امروزه مفهومی پنهان در کلاس های درس خفته است ، که فقط معلمینی موفق هستند که متوجه این ویروس ناشناخته در روابط ضمنی خود با دانش آموزان شان هستند.
خلاء عاطفی در خانواده ها که به مدارس نیز انتقال می یابد. چون دومین نهاد جامعه پذیری کودکان و نوجوانان است. با حضور تهاجم فرهنگی افسار گسیخته بیشتر ایام فرزندان با چرخش در فضای مجازی و یا در اعتیاد با ماهواره می گذرد. او اکثر مواقع تنها و بدون کنترل یا همراهی والدین خودش ، به استفاده از این ابزار محکوم می گردد یا آزادی عمل خود را با تنهایی ، تضمین می نماید.
واقعیت این است که والدین در این خصوص به چند شکل متناقض عمل می نمایند:
1) والدینی که سواد خواندن و نوشتن ندارند و با ترکیب جهل و فقر ، معنای کنترل و هدایت کودک را نمی دانند.
2) والدینی که کم سواد و فقیر هستند ، باز در نظر آنان کودکانشان مشغول انجام کار مفیدی هستند و قدرت تمیز و تشخیص ندارند.
3) والدینی که باسواد هستند اما شدت کنترل و تذکر به حدی است که فرزند او به انجام عمل پنهانی روی می آورد.
4) والدینی که باسواد سطوح بالایند و ثروتمند هستند و وقتی برای کنترل یا هدایت یا تربیت مستقیم فرزند خود را ندارند و فقط همه ی امکانات را مهیا و در اختیار او قرار می دهند و او را تشنه ی محبت ، اما غرق در رفاه می کنند.
5) والدینی که کم سواد یا باسواد هستند اما آنقدر ثروتمند هستند که عمرشان در شمارش صفرهای دلارشان می گذرد و فرصت سر خاراندن ندارند چون لحظه ای غفلت ، ثروت باد آورده ی آنان را به سونامی ورشکستگی و افلاس سوق می دهد.
شاید فاکتورهای ریز و درشت دیگری نیز برای معرفی والدین و نقش آنان در ایجاد بحران عاطفی ، وجود داشته باشد اما همین تعداد فاکتور شناسایی رفتار والدین با فرزندان و تنهایی آنان در دنیای غیر قابل کنترل و وحشتناک فضای مجازی و ماهواره ، برای بحث ما کافی است.
علاوه بر این موارد ، اضافه کنید گروه همسن وسالان را که بیشتر اوقات نوجوانان و جوانان با آنها سپری می شود و آموخته های کنترل نشده و غیر قابل هضمی ، برای آنان به طور شگفت انگیزی افزایش تصاعدی می یابد.
نتیجه ی هر پنج خانواده ذکر شده ، عمدتا گستاخی ، پررویی برای فرزندان است. فرزندانی که دانش آموزان مدارس چندگانه آموزش و پرورش ما را تشکیل می دهند. غالب این دانش آموزان با خلاء شدید عاطفی به معلمان سپرده می شوند.
آری ، ما معلمین وارثان فرزندانی هستیم که همه ی آنها در خط تِلمیذی مکتب خانه ها نیستند و زمان برای آنان تحولات وحشتناکی را به ارمغان آورده است.
در گذشته فرزندان در کف و اختیار و کنترل والدین بودند اما با رشد و توسعه ی روز افزون تکنولوژی و صنعت ، و شتاب سریع آن ، دیگر فرزندان آزادند، روح و جسم و قلب و اندیشه و شعور آنان توسط گروهها و اشخاص پنهان و ناشناخته،اداره و هدایت می شود. آنانی که برنامه ریز و تصمیم گیرنده و اجراکننده هستند ، مدیریت جهان در اختیار آنان است خصوصا برای کشورهای در حال توسعه یافته یا عقب نگه داشته شده یا عقب مانده، که با پس ماند فرهنگی و انجماد نگرشی ، قدرت انتخاب و گزینش ندارند و محکوم به تحت پوشش قرار گرفتن دراین فضای تحمیلی کشورهای پیشرفته اند.و چون نمودهای فرهنگی خودی برای دریافت فرهنگ جدید بی اراده و برده وار عمل می نمایند ، به جای دریافت اصل و ماهیت مفید پیشرفت و ترقی ، همه ی جنبه های منفی را می گیرند و مثبت ها را به سطل آشغال می ریزند. به چنان شیدایی اجتماعی در قبال تکنولوژی وارداتی از نوع منفی آن به طور محض می رسند که داشته های اندک خویش را هم یا فراموش می کنند و یا قربانی.
دیگر پیام هایی چون جوانمردی ، گذشت ، صداقت ، صمیمیت ، سلامتی روح و جسم ، اندیشه کردن ، مشورت قبل از عمل ، احترام به بزرگترها، دوست داشتن همنوعان و....به فراموشی سپرده می شود و هیجانات آنچنانی و گذرا که شوینده ی همه باورها و میراث گذشتگان است جایگزین می گردد.
هرگز به دانش آموز خود نگویید تنبل . چون اولا این شمایید که توانایی یاد دادن را ندارید از بین همه مدارس ، به بررسی مدارس دولتی می پردازم. این دانش آموز وقتی در کلاس درس برخوردهای جدی و گاه تند و گاه اهانت آمیز معلم را می بیند، انتظار دارید چگونه عمل نماید؟ تسلیم و مطیع یا گستاخ تر و کم ادب تر.
دانش آموزی که ما او را در کلاس درس کم تربیت و غیر قابل تحمل می شناسیم از چنین کانال وحشتناکی عبور کرده است و بی توجهی یا کم توجهی ما معلمین نسبت به آنان یعنی قربانی کردن درصدی از جمعیت آینده ساز کشور ، یعنی طرد و ترک تحصیل آنان ( کاهش آمار جمعیت دانش آموزی پسران در دوره متوسطه ، در همه جای کشورمشهود است که گاه به دلیل اشتغال زودهنگام آنان است که تنها نان آور خانواده پرجمعیت می گردند و گاه به دلیل استفاده از سرمایه والدین برای زدن بوتیک یا فروشگاهی و گاه برای پرسه زدنهای مادام العمری در کوچه و خیابانها ی محل زندگی خود که اتفاقات پر خطری در کمین آنهاست چون اعتیاد و بزهکاری و....عاطل و باطل گردیدن ابد الدهری. (که متأسفانه اعتیاد خیلی وقت است که به مدارس ما نیز مسلط گردیده است.)
لذا اولین وظیفه معلمین، نفوذ بر روح و روان دانش آموزان است و نباید برای دانش آموز دوره متوسطه و گاه حتی ابتدایی ، اقدام به موعظه و تأدیب یا پرخاش نمایند، و گرنه مقاومت و پررویی او بیشتر می گردد. این مهم خصوصا برای دانش آموزان پسر صادق است و در مدارس دخترانه در کل مدرسه ، آمار این تیپ دانش آموز به 30 نفر به سختی می رسد.
معلمی که از کم ادبی دانش آموزانش سخن بگوید ، یقین بدانید که رفتار ایشان در کلاس درس به نحوی است که مقاومت برای دوست داشتن یا یاد گرفتن را در دانش آموزانش به وجود آورده است. او با برچسب هایی که بر پیشانی دانش آموز خود می زند به ایجاد شکاف و فاصله بین خود و آنان دامن می زند.
چنین معلمی او را از دایره آموزشی و پرورشی خودش بیرون می راند. دیگر امکان اطاعت و حرف شنوی تا آخر سال تحصیلی برای چنین دانش آموزی نخواهد بود. همانند اسب سرکشی که اگر به درستی اهلی نشود تا آخر عمرش به هیچکس سواری نمی دهد.چون خاطره خوشی از ادب شدن ندارد.
اصولا معلمینی ، موفق تر هستند که ابتدا بر روح و دل و احساس دانش آموزان نفوذ می کنند ، منتهی این نفوذ نمایشی و غیرواقعی نیست وگرنه از سوی آنان پذیرفته نمی شود. خالص به زلالی آب چشمه ساران.چرا؟ علیرغم بی مهری خانواده و جامعه با این چنین دانش آموزانی ، آنها هنوز معصوم و آماده ی پذیرش بذری مناسبند.
معلم باید بداند جامعه آماری دانش آموزان این مدرسه در کدام پایگاه اقتصادی قرار دارند و میانگین سطح سواد والدین چقدر است؟ در واقع معلم خردمند اول محیط مدرسه خود را از لحاظ سابقه ی اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی و حتی مذهبی باید بشناسد.مدارسی وجود دارند که با بحث مستقیم اعتقادات مذهبی و اخلاقی ، شیدایی و علاقمندی در دانش آموزانش به وجود می آید و مدارسی هستند که در چنین وضعیتی ، دانش آموزان به تمسخر گفته های معلم، به طور آشکارا در حضور او یا پنهان در پشت سر او می پردازند. پس با اطلاع از اوضاع اعتقادی منطقه خدمت خود، می توان به ارزیابی نحوه طرح مسأله پرداخت.
در مناطق روستایی معلمینی که با لباس شهری می روند یا از فرهنگ آن روستا بی اطلاعند و بیگانه یا مغایر روستائیان عمل می نمایند ، کمتر موفق هستند. معلمینی در روستا موفق ترند که مثل آنان باشند ، ساده ، صمیمی و شفاف .
در یکی از دوره های آموزشی یادش به خیر ، دبیر ریاضی بودند به نام آقای راسخی، که خیلی با شور و هیجان صحبت می کردند و سرخی رنگ چهره شان از باور عمیق شان بر می خاست، ایشان جمله ای گفتند که بنده در طول 25 سال دوران خدمتم همیشه آویزه گوشهایم کردم :
که:
هرگز به دانش آموز خود نگویید تنبل . چون اولا این شمایید که توانایی یاد دادن را ندارید در حالی که همه، توانایی یادگیری دارند و فقط شدّت و حدّت آن متفاوت است. ثانیا دانش آموز باورش می شود که نمی تواند یاد بگیرد، لذا هیچگاه از شما چیزی یاد نمی گیرد و در واقع شما او را از دست می دهید. لذا همیشه در کلاس می گفتم درس خوان و کم درس خوان ،از واژه زرنگ یا تنبل ، هرگز استفاده نکردم و همیشه دانش آموز ضعیف را اولی تر از قوی ، تحویل می گرفتم و برای همین درصد قبولی ام اکثر موارد از میانگین اداره بالاتر بود.
روش تدریس یک معلم نباید ثابت و لایتغیر باشد . یک معلم موفق باید نسبت به فضای کلاس از نظر اخلاقی و قدرت یادگیری و تعداد ضعیف و متوسط و قوی ، با ترفندهای گوناگون سعی بر ایجاد تعادل در کلاس نماید.
انجام تدریس یا پرسش یا آزمون به شکل واحد بدون در نظر گرفتن متغیرهای حاکم بر کلاس درس، نتیجه ای موفقیت آمیزی نخواهد داشت.گاه پاسخ به آزمون توسط دو نفر یکی قوی و دیگری ضعیف ، کلی مشکل معلم را برای یادگیری دانش آموزان حل و فصل می نماید.
گاه اگر مسأله یا پرسشی خوب یاد گرفته نمی شود می توان ده دقیقه فرصت داد تا همه به تنهایی بخوانند و بعد به طور داوطلبی ، نه انتخابی و دستوری ،پرسید. که هم یادگیری انجام می گیرد و هم خودباوری ایجاد می شود و حتی دانش آموز ضعیف می فهمد که قدرت یادگیری دارد. دانش آموز قوی را تشویق می کردم اما بیشتر با ضعیف ها کار می کردم.
هیچ گاه برچسب هیچ صفت منفی را بر پیشانی هیچ دانش آموزی نزنید که خود شما ضرر می کنید. البته تبعات این ضرر ، به خانواده ها و نظام آموزش و پرورش و همچنین به جامعه ی بزرگتر نیز ، لطمات جبران ناپذیری وارد می نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
کرده ام. '
مشکلات شایعی که دانشآموزان با آنها مواجه هستند، عبارت است از: خستهشدن از نوشتن، جاانداختن، بدخطی، مشکلات روانخوانی و... . اما اگر بخواهیم این مشکلات را ریشهشناسی کنیم، به ضعف بعضی از مهارتهای شناختی یا عضلانی پی میبریم که با کار روی آنها مشکل حل خواهد شد.
ضعف در مسائل شنیداری
ضعف در حافظه فعال شنیداری
ضعف در ادراک دیداری
ضعف در هماهنگی عصب و عضله
باید چه کرد؟
اگر والد یا معلم هستید، اولاً مراقب باشید برچسب خاصی به او نزنید و ثانیاً سعی کنید هم با او حرف بزنید هم با مشورتگرفتن از یک روانشناس مسئله او را بهتر متوجه شوید و به حل آن کمک کنید.
در صورت علاقه مطالعه نمایید:
مشرق/ چرا بعضی بچهها درس نمیخوانند؟