صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

niknejaddidgah در اسفندماه که اعتراض‌های صنفی فرهنگیان به اوج خود رسیده بود فرادستی از یکی از شهرهاي نام آشنای کشور درباره این اعتراض‌ها گفت :«آیادرست است که سیستم آموزشی منجر به این شودکه 30هزار دانش‌آموز در حیاط مدارس بایستند و فضای درس و مدرسه را به تحصن بکشانند؟

آیا خط فقر 2 میلیون و 400 هزار تومانی منحصر به قشر معلمان است؟ و درست است که مدیرکل آموزش و پرورش در میان تحصن معلمان حاضر شود و این مطالبه را از خواسته های معلمان از دولت تدبیر و امید بداند؟»

هر بار که اعتراض‌های معلمان فراگیر می‌شود و بروز بیرونی می‌یابد، نخستین چیزی که فرادستان دولتی، امنیتی و حتی آموزشی مطرح می‌کنند این است که اعتراض‌های فرهنگیان حق دانش‌آموزان را پایمال کرده و به درس آنها ضربه می‌زند.

بی‌گمان این گفته‌ها می‌تواند بر افکار عمومی جامعه بسیار کارگر افتد و وجدان عمومی را از اندیشه درباره ریشه‌های این اعتراض‌ها منحرف كند. اما تا چه اندازه این دیدگاه درست است؟

دکتر شریعتی در چند اثرش جستاری دارد با عنوان «حق بزرگ» و «حق کوچک». او در یکی از کتاب‌هایش می‌نویسد: «اغفال ذهن‌ها از یک حق بزرگ و حیاتی به وسیله پرداختن ذهن‌ها به یک حق کوچک و غیرحیاتی، یکی از روش‌های موثر در نپرداختن به حقوق بنیادین جامعه است. هرگاه حق کوچکی در برابر حق بزرگی مطرح شود و به آن پر و بال داده شود، پس از مدتی حق کوچک جای خویش را در میان مردم باز می‌کند و اندیشه‌ها درگیر آن می‌شود و حق بزرگ خود به خود از ذهن‌ها رخت می‌بندد و پایمال می‌شود.»

بی‌گمان حق دانش‌آموزان نیست که در حیاط مدرسه سرگردان باشند. اما در این میانه حق‌های بزرگی از دانش‌آموزان و فرهنگیان نادیده گرفته و پایمال می‌شود. برای نمونه دانش‌آموزان حق دارند آموزگارانی داشته باشند که همه وقت و انرژی خویش را صرف دانش‌آموزان‌شان کنند، نه معلمانی که در کلاس و در هنگام آموزش در اندیشه تامین نخستین نیازهای اقتصادی خویش باشند.

دانش‌آموزان حق دارند معلمانی داشته باشند که نیازهای اقتصادی آنها را وادار به برگزیدن شغل‌های دوم و سوم، کار در کلاس‌های خصوصی یا آموزشگاه‌های آزاد، رانندگی تاکسی، پادویی بنگاه‌های معاملاتی یا در بهترین حالت دلالی و بساز بفروشی نکنند ، بلکه باید بهترین و ارزنده‌ترین دانسته‌های خویش را با برانگیزاننده‌ترین روش‌ها در دسترس دانش‌آموزانش قرار دهند و مانند پدران و مادرانی دلسوز پیگیر شادی و غم آنها باشند. دانش‌آموزان حق دارند کسانی آنها را درس دهند که دل‌نگرانی‌های معیشتی- منزلتی، تن و جان آنها را نفرساید بلکه معلمانی می‌خواهند که آن چنان سرزنده و شاد باشند که حتی ناآرام‌ترین و ناسازگارترین دانش‌آموز را نه تنها تاب آورند بلکه با رویی خوش و روش‌های انسانی در پی ساختن آنها باشند تا شاید مدرسه‌ها شاهد این همه خشونت‌های دو سویه نباشد.

دانش‌آموزان حق دارند که شمار آنها در کلاس در حد استانداردهای جهانی یعنی 15 تا 25 تن باشد، نه چپاندن 35 تا 50 تن در کلاس‌های رنگ و رو رفته و روش‌ها و درون‌مایه‌های خسته‌کننده‌ای که زمینه پدید‌آمدن تنش میان دانش‌آموز و آموزگار شده و ...

اینها تنها بخش کوچکی از حقوق دانش‌آموز و آموزگار است که سال‌ها نادیده گرفته می‌شود و بی‌گمان زمینه افت شدید آموزشی و گریز دانش‌آموزان و معلمان را از درس و مشق فراهم كرده است.

بنابراین یک ساعت و دو ساعت و یک روز و دو روز چندان بر روند ناکارآمد آموزش تاثیر ندارد.

روزنامه قانون

 

منتشرشده در دانش آموز

tribunspecial گروه اخبار /

جمعی از فرهنگیان کردستان و آذربایجان غربی در نامه ای که برای سخن معلم ارسال کرده اند خواهان توجه به موارد مطروحه در طرح " رتبه بندی معلمان " شدند .

متن این نامه به شرح زیر است :


بسمه تعالی
ریاست و اعضای محترم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی
با سلام و التماس دعای خیر؛


احتراماً در راستای بررسی و نظرخواهی از فرهنگیان پیرامون طرح رتبه بندی معلمان توجه حضرات را به نکات ذیل معطوف می داریم :
1 – طرح رتبه بندی معلمان با توجه به اینکه موکول به سال تحصیلی آینده شده است (البته در صورتی که تا آن موقع تصویب نهایی و اجرا شود) در حال حاضر دردی از معلمان را درمان نکرده ، چرا که دغدغه اصلی و دلایل اعتراضات در سال گذشته فرهنگیان کف حقوق بسیار پایین نسبت به سایر کارمندان مرفه دولت و برداشتن تبعیضات آشکار است .

2 – اجرایی شدن این طرح با توجه به اینکه زیر ساخت های لازم آن همچون امکانات و مقدورات بودجه ای آن از طرف دولت و مجلس محترم مشخص نشده برای اجرا در پاییز آینده در ابهام قرار دارد.

3 – طرح رتبه بندی معلمان فی نفسه مفید بوده و اثرات دراز مدت خوبی برای ارتقای شاخص های آموزشی و تربیتی در آموزش و پرورش دارد، ولی اجرا کنندگان و هسته ی اصلی آن معلمان هستند.

سوال اینجاست که با شرایط حقوقی و معیشتی حال حاضر فرهنگیان ؛ آیا انگیزه لازم برای عمل و دنبال کردن مفاد آن وجود دارد یا در نهایت مختوم به شکست خواهد شد ؟!

4 – شرایط سخت و پیچیده ای که ظاهراً تا به امروز از آن استخراج شده همچون شرط تحقیق و تالیف و پژوهش و موارد دیگر متحمل هزینه هایی برای معلمان خواهد بود که با توجه به شرایط حقوقی و معیشتی معلمان؛ رسیدن به آن را در عمل دشوار خواهد نمود.

5 – آیا می دانید هزینه ای که برای تالیف و چاپ یک کتاب باید در نظر گرفت چه میزان است؟ آیا معلمان باید خود هزینه های آن را با شرایط حقوقی فعلی متقبل شوند؟!

6 – در مناطق محروم و مرزی که دسترسی به امکانات تحقیق و پژوهش و تالیف ؛ قابل قیاس با مراکز استان ها و دیگر جاهای توسعه یافته نیست از چه راه هایی و چگونه اسباب سهولت دسترسی معلمان را به امکانات لازم آماده می کنید و آیا زیر ساخت های لازم در این مورد را مهیا نموده اید ؟

شایسته است در اجرای این طرح  امتیازاتی همچون مناطق کمتر توسعه یافته و محروم و مرزی نیز مد نظر قرار گیرد.

7 – با توجه به اظهارات مقام عالی وزارت در مورد افزایش حداقل150 و حد اکثر 600 هزار تومانی در صورت اجرای این طرح ؛ آیا میزان افزایش در نظر گرفته شده با شرایط سخت آن ، انگیزه ی کافی برای تحقیق و تالیف و پژوهش و هزینه را باقی می گذارد ؟! این در حالیست که ما در سال گذشته شاهد افزایش رقم های بسیار بیشتر ازین برای برخی ارگان ها و سازمان های دیگر زیر مجموعه دولت بدون در نظر گرفتن این شرایط و صرفاً با یک بخشنامه سازمان مدیریت و برنامه ریزی ( معاون رییس جمهوری آقای نوبخت) بودیم!

8 -  چرا مسئولین محترم  ( چه در مجلس یا دولت ) مدام در خطابه های خود اجرای این طرح را با تغییرات شگرف حقوقی و معیشتی معلمان همراه می دانند؟! آیا افزایش 150 هزار تومانی یا مقداری بیش از آن می تواند زندگی معلمان را از لحاظ معیشتی با مشکلات اقتصادی و تورم فعلی و بالا رفتن هزینه های کمر شکن زندگی متحول کند؟!

9 – معلمان بار سنگین مسئولیت تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم را بر عهده داشته و سال ها با مشکلات و کمبودها ساخته اند. آیا زمان آن فرا نرسیده که به آنان همچون فرزندان ناتنی دولت نگریسته نشده و  همچون دیگر مستخدمین دولتی حقوقی را که برای بسیاری از کارمندان دیگر آسان در نظر گرفته می شود ، برای معلمان نیز قائل شد؟

10 – در نظر گرفتن آزمون کسب شایستگی برای معلمان در این طرح جهت رفتن به رتبه بالاتر ؛ با توجه به اینکه در دیگر ارگان ها به ویژه آموزش عالی وجود ندارد، این سوال را در ذهن همکاران ایجاد می کند که مگر معلمانی که سال هاست در آموزش و پرورش خدمت می کنند فاقد شایستگی لازم برای تدریس بوده اند که اینک باید آن را کسب نمایند؟

11 – با توجه به اینکه بسیاری از فرهنگیان دارای مدارج تحصیلی زیر لیسانس بوده و سال هاست خدمت کرده و به بازنشستگی نزدیک شده اند و دیگر توان تحقیق و تالیف ندارند، برای این دسته چه راهکاری در نظر گرفته شده است؟

12 – امیدواریم در سالی که مزین به کلام مقام معظم رهبری ست ؛ با همدلی و همراهی با خانواده بزرگ فرهنگیان که به رغم عده ای بی درد،  زیاد و زیادی اند ! ، با واقع بینی و عمل به آنچه در گفتارمان بر زبان می رانیم شاهد سالی مملو از شور و نشاط و انگیزه برای فرهنگیان عزیز در سراسر میهن اسلامی بوده بیش از این شاهد یاس و نومیدی و فقر و کمبود در چهره ی فرهنگیان عزیز نباشیم و آنان را به جایگاه اصلی خود بازگردانیم.

با احترام        

جمعی از فرهنگیان کردستان و آذربایجان غربی/فروردین 94
رونوشت : وزارت محترم آموزش و پرورش


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

sleepingsp1 در كشور ما از سال‌هاي دور بنا بر تمدن كهن عيد باستاني نوروز جشن گرفته مي‌‌شود و تا روز سيزدهم اين جشن ادامه دارد و طبيعتاً براي اين مراسم طولاني از حدود اواخر بهمن ماه فضاي جامعه متحول مي‌شود و اكثر كارها و مسايل روزمره تحت‌الشعاع آمدن بهار قرار مي‌گيرد و كارهاي اقتصادي از روال خود خارج مي‌شود، حال و هواي عيد در دانش‌آموزان اثر مي‌گذارد و او هم خود را براي اين مراسم طولاني مدت آماده مي‌كند. درست از همين زمان نحوه آموزش و تدريس معلم نيز به ناچار تغيير مي‌كند.

دانش‌آموزان خوشحال از حلول سال جديد به استقبال آن مي‌شتابند اما كار تنها به استقبال ختم نمي‌‌شود ، بلكه تعطيلات توسط جمعي از دوستان بدرقه نيز مي‌شود و آمارها نشان مي‌دهند بيشترين غايبين متعلق به روزهاي آغازين و واپسين سال است كه در بسياري از مواقع به علت كثرت غايبين كلاس درس را به تعطيلي مي‌كشانند...

حال بد نيست نگاهي گذرا به نحوه گذراندن تعطيلات داشته باشيم.

واژه عيد براي اغلب مردم يعني استراحت و تفريح و ...

پس از سپري شدن تعطيلات رسمي و غيررسمي دانش‌آموزان راهي مدرسه مي‌شوند.

به آنها حق بدهيم كه چگونه بايد بعد از 15 روز استراحت صبح زود از رختخواب جدا شوند و خود را براي آموزش مهيا كنند؟ او كه عادت كرده بود تا پاسي از شب بيدار بماند و تا پاسي از روز بخوابد و اين برنامه دو هفته‌ براي او تكرار شده بود!

حالا پس از اين همه دوري از درس و مشق و مدرسه عادت به حل تمرين و حفظ نكات براي او چه سخت شده است؟

گويي سوادش در سال قبل جا مانده است ، شايد هم حوصله‌اش را در سال جديد فراموش كرده است با خود بياورد! بيچاره معلم كه علاوه بر درس جديد بايد به او كمك كند تا درس‌هاي قبلي را هم به ياد بياورد و در يك كلام اين چند روز هر چقدر هم كه خوش بگذرد بعد از تعطيلات به سختي مي‌گذرد و شايد سخت‌ترين زمان كلاس‌داري و تدريس را بتوان روزهاي بعد از عيد دانست، معلم از يك طرف امتحانات را نزديك مي‌بيند و از يك طرف دانش‌آموزان بي‌حال و بي‌انگيزه را مي‌بيند!

اگر تعطيلات كم بود يا حداقل پايان سال با امتحانات جدي همراه بود شايد عادت خواب و استراحت او به هم نمي‌ريخت و تحمل كلاس براي او اين قدر مشكل نبود و اين همه بي‌انگيزه در كلاس درس حاضر نمي‌شد.

در كشوري كه با نام ديني مزين است كه از نگاه پيشوايان و كتاب آسماني‌اش كار و تلاش يكي از برترين عبادات است؛  آيا بهتر نيست تاملی بر تعطيلات طولاني داشته باشيم؟

به جاست مسئولين محترم چاره‌ائي بر اين معضل (تعطيلات طولاني) بيانديشند؛ چگونه مي‌توان تعطيلات عيد را كاهش داد بدون آنكه كوچك ترين خدشه‌اي به آئين كهن ايراني وارد شود؟

البته نگارنده چون خود يك معلم است مضرات و تبعات تعطيلات طولاني را تنها در حيطه آموزش و پرورش مي‌بيند ؛ به راستي اگر ما بر سر سفره نفت ميهمان نبوديم مي‌توانستيم تقريباً‌ يك ماه فعاليت‌هاي اقتصادي و آموزشي را به حالت تعليق درآوريم؟

شايد براي شروع اقتصاد مقاومتي بايد در كميت و كيفيت روزهاي تعطيل كمي بيشتر تأمل كنيم؟

روزنامه اطلاعات

 

منتشرشده در یادداشت

drhossenidid حقیقت این است که اینجانب واقعا وقتی شرایط سخت همکاران و اعتراضات بی ثمر آنها را می بینم ناراحت می شوم. بنابراین بر آن شدم تا از طریق این مقاله چند مورد را به ایشان یاد آوری نمایم.

مقدمه

باز هم برای چندمین بار که همکاران محترم به شرایط اسف بار اقتصادی و معیشتی اجتماعی خود اعتراض کردند همانند دوره های قبل حقوق کارمندان و ارگان های دیگر از جمله بانک ها و ... تا یک میلیون تومان و در لایه های زیرین حتی بیشتر افزایش یافت! این در حالیست که حقوق اینجانب به عنوان یک معلم با مدرک پی اچ دی (PhD) و بیست سال سابقه تدریس و تالیف 10 کتاب و 40 مقاله فقط 250 هزار تومان افزایش پیدا کرد! و تازه حالا بعد از بیست سال خدمت حقوقم شد یک میلیون و نهصد هزار تومان که تا حدود 300 تومان از آن را برای بیمه و ... کسر می کنند!

البته دلیل و یا دلایل این امر مشخص نیست ...

چند سوال

سوال این است که چرا مسئولان از اعتراض معلمان نگران نیستند و به صورت « منطقی و مستمر » در صدد حل مشکلات و معضلات پیش روی ما بر نمی آیند؟!

چرا مدیران مدارس از ما معلمان فقط بالا بودن نمره و معدل بچه ها را بر خلاف سطح و دانش واقعی شان و به هر قیمتی می خواهند؟

چرا افرادی همانند اینجانب که دارای مدرک دکترای تخصصی در رشته خودم  (آموزش زبان انگلیسی) هستم و چندین نظریه و تئوری و روش تدریس علمی بی نظیر در سطح بین المللی ارایه داده ام بعد از 20 سال هنوز حتی یک تشویقی هم نگرفته ام اما بعضی همکاران بله قربان گو و چاپلوس و متملق و دین فروش با مدرک فوق دیپلم تا "شش"! "گروه"!؟ تشویقی هم گرفته اند!

بگذریم...

فاجعه

همان طور که اینجانب از نزدیک شاهد بوده ام ، حتی انتخاب غالب اساتید و هیات علمی های دانشگاه ها هم بر طبق همین معیار های نامشخص ... است و  با نگاهی اجمالی به رزمه و نوع و جنس آثار آنها می توان به راحتی این واقعیت را تایید کرد. کمتر استادی را می توانید پیدا کنید که کتابی - چه رسد به نظریه و تئوری - "علمی" ارایه و "تالیف" و نه "ترجمه" کرده باشد.

آنچه در رزمه خود به نمایش گذاشته اند غالبا مقالات و رساله ها و یا کتب ترجمه شده ای است که در واقع کار دانشجویان آنهاست که خود آنها را با پول از اساتید مطرود شده (توسط آموزش عالی) خریده اند. خریداری کردن مستقیم و بدون واسطه (دانشجو) مقالات و کتب و به چاپ رساندن آنها با دلار های دولتی هم از دیگر روش های غالب این اعضای هیات علمی دانشگاه ها برای رنگین تر و وزین تر! کردن رزمه خود جهت ارتقای رتبه علمی! و افزایش بیش از پیش حقوق و مزایای شان است.

راه کار من!

نتیجه این که اگر معلمان دگر اندیش و تحول گرای جامعه کنونی ما صرفا "وجود" دارند و در شرایطی نیستند که "زندگی" را به معنای واقعی آن حس و تجربه کنند حداقل باید  تمام تلاش خود را به کار بگیرند تا به زندگی فقرا، ستم دیدگان، محرومین و ضعفا جهت و معنا ببخشند. آنها باید بدانند که این افراد نه تنها معنی زندگی را نمی فهمند بلکه اکثر آنها حتی در شرایطی نیستند که وجود داشتن خود را تایید نمایند. تنها با جامه عمل پوشاندن به این وظیفه مهم است که ما می توانیم به مصائب و رنج ها و محرومیت های خود معنی ببخشیم و عامل تغییر و توسعه در جوامع و به تبع آن در زندگی خود باشیم.

 بنابراین ، معلمان و اساتید مطرود شده در عصر و شرایط حاضر  باید از حالت بی رخوتی و پسیو بودن فعلی در آمده و نقش ایجنت های هوشمند را برای بیدار سازی، تغییر در نگاه و نگرش و باورها و رفتارهای مردمان و ... بر عهده بگیرند. ایفای چنین نقشی برای به حاشیه کشاندن سر چشمه های تبعیض (آپارتاید)، بی عدالتی، ظلم،  ستم،  فساد، و غارت و ریا و ... جهت ارتقا منزلت و کرامت و معیشت و آزادی مردمان لازم و ضروری می باشد.

بنابراین اینجانب بر این باور هستم که "آموزش" در برهه کنونی باید باز تعریف شود: "آموزش و تدریس" چیزی بیشتر از "علم" می باشد. "آموزش" در شرایط کنونی یک "هنر" است که شامل یک پروسه پیچیده تعلیمی، تربیتی و اجتماعی "سیاسی" می باشد که می تواند به عنوان "قلب دموکراسی و تمدن" در نظر گرفته شود. این بدان معنا است که در طول پروسه تدریس، علاوه بر مهارت های علمی شهروندان، باید مهارت های اجتماعی و به ویژه آگاهی های سیاسی آنان را نیز ارتقا دهیم هر چند به اعتراضات ما پاسخی ندهند و این نوع آموزش "تفکر آزادانه" در سطح بین المللی و عملکرد دیپلماتیک در سطح کلاس را که می تواند به صورت دموکراتیک اداره شود می طلبد.

ختم کلام

ختم کلام این که مسئولان ما با نوع نگرش و منش و سیستم گزینشی و مدیریتی فعلی نباید هنوز هم در "توهم" بر پایی جامعه ای توسعه یافته و یا پیشرفته  باشند.

با چنین نگرش و ذهنیتی در مسئولان و برنامه ریزان نمی توان به چشم انداز توسعه در سال 1404  و نیز سایر برنامه های تدوین شده در حوزه " توسعه "دست یافت .

 برای رسیدن به چنین آرمانی باید به فکر اصلاحات بنیادین بود و این نوع اصلاحات با  « تغییر نگرش »   میسور خواهد شد.

معلم مدرسه رافتی قاسم آباد (حومه مشهد)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

وبلاگ شخصی نویسنده :

http://beyondelt.blogfa.com


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

bourdieudid پیر بوردیو (Pierre Bourdieu ) ، جامعه شناس فرانسوی (1930-2002) یکی از تاثیر گذارترین جامعه شناسان قرن بیستم جهان بوده است و امروز پنج سال پس از درگذشت او، آثارش به اکثر زبان های زنده دنیا ترجمه شده و تعداد آثاری که به تفکر و مفاهیم مطرح شده به وسیله او اختصاص یافته سر به هزاران می زند. مهم ترین خصوصیت بوردیو در آن بود که برای نخستین بار نظریه پراکسیس را که تا حد زیادی از اندیشه جامعه شناختی مارکسی با گذار آن از دورکیم به امانت گرفته بود در نظریه «سرمایه» خود بازسازی کرد و آن را به الگویی بسیار کاربردی برای درک جوامعه مدرن و پیچیده امروزی در آورد.

در مفهوم سرمایه‌(Capital) بوردیو نفوذپذیری او از مارکس به روشنی دیده می شود، اما بوردیو در این مفهوم در حوزه اجتماعی بسیار پیشتر از مارکس می رود که سرمایة اقتصادی و انباشت آن و سازوکارهای این انباشت را محور تحلیل اجتماعی- تاریخی خود قرار می داد.

در نزد بوردیو، سرمایة اقتصادی شامل سرمایه های مالی، میراث منقول و غیر منقول، دارایی های گوناگون و غیره تنها یکی از سرمایه های موجود در جامعه است و در کنار آن ما لااقل سه نوع دیگر از سرمایه را نیز داریم.

نخست سرمایة فرهنگی شامل تحصیلات و به دست آوردن قابلیت های فرهنگی و هنری، بیانی و کلامی ؛ دوم، سرمایة اجتماعی به معنی به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و برخورداری از شبکه‌های کمابیش گسترده‌ای از روابط، دوستان و آشنایان که می توانند در مواقع ضروری به نفع فرد وارد عمل شوند؛ و سوم سرمایة نمادین که به دلیل موقعیت‌های کاریزماتیک و یا با تکیه بر نمادها و قدرت های پیش‌زمینه ای برای نمونه نهادها، سازمان‌ها، دین. قومیت و .... برای فرد ایجاد می شود.
بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعه‌ای از افراد در جامعه دارای سرمایه‌ای کلی می شوند که خود ترکیبی است از سرمایه های نامبرده. در بالاترین ردة اجتماعی که میدان قدرت است در جوامعی مثل فرانسه ، به نظر بوردیو کسانی قرار می گیرند که دارای بالاترین سرمایة کل نیز هستند همچون سیاست مداران و مشاغل آزاد (پزشکان، وکلا، صاحبان بزرگ سرمایه...). در حالی که در پایین ترین رده کسانی قرار می گیرند که کمترین سرمایة کل را دارا هستند نظیر مزدبگیران زراعی و کارگران صنعتی ساده.

در این میان ترکیب سرمایة اقتصادی و سرمایه فرهنگی می تواند گروه‌های اجتماعی متفاوتی را به وجود بیاورد برای مثال سرمایة فرهنگی نسبتا پایین و سرمایة اقتصادی بالا را می توان در روسای صنایع و سرمایه داران متوسط مشاهده کرد، در حالی که سرمایة اقتصادی پایین و سرمایة فرهنگی نسبتا بالا را می توان در مشاغل فرهنگی همچون معلمان و هنرمندان دید. سرمایه ها قابل تبدیل به یکدیگر و قابل مبادله با یکدیگر هستند و بنابراین بازتولید قدرت صرفا از خلال مدارهای خطی ساده مثلا در سیستم سیاسی یا فرهنگی انجام نمی گیرد بلکه در مجموعه هایی ترکیبی از میدان های فرهنگی، سیاسی ، اقتصادی، و ... انجام می گیرد که در مجموعه گروه حاکمان را می سازند.

آخرین کتابی که از بوردیو به ز بان فارسی منتشر شده است عنوان « درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم» را بر خود دارد. این کتاب به وسیله انتشارات آشیان در 124 صفحه به همراه کتابنامه و نمایه منتشر شد. این کتاب که در سال 1996 نخستین بار در انتشارات لیبر آژیر به انتشار رسیده است، متن دو برنامه ای است که پیر بوردیو جامعه شناس شهیر فرانسوی (1930-2002) در کلژ دو فرانس ، یکی درباره تلویزیون و دیگری درباره مطبوعات و پیوند این دو ابزار با قدرت و سازوکارهای آنها برای دست کاری اندیشه تماشاگران و خوانندگان به کار می برند، اجرا کرد. لیبر آژیر، یک موسسه انتشاراتی بود که بوردیو خود برای انتشار بخشی از آثارش که می توانند برای مخاطبان گسترده قابل استفاده باشند ، تاسیس کرده بود به همین دلیل نیز زبان کتاب به نسبت سایر نوشته های بوردیو بسیار قابل دسترس تر است. در این کتاب بودریو به تشریح دقیق روش های وسایل ارتباط جمعی و به خصوص تلویزیون و مطبوعات برای جهت دهی و گمراه کردن افکار عمومی می زند.

تلویزیون به گمان او نوعی ابزار برای ارائه «اندیشه های حاضری» همچون «غذا های حاضری»(مک دانالدی) به تماشاگرانی است که اغلب نه فرصت فکر کردن عمیق دارند و نه علاقه ای به این کار. بدین ترتیب فرآیند تحمیق در جامعه به کمک کنشگران اجتماعی که بخشی از آنها در تلویزیون جای گرفته اند و بخشی دیگر جزو مصرف کنندگان آن هستند، در هر دو مورد، اغلب به شکلی ناخود آگاه ، به اجرا در می آید تا قدرت بتواند به بهترین و کم هزینه ترین شکل خود را بازتولید کند. در برنامه دوم، بوردیو به تشریح مطبوعات و سطحی نگری آنها و سازوکارهایی که آنها برای تحمیق مردم دارند می پردازد و نشان می دهد که چگونه در اینجا نیز همچون مورد اول کنشگران حرفه ای مطبوعات عموما به شکلی کاملا درونی شده و ناخود آگاه، قدرت تولید وبازتولید و عاملیت اجتماعی را به حداقل ممکن کاهش می دهند.
کتاب «درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم» پیر بوردیو به ترجمه ناصر فکوهی به وسیله انتشارات آشیان در 124 صفحه به همراه کتابنامه و نمایه منتشر شد. این کتاب که در سال 1996 نخستین بار در انتشارات لیبر آژیر به انتشار رسیده است، متن دو برنامه ای است که پیر بوردیو جامعه شناس شهیر فرانسوی (1930-2002) در کلژ دو فرانس ، یکی درباره تلویزیون و دیگری درباره مطبوعات و پیوند این دو ابزار با قدرت و سازوکارهای آنها برای دست کاری اندیشه تماشاگران و خوانندگان به کار می برند، اجرا کرد. لیبر آژیر، یک موسسه انتشاراتی بود که بوردیو خود برای انتشار بخشی از آثارش که می توانند برای مخاطبان گسترده قابل استفاده باشند ، تاسیس کرده بود به همین دلیل نیز زبان کتاب به نسبت سایر نوشته های بوردیو بسیار قابل دسترس تر است. در این کتاب بودریو به تشریح دقیق روش های وسایل ارتباط جمعی و به خصوص تلویزیون و مطبوعات برای جهت دهی و گمراه کردن افکار عمومی می زند. تلویزیون به گمان او نوعی ابزار برای ارائه «اندیشه های حاضری» همچون «غذا های حاضری»(مک دانالدی) به تماشاگرانی است که اغلب نه فرصت فکر کردن عمیق دارند و نه علاقه ای به این کار. بدین ترتیب فرایند تحمیق در جامعه به کمک کنشگران اجتماعی که بخشی از آنها در تلویزیون جای گرفته اند و بخشی دیگر جزو مصرف کنندگان آن هستند، در هر دو مورد، اغلب به شکلی ناخود آگاه ، به اجرا در می آید تا قدرت بتواند به بهترین و کم هزینه ترین شکل خود را بازتولید کند. در برنامه دوم، بوردیو به تشریح مطبوعات و سطحی نگری آنها و سازوکارهایی که آنها برای تحمیق مردم دارند می پردازد و نشان می دهد که چگونه در اینجا نیز همچون مورد اول کنشگران حرفه ای مطبوعات عموما به شکلی کاملا درونی شده و ناخود آگاه، قدرت تولید وبازتولید و عاملیت اجتماعی را به حداقل ممکن کاهش می دهند.
این اثر در کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران در دسترس است.
از پیر بوردیو و با ترجمه ناصر فکوهی، کتاب «درسی درباره درس» نیز به وسیله نشر نی در دست انتشار است.

از پیر بوردیو و با ترجمه ناصر فکوهی، کتاب «درسی درباره درس» نیز به وسیله نشر نی در دست انتشار است.

انسان شناسی و فرهنگ

 

منتشرشده در معرفی کتاب

sokhan گروه اخبار /

در صدور احکام اداری جدید ( افزایش حقوق ) ، همکاران فرهنگی که « ابلاغ  غیر مرتبط و یا ساعات مازاد  » دارند در ردیف پرداخت فوق العاده شغل ، امتياز  آن ها 800 محاسبه گردیده است و به عبارتی ، افزایش ضریب حقوق کارمندان در سال 94 شامل حال آن ها نگردیده است .

این در حالی است که این همکاران در تماس با سخن معلم عنوان می کنند صدور ابلاغ غیرمرتبط و یا مازاد شدن و... به دلیل مشکلات ساختاری و اداری وزارت آموزش و پرورش است و اصولا  نمی تواند ارتباطی با این دسته از همکاران فرهنگی داشته  و یا مسئولیتی را متوجه آن ها نماید .

یک کارشناس  امور اداری در یک منطقه آموزشی به سخن معلم گفت :

"صدور این احکام بر اساس برنامه ای بوده است که اداره کل آموزش و پرورش تهران برای ما تعریف کرده است . البته ما اعتراض این قبیل همکاران و معلمان را به  مسئولان مافوق ابلاغ کرده ایم اما تاکنون فقط کار آن ها "  توجیه  "بوده است و بس !

متاسفانه کسی در سلسله مراتب اداری وزارت آموزش و پرورش پاسخ گوی این معلمان که دارد حق آن ها ضایع می شود نیست ! "

سخن معلم از پاسخ گویی مسئولان محترم وزارت آموزش و پرورش در جهت احقاق حق این همکاران گرامی استقبال می کند .

پایان پیام /

 

sabzevarididgah چندین سال است که وزیران آموزش و پرورش به تاثیر رسانه‌ها پی برده و سعی در استفاده از آنها را دارند. اشتیاق آخرین وزیر آموزش و پرورش دولت دهم به‌حدی بود که در محل تمرینات تیم فوتبال زادگاهش با رسانه ملی مصاحبه می‌کرد. وزیر فعلی آموزش و پرورش نیز تمایل زیادی به استفاده از تأثیر جادویی رسانه دارد. سن و سال وزیر اجازه حضور در میادین ورزشی را نمی‌دهد ولی او مشتاقانه در مقابل خبرنگار زیرک صدا و سیما حاضر شده و از افزایش دستمزد کارکنانش می‌گوید. 
تغییر احکام حقوقی و افزایش دستمزد کارمندان در ابتدای سال نو، دهه‌هاست که به‌دلیل وجود تورم به امری بدیهی تبدیل شده است. هیچ وزیری آن قدر بیکار نیست که وقتش را صرف چنین اخباری بکند. موضوع افزایش سنواتی و پاداش و ... هیچ سازمانی، رسانه‌ای نمی‌شود. لزومی هم برای رسانه‌ای شدن وجود ندارد. انتشار اخبار مربوط به تورم ۲۰ درصدی و افزایش حقوق ۱۴ درصدی بدون احتساب سنوات خدمت، امتیازی محسوب نمی‌شود که سیاست مداران بخواهند پیرامون آن تبلیغ کنند. 
مردم سال‌هاست که با نسبت مستقیم تورم و فقر آشنایی دارند. آمارهای هزینه و درآمد نشان می‌دهد که سال ۹۴ نیز مستثنا نیست. میل و رغبت بی‌حد وزیر آموزش و پرورش برای مصاحبه، منجر به دادن اطلاعات ناصحیح به‌صورت ممتد شده است.

شخصیت اخلاق‌مدارانه وزیر، فضا را برای منتقد تنگ می‌کند ولی واقعیت را باید گفت و شنید.

در آخرین مصاحبه، وزیر برای چندمین بار در سال گذشته و سال جاری به موضوع افزایش حقوق معلمان به شکلی اغراق‌آمیز و غیرواقعی پرداخت. افزایش حداقلی احکام حقوقی مطابق با بخشنامه هیأت وزیران بوده و مطابق با آمار دولتی کمتر از میزان تورم است. میانگین افزایش احکام حقوقی معلمان ۲۵۰ هزارتومان است ولی وزیر از افزایش حقوق تا مبلغ ۶۰۰ هزار تومان خبر می‌دهد. اظهارات ایشان درباره طرح رتبه‌بندی‌های اجرا شده همچون خبره، ارشد و عالی دست مایه طنز بعضی از رسانه‌ها شده است.
 اظهارات ایشان مبنی بر افزایش حقوق فرهنگیان تا مرز ۶۰۰ هزار تومان بدون احتساب ۱۴ درصد سنواتی؛ با هیچ‌کدام از گفته‌های قبلی ایشان درباره احکام جدید و طرح رتبه‌بندی جدید همخوانی ندارد.

پیشنهاد می‌شود وزیر برای اطلاع‌رسانی و پرهیز از دادن اطلاعات اشتباه از یک"  سخنگو " برای بیان اخبار وزارتخانه استفاده کند!

روزنامه قانون

 

منتشرشده در اقتصاد
سه شنبه, 17 فروردين 1394 04:36

آستانه تحمل افراد پایین است

critisismsmsp2 در روزهای اخیر سریال طنزی با کارگردانی مهران مدیری موجی از اعتراضات را به‌وجود آورده است. بحث هنر اجتماعی بحث مهمی است که تقریبا در همه کشورها توجه ویژه به این حوزه می‌شود و در قالب طنز مسائل اجتماعی مطرح می‌شود و روی پدیده‌های اجتماعی نقدی توام با طنز انجام می‌گیرد و چه در قالب نوشتاری، چه در قالب تصویری به جامعه ارائه می‌شود و طبیعتا هم پیام‌هایی برای جامعه دارد و هم پیام‌هایی برای مسئولان.
اگر بخواهیم فارغ از این پیام‌ها روی خود طنز متمرکز شویم و خود طنز را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم شاید دشوار باشد و داوری درستی نسبت به موضوع نداشته باشیم.
طبیعتا خود طنزپرداز باید نکاتی را رعایت کند که در این طرحی که آماده می‌شود خط قرمزها رعایت شود و بی‌حرمتی‌ای  به کسی صورت نگیرد. اگر تمامی این نکات رعایت شود ما می‌توانیم طنز را به عنوان یک ابزار مناسب برای نقد در نظر بگیریم. از سوی دیگر نیز انتظار می‌رود آستانه تحمل و نقدپذیری اصناف، گروه‌ها، شخصیت‌ها و ... بالاتر برود.
متاسفانه ما در این بعد ضعیف هستیم و تمرین نکرده‌ایم که نقد را بشنویم و آستانه تحمل خود را بالا ببریم. وقتی شما به کشورهای مختلف نگاه می‌کنید به‌ویژه در کشورهای توسعه یافته می‌بینید که در قالب طنز حرف‌های بسیار سنگینی گفته می‌شود که آدم‌ها واکنش فوری نشان نمی‌دهند و روی نقدی که شده فکر می‌کنند؛ چه بسا آن نقد آنها را متوجه اشتباه‌شان بکند.
حتی در کشورهایی که آزادی‌بیان بسیاری وجود دارد در طنزها به شخصیت‌های خاص پیام داده می‌شود که خط مشی خود را تغییر دهند و این نقدپذیری در افراد هم وجود دارد ولی ما  در این زمینه کم کار کرده‌ایم. الان طنز آقای مدیری گویا 90 قسمت است و این یعنی 80 قسمت از این مجموعه باقی مانده! چطور با این قسمت‌های کمی که پخش شده است می‌توان قضاوت و داوری کرد؟
  از سوی دیگر متاسفانه تمرین‌مان درباره نقد طنازانه  هم بسیار کم است. طنزپردازان باید همان ابتدا مدنظر داشته باشند که نباید با طنز خود به بهانه نقد اهانتی صورت گیرد و با ظرافت تمام به نکاتی که مد نظر دارند بپردازند؛ باید پیامی را که می‌خواهند منتقل کنند موجب شادی باشد چراکه، یک مجموعه طنز بناست هم بستری باشد برای شادی هم فضایی باشد برای نقد. طنزپرداز باید بتواند این دو را با هم تلفیق کند.
critisismsmsp1یکی از مشکلاتی که ما در اکثر گروه‌های اجتماعی‌مان داریم همین آستانه تحمل پایین است و برای همین است که تا فردی مورد انتقاد قرار می‌گیرد بلافاصله واکنش بروز می‌دهد؛ حال می‌خواهد درمورد شخصی خاص باشد یا یک گروه؛ درحالی که این واکنش‌های فوری در واقع به ضرر خود همان گروه است چراکه وقتی طنزی دارد از سیمای جمهوری اسلامی پخش می‌شود و به گروهی نقد می‌کند یعنی این‌که در آن سیستم مشکلاتی وجود دارد که قطعا پزشکان نیز منکر آن نیستند پس این واکنش آنی راه حل نیست.
اتفاقا در بحث پزشکان که در این مجموعه بیان شده؛ خود وزیر بهداشت وارد صحنه شده بود و نکاتی را مطرح کرد که در جامعه پزشکان که قطعا شامل همه آنها نمی‌شود وجود دارد که باید تغییر کند. وقتی خود وزیر می‌پذیرد که نقد به این جامعه وارد است پس نباید درهای نقد بسته شود. قطعا مشکلاتی وجود دارد که باید رفع شود و به نظرم مسئولان خود این حوزه نیز متوجه این مشکلات هستند و حتما این را همه مردم می‌دانند که در میان اتفاقات نادرستی که در این جامعه می‌افتد پزشکان بسیاری وجود دارند که صادقانه و شریف به مردم خدمت می‌کنند. درنهایت فکر می‌کنم به‌جای این واکنش‌های آنی بهتر است تمامی گروه‌ها و اقشار آستانه‌تحمل خود را بالا ببرند و نقد را بشنوند.
* مددکار اجتماعی و استاد دانشگاه
 
منتشرشده در یادداشت

elahinia سوال کلیدی این است چرا امروزه دانش آموزان ما صداقت را سادگی، دروغ را تکنیک ،مفت خوری را زرنگی ، حقه بازی را سیاست وریا را دیانت می پندارند ؛ ریشه این معضل کجاست ؟

چرافرزندان ما هیچ علاقه ای به کارهای جمعی و مشارکتی ندارند ؟

چرا عقاید خود را باهراس مطرح می کنند ...


 در آموزش تعلیمات اجتماعی فرزندان ما بایستی دانش و مهارت و ارزش های لازم رابرای ورود به اجتماع پیداکنند . در درس تعلیمات اجتماعی ما به فرزندان مان یاد می دهیم قبل از ورود به اجتماع آگاهی ومهارت های لازم و مسئولیت ها ی لازم را یادگرفته و برای مشارکت در چرخاندن چرخ جامعه همکار و یاری رسان هم وطنان خود باشند نه اینکه چوبی لای چرخ اجتماع باشند ، چه از نظر اقتصادی ،اجتماعی ،رفتاری و فرهنگی در درس تعلیمات اجتماعی دانش آموز آگاهی های لازم را برای شناخت هویت خود به عنوان یک مهره ازماشین جامعه فرا می گیرد ونقش خود رابه عنوان یک انسان می فهمد وبه عنوان یک شهروند ایرانی به دنیا اهمیت و مفید بودن خود را به جهان ثابت می کند، درشرایط سخت و پیچیده به مذاکره و مدیریت می پردازد و مشکل را حل می کند نه اینکه از آن مشکل فرار کند و یا اینکه آن مشکل را دور بزند .

متاسفانه، فرار ازحل پایدار مشکل ناشی از تربیت و آموزش ناصحیح ما در آموزش وپرورش می باشد که حتی درسطوح عالی مدیریتی کشور ما به وضوح دیده می شود .

فاجعه بارتر اینکه ، تحمیل چنین هزینه هایی به کشور جرم محسوب نمی شود ؛ در تعلیمات اجتماعی قدرت تصمیم گیری در کودکی با توجه به روش تربیتی افزایش پیدا می کند و کودک از تک روی فاصله می گیرد .

در واقع ، تک روی حاصل ندانستن مهارت های اجتماعی می باشد و ندانستن این مهارت ها ضعف آموزش تعلیمات اجتماعی. در درس تعلیمات اجتماعی کودک یاد می گیرد که خود را جزیی از اجتماع بپندارد .

بنابراین« حل جمعی مشکل  »برای او اهمیت پیدا می کند و هرگز از مسئولیت های اجتماعی شانه خالی نمی کند و خود را سهیم در مشکلات اجتماعی می بیند ؛ درحقیقت فرزندان ما در آینده نسبت به اجتماع خود خنثی نیستند و از مشکلات اجتماعی فرارنمی کنند یا به عبارتی مشکلات را دور نمی زنند ، بلکه درصدد حل مشکل برمی آیند و نهایتا برخوردار از اخلاق اجتماعی می شوند که ارزشمندترین اخلاق انسانی می باشد که خود عامل به وجود آورنده شهروندانی با انگیزه برای حل مشکلات اجتماعی و شهروندانی دارای نیت خیرخواهانه برای دیگران می باشند.

برنامه های آموزشی تعلیمات اجتماعی بایستی در سطوح مختلف آموزشی یعنی از ابتدایی تا متوسطه برای دانش آموزان طبقه بندی شود که این سطوح از ابتدا شامل شناخت خود و افراد پیرامون خود ، شهرخود ،کشور خود، تاریخ کشور خود و در نهایت تعامل با افراد این کره خاکی می باشد . بعد از شناخت هر سطحی بایستی روش ها و وظایف هرسطح نیز مورد مطالعه قرار بگیرد.یعنی برنامه های آموزشی تعلیمات اجتماعی شامل آموزش دانش اجتماعی ،مهارت های اجتماعی و ارزش های اجتماعی باشد تا اینکه بتواند افرادی تربیت کند که اولا آگاه باشند ،  دوما" ، شهروندانی مشارکت جوباشند ، سوما" ، نگران هم نوعان خود و کشورخود درجهان باشند .

سوال کلیدی این است چرا امروزه دانش آموزان ما صداقت را سادگی،دروغ را تکنیک ،مفت خوری را زرنگی ،  حقه بازی را سیاست و ریا را دیانت می پندارند ؟

ریشه این معضل کجاست ؟

آیا در آموزش وپرورش است ؟ آیا در روش تربیتی خانواده هاست ؟یا نگرش کنونی ما ازتعلیم و تربیت است ؛ شاید ما به فرزندان خود فقط میوه چیدن را یاد می دهیم نه کشاورزی را .علم تعلیم و تربیت خود معنویت نمی باشد بلکه روشی است که فرزندان ما را به معنویت می رساند . معنویت یاددادنی نیست بلکه نتیجه یک فرآیند علمی تعلیم و تربیتی است.

شاید این اشتباه باشد که بخواهیم معنویت را مستقیما از طریق افراد خاصی درمدارس آموزش بدهیم و اجرا کنیم زیرا که معنویت میوه تعلیم وتربیت است؛  هیچ گروه و یا مللی نمی تواند ادعای تملیک تعلیم و تربیت را داشته باشد زیرا که تعلیم وتربیت یک علم است که سیر تکاملی آن قرن ها طول کشیده ، افراد گوناگونی از ملیت ها و مسلک های گوناگون در آن دخیل بوده اند ، ناهنجاری های اجتماعی امروزی ما نتیجه بی توجهی دیروز مسئولان به اهمیت تعلیم وتربیت به عنون یک علم می باشد وبی توجهی امروز مسئولین به تعلیم وتربیت فاجعه های خطرناک تری را برای فردای اجتماع ما به ارمغان خواهد آوردکه هیچ کس ازآن مصون نخواهد ماند .

یادگیری و آموزش زمان خاص خود را دارد و آن هم فقط درسیستم آموزش میسر است ، البته خانواده هم تاثیر دارد اما نه به اندازه سیستم آموزشی کشور ، زیرا که همه والدین مجری متخصص تعلیم و تربیت نیستند.

با همه این اوصاف ؛ هنگامی که دانش آموزان تحت تعلیمات اجتماعی قرارگرفته ، قادر خواهند بود هویت خود و اطرافیان خود را به خوبی بشناسند و از طریق ایفای نقش قادر خواهند بود بر افراد و جامعه خود تاثیرگذار باشند ؛ آنها قادرخواهند بود بهتر تبادل اطلاعات داشته باشند و بتوانند به راحتی عقاید و احساسات خویش را بیان کنند و به صورت جمعی و اجتماعی به فعالیت بپردازند و برای خود و دیگران ارزش قائل باشند و از جمع بودن لذت ببرند . حال با توجه به بحث مذکور ، شما کیفیت وکمیت آموزش درس تعلیمات اجتماعی را درکشورمان چگونه ارزیابی می کنید و چه راهکاری را توصیه می کنید؟

درتعریف اهداف درسی تعلیمات اجتماعی آمده است..." آگاهی ازمفهوم نیاز، آگاهی از اهمیت مشارکت درامور سیاسی، آگاهی از درک متقابل مردم با حکومت و حکومت با مردم ."

بنابراین ، طبق اهداف جامع مشخص شده در درس تعلیمات اجتماعی تقویت روحیه همکاری مشارکت سیاسی ،جمع گرایی، مثبت گرایی،احساس مسئولیت و احترام می باشد .

چرا فرزندان ما هیچ علاقه ای به کارهای جمعی ومشارکتی ندارند ؟

چرا عقاید خودرا با هراس مطرح می کنند ؟

آری !

بستر و سرریز زندگی اجتماعی فراهم نیست و مسئولیت آن متوجه کسانی است که جو امنیتی را به جو اجتماعی و فرهنگی ترجیح می دهند که فرزندان ما آن گونه که آموزش می بینند بزرگ نمی شوند ،بلکه آن طور که بزرگ می شوند به همان روش هم یاد می گیرند و تربیت می شوند.

بنابراین با توجه به بحران های اخلاقی ورفتاری واجتماعی جامعه امروزی ما، ضرورت آموزش موثر و جامع تعلیمات اجتماعی به صورت کاملا" علمی و غیرجناحی بیش از هر زمان دیگر احساس می شود.

منتشرشده در دیدگاه

feyzipourdid با علاقه ی خاصی یادداشت های «  هویت معلمی من  » ، با قلمی صریح ، صحیح ، ساده ، واقعی و کمی شاکی (و به تبع آن دل آزار بعضی ) توسط آقای " حمید جعفری " و سپس نظرات همکاران عزیز را می خوانم .

 من نیز با تجربه ها و دیدگاه های ایشان آشنا هستم (ولی نه همه را ) ، و تقریبا می توانم اکثر نوشته هایشان را تایید کنم .می دانم که، آقا حمید  علی رغم اطلاع از شدت و طرز بازخوردها ، اقدام به نوشتن سریالی کرده اند که این کار در حال و هوای فعلی به مقداری  شهامت ، دردمندی و بی ریایی ، نیازمند است . (همکاران عزیز همان طور که از سخن ارد پادشاه اشکانی پیداست من و تو تولید همان میر ناتوانیم و مقصر اصلی اوست و نباید از چشم همدیگر وآقا حمیدها دید ) ؛ چرا منی که از هویت معلمی ام آگاه بودم ، شجاعتم و قلمم را به دست نگرفتم و ننوشتم .

بنایراین از آقای حمید جعفری برای نوشتن و نشر تجارب و عقایدشان بدون کوچک ترین خودسانسوری و بی ریایی بسیار سپاسگزارم .

اما ، در این بی حوصلگی خودم، وظیفه دانستم که موضوعی را مطرح کنم که بسیاری از ماها و همچنین آقا حمید ، مراعاتش نمی کنیم . ضرب المثلی داریم که می گوید : یا از سر می زنیم یا از پا ! و یا حکایت پیرمرد و مهمان خانه ، همه مجهز به قالبی شده ایم که با آن برای رد یا قبولی کسی یا چیزی استفاده می کنیم . تحمل مخالف عقیده ی خودمان را نداریم و کوچک ترین اعتراض و انتقاد را به منزله ی بی حرمتی و بی احترامی و توهین در سطوح عمومی و کمی در سطوح بالاتر به منزله ی جرم و اخلال در نظم عمومی و توهین به ... تلقی می شود .

چرا توانایی بحث و گفت و گو در من کم است ؟ اگر می خواهم که اعتراضم و انتقادم به خوبی شنیده شده و پاسخی منطقی بگیرم ، باید خود شنونده ای خوب و منطقی شوم . مخالف تفکرم را تحمل و قبول کنم البته تا جایی که زیان و صدمه ای وارد نسازد .

 آقا حمید عزیز، باور کنید که آنچه را که شاهدیم ، فقط شکل ظاهری اش را می بینیم ، یکی زیرمیزی می گیرد تا جراحی کند ،تا حکم عوض کند ،تا تدریس کند ،تا مالیات کم برآورد کند ، تا استخدام کند و تاهای بسیار دیگر، اینها همه ظاهر موضوع است  ؛ آلودگی ها موقعی جای تامل و تعجب می گیرد که بیش از حد معمول مشاهده شود . اگر شما در طی سالیان به یکی دو مورد از مواردی که ذکر نموده اید برخورد کرده بودید ،بی شک وادار به چنین عکس العملی نمی شدید و شاید خود را ملزم به حل مسئله با خود مورد می کردید  ؛ اما متاسفانه آلودگی فعلی ، طبیعی نیست و منابع و عواملی مسبب ایجاد و تشدید کردارها و گفتارها و پندارهای این چنینی شده است .

 باور کنیم که ، زندگی هر کس با مشکلات منحصربه فرد خودش به علاوه ی مشکلات عمومی به قدری سنگینی می کند که تحمل کوچک ترین وزنه ای را نداریم و صددرصد بی تعارف ،ردش خواهیم کرد ؛ درست مانند وزنه برداری که توانایی حداکثر 200 کیلوگرم را داراست ولی با افزودن یک گرم ،نعره ای سرخواهد داد و شاید وزنه ی 001 / 200   کیلوگرمی را بر سکو بکوبد  !

با مواخذه کردن من ،شاید لحظه ای مرا به خود آوری ولی آن وزنه ها را چه کنم ؟ نمی دانم کدام را در اولویت قرار دهم ؟

روش کاهش وزنه ها را نمی دانم و در آلودگی ها غوطه می خورم ،چه بخواهی ،چه نخواهی ! شاید به جای چنین انتقادهایی که کمی بی رحمانه موجب درد بیشتر و آن هم موجب عدم پذیرش واقعیت و پافشاری بر آنچه هستم شود .

بهتر است که راه تغییر را اگر یافته ام را به دیگران پیشنهاد کنم ،تجارب مثبتم را به اشتراک گذارم ، تغییر را در عمل نشان دهم نه با امر و نهی همیشگی ، همدلی ، همفکری ، همکاری و تعهد (واقعی ) و احترام و عزت کلام را با هر انسانی و با هر عقیده ای را به کار بندم .

نظرات من نیز مانند همان امر و نهی های همیشگی شد .

ببخشید ولی خواستم با حمید آقا سخن دلی گویم و بس .

    «ریشه ی کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .»

                                   ( ارد بزرگ)

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور