گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
من همیشه اینگفته حافظ را این جوری می فهمیدم که حافظ از موضع تبختر درویشانه در این بیت می گوید حیف که گفت و گو در آیین ما درویشان نیست و گرنه با گفت و گو حسابت رو کف دستت میذاشتم! ولی اگر در این بیت با تاسف و از سر حسرت بگوئیم چرا گفت و گو آیین درویشی نبود تا ما با هم ماجراهایی شیرین داشته باشیم چقدر این بیت لطیف و الهام بخش می شود.
می گویند گفت و گو سه شرط دارد صداقت ، صراحت و احترام.
شما اگر این سه شرط را رعایت کنید در گفته ها و نوشته های خودتان، در حال گفت و گو هستید ولو به مونولوگ مشغول باشید.
خواننده مطالب شما روح خود را در معرض گفت و گو با شما قرار خواهد داد و با مونولوگ شما دیالوگ برقرار خواهد کرد.
نقطه مقابل گفت و گو سکوت و یا مونولوگ نیست.گفت و گو یک صفت انسانی است که در طی آن دو طرف ماجرا به تعالی و رشد و پیشرفت می رسند یک دیگر را تکمیل می کنند.هم افزایی می کنند و هر دو طرف احساس می کنند که دارند چیزی به دست می آورند بدون اینکه چیزی از دست بدهند.
گفت و گو در واقع ایجاد کننده ارزش افزوده برای طرفین است یکجور تجارت پر سود دو طرفه است.
نقطه مقابل گفت و گو مونولوگ نیست بلکه سبعیت است.در سبعیت یک طرف می خواهد طرف دیگر را بخورد.به صحنه های راز بقا و شکار حیوانات نگاه کنید.در دو طرف امر سبعیت صراحت نیست ، باید فضا مبهم و غبار آلود باشد ، باید برای صید ماهی آب گل آلود بشود اگر فضا روشن و بی ابهام باشد و آب زلال باشد همآهو از چنگال شیر در می رود و هم ماهی از صید نجات می یابد.
در امر سبعیت باید نهایت بی احترامی همحاکم باشد ؛ نمی شود شیر گرسنه به آهو پیام بدهد که لطفا قدری آرامتر بدوید تا من به راحتی شما را بخورم.او باید با حداکثر سرعت و مهارت به دنبال آهو بدود و چون به او می رسد گلویش را بفشارد و راه نفسش را بند بیاورد و خونش را بمکد.اینکارها هیچکدام در فضای احترام آمیز حاصل نمی شود.و خدعه و نیرنگ هم از دیگر شگردهای شکار کردن و جلوگیری از شکار شدن در امر سبعیت است.
بسیاری از موجودات برای این که شکار نشوند هم رنگ محیط می شوند و بسیاری از شکارچی ها از دروغ برای شکار استفاده می کنند. یکی از راههای شکار قلب واقعیت است.برای شکار پرندگان و آوردن آنان به دام همیشه دانه لازم استصد هزاران دامو دانه است ای خدا
ما چو مرغان ضعیف بی نوادانه را در کناردام قرار می دهند تا دامآشکار نشود و بشود پرنده را به دام انداخت.
بنابر این دروغ، بی صداقتی و قلب واقعیت روش دیگر سبعیت به قصد شکار است.
هر گاه در نوشته یا گفته کسی با در کتابی و مکتوبی و مقاله ای این سه ویژگی صداقت ،صراحت و احترام هم زمان وجود نداشته باشد مطمئن باشید که نویسنده اهل گفت و گو نیست بلکه شکارچی است.او به جای این که تفنگ به دست بگیرد و به سوی شما شلیک کند قلم به دست گرفته و از راه آن شلیک می کند.
هدف گفت و گو روشنگری دو طرف و فهم متقابل و رفع سوء تفاهم است و هدف سبعیت شکار طرف مقابل و مکیدن خون روح اوست.
من هر گاه در این فضای مجازی نوشته ای از آقای شیرزاد عبداللهی می بینم که در آن به نام من اشاره ای کرده است احساس آهویی را پیدا می کنم که شیری خونگلویش را می مکد.
برخی نوشتهها که در فضای مجازی انتشار پیدا می کنند از اساس توسط شکارچی های درنده نوشته می شوند نه توسط انسان های اهل تعامل.
هفت جوش
نظرات بینندگان
اول : گفتگو اسم است ، نه صفت.
دوم :گفتگو تنها سه شرط صراحت ، صداقت ، احترام را ندارد بلکه معلومات و دانش ، تجربه و مهارت ، دقت ، ارزش نهادن بر مخاطب و گوینده،آستانه تحمل بالا ، و......نیز لازم دارد.
سوم : جناب عمادی ، با دست به سینه گذاشتن و نیم تعظیم کردن نمی توان فرهنگ گفتگوی خردمندانه را ترویج نمود.
چهارم : ظاهرا از گفته کسی دل مجروحید که صحنه گفتگو را با شکار آهو توسط شیر اشتباهی گرفته اید.
پنجم : هم رنگ محیط آنانی شده اند که به موقعیتی ممتاز و برجسته اجتماعی یا اقتصادی رسیده اند.
ششم: به گفتگوی شفاهی و کتبی اشاره نکرده اید، چون ماهیت و شرایط متفاوتی می طلبند.
هفتم : اگر کسی با گفتگوی کتبی خویش باعث آزارتان شده شما نیز با بال دانش خود به گفتگوی کتبی با او بنشینید و از کلیله و دِمنه مدد نجوئید که جامعه ما جامعه انسانی است با افکار و سلایق بسیار گوناگون .
چقدر حدس می زنی؟ آداب گفت و گویی که تو ازش حرف می زنی در مسیر حق و حقیقت است که جنابتان فرسخ ها از آن مسیر فاصله داری. و اگر من جای تو بودم بیش از این گناه بچه های خلق را به گردن نمی گرفتم و کار را به کاردان و اهلش می سپردم. خداوند تو و امثال تورا هدایت کند و در غیر این صورت به اعمالت گرفتار سازد.