ای سید رسولان بشنو پیام ایمان
تا با خبر بسازی کامل ترین انسان
این وحی از پیام قرآن بگیر دانی
هر بار خوان تو قرآن افضل ترین بیان
ای حاکم رسالت از انبیای مرسل
از جانب خدایت وحی آمده چه آسان
در خط مستقیم ام نازل بشد ز خالق
مصحف بخوان نگارا پیغام دوست را خوان
ای آشنا به قومی اندرز ده که آن ها
ایمان گذشته دارند ایمان روز بستان
در انتخاب ایمان آن ها شدند غافل
با امتیاز ایمان پندی بده بترسان
گو وعده از خدایی حتمی و قطعی آمد
ایمان کنی پذیرا در غیر قهر میران
حتمی و لازم آید قهری عذاب خالق
ایمان که کامل آمد ظرف دلت ملرزان
کافر شدید ما هم زنجیر و طوق داریم
همچون شتر عنادی چشم یقین بپوشان
افراد این چنانی از پیش و پس نه خیری
چشمان بسته دارند حقی ندیده اند جان
این مردمان لجوج اند ایمان خفته دارند
خواهی دلا بترسان خواهی دلا مترسان
اندرز ده به مردم پیرو شدند آنان
ترسان ز قهر یزدان تابع به آیه قرآن
بر مردمان بشارت ده از خدا اشارت
قرآن کند حکایت ترسان ز قهر پنهان
آثارشان هویدا در نامه شد هویدا
ماییم مردگان را احیا کنیم یاران
ثبت است حال آن ها در گوشه لوح محفوظ
اسرار آشکارا یک یک شمار یاران
تمثیل زن به قومی آگه شوند که آمد
ای منجی دو عالم قبل از نبی رسولان
در ابتدا دو منجی از انبیای پیشین
آمد سراغ قریه تکذیب شد خدایان
سوم نبی که آمد تبلیغ دین نماید
اقرار کرد یاران پندی دهیم شایان
گفتند ای رسولان ما نیز چون شمایان
هرگز خدای رحمان فرمان نداده فرمان
تکذیب کرد آن ها یک یک رسول گفتند
حقا که ما پیمبر از جمله راستگویان
تکلیف ما رسولان ابلاغ واضح آمد
ای داعی رسالت تکلیف خود بگردان
گر حرف ما کنی گوش از ما شما نه رنجی
سخت است ما و سنگی دعوی و سنگساران
گفتند آن رسولان ای منکران بفهمید
آن جاهلان مسرف در جهل شان خرامان
از دور مردی آمد نامش حبیب باشد
گفتا حبیب یاران بشنو حدیث آنان
این است یک رسالت از انبیای دینی
تکلیف نیست یاران اجری و مزد اینان
علت چه است ای دل خالق ستایش آید
دانیم ما زمینان برگشت ما به ایشان
کی می شود میسر غیر از خدا پرستم
بت های آن چنانی سود و زیان اذهان
از دست بت نجاتی آمد به سوی یاران
این ماجرای بت بین از دست این زمینان
گر بت پرست باشم هستم بسی زیانکار
از من شنو گواهی ایمان دلیل ایمان
گویند بر حبیبان داخل شوید جنت
من خود حبیب عشقم ای عاشقان محبان
ای کاش قوم من هم همراه من عبادت
در سجده ام رکوعی دارم بسی نگهبان
شکری کنم خدا را داده به من کرم لطف
من این کرم که دیدم لطفی نموده غفران
بر هیچ قوم لشکر از آسمان نیامد
ملت به جبر گیرد قومی به زور ادیان
از آسمان عذابی ناگاه می رسد جان
یک قوم در جهالت در جهل خود پریشان
این بندگان هالک در جهل خود هلاکت
پیغمبران دینی از جهل شان چه احزان
بسیار کس طوایف آیا ندیده کشتیم
اینان که کفر بودند با مرگ در گریبان
کل وجود عالم از قبل و بعد عالم
در مجمعی شدند جمع در نزد ما هزاران
قدرت از آن ما شد ما مردگان خاکی
همچون زمین مرده زنده که هست برهان
دانه چو طفل انسان در مزرعی بکشتیم
روییده شد طبیعت چون چشم انتظاران
در این زمین خاکی باغی چو نخل خرما
انگور آبداری از چشمه کوهساران
از خلقت طبیعت مقصود آفرینش
روزی آدمیان از دشت و سبزه زاران
این کل نعمت آمد بر مردمان خاکی
شاکر شویم مردم با خیل شکرگزاران
پاک و منزه است او جفت آفریده عالم
از جن و انس و حیوان از هر پدیده دوران
ما جمله خاک بازان در خاک بیقراریم
عقلی نهفته داریم آنگه نی ایم زینسان
او قدرتی خدایی دارد که هست برهان
شب روز را ببینی در هم تنیده چونان
تاریکزار شب بین روز از شبش نمایان
چون پرده در حجاب است در حجب بین کماکان
برهان دیگری بین خورشید در مداری
بی هیچ اختلافی در پرتوی درخشان
در منزلی معین بین ماه را به گردش
مانند شاخه خرما با هاله های الوان
منظومه را که بینی خورشید و ماه بینی
در گردشی منظم دور فضای چرخان
برهان دیگر این است ای دل نژاد مردم
ناجی خدای رحمان دریا و موج و طوفان
هر چیز خلق دارد از قدرت الهی
تشبیه شد به کشتی هر راکبی سواران
امواج و باد و کشتی طوفان و موج و دریا
بین قدرت الهی خالق نموده پنهان
ای دل به سوی دریا کی می توان رسیدن
گر ما کنیم غرقی با تند موج گردان
کن راه چاره ای دل داد رسی نباشد
یابنده شد نجاتی اذنی دهد مرنجان
گر لطف او بباشد رحمت کند ولی جان
تا وقت زندگانی سودی دهد دو چندان
ما را رسول گوید اندیشه کن رهایی
پرهیزگار باشید مشمول لطف یزدان
مردان جاهلی بین آیات آسمانی
اعراض کرده بودند غافل ببین چه نادان
گفتند مؤمنانی انفاق بر فقیران
گفتند در جوابی الله داده احسان
می خواست گر خدایی می داد بر فقیران
این قوم فتنه انگیز گمراه چون لئیمان
گمراه کافران بین گفتند این قیامت
کی خواهد آمد ای دل دوزخ بهشت مسلمان
این منکران دنیا مشغول بحث و بحث اند
با یک ندا سماوی این کافران بمیران
جایی که مرگ آید تقدیر آسمانی
در هر مکان که باشد با خود برد همان آن
آن لحظه ای که فرمان خالق دهد دمنده
در صورتی نوازد از قبرها شتابان
آن وقت کافرانی از روی حسرت و غم
گویند وای بر ما بیدار و در هراسان
این کیست ناخود آگاه بیدار کرد ما را
از خوابگاه مرگی این ماجرا چه حیران
آگه شوند رسولان حقا که راست گفتند
این ماجرا قیامت اشکی بریز و نالان
در پیشگاه محشر یک لحظه ای نباشد
هستی خلایق آن جا حاضر شوند ولی جان
در روز واپسین بین کوچکترین نه ظلمی
الا عمل نباشد واحسرتا و افغان
آن روز را تو بینی اهل بهشت خرم
مشغول شادمانی شادی کنند و شادان
اهل بهشت بینی بر تخت تکیه داده
همراه همسران شان در سایه درختان
هر چیز را که طالب آماده هست مهیا
از میوه های الوان هر توشه ای که خواهان
رحمت فرشتگانی بر اهل دین و تقوا
از جانب خداوند صدها درود شایان
آن روز را ببینی از آسمان ندایی
آید چنین خطابی بدها جدا ز نیکان
عهدی که من ببستم اولاد آدمیان
حالا شما ببینید این آتشین و شیطان
دشمن بزرگ آمد شیطان نفس شاید
از او گرفت هدایت حالا ببین چه سوزان
این راه در سعادت بر ما شما نمودار
آن فرد شد مکرم جانا خدا پرستان
اهریمنان ملعون بسیار خلق هستی
گمراهشان نمودند افکار و عقل جنبان
اکنون یقین رسولان آن وعده ها که دادند
دوزخ ببین مهیا بدکار و قوم کفران
کافر به کیفر خود امروز خود ببیند
این آتشین جهنم باور چو زر پرستان
امروز را ببینی کافر زبان ندارد
دست پایشان گواهی چون بلبل خوش الحان
از دست ما چه آید ما خود که می توانیم
بینا دهیم دیده گمراه نیست گردان
ما خود به راه سبقت کوری کجا بصیرت
با عقل خود چه گویم اندیشه ای چو طفلان
ما نیز می توانیم گمراهیان عالم
مسخی کنیم صورت بوزینگان و سگان
قدرت از آن ما شد هر فرد را حیاتی
پیری جوانی آمد تقدیر عمر خواهان
اسلام را که بینی خاتم محمد آمد
نه شاعری است والا بل این سخن ز قرآن
پندی دهد به آیت مؤمن دهد بشارت
آن روز را قیامت جنت دهد جوانان
بر کافران دنیا حجت تمامی آید
این وعده بین عذابی حتمی ز سوی رحمان
قدرت ز جانب حق بین ماجرای خلقت
حیوان به بهره خلقی مالک شوند انسان
این ماجرای خلقت قدرت ببین ز خالق
بعضی غذا به مردم برخی سوارکاران
نافع شوند مردم از پوست و کرک و پشمی
شاکر شوی خدا را نوشیدنی فراوان
اما چه حیف مردم چون اتخاذ کردند
غیر از خدای واحد سست عنصران بی جان
این نیز خود بدانید این مشرکان خاکی
بت ها خدا گرفتند در یوم عرش سوزان
دوزخ ببین مهیا مشرک ببین چه نادان
همدوش با سپاهی از کافران شیطان
یا سیدی محمد محزون مباش دانی
پنهان و آشکارا گفتار این مشرکان
آیا ندید انسان هر نطفه ای چه زیبا
خالق نموده خلقی شد دشمنی چو شیطان
این یک مثل ز جاهل بشنو که او بگفتا
پوسیده استخوان ها کی زنده بعد میران
از یاد برد خلقت خود بوده خلق واحد
گفتا که کیست مردم تجدید مرگ احیان
گو ای رسول اول خالق نموده خلقی
حالا ببین دوباره بر موت روح بخشان
آن خالقی که آتش بر مردمان بیفروخت
هر وقت لازم آید از چوب تر نمایان
او آفرید جانا هستی و آسمان ها
موجود را ببخشد بر این زمین نالان
دانای مطلق او شد قدرت تمام دارد
خاکی که آفریده قادر دوباره میران
فرمان خلق هستی با یک اشاره کامل
بینی جهان خرم سرسبز چون بهاران
والی به وجد آمد یاسین به نظم آورد
ای حافظان قرآن از ما بلا بگردان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جام را پر کن ز باده والیا
تا به خورد آرام گیرم لحظه ها
یاد ایامی که غم دور از شما
دور را بینم که در صلحی صفا
خاک بر سر بر سرانی والیا
مست دوران ها شدندشان در بلا
بر کفم جام عافیت گیرم ولی
جامه زرقی را ز خود دور عاقلا
ما به دور از ریب ها ننگی و نام
عاقلان دانندشان فرجام ما
تا به کی فخری کنی بر دنیوی
جیفه ای دان دور شو تا خود رها
ناله ها بی تاب شد آهی نماند
هر که بشنید آه من غمگین خدا
رازهایم فاش بنمودم ولی
حیف اما کس ندیدم درد سا
خاطراتم را نهفتم دفتری
همدمی کو تا بگویم ماجرا
عاقبت روزی رسد گیری تو کام
صبر تا کی در گذر ایام را
با قلم طرحی کشیدی دفتری
صبر باید کرد صبری والیا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اسرار مردمانی روزی شود هویدا
رحمی به حال ما کن عذری شود پذیرا
دریا بسان کشتی کشتی شکستگانیم
ساقی کرامتی کن تا ما رها از این جا
دیدار آشنایان واجب شود که ساقی
حکمی دهی و فرمان رویت عزیز خود را
شد فرصتی شما را از کف رها نباید
در حق این عزیزان نیکی به حد جانا
بلبل غزل سرایی قمری ترانه ای خواند
ساقی قدح کنی پر نوشم چه خوش گوارا
من بینوای عالم ساقی کرامتی کن
روزی به حکم بخشی من مستحق نه دارا
ما بندگان عاجز محتاج تکه نانیم
روزی به قسمت آید تأخیر لا ز بالا
ای نیک نام دوران در کوی نیک نامان
علت مگر چه باشد طردی کنند از آن جا
هان می شود قضایی تغییر گردد ای دل
ما را به کوی نیکان رخصت روانه حالا
قارون و تنگ دستان در خلقتی برابر
روزی مقدر آید شاهی کند گداها
اقبال سربلندی ما را نصیب آمد
سنگی که بود خارا در کف چو موم دانا
دل را نظر که ساقی صافی دلی ببینی
شفاف همچو جامی مملو ز آب صهبا
هر جا نظر کند هان بیند درون خود را
تاریخ ساز باشد گوید سخن ز دارا
ما را دهی بشارت ساقی قدح کنی پر
بخشی دوباره عمری تا زندگی مهیا
عذرم کنی پذیرا رحمی بکن تو ساقی
تا بار این جهانی مقصد رسد هویدا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سوره حج - آیه 26 الی 37 ( در قالب مثنوی - با استفاده از معانی قرآن مجید)
آیه 26
رسول ام به یاد آر آن ابراهیم
که تمکین بدادیم بیت الحریم
که واحد پرستند خدای یکی
یکی را شریکی نباشد زکی
چنین امر شد بر خلیل زمان
که آماده سازید بر حاجیان
طوافی نمازی رکوعی سجود
حریمی به پاکی صفا ده وجود
که پاکیزه سازید آن خانه را
ز لوث بتان دور آن کعبه را
آیه 27
تو اعلام کن بین مردم خلیل
که ایام حج می رسد این قبیل
بیایند مناسک که حجش قبول
تو ابلاغ کن امر یزدان رسول
که از راه نزدیک و دورش رسند
سواره پیاده به مقصد روند
آیه 28
منافع به دنیا و اخری بسی
فراهم تواند نماید کسی
معین زمانی خدا را به یاد
چه نعمت بر آنان بدادیم شاد
شتر گوسفند گاو روزی بداد
تناول کنیدش چه شکری زیاد
طعامی خورانید بر هر فقیر
به آنان دهیدش گلیمی حصیر
آیه 29
بر آنان دگر بار گو ای خلیل
مناسک به تکلیف سازید ذیل
به تقصیرکوشند و نذری و جهد
که با خلق و خالق ببستند عهد
طوافی به کعبه به عهدی وفا
رکوعی سجودی خدا را ثنا
آیه 30
به احکام حج کوش راهی شوی
به جایی رسی راهیابی شوی
که هر کس کند حرمتی در طواف
مقامش بلند آیدش همچو آف
شما را چه نعمت خداوند داد
تلاوت شده در قرآن حکم یاد
کنید اجتنابی شما از بتان
ز گفتار باطل رها گشتگان
آیه 31
خدا را پرستید تنها خدا
شما بندگان لحظه ها را ثنا
دل آرام گیرد به یاد خدا
دلت وسع ده تا توانی ثنا
بمانند بدان عجز و بیچارگی
همان مشرکانی که لا بندگی
چو از آسمان افتدش مرغکان
بدن قطعه قطعه بکردند شان
به منقار گیرند آن مرغکان
که گوری ندارند شان این کسان
شکم گور آمد چه باید کنیم
به اصلاح کوشیم و بر حق شویم
و یا تند بادی هم او را برد
به کوهی مکانی به دور افکند
آیه 32
سخن حق آمد اطاعت کنید
شعایر به دین را رعایت کنید
خوشا آن کسانی که تقوا دلان
به تقوا دلی راه یابندگان
آیه 33
که حکم شعایر به سود شما
معین بشد وقت آن گوییا
حرم خانه کعبه عبادات بین
که احکام هر یک به طاعت همین
آیه 34
مقرر به هر امتی معبدی
طریقت شریعت حقیقت همی
که نام خدا ذکر گردد زکی
به هر کوی و بَرزن ستایش همی
چه بس نعمتی او ببخشید و داد
به ما مردمان ذکر توحید یاد
که تسلیم فرمان خالق شوید
خدا را به نیکی نه نطق آورید
بشارت دهی تو تواضع کنان
ابد را سعادت بر آن عابدان
آیه 35
که هر لحظه شد ذکر یاد خدا
که دل هایشان مضطرب ربنا
مصیبت ببینند صبوری کنند
نمازی بپا تا زکاتی دهند
ز روزی خود دیگری را دهند
خدا را در این کار راضی کنند
آیه 36
که نحر شتر گشت خیر و صلاح
به قربانی آمد شعایر فلاح
به هنگام ذبحی به پا خاسته
به ایستاده ذکری هم او خواسته
شود ذبح کامل به پهلو زمین
بیفتد که حیوان حلالی همین
ز لحمش تناول کنید و رهید
به سائل فقیری طعامی دهید
که هر لحظه شکر خدا را کنید
طعامی خورید تا که نعمت پدید
آیه 37
به تقوای دل کوش تا رحمتی
تو ذبحی کنی در پذیرش شوی
بدانید ذبحی کند او قبول
که تقوای دل در تحکم رسول
هدایت کند خالقی مهربان
بهایم مسخر شما را بدان
خدا را به تسبیح گوئید تا
به جای آورید شکر نعمت بجا
نکوکار را ای رسول خدا
بشارت دهی در سعادت ثنا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اسرار مردمانی روزی شود هویدا
رحمی به حال ما کن عذری شود پذیرا
دریا بسان کشتی کشتی شکستگانیم
ساقی کرامتی کن تا ما رها از این جا
دیدار آشنایان واجب شود که ساقی
حکمی دهی و فرمان رویت عزیز خود را
شد فرصتی شما را از کف رها نباید
در حق این عزیزان نیکی به حد جانا
بلبل غزل سرایی قمری ترانه ای خواند
ساقی قدح کنی پر نوشم چه خوش گوارا
من بینوای عالم ساقی کرامتی کن
روزی به حکم بخشی من مستحق نه دارا
ما بندگان عاجز محتاج تکه نانیم
روزی به قسمت آید تأخیر لا ز بالا
ای نیک نام دوران در کوی نیک نامان
علت مگر چه باشد طردی کنند از آن جا
هان می شود قضایی تغییر گردد ای دل
ما را به کوی نیکان رخصت روانه حالا
قارون و تنگ دستان در خلقتی برابر
روزی مقدر آید شاهی کند گداها
اقبال سربلندی ما را نصیب آمد
سنگی که بود خارا در کف چو موم دانا
دل را نظر که ساقی صافی دلی ببینی
شفاف همچو جامی مملو ز آب صهبا
هر جا نظر کند هان بیند درون خود را
تاریخ ساز باشد گوید سخن ز دارا
ما را دهی بشارت ساقی قدح کنی پر
بخشی دوباره عمری تا زندگی مهیا
عذرم کنی پذیرا رحمی بکن تو ساقی
تا بار این جهانی مقصد رسد هویدا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرت به خیر حالا بکنم تو را دعایی
که کنی تفقدی تا بدهی به هر گدایی
به خدا کنم سپاسی که ملازمان سلطان
به عدالتی و قسطی بدهند حکم هایی
به خدا برم پناهی مگر آن شهاب ثاقب
به ندای غیب تابش که ز دیوها رهایی
مژه ات بکرد اشارت نکنی غلط نگارا
که تو خون ما بریزی ببری ز ما حیایی
ز حجاب خود در آیی چه نظر کنی تو سودی
دل عالمی بسوزی به کرشمه چون بیایی
همه آرزویم این شد که نسیم روح افزا
خبری ز آشنایان بدهندشان به مایی
چو بشد رُخت نمایان چه کنم به پا قیامت
که تمام جان نثاران به رهت دلا فدایی
اثری ز صبح بینی چو کنی ولی دعایی
به دعای صبح خیزان ببری ز ما بلایی
دل و جان فدای سلطان غریب ثامن الحق
که در این جهان هستی که به داء ما دوایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سروده زیر در پاسخ به همکاران محترمی که با مطالعه شعر ( صد سوال یهودی از حضرت "امیرالمؤمنین " ) به جای بنده نوازی ،گوش نوازی نموده اند .
با تشکر
مشنو از نی بشنو از دل راه یاب
از درون جویای حالم شو شتاب
گر مرا از نیستان کندند رواست
در جدایی عز و عشق و ماجراست
سینه ای خواهم مرا راهی کند
دردهایم بشنود زاری کند
نه که دردم بشنود نق نق زند
نیشخندش روح را دق دق شود
کل خلقی از نیی ببریده شد
سوز نایش ماند و نی برچیده شد
گر چه در عالم بنالیدم تو نال
با انیس اهل گفتی سر ببال
یار من شد کوه و سنگ و انس نیز
همچو داوودی شدم در جست خیز
ناله ها سربسته ماند در سینه ها
طالب رمزم که جویم دیده ها
دیده هایی که رموزات درون
فاش می سازد بیندازش برون
گر چه در دل ناله ها انباشتم
راز دل را در درون بنگاشتم
رمزهای من ز من در گور شد
با کسی گفتم به کلی نور شد
چون که گفتم سر دل مسحور شد
از خودی آمد برون در گور شد
چشم و گوشی خواهم و دریای خون
تا ضمیرم پر کند گردم عیون
راه را در جامعه خطی کشم
در صراط دوست من حظی کشم
گر چه جان از جسم فرمان می برد
جسم پاکم راه حرمان می زند
آگه است تن روح را عزی دهید
از درون جسم هر شری زنید
آتشی گشته است بانگ ناوکش
در سر سجده زدندش تارکش
هر که در دل آتشی دارد ولی
مختصر گفتم بخوان ورد علی
جوشش عشقش جهان را داد کرد
عدل حق را در زمین او یاد کرد
نیست آن یاری که رقیب او شود
پرده های خطبه هایش نشنود
نینوا را نی ببین نایی زنی
از کرامات هنر رایی کنی
قصه های عشق را گویند نی
درد هستی را دلا جویند نی
محرم هر همدمی نی شد ولی
در نیستان نی شد و طی شد ولی
غم برفت و دیده را بر هم زنید
عشق را از دید دل باید کنید
دیده ای خواهم مرا راهی کند
در رهیدن دوست خود شاهی کند
رمزها گفتم چنان که گفته شد
مولوی با دید والی پخته شد
((در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام))
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در کنگره دار ببین شوکت منصور
منزلگه منصور کم از نوح پسر نیست
حلاج که در عشق الست پای بفشرد
لرزید به عرفان نه بلغزید که سر نیست
بگذار که یک جرعه از این شرب بنوشم
بینی که چسان مست شوم مست به در نیست
منصور چو نوشید می میکده بان را
گفتا که عزیزان چه کنم دید بصر نیست
بسیار خروشید و بجوشید چو می هست
می خوردن من با توی بی عقل هنر نیست
بر تخت بقا دید مقام ارنی را
موسی شد و والاتر از آن راه گذر نیست
از حرف انا الحق چو شنیدی ارنی را
کل فارغ از این جسم شدی گر چه سفر نیست
این بود حقیقت که به رمز عاشق او شد
منصور که بر دار برفت مرغ سحر نیست
بانگی زد و از بانگ دلش آه برآورد
ای جن زدگان مستی من حق و سمر نیست
والی که در این راه مرا مونس جان شد
گفتا که نگوید سخنم گر چه ثمر نیست
بسیار رسیدند چو من دار فنا را
معلوم تو گشت عاشقه ات بی سر و سر نیست
منصور که در دار بقا دید فنا را
گفتا که ولی عشق الست زور به زر نیست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برای آموختن زبان انگلیسی در آموزشگاه ثبتنام کرده بودیم و این ضوابط را دال بر تبعیض قومیتی نمیدانستیم/ آموزش و پرورش ابتدایی در درس فارسی چهار هدف اصلی را دنبال میکند. این چهار هدف عبارتند از: گوشدادن، سخنگفتن، خواندن و نوشتن/ در میان این چهار هدف، خواندن کلیدیترین مهارت به شمار میرود/ . آیا معلمی که نمیتواند شاهنامه یا گلستان و بوستان را درست، روان و با لحن مناسب بخواند میتواند ادبیات فارسی تدریس کند؟ آیا ممانعت از تدریس این معلم نوعی تبعیض است؟ آیا معلم زبانی که آواهای خاص انگلیسیزبانان را نمیشناسد یا مربی قرآنی که حروف ویژهی عربی را از مخارج صحیح آنها ادا نمیکند، میتوانند انتظارات شاگردان خود را عملی کنند/ وزارت آموزش و پرورش به تازگی بخشنامهای در باب شرایط و ضوابط جذب معلم منتشر کرده است که بند نهم آن مناقشهبرانگیز شده است/ بارها شاهد بودهام بچهها و خانوادهها از معلمانی که قادر نیستند سلیس و روان به فارسی معیار سخن بگویند، ناراضی بودهاند/ اینجا همهچیز و همهکس باید در خدمت بچهها و برای پرورش آنها باشد. در آموزش و پرورش خواستهها و نیازهای دانشآموزان است که اصالت دارد/ بهکارگیری معلّمان متخصص در هر یک از زبانها اولین قدم برای پیشبرد این هدف است/ این گزینشی در راستای نگاه حرفهای به معلمی و حرکت در مسیر دستیابی به اهداف مورد نظر است و نه تبعیضی علیه گروهها یا اقوامی از جامعه