متاسفانه امروز در مدارس اغلب با کتاب های درسی روبه رو هستیم که در مقاطع متفاوت آن گاه یک مطلب به صورت چندین بار تکرار شده (مثلا یک حادثه تاریخی یا یک پدیده جغرافیایی) اما کوچک ترین اشاره ی به حوادث و تهدیدات اجتماعی روز جامعه که در کمین شهروندان به خصوص کودکان جامعه نشسته است، نشده است/ رسانه های جمعی به خصوص رسانه ملی نیز با عدم پوشش مناسب و به موقع این گونه حوادث و عدم ارائه برنامه های آموزشی مناسب بر این عدم شناخت بیشتر دامن زده است/ آشکار کردن و آموزش این نوع مسائل عبور از خط قرمز نیست بلکه یک ضرورت روز جامعه است/ زمان آن فرا رسیده تا هم نگاه آموزش و پرورش و هم نگاه گروه مولفان و ناشران کتاب های درسی دچار تغییر و تحول اساسی شده و حتی از افراد جوان تر و آشناتر به مسائل و مشکلات روز جامعه در این مجموعه استفاده شود
به واسطه ادبیات است که اندیشه ها پرورش می یابد و می توان از ثمره ی اندیشه و کردار دیگران بهره مند شد. از طریق ادبیات است که می توان مسایل اجتماعی را درست درک و تحلیل کرد و به ادراک زیبایی و پرورش ذوق و استدلال منطقی فرد پرداخت/ کتاب درسی چنین نسلی نمی تواند گونه ای باشد که در پایین ترین سطح از ارائه اندیشه و آگاهی باشد/ آنچه در آغاز مورد بی توجه ای قرار گرفته است ، زندگی روزمره دانش آموزان است/ بسیاری از نکته های اجتماعی و حتا اخلاقی در جامعه امروزی منسوخ شده است و دانش آموز جوان متحیر می ماند که چگونه در جامعه می تواند کاربردی کند/ مولفان کتب درسی ادبیات در این بازار مکاره ی رسانه ها چه ابتکاری به خرج داده اند/ سال هاست تغییر کتاب ها را در جابه جایی متن ها و یا حذف و تعدیل آن می دانند. سپس با تعجب گفته می شود ؛ " چرا دانش آموزان به ادبیات فارسی اهمیت نمی دهند/ بی توجه ای به ادبیات معاصر ضررهای جبران ناپذیری در پی خواهد داشت/ جا دارد در تالیف کتاب های فارسی از سلیقه های شخصی و فکری دوری کرده و نظر صاحب نظران و کارشناسان این رشته را مورد توجه قرار داد/ عیب کار کجاست که دانش آموز پس از گذراندن دوره ی دبیرستان از نوشتن حتا یک قباله عاجز است
در کشورهاي ديگر مسئله کنکور زدگي و تست زني به اندازه کشور ما رونق ندارد/ اين نوع نگرش باعث شده تا روش هاي مرسوم تست زني در سال هاي اخير وارد دوره ابتدايي نيز بشود/ هژموني و سيطره كنكور، توان اصلاح اساسي وضعيت موجود برنامه ريزي آموزشي و درسي را از برنامه ريزان و متوليان امر گرفته است به طوري كه هر گونه تغييري به ويژه در دوره متوسطه نمي تواند متاثر از كنكور نباشد/ در اين رويه فردي تربيت مي شود که توان نقد و خلاقيت ندارد و اين درحالي است که كشور به شهروندان خلاق نياز دارد/ در اين وضعيت خانوادهها مسير منطقي آموزش و تربيت را گم کردهاند. مدارس نيز به دنبال آموزش هويت اخلاقي و انساني نيستند، بلکه نگرانند که بازدهي آموزشي آن ها ( که همان قبولي در آزمونهاي مختلف است ) کمتر از ساير مدارس منطقه نشود/ غلب خانواده ها همواره دنبال مدارس نشان دار ( بِرند ) هستند و موفقيت كودک شان را در آن مي جويند. غافل از اين كه معلمان آن مدارس چه كساني هستند و چه ويژگي هاي برتري نسبت به ديگران دارند/ تا زماني كه به توانايي هاي معلمان اعتماد نكنيم و آن ها را باور نداشته باشيم و نيز به آن ها اجازه تجربه كردن را ندهيم، بهترين كتاب هاي درسي و محتواهاي آموزشي هم عقيم و بي ثمر خواهند بود/ شايد اين سؤال براي شما پيش آمده باشد كه « چرا در دوره آموزش عالي كتاب درسي خاص وجود ندارد و اساتيد اجازه دارند علي رغم « منابع پيشنهادي » مندرج در سرفصل هاي درس، از ساير منابع استفاده كنند و حتي جزوه بدهند ( بدون آن كه منابع پيشنهادي را معرفي و استفاده كنند )؛ اما در مدارس آموزش و پرورش چنين نيست و معلمان مجبور هستند تنها در چارچوب كتاب درسي حركت كنند/ آيا بهتر نيست به جاي تأكيد بيش از حد بر آموزش كتاب درسي و حفظ محتواي آن، « به معلم اعتماد كنيم » و با هدايت و صبوري او را در اين مسير رهنمون باشيم/ « معلم حرفه اي » به معلمي اطلاق مي شود كه ساير معلمان، از انجام كار و حرفه او ناتوان باشند/ معلمان زيادي را مي شناسم كه در آستانه بازنشستگي هستند و يا بازنشسته اند و علي رغم تجربه 30 ساله، تا كنون حتي يك مقاله هم ننوشته اند. كتاب تأليف نكرده اند و اين همه تجارب ذي قيمت را به نسل آينده معلمان انتقال نداده اند. آيا اين مسئله جاي تأسف ندارد/ همت كنيم در طول هر سال تحصيلي حداقل يك مقاله و طي هر سه تا پنج سال يك كتاب توليد و تأليف كنيم. و ايده هايي را كه طي آموزش و تدريس به دست مي آوريم، با نوشتن نشر و ارتقاء دهيم و اين كار را جزئي از صلاحيت هاي حرفه اي خود بدانيم/ « فرق من با ديگران در اين است كه آن ها وقتي به يك سنگ نگاه مي كنند، آن را سخت و محكم و غير قابل نفوذ مي بينيد؛ اما من در دل آن سنگ اندامي زيبا و رعنا مي بينم.»/ استحاله فرهنگي زماني رخ مي دهد كه تكنيك بدون توجه به معنا به كار گرفته مي شود/ راهكار اصلي در اجراي برنامههايي است كه جاي « هدف » و « وسيله » را تغيير دهد و به جاي آنکه کنکور و يا كتاب درسي، هدف تلقي شوند، به جايگاه ابزاري خود باز گردند ....
متاسفانه معلمانی که عهده دار آموزش این کشور هستند، خود از زیر آموزش های در نظر گرفته شانه خالی می کنند و توقع دارند سر کلاس دانش آموزان تقلب نکنند و به بهترین نحو فرآیند آموزش طی شود/ فراگیران دوره های ضمن خدمت که هدف آن ارتقا علمی و مهارتی جامعه هدف خود می باشد، با پرداخت مبلغی به سایرین از زیر باز آن شانه خالی کرده تا به جای آنها در آزمون شرکت کنند/ آیا پرداخت این مبلغ در حاشیه بازار سیاه کاری عقلانی است/ اصولا این دوره ها توسط شرکت هایی که با وزارت آموزش پرورش یا ادارات کل آن قرار داد می بندند برگزار می شود که در مسائل فنی ارائه محتوی و سوالات و به خصوص "هویت سنجی" افراد بسیار ضعیف عمل کرده اند/ اگر ما خواهان ایجاد تغییر هستیم باید از خودمان شروع کنیم و به این مسائل تن ندهیم/ مگر دوره های ضمن خدمت برای تمام کارمندان نیست؟ پس چرا کلمه فرهنگیان با این کلمه (ضمن خدمت) آن قدر مانوس شده است
دورهی کارشناسی را در یک کلاس مختلط چهارده نفره متشکّل از چهار پسر جوان بیستساله و نه نفر معلّم مرد میانسال، که بهطور متوسّط بیش از بیستسال سابقهی تدریس داشتند، سر کردم.
