- بازی خوب تیم ژاپن در مقابل تیم بلژیک - تیم سوم رنکینگ فیفا و یکی از شانسهای قهرمانی این دوره از جام جهانی - با گلی که در آخرین ثانیه های بازی دریافت کرد اگرچه منجر به حذف آنها از دور مسابقات شد اما تحسین فوتبال دوستان جهان را به همراه داشت.
بعد از این باخت دراماتیک آنچه که تحسین دو چندان تمام جهان را نسبت به ژاپنی ها برانگیخت عکس رختکن تیم ژاپن بعد از ترک ورزشگاه بود، بعد از این شکست تلخ، ژاپنیها رختکنی به غایت تمیز و مرتب به جا گذاشتند، همراه با کاغذی روی میز وسط رختکن و نوشته ای به زبان روسی بر روی آن : Спасибо (سپاسیبا) که در زبان روسی به معنی "تشکر" است، تشکر از میزبانی روسها.
همواره در طول این سالها برخوردهای این چنینی تماشاگران ژاپنی بعد از مسابقات فوتبال را در سراسر جهان دیدهایم و شنیدهایم، بعد از بازی سکوی تماشاگران توسط خود آنها از هرگونه آشغال و زبالهای پاک میشود و این اقدام به نحوی باعث فرهنگ سازی برای تماشاچیان سایر کشورها هم شده است.
تماشاگران ایرانی هم در روسیه بعد از مسابقه های ایران چنین کاری را انجام میدادند.چگونه میتوان چنین کارهایی انجام داد؟
پاسخ این است :
در فرهنگی که نظم، مسولیتپذیری و سختکوشی از مهمترین ارکان هویتی فرد و جامعه است چنین نتایجی حاصل میشود.
در فرهنگ ژاپن اولین و مهم ترین قضیه مسئولیتپذیر بودن است به همین دلیل است که بارها شنیده ایم که فلان مدیر ژاپنی به دلیل ضعف در مجموعه زیر دستش خودکشی کرد یا همین اواخر شنیدیم مدیران مترو ژاپن به دلیل 20 ثانیه زودتر حرکت کردن قطار عذرخواهی کردند، یا پدیده "کاروشی" یعنی مرگ بر اثر کار بیش از حد.
سال گذشته فیلم "زندگی بدون زندگی" در جشنواره توکیو حضور داشت و بنده به عنوان کارگردان، همراه با تهیه کننده و آهنگساز فیلم به پایتخت سرزمین آفتاب رفتیم، بعد از 2 روز یک نکته به شدت توجه ما را جلب کرد: چرا در هیچ جای این شهر یک تکه کاغذ به اندازه یک عدس هم روی زمین نیافتاده است؟ واقعا هیچ جا یک فیلتر سیگار یا حتی یک تکه دستمال کاغذی هم روی زمین ندیدیم! همه جا در حد باور نکردنی تمیز بود و هر کس وظیفهای که داشت را به نحو احسن انجام میداد. (با روی گشاده و لبخند) .
آغاز تمام این دست آوردها از فرهنگ است جایی که خانواده و آموزش و پرورش در آن نقش بسزایی دارند و از همان شروع کودکی به آن میپردازند.
دانش آموزان ژاپنی از سال اول تا ششم ابتدایی باید اصول اخلاقی در برخورد با مردم را بیاموزند، از سال اول تا سوم مقدماتی هیچ نوع امتحانی وجود ندارد، چون هدف از آموزش و پروش القای مفاهیم و ساختن شخصیت است و نه امتحان و اجبار.
آنها از سنین پایین به حفظ سلامتی اهمیت میدهند، دانش آموزان در ژاپن نیم ساعت طول میکشد تا وعده غذایی خود را تمام کنند به این دلیل که مطمئن شوند غذا به درستی هضم شده، وقتی که درباره این نگرانیها پرسیده می شود، آنها میگویند که این دانش آموزان آینده ژاپن هستند.
در مدارس ژاپن به دانشآموزان نمره داده نمیشود و ارزیابی به صورت گروهی انجام میشود، گروه باید تلاش کند که همه در سطح خوبی قرار بگیرند.
کودکان هنگام نشستن روی صندلی اتوبوس یا قطار ابتدا کفش خود را در میآورند و بدون کمک مادر روی صندلی مینشینند.
بعد از سونامی سال 2011 در ژاپن، خویشتن داری ژاپنیها بعد از چنین فاجعه هولناکی باعث تحسین و شگفتی تمام مردم جهان شد، چون مردم ژاپن در صفهای بلند برای دریافت کمک میایستادند، ازدحام نمیکردند، دست به غارت نمی زدند و حتی پولهای یک بانک را که پیدا کرده بودند پس دادند.همه این مثالها و نمونههای بیشماری از این دست رفتار ژاپنیها، فقط و فقط نتیجه عملکرد درست یک ملت در زمینه آموزش و ساختن فرهنگ است، این اتفاقات حاصل اعتقاد و زیستن با فرهنگی است که ژاپنی ها برای خود ساختهاند.برای شو آف یا به رخ کشیدن و مصلحت نیست چون اگر چنین چیزی بود قطعا تا به امروز لو رفته بودند و این گونه رفتارهایشان یک نوع تظاهر و فریبکاری به حساب می آمد که هر بار با دیدن آن احساس تهوع میکردیم.
واقعیت این است که ژاپنی ها دقیقا همان مردم سختکوشی هستند که خارجی ها متصور هستند. نظم و برنامه ریزی آن چنان نقش پررنگی در سلامت، تفریح، آیین و سنت ها و حتی ارتباطات کاری شان دارد که کمتر با اتفاقی غیر قابل پیش بینی مواجه میشوند.
به شهادت آن نوشته تشکر به زبان روسی، آنها از قبل برنامه داشتهاند که به این شکل از جام جهانی و میزبان خداحافظی کنند به همین دلیل برد و باخت در برنامه آنها هیچ خللی وارد نکرده است.
اینجاست که می فهمیم آن عکس از رختکن تیم ژاپن فقط یک عکس نیست، نتیجه و نشانگر فرهنگ آن ملت است.ژاپنی ها اگرچه حذف شدند ولی علاوه بر فوتبال یکی از تصاویر ماندگار جام جهانی 2018 را در خاطرهها برجای گذاشتند!
عصر ایران
در یکی از نوشته های قبلی خود با عنوان " حقوق معلمان در ایران و ساختار استانداردهای جهانی " در 30 شهریور 96 ، حقوق معلمان ایرانی را با برخی از کشورها مقایسه کرده بودم ، من نیز همانند خیلی از همکاران تصور می کردم به ما چقدر ظلم می شود ! اما امروز فقط با مطالعه اوضاع آموزشی کشور آمریکا ، متوجه شدم که دارندگی نظام آموزشی برازندگی معلمان است.
ما شجاعت در هم کوبیدن وضع موجود را به هیچ بهایی نداریم لذا محکوم به عقب ماندگی و توسعه نیافتگی هستیم. نکاتی ساده و عمیق در شیوه آموزشی کشور آمریکا نهفته است که دقیقا می تواند تمامی مشکلات آموزشی کشور ما را برای انواع طرح های ناکارآمد چون طرح شهاب ، یا تنوع مدارس برای تفکیک دانش آموزان از جمله نمونه دولتی و تیزهوشان ، حل و فصل نماید.
جرم مسئولان ما فرار آنها از سادگی است . مقاومت در شکستن سنت ناکارآمد دیروز برای امروز است. سایز لباس کهنۀ آموزش و پرورش برای معلم و دانش آموز امروز بسیار تنگ و کوچک گردیده است. گویی آنان با ماشین ریسندگی کار می کنند و ما با دوک دستی . گویی آنان با هواپیما جابه جا می شوند و ما با خر و الاغ . گویی آنان با کارد و چنگال و قاشق غذا می خورند و ما با دست هایمان و...... مثال ها کنایه ای است از فاصله آموزش و پرورش ما با جهان امروز.
امروزه واهمه مسئولان در شکستن لاک آموزش سنتی ، باعث گردیده است که معلم به دنبال ناکجاآباد برای شأن و منزلت خود باشد و دانش آموز به دنبال مدینه فاضله به هر دری سر زند اما نومید و دست خالی برگردد.
من یقین دارم که پائین نگه داشتن حقوق معلم و اوضاع نابسامان معیشت او ، فقط برای سرگرم ساختن اوست تا باریک تر از مو را نبیند و زیاده نطلبد. دامی برای من معلم است که به جای پرداختن به محتوا و کیفیت زندگی و آموزش ، فقط کمیت و محدودیت های آن را ببینم یا بدان بیندیشم . دستبندی بر عقل و تفکر من معلم ،که در دور باطل محدودی گرفتار آیم ، همانند اتاق یک ضربدر دوی فرد زندانی که فراتر را نمی تواند ببیند. ما معلمان خود باید تلاش کنیم تا از این تارو پود محدودیت بیرون آئیم ، با مطالعه و به روز کردن دانش خود. منتظر سخاوت مسئولان نشستن ، فقط دست هایمان را خالی نگه خواهد داشت بی هیچ بهره ای .
سیستم آموزشی کشور آمریکا و ایران
1 - سال هاست در آمریکا کتابی منتشر نمی شود.
حذف کتب درسی ، استفاده از تبلت و لب تاب و تلفن همراه برای آموزش دانش روز از کارهایی است که نظام آموزشی آمریکا بدان پرداخته است. و ما برای استتار ضعف خود در کنترل هوشمندانه ابزار آلات تکنولوژی ، استفاده و آوردن آنها را به مدرسه ، جرمی نابخشودنی اعلام می داریم. آنان استفاده از تکنولوژی را کنترل می کنند نه محدود. اما ما تکنولوژی را از زندگی دانش آموزان کلا حذف می کنیم . ما ره آوردهای استفاده مثبت از تکنولوژی را قربانی جنبه های منفی آن می کنیم و چون در قبال آن واهمه یا ضعف کنترل داریم پس در کل حذف می کنیم و قوانین سخت زمان گیری برای مقابله با آن در مدارس تدوین می کنیم و از اصل آموزش بازمی مانیم. ما هنر را از زندگی دانش آموزان در کل حذف کردیم چون معتقدیم وقت هدر دادن است و نقش ورزش روز به روز کم رنگ تر می گردد
با صرف افعال نهی ، تأثیراتی سوء تفکر خود را بر هر نوع امکان فعالیت مفید می گذاریم . در سرزمین من با بایکوت کردن ره آورد علم ، خواب راحت خفتگان ، به دور از وحشت و توهّم ادامه می یابد. با این تفاوت که در آن جامعه فهمانده می شود که از افراط و تفریط به دور مانید و در جامعه ما با تابو کردن هر چیز تازه ، تفکر سنتی و لجاجت ادامه می یابد. کودک و نوجوان او در خلوت هم خطا نمی کند چون نحوه استفاده درست را می آموزد اما کودک و نوجوان جامعه ما با هر نیرنگ و دروغی به دنبال گشت و گذار نامتعارف در دنیای مجازی برمی آید چون منع کردن توأم با افعال نهی ، همیشه نتایج معکوس دارد.
کُتب درسی ما ثقیل است و بین محتوای مفاهیم صفحات و فصول کُتب ، ربط منطقی وجود ندارد و یا مطالب آن با واقعیت های جامعه ناهمگن است. کُتبی که سالیان متمادی توسط معلمان از حفظ شده است. هزینه های هنگفت چاپ کتاب یک درد و هزینه های تألیف آن ، دردی دیگر! راستی ما برای چاپ همه ساله این همه کتب درسی ، چندین میلیون درخت جنگل را قطع یا قتل عام می کنیم ؟!
2 - معلمان هر سه ماه یک بار به روز می شوند.
معلمان برای اینکه بتوانند شغل خود را حفظ کنند باید هر سه ماه یک بار (طی دو روز کامل) به کلاس های آموزشی بروند و آخرین پیشرفت های تکنولوژی را بیاموزند. همچنین دو هفته قبل از شروع سال تحصیلی به دوره های آموزشی برای یادگیری آخرین متد آموزشی مطابق با پیشرفت های روز دنیا می روند. معلمان آمریکایی به طور مرتب در کلاس های دانش افزایی شرکت می نمایند و در واقع سعی می نمایند تا از دانش آموزان خود که online هستند و خیلی سریع دانش روز را دریافت می کنند عقب نمانند .
البته این به منزله برتری کودک و نوجوان نسبت به معلم نیست ، بلکه دو دلیل عمده دارد :
اول : مغز و قلب کودک همانند زمین بایر است هر چه در آن بکاری همان حاصل می دهد. اگر محتوای آموزشی کشوری ، به جای تدریس کتب چاپ 20 - 10 سال پیش ، حاکمیت دانش روز است قدر مسلم دانش آموز هم آن را فرا خواهد گرفت. این انتخاب ارجح نظام آموزشی است.
دوم : کودکان و نوجوانان معلومات قبلی برای منع یادگیری بعدی ، همانند معلمان خود ندارند. لذا آنان دانش روز را بدون مقاومت یا سختی در یادگیری ، دریافت می کنند. فاکتور افزایش سن ، پذیرش دانش و فنون جدید را برای افراد بدون هر نوع مقاومتی دشوار می سازد ، گاه او تازه ها را زود می پذیرد و گاه سال ها طول می کشد تا آنها را قبول کند. معلم تا بخواهد دانش دیروز را فردا بپذیرد ، زایش بسیاری در علم و فناوری پدید آمده است و برای همین عقب می ماند اما کودک و نوجوان جلو می زند.
و اما دوره های ضمن خدمت ما به آموزش کتب غیر تخصصی و فقط مذهبی اکتفا می کند! لذا چگونه انتظار به روز بودن معلومات از معلم می رود؟ در واقع اگر ما معلمان خود جُربزه انجام این کار را نداشته باشیم ، جریانی پویا و دینامیک و متعهد که هر دائم همّ و غمش نو ساختن دانش من معلم باشد ، در این جامعه وجود ندارد. ارتباط آموزشی - فرهنگی بین آموزش و پرورش و مراکز آموزشی عالی هم وجود ندارد که چنین سوز یا دغدغه ای داشته باشد. (علاقه مندان می توانند به نوشته اینجانب : " تلنگر بر " معلمی " که فکر می کند همه چیز را می داند و نقد را برنمی تابد ؟! در 14 خرداد 97 مراجعه نمایند. )
3 - آموزش برای هر دانش آموز بستگی به ویژگی های شخصی او دارد.
به وضعیت تحصیلی هر دانش آموز بر اساس ویژگی های شخصی او رسیدگی می شود و امتحانات پایان ترم بی معنا است. زیرا که تمام دانش آموزان بر اساس یک معیار ، سنجیده نمی شوند. دانش آموزی که سخت یاد می گیرد در کلاس های کم تعداد قرار می گیرد و عده ای مأمور پیگیری وضعیت تحصیلی او می شوند تا علل عدم یادگیری او را دریابند.
همانند ما همه دانش آموزان را با آزمونی یکسان نمی سنجند تا تر و خشک با هم بسوزد. یاد نگرفته اش ابدالدهر فرا نگیرد و یاد گرفته اش ، به چشم نیاید تا در جایگاه استحقاقی خود قرار بگیرد. یا آزمون انجام شده در کشور ما بدون در نظر داشتن تفاوت های منطقه ای و یا برخورداری و نابرخورداری از امکانات بیشتر ، یکسان و همزمان است که بی عدالتی مطلق است. آزمون مدارس خاص و دولتی مناطق محروم یکسانند! اگر سیستم آموزشی کشور آمریکا باز و منعطف در برابر دانش روز است ، سیستم آموزشی ایران بسته و مقاوم در برابر تغییر و تازگی است
4 - استفاده از میزگرد برای فرهنگ سازی کار گروهی .
آموزش دور میزگرد یا میزهای مخصوص جلسات اداری ، به صورت گروهی انجام می شود تا با کارِ گروهی آشنا شوند و برای اجتماع بزرگتر یعنی فردای اشتغال خود ، جهت انجام وظایف شغلی ، همفکری و مشورت کردن را فرا بگیرند.
و کثیری از ما معلمان از انجام کار گروهی در کلاس درس واهمه داریم و از پرداختن بدان می پرهیزیم و آن را نوعی وقت تلف کردن می دانیم. در حالی که آموزش و حتی آزمون به شکل گروهبندی دانش آموزان ، هم زحمت معلم را می کاهد و هم نتیجه کیفی کار را چندین برابر افزایش می دهد.
5 - استفاده از تخته هوشمند لمسی به جای تخته های سنتی .
تخته های نوشتاری آنها نه سبز است نه سیاه و نه سفید ( وایت برد ) ، بلکه از تخته هوشمند لمسی استفاده می کنند که گاه معلمان در کار با آن دچار مشکل شده از دانش آموزان خود کمک می گیرند. یعنی معلمان آموزش می دهند و آموزش می گیرند. اصل ساده و ارزشمند تعامل اجتماعی برای تدوام حیات بشری . آموزش در آمریکا هوشمند مدرن هست با ساز و کاری جدید.
و ما در خیلی از مدارس هنوز با گچ های غیراستاندارد مضرّ برای سلامتی خود و دانش آموز و تخته سبزهای ناصاف برای امر تدریس زورآزمایی می کنیم. و بر هوشمندسازی آموزشی هم شاید فقط 10 – 20 درصد معلمان بر آن مسلط شدند و به طور فعال از آن استفاده می کنند و بیشتر دبیران علوم : فیزیک ، شیمی ، زیست و... از آن استفاده می کنند ، در ضمن آموزش هوشمند در کشور ما سنتی است با ساز وکاری قدیم .
6 - ساعت حضور در مدرسه برای دانش آموز و معلم متفاوت است.
ساعت شروع فعالیت مدارس 8/30 تا 3 بعد از ظهر است ، اما معلمان یک ساعت اضافه در مدرسه می مانند تا اگر کسی مشکلی در یادگیری مبحث روز دارد با مراجعه به او در همان روز ، رفع اشکال نماید.
و ما برای بیرون رفتن از کلاس های جبر و بی انگیزگی ، چندین بار ساعت خود یا روی دیوار را نگاه می کنیم تا با پایان یافتن یک روز دیگر از مدت خدمت خود شادمان گردیم و زنگ های مدارس ما که با دیر آمدن معلم کم می شود یا به دلیل دو شیفته بودن زود زده می شود. ماجرای مدارس سه شیفته را که فراموش نکرده ایم !! این آثار تخریب آموزش بر قلب جامعه است نه فقط نظام آموزشی ، چون تقریبا همه از این کانال وارد اجتماع بزرگ تر می شوند. در جامعه ما وای بر احوال اندک معلمانی که از کلاس درس می زنند تا دانش آموز وادار به تدریس خصوصی همان معلم گردد
7 - انجام تکالیف مدرسه در منزل ممنوع .
تکالیف در کلاس انجام می شود و اگر اضافه ماند و زمان پاسخگو نبود ، اجازه دارند در منزل فقط عرض نیم ساعت فعالیت ، تمام کنند. اعتقاد دارند که انجام تکالیف درسی در منزل باعث خستگی مفرط آنان می گردد.
و ما برای دانش آموز ابتدائی آنقدر تکلیف شب می گوئیم تا همانند دانشجویش که پایان نامه حاضری می خرد او نیز به مراکزی خیّر ! برای نوشتن مشق پول بدهد و در قبال آن ، بهای ندانم کاری نظام آموزشی را به عنوان خسارت حماقت ، بپردازد. یا از روی مسایل و جواب آنها در دروس ریاضی و فیزیک و.... دانش آموز را وادار به نوشتن ده بار بنمائیم تا نفرت در او حاکم گردد و از همه چیز بیزار شود. درس گریزی یا درس ستیزی نتیجه چنین فرایندهای سختگیرانه و عاجزانه برخی از معلمان است.
8 - بیشتر قوانین آموزشی منطقه ای است نه کشوری .
تغییرات در آموزش و پرورش خیلی سریع رخ نمی دهد بلکه گروهی برای تحقیقات در خصوص تغییراتی که لازم است ، مأمور می شوند و پس از انجام بررسی های گسترده برخی تغییرات جزئی در نظام آموزش و پرورش اِعمال می کنند. البته باید گفت که برخی قوانین برای کل کشور است و برخی قوانین توسط آموزش و پرورش منطقه اِعمال می شود و تقریبا هر منطقه سیستم خاصی برای آموزش برگرفته از فضای منطقه و شرایط خود را دارد.
و اما تمامی تغییرات ما ضربتی ، دفعتی ، ملی و بی محابا انجام می شود. تغییرات ما کل ساختار را در هم می نوردد و حتی تغییرات جزئی ما نیز به ماهیت کلی نظام آموزشی آسیب می رساند. مثلا پیوست کلاس ششم به دوره ابتدائی که از لحاظ سنی و توانایی جسمی یا نزدیکی به دوره بلوغ ، تشابهی با کلاس هاس اول تا پنجم ندارد. آنجا که باید تند رویم لاک پشتی می رویم و آنجا که باید کُند رویم خرگوش گونه می دویم .
9 - دانش آموزان موظف به نیم ساعت کتابخوانی در روز هستند.
کتابخوانی اصلی حتمی در یادگیری و عادت بدان است. نسبت به سن دانش آموز از او خواسته می شود هر روز ساعاتی مشخص مطالعه نماید. کتب خوانده شده توسط کودکان ، به وسیله اولیا لیست شده و طی یک ماه به معلم گزارش می شود. از او می خواهند تا استنباط خود را از کتاب مطالعه شده بنویسد. اما از دانش آموزان سنین بالا خواسته می شود رمانی خوانده و در کلاس به صورت گروهی نسبت بدان بحث و گفت و گو نمایند. کودکان دبستانی طی یک ماه 20 کتاب و در تعطیلات تابستانی باید 100 کتاب کم حجم بخوانند.
و دانش آموزان ما خیلی هنر کنند می نشینند طوطی وار کتب درسی را برای نمرات عالی یا قبولی و یا برای شرکت در کنکور واو واو می خوانند. کتابخانه های مدارس ما قفل است ، عده ای برای خرید کتاب پول ندارد و عده ای اولویت های دیگری به جز کتابخوانی در برنامه های روزانه خود دارند و کتابخانه های عمومی محلی نیستند که دانش آموز کودک و نوجوان بتواند به راحتی از آنها استفاده کند. حتی در زمان دانش آموزی ما به خاطر دارم مطالعه کتب غیردرسی در مدرسه و حتی منزل جرم محسوب می شد که پاشو درس ات را بخوان بازی نکن.
10 - تیزهوش و عقب افتاده ذهنی در یک مدرسه .
کل دانش آموزان در همه مدارس کشور وقتی به کلاس سوم دبستان می رسند تحت یک سنجش قرار می گیرند ، بچه ها در ارزشیابی شرکت می کنند و اگر ضریب هوشی بالاتری داشته باشند در همان مدارس همگانی کلاس هایی وجود دارد که در آن کلاس ها قرار می گیرند تا خسته نشوند . البته مدارسی خصوصی هستند که فقط مخصوص تیزهوشان است که برای ورود به آنها باید امتحان ورودی بدهند . این شرایط برای بچه های عقب افتاده ذهنی هم حاکم است و آنها هم در مدرسه معمولی درس می خوانند تا هم آنها و هم دانش آموزان معمولی بتوانند زندگی در کنار هم با برخورد مناسب نسبت به هم را یاد بگیرند. تصور می کنم کشور آمریکا تنها کشوری در جهان است که اعتقاد به ترکیب دانش آموزان استثنائی با معمولی را دارد. اعتقاد و باوری کم سو از توانمندی آنان برای چسبیدن به زندگی . دادن فرصت همزیستی با همنوعان. اصولا ما این مهم را حق آنان نمی دانیم.
و ما تفکیک جنون آمیزی برای تمامی دانش آموزان کشور داریم. راستی برخورد ما برای در کنار هم قرار گرفتن دانش آموزان معمولی با عقب ماندگان ذهنی چگونه خواهد بود؟ یا در چنین شرایطی به فتوای روانشناسان مراجعه می کنیم که این درهم فرو رفتگی مناسب نیست ! یا نسبت به همنشینی فرزند خود با دانش آموزان فقیر یا ضعیف ، ما چگونه برخوردی داریم ؟ و این نوع آموزش در کشوری است که معتقدیم نظریه داروین در آن حاکم است یعنی قانون جنگل . برای ما همزیستی مسالمت آمیز را آموزش نمی دهند. ما آستانه تحمل غیر خود را نداریم و این جدایی ، فرهنگ غالب ما در یک جامعه اسلامی است !
11 - تا کلاس هشتم جهش ممنوع .
تا کلاس هشتم جهش ممنوع است ولی وقتی دانش آموزان به هشتم می رسند اگر نمرات مناسبی داشته باشند می توانند در کنار کتاب های دبیرستان تا 20 واحد دانشگاهی را نیز بگذرانند تا بتوانند زودتر به پایان سال های تحصیلی خود برسند.
و ما دانش آموز کلاس سوم ابتدائی را با ذکر آفرین ، بارک الله از سوی کل فامیل ، تشویق به شرکت در جهش کلاس بعدی می نمائیم. شاید فقط روانشناسان بدانند که او چه فشاری را متحمل می شود و در سرنوشت آینده او چه اثرات سوئی دارد.
12 - معلم یک کلاس حق ندارد معلم خصوصی دانش آموز خود شود.
در مدارس آمریکا معلم خصوصی هست ، حتی مراکزی برای دانش آموزانی که نیاز به آموزش بیشتر دارند ، فعالند ولی مهم این است که معلمی که در یک مدرسه درس می دهد اجازه ندارد معلم خصوصی دانش آموزان همان مدرسه شود . اینجا اگر دانش آموزی نتواند درسی را بیاموزد مشکل را از دانش آموز نمی دانند بلکه معتقدند که معلم موفق نبوده است. با این تأکید معلم موظف است با روش های مختلف تلاش کند که دانش آموز را به سطح مناسب برساند حتی باید بعد از ساعت مقرّر مدرسه در مدرسه بماند و با دانش آموز به شکل خصوصی کار کند بدون اینکه دستمزد بیشتری بگیرد.
و در جامعه ما وای بر احوال اندک معلمانی که از کلاس درس می زنند تا دانش آموز وادار به تدریس خصوصی همان معلم گردد. دهه 80 غوغایی بود برای تدریس خصوصی ، یک اپیدمی غیرقابل کنترل. ایامی که اضافه تدریس ها حذف گردید یا محدود شد و تدریس خصوصی رواج یافت. بهای یک ساعت تدریس هر چقدر زیاد بود برای آن معلم بیشتر طاقچه بالا می گذاشتند ! و بدتر از آن ، چشم پوشی وزارت آموزش و پرورش بر این خطا بود. آنان با ندید گرفتن مسأله به نوعی سعی در تأمین منافع مالی معلمان از جیب ملت کردند.
13 - اسباب بازی نیست ولی بورسیه هست.
در مدارس آمریکا اسباب بازی نیست ولی بورسیه هست . فوتبال و بستکبال خیلی بیشتر مورد توجه است و مدام لیگ های مدرسه ای دارند
که همین لیگ ها باعث می شود بچه ها اشتیاق بیشتری برای حضور در این کلاس های ورزشی داشته باشند . به کلاس موسیقی هم توجه دارند . توجه تا حدی است که اگر در یک رشته ورزشی یا یک نوع از موسیقی درخشش داشته باشند از دانشگاه می توانند بورسیه دریافت کنند . در آمریکا دانشگاه رفتن خیلی گران است و هر چقدر دانشگاه بهتر باشد گرانتر هم است. به همین دلیل هم دانش آموزان و هم خانواده های آنها تشویق می شوند که در یک نوع موسیقی یا در فضای یک ورزش موفقیت کسب کنند تا دانشگاه رفتن کم هزینه تر شود. این روش های آموزش و پرورش ، برای دور کردن دانش آموزان از بی تحرکی است ضمن این که در سایه این رقابت های هنری و ورزشی ، زندگی هدفمند را نیز به آنان آموزش می دهند.
و ما هنر را از زندگی دانش آموزان در کل حذف کردیم چون معتقدیم وقت هدر دادن است و نقش ورزش روز به روز کم رنگ تر می گردد . دولت بدهکاری میلیاردی تیم های به نام فوتبال پایتخت را صاف می کند اما در قبال این خوش خدمتی ، هیچ تعهدی از سوی آنان برای ورزش مدارس نمی خواهد. این همه تیم های مختلف ورزشی استانها ، کدامیک تا به امروز درایت ورود به مدارس را داشته است تا انگیزه و تحرکی در دانش آموزان به وجود آورد؟ یا تضمین و پشتوانه ای برای تربیت و جایگزینی اعضای تیم بعدی نماید. برعکس ما هم بوفه های مدارس را پر از مواد خوراکی مضر می نمائیم تا آمار بیماریهای زیر 40 سال در کشور افزایش یابد ؟ این همه عمدی است یا سهوی ؟
14 - سیستم آموزشی آمریکا ده سال پیش به روز شد.
حذف مردودی در سیستم آموزشی آمریکا از ده سال پیش آغاز شده است . آنان معلم را مسبب مردودی دانش آموز می دانند و با مأمور کردن عده ای برای آموزش او تا زمان یادگیری معقول ، تلاش می کنند.
و ما برای حذف مردودی ، سیستم نمره دهی ارفاقی را داریم که به جای تشویق و هدایت او برای تلاش کردن یا همت به کار بردن ، به راحتی نمره قبولی دریافت می کند در واقع به او نابرده رنج ، گنج میّسر می شود را می آموزیم ، اصلی که امروز شدیدا در جامعه ما فرهنگ غالب گردیده است. و عده ای با یک تلفن آن هم از نوع همراهش ، در کمتر از یک دقیقه میلیاردها تومان و گاه دلار جابه جا می کنند. یعنی دارندگی بدون برازندگی . البته بدبختی ما رنگ دیگری هم دارد چون یکی از انواع مدارس کشور ما مدارس استثنائی برای دانش آموزان دیرآموز است که کلی هدر رفت سرمایه و زمان به زور است.یعنی کِشت و کار بر زمین بایر. دانش آموز دیرآموز مقصر نیست ، روش ما غلط است. یا مدارس کار و دانش به جای آموزش مهارت به تناسب عنوان مدرسه ، تبدیل به جایگاه ضعیف ترین دانش آموزان سایر مدارس گردید به نوعی تبعید گاه با برچسب های پیشداوری شده افراد جامعه. ( 1 )
15 - تغذیه در مدرسه
بعد هر 45 دقیقه آموزش ، دانش آموزان 5 دقیقه استراحت دارند که به آنها یک لیوان شیر داده می شود. ناهار دانش آموزان در سراسر آمریکا متفاوت است اما در بیشتر مناطق ، غذاهای فوری همانند ناگت، سیب زمینی سرخ کرده و پیتزا ، هلو، ذرت شیرین ، مرغ و سوپ مواردی هستند که برای وعده ناهار سرو می شود. البته والدین نیز خودشان برای فرزندان خود غذا می گذارند. ( 2 )
و ما محروم از هر چیز و ساقط از قدری انصاف. کثیری از ما معلمان از انجام کار گروهی در کلاس درس واهمه داریم و از پرداختن بدان می پرهیزیم و آن را نوعی وقت تلف کردن می دانیم
16 - نحوۀ ارزیابی دانش آموزان
بر خلاف بسیاری از کشورهای دنیا که سر فصلها و برنامه درسی ملی برای مدارس وجود دارد، آزمونهای سراسری و مدارک یکپارچه در سطح این کشور وجود ندارد، بلکه دانش آموزان در جهت تکمیل دیپلم دبیرستان یعنی الزامات مورد نیاز که توسط هر ایالت تعیین شده است تلاش میکنند و برای ورود به دانشگاه بر اساس معیارهایی مانند معدل ، رتبه کلاسی ، دشواری واحدهای انتخابی و پذیرش در آزمون ورودی مورد ارزیابی و دقت نظر قرار میگیرند. دانش آموزان به طور کلی و همواره در طول ترم از طریق ترکیبی از آزمونهای میان مدت ، امتحانات نهایی ، مقالات ، امتحانات کلاسی ، تکالیف ، مشارکت در کلاس درس ، کار گروهی ، پروژهها و حضور منظم در مدرسه ، ارزیابی و این ارزیابی با یک نمره نهایی در پایان نیم سال به دانش آموز داده میشود. نمرات با حروف و یا به شکل درصد داده می شود. میانگین این نمرات ، به عنوان معدل کلی دانش آموز محاسبه میشود .به طور کلی کارنامه نمرات به دست آمده در هر درس در پایان میان ترم ، ترم و سال تحصیلی برای والدین دانش آموز ارسال میشود. همچنین ریز عملکرد دانش آموز در تمام موارد طی یک مدرک رسمی ثبت میشود تا بعدها توسط دانشگاه در ارزیابی های پذیرش دانشگاه مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار گیرد. ( 3 )
و ما با تناقض نحوه ارزشیابی در دو دوره آموزشی از یکسو و با دخالت تنها نمره دانش آموز منهای هر فعالیت دیگری ، به قضاوت توانایی های او می نشینیم.
17 - سن شروع تحصیل و ساعات آموزشی آمریکا
آموزش و پرورش در کشور آمریکا قبل 6 سالگی آغاز میشود و با پایان 17 سالگی به اتمام میرسد. سال تحصیلی از ابتدای ماه سپتامبر آغاز و 26 ژوئن به پایان می رسد که این تاریخ برابر با 10 شهریور ماه تا 5 تیر ماه در ایران است. در کل هر سه مقطع ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان 180 روز آموزشی را طی یکسال تحصیلی پشت سر می گذرانند. به عبارتی دانشآموزان آمریکایی تقریبا 36 هفته آموزشی را طی یکسال تحصیلی در کلاس درس حضور دارند. دانشآموزان در هر سه مقطع تحصیلی در آمریکا حدود 1014 ساعت آموزشی را می گذرانند و یک روز آموزشی برابر با 338 دقیقه است. مجموع تعطیلات مختلف این کشور از جمله تعطیلات سال نو و تعطیلات تابستانی حدود 115 روز است. ( 4 ) و ما هنوز بحران پیش دبستانی و مربیان آن را داریم و اخیرا آن را با سپردن به مدارس غیردولتی ، اشتباه جبران ناپذیری مرتکب شدیم. همانند خیلی از کشورها با حذف دوره پیش دبستانی ، بهتر است کلاس اول را از سن 5 یا 6 سالگی آغاز کنیم.
18 - درآمد سالانه معلم آمریکایی مساوی درآمد سرانه کشور است و .......
درآمد سالانه معلم آمریکایی 50 هزار دلار است و درآمد سرانه 49 هزار دلار است. درآمد معلم مساوی درآمد سرانه است. و اما درآمد سالانه معلم ایرانی 6 هزار دلار است و درآمد سرانه 11 هزار و 500 دلار است. درآمد معلم 50 درصد درآمد سرانه است ! ( 5 )
کوتاه سخن :
اگر سیستم آموزشی کشور آمریکا باز و منعطف در برابر دانش روز است ، سیستم آموزشی ایران بسته و مقاوم در برابر تغییر و تازگی است.
دانش آموز در سیستم سنتی پوسیده آموزش و پرورش کشور ما به همراهی معلم به استهلاک صد درصدی می رسد.
در کشوری مثل آمریکا آموزش و دانش آموز و معلم احیا می گردد ، در سرزمین من بوی کهنگی می دهد.
ما شجاعت در هم کوبیدن وضع موجود را به هیچ بهایی نداریم لذا محکوم به عقب ماندگی و توسعه نیافتگی هستیم. خواب نظام آموزشی یعنی در جا زدن ملت . یعنی تلاش مداوم برای وصله کردن شکاف های تحجری فرهنگ.
ظاهر نظام آموزشی آمریکا بسیار ساده است اما باطن آن دژی استوار ، چون به دانش روز مجهز می گردد و ظاهر و باطن نظام آموزشی کشور ما عکس آمریکاست یعنی ظاهری سخت اما باطنی نفوذپذیر و آسیب پذیر دارد.
سئوال قابل طرح این است آیا معلمان خود باید حرکتی پویا آغاز نمایند و طرحی نو دراندازند یعنی می توان عنصر تغییر را معلم نامید یا این مهم وظیفه و رسالت نظام آموزشی است ؟ تا کی باید منتظر ماند ؟ زمان را دریابیم که دائم در صدف گوهر نباشد.
منابع استفاده شده :
1) کد خبر: 717158 تاریخ خبر: 23/03/1387 / خبرگزاری برنا / تلخیصی از مصاحبه استاد راهنمای ایرانی الااصل دانشگاه ویرجینیا نوشین پایدار با این خبرگزاری.
2 ) سایت روزیاتو / تاریخ خبر : 14/01/1396 / عنوان مطلب : دانش آموزان کشورهای مختلف جهان چه غذایی برای ناهار می خورند؟
3) کد خبر 6365 : تاریخ خبر 10/05/ 1394 / سایت تابناک با تو.
4) خبرگزاری فارس/ عنوان مطلب : دانش آموزان کشورهای مختلف چند روز به مدرسه می روند. تاریخ خبر : 30/ 03/1397
5) خبرگزاری فارس / گروه مجله فارس پلاس / عنوان مطلب : حقوق معلمان ایرانی و هم صنفان خارجی شان / 17/ 02/ 1392 ( کد خبری و سال میلادی اطلاعات مشخص نشده است.)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه بین الملل/
در پی انتشار مطلبی با عنوان "
" نامه جمعی از معلمان اعزامی به مدارس امارات به صدای معلم "
مدارس ایرانی امارات و جولان فرصت طلبان : مسئولان وزارت آموزش و پرورش در این گونه موارد منفعلانه عمل می کنند و راه را برای این اقدامات باز گذاشته اند ( این جا ) ؛ سرپرستی مدارس جمهوری اسلامی ایران در امارات عربی متحده جوابیه ای را برای این رسانه ارسال کرده است .
ضمن تشکر و قدردانی از پاسخ گویی مسئولان ذی ربط ، عین جوابیه به شرح زیر است
اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیدهاست. این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهانی بیان میدارد، در نتیجه حقوق بشر به حقوقی گفته میشود که همگان در همه زمانها و مکانها از آن برخوردارند، متن کامل این بیانیه بر روی وبگاه سازمان ملل متحد منتشر شده است.
اعلامیهٔ مذکور شامل سی ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کردهاست.
لایحه جهانی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شدهاست. در سال ۱۹۶۶ مجمع عمومی دو لایحه جزئیتر مذکور را به تصویب رساند. در سال ۱۹۷۶ هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملتها مورد تأیید قرار گرفت، به حقوق بینالملل تبدیل شد.
مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزامآور بوده و از اعتبار حقوق بینالملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود. کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یاقانون اساسی خود گنجاندهاند.
با این مقدمه به جست و جوی مواد حقوق بشر در فارسی چهارم دبستان می پردازیم:
درس اول به نام "آفریدگار زیبایی" اشاره دارد به گفت و گوی فصلهای بهار، تابستان ، پاییز و زمستان.آنها با گفت و گو با همدیگر تصمیم می گیرند که هر کدام با کشیدن یک نقاشی خورشید را در میان خود به قضاوت دعوت کنند.هر کدام بنا به ذات خود که در طبیعت یافت می شوند تلاش می کنند تا آثار خود را به زیبایی فصل خود مزین کنند.
در نهایت خورشید در مقام داوری اعلام می دارد که:
ای نقاشان چیره دست ،آنچه شما آفریدید بسیار زیباست.به نوبت نقاشی کنید تا مردم از تماشای آثار شما لذت ببرند.
سعدی نیز می گوید: برگ درختان سبز در نظر هوشیار.......هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. این درس به مواد زیر در حقوق بشر اشاره دارد:
ماده 2: آزادی انسانها از حیث نژاد ، رنگ ،جنس ،زبان و مذهب
ماده 7: برابر بودن همه انسانها در برابر قانون
ماده 10:حق رسیدگی به دعاوی بوسیله دادگاه مستقل و بی طرف
درس دوم "کوچ پرستوها" نام دارد.این درس به شیوه زندگی پرستوها و به خصوص مهاجرت و خطرات پیرامون آن اشاره می کند و در نهایت هم به قدرت خداوندی جهت خلقت آنها اشاره دارد. این درس به نوعی به مواد زیر اشاره می کند:
ماده 13: آزادی عبور و مرور در داخل کشور و حتی ترک کشور خود و بازگشت دوباره به کشور خود.
اگر پرستوها را انسانهایی داراری حقوق بشر فرض کنیم ،در این درس به خوبی آزادی عبور و مرور نشان داده می شود.اما انسانها در عمل مثل پرستوها رفتار نمی کنند بلکه با اختلاف عقاید و ایدیولوژی های متفاوت عرصه را چنان بر همنوعان خود تنگ می کنند که دیگر از حقوق بشر اثری به جا نمی ماند.
ماده 11: تاکید بر بیگناهی افراد تا زمان ثابت شدن جرم.
درس سوم درس معروف "روباه و زاغ" نام دارد.در این درس گفت و گوی روباه و زاغ روایت می شود که روباه با تعریف و تمجید از زاغ ،پنیری را که در منقار او بود ،می رباید و زاغ به راحتی از روباه فریب می خورد. این درس به ماده زیر اشاره دارد:
ماده 17: هر کس منفردا و یا به طور جمعی حق مالکیت دارد. بنابراین افراد لازم نیست که سر همدیگر کلاه بگذارند تا یکدیگر را از حق مالکیت محروم کنند.
درس چهارم "ارزش علم" نام دارد.این درس سرگذشت حکیمی را روایت می کند که سوار کشتی شده و مسافرت می کرد اما با توفانی شدن دریا ،کشتی غرق می شود و حکیم چند روز بعد به طور معجزه آسایی در ساحل از خواب سنگین بیدار می شود و شروع به نوشتن بر روی ماسه ها می کند.در این هنگام امیر شهر ، او را فرا می خواند تا آموخته های خود را به جوانان شهر بیاموزد و وی نیز با کمال میل آن را قبول می کند.
این درس به ماده 25 حقوق بشر اشاره دارد که حق برخورداری افراد از سلامتی و رفاه و خورد و خوراک،مراقبتهای بهداشتی و خدمات لازم اجتماعی و حمایت از افراد در زمان بیکاری ،بیماری،نقص عضو و پیری و ....
درس دیگر "رهایی از قفس" نام دارد.در این درس معروف بازرگانی برای تجارت به هند می رود و تصمیم می گیرد تا برای دوستان و آشنایان خود هدایایی بیاورد. طوطی بازرگان هم به وی اعلام می کند تا سلام وی را به طوطیان هندوستان ببرد و حال وی را برای آنها بازگو کند.بازرگان در هند این کار را انجام می دهد ولی با بازگو کردن آن حال یکی از طوطیان به هم می خورد و می میرد.در بازگشت بازرگان وقتی هدایای همه را می دهد و شرح حال طوطیان هند را برای طوطی خود بازگو می کند ،طوطی نیز بعد از شنیدن ،خود را به مردن می زند.وقتی بازرگان وی را از قفس بیرون می اندازد طوطی آزادی خویش را در می یابد. این درس به مواد زیر اشاره دارد:
ماده 14: هر کس حق دارد در برابر تعقیب ، شکنجه و آزار پناهگاهی جست و جو کند.
ماده 9: احدی نباید خودسرانه توقیف ، حبس یا تبعید شود.
ماده 3: حق زندگی ،آزادی ،و امنیت برای هر کس.
درس بعدی به نام "آرش کمانگیر" به داستان حماسی می پردازد که در جنگ توران و ایران قرار می شود تا آرش کمانگیر با پرتاب تیری از کمان سرحدات ایران و توران را مشخص کند.این درس به ماده زیر اشاره دارد:.
ماده 15:محروم نمودن افراد از حق تابعیت کشور خود.
درس دهم نگاهی دارد به زندگینامه "جبار باغچه بان".معلمی که اولین کودکستان و اولین مدرسه ویژه کودکان کر و لال را در ایران بنیانگذاری کرد.این درس به ماده 25 حقوق بشر مطابقت دارد که اشاره دارد به حق برخورداری افراد از سلامتی و رفاه،خورد و خوراک و مراقبتهای بهداشتی و خدمات اجتماعی و حمایت از افراد در زمان بیکاری ، بیماری ،نقص عضو و پیری و ...همچنین این ماده به حمایت از کودکان نامشروع نیز اشاره دارد.
علاوه بر آن این درس به ماده 26 حقوق بشر اشاره دارد که بر آموزش و پرورش افراد به صورت مجانی و حتی اجباری در دوران ابتدایی.
درس پانزدهم به داستان "شیر و موش" می پردازد.در این درس موش شیری را که در خواب بود اذیت می کند و در نهایت شیر موش را می گیرد اما موش طلب مغفرت می کند و شیر هم او را می بخشد.چند روز بعد شیر در دام صیاد به گیر می افتد و موش با دندانهای تیز خود شیر را از دام نجات می دهد.این درس به ماده 4 اشاره دارد که اعلام می کند بردگی انسانها به هر شکلی ممنوع است.
درس هفدهم به "مدرسه هوشمند "مربوط است.مهتاب که برای اولین بار به این مدرسه می رود و با دیدن حضور و غیاب الکترونیکی، تخته سیاه هوشمند و انجام تکالیف با وسایل الکترونیکی بسیار متعجب می شود و در عین حال بسیار هم خوشحال می شود که یک چنین وسایلی را در مدرسه ایجاد کرده اند تا بچه ها راحت تر درسهایشان را بخوانند. این درس به ماده ریر اشاره دارد:
ماده 26: که تاکید می کند بر آموزش و پرورش رایگان و اجباری برای کودکان.
تفسیر مواد حقوق بشر در کتاب فارسی چهارم دبستان صرفا دیدگاه نویسنده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خلاصه قسمت اول تا سوم
تصمیمهای سهگانهای که بانک مرکزی در بهمن 96 گرفت ، تعادل را برنگرداند اما ثبات موقت را برگرداند.
در بحران ارزی نقش بانک مرکزی در حد عاملیت است. اما مقصر اصلی سازمان برنامه است که نقش آمریت را ایفا میکند.
سرکوب نرخ ارز، منافع سرشاری عايد کسانی کرده که دسترسی به ارز سوبسیدی دارند و البته در انتهای سال ۹۶ ، بخشی از منافع ِ ارز سوبسیدی به بخشی از مردم عادی نیز رسید. کسانی که با اعلام ِ سیاست های ارزی در دو ماه پايان سال این علامت را از دولت گرفتند که اگر در صف خريد دلار باستند، سود می برند.
برخي از اقدامات اقتصادي روحاني از جمله کنترل دستوري نرخ ارز همچون عملکرد ِ اشتباه ِ سلف وي خطا مي باشد ولي سياست انقباضي وي برخلاف سياست انبساطي معجزه هزاره سوم صحيح بوده است !
روی سخن ما با مسوولان محترم است که باید پاسخگوی اقدامات و تصمیمات خود، از جمله نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسانه و دلسوزانه باشند. تدبیر اضطراری کنونی تنها میتواند اقدامی موقت و گذرا باشد، امید انتظاری کارشناسان ، تدوین سیاست پولی و ارزی منسجم برای حرکت به سوی بازارهای آزاد و غیردستوری است.
وضع اقتصاد باید پایدار باشد. قیمتها در یک اقتصاد پایدار باید همواره به گونهای باشد که شرایط پایدار ایجاد شود. اگر این فرض را بپذیریم، الزاماً بایستی قیمتهای تعادلی و غیردستوری را نیز بپذیریم. آنچه در اقتصاد قیمتهای تعادلی خوانده میشود، قیمتهایی است که عرضه و تقاضا را در یک وضع پایدار قرار میدهد. سیاستگذاری اقتصادی در ایران مانند ساختن یک شهر معلق است.
افرادی که از اقتصاد مقاومتی یا اقتصاد توسعهگرا نتیجه میگیرند که قیمتها باید مدیریت شود، منظورشان این است که قیمتها باید در نقطه غیرتعادلی حفظ شوند. مشخصتر، ادعایشان این است که دولت باید درآمد نفتی را صرف ساختن شهر معلق کند.
وقتی نرخ ارز را سرکوب میکنند درواقع قدرت رقابتی کالاهای داخلی را نسبت به کالاهای خارجی از بین میبرند. میزان قدرت رقابتی در کالاهای مختلف ما متفاوت است. ممکن است کاهش قدرت رقابتی به یک کالا صدمه زیادی وارد نکند، ولی تولید کالا در بخشهای دیگری را کاملاً نابود کند.
ریشه حل مشکل در اصلاح حکمرانی اقتصادی ( اصلاح ساختار ) است. مشخصاً سه نکته را باید عنوان کنم:
1. مستقل کردن سیاستگذاری پولی از سیاستگذاری بودجهای
2. مستقل کردن سیاستگذاری ارزی از هر دوی اینها
دو نهاد بودجه ريزي آمر و بانک مرکزي عامل نياز به اصلاح مديريتي دارند !
3.به تأسيس ِ نهاد ِ سوم ِمستقل ( اصلاح ساختاري ) براي سياستگذاري ارزي هم نياز داريم.
به جاي تکيه به صادرات تجديد ناپذير ، بايد به صادرات تجديد پذير تکيه کنيم ! تنها شرایط پایدار ارزی، شرایطی است که در آن واردات از صادرات تجدیدپذیرها پیشی نگیرد.
بايد صندوقي با وظايف ذيل تشکيل شود که با سه ابزار ، تراز تجاری را مدیریت کند. اول اعطای تسهیلات ارزی به تجار ایرانی، دوم سرمایهگذاری ارزی در خارج از کشور و سوم فروش ارز در ازای دریافت ریال.
قسمت چهارم ( قسمت پاياني )
پرسش کننده : (4)
هوشياري مسئولين در افزايش طبيعي نرخ ارز ، چگونه ما را در مقابل تحديد هاي بين المللي مقاوم مي کند ؟ باثباتترین دوره اقتصادی که میتوانیم نام ببریم همین فاصله سالهای 1376 تا 1384 ( دولت اصلاحات ) است. تمام دستاوردها یا بخش عظیمی از دستاوردهای این دوره ناشی از سیاستگذاری صحیح برای نرخ ارز است
پاسخ دهنده : (4)
"ما باید برای هر شرایط سیاسی آمادگی لازم را داشته باشیم و از قبل تمهیدات لازم را پیشبینی کنیم تا غافلگیر نشویم. ... همچنان مسائل نقل و انتقال پول با مشکل مواجه است و در زمینه تبادلات بانکی شرایط آن طور تغییر نکرده است. " (4)
"به هر حال ما باید آمادگی لازم را داشته باشیم تا اگر شرایط فعالیت اقتصادی بینالمللی سختتر شد بتوانیم با اتخاذ سیاستهای خردمندانه و اقتصادی ، مقاومت لازم را داشته باشیم و از عهده هزینههایی که احتمالاً تحمیل میشود برآییم." (4)
" اگر دولت زمینههای افزایش نرخ ارز- از جمله کسری بودجه و اتکای دولت به منابع بانکی و بازار سرمایه- را کاهش دهد و همزمان افزایش طبیعی نرخ ارز را بپذیرد و اجازه دهد نرخ ارز با توجه به واقعیتهای اقتصادی اصلاح شود دیگر نگران بروز نوسانات شدید نرخ ارز نخواهیم بود و نیاز نخواهیم داشت ذخایر ارزی بانک مرکزی -که عواید حاصل از فروش داراییهای سرمایهای تجدیدناپذیر بینالنسلی ماست- را از طریق صرافیهایا از طریق پیشفروش سکه حراج کنیم تا به طور موقت و برای مدت بسیار کوتاه مشکل را به تاخیر بیندازیم پس از سررسید آن مدت کوتاه با همان مشکل در ابعاد بزرگتر و هولناکتری مواجه شویم." (4)
پرسش کننده : (5)
الگوی ایرانی قابلیت کشف مزیتهای نسبی اقتصاد ایران را ندارد و ما را به آینده اقتصادی متفاوتی از وضعیت فعلی هدایت نمیکندبا توجه به تحولات بهمن 96 بازار ارز و تحولات احتمالی ماههای آینده، این سوال مطرح است که با وجود آنکه میدانیم به احتمال زیاد شوک بزرگی در راه است بهتر نبود سیاستگذار شرایط ایمنتری برای آن روز فراهم میکرد؟
اگر مجددا در آينده شوکی به نرخ ارز وارد شود آیا برای جمعآوری نقدینگی از بازار ارز قرار است نرخ سود ۵ درصد دیگر افزایش یابد و ریسک بیشتری در نظام بانکی انباشته شود؟ آیا بهتر نبود سیاستگذار این کارت خود را در زمان بهتری بازی میکرد که ممکن است شرایط به کل از حیطه کنترل آن خارج شود؟
پاسخ دهنده : (5)
در بهمن 96 به ضرب و زور و یافتن جانشین جمشید بسمالله نرخ ارز ۳۰۰الي ۴۰۰ تومان آن هم با اما و اگرها و ایجاد نرخهای متفاوت کاهش یافته است. در حالیکه اگر اثر سرکوب نرخ ارز در سه سال اخیر بهتدریج تا انتهای سال تخلیه میشد، احتمال بروز نوسانات بزرگ در آينده پس از هر تصمیمی درخصوص برجام کاهش مییافت. بنابراین لازم است تصمیمگیران از هماکنون فکری برای شناسایی جانشینهای جانشین جمشید بسمالله بکنند! (5)
" اگر در مقابل زلزلهای که احتمالا در راه است تا این حد آسیبپذیر هستیم و گزینههای محدودی برای پیشگیری از خسارات آن داریم، نه تنها محصول سیاستهای نادرست دولتهای نهم و دهم، بلکه محصول بیعملی چند سال گذشته نیز هست. " توصیف خیلی ساده اسلحه ارزی : چینیها با این استدلال صحیح که تقاضا برای کالاهای وارداتی با تقاضای ارزهای خارجی دو روی یک سکه هستند به جای بستن تعرفه بر کالاهای وارداتی به گرانسازی خزنده و مستمر ارزهای خارجی مبادرت کردند. "
باید توجه داشته باشیم که پنجمین سالي است که در دولت تدبیر و امید سپری میکنیم؛ یعنی اگر قرار بود برنامه توسعهای در دولت کنونی اجرایی میشد، هماکنون در ماههای پایانی آن قرار داشتیم. ۵ سال برای ایجاد تغییرات بنیادی در اقتصاد زمان کمی نیست و تجارب کشورهای مختلف نیز نشان میدهد این زمان برای تغییر جهتهای بزرگ و اصلاحات اساسی کافی است؛ اگر اصلاح نظام بانکی نه از سال ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ که علائم بیماری نمود بیشتری یافت، از سال ۱۳۹۵ که راههای درمان آن نیز در حد خوبی تدوین شده بود انجام میگرفت، اگر اصلاح بازار انرژی که گام اولیه آن در سال ۱۳۹۳ آغاز شد تاکنون تداوم یافته بود، اگر موانع و محدودیتهای پیشروی توسعه بخش خصوصی که در نیمه دوم دهه ۸۰ نقل محفل دولتمردان کنونی در جلسات اتاق بازرگانی و در همنشینی با بخش خصوصی بود، در زمان صدارت خودشان تا حدودی برداشته میشد، اگر نرخ ارز و سایر قیمتهای اقتصاد توسط دولت سرکوب نمیشد و چندین اگر دیگر، هماکنون اقتصادی داشتیم که بنیه قویتری برای تحمل شوکهای بیرونی و حتی انتخابهای جنونآمیز ترامپ داشت که مشخص نیست هر لحظه چه تصمیم جدیدی خواهد گرفت." (5)
پرسش کننده : (2)
نقطه شروع تولید و سرمايه گذاری که هم کالا و هم خدمت تولید شود و صدالبته بهبود کیفیت و نوآوری و خدمات بعد از فروش ، گارانتی محصول و ابتکارات بازاريابی که کاهش ِ قیمت هم به دنبالش می آيد ! کجاست ؟
باور صحیح چینیها این بود که تعرفههای بالا یا ممنوعسازی واردات، سیاستی ناکارآمد است که اثربخشی لازم را برای تحقق بخشیدن به اهداف تعیین شده ندارد و به همین دلیل استراتژی متفاوتی برگزیدند. در این مسیر، چینیها برای از توجیه انداختن واردات و گرانسازی کالاهای وارداتی، سیاست ارزی را جایگزین سیاست تعرفهای کردند
پاسخ دهنده : (2)
"هر وقت دولت در این رفتارها تجدد نظر اساسی بکند، نقطه شروع تولید و سرمايه گذاری است که هم کالا و هم خدمت تولید می شود و صدالبته بهبود کیفیت و نوآوری و خدمات بعد از فروش گارانتی محصول و ابتکارات بازاريابی و کاهش قیمت هم به دنبالش می آيد ! تجربه نشان داده که در آن روز، خريد کالا و خدمات داخلی، حمات از تولید کننده و ضامن منافع خريدار خواهد بود. این حرفی است که به تکرار و به دفعات با بیان های مختلف از طرف کارشناسان به دولت گفته شده ، تجربه تلخ و زيانبار دولت آقای احمدی نژاد و سرکوب ارز و پیش فروش سکه و تهديد به فروش سکه در سوپرمارکت ها و تجارب قبلی فروش دلار به مردم و همچنین تجارب مثبت دولت اصلاحات در کاهش تسهیلات تکلیفی و شروع بازپرداخت بدهی دولت و منطقی کردن نرخ سود با تورم بهینه و رشد تولید و اشتغال و صادرات و تک نرخی کردن ارز؛ همه ناديده گرفته شده سیاست هایی که علامت عدم تولید به بازار می دهد با جديت دنبال شده و می شود. امروز نه فقط به عنوان يک نظر کارشناسی؛ بلکه به عنوان انجام وظیفه نهی از منکر، به دولت توصیه می کنم سیاست های خود را حداقل در چند مورد فوق الذکر اصلاح کند تا به بازار علامت و پیام بدهد که حامی تولید است. آنگاه منتظرلبیک مردم باشد." (2)
به اينفو گراف ذيل توجه کنيد .
پرسش کننده : ( 1)
در ابتداي بحث فرموديد :
برای دستيابي به روش متفاوت تر ، ابتدا به سه سوال مشخص پاسخ دهیم:
"اول اینکه علت عقبنشینی مستمر کالای ایرانی در برابر کالای خارجی چه بوده است؟ " (1)
"دوم اینکه سیاستهای اقتصادی پشتیبان کالای ایرانی اعم از سیاست پولی، سیاست مالی، سیاست ارزی و سیاست تجاری چه سیاستهایی هستند و نسبت این سیاستها با هم چگونه است؟ " (1)
"و بالاخره سوم اینکه آیا الگوی مشخص و موفقی در حمایت از کالای ملی میتوان یافت؟" (1)
از آزاد کردن نرخ ارز و... سخن گفتيد ولي به الگوي مشخص و موفق در حمايت از کالاي ملي اشاره نفرموديد :
پاسخ دهنده : (1)
"چین به باور اکثر صاحبنظران اقتصادی در چند دهه اخیر، الگوی بسیار موفقی را در زمینه حمایت از کالای ملی به نمایش گذاشته است. بهگونهایکه به سه هدف همزمان کاهش شدید میل به واردات، افزایش گرایش به کالای چینی در داخل چین و مهمتر از این دو، فتح روزافزون بازارهای جهانی بهویژه بازار غرب دست یافته است. آمریکاییها همواره پیشروی چین در بازار غرب را نوعی اعلان جنگ توصیف کردهاند که چین با اسلحه ارزی وارد آن شده است. " ( 1)
پرسش کننده : ( 1)
جنگ ارزی چیست و چین چگونه با تفوق در این جنگ نه تنها از قلمرو اقتصادی خود در برابر واردات دفاع کرده، بلکه قلمرو رقیب را هم با کالاهای خود به تصرف درآورده است؟
پاسخ دهنده : (1)
" باور صحیح چینیها این بود که تعرفههای بالا یا ممنوعسازی واردات، سیاستی ناکارآمد است که اثربخشی لازم را برای تحقق بخشیدن به اهداف تعیین شده ندارد و به همین دلیل استراتژی متفاوتی برگزیدند. در این مسیر، چینیها برای از توجیه انداختن واردات و گرانسازی کالاهای وارداتی، سیاست ارزی را جایگزین سیاست تعرفهای کردند. امتیاز سیاست ارزی به سیاست تعرفهای در این است که نه تنها توجیه اقتصادی واردات رسمی را از بین میبرد، بلکه قاچاق را هم از رونق میاندازد." (1)
" توصیف خیلی ساده اسلحه ارزی : چینیها با این استدلال صحیح که تقاضا برای کالاهای وارداتی با تقاضای ارزهای خارجی دو روی یک سکه هستند به جای بستن تعرفه بر کالاهای وارداتی به گرانسازی خزنده و مستمر ارزهای خارجی مبادرت کردند. " ( 1 )
پرسش کننده : ( 1)
چرا چینی ها همچون سياستمداران ما با افزايش تعرفه ، به مقابله با کالاي خارجي برنخاستند ؟
پاسخ دهنده : (1)
"گران شدن دلار و سایر ارزها عینا تاثیر بالا بردن تعرفه ي واردات را دارد؛ با این امتیاز که امکان دور زدن واردات رسمی از طریق قاچاق را هم از بین میبرد." (1)
پرسش کننده : ( 1)
گران شدن نرخ ارز براي حمايت از توليد داخلي خوب است ! سياستگذاران چيني ، اثر تورمي افزايش نرخ ارز را چگونه کنترل کردند ؟
پاسخ دهنده : (1)
"البته این سیاست ارزی یک سیاست پولی پشتیبان هم دارد که تورم را در سطوح بسیار پایین (زیر پنج درصد ) مهار میکند و از یک طرف باعث عدم افزایش هزینه تولید کالای داخلی شده از طرف دیگر، هزینه تامین مالی را کاهش میدهد. پیشبرد همزمان این دو سیاست، دو دستاورد مهم و پایدار برای چین به همراه داشته است ! افزایش رقابتپذیری کالاهای داخلی و افزایش عایدی تولیدکنندگان از محل صادرات. " (1 )
پرسش کننده : ( 1)
آيا اقتصاد ايران بايد همان راهي را طي کند که اقتصاد چين طي نموده است ؟
پاسخ دهنده : (1)
"سخن بر سر این نیست که الزاما باید از الگوی چینی تقلید کرد؛ اما قطعا نباید اسلحه ارزی را به سمت نیروهای خودی نشانه گرفت و میتوان ثابت کرد که سیاستگذار اقتصادی در ایران دهههاست که اسلحه را معکوس گرفته است. بهعنوان مثال در برش زمانی سال ۸۴ تا ۸۹ که شاهد روند روزافزون واردات هستیم همزمان با دو برابر شدن شاخص قیمتها، نرخ ارز تثبیت شده است . ( کاملا معکوس الگوی چینی ) مفهوم ساده این سیاست معکوس آن است که قیمت خرید سبد کالای ایرانی ، در این مدت دو برابر شده اما قیمت خرید سبد کالای وارداتی ثابت مانده نتیجه این معادله مشخص است. این الگو در دوره ۹۲ تا ۹۶ نیز کم و بیش تکرار شد." ( 1 )
"الگوی ایرانی یا همان نشانه گرفتن اسلحه ارزی علیه نیروهای خودی علاوه بر اینکه باعث حذف تولیدکنندگان داخلی به نفع خارجیها میشود، اثر سوء دیگری نیز در دل خود دارد و آن اینکه باعث جهش و شوکهای دورهای در بازار ارز و سایر بازارها میشود. پیامد این جهشها، منحرف کردن انرژی نیروهای بالقوه اقتصادی از فعالیتهای مولد به فعالیتهای سفتهبازانه است که تخریب مضاعف تولید را در پی دارد. " ( 1 )
پرسش کننده : ( 1)
برخيکارشناسان مي گويند که شرایط چین با ایران فرق دارد و باید ابتدا در تولیداتی مزیت پیدا کنیم و ...
پاسخ دهنده : (1)
اين افکار پوپوليستي و انحرافي ، فقط وفقط به نفع ذي نفعان اقتصادي مي باشد !
پرسش کننده : ( 1)
بيشتر توضيح دهيد .
پاسخ دهنده : (1)
حمايت از کالاي ايراني راهی جز حذف ِ الگوهای شکستخورده قبلي و توجه ي جدي به الگو هاي موفق دنيا ندارد که البته مقاومت ذینفعان را بهدنبال خواهد داشت . (1)
ذي نفعان ، با استدلالات شبهکارشناسی که شرایط چین با ایران فرق دارد و باید ابتدا در تولیدات مزیت پیدا کنیم و الی آخر. (1)
با اشاره بر استدلات بي پايه و تکیه بر شیوه منسوخ «شبیهسازی گذشته برای آینده» و به دلیل همین گذشتهنگری به جای آیندهنگری، جایگاهی در ادبیات جدید اقتصادی ندارد. ضمن اینکه الگوی ایرانی قابلیت کشف مزیتهای نسبی اقتصاد ایران را ندارد و ما را به آینده اقتصادی متفاوتی از وضعیت فعلی هدایت نمیکند. (1)
آیا جسارت عبور از الگوهای منسوخ و مقابله با ذي نفعان وجود دارد؟
پرسش کننده : ( 8)
جهش ارزی چه هزینههایی برای بخش مالی و بخش واقعی اقتصاد ایجاد میکند؟
پاسخ دهنده : (8)
"بخشی از هزینههای جهش ارزی مربوط به دوره تثبیت نرخ ارز است و بخشی مربوط به دوره جهش ارزی. در دوره تثبیت، بخش زیادی از تولید ملی، اشتغال و رشد اقتصادی ما از بین میرود و سفره ایرانیان کوچکتر میشود. موقع جهش نیز تورم داریم که باعث فقیرتر شدن مردم میشود. وقتی جهش ارزی اتفاق میافتد باعث جهشهای دورهای دیگری در بورس، مسکن و طلا هم میشود. مردم نگران میشوند، التهاب و بیثباتی ایجاد میشود و تمام برنامهریزیهای فعالان اقتصادی به هم میریزد. همه اینها اقتصاد را متلاطم میکند و انرژی فعالان اقتصادی را بهجای سرمایهگذاری در فعالیت سالم و موثر اقتصادی، به سمتی میبرد که کمین بنشینند ببینند کدام بازارها میخواهد جهش پیدا کند که در کف بخرند و در سقف بفروشند. "(8)
پرسش کننده : ( 8)
طي 40 سال پس از پيروزي انقلاب که دولت هاي مختلف بر سر کار آمدند ، کدام دولت ها در اجراي الگوي چيني موفق تر بودند؟
پاسخ دهنده : (8)
سال 1377 ما 18 درصد و سال 1378 نیز 20 درصد تورم داریم که این تورمها نسبت به تورمهای ما در مقاطعی که نرخ ارز بالا میرود، پایین محسوب میشود. در سال 1377 نرخ ارز از 478 تومان به 646 تومان رسیده؛ یعنی نرخ ارز بیش از 35 درصد افزایش پیدا کرده، ولی اثر زیادی روی تورم نداشته است چون اگر این افزایش هم نبود، ما 15 تا 16 درصد تورم داشتیم. سال 1378 نرخ ارز از 646 تومان به 863 تومان رسیده و تورم ما 20 درصد است که اگر این افزایش نرخ ارز هم نبود تورم 15 درصد میشد. در این دو سال افزایش نرخ ارز بر تورم اثر چندانی نداشته به این دلیل که این افزایش به صورت تعدیل تدریجی انجام شده است و نرخ بازار سرکوب نشده است. سال 81 هم که ارز تکنرخی شد تقریباً هیچ اثر تورمی نداشت. باثباتترین دوره اقتصادی که میتوانیم نام ببریم همین فاصله سالهای 1376 تا 1384 ( دولت اصلاحات ) است. تمام دستاوردها یا بخش عظیمی از دستاوردهای این دوره ناشی از سیاستگذاری صحیح برای نرخ ارز است. به اینکه چه کسانی در این موضوع موثر بودند کاری ندارم، مهم خروجی خوب کار آنهاست که باعث شد ما بر اثر افزایش نرخ ارز نه تورم داشته باشیم و نه تولید و اشتغال لطمه ببیند. بهترین دوره رشد اقتصادی در همان دوره ي اصلاحات بود. افزایش نرخ ارز هم در آن دوره کمتر از دورههای دیگر نبود، ولی این افزایش درست و تدریجی انجام شد و تکنرخی کردن ارز هم در شرايط مناسب انجام شد. (8 )
به اينفوگراف ذيل توجه فرماييد .
منابع :
(9 ) سر مقاله روزنامه دنياي اقتصاد شماره 4302 روز چهار شنبه 22فروردين 1397 به قلم دکتر موسي غني نژاد
مطابق پژوهشی که حدود پنج سال پیش با تحلیل محتوای داستان های کتاب اول دبستان در سه کشور ایران، چین و آلمان صورت گرفته است؛ دانش آموزان ایران اطاعت پذیری، چین مهرورزی و آلمان پیشرفت را می آموزند!
ایراد اصلی چنین پژوهش هایی این است که بدون فهم کلی از وضعیت آموزش و پرورش یک کشور و صرفا بر اساس سنجش یک متغیر مانند؛" محتوای کتاب های درسی" می کوشد تا نوعی نتیجه گیری درباره وضعیت آموزش و پرورش و فرهنگ یک جامعه ارائه دهد!
اقدامی که پیشاپیش محکوم به شکست بوده و نتیجه آن صرفا تبلیغاتی و ژورنالیستی از آب در می آید!
واقعیت این است که دانش آموزان ایرانی به سختی در مدارس چیزهایی می آموزند که بتواند تاثیر پایداری بر نحوه تربیت آنها داشته باشد. نکته جالب تر اینکه بچه ها در مدارس ما حتی همان اطاعت پذیری را نیز نمی آموزند!
مجموعه عوامل از هم گسیخته و متعارضی مانند خانواده، مدرسه و جامعه دست به دست هم داده و میزان تاثیر پذیری دانش آموزان از معلمان را به جز سواد خواندن و نوشتن ( آن هم به صورت حداقلی!) به شدت کاهش می دهند. دلیل آن هم روشن است؛ آموزش و پرورش کنونی فهم درستی از مناسبات دانش آموز، مدرسه و جامعه ندارد و همچنان تصور می کند می تواند با گفتار درمانی به آموزش مهارت های زندگی بپردازد. در حالی که چنین امری مستلزم مشارکت جدی دانش آموزان در فرآیند تعاملی یادگیری است.
بنابراین حتی اگر مدارس ایران به دنبال آموزش اطاعت پذیری هم باشند لاجرم ناکام خواهند ماند.
از سوی دیگر آموزش و پرورش به دلیل ویژگی ایدیولوژیک و به شدت محافظه کارانه اش در ایران نتوانسته به یک نهاد پیشرو در مقایسه با تحولات پرشتاب اجتماعی تبدیل شود. این عقب ماندگی به حدی است که دانش آموزان را به نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی در گذار میان جامعه و مدرسه دچار ساخته است! پیامد این دوگانگی شخصیت عبارت آشفتگی، عصبیت و بی قراری در میان دانش آموزان می باشد. زمانی که خانواده ها با محوریت بخشیدن به برآوردن امیال بچه ها نسلی پرتوقع و طلبکار را پرورش می دهند آموزش و پرورش ورشکسته کنونی چگونه می تواند به دانش آموزان اطاعت پذیری را بیاموزد؟!
کتاب های درسی اگرچه از اهمیت زیادی در مدارس برخوردارند ولی قدرت" برنامه درسی پنهان" که می تواند در شکاف میان آرمان ها و واقعیت ها جای گیرد بخشی از آموزش های رسمی را بی اثر می کند!
همین امر باعث می شود که عزم بر ایجاد اطاعت پذیری در میان دانش آموزان حتی به نتیجه عکس خود منجر شده و موجبات بیزاری از مدرسه را فراهم آورد!
بدون حرکت به سوی تحول واقعی در بنیادهای آموزش و پرورش موجود بعید است وجود این نهاد در وضعیت کنونی چندان توجیه پذیر باشد!
کانال مهران صولتی
از دهلي تا دلهي
معلمان ما قهرمانان ما
اين يادداشت كوتاه، در راستاي بازديدي است كه در روزهاي 26 الي 29 ارديبهشتماه 1397 از آموزش و پرورش كشور هندوستان داشته ام.
هندوستان يك شبه قاره است. قطعهاي بسيار بزرگ از كره زمين. كشوري است با جمعيت يك ميليارد و دويست ميليون. پيشرفت امروز مردم اين سرزمين، پيشرفت و امنيت همه مردم كره زمين است، چرا كه اگر كشورهايي با جمعيت ميلياردي همچون هندوستان و چين دچار بحران و قحطي مادي و معنوي شوند، همه كره زمين و مردم آن بحران زده خواهند شد. خوشحاليم كه اين دو كشور بزرگ و پهناور در حال پيشرفت هستند و مردم آن در آرامش نسبي.
كشور هندوستان با مردمانی هزار خدايي و هزاران نژادي و قومي، سرود وحدت را سرلوحه خويش دارد. مردمان آن، با حداقل امکانات رفاهي، از آنچه دارند راضي راضی اند و زندگي و کشورشان شان را دوست دارند. مردماني كمتوقع، بدون تكلف، خونگرم و در تمناي یادگیری و زيستن با هم. زيرساختهاي محكم اين كشور، از حيث صنعت آب، برق، مترو، راهآهن، فرودگاه، سدسازي، نظام امنيتي، هتلها، جاذبههاي توريستي، مدرسه و دانشگاه چشمها را مينوازد.
همه ايالتهاي آن در آموزش و پرورش فرزندان و كودكان اين سرزمين پهناور، در عين داشتن اختيارات لازم از دولت مركزي پيروي ميكنند. يك وزارتخانه به نام «وزارت تربيت و توسعه منابع انساني»، مديريت مدرسه تا دانشگاه را بر عهده دارد. مديريت نظام مند 260 ميليون دانشآموز در بیش از 850000 مدرسه با بيش از 5/8 ميليون معلم و 14 ميليون دانشجو در 900 دانشگاه و چند هزار كالج و مركز تربيتمعلم در آرامشي نسبي، نور ذهن و برق چشم ها را در هاله ای از تعجب ربوده و قلبها را به احترام و تمكين واميدارد.
شعار «يادگيري همهوقت و همهجا و معلمان ما قهرمانان ما»، بستر اجتماعي و فرهنگي مناسبي را براي تعالي تعليم و تربيت در اين كشور پهناور رقم زده است. تنوع در فرصت ها و موقعیت های يادگيري و غنيسازي مطالب به جاي حجيم كردن مواد آموزشي با هدف افزايش كيفيت يادگيري و تنوع در مدارس به جاي مدارس متنوع به کمک روشهاي جديد يادگيري در بستر فناوريهاي آموزشي (آموزشهاي الكترونيكي، محتواي الكترونيكي، تبلتهاي آموزشي با تنوع در منابع آموزشي و...) ظرفيت و فرصت مناسب و بهينهاي را براي توسعه كمي و كيفي آموزش و تربيت 260ميليون دانشآموز فراهم آورده است.
اي كاشهاي من، زماني رنجورم كرد که به ياد روزهاي اوج حركت فناورانه آموزش و پرورش ايران به ويژه سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي طي سالهاي 79 الي 83 افتادم. روزهايي كه اكنون بسیار افول كرده است. بهطوري كه این روزها، تنها خاطرهاي از آن همه خيزش و جوش و خروش در محیط فناوري اطلاعات و ارتباطات (IT,ICT) به جاي مانده است.
ميبايست هر چه سريعتر با تكيه برداشتهها، همت و اراده سازماني، سعه صدری مشاركتجويانه و نگاهي اميدوارانه با جبران گذشته، موج و حرکت جديدی را در استحكام زيرسازههاي سخت و نرم سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي كليد زده و با مديريت و هدايت و نظارت بهجاي تصديگري، از ظرفيتهاي بزرگ و متنوعي كه اکنون در كشور به ویژه در بخش غيردولتي فراهم است راههاي بهجاي مانده و نپيموده را بپيماييم.
کانال هفت جوش
متنی که پیش رو دارید دیدگاهی خاص است که به نظر می رسد از زاویه ای ماورای نگاه دیگران به موضوع فرار مغزها ، نگریسته شده است.
قرار نیست همیشه موازی یا مساوی افکار دیکته شده حرکت کنیم یا بدانها معتقد باشیم ، لذا از خوانندگان محترم فقط قدری تأمل و تفکر در مورد نگرش این نوعی نیز به موضوع را دارم ، شاید دیدگاهی صحیح و منطقی باشد و شاید خیر.
سفر و رفتن و یک جا نماندن همراهی مسیر آب کوههاست برای رسیدن به هدفی متعالی یعنی دریا. قطره از من بودن در می گذرد تا به وصال ما بودن رسد ، چون به قول مولانا :
قطره دریاست ، اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا ، دریاست
خداوند متعال نه در زمان می گنجد و نه در مکان. اما ما انسانها محدویت زمانی برای طول عمر و عرض زندگی داریم و محدویت مکانی به تبعیت از محل تولدمان. هیچ انسانی اختیار و اراده ای در انتخاب محل تولد خود یا ایرانی و هندی و .... بودن خود ندارد . چه بسا والدین فرد ایرانی اند اما او متولد آمریکاست و نسبت به محل تولد خود تعصبی خاص دارد.
محل تولد پایگاه انتسابی یا محول (Ascribed status) نامیده می شود ، پایگاهی که نتیجه موقعیتی است که فرد در آن متولد میشود. در بعضی از نظامها ، مواضع بر اساس آنچه که شخص هست (سن ، جنس ، پیوندهای خویشاوندی فرد و دین) تعیین میشود . اصولا در جوامع بسته افراد با چنین شاخص هایی ، تعیین موقعیت می شوند. (1)
جبر جغرافیایی ، یکی از بی عدالتی های آشکار علیه روح آزادمنشی انسانهاست. تعلق به مرزهای جغرافیایی مشخص یا زبان و دین و پرچم و سرود ملی معین ، تبعیتی مطلق از زادگاه یک فرد است. مقدس ، باشکوه و قابل احترام اما همیشه قابل تحمل و تبعیت نیست.
پرندگان بنا به قدرت بازوی ما انسانها گاه مجبور به ماندن در قفسی کوچک هستند ، بعضا تا آخر عمر. این جریانِ انتخاب نحوۀ زندگی آن پرنده ، با تحمیل زور و خواسته ما انسانهاست. از حکایات مثنوی معنوی مولوی داستان طوطی و مرد بازرگان را در خاطر داریم ، که پیام طوطی در قفس تا هندوستان توسط بازرگان به دیگر طوطی ها می رسد و یکی از آنها با تمثیلی از ذکاوت بر زمین می افتد و.... تا طوطی قفس ما نیز با خود به مردگی زدن ، کلید آزادی اش را بیابد.
و ما همان انسانیم که او را در قفس کرده بودیم ، گاه ما نیز می توانیم در قفس تن یا جامعه ، رنجور و درمانده باشیم. قراردادهای اجتماعی یا آداب و رسوم موجود یا ارزش ها و هنجارها و.... هر چند ایرانی و پرمایه ، اما برای عده ای به مثابه همان میله های قفس طوطی داستان ماست. پس باید رفت. باید حرکت کرد . باید مهاجرت کرد. باید حال و هوای خود را تغییر داد. نفس کشیدن برای او در این وادی ، دیگر سخت گردیده است.
همگان چنین قدرت بُریدن از تمامی پیوندها و پیوستگی های خونی و غیر خونی را ندارند. اما عده ای می توانند. عده ای شهامت مواجه شدن با همه چیز ناآزموده را دارند و تصمیم می گیرند و می روند. کوله بار سفر بسته و از نزدیک ترین تا دورترین کسان خود خداحافظی
کرده و می روند. اما همۀ رفتگان ، نابغه و دارای هوش سرشار نیستند ، عده ای با نیت دور شدن از خاک وطن برای کسب شغل و زندگی
نو می روند ، و عده ای برای تحصیلات وسوسه برانگیز فوق العاده در ناف کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی . گاه در آسیای دور یا نزدیک اما هر جایی دور از اینجا. این رفتن از یک سو حق هر انسانی است .
رهایی از جبر جغرافیایی یک توانایی روحی ، روانی و عقلانی است. اما از سوی دیگر هیچ ملتی میل ندارد که نیروها و قابلیت های برجسته
از خاک وطن جدا شوند. با این همه واقع مطلب اگر آنها در همین جا مانده بودند به احتمال قرین به یقین دیگر پروفسور مجید سمیعی جراح برجسته و متخصص بیماری های مغز و اعصاب مقیم آلمان یا پرفسور جوان مخترع اشعه لیزر در امریکا و...... نبودند.
رسول اکرم "ص" برای رهایی از شر آزار و شکنجه مسلمانان در مکه یا کسب تجربه تبلیغ اسلام در سرزمین های جدید و برای رهایی از نقشه شوم قتل خود، از مکه به مدینه مهاجرت کردند تا هم خود و مسلمانان و هم دین اسلام در امان بمانند چون کفار با نیرنگ و حیله و خیانت فرصت تبلیغ دین نمی دادند. در دین اسلام نیز مسافرت کردن با دلایل عبرت و یادگیری توصیه شده است. (2)
امروز ما مهاجرتهای بین المللی از سراسر سرزمین های استبداد و دیکتاتوری به سوی اروپا و آمریکا را داریم که برخی از کشورهای اروپایی مانع پذیرش آنان در کشور خود هستند و برخی برای نمایش سیمای بشردوستانه آنان را در شرایط قرنطینه و سخت می پذیرند که گاه مهاجرت ها چهره سیاسی دارند یا به خود می گیرند. (به خصوص برخی از کشورهای آفریقایی که فقر و ظلم و ستم و قتل در آنها بیداد می کند. )
حتی اگر شرایط زندگی ما در جامعه خودمان ، بهشت برین هم باشد جابه جایی جمعیت یک امر طبیعی و بدیهی است. در ضمن تنگ نظری یا اهمیت ندادن به تفاوتها در جامعه ما از عواملی است که افراد دارای استعداد برتر برای رهایی از آسیب های آن یا انتظار هدر رفت عمر ، مجبور به رفتن می گردند. این افراد در کشوری مثل آمریکا یا کانادا و.....شناسایی و با در اختیار گذاشته شدن همۀ امکانات لازمه رشد علمی ، فرصت ممتاز خود صیقلی و تحقیقات علمی را بدست می آورند.
یک بار از دلایل مهاجرت عمدۀ فعالان اقتصادی تبریز در دیگر استانها در رادیو از آنان پرسش شد که چرا در شهر خودتان این سرمایه گذاری را انجام نمی دهید و به سایر استانها برای این مهم می روید؟ پاسخ دادند در تبریز کاغذ بازی مدیران مانع فعالیت سریع و راحت ما می گردد در ضمن تنگ نظری مدیران خیلی بیشتر است.
افرادی که به قول معروف نام فرار مغز به خود گرفته اند ، چون محتوای جغرافیایی یا آموزشی خود را تغییر دادند ، شدند نوابغ ایرانی . شاید واژه فرار روح و روان از قفس تن بهتر باشد. آنان جسارت رفتن و نو شدن و اثبات توانایی خود را داشته اند و ما چون بر این مهم معترضیم نامش را فرار مغز می گوئیم. ما گارسن رستوران یا زمین شوی سرویس های بهداشتی نیز در همین کشورها داریم که ایرانی اند اما هرگز آنان را برای رهایی از قفس تن ، تحسین ننموده ایم. یا در کشورهایی همانند سوئد که ساختار جمعیتی سالخورده دارد و شدیدا و با رغبت از مهاجران برای انجام هر کاری در کشور خودشان استقبال می کنند. مثلا ایرانیانی که در آنجا معلمند ،آیا این افراد نیز فرار مغز محسوب می شوند؟
جابه جایی جغرافیایی یکی از حیاتی ترین حقوق انسانهاست و ما اجازه نداریم با برچسب منفی فرار مغزها ، راه های پیشگیری از این حرکت را فراهم سازیم. به جای این حرکت که یقین نتیجه بخش نخواهد بود بهتر است به فکر ایجاد تحول حال و هوای در خور روح انسانی انسانها در کشور خود برآئیم.
روح نشاط و شادی را تقویت سازیم تا طراوت و شادابی جوانی جوانها در کشورمان پژمرده نگردد. فشارهای غیر صواب را بکاهیم و بر آزادی فردی یا روح آنها حرمت نهیم. آموزش را پویا و پُرتحرک و جذاب و با کیفیت متعالی سازیم تا جذابیت های این جغرافیا آنان را وادار به گزینش جغرافیای دیگر و جدید ننماید.راستی اگر کشور ما چنین شرایطی داشته باشد باز افراد می روند؟
به نظر می رسد اگر در شرایط مطلوب نیز مهاجرت کنند دیگر نامشان فرار مغزها نخواهد بود، بلکه فرضیه مطرح شده در این متن تأیید می گردد یعنی مقابله کردن با جبر جغرافیایی .
چرا این جریان رفت و آمد یکسویه است و همیشه ما فرستادگان مغزها هستیم ؟ چرا یک آمریکایی و آلمانی یا ایتالیایی و... به عنوان فرار مغز از کشور خود به ایران نمی آید اما ما حتی به مالزی و فیلپین و تایلندش نیز محتاجیم؟ اگر نگران از دست رفتن استعدادها یا سرمایه ها هستیم در فکر افزایش پتانسیل های جذب آنها از دیگر کشورها و قاره ها باشیم . در واقع ما مهاجرت برگشتی نداریم. در حالی که یکی از نشانه های به قاعده بودن تمامی شرایط و موارد زندگی در یک کشور داشتن واقعیت مهاجرفرستی و مهاجربرگشتی یا مهاجرپذیری است. دقت داشته باشید منظورم از مهاجربرگشتی شامل ایرانیان رفته به ممالک دیگر است که چرا برنمی گردند ، اما مهاجرپذیری ، یعنی از دیگر کشورها برای تحصیل و اشتغال به ایران آمدن است. ما هر دو را نداریم ، پس نتیجه آن که شرایط مان برای چنین رفت و برگشتی مناسب و درخور نیست.
چرا یک نفر برای عشق سعدی و حافظ و خواجه نصیرالدین طوسی و بوعلی سینا و..... میل هجرت به ایران ما را ندارد اما ما ایرانی ها عاشق گم گشتگی در سرزمین ناآشنای علم و تکنولوژی و توسعه اقتصادی هستیم ؟
چرا مهاجر فرستیم اما مهاجر پذیر تشنگان فرهنگ و ادب و هنر موسیقی و دانش و علم و تکنولوژی در ایران نیستیم؟
در قدیم ، نحوه تربیت یا محتوای آموزش در کشور ما به نحوی بود که رشته های زنجیرگونۀ عاطفه و وابستگی خونی یا فرهنگی ، باعث به هم پیوستگی و اتصال آمال و آرزوها جوانان با بزرگترها می گشت ، یعنی زمانی که شکل خانواده های ایرانی " گسترده " بود و آستانه تحمل افراد در این همزیستی بالا بود ، اما امروز این رشته گسسته گردیده و جوان برای چنگ زدن به ریسمانهای نو ، اسیر و سرگشته پیوندهای جدیدتری می گردد. با وابستگی ما به رشد صنعت و تکنولوژی کشورهای پیشرفته ، ماهیت خانواده "هسته ای " با برابری حق و حقوق زن و مرد و آزادی و آگاهی زنان نسبت بدان ، باعث تربیت فرزندانی گردیده که ظرفیت تحمل خود را ندارند تا چه رسد به دیگران . لذا برای رهایی از چنین قیوداتی دست و پا گیر ، گاه رفتن یا مهاجرت کردن بهترین راه است.
دیگر دلایل فرار مغزها:
گسست فرهنگی یا اعتقادی یک جوان از افراد یا جامعه ای که بدان وابسته هست از دیگر دلایل فرار مغزها محسوب می شود.
کنجکاوی ذهنی ، داشتن روح ماجراجویانه ، تن در ندادن به محدویت ها و محرومیت ها ، نارضایتی از روند زندگی روزمره غیر خلاق و لایتغیر و.... از دیگر عوامل مؤثر بر فرار مغزهاست.
قبول اصطلاح فرار مغزها یعنی پذیرش این واقعیت که هوش و ذکاوت عده ای خارج از ظرفیت آموزشی جامعه ماست ، لذا همانند خیلی از برجستگان روزگار ، خاص بودن و رهایی تن از جبر جغرافیایی چنین افرادی ، طبیعی به نظر می رسد. در خود ایران افراد سرشناس بسیاری از شهر و شهرستان خود در همان دوران تحصیلات ابتدایی یا متوسطه ، ترک دیار کرده و به سوی پایتخت مهاجرت کرده اند و همین سرآغاز تحولات بسیاری در عرصه های گوناگون علوم و سیاست برای آنان و وطن گردیده است. یا علمای دینی بسیاری از یکصد سال پیش برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف اشرف و.....رفته اند ، پس جابجایی جغرافیایی محکوم به مذمت و نکوهش نیست.
می توان موافق رفتن و در یکجا نماندن و نگندیدن بود . می توان در جست و جوی بهترین شرایط برای رشد عقلانی خود بود. تا زمانی که علیه ملت و کشور خود اقدامی مذبوحانه انجام نمی دهیم باید تا جایی و به جایی رفت که قدرت تغییر شرایط فعلی خود و بهبود زندگی بشر را داشته باشیم. بجای اصطلاح فرارمغزها بهتر است بگوئیم کوشاوران حیات بشری. افزایندگان دانش بشری. رها یافتگان جبر جغرافیایی.
انسانهای نترس با اراده ای که قدرت بُریدن از خاک وطن را دارند ، با برچسب فرار مغزهای ما ، هم موضوع را سیاسی جلوه می دهیم و هم مشمول بار هزینه ای زیاد می کنیم. اگر دیدگاه خود را نسبت به این مهم اصلاح سازیم چه بسا این رفت ، آمدی نیز در پی داشته باشد. فراموش نکنیم که همه رفتگان برای اهداف خودخواهانه نرفته اند. عده ای با مجموع زحمات و خدمات خود به جهان و جهانیان خدمت نموده اند لذا آنان نه فقط به دلیل نخبه بودنشان که به دلیل جهانی اندیشیدنشان ، انسانهایی فوق العاده ارزشمندند.
حق هر انسانی است که دائم در حال سیر و سفر باشد بیاموزد و بیاموزاند. این یعنی جریان دانش بشری که به دیگر نسل ها میراث گذاشته می شود.هر چند خودم شهامت و جسارت در هم شکستن تمامی قیودات جبر جغرافیایی را ندارم اما برای تمامی شکستگان قفس روح و تن غبطه و حسرتی مادالعمر دارم.
1) سایت پژوهه – پژوهشکده باقرالعلوم
2) در ایات قرآن کریم مسافرت به عنوان یکی از امور مهم به تمامی مؤمنین توصیه شده است . و برای آن دلایل مختلفی در نظر گرفته شده است :
از جمله :
1 - دیدن و عبرت گرفتن از اینکه گذشتگان اگر چه قدرت زیادی داشتند و لی همه در مقابل قدرت خداوند ناچیز و ضعیف بودند .
(الأنعام/11)قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ" (اى پیامبر! به آنان) بگو: در زمین بگردید، سپس بنگرید که سرنوشت تکذیبکنندگان چگونه شد؟از این نمونه می توان به بنای فرعون و اهرام ثلاثه ی و یا دیوار چین و... آنها اشاره کرد .
(یوسف/109)"...فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ"... آیا در زمین سیر نکردهاند تا عاقبت کسانى را که پیش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعا سراى آخرت براى کسانى که تقوا پیشه کردهاند بهتر است.آیا نمىاندیشید.؟
2- دیدن تکنولوژی و روش زندگی کردن گذشتگان که باعث می شود از اشتباهات تکنیکی آنها عبرت گرفته و نیز پیشرفت آنها را پایه ای برای پیشرفتهای بیشتر خود قرار دهیم . پدیده ای که امروزه به نام پست مدرنیته (در عین مدرن بودن رجوع به فرهنگ گذشتگان کردن )مورد بحث است و از دیدگاه و منظر قرآن مطرح شده است .از این مورد می توان به بررسی اهرام ثلاثه و یا منارجنبان و... اشاره کرد .
3- مسافرت برای تحقیقات علمی و نمونه بر داری ها و...
( العنکبوت/20)"قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ"بگو: در زمین بگردید، پس بنگرید که (خداوند) چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس (همان) خدا نشأهى آخرت (قیامت) را ایجاد مىکند، همانا خداوند بر هر کارى بسیار توانا است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اتفاق مهمی که دو دهه است در دنیا افتاده، این است که کاریزما از بین رفته اما این امر هنوز وارد ایران نشده و ایران هنوز کشور افراد است نه سیستم ها.
در دنیای امروز تواناییها و مهارتهای فرد مهم است و کاریزما در این دنیا هیچ جایگاهی ندارد.
ما و ژاپن دو کشوری هستیم که از ۱۶۰ سال قبل از خارج از جهان غرب وارد دوره مدرنیته شدیم اما انتخاب و گزینش ما از متون توسعه و مدرنیته بسیار متفاوت است.
ما اول سراغ آزادی سیاسی رفتیم و ژاپنی ها سراغ سیستم و تشکل رفتند.
از مهمترین موانع آزادی در کشور، کنترل اقتصادی حاکمیت است و اینکه مردم از ترس معاش حرف نزنند بنیان توسعه در نظام تولید یک کشور است و فونداسیون ساختمان توسعه، نظام اقتصادی است.
در ۱۱۰ سال گذشته ایران یک هزار و ۵۰۰ میلیارد دلار نفت فروخته و ژاپن یکصد و ۷۰ هزار میلیارد دلار درآمد داشته است!
در فهم توسعه و اولویتبندیهای توسعه در ۱۶۰ سال قبل دقیق نبودیم و اولویت خود را موضوعی تلقی کردیم که در مباحث توسعه، نتیجه توسعه تلقی میشود.
کشوری که تولید نکند و نتواند در بازار بینالملل سهمی برای اقتصاد خود بگیرد، نمیتواند دنبال آزادی سیاسی برود.
ما ایرانی ها در هنر، فلسفه، پزشکی و … در بین ملتها جایگاه بسیار بالایی داریم اما در اینکه حکمرانی یک امر تخصصی است، جایگاه خوبی نداریم.
حاکمیت هایی در یک قرن داشتیم که به تشکل جامعه اعتقادی نداشتند و فرهنگ تشکل در جامعه ما ضعیف بوده است.
اگر بخواهیم در کشوری به سمت سالمسازی نظام اجتماعی حرکت کنیم، باید قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی جدا شود. ما اول سراغ آزادی سیاسی رفتیم و ژاپنی ها سراغ سیستم و تشکل رفتند
پیشرفت اقتصادی اصول دارد و در کشوری که حاکمیت مالک اقتصاد است، نباید منتظر توسعه باشیم.
حوزه تفکر باید حوزه آمار و ارقامِ درست باشد و با حدس و گمان نمیشود کار کرد؛ لذا یکی از دلایل عدم موفقیت در سیاست خارجی این است که تحلیل ما از وقایع جهان براساس آمار و ارقام نیست. شناخت نادقیق ما در سیاستگذاریها بسیار اثر دارد و هرچه به سمت حدس و تصورات برویم، به همان درجه در تصمیمسازی و تصمیمگیری مشکل خواهیم داشت و هرچه به سمت آمار، پژوهش و ارقام دقیق برویم، موفق خواهیم شد.
برای سالمسازی نظام اجتماعی، حاکمیت نه تنها نباید صاحب قدرت اقتصادی باشد، بلکه باید میانجی باشد، باید سیاستهایی طراحی کند که با همه مردم جامعه کار کند و نگاهی به تمام اقشار و جریان های اجتماعی داشته باشد.
تمرکززدایی از مسوولیتها، ایجاد توازن میان جریان ها و وجود رسانه های نقاد و مستقل در زمینه سالم سازی نظام اجتماعی نیاز است و بهترین روش مبارزه با فساد مالی در دنیا، آزادی رسانههاست.
در ایران طی یک قرن اخیر جامعه بزرگتر از دولت نشده و دولت و حاکمیت خیلی بزرگتر از جامعه است و جامعه نقش کلیدی در تصمیمسازی و تصمیمگیری ندارد.
توسعه، تک شخصیتی است و افکار روشن و مشخص میخواهد و ما نیازمندیم فرهنگی ایجاد کنیم که افراد شخصیت خود را نشان بدهند و یک شخصیتی شدن شهروندان از ملزومات سالمسازی یک نظام اجتماعی است.
کشوری که تولید نکند و نتواند در بازار بینالملل سهمی برای اقتصاد خود بگیرد، نمیتواند دنبال آزادی سیاسی برود مهمترین مشکل سیاسی در توسعه ایران عدم گردش قدرت در ایران است .حدود ۴ هزار نفر داریم که ثابت هستند. مهمترین مشکل فکری عدم توسعه ایران فقدان قرارداد اجتماعی است .
هر هشت سال یک بار تعریفمان از عدالت، آزادی، بخش خصوصی و … را عوض میکنیم.
توسعه یافتگی نیاز به ارتباطات جهانی دارد و کار با شبکه جهانی موجب رشد میشود و نداشتن ارتباطات جهانی ضد توسعه است.کشوری که تولید ثروت نکند، نمیتواند هویت خود را حفظ کند و ریشه تولید ثروت در بخش خصوصی هر کشور است و این تجربه جهانی است.
از مهمترین موانع آزادی در کشور، کنترل اقتصادی حاکمیت است و اینکه مردم از ترس معاش حرف نزنند.
وب سایت شخصی
آن دشمن خورشيد بر آمد بر بام
دو چشم ببست و گفت خورشيد بمرد
« مولوي »
در نگاه نخست شگفت آور می نماید دشمنی با خورشید حتی مضحک و خنده آور. اما احساس عجز در برابر مدرنیسم غرب آن چنان در میان ما راحت طلبی را گسترانده که عملاً زمان مطالعه در ایران به هیچ گراییده است.
به جز درآمد پایین خانوده ها دو دلیل مهم و مرتبط به هم برای مقاومت کردن در مقابل مطالعه عبارتند از :
1- بسط راحت طلبی در جامعه؛
2- ترس از تزلزل اعتقاداتِ بت شده در اذهان؛
این ترس یک دلیل واهی در مقابل عدم مطالعه در اذهان متبادر می کند، می گویند در کتابها افکار ضد و نقیض وجود دارد لذا مطالعه آرام و قرار ما را به هم می زند.
این اوهام کور شم سیاسی و تاریخی ( سیاست و تاریخ به مثابۀ یک علم ) را در جامعه تنزل داده است. امروز از كژي و كاستي در برنامه ريزي هاي ما « تندیس گرگی با گونه گونه دروغش و آن فانوس بی فروغش » بر بوستان تمدن ایران ترکتازی می کند. براي زدودن آن تنها بايد به قول سعدي « چشم بينا داشت و داناي راه بود » و این جز شناخت هویت خویش امکان پذیر نخواهد گشت.
دلالان استعمار با استدلال ها یا برداشت های گنگ، خواندن آثار نوابغ بزرگ فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و . . . را بی فایده و حتی زيان آور و باعث عقب ماندگی ایران می دانند. می خواهند زبان و ادب فاخر آنها را در گذشته حبس و سپس دفن کنند.
زبان و ادب فارسي دریایی بی کران از مضامين حكمي و عرفاني است كه ريشه در تجربة تبار ايراني و زندگي پرفراز و نشيب اين مردم در نجد ایران، میراث دار تمدن های عظیم سند، بین النهرین، عیلام، ایران باستان و اسلام دارد. لذا بخش بزرگي از هويت انساني ما را در بر گرفته و تجلیگر صفات و سجایای معنوی خاص ایرانی است. زبان و ادب فارسی به برکت عقل سلیم و هوش فطری و داوری منطقی ایرانیان مانع مستحیل شدن ملیت ایرانی در عربیت شد و مثال سرو و گل و لاله از یک سوی تا بنگال و آسیای میانه و از سوی دیگر تا غرب قلمرو عثمانی گسترده و در این گسترۀ پهناور سخن گفتن به زبان فارسي هنر و ماية افتخار شمرده مي شد. به بیان دیگر زبان فارسی از سدۀ هشتم تا سیزدهم هجری به معنی کامل زبان جهانی شده بود.
فردوسی با سرودن شاهنامه، زبان و ادب فارسی را بر چکاد ایران افروخت و به معنی کامل زبان فارسی را جزء اصلی و تغییر ناپذیر ملیت ایرانی کرد و هر ایرانی بخشی از روح ملی و کیان معنوی خود را مدیون فردوسی می باشد. مسئولیت امروز ما همان مسئولیت فردوسی است؛ که زبان و ادب فارسی را بر چکاد ایران افروخته نگاه داریم. می گویند در کتابها افکار ضد و نقیض وجود دارد لذا مطالعه آرام و قرار ما را به هم می زند
به قول شادروان عباس زریاب خویی : « این زبانِ فرهنگی در آغاز اسلام فقط یک زبان محاوره ای بود و به تدریج خواست تا صورت فرهنگی و ادبی به خود بگیرد. اگر ادبا و شعرای ما همه از قبیل عنصری و منوچهری بودند این زبان هرگز به صورت زبان فرهنگی و زبان ملی در نمی آمد زیرا مدح شاهان و امیران که با مردم بیگانه بودند در همان دفاتر و دواوین می ماند و به خانه های مردم از کشاورز و کارگر و پیشه ور راه نمی یافت. به جز آن مردم از گذشتۀ بزرگ و پرافتخار خود بی خبر بودند ... با آمدن شاهنامه به میدانِ ادب فارسی، زبان فارسی زبان ملی شد و تاریخ از بطن طبری و خداینامه به زبان عادی مردم راه یافت. مردم ایران رستم و کیخسرو و اسفندیار را شناختند و به آنها افتخار کردند. در سوگ سهراب و سیاوش گریستند و نقش آنان را با اشعار فردوسی بر کاشی های خانه های خود نوشتند ... هیچ کسی به هنر ایران و به نقاشی ایران مانند فردوسی ( و پس از او نظامی ) خدمت نکرده است. »[1]
فردوسی با سرودن شاهنامه ضامن هویت فرهنگی ایران شد. او مداح شاهان نیست. او ستایشگر عزت و شرف ملت ایران است. عزت و شرفِ فریدون و اردشیر و انوشروان را در قبال خدمت به ایران و ایرانی ستوده و در مقابل بد اندیشی و جاه طلبی کیکاووس و همانندان او را نکوهیده است. مگر نگفته :
ز بیدادی شهریار جهان همه نیکویی ها شده در نهان
ستایشگر عزت و شرف ملت ایران بودن یک امتیاز بزرگ است. رستم نمایندۀ عزت و شرف ایرانی است. به قول شادروان منوچهر مرتضوی :
« یکی از مشخصات کم نظیر شاهنامه اینست که فردوسی در سرودن این اثر عظیم به هیچ وجه اصول مورد قبول فرمانروایان روزگار اعم از سامانیان و غزنویان را راعایت نکرده. وجود رستم به تنهایی نوعی تأیید و تجویز در مورد استقلال شخصیت اخلاقی و انسانی و پهلوانی و حق اعتراض فرمانبران در برابر ظلم و بیداد و استبداد و فساد فرمانروایان محسوب می شود ... نمی توان تصور کرد تنها این سه بیت که فردوسی از زبان رستم گفته است برای امیر سامانی و سلطان غزنوی و هر فرمانروای دیگری قابل تحمل بوده باشد.
چو خشم آورم شاه کاووس کیست چرا دست یازد به من، توس کیست
مرا زور و فیروزی از داور است نه از پادشاه و نه از لشگر است
که آزاد زادم نه من بنده ام یکی بندۀ آفریننده ام
یک اثر هنگامی جاودانه و اثر ملی محسوب می شود که به نحوی از انحا راضی کننده و پاسخگوی آمال و آلام ضمیر آگاه و نا آگاه فردی و جمعی باشد و این ویژگی مسأله ای ژرفتر و فراتر از ارزش ادبی و زیبایی هنری است. ارزش ادبی و هنری می تواند اثری را در دفتر فهرست میراث ادبی و فرهنگی ثبت بکند، ولی نمی تواند اثری را بدون احراز آن ویژگی وصف ناپذیر بر اریکۀ آثار جاودان ملی بنشاند. »[2]
یکی از مشخصات کم نظیر شاهنامه اینست که فردوسی در سرودن این اثر عظیم به هیچ وجه اصول مورد قبول فرمانروایان روزگار اعم از سامانیان و غزنویان را راعایت نکرده در پایان یک نکته را قابل ذکر می دانم.
به ما تحمیل کرده اند و به خوردمان داده اند و ما پذیرفته ایم که ما نمی توانیم و عاجزیم در برابر مدرنیسم غرب و این منجر به گسترش آفت راحت طلبی شده است. به صراحت می گویم برخورد غیر علمی با تاریخ به علت آفت راحت طلبی به ناتوانی در سبک و سنگین کردن تجربه های انسان در طول تاریخ و حتی به حذف تجربۀ تاریخ و فرهنگ از زندگی انسان می انجامد.
جايگاه امروز انسان و انسانيت بيش از هر چيز مديون تجربه هاي انسان در طول تاريخ است. نمونۀ بارزی که حذف تجربۀ تاریخ و ناتوانی در بررسی تحول اجتماعی تاریخ و عدم درک حماسی واسطوره ای از شاهنامۀ فردوسی به آن منجر شد ارائۀ نظری است که در آن به غلط میدان دادن به بی هنران و کوته نظران و اوباش را در دوران سیاه ضحاک از بین بردن نظام طبقاتی معرفی می کند.
به نظرم یکی از پیام های فردوسی که از کل شاهنامه برمی آید « مسئولیت پذیری ما در قبال سرنوشت بشر و سرنوشت ایران است. »
تاریخ پر فراز و نشیب، با شکوه و دردمند ایران بارها و بارها نشان داده است که اگر بخواهیم می توانیم. ما توانا و شایسته هستیم.
[1] - مجلۀ آدینه، شمارۀ 53، دی ماه 1369
[2] - فردوسی و شاهنامه - تألیف منوچهر مرتضوی – انتشارات موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید