«کلید داشتن یک آینده موفق برای جامعه و مردم آموزش است.»
بیل و ملیندا گیتس در گزارش سالانه خود در فوریه 2018 به چالشبرانگیزترین سوالاتی که از ایشان پرسیده شده بود، پاسخ دادند:
* ما محور فعالیتهای خود در ایالت متحده آمریکا را، آموزش قرار دادیم. متأسفانه، اگرچه در دهه اخیر پیشرفتهایی در این زمینه انجام شدهاست، اما مدارس دولتی آمریکا، بهویژه تحصیلات تکمیلی کالج، همچنان در معیارهای مهم از استانداردهای جهانی فاصله دارد. وضعیت در مورد دانشآموزان محروم بدتر است.
* ما آموختهایم که انجام چه کارهایی در آموزش باعث موفقیت میشود و چه کارهایی موفقیتی در پی ندارد. در واقع مهمترین مسئله این است که موفقیت را به طور گسترده تکرار کنیم.
* ما به مناطق مختلف در کشور کمک کردیم تا کیفیت تدریسشان را بالا ببرند. در نتیجه محققان متوجه میشوند که چگونه عملکرد معلمان را مشاهده کنند، عملکرد آنها را منصفانه ارزیابی کنند و به فعالیتهای آنان بازخورد بدهند.
* برای رشد و ارتقای هر روش جدیدی، به سه چیز احتیاج است. اول از همه برای اطمینان از کارایی روش جدید، باید یک روش، مورد آزمایش قرار گیرد. سپس، باید درستی آن، تایید شود و در نهایت، باید بتوان روش ابداعی را در مکانهای دیگر نیز گسترش داد و اجرا کرد.
* اخیرا، ما برخی از تغییرات ایجاد شده در پروژههای آموزشیمان را اعلام کردیم. این تغییرات برمبنای مطالب و تجربههای آموختهشده است. تمام فعالیتهایی که ما در حوزه آموزش و پرورش انجام میدهیم از ایده و گفتههای محققان و معلمان نشأت میگیرد. آنها کسانی هستند که تمام زندگی خود را برای آموزش و پرورش گذاشتهاند. آنها به دنبال ارتقای سیستمها هستند.
* متأسفانه در سیستم آموزشی کنونی، اکثرا دانشآموزان، به ویژه گروههای اقلیت، شکست میخورند. به همین دلیل معلمان و محققان سعی دارند که این سیستم را بهبود بخشند. تمام فعالیتهایی که ما در حوزه آموزش و پرورش انجام میدهیم از ایده و گفتههای محققان و معلمان نشأت میگیرد. آنها کسانی هستند که تمام زندگی خود را برای آموزش و پرورش گذاشتهاند. آنها به دنبال ارتقای سیستمها هستند
نقش ما حمایت از مدارسی است که به دنبال تغییر هستند. بهطور خاص، این مدارس تغییرات را طراحی میکنند، دادهها را تحلیل و جمعآوری میکنند و براساس آنچه که یادگرفتهاند تنظیمات خود انجام میدهند.
سخنان فوق، فرازهایی از پاسخ بیل و ملیندا گیتس به این پرسش بود که «میلیاردها دلار هزینه در حوزه آموزش در ایالت متحده آمریکا چه دست آوردهایی داشتهاست؟»
کانال دکتر سعید صفایی موحد
* بنیاد بیل و مِلیندا گیتس، نام قدرتمندترین بنیاد خیریه خانوادگی در جهان است. این بنیاد در سال ۲۰۰۰ میلادی بهدست بیل و ملیندا گیتس بنیانگذاری شد و در سال ۲۰۰۶ میلادی بهدست وارن بافت به دو برابر گسترش یافت. ( ویکیپدیا )
مدیر اجرایی: سوسن دزمیند هلمن (۱ مهٔ ۲۰۱۴–)
دفتر مرکزی: سیاتل، واشینگتن، واشینگتن، آمریکا
داراییها: ۳۶٫۷۹ میلیارد دلار آمریکا (۲۰۱۰)
درآمد: ۵۳ میلیارد دلار آمریکا (۲۰۱۰)
تعداد کارکنان: ۱٬۳۸۳
بنیانگذاران: ملیندا گیتس، بیل گیتس
دوتی، ضمن یادآوری شغل آموزگاری باسکرویل، متذکر شد که فعالیتهای او جان وی و اعضای هیات آمریکایی را به خطر افکنده است. امین معلوف، نویسنده ایران دوست لبنانی، در کتاب نمادینش «سمرقند» قصه مبارزه مشروطهخواهی را در سرزمین خیام، با اشاره به مرد فرنگی تعزیههای تبریز، جوان آمریکایی خوشنام، هوارد باسکرویل آغاز میکند که بعد از زندگی در ایران، با راهی که برگزیده بود و با عشقی که به نوع انسان و مرام آزادی خواهی داشت، به یکی از قهرمانان مجاهد راه مشروطیت تبدیل شد. این همان راهی بود که مردم ساده کوی و برزن دوست میداشتند؛ راهی که قدم زدن معلم آمریکایی جوان در آن باعث شده بود مردم دیگر به او به چشم یک اجنبی بیگانه ننگرند، او را از خود بدانند و در بزنگاههای دشوار حتی به او پناه ببرند و این راه چیزی نبود جز پیوستن به مردم، پیوستن به قصهها و روایتهایشان، آرزوها و بیم و هراسهایشان، سنتها و رسومشان، مبارزه و حتی مرگشان.
قصهگوی این کتاب، با بهرهمندی از مستندات و دادههای پراکندهای که از زندگی باسکرویل در کتابهای تاریخی عصر مشروطیت ثبت شده و البته افزودن سایهروشنهایی از خیال، از زبان باسکرویل چنین روایت میکند که: «وقتی وارد این کشور شدم، نمیتوانستم بفهمم چگونه اشخاص بزرگسال و موقر برای قتلی که بیش از هزار سال پیش روی داده این چنین گریه و زاری میکنند و به سر و رویشان میکوبند. اما اکنون فهمیدهام. اگر ایرانیان در زمان گذشته زیست میکنند به این دلیل است که میهنشان زمان گذشته است، زمان حال در نظرشان سرزمینی است بیگانه که هیچ چیز آن متعلق به آنان نیست. کلیه چیزهایی که برای ما مظاهر زندگی جدید و شکوفایی انسان در آزادی به شمار میرود، برای آنان مظهر تسلط خارجی است. جادهها متعلق به روسیه است، راهآهن و تلگراف و بانک متعلق به انگلستان، پست متعلق به اتریش {...} و آموزش متعلق به آقای باسکرویل عضو هیات پرسبیتری آمریکا.»
باسکرویل قصه معلوف، با نگاهی ژرفانگرانه درباره بسترهای فرهنگی مردم ایران به تحلیل پرهیز و گزیر آنها از فرستادن کودکانشان به کلاس درسی میپردازد که معلمش باسکرویلی است که از آمریکا آمده و متعلق به هیاتی نسبتا سیاسی است؛ پرهیز و گریزی که مانع بزرگی بر سر راه پیشرفت و تحول فکری در بدنه چنین اجتماع ترسان و در خود فرورفتهای به شمار میرود.
نگاه او اما همدلانه است: «از اهالی تبریز چه کاری ساخته است؟ فرزندان خود را به مدارس سنتی بگذارند که ده سال همان جملاتی را تکرار کنند که اجدادشان در قرن دوازدهم یاد میگرفتند، یا اینکه آنان را به کلاس من بفرستند تا آموزشی نظیر کودکان آمریکایی بیابند؟ شاگردان من لایقترین و مفیدترین افراد کشور خواهند شد. اما چگونه میتوان مانع از این شد که دیگران مثل جماعتی از دین برگشته به آنان نگاه نکنند؟
از نخستین هفته اقامت در ایران این سؤال را از خودم کردهام و پاسخ خود را ضمن مراسمی نظیر آنچه امروز مشاهده کردی یافتهام. خودم را با جمعیت قاطی کردم. دور و برم صدای شیون و زاری به هوا برمیخاست. با مشاهده این چهرههای گریان و ماتمزده، با خیره شدن به این دیدگان مبهوت، وحشتزده و اشکآلود، بدبختیهای ایران در نظرم پدیدار شد. یک روح آشفته و یک پیکر ژندهپوش که دستش از همه جا کوتاه است و به عزاداری پناه برده است. بدون آنکه متوجه باشم بیاختیار اشک از دیدگانم جاری شد. شرکتکنندگان در این مراسم به من خیره شدند. حالشان منقلب گردید، مرا به سوی صحنه تعزیه هل دادند و از من خواستند که نقش سفیر فرنگ را بازی کنم. فردای آن روز شاگردانم به دیدارم آمدند. خوشحال از اینکه میتوانند به اشخاصی که ایراد میگرفتند چرا کودکانشان را برای تحصیل به دست مبلغان پرسبیتری سپردهاند پاسخ بدهد: من پسرم را نزد معلمی فرستادهام که برای امام حسین گریه میکند. {آنها} وقتی مشاهده کردند که من گریه میکنم، وقتی دیدند که بیتفاوتی مطلق بیگانگان را ترک نمودهام، نزد من آمدند و مثل اینکه میخواهند رازی را برایم فاش سازند گفتند گریه کردن فایدهای ندارد. ایرانیان نیازی به بیگانگانی که برایشان گریه کنند ندارند و بهترین کاری که میتوانم برایشان بکنم این است که به فرزندانشان علم و دانش بیاموزم.»
اما باسکرویل قصه معلوف در ادامه تحلیلهای جالبتری دارد که اشتیاق او را برای ایفای نقشهای قهرمانانه و مردمدوستانه در میان ایرانیان مینمایاند. او خطاب به دوست خود چنین میافزاید که: «اما اگر گریه نکرده بودم حتی به دیدنم نمیآمدند. اگر مرا در حال گریستن ندیده بودند اجازه نمیدادند به شاگردانم بگویم شاه و دربارش فاسد است.»
او با گفتن این روایت میکوشد نشان دهد که در روزهای ماموریت و اقامتش در ایران دیگر تنها یک آمریکایی ریشتراشیده، یک معلم هیات مذهبی پرسبیتری نبوده بلکه روشنفکر اندوهگینی بوده است که با جسارت از شاه و درباریان انتقاد میکرده و شاگردانش و همچنین والدین آنها حق را به او میدادهاند چون او را در میان خود میدیدند و نه بر فراز خود. معلمی که قبل از آنکه بخواهد فرهنگ سرزمین متبوعش، دستورالعملهای هیات مذهبی متبوعش و اساسا چیزی بر خلاف عرف و فرهنگ و تاریخ سرزمین مقصد به شاگردان ایرانیاش انتقال دهد، از فرهنگ ایرانیان برای غنی کردن آموزههایش بهره برده و از همین روست که با افتخار میافزاید: «و نیز درباره خیام با شاگردانم صحبت کردهام. به آنها گفتم که میلیونها اروپایی و آمریکایی رباعیات او را همیشه در کنار بسترشان دارند. از آنان خواستم که اشعار فیتز جرالد را از بر کنند. روز بعد پدربزرگ یکی از شاگردان با هیجان از آنچه نوهاش حکایت کرده بود به دیدنم آمد و گفت: ما هم به شعرای آمریکایی احترام میگذاریم. البته او قادر نبود حتی نام یکی از آنها را ببرد. اما اهمیتی نداشت. این کار نوعی بیان غرور و حقشناسی بود.»
به این ترتیب است که دوست و مخاطب باسکرویل پس از شنیدن این سخنان، خطاب به او طنازانه و با لبخند میپرسد: «نکند تو یکی از مجاهدین باشی؟» باسکرویل قصه، پاسخ روشنی به این پرسش نمیدهد اما با شعف از دعوت مردی برای سخنرانی درباره داروین یاد میکند؛ پیشنهادی که معتقد است در فضای جوشش سیاسی حاکم بر ایران، مضحک اما هیجانانگیز بوده است.
اما رمز و راز تاریخی نهفته در این دعوت را شاید بتوان با مرور فضای فرهنگی روزهای مشروطیت، به خوبی دریافت: استقبال از هر اندیشه تازهای که فکر را به پویایی وامیداشت، میل و اشتیاق اجتماع برای فهم دادههای فکری جهان و رها شدن از پوسته دگماندیشیهای کهنه شده. به این ترتیب در این روایت باسکرویل نه یک مجاهد اسلحه به دست که یک مجاهد فکری معرفی میشود چنان که وقتی در ادامه قصه، مجاهدین به دستش سلاح میدهند، هرگز ماشه را نمیچکاند و با تاثر چنین زمزمه میکند که: «سر یک آدم ناشناس را در تیررس داشتن و ماشه را برای کشتن او چکاندن...» و این در اوج روزهای پس از به توپ بستن مجلس در محلههای تبریز است که جنگی خیابانی و نابرابر میان حامیان مشروطه و مخالفانش در جریان بوده است؛ روزی که معلوف اینچنین توصیفش میکند: «روزی تیرهوتار در تاریخ کشور خیام. آیا این همان سپیدهدم موعود شرق بود؟ از اصفهان تا قزوین، از شیراز تا همدان، از سینههای هزاران نفر افراد متعصب یک صدا برمیخاست: «بکشید، بکشید» هر کس که لفظ آزادی، دموکراسی و عدالت را بر زبان آورده بود، میبایست خود را پنهان کند. آینده رؤیایی دستنیافتنی به نظر میرسید. طرفداران مشروطه در کوچه و بازار تعقیب میشدند، مقر انجمنها ویران میشد، کتابهایشان جمعآوری و سوزانده میشد. در هیچ جای سراسر ایران نمیشد جلو این موج زشت و ناهنجار را گرفت.»
اما جالب است که باسکرویل قصه معلوف از تفنگ میگریزد اما باسکرویل مشروطهخواه واقعی توصیفشده در کتابهای موثق تاریخنگارانه، در چنین روزهای سخت و دهشتناکی به شاگردان و اطرافیانش، مشق نظامی میداده است و این تعلیمیافتگان که اغلب از میان شاگردان خوشفکر مدرسه برگزیده شده بودند، نام «فوج نجات» را بر خود نهادند و به اصرار به صفوف مجاهدین پیوستند حتی بر خلاف موافقت و رضایت ستارخان و دیگر رهبران. به این ترتیب به نظر میرسد میان باسکرویل قصه معلوف و باسکرویل تاریخی، تفاوتهایی هست که لزوم معرفی او را بیشتر میکند.
ایرانیان نیازی به بیگانگانی که برایشان گریه کنند ندارند و بهترین کاری که میتوانم برایشان بکنم این است که به فرزندانشان علم و دانش بیاموزم
باسکرویل مشروطهخواه چه کسی بود؟
رضازاده شفق، امیرخیزی، کسروی و دیگر مورخان مشروطیت، در کتابهای خود به طور مبسوط به معلم آمریکایی قهرمانی اشاره کردهاند که در اوج روزهای سراشیبی مشروطیت، در تبریز به یاری مردم بیدفاع آمد و در نتیجه زمینه برای فهم قهرمان قصه معلوف به خوبی هموار است. بر اساس این روایتها هوارد باسکرویل در دهم آوریل ۱۸۸۵ میلادی در شهر نورثپلات در ایالت نبراسکا متولد شد. در کالج این ایالت تحصیلات اولیه خود را انجام داد و در سال ۱۹۰۳ به دانشگاه پرینستون رفت و در سال ۱۹۰۷ با موفقیت فارغالتحصیل شد.
دادههای تاریخی نشان میدهد که در آن زمان آمریکاییان از طریق مؤسسات مذهبی چند مدرسه و بیمارستان در ایران تأسیس کرده بودند که یکی از آنها مدرسه مموریال در تبریز بود که بعدها به نام دبیرستان پروین مشهور شد. محل این مدرسه در خیابان شهناز کوی ارمنستان واقع شده بود و نظارت بر آن بر عهده فرقه Presbyterian بود که شعبهای از پروتستان مسیحی به شمار میرفت. باسکرویل در روزهایی مامور تعلیم کودکان ایرانی تبریز شد که محمدعلیشاه قاجار در دوم تیرماه ۱۲۸۷ (۲۳ ژوئن ۱۹۰۸) مجلس شورای ملی را به توپ بست و مشروطه ایرانی به این ترتیب در کمایی سخت فرو لغزید. وقتی آزادیخواهان تبریز قیام مسلحانه را به عنوان تنها گزینه نجات مشروطیت محتضر خود برگزیدند، معلمان مدرسه مموریال هم به تب و تاب افتادند و همراه آزادیخواهان به جنگهای خیابانی پیوستند. روایت شده است که در یکی از این جنگها، شریفزاده یکی از معلمان مدرسه مموریال و دوست نزدیک باسکرویل کشته شد، باسکرویل با دیدن جنازه خونین همکار جوانش، بیآنکه به ملیت خود و فاصلهاش با مردم ایران بیاندیشند، کوشید او هم به صف مشروطهخواهان و مجاهدان بپیوندد؛ کوششی که پیش از آن به شکلی ناملموس، با آموزههای متفاوت و همدلانهاش در مدرسه به کودکان ایرانی آغاز شده بود.
البته روشن است که این اقدام باسکرویل در پیوستن به مجاهدین از نگاه مدیر مدرسه متبوع وی، خلاف قوانین آمریکا بود؛ در نتیجه رسما اعلام کرد که عملیات او نافرمانی از قوانین آمریکاست و مجازات دارد و از او خواست که فوراً به تدریس در مدرسه بازگردد. اما باسکرویل که کاملا در فضا و گفتمان پرهیاهوی مشروطهخواهان و مجاهدین تبریز فرو رفته بود، چنین پاسخ داد که چون ایرانیان در راه آزادی میکوشند من به آنها پیوستهام و از قانون آمریکا باکی ندارم. سپس گذرنامه خود را درآورد و به کنسول داد. برخی منابع نوشتهاند که او حین استرداد گذرنامهاش این جمله تاریخی و عمیق را به زبان آورده است: «تنها فرق من با این مردم زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.»
این روایتی است مختصر که کسروی مینویسد اما در مقالهای که در دانشنامه جهان اسلام با مدخل باسکرویل منتشر شده است، با اتکاء به منابع دیگر، روایت کاملتری در دسترس داریم بدین شرح: «اقدامات باسکرویل و درگیری در مسائل داخلی ایران موجب بروز نگرانیهایی در واشنگتن شد و ویلیام دوتی، رایزن (کنسول) آمریکا در تبریز، طی نامهای به تاریخ اول محرم ۱۳۲۷ / ۳ ژانویه ۱۹۰۹ و سپس، در ملاقاتی با باسکرویل در حضور ستارخان، کوشید تا او را از فعالیت نظامی در کنار مشروطهخواهان منصرف کند. اما رمز و راز تاریخی نهفته در این دعوت را شاید بتوان با مرور فضای فرهنگی روزهای مشروطیت، به خوبی دریافت: استقبال از هر اندیشه تازهای که فکر را به پویایی وامیداشت، میل و اشتیاق اجتماع برای فهم دادههای فکری جهان و رها شدن از پوسته دگماندیشیهای کهنه شده
دوتی، ضمن یادآوری شغل آموزگاری باسکرویل، متذکر شد که فعالیتهای او جان وی و اعضای هیات آمریکایی را به خطر افکنده است. ستارخان نیز ضمن قدردانی از آمریکایی جوان او را به کنارهگیری از نبرد تشویق کرد. باسکرویل، در پاسخ، مبارزه در کنار مشروطهخواهان را دفاع از جان و مال آمریکاییان و مردم تبریز شمرد. سرانجام، دوتی از باسکرویل خواست که گذرنامه خود را بازپس دهد و از تابعیت آمریکا صرفنظر کند. به روایت یسلسون باسکرویل از قبول این دستور خودداری کرد، لیکن کسروی مینویسد که وی گذرنامه خود را به رایزن تسلیم کرد. وزارت خارجه آمریکا هیئت مرکزی مبلغان مسیحی در نیویورک را برای فراخواندن باسکرویل از ایران، به این عنوان که فعالیتهایش منافع آمریکا و کلیسای پرسبیتری را به خطر افکنده است، تحت فشار قرار داد. در ۱۶ ربیعالاول / ۷ آوریل، خبر استعفای باسکرویل از آموزگاری به واشنگتن اعلام شد.»
و قصهگوی دیگر «کوچه باغی را پیش میرفتیم. این دست و آن دست ما باغها بود. در پایان باغ کشتزار پهناوری پدید شد. در آن سوی کشتزار سنگر توپ قزاق بود که در پیرامون آن قزاقها پاسداری مینمودند. ما از دور ایشان را میدیدیم. یکی در کنار ایستاده آتش گردون میچرخانید و پیدا بود ما را نمیبیند. همین که کوچه باغ را به پایان رسانیده به دهنه کشتزار نزدیک شدیم باسکرویل فرمان دو داد و خویشتن در جلو رو به سوی سنگر قزاقان دویدن گرفت. چند تنی از ما پی او را گرفتیم. دیگران دو دسته شده دستهای به باغهای این دست و دستهای به باغهای آن دست درآمدند و پشت درختها و دیوارها سنگر گرفتند. اما باسکرویل همین که تیری انداخت و چند گامی دوید، قزاقی او را آماج گلولهاش گردانید. در آن هنگام که میافتاد فرمان درازکش داد. آن چند تن که به دوری چند گامی در پشت سرش میبودند در برابر پشتهای رسیده بودند و در برابر آن پشته دراز کشیدند. آواز باسکرویل بلند شد که: حاجی آقا من تیر خوردهام {...} بدینسان جوان پاکدل آمریکایی جان خود را باخت. یک تیری انداخت و با یک تیر هم از پا درآمد و کشته او را به شهر آوردند.»
این روایت را قصهگوی دیگری، مهدی علویزاده، که اتفاقا یکی از اعضای فوج نجات هم بوده است، در خاطراتش از مبارزه مجاهدین و نیروهای قزاق و حکومتی، بازتاب داده است؛ اما در این میان دلنشینترین قصه درباره باسکرویل را عارف قزوینی بر سر مزار او با این ابیات به رشته تحریر درآورده و ماندگار کرده است:
«ای محترم مدافعِ حریّتِ عباد/ وی قائدِ شجاع و هوادار عدل و داد/ کردی پی سعادتِ ایران فدای جان/ پایندهباد نام تو، روحت همیشه شاد»
تاریخ ایرانی
موسسه نظرسنجی گالوپ، یک بنیاد بین المللی در حوزه پیماش و نظرسنجی اجتماعی است که در سال ۱۹۳۵ و توسط جرج گالوپ تاسیس شده است. اکنون بنیاد گالوپ دارای ۳۰ دفتر در ۲۰ کشور دنیاست.
نظرسنجی در ساحت تربیت و مدرسه، یکی از اقدامات نسبتا جدید گالوپ است که از سال ۲۰۰۹ به اجرا درآمده و تاکنون بیش از ۵ میلیون دانش آموز در این نظرسنجی شرکت کردند.
نظرسنجی گالوپ از دانش آموزان (Gallup Student poll) یک ابزار پرسشنامه ای برای سنجش میزان سه ویژگی حیاتی در میان دانش آموزان ۱۱ تا ۱۸ سال است (پایه ۵ تا ۱۲). این ویژگی ها عبارتند از: امیدواری؛ مشارکت؛ سلامت.
در واقع، هدف این نظرسنجی دانش آموزی، شنیده شدن صدای اعتراض نوجوانان مدرسه ای در مقابل معضل پافشاری بر آزمون و فشار روانی قبل از اتمام مدرسه است. و به تبع آن، هدف این مطالعه کمک به ایجاد فضای آرام و خلق فرهنگ مثبت اندیشی در مدارس است.
در حقیقت، نظرسنجی دانش آموزی گالوپ آشکار ساخته که حداقل ۵۰% شانس موفقیت شخصی و شغلی دانش آموزان در آینده، ناشی از قابلیت ها و مهارت های غیردرسی است. این مهارت ها را قابلیت های اجتماعی-هیجانی (Social-emotional Qualities) نامیده که شامل: امیدواری، کنجکاوی، پشتکار، مشارکت و همکاری، و سلامت روان است.
درنهایت، مجموعه این قابلیت ها را در ۳ شاخص خلاصه کرده است: امیدواری؛ مشارکت؛ سلامت.
امیدواری (Hope): مجموع باورها و آرزوهای شیرین و انرژی های مثبت شخص راجع به آینده خودش است. امید، مشوق حضور منظم در مدرسه و کلاس درس؛ مشوق تلاش برای گرفتن نمرات بهتر؛ و مانعِ تکرار پایه و ترک تحصیل است.
مشارکت (Engagement): به معنای درگیری فعال و مشتاقانه در فعالیت های مدرسه است. بالابودن حس مشارکت و همکاری در میان دانش آموزان، پیشرفت و موفقیت مدرسه را رقم می زند.
سلامت روان (Well-being): یعنی راجع به زندگی خویش چگونه بیاندیشیم و نسبت به زندگی چه احساسی داشته باشیم. در واقع، سلامت روان داشتن به شکل احساس آرامش و خوشی، خود را نشان می دهد.
یافته های نظرسنجی گالوپ:
* دانش آموزانی که سطح امیدواری بالا دارند؛ صاحب آرمان ها و ایده های متعدد و جذاب هستند و نسبت به آینده خود بسیار خوش بین اند. آنها می توانند بر مسایل و مشکلات پیش روی خود فایق بیایند و به اهداف و آرزوهای خود برسند.
* دانش آموزانی که سطح مشارکت بالا دارند؛ اشتیاق بیشتری در مدرسه نشان می دهند و میزان پشتکار و پایداری آنها بسیار زیاد است. نتایج مطالعه نشان داده که تشویق و توجه به دانش آموز از جانب معلم، عامل اصلی بیدارسازی و فعالسازی حس مشارکت و همکاری در دانش آموزان است.
* دانش آموزانی که سطح سلامت روان بالایی دارند؛ نوجوانان سرحال و شاداب هستند و اغلب لبخند بر لب دارند. آنها خوش بین بوده و آرامش دارند. نبود سلامت روان موجب پژمردگی نهفته در میان نوجوانان می شود.
نتایج پایانی پژوهش گالوپ اشاره به این واقعیت نادیده گرفته شده در ایران دارد که موفق بودن در آزمون قابلیت های اجتماعی-هیجانی, بهتر و با اطمینان بیشتر از آزمون های درسی و نمرات تحصیلی، موفقیت شخصی و شغلی (به ویژه کارآفرینی) در آینده را پیش بینی می کند.
نویسنده دکتر علی حسینی خواه(در ۱۳۹۶.۱۱.۲۶)؛ هیات علمی گروه علوم تربیتی دانشگاه خوارزمی و عضو هیات مدیره انجمن مطالعات برنامه درسی ایران
کانال هفت جوش
در گفت و گوِ مجازي ذيل ،خبر پوست اندازي در تيم اقتصادي دولت را تحليل مي کنيم .
پرسش کننده :
در آخرين گفت و گوي شما که در تار نماي وزين " صداي معلم " منتشر شده به اصلاح ِ ساختار اقتصادي کشور تأکيد داشته ايد .
در خبر ها آمده است :
"محمود واعظی، رئیس دفتر رئیسجمهور دیروز رسما، تغییر در تیم اقتصادی دولت را تایید کرد."
تصور مي کنم که اصلاح ساختار اقتصادي کشور در دستور کار قرار گرفته است .
پاسخ دهنده :
اين خبر مي تواند نگران کننده يا خوشحال کننده باشد .
پرسش کننده :
يعني چه ؟ در چه صورت نگران کننده و در چه صورت خوشحال کننده مي باشد؟ اگر قرار است تغییری در تیم اقتصادی صورت بگیرد، این تغییر باید در پارادایمها باشد و نه صرفا افراد
پاسخ دهنده : (1)
دکتر علی فرحبخش در سر مقاله روزنامه شماره ۴۳۶۷ دنياي اقتصاد تحت عنوان ِمدیریت بحران؛ تغییر تیم یا نگاه؟ مي گويد :
" تاریخ معاصر ایران هم مملو از مثالهایی است که نشان میدهد در شرایط بحران، دولتها آزادی عمل بخش خصوصی را حتی به میزان محدود تحمل نکردهاند. در زمان جنگ تحمیلی، بخش عمدهای از تجارت خارجی در اختیار دولت بود ... در هنگام تشدید تحریمها در ابتدای دهه ۹۰ نیز بار دیگر قدرت دولت در اقتصاد نمایان شد و با معاملات ارز در خیابانها برخورد جدی صورت گرفت و دولت با سیاستهای متفاوت و گاه متناقض تلاشهای ناموفقی در جهت کنترل بازار داشت." (1)
پرسش کننده :
خلاصه گفت و گوي قبلي را مي توان چنين جمع بندي کرد :
با وجود خروج ترامپ از برجام ، به اصلاح اقتصادي اميدوار بوديد و اصلاحات سياسي – اجتماعي را هم نويد مي داديد !
حالا ظاهرأ نااميد هستيد !
پاسخ دهنده :
خير به نظر کارشناسان ، به هيچ وجه نبايد اميد به اصلاحات را از دست بدهيم .
کارشناسان باور دارند :
امروزه ، يکي از کم هزينه ترين و شايد موثر ترين نسخه هاي شفابخش در هر جامعه اي ، جهت برون رفت از بحران هاي اقتصادي – اجتماعي – سياسي اصلاحات مي باشد .
از دست دادن اميد ، يعني تسليم شدن ، تسليم شدن به ويژه در زمان جنگ با پذيرش خفت خواري يک ملت همراه مي شود .
واقعیت انکار ناپذير این است که تحت لوای پارادایم نامتناسب موجود ، تلاش برنامهریز اجتماعی یا قوه مقننه برای تغییر افراد لزوما منجر به افزایش رفاه اجتماعی نخواهد شد
پرسش کننده :
پس بگوييد در رابطه با تغيير کابينه در چه شرايطي ملت خوشحال مي شوند ؟ و در چه حالتي نگران مي شوند ؟
پاسخ دهنده :(1)
"در اینجا دو سوال کلیدی مطرح میشود که باید پاسخی دقیق و به دور از تعصبات رایج به آن داد:" (1)
۱- " اگرچه در شرایط بحرانی حتی بهترین اقتصادهای جهان با ضربات سنگینی روبهرو میشوند، ولی آیا در شرایط فورسماژور قادر هستیم اقتصاد کشور را به روش بهتری مدیریت کنیم؟" (1)
۲" - در بزنگاههای تاریخی دولتها همواره به حفظ سرمایه اجتماعی و نگهداشت انسجام و همبستگی داخلی نیازمند هستند و دقیقا باید به این سوال پاسخ داد که کدام سیاستها میتوانند اعتماد عمومی را خدشهدار کنند؟" (1)
"شاید در ابتدای اعلام سیاست جدید ارزی دولت، اعتقاد برخی بر آن بود که پمپاژ گسترده دلار ارزان به فعالیتهای اقتصادی میتواند هم به ادامه فعالیت بنگاهها کمک کند و هم نقش لنگرگاه اسمی را برای نرخ تورم بازی کند؛ ولی به مرور زمان مشخص شد که این سیاست در هیچ یک از اهداف خود موفق نبوده است. از واردکنندگان لوازم آرایش گرفته تا آنان که مایل هستند پوست خود را در گرمای تابستان در سواحل آنتالیا برنزه کنند، به این دلار ارزان دستاندازی کردند؛ جایی که هر یک دلار میتواند نقش یک فشنگ را در زرادخانه ارزی کشور در جنگ اقتصادی ایفا کند. تصمیمی که علاوه بر تبعات اقتصادی میتواند به تداوم اعتماد در رابطه دولت - ملت ضربات جبرانناپذیری وارد کند."(1)
پرسش کننده :
يعني مي گوئيد :
با اتخاذ روش ِ غلط، ( تعيين دستوري قيمت دلار 4200 توماني ) هم فشنگ هاي با ارزش در زرادخانه ارزی کشور را در جنگ اقتصادی از دست داديم و هم به تداوم اعتماد در رابطه دولت - ملت ضربات جبرانناپذیری وارد کرديم !
پاسخ دهنده : (1)
"چه بسیار دولتهایی که بهدلیل عدم درک ِ صحیح از شرایط بیرونی و واکنشهای نامناسب با بحرانهای خطیری روبهرو شدهاند. دولتها باید بتوانند هم سیاستهای درست و مناسب را به موقع اتخاذ کنند و هم از شهرت مناسبی نزد آحاد اقتصادی برخوردار باشند که سیاستهای اعلامی به درستی در انتظارات عموم نقش ببندد.همانگونه که مارگارت تاچر پس از رسیدن به قدرت و فقط با اعلام سیاستهای انقباضی توانست پیش از هر گونه اقدام عملی، آبی بر آتش تورم بپاشد. در سال ۹۲ هم شاهد ِ همین جهت مثبت انتظارات پس از روی کار آمدن حسن روحانی بودیم؛ بهگونهایکه دو ماه قبل از به قدرت رسیدن دولت جدید، بازارها روند معکوسی را دنبال کردند." (1)
پرسش کننده : در جنگ تحمیلی اقتصادی سربازان و افسران در جبهه، بنگاهها یعنی تولیدکنندگان واقعی کالاها و خدمات هستند نه دیوانسالاران ادارهنشین که هنری جز دستور دادن ندارند. سرکوب بازارها و تحمیل اقتصاد دستوری نتیجهای جز تار و مار کردن نیروهای خودی نخواهد داشت
يعني مي گويد :
تغيير کابينه میتوانند اعتماد عمومی را خدشهدار کند؟
پاسخ دهنده : (1)
"اکنون که بحث تداوم تیم اقتصادی فعلی یا تغییر اساسی آن مطرح است، باید به این نکته توجه داشت که قبل از انتخاب ترکیب یا ارنج تیم، باید تاکتیک مناسبی در شرایط فعلی به دقت ترسیم کرد و سپس به انتخاب بازیکنانی دست زد که قادر باشند به بهترین وجه تاکتیک یا برنامه تدوینشده را اجرا کنند. بدون توجه به این نکته مهم، دولت بهطور مرتب درگیر تعویضهای متعددی خواهد شد، بیآنکه هدف و تاکتیک مورد نظر مربیان مشخص شود. با تغییرات متعدد در ترکیب کابینه بیم آن میرود که ما هم الگوی تیمهای فوتبال عربی را دنبال کنیم که پس از هرشکست سریعا به تغییر مربی روی میآورند؛ بدون آنکه ریشههای ساختاری عدم موفقیت خود را بررسی کنند و دقیقا مطلع باشند که چرا با وجود این هزینههای گزاف هنوز حتی بهترین تیمهای آنها در فوتبال جهان محلی از اعراب ندارند."(1)
پرسش کننده :
ضرورت ها، ويژگي هاي برنامه جامع براي مواجهه با تحريم هاي جديد خزانه داري آمريکا چيست ؟
پاسخ دهنده : (2) و (3)
" سیاستهایی که برای تحقق متغیرهای کلان اقتصادی به کار گرفته میشود درصورتیکه منسجم و هماهنگ تدوین شوند، به آن میتوان گفت استراتژی اقتصادی که قطعاً راهگشای اقتصاد خواهد بود. اما اگر همین سیاستهای اقتصادی در قالب یک نظام هماهنگ شده و منسجم تدوین نشوند به این نوع سیاستهای اقتصادی، دیگر نمیتوان نام استراتژیک بر آن گذاشت بلکه مجموعهای از برنامههای هماهنگ نشده اقتصادی بهترین توصیف برای آن است که همواره این روند در اقتصاد کشور اجرا شده است."(2)
"اولین گام برای مقابله با تحریمها و فراتر از آن برای داشتن یک اقتصاد پویا، تهیه و تدوین یک استراتژی کلان با مشارکت همه تفکرات اقتصادی است. به گفته تحلیلگران اقتصادی، اگر این مؤلفه در اقتصاد کشور نهادینه شود، شاهد یک نظام بانکی شناور و متناسب با اقتصاد کشور خواهیم بود، از طرفی وقتی نظام بانکی در مسیر مناسب و اصولی خود قرار بگیرد؛ تزریق نقدینگی نیز به سمت تولید هدایتشده و از آنطرف بازارهای پولی و مالی ازجمله ارز، سکه و مسکن نیز به ساماندهی میرسند."(2)
"مسئلهای که در اقتصاد کشور در طی سی سال گذشته به یک معضل بزرگ تبدیلشده است. شکاف طبقاتی، نابرابری اجتماعی، گسترش رانت ، فساد ساختاری ، ترویج مصرفگرایی و از همه مهمتر گسترش اقتصاد مولد و جایگزینی اقتصاد رفاقتی بهجای اقتصادی مبتنی بر مزیتهای نسبی همراه با رقابت میشود." (2)
"میتوان گفت تحریمها نه تنها اقتصاد کشور بلکه اعتماد جامعه را نشانه گرفته است بنابراین نه تنها جناحهای سیاسی باید در تعامل و همبستگی داخلی با یکدیگر باشند بلکه باید در مسیر جذب اعتماد مردم نیز تلاش جدی کنند."(3)
" درباره آسیبهای حاصل از تحریمها بر مسایل اقتصاد داخلی کشور باید گفت قطعا تجربهای که از تحریمها به دست آوردهایم بیانگر آن است که در چنین شرایطی اقتصاد کشور در مسیری غیرشفاف و زیرزمینی قرار میگیرد و کاسبان تحریمها بیشترین بهره را در چنین شرایطی خواهند برد. آسیبها در این شرایط بنا بر آنچه گفته شد در مرحله اول ماهیتی است. اما در مرحلههای بعد قدرت مانور فعالیتهای اقتصادی را کاهش میدهد. از همین رو بهتر آن است که هر چه در روابط خارجی تصمیم به دور زدن تحریمها گرفته میشود اما در داخل شفافیت لازم را از دست ندهیم.".(3)
" موافقان تعدیل ساختاری، این نوع مدل را بهترین سیاست برای اقتصاد کشور می دانند. آنها بر این اعتقادند که چون در کشورهای پیشرفته این نوع برنامه مثبت بوده؛ پس همینجا هم جواب میدهد وقتی از آنها سؤال میشود، چرا باگذشت 30 سال از اجرای این نوع سیاست مشکلات اقتصادی همچنان پابرجاست؟ این گروه اشکالات درونی را عامل بازدارنده میدانند و معتقدند این اشکالات در خارج از اقتصاد هستند."(2)
پرسش کننده :
چرا با گذشت چند دهه از اجرای اصلاحات ، مشکلات اقتصادی همچنان پابرجاست؟ نظريه اي که اشکالات درونی را عامل بازدارنده میداند و معتقداست این اشکالات در خارج از اقتصاد هستند را توضيح دهيد .
پاسخ دهنده : (4)
"موانع موفقیت برجام در سالهای گذشته را به دو دسته «بیرونی» و «درونی» تقسیم کرد. منظور از موانع بیرونی تحریمهای اساسی که بعد از شکلگیری توافق نیز موجودیت داشتند و همچنین کارشکنی برخی کشورها بود. منظور از موانع داخلی نیز فقدان اجماع داخلی و ضعف حکمرانی برای استفاده حداکثری از منافع بالقوه برجام است. بهطوریکه به عقیده این اقتصاددان، اگر همزمان با توافق برجام، اجماع سیاسی داخلی به مثابه یک نیروی هم جهت عمل میکرد، منافع حاصل از برجام در سالهای گذشته به مراتب بیشتر میبود." (4)
پرسش کننده :
ترميم تيم اقتصادي را با نگاه ِ رفع موانع داخلي توضيح دهيد .
پاسخ دهنده : (5)
"اگرچه ترمیم تیم اقتصادی میتواند اقدامی مثبت تلقی شود، اما آنچه مهمتر از تغییر افراد است، تغییر در سیاستگذاری و ریلگذاری مدیریت اقتصاد است. به عبارت دیگر آنچه دولت را با چالشهای اقتصادی مواجه کرده، ناشی از پارادایم حاکم بر سیاستگذاری اقتصادی است.کارشناسان بر این باورند که اگر قرار است تغییری در حوزه اقتصادی صورت بگیرد، این تغییر باید از حوزه پارادایمی شروع شود. پارادایم جایگزین باید به دور از سیاست های قبلی در حل مسائل باشد.سیاستهایی که با تسلط بخش مالی و مداخلههای دولتی به دنبال حل مسائل بود. " (5)
پرسش کننده :
توافق جناح هاي سياسي مختلف در تحليل عکس العمل ترامپ چيست ؟
پاسخ دهنده : (6)
"ترامپ با نقض تعهدات دولت پیشین و خارج کردن آمریکا از توافق هستهای لطمه بزرگی به حیثیت بینالمللی خود و این کشور وارد کرد. ظاهرا علت در پیش گرفتن این سیاست نامتعارف و پرهزینه، نشان دادن وفاداری به شعارهای انتخاباتی پوپولیستی نامربوط از یکسو و شاید مهمتر از آن تامین منافع خاص عدهای از همحزبیها و اطرافیان خود از سوی دیگر است که روابط سیاسی و اقتصادی بسیار نزدیکی با اسرائیل و عربستان سعودی دارند. در هر صورت سیاست اعلام شده دولت کنونی آمریکا درباره ایران چیزی نیست جز محاصره کامل اقتصادی، بههم ریختن فضای کسبوکار داخلی، ایجاد تلاطمهای شدید در سطح اقتصاد کلان و نهایتا دامن زدن به نارضایتیهای عمومی و رودررو قرار دادن مردم و مسوولان سیاسی. گمان میرود همگان، از هر گروه و جناح سیاسی، با این تصویر از استراتژی جنگ اقتصادی که دولت کنونی آمریکا برای مقابله با ایران طراحی کرده است، موافق باشند."(6)
پرسش کننده :
با چه استراتژي و تاکتيکي بايد با تحريم هاي پيش رو مواجه شويم ؟
پاسخ دهنده : (6)
"حال پرسش اساسی این است که چگونه با این جنگ تمامعیار اقتصادی و سیاسی آمریکا علیه ایران میتوان مقابله کرد؟ به سخن دیگر چه استراتژی و تاکتیکی باید در پیش گرفت که نتیجه آن بیشترین دستاورد و کمترین هزینه را برای کشور ما به همراه بیاورد؟ عقل سلیم حکم میکند که وارد شدن در محل نزاعی که دشمن با ارزیابی نیروها و موقعیت خود و طرف مقابل تعیین کرده اشتباه استراتژیکی مهلکی است؛ چراکه در واقع تمکین به خواسته دشمن است و نتیجهای جز شکست برای ما ندارد. آنها درصدد بستن همه منافذ تنفسی اقتصاد ایران هستند؛ بنابراین اتخاذ هر گونه سیاستی که اقتصاد ما را بستهتر کند، به معنی بازیدر زمین دشمن و در جهت تامین خواستههای او است. اخیرا از قول برخی مسوولان رده بالای دولتی نقل شده که در شرایط فعلی جنگ اقتصادی، سخن گفتن از اقتصاد آزاد بیمعنی است و دولت باید کنترل خود را بر اقتصاد بیشتر کند."(6)
پرسش کننده :
در اين جنگ اقتصادي ،سربازان و افسران در جبهه، چه کساني هستند ؟
پاسخ دهنده : (6)
" آقایان باید توجه کنند که در جنگ تحمیلی اقتصادی سربازان و افسران در جبهه، بنگاهها یعنی تولیدکنندگان واقعی کالاها و خدمات هستند نه دیوانسالاران ادارهنشین که هنری جز دستور دادن ندارند. سرکوب بازارها و تحمیل اقتصاد دستوری نتیجهای جز تار و مار کردن نیروهای خودی نخواهد داشت." (6)
پرسش کننده :
نقش ذينفعان در اين جنگ اقتصادي چيست ؟
پاسخ دهنده : (6)
"در چنین شرایطی هیچ دور از ذهن نیست که برخی جاسوسان و نفوذیهای دشمن در کنار سادهلوحان و بیسوادان اقتصادی نعل وارونه بزنند و با پاشیدن خاک در چشم مردم، در پیش گرفتن مسیر درست اصلاح اقتصادی از جمله گشودن بازار ثانویه ارز را که در همان آغاز به کار موجب کاهش چشمگیر تلاطم در بازار شد، توطئه دشمن قلمداد کنند؛ اما مردمان عادی و ناظران بیطرف میتوانند از روی عقل سلیم داوری کنند. تضعیف پول ملی که در این ماههای اخیر شاهد بروز نتایج عینی آن هستیم، نتیجه افزایش شدید حجم نقدینگی است که دولتهای متوالی برای پوشش دادن ناکارآمدیهای اقتصاد دولتی به آن دامن زدهاند. تلاطم در بازار ارز نتیجه ناگزیر این تضعیف و نیز امتناع دولت از اصلاح تدریجی آن متناسب با تورم و تضعیف پول ملی بوده که اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد بهمنظور جلوگیری از تلاطمهای بعدی و آسیب به تولید ملی مکررا به دولت توصیه میکردند." (6) در بزنگاههای تاریخی دولتها همواره به حفظ سرمایه اجتماعی و نگهداشت انسجام و همبستگی داخلی نیازمند هستند و دقیقا باید به این سوال پاسخ داد که کدام سیاستها میتوانند اعتماد عمومی را خدشهدار کنند؟"
پرسش کننده :
استراتژي دشمن چيست ؟ راهکار اقتصاد دانان براي مقابله با آن چيست ؟ اهميت تغيير پارادايم چيست ؟
پاسخ دهنده (6) و (5) :
" استراتژی دشمن تنگ کردن حلقه محاصره اقتصادی بهمنظور ناکارآمدتر کردن و نهایتا از کار انداختن موتور اقتصاد ایران است. تاکتیکهای این استراتژی عبارت است از تحریک ایران به تصمیمگیریهای احساسی و غیرعقلانی. اگر این ارزیابی درست باشد، راه مقابله با جنگ اقتصادی دشمن روشن است: در صحنه بینالمللی نباید وارد محل نزاعی شد که آنها ترسیم کردهاند. تحریکات و رجزخوانیهای «هلمنمبارزطلبانه» ترامپ بخشی از تاکتیک دشمن است. با وارد شدن در این بازی نقطه ضعف اصلی دشمن یعنی زیرپا گذاشتن اصول تجارت آزاد تحتالشعاع قرار میگیرد. باید با تاکید بر اصول تجارت آزاد که مورد تایید همه نهادهای بینالمللی و اکثریت قریب به اتفاق کشورها است از مردم ایران برای دستیابی به این حق دفاع کرد و در عرصه اقتصاد داخلی نباید به سیاستهای همسو با اهداف محاصره اقتصادی دست یازید و با تشدید اقتصاد دولتی و دستوری، نیروهای بالفعل و بالقوه ملی را تضعیف کرد. استراتژی ملی باید مبتنی بر آزادسازی اقتصادی و امتناع جدی از سرکوب بازارها باشد. البته مدعیان فریاد خواهند زد که نتیجه این استراتژی افزایش تورم و فشار اقتصادی بر مردم خواهد بود. در پاسخ به اینها باید گفت مساله تورم در حقیقت ناشی از سیاستهای غلط اقتصاد دستوری است."(6)
"کارشناسان اعتقاد دارند پس از تغییر پارادایم است که می توان به افراد متناظر با آن فکر کرد. تجارب جهانی نشان میدهد برای انجام اصلاحات اقتصادی در کشورهای موفق، نقطه تغییر، سپردن گرانیگاه اقتصادی در دولت به صاحبنظرانی مطرح و مورد اجماع جریانهای فکری است. افراد با این ویژگی، قادر هستند علاوه بر هماهنگی با دیگر بخشهای سیاستگذاری، اصلاحات اقتصادی را با سرعت و قدرت بیشتری پیش ببرند. اما اگر تغییر صرفا به جابهجایی افراد محدود شود، فاقد نتیجه مطلوب برای دولت و اقتصاد ایران خواهد بود."(5)
واقعیت انکار ناپذير این است که تحت لوای پارادایم نامتناسب موجود ، تلاش برنامهریز اجتماعی یا قوه مقننه برای تغییر افراد لزوما منجر به افزایش رفاه اجتماعی نخواهد شد.
پرسش کننده :
نظر کارشناسان در اين مورد چيست ؟
پاسخ دهنده : ( 5 ) و (6)
" کارشناسان بر این باورند که اگر قرار است تغییری در تیم اقتصادی صورت بگیرد، این تغییر باید در پارادایمها باشد و نه صرفا افراد؛ و سیاستهایی انتخاب و اجرا شوند که آزمون خود را در کشورهای پیشرو از جنبه اقتصادی با موفقیت سپری کرده باشند. پس از تغییر این پارادایمهاست که افراد میتوانند در چارچوب آن روند اصلاحات را آغاز کنند؛ افرادی جوان که قادر باشند اصلاحات اقتصادی را با سرعت و قدرت بیشتری پیش ببرند.
نکته ضروری دیگر این است که اولویت این تغییرات باید در دستگاههایی باشد که نقش محوری و گرانیگاه در اقتصاد دارند. شرط دیگر موفقیت در ترمیم کابینه باید انتخاب افرادی باشد که مورد اجماع و تایید نخبگان اقتصادی و مورد تایید آنان باشند، ضمن اینکه استفاده مجدد از کسانی که پیشتر آزمون خود را پس داده و ناموفق بودهاند، پاشنه آشیل ترمیم کابینه است." (5 )
"حال پرسش اساسی این است که چگونه با این جنگ تمامعیار اقتصادی و سیاسی آمریکا علیه ایران میتوان مقابله کرد؟ به سخن دیگر چه استراتژی و تاکتیکی باید در پیش گرفت که نتیجه آن بیشترین دستاورد و کمترین هزینه را برای کشور ما به همراه بیاورد؟
عقل سلیم حکم میکند که وارد شدن در محل نزاعی که دشمن با ارزیابی نیروها و موقعیت خود و طرف مقابل تعیین کرده اشتباه استراتژیکی مهلکی است؛ چراکه در واقع تمکین به خواسته دشمن است و نتیجهای جز شکست برای ما ندارد. آنها درصدد بستن همه منافذ تنفسی اقتصاد ایران هستند؛ بنابراین اتخاذ هر گونه سیاستی که اقتصاد ما را بستهتر کند، به معنی بازی در زمین دشمن و در جهت تامین خواستههای او است. اخیرا از قول برخی مسوولان رده بالای دولتی نقل شده که در شرایط فعلی جنگ اقتصادی، سخن گفتن از اقتصاد آزاد بیمعنی است و دولت باید کنترل خود را بر اقتصاد بیشتر کند." (6)
پرسش کننده :
باتوجه به اهميت نظر کارشناسان :
اميدوارم که بعدأ در مورد پوست اندازي کابينه ، نگويم :
چه فکر مي کرديم ؟
و
چه شد ؟
منابع :
سر مقاله روزنامه شماره ۴۳۶۷ دنياي اقتصاد به قلم دکتر علی فرحبخش
5. روزنامه دنياي اقتصاد شماره ۴۳۷۸ رئیس دفتر رئیسجمهور تایید کرد. پوستاندازی در تیم اقتصادی
معلم های زیادی در سراسر این کره خاکی زندگی می کنند که دانشآموزان شان را عاشقانه دوست دارند و تلاش می کنند مراقب آنها باشند. یکی از این معلمان تامی وادیل بود که حتی پس از مرگش هم به فکر دانشآموزان بود.
او معلمی بود که همیشه از دانشآموزهایش با عنوان «بچههای من» یاد می کرد و عاشقانه آنها را دوست داشت. وصیت جالب خانم معلم باعث شد تا روز خاکسپاریاش تبدیل به مراسمی برای نشاندن لبخند برصورت دانش آموزان محروم شود .
وادیل معلم مدرسه ابتدایی در ایالت جورجیا بود. او ماه گذشته به علت ابتلا به سرطان روده بزرگ تسلیم مرگ شد. اما دو هفته قبل از اینکه چشمهایش را برای همیشه ببندد به پسرش گفت دوست ندارد کسی در مراسم خاکسپاریاش گل بیاورد و از او خواست حتماً به این وصیت عمل کند تا روح مادرش در آرامش باشد.
وادیل از پسرش خواست یک کار مهم برای مادرش انجام دهد:
آدمهایی که به مراسم خاکسپاری میآیند، یک کوله پشتی بچه گانه پُر از لوازم التحریر و وسایل مورد نیاز دانشآموزان نیازمند با خود بیاورند. او دلش میخواست روز مرگش تعدادی از بچههای نیازمند لبخند بزنند و شاد شوند.
برد جانسون یکی از اقوام خانم معلم به خبرنگار سیانان میگوید: «او دقیقاً همین طور بود، معلمی مهربان و دلسوز که دانشآموزانش را بیشتر از خودش دوست داشت. او میخواست حتی پس از مرگ معلم باقی بماند. این زن چنین شخصیتی داشت و خوشحالم که پس از مرگش هم با نیکی از او یاد میشود. بچهها زود او را از دست دادند.»
در یکی از عکسهای مراسم خاکسپاری او در کلیسا، دوستان و اعضای فامیل و آشنایان دیده میشوند که با کوله پشتیهای رنگارنگ جلو کلیسا به صف ایستادهاند.
تصویری که غم و شادی توأمان را با هم دارد. آدمهایی که از صمیم قلب وصیت او را عملی کردند تا روح این خانم معلم هم لبخند بزند.
پل هالبروک، سخنگوی مراسم خاکسپاری، درباره این مراسم خاص به خبرنگار سیانان میگوید: «آن روز ما تقریباً 130 کوله پشتی پُر از وسایل موردنیاز دانشآموزان نیازمند دریافت کردیم. هر چیزی که یک دانشآموز برای تقریباً 6 ماه از سال تحصیلی نیاز دارد. البته هنوز افرادی هستند که کوله پشتی به دست به اینجا میآیند و آن را تحویل ما میدهند. امیدوارم آدمهای دیگری هم راه این خانم معلم را ادامه دهند.»
جانسون میگوید: «استقبال همکاران او نیز از این طرح ستودنی بود. نزدیک به 100 معلم با کوله پشتیهایی پُر از لوازم التحریر به کلیسا آمدند و با ما همدردی کردند و کولهها را تحویل دادند. آنها گفتند سعی میکنند از کار بزرگ این معلم برای دانشآموزان حرف بزنند تا بچهها خوب بودن را یاد بگیرند و به یاد هموطنان نیازمندشان باشند. حرفهایی که هر انسانی را آرام میکرد. میدانم این هدف تامی بود. او حتی پس از مرگ هم به ما درس انسانیت، معرفت و دوستی داد.»
تامی وادیل از مدتها پیش به سرطان روده بزرگ مبتلا شده بود، اما تلاش کرد تا مانع پیشرفت آن شود. این زن که 58 سال بیشتر عمر نکرد، آگوست سال قبل متوجه شد که بیماریاش برگشته و این بار بسیار پیشرفته است. او فهمید مدت زیادی زنده نمیماند، برای همین تصمیم گرفت نام نیکی از خودش به یادگار بگذارد.
او 25 سال بهعنوان معلم ابتدایی در مدرسه منطقه فورسایت فعالیت میکرد. بعد از اینکه پزشکان گفتند مدت زیادی از عمرش باقی نمانده است، تصمیم گرفت بازنشسته شود و ماههای آخر عمرش را کنار خانواده و دوستانش بگذراند. اما تا پایان عمر سعی کرد توجه اصلیاش به دانشآموزانش باشد. آنها قلب زندگی او بودند .
جانسون میگوید وقتی عکسهای مراسم خاکسپاری تامی را در شبکه اجتماعیام با دوستانم به اشتراک گذاشتم و آوازه تامی در جاهای مختلف طنینانداز شد با پیام فوقالعادهای نیز رو به رو شدم. «از سازمانی غیرانتفاعی تماس گرفتند و گفتند که کار آنها کمک به معلمان در نقاط مختلف جهان است. آنها گفتند که به خاطر کار فوقالعاده تامی میخواهند کولهپشتیهای بسیاری را به یاد و نام او در مدارس فقیرنشین در کشورهای مختلف جهان توزیع کنند و از کار خوب تامی با بچهها حرف بزنند. میدانم روح تامی نیز از شنیدن این خبر خوشحال شده است.»
ایران
گروه گزارش/
افتتاحیه بیست و نهمین المپیاد زیستشناسی امروز از ساعت 30 / 16 با حضور سید محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش، فاطمه مهاجرانی رئیس مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانشپژوهان جوان و قائم مقام کمیته ibo، اسماعیل خانی رئیس کمیته ibo و حضور دانش آموزان منتخب 70 کشور و مربیان آن ها و نیز خبرنگاران در محل همایش های هتل اسپیناس پالاس تهران برگزار شد .
در ابتدای این مراسم « فاطمه مهاجرانی » گفت: وجود چنین رویدادهایی محلی برای تضارب اندیشه، گفتوگو و ساختن عالمی سرشار از صلح و دوستی است.
سپس وزیر آموزش و پرورش به قرائت پیام رئیس جمهور پرداخت .
در این پیام آمده است :
" برگزاری نهمین المپیاد جهانی زیستشناسی را صمیمانه تبریک میگویم و برای همه شرکتکنندگان ارجمند و دستاندرکاران سختکوش آرزوی توفیق دارم.
این مجموعهای از سه ویژگی "هوش و استعداد "، "همت برجسته برای مطالعه و تحقیق در کار و تلاش" و "حوصله تحسین برانگیزی برای پیگیری و ممارست" است و نگاه عالمانه و حکیمانه به این ویژگیها، روشن میکند که همه آنها نعمت و روزی خداوند بزرگ است و لذا دانش و نخبگی را باید در راه خداوند برای خیربندگان خدا، ارزانی داشت و آن را در خدمت حال و آینده "جامعه ، ملت و کشور" قرار داد.
المپیاد جهانی زیستشناسی میدانی برای تبادل اندیشههای دانشآموزان در زمینه علمی زیستشناسی است و من امیدوارم میزبانی جمهوری اسلامی ایران در این المپیاد بزرگ علمی، فرصتی را فراهم آورد تا محیطی مناسب برای تبادلنظر کارشناسانه درباره کمیت و کیفیت آموزشی زیستشناسی در کشورهای عضو فراهم شود.
بدون تردید جوانان شرکتکننده در المپیاد جهانی میتوانند در این عرصه مهم بینالمللی، تلاش کنند. اهمیت رشته زیستشناسی و تواناییهای محققین و دانشمندان این رشته را برای حل مسائل آن مورد توجه قرار داده و در حد توان راهحلهای ممکن را ارائه دهند.
به وزیر محترم آموزش و پرورش توصیه اکید دارم برنامههای مشابه این رخداد مهم را در رشتههای دیگر علمی گسترش دهد و با میزبانی از شخصیتهای معتبر علمی جهان، دعوت از جوانان پرشور و علاقه مند کشورها، بسترهای لازم برای گفتوگو بین فرهنگها را میسر نمایند.
دولت جمهوری اسلامی ایران حضور تکتک جوانان و دانشآموزان شرکتکننده در المپیاد را میمون و مبارک میدارند و به همه آنان سرپرستان و معلمان آنان خوش آمد میگوید:
این فرصت را مغتنم شمرده و به همه شما جوانان نخبه و نوید دهندگان آینده روشن کشور توصیه میکنم خانه پر افتخار میهن را با نیروی فکر و عزم و اراده، به گونه ای بسازید که شایسته این ملت و این تاریخ پرافتخار باشد . اطمینان دارم با استفاده از استعدادهای برتر و ظرفیت های فراوانی که در کشور وجود دارد به جایگاه واقعی و شایسته خود دست خواهیم یافت.
حسن روحانی رئیس جمهور اسلامی ایران "
سپس « گروه رستاک » به اجرای موسیقی از اقوام مختلف ایرانی پرداخت که با استقبال و تشویق حاضران رو به رو شد .
در ادامه این برنامه حدودا 3 ساعته تیم های دانش آموزی از کشورهای مختلف به اجرای رژه دانش آموزی پرداختند که مورد توجه و تشویق حاضران همایش قرار گرفت .
زمانی که تیم المپیادی ایران به روی ِسن آمد بسیاری از حاضران به احترام این دانش آموزان از جای خود برخاسته و به تشویق آنان پرداختند .
نکته قابل
جهان معاصر، به سرعت در حال پولی شدن است. اگرچه در ابتدا پول برای تبادل در بازارها به وجود آمد، اما اکنون، از روابط بین دولت ها گرفته تا خصوصی ترین روابط صمیمانه بین افراد، همگی تحت تأثیر پول قرار دارند. در این جهان، فردی پیشانی خود را برای مدت معینی به یک شرکت تبلیغاتی می فروشد، مادری اسم فرزند خود را در ازای دریافت پول به یک شرکت تجاری می فروشد.
به نظر می رسد، بازار در حال بلعیدن جامعه است. به همین دلیل است که برخی جامعه ی معاصر را، «جامعه ی بازار» نامیده اند. سندل (1393) از نوعی «انقلاب خاموش» سخن می گوید که باعث شده است که طیِ سه دههی گذشته، بدون اینکه متوجه باشیم از یک «جامعهی دارای اقتصادِ بازار محور» به یک «جامعهی بازار محور» تبدیل شویم. در یک جامعهی بازارمحور، همه چیز به فروش گذاشته شده است و تمامی ارزش ها و کیفیت های اجتماعی در برابر کیمیای پول رنگ می بازند. در این جامعه پول بر جایگاه «خداوندگاری کالاها» تکیه کرده و بازار تعیّن بخش مناسبات اجتماعی است.
در سال 1993، دولت سوئیس پس از سال ها جست و جو برای یافتن مکان مناسب برای دفن زباله های هسته ای، روستای کوهستانی ولفاشتاین با جمعیت 2.100 نفری را که در مرکز سوئیس واقع شده است، به عنوان یکی از نقاط مناسب برای دفن این زباله ها، انتخاب کرد. گروهی از اقتصاددان برای بررسی میزان موافقت روستائیان با تصمیم دولت، به روستا اعزام شدند و پس از تشریح اهمیت مسئله و علت انتخاب نقطه مذکور، پیمایشی انجام دادند. مطابق نتایج این پیمایش، 51 درصد از ساکنین منطقه، بنابه حس «وطن دوستی»، با تصمیم دولت موافقت کرده بودند.
اقتصاددانان تصمیم گرفتند برای افزایش میزان موافقت روستائیان، یک مقرری سالیانه به عنوان مشوق به هر روستایی پیشنهاد دهند. پس از در میان گذاردن تصمیم فوق، طبق نتایج پیمایش و برخلاف انتظار پژوهشگران، میزان موافقت روستائیان با تصمیم دولت به 25 درصد کاهش پیدا کرد (سندل، 1393).
در واقع، پیشنهاد پول تمایل افراد برای دفن زباله های هسته ای در مجاورت روستای آنها را کاهش داد.
پرسش اساسی این است که به واقع علت اصلی کاهش تمایل روستائیان از 51 به 25 درصد چه بوده است؟
در پاسخ باید گفت، اگرچه اقتصاد، بخش مهمی از حیات اجتماعی را تشکیل می دهد، اما منطق و اصول اقتصادی، از تبیین بخش زیادی از حیات اجتماعی، ناتوان هستند. همه ی کنش های اجتماعی با سوگیری نفع شخصی، صورت نمی گیرند. اخلاق، مذهب، احساس، فرهنگ، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی نیز بر کنش های اجتماعی، تأثیرگذار هستند. برای نمونه، ارزش های اجتماعی نظیر وطن پرستی، نوع دوستی، ایثار و عشق، فراسوی اسکناس های کاغذی و فلزی قرار می گیرند. پیش از پیشنهاد پول به روستائیان، «حس وطن دوستی» و «وظیفه ی ملی»، ارزش هایی بودند که بیشینه ی روستائیان را، به قبول دفن زباله های هسته ای در مجاورت محل سکونت شان، علیرغم خطرات آن، واداشته بودند. در واقع، منطق حاکم بر موافقت اکثریت، مبتنی بر ارزش های اجتماعی بود، اما با ورود پول، این ارزش های اجتماعی زایل شدند و جای خود را به «منطق بازار» دادند.
دیگر پیامد اجتماعی تجاری سازی امر آموزش در ایران، شئ وارگی آن است که در نتیجه ی آن، آموزش، نه تنها از محتوا تهی می شود، بلکه تبدیل به کالایی برای عرضه در بازار می شود و به راحتی خرید و فروش می شود.
سندل (1393) در مثال جالب دیگری نشان می دهد که در ایالات متحده آمریکا برای افزایش میزان مطالعه کتاب های غیردرسی در مدارس، اقتصاددان ها طرحی اجرا کردند که مطابق آن، به دانش آموزان، در ازای مطالعه ی هر کتاب غیردرسی، مبلغی پول به عنوان جایزه پرداخت می شد. در ابتدا، آمار مطالعه کتاب افزایش پیدا کرد، اما در بلندمدت، علیرغم اینکه مشوق تعیین شده پابرجا بود، اما میزان مطالعه، به شدت کاهش پیدا کرد به گونه ای که از میزان قبل از آزمایش نیز پائین تر رفت. در واقع با ورود پول، نه تنها نتیجه ی مطلوب حاصل نشد، بلکه چیزی به نام "ارزش مطالعه ی کتاب برای خودِ کتاب" نیز، زایل گشت. این همان اتفاقی است که با تجاری سازی عرصه های اجتماعی، در یک جامعه روی می دهد.
وقتی فرایند تجاری شدن، امر آموزش را دربرمی گیرد، هدف تولیدکننده دیگر نه ضرورتاً تولید ارزش مصرفی، بلکه تولید ارزش مبادلهای است؛ یعنی منطق کسب سود، هم از سوی تولیدکننده (ارائه دهنده ی خدمات آموزشی) و هم از سوی خریدار (دریافت کننده ی خدمات آموزشی) پذیرفته و عملیاتی می شود. در این بین، نه تنها، ارزش علم زایل می شود بلکه نابرابری در دسترسی به خدمات نیز به وجود می آید. مثال ها از منبع زیر ذکر شده اند:
سندل، مایکل (1393)، آنچه با پول نمی توان خرید: مرزهای اخلاقی بازار ، ترجمه حسن افشار، تهران ، نشر مرکز.
شبکه جامعهشناسی علامه
گروه اخبار/ تحقیقات جدید نشان میدهد باهوشترین کودکان افرادی نیستند که زیاد کتاب میخوانند بلکه کودکانی هستند که "پیانو" مینوازند.
گروه گزارش/
امروز سه شنبه 19 تیرماه نشست خبری « فاطمه مهاجرانی » رئيس مركز ملي پرورش استعدادهای درخشان و دانشپژوهان جوان با موضوع تشريح برنامههای المپياد جهانی زيست شناسی 2018 برگزار شد.
« صدای معلم » در این نشست پرسش هایی را مطرح کرد .
بخش نخست این پرسش و پاسخ تقدیم شما می شود .
کشور استونی، کشوری کوچک در اروپای شرقی با جمعیتی بالغ بر یک میلیون و سیصد هزار نفر است. این کشور هم اکنون از نظر اقتصادی رتبه بالایی ندارد اما سودایی در سر دارد!
این کشور پایه توسعه خود را بر آموزش بناگذاشته و توانسته اولین موفقیت هایش را به رخ دنیا بکشد. آموزش این کشور از سال ۲۰۰۶ رشد چشمگیری در نتایج آزمون های بین المللی کسب کرده، به طوری که در آزمون اخیر PISA، توانسته رتبه اول اروپا را کسب کرده و از فنلاند هم بالاتر بایستد.
شاخص های دیگر هم به دنبال این توسعه در حال رشد هستند، به طوری که پیش بینی می شود این کشور در سال های آینده توسعه چشمگیری را تجربه کند.
شور و شوق مردم برای پیشرفت و نگاه شان به آینده را به وضوح می توان در رفتار سخت کوشانه و جمعی آن ها دید.این در حالی است که تا سی سال پیش، حتی نیازهای غذایی اولیه در این کشور جیره بندی بود. برای مثال تا سی سال پیش، تلفن در این کشور، کالای لوکسی به حساب می آمد.در حالی که همه توجه ها به سیستم آموزشی فنلاند هست، تجربه کشور استونی می تواند درس های مفیدتری برای سیستم آموزشی کشورهایی مانند کشور ما داشته باشد.
مهم ترین دلیل، وضعیت اقتصادی-اجتماعی نه چندان مطلوب خانواده های استونیایی و دستمزد پایین معلمان نسبت به فنلاند است. محققان مختلف، یکی از دلایل پیشرفت سیستم آموزشی فنلاند را وضعیت اقتصادی و اجتماعی مناسب خانواده ها می دانند. هر چند این دلیل، یک دلیل مهم و واضحی برای پیشرفت آموزش به حساب می آید اما تجربه کشور استونی نشان می دهد که این دلیل، نمی تواند تنها دلیل باشد.
در خلال گفت و گوهایم با استادان و معلمان و بازدید هایم از مدارس استونیایی، دلایل مختلفی را برای توضیح این پیشرفت یافتم، از جمله: برنامه مند بودن دولت برای توسعه آموزش و دیدگاه توسعه بر پایه آموزش، معلمان باکیفیت، فعالیت های فوق برنامه و متنوع برای دانشآموزان، پوشش کودکان پیش از دبستان در برنامه های غنی از بدو تولد، و سخت کوشی همه، چه معلم، چه دانش آموز و چه خانواده ها...
جست و جو و تامل در این تجربه ها، می تواند درس های ارزشمندی برای سیستم آموزشی ایران داشته باشد.
کانال دکتر سعید صفایی موحد