مهارت هاي زندگي توسط سازمان جهانی بهداشت، اين گونه تعریف شده است:
"توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضروریات زندگی روزمره کنار بیاید."(WHO،1994).
شاخص هاي ده گانه ي مهارت هاي زندگي كه توسط سازمان بهداشت جهاني تقسيم بندي شده است عبارتند از:
1- مهارت های خودآگاهی
2 – مهارت همدلی
3 – مهارت روابط بین فردی
4– مهارت ارتباط موثر
5 – مهارت مقابله با استرس
6 – مهارت مدیریت بر هیجان
7 – مهارت حل مسئله
8 – مهارت تصمیم گیری
9 – مهارت تفکر خلاق
10 – مهارت تفکر نقادانه
هدف ما در اين ياداشت اين است كه به وضعيت آموزش مهارت خودآگاهي در مدارس بپردازيم. خود آگاهي يكي از مهارت هاي مورد نياز در زندگي براي هر شهروند است. وقتي صحبت از مهارت مي شود منظور چگونگي انجام يك كار است. يك مهارت با آموزش ياد داده مي شود و با تمرين و تكرار دروني مي گردد. به عنوان مثال رانندگي يك مهارت است، فردي كه مي خواهد راننده شود بايد ابتدا اصول اوليه اين مهارت را بياموزد و به صورتي عملي تمرين نمايد تا بر آن تسلط يابد. هر شخص براي زندگي كردن در جامعه نيز نياز به يادگيري مهارت هاي اساسي زندگي در آن جامعه دارد. تا شخص مهارت هاي زندگي كردن در جامعه اي را نياموزد، نمي تواند به نيازها و خواسته هايش پاسخ دهد و همچنين در ارتباط با ديگران دچار مشكل خواهد شد. از اين رو در ابتدا وظيفه ي خانواده و سپس مدرسه است كه مهارت هاي زندگي را به فرد آموزش دهند تا در ادامه ي زندگي با چالش روبرو نشود.
جامعه ي امروز با جامعه ي گذشته متفاوت است و از اين رو مهارت هايي كه براي زندگي در اين جامعه نياز است با جوامع 100 سال پيش و يا قبل تر به كلي متفاوت است. خانواده ها و مدارس نبايد مهارت هايي كه براي زندگي در جوامع سنتي گذشته مورد نياز بوده را امروزه به كودكان و نوجوانان آموزش دهند، چرا كه كاربردي براي آنها نخواهد داشت. بهترين و كاربردي ترين مهارت هايي كه امروزه مي توان به كودكان آموزش داد ، مهارت هاي ده گانه ي توصيه شده توسط سازمان بهداشت جهاني است كه جنبه كاربردي تري براي جوامع امروزي از جمله جامعه ي ما دارد.
يكي از مهارت های ده گانه زندگي ،خودآگاهي است. خودآگاهي اين گونه تعريف شده است:" فرد بتواند نقاط ضعف و قوت ، خواسته ها، نيازها، تمايلات خود را بشناسد و تصوير واقع بينانه اي از خود داشته باشد ، همچنين حقوق فردي، اجتماعي و مسئوليت هاي خود را بداند" اين مهارت موجب می شود که فرد بتواند به سئوال مهم « من کیستم ؟ » جواب دهد.
سوال اين است ؛ آيا خانواده و مدرسه تونسته اند مهارت خودآگاهي را به كودكان و نوجوانان به درستي آموزش دهند ؟ آيا اكثريت كودكان و نوجوانان امروز جامعه ما از مهارت خودآگاهي برخوردار هستند؟
به نظر مي رسد كه خير.
خانواده به عنوان اولين نهاد و گروهي كه فرد به عضويت آن در مي آيد و وظيفه ی آن ،اجتماعي كردن فرزندان است كه متاسفانه نتوانسته امروزه به درستي مهارت هاي زندگي، از جمله مهارت خودآگاهي را به فرزندان آموزش دهد. در همان روز هاي اول مي توان فهميد ، اكثريت كودكاني كه وارد مدرسه مي شوند از خواسته ها و نيازهاي واقعي شان شناختي ندارند، نمي توانند نقاط قوت و ضعف خود را تشخيص دهند و نسبت به حقوق و وظايف فردي و اجتماعي شان در محيط بيرون از خانه هيچ گونه شناختي ندارند.
متاسفانه دانش آموزان خود را در محيط مدرسه و بيرون از خانه مسئول نمي دانند و به گونه اي در محيط مدسه رفتار مي كنند كه انگار همه بايد در خدمت شان باشند، از مدير ، معلم و ديگران ! در صورتي كه در بسياري از كشورها دانش آموزان خود را در قبال مدرسه و محيط زندگي مسئول مي دانند.
كودكان بعد از ورود به مدرسه در طول چند سالي كه در محيط مدرسه زندگي مي كنند و آموزش مي بينند باز هم به مهارت خودآگاهي دست پيدا نمي كنند. براي اينكه بفهميم يك سياست ، روش و عملكرد خوب است يا بد، مي توان به پيامدهاي آن نگاه كرد.
اگر پيامد يك برنامه و روش خوب باشد مي توان گفت آن برنامه، برنامه اي مفيد است ولي اگر پيامد و نتيجه عملي بد باشد، مي توان گفت كه آن كار ، كاري خوب نيست و اشتباه است. بر اين اساس مي توان از وضعيت پيامدها و نتايج آموزش مهارت هاي زندگي (از جمله مهارت خودآگاهي در دوره هاي مختلف آموزشي) نتيجه گرفت كه مدارس در اين زمينه همانند خانواده ها بسيار ضعيف عمل كرده اند.
دليل آن، وضعيت مهارت هاي زندگي و به خصوص مهارت خودآگاهي در فارغ التحصيلان دبيرستاني است. اگر وضعيت مهارت خودآگاهي در ميان دانش آموزان دبيرستاني و فارغ التحصيلان ديپلمه را بسنجيم با وضعيت بسيار ناگواري روبرو هستيم. امروز يك جوان ديپلمه آيا براي زندگي در جامعه ي امروزي به خودآگاهي مورد نيازش رسيده است؟ آيا به نقاط قوت و ضعفش آگاهي دارد؟ آيا نيازها و خواسته هاي معقول و چگونگي رسيدن به آنها را فراگرفته است؟ آيا تصوير واقع بينانه اي از خود و زندگي اش دارد؟ آيا حقوق فردي و اجتماعي خود را مي داند؟ آيا مسئوليت پذير است و مسئوليت هاي خودش را مي شناسد؟ آيا مي تواند به سوال من كيستم به درستي پاسخ دهد؟ آيا يك جوان ديپلمه 18 ساله مي تواند به تنهايي وارد جامعه شده كار كند و زندگي خودش را اداره نمايد؟
پاسخ به اين سوالات در اكثر موارد منفي است. تجربه ي زيسته ي بيشتر ما اين ادعا را تاييد مي كند. كودكان، نوجوانان و جوانان ما توسط خانواده ها و مدارس به قدر كافي آموزش نديده اند يا اشتباهي آموزش ديده اند.
از اين رو به نظر مي رسد خانواده ها و مدارس بهتر است روش هاي خود را تغيير دهند.
بايستي تمركز بيشتر بر آموزش مهارت هاي زيستن براي زندگي در جامعه ي امروزي باشد تا آموزش موارد و مهات هايي كه براي افراد مفيد نيست و به درد زندگي در جامعه ي امروزي نمي خورد.
نظرات بینندگان