بسم الله الرحمن الرحیم
هیات محترم دولت جمهوری اسلامی ایران
باسلام و احترام
بی شک شما ،در شرایط کنونی، همگی بر تنگناها و فشارهای سخت معیشتی بر خانواده های فرهنگیان دلسوز ایران واقفید و در این راستا، دل نوشته،نامه و استدعاهای زیادی به حضورتان تقدیم شده ،که متاسفانه هنوز اقدامی صورت نیافته و فرزندان خانواده های آنها چشم به راه! راست می گویند بعضی ها ! اکثریت جامعه ی فرهنگیان به دولت تدبیر امید رای داده اند، پس تدبیرتان و امیدمان را همواره طلب داریم.
بزرگان دولت!
آنچه پیش روی تان عرض می شود موید دلسوزی و نمونه دغدغه های فرهنگیان این کشور است، تقاضاییhست از همان جنس و در راهی دگر.
دبیرستان شهیدحسینی (دوره اول متوسطه) در شهرستان نورآباد لرستان،با جمعیت 220 نفر دانش آموز مستعد و کوشا،با 60 نفر دانش آموز یتیم ،بی سرپرست و تحت حمایت نهادها و موسسات خیریه، در محله محروم شهرمان، از ابتدای مهر 93تاکنون 500هزارتومان سرانه دولتی دریافت نموده است،اغلب هزینه با مشارکت اولیاء دانش آموزان پرداخت و اداره می شود، موردی از این هزینه ها، راه اندازی سایت آموزشگاه ،با توجه به اهمیت اینترنت و تکنولوژی IT و کتاب فناوری دوره متوسطه اول است.
دلسوزان مردم
دانش آموزی یتیم ، روشندل و مستعد که به صورت تلفیقی در این آموزشگاه مشغول تحصیل است،به جهت دانلود فایل صوتی دروس و نرم افزاری ویژه نابینایان،به دفتر آموزشگاه مراجعه نمود،که متاسفانه به علت پایین بودن سرعت اینترنت و محدودیت حجمی،ما را شرمنده خویش نمود و دست خالی راهی کلاسش نمودیم و با آهی سرد چنین گفت "ای کاش مثل آب و برق،اینترنت تان هم رایگان بود،اینترنت که مثل آب و برق نیست که برای عرضه اش ،هزینه زیادی صورت گیرد". آرزوی این دانش آموزان و اهمیت تکنولوژی و اینترنت پاک در مدارس ایران، همگان را در پیشگاه خداوند دانا و در برابر حق این فرزندان ! مسئول می نمایید که بیاییم این حق ساده میسر را ! از این عزیزان،دریغ ننمایم.
بزرگان!
در دولت گذشته به علت نبود سرانه کافی ،مدارس از پرداخت هزینه های آب وبرق ،معاف گردیدند و بی شک اقدام خوبی بود ؛ پس ضرورت می نماید استفاده اینترنت ،به قول آن دانش آموز روشندل چون آب و برق ،درمدارس ایران رایگان شود تاخدمتی و وظیفه ای در پیشگاه یگانه دو عالم وخور فرزندان ملت ایران ، انجام شود.
دعای فرزندان ایران هماره همراه دلسوزان باد
محمدکرم احمدی مدیردبیرستان شهید حسینی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در هیجانیترین لحظهها تنها لبخندی بر لبانش مینشست. دینی درس میداد و گویا کمی عربی. گذر زمان بر پوشش و چهرهاش کمترین اثر را گذاشته بود. ته ریشی سپید، پیراهنی روی شلوار، کفشی سیاه و کمی خاکآلود. پسرش در دبیرستان دیگری دانشآموزم بود. به روز شده پدر بود، از اینرو نسبت به پسران دیگر کم حرف و آرام. روزی که به نسبت آنها پی بردم، پیش پسر از بزرگواری پدر سخن گفتم و از او به نیکی یاد کردم. اما پسر دل خوشی از پدر نداشت. میگفت پدرم انگار در سال ۵۷ مانده است. از الگوی پوشاکش بگیر تا اندیشههای پاک انقلابیاش، همه در آن سالها به مکثی طولانی دچار گردیدهاند. بسیاری از هم رزمانش زندگی خوبی دست و پا کردهاند و خانه و ماشین و امکانات شان روبه راه است و ما همچنان در خانهای اجارهای به سر میبریم و با دستمزد شندرغاز معلمی سر میکنیم و همواره هَشتمان گرو نُهمان است!
هرچه به پدر میگوییم تو هم مانند بسیاری از فرهنگیان دیگر که کلاس خصوصی میروند یا آموزشگاه درس میدهند و یا شغل دوم و سومی دارند، کاری بکن. مُردیم از بیپولی و حسرت و اجارهنشینی! میگوید من نمیتوانم. من معلمم و به اصول معلمی پایبند. شغل من شغل انبیاست! من نمیتوانم وارد روابط اقتصادی پرشبهه کنونی شوم و دینم را به پای خواستههای شما بگذارم! نمیتوانم از معلمیام کم بگذارم و انرژیام را برای شغل دومم نگه دارم و دستمزدم را حرام! کنم. هرچه اصرار میکنیم که زمانه عوض شده و دستمزدِ ناچیز تو به هزینههای روزافزون ما نمیرسد. حرف حرفِ خودش است و کار و کار خودش. برای همین هم هست که چند سالی است با هم سرسنگینایم و البته مادر هم با ماست. با شنیدن این سخنان دلم گرفت. پیرمرد در آستانه بازنشستگی، هنوز خانهای نداشت. آن مردِ آرام دبیرستان، برای ماندن بر اصول خویش چه فشاری را بر خود هموار میکرد. در دیدارهای پس از آن گفت و شنود، احترامم به او بیشتر شد اما هیچگاه به خود اجازه ندادم دربارهاش با پیرمرد سخن بگویم. او نمیخواست مانند بسیاری از معلمان که برای سرخ نگهداشتن چهره خویش در میان سر و همسر و فامیل، خود را به در و دیوار بزند تا درآمد یک کارمند عادی را داشته باشد. او میخواست تنها از راه معلمی زندگی بگذراند و این گناه کمی نبود!
آن هم با خانهای اجارهای. بیگمان خانوادهاش این رفتار را به حساب بیعرضگیاش میگذاشتند و چه سخت است این نگاه از سوی زن و فرزند! بزرگی میگفت در جامعه پولی شده ما رفتن به سوی خوبیها سُرسُرهای با شیب زیاد را میماند که یک لحظه لغزش انسان را به دلِ زشتیها و بدخوییها میبرد.
جامعه خوب آن نیست که در تریبونها و رسانهها از خوبی سخن بگویند و از زشتیها نهی کنند، بلکه جامعه با فضیلت، جامعهای است که زمینه انجام کارهای بد را نیز از میان بردارد. ولی آیا جامعه ما چنین است؟
مدتی پیش شنیدم که پیرمرد یکی دوسال پس از بازنشستگی در سکوت همکاران و مدرسه و اداره چشم از جهان فرو بسته و با اصولش به آرامش رسیده است- دست کم امیدوارم. او همچنان خانهای نداشت و با حقوق بازنشستگی پس از ٣٠سال معلمی پاک و نیالوده، چهره در نقاب خاک کشید. اما آیا باید سزای پافشاری بر خوب ماندنِ آن مرد سپید مو چنین پایانی باشد!؟....
ما هنوز شورایی زیستن را در عمل نپذیرفته ایم ، گاهی ژست " شوراگرایی " را به خود می گیریم ولی واقع امر آن است که آن را در عمل قبول نداریم ، بلکه تنها دیدگاه خودمان را قبول داریم و این سرمنشا همه تناقضات عمیق در جوامع است . بحث و گفت و گو را دوست نداریم ؛ پافشاری بر قبولاندن نظر خودمان می کنیم و بر این اساس کمتر به اهداف اجتماعی مان دسترسی می یابیم . در عالم پذیرش دیگران نیستیم ، درصدد قبولاندن خودمان هستیم .
بایستی نگاه مان را از سوی خود به جامعه برگردانیم و برای دیگران هم حق قائل شویم تا بتوانیم به جمع بپیوندیم . هزاران سال از زندگی اجتماعی بشر می گذرد ، اگر تاریخ را مطالعه کنیم همواره شاهد سلطه فکر و اندیشه گروهی خاص بر جوامع خواهیم بود و جوامع نیز به این شیوه خو گرفته اند .آزادی و استفاده صحیح از آن را نه می شناسیم و نه تجربه کرده ایم . همواره حق از آن مدعیان فرمانروایی بوده است و برای خود حقی نیافته ایم . بدین جهت نیز همیشه ناراضی بوده ایم . حال می خواهیم از حقوق انسانی و نعمت های خدا داد خود بهره مند شویم ؛ چه باید بکنیم و چگونه این راه طولانی را شروع کنیم ؟
از خود شروع کنیم و از موانع نهراسیم ؛ اولین مانع در ادامه راه ، حضور مدعیان برتری از دیگران است که به منظور ممانعت از حرکت های آزادی بخش ، چماق تکفیر برداشته و بر آزادی خواهان فرود می آورند . دومین مانع این است که ما آزاد اندیشی را تمرین نکرده ایم و یا نگذاشته اند تمرین کنیم . ولی فراموش نکنیم که این قبیل موانع و هزاران مانع رنگارنگ در همه جا رخ می نمایند .
" حوصله و ممارست " دو ویژگی لازمه موفقیت است ، پرهیز از شتاب زدگی و پذیرش تدریجی در امور و یا به اصطلاح معمول ، حرک گام به گام نیز بایستی به راهکارها افزوده گردد .
هرگاه مطالبات و پیگیری ها شتاب زده و یک شبه باشند هرگز به جایی نخواهند رسید .
فرهنگ سازی ، زمینه پیشرفت هر فکر صحیح است . شفافیت در طرح موضوعات ، بر توفیقات می افزاید . مطالباتی که طی زمانی طولانی انباشته شده اند ، بایستی به تدریج برطرف گردند . طرح چند موضوع با هم ، می تواند موجب نابه سامانی شود .
نگاه ها بایستی تغییر یابند . نگاه های منفی خسارت بار است . نگاه ها را بایستی به سوی موجودی ها نه کاستی ها انداخت و ازموجودی ها بهره گرفت و به تدریج آن را توسعه داد . بدبینی بلای عظیم جوامع است ، به جای آن اعتمادسازی بستر مناسب پیشرفت و تعالی بشر را فراهم می آورد . استفاده از توانایی ها ، عامل خیر و برکت است ، در حالی که در برابر این اندیشه ، هستند نگاه هایی که تنها به ضعف ها و ناتوانی ها می نگرند .از به هم پیوستن توانایی ها ، سازندگی ها شروع می شود .
جامعه ای که تصمیم دارد زنده بماند و به راه پر تکاپوی خود تداوم بخشد باید نگاه های خود را عوض کند . از خود خواهی ها بکاهد ، دست ها را به هم زنجیر کند و از دانایی های سایر آحاد جامعه بهره بگیرد . صاحبان اندیشه و مورد وثوق را فرصت دهیم تا وارد صحنه شوند و حلقه های تنگ را بگشاییم و وسعت بخشیم . به حرف ها جامعه عمل بپوشانیم و زمینه های " مشارکت ملی " را فراهم آوریم ؛ بی تردید در فضایی که این چنین رقم خواهد خورد همه ناظر شکوفایی بسیار خواهند بود .
گروه گزارش/
شاید تصورش را هم نمی کرد که در فاصله حدود دو هفته از انتشار گفت و گویش با سخن معلم ( این جا ) بتواند با آقای فانی دیدار نموده و با او گفت و گو کند .
دیداری که بنا بر گفته این آموزگار تقاضایش را از مهر ماه سال گذشته تقدیم دفتر وزیر نموده بود و بیش از 9 ماه در صف انتظار ایستاده بود ...
« خاتون جا باد پر » آموزگاری که بیش از 5 سال در یک کانتینردرس داد . او 5 سال بردبارانه و دلسوزانه با غنچه های زندگی به تعلیم و تعلم پرداخت و البته در این مدت خیلی ها خبری از او نگرفتند ...
او فکرش را نمی کرد که زمانه این چنین با او با نامهربانی سخن بگوید و رفتار دوستانش در این مدت محنت او را صد چندان نماید ...
او در این دیدار صمیمانه ، با فانی از دردهایش گفت ...
این که تنها به خاطر فعالیت هایی که همه آن ها در جهت منافع معلمان و آموزش و پرورش بوده است و او را به جرم " ناکرده " به کانتینری تبعیدش کردند هر چند او بهترین لحظه های زندگی و عمرش را همین 5 سال می داند که با محروم ترین بچه های جامعه سر کرده است .
آموزگاری که چون سایر معلمان در موقع آتش سوزی کلاسش - تراژدی نامیمون و همزاد مدارس محروم ایران در سال های اخیر که شین آباد غم انگیزترین و تاثرآورترین آن بود - عاشقانه به کمک شاگردانش شتافت و سلامتی دستانش را هدیه راه نوباوگانش نمود .
او هنوز این کار را نه فداکاری و یا منتی بر سر شاگردانش که وظیفه اخلاقی و انسانی خود دانسته و می داند .
فانی در این دیدار با او رفتاری به غایت مهربانانه داشته و او از این رفتار مردمی و معلمانه وزیر آموزش و پرورش بسیار خرسند و راضی بوده است .
" باد پر " که بیش از 27 سال با دانش آموزان مقطع ابتدایی سر می کند از مشکلات و مسائل آموزگاران و معلمان مقطع ابتدایی گفت . این که اگر هر کاری هم برای این معلمان شود باز هم کم جلوه می نماید .
او کار آموزگاران را بسیار سخت و مشقت بار و با حقوقی کم می داند و از مظلومیت معلمان ابتدایی می گوید .
او از آموزگاری سخن راند که در حال حاضر با همسر و فرزندانش در پارکینگ یک خانه زندگی می گذراند و با سیلی صورتش را سرخ نگه داشته است . آموزگاری که توان خرید یک کیلو گوشت را هم ندارد ...
« باد پر » در موقع بازگویی این سخنان اشک بر چشمانش جاری می شود و این را هم به سخن معلم می گوید که چشمان فانی نیز در موقع شنیدن این دردها و واگویه ها ، لبریز از اشک شده است...
« بادپر » بر خلاف برخی و شاید بسیاری از معلمان که فانی را " وزیری ناکارآمد و محافظه کار " می خوانند نظری متفاوت ارائه می کند.
او فانی را وزیری می داند که به فکر معلمان است ، از جنس معلمان است و البته این سخن را با صلابت و با تعصب می گوید و از آن دفاع می کند .
« آموزگار کانتینری » فانی را وزیری می داند که می خواهد برای معلمان کار کند اما شاید مثل برخی از وزرای سابقش اهل جار زدن و شیپور زدن نیست !
شاید اگر فانی هم مثل برخی از وزرای قبلی موقع صحبت بالا و پایین می پرید و با هیجان حرف می زد و وعده های ناشدنی به معلمان و مردم می داد اکنون این چنین در حاشیه نبود و مظلوم واقع نمی شد ...
بادپر به سخن معلم می گوید که این حرف ها را برای خوشایند کسی نمی زند چون که زمان زیادی به بازنشستگی اش نمانده است و نه به دنبال پست و مقام که تنها دل خوشی اش همان آموزگاری و سر و کله زدن با دانش آموزان ابتدایی است .
این آموزگار سخت ترین دوران ابتدایی را مربوط به زمان وزارت آقای حاجی بابایی می داند و انتقادش از این وزیر موقع صحبت کردن به حد " فریاد " می رسد ...
وزیری که یک سال به این مقطع اضافه کرد ، معلمانی را به این دوره فرستاد که نه دانشی و نه انگیزه ای برای تدریس در این مقطع نداشتند و حتی در مدارس آزمایشگاه و کتابخانه و ... را هم به کلاس تبدیل کردند چون وزیر این گونه خواسته بود و البته خیلی ها هم سر شان را در برف کرده و با نیکی از او یاد می کنند !
او در مورد رفتار مجلسی ها با فانی و این که شمشیر استیضاح را بالای سر او نگاه داشته اند به سخن معلم می گوید که رفتار این مجلسی ها ناشی از صداقت نیست ، آن ها به فکر خودشان هستند و نه معلمان و همین بس !
آن ها به دنبال چیزهای دیگری هستند اما قطعا این را می دانم که دل شان نه برای معلمان می سوزد و نه برای آینده آموزش و پرورش ...
« بادپر » با اراده و با جدیت به سخن معلم می گوید :
اگر فانی و حتی مجلس اجازه بدهد با عنوان " یک آموزگار " در مجلس حاضر شده و از فانی دفاع خواهم کرد !
او از رفتار وزیر هم گلایه ای دارد . این که چرا وزیر آموزش و پرورش در مراسم آقای خشخاشی در بروجرد حاضر نشده بود .
حضور آقای فانی می توانست دل ها را به هم نزدیک کند و مرهمی باشد برای خانواده دل سوخته اش ...
پایان گزارش /
گروه گزارش/
با توجه به نزدیک بودن به زمان انتخابات شورایاری ها و نیز زمینه سازی برای کیفی تر نمودن این پروسه اجتماعی ، گروهی از فعالان اجتماعی و فرهنگیان نشستی را روز سه شنبه با رئیس سازمان های مردم نهاد منطقه 9 تهران برگزار نمودند .
در این هم اندیشی ضمن آسیب شناسی وضعیت سرای محلات ، بر مشارکت و ائتلاف فعالان و نخبگان اجتماعی به ویژه فرهنگیان در این دوره از انتخابات شورایاری ها تاکید شد .
در ابتدای جلسه ، آقای فیروز باقرپور فرزین ؛ رئیس سازمان های مردم نهاد منطقه 9 تهران گفت :
« متاسفانه در حال حاضر سرای محلات تبدیل به بنگاه های اقتصادی شده است .
سعی و تلاش ما این است که سرای محلات را از حالت " تجاری " خارج کرده و به یک مکان فرهنگی و اجتماعی تبدیل کنیم . این جلسه ما دولتی نیست ، ما گروهی هستیم که برای شورایاری محلات کاندید شده ایم و قصد داریم وظایف مان را مرور کنیم . نیازهای محلات را شناسایی کنیم و سپس در رفع آن ها تلاش کنیم .صدای فرد به جایی نمی رسد اما ما می خواهیم به صورت جمعی فعالیت داشته باشیم .
این که برخی می گویند به ما مربوط نیست درست نیست ؛ به ما به عنوان " فعالان اجتماعی " همه چیز مربوط است .من یک " سمن " هستم و فعالیت اجتماعی می کنم .
ما از این پس جلسات را به صورت مرتب و ماهیانه خواهیم داشت .این موجب افزایش مشارکت اجتماعی و ارتقاء آگاهی های اجتماعی خواهد شد .این مهم است که افراد بدانند در محله شان چه کسی و یا کسانی کاندیدای شورایاری هستند . »
مدیر سایت سخن معلم گفت : « ما هم باور داریم که این مشارکت های اجتماعی باید در جامعه نهادینه شود .البته به این مساله اذعان داریم افرادی که بعضا نامزد سرای محلات و شورایاری ها شده اند به دنبال استفاده از رانت و یا ارتباط گیری با شهرداران نواحی و یا حتی شهردار منطقه و سطوح بالاتر هستند .
در واقع ، به جای نهادینه کردن مشارکت اجتماعی و یا ارتقاء آگاهی های اجتماعی – همان گونه که شما فرمودید – به دنبال دیدگاه " اقتصادی و یا تجاری " و تقدم منافع شخصی شان بر منافع جمعی هستند .متاسفانه سرای محلات ما محلی برای " فرهنگ سازی " و یا " شهروند مداری " نبوده و یا درجه ی آن خیلی کم رنگ بوده است . »
علی پورسلیمان تاکید کرد : « کارکرد غالب شورای محلات تا کنون در این فاز بوده است . شاید هم دلیل آن این است که نخبگان جامعه نسبت به این گونه فعالیت ها بی رغبت بوده اند و تصور کرده و می کنند که همیشه تحولات و یا تغییرات باید از " بالا " شروع شود و در نقطه مقابل فعالیت در سطوح و لایه های جامعه به نتیجه ی مهمی نمی رسد و اصطلاحا " آب در هاون کوبیدن " است .
نقطه ثقل فعالیت ما در سخن معلم به عنوان یک رسانه عمومی این بوده است که فرهنگیان با توجه به تعداد و وزنی که دارند در این شوراها ورود پیدا کرده و تاثیرگذار باشند .این شوراها باید نظارت بیشتر و موثری بر مدیریت شهری داشته باشند .
ورود فرهنگیان و نخبگان در این شوراها می تواند کارکرد محلات را" واقعی " کرده و آن را از حالت " فرمایشی و یا صوری " خارج کند . ما در بحث شورایاری ها تاکنون دو کار عمده انجام داده ایم : تا کنون بالغ بر بیش از 20 هزار پیامک به فرهنگیان شهر تهران ارسال نموده ایم و به صورت فراخوان از همه ی آن ها دعوت کرده ایم که در این امر مشارکت گسترده داشته باشند .به نظر هم می رسد مشارکت فرهنگیان و معلمان در این دوره بیشتر بوده است .دیگر این که از همه فرهنگیان دعوت کرده ایم - پس از این که اسامی آن تایید و نهایی شد - می توانند در سایت سخن معلم خود را معرفی کرده و برنامه های خود را تشریح کنند .
البته امیدواریم که چنین نشست هایی فقط محدود و منحصر به زمان انتخابات نباشد و حتی پس از آن با قوت بیشتر و استفاده از نظرات کارشناسی در ارتباط با همه 374 محله تهران برگزار شود . »
آقای رضا مرادی از فرهنگیان کاندید شورایاری ها افزود :
« در حال حاضر ما از محله مهرآباد جنوبی نامزد بوده و از 7 نفر ، 4 نفر معلم هستیم .باور ما نیز بر این است که اکثر فرهنگیان به صورت گسترده و فراگیر در این کار مشارکت کرده و می توانند در تحولات تاثیرگذار باشند .این مشارکت می تواند همان گونه که در جلسه بیان شد ، شوراها را از آن حالت بنگاه اقتصادی خارج کند و خواسته هایی که هیچ سنخیتی با فرهنگ و منافع جامعه ندارد را به حالت " تعادل " برگرداند .من از فرهنگیان و معلمان می خواهم که با ارتباط مستمر با سایت سخن معلم ، دیدگاه ها و نظرات خود را حول موضوعات و مسائل مختلف به گوش جامعه و مسئولان برسانند »
آقای فرزین در ادامه ضمن خوش آمد به خانم شهبازی به عنوان دبیر کار گروه خیرین و رفاه اجتماعی منطقه تصریح کرد : « من خیلی خوشحال هستم که در این دوره فرهنگیان و معلمان ورود خوبی دارند .به نظر من ، جامعه فرهنگی باید خیلی زودتر از این ها وارد می شد .فرهنگیان می توانند از این بستر به عنوان " آموزش اجتماعی " استفاده کنند .ما باید بدانیم تعاملات و آداب اجتماعی چگونه است . تا امروز خیلی بد عمل شده است .
شورایاری ها چشم و گوش شورای شهر در محلات و مناطق هستند .من امید دارم که این تعامل بین سازمان های مردم نهاد که منتسب به شورا هستند و طیف فرهنگیان در این محلات و سایر محلات برقرار شود و البته بنده این مساله را به کمیسیون اجتماعی شورای شهر منعکس می کنم .ستاد که با این کمیسیون در ارتباط است می تواند مشکلات و مسائل را حتی در سطح " شورا " مطرح کند .
ضمنا بنده این موضوع را به ستاد اطلاع می دهم که حتما به " معین " ها انعکاس دهد که آن ها فرهنگیان را در محلات رصد و شناسایی کنند .
قطعا بنده آدرس سایت سخن معلم را به ستاد و معین ها ارائه خواهم نمود و پی گیری کنند و طبق آن چیزی که شما در رسانه مشخص کرده اید در مناطق و محلات وارد شوند و و فرهنگیان و معلمان را شناسایی کنند و این ائتلافی باشد بین سازمان های مردم نهاد و فرهنگیان .»
خانم شهبازی در پایان تصریح نمود : « متاسفانه در دوره های قبل ، شورایاری ها یک حالت مخفی داشت و مردم بیشتر موقع رای گیری متوجه این نهاد می شدند اما به حمد الله این دوره اطلاع رسانی خوبی انجام شد .خوشبختانه این دوره افراد توان مندی آمده اند و امید که با تعامل و هم فکری وضعیت موجود متحول شود .»
پایان گزارش /
آموزش و اهميت آن در عصر جهاني شدن
با ورود به عصر جهاني شدن يا به تعبير «مك لوهان» تأسيس دهكده جهاني اين عنصر بيش از پيش تقويت شده و نقشهاي بزرگتري را بر عهده گرفته است. در اين دوران مكان و جغرافيا كاركردهاي قبلي خود را از دست داده و دچار فشردگي شدهاند. ديگر نميتوان در محيطي خاص گونهاي از رفتارها و عملكردها را متناسب با آن محيط داشته باشيم و حُسن و قبح آن را نيز براساس مقتضيات آن محيط توجيه نماييم. امروزه هر عملي و هر اقدام اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ... به طور همزمان در تمام دنيا در معرض نگاه است و در هر گوشهاي از كره زمين تأثيرگذار. چارچوبها و مرزهاي گذشته شكسته شده و هويتها ديگر براساس شناسههاي قديم شكل نميگيرد. سياستهاي اقتصادي مستقل در يك كشور زير ذرهبين جهانيان قرار دارد و اگر اين سياستها باعث افزايش فقر و بيكاري شود بدون شك در تمام دنيا تأثيرگذار است و به همين خاطر دولتهاي ملي تا اندازه زيادي نقش و كاركرد خود را به سازمانهاي جهاني مانند صندوق بينالمللي پول، سازمان تجارت جهاني و ... سپردهاند. در چنين دنيايي توسعه دانش و گسترش آموزش و چگونگي و كيفيت آن عنصر مهمي است كه ميتواند سرمايههاي زيادي را از گوشه و كنار جهان جذب كند، باعث افزايش اشتغال و رفاه عمومي گردد، فرهنگ ملي و بومي را در سطح جهان مطرح و آن را تبليغ كند و سهم شايستهاي از مبادلات فرهنگي و اقتصادي را نصيب جامعه ما كند و غفلت و سستي در اين راه نيز ميتواند به سرعت كشور را به سمت فروپاشي اجتماعي، بحران اقتصادي، خلأ فرهنگي و هويتي، فرار مغزها و سرانجام تجزيهطلبي قومي و بنبست همهجانبه بكشاند.
جهاني شدن فرصت بسيار مهمي است كه كشور ما به مراتب بيشتر از ساير كشورها ميتواند از آن استفاده كند. به خاطر جوان بودن جامعه ايران، وسعت و اندازه آموزش و پرورش و آموزش عالي و تعداد زياد دانشآموز و دانشجو در ايران، وجود منابع عظيم طبيعي، ژئوپوليتيك مناسب، تاريخ و فرهنگ كهن و غني ايران و ديگر عوامل مهم و تأثيرگذاري كه كشور ما از آن برخوردار است ميتوان با مديريت مناسب و كارآمد و آموزش گسترده و مناسب در تمام سطوح، موقعيت مناسبي را در عرصه جهاني به دست آورد و به دستاوردهاي بزرگي در عرصه اقتصاد و فرهنگ دست يافت، اما همواره بايد به اين نكته توجه داشت كه جهاني شدن ماراتن سخت و نفسگيري است كه در جادهاي به نام « تخصص و آموزش » در جريان است، شكست يا كنارهگيري از مسابقه، به نابودي ما منجر ميشود.
لازمه پيروزي در اين مسابقه تغيير نگاه و نگرش ما به مقوله آموزش است و اين نگاه ما بايد از پايهايترين و ابتداييترين مرحله آن يعني آموزش و پرورش و سپس آموزش عالي شروع كنيم. به جرأت ميتوان گفت كه هرگونه تغيير و اصلاحي در جامعه كه از آموزش و پرورش آغاز نشود و يا آموزش و پرورش در آن نقش اصلي را ايفا نكند، تغييري عقيم و ناقص خواهد بود كه از بدو شروع خود محكوم به بنبست و شكست است چرا كه برنامههاي اجتماعي و اقتصادي نيازمند بستري از افراد جامعه است كه اولاً آن برنامهها را نياز خود بداند و ثانياً ضروريات و شرايط تحقق آنها را فهميده و براي ايجاد آنها تلاش كند. به عنوان يك مثال تاريخي ميتوان از اصلاحات اجتماعي و سياسي در دورههاي مختلفي از تاريخ ايران اشاره كرد. مانند نهضت مشروطيت، ملي شدن نفت و... كه حركت هايي به شدت نخبهگرا بوده و در سطح عده معدودي از نخبگان مطرح شده و تودههاي مردم از ضرورت و ديگر جزئيات آنها آگاه نبودهاند سرانجام به بنبست رسيده و نتوانستهاند آن گونه كه بايد اهداف از پيش تعيين شده خود را محقق سازند.
نياز به نگاه پراتيك در عرصه انديشه
نكته مهمي كه بايد به آن اشاره كرد ضرورت پرهيز از ذهنيگرايي مفرط و حركت به سوي پراگماتيسم در عرصه علوم مختلف به ويژه علوم انساني است. جامعه ايران به خاطر شرايط مختلف تاريخي، جامعهاي است ذهنيگرا و اين علاقه شديد به ذهنيگرايي در كنار عاملي چون داشتن فرهنگ شفاهي و سادهسازي بيش از اندازه و نيز فقدان نگاه تخصصي به علوم ، مشكلات زيادي را در مسير توسعه انساني و همهجانبه يك جامعه به وجود ميآورد.
به عنوان مثال ميتوان گفت بسياري از ايرانيان با وجود علاقه وگرايش به آخرين دستاوردهاي فكري و فلسفي غرب و ترويج و ترجمه آن در جامعه، در نهايت نميتوانند نتايج اين انديشهها را در حوزه عيني جامعه به دست آورند و به هرمنوتيك و پست مدرنيسم و سوسياليسم و... به مثابه سرگرميهاي فكري و ذهني خويش نگاه ميكنند كه بايد چند صباحي را با آن سپري كنند در حالي كه جامعه و تودههاي مردم هنوز هم با ابتداييترين دستاوردهاي فرهنگي غرب همچون مفهوم «شهروند» بيگانهاند.
گويي انزواطلبي و گوشهگيري مردم ايران كه به خاطر هزاران سال استبداد از نسلي به نسل ديگر منتقل شده است، ميرود تا بار ديگر خانقاههايي (اين بار به شكل مدرن) بنا كند و نخبگان جامعه بيخبر از جامعه و مردم و نيازها و اقتضائات توسعه، در آنها جمع شده و به تفنن فكري و روحي بپردازند. اين خصلت كه به گريز از پذيرش مسئوليت و عدم تأمين شرايط اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي لازم براي توسعه پايدار ميانجامد، به سرعت مراكز فكري ـ فرهنگي، دانشگاهها و ديگر حوزههاي توليد فكر را درمينوردد و آنها را از خاصيت اوليه و فلسفه وجودي خود تهي ميكند.
سؤال اينجاست كه با تمام شرايطي كه گفته شد آموزش معطوف به توسعه چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
اگر بخواهيم محور اساسي آموزش را بر آموزش و پرورش و آموزش عالي بنا كنيم، آنگاه ميتوان گفت در برنامهريزي و اقداماتي كه در اين راه انجام ميشود، موارد زير را بايد در نظر داشته باشيم:
ادامه دارد ...
*یکی از مشکلات ما آسیب های مدیریت دولتی در مدارس است. دولت ها به دلایل اقتصادی با تفویض اختیارات و خودگردانی مدارس موافقند اما به دلایل سیاسی و اداری خواستار مدیریت متمرکز و دخالت در همه ی شئون مدرسه اند. این یک تناقض در اجرای مدرسه محوری یا خودگردانی مدارس است. مشارکت وقتی معنا پیدا می کند که هم مسئولیت و هم اختیار اداره مدرسه به هیئت امنا واگذار شود. اگر تشکیل هیئت امنا به سیستمی جذاب برای اخذ پول و پر کردن چاله های مالی مدرسه باشد قطعاً قادر به جلب اعتماد اولیا نخواهد بود، از سوی دیگر مدیریت دولتی سرچشمه اتلاف منابع از جمله منابع مالی و امکانات مدرسه است . مدیریت دولتی ما بر سر راه ساماندهی عملی نیروهای انسانی وزارت خانه مشکل دارد ، تا زمانی که مفاهیم اولیه ای مثل عدالت آموزشی ، میزان دخالت دولت در امور آموزشی و نقش سیاست در آموزش و پرورش، به دریافت واحدی نرسیم تغییرات در این وزارت خانه بر مدار سردرگمی و تکرار سوءتفاهم خواهد بود. طرح هایی مثل هیئت امنایی مدارس یا طرح های دیگر روی کاغذ بی نقص نشان می دهند اما وقتی که به اجرا می رسند با هزار مشکل پیش بینی نشده مواجه خواهد شد که حتی ممکن است به زمین گیری مطلق منجر شود. به نظر شما چرا طرح های خوبی مثل هیئت امنایی در جامعه ما ممکن است با شکست مواجه شود. مشکل کار کجاست؟
همان طور که خودتان اشاره فرمودید نظام متمرکز دولتی ما با هزاران آسیب مواجه است. فرهنگ مشارکت در ساختار اداری، تصمیم گیری عمدتاً از بالا به پایین است و حتی آنجایی را که واگذار کرده ایم در آن دخالت می کنیم و همیشه می خواهیم دستورالعمل صادر کنیم . مدرسه ما هیئت امنایی ست ولی مدیر مدرسه تلاش دارد تا طرح سوالی بکند که ما برایشان تکلیف تعیین کنیم . به دلیل فرهنگ مشارکت ما این مشکلات را داریم . ما می گوییم مدرسه باید کار را خودش انجام بدهد! خود مدرسه باید به جلو برود. اما باز مدرسه کار را طوری پیش می برد که خودش را به دولت و ساختار اداری وصل کند.
* شما فکر می کنید آنها به دنبال قیم هستند یا یک فرهنگ ؟
به اعتقاد من یک فرهنگ است. ( ضعف فرهنگی) یک جنبه فرهنگی داریم که در آن مشارکت شکل نگرفته، یعنی مشارکت کهنه شده و قدمت پیدا کرده است. ما عمدتاً این زمینه را داریم که دستورات از بالا بیاید که عمدتاً این دستور ناقص است. یک جنبه دیگر مشکل قانونی است. در بعضی از قوانین تناقض دارند و قوانین دست و پا گیری هستند. یعنی وقتی مدرسه ای هیئت امنایی می شود قوانینی وجود دارد که دست و پای مدرسه را ببندد و در حوزه اجرا مانع ایجاد کند. جنبه مهم دیگر، بحث توانایی و مهارت است. افراد متناسب با شغل مورد نظر آموزش نمی بینند و در واقع تخصص لازم را ندارند.
طرح ها عمدتاً سمت و سویی رو به بالا دارد. یعنی بیشتر منافع دولت در آن دیده شده تا جامعه .بعضی طرح ها یی مثل همین طرح را در تئوری یا شخصی که بیان می کنیم طوری برنامه ریزی می کنیم که به یک مسیر مشخصی برود ولی در اجرا به سمتی می رود که منافع دولت در آن هست. مشکل مالی دولت را حل کردیم مشکل نیروی انسانی دولت را حل کردیم. رویکرد ها را هم می بینید که سازمان های دولتی برنامه محور نیستند، برنامه ای نیست. در مباحث مدیریتی هم بحث می شود. در هدف ها، اصول، برنامه ها که نباید تفاوتی باشد. تفاوت باید در مسیر و روش و ابزار باشد. وقتی وزیری یا رئیسی یا مدیری تغییر می کند باید اثربخش تر عمل کند کارآیی داشته باشد نه اینکه محتوا ، برنامه ها و اصول را تغییر دهد. برای همین است که همیشه سردرگم هستیم و نمی دانیم کجای کار قرار داریم . اول یا آخر یا وسط برنامه ایم ؟ سازمان باید برای خروج از این سردرگمی برنامه محور باشد. مثل سند تحول بنیادین یا سند برنامه درسی ، یک مرجعی بود که به این برنامه ها اعتبار بخشید و مجلس تصویب کرد. ممکن است منِ معلم شیوه تدریسم با محتوا یکی باشد. شیوه های معلمان با هم فرق می کند. حالات شان، ارتباط شان ،رفتارشان،حرکات شان است که موفقیت یک معلم را تعیین می کند. ممکن است روش ها هم تفاوتی با هم نداشته باشد. هر دو روش اکتشافی باشد. شیوه های اجرایی ،روش های اکتشافی با هم متفاوت است. برای همین اثربخشی معلمان با هم متفاوت است. البته مشکلات دیگری مثل مشکلات ساختاری هم داریم . تمرکزگرایی برنامه محور نیست. فرهنگ مشارکت هم مسئله است . نیروی انسانی هم باید مهارت لازم را داشته باشد. این ها عواملی است که مدارس هیئت امنایی با آن مواجهند.
* شما چه قدر امیدوارید تا به ایده مشترک جمعی یا دریافت واحدی از تعاریفی مثل عدالت آموزشی، دخالت دولت در آموزش، نسبت سیاست با آموزش برسیم ؟
تا وقتی که سیاست تعیین کننده توزیع قدرت در آموزش و پرورش است و دخالت پررنگی در آموزش و پرورش دارد نمی توان خوش بین بود. آموزش و پرورش یک حوزه تعلیم و تربیتی است و باید مصون از سیاست بازی ها باشد. تا وقتی که محتوای درسی، نیروی انسانی و مدیریت در آموزش و پرورش، تحت تأثیر سیاست باشد ، ما هیچ وقت به دریافت مشترکی در این زمینه ها نخواهیم رسید. آسیب های بزرگی در آموزش و پرورش است . ما هنوز مدلی را برای آموزش و پرورش تعریف نکردیم . هر کشوری یک مدل مشخصی را برای آموزش و پرورش خود تعریف کرده است. بر فرض مثال ژاپن 10 درصد خصوصی و 90 درصد دولتی است. ما باید به این مدل فرضی که گفتم برسیم. یک مدل این چنینی داشته باشیم. ما در معاونت رئیس جمهور بحث کردیم گفتیم در دنیا چه مدلی – چه دولتی چه خصوصی و چه بینابین – بیشتر جواب داده است ؟ در مدل باید دولت سهم خود را بدهد و مردم هم مشارکت کنند. دولت نمی تواند حق خود را در حوزه تعلیم و تربیت پرداخت نکند. هر میزان را که خانواده پرداخت می کند سهم دولت ساقط نمی شود.
* به نظر شما سهم دولت در این زمینه متعادل است؟
نیست نخیر! حتی فاصله زیادی داریم . در شعارها هم که می گوییم آموزش و پرورش نقش زیربنایی دارد اما در عمل چنین چیزی نبود. درآماری که چندی پیش رسید که میزان خشونت در جامعه رو به افزایش است .این ریشه در تعلیم و تربیت دارد. آموزش و پرورش عملا در الویت دولت ها نبوده است.( ما می گوییم ریشه همه ی این خشنونت ها در جامعه است. نه تنها خشونت ریشه بسیاری از مشکلات در آموزش و پرورش است). وقتی مسائل آموزش و پرورش جزء اولویت ها و نیاز های اولیه مردم به حساب نمی آید ، خود به خود دولت در گیر مسائل روزمره می شود. تعلیم و تربیت یک امر متعالی است و با همه ی ابعاد و وجود شخصیت انسان سرو کار دارد. نوعی تعالی بخشی انسان است . متأسفانه اینها جزء اولویت ها و نیازهای اولیه به حساب نمی آیند که در انتها مطمئناً به یک جامعه زمخت، درگیر و پر از خشونت منتهی خواهد شد. می بینیم که آدم فرهیخته ما هم دچار این آسیب شده است. می گویند سهم هر یک از سازمان ها به نسبت خدماتی است که ارائه می دهند اما آموزش و پرورش این گونه نیست. معلمان و مدیران ما انگیزه لازم را ندارند. در وضعیت مناسبی قرار ندارند و به رفاه و تربیت معلمان توجه کافی نمی شود. باید یک مدل مشخصی را تعیین کنیم تا جامعه تکلیف خود را بداند. اگر به جامعه محول کنیم ،جامعه یک مدل خوبی برای تعلیم و تربیت قائل خواهد شد. چرا70 تا 60 درصد انتخاب های مردم معلمان هستند؟ به شورای شهر می روند. برای مردم، معلم مهم است. اگر مدرسه را مردم اداره کنند آنها می گویند به رفاه معلمان باید رسیدگی شود، (چون ممکن است فکر شغل دیگری بیفتند.) دولت متولی است و دولت باید به میزانی به رفاه معلم توجه کند. چیزی به نام رفاه معلم مطرح نیست.
* به نظر شما اگر آموزش و پررش از حالت های حاکمیتی بیرون آمده و در سطح جامعه پخش شود و مردم محوری حاکم شود مشکل آموزش و پرورش حل خواهد شد؟
نگاه ما بیشتر به حوزه اجرا است . وقتی معتقدیم که در برنامه ها سهم جامعه لحاظ شود در محتوای آموزش و پرورش هم سهم جامعه دیده می شود. از جنبه ای به اعتقادم امری حاکمیتی است. چون تعلیم و تربیت جزء حقوق ملت است و وظیفه دولت است، یعنی این دولت و حاکمیت است که شرایط تحصیل را برای شهروندان مهیا می کند . دولت ها نقش پررنگی در تعلیم و تربیت دارند که باعث می شوند ملت و جامعه معنا پیدا کنند .
*منظورم بحث اداره بود .
در بحث اجرایی معتقدم اگر تلاش کنم تا اداره ی یک مدرسه را به جامعه محول کنم کمک به آموزش و پرورش کرده ام . جامعه کارش را می داند. در مدارس هیئت امنایی پولی که می دهند خرج فرزندان خودشان می شود و یک ریال هم به دولت تعلق نمی گیرد. این پول نمی تواند از مدرسه خارج شود در همان جا مصرف می شود.( اخیراً یک مبلغی را برای توانمند سازی و کیفیت بخشی مدارس در جایی گذاشته ایم متمرکز شود.) اداره حق دخالت و برداشت این مبلغ را ندارد. در حقیقت برای خود واحد آموزشی است . اگر اولیا این را ببینند خود به خود مشارکت می کنند . جامعه اگر عادت به مدیریت مشارکتی کند کارها به نحو احسنت پیش خواهد رفت. در انگلیس نمونه ای از این نوع مدارس وجود دارد. در آنجا بیشتر برای تبیین کار جمعی و با هدف دموکراسی و خردجمعی و تمرین کار دموکراسی است. نمونه ای از این نوع مدارس را ما داریم. باید ببینیم رویکرد در آنجا به چه صورت است. نباید بگوییم اینجا هیئت امنایی شود پول بگیرد .
دولت به اجرا و شکل کار می پردازد و مجلس به محتوا و همان طور که می گوییم دولت در کار محتوا نباید دخالت کند مجلس هم نباید در اجرا دخالت کند و قصد جابه جایی مدیر یا مسئولی را داشته باشد . این موجب بر هم زدن تعادل می شود و جامعه را به هم می ریزد، رانت ایجاد می کند. جامعه با ساختار های این گونه به سمت رانت پیش می رود. آدم هایی که در جامعه وضع خوب و نفوذ سیاسی دارند معمولاٌ فرزندان شان مشکل تعلیم و تربیت ندارند .بالاخره از رانت هایی استفاده می کنند . از نظر اقتصادی و سیاست هم همین طور است. در واقع یک مجموعه به هم پیوسته است .
پیاده سازی : حامد سام دلیری
ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
گفت و گو : علی پورسلیمان
هفتههای گذشته مدرسههای برخی از شهرها شاهد اعتراض فرهنگیان بود. اعتراضها در حالی شکل میگیرد که لایحه بودجه سال 94 از سوی دولت تهیه و برای بررسی به مجلس ارائه شده است. بسیاری از فرهنگیان از میزان افزایش بودجه نهاد آموزشی دلخورند و آن را برای گرفتاریهای فراوان اقتصادی و ساختاری این نهاد کافی نمیدانند.
به گفته برخی مسوولان، بودجه آموزشی کشور نزدیک 23 درصد افزایش یافته، اما این میزان افزایش گویا نتوانسته است دل فرهنگیانی که سالهاست حس تبعیض و فقر امانشان را بریده بهدست آورد. واپسین اعتراضهای صنفی فرهنگیان که نمود اجتماعی- سیاسی به خود گرفت، اعتراضهای دنبالهدار سال 85 در برابر خانه ملت بود. در آن سالها که دولت اصلاحات برای سر و سامان دادن به دستمزدهای ناچیز فرهنگیان لایحه خدمات کشوری را به مجلس داده بود و دولت را به اصولگرایان، دولت تازه که از سویی نمیخواست این افزایش حقوق به نام اصلاحات تمام شود و از دیگر سو نمیخواست بار مالی آن را به دوش بکشد، به یکباره لایحه را از مجلس پس گرفت.
این حرکت، فرهنگیان را برانگیخت و چند هفتهای دولت و آموزش و پرورش را دچار بحران کرد. فشار اعتراضها دولت را وادار به پذیرش خواست فرهنگیان کرد؛ لایحه با اصلاحاتی به مجلس برگردانده شد و به تصویب رسید. دولت وقت، با بهکارگیری سیاست چماق و هویج، از سویی با برخورد تند خاطره تلخی در پس ذهن فرهنگیان بر جای گذاشت و از سوی دیگر با تغییراتی در قانون خدمات کشوری، آن را تبدیل به پوستهای خوش آب و رنگ اما خالی از درون مایههای ارزشمند کرد. پس از آن نیز با حکمهای سنگین اداری برای سران معترضان، فضا را بهشدت امنیتی کرد.
البته نمیتوان سکوت فرهنگیان در آن سالها را تنها وابسته به آن فضا دانست. دو دولت اصولگرا آنچنان گستره اقتصادی کشور را به آشوب کشاند که فرهنگیان دیگر خود را تنها گروه درگیر با اقتصاد نمیدانستند و در این غم جانکاه همدردان فراوانی یافته بودند و از این رو دم برنمیآوردند، اما امروز جنس اعتراضها چیز دیگری است.
فرهنگیان که خود یکی از گروههای پشتیبان دولت هستند و به شعارهای پیش از انتخاب ایشان دل بستهاند، امروز خود را باز در جایگاه تبعیض میدانند. در حالی که بودجه برخی نهادها و وزارتخانهها تا 70 درصد افزایش را نشان میدهد، آموزش و پرورش با پنج هزار میلیارد تومان کسری بودجه پارسال، 65 درصد مدرسههای فرسوده، میانگین دریافتی نزدیک به نصف خط فقر، یک درصد بودجه کیفیت بخشی، هزینههای تغییر ساختار غیرضروری دولت پیش، فیشهای آب و برق و گاز و تلفن مدرسهها پس از هدفمندکردن یارانهها و صدها گرفتاری دیگر همچنان بر طبل نداری میکوبد و کسی صدایش را نمیشنود.
در این آشفتهبازار، برخی نمایندگان نیز برای پیگیری هدفهای سیاسی و جناحی خویش هر روز با بهانهای برای ضربه به دولت، گرفتارترین وزارتخانه را به توپ انتقاد بسته و دومین کارت زرد خویش را به علیاصغر فانی نشان داده است. مجلس که بزرگترین سهم را در محروم کردن آموزش و پرورش از محمدعلی نجفی داشت، امروز فانی را به خاطر کارهای نکردهاش - مانند استخدامهای بیحساب و کتاب وزیر پیشین و انتصابات- به مجلس میکشاند و به جای اینکه بازتاب دهنده گرفتاریهای واقعی نهاد آموزشی مانند اقتصاد و ساختار باشد، شیپور را از سر گشادش میزند.
باشد که مجلس هنگام بررسی لایحه بودجه 94، برای باز کردن گرههای بیشمار اقتصادی این نهاد گام بردارد. گرچه این روزها خبرهای خوبی از کمیسیون تلفیق نیز شنیده میشود. اما دولت و وزیر آموزش و پرورش در وضعیت کنونی دستکم از نگاه فرهنگیان چنان که باید و شاید به شعارهای پیش از انتخابات رئیسجمهور روحانی نزدیک نشدهاند.
بنابراین بیم آن میرود که این حس در بزنگاههای ویژهای به کلیت دولت آسیب رسانده و فرهنگیان را که در گروههای پشتیبان دولت جای دارند، دلسرد کند. به باور من امروز بیش از هر زمان دیگری فانی به نزدیک شدن به دیدگاههای فرهنگیان نیاز دارد و باید بتواند صدای اعتراض این گروه تاثیرگذار در دولت و مجلس باشد و البته در این راه افراد پرنفوذ دولت نیز باید به یاری او بشتابند و با پیشنهادهایی او را یاری دهند. برای نمونه و پس از اعتراضهای فرهنگیان در شهرهای گوناگون با به دست گرفتن این برگ برنده به دولت و مجلس پیشنهاد افزایش بودجه را ارائه داده و در پی بهدست آوردن دل کارمندان خویش باشد.
روزنامه فرهیختگان
اگر رفتارهای روزمره خود را در طبق نقد بگذاریم و کمی منصفانهتر آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم به نتایجی جالب توجه میرسیم که زیاد باب طبع ما نیستند و از یادآوری آن نیز به خود نمیبالیم و چه بسا در صدد مخفی کردن این رفتارها نیز برمیآییم!
رفتارهایی که نشات گرفته از خودخواهیهای خواسته یا ناخواسته ما هستند. رفتارهایی که آن سوی دیگر سکه شخصیتمان را بازگو میکنند. بسیار اتفاق افتاده که با ظاهری جلازده در جامعه ظاهر میشویم و خود را آنگونه نمایش میدهیم که در ذهن مان برای اهداف مان تعریف کردهایم!
انگار در نمایشی که ترتیب دادهایم فقط برای جلب نظر بیننده، صحنهها را طراحی میکنیم و از فقدان روحیه آزادی خواهی در خویش هیچ گاه – حتی – دلگیر هم نمیشویم!
راستی چرا انسانها گاه این گونه به راحتی رنگ عوض میکنند و آن کسی میشوند که نباید باشند؟!
رفتارهایی ریاکارانه در خویش برای نشان دادن آن حالتی که نیستند، پرورش میدهند! برای بزرگ جلوه دادن شخصیت مصلحتی خویش که ارمغانش مزیتی، گاه، حتی دون پایه نیز هست! اگر نیک بنگریم، درمییابیم که گاه از نقابی به بلندای یک فریب برای چهره روزانهمان استفاده کردهایم!
در دستان مان تسبیح ذکر و در دل مان حیلت فریب. در کلام مان دروغ رخنه کرده و در عملمان دورویی! گاه برای تصاحب موقعیتی به آب و آتش میزنیم و بادمجانها در قابی میچینیم و گاه برای درمی دست در کاسه یتیمی میاندازیم و قسمهای دروغین میخوریم!
در موقعیتی که قرار میگیریم، قواعد انسانی را به فراموشی میسپاریم و صدایمان را بالاتر از همه قرار میدهیم. نیشخند فریب را درایت و زرنگی خویش میپنداریم و مردانگی و غیرت را سادگی و کهن فکری!
انگار آمدهایم تا فقط آسیاب خویش را بچرخانیم، حتی اگر به قیمت درهم کوفتن آسیاب دیگری باشد و شوربختانه همه اینها را نتیجه خوش فکری خویش میدانیم! به طاعات مان مینازیم و آن را چوبی کرده بر سر همه میکوبیم! همه آنانی که چون ما نیستند را از خدا بیخبر میدانیم و خود را زاهدی خلوتنشین میپنداریم و از یاد میبریم که بیرحمی را در نقاب رحم و مروت پنهان کردهایم.
کور خود میشویم و بینای مردم. دل مان برای بیطاعتی دیگران میسوزد و خود به طاعتی ریایی مبتلا گشتهایم. از دین و عزت و آزادگی مایه میگذاریم و خود از یاد میبریم که نه به عزت فربه هستیم و نه به آزادگی! از یاد بردهایم که خدا، انسان را آزاد آفریده و آزادی هدیهای گرانبهاست. بنده درم گشتهایم و " صداقت "را در پستوهای بیعدالتی رفتارهایمان گم کردهایم. به غایت شعار میدهیم و به اندک عمل میکنیم. انسانها را بنا به وضع شغلیشان، بزرگ جلوه میدهیم و خوشحالی آنها را شرط موفقیت خویش میپنداریم!
چون کارمان را درست انجام ندادهایم به زبان بازی و تملق روی میآوریم و کمکاری خود را در پشت بزرگ جلوه دادن دروغین کسی مخفی میکنیم که گاه او هم کمکاری خود را در پشت بزرگی موقعیتش مخفی کرده است. گاه آنقدر خویشتن را خوار میکنیم که مبادا موقعیتی را از دست بدهیم که هیچ از آن نمیدانیم و به مدد تملق و ... آن را تصاحب کردهایم! از بیعاری حضور در آن خسته نمیشویم و خود را همچنان به بهایی اندک میفروشیم. یاد گرفتهایم که نصیحت گری فعال باشیم و خود در خفا دین به دنیا سودا کنیم:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
دنیای عجیبی شده است. همه میتازیم، اما انگار نمیدانیم به کجا میرویم، چه میخواهیم؟ روزمرگی چون خوره به جان مان افتاده است. بلدیم خوب حرف بزنیم اما یاد نگرفتهایم درست عمل کنیم! خیلی از صحبتها و رفتارهایمان شعاری شده است.گاه تعصبی خشک و بیمنطق بر رفتارمان ریشه دوانیده و به گونهای میشویم که همه چیز را از یاد میبریم! به راحتی به افکار و اعتقادات هم توهین میکنیم!
از زندگی مسالمتآمیز فقط عنوانش را فهمیده ایم!
راستی چرا این گونهایم؟ چه میخواهیم؟ پست؟ موقعیت؟ پول؟ یا ... بههرحال این راهش نیست! بیشک اینگونه ظاهر شدن در دنیای کنونی بی بند و باری ست! بیتلاش به هدفهای دون رسیدن است! مکن کاری که هشیاران بخندند! باید کمی همت والا داشت و از دون همتی پرهیز کرد! دل در طبق راستی نهاد و آزادمنش بود که:
راستی موجب رضای خداست
کس ندیدم که گم شد از راه راست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید