مردم ایران در طول زندگی خود هرگز آموزش های لازم برای مدیریت و کنترل خشم خود نمی بینند؛ کودکان و نوجوانان و جوانان ما بی انکه با راهکارهای کنترل عصبانیت آشنا شوند هریک به نحوی قربانی خشونت حاصل از این نا آگاهی میشوند.
" اعصاب ندارم" جمله ای که هریک از ما روزانه حداقل یک بار آن را می گوییم یا در خوش بینانه ترین حالت شنونده آن در زمانها و مکان های مختلف هستیم. جمله ای که متاسقانه آن را از زبان اقشار و طبقات مختلف مردم می شنویم. اصطلاحی که معمولا به عنوان اعصاب ندارم بین ایرانیان مرسوم است حالتی را حکایت می کند که شخص قادر به کنترل خشم و عصبانیت نیست و با گفتن این جمله سعی می کند اطرافیان خود را از این موضوع آگاه کند تا بتواند مقداری از بار روانی حاصل از این عدم کنترل را بکاهد.
گاهی این عدم کنترل خشم یا نداشتن اعصاب به جار جنجالی در خانه یا محل کار یا خیابان می انجامد که معمولا با وساطت اطرافیان ختم به خیر می شود و گاهی هم این وساطت ها چاره ساز نمی شوند و این اعصاب نداشتن موجب می شود فرد خود یا دیگری را از زندگی ساقط کند. دادگاه های ایران مملو از پرونده هایی است که مهمترین عامل تشکیل آنها همین داشتن اعصاب است. شاید به جرات بتوان گفت اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در کنار تمام تفاوت هایشان در یک نقطه مشترک هستند و آن نداشتن اعصاب است. راننده تاکسی؛ پرستار بیمارستان؛ منشی پزشکی حاذق؛ فوتبالیست یا ورزشکار معروف یا حتی مجریان تلویزیون و هنر پیشه های به اصلاح الگو هم بسیاری از اوقات روان، آبرو و اعتبار خود را به سبب نداشتن اعصاب و حواله مشت و لگد به اطرافیان از دست می دهند.
دکتر فاطمه امیر آبادی روان شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی می گوید خشم یکی از هیجانات خدادادی است و به منزله رشد انسانی در سیر تکامل بشریت همیشه حضور داشته است. در انسان های بدوی خشم ابزاری در جهت حفظ جان بوده است. اما در این سیر تکامل نحوه بروز خشم، مکان و زمان آن نیز بسیار تغییر کرده است.
امیر آبادی می گوید: افراد در طی رشد خود از کودکی تا بزرگسالی با شرایطی روبرو می شوند که در روان شناسی به آنها ناکامی گفته میشود، شرایطی که به زبان ساده میتوان گفت طبق انتظارات فرد نیست. به عنوان مثال ماشینی می خواهد که توانایی تهیه آن را ندارد یا دوست دارد چیزی را داشته باشد که نمی تواند. در کودکی شرایط ناکامی بسیار کوچک بوده و به راحتی قابل تغییر هستند مثلا کودکی اسباب بازی می خواهد اما در دسترس اش نیست. در این شرایط با کمی سر و صدا می تواند پدر و مادر را راضی کند که برایش اسباب بازی را تهیه کنند. اما این موضوع تا یک زمانی ادامه دارد و بعد از آن در بزرگسالی با سر و صدا راه انداختن نمی توان چیزی را بدست آورد.
این روان شناس می افزاید: نکته ای که در مورد خودتنظیمی های روانی باید به یاد داشت این است که افراد گمان می کنند مدیریت هیجان های آنها در دست دیگران است و می گویند" فلانی عصبانی ام کرد" "تو این شرایط اعصاب برایم نمانده است" "با این مشکلات چطور می توانم آرام باشم".اگر هر کدام از ما مسئولیت خشم ها و پرخاشگری هایمان را به گردن دیگران بیاندازیم، مطمئنا راحت تر است. اما تا چه زمانی می توانیم از آن فرار کنیم.
امیر آبادی ادامه میدهد: متاسفانه آنچه در جامعه ما در حال رخ دادن است آن است که نه تنها در خشم بلکه در ناتوانی ها و عدم انگیزه هایمان نیز به دنبال منبعی خارجی هستیم که ما را کنترل کند و شرایط بهینه ای را برای ما ایجاد کند. اما آیا واقعا مدیریت هیجانات ما دست دیگران است؟
آیا تا به حال از خود پرسیده ایم ما تا چه اندازه بر خودمان مسلط هستیم؟
شواهد موجود حاکی از آن است که ما به جای مدیریت هیجانات مان و به جای آنکه مسئولیت آنها را بپذیریم به خودمان اجازه می دهیم هر زمان و هر اندازه خواستیم هیجانات را بروز دهیم و سپس دنبال مقصر باشیم. مقصری که بتوانیم از طریق آن بروز بدون افسار هیجانات مان را توجیه کنیم.
کاش یاد بگیریم مدیریت هیجانات بخشی از مهارت های زندگی است و حد فاصل بین انسان و حیوانات است.
اینکه شرایط زندگی به ویژه برای قشر متوسط و ضعیف جامعه ایران روز به روز دشوارتر می شود، نباید دلیلی برای فرو فکندن بار سنگین خشم خود بر محیط باشد. البته نباید از نظر دور داشت که مردم ایران در طول زندگی خود هرگز آموزش های لازم برای مدیریت و کنترل خشم خود نمی بینند؛ کودکان و نوجوانان و جوانان ما بی انکه با راهکارهای کنترل عصبانیت آشنا شوند هریک به نحوی قربانی خشونت حاصل از این نا آگاهی می شوند.
کودکی که والدین اش کنترلی بر خشم خود ندارند قربانی خشونت پنهان و آشکار آنان می شود و نکته تلخ این داستان زمانی است که کودک یاد می گیرد خشمش را مانند والدین خود بروز دهد و این چرخه معیوب همچنان در طول نسل ها ادامه می یابد. نوجوانی که به سبب اقتضائات دوران بلوغ؛ مورد خشم معلم خود قرار می گیرد و از آنجایی که نه دانش آموز و نه متاسفانه معلم هیچک دام مهارت رفتار درست با یکدیگر را کسب نکرده اند فاجعه می آفرینند یا دانش آموز با سلاح سرد به زندگی معلمش خاتمه می دهد یا معلم با لوله پولیکا موجب قطع دست دانش آموز می شود
جوانی که به سبب هیجانات نادرست و القائات جاهلانه پاداش خیانت را مرگ می داند وقتی با چنین اتفاقی روبه رو می شود، از سر نادانی قمه و ساطور به دست می گیرد و مقابل چشم صدها همشهری دوربین به دست هم نوع خود را سلاخی می کند لزوما این جوان را نمی توان داعشی محسوب کرد، اگر جامعه یا خانواده طرز برخورد درست با هیجانات و تلخی ها را به وی آموزش داده بود شاید این خیانت تنها یک زخم کوچک در روحش می شد تا طناب دار دور گردنش.
به گفته دکتر امیر آبادی در کشورهای پیشرفته برای مدیریت خشم کلاس ها و دوره های آموزشی خاصی طراحی شده است که همه آنها بر مهارت خودتنظیمی تکیه می کنند.
مهارت خودتنظیمی نه تنها در خشم بلکه بر هیجانات، انگیزه ها و توانایی های فرد نیز تاثیرگذار است و به معنای توانایی فرد در تنظیم خود است. شاید به همین دلیل است که دادگاه های کشورهای اروپایی به نسبت جمعیت شان بسیار خلوت تر از مراکز دادرسی ایران است.
اما در کنار تمام بحث های انجام شده همان طور که دکتر امیر آبادی تاکید کردند هرگز نباید شرایط بیرونی دلیلی بر به هم ریختگی درونی انسان باشد که اگر چنین شود باید دوباره به عهد جنگل بازگشت.
تا هرکس آزادانه خشمش را روی دیگری خالی کند و سیر این چرخه انسان را از انسانیت دور کند.
بهار نیوز
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.