اظهارات نسنجیده ، غیرعقلانی ، پوپولیستی و بعضا تبلیغاتی بعضی ازدست اندرکاران و تصمیم سازان درقوه ی مجریه و به خصوص در قوه ی مقننه درارتباط با تامین اعتبارات لازم جهت تامین حقوق حقه ی معلمان شریف از محل ها و طرق گوناگون مصداق بارز توهین و اهانت به فرهنگیان فرهیخته تلقی و ارزیابی می گردد ؛ مگر معلمان محترم گدا و متکدی می باشند که آقایان می خواهند و مدعی هستند که باید بچرخند و از این و رو آن ور تکه تکه جمع کرده و به حقوق معلمان معزز بیفزایند.
اخیرا یکی از نمایندگان در خانه ی ملت مطرح کرده است که از محل جمع آوری مالیات بر ارزش افزوده و با طرحی دو فوریتی بنا داریم مبلغی بر حقوق معلمان بیفزاییم ؛ به نظر نگارنده این مصداق روشن دفاع بد و بی احترامی به معلمان شریف بوده و سبب چالش و درگیری سایر اقشار به خصوص کسبه با معلمان و تتزل جایگاه رفیع و منیع معلمان درجامعه خواهد گردید و این اقدام در منظر و قضاوت جامعه ،معلمان را مسبب گرانی و افزایش تورم معرفی خواهد نمود.
نمایندگان ملت به خوبی از امکانات و اعتبارات فراوان موجود درکشور مطلع و آگاه می باشند و چنانچه اراده ای جدی ،اساسی و تعیین کننده در این عرصه و زمینه موجود باشد قادرخواهند بود به دور از سر و صدا و کنش های ژورنالیستی و تبلیغاتی و داخل بوق کردن از محل های مناسب به تامین آن پرداخته و نیازمربوط را برطرف نمایند. به تحقیق بعد از مشخص شدن محل های تامین اعتبارات لازم می توان درنشستی غیر علنی موارد را به تصویب رسانده و دولت را موظف به اجرا و عملیاتی شدن آن مصوبه نمود و در عمل نشان داد که برای معلمان نقش و جایگاه ارزشمند و راهبردی قائل می باشند.
براساس شنیده ها ، آقای رئیس جمهور به وزراء اجازه داده اند که مبالغ صرفه جویی شده دروزارت خانه ی خود را در همان وزارت خانه هزینه و مصرف نمایند ، به واقع یکی از راه ها و شیوه های تامین بودجه و تامین اعتبارات آموزش وپرورش و کسری اعتبارات آن می تواند هدایت مبالغ صرفه جویی سایر وزارتخانه ها و سازمان ها و نهاد ها به سوی آموزش وپرورش باشد و مبلغ صرفه جویی به آموزش و پرورش اختصاص داده شود.
امروز در جامعه 37نهاد و سازمان متولی امورات فرهنگی کشورمان می باشند ، چنانجه منصفانه به واکاوی و تحلیل عملکردی و خروجی کارکرد آنان بپردازیم ،بازخورد قابل ذکری را نمی یابیم ؛ با عنایت به اینکه این تعداد متولیان فرهنگی بالغ بر 6000 میلیارد تومان از بودجه ی سالیانه ی کشور را به خود اختصاص می دهند و آموزش وپرورش که متولی اصلی تعلیم و تربیت درکشور می باشد از این رقم هنگفت متاسفانه محروم می باشد. چنانچه رقم مذکور را به بودجه و سهم ریالی شهرداری ها در کلان کشور در بخش فرهنگی و همچنین بودجه ی صدا و سیما را به آن بیفزاییم مبلغی حدود 15هزارمیلیارد تومان می باشد ، آیا منصفانه است که این مبلغ بسیار هنگفت که بسیاری از آن ناشیانه به هدرمی رود به سوی آموزش وپرورش هدایت نگردد؟
سهیم شدن آموزش وپرورش کشورمان درسود شرکت های دولتی و خصوصی نیز می تواند راه کار دیگری در تامین اعتبارات مالی در آموزش و پرورش کشور باشد و کاستن منطقی و ضروری از بدنه ی ستادی غیرضرور در آموزش وپرورش نیز راه کار بسیار راهبردی و هوشمندانه ای درکاستن از هزینه ها است.
به تحقیق چنانچه اراده ای جدی و راهبردی در سیستم و نظام سیاسی و مدیریتی کشور برای حل مشکلات آموزش و پرورش شکل گیرد می توان با تدبیر و عقلانیت یکبار برای همیشه به مشکلات مالی و کسری اعتبارات وزارت آموزش و پرورش پایان داد و این مشکل و تهدید کشور را برای همیشه با افتخار و عزتمندی معلمان معزز و فرهیخته برطرف نمود.
گروه اخبار /
حسن رحیمپور ازغدی در نشست تعلیم و تربیت که توسط کمیسیون تعلیم و تربیت مجمع عالی بسیج مستضعفین برگزار شد، اظهار داشت: فیلسوفان معتقدند تعلیم و تربیت یعنی رساندن انسان به کمال.
وی افزود: محصول مدرسه و دانشگاه نباید انسانی تکبعدی باشد. به عنوان مثال فردی که از مدرسه و دانشگاه فارغالتحصیل میشود نباید صرفاً ریاضی یا فیزیک را به خوبی بداند. فردی که علومی همچون ریاضی، فیزیک و احکام را به خوبی میداند اما شرایط زندگی دینی، اخلاقی و اجتماعی را نمیداند به درد جامعه نمیخورد.
برخی از فارغالتحصیلان مدارس و دانشگاهها از کارگران روزمرد نیز ناکارآمدتر هستند
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: هماکنون فارغالتحصیلان از مدارس و دانشگاهها قادر نیستند ابتداییترین مسائل زندگی را حل کنند و حتی بسیاری از این افراد از کارگران روزمرد هم ناکارآمدتر هستند چرا که برخی از کارها را بلد نبوده و برخی از کارها را نیز حاضر نیستند انجام دهند.
رحیمپور ازغدی با اشاره به اینکه نظریهپردازان آموزش غربی تعاریفی را از انسان و زندگی ارائه کردند، ادامه داد: این نظریهپردازان روشهای تربیت کودک را نیز تعریف کردند. برخی از مبانی ارائه شده از سوی آنها نادرست است و میتوان آنها را نقد کرد که حتی خود غربیها نیز اقدام به نقد آن کردند.
وی عنوان کرد: 150 قانون قطعی در رابطه با انسان اجتماعی از سوی نظریه پردازان غربی ارائه شده است که هماکنون بسیاری از این قوانین از بین رفته و پس گرفته شده است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: در غرب حتی برای غیرمستدلترین مبانی در حوزه نظریه آموزش و پرورش برنامه مینویسند اما ما در ایران چنین اقدامی را انجام ندادیم. در طول 30 سال گذشته چند بار برنامههای آموزش و پرورش ما تغییر کرده است. بدون هیچ بررسی اقدام به کپیبرداری از نظام آموزش غربی کردیم. البته بنده نمیگویم که نظام آموزش و پرورش اسلامی به صورت 100درصد باید با نظام آموزش و پرورش غرب و شرق در تضاد باشد.
رحیمپور ازغدی ادامه داد: نظامهای دینی و غیردینی در حوزه منابع و روشهای معرفت نقاط اشتراک و افتراقی دارند حتی پیامبران نیز نگفتند که هر آنچه که قبل از آنها وجود داشته باطل است. بلکه برخی موارد را تثبیت، برخی را منع و برخی را اصلاح کردند.
وی با اشاره به نظریات اسپنسر ادامه داد: طبق نظرات این نظریهپرداز غربی هدف در آموزش و پرورش آماده کردن دانشآموز برای نبرد در زندگی است. به نحوی که به او صدمه نخورد و جامعه نیز رشد کند.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرد: باید در آموزش و پرورش بدانیم که چه افرادی را تحویل خواهیم گرفت و در آینده چه افرادی را باید به جامعه تحویل دهیم. به عنوان مثال در جامعه اسلامی فرد فارغالتحصیل از مدارس باید بتواند مشکلات شخصی خود را حل کند به گونهای که نه با جامعه درگیر شود و نه اینکه فریب سایر افراد را بخورد. فرد فارغالتحصیل از مدرسه باید در حوزه معاشرت با بستگان و آشنایان مسلط به روابط اجتماعی باشد.
ازغدی عنوان کرد: هم اکنون شاهد هستیم که برخی افراد مدرک دکترا دارند اما نمیتوانند کوچکترین مشکلات زندگی شخصی همانند تعمیرات وسایل خانه را انجام دهند.
وی افزود: آیا در نظام آموزش و پرورش تعریف کردیم که اگر فردی قصد دارد 5 یا 7 سال درس بخواند باید آموزشی متفاوت دریافت کند هم اکنون برای تمامی دانشآموزان آموزشهای یکسانی ارائه میشود. در حالی که باید به تناسب نیت افراد و اینکه آیا قصد ورود به دانشگاه را دارند یا خیر آموزشهای متفاوتی به آنها ارائه شود. در چنین شرایطی محتوایی که در سیستان و بلوچستان تدریس میشود قطعاً باید با محتوایی که به دانشآموزان تهرانی ارائه میشود تفاوتهایی داشته باشد.
چرا کرسیهای آزاداندیشی در خصوص وضعیت مدارس کشور برگزار نمیشود؟
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به اینکه هماکنون دانشگاهها بدون توجه به نیازهای جامعه اقدام به پذیرش دانشجو میکنند و افراد دارای مدرک را به جامعه تحویل میدهند، گفت: برخی از مدارس غیرانتفاعی سالانه 15 تا 20 میلیون تومان از خانوادهها دریافت میکنند در حالی که هر یک از انواع مدارس باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرند. هماکنون کدام نهاد باید وضعیت مدارس کشور را نقد کند؟ آیا نباید کرسی آزاداندیشی در این خصوص داشته باشیم که به این سوالات پاسخ داده شود بابت هزینههایی که در بحث آموزش فرزندان انجام میشود چه محصولی به خانوادهها و جامعه ارائه میشود.
رحیمپور ازغدی بیان کرد: سالانه صدها هزار متخصص علوم فنی از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند اما تعداد افرادی که بتوان به لحاظ اخلاقی به آنها اعتماد کرد، چند نفر است؟
وی با اشاره به اینکه هماکنون برخی از مسئولان کشور اعلام میکنند که کلید حل تمام مشکلات کشور رفع تحریمها است و این موضوع در دست غربیهاست، افزود: مسئولانی که این تفکرات را دارند محصول مدارسی هستند که دانشآموزان را با اندیشههای غربی تربیت میکنند.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: برخی از نظریهپردازان غربی، نژاد شرقی را نژاد کارگر و نژاد اروپا را کارفرما میدانند و بر این اساس میگویند که نژاد کارگر نیاز به زاد و ولد بیشتری دارد به همین دلیل است که نژاد اروپایی که کیفی است و عمدتا کارفرما هستند تکثیر کمتری دارند.
رحیمپور ازغدی با بیان اینکه در مدارس ما دانشآموز از همان ابتدای ورود به مدرسه تا دوران دانشگاه عقده به غرب رفتن، غربیپوشیدن و غربی خوردن را دارد، یادآور شد: این زهری است که از 150 سال قبل در آموزش و پرورش ریخته شده است که نتوانستیم آن را حل کنیم.
وی خاطرنشان کرد: هماکنون در کشور یک طرز تفکر میگوید که مشکلات باید در داخل حل شود و میتوانیم آنها را حل کنیم و طرز تفکر دیگر میگوید که این مشکلات باید به دست خارجیها حل شود و کسانی که این تفکر را دارند در مدارسی که تحت تاثیر فرهنگ غرب بوده تربیت شدند.
تسنیم
فقط کسانی که Ram بالا دارند. ترجیحا 16 گیک ، بخوانند ( زندگی سخت تر از آن چیزی بود که فکرش را می کردیم. دنیای هر کسی، با دیگری فرق داشت و وسعتِ حریمِ خصوصیِ هر یک از ما، اختلافِ چشمگیری با دیگران داشت.
بهترین راه برای نزدیک شدنِ سلایق و تفکّراتِ این همه کودک، فقط و فقط آموزشِ به موقعِ پدران و مادران مان بود. طبیعی بود فرض را بر این بگذاریم والدین، برخلافِ معلمان، برای پرورش مان مُجدّانه تلاش خواهند کرد.
مُعلّمان تنها قشری بودند که هیچ اعتقادی به آن ها نداشته و ندارم ؛ (شرمنده به خدا ) ؛ زیرا اوّلاً از تخصّص کافی برایِ پرورشِ ما برخوردار نبودند و ثانیاً دانش آموزانِ متوسّطِ دورانِ خود بوده اند و این در حالیست که معلّمی، خلّاقیت شگرفی را می طلبد و این پارادوکسِ تلخ، تا چشم بر هم زدیم زهرش رابر اکثر ما ریخته بود. این نکته را نیز از یاد نبریم اساسی ترین دورانِ هر شخصی، بینِ سنینِ 2 تا 12 سال است که این دورانِ طلایی را متأسفانه زیرِ دستِ آن چنان معلّمانی به سر بردیم.
شاید اگر معلمان از لحاظ مادی به خوبی تأمین می شدند، آنها نیز تمامِ تلاشِ خود را برای شکوفاییِ ما می کردند ولی آنچه واضح است به گونه ای که نمی باید، پرورش یافتیم واین تربیت غلط را باید به پایِ آنها نوشت.
حسرت به دلمان مانده بود شبی با پدر یا مادرمان حرفی بزنیم؛ خورشید غروب نکرده به خواب می رفتند و طلوع نکرده به سمتِ کارِ سختِ همیشگی عازم می شدند. طبیعی است این چنین پدرانِ زحمتکش و سادّه ای فرصتِ تربیت اولادشان را ندارند و همین جا هم باید گفت در دنیایِ امروزی هیچ پسری نشان از پدر ندارد؛ پسری که نشان از پدر داشت مربوط به عهد باستان بوده است؛ لحظه به لحظه با پدر به شکار می رفت و در دوشادوشِ وی عُمر می گذراند و بدین سان خُلق و خوی پدر را اکتساباً به ارث می بُرد. اصالت را نیز قبول ندارم و به شدّت از این جمله ی تکراری و بی معنایِ "خانواده دار" بیزارم؛ در هر خانواده ای، خوب و بد وجود دارد، همان طور که در هر شهری خوب و بد وجود داشته است.
بارها خودمان به چشم خودمان دیده ایم در خانواده ای (جااُفتاده)، فرزندی پرورش یافته که راه را به خطا رفته و بالعکس، در خانواده ای مُتمرّد و بزهکار، پسری رشد کرده که برای کسی مشکلی ایجاد نکرده است.
در اینکه تربیتِ همه ی ما تحت الشعاعِ خانواده، مدرسه، محلِ سکونت و خیلی چیزهای دیگر بوده است شکّی نیست، ولی به اعتقاد بنده این معلّمین بودند که باندانم کاری های شان ما را بیچاره کردند.
پس از سال ها انتظار، بالاخره به سنِّ 7 سالگی رسیدم و با لباس هایِ کهنه ای که از برادر بزرگترم به ارث برده بودم، کفشی مندرس و پلاستیکِ سیاهِ دسته داری که قلم و خودکارم را در آن گذاشته بودم (فقر مادی خانواده ام) به سمت مدرسه شتافتم تا اوّلین روز تحصیلم را آغاز نمایم. تقریبا 40 نفری می شدیم. کلاس پُر بود از بچه هایِ قد و نیم قد، بعضی آشنا بودند و بعضی غریبه؛ بعضی شیک (بچه پول دارها ) و بعضی ژنده؛ بعضی خوشحال و بعضی بُغض کرده؛ بعضی شلوغ و بعضی هم مثلِ من آرام.
لحظه شماری می کردم تا معلّم مان بیاید و با او آشنا شوم. خیلی حسّ عجیبی است وقتی منتظری معلّمت را برای اوّلین بار ببینی.
بالاخره انتظار به پایان رسید و ناظم مدرسه وارد کلاس شد. با صدایِ بلند گفت :معلّم تان تا دقایقِ دیگر به کلاس خواهد آمد، با قاطعیّت ما را از بی نظمی بر حذر داشت و به دفتر رفت تا معلّمِ عزیزتر از جانمان را به کلاس بفرستدو... 12 سال دوران مدرسه با سرعت نور گذشت .
حالا من بزرگ شده بودم با مدرک پیش دانشگاهی.در آینه بزرگی که در خانه داشتیم به خودم نگاه کردم و موهایم را شانه زدم (مشغول تیپ زدن بودم - چون رفتار مدیران سه مقطع در مورد لباس پوشیدن و مو به شدت مرا عقده ای کرده بود) ؛ کودک درونم صدایم زد و گفت : مدرک پیش دانشگاهی ات مبارک . اسفند دود می کنم برای قیافه ات .اما سوالی دارم :
" نتیجه 12 سال درس خواندنت با این همه هزینه های صرف شده توسط دولت و خانواده ات چه بوده است ؟ می تونی به انگلیسی یا عربی خودت یا کشورت یا دین ات را به دنیا معرفی کنی ؟می تونی بگی فرق Email با Gmail چیه ؟ میدونی منظور از شعر - میازار موری که دانه کش است چیه ؟و هزاران سوال دیگر و من هیچ جوابی نداشتم..."
آری !
این بود سرنوشتِ کودکی که درست تربیت نشده بود...
آموزش ندیده بود که باید مسواک بزند تا بوی دهانش نیاید؛ آموزش ندیده بود که باید مطالعه کند تا حرف زدن یاد بگیرد؛ آموزش ندیده بود تا بداند پا را از حریمِ خود فرارتر نگذارد، آموزش ندیده بود . آموزش ندید و ندید و ندید...
آه !
آموزشِ ناصحیح چه کارها که نمی کنی... آینده به تو ربط داره...همه چی به تو ربط داره، معلم عظیظم روضط مبارک ( املا هم یاد نگرفتم - خودم استعداد نداشتم .نمی دانم خلاصه شکوفا نشد. حالا کاسه کوزه ها را سر معلم خوبم می شکنم . چقدر عقد ه ا ی ام ؟
بدرود - اریبهشت 94
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همه ی ما به عنوان معلم و یا والدین دانش آموز ، در مورد این موضوع که اکثر دانش آموزان از تعطیلی مدرسه استقبال می کنند ، اتفاق نظر داریم . حتی گاهی اوقات وقتی دانش آموزان می شنوند که معلمی به دلیل بیماری نمی تواند سر کلاس حاضر شود و آنان تعطیل می شوند ، آثار خوشحالی در چهره ی آنان نمایان می شود یا وقتی به دلایل جوی مدارس تعطیل می شوند بچه ها بسیار شاد و خوشحال می شوند . البته خود ما معلمان نیز از تعطیل شدن مدارس خوشحال می شویم که همه ی این ها باعث تاسف است .
در این مختصر سعی خواهد شد که به بررسی برخی از علل این موضوع پرداخته شود .
دلایل متعددی برای این پدیده می توان بر شمرد که در ذیل به ذکر چند مورد مهم آن می پردازم .
از جمله این دلایل وی توان به شاد و با نشاط نبودن محیط فیزیکی مدارس، بی انگیزه بودن دانش آموزان و عدم احساس نیاز آن ها به یادگیری برخی دروس ، یکنواختی و کسل کنندگی برنامه کاری مدارس و روش تدریس معلمان و ... اشاره کرد.
در این جا به بررسی دلیل اول که شاد و با نشاط نبودن مدارس است می پردازم . بسیاری از مدارس در ایران به دلیل فرسودگی و قدیمی بودن و عدم تعمیرات و نوسازی به موقع از ظاهری فرتوت و کهنه برخوردارند . دکوراسیون داخلی آن ها نیز کاملا قدیمی و کهنه می باشد . نور داخل سالن ها و کلاس ها کم بوده و از تزیینات حداقلی نیز برخوردار نمی باشند .از امکانات ورزشی و آزمایشگاهی لازم نیز برخوردار نیستند.
در حال حاضر ، منازل بسیاری از دانش آموزان و معلمان بسیار شیک تر از مدرسه می باشد ، طبیعی است که حضور معلم و دانش آموز در چنین مدرسه و کلاسی با رغبت و اشتیاق نخواهد بود . لذا لازم است آموزش و پرورش با نوسازی مدارس قدیمی و بازسازی و نوسازی مدارس اقدام به تزیینات داخلی و رنگ آمیزی شاد با نقاشی های دیواری زیبا و عالمانه ، قرار دادن پوسترهای علمی آموزشی در سالن ها و کلاس ها و هر چه بیشتر فضای فیزیکی مدارس را شاد و با نشاط و شیک نماید .
برنامه مدارس نیز در حال حاضر یکنواخت و کسل کننده است . وظیفه ی معاونت پرورشی در این زمینه سنگین و جدی است . این معاونت بایستی در مدارس بسیار فعال تر باشد و با برگزاری مراسم شاد و با نشاط در ایامی که مناسبت های ملی و مذهبی شاد وجود دارد ، نشاط را به مدرسه تزریق کند ؛ اجرای برنامه ها ی موسیقی و تئاتر و مسابقات سرگرم کننده در مدرسه محیط مدرسه را برای بچه ها جذاب تر می کند . پخش موسیقی در زنگ های تفریح ، این اوقات را مفرح خواهد کرد . همچنین در هنگام تدریس برخی دروس نیز حتی معلم می تواند با پخش چند دقیقه موسیقی ملایم خستگی را از تن و روح دانش آموزان به در کند.
در پنج شنبه ها که اکثر مدارس تعطیل هستند ، می توان با برگزاری اردوی های تفریحی یک روزه به اطراف شهر یا روستا از طبیعت و جاهای دیدنی و تاریخی بازدید نمود تا هم تفریحی کرده باشند و هم در حین چنین اردوهایی تعامل درست با محیط زیست را یاد بگیرند و همچنین با آثار و ابنیه تاریخی بیشتر آشنا شوند .البته چنین اردوهایی برای معلمان به اتفاق خانواده نیز می تواند جالب و مفرح باشد. بخشی از هزینه ی این اردوها را خود دانش آموزان و معلمان می توانند پرداخت کنند.
از دیگر علل جذاب نبودن مدرسه این است که دانش آموزان، آموزش برخی دروس را غیر لازم می پندارند . به طور مثال دانش آموزان بسیاری هستند که دروسی مانند جغرافی ، عربی ، تاریخ و...را غیر مفید می دانند. شاید در برخی موارد بتوان به آن ها حق داد ولی به طور کلی وظیفه ی دبیران محترم این دروس این است که در جلسات اول لزوم و فلسفه یادگیری چنین دروسی را برای دانش آموزان تشریح کنند تا انگیزه و رغبت آنان در یاد گیری بیشتر شود تا با شوق و علاقه به سر آن کلاس ها حاضر شوند. استفاده از محتواهای الکترونیک (فیلم پاورپوینت و ...) در این زمینه ها می تواند مفید باشد .
روش تدریس سنتی و خسته کننده ما معلمان نیز می تواند یکی از دلیل جذاب نبودن مدرسه برای دانش آموزان باشد . هنوز هم بسیاری از معلمان از روش سخنرانی یک طرفه برای تدریس دروس استفاده می کنند. عدم تعامل دو جانبه معلم و دانش آموز در این روش باعث می شود . دانش آموز زود خسته و بی حوصله گردد و دیگر درس و مدرسه برایش جذاب نباشد .
در مقطع ابتدایی تدریس برخی دروس به صورت بازی و نمایش می تواند کلاس و درس را هرچه بیشتر جذاب نماید .طولانی بودن ساعات زنگ تدریس و مدرسه نیز خود باعث خستگی زیاد دانش آموزان و معلمان می شود . در دبیرستان ها و هنرستان ها از ساعت یک ربع به هشت تا حدود دو و نیم بعد از ظهر دانش آموز مجبور است در کلاس ها و کارگاه ها حضور یابد . در بعضی مدارس با اصرار مدیران ، زنگ های کلاس بیش از نود دقیقه و حتی تا صد دقیقه می باشد در حالی که بیش از هفتاد دقیقه نه دانش اموز کشش یادگیری دارد نه معلم توان تدریس . همین طولانی بودن ساعات تدریس نیز باعث می شود دانش آموزان اشتیاق چندانی به حضور در مدارس نداشته باشند. بهتر است ساعات تدرس هفتاد دقیقه بوده و ساعت پایان کار مدرسه یک و نیم باشد .
نحوه برخورد ما معلمان و مدیریت مدرسه نیز می تواند در در جذب دانش آموزان به مدسه موثر باشد . متاسفانه برخی همکاران اعتقاد دارند باید در مقابل خطاهای آموزشی و انضباطی دانش آموزان کاملا جدی و خشن بود ، در حالی که از لحاظ علمی خشونت در امر فرآیند آموزش و پرورش نتیجه مثبت ندارد و باعث عدم جذابیت مدرسه خواهد شد ، علی الخصوص خشونت در مقطع ابتدایی باعث تنفر دانش آموز از معلم و مدرسه خواهد شد و به سادگی این تنفر از بین نمی رود . مدیریت مدارس بایستی به این مسئله توجه ویژه داشته باشند و تنبیه ها بسیار حداقلی باشد . تشویق را بسیار بیشتر کنند به قول مثل قدیمی "درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را"
امید است با گشایشی که در آینده نزدیک در وضعیت مالی و اقتصادی دولت به وجود خواهد آمد، آموزش و پرورش در اولویت قرار گیرد ، هرچند اجرای بسیاری از این تغییرات احتیاج به بودجه های آن چنانی ندارد و فقط همت و اراده از طرف متولیان امر تعلیم و تربیت را می طلبد تا مدارس را به محیط هایی تبدیل کنیم که همه عوامل از دانش آموز تا معلم با شوق و علاقه در آن حاضر شوند .
مطمئنا کار کردن در محیطی جذاب و با نشاط بهره وری و راندمان را نیز افزایش خواهد داد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار / فرهنگیان و معلمان گرامی می توانند موارد تخلف از این بخشنامه را در قالب نامه برای گروه سخن معلم ارسال فرمایند .
با پايان سال تحصيلي، موضوع مهمي كه براي بسياري از دانشآموزان در دوره متوسطه مطرح ميشود، بحث هدايت تحصيلي است. در نظام اشتغال كنوني، فرآيند نيازسنجي تعريف و تببين نشده است و از آن مهمتر، ارتباط چنداني ميان آموزش و اشتغال وجود ندارد. نظام آموزشي در دو بخش آموزش و پرورش و آموزش عالي فارغالتحصيل توليد ميكنند اما به دليل مشخص نبودن نيازهاي شغلي و پستها و مشاغل مورد نياز، تعداد قابل توجهي از اين افراد جذب بازار كار بر اساس رشته يا تخصص خود نميشوند.
در واقع، بحران نيروهاي تحصيل کرده بيكار كه رقم قابل توجهي را تشكيل ميدهند موجب هدررفت و پرت منابع در بخش آموزش شده است. با نگاهي به هرم جمعيتي كشور و ميزان جمعيت بين 18 تا 65 سال يعني افرادي كه بايد در عرصههاي كار و فعاليت جامعه حضور داشته باشند، 23 ميليون و 300 هزار نفر جمعيت فعال ديده ميشود كه نزديك به 10ميليون نفر آن بيكار هستند يعني افرادي كه به دنبال شغل مناسب هستند. در بين اين جمعيت جوياي كار از جوانان 18 يا 20 سالهاي كه به دنبال استقلال مالي هستند تا مردان و زناني كه براي تامين معاش خانواده با مشكل مواجهند ديده ميشود. حدود پنج ميليون و 400هزار نفر از اين افراد داراي تحصيلات عالي هستند و نزديك به چهار ميليون و 500 هزار نفر نيز دانشجوياني هستند كه پس از فراغت از تحصيل به جمع بيكاران جوياي كار ميپيوندند. با توجه به اينكه اين آمار توسط سازمان همياري اشتغال دانشآموختگان جهاد دانشگاهي در سال 90 تهيه شده است، پس از گذشت سه سال، اقتصاد كشور بايد براي جايابي بخشي از اين جمعيت جوياي كار آمادگي لازم را پيدا كرده باشد. اين تنها نرخ بيكاران است، بگذريم از افرادي كه بهدليل نيافتن شغل متناسب با مدرك تحصيلي خود يا حقوق و مزاياي ناكافي يا هر علت ديگري به كار در زمينهاي غير از رشته تحصيلي خود ميپردازند.
در واقع، نقش راهبردي هدايت تحصيلي دانشآموزان در اينجا آشكار ميشود. متاسفانه يك ذهنيت منفي در ميان برخی خانوادهها و دانشآموزان قبل از هدايت تحصيلي شكل گرفته است كه هنرستانهاي فني و كار و دانش جاي دانشآموزان درس خوان نيست و اين قضاوت و پيش داوري منفي نسبت به اينگونه مراكز موجب ميشود تا خانوادهها در يك رقابت منفي و غيرواقعي دانشآموزان خود را در رشتههايي ثبت نام كنند كه ممكن است با رغبت و استعداد دانش آموز همخواني نداشته ضمن آنكه ممكن است در آينده اين انتخاب اشتباه، تعداد بيكاران تحصيل كرده را بیشتر كند!
از سوي ديگر، نهادينه شدن اين ذهنيت منفي و غيرواقعي موجب شده است كه سطح علمي هنرستانها در مرتبه تقریبا پایینی باقي مانده و امر برنامهريزي آموزشي و تحصيلي در اين گونه مدارس با موانع و كاستيهايی روبهرو شود. خانوادهها و دانشآموزان فارغ از فرهنگ پيش داوري موجود و با ارزيابي دقيق استعداد و علاقه و پس از مشاوره با افراد مطلع و صاحب نظر، يك هدايت تحصيلي منطقي و واقعي را براي فرزندان خود درنظر بگيرند تا در آينده از انتخاب خويش پشيمان نشوند.
وزارت آموزش و پرورش و دستگاههاي متولي نيز بايد طبق آنچه در برنامه توسعه آمده است نسبت به تجهيز، گسترش و بهروز كردن هنرستانها بر اساس منابع مالي جديد اقدام كنند.
جامعه سالم و پويا، جامعهاي است كه توازن و تعادل در بخشهاي مختلف آن برقرار باشد.
اصفهان
از زمان شكلگيري زندگي جمعي، آموزش نقش به سزايي در جامعه بشري داشته است. گذار از جوامع قبيلهاي و رسيدن به دنياي صنعتي تغييرات زيادي در شيوههاي تربيتي و نظامهاي آموزشي ايجاد كرده است. با پيشرفت بشر و متناسب با نيازهاي جامعه، آموزش جايگاه والاتري يافته بهگونهاي كه امروزه بسياري از جوامع به درك درستي از اهميت آموزش و پرورش رسيده و همواره ميكوشند بهترين سيستم آموزشي را در جامعه خود داشته باشند تا از قافله تمدن جا نمانند.
تلاش براي تربيت شهروندان آگاه و توانمندي كه پيشرفت را براي جامعه به ارمغان بياورند تغييرات زيادي در سيستمهاي آموزشي ايجاد كرده است. يادگيري با محوريت دانشآموز به تدريج جايگزين ياددهي با محوريت معلم شده است. دفاع از صلح، پاي بندي به حقوق بشر، همزيستي با انسانهاي ديگر و تعامل و تقويت روحيه جمعي از جمله نيازهاي نوين جوامع انساني است كه جاي خود را در سيستمهاي آموزشي باز كرده است.
استفاده از روشهاي سنتي و جايگاه پايين آموزش و پرورش در جامعه ما اين سوال را در ذهن ايجاد ميكند كه آيا ما براي تربيت نسلي كه آينده كشورمان را خواهند ساخت توجه لازم را به سيستم آموزشي داريم؟!
چگونه ميخواهيم شهرونداني آگاه تربيت كنيم ؟!
فراموش نكنيم جامعه هنگامي به سمت تحولات مثبت ميرود كه سرمايه اجتماعي آن فراهم باشد. بدون تربيت صحيح افراد انتظار تغيير در رفتارهاي اجتماعي و رسيدن به ايدهآلها بيهوده است. جامعه هنگامي رشد خواهد كرد كه توان تغيير و تحول را در خود داشته باشد و اين تغيير از طريق آموزش و پرورش ميتواند ايجاد شود. يكي از دلايل به سرانجام نرسيدن تلاشهايي چون جنبش مشروطه براي ايجاد تغيير، شايد اين بود كه تحول شخصيتي و آگاهي لازم در بين افراد جامعه و بعضا نخبگان ما صورت نگرفته بود.
رفتارمتكي برخودرايي حاكمان مستبد كشورمان در طول تاريخ چنان در وجودمان نقش بسته كه تغيير آن به سالها آموزش و فرهنگسازي نياز دارد. رفتارهاي مستبدانه حتي در بين تحصيل كردهها و اساتيد علمي دانشگاه ما هم به وضوح مشاهده ميشود و اين واقعيت گوياي اين است كه سيستم آموزشي و تربيتي كشور وظيفهاش را به خوبي انجام نداده و نتوانسته افراد را متناسب با ارزشهاي دموكراتيك پرورش دهد.
در بسياري از كتابهاي تعليم و تربيت از ضعفهاي روش سنتي معلم محوري نوشته و بيان ميشود اما در عمل تغييري در اين روش صورت نميگيرد! دانشآموزاني كه از بدو ورود به كلاس، دستورهاي معلم را اجرا و گوش ميكنند به وجود قدرتي بالاتر (معلم) عادت كرده وبه آن وابسته ميشوند و مسووليت پذير نخواهند بود.
آري، سيستم آموزشي بايد متحول شود اما كساني كه ميخواهند تغيير را آغاز كنند بايد بدانند كه تحول بنيادين، با تغيير تعداد پايههاي مقاطع تحصيلي ايجاد نخواهد شد!
تغيير زماني رخ ميدهد كه نگاه ما به آموزش و پرورش و سيستم كلاسداري تغيير كند؛ نيازهاي جديد دانشآموزان را پذيرفته و در نظر بگيريم و معلمان را با روشهاي نوين آموزش آشنا كنيم؛ امري كه در عمل هيچ تلاشي براي رسيدن به آن صورت نگرفته است. بسياري از كشورهايي كه در چند دهه گذشته راه پيشرفت را طي كردهاند آموزش و پرورش را در اولويت كار خود قرار دادند اما متاسفانه در جامعه ما سيستم آموزشي هر روز كمرنگتر ميشود.
وقتي سيستم آموزشي كشور جايگاه پاييني داشته باشد و بيش از ٩٠ درصد از بودجه اندك اختصاص داده به آن براي پرداخت حقوق معلمان صرف شود نبايد انتظار تغيير و پيشرفت را از آن داشت. معلمي كه چرخ زندگياش به سختي ميچرخد و سر كلاس درس دغدغه لباس خانوادهاش را در ذهن دارد چگونه ميتواند مطالب علمي را به دانشآموزان انتقال دهد و به آنها بياموزد كه يك با يك برابر است؟!
معلم چگونه ميتواند موجب آغاز پيشرفت باشد در حالي كه در پايينترين لايههاي اجتماعي (براي تامين نيازهاي اوليهاش) با فقر دست و پنجه نرم ميكند؟ ميزان توجه به سيستم آموزشي و معلمان بهشدت كاهش يافته است.
جامعهاي كه در آن مروجان علم اينگونه زندگي خود را ميگذرانند چگونه ميتواند نسل آينده را تربيت كند؟! مملكتي كه آموزش و پرورش آن ضعيف باشد آينده خوبي نخواهد داشت؛ مصرفي خواهد ماند و هرگز به پيشرفت نخواهد رسيد. حذف ماموريت تحصيلي و افزايش حقوق بسيار ناچيز براي تحصيلات تكميلي نمونه ديگري از بيتوجهي به علم در سيستمي است كه هدف آن گسترش علم است؛ گويي جامعه به معلماني با تحصيلات بالا نيازي ندارد!!
فراموش نكنيم تا هنگامي كه ايده آلها بهصورت ارزش و قانون نهادينه نشوند تغيير ايجاد نخواهد شد و جامعهاي كه توان تغيير و اصلاح نداشته باشد هيچ گاه رشد نخواهد كرد. هنگامي ميتوان تغييرات اجتماعي پايدار ايجاد كرد كه بتوان عقلانيت و قانونمندي را در افراد نهادينه كنيم. مسووليتپذيري، وظيفهشناسي، خلاقيت و احترام به قانون بايد در آموزش و پرورش آموزش داده و نهادينه شود. اگر قرار است جامعه مصرفي كنوني به جامعه مولد تغيير كند جايگاه آموزش و پرورش بايد به مراتب بالاتر از وضع كنوني برسد. جهل از ميزان اهميت آموزش و پرورش و نگاه غلط به آن باعث شده عدهاي آموزش و پرورش را مصرفگرا بدانند! و نه تنها به آن بيتوجه باشند بلكه در جهت تضعيف آن نيز تلاش كنند.
غيرعقلاني است كه عدهاي تلاش ميكنند افكار عمومي را براي كم اهميت جلوه دادن آموزش و پرورش با خود همراه كنند. كساني كه اين فكر و نگاه را به جامعه تزريق كردهاند بدانند روزي نفت تمام خواهد شد؛ تصور آن روز مشخص خواهد كرد كه چه بخش عظيمي از سيستم ما وابسته به نفت و مصرفگراست.
انتظار آموزش و پرورش پويا از سنت گراياني كه شكاف بين نيازهاي دانشآموزان و نظام آموزشي را نميپذيرند و بدون فكر در برابر تغييرات ايستادگي ميكنند انتظاري بيسرانجام است. ايراد اساسي به آنهايي است كه خود را مدبر ميدانند. بيتفاوتي نسبت به آموزش و پرورش روشن ميكند كه حتي طبقه روشنفكر و با تدبير ما هنوز به اين درك نرسيدهاند كه آموزش و پرورش بايد جايگاه والايي داشته باشد.
بهنظر ميرسد حتي مشاوران دانشگاهي رييس دولت تدبير و اميد هم نتوانسته يا فراموش كردهاند كه ايشان را مجاب كنند كه نگاه به سيستم آموزشي بايد تغيير كند؛ امري كه متاسفانه اقدام عملي چنداني در جهت آن برداشته نشده و بيم و اميد معلمان را به يأس و نا اميدي تبديل كرده است. فراموش نكنيم كليديترين عنصر در توسعه يك جامعه، مردم آن هستند كه بايد از سطح فكري و آگاهي لازم برخوردار باشند. هيچ جامعهاي بيشتر از سطح فكري معلمانش رشد نميكند پس لازمه تحولات مثبت در جامعه، يك آموزش كارآمد با روشي نو است تا فاصله جامعه مان را با جوامع ديگر دنيا كم كرده و بتوان شاهد ايجاد زمينهاي مناسب براي جامعهاي با حقوق برابر، شهرونداني آگاه و مسووليت پذير ودموكرات به دور از افراطيگري باشيم.
روزنامه اعتماد
امسال در یکی از دبیرستان های شهرستان نورآباد مشغول تعلیم و تعلم شدم. در هفته معلم بعداز کلی تبلیغات و وصف بی بدیل و ذکر سخاوتمندی جناب مدیر اداره و مدرسه خبری مهم بین همکاران دهن به دهن می گشت. خبر تهیه یک هدیه بی نظیر به میمنت روز و و هفته و سال معلم، مثل بمب در صحن و سرای دبیرستان منتشر شد، هر کس پیشگویی می کرد و آنان که به هیئت رئیسه نزدیک تر بودند خبر موثق تری از هدیه بی نظیر داشتند اما چیزی لو نمی دادند.
کلی خوشحالی نمودیم و حیف مان آمد این خبر خوش وبی نظیر را به عیال خود گزارش ندهیم تا کمتر طعنه و سرکوفت فلان کارمند و فلان فعله را به ما بزنند .
سریع موبایل را برداشته ، اس ام اس دادم که مژده مژده قرار است مدیر دبیرستان که اتفاقا چند ماهی بیشتر از صدور حکم ریاستش نمی گذشت به ما هدیه بدهد و فورا خانم فرمودند کاش وسایل آشپزخانه باشد ، دخترم تبلت می خواست و پسرم تلفن همراه.
با شوق و ذوق فراوان به خانه برگشتم ؛در بدو ورود همه اهل و عیال به استقبال آمدند تا هم در جشن و شادی من شریک شوند و هم از چند و چون این واقعه بی نظیر آگاه شوند، اما آن روز خبری از هدیه نبود .
فردا زودتر از همیشه از خواب بیدار شدم و زودتر به مدرسه رفتم و با خود گفتم اگر زودتر بروم حتما رئیس هدیه بهتری به من خواهد داد.
رئیس به گرمی با ما احوال پرسی می کرد اما باز هم خبری نبود.به کلاس رفتم بعضی از دانش آموزان هفته وروز معلم را تبریک می گفتند و بعضی دیگر اصلا تو باغ این مناسبات نبودند ، عده ای هم از اعطای هدیه سخن می گفتند. ظاهرا بعضی از همکاران آنها را درجریان قرار داده بودند.
آن زنگ خیلی مهربان شده بودم ، همه غم ها و مشغلات گذشته را کنار گذاشته بودم و حسابی علم خود را با فنون و تکنیک های تازه به ذهن مشغول شاگردان فرو می کردم و اصلا نفهمیدم که آن دوساعت چگونه گذشت...
در مسیر دفتر همه اش تو فکر هدیه بودم زیرا این اولین هدیه روز معلم در مدت 26سال تدریسم بود و برایش برنامه های زیادی داشتم .
پله ها را یکی یکی بالا می رفتم و با وقار و طمانینه خاصی به دفتر نزدیک و نزدیکتر می شدم، راستش کمی هم استرس داشتم اما به هر ترتیبی بود وارد دفترمدرسه شدم .
همکاران هر کدام کاغذ کوچکی در دست از آدرس یک مغازه سخن می گفتند ، مدیر مدرسه به نزد من آمد و روز معلم را تبریک گفت و با هم کلی روبوسی و عرض خوشحالی نمودیم راستش من بیشتر نگاهم به اطراف و منتظر هدیه و کادویی بودم ، اما چیزی پیدا نبود.
در این هنگام مدیر با دو انگشت تدبیر ، دست در جیب پیراهن یقه آهاری تازه از مغازه خریداری شده نموده و کاغذ رنگی دو در پنج سانتی را بیرون آورد و به من داد و گفت: " تقدیم به مناسبت روز معلم به شما معلم گرامی ، امیدوارم موفق باشید."
به متن نامه نگاه کرده بودم ، در یک خط نوشته شده بود: یک عدد پیراهن تحویل آقای فلانی شود ، امضا هم با مهر زده بود فقط همین.با خط ریزی آدرس مغازه هم درج شده بود.
راستش را بخواهید کمی جا خوردم و اما باز هم خوشحال شدم گفتم:این هدیه تو این وضعیت خراب اقتصادی و گرانی حداقل 50 هزار تومان ارزش دارد اما چیزی نگفتم و فقط تشکر کردم ، البته مدیر از سختی های مجوز و تحمل مرارت های فراوان و کارشکنی خیلی ها گله کرد و اینکه بیشتر از این وضعیت کمک به مدرسه اجازه خریدن کادوی بهتر به ما نداده است، ماهم یک ریز از جناب مدیر تشکر می کردیم و مبالغ زیادی مرحبا و آفرین و دست مریزاد به جناب مدیرشان می بستیم و اینکه مدیریت خوب همین است و دیگران باید نزد شما مشق مدیریت کنند و این هم می گفت باید از رئیس اداره تشکر کنید که مجوز را صادر نموده والا کار بسیار سختی بود.
خلاصه کاغذ نیم وجبی را برداشته در جیب پیراهن رنگ و رو رفته گذاشتم و با خوشی تمام در معیت دوستان به صرف چای و گفت و گوی روزمره اقتصادی و ساقی و هفته ای مشغول شدیم .
دو ساعت بعدی و آخر هم بدین منوال گذشت ، البته در این میان پی در پی پیامک اهل و عیال می رسید که یک ریز از کادو سوال می کردند و من هم برای اینکه غافلگیرشان کنم چیزی نگفتم .
به خانه برگشتم، مثل روز قبل با شنیدن زنگ خانه، همه بیرون آمدند و عیال فرمودند :چرا دست خالی برگشتی؟ من هم بلافاصله چک پیراهن را نشان دادم و فورا اعتراض همه بلند شد .
به همراه عیال جهت انتخاب پیراهن به مغازه مورد نظر رفتیم گفت :پیراهن های معمولی به مبلغ 30 هزار تومان قرار داد بسته ایم.اگر جنس بهتر می خواهید باید پول بیشتری بدهید ، البته ما پول نداشتیم و یک پیراهن از همان قراردادی ها را با نظر مستقیم خانم انتخاب کردیم و شاد و خوشحال بر گشتیم.
فردا با پوشیدن پیراهن جدید به مدرسه رفتم و البته گاه گداری در آیینه دفتر قیافه خود را ورانداز و خوشحالی می کردیم.
دوباره از مدیر تشکر کردیم اما مدیر زیاد تحویل نگرفت دیدم همکارمان با هم در مورد پس دادن هدیه و پشیمانی اداره از مجوز خود سخن می گویند.
وای خدا مگر چه اتفاقی افتاده است ؟
مدیر گفت:به استان گزارش داده اند که ما هدایایی گران قیمتی از بودجه مدرسه تهیه نموده ایم ، لذا تمام مراکز نظارتی و بازرسی استان و شهرستان بسیج شده اند که این اختلاس بزرگ را پیگیری و متخلفین را با پیراهن های نو به مراجع محترم قضایی معرفی نمایند .
راستش ترسیدیم ، چون اسم اختلاس و خلاف بسیار ترسناک بود و پیراهن های ما درست عین پیراهن عثمان شده بودند.
به مدیر گفتم کمی قوت قلب به ما بده گفت:متهم ردیف اول منم. شما ردیف دوم وسوم و... هستید ، نترسید ، در حال رایزنی هستیم ، امیدواریم به خیر وخوشی تمام شود .
چند روز گذشت و من این قضیه را اصلا به عیال وبچه ها گزارش ندادم والا چوب طعنه و سرکوفت بر سرمان پایین می آمد.
در اولین ملاقات مدیر گفت:ما دو راه بیشتر نداریم :
1- اگر کسی پیراهن را نپوشیده، ببرد پس بدهد چون هنوز پول مغازه دار را نداده ایم
2- اگر کسی پوشیده است باید 30هزارتومان بدهد تا به مغازه دار بدهیم چون هنوز پولش را پس نداده ایم.
و ما در این میان پیراهن در تن روبه روی مدیر ایستاده بودیم و هیچ چاره ای جز پرداخت نداشتیم زیرا در غیر این صورت سر وکارمان با بازرسی اداره و محکومیت می افتاد و دستور اکید رئیس اداره که باید مدیر مدرسه پاسخگو باشد .
رسیده بود بلایی اما به خیر گذشت ...
خلاصه خودمان برای خودمان هدیه روز و هفته و سال معلم خریدیم، البته با کمی ترس و دلهره و هنوز عیال وبچه ها خبر ندارند زیرا کارمندان دیگر از انواع و اقسام هدایا به مناسب های مختلف بهره مند می شوند و ما این چنین در روز معلم مورد تحقیر عیال و فرزندان و مغازه داران قرار می گیریم و مدیر اداره که خود مجوز خرید را از محل کمک های مردمی مدرسه داد ه بود مجوز خود را لغو کرد تا هیچ اختلاسی صورت نگیرد...
این بود داستان هدیه روز معلم من !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همه ما ميدانيم كه دغدغه معلمان در اين روزها جهت اعطاي تسهيلات و مطالباتشان بيشتر شده است و در اين راستا در تلاشند تا دولت گامهايي بردارد اما در اين ميان مسائل و ملاحظاتي بايد قابل توجه مسوولان و دستگاههاي ذيربط باشد:
اولا: درست است كه معلمان ميخواهند پرداخت حقوق و مزاياي آنها تا حدودي برابر با ساير كارمندان دولتي باشد و اين درخواست به حقي است و تا حدودي تبعيض ديده ميشود اما بايد يادمان باشد كه اگر به فرض اينكه ساير كاركنان ادارات هم حقوق پايين و تسهيلات ناكافي داشته باشند توجيهكننده حقوق پايين و تسهيلات ناكافي معلمان نيست. هر قشري مانند قشر كارگران، پرستاران و... بايد براي پرداخت دستمزد و حقوقشان به اهميت كار و ارزش وظيفه خودشان مقايسه شوند نه مقايسه با ساير كارمندان.
نميتوان گفت چون ساير كاركنان از حقوق و مزاياي پاييني برخوردارند (اگر چنين موردي هم وجود داشته باشد) پس معلمان هم بايد به حقوق و تسهيلات خود قانع باشند. شرط تحقق عدالت اين نيست كه همه با شغل و شرايط متفاوت با هم مساوي باشند بلكه تا حدودي بايد تفاوت وجود داشته باشد آن هم با توجه به ميزان حساسيت بيشتر شغل؛ در اين راستا تاحدودي اكثرا بر اين عقيده هستند كه شغل معلمي تا حدودي از بيشتر (نه همه) شغلها حساستر و سختتر است اما وقتي مساله حقوق و مزايا مطرح ميشود مانند بقيه و حتي متاسفانه گاهي پايينتر هستند. البته در اينجا روشن كردن يك قضيه ضروري است و آن هم اين است كه اگر چه يكي از مطالبات معلمان اين است كه حقوق و مزاياي آنها برابر با ساير كاركنان باشد اما شايد قصد و هدف آنها اين است كه شغل معلمي به معناي مصرفكننده بودن و اضافي بودن نيست بلكه مانند ساير كارگران و كاركنان خدماتي، ارزش دارند و بايد در پرداخت حقوق و اعطاي تسهيلات ارزش كارشان مثل سايرين در نظر گرفته شود و بدانند معلمي كه سرچشمه زايش ساير شغلهاست و همه اين افراد از زير دست معلم بيرون ميآيند پس بايد كار آنها با اهميت و حقوق و دستمزدشان بالا و مكفي باشد نه اينكه به آنها نگاه مصرفي داشته باشند.
نگارنده ميپذيرد كه شايد بعضي كاركنان دولتي (كه اگر وجود داشته باشد) دستمزد برابر يا پايين از معلمان داشته باشند اما در هر حال اين دليلي قانعكننده نيست براي حقوق ناكافي و تسهيلات نامناسب معلمان. ارزش كار و تلاش معلمان در ذات خود مهم و سرنوشتساز است و بايد با اين ديد براي پرداخت حقوق و تسهيلات بيشتر به قضيه نگاه كرد نه مقايسه با وضعيت ساير كارمندان. البته اين به معناي جدا كردن از ساير كارمندان و ديگر قشرهاي محترم و زحمتكش نيست بلكه هر وظيفه و شغلي در جايگاه خودش بايد ديده شود نه در مقايسه با سايرين...
دوم: تسهيلات و مطالبات معلمان تا حدودي نبايد مشروط و مقيد به مواقع خاصي باشد. در اينجا مثالي غرض نگارنده را بيشتر روشن ميكند. فرض كنيد معلمي براي تفريح يا انجام امور ضروري راهي سفري دور ميشود. اين معلم براي اقامت شب و استراحت تنها دو سه راه پيش رو دارد و آن هم يا اقامت در خانه معلم و باشگاه فرهنگيان است يا مدارسي براي اسكان. تقريبا اكثر خانه معلمها با كمبود جا روبهرو ميشوند و گرفتن اتاق يا سوييت به علت كمبود خانه معلم در يك شهر يا محدوديت خود خانه معلم بسيار دردسرساز است. يعني معلم تنها زماني ميتواند از رفاه و تسهيلات برخوردار باشد كه خانه معلم ظرفيت پذيرش داشته باشد و به موقع و خيلي زود و سر ساعت برسد و در غير اين صورت از پذيرش محروم خواهد شد. (يعني تسهيلات و رفاه به شرطي وجود دارد كه ظرفيت خانه معلم تكميل نباشد) از طرفي مكانهايي به نام باشگاه فرهنگيان به علت بالا بودن هزينه و ساير مشكلات باز هم براي اكثريت جوابگو نيست و شرط برخورداري هم هزينه كردن بسيار بالاست كه درآمد معلمان تا حدودي نميتواند پاسخگوي اقامت در باشگاه فرهنگيان باشد. مدارسي هم كه براي اسكان وجود دارند اكثرشان (نه همه) فاقد شرايط مناسب براي اسكان هستند.
نگارنده معتقد است بايد اعطاي تسهيلات و تامين خواستهها تا حدودي فارغ از شروط و قيدهاي دست و پاگير باشد. براي مثال آموزش و پرورش ميتواند با صدور سفر كارت (يا هر قرارداد ديگري) براي معلمان اقدام كند تا در صورت پرشدن ظرفيت خانه معلمها در هر زمان از سال با استفاده از اين كارت يا ساير تسهيلات بتوانند در هتلها اقامت كنند و آموزش و پرورش تا حدودي از راه اين كارت و ساير راهها بتواند لااقل هزينهاي قابل قبول را متقبل شود تا معلمان در مسافرتها تا حدودي بدون قيد و شرط فارغ از دغدغه اسكان باشند. اگرچه شايد اين مورد هزينهبر باشد اما در هر حال چارهاي نيست و بايد اندك اندك با مديريتهاي كارا به سمت بر آوردن خواستهاي غيرمشروط روي آورد تا شاهد بهبودي و اعطاي تسهيلات باشيم.
سوم: برآورده ساختن خواستههاي معيشتي معلمان اين مرز و بوم كه در آن اتفاق نظر دارند پايان خواستهها نيست بلكه تازه آغازي مناسب است براي آموزش و پرورش مفيد و انسانساز. وضعيت اقتصادي معلمان از گامهاي اول است.
چهارم: اين حقيقت قابل انكار نيست كه بهبود معيشتي و تامين خواستههاي قشر معلمان مانند ساير امور زمان بر است و در عرض يك سال و با عجله نميتواند تحقق يابد اما بايد جهت تغييرات به سمت بهبودي برود نه پسروي. اينكه به بهانه زمانبر بودن اصلاحات از انجام وظايف غفلت بورزيم و تقصير شكستها را بر گردن مرور زمان بيندازيم جز پسروي حاصل ديگري دربرنخواهد داشت.
روزنامه اعتماد