امروز 19 اسفند 1398 هجری شمسی برابر با 14 رجب 1441 هجری قمری، 9 مارس 2020 میلادی و 13 آدار 5780 تاریخ تقویم عبری- یهودی است. طبق تقویم اخیر و مندرجات یکی از مهمترین کتب عهد عتیق؛ یعنی کتاب اِستِر، این روز، سالروز حادثه و واقعهای بسیار مهم در تاریخ قوم یهود، شرق میانه و شرق نزدیک است. هماکنون در بین تمامی یهودیان جهان به ویژه یهودیان ساکن سرزمینهای اسلامی از جمله فلسطین اشغالی (اس.را.ئیل) و ایران، این روز به عنوان یکی از مهمترین اعیاد تاریخی- مذهبی یهودیان، با شکوه تمام گرامی داشته شده و آئینهای شادمانی متعدد و متنوعی در آن برگزار میشود. این عید بزرگ برای یهودیان، عیدی است موسوم به «پوریم» یا «فوریم». طبق مندرجات کتاب استر، «پوریم» به معنای قرعه است. قرعهای که هامان؛ وزیر خشایارشا برای تعیین روز تنبیه یهودیان انداخته بود و نه تنها موفق به این کار نشد، بلکه جنگ مغلوبه شده و هامان و منسوبین وی و همچنین تمامی اقوام و افرادی که میخواستند به تدبیر و زعامت هامان بر علیه یهودیان قیام و اقدام کنند، به دم تیغ سپرده شدند.
چنانکه میدانیم، حکومتی که در تاریخ به هخامنشیان موسوم و مشهور است، حکومتی برآمده با یاری و برای یاری یهودیان است. اگر چه کیفیت واقعی ظهور و استقرار این حکومت علیرغم دادهها و برساختههای تاریخی شرقشناسان عمدتاً یهودی، هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد، قدر مسلم این است که مهمترین دغدغه و اقدام بنیانگذار این حکومت یعنی کوروش که از طرف شرقشناسان و یهودیان، لقب «کبیر» دریافت کرده است، خلاص کردن یهودیان از اسارت بابل و بازگرداندن آنان به همراه تابوت و شمعدان و سایر اشیاء مقدس یهودیان به اورشلیم به همراه رهبران و انبیای خودخواندهی آنان بود که شرح تمامی این وقایع در تورات آمده است.
واقعیت این است که ظهور کوروش و حکومت هخامنشی، به آن صورت بدون پیشینه و کاملاً خلقالساعه، تنها میتواند صورت و شکل یک هجوم داشته باشد وگرنه ظهور و تأسیس یک دولت و حکومت فراگیر و سراسری با قلمروی وسیع، طبق قواعد اجتماعی و منطق تاریخی نیازمند پیشینه و پیشنیازهای بسیار حیاتی و البته زمانبر است تا یک حکومت برآمده از دل یک اجتماعِ نائل شده به مرحلهی شهرنشینی پس از پشت سر گذاشتن دوران کوچروی و روستانشینی، از شکل خاندانی به یک حکومت محلی تبدیل شده و پس از طی پروسهای طولانی و منطقی به یک حکومت فراگیر به شکل یک امپراطوری درآید و تجربهی تاریخی- سیاسی و انباشت این تجربه در چندین نسل همراه با انباشت سرمایه و امکانات مادی، آن حکومت محلی را به آن حد از توان و امکان برساند که قادر به ادارهی یک قلمرو وسیع بشود؛ اما ما در مسئلهی ظهور حکومت موسوم به هخامنشیان، هیچ یک از این پیشینهها و پیشنیازها را مشاهده نکرده و هیچ پیشینهای از این حکومت در منطقهی فارس (که میگویند محل ظهور این حکومت است) مشاهده نمیکنیم و تمامی آثار و پیشینهی تمدنی پیش از هخامنشی که مطالعات باستانشاسی در آن منطقه به ما معرفی میکنند، کوچکترین ارتباطی با این حکومت و شخص کوروش ندارند بلکه متعلق به تمدنهای بسیار غنی و ارزشمند مرتبط با فرهنگ و تمدنهای عظیم بینالنهرین به ویژه در عصر آهن از جمله تمدن عیلاماند که با فرارسیدن دورهی منسوب و موسوم به هخامنشیان، حیات تمدنی آنها پایان گرفته است.
بدین ترتیب ظهور کوروش کاملاً داستانوار و بدون هیچگونه پیشینه و اثری تمدنی متعلق به قوم یا خاندان او اتفاق میافتد و البته این عارضه تنها شامل حال کوروش و هخامنشیان نمیشود بلکه بسیاری از وقایع و تحولات منقول در تاریخ ایران، بدون استنادگاه عینی و مادی تنها به صورت داستانهایی آمدهاند که گویی در خلأ اتفاق افتادهاند اما واقعیت منطقی این است که هیچ واقعه و تحول تاریخی در خلأ اتفاق نمیافتد و تمامی وقایع، حوادث و تحولات بزرگ تاریخی باید رد پایی برای عرضه به آیندگان بر روی یا زیر خاک داشته باشند چنانکه تمدنهای بزرگ عصر آهن منطقه، این چنین رد پا بلکه رد پاهای بسیار بزرگ از خود بر جای گذاشتهاند و قسمت کشف شدهی این رد پا و آثار تمدنی توسط کشفیات باستانشناسی، تنها قسمتی ناچیز از این آثارند و بخش اعظم این آثار هنوز به صورتی کاملاً مهجور در زیر خاکهایی قرار دارند که دستخوش غارت و تخریب بیامان قاچاقچییان و سوداگران فرهنگ و غارتگران تاریخ و تمدن است.
بنابراین از نظر یک محقق جویای منطق در تاریخ، ظهور هخامنشیان از دو حالت نمیتواند خارج باشد؛ یا به کلی افسانه و داستان است و یا تنها یک هجوم ناگهانی و مخرب و گذراست که چون بادی ویرانگر و گزنده ناگهان وزیدن میگیرد و بدون اینکه آثار تمدنی قابل توجهی که نشان از وجود و استقرار یک دولت و تمدن درازمدت و بومی داشته باشد، از خود به جا بگذارد، در افق تاریخ گم میشود و مهمترین و مهمترین و غیر قابل انکارترین سند این ظهور ناگهانی و عدم استقرار دراز مدت به عنوان یک دولت و تمدن، نیمهکارگی اولین مقر حاکمان هخامنشی یعنی بنای موسوم به تخت جمشید در اطراف شیراز است.
اکنون به برکت و استناد بررسی بسیار دقیق و جدیای که برای اولین بار ناصر پورپیرار در مستند تختگاه هیچکس، انجام داده و عرضه نمود، تردیدی نداریم که سازندگان تخت جمشید، بنای این مجموعه قصرهای سلطنتی را با بلندپروازی تمام آغاز نموده اما آن را به پایان نبردهاند و کار در نیمهراه رها شده است و این واقعیت مهم و کلیدی تاریخی، این سؤال را پیش میآورد که اگر تخت جمشید به عنوان اولین مقر سلاطین هخامنشی به سقف نرسیده و نیمهکاره مانده است، پس پادشاهان این دولت پرآوازه کجا مستقر بوده و قلمرو افسانهای خود را از کجا اداره کردهاند؟
این نکته نیر حائز کمال اهمیت است که بنای تخت جمشید، بنایی منفرد در میان و بر روی آثار تمدن عیلام است و هیچ اثری از یک محوطه و استقرارگاه شهری در اطراف آن که طبیعتاً کاخ و قصر پادشاه باید در قلب یک چنین استقرارگاه شهری قرار داشته باشد، وجود نداشته و ندارد. این نکات دارای ارزش باستانشناختی را از آن رو آوردم تا به این مهم رهنون باشند که ظهور و استقرار دولت هخامنشی، با مندرجات تورات بسیار همخوانتر است تا داستانهای تاریخیای که شرقشناسان با استناد به منابعی ناشناس و نامعتبر سرهم کرده و به گوش ما خواندهاند و جالب اینکه این شرقشناسان اکثراً یهودی و کاملاً عالم و واقف به تورات، این کتاب و منبع مهم را از میان منابع تاریخنویسی دورهی موسوم به هخامنشی، تقریباً کنار گذاشته و مجموعهای از منابع کاملاً نامعتبر و افسانهوار منسوب به یونانیان را جایگزین آن کردهاند زیرا تورات چهرهای از کوروش و هخامنشیان عرضه میکند، کاملاً متفاوت از آنچه شرقشناسان و پیروان و مقلدین وطنی آنان تا به امروز به ما تلقین کردهاند و همچنین دربارهی کیفیت ظهور کوروش و هخامنشیان نیز روایتی متفاوت از آنچه تا به امروز به ما آموخته و در اذهان متحجر ما حک نمودهاند. چهره و روایتی که اولاً؛ به هیچ وجه مطابق میل و منافع تاریخی و امروزین یهودیان نبوده است، ثانیاً؛ با سیاستهای کلان استعماری استعمارگران مسیحی و یهودی در شرق میانه و ایران از جمله در بخش تاریخسازی و هویتتراشی برای ملل و اقوام شرق میانه، در تضاد بوده است. بنابراین تمام تلاش خود را برای ارائهی چهرهای تمدنساز از کوروش و هخامنشیان به کار گرفته و در این راه از تحریف و جعل و دروغ نیز هیچ ابایی نداشته و ندارند.
تورات، ظهور ناگهانی و خلقالساعهی هخامنشیان در افق تاریخ را به عنوان عاملی برای نجات قوم یهود از اسارت بابل معرفی میکند و شخص کوروش را تا حد پیامبران بنیاسرائیل تقدیس و تکریم کرده و از طرف خدای قوم یهود (یهوه) به او لقب بسیار بزرگ «مسیح قوم من» اعطا میکند.
طبق مندرجات تورات، کوروش با همدستی رهبران قوم یهود که به همراه قوم خود به صورتی فلاکتبار در بابل در اسارت به سر میبردند، به آنجا لشکرکشی کرده و با نابود کردن این تمدن، یهودیان را از این فلاکت و اسارت نجات میدهد؛ اما اینکه مسقطالراس، زادگاه و وطن کوروش و قوم و لشکر او کجا بوده است، اطلاعات دقیقی عرضه نمیکند و تنها در تهدیدها و هشتارهایی که به صورت پیشگوییهای انبیای بنیاسرائیل به بابل نهیب میزند، اشاره میکند که قومی از شمال به این سرزمین حمله کرده و آن را ویران و نابود خواهد کرد و به حیوانات و زنان و کودکان آن نیز رحم و ابقا نخواهد کرد. بر اساس این پیشگوییها (اگر بتوان به آن استناد کرد) و حادثهی هجوم کوروش به بابل که موجب نابودی این تمدن و رهایی یهودیان از اسارت بابل شد، میتوان جغرافیای ظهور کوروش و هخامنشیان را در منطقهای در شمال آناتولی و بینالنهرین جست و جو کرد و البته این مسئله، مسئلهای قابل تحقیق و بحث و بررسی است؛ اما در اینکه کوروش و قوم او، یکی از اجتماعات کوچرو استپنشین بودهاند، تردیدی وجود ندارد زیرا کیفیت ظهور این چنین ناگهانی در افق تاریخ و ناپدید شدن در آن به همان سرعت، تنها متعلق به سبک معیشت و ساختار اجتماعی ایلات کوچرو است که رد پای تمدنی بر خاک ندارند و تنها بقایای مادی از حیات اجتماعی آنان، قبور و مدفن بزرگان آنان است که در مورد هخامنشیان، این قبور نیز وجود ندارند و تعداد معدودی از قبور موجود و منسوب به پادشاهان هخامنشی از جمله آرامگاهی که به کوروش منسوب کردهاند، هیچ ارتباط منطقی با هخامنشیان ندارد چنانکه آرامگاه منسوب به کوروش، بنایی است با هویت نامعلوم که در طول تاریخ به قبر مادر سلیمان مشهور بوده است و شرقشناسان طی پروژهی تاریخسازی برای هخامنشیان، این قبر را بدون هیچ دلیل مستند و منطقی، قبر کوروش معرفی کردهاند و دیوید آستروناخ نیز بر روی قطعهزمینی زراعی و شخم زده، قصری کاریکاتوروار و خالی از هر گونه منطق و اسلوب معماری برای کورش برپا کرد و آن را مرکز زمین اعلام کرد.
حادثهی «پوریم» نیز بخشی از روایت تاریخی تورات از ظهور و استقرار تحمیلی هخامنشیان به عنوان عاملان و سرنیزهداران متحد یهودیان است و دارای چنان اهمیتی در تاریخ قوم یهود است که انبیای این قوم، بخشی از کتب مقدس خود را با عنوان «کتاب استر»، به شرح این واقعه اختصاص دادهاند. خلاصهی واقعه چنین است که در دوران حکومت خشایارشا اقوام و اجتماعاتی که از جمله در شوش، از استیلای هخامنشیان و یهودیان بر منطقه ناراضی بودند، برای برانداختن این استیلا، با یکدیگر هاهنگی کرده و به زعامت هامان؛ وزیر خشایارشا، به این تصمیم میرسند که در روزی مشخص که هامان به قید قرعه تعیین میکند، قیام نموده و یهودیان را قلع و قمع کنند؛ اما استر؛ معشوقهی یهودی خشایارشا از این ماجرا خبردار شده و به یاری پسر عمویش؛ مردخای، خشایارشا را از این جریان مطلع میکنند و سرانجام حکم قتل عام مخالفان یهود و آنانی را که قصد برانداختن استیلای یهود بر منطقه را داشتهاند، از خشایارشا میگیرند و فرامینی ممهور به مهر پادشاه به همهی کارگزاران و یهودیان مناطق مختلف میفرستند و سرانجام در روز سیزدهم ماه دوازدهم عبرانی (آدار) این قتل عام را آغاز میکنند و در عرض چند روز این مأموریت خونبار را با موفقیت به پایان میرسانند و تمامی مخالفان خود را با بیرحمی تمام از دم تیغ میگذرانند و پیش از همه نیز هامان و پسرانش را با خشونت تمام اعدام میکنند. کتاب استر، تعداد کشته شدگان در این قتل عام خونین را 77000 نفر اعلام میکند که در زمان خود رقم بسیار بزرگ و قابل توجهی است و اگر واقعاً چنین تعدادی کشته شده باشند، برای برانداختن تمامی تمدنهای آن روز منطقه کاملاً کافی است. پس از پایان قتل عام و باقی نگذاشتن کوچکترین اثری از مخالفان استیلای خشایارشا و یهودیان بر منطقه، یهودیان در سراسر منطقه جشنی بزرگ به مناسبت این پیروزی بزرگ و خونین برگزار میکنند که در تاریخ قوم یهود به جشن «پوریم» مشهور است و امروزه نیز یکی از اعیاد بزرگ یهودیان در سراسر جهان است و به منزلهی عید تجدید بقا و حیات یهودیان با تمامی تقدس و شکوه گرامی داشته میشود و هنوز هم از پی دو هزار و اندی سال، شیرینی «هامانتاش» (گوش هامان) به عنوان نماد تنبیه سخت مخالفان یهود، سرو میشود.
نکتهی جالبی که در واقعهی پوریم کتاب استر مندرج است، تأکید چندین و چند بارهی کتاب به دستور بر عدم غارت اموال است و جابهجا تأکید میشود که دستور داده شد تا کوچکترین غارتی از اموال کشتهشدگان صورت نگیرد و صورت نگرفت و این همه تأکید متعدد در شرح ماجرای پوریم به دستور عدم غارت و اجرایی شدن این دستور، نکتهای بسیار جالب و قابل توجه، تأمل و تحقیق است.
حال در یکسو این روایت کتاب استر را داریم. روایتی خوفناک و البته با خونسردی تمام به عنوان مشیت الهی از قتل عامی سراسری از مخالفان استیلای هخامنشیان و قوم یهود بر منطقه بدون انجام هیچگونه تاراج و غارت اموال.
در سوی دیگر، کاوشهای باستانشناسی انجام شده در منطقه به ویژه مناطق جنوب قفقاز، شرق آناتولی، بینالنهرین و آذربایجان، نشانگر این است که وقوع یک سلسله هجوم ناگهانی دامنهدار و بسیار خشونتبار در میانهی هزارهی اول قبل از میلاد (عصر آهن II)، موجب نابودی کامل استقرارگاهها و محوطههای باستانی بسیاری شده است. محوطهها و استقرارگاههایی که در اوج ترقی تمدنی بودهاند، استقرارگاههایی دارای برج و بارو وحصارهای گاهاً بسیار عظیم و معماری شهری پیشرفته و پیچیده و صنایع سفالی و فلزی بسیار پیشرفته. استقرارگاههایی که به آن درجه از تولید مازاد بر مصرف، ارزش افزوده و انباشت سرمایه و ثروت رسیده بودند که بتوانند از محدودهی قلعه- شهر خود خارج شده و گسترش یابند. در داخل محدودهی نابود شدهی این قلعه- شهرها یک حیات اجتماعی- اقتصادی صلحآمیز و منظم با سیستم مدیریتی هوشمندانه و در حال ترقی کاملاً قابل مشاهده و مطالعه است.
مطالعات باستانشناسی به وضوح اثبات میکنند که این قلعه- شهرها دارای سازمان و گروههای اجتماعی مشخص، گروهها و به احتمال زیاد طبقات اجتماعی، تقسیم کار و اصناف متخصص در زمینههای گوناگون به ویژه صنعتگران سازندهی لوازم مصرفی و تجملی سفالی و فلزی (عمدتاً مفرغ و به میزانی کمتر آهن) بودهاند. ترقی این قلعه- شهرها به ویژه از نظر صنایع فلزکاری و فلزگری و ریختهگری حقیقتاً حیرتآور است و آثار و بقایای تمدنی آنان حتی امروز نیز چشم هر بینندهی آگاهی را خیره میکند و جام طلای کشف شده از محوطهی حسنلو، نمادی از این اوج جوانمرگ شده است. چنانکه اشاره کردم، اکثریت مطلق این قلعه- شهرها بر اثر هجومی بسیار خشونتبار و وحشیانه نابود و تخریب شده و ساکنان آنها نیز قتل عام شدهاند.
یکی دیگر از اصلیترین ویژگیهای انهدام در این محوطهها، آتشسوزی است. این قلعه- شهرها به طرزی غیر قابل باور طعمهی حریق شدهاند چنانکه با پایان این آتشسوزیها، چیزی جز تلی از خاکستر در داخل حصار آنها باقی نمانده است. تلی از خاکستر و آوار بر روی جنازههایی که دقیقاً همانطور که کشته شدهاند، در مقتل خود باقی ماندهاند، بدون کوچکترین تغییر یا تدفینی.
یک نکتهی بسیار جالب توجه دیگر در این قلعه- شهرهای کاملاً منهدم شده، غارت نشدن اموال است و همان طوری که جنازههای تمامی کشته شدگان از زن و مرد و کودک و پیر و جوان، در جای خود دست نخورده زیر آوار مدفون شدهاند، تمامی اموال این محوطهها نیز در همان صحنهی قتال و تخریب به صورت پراکنده و اکثرا صدمه دیده بر اثر هجوم و تخریب و حریق، فرو ریخته و برای باستان شناسان از پی بیش از دو هزاره، به همان شکل و حال باقی ماندهاند. غمانگیزترین، بکرترین و در عین حال دقیقترین تصاویر این قتل عام و تخریب و حریق و انهدام را در محوطههای کارمیربلور (در نزدیکی ایروان) و حسنلو مشاهده میکنیم و جهت اطلاع از جزئیات آنها میتوانید به گزارشات باستانشناسان از کشفیات حسنلو و کارمیربلور مراجعه کنید. به ویژه پیوتروفسکی، باستانشناس برجسته و کاشف قلعه- شهر کارمیربلور که گزارش کشف این محوطه را در کتاب موسوم به «اورارتوها»، برای عموم عرضه کرده است، توصیفات بسیار استادانه و دقیقی از این صحنههای انهدام عرضه کرده است. تصاویر دهشتناکی که موی بر اندام آدمی سیخ میکند. همچنین است وضعیت سایر محوطههای نابود شده و اکثرا موسوم به اسامی بامسمایی از قبیل «کول تپه» (تپهی خاکستر) و «یانیق تپه» (تپهی سوخته) و «قره تپه» (تپهی بزرگ یا تپهی سیاه) در زبان ترکی و اصطلاح مشهور «تپه سوخته» در زبان فارسی در این مقطع تاریخی که البته دربارهی همهی آنها گزارشهای دقیقی مانند حسنلو یا کارمیربلور تهیه و منتشر نشده است.
قدر مسلم این است که این هجوم و انهدام ناگهانی و سراسری به حیات این تمدنهایی که در حال شکوفایی و توسعه بودند، پایان داده و آغاز عصری تاریک و خلائی بزرگ را در منطقه رقم زده است که شرقشناسان در دو سدهی اخیر آن را با تواریخ داستانوار هخامنشی و اشکانی و ساسانی پر کردهاند.
حال سوالهای اساسی و مهمی پیش میآید، مانند؛ این قلعه- شهرهای متمدن متعلق به چه کسانی بودهاند؟ نابود کنندگان این محوطهها و قلعه- شهرها واقعاً چه کسانی بودهاند؟ علت یا علل این هجوم و اعمال خشونت بیحد و حصر چه بوده است؟ انگیزه یا انگیزههای مهاجمینی که این چنین با خشونتی غیر قابل باور این تمدنها را نابود کرده و حتی بر حیوانات آنها نیز ابقا نکردهاند، چه بوده است؟ چرا هیچ غارتی از اموال بسیار ارزشمند آنها صورت نگرفته است؟ و صدها سوال بیجواب دیگر که جست و جوی جواب برای آنها نیازمند عزمی ملی و ارادهای مستقل از شرقشناسی و تاریخسازی و تاریخنویسی استعماری است که هنوز وجود ندارد.
ناصر پورپیرار، اولین کسی است که این انهدام سراسری و بسیار خشونتبار و تمدنسوز در عصر آهن (II) را به عنوان یک سوژه و واقعهای تاریخی مورد توجه و مداقهی جدی قرار داده و با مندرجات تورات به ویژه کتاب استر و پروژهی «پوریم» پیوند میزند و مبدع نظریهای جدید در تاریخشناسی ایران و منطقه میشود که واقعهی پوریم را به عنوان واقعهای تاریخی، عامل انهدام و انحطاط تمدن در منطقه میداند که موجب آغاز یک انحطاط و رکود تمدنی تمامعیار 22 قرنه در منطقه شده است. 22 قرنی که از نظر وی، کوچکترین رد و اثری از تمدن در آن مشاهده نمیشود و حتی یک محوطهی تاریخی- تمدنی مانند قلعه- شهرهای عصر آهن برای عرضه ندارد و لبریز از جنب و جوشها، تحولات و آمد و رفت و هجومهایی است که تنها بر روی کاغذ وجود دارند و اثری از آنها بر روی یا زیر خاک مشاهده نمیشود و شرقشناسی استعماری- یهودی با هدف پنهان کردن ابعاد و آثار و پیامدهای شوم و تمدنسوز فاجعهی «پوریم» که تمدنهای بزرگ و درخشان مناطق شرق میانه و نزدیک را از بین برده و آنها برای قرنهای متمادی به قبرستانی سوت و کور تبدیل نمود، ساخته و پرداخته و به خورد ما دادهاند.
من خود با توجه به تحقیقاتی که در این زمینه داشتهام، در وقوع آن انهدام سراسری و از بین رفتن قلعه- شهرهای متمدن منطقه به طور کامل، تردیدی ندارم. اما اینکه؛ نابود کنندگان خشن این تمدنها چه کسانی بودهاند؟ پیامدهای این انهدام سراسری واقعا در چه حد بوده؟ کیفیت خلأ تمدنی حاصل از نابودی این تمدنها چگونه بوده؟ آیا این انهدام سراسری واقعاً بر اثر همان واقعهی پوریم مندرج در کتاب استر تورات و به دست یهودیان و هخامنشیان صورت گرفته؟ و سوالات مشابه و متعدد دیگر مسائلی هستند که برای جست و جوی جواب آنها نیازمند تحقیقات مستقل وطنی هستیم که متاسفانه عزمی برای انجام این مهم دیده نمیشود.
در ادامه میتوانید جزئیات کامل حادثهی «پوریم» را از کتاب استر و تفسیر آن مطالعه نمائید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروز هشتم مارس، روز جهانی زن است. زنان جامعه ما می خواهند با مردان برابر شوند، در همه چیز؛ از جمله در فرصت های تحصیلی، اشتغال، ازدواج و برخورداری از تمام مزایای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی. از همین رو می کوشند تا ثابت کنند تفاوت آنها با مردان حداکثر مربوط به امور بیولوژیک است نه سایر موارد، چرا که سایر تفاوت ها را نوعی "برساخت اجتماعی " و ناشی از حضور فرهنگ مردسالار و ساختارهای سلطه می دانند.
تا اینجا قضیه کاملا منطقی به نظر می رسد چون تا آزادی منفی و سلبی محقق نشده و زنجیرهای بسته شده بر دست و پای زنان گسسته نشود نمی توان به آزادی مثبت و ایجابی زنان امیدوار بود. ولی ایراد کار آن جاست که نمی توان حدیقفی برای این نابرابری و اتمام آن تصور کرد.
در دیالکتیک ارباب و بنده ی هگل، اصالت با ارباب است چرا که عمل او از نوع " کنشی " می باشد و ابتکار عمل با اوست، میدان بازی را طراحی و قوانین آن را تعریف می کند ولی عمل بنده " واکنشی" به رفتار ارباب می باشد، می کوشد تا ارباب را نفی کند در حالی که همزمان او را به عنوان دشمن خود به رسمیت می شناسد و در زمینی بازی می کند که او قوانین اش را طراحی کرده است. لذا همواره نقشی فرعی را ایفا می کند، و چشم به تک ارباب دارد تا پاتکی را به اجرا گذارد.
به نظرم باید جنبش زنان به جای بازی کردن در زمین مردان و تلاش برای شبیه شدن به آنها در همه عرصه ها ، زمین بازی خود را طراحی کند تا از اصالت لازم برای تداوم جنبش خود برخوردار شود.طراحی این زمین بازی باید موارد زیر را مورد توجه قرار دهد:
زنان و مردان مکمل یکدیگرند بنابراین نقص یکی به معنای کمال دیگری نیست. دو طرف باید در یک تعامل هم افزا نقایص یکدیگر را برطرف کنند. لطافت زندگی هم در آمیزشی از زنانگی و مردانگی است. زنانگی واجد امتیازاتی است که مردان از آنها بی بهره اند. تشبه جستن به مردانگی از سوی زنان صرفا آنها را دنباله رو مردان می سازد!
بیشترین خشونت علیه زنان، نه از سوی مردان بلکه از سوی خود زنان تئوریزه می شود! همان اندیشه ای که با شعار حفظ شان و منزلت، زنان را خانه نشین می خواهد و آن ها را از مشارکت اجتماعی منع می کند. اتفاقا در این زمینه مردان بسی بیشتر مدافع حضور اجتماعی و اقتصادی زنان هستند. تهاجم بیش از پیش زنان به مردان برای احقاق حقوق شان فقط می تواند موجب راندن مردان به دام تفکراتی شود که از زنان به مثابه جنس دوم دفاع می کنند!
بسیاری از مصادیق خشونت علیه زنان نه ناشی از مردان، بلکه ناشی از ساختارهای مردسالارانه است. ساختارهایی که اصلاح آنها مستلزم جلب همکاری بخشی از مردان دموکراسی خواه جامعه است. این چنین است که مطالبه دموکراسی بر حقوق زنان اولویت می یابد؛ دموکراسی می تواند با افزایش برابری سیاسی منجر به افزایش برابری حقوقی شود!
نکته پایانی:
برخی از اندیشمندان سیاسی معتقدند که برای کاهش خشونت در سطح بین المللی، زنان باید بیش از پیش در سطوح فوقانی تصمیم گیری های جهانی سهیم شوند. این از همان مقوله هایی است که می تواند به گسترش نقش و سهم زنان در عرصه های سیاست و قدرت بینجامد بدون آنکه لزوما با ویژگی های زنانگی از سوی زنان وداع یا انکاری صورت پذیرفته باشد. زنان می توانند طراح میدان هایی باشند که مردان هم در آن بازی کنند!
کانال مهران صولتی
شهر نوگالس (Nogales) با حصار و فنسی به دو قسمت تقسیم شده است. اگر کنار این فنس بایستید و به سمت شمال نظری بیاندازید شهر نوگالس در ایالت آریزونا را خواهد دید که در منطقه سانتاکروز واقع شده است. درآمد میانگین سالانه هر خانوار در این شهر حدود 30000 (سی هزار) دلار است. بیشتر بچهها (تینایجرها) در مدرسه حضور دارند و بیشتر بزرگترها دبیرستان را تمام کردهاند. علیرغم بحث و جدلهایی که مردم در خصوص اشکالات نظام بهداشت و مراقبت امریکا می کنند، جمعیت این شهر نسبتا از سلامت کامل برخوردار است و عمر متوسط و امید به زندگی آنها بر اساس استانداردهای جهانی بالاست. بیشتر ساکنین بالای 65 سال سن دارند و به خدمات بهداشتی دسترسی دارند. این تنها یکی از خدمات متعددی است که دولت مهیا کرده است و مردم خدماتی از قبیل برق، تلفن، شبکه فاضلاب، بهداشت عمومی، شبکه راه ها که آنها به شهرهای دیگر و سایر نقاط ایالات متحده مرتبط میسازد و بالاخره برقراری نظم عمومی و رعایت قانون و ضابطه را چیزی بسیار عادی تلقی میکنند. مردم نوگالس در ایالت آریزونا میتوانند بدون ترس از جان و سلامتی و بدون واهمه مداوم از سرقت یا مصادره مال یا عوامل دیگر که ممکن است برای سرمایهگذاری و کاسبی آنها یا خانههایشان خطری داشته باشد میتوانند بگردند و فعالیتهای روزانه خود را انجام دهند. ساکنین شهر نوگالس در آریزونا به همان نسبت با تمام ناکارآمدی و فسادی که ممکن است هر از چندی رخ دهد دولت را به صورت عادی و پیش فرض نماینده و عامل خود میدانند. آنها میتوانند از طریق رایگیری شهردار، نمایندگانشان در کنگره یا سناتورهایشان را عوض کنند. مردم شهر در انتخابات ریاست جمهوری برای تعیین اینکه چه کسی سکان رهبری کشورشان را به دست خواهد گرفت شرکت میکنند. دموکراسی طبعیت ثانویه آنها را تشکیل میدهد.
زندگی در بخش جنوبی فنس یعنی تنها چند متر آن طرفتر نسبتا متفاوت است و در مسیری دیگر در جریان است. در حالی که ساکنین نوگالس در ایالت سونورا که بخشی مرفه نشین از مکزیک محسوب می شود زندگی میکنند. میانگین درآمد هر خانوار حدود یک سوم هر خانواده در نوگالس ایالت آریزوناست. بیشتر افراد بزرگسال در شهر نوگالس در ایالت سونورا در مکزیک دیپلم دبیرستان ندارند و بیشتر بچهها و تینایجرها در مدرسه حضور ندارند. مادران مجبورند نگران میزان بالای مرگ میر نوزادان خود باشند. شرایط پایین بهداشت عمومی به این معنی است که ساکنین نوگالس در ایالت سونورا طول عمر کمتری دارند و به اندازه ساکنین همسایه شمالی خود عمر نمیکنند. آنها به امکانات رفاهی کافی هم دسترسی ندارند. جادهها در بخش جنوبی حصار در شرایط نامطلوبی قرار دارد. وضعیت برقراری نظم و رعایت قوانین تعریف چندانی ندارد و در وضعیت بدتری است. آمار جرم و جنایت بالاست و شروع یک فعالیت تجاری ریسک بالایی دارد. برای شروع یک کسب و کار نه تنها ریسک دزدی و سرقت وجود دارد بلکه کسب مجوزهای لازم و باج دادن و چرب کردن سبیل مقامات برای شروع یک کاسبی کار آسانی نیست. ساکنین نوگالس سونورا با فساد و بیعرضگی (Ineptitude) سیاستمداران میسوزند و میسازند.
بر خلاف همسایههای شمالی دموکراسی برای آنها تجربهای نسبتا نو است. تازمان اصلاحات سیاسی سال 2000 نوگالس سونورا درست مانند بقیه مکزیک تحت حاکمیت فاسد «حزب انقلابی نهادی» (PRI) بود.
چگونه دو نیمه از چیزی که اساسا یک شهر واحد محسوب میشود میتواند این قدر متفاوت باشد؟ هیچ تفاوتی در موقعیت جغرافیایی، آب و هوا یا انواع بیماریهایی که در منطقه شیوع پیدا می کند وجود ندارد چرا که میکروبها با هیچ محدودیتی برای عبور از مکزیک به ایالات متحده یا برعکس مواجه نیستند. البته شرایط بهداشتی در دو طرف خیلی متفاوت است اما این ربطی به محیط بیماری ندارد. به این علت که مردم در جنوب مرز با شرایط بهداشتی و بدون مراقبتهای بهداشتی ضروری و قابل قبول زندگی میکنند.
اما شاید ساکنین این دو بخش از جهاتی با هم خیلی متفاوت باشند. آیا ممکن است به این علت باشد که ساکنین نوگالس، آریزونا نوه و نتیجههای مهاجرانی اروپایی هستند در حالیکه آنهایی که در بخش جنوبی ساکن هستند بازماندههای قبایل آزتک هستند؟ نه، اصلا این طوری نیست و مساله این مورد نیست. پیشینه و گذشته مردم هر دو طرف مرز مشابه است. بعد از اینکه مکزیک در سال 1821 استقلال خود را از اسپانیا به دست آورد منطقه اطراف لس دس نوگالس (Los dos Nogales) قسمتی از ایالت مکزیکی ویجا کالیفرنیا (Vieja California) بود و حتی بعد از جنگ 1848-1846 مکزیک و امریکا هم به همین صورت باقی ماند. در واقع تنها بعد از قرارداد 1853 خرید گادسدن (Gadsden Purchase) بود که مرزهای ایالات متحده به داخل این مناطق گسترش پیدا کرد. کسی که هنگام نقشهبرداری متوجه وجود دره نسبتا کوچک لس نوگالس (Los Nogales) شد ستوان ان میچلر (N. Michler) بود. در این منطقه در هر دو طرف مرز دو شهر کنونی برپا شد. ساکنین نوگالس، آریزونا و نوگالس، سونورا اجداد مشترکی دارند، از غذاهای یکسان استفاده می کنند و به یک نوع موسیقی گوش می دهند و به جرات می توانیم بگوییم که یک فرهنگ مشترک دارند.
البته یک توضیح خیلی ساده و واضح برای تفاوت های بین دو نیمه نوگالس وجود دارد که احتمالا از خیلی وقت پیش حدس زدهاید: دقیقا مرزی که دو نیمه را تعریف می کند. نوگالس، آریزونا در ایالات متحده است. ساکنین آن به نهادهای اقتصادی ایالات متحده دسترسی دارند که آنها را قادر می سازد تا شغل و پیشه خود را آزادنه انتخاب کرده، به کسب آموزش و تحصیلات و مهارت بپردازند و کارفرمایان و روسای خود را به سرمایه گذاری در بهترین تکنولوژی تشویق کنند که این به حقوق و مزایای بالاتر برای آنها منجر میشود. همچنین آنها به نهادهای سیاسی دسترسی دارند که به آنها اجازه می دهد تا در فرآیندهای دموکراتیک برای انتخاب نمایندگانشان شرکت کنند یا اگر رفتاری نادرست و غیرقانونی از آنها سر زد آنها را جایگزین کنند. در قبال آن سیاستمداران خدمات اساسی (از بهداشت عمومی گرفته تا جادهسازی و برقرای نظم و قانون) فراهم میکنند که خواست شهروندان است. اما نوگالسیهای سونورا در مکزیک این شانس و اقبال را ندارند. آنها در دنیای دیگری که توسط نهادهای مدنی متفاوتی شکل گرفته زندگی می کنند. این نهادهای مختلف انگیزهها و مشوقهای بسیار متفاوتی را برای ساکنین دو نوگالس و برای کارآفرینان و کسب و کارهایی که می خواهند در این دو شهر سرمایه گذاری کنند ایجاد میکنند. این مشوق ها و انگیزه ها و علاقمندی ها که بوسیله نهادهای مختلف نوگالسی ها و کشورهایی که این شهرها در آنها واقع شده اند ایجاد می شود علل اصلی برای تفاوتها در رونق اقتصادی در دو طرف مرز محسوب می شود.
اما چرا نهادهای ایالات متحده بسی بیشتر از نهادهای مکزیک یا سایر کشورهای امریکای لاتین (با در نظرگرفتن این موضوع) موجب تسهیل و هموار ساختن موفقیتهای اقتصادی می شوند؟ پاسخ به این سوال برمی گردد به روشی که جوامع مختلف در اوایل دوران مستعمرگی خود اتخاذ کرده و شکل دادهاند. واگرایی و تفاوتهای نهادی در آن زمان اتفاق افتاد به طوری که عواقب و نتایج که تا زمان حال ادامه داشته است. برای درک این واگرایی و اختلاف فاحش باید درست از پایهگذاری و تاسیس این مستعمرهها در امریکای لاتین و شمالی شروع کنیم.
منبع
چرا ملتها به فلاکت می افتند: ریشههای قدرت، ثروت و فقر، (2012) دارون عجم اوغلو و جیمز ای رابینسون (Daron Acemoglu & James A. Robinson). انتشارات کراون: نیویورک. فصل یک (صص 21-19): خیلی نزدیک اما خیلی متفاوت، ترجمه: علیرضا طالبزاده
Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty - Daron Acemoğlu, James A. Robinson (2012 )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
«لوئیس گروبرت» رئیس فدراسیون کارمندان و معلمان آموزش و پرورش کلمبیا (فکود) اعلام کرد: اعتصابها تا زمانی که دولت به تمام مطالبات بخش آموزشی این کشور پاسخ دهد، ادامه خواهد یافت.
دست کم 10 هزار معلم کلمبیا روز گذشته به خیابانهای اصلی «بوگوتا» پایتخت کلمبیا آمده و به منظور بهبود دستمزد خود از دولت «خوآن مانوئل سانتوس» رئیس جمهور این کشور آمریکای لاتین، راهپیمایی بر پا کردند.
این راهپیمایی معلمان کلمبیا پس از مذاکره آنها با نمایندگان دولتی این کشور که طی یک بررسی نادرست از افزایش تنها 12 درصد از حقوقشان صحبت به عمل آمد، صورت گرفت؛ در حالیکه بخش آموزشی این کشور حداقل افزایش 16 درصدی دستمزد خود را از دولت کلمبیا مطالبه کردهاند.
فدراسیون کارمندان و معلمان بخش آموزشی کلمبیا همچنین از طریق صفحهای در توییتر اعلام کردند که تا زمان پاسخ به تمام مطالبات این بخش کشور، اعتصابها به صورت نامحدود ادامه مییابد.
کارمندان و معلمان بخش آموزش و پرورش کلمبیا علاوه بر درخواست خود از دولت مبتنی بر افزایش حقوق و دستمزد عادلانه، خواستار اختصاص منابع ارزندهتری به منظور بهبود زیرساختها در این بخش و تضمین شرایط لازم و ضروری برای حملونقل عمومی و سودمند برای دانشآموزان کلمبیایی شدند.
«گروبرت» در این راستا تصریح کرد: معلمان زمانی که مشکلاتشان به طور گسترده حل و خواستههایشان از سوی دولت اجرا شود، به کلاسهای درس خود باز خواهند گشت.
«خوآن مانوئل سانتوس» رئیس جمهور کلمبیا از طریق صفحه شخصی خود در توئیتر اعلام کرد که دولت وی تمام اراده خود را عزم کرده تا به مطالبات معلمان این کشور پاسخ دهد؛ حال آنکه این مسئله را که دانشآموزان در سر کلاس درسشان به دلیل عدم تمایل برخی از بخشهای آموزشی کلمبیا حاضر نشوند را نادرست و نابهجا توصیف کرد.
پس از گذشت چند روز از اعتصاب معلمان کلمبیا، دانشآموزان مدارس دولتی این کشور علیه بحرانی که بخش آموزشی کلمبیا را درگیر کرده است، تظاهرات کردند.
بر اساس یک گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد (PNUD)، کلمبیا یکی از کشورهای جهان با بالاترین نرخ قتل فعالان اتحادیههای این کشور است؛ بین سالهای 1984 تا 2011 میلادی حدود 2 هزار و 800 نوع از این نوع مرگومیرها در کلمبیا به ثبت رسیده است.
فارس
شاید برای اکثر جهانیان تعجببرانگیز باشد که در کشور پر اهممیت و نامداری همچون ایران هنوز که هنوز است درصد عظیم و حداکثری ملت از یکی از مهمترین حقوق انسانی و اجتماعی خود یعنی رسمی بودن زبان و تحصیل به زبان مادری خود محرومند. این تعجب بسیار بیشتر خواهد شد آنگاه که متوجه شویم چنین پدیده نامیمونی نه در گوشهای منزوی و دورافتاده در جغرافیای جهان بلکه در کشوری بسیار مهم با موقعیت تاریخی و ژئوپولوتیکی ویژه در ناف زمین آن هم در چنین عصری هنوز هم دوام مییابد.
بسیاری دولت را مقصر صددرصد این بی عدالتی عظیم میدانند اما به نظر میرسد تمامی دولتها در همه تاریخ و جغرافیای زمین بیش از آنکه دغدغه پاسداری از هویت ملل را داشته باشند، نگران ملاحظات و معادلات سیاسی خوداند هر چند هرگز این بهانه موجب تبرئه دولت نتواند بود و دلیل کافی و وافی فراهم نخواهد کرد تا دولت ایران را به خاطر وجود این بی عدالتی سرزنش نکنیم اما دانشمندان و روشنفکران به ویژه علمای تعلیم و تربیت، تاریخ، روانشناسی و جامعهشناسی بیش از دولت سزاوار سرزنش و محاکمه در محکمه وجدان ملیاند. علما و متخصصینی که در این رشتههای علمی تحصیل کرده و بر این اساس جایگاهها و موقعیتهای مربوط و منتسب به این رشتهها را به ویژه در دانشگاهها و کرسیهای تدریس و تحقیق اشغال کردهاند و هزاران ساعت تدریس و تحقیق نموده و هزاران نفر را فارغالتحصیل نموده و از سفره این ملت نان خوردهاند و میخورند اما دریغا! رسالت اخلاق علمی خود را هیچگاه نفهمیده و نمیفهمند و از اصل واقعیت موجود در جامعه ایران و موجودیت واقعی این کشور غافلاند و یا به عمد غفلت میورزند و در تمامی هزارانهزار صفحهای که به عنوان کتب درسی و غیردرسی و نشریات به اصطلاح علمی- پژوهشی سیاه میکنند و از راه آن دخل و درآمد و ارتقاء مقام اداری یا علمی میگیرند، حرفی از مسئله اصلی این کشور یعنی هویت واقعی مردمان ساکن این کشور و اینکه چگونه باید هویت و موجودیت آنها را حفظ کرد تا کشور حفظ شود، ندیدهایم و نمیبینیم. اگر چه بسیاری از هموطنان ما را داروی مخدرهی الیناسیون آنچنان سستبنیان و گیج و منگ کرده است که حتی تعریف صحیح هویت و نقش زبان در آن را درک نمیکنند اما دیر یا زود نسلهای جدید جامعهی ما این مسئله و اهمیت آن را درک نموده و پاسداری از هویت و موجودیت خویش را سرلوحهی حیات معنوی خویش قرار خواهند داد و آنگاه نسل ما و پیشینیان ما که نسبت به این مسئلهی حیاتی بی تفاوت و ساکت بوده و یا همسو با این جریان روشنفکری عقیم و کجاندیش در راه انکار و اضمحلال هویت و موجودیت فرهنگی ملت خویش گام برداشتهایم، بزرگترین متهمان روسیاه محکمهی تاریخ خواهیم بود
نه علمای تعلیم و تربیت و روانشناسی را دغدغهی مسائل واقعی تعلیم و تربیت در ایران هست، نه علمای جامعهشناسی را دغدغهی مسائل اجتماعی موجود در کشور و نه علمای تاریخ را بازیابی هویت تاریخی انکار شده درصد عظیمی از این ملت.
علمای تعلیم و تربیت، به قول مرحوم بهرنگی صورتک خندهداری از علمای پداگوژی غرب به چهره خود بسته و هی تکرار و هی تکرار! بی آنکه نکتهای حتی از مسائل آموزشی خود کشف کرده و بگویند و بنویسند. علمای جامعهشناسی نیز یا صورتکی از مکاتب جامعهشناسی غربیاند یا شعار تو خالی بومی کردن علوم اجتماعی را میدهند بیآنکه حرف و درکی از واقعیت موجود جامعهی ایران یعنی موجودیت اصلی و بومی جامعهی خود داشته باشند و علمای تاریخ نیز کاری ندارند جز غیبت مردگان و سیر در تاریخ مشعشع و سرشار از دروغ و جعل تولید عصر پهلوی بیآنکه قادر به ایجاد کوچکترین پیوندی میان این تاریخ برساخته و موجودیت امروز جامعهی ایران باشند و همانطور که در کلاسهای مدرسه و زبانآموزی خبری از موجودیت و هویت زبانی ما نیست، در کلاسهای جامعهشناسی نیز خبری از موجودیت و هویت اجتماعی ما نیست و در کلاسهای تاریخ نیز خبری از تاریخ و موجودیت تاریخی ما.
این سکوت و بی تفاوتی محض، حیرت و در عین حال خشم مضاعف هر وجدان بیداری را برمیانگیزد. چگونه میتوان از این بی عدالتی بزرگ و اختلال آموزشی، روانی و هویتی موجود در جامعه غافل بود؟ آیا جز این است که این وضعیت علاوه بر تضییع حق و حقوق مسلم میلیونها انسان، موجبات ناهنجاریها و اختلالات روحی- روانی فردی و اجتماعی را سبب میشود و تبعات نهایی و مخرب آن بر جامعه و کشور ما عارض شده و میلیونها استعداد قابل و توانمند را به ذهنهایی تنبل، کند، مختل و حتی بزهکار تبدیل میکند؟ آیا علمای روانشناسی ما نمیدانند که محرومیت انسان از فرهنگ و زبان مادری خود در مراحل مختلف تحصیل، موجودیت روانی انسان را نابود کرده و استعدادهای او را میکشد؟
آیا علمای علوم اجتماعی ما نمیدانند که ایجاد دوگانگی، تضاد، الیناسیون (از خود بیگانگی) و اختلال هویتی یکی از مهمترین عوامل مخل موجودیت و سلامت جامعهاند؟ و الیناسیون دستاوردی جز بحران و از هم پاشیدگی شیرازهی اجتماعات انسانی ندارد؟
آیا تاریخ خوانندگان ما نمیدانند و از خود نمیپرسند که چرا درصد عظیمی از این ملت تاریخ ندارند و رد پایشان نیز حتی در تاریخ انکار میشود و ملت بیتاریخ، سرگردان و سردرگم بازیچهی امواج قدرتهای استعمارگر و استثمارگر میشوند؟ در هر صورت عملی خلاف وجدان انسانی مرتکب میشوند و مسئولند و در یک تعریف کلی؛ به ظاهر و در قالب، جایگاه روشنفکری را اشغال کردهاند اما در واقع و عمل، سر سوزنی از مسئولیت روشنفکری را به جا نمیآورند و جامعه را به سوی بحران پیش میبرند بحرانی که راه حل امنیتی و برخورد پلیسی راهگشای آن نتواند بود. اما اگر امروز و به موقع مسئله را بفهمیم و با وجدانی مسئول و انسانی در صدد حل مسئله برآئیم کار به بحران نخواهد کشید هر چند تا امروز نیز ضربات جبرانناپذیری بر مردمان این سرزمین و این کشور وارد آمده است. چند نسل در آتش انکار هویت و الیناسیون و آسیمیلاسیون (یکسانسازی اجباری به ویژه از نظر زبانی- فرهنگی) سوخته و نتوانستهاند انسانی بهرهمند از حقوق خویش بوده و موجودی مفید برای جامعه و جهان خود باشند.
بنابراین به جرأت میتوانیم جریان روشنفکری و مدعیان و صاحبان کرسیهای مناصب و عناوین علمی و دانشگاهی مرتبط با مسائل اجتماعی و روانشاختی را متهم کنیم. متهم به تخطی از تعهدات انسانی و تخصصی خویش. آیا جای شگفتی نیست که این همه دانشگاهی و استاد و پروفسور مدعی پر کبکبه و دبدبه و بهرهمند از مزایای مادی و معنوی از کیسهی ملت، از اصلیترین مسئلهی مبتلابه ولینعمتان خود یعنی هویت مردمان ساکن این جغرافیا غافلاند و به وقت مقتضی حتی هویت ایشان را انکار نیز میکنند؟ آیا ایشان مسائل اجتماعی و روحی- روانی کدام مردم را برمیرسند و مورخ کدام ملتاند؟ ملتی خیالی که وجود ندارد یا ملتی که میخواهد به زور تبلیغات به ظاهر علمی بسازند؟ بی تردید نه آن ملت خیالی و نه آن ملتی که ایشان میخواهند بسازند، صورت واقعی نیافته و نخواهد یافت و این مردمان رنج کشیدهی جغرافیای ایران علیرغم تمامی تعصبات کور و نادانی و ندانمکاریهای ایشان، بیآنکه اعتقاد و اعتمادی به این حضرات مدعی و پرافاده داشته باشند، همچنان پایدار و پاسدار هویت خویش خواهند بود اما چه کسی میتواند منکر آسیبهای جبرانناپذیری باشد که بر موجودیت به ویژه موجودیت فرهنگی و معنوی ایشان وارد آمده و میآید! باری! فرهنگکشی حاصل از محرومیت میلیونها ایرانی از رسمیت زبان و فرهنگشان به ویژه محرومیت ایشان از حق مسلم تحصیل به زبان مادری، بزرگترین خسارت معنوی به موجودیت و هویت کشور است و خسارات مادی حاصل از آن نیز خارج از حساب است.
اگر چه بسیاری از هموطنان ما را داروی مخدرهی الیناسیون آنچنان سستبنیان و گیج و منگ کرده است که حتی تعریف صحیح هویت و نقش زبان در آن را درک نمیکنند اما دیر یا زود نسلهای جدید جامعهی ما این مسئله و اهمیت آن را درک نموده و پاسداری از هویت و موجودیت خویش را سرلوحهی حیات معنوی خویش قرار خواهند داد و آنگاه نسل ما و پیشینیان ما که نسبت به این مسئلهی حیاتی بی تفاوت و ساکت بوده و یا همسو با این جریان روشنفکری عقیم و کجاندیش در راه انکار و اضمحلال هویت و موجودیت فرهنگی ملت خویش گام برداشتهایم، بزرگترین متهمان روسیاه محکمهی تاریخ خواهیم بود. مایی که از سفره ملت خود ارتزاق کرده و خائن به هویت خویش و ملت خویش شدیم. تا دیر نشده و تا وقتی که ملت و مملکت خود را بیشتر از این دچار بحرانهای روانی و اجتماعی نکردهایم، به خود آئیم و وجدان خویش را در میان نهیم و وظیفهی انسانی خویش را دریابیم و به جای تلاش به کشتن و محو فرهنگ و زبان میلیونها ایرانی، گامی در جهت حفظ و اعتلای فرهنگ ملت خویش برداریم باشد که در دادگاه تاریخ و محکمهی الهی، روسیاه ابدی نباشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عملکرد دانش آموزان آمریکایی در زمینهی ریاضی و علوم در بین کشورهای توسعه یافته سالهای زیادی در حد متوسط و حتی پایینتر بود. برنامهی ارزیابی دانشجویان بینالمللی (PISA) که در ارتباط با سازمان همکاری و توسعهی اقتصادی (OECD) است دادههایی منتشر کرده که نشان میدهد آمریکاییها در بعضی از ارزیابیهای عملکرد آموزشی بهطور جدی عقب ماندهاند. باوجود درخواستهای بسیار برای اصلاح شیوههای آموزش و پرورش و عملکرد، تغییر زیادی در این شیوهها ایجاد نشده است. بسیاری از مدارس دولتی و خصوصی طبق همان نظام و برنامههای قدیمی که زمانی به جوامع کشاورزی و توسعه نیافته کمک میکردند، عمل میکنند. نظام آموزش و پرورش آمریکا به تغییری اساسی از اولین مقطع تحصیلی تا مقطع دکتری نیاز دارد.
بسیاری از مردم با روشهای سختگیرانه و تکرار حفظیات در شیوه های آموزشی مردم شرق آسیا آشنا هستند. بسیاری از این کشورها مانند چین، سنگاپور و ژاپن در مقایسه با بقیهی کشورها دائما رتبهی اول را در ریاضی و علوم به دست میآورند. برخی متخصصان معتقدند که آمریکاییها باید از این مدل فراگیر استفاده کنند؛ بیشتر کار کن، بیشتر درس بخوان؛ کمتر زندگی کن! آمار و ارقام دروغ نمیگویند، این کشورها از ما جلوتر هستند اما شاید راه بهتر و سالمتری برای پیشرفت وجود داشته باشد.
فنلاند ازنظر اصلاحات آموزشی کشور پیشگامی است که طی سالها تغییرات جدید و سادهای را ایجاد کرده که باعث انقلاب در نظام آموزش و پرورش شان شده است. آنها از ایالات متحده برترند و در بین کشورهای آسیای شرقی هم در حال پیشرفت هستند.فنلاند پیشتاز این راه است، چون «اصول کلی آموزش در این کشور و روشهای مرسوم آن در جهت تحقق عدالت و تساوی حقوق میکوشد».
آزمونهای استاندارد شده در واقع چشم پوشی از قدرت درک مطلب دانش آموزان است. پاسخ دادن به سؤالهایی که پاسخی مشخص دارند نه تنها موجب افزایش مهارت و خلاقیت دانش آموزان نمیشود بلکه حداقل توانایی آنها را در یک موضوع نشان میدهد. نتیجهی چنین سیستمی دانش آموزانی هستند که خودشان را تنها برای قبولی در آزمون آماده میکنند و معلمهایی که هدفشان از درس دادن، آماده کردن دانش آموزان برای قبولی در آزمون است؛ در چنین معادلهای جایی برای یادگیری وجود ندارد. از همین رو فنلاند آزمون استاندار شدهای برای همه ندارد به جز آزمونی به نام “آزمون ملی ورود به دانشگاه” (National Matriculation Exam) که آزمونی اختیاری برای دانش آموزان سال آخر دبیرستان است. تمام دانش آموزان در سراسر فنلاند با توجه به ویژگیهای فردی خود و بهطور مجزا و توسط سیستم نمره دهی معلمشان ارزیابی میشوند. وزارت آموزش و پرورش نیز با بررسی عملکرد برخی مدارس از نواحی مختلف، پیشرفت آنها را بهطور کلی پیگیری میکند.
هیچ دلیلی برای داشتن یک سیستم نمره دهی و طبقه بندی دقیق و یکسان برای معلمان وجود ندارد. پاسی سالبرگ، از مدیران وزارت آموزش و پرورش فنلاند و نویسندهی کتابهای درسی، در پاسخ به این سؤال که جهان چه چیزی از تغییرات آموزشی فنلاند میتواند یاد بگیرد میگوید: «هیچ قراری مبنی بر پاسخگویی در فنلاند وجود ندارد تا وقتی احساس مسئولیت وجود دارد پاسخگویی بیمعنی است.»
در این کشور همهی معلمها باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند. دورهی تربیت معلم از سختترین دورههای آموزشی در فنلاند است و بدون گذراندن آن و صرفا با داشتن مدرک کارشناسی ارشد نمیتوان معلم شد. همچنین مفهوم پویای دانش آموز-معلم یا شاگرد-استاد چیزی نیست که بتوان آن را با چند آزمون و کاغذ سنجید.
در مقابل آمریکاییها و بقیهی کشورها که فضای آموزشی را مانند نظریهی داروین مستلزم رقابت برای زنده ماندن تصور میکنند، فنلاندیها بر همکاری بهعنوان یکی از مهمترین اصول آموزش تأکید دارند. سالبرگ از نویسندهای نقل قول میکند: «برندههای واقعی رقابت نمیکنند». چنین سیستمی همکاری را در محیط آموزشی بهجای رقابت تقویت می کند.
بسیاری از مدارس ترجیح میدهند نمرات و درک ریاضی و علوم دانش آموزان را بالا ببرند، آنها فراموش میکنند که چه چیزهایی دانشآموز و محیط آموزشی شاد، سازگار و سالم میسازد. سالها پیش نظام آموزشی فنلاند نیازمند تغییرات و اصلاحات جدی بود. برنامهی آموزشی فنلاند با ایدهی بازگشت به اصول تغییر پیدا کرده است؛ هدف تلاش برای بالا بردن نمرات نیست بلکه ساختن محیط آموزشی عادلانهتر است.
فنلاندیها از هفت سالگی به مدرسه میروند و فقط 9 سال آموزش اجباری دارند و پس از آن؛ یعنی بعد از کلاس نهم یا شانزده سالگی خودشان تصمیم میگیرند که درس خواندن را ادامه دهند یا خیر. با این حال برخی دانش آموزان احساس میکنند در زندان گیر افتادهاند!
وضعیت فعلی آموزش در آمریکا [و بسیاری کشورهای دیگر مانند ایران] به طرز باورنکردنی ایستا و انعطاف ناپذیر است. دانش آموزان یک دورهی دوازده ساله را هر سال با یک معلم جدید سپری میکنند. هر کلاس، دانش آموز را برای کلاس سال بعد آماده میکند و نهایتا به آخرین سال و آخرین مرحلهی تحصیل میرسند در حالی که بسیاری از دانش آموزان نیازی به دانشگاه رفتن و گرفتن یک مدرک بیارزش و بیفایده ندارند.
در فنلاند کلاسها از ساعت 9 تا 9:45 صبح شروع میشوند. تحقیقات نشان میدهند که برگزار کردن کلاسها در ساعات اولیهی روز برای سلامت جسمی و روانی دانش آموزان مضر است. کلاسها دیرتر شروع میشوند و بین 2 تا 2:45 ظهر هم تمام میشوند و استراحت بین کلاسها طولانیتر است.
دانش آموزان اغلب برای شش سال اول تحصیل خود یک معلم دارند. طی این شش سال معلم میتواند نقش یک مربی به معنای واقعی کلمه یا عضوی از خانوادهی آنها را ایفا کند. همچنین اعتماد و ارتباط متقابلی شکل میگیرد و هر دو طرف برای هم احترام زیادی قائلاند.
روش کلی کار در مدارس فنلاند بر استرس کمتر، گروه بندیهای کمتر و مراقبت بیشتر بنا شده است. دانش آموزان معمولا هر روز دو کلاس دارند و در چندین نوبت استراحت میکنند، غذا میخورند و از فعالیتهای مختلف و سرگرمی لذت میبرند. در طول روز برای بچهها زمانهای پانزده تا بیست دقیقهای برای نرمش و هوا خوری و برای معلمها هم زمان و اتاقی برای استراحت بین کلاسها در نظر گرفته شده است.
طبق گزارش سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) دانش آموزان فنلاندی کمترین میزان تکالیف خارج از مدرسه را نسبت به دانش آموزان دیگر کشورها دارند. آنها تنها روزی نیم ساعت برای تکالیفشان وقت میگذراند. معلم خصوصی ندارند و همهی آن چه که باید بیاموزند را بدون استرس و تلاش برای گرفتن بهترین نمره، میآموزند و تمرکزشان بر اصلیترین تکلیف هر انسانی یعنی یادگیری و رشد خود است.
اقتصاد نیوز : " سوئیس موفق شد لقب بهترین کشور در جهان را از آن خود کند."
پیشگفتار
برخی از چنین مقایسه ها ناخشنودند و عده ای بدان علاقه مندند ، اگر با دقت به ریز شاخص های برتری کشورها ، دقت نمائید خیلی از فاکتورها برای مدیریت یک کشور و ملت ، جهت دهنده و هدایت گر حل مشکلات و معضلات موجود در آن کشورهاست. شاید بهتر باشد مدیران ارشد ما نیز قدری به واقعیت های این 9 شاخص ، بیشتر بیندیشند و مسیر سیاستگذاری و برنامه ریزی دولت را در جهت توجه ، ایجاد و تقویت هر یک از این موارد ، مشخص و تعیین نمایند.
امروز مشکل هیچ یک از این کشورها از بین بردن بیسوادی ، مشکل ترک تحصیل و یا عدم جذب جمعیت لازم التعلیم نیست ، آنان کمبود مدرسه و یا معلم ندارند ، آنان کسری بودجه در نظام آموزشی ندارند ، آنان تورم 4 دهه ای متصاعد ندارند و....
آنان به مسایل داخلی خود بیشتر اندیشیده اند و ملت و کشور خود را تا سر حد اعلای درجه بالا کشانده اند. موفقیت و اثرگذاری عمیق آنان از داخل مرزهای خود خارج و به دیگر کشورها نیز سرایت یافته است. آنان به مسایل داخلی خود پرداخته اند و جهانی شده اند و ما به مسایل خارج از کشور حساسیّت نشان می دهیم و مردم و کشور خود را در نازل ترین سطح اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی می یابیم .
برخی از شاغلان کم درآمد جامعه ما از جمله فرهنگیان و معلمان ، هنوز از دغدغه ناتوانی اقتصادی خود می نالند و با حسرت و نومیدی و استیصال مطلق ، انتظار افزایش متناسب حقوق و درآمد خود را در این جامعه برای داشتن زندگی شایسته و بایسته دارند . ما در ابتدایی ترین نیاز خود یعنی داشتن آب و نان برای زنده ماندن و نیم سقفی مستحکم برای امنیت جانی ، درجا می زنیم و آنان از کیفیت زندگی سخن می گویند. امروز در هیچ کشور برتر جهان از کمیت هیچ چیزی سخن گفته نمی شود آنها فقط به کیفیت هر چیز می اندیشند و برای همین برترند ، دست نیازیدنی هستند ، پیشرو اند . ما در برآوردسازی نیازهای مشترک خود با حیوانات نیز ناتوانیم چه رسد به توجه در کیفیت زندگی!!
با وجود این که در سال 2013 ، ایران سومین کشور جهان با میزان ذخایر نفتی بسیار است ، اما امارات با هفتمین رتبه جهانی ذخایر نفتی ، در بین کشورهای برتر جهان ، رتبه 22 را از بابت 9 شاخص ذکر شده در این گزارش دارد و ما حتی جزو 73 کشور معرّفی شده هم نیستیم ، چون ما را قابل برای بررسی ندیده اند و چون ما ثروت نفت را برای این شاخص ها هزینه نمی کنیم!!
عربستان سعودی ، دومین رتبه ذخایر نفتی در جهان است و رتبه 31 از بابت 9 شاخص فوق را دارد. علیرغم محدودیت هایی که برای عرض اندام زنان در فعالیت های اجتماعی و اقتصادی در این کشور وجود دارد ، باز موقعیتی قابل قبول است. این کشور نیز از درآمد ذخایر نفتی خود در برخی از شاخص ها ، بهره برده است.
ما هنوز درگیر انشای شعارهایی چون مهارت در آموزش ، مهارت زندگی ، خودکفایی اقتصادی و .... هستیم چون قبول داریم که از آنها فاصله داریم . شاید چون ملتی هستیم که بنا به اعتقادات مذهبی ، معتقدیم نیّت از عمل مهم تر است !
رئیس دولت باید شعار سال برای مدارس کشور تعیین کند و با دلخوشی به نگارش دانش آموزان و معلمان ، بطالت سپری شدن یک سال از عمر ملت و کشور را بدون هر نوع سرمایه گذاری و برنامه ریزی ، نظاره گر باشد ؟ یا هر وزیر و مسندنشینی را به عمل گرایی و ارائه راهکار عملی وادارد؟ ناخدای کشتی این ملت و کشور کیست؟ آیا ساحلی برای رفتن و لنگر انداختن ، مشخص شده است یا ره گم کردگانیم که عمر خود را
روز ، روز ، با امید به روزیِ فردا سپری می سازیم ؟!
در این جامعه ، فقط من نوعی از خویشتنِ خویش غافل نیستم ، ما از خویشتنِ ملی خود نیز غافلیم . آموزش و فرهنگ ما امروز اصلا در وضعیت پویایی و آفرینش نیست و برای همین سِیرِ قهقرایی در هر حیطه ، امری طبیعی است. بیایید از تداخل هر پدیده ای با دین و مذهب اجتناب ورزیم و حق هر واقعیت را با شایستگی لازم ، اَدا کنیم .
گزارش اقتصاد نیوز به نقل از ایسنا
به گزارش اقتصاد نیوز به نقل از ایسنا ، رتبه بندی کشورهای جهان در سال ۲۰۲۰ با در نظر گرفتن ۹ زیر شاخه : کارآفرینی ، تجربه زندگی ، شهروندی ، نفوذ فرهنگی (ذهنیت مردم دیگر کشورها نسبت به آن کشور) ، فرهنگ و هنر ، تمایل شهروندان برای مهاجرت از آن کشور ، سهولت کسب و کار ، میزان قدرت اقتصادی و کیفیت زندگی توسط دانشگاه پنسیلوانیا و گروه مشاورین " بی ای وی" منتشر شد که در آن از حدود ۲۰ هزار نفر از مردم سراسر جهان در خصوص این کشورها نظرسنجی شده است.
لازم به ذکر است که در این رتبه بندی تنها ۷۳ کشور رده بندی شدهاند و ایران جز کشورهایی است که در این گزارش به آنها پرداخته نشده است.
برترین کشورها در مجموع
۱- سوئیس
۲- کانادا
۳- ژاپن
۴- آلمان
۵- استرالیا
۶- انگلیس
۷- آمریکا
۸- سوئد
۹- هلند
۱۰- نروژ
برترین کشورها در شاخصهای مختلف :
۱- کارآفرینی : آلمان ، آمریکا ، ژاپن ، انگلیس ، سوئیس
۲- تجربه زندگی : برزیل ، ایتالیا ، اسپانیا ، یونان ، تایلند
۳- شهروندی : سوئد ، کانادا ، نروژ ، هلند ، دانمارک
۴- نفوذ فرهنگی : ایتالیا ، فرانسه ، اسپانیا ، آمریکا ، انگلیس
۵- فرهنگ و هنر : ایتالیا ، اسپانیا ، یونان ، فرانسه ، مکزیک
۶- تمایل شهروندان برای مهاجرت از آن کشور : امارات ، هند ، چین ، مصر ، ژاپن
۷- سهولت کسب و کار : لوکزامبورگ ، سوئیس ، کانادا ، دانمارک ، سنگاپور
۸- میزان قدرت اقتصاد : آمریکا ، چین ، ژاپن ، آلمان ، انگلیس
۹- کیفیت زندگی : کانادا ، دانمارک ، سوئد ، نروژ ، استرالیا
بدترین کشورها
در این رتبه بندی ، لبنان در رده آخر قرار دارد و پس از این کشور نیز نام صربستان ، عمان ، بلاروس ، تونس ، اوکراین و غنا دیده میشود.
رتبه دیگر کشورها
در گزارش مشترک مؤسسه " بی ای وی" و دانشگاه پنسیلوانیا ، فرانسه در رده دوازدهم ، چین پانزدهم ، سنگاپور شانزدهم ، اتریش هجدهم ، امارات بیست و دوم ، عربستان سی و یکم ، ترکیه سی و پنجم ، اسلواکی پنجاه و دوم ، آذربایجان شصت و یکم و قزاقستان شصت و ششم بهترین کشورهای جهان قرار گرفتهاند . (1)
چند نکته :
* آمریکا علیرغم ادّعای یکّه تازی در جهان ، فقط قدرت اقتصادی اول دارد و دومین کشور کارآفرین بعد از آلمان شناخته می شود و در مابقی موارد ، یا برتر نیست و یا در رتبه های بعدی قرار دارد.
* منظور از نفوذ فرهنگی را ذهنیت مردم دیگر کشورها نسبت به آن کشور ، معرّفی کرده اند و همانند ما در گارد تهاجم فرهنگی و یا هجمه های فرهنگی فرو نرفته اند.
* در بین شاخص ها ، به ایدئولوژی و مذهب ، اصلا اشاره نشده است.
* به وجود و یا تسرّی جنگ و آشوب در کشورها ، اشاره نشده است. یعنی از بین شاخص ها ، برتری قدرت نظامی مدنظر نبوده است که نشان از ترویج زندگی مسالمت آمیز صلح جویانه در سراسر جهان است .
* علیرغم این که برترین کشور جهان در سال 2020 ، کشور سوئیس شناخته شده است اما برتری این کشور فقط در دو شاخص سهولت کسب کار و کارآفرینی بوده است ، یعنی این دو شاخص نیاز اصلی و اولویت دار زندگی انسانهاست؟
* ما ایرانی ها برای این 9 شاخص تعیین شده یعنی : کارآفرینی ، تجربه زندگی ، شهروندی ، نفوذ فرهنگی (ذهنیت مردم دیگر کشورها نسبت به آن کشور) ، فرهنگ و هنر ، تمایل شهروندان برای مهاجرت از آن کشور ، سهولت کسب و کار ، میزان قدرت اقتصادی و کیفیت زندگی ، چه رتبه هایی داریم ؟ درگیری ذهنی و انتقادی موجود در جامعه ما برخاسته از همین شکاف با کشورهای برتر جهان است که ما را عاصی ، پرخاشگر و نالان ساخته است ؟
* با نگاه به وضعیت شاخص ها در هر یک از بدترین کشورهای جهان یعنی : لبنان ، صربستان ، عمان ، بلاروس ، تونس ، اوکراین و غنا ، شاید به شناخت موقعیت ما کمک نماید .
* وقتی به رتبه کشورهای سنگاپور شانزدهم ، امارات بیست و دوم ، عربستان سی و یکم ، ترکیه سی و پنجم ، نگاه می کنیم باید چه نکات کلیدی از آن بیرون آوریم ؟
1) اقتصاد نیوز ؛ سایت مرجع اقتصاد ایران . کدخبر : ۳۲۲۴۰۷ . سوم بهمن 1398 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
( به دليل اهميت زماني بررسي لايحه بودجه 1398 در انتشار قسمت ششم بررسي سيل نوروز 1398 وقفه ايجاد شد . بدين وسيله از وقفه ايجاد شده پوزش مي طلبم . )
عليرغم گذر ِ زمان از وقوع حادثه دلخراش سيل ِ بهار 98، پرداختن به زواياي گوناگون آن جهت پيشگيري ، ضرورتي اجتناب ناپذير است .
هر چند ، توجه به چالش ِ شهرها بي پناه در مقابل بلاياي طبيعي ، وظيفه هميشگي مسئولين ، نهادهاي مدني ، رسانه ها ، آموزش و پرورش ، متخصصين ، شهروندان و ...مي باشد ولي زمان وقوع بحران و در بحبوحه امداد رساني ، تمرکز بر اصول اساسي و ريشه يابي چالش ها ممکن است به روند امداد رساني لطمه وارد کند لذا بررسي هاي کارشناسي و ريشه اي به آينده موکول مي شود .
اميد است اين گفت و گوي مجازي ، يادآور ِ مسوليت ها باشد ! تا مرور زمان و طرح موضوعات جديد ، موضوع مهم تاب آور نمودن شهر ها در برابر بلاياي طبيعي را به محاق نراند .
خلاصه قسمت هاي قبل : ( بخش پنجم ) ، ( بخش چهارم ) ، ( بخش سوم ) ، ( بخش دوم ) ، ( بخش نخست )
در مورد سيل نوروز 98 ، مطالب فراوان در رسانه ها بيان شده است :
در اين رابطه مطالب بسياري از رسانه هاي گوناگون مطالعه کردم که دو موضوع مهم توجه ام را جلب نمود و تصميم گرفتم به جاي پرداختن به همه مطالب ِ فوق ، فقط به اين دو موضوع اشاره کنم .
موضوع اول : بحران مديريت بحران
در زمان مناسب باید کوتاهیهای گذشته مسئولین، که اگر با درایت و آینده نگری به وظایف ذاتی خود عمل کرده بودند، امروز خسارت سیل بسیار کمتر بود، به تفصیل مورد بررسی قرار گیرد. ( 1 )
نمایندگان مجلس هم، که امروز قرار است توضیحات چهار وزیر را در مورد حوادث و عوارض سیل اخیر بشنوند، باید به این سوال پاسخ بدهند که برای این قبیل حوادث چه قوانینی وضع کردهاند و در 20 روز تعطیلات نوروز 98 که مردم بسیاری از استانها در سیل دست و پا میزدند چند جلسه فوقالعاده برای این موضوع تشکیل دادهاند؟ ( 1 )
فقدان مدیریت به قدری مشهود و آزاردهنده است که حتی تهیه غذا در مواردی بیش از اندازه نیاز است و در عین حال عدهای بیغذا میمانند! ( 1 )
موضوع دوم و مهم تر : استاندار هاي پيشگيري و مواجهه با بحران چيست ؟
مي گويند :
هواپيما به دليل رعايت استاندارد هاي پرواز ، به ايمن ترين وسيله نقليه تبديل مي شود .
اميد است با رعايت استانداردها ، شهر ها و روستاهاي کشورمان ايمن شوند .
اولین دفتر هماهنگی منطقه اي شهرهاي تاب آور ایران در مرداد ماه 1391 در مشهد افتتاح گردیده، تا ضمن ارائه تجربیات کلان شهر مشهد به عنوان اولین شهر ایرانی عضو کمپین جهانی شهرهاي تاب آور و آماده ، براي نخستین بار در جهان با ترجمه کتاب حاضر (چگونه می توان شهرها را تاب آور نمود ؟ ) به زبان فارسی ، نسبت به انتقال دانش و تجربیات، عضوگیري و آموزش به دیگر شهر هاي ایران و سایر کشورهاي فارسی زبان اقدام نمایند." ( 2 )
پیام این است:
تاب آوري و کاهش خطرپذیري بلایا باید بخشی از طراحی شهري و استراتژي هاي دستیابی به توسعه پایدار باشد.
مهمترین علل به وجود آورنده خطرپذیري عبارتند از:
جمعیت شهري در حال رشد و افزایش تراکم که بر اراضی و خدمات شهري فشار می آورد .
تمرکز منابع و ظرفیت ها در سطح ملی و فقدان منابع و ظرفیت هاي پولی و انسانی در دولت هاي محلی
حکومت هاي محلی ضعیف، مشارکت ناکافی توسط ذي نفعان محلی در برنامه ریزي و مدیریت شهري
بی کفایتی در مدیریت منابع آب، کمبود سیستم هاي زه کشی و کانال هاي انتقال آب ، عدم مدیریت مواد زائد جامد
کاهش زیست بوم ها ، به دلیل فعالیت هاي انسانی از قبیل راه سازي ، آلودگی ، احیاي تالاب ها و استخراج منابع
فرسودگی زیرساخت ها و مصالح ساختمانی ناایمن که ممکن است منجر به ریزش ساختمان شود .
خدمات اورژانس ناهماهنگ که باعث کاهش ظرفیت براي واکنش سریع و آمادگی می شود.
چارچوب كنفرانس جهاني هيوگوي ژاپن ، جامع بوده به نقش دولت ها، سازمان هاي منطقه اي و بین المللی می پردازد و جامعه مدنی، دانشگاه ها، سازمان هاي داوطلب و بخش خصوصی را به پیوستن به این تلاش ها فرا می خواند.
کتاب ِ چگونه می توان شهرها را تاب آور نمود ؟ و کنفرانس هيو گوي ژاپن ، حاوي نکات دقيق و ارزشمندي است که گسترش و پذيرش اين تئوري ها ، آماده کردن ِ زير ساخت ها ، اقدامات عملي در جهت اجرايي کردن ِ پيشنهادات و راهکار هاي آن وظيفه رسانه ها ، نهادهاي مدني ، مردم ، مسئولين و ... مي باشد .
اولویت هاي پنج گانه چارچوب اجرایی هیوگو عبارتند از:
ایجاد ظرفیت نهادي: مطمئن شوید که کاهش خطرپذیري بلایا اولویتی ملی و محلی با چارچوب اجرایی قدرتمند است .
خطرپذیري (ریسک هاي) احتمالی خود را بشناسید .
بر خطرپذیري بلایا و تقویت سیستم هشدار ِ زود هنگام ، ارزیابی و نظارت داشته باشيد .
از دانش، نوآوري و آموزش و پرورش براي ایجاد فرهنگ ایمنی و تاب آوري درتمام سطوح جهت ِ ایجاد درك و آگاهی استفاده کنيد .
خطرپذیري را کاهش دهید: عوامل اساسی خطر آفرین را از طریق برنامه ریزي کاربري اراضی و اقدامات و تدابیر محیط زیستی، اقتصادي و اجتماعی کاهش دهید.
آماده و مهیاي عمل باشید : آمادگی براي واکنش موثر در تمام سطوح را تقویت کنید.
فرایند برنامه ریزي استراتژیک یک شهر باید تا جایی که ممکن است مشارکتی بوده و به شهردار و تمامی ذینفعان امکان دهد تا بهترین راه را براي یکپارچه سازي ده اصل مورد نظر در قالب برنامه ها و فعالیت هاي توسعه شهر مد نظر قرار دهند.
باتوجه به اينکه علاوه بر مسئولين ، شهروندان به ويژه فرهنگيان فرهيخته ( آموزش و پرورش ) در فرایند برنامه ریزي فازها و مراحل آن نقش آفريني مي کنند، توضيح مراحل هريک از فاز ها اهميت دارد .
قسمت ششم :
سئوال کننده :
برنامه ریزي چه اصولي دارد؟
پاسخ دهنده ( 2 ) :
به جاي اینکه منتظر بمانیم تا برنامه پایان یابد، مهم است که در باره پیاده سازي اقدامات واقعی کاهش خطرپذیري در برابر بلایا در تمامی طول فرایند برنامه ریزي ، تفکر کنیم .
باید اقداماتی را در اولویت قرار داد که منابع و ظرفیت محلی براي آنها موجود است، یعنی آنهایی که در زمان کم منجر به حصول نتایج قابل لمس می شوند. این امر تمامی ذینفعان را ترغیب نموده آگاهی در مورد اهمیت کاهش خطرپذیري بلایا را در شهر افزايش می دهد . وقتی شهر به یک اتفاق نظر جامع در این خصوص برسد فرصت هاي بسیاري بوجود می آید تا اقدامات به طور پایدار انجام گيرد .
به خاطر داشته باشید که فرایند تهیه یک برنامه بسیار وقت گیرتر از آن است که اکثر مردم تصور می کنند . در صورتی که این فرایند عجولانه طی شود ممکن است فرصت ایجاد مشارکت و حس مالکیت همه مردم نسبت به آن برنامه از بین برود. دولت هاي محلي نیاز به رساندن صداي خود و دخالت در تصمیم گیري هاي ملی دارند . دغدغه دولت محلي افزایش تعهد نیست زیرا تعهد موجود تاثیر فزاینده اي به همراه خواهد داشت.
سئوال کننده :
براي افزايش تأثير ِ فرایندهاي برنامه ریزي راهبردي ، چه بايد کرد ؟
پاسخ دهنده ( 2 ) :
اعمال اصول ذیل در تمامی فازها موجب تاثیر بیشتر فرایند هاي برنامه ریزي راهبردي خواهد شد:
تشویق دولت هاي محلی به اعمال مدیریت در توسعه ظرفیت محلی در راستاي نیل به تاب آوري شهرها
به منظور تقویت بافت اجتماعی شهر ، از روش هاي مشارکتی و ترویج مشارکت کاملِ کسانی که به لحاظ تاریخی در برنامه منظور نمی شوند ، شامل کودکان، جمعیت بومی، معلولان و سالخوردگان و ... استفاده کنيد .
اصول تساوي حقوق و وظایف زن و مرد رعايت شود .
به انعطاف پذیري، شفافیت و مسئول بودن توجه شود .
تعریف شفافی از مسئولیت ها ، شناسایی اهداف ، اقدامات واقع گرایانه ارائه شود .
اصول پایداري( اقتصادي، محیطی و اجتماعی) و تاب آوري شهر ها اعمال شود .
به افزایش آگاهی و ایجاد حس مالکیت مشترك برنامه در میان تمامی جمعیت توجه شود .
سئوال کننده :
منابع مالي برنامه کاهش خطر پذيري بلايا چگونه تأمين مي شود ؟
پاسخ دهنده ( 2 ) :
تامین مالی برنامه کاهش خطر پذیري بلایا
یک برنامه راهبردي با دیدگاه ، اهداف و پروژه هاي شفاف اغلب بهترین راه براي جست و جوي منابع از طریق بودجه شهر و همچنین منابع منطقه اي، استانی، ملی يا بین المللی به شمار می رود. تامین مالی معمولا می تواند از طریق درآمد هاي شهر، هزینه هاي ملی و تخصیصات به بخش هاي مختلف صورت گیرد. وقتی بلایا رخ می دهد ممکن است شهر ها بودجه هاي اضافه به منظور واکنش ، امداد و متعاقبا به منظور بازسازي از سوي منابع ملی و بین المللی دریافت کنند .
منابع و ظرفیت هاي محلی را به طور کامل مورد استفاده قرار دهید: دولت محلی اولین محل براي جست و جوي هزینه هاي کاهش خطر پذیري بلایا است . بیشتر نهادهاي شهر در آمدها را از طریق هزینه هاي خدماتی، مالیات، حق الزحمه ها، حق جذب، جریمه ها و اوراق مشارکت شهرداري جمع آوري می کنند که بخشی از بودجه سالانه را تشکیل می دهد. شهر می تواند انتخاب کند که در زمان بالندگی پول خود را صرف رشد و ارتقا و در عین حال انجام اقداماتی براي به حد اقل رساندن خطر پذیري بلایا و افزایش تاب آوري در برابر بلایا نماید .
تامین مالی برنامه کاهش خطر پذیري بلایا یک مسئولیت مشترك است : این مسئولیت باید میان تمامی ذینفعان تسهیم شود، از دولت هاي محلی، ملی و استانی گرفته تا بخش خصوصی، صنعت، سازمان هاي مردم نهاد و شهروندان ، بنیادها و تعاونی ها نیز می توانند در تامین مالی مشارکت نمایند . درك متقابل میان این نهاد ها و بخش ها اهميت ويژه اي دارد .
ائتلاف ها ، همکاري هاي خلاقانه میان بخش عمومی و بخش خصوصی و گروه هاي جامعه می تواند براي پروژه ها خاص به کار گرفته شود و موجب ِ آمادگی بیشتر شهر براي پرداختن به مسئله خطر پذیري بلایا می شود .
منابع غیر مالی: کمک هاي فنی با ارزش، اطلاعات و فرصت هاي آموزش می تواند توسط دانشگاه ها ، متخصصین محیطی، سازمان هاي جامعه مدنی، سازمان هاي منطقه اي یا فنی و یا از طریق تبادل با دیگر شهر ها صورت گیرد.
بدون راهبرد و برنامه شفاف ، منابعی وجود نخواهد داشت: یک شهر به منظور ارزیابی منابع می بایست داراي راهبرد ها، سیاست ها، برنامه ها و سازوکار هاي اجراء باشد. یک برنامه راهبردي تضمین خواهد کرد که پروژه ها در راستاي اهداف تعریف شده هستند ، همچنین می توانند براي تخصیص بودجه ، به منظور ِ پروژه هاي کاهش خطر پذیري کار برد داشته باشند .
فرصت هاي پس از بلایا: در زمان وقوع بلایا، ممکن است شهرها به صندوق هاي امداد ملی و بین المللی شامل سازمان هاي مردم نهاد، دولت هاي ملی یا سازمان هاي بین المللی دسترسی نداشته باشند . برخی کشورها بودجه هاي خاصی را علاوه بر منابع خود شهر براي کمک به بازسازي اختصاص می دهند.
همه دولت هاي محلی قبل از وقوع بلایا ، باید راه هاي استفاده از منابع ملي و بين المللي را پيش بيني کرده روش هاي بهرهمندي از اين امکانات و منابع را بررسی کرده باشند .
تغییر اقلیم: در حال ِ حاضر ، صندوق هاي سازگاري تغییر اقلیم بین المللی و ملی وجود دارند . برخی پروژه هاي شهري که کاهش خطر پذیري را با سازگاري تغییر اقلیم ترکیب می کنند مورد قبول ِ صندوق هاي بين المللي واقع مي شوند .
سئوال کننده :
نظر برخي از مسئولين محلي براي تعامل با مسئولين ملي جهت ِ جذب بيشتر منابع ملي و بين المللي چيست ؟
پاسخ دهنده ( 2 ) :
دولت هاي محلی دسترسی آسانی به منابع ملی ندارند و حتی تاثیر گذاري بر روي تصمیمات سرمایه ملی در سطح محلی برایشان دشوار است . اعطا کنندگان دوجانبه و سازمان ملل کمک هاي خود را مستقیما به دولت هاي ملی و سازمان هاي مردم نهاد می پردازند و به ندرت با شهر ها و استان ها سر و کار دارند . برخی اوقات شهرها، روش هایی را براي مصرف منابع ِ خود ابداع می کنند، ولی دولت هاي محلي نیاز به رساندن صداي خود و دخالت در تصمیم گیري هاي ملی دارند . دغدغه دولت محلي افزایش تعهد نیست زیرا تعهد موجود تاثیر فزاینده اي به همراه خواهد داشت.
دولت هاي محلي نیازمند مشارکت در سطح محلی با دولت هاي ملی هستند . آن ها باید در سطح میانی با استان ها کار کنند .
دولت هاي محلي نیازمند مشارکت هاي عمومی -خصوصی مبتکرانه به منظور کاهش خطر پذیري بلایا هستند .
گفت و گو ادامه دارد .
منابع :
( 3 ) خلاصه چارچوب كاري هيوگو براي اقدام از سال 2005 تا 2015
برگشت پذير ساختن ملت ها و جوامع نسبت به بلايا
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ سفر وزیر آموزش و پرورش به همراه هیات همراه به کشور سوریه و بیان برخی مسائل و نیز انعقاد تفاهم نامه میان دو کشور واکنش های مختلفی را در داخل ایران ، رسانه ها و افکار عمومی ایجاد نمود .
وزارت آموزش و پرورش بعدا و به گفته ی خودش در راستای شفاف سازی تفاهم همکاریهای علمی و آموزشی بین وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران و وزارت پرورش جمهوری عربی سوریه را منتشر کرد . ( این جا )
در این راستا و در جهت تنویر افکار عمومی وزارت آموزش و پرورش از خبرنگاران این حوزه دعوت کرد تا نشستی در مورد این سفر داشته باشند .
انتظار می رفت تا وزیر آموزش و پرورش که این تفاهم نامه را امضا کرده است در این نشست حضور یابد اما به جای ایشان دو مقام یعنی «مهراله رخشانیمهر» معاون وزیر و رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور و غلامرضا کریمی « قائم مقام وزير در امور بين الملل و رئيس مركز بين الملل و مدارس خارج از كشور» در برابر خبرنگاران حضور یافته و به پرسش ها پاسخ دادند .
پرسش و پاسخ « صدای معلم » را با این دو مقام آموزش و پرورش می خوانیم .
گروه رسانه/
پس از خبر کمک 12 میلیارد لیری ایران به سوریه برای یازسازی 250 مدرسه وزیر آموزش و پرورش و معاونین ایشان خبر را تکذیب کردند .
در نشست رسانه ای دیروز نیز غلامرضا کریمی « قائم مقام وزير در امور بين الملل و رئيس مركز بين الملل و مدارس خارج از كشور» مجددا خبر را تکذیب کرد . ( این جا )
فارغ از این تکذیبیه ها ، « صدای معلم » صفحه نخست روزنامه دولتی " الوطن " را که 3 روز پیش ( 23 ژانویه ) این خبر را منتشر کرده بود بازنشر می کند .
لینک خبر را می توانید در این جا ببینید . ( این جا )