شاید برای اکثر جهانیان تعجببرانگیز باشد که در کشور پر اهممیت و نامداری همچون ایران هنوز که هنوز است درصد عظیم و حداکثری ملت از یکی از مهمترین حقوق انسانی و اجتماعی خود یعنی رسمی بودن زبان و تحصیل به زبان مادری خود محرومند. این تعجب بسیار بیشتر خواهد شد آنگاه که متوجه شویم چنین پدیده نامیمونی نه در گوشهای منزوی و دورافتاده در جغرافیای جهان بلکه در کشوری بسیار مهم با موقعیت تاریخی و ژئوپولوتیکی ویژه در ناف زمین آن هم در چنین عصری هنوز هم دوام مییابد.
بسیاری دولت را مقصر صددرصد این بی عدالتی عظیم میدانند اما به نظر میرسد تمامی دولتها در همه تاریخ و جغرافیای زمین بیش از آنکه دغدغه پاسداری از هویت ملل را داشته باشند، نگران ملاحظات و معادلات سیاسی خوداند هر چند هرگز این بهانه موجب تبرئه دولت نتواند بود و دلیل کافی و وافی فراهم نخواهد کرد تا دولت ایران را به خاطر وجود این بی عدالتی سرزنش نکنیم اما دانشمندان و روشنفکران به ویژه علمای تعلیم و تربیت، تاریخ، روانشناسی و جامعهشناسی بیش از دولت سزاوار سرزنش و محاکمه در محکمه وجدان ملیاند. علما و متخصصینی که در این رشتههای علمی تحصیل کرده و بر این اساس جایگاهها و موقعیتهای مربوط و منتسب به این رشتهها را به ویژه در دانشگاهها و کرسیهای تدریس و تحقیق اشغال کردهاند و هزاران ساعت تدریس و تحقیق نموده و هزاران نفر را فارغالتحصیل نموده و از سفره این ملت نان خوردهاند و میخورند اما دریغا! رسالت اخلاق علمی خود را هیچگاه نفهمیده و نمیفهمند و از اصل واقعیت موجود در جامعه ایران و موجودیت واقعی این کشور غافلاند و یا به عمد غفلت میورزند و در تمامی هزارانهزار صفحهای که به عنوان کتب درسی و غیردرسی و نشریات به اصطلاح علمی- پژوهشی سیاه میکنند و از راه آن دخل و درآمد و ارتقاء مقام اداری یا علمی میگیرند، حرفی از مسئله اصلی این کشور یعنی هویت واقعی مردمان ساکن این کشور و اینکه چگونه باید هویت و موجودیت آنها را حفظ کرد تا کشور حفظ شود، ندیدهایم و نمیبینیم. اگر چه بسیاری از هموطنان ما را داروی مخدرهی الیناسیون آنچنان سستبنیان و گیج و منگ کرده است که حتی تعریف صحیح هویت و نقش زبان در آن را درک نمیکنند اما دیر یا زود نسلهای جدید جامعهی ما این مسئله و اهمیت آن را درک نموده و پاسداری از هویت و موجودیت خویش را سرلوحهی حیات معنوی خویش قرار خواهند داد و آنگاه نسل ما و پیشینیان ما که نسبت به این مسئلهی حیاتی بی تفاوت و ساکت بوده و یا همسو با این جریان روشنفکری عقیم و کجاندیش در راه انکار و اضمحلال هویت و موجودیت فرهنگی ملت خویش گام برداشتهایم، بزرگترین متهمان روسیاه محکمهی تاریخ خواهیم بود
نه علمای تعلیم و تربیت و روانشناسی را دغدغهی مسائل واقعی تعلیم و تربیت در ایران هست، نه علمای جامعهشناسی را دغدغهی مسائل اجتماعی موجود در کشور و نه علمای تاریخ را بازیابی هویت تاریخی انکار شده درصد عظیمی از این ملت.
علمای تعلیم و تربیت، به قول مرحوم بهرنگی صورتک خندهداری از علمای پداگوژی غرب به چهره خود بسته و هی تکرار و هی تکرار! بی آنکه نکتهای حتی از مسائل آموزشی خود کشف کرده و بگویند و بنویسند. علمای جامعهشناسی نیز یا صورتکی از مکاتب جامعهشناسی غربیاند یا شعار تو خالی بومی کردن علوم اجتماعی را میدهند بیآنکه حرف و درکی از واقعیت موجود جامعهی ایران یعنی موجودیت اصلی و بومی جامعهی خود داشته باشند و علمای تاریخ نیز کاری ندارند جز غیبت مردگان و سیر در تاریخ مشعشع و سرشار از دروغ و جعل تولید عصر پهلوی بیآنکه قادر به ایجاد کوچکترین پیوندی میان این تاریخ برساخته و موجودیت امروز جامعهی ایران باشند و همانطور که در کلاسهای مدرسه و زبانآموزی خبری از موجودیت و هویت زبانی ما نیست، در کلاسهای جامعهشناسی نیز خبری از موجودیت و هویت اجتماعی ما نیست و در کلاسهای تاریخ نیز خبری از تاریخ و موجودیت تاریخی ما.
این سکوت و بی تفاوتی محض، حیرت و در عین حال خشم مضاعف هر وجدان بیداری را برمیانگیزد. چگونه میتوان از این بی عدالتی بزرگ و اختلال آموزشی، روانی و هویتی موجود در جامعه غافل بود؟ آیا جز این است که این وضعیت علاوه بر تضییع حق و حقوق مسلم میلیونها انسان، موجبات ناهنجاریها و اختلالات روحی- روانی فردی و اجتماعی را سبب میشود و تبعات نهایی و مخرب آن بر جامعه و کشور ما عارض شده و میلیونها استعداد قابل و توانمند را به ذهنهایی تنبل، کند، مختل و حتی بزهکار تبدیل میکند؟ آیا علمای روانشناسی ما نمیدانند که محرومیت انسان از فرهنگ و زبان مادری خود در مراحل مختلف تحصیل، موجودیت روانی انسان را نابود کرده و استعدادهای او را میکشد؟
آیا علمای علوم اجتماعی ما نمیدانند که ایجاد دوگانگی، تضاد، الیناسیون (از خود بیگانگی) و اختلال هویتی یکی از مهمترین عوامل مخل موجودیت و سلامت جامعهاند؟ و الیناسیون دستاوردی جز بحران و از هم پاشیدگی شیرازهی اجتماعات انسانی ندارد؟
آیا تاریخ خوانندگان ما نمیدانند و از خود نمیپرسند که چرا درصد عظیمی از این ملت تاریخ ندارند و رد پایشان نیز حتی در تاریخ انکار میشود و ملت بیتاریخ، سرگردان و سردرگم بازیچهی امواج قدرتهای استعمارگر و استثمارگر میشوند؟ در هر صورت عملی خلاف وجدان انسانی مرتکب میشوند و مسئولند و در یک تعریف کلی؛ به ظاهر و در قالب، جایگاه روشنفکری را اشغال کردهاند اما در واقع و عمل، سر سوزنی از مسئولیت روشنفکری را به جا نمیآورند و جامعه را به سوی بحران پیش میبرند بحرانی که راه حل امنیتی و برخورد پلیسی راهگشای آن نتواند بود. اما اگر امروز و به موقع مسئله را بفهمیم و با وجدانی مسئول و انسانی در صدد حل مسئله برآئیم کار به بحران نخواهد کشید هر چند تا امروز نیز ضربات جبرانناپذیری بر مردمان این سرزمین و این کشور وارد آمده است. چند نسل در آتش انکار هویت و الیناسیون و آسیمیلاسیون (یکسانسازی اجباری به ویژه از نظر زبانی- فرهنگی) سوخته و نتوانستهاند انسانی بهرهمند از حقوق خویش بوده و موجودی مفید برای جامعه و جهان خود باشند.
بنابراین به جرأت میتوانیم جریان روشنفکری و مدعیان و صاحبان کرسیهای مناصب و عناوین علمی و دانشگاهی مرتبط با مسائل اجتماعی و روانشاختی را متهم کنیم. متهم به تخطی از تعهدات انسانی و تخصصی خویش. آیا جای شگفتی نیست که این همه دانشگاهی و استاد و پروفسور مدعی پر کبکبه و دبدبه و بهرهمند از مزایای مادی و معنوی از کیسهی ملت، از اصلیترین مسئلهی مبتلابه ولینعمتان خود یعنی هویت مردمان ساکن این جغرافیا غافلاند و به وقت مقتضی حتی هویت ایشان را انکار نیز میکنند؟ آیا ایشان مسائل اجتماعی و روحی- روانی کدام مردم را برمیرسند و مورخ کدام ملتاند؟ ملتی خیالی که وجود ندارد یا ملتی که میخواهد به زور تبلیغات به ظاهر علمی بسازند؟ بی تردید نه آن ملت خیالی و نه آن ملتی که ایشان میخواهند بسازند، صورت واقعی نیافته و نخواهد یافت و این مردمان رنج کشیدهی جغرافیای ایران علیرغم تمامی تعصبات کور و نادانی و ندانمکاریهای ایشان، بیآنکه اعتقاد و اعتمادی به این حضرات مدعی و پرافاده داشته باشند، همچنان پایدار و پاسدار هویت خویش خواهند بود اما چه کسی میتواند منکر آسیبهای جبرانناپذیری باشد که بر موجودیت به ویژه موجودیت فرهنگی و معنوی ایشان وارد آمده و میآید! باری! فرهنگکشی حاصل از محرومیت میلیونها ایرانی از رسمیت زبان و فرهنگشان به ویژه محرومیت ایشان از حق مسلم تحصیل به زبان مادری، بزرگترین خسارت معنوی به موجودیت و هویت کشور است و خسارات مادی حاصل از آن نیز خارج از حساب است.
اگر چه بسیاری از هموطنان ما را داروی مخدرهی الیناسیون آنچنان سستبنیان و گیج و منگ کرده است که حتی تعریف صحیح هویت و نقش زبان در آن را درک نمیکنند اما دیر یا زود نسلهای جدید جامعهی ما این مسئله و اهمیت آن را درک نموده و پاسداری از هویت و موجودیت خویش را سرلوحهی حیات معنوی خویش قرار خواهند داد و آنگاه نسل ما و پیشینیان ما که نسبت به این مسئلهی حیاتی بی تفاوت و ساکت بوده و یا همسو با این جریان روشنفکری عقیم و کجاندیش در راه انکار و اضمحلال هویت و موجودیت فرهنگی ملت خویش گام برداشتهایم، بزرگترین متهمان روسیاه محکمهی تاریخ خواهیم بود. مایی که از سفره ملت خود ارتزاق کرده و خائن به هویت خویش و ملت خویش شدیم. تا دیر نشده و تا وقتی که ملت و مملکت خود را بیشتر از این دچار بحرانهای روانی و اجتماعی نکردهایم، به خود آئیم و وجدان خویش را در میان نهیم و وظیفهی انسانی خویش را دریابیم و به جای تلاش به کشتن و محو فرهنگ و زبان میلیونها ایرانی، گامی در جهت حفظ و اعتلای فرهنگ ملت خویش برداریم باشد که در دادگاه تاریخ و محکمهی الهی، روسیاه ابدی نباشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان