صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
دوشنبه, 25 خرداد 1394 04:34

چاره ای برای بحران منابع

نجات بهرامی کارشناس مسائل آموزش و پرورش قبل از هر استدلالی لطفا به این آمار نگاه کنید؛ الف  - سرانه تمام امسال آموزش و پرورش برای هر دانش آموز 1850000 هزار تومان بوده است.

ب- در سال تحصیلی  93-92 تعداد 1165126 نفر دانش آموز در مدارس غیردولتی سراسر کشور به تحصیل مشغول بوده اند. در این سال همچنین بیش از یازده درصد از کلاس های درس سراسر کشور در مقاطع مختلف تحصیلی در اختیار مدارس  غیردولتی بوده است.

چنانچه تعداد دانش آموزان مدارس غیردولتی در سال گذشته را در میزان سرانه پرداختی دولت به هر دانش آموز در مدارس دولتی ضر کنیم . رقمی معادل 2155250000000 به دست آید . این رقم میزان صرف جویی  دولت و آموزش و پرورش به خاطر وجود مدارس غیردولتی در کشور است  که با وجود مشکلات و دست اندازه های مالی، اجرایی، حقوقی و ... هنوز هم مشغول فعالیت هستند.  این میزان صرفه جویی را حتی می توان با بخش های اقتصادی و صنعتی مختلف مقایسه کرد که با عنوان غیردولتی فعالیت می کنند اما همواره از خوان دولت و وام های کلان و یارانه های متنوع برخوردار بوده اند. 

به ارقام بالا می توان استخدام تعداد زیادی پرسنل درجهت اهداف  خدماتی و آموزشی و ... را اضافه کرد که بار هر چند کوچکی از دوش دولت در زمینه استخدام و اشتغال بر می دارد.

حال سوال این است که در شرایطی که کشورهای توسعه یافته در مسیر کوچک شدن هر چه بیشتر دولت ها گام بر می دارند، چرا برخی کارشناسان و منتقدین،  این ضرورت مهم را با استناد به برخی اشکالات و ایرادات  موجود در این مدارس انکار کرده و یا به رشد بخش غیردولتی و مشارکت آن در آموزش و پرورش را با سوظن  نگاه می کنند؟

رویکرد کشورهای توسعه یافته به بخش غیردولتی در آموزش و پرورش، سابقه ای  طولانی دارد و به دهه های پایانی قرن بیستم بر می گردد.

آنتونی گیدنز ، جامعه شناس مشهور که سال ها مشاور آموزشی و فرهنگی نخست وزیر انگلستان  هم بوده است ، در کتاب جامعه شناسی خود نگاهی به دلایل رویکرد  دولت های انگلستان و آمریکا به بخش غیردولتی در آموزش و پرورش دارد و ناکارآمدی بخش دولتی در ارتقای کیفیت و موضوع هزینه های سرسام آور را از دلایل این رویکرد به حساب می آورد.  به عنوان مثال وی درباره  آمریکا و رویکردهای نظام آموزشی این کشور در دهه نود  چنین می گوید: طرفداران خصوصی سازی مدارس استدلال می کنند که مقامات فدرال آموزش و پرورش نشان داده اند که توانایی بهسازی مدارس کشور را ندارند. بنا به استدلال آنها ، نظام آموزش و پرورش بسیار اسراف کار و بوروکراتیک است. این نظام مبالغ،  هنگفتی از بودجه خود را صرف هزینه های مدیریتی غیرآموزشی می کند. این نظام های آموزشی، به دلیل حجم و وزن زیادی که در سطوح مدیریتی دارد، هرگز نمی توانند  انعطاف پذیر و نوآور باشند و بی کفایت را دشوار می توان کنار گذاشت ، زیرا اتحادیه های معلمان بسیار  نیرومند هستند. 

به ادعای حامیان  غیردولتی شدن مدارس چیزی که می تواند این مشکلات را حل کند،  تزریق  شاخصه های بخش غیردولتی  به این نظام است یعنی ؛ روحیه رقابت ، آزمایشگری و انگیزه .

شرکت های غیرانتفاعی  می توانند نظام های مدارس را کارآمدتر بگردانند  و با تکیه بر منطق بخش خصوصی به نتایج بهتری برسند. اگر پرداخت  حقوق معلمان ، تابع عملکرد آنها باشد.  جذب این مدارس می شوند و در آنها  باقی می مانند و معلمان ناموفق را به آسانی می توان برکنار کرد . رقابت در داخل و در میان مدارس به ارتقای سطح نوآوری منجر می شود و نیز مدارس خصوصی،  آزادی بیشتری برای تثبیت  نتایج آزمایش های موفقیت آمیز در اختیار دارند.

لازم به ذکر است که طبیعتا ورود بخش غیردولتی به آموزش وپرورش در ایران ، با کشوری چون آمریکا متفاوت است و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی ایران شاید با آنچه خصوصی سازی آموزش و پرورش خوانده می شود، سر سازگاری نداشته باشد. به عبارت دیگر ، قرار نیست آنچه که در صنعت و کشاورزی  انجام می شود، در آموزش و پرورش هم صورت گیرد.

همه ما می دانیم که این گونه  نیست  و کل محتوای آموزشی و سیاست گذاری ها و برنامه های درسی و حتی تربیت معلم و نیروی انسانی و نظارت بر عملکرد در مدارس غیردولتی برعهده دولت است. از این حیث  جای هیچ گونه نگرانی نیست . اما اگر بسیاری از والدین خواهان پرداخت هزینه بیشتر در قبال حضور فرزندان شان در محیطی خلوت تر و با کیفیت آموزشی  بهتر هستند و از این راه کمک بزرگی هم نصیب دولت و اقتصاد کشور می شود،  چرا راه را برای حضور بخش غیردولتی هموار تر نکنیم؟

پرتال وزارت آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 24 خرداد 1394 11:39

دانش‌آموزان موفق اما غمگين !

رقابت در نظام آموزشی ایران

اگرچه جدا كردن دانش‌آموزان براساس هوش و توانمندي‌هاي آن‌ها كار را براي سيستم آموزشي و البته معلم‌ها راحت‌تر مي‌كند، اما اين سيستم چندان براي دانش‌آموزان مناسب نيست.

امروزه در دنيا كمتر از جدا كردن دانش‌آموزان استقبال مي‌شود و سيستم‌هاي آموزشي به گونه‌اي طراحي مي‌شود كه همه بچه‌ها با سطح هوش و توانمندي‌هاي مختلف در كنار يكديگر به تحصيل بپردازند. همين امر نه تنها به ايجاد انگيزه و علاقه‌ دانش‌آموزان كمك مي‌كند، بلكه باعث مي‌شود آن‌ها از توانمندي‌هاي متفاوت‌ يكديگر سرمشق بگيرند و انسان‌هايي تك بعدي نباشند.

دانش‌آموزاني كه به دليل سيستم آموزشي مدرسه، فشار والدين يا فشار دروني خود تمام وقت خود را به درس خواندن مي‌گذرانند و همواره نگران شاگرد ممتاز بودن خود هستند، به مرور دچار خستگي و دل‌زدگي شده و استرس‌ آن‌ها روز به روز بيشتر مي‌شود.

رقابت با ديگران بايد در حد معقول و سالم باشد و بهترين رقابت اين است كه امروز خودمان را با ديروزمان مقايسه كنيم. يعني به جاي اين‌كه مدام با ديگران وارد رقابت مي‌شويم، سعي كنيم خودمان را قوي كنيم.

به‌طور مثال افزايش معدل يك دانش‌آموز نسبت به ترم قبل مي‌تواند يك موفقيت بزرگ و قابل تقدير باشد، حتي اگر آن دانش‌آموز شاگرد ممتاز نباشد.

در اين‌جا بد نيست اشاره‌اي داشته باشيم به كمال‌گرايي در افراد. كمال‌گرايي به دودسته تقسيم مي‌شود؛ كمال‌گرايي مثبت و منفي. هنگامي كه كمال‌گرايي فردي در جهت پيشرفت او باشد، كمال‌گرايي مثبت است، اما زماني كه كمال‌گرايي فرد در زمينه اموري دست‌نيافتني باشد، نه تنها باعث پيشرفت او نخواهد شد، بلكه به مرور موجب سرخوردگي مي‌شود و اين همان كمال‌گرايي منفي است.

به‌طور مثال دانش‌آموزي كه هميشه مي‌خواهد شاگرد اول باشد، يا مي‌خواهد در همه درس‌ها نمره بالا بگيرد، در صورتي كه به اين خواسته خود نرسد، ممكن است دچار يأس و افسردگي شود. همين يأس و افسردگي به مرور مي‌تواند باعث شكست‌هاي ديگري شود و اين شكست‌هاي پي‌درپي او را دل‌زده خواهد كرد.

گفتني است، دانش‌آموزاني كه وارد مدارس خاصي مانند مدارس تيزهوشان مي‌شوند، بيشتر از ساير افراد بعد از ورود به دانشگاه دچار سرخوردگي و يأس مي‌شوند، چرا كه اين دانش‌آموزان همواره مورد توجه قرار گرفته و مانند تافته جدابافته‌اي در جامعه با آن‌ها برخورد شده است و همين امر تا حدودي مي‌تواند باعث ايجاد غرور در اين بچه‌ها شود.

اين در حالي است كه بعد از ورود به دانشگاه گويي از دنياي ايزوله خود به ناگاه بيرون مي‌افتند و ناگزير بايد با واقعيت جامعه روبه‌رو شوند.

آن‌ها در دانشگاه ديگر تافته جدابافته محسوب نمي‌شوند و جايگاهي مانند ساير دانشجوها دارند. همين امر آن‌ها را دچار سرخوردگي و يأس مي‌كند.

اما داستان به همين‌جا ختم نمي‌شود. متأسفانه برخي از اين دانشجوها كه در دوران مدرسه به دليل فشار تحصيلي زماني را براي يادگيري ساير مهارت‌هاي زندگي مانند برقراري روابط متقابل با سايرين نداشته‌اند، ممكن است در دوران دانشجويي در اين زمينه ضعف داشته باشند.

شايد بپرسيد چه بايد كرد؟ آيا بايد نسبت به درس و تحصيل بي‌تفاوت بود؟ به‌طور حتم پاسخ منفي است، اما در قدم نخست بايد از رقابت‌هاي مخرب و بيش از حد پرهيز كرد.

در قدم بعدي ، بايد انتظاراتي معقول و درست از خودمان و زندگي‌مان داشته باشيم و در كنار درس و تحصيل به رشد ساير ابعاد خودمان در زندگي هم بپردازيم.

يادمان باشد با روحي خسته هرگز نمي‌توان موفق بود. بنابراين بايد به كاري كه انجام مي‌دهيم، عشق بورزيم و با علاقه و انگيزه درس و رشته مورد علاقه‌مان را بخوانيم، نه براي جلب توجه و تحسين ديگران. از سوي ديگر همه زندگي در موفقيت تحصيلي خلاصه نمي‌شود و بايد در كنار درس خواندن به تفريح و استراحت هم بپردازيم.

نشريه سرآمد ـ شماره يازدهم

منتشرشده در دانش آموز

مدرسه و اجتماع

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی


شعر فوق از سعدی شاعر بزرگ ایران سروده شده است که اهمیت ارتباط و هم دردی بین جوامع انسانی را متذکر می شود و به همین جهت در سر در سازمان ملل به نمایش گذاشته شده است.اگر ما مدرسه را به عنوان « موجودی زنده » تصور کنیم برای اینکه پویا و فعال باشد و بازخورد مناسبی با عوامل درونی و بیرونی داشته باشد ، باید بین اعضای آن همکاری قابل قبولی وجود داشته باشد.

در زیر اعضای مهم مدرسه ذکر شده است:

1-مدیر مدرسه
مدیر مغز متفکر یک مدرسه است که بر همه کارها نظارت دارد و پاسخگوی همه مسائل مدرسه است .اگر مدیر با تجربه باشد و شم مدیریت داشته باشد و بر اساس روابط یا نظر اداره انتخاب نشده باشد و نظر معلمان مدرسه در انتخاب او تاثیر داشته باشد،یکی از عوامل موثر در پیشرفت و پویایی مدرسه می باشد. اما امروزه متاسفانه سیاست بر همه جاها حتی مدارس تاثیر دارد و مدیران ادارات و پیرو آن مدیران مدارس بر اساس سلایق سیاسی انتخاب می شوند.مدیران باید بر اساس تجربه و لیاقت و فارغ از سلایق سیاسی انتخاب شوند زیرا تربیت فرزندان کشور بر عهده مدارس گذاشته شده و هر گونه خطا و سهل انگاری خسارات غیر قابل جبرانی بر جامعه خواهد گذاشت.

2-معاونان مدیر
هر یک از معاونان به عنوان بازوی مدیر،نقش خود را ایفا می کنند ؛ مانند معاون آموزشی،فن آوری،اجرایی و...
معاونان در وظایف تعیین شده برای آنان باید نقش فعالی داشته باشند و برای پیگیری مسائل درسی،انضباطی و ارتباط اولیاء دانش آموزان با مدرسه، دفاع از حقوق معلمان و ایجاد آرامش روانی نقش سازنده داشته باشند.اگر محیط مدرسه توسط آنان با نشاط و با نظم باشد، در پیشبرد اهداف آموزشی بسیار موثر است.

3-معلمان
معلم قلب یک مدرسه است.برای کارکرد بهتر قلب مدرسه نیاز است که از استرس و فشار روانی و مشکلات به دور باشد.باید به او احترام گذاشت و دولت و ملت قدردان زحماتش باشند و حقوق و مزایای کافی، امکانات کافی داشته باشد تا به کارکرد خود به نحو احسن ادامه دهد.

4-دانش آموزان
دانش آموز عنصر یادگیری است و بیشترین تعداد را در مدرسه دارد.دانش آموزان همانند مزارعی هستند که باید برای کشت یک محصول مناسب باشند.استعداد های آنها باید شناسایی شود و برای رشته خود انگیزه بالایی داشته باشند و درست هدایت تحصیلی شوند.باید محیط مدرسه را به عنوان خانه دوم برای آنها جذاب کنیم و همچنین آنها باید در برابر نتیجه کارشان،پاسخگو باشند.

متاسفانه امروزه به قدری قوانین به نفع دانش آموز است که هیچ گونه نگرانی بابت قبولی و رفتن به پایه بالاتر ندارد.باید آنها در برابر معلم و مدرسه پاسخگو باشند نه اینکه آنها را به حال خود رها کنیم.آنها نیاز به کارهای پرورشی دارند (اسم وزارتخانه آموزش و پرورش است) ، مشاورین محترم باید نقش موثری در تعامل با معلمان و دانش آموزان داشته باشند تا دانش آموزان برای فراگیری دروس آمادگی لازم را داشته باشند.

5-قوانین و مقررات
تصور کنید در شهر چراغ قرمز نباشد، ماشین ها پلاک نداشته باشند و پلیسی برای برقراری نظم وجود نداشته باشد.مدرسه هم مانند یک اجتماع کوچک است.بین همه اعضاء آن باید تعامل سازنده وجود داشته باشد.خیلی جای تاسف است وقتی صحبت از تنبیه می شود همه حتی برخی معلمان تصور می کنند تنبیه به معنی کتک زدن دانش آموز است. منظور از تنبیه یعنی آگاه کردن یک فرد به طوری که بتواند به راه صحیح هدایت شود.تنبیه می تواند به صورت های دیگری به غیر از تنبیه بدنی انجام گیرد مانند اخراج موقت از مدرسه، محرومیت از امتحان،دادن نمره انضباط پایین، ندادن نمره مستمر، معرفی به اداره و سایر روش ها انجام گیرد.این رسمش نیست که در مدارس فعلی دانش آموزان همه کاری انجام می دهند و برخورد مناسبی با آنان انجام نمی شود؟

وقتی که دانش آموزان به عوامل مدرسه از جمله معلمان حمله یا بی احترامی می کنند یا حتی به او آسیب می رسانند( یاد و خاطره شهید خشخاشی دبیر فیزیک بروجرد گرامی باد) واکنشی مناسب از طرف مدیر مدرسه، اداره، وزارت آموزش و پرورش مشاهده نمی شود ولی اگر دانش آموزی به خاطر آسفالت حیاط مدرسه آسیب می بیند قاضی محترم دبیر ورزش را به خاطر همین مسئله محکوم می کند یا مواردی که معلمان به خاطر فشار روانی بالا و عصبانیت کوچکترین عکس العملی نسبت به دانش آموز انجام می دهند،در اخبار و رسانه ها پخش می شود؟

6 -اولیای دانش آموزان
یکی از عوامل موفقیت دانش آموزان پیگیری مستمر وضعیت اولیا است.همچنین آنها در بهبود وضعیت انضباطی و غیبت دانش آموزان موثر هستند.لازم است که مدیران تعامل بیشتری با اولیای دانش آموز داشته باشند تا آنها به عنوان یکی از عناصر مهم نقش خود را ایفا کنند.

7-امکانات و آزمایشگاها
در همه مقاطع برخی دروس مانند علوم تجربی،فن آوری اطلاعات و مخصوصا هنرستان های فنی نیازمند امکانات کافی هستند.مخصوصا هنگام ثبت نام توسط مدیران محترم هنرستان ها( که به گفته معاون آموزش و پرورش 70 درصد مدیران هنرستان ها غیر فنی هستند) تعداد 25 دانش آموز را برخلاف استاندارد آموزش و پرورش در رشته های فنی ،ثبت نام می کنند بدون اینکه حتی یک سرپرست یا مربی کارگاه به هنر آموزان در نگهداری وسایل و کار عملی کمک کند!

8-سرایداران و خدمتکاران عزیز
که وظیفه نظافت و نگهداری از اموال مدرسه را بر عهده دارند.

در پایان نتیجه می گیرم بین اعضای هر موجوی باید ارتباط و تعامل وجود داشته باشد و عدم وجود آن باعث کاهش کارایی و بازده مناسب خواهد شد.


مدیریت محترم سایت سخن معلم

جناب آقای پورسلیمان
سلام
از شما و گروه سخن معلم به خاطر راه اندازی سایت تخصصی معلمان تشکر می نمایم.

بر خود لازم می دانم تجربیات خود را در اختیار سایت قرار داده تا مورد استفاده همکاران کشور و مسئولان آموزش و پرورش قرار گیرد.چند تذکر دارم که در صورت امکان در سایت اعمال نمایید:
1-نمایش ندادن نظر هایی که با عناوین نامناسب مانند شیپورچی و ... ارسال می شود که با شخصیت معلمان سازگاری ندارد.اگر یک بار نظرش را چاپ نکنیم موظف است با اسم مناسب نظر بدهد.
2-نمایش ندادن نظرهایی که با متن نامناسب با نویسنده خطاب می کنند.هر چند آزادی نظر و بیان محترم است، شما هم حرمت نویسنده را نگه دارید. نیازی نیست که این گونه نظرات را نمایش دهید.به طور مثال بنده در یک سایت چندین بار محترمانه و به دور از سیاست نظر دادم ولی نمایش ندادند.
3-متاسفانه بارها مشاهده شده که کلماتی که به دلیل تایپ و دقت نکردن نظر دهنده نامناسب است(مانند معلم معتل) شما همان را نمایش می دهید.چه اشکالی دارد ،آنها را تغییر دهید.
4- فضا را برای درج نظرات افزایش دهید.
از لطفی که همواره به بنده دارید و یادداشت من را در بخش ویژه قرار می دهید متشکرم.

محمدی

پاسخ سخن معلم :

دوست عزیز

جناب آقای مجمدی

1-سیاست این رسانه در جهت احترام و پاسداشت آزادی بیان است و ما سعی می کنیم که نظرات را تا جایی که مصداق اهانت ، فحاشی و... نباشد منتشر کنیم . هم نویسنده و هم نظر دهنده باید سعی کنند که با یکدیگر گفت و گو کرده و بیش از نقاط افتراق ، روی « جنبه های مشترک » تاکید کنند .

2-از آن جایی که روزانه صدها نظر در این سایت گذاشته می شوند امکان ویرایش ادبی و یا املایی آن ها وجود ندارد . دوستان باید سعی کنند که به دور از هر گونه شتاب زدگی و با تامل به « فرآیند تعامل  » روی آورند .

3-با توجه به حجم و تعداد بالای نظرات ، امکان افزایش تعداد کاراکترها  به بیش از 1000 وجود ندارد .

با سپاس

گروه سخن معلم

منتشرشده در یادداشت

سندرم کنکور در دنیای جدید،‌ مدرسه به یکی از کلیدی ترین نهادهای جامعه پذیری و آموزش تبدیل شده است. مدرسه به و مدرسه رفتن، فرآیندی مناسکی است که به دنبال تربیت و جامعه پذیر کردن نوآموزان فرهنگی است. آنچه که در بطن نظام های آموزشی مدرن از جمله مدرسه و دانشگاه بسیار برجسته و کلیدی محسوب می شود، فرآیند تربیت و جامعه پذیری است که در نهایت قرار است یک شهروند باهمه مهارت های فرهنگی لازم برای زیستن در جامعه و شهر امروزی داشته باشد. به همین دلیل مدرسه و دانشگاه را می توان آیین رازآموزی دانست، آموختن رمز و رازهای زیستن موفق و مطلوب در شهر و جامعه جدید. مدرسه یک فضای مناسکی است و دانش آموزی هم یک فرآیند و موقعیت مناسکی است.

مناسک آموزش در مدرسه در نظام های آموزش عالی تداوم و توسعه پیدا می کند. در نتیجه این دو نظام آموزشی (مدرسه و دانشگاه) در یک امتداد و در یک راستا قرار است عمل کنند. مرز میان این دو نیز یک آیین گذار به نام کنکور است. به همین دلیل برای درک مناسکی از آموزش در ایران باید آن را به مثابه یک نظام مناسکی در نظر گرفت که از مجموعه ای از مناسک خرد و کلان تشکیل شده و در این میان کنکور به عنوان یک منسک گذار، بسیار کلیدی است.

 طی دو دهه اخیر در ایران به دلیل عدم تناسب و تقارن ظرفیت های دانشگاه با تقاضاهای مخاطبان، شاهد سیل بزرگی از متقاضیان دانشگاهی بودیم، متولدینی که موج جمعیتی نامتقارن و نامتعادلی را در هرم جمعیتی ایجاد کردند. این مساله سبب شد که کنکور به عنوان معیار کلیدی برای سنجش کیفیت لازم برای ورود به دانشگاه به یک مقوله محوری تبدیل شود. تمرکز کنکور بر مولفه های کمی و تستی، ‌سبب شده کنکور بیش از آنکه به یک امر کیفی تبدیل شود، به یک مکانیسم کمی و مجموعه از مهارت های تست زنی تبدیل شود. محوریت کنکور در زندگی بخش اعظم دانش‌آموزان و نقش تعیین کننده آن در سرنوشت زندگی آنها به حدی وسعت یافت که می توان از سندرم کنکور در ناخودآگاه همه جوانان ایرانی تحصیل کرده صحبت کرد. این سندرم نه تنها نقشی کلیدی در گذارهای هویتی و تحولات سلسله مراتبی نوجوان و دانش آموز ایرانی بازی می کرد، بلکه به تدریج به یک شاه کلید مولفه های اصلی تعیین کننده در هویت او تبدیل شد. کنکور نه تنها یک مساله آموزشی است، بلکه به تدریج به مساله ای روان شناختی،‌خانوادگی، خویشاوندی، در لایه های عمیق به یک امر بنیادین در ساختارهای اقتصاد سیاسی و نظام های فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی تبدیل شد. کنکور گذرگاه رسیدن به بسیاری از امتیازات و مناصب و موقعیت ها شد، به چیزهایی که به گونه ای فرهنگی به عنوان نیازهای ضروری برای ما تعریف شده بودند، برای ازدواج، کار و منزلت اجتماعی به مدرک دانشگاهی نیاز هست، و هرچه مدرک بالاتری داشته باشید، امکان منافع و امتیازات بالاتری را دارید. به همین دلیل هم بود که به تدریج برای جوان ایرانی، هرچه که بوی موفقیت میداد، باید از طریق قول چراغ جادوی کنکور برآورده می‌شد.

این اهیمت سندرم کنکور به گونه ای است که فرآیند گسترده ای را در ساختارهای خانواگی و اقتصاد سیاسی کنکور ایجاد کرده، و مبین یک نزاع دائمی میان دو نیروی متضاد است: از یک سو، خانواده ها و خود فرد که به دنبال موفقیت در کنکور هستند و از سوی دیگر نهادهایی که از این نیازحیاتی،‌می خواهند بیشترین نفع اقتصادی را ببرند. منازعه میان این دو تمایل، هرچه بیشتر به گسترده تر شدن این سندرم منجر شد. دولت ها هم در این میانه یکی  به نعل و یکی به میخ می زدند. این سندرم گاه به طور بیست و چهار ساعته عمر یک جوان را برای یک یا دوسال می گرفت. غول کنکور برای سیر و سیراب شدن،‌عمر جوان را می طلبید، و سوء مدیریت های دولتی و سوء استفاده های نهادهای کنکوری، سبب شده که این سندرم بخش مهمی را در ناخودآگاه ایرانی پیدا کند، و تجربه کنکور جایی شد که شخصیت جوان ایرانی ساخته یا تخریب می شد. کنکور پل صراط کاذبی شد که هرکس مهارت تست زنی بالایی می داشت، یا ویژگی های روان شناختی برتری می داشت می توانست به بهشت تخیلی و توهمی آن سوی آن برسد، و در غیر این صورت وارد قعر جهنمی از سرکوفت ها و بی هویتی های بعد از پشت کنکور ماندن می شد. کنکور به مکانیسمی مناسکی تبدیل شد که از یک سو نابرابری ها آموزشی را تشدید می کرد (هرکس که پول داشته باشد تا کلاس کنکور برود و کتاب های آموزشی بخرد، می توان شانس موفقیت در کنکور داشته باشد)، و از سوی دیگر مکانیسمی شد برای بازتولید قدرت و مشروعیت بخشی نامشروع به آن.

به واسطه محوریت یافتن کنکور، مساله مهارت های تست زنی آن قدر اهمیت یافت که به تدریج کل ساختار آموزشی مدرسه را در برگرفت. بسیاری از مدارس و کلاس ها، ‌حتی در برخی موارد از دوره ابتدایی، معطوف به مهارت های تست زنی شدند، و گویی کل نظام آموزشی مدرسه طراحی و تنظیم شده است تا شهروند تستی یا شهروند تست زن تربیت کند. همان طور که مدارس نظامی قرار است افرادی با مهارت جنگیدن و کاربرد سلاح تربیت کنند،‌ مدراس ما نیز در نهایت قرار شد دانش آموزانی با مهارت تست زدن و کاربرد تکنیک های تستی تربیت کنند.

به تدریج این فروپاشی محتوایی مدرسه به واسطه کنکور، رشد کرد و آموزش عالی را نیز در بر گرفت. هرچند در ابتدا برای برخی از افراد، گذار از کنکور کارشناسی، کفایت مذاکره بر سر دست یابی میان منافع دانش آموز و جامعه را اعلام می کرد و دانش آموز از قیف وارونه کنکور رد شده بود و او کار را تمام شده می دانست. بعدها بچه غول های جدیدتری و اشکال جدیدی از این دیو کنکور متولد شدند، در مقاطع ارشد و دکتری. لذا این غول فسادآور و فاسد کننده، در مقاطع بالاتر هم خودش را بازتولید کرد. آنچه که این غول را هرچه بیشتر فربه و فربه تر می کند و از آن خون آشام مهیب تری می ساخت، اقتصاد سیاسی پس آن است.

مقاطع دانشگاهی، مبنایی برای ارتقای شغلی و کسب منزلت های اعتباری بالاتر و مهمتر از هم منافع بالاتر شد، از سوی دیگر بنگاهی های آموزش تست زدن و تستی شدن، هم به دنبال منابع جدید ثروت بودند. وقتی که مدرک گرایی بیانگر یک منبع مهم در نمایش و به رخ کشیدن سرمایه فرهنگی و سرمایه نمادین شد، ‌گذار از کنکور آیین گذار به این مدارج بالاتر شد. پسوند یا پیشوند دکتر، به نامی جادویی تبدیل شد که هزاران نفر به هزاران مکر و حیله به دنبال کسب آن شدند و حتی برخی از علمای دینی در سطح حجه اسلام و گاه آیت الله ها را نیز مرعوب و مقهور خودش کرد  و آنها نیز صفات سنتی دینی را د رمقابل صفات دکتر و ... استاد و دانشیار و ... کنار گذاشتند.

در نتیجه این فرآیندها، سندرم کنکور کل نظام آموزش مقدماتی و آموزش عالی را در خود بلعید و آنها را در باتلاقی از فروپاشی محتوایی فرو برد. از آنجا که نظام آموزشی به عنوان یک مناسک گذار قرار بود شهروند مطلوب را تربیت کرده و ارزش های جامعه را بازتولید و منتقل کند، به یک مناسک صوری و توخالی تربیت مبدل شد. هرچه بیشتر کیفیت، قربانی صورت و کمیت شد. همان طور که سندرم کنکور توانست محتوای مدرسه را قربانی مهارت تستی ودانش تستی کند، در مقاطع بالاتر هم کنکور عامل اصلی تشخیص سره از ناسره، یا خوب از بد شد. همه چیز در فرمالیسم تکنیکال کنکوری فرو رفت. نظام آموزشی توسط غول چراغ کنکور بلیعده شد.

وقتی همه چیز به این سندرم پیوند خورد، شبکه ای از میان برها و راه های میانه و گاه زیرآبی رفتن ها به وجود‌ آمد. با توجه به اینکه بازارهای سیاه، معمولا درآمد بیشتری دارند، مخاطبان و مشتریان آن هم هر روز بیشتر می شدند، بیشتری هم برای بازارهای فاسد آموزش عالی و کنکور شکل گرفت. از فروش سوالات کنکور که در اوایل دهه هشتاد رخ داد و تا شبکه عظیم مدارک نامعتبر  از دانشگاه هاوایی و بورسیه های جعلی و رانت های تحصیلی و.. . آنهایی هم که نمی توانستند، و اگر پول می داشتند برای فرار از این غول کنکور به کشور دیگری رفتند تا ادامه تحصیل بدهند. اما هرچه بود فساد کنکوری  که ساختار آموزشی ما را در خود فروبرد و یکی از منابع اصلی ناکارامدی این ساختار و بی کیفیتی آنست.

به نظر می رسد تحول جمیعتی به معنای کاهش مخاطبان و متقاضیان ورود به دانشگاه و شاید امید داشتن به اینکه حریصان مدارک دانشگاهی در نظام های اداری دست از سر مدرک گرایی بردارند، روزنه ای باشد برای بهبود آموزش عالی و فرورفتن غول کنکور به درون چراغ جادو.

اما مساله اصلی آنست که این غول بی شاخ و دم و متعفن، به وسیله همان هایی که با تقلب، رانت یا حتی جهش های فریبکارانه از مرزهای کنکور گذشتند و به مدارج عالی دست یافتند، و امروزه هیات علمی های متشخص و عالی مقام شده اند، بذرهای فساد و فروپاشی را در آموزش عالی کاشته است، آنهایی که به کمک حمایت های غیر علمی دیگران به منصب هیات علمی بودن رسیده اند، حال این غول فساد را در محتوای دانشگاه و ساختارهای آموزشی و علمی بازتولید می کنند، که نمونه های آن را می توان در استادانی دید که به تقلب و بی شایستگی حداقلی استخدام شده و ارتقا می گیرند.

این نکته از آن جهت اهمیت دارد که فرآیندهای بنیادین فروپاشی نظام آموزش عالی، که پیشتر در سندرم کنکور متجلی می شد و امروز شاهد افول ان هستیم،‌ در شکل جدیدی خودش را بازتولید کرده،‌ این شکل جدید همان سندرم هیات علمی شدن است برای همان هایی که بدون داشتن حداقل های لازم دانشجو دکتری و بورس داخل و خارج و ... شدند و امروز هیات علمی و استادان ارجمند دانشگاهی هستند. دیو سیاه فساد آموزش عالی به راه افتاده است، اما رستم دستانی نیست که بتواند شاخ او را بشکند. به همین دلیل باید از نوعی ناامیدی برای نظام آموزش عالی ایرانی صحبت کرد، که اگر هم روزنه های امیدی هست، ناشی از معدود استادان متعهد و عامل و عالمی است که به اخلاق علم پای بند بوده و معدود دانشجویانی که توانسته اند از دست این دیو جان سالم به در ببرند. مابقی هرکدام به نوبه خود زخم این دیو را بر روح و روان خود دارند.

سندرم فساد در نظام آموزش عالی که متاثر از عوامل داخلی و خارجی این سیستم است، هرچه بیشتر از کنکور فاصله گرفته و وارد فضای دانشگاه و به خصوص "هیات علمی های زورکی" شده است. تالیف کتاب و مقاله علمی و پژوهشی و مقاله آی اس آی در جلوی دانشگاه مادر ایران، یعنی دانشگاه تهران، نمونه هایی از این سندرم فساد هستند که هر روز عمیق تر می شوند و چون بخشی از دست اندرکاران این نهاد آموزش عالی، خود محصول این سیستم هستند،‌ لاجرم جرات مقابله و مواجهه را نه تنها که ندارند، بلکه خود دستی در دامن زدن به این رویه ها دارند.

سیستم دانشگاه نیز هر روز بیش از پیش سیستم ایمنی خودش را از دست می دهد، شاهد مثال آن هم استادان بسیاری است که تقلب های علمی آن آشکار شده، اما کسی یارای مقابله با آنها را ندارد و بلکه در برخی موارد ارتقا هم یافته اند.

این سرنوشت غم انگیز آموزش در ایران است که به واسطه سندرم کنکور و بعد هم شهوت مدرک گرایی، آموزش و پرورش و آموزش عالی را به ابتذالی عمیق و طولانی تبدیل کرده است.
انسان شناسی و فرهنگ

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 24 خرداد 1394 05:39

به داد دانش‌آموز برسید

افشین طباطبایی یکی از عوامل مهم در موفقیت تحصیلی دانش‌‌آموزان، حمایت و پشتیبانی والدین است. خانواده‌ها نقش مهمی در فراهم ساختن زمینه‌‌ی رشد و پرورش توانایی‌‌های فرزندان خود را برعهده دارند. والدین باید شادی گم شده در لابه‌‌لای سنگینی تکالیف درسی را به دانش‌‌آموزان بازگردانند و آرامش و اطمینان خاطر را در آن‌‌ها به‌‌وجود آورند و این جز در سایه نظارت دائم و منظم بر فعالیت‌‌های یادگیری، توجه به شرایط روحی و روانی و بررسی وضعیت درسی دانش آموزان در منزل و مدرسه امکان پذیر نیست. نظارت و پیگیری نباید به گونه‌‌ای باشد که استقلال و اعتماد به نفس را از فرزندان بگیرد.
دستوردادن و امرکردن و پیگیری همراه با سرزنش و تحقیر و توبیخ، یا مقایسه و سرکوفت جز افت تحصیلی هیچ ثمری نخواهد داشت. در سال های ابتدایی، این نظارت شاید حتمی باشد ولی با رسیدن دوران بلوغ و نوجوانی، برای نوجوانان خوشایند نیست که والدین مدام به آن‌‌ها گوشزد کنند که چگونه تکالیف‌‌شان را انجام دهند، یا مثل یک مفتش بالای سرشان بایستند.

نوجوان در این دوره احساس استقلال می‌‌کند و می‌‌خواهد به ارزش‌‌ها، ایده‌‌ها و نگرش او احترام گذاشته شود و چندان تمایلی به امر و نهی دیگران ندارد. ولی این بدان معنا نیست که حمایت و نظارت بر عملکرد او، کاملاً قطع شود، بلکه در این دوران نیاز به نظارت غیرمستقیم است، به گونه‌‌ای که دانش‌‌آموز حس استقلال عمل داشته باشد و حس بد از طرف والدین بر او القا نشود.
دانش‌‌آموزان پس از گذراندن دوره راهنمایی وارد مرحله بعد یعنی متوسطه می‌‌شوند که در آخرین دوره‌ آموزشی آنان محسوب می‌‌شود. نحوه‌ تدریس و آموزش در دوره‌‌های ابتدایی و راهنمایی می‌‌تواند کمک شایانی به نوجوانان در دوره‌ متوسطه بنماید، زیرا در آن دو دوره پایه علمی دانش‌‌آموزان گذاشته می‌‌شود و اگر پایه‌ علمی‌‌شان ضعیف باشد یا اصلا نمی‌‌توانند وارد متوسطه شوند یا با مشکل مواجه خواهند شد.
یکی از سال‌‌های پر خطر و حساس دوره متوسطه سال اول است. دانش‌‌آموزان سال اول متوسطه بیشتر مورد خطر قرار می‌‌گیرند زیرا تا بتوانند خود را با قوانین و اصول این دوره عادت دهند روزهای سختی را معمولا باید سپری کنند. در این سال دانش‌‌آموزان درس‌‌های عمومی می‌‌آموزند و حق انتخاب رشته را ندارند. نحوه دوست یابی در این سال تاثیر به سزایی در روند تحصیل و گرایشات دیگر آنان دارد. اگر دانش آموزان دوستان خوب و درس خوانی انتخاب نمایند باعث پیروزی آنان در این سال خواهد بود در غیراین صورت با مشکل مواجه خواهند شد.
هنگامی که نتوانیم دانش آموزان را درست تربیت و راهنمایی کنیم به‌‌طور قطع در سال‌‌های جوانی با معضلات و آسیب‌‌های متعددی مواجه می‌‌شوند. متاسفانه افکار غلطی که این روزها در ذهن جوان‌‌ها ریشه دوانده و فکر می‌‌کنند راه صد ساله را یک شبه باید طی کنند و از پله‌‌ اول به پله دهم رسید. چنین افکاری خطر و آسیب و زنگ هشداری برای جامعه است.
این افکار گاه نه تنها به ترک تحصیل می‌‌انجامد، بلکه به درآمدهای نامشروع و پول‌‌های کاذبی دامن می‌‌زند که از راه‌‌های نادرست و حرام با روحیات کاذب و روش‌‌های غلط به دست آمده است پول‌‌هایی که شاید چند صباحی فرد را راضی نگه دارد اما عواقب آن به شدت در زندگی پیش رو و ناملایمات آتی تاثیر خواهد گذاشت.
متاسفانه مسئولان به این مسئله نرسیده و باور نکرده‌‌اند که زمانه در حال تغییر است و ادبیات والدین دیگر راهگشا نیست. زبان نوجوانان و جوانان امروز زبان نوجوانان دهه‌‌های قبل نیست و راهکار و بیان خود را می طلبد. اگر با ادبیات خاصی که نشان دهنده و برخاسته از فرهنگ ملی و دینی خود نباشد به سراغ آنان برویم، وضعیت نابسامان این قشر جامعه‌‌ساز بیش از پیش به خطر می‌‌افتد چرا که هر روز متوجه حضور و نفوذ بیگانگان با فرهنگ‌‌های وارداتی‌‌شان بر جوان‌‌ها هستیم. متاسفانه زبان والدین الکن شده و دیگر تاثیر قابل توجهی بر ذهن و رفتار فرزندان خود ندارند. باید آستین‌‌ها را بالا زد و با آموزش و یادگیری و پیدا کردن زبانی نو مفاهیم با ارزش و غنی فرهنگی و دینی خود را به جوانان عرضه کنیم.

روزنامه آفتاب یزد

منتشرشده در دانش آموز

گروه گزارش / فرخنده قربانی مقدم

به کانون بازنشستگان فرهنگیان که می روی، می بینی که هر بازنشسته ای به امید خبری تازه و خوب اطلاعیه های روی بردها را می خواند و گاهی به اتاق ها سر می زند تا شاید خبری از وام رابشنود و یا تسهیلاتی برای تهیه عصا و عینک و... ولی امروز روز خوبیست، روز تولد مولایمان امام زمان (ع) است و به همین مناسبت کانون شیرینی و شربت تهیه کرده و کام بازنشستگان فرهنگی را،که گرد سال ها زحمت و تلاش در چهره هایشان پیداست و بعضی با عصا،به امید گشایش کارشان،به این مکان آمده اند، شیرین می کند.
خبر خوب تر اینست که جشنواره ورزشی بازنشستگان در چند روز گذشته اجرا گردیده، که به همین دلیل گفت و گویی صمیمانه با سرکارخانم مهین قبه ای،مسئول تربیت بدنی در روزهای سه شنبه این کانون انجام شده است.

منتشرشده در بازنشستگان

کودکان بازمانده از تحصیل گروه اخبار /

همزمان با روز جهاني مبارزه با بدترين اشكال كار كودكان – ٢٢ خرداد - متوليان حمايت از حقوق كودكان و سياست گذاري براي كودكان در شرايط دشوار در نهادهاي حمايتي با نگاهي آسيب‌شناسانه به پديده كار كودكان در ايران، تاكيد كردند كه با وجود اقدامات انجام شده براي ساماندهي اين گروه از كودكان و تلاش براي پيشگيري از تحميل آسيب‌هاي بيشتر به آنان، فقدان بانك اطلاعاتي، توقف پيگيري اجراي بسياري از بخشنامه‌ها و قوانين مرتبط با ممنوعيت كار كودكان و پنهان بودن بخش عمده‌اي از كودكان كار از چشم بازرسان و ناظران اجراي قوانين از جمله دلايل رشد پديده كودكان كار و شدت يافتن شرايط دشوار براي آنان است.
ثريا عزيزپناه، يكي از اعضاي انجمن حمايت از حقوق كودكان، در ميزگردي كه ايسنا برگزار كرده بود با استناد به قانون كار ايران نسبت به مغفول ماندن حضور كودكان در كارگاه‌هاي كوچك و زيرزميني هشدار داد و گفت: كارگاه‌هاي كمتر از ١٠ نفر از نظارت‌هاي رسمي خارج هستند و دقيقا همين كارگاه‌هاي كمتر از ١٠ نفر بستر مناسبي براي حضور كودكان و كار آنان فراهم كرده است؛ البته بايد در نظر داشت كه همين مكان‌ها، محل مناسبي براي رشد آسيب‌هاي متعدد اجتماعي پيش‌روي كودكان به شمار مي‌رود. در ادامه اين ميزگرد امير محمود حريرچي، جامعه‌شناس با ارايه آمارهايي از كودكان بازمانده از تحصيل، سياست‌هاي آموزش و پرورشي دولت‌ها از ديرباز تاكنون را مورد نقد قرار داد و گفت: طبق آمارهاي رسمي ٢٠ ميليون كودك ٧ تا ١٨ ساله در سن مدرسه، در كشور وجود دارد در حالي كه آموزش و پرورش در سال جاري تعداد دانش‌آموزان را ١٣ميليون نفر و به رواياتي ديگر ١٣ ميليون و ٦٠٠ هزار تن اعلام كرده است. حال بايد پرسيد ٧-٦ ميليون نفر ديگري كه در سنين مدرسه هستند چه مي‌كنند؟ طي دو سال گذشته ١٤٣ هزار نفر از كودكان در هيچ مدرسه‌اي ثبت نام نكرده‌اند كه از اين تعداد ٦٧ هزار نفر آنان در مقطع ابتدايي قرار دارند.

بر اساس قانون، كودكان تا ١٥ سالگي واجب‌التعليم هستند؛ آيا با وجود چنين قانوني آموزش و پرورش كشور چنانچه دانش‌آموزي سال آينده در مدرسه، خود ثبت نام نكند اين مساله را پيگيري خواهد كرد؟
 حبيب‌الله مسعودي فريد، معاون امور اجتماعي سازمان بهزيستي كشور كه در اين ميزگرد حضور داشت، ضمن يادآوري آيين‌نامه ساماندهي كودكان كار و خيابان در كشور كه طبق آن دستگاه‌هاي زيادي از جمله بهزيستي به عنوان دستگاه محور، شهرداري‌ها، وزارت بهداشت، تامين اجتماعي، نيروي انتظامي، آموزش و پرورش و غيره كه متولي ساماندهي كودكان كار و خيابان هستند در اشاره به يكي از طرح‌هاي وزارت تعاون‌، كار و رفاه اجتماعي در خصوص ساماندهي كودكان بازمانده از تحصيل و اختصاص اعتباري خاص به اين طرح و اجراي پايلوت آن در استان‌هاي فارس، خوزستان و سيستان و بلوچستان گفت: براساس آمارهاي آموزش و پرورش در استاني مانند سيستان و بلوچستان ٣٠ تا ٤٠ هزار كودك بازمانده از تحصيل وجود دارد و رسيدگي به اين امر در حال حاضر جزو مصوبات شوراي عالي رفاه است. شناسايي و پيگيري‌هاي آموزشي اين افراد عمدتا از طريق سازمان‌هاي مردم نهاد يا آموزش و پرورش انجام مي‌شود اما همچنان شناسايي و ثبت اين كودكان از مشكلات اساسي ما در ساماندهي آنان است زيرا بسياري از آنان مجهول‌الهويه و فاقد اوراق هويتي هستند و در صورت مجهول‌الهويه نبودن نيز اطلاعات صحيح را در اختيار قرار نمي‌دهند.
وي ضمن بيان اينكه برخي مناطق مانند منطقه هرندي تهران، دروازه كازرون شيراز و شيرآباد زاهدان داراي آسيب‌هاي شديدتري هستند، گفت: در چنين مناطقي آسيب‌هاي به‌شدت بيشتري حضور دارند و در صورتي كه كودك كار و خيابان در اين منطقه باشد و پدر و مادر نيز داشته باشد نمي‌توان وي را از خانواده‌اش جدا و وارد مراكز بهزيستي كرد مگر آنكه به‌طور قطعي از والدين آنان سلب صلاحيت شود. معاون امور اجتماعي سازمان بهزيستي كشور اظهار كرد: برآورد شده كه حدود ٧٠ هزار كودك خياباني در كشور وجود دارد؛ بايد بدانيم براي ساماندهي همين تعداد نيز اعتبار قابل توجهي لازم است و ٥٠-٤٠ ميليون تومان نيز پاسخگوي نيازهاي اين قشر نخواهد بود.
همچنين روزبه كردوني، مديركل دفتر امور آسيب‌هاي اجتماعي وزارت تعاون، كار و رفاه اجتماعي روز گذشته در گفت‌وگو با ايلنا به مناسبت روز جهاني «لغو كار كودك» تاكيد كرد: از نيمه دوم سال ٩٢ كه وزير تعاون، كار و رفاه اجتماعي كار خود را آغاز كرد، نخستين جلسه شوراي ساماندهي كودكان كار و خيابان پس از هشت سال تعطيلي در آذر ماه ٩٢ تشكيل و چهار ماه بعد نيز جلسه دوم اين شورا برگزار شد و برگزاري نخستين نشست اين شورا بيانگر آن بود كه موضوع كودك در اولويت قرار گرفته است.
وي ادامه داد: بايد حساسيت‌هاي اجتماعي و اداري ايجاد مي‌شد كه وزير رفاه موضوع را به شوراي‌عالي رفاه با حضور رياست‌جمهوري منتقل كرده و در اين شورا مصوب شد كه به اين گروه از كودكان براي ادامه تحصيل مشوق‌هاي تحصيلي داده شود، به‌طور مثال مبلغي پول به آنها داده مي‌شود به شرط آنكه سركلاس حضور داشته باشند. لذا طرح پايلوت در چهار استان (خوزستان، البرز، فارس، تهران) اجرا شد. پيش‌بيني ما اين است كه طي برنامه پايلوتي كه در اين چهار استان اجرا شد؛ سه هزار نفر از كودكان بازمانده از تحصيل وارد چرخه آموزش شوند. در خردادماه، نتيجه طرح را مورد ارزيابي قرار داده، نقاط قوت و ضعف آن را مشخص مي‌كنيم و اين طرح را در چند استان ديگر گسترش مي‌دهيم. براي اجراي اين طرح سه ميليارد تومان از اعتبارات وزارت كار اختصاص داده شد و از اعتبارات بيروني استفاده نشده است.

روزنامه اعتماد

جایگاه علوم انسانی در نظام آموزشی

انتخاب رشته تحصیلی یکی از مهم ترین مسائل آموزشی هر کشور و در خور توجه ویژه نهاد آموزش و پرورش می باشد.
در کشورهای پیشرفته اهمیت بسیاری برای رشته علوم انسانی و تمام شاخه ها و زیر مجموعه های این رشته قائل هستند و معمولا بهترین و با استعداد ترین دانش آموزان و دانشجویان جذب رشته های علوم انسانی می شوند. در این کشورها، تحصیل در رشته های علوم انسانی؛ به ویژه جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه، روان شناسی و تاریخ خاص افراد بومی است و به ندرت دانشجویان خارجی در این رشته ها بورسیه می شوند. معمولا دانشجویان خارجی در رشته های علوم پایه پذیرفته می شوند.
نگاهی اجمالی به کتاب ها و مقاله هایی که در یک صد سال گذشته توسط دانشمندان اروپایی و آمریکایی در حوزه های مختلف جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه، روان شناسی ، تاریخ مدیریت آموزشی، برنامه ریزی درسی و.... به رشته تحریر درآمده و آشنایی با دیدگاه های نظری ارائه شده توسط فیسلسوفان، جامعه شناسان، روان شناسان واقتصادان ها و تاریخ دان ها و برنامه ریزان درسی کشورهای اروپایی و آمریکایی نشان می دهد، نهادهای آموزشی این کشورها با طراحی اهداف درسی سنجیده در حوزه علوم انسانی، در به ثمر رساندن نظریه پردازان بزرگ نقشی مهم ایفا کردند.
در ایران برخلاف کشورهای دیگر، به علوم انسانی که دغدغه انسان و زندگی در جامعه انسانی را دارد، بها داده نمی شود. نگرش حاکم بر نهادهای قانون گذار و اجرایی کشور ایران، در سی و پنج سال گذشته، توجه به علوم پایه و ریاضی و کم توجهی به حوزه های علوم انسانی بوده است. بر مبنای این نگرش حاکمیتی، نهادهای آموزشی کشور نیز رشته های علوم انسانی را مورد بی مهری قرار داده اند.
در نظر گرفتن معیار معدل و نمره در انتخاب رشته، و هدایت دانش آموزان ضعیف تر به رشته های علوم انسانی، هنر و .. و هدایت دانش آموزان برتر به رشته های ریاضی و تجربی، از جمله خطاهای بزرگ قانون گذاران آموزشی کشور است که نتیجه ای جز بی سامانی حوزه های اندیشه ورزی علوم انسانی نداشته است.

دانش آموزان برتری که برای تحصیل در رشته های تجربی و ریاضی هدایت تحصیلی می شوند همان نخبگانی هستند که در دانشگاه ها در علوم پایه تحصیل کرده و در نهایت با گرفتن بورسیه راهی خارج از کشور می شوند.
به طور متوسط ، افراد ضعیف تر جذب رشته های علوم انسانی شده و در دانشگاه، در رشته های مهم اقتصاد، جامعه شناسی، فلسفه، روان شناسی، تاریخ، برنامه ریزی درسی و.... تحصیل می کنند.
تاریخ به عنوان مادر همه رشته ها از اهمیت خاصی برخودار است. بسیاری از مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و.. ریشه تاریخی دارد و بدون اطلاع از این عقبه تاریخی یافتن راهکار برای مشکلات و مسائل مبتلا به کشورها ممکن نیست، در حالی که در دنیا فیلسوفان بزرگ در حوزه تاریخ قلم فرسایی کرده و درباب اهمیت این رشته به ارائه نظریه پرداخته اند، و درحالی که تعدادی از سیاستمداران برجسته روزنامه نگاران برجسته، اصحاب رسانه و تحلیل گران سیاسی و اجتماعی یا فارغ تحصیل رشته تاریخ هستند ویا یا بر تاریخ کشور خود و جهان اشراف کامل دارند، در ایران به این رشته کمترین بهایی داده نمی شود و به ندرت دانش آموزان برتر به رشته تاریخ جذب می شوند.
برای درک و فهم اقتصاد و ارائه راهبرهای اقتصادی جهت برون رفت از شرایط پیچیده اقتصادی ایران ومشکلات اقتصادی که گریبانگیر کشورمان هست، نیازمند اقتصادان های برجسته، خلاق و اندیشمند هستیم. اما تحصیل کرده های رشته اقتصاد که بر مبنای کمترین معدل ها پذیرفته شده اند، تا چه حد توان ارائه نظریه های اقتصادی دارند؟!
اهمیت بسیار فلسفه در دنیای غرب، موجب ظهور و رشد فلسفه های مدرنیسم، پست مدرنیسم، پسا پست مدرنیسم و .. شد، فلسفه هایی که با طرح شبهات اخلاقی بسیار دنیا را به تسخیر خود درآوردند، با وجود شرایط حاکم بر رشته انسانی در ایران، تاکنون چند فیلسوف نظریه پرداز تربیت شده اند؟! و چند فیلسوف ایرانی توانستند نظریه جدیدی ارائه کنند یا به پاسخگویی شبهات حاصله از اندیشه های پسا مدرنیسم و..... بپردازند؟!
به همین ترتیب در حوزه جامعه شناسی، چند جامعه شناس برجسته ایرانی توانسته اند دیدگاههای نظری در جهت حل مشکلات اجتماعی جامعه ایران ارائه دهند؟!
و در حوزه روانشناسی، چند روانشناس اندیشمند ایرانی، دیدگاه های جدید و سازنده ای در حوزه روان شناسی و روان درمانی ارائه کرده اند؟!
چند برنامه ریز درسی برجسته ایرانی در جهت حل مشکلات آموزشی ایران به ارائه دیدگاه و راهکار پرداخته اند؟!
با تمام آنچه تاکنون بر سر رشته های علوم انسانی آمده است، آیا از فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی کشور ایران انتظار نظریه پردازی و ارائه راهکارهای مفید برای حل معضلات اقتصادی، اجتماعی، فلسفی، روان شناسی ، برنامه ریزی درسی می توان داشت؟!


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در آموزش نوین

گروه اخبار / کودکان از ما می آموزند ...

 

منتشرشده در دانش آموز

رسانه ملی و سلامت ملی  گروه اخبار /

ممکن است هر کدام از ما بیماری هایی مثل دیابت، فشار خون بالا، چاقی خیلی زیاد یا تنگی نفس داشته باشیم. برخی از ما آن قدر سیگار یا قلیان بکشیم که به کبد خودمان آسیب بزنیم و مشکلات ریوی پیدا کنیم، یا حتی با ناپرهیزی از خوردن غذاهای خیلی چرب باعث چاقی بیش از اندازه بدن مان بشویم. هیچ کدام از اینها به عدم توجه دولت و دستگاه‌های مربوطه برنمی‌گردد یا اگر آنها هم مقصر باشند، این بار نمی‌توان نقش مردم را در عدم توجه به سلامت خودشان نادیده گرفت. زیرا که بزرگ‌ترین تفریح این روزهایمان رفتن به رستوران و زدن یك چلوكباب چرب به بدن است یا خوردن سوسیس و كالباس و پیتزا كه دیگر نیازی به ثابت كردن ضررهایش نیست!

شاید وزارت بهداشت تا حدودی در مورد بیماری‌های واگیردار تاكیداتی داشته است،اما در مورد بیماری‌های غیرواگیردار تعریف مشخصی توسط وزارت بهداشت انجام نشده است؛ بیماری‌هایی كه باعث مرگ می‌شوند، بی‌آنكه ایرانی‌ها به آن توجهی كنند.«در شرایط گذار اپیدمیولوژیك بیماری‌ها، هفت عامل خطر منشأ بیش از ۱۵۰ هزار مرگ سالانه در كشور معرفی می‌شوند، عواملی كه مردم كم و بیش با آنها آشنا هستند؛ سیگار، قلیان، تغذیه ناسالم، كم تحركی، چاقی، فشار خون، قند خون بالا و كلسترول خون بالا.»

عدم تحرک جوانان و نوجوانان

در سال های گذشته بود که با همکلاسی هایمان قدم زنان به سمت مدرسه می رفتیم و حتی دوچرخه سواری تا رفتن به مدرسه مرسوم بود ، تمام هم محله هایمان را می شناختیم و با خیال راحت مسیر خانه تا مدرسه را پیاده روی می کردیم. اما شیوه زندگی در امروزه تغییر کرده و به جای دوچرخه، سرویس های شخصی زیاد استفاده می شود. دانش آموزان از خانه بیرون می آیند و سوار سرویس می شوند و برای رسیدن به مدرسه 20 قدم هم بر نمی دارند.

این روزها در چهارچوب شهرنشینی دیگر بچه ها در آپارتمان ها به دنیا می آیند و در خانه های کوچک بزرگ می شوند. در اکثر خانه ها حیاطی برای دویدن و بازی کردن نیست. اکثر خانواده ها که برای تحرک فرزندان شان نمی توانند وقت زیادی بگذراند، تفریحات شان شده بازی های رایانه ای و گوشی موبایل و تبلت! 

تغذیه نامناسب/ وقتی صداو سیما می گوید: بستنی از شیر بهتر است!

عادات غذایی ایرانیان تغییر كرده است، تغییری كه به سمت ناسالم بودن می‌رود. متاسفانه این روزها سبك غلط زندگی بلای جان ایرانیان شده است و در کنار این مسئله که فرهنگ خانواده ها برای تغذیه مناسب باید تغییر کند.

باید بگوییم از وزارت ارشاد تا بقیه سازمان‌ها در تغییر سبك زندگی ایرانیان و اهمیت جان مردم مسئول هستند. اما وقتی صداوسیما به عنوان یك رسانه عمومی می‌آید و پفك، چیپس، نوشابه و بستنی تبلیغ می‌كند. وقتی می‌گوید: بستنی از شیر بهتر است! بستنی‌ای كه با افزودنی‌های غیرطبیعی درست می‌شود. دیگر چه انتظاری می‌توان داشت؟

یكی دیگر از شیوه‌های غلط تغذیه در ایران موادغذایی كه در بوفه‌های مدارس توزیع می‌شود است كه گریبان دانش‌آموزان را گرفته است. در بسیاری از مدارس در سطح شهر، بوفه‌هایی داریم كه موادغذایی ناسالم می‌فروشند، به‌ویژه در مدارس غیر انتفاعی كه نظارت بر آنها كمتر است، ساندویچ كالباس و سوسیس و حتی پیتزا در بعضی از بوفه‌های مدارس به فروش می‌رسد. فروش نوشابه در بوفه‌های مدارس چه معنی دارد جز این كه ترویج آشكار تغذیه ناسالم است.

وقتی در بسیاری از بوفه‌ها شیر ندارند چرا باید نوشابه فروخته شود؟!

از خودمان شروع کنیم

زندگی ما تغییرات بسیاری کرده و متاسفانه بسیاری از این تغییرات منفی بوده و باعث آسیب زدن به بدن‌مان شده است. متاسفانه با اینکه مضرات قلیان را بارها و بارها شنیده ایم، قلیان جزء تفریحات مان شده است و با اینکه می دانیم سوسیس و کالباس از چه موادی ساخته شده است و عکس مواد اولیه آن را دیده ایم اما فست فود برایمان جزء لذیذترین غذاهاست! 

باید از همین حالا شیوه تغذیه سالم و تفریح سالم را آغاز کنیم و به فرزندان مان یاد بدهیم که چگونه زندگی سالمی داشته باشند.

میگنا

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور