزش و پرورش یک وزارتخانه کم اولویت و موضوعی دست چندم برای اغلب آن هاست. البته کارکرد و معدل نیروی انسانی آموزش و پرورش چه در بدنه مدیریتی و چه در سطوح آموزشی بسیار پایین است و بیم آن می رود که در هدف گذاری و چشم انداز جایگاه ایران در سال ١٤٠٤ آموزش و پرورش نتواند نتیجه مطلوبی عاید کشور کند.»م
نظری با یادآوری این که بزرگان و نخبگان نظام جمهوری اسلامی ایران وعده کرده اند که در سال 1404 ایران کشوری باشد توسعه یافته با جایگاه اول در منطقه و جهان اسلام، متذکر شد: برای دست یابی به این چشم انداز، ارکان و نهادهای بسیاری باید ایفای نقش کنند که یکی از آنها آموزش و پرورش است. این که جامعه ای در آینده راه به کجا می برد را می توان تا حد زیادی از وضع مدارس آن دریافت.
مهم ترین نهاد برای رسیدن به اهداف ملی، نهاد آموزش و پرورش است
این کارشناس مسائل آموزش و پرورش بابیان این که اغلب توسعه پژوهان و اقتصاددانان در ریشه یابی علل و عوامل تأخیر در توسعه یافتگی ایران، وابستگی به نفت را متهم ردیف اول می شناسند،گفت: « مدیران و کارکنان هر سازمان و ارگانی نقش سازمان یا دستگاه متبوع خود را در توسعه، زیربنایی و کلیدی معرفی می کنند. مثلاً وزارت راه و شهرسازی می گوید: «راه، زیربنای توسعه» یا دستگاه دیگری «ارتباطات» را محور توسعه تلقی می داند و جالب این که در همایش افتتاح یک کارخانه سیمان و در بنرهای تبلیغاتی «سیمان، اساس توسعه» ذکر شده بود.»
وی خاطر نشان کرد: «اگر چه این تعبیرات از منظری خاص درست است اما بنا به اظهار و تایید تمامی صاحب نظران، جامعه شناسان و برنامه ریزان امور اجتماعی و فرهنگی و تجربه تمام کشورهای توسعه یافته، به گواه تحقیقات و مطالعات مراکز علمی و پژوهشی در مقیاس ملی، منطقه ای و جهانی، مهم ترین و بنیادی ترین نهاد برای توسعه و تسریع در رسیدن به اهداف ملی هر کشور تعلیم و تربیت است.»
تعلیم و تربیت هم مسیر توسعه است و هم هدف آن
این پژوهشگر آموزش و پرورش با تاکید بر این نکته که نهاد تعلیم و تربیت هم مسیر توسعه است و هم هدف آن،ابراز داشت:« بی شک همه اهداف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در چارچوب تربیت نیروی انسانی متناسب قابل تصور است. بر این مبنا، بدون توجه به آموزش و پرورش، ابعاد گوناگون توسعه اخلاقی و اجتماعی اتفاق نخواهد افتاد. بستر آموزش و پرورش کانون پیشرفت علمی و فناوری، پرورش ابعاد زیست محیطی، توجه به بهداشت فردی و عمومی، تعمیق شناخت دینی و عبادی و تربیت سیاسی و اجتماعی است. کم توجهی به تعلیم و تربیت، به معنای نادیده گرفتن سرمایه های بی کران انسانی و اقیانوس استعدادهای آینده سازان است.»
وی افزود:« آموزش و پرورش، دستگاه سازنده امروز و فردای کشور است و بی شک در آینه آموزش و پرورش امروز می توان آینده کشور را مشاهده کرد. بدیهی است که مهم ترین نهاد و دستگاه برای هر نظام و دولتی و از جمله دولت یازدهم «آموزش و پرورش» است. مطمئناً «مهم تر» دانستن یک وزارتخانه به معنی فرو کاستن از اهمیت و وزن سایر وزارتخانه ها نیست، اما بحث اینجاست که ریشه بسیاری از گرفتاری های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امروز به نظام آموزشی ما بر می گردد.»
اکثر افراد جامعه با مسائل مربوط به آموزش و پرورش ارتباط دارند
نظری با بیان این که طبق اعلام رسمی تعداد تقریباً دقیق پرسنل وزارت آموزش و پرورش حدود یک میلیون و صد هزار نفر است گفت:« البته این تعداد مربوط به کارکنان رسمی و پیمانی این وزارتخانه است که باید حدود ١٣ میلیون دانش آموز و خانواده هایشان را نیز از مرتبطان این وزارتخانه دانست. بی تردید پدران و مادرانی که فرزند دانش آموز دارند، بسته به مقدار احساس مسوولیت شان ساعاتی در روز، هفته یا ماه را پیرامون مسائل آموزشی و پرورشی فرزندشان می گذرانند. هیچ یک از وزارتخانه های دولتی و سایر دستگاه های حکومتی به اندازه این وزارتخانه در بطن خانواده ها وارد نمی شوند چرا که حوزه ماموریت شان مانند آموزش و پرورش این چنین گسترده و عمومی نیست.»
اورانیومی که غنی سازی اش را به فراموشی سپرده ایم!
وی خاطر نشان کرد:«همه ما به خصوص مدیران آموزش و پرورش و معلمان باید تلاش کنیم ظرفیت های درون بچه ها را غنی سازی کنیم. اگر این هسته مرکزی بارور شود محصولی می دهد که آن را توسعه، پیشرفت، ترقی یا وصفی از این قبیل می نامند. در این غنی سازی خبری از آب سنگین و کیک زرد و سانتریفیوژ نیست. در این غنی سازی، استعدادهای نوجوانان در میان است و شکوفا شدن آن، اگر این استعدادها مجال بروز نیابد، سایر منابع کشور هم آنچنان که باید، به بهره برداری نمی رسد. این یک موضوع ثابت شده است.»
نظری ادامه داد: « امروز سرمایه انسانی همان قدر اهمیت دارد که در دهه های پیش سرمایه فیزیکی و تولید ناخالص. فراموش نکنیم بهترین سال های رشد و بالندگی فرزندان این کشور در اختیار مدارس است و اگر نگرش غالب این باشد که تربیت بچه ها در جهت شکل گیری شخصیت آزاد و متکی به خود و کوشنده و خردورز در آنان باشد، در آینده نزدیک وضعیت ایران بسیار متفاوت از جایگاه امروز در مقایسه با همسایگان خود خواهد بود.»
اعتماد عمومی و رضایت مندی مخاطبان عامل مهمی در توسعه آموزش و پرورش است
مرتضی نظری با بیان این که جایگاه و ارزش و اعتبار یک نهاد، سازمان یا حتی یک موضوع خاص مثل تعلیم و تربیت در اذهان عمومی، در میزان توفیق اجتماعی سازمان و تحقق اهدافی که تعقیب می کند، تاثیر بi سزایی دارد، گفت:« باید دید این که «وضع فردای کشور در گرو کیفیت آموزش و پرورش امروز است» چقدر در چشم جامعه مهم تلقی می شود. در برخی جوامع سومین و در بعضی دیگر از جوامع دومین ردیف بودجه از آن آموزش و پرورش است حال آن که ما سال های مدیدی است کسری بودجه تاریخی آموزش و پرورش را از راه هایی همچون درصدی از عوارض شهرداری، اعانه وزارت نفت، قرض از فلان سازمان و جابه جا کردن بودجه از فصل های مختلف حل کرده ایم. »
وی ابراز داشت: «آموزش و پرورش جدی گرفته نمی شود چون ذهنیت غالب و چیره همه ما نسبت به این وزارت خانه به طور خاص و به موضوع تعلیم وتربیت به طور عام چیزی نیست جز تداعی تصوراتی نظیر مداد و پاک کن و تخته سیاه و نیز خاطرات شیرین همکلاسی ها و شیطنت ها و بازی های خاص مدرسه ای. این ذهنیات قطعاً نمی توانند مسوولان و مردم را در نوع نگاه به آن جدیت ببخشند.»
وی افزود:«آموزش و پرورش، مهمترین نهادی است که به طور مستقیم در شکلگیری سرمایه انسانی نقش دارد و برای حرکت خود تنها به امکانات، تجهیزات و منابع مالی نیاز ندارد، بلکه اعتماد عمومی و رضایت مندی مخاطبان عامل اصلی توفیق اوست. بنابراین آموزش و پرورش و افکار عمومی لازم و ملزوم یکدیگرند.»
جابه جا شدن تربیت و تدریس
این پژوهشگر مسائل آموزش و پرورش با بیان این که از جمله انحرافات فاحشی که در بطن عملکرد آموزش و پرورش ریشه دوانده، جابه جا شدن تربیت و تدریس است، اظهار کرد:« تربیت ناظر بر بعد شخصیتی دانش آموزان است و یک مقوله کیفی بوده و قابل نمره گذاری و نمره دهی نیست حال آنکه تدریس ناظر بر انتقال معلومات خاصی از معلم به دانش آموز است و یک مقوله کمی است. نتیجه تربیت را نمی توان به نمره تبدیل کرد ولی ماحصل تدریس با نمره تعیین می شود. اگرچه این دو در جای خود مهم و موضوع ماموریت آموزش و پرورش است و در جاهایی هم مکمل یکدیگرند اما اگر بر سر این نکته اشتراک نظر داشته باشیم که هدف محوری آموزش و پرورش، جامعه پذیری، شکوفایی استعدادهای نهفته و تشکیل سرمایه انسانی و نائل آمدن به توسعه انسانی است، آنگاه می پذیریم که شخصیت افراد تحت تاثیر تربیت است نه تدریس.»
وی افزود:«در حال حاضر روند نظام آموزشی ما به گونه یی است که کار مفیدی روی شخصیت دانش آموزان صورت نمی گیرد چون وقتی تدریس و شاخص های عددی برای ارزشیابی به میان می آید، شخصیت پروری و تربیت فکری و عاطفی به حاشیه می رود. وقتی معیار ارزشیابی نمره باشد، پرورش شخصیت تعطیل است.»
تعطیلی ورزش ذهنی در مدارس
وی اضافه کرد:«آموزش و پرورش پویا مبتنی بر هر روش و اصولی که باشد، به فکر پرورش نیروی مغزی دانش آموزان است. علاقه ها، توانایی ها و استعدادهای افراد را پرورش خواهد داد و این قابلیت را در آن ها به وجود می آورد که چگونه زندگی شان را بسازند و با چالش های اجتماعی محیط خود کنار آمده و محیط مطلوب و مقتضی خود را منطبق با نیازهای خود به وجود آورند. و این ها همه در گرو این است که نظام رسمی آموزش و پرورش چقدر توانسته زمینه های فکری بدهد. آموزش و پرورش ما بیشتر می خواهد آن چه هست را «حفظ کند» تا «تحول» ببخشد. بیشتر از بچه ها افرادی مقلد و پیرو می پرورانیم تا محقق و پیشرو.»
مشارکت و گفت وگو در کلاس های درس غایب است.
نظری با بیان این که در مدارس کشور مدیریت کلاس درس مبتنی بر دستورات و اوامر یک سویه است و دانش آموزان به دلیل آن که در تمام ساعات و لحظات حضورشان در مدرسه خود را تحت شرایط کنترل شده ای می یابند، ناگزیر به رعایت وفق دادن خود با قوانین و اصول انضباطی مدرسه هستند،گفت:« اتفاق مهمی که در چنین شرایطی رخ می دهد همان چیزی است که پیشتر توسط «کالینز» (جامعه شناس) به آن اشاره شده. به اعتقاد وی؛ هرچه شخص بیشتر فرمان برد، مطیع تر، تقدیرگراتر و بیگانه تر از آرمان های سازمانی است. این شخص از ته دل خودش را تطبیق نمی دهد، به دیگران اعتماد ندارد، دل خوش به پاداش ظاهری و آدمی غیراخلاقی است. خود را به زور با فرامین سازمانی تطبیق می دهد و از صداقت برخوردار نیست.»
ما درکشور به گفت وگو و مشارکت دادن بچه ها در مدرسه نیاز داریم. اگر دانش آموز احساس کند که به حساب می آید و می تواند نظر بدهد، شخصیت با ثباتی در او شکل می گیرد. این روحیه به منزله خمیر مایه شکل گیری شهروندانی برای ایران 1404 خواهد بود.
آموزش و پرورش در کشورهای توسعه یافته در اولویت است
نظری با بیان این که کارنامه کشورهای برتر و توسعه یافته دنیا نشان می دهد که آموزش و پرورش را همیشه و در تمام ابعاد در اولویت قرارداده اند،خاطر نشان کرد:« در این کشورها سعی بر این است که برترین، خوش نام ترین، مقبول ترین و مدیرترین چهره را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کنند و با حمایت گسترده مالی و فراهم آوردن بهترین شرایط زندگی برای معلمان و البته تبدیل نکردن آموزش و پرورش به عنوان بنگاه کاریابی و یا مکانی برای نگهداری و کنترل بچه ها در صدد توسعه و پیشرفت هر چه بیشتر آموزش و پرورش کشورشان باشند»
وی اضافه کرد: «اگر می خواهیم در ایران ١٤٠٤ سهمی در منطقه جایگاه قابل اتکایی از حیث نشان گرهای توسعه یافتگی داشته باشیم، ناگزیر باید آموزش و پرورش را به گفتمان ملی و دغدغه عمومی تبدیل کنیم. در بعد کیفی نباید به جای بچه ها فکر کنیم، برای آن ها تصمیم بگیریم و به جای آنها انتخاب می کنیم. ایران ١٤٠٤ به شهروندانی آگاه، مسول، دارای سوادهای چندگانه و مولد نیاز دارد و برای دست یابی به چنین تصویری از همین حالا باید چاره کنیم.»
نظری اظهار کرد:« استعداد بچه ها در محیط یک سویه و صرفاً انضباطی، شکوفا نمی شود بلکه پنهان و پژمرده می ماند. ما نباید آموزش و پرورش را به تابعی از متغیرات سیاسی و سلیقه ای مبدل سازیم در حالی که اگر خواهان ایفای نقش اساسی و صحیح نظام آموزشی در فرآیند توسعه یافتگی هستیم، باید نهاد آموزش را برآیند عقلانیت و در خدمت ارتقای تفکر انتقادی، رشد انگیزه های ملی و توسعه توانمندی های فردی و روحیه سازندگی، ابتکار و خلاقیت بدانیم. باید به آموزش و پرورش توسعه ای نگاه کنیم.»
وی افزود:«وقتی با نگاه توسعه محور سراغ آموزش و پرورش آمدیم، آن وقت در انتخاب معلم، تخصیص بودجه، تأمین منابع مالی و امکانات و پشتیبانی های لازم، تخصصی تر و "جدی تر" از وضع کنونی با این "مهمترین نهاد توسعه" برخورد می کنیم.»
انتهای پیام /*