روزی یکی از همکلاسیهای باسابقه، که معلّم علوم راهنمایی بود، از من خواست یکروز بهجای او به مدرسهاش بروم و کلاسش را اداره کنم.
من که دانشجوی رشتهی آموزش علوم تجربی بودم و تا آنروز کلاسداری را مستقل از معلّم راهنما تجربه نکرده بودم، درخواستش را پذیرفتم. فرصتی بود تا آموختههایم را در عمل بیازمایم.
ادارهی یک کلاس سی نفره کار سادهای نیست بهویژه اگر با سی نفر نوجوان پسر سروکار داشته باشی. آن هم نوجوانانی که آمادهاند از ترک دیوار هم دستاویزی برای خندیدن و خنداندن بسازند و میدانند تو مهمان یک زنگ و دو زنگی و بعد برای همیشه میروی پی کارت.
هر دو زنگ را مهمان یک کلاس بودم. وارد کلاس شدم و سعی کردم جدّی باشم. حضور و غیاب کردم، درس جلسهی قبل را مرور کردم و از چند نفری سؤالاتی پرسیدم. ساعت اوّل تمام شد. ساعت دوم با کمی تأخیر وارد کلاس شدم تا هر کسی سر جای خود آرام گرفته باشد. در زدم و وارد کلاس شدم. بچّهها با فرمانِ برپایِ نمایندهی کلاس ایستادند و با اشارهی من نشستند. به طرف میزم حرکت کردم و پشت آن نشستم. بهجای خواندن اسامی بچّهها، با شمردن تعدادشان حضور و غیاب کردم. میان این جمع سی نفره، چند نفری تختهسیاه را نگاه میکردند، بعد به من زل میزدند و میخندیدند. سر برگرداندم و تخته سیاه را نگاه کردم. بچّهها دستهجمعی زدند زیر خنده.
نیمرخ مردی با صورتی کشیده، چشمهای نسبتاً درشت، بینیِ عقابی و ریش پروفسوری را روی تخته نقش بسته بود که بدون تردید تصویری از من بود. صدای خندهی بچّهها لحظهای قطع نمیشد و من آرام و بیصدا چشم به تصویر روی تخته دوخته بودم. از جایم برخاستم و آرامآرام به سمت تخته سیاه قدم برداشتم. میان جمع حتماً کسانی بودند که میخواستند و میتوانستند صاحب اثر را معرّفی کنند؛ امّا من علاقهای نداشتم که او را بشناسم. میخواستم یکساعت باقیمانده را هم بگذرانم و بروم پی کارم. فکری به سرم زد. تختهپاککن را برداشتم و دماغ نیمرخم را پاک کردم. خندهها کمی فروکش کرد. یک تکّه گچ برداشتم و دماغ جدیدی کشیدم؛ کمی عقابی و کشیدهتر از دماغ قبلی. سکوت مطلق جای صدای خندهها را گرفت. برگشتم و نیمرخم را نشان بچّهها دادم و در حالی که با انگشت اشارهام دماغم را لمس میکردم، رو به بچّهها گفتم:”این به دماغ من شبیهتره.“ تکّه گچ را داخل محفظهی جلوی تخته رها کردم و با چهرهای خندان و مطمئن برگشتم پشت میزم.
این اوّلین و آخرین شیطنت بچّههای آن کلاس بود. تا پایان آنروز را با من راه آمدند و من از مهلکه جانِ سالم بهدر بردم. فهمیدم در مقام یک معلّم اگر به هر دلیلی نتوانستی رفتاری را نادیده بگیری و گفتاری را ناشنیده، ضرر نمیکنی اگر ساده از کنارش بگذری.
اگر تجربهی امروز را داشتم احتمالاً آنروز و آنلحظه بدون آنکه به روی مبارک بیاورم چه رخ داده، فقط آن تصویر را از روی تخته پاک میکردم و کارم را پی میگرفتم. انگار که نه خانی آمده و نه خانی رفته.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
توجه بيش از حد به محوريت آموزش كتاب هاي درسي، دانش آموزان را از نيل به ساير اهداف اصلي مانند تربيت اخلاقي و كسب مهارت هاي زندگي دور مي كند/ تا زماني كه چنين جرأتي نداشته باشيم، هرگز « لذت تحول » را نخواهيم چشيد/ ، با كمال تأسف بايد گفت ما دچار توجيه گري افكار عمومي و « پروپاگانداي آموزشي » شده ايم. در سايه چنين ارائه جانبدارانه اي نمي توان انتظار « تحول » داشت/ آيا اولياي مدرسه مي توانند بدون داشتن كتاب درسي، يك روز آموزشي را با آرامش و بدون دغدغه و دردسر به پايان برسانند ؟ چرا ؟/ در مدارس برخي از کشورها ( مانند انگلستان ) دانش آموزان چيزي به عنوان کتاب درسي ندارند و يا ( مانند كشور آلمان) اگر هم كتاب درسي دارند، نقش و جايگاه آن، فراتر از کتاب هاي كمك درسي نيست و دانش آموزان در مواقع لزوم و به توصيه معلم به آن ها مراجعه مي كنند. حال آن که در ايران، دانش آموز کلاس اول دبستان، اگر حداقل 5 کتاب اصلي در کيفش نباشد، بعيد است پشت ميز مدرسه بنشيند/ توجه بيش از حد معلمان به « آموزش » به جاي « تربيت »؛ در اثر بروز انتظارات نابه جا در جامعه و خانواده ها مانند اين كه تعليم و تربيت بعني قبولي در كنكور؛ آن هم در چند رشته خاص، جريان تعليم و تربيت را به سوي آموزش صرف تغيير مسير داده است/ « نخبه گرايي » به جاي « آموزش عمومي » به دليل متمركز شدن نظام آموزشي بر مدارس خاص مانند تيزهوشان، مركز استدادهاي درخشان و ... در توجه توليد انتظارات بي جا در جامعه و والدين در اثر تكرار رقابت هاي ناسالم علمي/ تغييري که به تدريج رخ مي دهد، نسبتا پايدار است و بر اثر تجربه حاصل مي شود/ درست در همين جاست كه اولين معضل و دليل ترجيح آموزش بر يادگيري رخ عيان مي كند : معضل « تنبلي در يادگيري » كه باعث شده آموزش مورد توجه بيش از حد قرار گيرد. و به همين دليل، امروزه در جامعه ما آموزش، مانند يک کالا داد و ستد مي شود/ ما « آموزش را تقديس کرديم و يادگيري را فراموش! »/ نتايج يک تحقيق دانشگاهي که سيستم آموزشي ايران را با چند کشور دنيا مقايسه کرده است، نشان مي دهد در شيوه هاي تدريس مورد استفاده توسط معلمان علوم در ايران، « روش پرسش و پاسخ » و نيز « سخنراني » متداولترين شيوه هاي تدريس بوده و « روش گردش علمي »، « كاوشگري »، « حل مسئله » و « آموزش كارگاهي » كمترين روشهاي مورد استفاده در آموزش علوم محسوب ميشوند/ در كشورهاي مورد مطالعه ( سنگاپور، ژاپن، انگلستان، استراليا و ايالات متحده ) وضعيت كاملاً بر عكس بوده و از « روشهاي اكتشافي » و « حل مسئله » در قالب رويكرد ساختنگرايي به ميزان زيادي استفاده ميشود/ « کتاب هاي درسي مقدس نيستند. معلمان و دانش آموزان بايد از مرزهاي اين متون بگذرند و با كشف علايق ايدئولوژيك اين متون، به واسازي (تحول بنيادين ) آن ها بپردازند و نيز بر فرهنگ هايي تأكيد كنند كه در داخل اين متون ساكت مانده اند. معلم بايد در كلاس درس خود در حد امكام از منابع مختلف بهره ببرد تا بتواند شاهد بروز همه فرهنگ ها در برنامه درسي و محتواي آموزشي باشد.» ...
و هدف از ایجاد اتاق های فکر ، ایجاد ارتباط بین دانش و قدرت بود/ رتبه کشورها از نظر تعداد اتاق فکرها: اکنون آمریکا با ۱۸۲۸ اتاق فکر،چین ۴۲۶،انگلستان ۲۸۷ وهند ۲۶۸ اتاق فکربه ترتیب اول تا چهارم هستند/ امروز اين مراکز در آمريکا بودجه هاي خود را از بخش خصوصي تأمين مي کنند .اين کشور اولين و بيشترين اتاق فکر را در زمينه هاي مختلف راه انداخته است که از همه کشور هاي ديگر نقش مهم تري در سياست گذاري و تصميم گيري دارند. اين اتاق هاي فکر براي ارائه ايده و فکر و نظر در تصميم گيري ، محدوديت هاي کمتري دارند/ به طور کلي فقر شديدي در اين زمينه در ايران حس مي شود/ تأسيس اتاق هاي فکر در ايران تاريخچه طولاني و موفقيت آميزي نداشته است و با توجه به ساختار هاي سنتي و مقاومت مديران ما در برابر اجراي دقيق اين اصول ، بعيد به نظر مي رسد بدون اصلاح نگرش ها و فرآيندهاي تصميم گيري و تصميم سازي به نتايج مطلوب دسترسي داشته باشيم/ مديران و تصميم گيران ، بايد بدانند که اتاق هاي فکر براي پر کردن خلأ موجود در نظام سياست گذاري و تصميم گيري و کمک به آنها با خلق افکار و ايده هاي نو و پرورش و ارائه آن جهت بهره برداري از فرصت هاي جديد و ايجاد منافع بيشتر براي جامعه گام بر مي دارند/ چنانچه تفکر انسان تغییر کند تمامی مهارتها و زندگی او نیز تغییر خواهد کرد. با تغییر اندیشه انسانها میتوان رفتار آنها و رفتار جوامع را تغییر داد/ ما مهارتی به نام «مهارت تفکر به تفکر» داریم که یک «اَبَر مهارت» محسوب میشود و از مهارت اندیشه نیز بالاتر است/ اتاق فکر جایی است که تفکر جمعی روش مند رخ میدهد/ شناخت ما از فکر بسیار سطحی است و جالب است بدانید فکر تنها نعمتی است که بشر به خاطر آن هیچ شکایتی از پروردگار ندارد، یعنی همه افراد خود را به اندازه کافی فکور میدانند/ در کشورهای پیشرفته به کودکان 8 ساله تفکر را آموزش میدهند/ متاسفانه یکی از نقاط ضعف سیستم آموزش ما ارایه چند گزینه مشخص یا همان سوالات تستی به دانشآموزان است. ما نسلی داریم که به اعتقاد من فقط چهارگزینهای هستند/ در کشورهای پیشرفته دنیا از ابتدا به آموزش تفکر و انواع آن میپردازند و درسی را به این امر یعنی آموزش صریح تفکر اختصاص دادهاند/ متاسفانه ما نتوانستیم آن گونه که باید بحث اندیشه را در جامعه خود فرهنگ سازی و پیادهسازی کنیم/ متاسفانه مدارک دانشگاهی ما تا حد زیادی افزایش یافتهاند و افراد تحصیل کرده فراوانی در جامعه داریم اما بسیاری از مسایل جامعه ما همچنان حل نشده باقی ماندهاند. جامعه زمانی رشد میکند که بتواند فکرکردن را به اعضای خود بیاموزد/ فکر به ما اجازه نوعی خودآگاهی و دوری از عادتهای متداول را برای انجام کارهای جدید میدهد. ما در اتاق فکر عادت به تغییر را میآموزیم/ عواملی مانند عوام زدگی در اتاق فکر، خودمحوری، ترس از بیان فکر، بایگانی شدن افکار، نداشتن آموزش لازم، ضعف مدیریت، ایستا شدن اتاق، اتاق فکر بی فکر، حضور بدون مطالعه، بیش از حد جدی بودن و جهتگیری سیاسی ـ عقیدتی از جمله عواملیاند که در شمار آسیبهای اتاق فکر به شمار میآیند و میتوانند اتاق را از مسیر خود منحرف سازند/ مهمترین ویژگی اتاق فکر تعامل مستمر بين متفکران است
74.7 درصد کاربران اينترنت در ايران در گروه سني ۲۰ تا ۲۹ سال و 25.3 درصد در گروه سني ۵۰ تا ۸۹ سال قرار دارند/ 73 درصد مردم ايران به شبکه تلگرام دسترسي دارند/ هم اکنون در تلگرام ١٨٠ هزار کانال فعال است که بر اساس رصد انجام شده، 90 درصد مربوط به «ارتباطات خانوادگي و دوستان» ، 7 درصد «سياسي» و 3 درصد «منحرف» هستند. بررسيهاي پليس فتاي کشور همچنين نشان ميدهد پايه ۶۶ درصد جرايم در تلگرام اتفاق ميافتد و ۲۰ درصد هم در اينستاگرام رخ ميدهد/ امروزه در حوزه جامعهشناسي، بحران هويت به يک نگراني جدي تبديل شده است/ بحران هويت ميتواند باعث خستگي، تنش، فشار عصبي و ناکامي شود/ با توجه به فرآيند جهانيشدن و رشد فزاينده شبکههاي اجتماعي بازنگري در قوانين فعلي و برنامهريزيهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي مواجه با فضاي مجازي ضرورتي اجتناب ناپذير باشد
روزنامه گاردین جلال الدین رومی را افغانستانی نامید و باعث غصه و تحیر نماینده مجلس شد/ رحیمی : گاردین ۵۰ کتاب برتر تاریخ دنیا را معرفی کرد که بوستان سعدی و مثنوی مولوی در رتبه ۱۳ و ۱۴ قرار دارد/ رحیمی از سکوت و خاموشی بخش فرهنگ و روابط خارجی در باره گزارش گاردین انتقاد کرد/ رحیمی خواستار "ارسال یادداشت رسمی وزارت خارجه" برای اثبات ایرانی بودن مولوی شد/ رحیمی ازفراگیر شدن و غلبه جعل و منتسب سازی مفاخر فرهنگی، انتقادکرد/ استناد آقای رحیمی به مطلبی در روزنامه گاردین است که 15 سال پیش منتشر شده است/ گاردین در ماه می سال 2002 لیست صد کتاب داستانی برتر جهان را به انتخاب صد نویسنده از 54 کشور منتشر کرد/ در این لیست نام دو کتاب بوستان شیخ مصلح الدین سعدی و مثنوی جلال الدین رومی آمده است/ این لیست فاقد رنکینگ است و مثنوی و بوستان در ردیف های 13 و 14 قرار ندارند/ جلالالدین محمد بلخی ( معروف به مولانا، مولوی و رومی) متولد بلخ شهری در افغانستان است / مولوی یکی از مفاخر بزرگ زبان و ادبیات فارسی و اندیشه اسلامی است / با معیارهای مدرن ،مولوی افغانستانی (زادگاه) یا ترکیه ای (سکونت ) است/ برخی همه چیز را حیثیتی و سیاسی می کنند و برای تحریک عواطف مردم داد و قال راه می اندازند/ هر شاعری که به زبان فارسی شعر بگوید لزوما ایرانی نیست / اقبال لاهوری (پاکستان) یکی از شعرای معاصر زبان فارسی است/ اینکه بگوییم افغانها ، مولانا را از ما ربوده اند ، به تشدید احساسات ضد افغان در ایران و متقابلا احساسات ضد ایرانی در افغانستان منجر می شود/ فردا باید سر مالکیت نظامی گنجه ای و خاقانی شروانی با جمهوری آذربایجان درگیر شویم/ پس فردا سر مالکیت رودکی سمرقندی با ازبکستان و تاجیکستان دعوا کنیم/ بی اعتنایی به ایران و هویت ملی همان اندازه بد است که میهن پرستی افراطی و خودبرتر بینی قومی و ملی / منطقه خاورمیانه مستعد فرقه گرایی و هویت سازی های قومی و زبانی و مذهبی است/ دنبال هویت سازی های جعلی برای بزرگان ادبیات فارسی نرویم /نظامی گنجه ای ،خاقانی ، حافظ و سعدی و مولوی و ناصرخسرو و... میراث مشترک بشریت هستند/ این بزرگان در ظرف های کوچک قومی و ملی نمی گنجند/ آقای رحیمی و دیگر نمایندگان مجلس بهتر است که به جای "دوستان خوش ذوق" از افراد مطلع و کارشناس مشورت بگیرند