صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

این روزها متفکرنمایی و فیلسوف نمایی سکۀ بازار فضای مجازی شده است/ جمله‌هایی درباره سرنوشت، جهان هستی، یک رویداد مشخص، خدا، مشقّت‌های انسان بودن، غافل و جاهل بودن سایر انسان‌ها (به‌جز خود ایشان)، محور هستی بودن انسان (عموماً با عکسی از فردی که بر روی قلۀ کوه ایستاده) و ناچیزشماری دیگران (با عکسی از گلّه گوسفندان)/ قطعاً وضعیت مطلوب آن است که هویت آنلاین/مجازی آدم‌ها ادامه همان هویت آفلاینشان باشد و با آن تناسب داشته باشد. ولی در بیشتر موارد این اتفاق رخ نمی‌دهد/ آنچه در فضای مجازی می‌بینیم ویترینی است که تنها عکس‌های قشنگی از کالاها (و نه خود کالاها) در آن چیده شده است و در پشت آن، اساساً کالایی وجود ندارد/ شاهد هویت‌های فتوشاپی و دستکاری‌شده هستیم. من آنی می‌نمایم که در واقعیت نیستم/ ما شاهد ظهور آدم‌هایی با دانش چهل‌کلمه‌ای یا دوسطری هستیم. درباره همه‌چیز دو سطر می‌دانند/ نوکیسگان فرهنگی حوصله خواندن آن دویست صفحه را ندارند و فقط جمله صفحه آخر را برمی‌دارند...

منتشرشده در دیدگاه
جمعه, 16 شهریور 1396 11:29

به خدمت در جهان محبوب ایران

شعر معلم در مورد به خدمت در جهان محبوب ایران

تو را دانش مرا دین داد خالق
خوشا جانی که خالق کرد ناطق
چو خواهی در جهان شاداب باشی
به نزد انبیا رهیاب باشی
ببینی خاطرات هستی عشق
در این دنیای خاکی مستی عشق
تو را گویم همیشه شاد باشی
جهان با فرخی را یاد باشی
چه می شد زیستی می داشتم خوش
خوشی می داشتم با زیستی هوش
به مأوا بنگرم بینم ورایی
ورا در مأورا بینم سرایی
خوشا آنان که در دار بقایند
خریدار بقا بعد فنایند
خوشا آنان که پیوسته به نازند
به ناز خود بنازند و نبازند
خوشا آنان که در دنیای باقی
به اعمال سبک رفتند به جایی
خوشا آنان خریدار محب اند
نه تنها حب خریدار حبیب اند
خوشا آنان که اقلیم جهانی
به ایمان متصل رفتند نهانی
خوشا آنان که در مستی ایمان
به خدمت در جهان محبوب ایران
خوشا آنان که بیدار جهان اند
که پیوسته رها از خود نهان اند
خوشا آنان که در خط الی الله
چو والی پر کشیدند سوی الله
خوشا بر تربت پاک رهایان
به نرمی دل بکندند ز آشنایان
ولی جان جان جانان جان چه خواهد
تو را خواهد برد جایی که خواهد


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
جمعه, 16 شهریور 1396 07:23

چه کس باید رعایت نظم قانون

شعر قانون گرایی و قانون مندی

ادب حکمی کند منطق رعایت
که قانون اجتماعی را حمایت
چه کس باید رعایت نظم قانون
ز خود آغاز باید علم قانون
تمدن شهروندی را طلب یار
کند فخری که فرهنگش نمودار
ترقی پله رویت آن زمانی
به قانون حرمتی در هر مکانی
به قانونی که تعریف از تمدن
عملکردش یکی هر جا تدین
دیانت با کیاست ماندگاری
دیانت با تمدن سازگاری
به فرهنگی کنم فخری نو آیین
به فرهنگی رعایت هر فرامین
تمدن با غنا فرهنگ رشدی
نه با تکنولوژی ثروت نمودی
تمدن را غنا فرهنگ ایجاد
نظامی اجتماعی را کنی یاد
که هر چیزی پدیدار از نظامی
نظامی ارزشی دارد نگاهی
رعایت هان عدالت اجتماع را
حمایت نظم قانون را به هر جا
مرا با دیگران کاری نباشد
کفایت کار من با او پیامد
ز اویی تا به اویی راه بسیار
رها از دنیوی کاری است دشوار
تعلق دنیوی ما را به خود جلب
چه کاری کرد باید از خودی سلب
نظر اندیشه شد باید که پیدا
شناسایی خودی را گر چه ویدا
ز ویدایی برون باید شناسا
حقیقت رویتی هر جای دنیا
کنی سیری به معنا زندگانی
چنان سیری که دیدت جاودانی
به قانون احترامی کرد باید
که آسایش رفاهی را فزاید

شعر قانون گرایی و قانون مندی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 14 شهریور 1396 20:30

هزاران نکته را هر کس نبیند

شعر معلم و هزاران نکته را هر کس نبیند

مگر با حرف ها دنیا شود گل
به دست آور عمل دنیا همه خُل
نگارا عمر ما در حرف شد صرف
مگر خوانیم نحو و حرف ها حرف
به یک دانش مسلح ما شدیم دل
به یک منزل نرفته غرق در گل
چو پیله کرم ابریشم تنیدیم
به دور خود حصار و خود بدیدیم
خودی بگذار و دیگر شو ببینی
هزاران نکته از یک حرف چینی
هزاران نکته را هر کس نبیند
وگر بیند علوم از عقل چیند
ترازوی دلت شاهین دل هاست
به دل گرمی دهد سردی نه زیباست
گل شب بوی محفل های خالی
شمیم بارش هر جای عالی
دلم را وسع ده عالی شود حال
زبانم را قوی خالی شود قال
عمل در سلک حال و قال آمد
که صاحب عقل را شهبال آمد
بده گرمی که آه باد صرصر
دمار از کنه گیتی برده یک سر
برادر جان عمل جویای جود است
جواد است و نیاکان را وجود است
تو کی دانی نرفته قال گویی
مگر دانش مریض و فال گویی
هزاران حرف در نکته شده صرف
عمل آور که مصداقش یخ و برف


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 14 شهریور 1396 17:40

حکایت را شنیدم بحث اردو

شعر یک معلم در مورد اردوهای دانش آموزی

مقصر کیست تقدیر الهی
حوادث رویتی گه ناگواری
مصایب بی شمار آمد خدایا
چه گل هایی که پرپر شد نه زیبا
به زیبایی کنی اندیشه هایی
که زیبا آفرین خود را نمایی
حکایت را شنیدم بحث اردو
محاسب گر محاسب طرح الگو
چه چیزی پر بها از جان انسان
چه کالایی گران در مُلک ایران
گمان فهمی توهم زا عزیزان
مسائل اقتصادی متهم دان
که خاطی این حوادث را نه محکوم
چو صادر حکم احکامی چه معلوم
رضایت نامه ها یک یک عملکرد
تعهد نامه ها اعلان به هر فرد
حکایت بشنوی گویم برایت
تعهد بار شغلی را حکایت
که ما هم در اوان خدمت به اردو
چه صادق کودکانی را به الگو
به سیری هان سیاحت برده بودیم
گذر ایام را شاهد به بودیم
به تدبیری جدا از حادثه غم
رفاه آسایشی باید فراهم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت
دوشنبه, 12 شهریور 1396 18:30

یک نفر در سجده خواهان کمک

شعر معلم و یک نفر در سجده خواهان کمک

در غروب سنگری دیدم کسی
با خدایش گفتگو کرده بسی
سجده بر خاکی نموده اشک ریز
صورتش چون ماه و خورشیدی عزیز
ذکر بر دل داشت دلداری کجاست
دلبرم در عشق خون والی کجاست
او شده مجروح تن روحش فغان
داغ دارد ای خدای مهربان
ای خدای جمله هستی کائنات
ابتلایی بین ز من دل خاطرات
دفتر ایام پر شد همچو من
در نوشته آمده صدها سخن
یک نفر دارد که سنگر می کند
دیگری را بین عبادت می کند
یک نفر در سجده خواهان کمک
از خدای مهربان انس و ملک
یک نفر بیند جراحت بس عمیق
دیگری در خون خود بوده غریق
یک نفر پایی بریده گوش و دست
دیگری مرده نگاهش دور دست
یک نفر تکیه به سنگر جان به کف
منتظر آید گروهی صف به صف
چشم ما در انتظار است انتظار
دیدن روی عزیزش بیقرار
حال من را بین پدر مدهوش گشت
دید فرزندش به کل از هوش رفت
جان برادر سنگرت خالی مباد
جانشین ات من شدم تو باش شاد
حسرت دیدار ما در پیش دوست
خاکبازی کرده ای جایی که اوست
ای برادر چهره زیبای توست
همچو خورشیدی درخشان مَشک بوست


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

شعر معلم و ای سید رسولان بشنو پیام ایمان

ای سید رسولان بشنو پیام ایمان
تا با خبر بسازی کامل ترین انسان
این وحی از پیام قرآن بگیر دانی
هر بار خوان تو قرآن افضل ترین بیان
ای حاکم رسالت از انبیای مرسل
از جانب خدایت وحی آمده چه آسان
در خط مستقیم ام نازل بشد ز خالق
مصحف بخوان نگارا پیغام دوست را خوان
ای آشنا به قومی اندرز ده که آن ها
ایمان گذشته دارند ایمان روز بستان
در انتخاب ایمان آن ها شدند غافل
با امتیاز ایمان پندی بده بترسان
گو وعده از خدایی حتمی و قطعی آمد
ایمان کنی پذیرا در غیر قهر میران
حتمی و لازم آید قهری عذاب خالق
ایمان که کامل آمد ظرف دلت ملرزان
کافر شدید ما هم زنجیر و طوق داریم
همچون شتر عنادی چشم یقین بپوشان
افراد این چنانی از پیش و پس نه خیری
چشمان بسته دارند حقی ندیده اند جان
این مردمان لجوج اند ایمان خفته دارند
خواهی دلا بترسان خواهی دلا مترسان
اندرز ده به مردم پیرو شدند آنان
ترسان ز قهر یزدان تابع به آیه قرآن
بر مردمان بشارت ده از خدا اشارت
قرآن کند حکایت ترسان ز قهر پنهان
آثارشان هویدا در نامه شد هویدا
ماییم مردگان را احیا کنیم یاران
ثبت است حال آن ها در گوشه لوح محفوظ
اسرار آشکارا یک یک شمار یاران
تمثیل زن به قومی آگه شوند که آمد
ای منجی دو عالم قبل از نبی رسولان
در ابتدا دو منجی از انبیای پیشین
آمد سراغ قریه تکذیب شد خدایان
سوم نبی که آمد تبلیغ دین نماید
اقرار کرد یاران پندی دهیم شایان
گفتند ای رسولان ما نیز چون شمایان
هرگز خدای رحمان فرمان نداده فرمان
تکذیب کرد آن ها یک یک رسول گفتند
حقا که ما پیمبر از جمله راستگویان
تکلیف ما رسولان ابلاغ واضح آمد
ای داعی رسالت تکلیف خود بگردان
گر حرف ما کنی گوش از ما شما نه رنجی
سخت است ما و سنگی دعوی و سنگساران
گفتند آن رسولان ای منکران بفهمید
آن جاهلان مسرف در جهل شان خرامان
از دور مردی آمد نامش حبیب باشد
گفتا حبیب یاران بشنو حدیث آنان
این است یک رسالت از انبیای دینی
تکلیف نیست یاران اجری و مزد اینان
علت چه است ای دل خالق ستایش آید
دانیم ما زمینان برگشت ما به ایشان
کی می شود میسر غیر از خدا پرستم
بت های آن چنانی سود و زیان اذهان
از دست بت نجاتی آمد به سوی یاران
این ماجرای بت بین از دست این زمینان
گر بت پرست باشم هستم بسی زیانکار
از من شنو گواهی ایمان دلیل ایمان
گویند بر حبیبان داخل شوید جنت
من خود حبیب عشقم ای عاشقان محبان
ای کاش قوم من هم همراه من عبادت
در سجده ام رکوعی دارم بسی نگهبان
شکری کنم خدا را داده به من کرم لطف
من این کرم که دیدم لطفی نموده غفران
بر هیچ قوم لشکر از آسمان نیامد
ملت به جبر گیرد قومی به زور ادیان
از آسمان عذابی ناگاه می رسد جان
یک قوم در جهالت در جهل خود پریشان
این بندگان هالک در جهل خود هلاکت
پیغمبران دینی از جهل شان چه احزان
بسیار کس طوایف آیا ندیده کشتیم
اینان که کفر بودند با مرگ در گریبان
کل وجود عالم از قبل و بعد عالم
در مجمعی شدند جمع در نزد ما هزاران
قدرت از آن ما شد ما مردگان خاکی
همچون زمین مرده زنده که هست برهان
دانه چو طفل انسان در مزرعی بکشتیم
روییده شد طبیعت چون چشم انتظاران
در این زمین خاکی باغی چو نخل خرما
انگور آبداری از چشمه کوهساران
از خلقت طبیعت مقصود آفرینش
روزی آدمیان از دشت و سبزه زاران
این کل نعمت آمد بر مردمان خاکی
شاکر شویم مردم با خیل شکرگزاران
پاک و منزه است او جفت آفریده عالم
از جن و انس و حیوان از هر پدیده دوران
ما جمله خاک بازان در خاک بیقراریم
عقلی نهفته داریم آنگه نی ایم زینسان
او قدرتی خدایی دارد که هست برهان
شب روز را ببینی در هم تنیده چونان
تاریکزار شب بین روز از شبش نمایان
چون پرده در حجاب است در حجب بین کماکان
برهان دیگری بین خورشید در مداری
بی هیچ اختلافی در پرتوی درخشان
در منزلی معین بین ماه را به گردش
مانند شاخه خرما با هاله های الوان
منظومه را که بینی خورشید و ماه بینی
در گردشی منظم دور فضای چرخان
برهان دیگر این است ای دل نژاد مردم
ناجی خدای رحمان دریا و موج و طوفان
هر چیز خلق دارد از قدرت الهی
تشبیه شد به کشتی هر راکبی سواران
امواج و باد و کشتی طوفان و موج و دریا
بین قدرت الهی خالق نموده پنهان
ای دل به سوی دریا کی می توان رسیدن
گر ما کنیم غرقی با تند موج گردان
کن راه چاره ای دل داد رسی نباشد
یابنده شد نجاتی اذنی دهد مرنجان
گر لطف او بباشد رحمت کند ولی جان
تا وقت زندگانی سودی دهد دو چندان
ما را رسول گوید اندیشه کن رهایی
پرهیزگار باشید مشمول لطف یزدان
مردان جاهلی بین آیات آسمانی
اعراض کرده بودند غافل ببین چه نادان
گفتند مؤمنانی انفاق بر فقیران
گفتند در جوابی الله داده احسان
می خواست گر خدایی می داد بر فقیران
این قوم فتنه انگیز گمراه چون لئیمان
گمراه کافران بین گفتند این قیامت
کی خواهد آمد ای دل دوزخ بهشت مسلمان
این منکران دنیا مشغول بحث و بحث اند
با یک ندا سماوی این کافران بمیران
جایی که مرگ آید تقدیر آسمانی
در هر مکان که باشد با خود برد همان آن
آن لحظه ای که فرمان خالق دهد دمنده
در صورتی نوازد از قبرها شتابان
آن وقت کافرانی از روی حسرت و غم
گویند وای بر ما بیدار و در هراسان
این کیست ناخود آگاه بیدار کرد ما را
از خوابگاه مرگی این ماجرا چه حیران
آگه شوند رسولان حقا که راست گفتند
این ماجرا قیامت اشکی بریز و نالان
در پیشگاه محشر یک لحظه ای نباشد
هستی خلایق آن جا حاضر شوند ولی جان
در روز واپسین بین کوچکترین نه ظلمی
الا عمل نباشد واحسرتا و افغان
آن روز را تو بینی اهل بهشت خرم
مشغول شادمانی شادی کنند و شادان
اهل بهشت بینی بر تخت تکیه داده
همراه همسران شان در سایه درختان
هر چیز را که طالب آماده هست مهیا
از میوه های الوان هر توشه ای که خواهان
رحمت فرشتگانی بر اهل دین و تقوا
از جانب خداوند صدها درود شایان
آن روز را ببینی از آسمان ندایی
آید چنین خطابی بدها جدا ز نیکان
عهدی که من ببستم اولاد آدمیان
حالا شما ببینید این آتشین و شیطان
دشمن بزرگ آمد شیطان نفس شاید
از او گرفت هدایت حالا ببین چه سوزان
این راه در سعادت بر ما شما نمودار
آن فرد شد مکرم جانا خدا پرستان
اهریمنان ملعون بسیار خلق هستی
گمراهشان نمودند افکار و عقل جنبان
اکنون یقین رسولان آن وعده ها که دادند
دوزخ ببین مهیا بدکار و قوم کفران
کافر به کیفر خود امروز خود ببیند
این آتشین جهنم باور چو زر پرستان
امروز را ببینی کافر زبان ندارد
دست پایشان گواهی چون بلبل خوش الحان
از دست ما چه آید ما خود که می توانیم
بینا دهیم دیده گمراه نیست گردان
ما خود به راه سبقت کوری کجا بصیرت
با عقل خود چه گویم اندیشه ای چو طفلان
ما نیز می توانیم گمراهیان عالم
مسخی کنیم صورت بوزینگان و سگان
قدرت از آن ما شد هر فرد را حیاتی
پیری جوانی آمد تقدیر عمر خواهان
اسلام را که بینی خاتم محمد آمد
نه شاعری است والا بل این سخن ز قرآن
پندی دهد به آیت مؤمن دهد بشارت
آن روز را قیامت جنت دهد جوانان
بر کافران دنیا حجت تمامی آید
این وعده بین عذابی حتمی ز سوی رحمان
قدرت ز جانب حق بین ماجرای خلقت
حیوان به بهره خلقی مالک شوند انسان
این ماجرای خلقت قدرت ببین ز خالق
بعضی غذا به مردم برخی سوارکاران
نافع شوند مردم از پوست و کرک و پشمی
شاکر شوی خدا را نوشیدنی فراوان
اما چه حیف مردم چون اتخاذ کردند
غیر از خدای واحد سست عنصران بی جان
این نیز خود بدانید این مشرکان خاکی
بت ها خدا گرفتند در یوم عرش سوزان
دوزخ ببین مهیا مشرک ببین چه نادان
همدوش با سپاهی از کافران شیطان
یا سیدی محمد محزون مباش دانی
پنهان و آشکارا گفتار این مشرکان
آیا ندید انسان هر نطفه ای چه زیبا
خالق نموده خلقی شد دشمنی چو شیطان
این یک مثل ز جاهل بشنو که او بگفتا
پوسیده استخوان ها کی زنده بعد میران
از یاد برد خلقت خود بوده خلق واحد
گفتا که کیست مردم تجدید مرگ احیان
گو ای رسول اول خالق نموده خلقی
حالا ببین دوباره بر موت روح بخشان
آن خالقی که آتش بر مردمان بیفروخت
هر وقت لازم آید از چوب تر نمایان
او آفرید جانا هستی و آسمان ها
موجود را ببخشد بر این زمین نالان
دانای مطلق او شد قدرت تمام دارد
خاکی که آفریده قادر دوباره میران
فرمان خلق هستی با یک اشاره کامل
بینی جهان خرم سرسبز چون بهاران
والی به وجد آمد یاسین به نظم آورد
ای حافظان قرآن از ما بلا بگردان


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

شعر معلم و ناله ها بی تاب شد آهی نماند

جام را پر کن ز باده والیا
تا به خورد آرام گیرم لحظه ها
یاد ایامی که غم دور از شما
دور را بینم که در صلحی صفا
خاک بر سر بر سرانی والیا
مست دوران ها شدندشان در بلا
بر کفم جام عافیت گیرم ولی
جامه زرقی را ز خود دور عاقلا
ما به دور از ریب ها ننگی و نام
عاقلان دانندشان فرجام ما
تا به کی فخری کنی بر دنیوی
جیفه ای دان دور شو تا خود رها
ناله ها بی تاب شد آهی نماند
هر که بشنید آه من غمگین خدا
رازهایم فاش بنمودم ولی
حیف اما کس ندیدم درد سا
خاطراتم را نهفتم دفتری
همدمی کو تا بگویم ماجرا
عاقبت روزی رسد گیری تو کام
صبر تا کی در گذر ایام را
با قلم طرحی کشیدی دفتری
صبر باید کرد صبری والیا


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

آذربایجان شرقی

منتشرشده در نامه های دریافتی

شعر معلم و ای نیک نام دوران در کوی نیک نامان

اسرار مردمانی روزی شود هویدا
رحمی به حال ما کن عذری شود پذیرا
دریا بسان کشتی کشتی شکستگانیم
ساقی کرامتی کن تا ما رها از این جا
دیدار آشنایان واجب شود که ساقی
حکمی دهی و فرمان رویت عزیز خود را
شد فرصتی شما را از کف رها نباید
در حق این عزیزان نیکی به حد جانا
بلبل غزل سرایی قمری ترانه ای خواند
ساقی قدح کنی پر نوشم چه خوش گوارا
من بینوای عالم ساقی کرامتی کن
روزی به حکم بخشی من مستحق نه دارا
ما بندگان عاجز محتاج تکه نانیم
روزی به قسمت آید تأخیر لا ز بالا
ای نیک نام دوران در کوی نیک نامان
علت مگر چه باشد طردی کنند از آن جا
هان می شود قضایی تغییر گردد ای دل
ما را به کوی نیکان رخصت روانه حالا
قارون و تنگ دستان در خلقتی برابر
روزی مقدر آید شاهی کند گداها
اقبال سربلندی ما را نصیب آمد
سنگی که بود خارا در کف چو موم دانا
دل را نظر که ساقی صافی دلی ببینی
شفاف همچو جامی مملو ز آب صهبا
هر جا نظر کند هان بیند درون خود را
تاریخ ساز باشد گوید سخن ز دارا
ما را دهی بشارت ساقی قدح کنی پر
بخشی دوباره عمری تا زندگی مهیا
عذرم کنی پذیرا رحمی بکن تو ساقی
تا بار این جهانی مقصد رسد هویدا


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور