فرهنگیان کشورمان با جمعیت میلیونی شان، درکنار بار سنگین فکر و فرهنگ این سرزمین و پرورش فرزندان فردای این دیار که بر دوش دارند تاکنون با ایثار و فداکاری های بی شمار در عرصه های مختلف دفاع از دین و دیارشان خوش درخشیده اند و تقدیم 4 هزار معلم شهید و 36 هزار دانش شهید بال گستر آسمان، سند سربلندی و وفاداری این صبوران همواره به ایران و اسلام عزیز است. آنها با روح بزرگ شان همواره سعی کرده اند حرمت:« ن والقلم» و « يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه » را حفظ کنند.
سال هاست فرهنگیان را برای قناعت ، ساده زیستی ، صبر و سکوت همواره شان می ستایند .
سال هاست که فرهنگیان برای پاسداشت عزت سرزمین شان، از بسیاری حقوق اولیه شان چشم پوشی کرده اند و در عرصه خدمت صادقانه سخت کوشی کرده اند.
سال هاست این صبوران مهربان با دلی پرخون و لبی پرخنده، به شاگردان کلاس شان درس شرف و شرافت، اخلاص، عزت و آزادگی داده اند و با مناعت طبع شان همه ی تلخی ها را بر خود شیرین کرده اند و با نداشته های بزرگ شان، بزرگی شان را حفظ کرده اند و دم برنیاورده اند.
سال هاست که فرهنگیان با کاستی هایی ساخته اند که اگر درد شمار آید دیوان و دفترها خواهد شد، سال هاست فرهنگیان با وام و قسط و ودیعه هم نفسند،
سال هاست فرهنگیان صبورانه به امید رفع تنگناهای معیشتی شان هر تلخی را تاب آورده اند و برای جان بخشی به فرزندان ایران از جان مایه گذاشته اند...
آنچه برای فرهنگیان رنج آور و روح آزار است وجود بی عدالتی و تبعیض بین کارکنان دولت است. همان تبعیضی که سبب شده است فرهنگیان به قول دکتر شریعتی : « همه زیر دستان شان، را زبَردستان شان ببینند».
شگفتا فرهنگیانی که به استناد بسیاری از آیات، احادیث و روایات خود و قلم شان باید صاحب حرمت و کرامت باشند شأن و منزلت شان روز به روز در جامعه ی بنا نهاده شده بر ارزش ها دارد آب می شود و آب می رود و دولت ها می آیند و می روند ولی کسی گره از کار فروبسته ی شان نمی گشاید.
فرهنگیان هرگاه خواسته اند این تبعیض های انبوه و آشکار را زبان شوند و بر لب آورند عده ای که عزت فرهنگیان این سرزمین و شأن و منزلت این فرهنگ مداران را برنمی تابند، این خواسته منطقی و حق طبیعی و صنفی فرهنگیان را سیاهی و سیاسی نمایانده اند و برای شنیدن دردهای دیرین این فداکاران بی ادعا و همواره همراه ، در و دروازه بر فرهنگیان بسته اند ولی فرهنگیان هیچ گاه این بدعهدی ها و نامهربانی ها را به کلاس و درس و مدرسه تسری نداده اند و همچنان با افتخار بر عهد آغازین و دیرین خویش که همانا بلندآوازگی این سرزمین است استوار ایستاده اند.
با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، فرهنگیان که خود نقش آفرین بزرگ این عرصه و صحنه بوده اند، با درک عمیق از شرایط کشور و اشراف به تنگناهای ناشی از کاهش قیمت نفت و انبوه ویرانی های برجای مانده از 8 سال گذشته، بی آنکه بخواهند چشم بر این همه کاستی ببندند، برای پرداخت حق وحقوق شان از دولت و کار به دستان تنها یک خواسته دارند و آن تحقق عدالت و رفع تبعیض بین کارمندان دولت و تغییر نگاه بنیادی مسؤولین به مقوله ی آموزش و پرورش است.
فرهنگیان از دولت برآمده از رأی و اراده شان ضمن رفع تبعیض ها و توجه ویژه به رفع مشکل معیشتی فرهنگیان، خواستار به رسمیت شناختن تشکل های صنفی فرهنگیان و فعالیت شان در راستای ارتقاء جایگاه و منزلت فرهنگیان هستند و انتظار دارند دولت با اعتماد بخشی بیشتر به فرهنگیان برای تحقق مطالبات قانونی شان، ابتکار عمل را به دست گیرد و بیش از این اجازه ندهد سایه سنگین یأس و دل مُردگی و بی انگیزگی بر مدارس حاکم شود و معلمان بیم بیمه طلایی و مدیران و معاونان غم قبض آب و برق و گاز مدرسه داشته باشند.
فرهنگیان از دولت تدبیر و امید که در این مدت کوتاه به رغم سنگ اندازی های بسیار، کارهای بزرگ و سترگی برای بهبود اوضاع کشور در عرصه داخلی و خارجی داشته است انتظار دارند با توجه ویژه به آموزش و پرورش و فرهنگ و فرهنگیان، به بغض گلوگیر فرهنگیان به ستوه آمده از انبوه تبعیض ها پایان دهد و با درایت و تدبیر، مزرع خزان زده ی دل فرهنگیان را به شکوفه بنشاند و نگذارد امید دیرین این صبوران ، در این دوره و در این دولت به یأس مبدل شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
فرهيختگان محترم ، دست در دست هم دهيم ، با آگاهي آفريني همه جانبه ، ياد آوري مجدد ، با آموزش خستگي ناپذير ، و تلاشي خردمندانه ، شرايط بلوغ سياسي تشکل ها ي مدني فعال در آموزش و پرورش را فراهم نماييم .راهي جز اين نداريم .
نقش تشکل هاي مدني فرهنگيان در رابطه با " بهبود بهبود آموزش و پرورش از رهگذر جامعه مدني "
1. مقدمه :
الف : در سايت حقوق معلم و کارگر مقاله اي به قلم استاد گران قدر مهدي بهلولي ، تحت عنوان " بهبود آموزش و پرورش از رهگذر جامعه مدني " آمده است :
در یکی از واپسین نظرسنجی هایی که در هفته دوم بهمن 93،در جهان مجازی و به صورتی محدود از فرهنگیان کشور انجام گرفت، مهم ترین راهکار برای برخورد با تبعیض ها و ناعدالتی ها،حضور گسترده تر فرهنگیان در نشریه ها و رسانه ها دانسته شد. از سویی کسانی که پیشینه حضور در گروه های فرهنگیان را دارند، اغلب بر این باورند که شوربختانه در این گروه ها، کار اندیشگی جدی انجام نمی گیرد.
این که چرا آموزش و پرورش پیشرفت نمی کند،مانع های پیش روی آن چیست،...دلیل های سیاسی،فرهنگی و اجتماعی گوناگونی دارد که چندان هم ناشناخته نیستند. اما اگر بخواهیم با محوریت جامعه مدنی به این مسآله بپردازیم بی گمان و متآسفانه، در همین گروه ها – همان گونه که در بالا هم گفته شد- کار جدی اندیشگی بر روی مسائل صنفی و آموزشی انجام نگرفته و نمی گیرد. هم اکنون یک سال و نیم از روی کار آمدن علی اصغر فانی می گذرد. در این مدت، فرآیند خصوصی سازی آموزش و پرورش با روش های گوناگون، گسترش یافته است. فانی البته به دنبال طرحی است به نام رتبه بندی معلمان.
آیا نباید تشکل های صنفی فرهنگیان در برابر این رویکردها و برنامه ها،دیدگاه های دقیق خود را روشن سازند؟
به باور این نگارنده، گروه های آموزگاران، همان گونه که به تبعض های حقوقی و کاستی های دستمزدی،حساس و معترض اند بایستی به بررسی همه سویه ی برنامه های آموزشی نیز بپردازند. گروه های ... در آموزش و پرورش، باید انجام کارهای کارشناسانه ی آموزشی را در دستور کار خود بگذارند. نمونه ی برجسته ی جهانی این گروه ها،...،می باشد. نگاهی به تارنمای... ، و پیگیری کارهای این نهاد، نشان می دهد که دوران توجه صرف به حقوق و معیشت به سر رسیده است. گروه های ... فرهنگیان،با آغاز از آموزش و با نگاه و نگرش آموزشی و صنفی،می توانند به مسائل اجتماعی،فرهنگی و حتی سیاسی جامعه بپردازند. گستره ی آموزش،با همه ی این گستره ها،همبسته است و همپوشانی های فراوان دارد. با نگاه آموزشی و البته با حفظ استقلال اندیشگی و رفتاری، گروه های فرهنگیان می توانند و می باید به بیرون از گستره ی آموزش و پرورش هم نظر بیفکنند و از “در خود فرو رفتگی” بیرون آیند. فرهنگیان کشور،البته باید به نیرومندسازی جامعه مدنی خود بیندیشند.
ب : پنجشنبه 17 مهر 1393در سايت مجمع فرهنگيان ايران اسلامي جناب آقاي رضامرادی- عضو مجمع فرهنگیان ایران اسلامی در مقاله
" نقش تشکل ها در فرایند هدف مند سازی برنامه ها در آموزش وپرورش " مي فرمايند :
یکی از مهم ترین گرانیگاه ها در توسعه ی متوازن و فراگیر در سطوح اجتماعی و فرهنگی عنایت به نقش و جایگاه مشارکت مردمی و خرد جمعی در جامعه می باشد .در جوامع توسعه یافته وجود نهادهای مدنی و تشکل های مردم نهاد و جریان های گوناگون فکری و سلایق متکثر و معاضدت و تعامل آنان با یکدیگر علی رغم وجود آرمان ها و اهداف متعدد ضامن بقا استمرار و شکوفایی و توسعه ی اجتماعی و انسانی خواهد شد. وجود تشکل های مردم نهاد چرخ دنده ی ماشین نظام اجتماعی است.کار ویژه ی تشکل های مدنی تسهیل و با ثبات نمودن روند زندگی اجتماعی-صنفی و فرهنگی- سیاسی است و آنان چون ریه ها تنفس و حیات را برای جامعه مهیا می نمایند و توجه به تکثر صداها و مشارکت گروهی ازاهمیت اساسی و راهبردی برخوردار بوده و بسیار تعیین کننده می باشد .وجود گروه ها و انجمن های صنفی و اجتماعی در هر جامعه ای کارکرد و بازده ژرفی در جامعه داشته و سبب تنظیم هدف مند و با برنامه در رفتار اجتماعی شده و زمینه های مناسب و منطقی نیل و رسیدن به آرمان ها و منویات گروهی ومردمی را فراهم می نماید و زمینه ساز تکوین و شکل گیری حس مشترک وهم نوایی گروهی گردیده و به شدن درست و تحقق طرح ها وبرنامه ها می انجامد...
تشکل های اجتماعی و صنفی نقش تعیین کننده و اثر بخشی در انتقال درست و واقع بینانه ی انتظارات و مطالبات شایسته ی جامعه ی معلمین ، دانش آموزان و اولیا آنان به برنامه ریزان و تصمیم سازان در امور ستادی آموزش وپرورش به عهده دارند که در صورت تکوین واقعی و نه صوری تشکلات مذکور و ارتباط ارگانیک و منطقی با ایشان در طراحی و برنامه ریزی اصولی در عرصه های عملکردی بسیار موثر بوده وتعیین کننده می باشد .
2. آيا تشکل هاي مدني همچون مجريان ستادي ، در ايجاد اين رابطه يک سويه ( نه به اندازه آنها ) مقصرند ؟
عدم ورود اکثريت قريب به اتفاق نهاد هاي مدني فعال در آموزش و پرورش در تنظيم اسنادي چون ، سند تحول ، سند برنامه درسي ، رتبه بندي و ...نشانه عدم بلوغ تشکل ها (عدم مسئوليت پذيري " تشکل هاي مدني " ) است و يا نشانه يک سو نگري مسئولين است ؟
در مقاله اي با نام " مهمترين چالش آموزش و پرورش چيست؟ " به قلم اينجانب که در سايت وزين سخن معلم درج گرديده است آمده است :
عدم ارتباط ارگانيک بين برنامه ريزان و طراحان و متخصصان، مجريان ستادي آموزش و پرورش ازيک طرف و " تشکل هاي مدني " از طرف ديگر مهم ترين چالش آموزش و پرورش است .
دره عميق بين صف و ستاد را فقط و فقط ، پل هاي واسط بين مردم و مسئولين يعني "تشکل هاي مدني " پوشش مي دهند .
وظيفه "سازمان هاي مردم نهاد " سازماندهي "ملت هميشه در صحنه " در گفت و گوي دو سويه مردم و مسئولين است .
انسان براي ارتقاي سطح زندگي اجتماعي ، خرد جمعي را به کار مي گيرد که لازمه آن تعامل مردم و مسئولين است .
اين ارتباط دو سويه چگونه حاصل مي شود ؟
بدون حضور " تشکل هاي مدني " و بدون ارتباط دو سويه بين اين نهاد هاي مدني به عنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين ، به هيج وجه مردم سالاري تحقق نمي يابد . حاکم شدن فضاي گفت و گوي يک سويه در آموزش و پرورش ، سمٌ مهلک براي جامعه مي باشد .
هر دو گروه " تشکل هاي مدني" و مسئولين ( هريک به سهم خود ) در اجراي رسالت خود (تعامل بين مردم و مسئولين ) کوتاهي کرده اند . در اينجا ، عدم مسئوليت پذيري " تشکل هاي مدني " را نقد مي کنيم .
چگونه ممکن است "سند تحول بنيادين" در آموزش و پرورش و يا "سند برنامه درسي ملي" و ... تدوين شود و به تصويب شورای عالي آموزش وپرورش هم برسد ولي خيل عظيم فرهنگيان فرهيخته که مجريان اصلي اين طرح ها و اسناد هستند ، در کنار متخصصين و مسئولين دلسوز نظام آموزشي با هم در اين موضوع هاي مهم تعامل نداشته باشند.
آيا چالشي مهم تر از اين عدم همکاري ، که جامعه را به پرتگاه نيستي و سقوط مي کشاند وجود دارد؟
در ذيل جهت روشن شدن موضوع ، چکونگي پديد آوردن "سند برنامه درسي ملي" را و عدم همکاري "سازمان هاي مردم نهاد " و مسئولين و متخصصان را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم .
لازم است ،خلاصه روند پديد آوردن "سند برنامه ملي درسي" را به نقل از متن آن ارائه گردد.کار از اسفند 1384 با تشکيل دبيرخانه طرح آغاز شد .پس از تحقيقات و مطالعات اوليه و ابلاغ مصوبه به هفتصد و چهل و پنجمين جلسه شوراي عالي آموزش و پرورش در ارديبهشت 1386 با پشتوانه نيرومند حقوقي ادامه يافت ...کميته هاي هفت گانه تخصصي... تشکيل شد...بالاخره نخستين نگاشت برنامه درسي ملي در بهمن 1387 تدوين و براي اظهار نظر در اختيار صاحب نظران و کارشناسان حوزه هاي ستادي و استاني قرار داده شد...دومين نگاشت در 25اسفند 1387 براي استفاده فرهنگيان و صاحب نظران به همراه پرسش نامه ارزيابي ، بر روي سايت دفتر تأليف و برنامه ريزي کتب درسي قرار گرفت ... متن حاضر ...تا بهمن ماه 1389 است براي تقديم به شوراي عالي آموزش و پرورش و ساير مرجع ذي صلاح آماده شده است ... از " تشکل هاي مدني " به خصوص نهاد هاي مدني فرهنگيان انتطار مي رفت بر اساس مسئوليت خود ، وقتي اين طرح بر روي سايت قرار داشت ، نظر کارشناسي خود را ارائه مي نمودند .
3. آيا مسئولين آموزش و پرورش انباشت تجربه دارند ؟روز يک شنبه مورخ 19 مرداد 1393در پايگاه جامع اطلاع رساني وزارت آموزش و پرورش خبر ذيل درج شد :
طی حکمی از سوی وزیر آموزش و پرورش: مشاور وزیر در امور تشکل های فرهنگیان منصوب شد .طی حکمی از سوی وزیر آموزش و پرورش، عادل عبدی به سمت «مشاور وزیر در امور تشکل های فرهنگیان» منصوب شد.
متن کامل حکم به شرح زیر است:
برادر گرامی
جناب آقای عادل عبدی
با سلام
نظر به مراتب تعهد، شایستگی و تجارب ارزشمند جناب عالی، به موجب این حکم به سمت «مشاور وزیر در امور تشکل های فرهنگیان» منصوب می شوید.
امید است با توکل به خداوند متعال و بهره گیری از رهنمودهای مقام معظم رهبری (مدظله العالی) و سیاست های رئیس جمهور محترم و همکاری و همراهی همه تشکل های فرهنگی و سایر صاحب نظران در انجام امور محوله بویژه:
- بهره گیری از ظرفیت تشکل های فرهنگیان در شناسایی مشکلات نظام آموزش و پرورش و ارائه راه حل
- تعامل مثبت و سازنده با همه تشکل های صنفی معلمان و استفاده از خردجمعی برای پیشبرد بهتر امور
بدیهی است گزارش های مستمر شما به اینجانب و بازخورد آن برای تشکل های فرهنگی گام مهمی در ارتقای فعالیت های وزارت آموزش و پرورش خواهد بود.
علی اصغر فانی
در پايگاه جامع اطلاع رساني وزارت آموزش و پرورش
کد مطلب : a3f76 تاریخ انتشار : 1393/6/3 دوشنبه مشاور وزیر در امور تشکل های صنفی معلمان: تاکید مسئولان ارشد نظام بر استفاده از ظرفیت نهادهای مدنی از اتفاقات مهم اجلاس است
مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور تشکل های صنفی معلمان گفت: تاکید مسئولان ارشد نظام بر استفاده از ظرفیت نهادهای مدنی از اتفاقات مهم سی و یکمین اجلاس روسای آموزش و پرورش مناطق کشور است.
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش وپرورش، عادل عبدی مشاور وزیر در امور تشکل ها در حاشیه سی و یکمین اجلاس رؤسای آموزش و پرورش مناطق کشور که در سالن همایش های رازی برگزار می شود، اظهار کرد: مسائل مطرح شده در اجلاس از جمله سخنان وزیر آموزش و پرورش در حضور رئیس جمهور مبنی بر فرصت بودن تشکل ها و ضرورت کمک گرفتن از نهادهای مدنی برای بهبود امور و همچنین سخنان رئیس جمهور درباره استفاده از توان نهادهای مدنی در بهبود شرایط آموزش و پرورش و اشارات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بر لزوم گسترش مشارکت مردم و تاکید وزیر محترم اطلاعات مبنی بر تامین آرامش و امنیت جامعه فرهنگیان از نکات برجسته این اجلاس است که با اقبال معلمان و تشکل ها و نهادهای صنفی معلمان مواجه خواهد شد.
عبدی تاکید کرد: با توجه به بررسی های به عمل آمده در مدت کوتاه حضور به عنوان مشاور وزیر در امور تشکل ها ظرفیت های فراوانی برای همکاری و تعامل میان این وزارت و تشکل های معلمی شناسایی شده است.
مشاور وزیر در امور تشکل ها ی معلمان، خاطرنشان کرد: امیدواریم در دولت تدبیر و امید شاهد ایفای نقش مطلوب تشکل های معلمی در برنامه ها و تصمیمات کلان آموزش و پرورش و تعامل دوسویه با مدیران باشیم.
4. آيا تشکل هاي مدني در آموزش و پرورش انباشت تجربه دارند ؟
تأسف از اينکه تشکل هاي مدني در آموزش و پرورش تقريبأ هيج نقد جدي از فعاليت دوره قبل خود ارائه ننموده اند .
تأسف از اينکه در هشت سالي که به بازي گرفته نشده اند ، فرصت مرور تاريخي هم نداشته اند تا به نقد خود بپردازند .
تأسف از این که در شرايط موجود هم نگاه به گذشته را به کلي فراموش کرده اند .
تأسف از اينکه ، مشاهده مي شود که تشکل هاي مدني به دليل عدم بلوغ سياسي اجتماعي ، که ناشي از عدم انباشت تجربه گذشته است از اين ظرفيت قانوني تعامل بين نهاد هاي مدني و مسئولين ايجاد شده به خوبي بهره نبرده اند .
تأسف از اينکه اکثريت قريب به اتفاق تشکل هاي مدني فعال در آموزش و پرورش ، همچون اکثريت قريب به اتفاق مسئولين تجربه ديالوگ با يکديگر بر سر چالش هاي مهمي ماننده خصوصي سازي در آموزش و پرورش ، رتبه بندي معلمان ، صندوق ذخيره فرهنگيان ، نقد لايحه بودجه 94و... ندارند .
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز خود را در فضاي قبلي تصور مي کنند که دريک فرآيند يک سويه بايد مطالبات انباشته شده فرهنگيان را با همان شيوه هاي منسوخ گذشته سازماندهي کنند ؛ غافل از اينکه آزموده را آزمودن خطاست !
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز به عواقب فرآيند هاي کنترل ناپذير بي توجه هستند !
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز نتوانسته اند اهداف کوتاه مدت ، ميان مدت و بلند مدت خود را مشخص نمايند !
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز نتوانسته اند مطالبات انباشته شده فرهنگيان اولويت بندي کنند !
تاسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز نتوانسته اند روش هاي تحقق مطالبات انباشته شده فرهنگيان طبقه بندي کنند !
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها هنوز نتوانسته اند خواسته هاي مشخصي را براي روش هاي معينˏ تحقق مطالبات انباشته شده فرهنگيان ، مشخص کنند !
تأسف از اينکه بسياري از تشکل ها ، هنوز پاي خود را در اولين پله مستحکم نکرده اند و اولين خواسته هاي خود را در مذاکره در فضاي تعامل موجود، محقق نکرده اند ؛ پا در بالاترين و پر هزينه ترين پله نهاده اند . خداوند رحمان و رحيم به همه ما عنايت فرمايد .
ان شا الله !!!
5. آيا اميد به ادامه فعاليت منطقي وجود دارد ؟
جاي بسی خوشبختي باقي است ، موارد ذکر شده در بالا با نقد و بررسي گذشته و تدوين برنامه هاي کوتاه مدت ،ميان مدت ، بلند مدت ، اولويت بندي مطالبات انباشته شده ، تعيين روش هاي مناسب براي تحقق خواسته هاي متفاوت و طبقه بندي اين روش ها و ...قابل حل مي باشد . نهاد هاي مدني فعال در آموزش و پرورش ظرفيت ارتقاي سطح خود را دارند و در جامعه هم امکان اين رشد و بالندگي فراهم است .
خوشبختانه هر دو طرف ( نهاد هاي مدني و مسئولين ) تلاش مي کنند اين مسير تعالي بخش را به تدريج طي کنند . که نياز به همراهي همگاني دارند .
در اظهارات نمايندگان محترم تشکل هاي مدني مطرح مي شود که مسئولين محترم آموزش و پرورش در نشست با نمايندگان تشکل هاي مدني ،مشکلات خود را مطرح مي کنند و سخنان فرهنگيان را گوش مي کنند .
مثلآ در خبر ها آمده است : نشست تشکل ها با جناب آقاي دکتر عمادي مسئول مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش ، يا نشست جناب آقاي غندالي مدیر عامل محترم صندوق ذخیره فرهنگیان با نمايندگان تشکل هاي مدني فعال در آموزش و پرورش و ...
6. اين نشست ها لازم است ولي کافي نيست .
تشکل ها بايد به اين نشست ها به عنوان « يک فرصت تاريخي » نگاه بکنند .تا از ديالوگ ناشي از آن راهکار ها ارائه گردد . نشستن و گفتن و برخاستن چالش ها را برطرف نمي کند .
نکاتي که تشکل ها قبل از حضور در نشست با مسئولين بايد رعايت کنند .
الف : نمايندگان و رهبران تشکل هاي مدني ، بايد قبل از حضور در اين نشست ها هم خودشان بر موضوعات مطالعه داشته باشند و هم بر اساس خرد جمعي از مشاوران و اعضاي تشکل بخواهند در رابطه با چالش مورد نظر مطالعه کنند و اتاق فکر تشکل ها را ياري نمايند .
ب : نمايدگان تشکل ها در حين مذاکره مراقب باشند که راهکار هاي ارائه شده توسط آنان ،کارشناسي شده باشد . زيرا در مسير مذاکره تيمي موفق تر است که نظر کارشناسي بهتر ارائه نمايد . بدين طريق اعتبار آن تشکل در جامعه بيشتر افزايش مي يابد . اگر در مورد موضوعي اطلاع ندارند وارد بحث نشوند .
ج : نمايندگان تشکل ها بايد موضوع هاي مطرح شده در جلساتˏ نشست مشترک را به اطلاع همه اعضا و همه فرهنگيان و همه آحاد جامعه برسانند و از همگان بخصوص کارشناسان مستقل بخواهند که اتاق فکر آن تشکل را در رابطه با چالش مورد نظر ياري رسانند .
د : مهمترين وظيفه تشکل هاي مدني و اتاق فکر آنان نقد چالش و ارائه راهکار ها مي باشد .
ه : دليلي ندارد که تشکل ها از ترس خطا در نقد ، و ارائه راهکار از وظايف اساسي خود طفره بروند . مهم حضور است و مهم تر از آن اصلاح حضور است .
مي گويند سفينه اي که به کرات آسماني فرستاده مي شود بر اساس مطالعات گسترده از قبل مسير آن به دقت رياضي تعيین مي شود ولي آنچه به آن کمک مي کند تا به کره مورد نظر مي رسد رصد کرد ن لحظه به لحظه مسير حرکت با مسير پيش بيني شده است . اگر اين رصد کردن و اين تصحيحات لحظه به لحظه نباشد . هيچ سفر و حرکتي به مقصد و مقصود خود نمي رسد .
ديکته نانوشته غلط ندارد .
محمد قوچاني در مقاله حرفه روشنفکر ( ماهنامه تجربه شماره 27 آغاز سال چهارم نوروز 93 صفحه 8و 9) مي فرمايند :
" ... مهمترين بحران فرهنگي ايران امروز اما نه " آزادي يا انسداد " فرهنگي که " عقلانيت و مسئوليت " فرهنگي است .
... جهل عمومي در روزگار ما جاي افکار عمومي را گرفته است و شگفت آنکه اين جهل عمومي را عقل جمعي مي خوانند! عقل جمعي نه در فضاي مجازي که در جامعه مدني ايجاد مي شود و جامعه مدني بر اساس نهاد هاي مدني ( صنفي / حرفه اي ) شکل مي گيرد .
... اگر روشنفکران بتوانند در اين دولت ( منظور دولت آقاي دکتر روحاني مي باشد .) استقلال مدني و صنفي خود را به دست آورند به بزرگترين پيروزي تاريخي خود رسيده اند .فرصتي که هر لحظه از دست دادن آن خطاي بزرگ و تاريخي است چه براي دولت مردان و چه براي روشنفکران.
... دولت در ميانه يک دو گانه تکراري گرفتار آمده است . محافظه کاري فرهنگي و رايکاليسم روشنفکري که هر دو تماميت خواه و افراط گرا هستند .
ايجاد تعادل و اعتدال ميان اين دو کار سختي است . گروهي در شبکه هاي اجتماعي دولت را محافظه کار مي خوانند و گروهي در نهاد هاي حاکميتي دولت را به استيضاح تهديد مي کنند.مسئوليت تاريخي روشنفکران در اين دوران همان مسئوليت پذيري آنان است. "
همه شهروندان وظيفه دارند که همواره فعاليت تشکل ها را رصد کنند و همواره به تشکل هاي مدني به خصوص تشکل هاي مدني فعال در آموزش و پرورش کمک کنند تا به نقش دو سويه خود که پل رابط بين مردم و مسئولين مي باشد به درستي عمل کنند تا تشکل ها از مسير واقعي خود منحرف نشوند .
در شرايط کنوني ديالوگ موثر ترين روش ، براي بهبود آموزش و پرورش از رهگذر جامعه مدني مي باشد .
بازشدن فضای سیاسی- اجتماعی در دولت یازدهم و کاستهشدن از جو امنیتی حاکم بر ادارات باعث شد تا اقشار مختلف جامعه، پیگیر حقوق از دست رفته خود شوند.
در این میان فرهنگیان که جزو طبقه آگاه و قشر کمدرآمد جامعه محسوب میشوند، فرصتی یافتهاند تا خواستار احقاق حقوق خود شوند. تحصن خودجوش فرهنگیان در ماه گذشته حاکی از نارضایتی این قشر از عملکرد مالی وزارتخانه طی یک سال گذشته بوده است. نحوه شکلگیری اعتراضات، کپی اعتراضات نیمه اول دهه هشتاد و متاسفانه نحوه برخورد با این اعتراضات نیز کپی برخورد مسئولان دهه هشتاد است.
وزارت آموزش و پرورش با صداوسیما همصدا شده و با تبلیغات خلاف واقع و ژورنالیستی سعی در خاموش کردن یا کم رنگ کردن اعتراض معلمان دارد.
وزیر آموزش و پرورش طی مصاحبهای اعلام میکند که به فرهنگیان وام پنج میلیونی داده میشود؛ درحالی که این وام 15درصدی شامل کمتر از 5 درصد فرهنگیان میشود، صندوق ذخیره فرهنگیان به مناسبت دهه فجر تعدادی خودرو را به صورت لیزینگ به معلمان واگذار میکند، درصد قابلتوجهی از این خودروها؛ خارجی و گرانقیمت هستند بهطوریکه فرهنگیان نه تنها توانایی پیشپرداخت آن را ندارند بلکه میزان قسط وام خودرو از کل حقوق آنها نیز بیشتر است.
از طرف دیگر، بحث تور آنتالیا ویژه فرهنگیان، بحث روز میشود. همزمان با این تبلیغات، طی دو سه هفته گذشته بهطور مداوم و پیوسته، اخباری مبنی بر پرداخت مطالبات معلمان از طرف هیأتدولت، مجلس و وزارت آموزش و پرورش در رسانهها پخش میشود. از آنجا که واژه «مطالبات» از مطالبه گرفتهشده و به معنای طلب داشتن است، بار معنایی مثبت دارد و احساس خوشایندی به شنونده دست میدهد. داشتن بار معنایی این واژه سبب شده تا بعضی بر این باور باشند که مطالبات نوعی پاداش میلیونی است که نهادها و موسسات دولتی و خصوصی به مناسبتهای مختلف از جمله دهه فجر به کارمندان خود پرداخت میکنند. رسانهها مخصوصا رسانه ملی با یک رفتار ژورنالیستی، پرداخت مطالبات معوقه فرهنگیان را هدیهای ویژه از سوی دولت و مجلس به فرهنگیان نشان میدهد.
این رفتار صداوسیما باعث شد که فرهنگیان سراسر کشور روز سهشنبه با یک اقدام هماهنگ با ارسال پیامک به نحوه خبررسانی اخبار 20:30 شبکه دو و خبر ساعت 22 شبکه سه اعتراض کنند. طی دو دهه گذشته تا به حال صدا و سیما هرگز به این موضوع اشاره نکرده است که مطالبات فرهنگیان چه بوده است؟ چرا فرهنگیان مطالبات معوقه دارند؟ چرا آموزش و پرورش در پرداخت حقالتدریس، حقالزحمه امتحانات، اضافه کار، سرانه دانشآموزی، سهم صندوق ذخیره و .... ناتوان بوده است؟ و چرا حقالزحمه یک معلم پس از چند سال بدون محاسبه تورم با هزار اما و اگر قرار است پرداخت شود؟
چندی پیش مدیرکل وزارتی و قائممقام وزیر طی یک مصاحبه اعلام کردند که ما نمیخواهیم افزایش حقوق معلمان رسانهای شود و معلمان به این درک و درایت آفرین گفتند. اکنون با عملکرد نخنمای روابط عمومی وزارتخانه، معلمان مجبور میشوند بگویند: «سال به سال، دریغ از پارسال!»
آدمي از همان روزي كه مدرسه ساخت و فرزندش را به مدرسه فرستاد، دوچندان به ارزش دانش پي برد و همچنين ضعف خودش را در امر پرورش بچههاي خويش باور كرد. روزهاي اول، حساب كردن، خواندن و نوشتن همه آن چيزي بود كه از مدرسه انتظار ميرفت. بعدها اما مدرسهها ثابت كردند كه توان آن را دارند تا بيش از آنچه از آنها تصور ميرفت، پرثمر و بافايده باشند.
براي همين بود كه كمكم همه فهميدند هر مدرسه يك ساختمان ساده نيست كه سنگ نشاني است تا راه را از بيراهه مشخص سازد. علامت عمران و آباداني دنياي مردمانش كه ميفهمند و ميخواهند تا بيشتر بفهمند. حرمي براي مردمي كه به علم و معرفت حرمت مينهند و حريمش را به دبده تقدس مينگرند. جان پناهي كه آنها و فرزندانشان را از هرگونه فساد و تباهي در امان ميدارد. خانهاي كه اگرچه سنگي و گلي است، ولي نگهبان آنهاست. نگهبان آنهااي كه خود بايد نگهبان خانههاي آهني و سيماني خود باشند.
درگذشته، حال و تا هميشههاي بعد اين مرز و بوم، درود و سرود فراواني نثار سواد و دانش شده و ميشود. در اين دين، معجزه پيامبرش كتاب و حرف اول خدايش با او از خواندن و دانااي است. در اين ميهن، زيربناي وجودياش را سه اصل؛ گفتار نيك، كردار نيك و پندارنيك بنيان نهادهاند. و رقص پرچم هميشه جاويد اين ملك كه بر بام هر مدرسهاي، خبر از بودن و ماندن مردمانش ميداد. يادگاري از گذشتههاي اصيل و سنگين و پر از خاطرههاي تلخ و شيرين. پرچمي كه ديريست تن خويش را به دست بادها سپرده و ميسپارد و در كش و قوسهاي پيكر سه رنگش، به راحتي ميتوان تلالو اسلامي، مهرباني و ايرانياش را ديد و صداي زنگ مدرسه كه نويد سرزندگي را همواره سر داده و نيز تلاوت پرحرارت كلام وحي و نيايشهاي صبحگاهان بچهها بوده كه نردباني براي رفتن به آسمان شده است. و براي همين است كه بچههاي ما آسماني شدهاند و جاوداني. بچههااي كه صداي سرودهاشان در گوشهاي تاريخ اين ملك و در فضاي ساكت آباديهايمان طنينانداز شده است و ميشود.
براي همين است كه ما به مدرسه سلام ميكنيم كه مدار سلامت هر آبادي است. براي همين است كه حرف حرف اسم مدرسه نيز، زيبا و بامسماست. ميم آن، مامن مهمي ار محبت و مهرورزي است. دال آن، دنياي زيباي دانش و دانااي است. راي آن، راه يابي به رمز و رازهاي بچههاست. سين آن، سردادن سرود سربلندي آبادي است و هاي آن، هدايت همگان به سوي پروردگار.
و باز براي همين است كه ميگویيم؛ ما هرچه داريم از مدرسهها داريم. تا بوده، همين بوده كه مدرسه به جامعه درس ميدهد، اعتراض ميكند، ايراد ميگيرد، ميآشوبد، راه نشان ميدهد، سياست را محكوم ميكند، ادب ميكند، انقلاب ميكند و بهمن ٥٧ را ميسازد. در زمان افتتاح هر مدرسهاي، نه در يك ساختمان ساده را، كه درب خردمندي و دانااي را ميگشاييم. دري كه اگربه موقع باز شود، در هرچه فساد و تباهي و سياهي، خود به خود بسته ميشود. خاصه در زميني و زماني كه پر از اينهاست. به همين خاطر است كه ما به وجود مدرسهها سخت محتاجيم. مدرسههايي كه بتوان در آنها درس صفا و سادگي و سربلندي را خواند. مدرسههايي كه قبل از آنكه در پي عالم پرورش دادن باشند، به آدم ساختن همت گمارند. و بالاخره مدرسههايي كه قبل از آنكه هرچيز ديگري باشند، فقط و فقط مدرسه باشند.
مهرماه كه ميرسد ما خودمان را به مدرسه ميرسانيم تا آنجا زندگي كنيم و بدينوسيله قيمت پيدا كنيم نه اينكه برخلاف اكثر بزرگترها، به هر قيمتي زندگي كنيم. فقط حيف كه اول مهرهاي اين سالها، رنگ و روي طبيعيشان را از دست دادهاند. پيشترها بيآنكه حتي روي جلد كتابها بنويسند، واقعا هركه داناتر بود، تواناتر هم بود. اما الان كه كامپيوتر و ماشين، خليفه انسان روي زمين شدهاند، حال كه تلويزيون و اينترنت خلوت خيال همه را پركردهاند و به جاي همه ميانديشند و درس ميدهند. وقتي كنترل تلويزيونها براي يك لحظه از دست مردم نميافتد. در زمانهاي كه ديگر آموزش و پرورش مرسوم قادر به رقابت با اين همه فناوريها نيست. معلوم است كه ديگر هر كه داراتر است، تواناتر هم هست. بچهها كه قاعدتا بايد بيستهاي نقاشي و ديكتهشان را به هم پز بدهند، حالا از مبلهاي تازه خانهشان و ماشين جديدشان حرف ميزنند.
ديگر زنگهاي تفريح به جاي خنديدن و دنبال هم دويدن، از هم ميپرسند: راستي شوي نود را ديدهاي؟ كوچه خاكي خانه تا مدرسه الان ديگربوي خاك باران خورده را نميدهد از بس زيرفشار آسفالت خفه شده است. بچههاي امروز اصلا كلاغها و گنجشكهاي روي در و ديوار خانه را جدي نميگيرند. اكنون ديريست كه حسنك رفته است و حالا حالا هم نيت برگشتن و كمك كردن ندارد.
كبري تصميم گرفته كه هرچه را هم فراموش كند اما مواظب تلفن همراهش باشد تا اگر دوستش زنگ زد، در دسترس باشد. چوپان دروغگو كه آن روزها مجبورشد ازاين آبادي برود، دوباره با بروبچههاي خويش برگشته است. كوكب خانم هم فقط در خريد انواع ما است و شيرهاي بستهبندي شده باسليقه است. جان كلام اينكه. همه براي جلو زدن از هم در يك دوي ماراتن چشم هم چشمي به همديگر تنه و طعنه ميزنند. اين وسط انگار فقط من و ابرهاي آسمان براي باريدن به هم تعارف ميكنيم. حاليا؛ نوبهار معرفت است، پس در آن كوش كه خوشدل باشي. اسباب خوشدليات هم، غنيمت دانستن فرصت و بهره كافي بردن از آن است. يادت باشد، اين صداي زنگ مدرسه تنها يك بار در سال شنيده ميشود. به گونهاي كه گواي محشر برپا شده باشد. رستاخيز رستن از بند ناداني و ناتواني. زمان به زنجيركشيدن غول جهل. فصل همصحبتي و با هم خنديدنهاي بسيار. همراه شدن براي برطرف ساختن يك درد مشترك. يك دل شدن براي ساختن فردااي روشنتر. هنگامه سر دادن سرود سبز اميد. از ته دل و با تمام وجود.
پس بياايم در فصل بازگشااي مدارس، به اين بهار آگاهي و دانااي، هزار بار سلام و سپاس گوايم. پشت دانااي اردو بزنيم و بكوشيم تا مدارس ما، سربلندتر از هميشه، مدار سلامت جامعه باقي بمانند و معلمان اين عاشقان صبور را ديگر بار حرمت نهيم و باور كنيم كه در پناه يك چهارديواري كه به وسعت يك دنياست، ديدن همه كس را و نديدن خود را، كارسادهاي نيست و البته كار هركس هم نيست:
سينه بايد گشاده چون دريا/ تا كند نغمه اي چو دريا ساز
بانگ دريادلان چنين خيزد/ كار هر سينه نيست اين آواز.
٭معلم
هنوز بچهها در صف ایستادهاند و دعا میخوانند. به اتاق دبیران میرسم. در میانه چاقسلامتی با همکاران، معاون سلام میدهد؛ یعنی کلاسها آمادهاند! به کلاس میروم، بچهها همچنان کرختی بیداری بامداد را دارند و از اینرو، زنگ اول چندان دشواریای برای کنترل کلاس ندارم. پس از پایان درس، بیتابِ شنیدن زنگم. زنگ میخورد و در اتاق دبیران حرفهای همیشگی گل میاندازد. همکاری میپرسد پس بالاخره بودجه چه شد؟ پاسخ میشنود چه میخواستی بشود! دولتی که امیدها به تدبیرش بسته بودیم، چندان توجهی به دغدغههای ما نشان نداده است، چه انتظاری از مجلس دارید!؟ دیگری میگوید وزیر بهداشت را دیدید که با افزایش ۷۰درصدی بودجه وزارتخانهاش، رضایت نسبی کارمندان خویش را بهدست آورد. دیگری میگوید داماد ما با فوقدیپلم و ٥-٤سال سابقه، ٣برابرِ منِ فوقلیسانس و ٢٥سال سابقه، دریافتی دارد. دیگری که چندماهی است بازنشسته شده میگوید باجناق من نظامی است و هنگام بازنشستگی، یک جا پاداشِ پایان خدمتش را گرفت و من هنوز پس از ٦ماه یک ریال هم نگرفتهام، تازه ٢،٣برابرِ من حقوق میگرفت. همیشه هم من را درباره میزان دریافتیام متهم به دروغگویی میکرد. یک روز با سرافکندگی فیش حقوقم را برایش بردم تا باور کند! دبیر ورزش میگوید این چه توهینی است که ٥ماه است اضافهتدریسها را ندادهاند؟ دیگری میگوید من در محل زندگیام نگفتهام فرهنگیام! نمیخواهم نگاه تحقیرآمیز همسایهها را تحمل کنم! دیگری گفت راه همان است که من سالها پیش پیمودم، بیگمان بسازبفروشی، بهترین راهِ تحملِ کمبودهای معلمی است. من از به سامانی اقتصاد آموزش و پرورش ناامیدم و اکنون هم تنها برای آبباریکه پس از بازنشستگی، معلمی را تحمل میکنم. برخی معلمان هم هستند که در این گفتوگوها وارد نمیشوند و هنرشان کشاندن بچهها به کلاسهای خصوصی و رفتن به آموزشگاههای آزاد یا مدرسههای غیردولتی است و از این راه درآمد درخوری را دستوپا میکنند و مدرسه را محلی برای یافتن مشتری میدانند!
همکار دیگری که برخلاف بخشنامهها و غرغرهای همیشگی معاونها، همچنان در کلاس با همراهش حرف میزند و از این راه معامله میکند، میگوید من به کل، از وزیر و دولت و مجلس و... ناامیدم و کلاه خویش را سخت چسبیدهام و راه خودم را میروم.
در این میان یکی، دو تن هم بر این باورند که باید به دولتومجلس فشار آورد و صدای اعتراض مان را به گوش فرادستان رساند. معاون سر میرسد سلام میدهد و همکاران با بیانگیزگی راهی کلاس میشوند و یکی از آنها فریاد میزند: «همکاران، سلولها آماده است!»
پس از ١٠٠دقیقه کلاس، دوباره برمیگردیم و سخنها از همان جنس آغاز میشود و هریک در بیارزشی شغل معلمی داد سخن میدهند و زنگ میخورد به کلاس میرویم و برمیگردیم و میگوییم و میشنویم و به کلاس میرویم و برمیگردیم و.... و این داستانهای چندشآور ٢٠ و چندسال آموزگاری است. بزرگی میگفت حس فقر و تبعیض در میان فرهنگیان گسترش باورنکردنیای یافته و شوربختانه این حس، آموزش را زمین گیر کرده است. گفتن و شنیدن از نداری، انرژی بسیاری از معلمان را فرسوده و نارضایتی شغلی، زمینه ناکارآمدی آموزش را فراهم کرده است.
نمیدانم این فرآیند، معلمی را نشانه رفته است یا آموزش را!؟ هر چه هست سیلیهای پیاپی برای سرخ نگهداشتن چهرههایشان بیش از همیشه دردآلود شده است.
کسی هست این سرخی را ببیند و این حس تبعیض و فقر را درک کند و برایش چارهای بیندیشد!؟
گروه گزارش سخن معلم/
مطابق اعلام قبلی ( این جا ) ؛ گفت و گوی سخن معلم با جناب آقای دکتر محمود مهر محمدی ، سرپرست محترم دانشگاه فرهنگیان در بخش اول ارائه می شود . امید که مخاطبان گرامی به ویژه دانشجو معلمان محترم با ارائه نظرات خود ما را در بهینه کردن و کارشناسی تر نمودن بحث ها یاری فرمایند .
این روزها که بازار نامه نوشتن به رئیس جمهور محترم رونق یافته است با خود می اندیشیدم مگر در این کشور چه اتفاقی افتاده که همکاران صبور و پر طاقت من در آن سال ها، اینک و به یک باره این چنین عنان از کف داده و در استیفای مطالبات از دولت، گوی سبقت از هم می ربایند؟ آیا به توافق بلند مدت با طرف های مذاکره دست یافته ایم و تحریم ها برداشته شده یا قیمت نفت دو برابر شده یا صد و اندی میلیارد دلار دارایی بلوکه شده مان آزاد شده است؟ معلوم است که چنین نشده، پس چه؟ چرا برخی از فرهنگیان این چنین هیجان زده شده اند؟
خوب که می اندیشم می بینم علت این هیاهو و جنب و جوش چیزی نیست جز ماهیت دولت مستقر؛ دولتی که مدارا و ملایمت را پیشه خود کرده و معترضان و مخالفان را به هیأت تخلفات اداری و حراست و اداره اطلاعات و ... حواله نمی دهد.
رویکرد وزارت آموزش و پرورش در این دولت نه سرکوب معلمان، بلکه رفع خفقان و جو امنیتی حاکم شده از صدر تا ذیل این دستگاه است. وزیر این دولت در پی حمایت قانونی و حقوقی از اعضای فعال تشکل های فرهنگیان است؛ فعالانی که به خاطر پی گیری همین مطالبات در ایامی که طرح آن ها جرمی نابخشودنی می نمود، با بی مهری تمام به زندان و تبعید فرستاده شدند و به انحای مختلف مورد ستم و بی حرمتی قرار گرفتند؛ اما آیا کسی به فکر آنان بود و برای حداقل حمایت از آنان، نامه ای به رئیس دولت وقت نوشت؟ چرا مثل حالا طرح مطالبات به طور نوبتی و استان به استان در دستور کار معلمان عزیز قرار نگرفت؟
چرا در آن هشت سال رونق بازار نفت، سیر نزولی رشد اقتصادی و سیر صعودی نرخ تورم و بی کاری، و استقبال دولت و مجلس از قطع نامه های شورای امنیت و تحریم ها ی بانکی و بالاتر از همه تحریم بانک مرکزی و صادرات نفت، و عدم پیشرفت در مذاکرات هسته ای و زمزمه تحریم ها، فرهنگیان عزیز دوراندیشی نکرده و نسبت به تبعات منفی آن رویکرد ها و سیاست های غلط، بر کل جامعه و مجموعه مستضعف آموزش و پرورش معترض نشدند؟ مگر این روزها را پیش بینی نمی کردند؟ چرا در این همه سال دندان روی جگر گذاشتند و دم بر نیاوردند؟
تک تک ما معلمان، قبل از هر اقدام و حرکتی، ابتدا باید در پیش وجدان خویش و وجدان عمومی جامعه به این پرسش ها و دیگر پرسش ها از این قبیل پاسخ دهیم! آنگاه با چشمی باز، واقع بینانه و منطقی به طرح خواسته های خود بپردازیم.
اگر قرار باشد این روزها من نیز نامه ای به رئیس جمهور بنویسم، نامه ای می نویسم متفاوت؛ نامه ای که طلب کارانه و مطالبه محور نباشد.
نامه ای که تک تک کلمه ها و جمله هایش مناعت طبع و عزت نفس را معنا کنند. نامه ای که در آن بگویم ، من یک معلم هستم ؛پس بهتر از هر کس دیگری شرایط کشور و دولتم را درک می کنم؛ حساب و کتاب سرم می شود.
خوب می فهمم کسری بودجه، یک دولت را با چه محدودیت هایی مواجه می کند. در آن نامه، نشان می دهم که متوجه این امر هستم اگر در حین بررسی بودجه در مجلس، خواستار تغییر عدد و رقم آن به نفع دستگاه متبوع خود باشم، باید به مجلس نشینان و هیأت رئیسه مجلس نامه بنویسم نه به رئیس دولت!
خلاصه با نامه ای که می نویسم بر ارج و قرب معلم در چشم جامعه می افزایم و ناخواسته، خود تیشه به ریشه اندک منزلت اجتماعی باقی مانده اش نمی زنم. نامه ام را چنان می نویسم که معلمان را قشری فرصت طلب که فقط به دنبال منافع خود شان بوده، درد های جامعه را به کناری وا نهاده اند، معرفی نکند.
نامه ای می نویسم که در نتیجه آن، جامعه خود به دنبال استیفای حقوقم از دولت ها و حفظ شأن و منزلت حرفه ای و اجتماعی ام باشد، بی آنکه مجبور باشم برای افزایش حقوق و دریافت اجرت کار و اندک مزایای شغلی، عرض خود و حرفه ام را بر باد دهم!
والسلام.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارم اینکه بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش ارتباط با نگاه حکومت دارد. حکومت ما برای آرمانهای ایدئولوژیک خود نگاه آمرانه و تمرکزگرایانه به آموزش و پرورش دارد . در اینجا چند موضوع مطرح است. یکی اینکه آیا تعلیم و تربیت به خودی خود چنین نگاهی را برمیتابد یا نه؟ حتی فرض کنیم آموزش و پرورش ما از هر جهت پیشرو و پیشرفته است و امکانات آموزشی آن عالی است و بهترین معلمان و مربیان را در اختیار دارد، باز این پرسش مطرح است که آیا میتوان خروجیهای آن را آنگونه که حکومت هدفگذاری کرده، تربیت کرد؟ دوم اینکه بر فرض حکومت به هر دلیلی که دارد حاضر نمیشود از آرمانهای ایدئولوژیک خود در آموزش و پرورش کوتاه بیاید. باز این پرسش قابل طرح است که آیا نیاز است که حکومت در تمام برنامهها و دروس تمرکز و کنترل داشته باشد یا فقط تمرکز خود را محدود به برنامهها و دروس ایدئولوژیک کند.
در خصوص مسئله نخست، به نظر میرسد هر چه آموزش و پرورش پیشروتر و پیشرفتهتر باشد و معلمان و مربیان آن فاضلتر و دانشمندتر باشند، منطقاً خروجیهای آن متکثرتر و متنوعتر و متفاوتتر میشوند. چرا که بچهها در آن عالمتر و دانشمندتر و فکورتر تربیت میشوند. اینکه حکومت میخواهد از یکسو آموزش و پرورش پیشرو و متحول داشته باشد و از سوي ديگر خروجیهای آن را تحت کنترل و تابع ایدئولوژی خود در آورد به نظر امری ناشدنی مینماید. در خصوص مسئله دوم، اگر حکومت به هر دلیلی نمیتواند از آرمانهای ایدئولوژیک خود در آموزش و پرورش دست بکشد پیشنهاد میشود تمرکز و کنترل خود را فقط در برنامهها و دروس ایدئولوژی اعمال کند.
واقعاً چه ضرورتی دارد که حکومت بر دروسی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی تمرکز و کنترل داشته باشد؟ به نظرم با یک نگاه و نگرش حکومت، به خودی خود درهای بسیاری به روی آموزش و پرورش گشوده میشود و با یک نگاه و نگرش دیگر درهای بسیاری به روی آن بسته میشود. با یک نگاه حکومت، خانواده و اندیشمندان و نهادهای مردمبنیان میتوانند مشارکت آگاهانه و مسئولانه و فعالانه در آموزش و پرورش داشته باشند و با یک نگاه دیگر نه. لذا آموزش و پرورش عمیقاً نیاز به نفسکشیدن دارد و این امر مهم و سرنوشتساز حاصل نمیشود مگر اینکه حکومت از سر شناخت و آگاهی به این بلوغ فکری و فرهنگی نائل شود که گامبهگام از تمرکزگرایی و دیوانسالاری خود بر آموزش و پرورش بکاهد و راه را باز کند که تمام نهادهای تأثیرگذار در امر تعلیم و تربیت و بهخصوص خانواده و اندیشمندان و تئوریپردازان تربیتی گامبهگام مشارکت آگاهانه و مسئولانه در آموزش و پرورش داشته باشند.
تا اینجا سعی شد مشکلات و مسائل آموزش و راهحلهای آن در چارچوب یک بحث علمی، یعنی توصیف وضع موجود و تبیین وضع موجود و عبور از وضع موجود، البته به صورت طرحواره و اختصار، بررسی و ارائه شود. اميدوارم چشماندازی از جغرافیای بحث ارائه شده باشد. حال میتوان مشکلات و مسائل آموزش و پرورش را در لایههای عمیقتری بررسی و تحلیل کرد.
با توجه بهشرایط فعلی آموزش و پرورش، به نظر شما آسیبشناسی و تحلیل کدام مسئله یا مسائل آن تقدم و اولویت دارد؟
به نظرم اولین و مهمترین مسئله که باید بررسی و تحلیل شود نگاه حکومت به آموزش و پرورش است. چرا که اگر حکومت نگاه و نگرش خود را به آموزش و پرورش تغییر دهد یا حتی تعدیل کند، درهای بسیاری به روی آموزش و پرورش گشوده میشود. چنانکه گفتیم حکومت نگاه ایدئولوژیک و آمرانه به آموزش و پرورش دارد و این نگاه زنجیرهای از آسیبها را مانند تمرکزگرایی، دیوانسالاری، سیاستزدگی و عملزدگی بهدنبال دارد و همين نگاه سببشده آموزش و پرورش در عمل زمین گیر و ناکارآمد شود. حکومت به این دلیل نگاه ایدئولوژیک و آرمانگرایانه به مدرسه و دانشگاه دارد که میخواهد میلیونها دانشآموز و دانشجو یک قرائت رسمی از دین را در مدرسه و دانشگاه بپذیرند. یعنی حکومت نگاه آرمانی و اتوپیایی به مدرسه و دانشگاه دارد. این نگاه از چند زاویه قابل بررسی و تحلیل و نقد میباشد. نخست، توفیق تعلیم و تربیت دینی در مکتب انبیاست. اگر این فرض را بپذیریم که انبیا انسانهای صالح و الگوهای کاملی بودند آن گاه این پرسش مطرح است که آیا توفیق آنان در تعلیم و تربیت حداقلی بوده یا حداکثری؟ شاید دو واژه کلیدی قرآن یعنی «قلیل» و «اکثرهم» در پاسخ پرسش فوق راهگشا باشد.
در متن مقدس ما همواره «اکثرهم» مذمت و نکوهش شده مثل اکثرهم لایشکرون / اکثرهم لایؤمنون / اکثرهم لایعقلون و «قلیل» تأیید و ستایش شده مانند قلیل من عبادی الشکور / فلا یؤمنون الا قلیلاً / لا یفقهون الا قلیلاً. از فحوای این آیات برمیآید که در منطق تعلیم و تربیت دینی حتی اگر معلم و مربی آن پیامبران و انبیا عظام باشند باز توفیق و موفقیت آن حداکثری نبوده. یا در این آیه شریفه، آشکارا فرق است میان مؤمن و مسلمان: قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن اسلمنا. یا حضرت رسول اکرم (ص) با اینکه در قیاس با پیامبران دیگر توفیق بیشتری داشت و مردم زیادی به دین اسلام گرویدند و آن حضرت خود شکوه و عظمت رسالتش را در پایان عمر شریف شان مشاهده كردند؛ اما به محض اینکه رحلت کردند در امتش شکاف پدید آمد و حتی خوارج با آن شدت و کثرت و با آن جزم و جمود و خشونت ظهور کردند. اگر خوارج بعد از چند قرن و آرامآرام به وجود آمده بودند، انسان میتوانست بگوید که انحراف آنان به این دلیل است که مثلاً معلم و مربی خوب نداشتند و اسلام ناب را درک نکردند؛ اما اکثر خوارج حضرت رسول (ص) را از نزدیک دیده و تحت تربیت مستقیم آن حضرت بودند. برای ذهن محقق گزنده و چالشبرانگیز است چگونه برخی از کسانی که محضر پیامبر اکرم (ص) را درک کردند خوارج از آب درآمدند. اینکه آیا ظهور خوارج در منطق تعلیم و تربیت دینی موضوعی حاشیهای است یا استلزامی منطقی، میتواند موضوع مهمي برای بررسی و پژوهش باشد. شاید ذکر این خاطره خالی از لطف نباشد. چند سال قبل از فوت زندهیاد شیخ نعمتالله صالحی نجفآبادی، تصور میکنم سال 1380 بود، از طریق یکی از دوستان به ایشان پیغام دادم که میخواهم شما را ببینم. ایشان با بزرگواری گفته بودند که آمدن برای شما سخت است من میآیم منزل تان. این پیر فرزانه با آن کهولت سن در یک شب برفی به منزل ما آمدند. جمعی از دوستان هم بودند. بنده اولین بحثی که با جناب ایشان در میان گذاشتم همین بحث خوارج بود. من حرفم این بود که ظهور خوارج با آن سرعت و شدت و کثرت نمیتواند حاشیهای باشد، بلکه ظاهراً لازمه تعلیم و تربیت دینی است؛ اما ایشان با آنکه ذهن روشن و تحلیلگری داشتند، استدلال کردند که ظهور خوارج امری است حاشیهای. البته من در مراودهها و نشستهایی که با مرحوم صالحی داشتم، بسیار نکتهها از ایشان آموختم. از اخلاق عملی و تواضعشان، از انصاف و ادبشان، از قدرت کمنظیر نقد و تحلیلشان و اینکه مقهور هیچ آتوریته دینی نبودند و اینکه اگر در موضوعی علم و آگاهی دقیقی نداشتند به آسانی میگفت نمیدانم. یادم نمیرود که یکبار در خصوص قصه فدک از ایشان پرسیدند و به آسانی گفت درباره فدک کار نکردهام و نمیدانم. به نظرم حوزهها و جامعة علمی و فکری ما و حتی روشنفکران دینی ما قدر مرحوم صالحی را چنان که باید و شاید ندانستند. روحش شاد و یادش گرامی باد. در آن مقطع من سخت درگیر مصاحبههای آسیبشناسی تربیت دینی بودم و بحث ظهور خوارج هم در آن گفتوگوها مطرح میشد تا آنجا كه به خاطر دارم فقط دکتر مصطفی محقق داماد به صراحت گفتند خوارج لازمه منطقی تعلیم و تربیت دینیاند و برای آن تئوری هم داشتند. به هر صورت نمیتوان به تعلیم و تربیت دینی نگاه بسیط و سادهانگارانه داشت. ما همواره با نگاه ساده، دلخوشیم که علی و سلمان و ابوذر و بلال در دامن پیامبر تربیت شدند پس خوارج و اصحاب جمل کجا تربیت شدند. مگر نه این است که آنان نیز در مدینه با پیامبر زیست داشتند و حضور معنوی پیامبر را از نزدیک درک کردند و در جنگها پیامبر را همراهی میکردند و شاید از خوارج و اصحاب جمل تأمل برانگیزتر، حادثه عاشوراست. یعنی در جامعه دینی که پیامبر بر پا کرده بود بعد از 50 سال همان پیروانش، عزیزترین کسانش را به جرم خروج از دین به طرز فجیع و خشونتآمیزی کشتند. افزون بر این، ما از این حوادث تاریخی میتوانیم عبرتها و درسهای فراوانی بیاموزیم و نسبت به دینداری خود جزم و جمود نداشته باشیم و غرّه و مطلقاندیش نباشیم و همواره به دینشناسی و دینداری خود مشکوک و مظنون باشیم و حافظ وار بگوییم «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». چرا که کسانی که با پیامبر بودند و از نزدیک محضرش را درک کردند قلیلشان علی و سلمان و ابوذر و کثیرشان خوارج و اصحاب جمل شدند. شاید به این دلیل است که در آموزههای عرفانی ما و نه کلامی و فقهی، خیلی از عذرها معذور است و آن همه از مدارا و جوانمردی سخن میرود. زیرا آنان بیشتر از دیگران به انسان و انسانشناسی و ظرایف تربیت دینی توجه کردند.
دوم آسیبشناسی مربوط به حکومت دینی و ایدئولوژیک است. بیشک یکی از اهداف اصلی تشکیل یک حکومت دینی، تبلیغ و تعلیم آموزههای دینی در سطح گسترده و فراگیر در جامعه است. چنانکه امروزه نیز مشاهده میکنیم، حکومت مجدانه سعی دارد از طرق گوناگون مانند مدرسه و دانشگاه و صدا و سیما و سازمانهای تبلیغاتی و بسیج ادارات و... تعالیم دینی را آموزش دهد و عمل به آنها را فعليت بخشد. حضور حکومت در این عرصه چنان پررنگ و دامنگستر بوده و هست، که اکنون میتوان گفت تبلیغ و تعلیم و تربیت دینی در کشور ما، تقریباً شکلی دولتی و حکومتی به خود گرفته است. به این نگرش حكومت که میتواند بار تعلیم و تربیت دینی را به نحو حداکثری و آرمانی به دوش بکشد، نقدهايي وارد است که به چند مورد آن به اختصار اشاره میکنم.
اول اینکه به نظر میرسد رهبران اولیه انقلاب مانند مرحوم امام و مرحوم آیتالله طالقانی و مرحوم آیتالله منتظری و دیگران تصور میکردند همین که حکومت را به دست بگیرند بهراحتی صدا و سیما و آموزش و پرورش و دانشگاه اسلامی و دینی میشود و به آسیبهایی که ممکن است در کانون قدرت و ثروت رخ دهد کمتر علم داشتند.
قبل از انقلاب آیتالله اردکانی روی منبر میگفت روزی یک ساعت رادیو را بدهند دست ما همه کارها درست میشود.
بله، ظاهراً ورود به این حوزه کمی خوشبینانه تصور شده. هنگامی که تعلیم و تربیت دینی دولتی و حکومتی شود، به طور طبیعی امکانات حکومت و حوزه قدرت به سوی آن سوق مییابد و با آن در میآمیزد. از آنجا که انسان صاحب حکومت همواره به استمرار حکومت خود تمایل دارد ممکن است در روند تاریخی آمیزش و آمیختگی حکومت با دین، دین و آموزههایش ابزار حکومت شود. چرا که دین به خودی خود ارزش و قداست و مشروعیت دارد؛ اما حکومت نه.
بنابرین طبیعی است که حکومت برای مقبولیت و مشروعیت خود از مقبولیت و مشروعیت دین استفاده کند. تقریباً تمام حکومتهای دینی، به غیر از حکومتهایی که معصومین در رأس آن بودند، در طول تاریخ به آن آسیب دچار شدند. حکومتهای دینی در قرون وسطی و حکومتهای دینی خلفای بنیامیه و بنیعباس بارزترین آن حکومتها بودند. دوم اینکه در حکومتهای دینی؛ عالمان، معلمان و مبلغان اغلب باید برداشت و قرائتی از دین را آموزش دهند و تبلیغ کنند که مورد نظر حکومت است و خود را همواره با آن قرائت همساز و هماهنگ کنند بدون آنکه بتوانند آزادانه آن را تحلیل و نقد کنند.سوم اینکه، هنگامی که حکومت بخواهد مردم را آن گونه که موردنظر آن است، دیندار كند، ممکن است در جامعه به انحاي گوناگون دورویی و نفاق و تملق شایع و نهادینه شود. زیرا مردم باید در ارگانها و ادارات رسمی و دولتی رفتار دینی مطابق با خواست و دستور حکومت داشته باشند. چهارم اینکه در حکومت دینی اشخاص و برنامهها و امور همواره این استعداد را دارند که صبغه دینی و قدسی به خود بگیرند. چنانکه بعضی به حکومت جمهوری اسلامی، نظام مقدس جمهوری اسلامی میگویند. امروزه نیز تدریس آموزههای دینی در آموزش و پرورش و دانشگاهها گویا جزو خطوط قرمز نظام است و حکومت اساساً فضا را به گونهای فراهم نمیکند که به صلاح بودن یا نبودن و مؤثربودن یا آسیبزا بودن آن آشکارا بررسی و تحلیل و نقد شود. حال آنکه، در سياستگذاريها و برنامهريزيهای حکومت و ازجمله در امر تعليم و تربيت ديني، امکان هر گونه اشتباه و خطا و سوءمديريتی وجود دارد و در صورتی ميتوان به اصلاح آن اميد بست كه در فضایي آزاد و علمی و به دور از تقدستراشی تحلیل و نقد شود. پنجم اینکه حکومت دستکم به دو شیوه میتواند تعالیم دینی را در جامعه آموزش دهد و تبلیغ کند. نخست، به صورت عمومی در رسانهها، بي آنکه انتخاب مخاطبان را سلب کند؛ دوم، در نظام رسمی آموزشی و به صورت مستقیم و اجباری با کتاب و نمره و امتحان. در شيوه دوم مخاطبان و متعلمان، قدرت انتخاب و گریز ندارند و باید طابق النعل بالنعل از معبری عبور کنند که نظام رسمی آموزشی برای آنان ترسیم کرده است. در اینجا مسئلهاي اساسي مطرح است که وقتی تعالیم دینی به صورت رسمی و اجباری آموزش داده شود، آیا منتج به شکلگیری رفتار اخلاقی و معنوی در متعلمان میشود یا خیر؟ مسلماً در نظام آموزشی میتوان تعالیم دینی را به هر شکلی که موردنظر حکومت است، آموزش داد. ولي باید دید آیا آن آموزش منجر به ایمان، باور و زیستن اخلاقی و معنوی در متعلمان میشود یا خیر؟
به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که اساس دین، امری قدسی و متعالی و روحانی است، که مخاطب آن قلب و ژرفای جان انسانهاست و جوهره دینداری، اخلاقی و معنوی زیستن است، آیا در ظرفی به نام نظام رسمی آموزشی و به شکل مستقیم و اجباری، آن امر قدسی و معنوی، قابلیت ظهور و تحقق دارد یا نه؟ ششم اینکه بر فرض که از طریق حکومت و نظام رسمی آموزشی بتوان تعلیم و تربیت دینی داشت، آیا نظام رسمی آموزشی ما، یعنی مدرسه و دانشگاه، شرایط و بضاعت لازم را برای تحقق این امر در اختیار دارد؟ برای نمونه رکن رکین تعلیم و تربیت دینی، شخصیت اخلاقی و معنوی معلم و استاد است. آیا نظام آموزشی ما اکنون توانایی و بضاعت آن را دارد که معلمان و استادانی براي دروس دینی و معارف بگمارد که از نظر علم، اخلاق، و معنویت برای دانشآموزان و دانشجویان الگو و جذاب و دلنشین باشند؟ هفتم اینکه بر فرض در نظام آموزشی بتوان معلمان و استادانی دانشمند و فرهیخته و اخلاقی و معنوی سرکلاس فرستاد.
فیالمثل دههزار یا صدهزار استاد مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری داشت باز این پرسش مطرح است که آیا میتوان به علامه گفت با اینکه شما علامه هستید بروید سرکلاس و نظریه آیتالله خمینی را درباره ولایت فقیه تدریس کنید نه نظریه خودتان را. به عبارت دیگر اگر علامه واقعاً علامه باشند آیا چنین دستور و تحکمی را منطقاً و عقلاً و شرعاً میتوانند برتابند یا نه؟ بر فرض که علامه طباطبایی از علامه بودن خود صرفنظر کنند، اگر شدنی باشد و بروند سرکلاس درس و یک قرائت رسمی از اینکه مورد نظر حکومت است تدریس کنند، باز آیا این انتظار منطقی است که از میلیونها دانشآموز و دانشجو بخواهیم که آن قرائت از دین را باید طابق الفعل بالفعل بپذیرند و التزام عملی به آن داشته باشند. این نگاه به انسان و تعلیم و تربیت آن کمی سادهانگارانه و خاماندیشانه به نظر میرسد. هشتم اینکه از مسائلی که تعلیم و تربیت دینی یا اخلاقی را پیچیده میکند، شکاف میان معرفت دینی و تربیت دینی یا شکاف میان معرفت اخلاقی و تربیت اخلاقی است. ظاهراً این شکاف در ساحتهاي دیگر زندگی کمتر وجود دارد. تعلیم یعنی آنچه مخاطب نمیداند به وی آموزش داده شود، و تربیت یعنی باید کاری کرد که مخاطب به آنچه میداند، عمل کند. در نظام آموزشی ما بیشتر برنامهها بر تعلیم آموزههای دینی متمرکز است، که البته کاری نه چندان دشوار است، چنانکه اکنون در مدارس و دانشگاهها بیش از 4000 صفحه مطالب دینی آموزش داده میشود و از تربیت دینی، که کاری دشوار و دیریاب است، غفلت میشود. این تأکید و اصرار فراوان بر تعلیم دینی و غفلت و نادیدهگرفتن حوزه تربیت دینی، شکاف ميان معرفت ديني و تربيت دینی را هر روز بیشتر میکند. نهم اینکه، اگر حکومت درصدد باشد با تمام نیرو و امکانات و به نحو حداکثری بار تعلیم و تربیت جامعه را به دوش بکشد، آیا این مسئله موجب نمیشود که دیگر نهادهای تأثیرگذار جامعه در این حوزه مانند نهاد خانواده که به نظر میرسد تأثیرگذارترین نهاد تربیتی است، پای خود را پس کشند و در امر خطیر تعليم و تربيت ديني فرزندانشان کمتر احساس مسئولیت کنند؟
فراموش نکنیم که اکنون در کشور حدود 70 هزار مسجد وجود دارد. اگر این اصل بنیادین تعلیم و تربیت دینی درست و معتبر باشد که تعلیم و تربیت دینی ضرورتاً نیاز به زمان و مکان مقدس و معنوی دارد، مسجد بنابر فلسفه وجودیاش، بهترین مکان و فضای مقدس و معنوی است و ژرفترین و پایدارترین رفتار و منش دینی در آن فضا به وجود میآید. شایسته است مساجد با تشریک مساعی خانواده و حوزهها و به دور از دخالتهای حکومتی و به اقتضای روحیات نسل جوان امروز، کانون تعلیم و تربیت دینی شوند. گویا ما در امر تعلیم و تربیت دینی نعل واژگون میزنیم. مساجد را كه فضایشان مقدس و معنوی است و حضور در آن از سر علاقه و اختیار است، رها کردهایم و امر خطیر و پیچیده تعلیم و تربیت دینی را به نظام رسمی آموزشی، آن هم با نمره و امتحان و یا صدا و سیما واگذار کردهایم. حال آنکه در صدا و سیما بیشتر میتوان اطلاعرسانی دینی داشت و در نظام آموزشی بیشتر میتوان تعالیم دینی را آموزش داد، اما در مسجد هم میتوان آموزش تعالیم دینی داشت و هم تربیت و رفتار دینی. دهم اینکه، اگر حکومت اراده کند که همه مردم را مطابق نظر خود دیندار کند، ممکن است از دل این تمامیتخواهی، جامعه به سوی سکولاریسم گرایش پیدا کنند. به عبارت دیگر، آنتیتز حکومتي که میخواهد همه چیز و همه کس را قویاً مطابق قرائت رسمی از دین، دیندار کند، حکومت و جامعه سکولار است.
خلاصه اینکه حکومت نگاه ایدئولوژیک و حداکثری و اتوپیایی به نظام رسمی آموزشی دارد. این نگاه آسیبهای فراوانی برای مدرسه و دانشگاه داشته است و افزون بر این، این نگاه چنانکه گفتیم در عمل هم ناشدنی است هم به اذعان خود مسئولان و کارشناسان توفیق چندانی نداشته است.
شما به نگاه حکومت که نگاهي حداکثری و آرمانگرایانه به تعلیم و تربیت دینی دارد، نقد و تحیل دارید در مقايسه نگاه انبیا به تعلیم و تربیت دینی چه بوده است؟
بدون شک در دعوت انبیا اهداف آرمانی و متعالی بوده مثل ایمان به مبدأ و معاد برای رسیدن به رستگاری و سعادت ابدی و این رستگاری نیز از رهگذر اخلاق و معنویت و زیست مؤمنانه بهدست میآید؛ اما میان آرمانهای انبیا و آرمانهای یک حکومت سیاسی و ایدئولوژیک فرقهای فارقی وجود دارد. نخست اینکه انبیا مردم را دعوت به ایمان میکنند و ایمان اساساً یک امر وجودی و شهودی و حضوری و روحانی است و حال آنکه حکومتهای سیاسی و ایدئولوژیک مردم را دعوت به پذیرفتن ایدئولوژی خود میکنند و حتی اگر آن ایدئولوژی دینی و مذهبی باشد یعنی مردم را دعوت میکنند که یک قرائت رسمی از دین را بپذیرند. دوم این که در مکتب انبیا طبق این آموزه صریح قرآن که میگوید: اتبعوا من لایسألکم اجرا و هم مهتدون: از کسانی پیروی کنید که اجری از شما نمیخواهند و خودشان نیز راه یافتهاند یعنی در مکتب انبیا هیچگونه شائبه مادی و دنیوی بر دعوتشان مترتب نیست، اما ممکن است حکومتهای ایدئولوژیک از ما پیروی را طلب کنند برای اینکه چرخ حکومت شان بچرخد و یا دنیای بعضیها آباد شود. ما از کجا و چگونه به دعوت آنان اطمینان پیدا کنیم و حال آنکه اغلب در نگاههای ایدئولوژیک نگاه ابزاری نهفته است نه نگاه فینفسه. سوم اینکه در دعوت انبیا ضرورتاً باید میان ظاهر و باطن هماهنگی و سازگاری باشد تا رستگار شوی یعنی ایمان و عمل باید خالصانه باشد اما در ایدئولوژی حکومتها حفظ ظاهر کفایت میکند ولو باطن به گونه دیگری باشد. چهارم اینکه در مکتب انبیا آرمانیترین اهداف فقط عرضه میشود و انسان مختار است بپذیرد یا نه؛ اما در حکومتهای ایدئولوژیک مردم اغلب باید اعتقاد و التزام عملی به آن ایدئولوژی داشته باشند. پنجم اینکه در مکتب انبیا آموزههای دینی فقط تبلیغ میشود و اساساً حرفی از کلاس و درس و امتحان و نمره نیست؛ اما در حکومتهای ایدئولوژیک همه اهرمهای قدرت به کار گرفته میشود برای تبلیغ و آموزش آن ایدئولوژی، چنانکه امروز در مدرسه و دانشگاه به شکل رسمی و اجباری آموزههای ایدئولوژیک حکومت با درس و نمره و امتحان و کنکور آموزش داده میشود.
از سخنان شما و از نقد و تحلیل تان ظاهراً چنین برداشت میشود که در نظام آموزش رسمی و اجباری اساساً نمیتوان تعلیم و تربیت دینی داشت؟
من علیرغم نقد و تحلیلهایی که به وضع موجود دارم مجدانه باور دارم که در نظام آموزش رسمی، یعنی مدرسه و دانشگاه، تا حدی میتوان تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی تأثیرگذاری داشت و باید داشت اما نه با نگاه ایدئولوژیک و از بالا به پایین و آمرانه و نه یک قرائت رسمی از دین و نه با نمره و امتحان و کنکور و اجبار و اکراه و نه به شکل کلیشهای و مکانیکی و قالبی، بلکه ما باید با مجاهدتهای علمی و فکری فراوان شرایط و اقتضائات و استلزامات تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی را در نظام رسمی آموزش به وجود آوریم و این کاری است سخت و دشوار و صعب اما شدنی است. اگر فرصتی دست داد در بحث تعلیم و تربیت دینی به آن خواهیم پرداخت.
بعد از نگاه حکومت چه بحثی از نظر شما برای بررسی و تحلیل مسائل آموزش و پرورش اولویت دارد؟
به نظرم نگاه نهاد خانواده است. نگاه خانواده و آسیبهای آن برای تعلیم و تربیت از بعضی جهات نسبت به نگاه حکومت عمیقتر است. چرا که بچهها از نگاه حکومت و آسیبهای آن گریزی دارند؛ اما از نگاه خانواده گریز و گزیری ندارند.به نظر ميرسد در عالم واقع خانواده خيرخواهترين نهاد تربيتي است. چون پدر و مادر از جهت غريزي و طبيعي، نزديكترين و مهربانترين و پردغدغهترين فرد نسبت به تربيت و سرنوشت فرزند خويشاند و اين خيرخواهي تا آنجا دامنگستر است كه حاضرند براي رفاه و آسايش و آرامش فرزند خود، رفاه و آسايش و آرامش خود را فدا كنند و براي تأمين آينده و بهروزی آن، خود را عاشقانه به انواع رنجها و سختيها درافكند. به عبارت ديگر پدر و مادر از لحاظ غريزي و طبيعي محكوم و مجبورند که نسبت به فرزند خود مهربان باشند و بيحد و حساب خيرخواه آن باشند.افزون بر اين، خانواده به عنوان خيرخواهترين نهاد تربيتي، نخستين و مهمترين و تأثيرگذارترين نهاد تربيتي نيز ميباشد. چون بچه پيش از ورود به مدرسه و جامعه، بسياري از زمينهها و بنيانهاي تربيتياش در فضاي خانواده شكل ميپذيرد، و همواره و در هر سن در كانون و مغناطيس عواطف و مهرورزيهاي پدر و مادر قرار دارد و نسبت به مدرسه، زمان طولانيتري در خانواده حضور دارد.
به نظرم در كشور ما در خصوص نقش، جايگاه، اهميت، تأثير، انگيزه، خيرخواهي، قدرت و نفوذ نهادهاي تربيتي بدفهمي، سوءتفاهم، كژتابي، خطا و جهل وجود دارد و اين مسئله آسيبها و چالشهايي را براي تعليم و تربيت فرزندان اين ديار به دنبال داشته و دارد؛لذا اصلاح بسياري از مشكلات و مسائل تربيتي و آموزشي در گرو اين موضوع است كه نقش و جايگاه و خيرخواهي و قدرت و سيطره نهادهاي تربيتي، مجدانه و عالمانه تحليل و ارزيابي و بازتعريف شود.اگر اين نظر بعضی از جامعهشناسان تعلیم و تربیت را بپذيريم كه خانواده، عليرغم تحولات شتابان و دامن گستر اين عصر، هنوز هم مهمترين و تأثيرگذارترين و پرنفوذترين نهاد تربيتي است. آنگاه شايسته است حکومت و آموزش و پرورش ارتباط و تعامل و مناسبات خود را با اين نهاد تأثيرگذار و قدرتمند بازتعريف كنند. حکومت باید در برابر غریزه خیرخواهی خانواده و قدرت عظیم و بیپایان آن ترمز بکشد و با تأمل و احتیاط حرکت کند. غریزه خیرخواهی خانواده را به چند قانون و بخشنامه نمیتوان مهار کرد. در خانواده به واسطه عواطف و مهرباني و خيرخواهي بيحد پدر و مادر نسبت به فرزند خويش، به طور طبيعي امكانات و نيروهاي مادي و معنوي خانواده براي رفاه و آسايش و تربيت او يكجا جمع ميشود. اين امكانات و نيروي عظيم مانند تيغ دو لبه عمل ميكند. اگر با روشهاي منطقي و عقلاني و معنوي تربيتي همراه و توأم شود، سازندگي و توفيقهاي مهم و مؤثر تربيتي به دنبال خواهد داشت و اگر با روشهاي نادرست و غلط تربيتي همراه شود، همانند سيل بنيانافكن، تخريبها و ويرانيها و ناهنجاريهاي تربيتي به دنبال خواهد داشت.
مسئله بغرنج اين است كه نه ميتوان در برابر قدرت و نيروي عظيم خانواده ايستاد، چون قدرت و نفوذ و سيطرهاش فراوان است و هر نوع سرسختي و لجاجت و تقابل با آن از پیش محكوم به شكست است و نه ميتوان تسليم آن شد، زيرا مهرباني و خيرخواهي خانواده بيحد و حساب؛ ولي علم و دانشش محدود و خطاپذير است. از اين منظر، بسياري از مشكلات و مسائل و ناهنجاريهاي تربيتي و اجتماعي كه نسل جوان ما اکنون با آن دست به گريبان است، از كنكورمحوري و مدركمحوري گرفته تا ناكارآمدي در زندگي، تنبلي، عدم استقلال، رفاهزدگي، مصرفزدگي، پرخاشگری، مسئوليتناپذيري، اعتياد، انحرافهاي اخلاقي و جنسي اغلب ريشه در مهرباني و دلسوزيها و خيرخواهيهاي بيحد و روشهاي غلط تربيتي خانواده دارد.
حکومت و آموزش و پرورش ميبايست با خانواده با هوشمندي و ظرافت وارد گفتوگوي روشنگرانه شود و از اين رهگذر اذهان و افكار پدران و مادران را نسبت به منطق تعليم و تربيت و روشهاي درست تربيتي آگاه و روشن كند. لازمه منطقي اين كار هم اين است كه حکومت و آموزش و پرورش نخست خود نگاه درستي به منطق تعليم و تربيت داشته باشد و دستگاه و سازمانش به دور از ايدئولوژيزدگي، سياستزدگي، عملزدگي و محققان و معلمان و مربيانش به دور از روزمرگي، اذهان و افكار روشن نسبت به مسائل تعليم و تربيت داشته باشند.
خانواده اگر دید برنامههای آموزشی مدرسه و هدفگذاری حکومت در آموزش و پرورش با برنامهها و هدفگذاری آن همجهت و همسو نیست، با آموزش و پرورش و حکومت مستقیماً وارد جنگ و اعتراض نمیشود، بلکه به آرامی راه خود را کج میکند و به دنبال هدف خود میرود. براي نمونه درس عربي براي حکومت و آموزش و پرورش، درس مهم و ضروري است و حتي در قانون اساسي آمده است؛ ولي براي خانواده درس رياضي و زبان و كامپيوتر و قبولي در كنكور مهمتر است. دليل آن هم اين است كه با هزينه و پول خانواده هزاران آموزشگاه زبان و كامپيوتر و مؤسسه كنكور در سرتاسر كشور داير شده است و از قضا بسيار هم پررونقاند. فرض نيز بر اين است كه در واقعیت یا حقيقت درس عربي از لحاظ تربيتي بسيار مهمتر و ضروريتر از درس زبان و كامپيوتر است؛ اما آموزش و پرورش با اين تقاضا و خواست جدي و سرسخت خانواده كه درس زبان و كامپيوتر برايش مهمتر است- كه از دغدغه و خيرخواهي بيحدش نسبت به سرنوشت فرزندش نشأت گرفته- چه ميتواند بكند؟ و اين تعارض و تقابلهايي از اين دست، چه آسيبهايي براي تربيت و رشد و تعالي و شكوفايي دانشآموزان دارد؟ دانشآموزان تا كجا ميتوانند شلاق اين تعارضها و تقابلها را تحمل كنند؟ گويي خانواده و مدرسه طبق يك قرارداد نانوشته همدست و همداستان شدهاند كه انواع فشارها و استرسها بر ذهن و ضمير بچهها وارد شود و ظاهراً چيزي كه در اين معركه و كشاكش از اساس فراموش شده، نگاه و نگرش درست به منطق تعليم و تربيت و تربيت انسانهاي خلاق و نقاد و اخلاقي و معنوي است.
آیا برای این نگاه آسیبزای خانواده میتوان کاری و فکری کرد؟ بهخصوص که خانواده این همه دغدغه آینده شغلی فرزندش را دارد؟
البته این حق خانواده است که دلنگران آینده تحصیلی و شغلی فرزند خویش باشد و برای آن این همه هزینه کند. اما همه چیز در آینده تحصیلی نباید خلاصه شود. والدین باید از خود بپرسند چرا در تربیت فرزندش شکافی وجود دارد، میان آنچه میخواهند و آنچه واقع میشود. آمار ناهنجاریهای اجتماعی مانند طلاق و اعتیاد این را میگوید. این آمار و بهخصوص رشد فزآینده آن باید برای خانواده نگرانکننده باشد. خانواده در تربیت فرزندش باید به تمام ساحتهای وجودی آن توجه کند. فرزند ما چه دختر باشد چه پسر و چه شهرنشین چه روستانشین و چه در خانواده دینی بزرگ شود چه در خانواده غیردینی و چه مهندس و پزشک شود چه کارگر ساده و حتی چه باسواد باشد چه بیسواد، جملگی نیاز به تربیت اخلاقی و مسئولیتپذیری دارند. چراکه در آیندهای نه چندان دور قرار است از ما جدا شود و وارد ماجرای پیچیده و دامنگستر زندگی شود. این مهم برای فردای زندگی فرزند ما رقم نخواهد خورد مگر اینکه ما امروز در فرآیند دشوار و پیچیده تعلیم و تربیت او، افزون بر آموزش و تحصیل و دستیابی به مدرک دانشگاهی، با نگاه جامعنگر و دوراندیشانه به تربیت اخلاقی و مسئولیتپذیری او مجدانه همت بگماریم تا از این رهگذر او به استقلال فکری و اقتصادی و موفقیتهای روزافزون نائل شود. بنابراین تربیت اخلاقی و مسئولیتپذیری یک انتخاب میان انتخابهای دیگر نیست، بلكه یک ضرورت و یک اصل بنیادین و جانشینناپذیر در تعلیم و تربیت میباشد.
گروه اخبار /
جمعی از مشاوران مدارس در نامه ای که برای سخن معلم ارسال گردیده است خواهان رسیدگی و توجه عملی مسئولان محترم وزارت آموزش و پرورش به ویژه جناب آقای عیسی مراد ، مديركل محترم امور تربيتي و مشاوره و سایر مسئولین مرتبط در آموزش و پرورش نسبت به مطالبات حود گردیدند .
همان طور که همه دوستان مستحضر هستند چندیست که وزارت آموزش و پرورش در کنار خوبی های اندکی که دارد به سمتی پیش می رود که متاسفانه نه آموزش مد نظر است و نه پرورش. اگر بخواهیم چند نمونه ساده را مثال بزنیم ، اعطای وام 5میلونی که در اکثر مناطق آموزش و پرورش بدون ضوابط (کسانی که شرایط را دارند بدون دریافت و فرد فاقد شرایط وام را دریافت می نماید) یا اگر هم از روی ضوابط است باید ساعت ها و حتی روزها در سالن های بانک منتظر بمانی تا نسبت به ثبت نام اقدام شود. گذشته از آن که در بعضی مناطق بخشنامه 12 درصد و در بعضی مناطق دیگر 15 درصد اعلام شده و این همه مسئولین دلسوز آموزش وپرورش به خودشان و ما احترام گذاشته اند.( اگر لازم باشد مستندات فرد یا افرادی که شرایط داشته و وام اخذ نکرده در همین رسانه به اطلاع عموم خواهد رسید). نمونه بعدی وام های سفر بسیار شرم آور و تاسف بار است که در سایت برخی ادارات آموزش و پرورش آمده است.نمونه بعدی تغییر سیستم کارنامه های مدارس که در وسط سال تازه یادشان افتاده که سیستم نمره دهی تغییر نموده است.اعلام نمودن فوری و مکرر مطالبات حق الزحمه امتحانات و سایر که بیان نمودند ظرف دو روز آینده پرداخت می شود و هنوز پس از گذشت 10 روز خبری نیست و ثانیا این چیزهایی که می گویید حق قانونی معلمان و فرهنگیان است نه مطالباتی که هر روز رسانه ای می کنید و حیثیت و جایگاه معلمان را زیر سئوال می برید.ساماندهی بسیار عجیب و غریب نیروی انسانی و تغییر معلمان برخی مدارس در بهمن ماه و نیز تبدیل وضعیت های مکرر در طول سال و همه و همه و سایر موارد دیگر که گفتن آن هیچ فایده ای ندارد. عالی جنابان عزیز شما را به خدا بس است خیری که نیست و هیچ نمی خواهیم ما را شر مرسانید.
و اما شاهکار جدید آزمون مشاوران مدارس !
دوستان عزیز که در وزارتخانه نشسته و برنامه ریزی انجام می دهید و به فکر آموزش و پرورش هستید ،گرفتن آزمون و به روز نمودن اطلاعات هر فرد شاغلی در هر جای این کشور عزیز خوب و پسندیده است؛ اما ذکر چند نکته ضروری و قابل تامل است .
از همان روزی که برگزاری آزمون را مطرح نمودید صحبت های متناقضی مطرح گردید.منابع متفاوتی را اعلام نمودید و سپس اصلاح نمودید. اعلام کردید که این آزمون در جهت ارتقاء دانش است.شرکت الزامی است. عدم شرکت و مسئولیت آن بر عهده مشاور است و گفت و گوهایی دیگری که جز به افزایش اضطراب مشاوران دلسوز و به قول خودتان بازتاب های خبری که لینک آنها را در سایت مشاوره درج نموده اید هیچ تاثیر و فایده و کمک دیگری نداشت.
آقای عیسی مراد عزیز !
در اظهارات بسیار مهم مسئولین در مسائل مهم روز کشور این چنین بازتاب درج نمی شود که شما و همکاران تان در مشاوره فضاهای مجازی را برای برگزاری و اجرای آزمون شلوغ می نمایید. اما ما مشاوران اعتقاد داریم در حوزه مشاوره فعالیت ها و خلاهای زیاد دیگری وجود دارد که متاسفانه ما و شما به عنوان دست اندرکاران از آنها غافلیم و نتیجه آن هم به پرخاشگری دانش آموزان و نهایتا به قتل معلم بروجردی منجر می شود.
چرا ما قبول نمی کنیم که مقصر هستیم و همیشه به دنبال کسی هستیم که آن را مقصر جلوه دهیم.
آیا بهتر نیست مشاوره وزارتخانه به جای برگزاری آزمون تخصصی ابتدا زیر ساخت ها را فراهم نماید؟
شما که آمار دقیقی از مشاوران برای برگزاری آزمون دارید ، آیا می دانید؟
چه تعداد از مدارس اتاق مشاوره و فضای فیزیکی برای مشاوره دارند؟
آیا می دانید نرم افزار مشاور مدرسه که با هزینه های هنگفتی به شرکت ها و افراد طراحی نمودید مورد استفاده چه تعداد از مشاوران در مدارس قرار می گیرد؟ آیا می دانید که چند درصد مشاوران شما در مدارس به حداقل تجهیزات و امکانات اولیه نیازمند هستند؟ آیا می دانید که چند درصد مشاوران مدارس به علت ناچاری و کمبود امکانات در منزل و از هزینه خودشان نسبت به ثبت اطلاعات در نرم افزار مشاور مدرسه اقدام می نمایند؟
آیا می دانید که دبیران سایر رشته ها که ساعت ندارند همین طوری با ساعت مشاوره و کد های 99 و غیره ساعت مشاوره به آنها تخصیص داده شده و این امر باعث می شود که در مدارس به دیده یک فرد بیکار و اضافی به مشاور نگاه کنند؟ آیا می دانید قسمت های آموزشی وزارتخانه و استان و شهرستان و مدرسه همه افت تحصیلی را به گردن مشاور دلسوز می اندازند؟ آیا می دانید که کاهش میانگین نمره دبیران در هر سال و در تجزیه و تحلیل آن مشاور مدرسه مقصر است؟(همان طور که استحضار دارید برگزاری کارگاه های توانمند سازی فقط وظیفه مشاور است و این امر با کمترین امکانات ممکن انجام می شود ، اما در هر جایی که آموزش کوتاهی می کند همیشه مشاور متهم است.)
آیا می دانید که امروزه همه بخشنامه های صادره از وزارت و استان و شهرستان تاکید بر مستند سازی و عکس و فیلم و سایر دارد؟ خدا وکیلی برای چند مشاور دوربین عکاسی تهیه کرده اید؟ چند درصد مشاوران امکانات برای تهیه این گزارش های فعالیت شان را دارند؟ آیا می دانید آزمون استعداد و رغبتی که برگزار می کنیم چقدر روایی و اعتبار دارد؟ یافته ها از اعتبار و روایی بسیار پایین این آزمون حکایت دارد اگر بخواهیم واقعیت را قبول کنیم.
جناب آقای عیسی مراد !
سئوال مهم اینجاست آیا اطلاع دارید که در چند روز پیش 5 معلم دلسوز برای حضور در کلاس ضمن خدمت از یک شهرستان به شهرستان دیگر عزیمت نمودند و متاسفانه دچار حادثه شده و منجر به مرگ این عزیزان شد؟
همان طور که می دانید حادثه خبر نمی کند. آیا آزمون مشاوران از آزمون های سازمان سنجش مهمتر بوده که در اکثر شهر ها برگزار نشده و گاها در مراکز استان برگزار می شود؟ از دو حالت خارج نیست. یا شما به همکاران کارشناستان در مناطق اعتماد ندارید و یا قصد آزار و اذیت مشاوران را دارید؟ و سوال مهم اینکه اگر خدای ناکرده در این روز اتفاق و حادثه ای برای مشاوری پیش بیاید چه کسی باید جوابگو باشد؟ آن وقت فقط به یک اطلاعیه و عرض تسلیت اکتفا می کنید. (امیدواریم و دعا می کنیم که هیچ وقت حادثه ای برای مشاوری در این روز سرنوشت ساز اتفاق نیافتد)
آقای عیسی مراد عزیز !
خیلی مسائل مهمی در حوزه مشاوره قرار دارد که اگر واقع بینانه نگاه داشته باشیم می توانیم لینک بازتاب آنها را در رسانه ها منعکس کنیم و آزمون در درجه اهمیت پایین تری قرار دارد.
آنچه ما مشاوران بیان کردیم نمونه کوچکی از مشکلات این حوزه است.
ما استدعا داریم به جای پرداختن به مسائل دارای اولویت کمتر مسائل مهم این حوزه را حل کنید تا بتوانیم همه باهم روز به روز در جهت پیشرفت و ارتقاء سلامت روحی و روانی و پیشرفت تحصیلی دانش اموزان این مرز و بوم گام برداریم .
با آرزوی توفیق برای جناب عالی وهمکاران محترم تان و کلیه مشاوران و دبیران و همکاران عزیز در مدارس کشورمان ایران عزیز
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در ارتباط با برگه « صدای معلم » - با توجه به زمان محدودی که من با این برگه در تماس بوده ام ، نظرم این است که مطالب خوب و مفیدی که می توانند برای حل مسایل موجود در « جریانات آموزش و پرورش ایران » ره گشا باشند در این جا مطرح می شوند - که این مثبت است و مسلما با آشنایی بیشتر با تکنولوژی - مانند تهیه ویدئو از جلسات و هم مصاحبه با مسوولین و کارکنان شاغل در آموزش و پرورش - هم از نظر افرادی که به برگه مراجعه می کنند و هم از نظر افرادی که این برگه را می چرخانند - این برگه بهره وری بیشتر خواهد داشت .
مساله دیگر - که با اولین نکته ارتباط دارد ترافیک در برگه را من به درستی متوجه نشدم ولی مسلم است که ترافیک بیشتر می بایستی هدف چنین برگه ای باشد تا بتواند نتیجه مطلوب - که همانا خبر رسانی - از نظر جلوگیری از اتخاذ تصمیماتی که ممکن است یک طرفه باشد و هم از نظر خبر رسانی در مورد بخشنامه ها و تصمیمات جدید .
من شخصا از وجود چنین برگه و فعالیتی بسیار خوشحال هستم و به عنوان یک ایرانی میهن پرست که معتقدم امر آموزش و پرورش زیر بنای هر جامعه ایست ، آرزوی پیشرفت در این نوع اقدامات دارم و صمیمانه از زحمات افرادی که این برگه را راه اندازی کرده اند و آن را به روز می رسانند سپاسگزارم .
با احترام و ارادت ، شهین حیدری