وظیفه «تفکر نقاد» این است که ما را در مقابل دروغ و فریب حفظ نماید. در دنیایی که اخبار چون باران برسر ما فرو میبارند بهرهمندی از تفکر نقاد به ما کمک میکند که دارای «هویت»، «استقلال فکری» و «حق رأی» باشیم، در غیراین صورت هویت ما را روزنامهای که دردست داریم تعیین میکند و حق رأی ما را سریالی که تماشا میکنیم غصب مینماید!
یکی از ابزارهای نقد این است که تضاد و تعارض را در اخباری که به ما میرسد کشف کنیم. مثلا اگر در اخباری به ما گفته میشود که فلانکس دزدی بزرگی کردهاست و در همانحال هیچ پرونده قضایی برای او تشکیل نمیشود ما حق داریم این خبر را در فهرست اخباری قراردهیم که باید مورد تشکیک و تدقیق بیشتر قرار گیرند.
در اخبار تاریخی نیز ما با گزارههای متضاد زیادی سروکار داریم. از آن جا که بسیاری از اخبار تاریخی مستند به عکس، صدا و فیلم نیستند اگر دارای تفکر نقاد نباشیم بهراحتی فریب میخوریم. همیشه هم آنکسی که اخبار دروغ تاریخی را به خورد ما میدهد فردی دروغگو یا فریبکار نیست بلکه ممکن است او دارد با نهایت صداقت دروغ میگوید! زیرا او تفکر نقاد ضعیفی داشته و خبر دروغی را باور کرده است و دارد باور خودش را با کمال صداقت به اشتراک میگذارد!
در این یادداشت میخواهم یک خبر تاریخی را مورد تشکیک قراردهم. اغلب در کتابهای درسی فرزندانمان و نیز در کتبی که راجع به عظمت تمدن اسلام سخن میگویند فتح آندلس (جنوب اسپانیا) توسط مسلمانان را بهعنوان یکی از مفاخر و افتخارات اقتدار اسلام مثالمیزنند.
اما این افتخار برای اسلام در چهزمانی بهدست آمده است؟
«طارق بن زیاد» سردار بربر که جنوب اسپانیا (شبه جزیره اریبا) را بهتصرف خود درآورد از افسران «موسیبننصیر» فرمانروای اموی شمال آفریقا بود. این سردار مسلمان با فرمان خلیفه اموی وقت یعنی « ولید ابن عبدالملک» در سال 710 میلادی به اروپا حمله کرد.
ولید ابن عبدالملک همان کسی است که امام سجاد (امام چهارم شیعیان) را با زهر مسموم کرد و بهشهادت رساند!
اگر این امویان غاصب خلافت و مردمانی عیاش و غیرمتدین و ظالم بودند آیا کشورگشایی که با فرمان خلیفه اموی غاصب جائر صورتگرفته جای افتخار دارد؟! و آیا اساسأ خلیفهای که خود غاصب است و حکومت او فاقد مشروعیت است میتواند حکم جهاد صادرکند و برای ترویج و گسترش اسلام جنگ بهراه بیاندازد؟!
تفکر نقاد میگوید یا گزاره بد بودن و غاصببودن و جائربودن امویان را حذفکنید یا به کشورگشایی امویان افتخار نکنید!
نکته جالب دیگر در خصوص این ولیدابنعبدالملک این است که مسجد جامع اموی دمشق به دستور او ساخته شده است. زمانی که سوریه صحنه زورآزمایی قدرتهای خارجی نشده بود و زائران ایرانی برای زیارت مرقد حضرت زینب به دمشق برده میشدند یکی از اماکن زیارتی آنها «مقام راسالحسین» بود. مقام راسالحسین گوشهای از مسجد اموی بود که ادعا میشد سر امامحسین در آنجا دفن شده است. از آنجا که ساخت مسجد اموی حدود ده سال بعد از «واقعهی عاشورا» آغاز شدهاست چگونه میتوان باور کرد که یک خلیفه اموی دستور ساخت بزرگترین مسجد دنیای اسلام را در جایی بدهد که «سند جنایت امویان» در آنجا دفن شدهاست و همان خلیفه دستور قتل فرزند امام حسین را صادرکند؟!
جالب اینجاست که حتی این که حضرت زینب هم در زینبیه دمشق دفن شدهباشد محل تردید است.
«عطاالله مهاجرانی» در کتاب «پیامآور عاشورا» مینویسد که درباره محل دفن حضرت زینب سه روایت تاریخی وجود دارد: مصر، سوریه و مدینه که از بین آنها معتبرترین اخبار بهنفع این هستند که مصر مدفن حضرت زینب است.برای من جالب است که دههاهزار زائر ایرانی در طی دهها سال به سوریه سفرمیکردند بدون این که این سوالات ذهن آنها را درگیر کند!
گرچه این اخبار تاریخی مربوط به قرنها پیش هستند اما بیگمان در شکلگیری «طرحوارههای ما» تاثیر عمیقی دارند.
تصمیمگیریهای «اینجا و اکنون» ما بر اساس «طرحوارههایمان» شکلمیگیرند، طرحوارههایی که روایات و اخبار تاریخی چارچوبهای جمعی آنرا میسازند.
بسیاری از دوستیها و دشمنیهای جمعی ما براساس همین اخبار تاریخی صورت گرفتهاند و ما برای این دوستیها و دشمنیها هزینههای هنگفتی میپردازیم!
کانال دکتر محمدرضا سرگلزایی
" آقا این ابزارها اومده ایران ولی فرهنگش نیومده باهاش! "
این جمله را شما هم شنیدهاید. از رانندگی بگیر تا موبایل و آپارتماننشینی ؛ وقتی کسی کجرفتاری میبیند همین را میگوید. البته فقط ابزارها نیستند بلکه مفاهیم هم انگار همین طورند.
«نقد» به شیوه مدرن در فرهنگ استبدادزده ایرانی واژه جدیدی است. برای همین هنوز در حال تمرین آن و مجروح کردن همدیگر هستیم.
«انتقادپذیر بودن» در نگاه برخی یعنی:
* من به تو توهین میکنم، اگر جواب بدهی، انتقادپذیر نیستی!
* من به تو تهمت میزنم اما اگر تو دلیل بخواهی، یعنی انتقادپذیر نیستی!
* من به تو فحاشی میکنم اما تو نباید حرف بزنی، چون تو فعال اجتماعی یا سیاسی هستی پس باید تحمل کنی. تحمل نکنی یعنی انتقادپذیر نیستی!
* من هرچه دلم بخواهد میتوانم بگویم ولی تو اگر از خودت و عقیدهات دفاع کنی یعنی انتقادپذیر نیستی!
من بدون اطلاع، تحلیل تو را زیر سوال میبرم اما اگر تو با سند و مدرک نشان بدهی من اشتباه میکنم، یعنی انتقادپذیر نیستی!
* من اگر به علایق تو پرخاش کنم ایرادی ندارد اما اگر تو کلمهای در مورد علایق من بگویی، قصدت انتقام است و انتقادپذیر نیستی!
.... و این قصه ادامه دارد!
روزنوشت های احسان محمدی
سنجشگرانهاندیشی عبارت است از اندیشیدنِ خودهدایتگر، خودانضباطبخش، خودنظارتگر، و خودتصحیحگر.
مبنای سنجشگرانهاندیشی این است که سنجههای سفت و سختِ تعالی [در اندیشیدن] را بپذیریم و آنها را هوشیارانه به کار ببریم.
سنجشگرانهاندیشی همچنین مستلزم دادوستد [فکری] کارآمد، تواناییهای حل مسئله، و تعهد به غلبه بر جامعهمحوری و خودمحوریایست که به طور طبیعی در ما وجود دارد.
هر کسی میاندیشد؛ این طبیعت ماست. اما بسیاری از اندیشیدنهای ما، اگر به حال خود رها شوند، سوگیرانه، تحریفشده، بخشینگرانه، و ناآگاهانهاند یا کاملاً با پیشداوری همراهاند. اندیشیدنِ بیکیفیت زیانآور است؛ هم زیان مالی به ما تحمیل میکند و هم بر کیفیت زندگیمان تأثیر منفی میگذارد. اما، برای رسیدن به تعالی فکری از راه سنجشگرانهاندیشی، باید دست به کوشش با برنامه و روشمند زد.
کسی که در سنجشگرانهاندیشی ورزیده شده باشد: پرسشها و مسئلههای حیاتی مطرح میکند و آنها را به صورت واضح و دقیق صورت بندی میکند؛ اطلاعات متناسب را گردآوری و ارزیابی میکند و از انگارههای انتزاعی برای تفسیر کارآمد آنها استفاده میکند؛ راهحلها و نتیجهگیریهایش را با معیارها و سنجههای متناسب میآزماید و، بدین شیوه، به راهحلها و نتیجههای مستدل میرسد؛ با ذهن گشوده، در چارچوبِ نظامهای فکریِ گوناگون میاندیشد و، در صورتِ نیاز، انگاشتهها، لازمهها، و پیامدهای عملیِ آنها را بازشناسی و ارزیابی میکند؛ برای یافتنِ راهحلِ مسئلههای پیچیده، به نحو کارآمد با دیگران دادوستدِ فکری میکند.
برگرفته از کتاب «چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم»/ص.114
کانال سنجشگرانهاندیشی
گروه استان ها و شهرستان ها/
در پی درج گزارش صدای معلم با عنوان :
" در وزارت بطحایی چه خبر است ؟ از امنیت فرهنگی چه خبر ؟!
شکایت علیه فرهنگیان منتقد این بار در هریس آذربایجان شرقی ! "
آقای حامد نحوی مطلبی را در نقد این مطلب برای این رسانه ارسال کرده اند .
« صدای معلم » ضمن تشکر و قدردانی از این همکار محترم و در جهت تاسیس و تثبیت دکترین صدای معلم که همان فرهنگ گفت و گو و تفکر نقادی است آن را منتشر می کند .
در بحث ها و اظهارنظرهایمان بایستی میان علم و تبلیغات یا شبه علم که منابع اطلاعاتی و مستندات ما را تشکیل می دهند تمایز قائل شویم.
تبلیغات همان اندیشه واره ها و فکرگونه هایی هستندکه دارای مشخصات زیرند:
1. قابل فهم برای توده یا همان عوام هستند هر چند بعضا حتی خواص را هم فریب می دهند ؛ این ساده و قابل فهم بودن امتیازی ویژه برای آن محسوب می شودچرا که مردم تمایلی به فکر کردن و کنکاش عمیق در مورد موضوعات سیاسی و اجتماعی و تاریخی را ندارند.
برای مردم هرچه مسئله ای ساده ترقطعی تر و قابل فهم ترباشد مقبول تراست درحالی که در موضوعات اجتماعی و سیاسی و...علم دچار عدم قطعیت است و نگاه تقلیل گرایانه و ساده شده که به قطعیت انجامیده ، نتیجه ای غیردقیق تر و اشتباه تراست.
2 .تبلیغات غالبا از سوی منابع قدرت داخلی (حاکمیت) اعمال می شده هر چند امروز به علت ورود به عصر جهانی شدن انحصار کنترل ذهن از دست دولت ها به میزان قابل توجهی کاسته شده است به این ترتیب باید گفت تبلیغات امروزه از سوی منابع قدرت داخلی و خارجی انجام می گیرد.
این منابع قدرت و ثروت با استخدام (اجیرکردن) روشنفکران به تولید شبه فکر البته در راستای منافع خودمی پردازند.
مثال چنین روشنفکران در رژیم پهلوی افرادی نظیر پیرنیا و یا کسروی بودند.
3. یکی دیگر از مشخصه های تبلیغات ،قطعیت و مطلق گرابودن آن است درحالی که ذات علم نسبی گرا است و با تردید به اظهار نظر در اکثر امور می پردازد .
4 .تبلیغات غالبا همان قرائت غالب در جامعه است و درهر زمینه ای اعم از سیاسی و اجتماعی و...دیده می شود.
در این موارد قدرت تبلیغات چنان در اذهان افراد تاثیر می گذاردکه هر گونه تشکیک درآن موضوعات ، گناهی نابخشودنی و جرمی عظیم محسوب می شودکه ممکن است تبعات سنگینی به همراه داشته باشد ؛ در چنین جوامعی که فقط یک قرائت از موضوعات وجوددارد و آن قرائت یا تفسیر حاکمیت است ،
پدیدآمدن جامعه ی نخبه کش اجتناب ناپذیر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
یادداشت زیر در نقد یادداشت پیشین با عنوان :
" لطفا دست از سر آموزش و پرورش بروجرد بردارید ! " ( این جا ) برای صدای معلم ارسال گردیده است .
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
من همیشه اینگفته حافظ را این جوری می فهمیدم که حافظ از موضع تبختر درویشانه در این بیت می گوید حیف که گفت و گو در آیین ما درویشان نیست و گرنه با گفت و گو حسابت رو کف دستت میذاشتم! ولی اگر در این بیت با تاسف و از سر حسرت بگوئیم چرا گفت و گو آیین درویشی نبود تا ما با هم ماجراهایی شیرین داشته باشیم چقدر این بیت لطیف و الهام بخش می شود.
می گویند گفت و گو سه شرط دارد صداقت ، صراحت و احترام.
شما اگر این سه شرط را رعایت کنید در گفته ها و نوشته های خودتان، در حال گفت و گو هستید ولو به مونولوگ مشغول باشید.
خواننده مطالب شما روح خود را در معرض گفت و گو با شما قرار خواهد داد و با مونولوگ شما دیالوگ برقرار خواهد کرد.
نقطه مقابل گفت و گو سکوت و یا مونولوگ نیست.گفت و گو یک صفت انسانی است که در طی آن دو طرف ماجرا به تعالی و رشد و پیشرفت می رسند یک دیگر را تکمیل می کنند.هم افزایی می کنند و هر دو طرف احساس می کنند که دارند چیزی به دست می آورند بدون اینکه چیزی از دست بدهند.
گفت و گو در واقع ایجاد کننده ارزش افزوده برای طرفین است یکجور تجارت پر سود دو طرفه است.
نقطه مقابل گفت و گو مونولوگ نیست بلکه سبعیت است.در سبعیت یک طرف می خواهد طرف دیگر را بخورد.به صحنه های راز بقا و شکار حیوانات نگاه کنید.در دو طرف امر سبعیت صراحت نیست ، باید فضا مبهم و غبار آلود باشد ، باید برای صید ماهی آب گل آلود بشود اگر فضا روشن و بی ابهام باشد و آب زلال باشد همآهو از چنگال شیر در می رود و هم ماهی از صید نجات می یابد.
در امر سبعیت باید نهایت بی احترامی همحاکم باشد ؛ نمی شود شیر گرسنه به آهو پیام بدهد که لطفا قدری آرامتر بدوید تا من به راحتی شما را بخورم.او باید با حداکثر سرعت و مهارت به دنبال آهو بدود و چون به او می رسد گلویش را بفشارد و راه نفسش را بند بیاورد و خونش را بمکد.اینکارها هیچکدام در فضای احترام آمیز حاصل نمی شود.و خدعه و نیرنگ هم از دیگر شگردهای شکار کردن و جلوگیری از شکار شدن در امر سبعیت است.
بسیاری از موجودات برای این که شکار نشوند هم رنگ محیط می شوند و بسیاری از شکارچی ها از دروغ برای شکار استفاده می کنند. یکی از راههای شکار قلب واقعیت است.برای شکار پرندگان و آوردن آنان به دام همیشه دانه لازم استصد هزاران دامو دانه است ای خدا
ما چو مرغان ضعیف بی نوادانه را در کناردام قرار می دهند تا دامآشکار نشود و بشود پرنده را به دام انداخت.
بنابر این دروغ، بی صداقتی و قلب واقعیت روش دیگر سبعیت به قصد شکار است.
هر گاه در نوشته یا گفته کسی با در کتابی و مکتوبی و مقاله ای این سه ویژگی صداقت ،صراحت و احترام هم زمان وجود نداشته باشد مطمئن باشید که نویسنده اهل گفت و گو نیست بلکه شکارچی است.او به جای این که تفنگ به دست بگیرد و به سوی شما شلیک کند قلم به دست گرفته و از راه آن شلیک می کند.
هدف گفت و گو روشنگری دو طرف و فهم متقابل و رفع سوء تفاهم است و هدف سبعیت شکار طرف مقابل و مکیدن خون روح اوست.
من هر گاه در این فضای مجازی نوشته ای از آقای شیرزاد عبداللهی می بینم که در آن به نام من اشاره ای کرده است احساس آهویی را پیدا می کنم که شیری خونگلویش را می مکد.
برخی نوشتهها که در فضای مجازی انتشار پیدا می کنند از اساس توسط شکارچی های درنده نوشته می شوند نه توسط انسان های اهل تعامل.
هفت جوش
آری !
باز هم نوشتن حس و حال عجیبی به آدم می دهد،این حس آن قدر عجیب است اگر حالت هم گرفته باشد این خصیصه باعث آرامش می شود.
در اتوبوس نشسته بودم و خیلی در فکر فرو رفته بودم. ذهنم پر از سوالات نامرتبط و ناخوشایند بود. روز پر کاری را سپری کردم اما نمی دانم دستاورد این روز چه بود.
اگر یافته ای در اختیار کسی قرار دادید و نتیجه ای در دنیای واقعی زندگی به صورت عملی نشان نداد بدانید که آن یافته و آموزش اشتباه بوده است از این سوالات نامرتبط که ذهن را ساعتی پاندول مانند حرکت می داد بر روی یک موضوع مصمم تر کرد .بعد از یک مکالمه کوتاه در مسیر به این نتیجه رسیدم که به راستی بازی با سرنوشت دیگران در مطالعه درسی چیست؟ چرا ما درس می خوانیم؟ مدرسه چیست؟ چرا به مدرسه می رویم؟ اگر به مدرسه نرویم چه اتفاقی می افتد؟در مدرسه مگر قرار است چه چیزی یاد بگیریم؟ چرا باید برای موفقیت خود البته در یک بعد زندگی که چندان هم تضمینی ندارد فراگیران خود را به بردگی می گیریم؟ ذهن این عزیزان باید خام باشد؟ بچه ها را مدرسه می فرستیم تا حافظه مدار بار بیایند؟ آنها را می فرستیم تا با یک عدد و نمره اندازه گیری کنیم آن هم به صورت کمی؟ داریم رقابت را به بچه ها یاد می دهیم و بدون اینکه به دیگران کمک کنیم؟ چرا داریم تجارت می کنیم؟چرا به فکر این عزیزان نیستیم؟ مگر واقعا زندگی فقط منبع درآمد برای یک سری موسسات خصوصی شده و بچه ها را به صورت فریز شده بیرون تحویل دهند؟
چرا بیلان کاری خودشان را نشان نمی دهند؟چرا ب هصورت واقعی با این عزیزان صحبت نمی کنند؟چرا شماها به جای این عزیزان تصمیم می گیرید؟ مگر شما چه تخصصی دارید؟در این زمینه چه مطالعاتی داشته اید؟ فقط بنگاه راه انداخته اید؟ شما می دانید با روح و روان این دوست داشتنی ها چه کرده اید؟ زندگی را برایشان استرس وار بار آورده اید. بیایید همبستگی مثبت را در بین خودمان ترسیم کنیم. و این زمانی میسر می شود که نفع جمع بر نفع فردی بچربد
به چهره شان خوب نگاه کرده اید؟ چهره ی معصومانه ای که دل هر فردی را ریش می زند.می دانید اوج بی اعتمادی را شما کاشته اید؟کسانی که با خانواده های خودشان،دوستانشان و دیگران از راستی سخن نمی گویند.چه بذری برایشان کاشته اید؟ در بوق و کرنا می کنید در دنیای مجازی،واقعی و غیره که اینان افتخار افرینانی هستند که امسال در فلان موسسه یا آموزشگاه به موفقیتی نائل شده اند.اما چرا نمی گویید که چند نفر ثبت نامی داشته اید و از بین هزاران نفر انگشت شمارانی بودند که این راه موفقیت خود را با تلاش خودشان به اینجا رسیده اند؟
به راستی بازخوردتان چه بوده است؟مدارس و آموزش خودتان را سر کلاس رها کرده اید به سمت موسسات خصوصی و منبع درآمد زایی رفته اید. مگر دانش آموز هم دانش آموز نیست؟مگر خودتان همان معلم نیستید؟ مگر کتاب هم کتاب نیست؟ مگر تعداد نفرات همان تعداد نفرات نیستند؟ پس چه چیزایی تغییر کرده است؟
آری !
وجدان اخلاقی عوض شده است.به خودتان بیایید.با هم رقابت نکنید.بیایید راه و رسم درست را تهیه کنید. به راستی از چه موقع ما به جای علاقه دیگران تصمیم می گیریم؟به جای دیگران انتخاب می کنیم؟ به جای دیگران حرف می زنیم؟ روش های جدید و نوین آمده اند.
تا کی می خواهیم دیگران را با تبلیغات سو فریب بدهیم؟ بیایید سرمشق مان عدالت آموزشی، راستگویی،درست رفتاری، صادقانه حرف زدن باشد نه به فکر جیب خود و دزدیدن از جیب دیگران باشد.
بیایید همبستگی مثبت را در بین خودمان ترسیم کنیم. و این زمانی میسر می شود که نفع جمع بر نفع فردی بچربد.
به راستی از تعامل بین دانش آموز و معلم چه می دانید؟که به جایشان نقل قول می کنید؟ از مسئولیت فردی چطور؟ داغ بزرگی است که یکی سوالی طرح می کند و نفر دوم ان سوال را جواب می دهد و در قالب یک پکیجی که هیچ دردی از یک دانش آموز را دعوا نمی کند و حتی باعث فشار بیش از اندازه بر خود فرد، خانواده، جامعه می شود به آنان داده می شود این همان ظلمی است که ما در واژه ای به نام کنکور و تاسیس موسسات و آموزشگاهایی با القاب شکیل می کنیم و در ذهن خام همه عزیزان می کنیم.
به جای اینکه آنان را خلاق، متفکر، کنجکاو، پرسشگر، مطالبه گر، نقادانه، جامعه باورانه، هدایت گرانه و .... بار بیاوریم، استرس زا و همیشه پریشان حال بار آورده ایم.
عاقبت خوبی ندارد که دیگران برای شما تصمیم بکیرد نمی شود با گرفتن هزینه های گزاف و کمر شکن کسی را موفق کرد،توصیه می کنم خانواده های عزیز هوشیار باشید، گول این تبلیغات فریبنده نخورید.اکر قرار است بچه های دلبند شما موفق باشد تا راه و رسم درست آموزش که همانا آموختن برای زیستن، در جمع زیستن و برای بهتر زیستن را یاد نگیرد هر هزینه ای هم صورت بپذیرد در دراز مدت نتیجه ای مطلوب برایتان تصور نمی کند و معکوس جواب می دهد.
اگر یافته ای در اختیار کسی قرار دادید و نتیجه ای در دنیای واقعی زندگی به صورت عملی نشان نداد بدانید که آن یافته و آموزش اشتباه بوده است.
بیایید این راه را خودمان عوض کنیم.مطمئن باشیم که این کار شدنی است.جیب دیگران را پرپول نکنیم.خودتان می دانید با یک مقایسه علمی از سال های گذشته افراد کمی بودند که در این راه موفق بوده اند.پس تعمقی بیشتر می توان از فاجعه ای نابخشودنی جلوگیری کرد.نباید خودم ان را سرزنش کنیم، به تفاوت های فردی هم احترام بگذاریم و بتوانیم آنها را به خلق موقعیتی بهتر که هم برای خود فرد و هم جامعه مفید است، تبدیل کنیم. بیایید با سرنوشت دیگران بازی نکنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نقل است که نقاشِ جوانی، کنار روخانه ای نشسته و نقاشی می کرد و رهگذاران بعد از تماشای نقاشی نقاش شروع می کردند به عیب و ایراد گرفتن. وقتی نقاش این موضوع را با استاد خود در میان گذاشت، استاد از او خواست که زین پس هر کس از نقاشی هایت ایراد گرفت، قلمت را در اختیارش بگذار تا ایرادات را اصلاح کند. بعد از ارائه این راه حل، دیگر احدی از نقاش ایرادی نگرفت.
آیا این داستان، برای-تان حکیمانه می نماید؟ لطفا کمی دقت کنید!
آیا هر کس نقص امری را متوجه شد، باید راه اصلاح آن یا علل پیدایشِ آن را نیز بداند؟ اگر نداند، سخن او راجع به نقص مورد اشاره اش، نادرست یا بی فایده است؟
برای مثال، قلب شما درد می گیرد و شما از این درد، پی به وجود عارضه ای می برید، اما نه نوع بیماری را می دانید و نه علل پیدایشِ بیماری را و نه راه درمان را؛ یا شما نزد پزشکِ متخصص می روید و نسخه او را آزمون می کنید و درد قلب شما درمان نمی شود و از این رو به صحتِ تشخیص و تدبیر پزشک-تان شک می کنید و می فهمید که او در تشخیص یا تمهیدِ راه درمان یا در هر دو اشتباه کرده است؛ اما خودتان از نوعِ عارضه قلبی یا علل پیدایش آن یا راه درمان آن اطلاع ندارید.
در فرضی دیگر، شما ممکن است، بدانید که نوعِ نقص و بیماری در قلبِ شما چیست، اما عللِ پیدایش و یا راه درمانِ آن را ندانید یا نوعِ نقص و بیماری و نیز علل پیدایشِ آن را بدانید، اما راه درمان را ندانید.در فرضِ بعدی، ممکن است هم در تشخیص نقص و بیماری و علل پیدایشِ بیماری دانا باشید و هم در تشخیصِ راه درمان، اما نیرو و امکانات و یا مهارتِ به فعلیت در آوردن آن دانایی را از عالم نظر به عالمِ عمل نداشته باشید. همچنین ممکن است شما نقصی که راه رفع اش را نمی دانید، بیان کنید و سخن-تان نیز صادق باشد و در وهله بعد، در ذهنِ فرد دیگری که آن نقص را تشخیص نمی داد، جرقه ای بزنید و او راه رفع اش را بیابد؛ لذا هم سخن-تان صادق باشد و هم با واسطه، مفید در خلقِ راه رفع.
به عبارتی، استاد قصه فوق الذکر، به شاگردش، شارلاتان-بازی و فساد و رکود و تباهی و انحطاط را آموخته و در اینجا، تنها چیزی که در مغزِ پوکِ او نبوده، حکمت است و متاسفانه فرهنگ و ذهن ما پُر است از خرافات و مهملات و اباطیل و اراجیف و آموزه های بررسی و نقد ناشده از این دست؛ چون فاقد توان تفکر و استدلال کردن در حد لازم هستیم.
منتقدینِ نقاشِ قصه ما نیز اگر شعور لازم را داشتند، به جای منفعل و مقهورِ این شارلاتان-بازی شدن، در پاسخ به آن نقاش جوان می گفتند:《 تو از ما در خصوصِ نقص هایِ نقاشی هایت مطالبه دلیل کن؛ ما وقتی در جایی، نقصی را می بینیم، تصوری اجمالی یا تفصیلی از وضعِ مطلوب داریم؛برای مثال، وقتی به نقاشی تو ایراد می گیریم که چرا بین سر و بدنِ انسانی که کشیده ای تناسب موجود نیست، تصوری از انسانِ واجد تناسب اندام داریم؛ اما ضرورتی ندارد که درستیِ نقد ما منوط به تواناییِ عملیِ ما در کشیدنِ نقاشیِ درست باشد》.
کانال تفکر انتقادی
مفهوم نقد:
واژه (نقد) از واژه های کهن عربی است که وارد زبان فارسی شده و با همه اجزای زبانی و فرهنگی ما گره خورده است. امروزه این واژه و مشتقات آن در علوم مختلف نیز جای گرفته است ؛ ظاهرا واژه نقد از حدود هزار سال پیش مورد استفاده فارسی زبانان بوده است. مرحوم دهخدا ذیل وازه نقد، جمله ای را از تاریخ سیستان در باره قحط سالی و گران شدن قیمتها نقل می کند که گواه ادعای ماست:( در این سال، نرخها عزیز شد؛ گندم به دویست درم نقد شد و جو به صد وهشتاد درم.) 1- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج 13، ص 20032.
معانی نقد در عربی:
واژه نقد در عربی معانی گوناگون دارد از جمله: داد و ستد درهم؛ نوک زدن پرندگان به چیزی و سوراخ کردن آن؛ نیش زدن مار؛ ضربه زدن به چیزی با سر انگشت، نوعی گوسفند زشت رو با دست و پای کوتاه که چوپان آنها نیز نقاد نامیده می شود؛ وجه رایج و پول؛ ارزیابی و جدا کردن سره از ناسره آن؛ خرده گیری و عیب جویی، مناقشه و مته به خشخاش گذاشتن؛ سخن سنجی، ارزیابی و نشان دادن ضعف و قوت سخن به وژه شعر.
معانی نقد در زبان فارسی :
در میان فارسی زبانان نیز معانی گوناگونی در باره نقد آمده که مهم ترین آن عبارتند از: حاضر، آماده و موجود؛ در برابر نسیه؛ فعلا و هم اکنون؛ شناخت سره و ناسره ، وجه رایج یا بازشناسی زر و سیم از تقلبی؛ خردگیری، داوری و ارزیابی نکته سنجانه. امروزه نقد به مفهوم آخر مورد استفاده بسیاری در حوزه های گوناگون شده است. در همین رابطه رشته های گوناگونی هم پدیدآمد؛ رشته هایی چون نقد ادبی، نقد تاریخی و نقد فلسفی. در جمع بندی آن چیزی که در مورد واژه و مفهوم نقد می توان بیان کرد این است که نقد یعنی :
ارزیابی خرده گیرانه در باره کسی یا چیزی به گونه ای که هم نقاط منفی و هم نقاط مثبت مورد بررسی قرار گیرد.
هر ناقدی بر اساس معیارهای دست به انتقاد کردن می زند. باید این معیارها مشخص و معلوم باشد. به بیان دیگر نقد او باید با دلیل و مدرک باشد
عناصر نقد:
نقد، حداقل دارای دو عنصر است و بی این دو، ما چیزی به نام نقد نخواهیم داشت. این دو عنصر عبارت است از : داوری و خرده گیری. به عنوان مثال زمانی که ما می خواهیم در مورد عملکرد مسوولین نقدی داشته باشیم، باید نقاط مثبت او را در نظر گرفته و در مورد آن داوری صحیحی داشته باشیم و در عین حال نقاط ضعف او را برای از بین رفتن آن گوشزد کنیم.اگر فقط نکات مثبت را بگوییم ، به کار ما نقد نمی گویند، بلکه آن تعریف و تمجید است، مگر آنکه به دنبال عیب او رفته باشیم و چیزی پیدا نکرده باشیم. ما در نقد کردن باید نقاط ضعف آن فرد را در رفتار یا گفتاری که داشته مورد توجه قرار داده و به هیچ عنوان نباید به شخصیت و یا کلیه صفات او بی احترامی و توهین نماییم که از اخلاق نقد به دور است.
نقد گریزی:
ما غالبا نقد را به حق می دانیم، اما از آن می هراسیم. از این جهت می توان نقد را با مرگ نیز مقایسه کرد؛ به آن معنی که شتر مرگ در خانه همه زانو می زند، اما آن فرد ترجیح می دهد که آن کس نباشد.چرا ما از نقد گریزانیم، چون نقد تصوری را که ما از خودمان داریم ویران می کند .هر کس از خود تصوری دارد که روانشناسان از آن به (خود انگاره) یا ( خود پنداره) یاد می کنند. البته چون ما در نقد کل شخصیت فرد و اعتبار او را زیر سوال می بریم افراد از نقد فرار می کنند. در قرآن کریم که بزرگترین کتاب تربیتی جهان است به ما دستور می دهد که برای نقد کردن باید آن رفتار را مورد بررسی قرار دهید و نه کل شخصیت افراد را. در سوره شعراءآیه 216 خطاب به پیامبر اکرم(ص) آمده است:( فان عصوک فقل انی بری مما تعملون ؛ پس چون تو را نافرمانی کردند، بگو که از کردارتان بیزارم.) در اینجا خداوند به پیامبر نمی گوید که از افراد نافرمان بیزار باشد، بلکه فرمان می دهد تا از کردارشان بیزاری بجویید.این فرمان درس بزرگی است برای ما که می توانیم رفتار و عقاید کسانی را نپذیریم و به آن رفتار یا عقاید نقد داشته باشیم، اما در عین حال همان فرد را دوست داشته باشیم.
مکانیسمهای دفاعی در برابر نقد: ناقد نخست باید به لحاظ اخلاقی صلاحیت نقد را به دست آورد، و دوم آنکه با روح انسانی و ظرایف آن آشنا باشد تا بتواند نقدش را به درستی بیان کند
هراس از نقد موجب فعال شدن سیستم دفاعی روانی ما می شود؛ به این مفهوم که چون ما دچار ( خودپنداره) هستیم تلاش می کنیم که در برابر آ ن مقاومت می کنیم که در روانشناسی به آن مکانیسم دفاعی گفته می شود.
رایج ترین مکانیسم دفاعی عبارتند از:
1- انکار: در چنین حالتی فرد اصل انتقاد را انکار می کند و در چنین شرایطی راه گفت و گو با دیگران رابر خود می بندد و در عین حال از شناخت مشکل خود باز می ماند.
2- انگیزه خوانی ناقد: زمانی که فردی دلسوز در مورد رفتار شما نظر خود را بیان می کند به او تهمت می زنیدکه شما قصد و غرضی دارید.
3- تحقیر منتقد: زمانی که فردی از شما انتقاد می کند شما به جای پاسخ به او تهمت زده و شخصیت او و عقایدش را مورد حمله قرار می دهی. مثلا می گویی که اسلام تو ، اسلام آمریکایی است.
4- دلیل تراشی: در چنین حالتی فردی که مورد انتقاد قرار می گیرد برای کار خود دلیلی را ارئه می دهد که البته منطقی نیست.
کوچک جلوه دادن انتقاد:
فرد در چنین خالتی انتقاد را می پذیرد، اما می گوید که این چیز زیاد مهمی نیست و تلاش می کند که ان را بی اهمیت نشان دهد. البته مکانسیم های دیگری از جمله گریز و بازگشت، فرافکنی مقصر دانستن دیگران و بازخواست اخلاقی هم هست که به دلیل طولانی شدن مطلب از بیان آنها خودداری می کنم. نقدی اگر بیجا بود باید با روشی پیامبر گونه با آن برخورد کرد. نباید زبان توهین و افترا داشته باشیم و از قرآن یاد می گیریم که در برابر دشنام مخالفان باید با نرمی با انها روبرو شویم. قرآن در سوره فصلت آیه 34 در این رابطه به ما دستور می دهد:( لا تستوی الحسنه و لاالسیئه. ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم، خوبی و بدی برابر نیستند. همواره به نیکوترین وجه پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است، چون دوست مهربان تو گردد.)
اگر ما می خواهیم رفتار کسی را نقد کنیم، لازم نیست که از زبان طنزآلود و تمسخر آمیز استفاده کنیم و با بازیهای زبانی حریف را مرعوب خویش سازیم. در نقد باید ادیبانه سخن گفت و با صراحت و شفافیت و صادقانه انتقادات خود را مطرح کرد
نقد سازنده و ویرانگر:
یکی از مطالبی که در رابطه با نقد مطرح می شود این است که نقد باید سازنده باشد. در حالی که این امری غیر عقلانی است. چون ما معیاری برای سازنده بودن نقد و یا سازنده نبودن آن نداریم. نقد به معنی خرده گیری و عیب جویی است. بنابر این این تقسیم بندی ناپذیرفتنی است. هر نقدی می تواند سازنده باشد اگر بر اساس عقل و اخلاق صورت گیرد. ملاک در انتقاد کردن توجه به عقل و اخلاق است. یعنی ما باید تلاش کنیم که بر اساس عقل، استدلال عقلی و منطقی و بعد با رعایت مسائل اخلاقی رفتار فرد را نقد کنیم. بنابر این ما نقد سازنده و غیر سازنده نداریم. در همین رابطه برخی می گویند نقدی ارزش دارد که با راه حل همراه باشد. این هم دلیل موجه ای ندارد. ممکن است فردی مشکلی را در جای دیده و به مسئولی تذکر دهد، اما برای آ ن راه حلی نداشته باشد.
نقد و تخصص:
از ایراداتی که بر نقد کردن می گیرند این است که فرد تخصص لازم در مورد نقد یاد شده ندارد و بنابر این نقد او مردود است. این افراد معتقدند که نقد فقط مخصوص افراد متخصص است و کسی که تخصص کافی در آن را ندارد نباید نسبت به آن حرفی بزند.این امر بدیهی است که از نظر اخلاقی اگر کسی در باره مطلبی اطلاعی از آن ندارد داوری کند درست نیست، اما نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که اگر که نقد او صحیح است باید آن را بپذیرد. اگر بپذیریم که فقط باید متخصصان نقد کنند با سوالی مواجه خواهیم شد که که چه کسی صلاحیت او را باید تایید کند. زیرا هر شخصی که مورد نقد قرار می گیرد می تواند ادعا کند که فرد ناقد صلاحیت علمی لازم را ندارد. بنابر این باید این حقیقت را بپذیریم که برای نقد کردن یک مسئله ای احتیاج به تخصص نیست. بلکه همانگونه که قبلا گفتیم نقد کردن باید بر اساس عقل و و رفتار اخلاقی باشد. و فردی که سخن منتقد را می شنود نیز بر اساس عقل و اخلاق آنرا مورد ارزیابی قرار داده و حقیقت را بپذیرد.
باید این مطلب را بپذیریم وقتی هر نقدی را از هر کس پذیرفتیم و مورد ارزیابی قرار دادیم و پاسخی درست و منطقی را در آن مورد ارائه دادیم افرادی که بدون دلیل نقد کردند رسوا می شوند. باید شرایط نقد کردن را برای تمام افراد فراهم کرده و از آن استقبال کنیم. در جامعه ای که همه افراد حق نقد کردن داشته باشند آن جامعه به رشد و شکوفایی رسیده و زمینه فساد و تباهی در آن کاهش می یابد.
کار کرد نقد:
نقد موجب تعالی فرد و جامعه خواهد شد. رسول اکرم(ص) در این مورد فرمود: ( المومن مرآه المومن؛ مومن آیینه مومن است) ملا فیض کاشانی در شرح این حدیث می گوید:( همانگونه که با ایستادن در برابر آیینه به عیبهای آشکار صورت گرفته خود پی می بریم، برادر مومن ما آیینه ای است که عیبهای ما را نشان می دهد؛ عیبهایی که به تنهایی نمی توانیم آن ها را ببینیم.
بنابر این می توان نقد را آیینه ای دانست که ما را به خودمان نشان می دهد و همچنین از نگرش مردم نسبت به خودمان باخبر می سازد. همان طور که آیینه تنها عیب ها را نشان نمی دهد، بلکه نقاط قوت و زیبایی های ما را هم منعکس می کند،نقد نیز نگرش دیگران را در باره ما باز می تاباند.این نگرش، گاه نگرش مثبت است و گاهی منفی، اما برای اینکه از آیینه نقد به خوبی استفاده کنیم ، باید در برابر انتقادها بازخورد و باز تاب مناسبی از خود نشان دهیم؛ بدان گونه که دیگران برای نشان دادن ابعاد وجودی ما- که از آنها غافلیم ، علاقه مند گردند.
اصول اخلاقی نقد :
1- خود را مقدم داشتن: اولین شرط نقاد که فرد نقاد آن است که اول خود آن نقدی را که می خواهد در مورد شخصی مطرح کند از خود دورکند. مثلا اگر به کسی می گویی که این نوشته تو تشویش اذهان عمومی است و یا تضعیف نظام، آیا خودش مطلبی را نوشته که مصداق این امر باشد یا خیر؟ امام علی (ع) در این مورد می فرماید: بزرگترین عیب آن است که چیزی را عیب بدانی که مانندش در تو وجود دارد.نهج البلاغه،حکمت 353.
امام صادق (ع)نیز در این مورد می فرماید: سودمندترین چیز برای انسان آن است که به عیب خویش، بر مردم پیشی گیرد. کلینی، محمد بن یعقوب ، الکافی، ج8، ص 243.
2- استفاده از زبان مناسب: برای اینکه یک نقد اثر خود را داشته باشد باید با زبان مناسب و در کمال ادب و احترام مطرح شود. زبان و بیان هر مطلبی نشانه شخصیت انسان است.
مولانا این حقیقت را چنین بیان می کند:
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
چون که بادی پرده را در هم کشید
سر صحن خانه شد برما پدید
کندر آن خانه گهر یا گندم است؟
گنج زر یا جمله مار و کژدم ست
مثنوی، ج2، ص 44.
زبان فقط گفتار نیست، بلکه زبان نوشتار نیز نوعی رفتار فرد را نشان می دهد.
برای اینکه زبان نوشتاری ما مناسب باشد باید چند مطلب را در نظر داشته باشیم :
الف: پرهیز از به کار بردن دشنام؛ دشنامها بسیار گوناگون است، با این همه، آنها را به راحتی می توان در نقد مشاهده کرد. آنها که به جای نقد از دشنام و تهمت زدن با هر نیتی استفاده می کنند رعایت این اصل مهم را در نقد نمی نمایند.
ب- پرهیز از کلمات تحقیر آمیز و تعبیرات کنایی؛ به کار بردن تعبیرات گزنده نیز هر چند دشنام نباشد، همان نتایج را به بار می اورد. در نقد باید ملاحظه این موارد را نمود. قرآن می فرماید که انسانها کرامت دارند و نباید به بهانه نقد افکار و اندیشه هایشان با تحقیر و کنایه زدن کرامت آنها را خدشه دار نماییم.
ج- پرهیز از طنز ؛ عرصه نقد، عرصه لطیفه گویی یا فکاهه نویسی و دست انداختن کسی نیست. اگر ما می خواهیم رفتار کسی را نقد کنیم، لازم نیست که از زبان طنزآلود و تمسخر آمیز استفاده کنیم و با بازیهای زبانی حریف را مرعوب خویش سازیم. در نقد باید ادیبانه سخن گفت و با صراحت و شفافیت و صادقانه انتقادات خود را مطرح کرد.
3- مهار انگیزه ها: باید در نقد انگیزه های خود را در مورد افراد کنترل کنیم. البته کشف انگیزه های افراد بسیار مشکل است، اما خود ناقد باید مراقب باشد که در نقد چه انگیزه ای دارد؟ آیا به دنبال رفع نقطه ضعف فرد است یا به دنبال از بین بردن شخصیت او؟ به تعبیر قرآن کریم:پ
( بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره) بلکه انسان خویشتن خویش را نیک می شناسد، هر چند به زبان عذرها آورد.) قیامت، آیه 14 و 15. در تاریخ فراوان افرادی را داریم که با انگیزه هایی نادرست دست خود را به نقادی دیگران آلوده اند، اما با افراط ورزیهای خود، بدون بهره چندانی به سزای عمل خود رسیده اند.به عنوان مثال ؛ در تاریخ ادبیات یونان از ناقدی به نام زوئیلوس نام می برند که ناجوانمردانه به نقد اشعار هومر، شاعر بزرگ باستانی یونان می پرداخت و در این راه هیچ پروایی نداشت. این بی محابایی در نقد و در نظر نگرفتن اصول و ضوابط مقبول در نقد ادبی، پیامد شومی را برای او در پی داشت. به روایتی بطلمیوس فیلادلف به همین جرم او را به قتل رساند ، اما در روایتی دیگر، او خود را از بیم نفرت مردم به دریا افکند و کشته شد.
استاد عبدلحسین زرین کوب در این مورد می گوید:( انتقادهایی که زوئیلوس بر هومر وارد می کرد، چنان سخت و تند و زننده بود که موجب نفرت و انزجار عامه گشت؛ سخنانش را چون تازیانه و صاعقه ای که بر سر هومر فرود آید، تلقی کردند و او را تازیانه هومر لقب دادند.) زرین کوب، عبدالحسین، نقد ادبی، ص 301.
در نقد باید حداقل جوانمردی، اخلاق و انصاف را در نظر داشت، که اگر این کار انجام نشود، ما با یک دغل و یک ناقد قلب سرو کار خواهیم داشت.
4- انتخاب زمان و مکان مناسب: ناقد باید این هنر را داشته باشد که نقد خود را در زمان و مکان مناسب ارائه نماید. این کار البته بسیار دشوار است و کمتر ناقدی در این امر موفق می شود. زمانی که خانمی تا همسرش به خانه می آید شروع به انتقاد کردن از او می پردازد ، درحقیقت شرایط و زمان مناسب را در نظر نگرفته است. اگر چه مطالباتش به حق باشد باید در زمان مناسب آنرا بیان نماید. از این نمونه ها در جامعه ما فراوان است. علت آن نیز ویژگیهای انسان است که دارای ابعاد گوناگونی است و در هنگام خشم و عصبانی گاه کلماتی را بر زبان یا نوشته خود می آورد که در حالت عادی ممکن است آنرا مرتکب نشود.
5- تفکیک رفتار از فرد: هنگامی که از کسی انتقاد داریم، معنایش این است که ما از رفتاری یا اعتقادی خاص انتقاد داریم و در پی اصلاح آن رفتار یا اعتقاد هستیم. بنابر این نباید به صرف انتقاد از یک رفتار کل شخصیت فرد را مورد تهاجم قرار دهیم. خداوند کریم این مطلب را به پیامبرش تعلیم می دهد:(فان عصوک فقل انی بریء مما تعلمون؛) شعراء، آیه 216. ای پیامبر اگر بر تو عصیان ورزیدند، بگو من از کار های شما بیزارم. از گاندی نیز نقل شده که می گفت:( من از جرم متنفرم نه از مجرم).
6- پرهیز از کلی گویی: در مقام نقد باید مراقب باشیم که از کلی گویی به خصوص آنجا که با شخص مورد انتقاد ارتباط دارد، بپرهیزیم؛ زیرا این کار، هم ممکن است دروغ باشد و هم شخص را به حالت تدافعی بکشاند؛ تا جایی که اصل نقد شما را نیز منکر شود. به عنوان مثال اگر دوست شما سه بار سر قرار حاضر نشده باشد به او می گوییم تو همیشه دیر می آیی. در حالی که به صرف سه بار دیر آمدن نمی توان او را به همیشه دیر آمدن متهم کرد.چنان به استفاده از کلمات کلی؛ مانند همیشه، همه جا، همه، هرگز و... خو کرده ایم که بدون آنها احساس می کنیم که گفته ها و نوشته های ما اثری ندارد
7- تعیین معیارها: هر ناقدی بر اساس معیارهای دست به انتقاد کردن می زند. باید این معیارها مشخص و معلوم باشد. به بیان دیگر نقد او باید با دلیل و مدرک باشد. برای مثال اگر می خواهیم بگوییم که این معنای لغتی را که شما در نوشته خود آوردی غلط است، باید سند آن را هم نقل کنیم که مثلا در لغت نامه دهخدا این لغت این گونه معنی شده است. حال اگر شخص مورد نقد این سخن را نپذیرفت، درستی یا نادرستی ناقد را به سادگی می توان دریافت.
8- هدف گذاری: اگر ناقد در پی اصلاح شخص مورد نقد می باشد و برای خود مسوولیتی اخلاقی قائل است، باید از پیش اهداف خود را مشخص کند و طی نقد از آنها فراتر نرود. به عنوان مثال زمانی که ما نقدی را در مورد رفتار فردی بیان کرده یا آنرا به رشته تحریر در می آوریم، اما او به جای پاسخ مناسب ، جواب تندی به ما می دهد باید مشخص کنیم که باید این کار را ادامه دهیم یا در این مورد سکوت کنیم.
9- همدلی: ناقد باید شرایط مورد نقد را درک کند و شخصیت افراد را در نظر گرفته و به انها حسن ظن داشته باشند. همانطور که معرفت مراتبی دارد، صاحبان معرفت هم چنین اند. امام صادق (ع) در مورد مردم چنین می فرمود:(اگر مردم می دانستند که خداوند تبارک و تعالی ایم مردم را چگونه آفرید، هیچ کس دیگری را ملامت نمی کرد.) حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص162 به نقل از اخلاق نقد، ص 150 . توجه به این نکته، ناقد را به همدلی با شخص مورد نقد می کشاند و در او صفتی پدید می اورد که معصومان از آن به رفق و مدارا نام می برند. ناقد مثل یک دوست است و باید دوستانه رفتار کند و باید این حقیقت را درک کنیم که لازمه (درستگویی) ( درشتگویی) نیست.
این صفاتی که برای ناقد نقل شده در حقیقت به دو اصل باز می گردد: یکی پاکی ضمیر ناقد، و دیگری استفاده از شیوه های مناسب.
به تعبیر دیگر، ناقد نخست باید به لحاظ اخلاقی صلاحیت نقد را به دست آورد، و دوم آنکه با روح انسانی و ظرایف آن آشنا باشد تا بتواند نقدش را به درستی بیان کند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل