در کنار مشکلات مختلف تحول در ساختار و محتوای کتب درسی یکی از علل مهم مشکلات آموزشی کشور است. بی ثباتی در نظام آموزشی را می توان و باید متوقف نمود/ کیفیت نامطلوب نظام آموزش رسمی کشور نکته ای است که بسیاری بر آن اتفاق نظر دارند/ دو عامل همزمان موجب کمبود معلمان پیش دانشگاهی شد. از یک طرف در کلانشهرها تنها معلمانی میتواسنتند در مدارس پیش دانشگاهی تدریس کنند که یا بسیار شناخته شده (در سطح کنکور) بودند یا دارای ارتباط اداری با مدیران بودند. مدیران این مدارس نیز عموما کارمندانی بودند که از ارتباطات قوی در اداره آموزش و پرورش بهره مند بودند/ از دیگر معایب نظام جدید (1370-1385) بر هم زدن پیوستگی دوره دبیرستان و از بین رفتن کارکردهای اجتماعی نهاد مدرسه بود/ پس از یک دهه مشکلات نظام جدید آشکار شد. اعطای مدرک دیپلم به دانش آموزانی که 11 سال درس خوانده بودند با استانداردهای جهانی کاملا مغایر بود/ بر اساس مصوبه دولت در سال 90 ثبت نام دانش آموز دبیرستانی در مدارس هیات امنایی 500 هزار تومان و پیش دانشگاهی 2 و نیم میلیون تومان بود اما مدیر 7 میلیون از دانش آموز پیش برای هزینه های فوق برنامه دریافت می کرد/ دبیرستانهای دولتی برای کسب مجوز پیش دانشگاهی از اداره آموزش و پرورش منطقه خود به رقابتی شدید پرداخته بودند.هدف فقط کسب درآمدبود. گزارشات بسیاری از تخلفات مالی مدیران در این دوران ثبت شده است/ نظام آموزشی 3.3.6 احراز شد. طراحان این تغییر احتمالا از خود سوال نکردند چرا در سال 1345 دوره ابتدایی از شش سال به پنج سال تغییر یافته بود و مسئولان وقت چرا آن نظام را تغییر دادند/ دانش آموزان پایه ششم پا به سن بلوغ میگذاشتند و با بچه های کلاس اولی در یک مدرسه بودند/ آزار و اذیت کودکان پایه او ل و دوم به ادارات آموزش و پرورش منعکس شد/ انتقال دبیران میان پایه اول و دوم موجی از مشکلات را برای معلمان و مدیران و ادارات به وجود آورد. متوسطه دوم با مازاد و متوسطه اول با کمبود نیرو مواجه شد. معلمان دبیرستان به هیچ وجه تمایل نداشتند وارد مدارس راهنمایی شوند. مسئولین متوسطه به دنبال راهکاری بودند.لذا طرح معلمان ناکارآمد را دادند.فرمهای غیر اصولی را طراحی کردند و به ارزیابی ناجوانمردانه معلمان پرداختند. شرط اصلی حب و بغض مدیران بود/ در این تغییرات مدارس غیر انتفاعی که از ثبات بیشتری برخوردار بودند حسابی سود بردند.خانواده ها از آشفتگی مدارس کلافه شده بودند.هزینه های مالی و غیر مالی نظام 6-3-3بر پیکره نظام آموزش و پرورش آن چنان عظیم است که تا سالیان آتی هنوز ادامه خواهد داشت/ پیشنهاد مشخص این است که مجلس شورای اسلامی تغییر در نظام آموزش و پرورش را برای دو دهه و تغییر در محتوای کتب را برای یک دهه ممنوع نماید و بازنگری در ساختار را هر بیست سال یکبار و تغییر در محتوای کتب آموزشی را هر ده سال یکبار مجاز اعلام نماید/ هرچند نظام آموزشی از سال 1345 تا کنون تنها در سه دوره 1371 و1385و1391 دگرگون شد، اما کتب درسی بدون اغراق هرساله دستخوش تغییرات محتوایی گردید/ جملات کتاب و اشکال آن برای معلم و دانش آموز مثل امر مقدس هستند باید آن را مسلم بدانند و تنها آن را تفسیر کنند/ بودجه وزارت آموزش و پرورش 28 هزار میلیارد تومان است. اگر همان رقم رسمی هزینه چاپ کتابهای درسی را یکهزار میلیارد تومان در نظر بگیرید، سه درصد هزینه آموزش و پرورش صرف چاپ کتب جدید می شود.هزینه ای غیر ضروری که کمترین هزینه واقعی آن چاپ کتاب است/ هزینه نابودی محیط زیست از دیگر خسارتهای این پدیده است/ متاسفانه برآوردی از گردش اقتصادی این گونه فعالیتها نداریم اما اگر با هزینه هزار میلیارد تومانی چاپ کتاب را شاخصی از حجم گردش مالی در نظر بگیریم احتمالا به رقمی بیش از ده هزار میلیارد تومان خواهیم رسید. این حجم بدون تردید گروههای بزرگ سودجو را ایجاد کرده است. این گروه بزرگ منافع زیادی در تغییر کتب درسی دارند .احتمالا این گروه پیشنهادات زیادی برای اصلاح سالانه کتب درسی می دهند و برای پیشبرد آن لابی کرده و بر مسئولین آشکار و پنهان فشار می آورد
همام که بود مرد زاهد
گفتا که علی بگو ز عابد
تقوای دلی چنان نمایان
تا بنگرمش چو ماه تابان
در پاسخ او درنگ بنمود
گفتا که بترس کوش در جود
قانع نشدش به اسم سوگند
اصرار نموده کرد پابند
گفتا که خدا ستایش از اوست
اویی که ستود جمله دوست
حالی که نیاز و ناز او بود
فرمان نزول حی موجود
بر بنده چنان دهد کرم را
روزی مقدر حرم را
مؤمن که فضیلت جهان است
گفتار صواب شان عیان است
رفتار نشان خُلق مؤمن
افتاده میان خلق مؤمن
چشمی که حرام کرده الله
گوشی که حرام کرده الله
پوشید قلوب را ز ناپاک
داده خط سیر تا به افلاک
در سختی دل چنان بکوشند
گویی که دل از درون بگویند
آسایش حق در درون است
هر بنده خاک رهنمون است
در کالبدی که روح ماند
یک چشم کفاف اوج راند
از شوق رسیدنم به افلاک
پاتک زنم این زمین ناپاک
خرد است به دیده این جهانی
چونان که بهشت در نهانی
در خلوت شب گرفته دل را
ایمن ز خود سرشته دل را
تن ها به نزار و آرزو کم
جان و تن پارسا و ماتم
دنیا به تمام خواسته کم
مؤمن نفریفت هیچ در دم
هنگامه شب به پا و قرآن
جز جز تأمل و غزل خوان
اندوه به خواندنش نمایان
درمان تمام درد جویان
با خواندن آیه ای به تشویش
با آیه دیگری رجا بیش
جان بر طبق خلاص دارند
گویی نگران ز جسم نالند
با گوش دل حزین بیدار
پشت کرده خمیده در شب تار
در سجده نهاده دل به افلاک
تا باز کند گره ز مهتاب
در روز به زهد و علم و دیندار
دانا و نکو و خویشتندار
بیمار صفت به جسم لاغر
بیمار نیند عشق ساغر
چون تیر تراش کرده نزار
آشفته خرد گرفته و زار
کاری است بزرگ موجب غم
از کرده خویش بیم و ملهم
در باره او اگر بگویند
حسنی که در اوست خود بگریند
گویند ز دیگران شناسیم
بهتر خود و جمله دوست خوانیم
ای بار خدا مگیر از کام
بخشای به مای بهتر از نام
هشیار چو نرم خوی و بیدار
برجا و حریص و دانش یار
در عبد فروتن و نکو حال
در سختی راه او سبک بال
فارغ ز جهان و شاد در راه
دور از طمع و حریص بی راه
ترسنده ز بندگی مخلص
شب روز کند گرفته خلص
گفتار سعید خود به کردار
آمیزه کند به علم دادار
آمال کمش نگاه داراد
از لغزش لرزش خداداد
آرام دل و سبک جان او
خوراک کم و نگاهبان او
او خورده غضب به صبر حاجت
از دست دلش امین و راحت
در جمع خموش و دل به تسبیح
در سجده عبادتی چو مسیح
با دوست گرفته صحبت قند
از گفتن زشت دور و پر خند
کار نکویش به آشکارا
هنگام مصایب او سرا پا
در فکر قوی و تیز و چابک
در زهد سلیم و پیر سالک
در خنده چنان زنند لبخند
از خنده شکر کنند یا قند
در راه رضا به رنج و زحمت
از دوست برند گوی رحمت
بی میل شوند بر جهانی
با فقر زنند طبل شادی
همام که مو به مو شنیدش
بیهوش به خاک جان بدادش
گفتا بخدا که ترسم این بود
اصرار نموده برد خود سود
پندی که بود رسا و دل جذب
با خود بردش به خاک دلچسب
پرسید کسی امیر کونین
با تو نکند اثر چونین
فرمود که وای بر تو بادا
این فکر تو را کشد فردا
با وسوسه گفتی این سخن را
دانسته خطا کنی جبین را
با خاک بمال تا شود صاف
حق جلوه کند ببینی اوصاف
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ای مفسر آیه ها مهدی زمان
روزگاری می رسد تحت امر او
یک حکومت در جهانی ای نکو
ای عقاب آسای پنهان روزگار
کی برون آیی عدالت برقرار
بال هایت پهن در اوج آسمان
تحت فرمان امر یزدان در جهان
اذن بیرون ذوالفقارت از نیام
آشکارا بین هستی ای بنام
ای که حجت آخرینی در جهان
حکم را اجرا کنی ای مهربان
ای مفسر آیه ها مهدی زمان
آخرین والی هدایت مردمان
مانده از بس مردمان در انتظار
ناگهانی چون قیامت آشکار
آن که ایمانی یقین چشم انتظار
یاوری از یاوران مهدی شمار
حال بینم روزگاری آشکار
مرد روحانی به دستش ذوالفقار
پرچمی اسلام هان در اهتزاز
در مسیری باد همسو هم طراز
راستان از نادرستانی جدا
بین حق باطل جدایی ماجرا
لطف یزدان مردمانی را نصیب
هر یک از یاران مهدی خود حبیب
با وفایان در تمامی روزگار
منتظر مهدی که قائم افتخار
ای نشان از کردگاری مهربان
ای عدالت گستر ای محبوب جان
بنگری یک لحظه اذنی از خدا
بس درفشی در جهان خواهان ها
ای دلاور مرد تاریخی بیا
قد علم کن حق از باطل جدا
نیک می دانی در این مدت زمان
بس حکومت ها که رفت آمد همان
یادی از مولا علی شد در زمان
منتظر مولا به حدی می توان
عدل را بینی عیان در پیش رو
منتظر مانی به اذنش ای نکو
تا نه رخصت منتظر مولای ما
در میان مردم چو خورشیدی خفا
ماجراها بس وقایع روزگار
در گذر تاریخ دیدی ای نگار
صبر کردی رخصتی از کردگار
همچو هر یک اولیا صبر آشکار
ای عدالت گستر ای هستی حیات
ای هدایتگر تمامی کائنات
ای ظفرمند ای دلاور روزگار
خلق عالم را هدایت رستگار
این چنین عزمی که صالح در جهان
بین امت ملتی صلحی همان
رودها جاری طبیعت سبزه زار
چون بهشتی خوبرویان در مدار
وصف تا کی با زبان رویت بیان
از میان خلق آشکارا ناگهان
وعده توحیدی که او صاحب زمان
امتی واحد حکومت یک همان
حکم فرما صلح در واحد جهان
رهبری واحد جهان صاحب زمان
خاکیان تحت امر پرچمدار دین
آخرین والی به ید قرآن مبین
حکم قرآنی به ید صاحب زمان
خاکیان فانی فنا در راه آن
بس سخن ها از عدالت گفتنی
بین حق باطل جدایی دیدنی
چون که رویت در تعجب مردمان
این چنین شخصی که او صاحب زمان
پیش از این ما دیده بودیم او دلا
حال چون رویت به حیرت بین ما
تحت فرمانیم ما امری علی
تا نهایت جان رکابت ای ولی
در قیامی شهر و کشور هر مکان
بین مستضعف ابر قدرت همان
بس خطا کاران مستکبر جهان
بر ضعیفان ظلم ها کردند هان
مختلف احزاب در آخر زمان
حزب خالق بهترین حزبی بدان
بین مردم اکثریت حزب ها
اختلاف انداختندشان در بلا
کاذبان قدرت که پوشالی حیات
در میان جیفه دنیا غرق مات
گاه گاهی می رسد آوا به گوش
افتخاری شادمانی جام نوش
با تمایل انحرافی عاقلا
هر کجا مردم فریبی لحظه ها
هر کسی را بار دانش با عمل
در سعادت زندگانی با امل
سنجشی در عدل عرفانی دلا
تا به حدی سیر آخر سر خدا
آن چنان مجذوب سازد ربنا
بین بد خوبی بدی از خود رها
نور خورشیدی ببینی در سما
آسمانی را مزین عاقلا
از نجومش گیر سیارات را
هر چه را بینی و یا مخفی دلا
در نظامی به تمامی کائنات
تحت فرمان الهی در حیات
کل هستی را مداری در نظام
در مسیر خود به گردش والسلام
جسم خود را فرض کن در حد نظام
مختلف عنصر چه مخفی یا بنام
خالقت را یاد از خاکی حیات
کائناتی را حیاتی رو ممات
بهترین خاکی مزین گوهرش
جامه تقوایی که پوشد در برش
عادلان گیتی ولایت خواستار
منتظر مهدی به عشقش بیقرار
کی بیاید دادگر ای دادرس
داد ما را بشنود فریاد رس
تکه نانی را گدایی مردمان
رنج دیرین را تحمل این کسان
اکثریت نان شب را احتیاج
دخل و خرجی نابرابر هاج واج
دستمزدش کم ولی کارش زیاد
مردمانش در اسارت تند باد
چون یخی افسرده در گرمی حیات
مردگانی فرض کن جانب ممات
عده ای کم در تجمل زندگی
منحرف دوران به ثروت بندگی
با چنان برنامه هایی در جهان
ثروتی انبار دور از دیگران
نرخ بانگی را ربایی کن تو فرض
راه شرعی را به خود مختص که قرض
این چنین برنامه هایی سود ده
با دلاری سکه بازاری گله
تلخ تر از این تورم بی علاج
چکشی بردار تا کوبی ملاج
عصر را صاحب زمانی کاردان
همچو یوسف پور یعقوبی جوان
آن که غالب نفس دور از جیفه ها
طرح دارد به گزین اندیشه ها
در کجا غایب بیاید آشکار
تا عدالت اجتماعی برقرار
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نامه حضرت چو فرستاده شد
حارث فرزند چنین خوانده شد
عهد کنم با تو یکی در زمان
گوش بکن کار ببند هر زمان
حاکم مصر گشتی و دادی کنی
بیت ملل حافظ و یاری کنی
جنگ کنی (با )دشمن دین خدا
نظم دهی عقل تو از شک جدا
امر دهم واهمه کن از خدا
طاعت حق کن نپسند ماسوا
پیروی از وحی بکن در کتاب
سنت و واجب به عمل را بیاب
بخت تو در سایه رحمت بود
یاری حق در تو محبت بود
دست و زبان و دل هر آدمی
در گرو عقل شود عالمی
هر که خدا را بکند یاوری
در بر معشوق کند داوری
نفس خود از جمله آمال ها
باز بدار کم بزن اقوال ها
وارد آن شهر شوی مانده اند
گاه به ظلم گاه به عدل خوانده اند
مردم آن شهر نظرها کنند
فعل تو در نامه خبرها کنند
چون نظر افتدت به حکمت سرا
می نگری عامل دولت سرا
پس تو به ایمان نکوکار باش
نام نکویت ببرند یار باش
توشه نیکت به عمل بار کن
نفس پلیدت ز نظر خوار کن
بخل بورز شیطنت از نفس کن
حبل قوی ساز و ز نفس رو بکن
بخل به نفس داد عدالت کشد
هم رای نفس دام ضلالت کشد
مهر رعیت به دلت بار کن
صدق و صفا را بگزین کار کن
با همگان مهر بورز همچو مهر
حامی امت تو شوی در سپهر
همچو هیولای شکاری مباش
حامی اوباش مشو خود بباش
دان که رعیت دو گروهند یک
دین برادر که به خلقت شریک
در خطراتش منگر عقل بند
در گذر از وزر نباشد گزند
گر تو چنین کار کنی حق نیز
بر تو ببخشند سخن های تیز
برتر آنی تو ببخشی رواست
آن که به تو والی و برتر اولاست
از تو چنین خواست عدالت کنی
جلوه کنی داد و وکالت کنی
با خود اسلام ستیزی مکن
کار ببند عقل و دلیری مکن
موقع عفو هیچ پشیمان مشو
در غم محکوم تو شادان مشو
در خطر خشم خودت را رهان
در خط معشوق هوا را پران
هیچ مگو امر چنین داده اند
عفو به آیین و جبین داده اند
سخت دلی شیوه سیاهی کند
سنت و دین هر دو تباهی کند
موجب نابودی نعمت شود
قرب بلا آفت عصمت شود
حامی قدرت تو شدی عزم کن
قدرت تعلیم عمل جزم کن
در تو اگر نخوت دل شد پدید
حمد خود از یاد بری ای فقید
حق خدا را به نظر یاد آر
حرص و طمع را ز خودت باز دار
عقل فرو رفته به جای آوردت
سرکشی و عجب بیندازدت
از در تزویر و بزرگی بترس
این بکنی فخر فروشی بترس
گر چه بدانی بشوی خوار و زار
دست از این عجب و پلیدی بدار
داد خدا مردم و خویشی بده
هر چه بدادی به رعی خویش ده
گر نکنی عدل میان بشر
همچو کسی باشی و گردی به شر
آن که به مردم نکند خدمتی
دشمن خالق بشود دولتی
گر چه بدانی که خدا در کمین
عقل ببند تا نشوی جور و کین
نعمت حق با تو وفادار بود
دولت بخت با تو مدد کار بود
در پی آن کار شو در عدل باش
راضی و خشنود شود حق و ناس
خشم به خویشان رضای همه
مهر به خویشان جفای همه
موقع پر رونقی روزگار
بار رعیت کم از این خویش کار
موقع اندوه رعیت به کار
یاری خویشان کم از پیشکار
موقع در خواست فزون تر برند
موقع بخشش کم از یک دهند
در پی سختی زمان استوار
حامی ملت بشوند بردبار
عامه مردم به بسیجی شوند
ظلم و ستم را ز درون بشکنند
لازم که میل به آن کس کنی
عدل به خوبان و کسان بس کنی
از رعی آن دور بکن از خودت
مایه عیب است و ریا و ردأئت
دشمن او باش که جوید بدی
رحم بکن بر بدی و ناکسی
گر تو ولی گشتی و عیب پوش باش
بین بشر خط بده الگو بباش
راز بشر پاس و مکن هیچ فاش
حکم به داور بده خودگو مباش
تا که توانی سخن از زشت پوش
تا که خداوند کند بر تو گوش
کینه مردم به دلت باز کن
عجب و تکبر به درک ناز کن
رشته هر بغض به عقل پاره کن
تا بشوی صاف به فکر چاره کن
آن چه بگویند نشد آشکار
با عجله گفته کس را میار
طیره عقل است ببینی صور
عمق سخن فهم بچینی درر
تا که از این داوری آیی برون
شاد شوی عدل کنی از درون
موقع شورا ز بخیلان بترس
گر نه بترسی ز نکویان بترس
چون که تو در کار شوی سست و منگ
با رای ترسو و بخیل و ملنگ
بدتر یاران تو آن کس بود
قبل تو سردار بدان کس بود
لازم که بر تو نصیحت کنم
چند کلامی به تو صحبت کنم
محرم تو محرم خلق و خداست
یاور بد فارغ از این ماجراست
خوب به پا تا که نگیری بَدان
تا نشوی عیب و نلرزی بدان
آن که به شورا کمک و یار شد
منزلت و قرب تو را کار شد
یاری ایشان بطلب اذن ده
مهر و صفای همه را اُذن ده
این رده افراد پذیرا بباش
محرم خود گیر و شکیبا بباش
بین کسانی که به خوبی سرند
تلخ ترین گوی سخن ازبرند
محرم خود گیر و نوازش بکن
علم و ادب شیوه رازش بکن
متقی وقت شو و پایبند
در کلماتت به علی دل ببند
متقیان را به گرامی بدار
علم ستودن ز خودی واگذار
موجب عُجب است ستودن زیاد
سرکشی و خبث بیارد به یاد
هر که در این شیوه شنایی کند
فخر فروشد که گدایی کند
کوش که در دید تو بدکار و نیک
دور نگردند ز میزان ملیک
گر چه برابر بکنی خوب و بد
خوب کمی آید و بد تا ابد
بد که دگر پرس ندارد ولی
میل کند هر بدی سوی بدی
کار بدی را به عمل خوب کن
خط بده آن را به جُمل خوب کن
خوب بفهم هیچ گمان پیک نیست
نسبت والی به رعی نیک نیست
نیکی والی به سعه صدر بُوَد
عفو رعی شیوه مصدر بود
خُلق تو آن به که رعی عفو کنی
بد به خوبی درهم و تو محو کنی
چون که چنین کردی از غم رهی
شاد کنی جمله و عزت دهی
رسم بزرگان ملل کن نظر
از هنرش مگذر و خوبی نگر
دان که بدان شیوه به هم بسته اند
منزلت خویش نکو کرده اند
بین ملل سمبل وحدت بود
صلح و صفا مایه عزت بود
رسم جدیدی نکنی تا که خلق
از تو به دل گیرند و گویند به حلق
سنت وحدت بشکست این ولی
معصیتی کرده بحق در گلی
سعی بکن رسم به جا آوری
حرمت مردم به ادا آوری
با علما و حکما بحث کن
جهل خودی را به عمل بعث کن
پایه حکم با عملت استوار
نظم به آیین تو گردد قرار
گر به هنر زاده کنی عقل را
رشته تعلیم دهی نقل را
والی مصر آگهی از رعی خویش
مطلعی چند کس اند رعی خویش
دسته ای از رع سپاهانی اند
دسته دیگر که دبیرانی اند
داور و عامل که عدالت کنند
ریشه انصاف رعایت کنند
ذمی و غیر بسته این عادت اند
حافظ این دسته دلا سادت اند
تاجر و صنعتگر و درویش نیز
همره محتاج و غنی در گریز
قسمت هر دسته معین شده
در کتب حق مزین شده
این همه پیمان ز قرب خداست
حفظ شده در قبل روی ماست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بسمه تعالی
خدمت استاد دانشمند و فرهیخته سید محمد بطحایی
وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام و احترام
به استحضار می رساند این حقیر به عنوان عضوی از فرهنگیان کشور از معرفی شما به عنوان وزیر آموزش و پرورش خرسند شدم و در یادداشتی که با تیتر «دفاع از وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش» در خبرگزاری محترم فرارو با کد خبر ۳۲۵۹۷۶ در مورخ ۱۳۹۶/۰۶/۰۴ منتشر شد، ضمن بیان دلایلی از نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی، خواستار رای اعتماد به آن جناب عزیز داشتم که خوشبختانه این مهم به سرانجام رسید و خوشبختانه امروز شاهد وزارت شما در آموزش و پرورش هستیم.
ضمن تبریک، از این جهت که این حقیر به عنوان معلم همچون شما و سایر فرهنگیان عزیز و محترم دغدغه های فراوان در راستای اعتلا و رفع موانع ارتقای آموزش و پرورش دارم و از جهت دیگر شما بر مساله خلاقیت و اهمیت آن در آموزش و پرورش تاکیدات فراوان دارید و این خود موجب خوشحالی است، پیشنهادی را خدمتتان ارائه می دهم.
اهمیت خلاقیت و نقش بسزای آن در پیشرفت، حل مشکلات و موفقیت هر مجموعه امری بدیهی است که خوشبختانه شما در راس آموزش و پرورش بر این مهم تاکید دارید و مشخص است دغدغه ای برای پرورش خلاقیت در مجموعه وزارت آموزش و پرورش دارید.
در همین راستا پیشنهادی که ارائه می دهم احیا و اصلاح نظام پیشنهادات در آموزش و پرورش است. امروز در عمل اگر پیشنهادی ارائه شود جایی برای ارائه، بررسی، تصویب و اجرا در مجموعه ندارد. سال های پیش در زیر مجموعه پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، دبیرخانه نظام پیشنهادات فعالیت خود را آغاز نمود ولی مشخص است که سایت این نظام سایتی غیر فعال است که البته اگر هم فعال باشد برای فرهنگیان ناآشناست.
اساسنامه ی این نظام نیاز به اصلاح دارد ؛ به عنوان مثال در این اساسنامه، پیشنهادات در سطح استان ارائه می شود، در صورتی که قطعا پیشنهاداتی هست که در سطح ملی می توان به آن پرداخت یا حتی می توان در سطح یک مدرسه و یا یک کلاس هم پیشنهاد ارائه شود که جایی برای این سطوح هم دیده نشده است.
در این اساسنامه برای دریافت نوآوری ها و خلاقیت ها پیش بینی لازم دیده نشده، یا ایراد دیگر بر این اساسنامه مشکل بودن ارائه پیشنهادات است و درگیر کردن پیشنهاد دهنده با یک سری قواعد پیچیده و دست و پاگیر از حمله دیگر این ضعف هاست.
از جمله دیگر این ضعف ها برمی گردد به پیشنهاد دهنده ها! در این اساس نامه اگر یک دانش آموز، ولی یا یک نفر خارج از آموزش و پرورش قرار باشد پیشنهادی بدهد جایی برای این کار و رساندن پیشنهادش به سرانجامی ندارد.
از سوی دیگر یک دبیرخانه نمی تواند به طور ایده آل متولی امر پیشنهادات و خلاقیت ها باشد لذا پیشنهاد می شود ضمن اصلاح اساسنامه مذکور، جایگاه این نظام، از سطح دبیرخانه حداقل به اداره کل نوآوری و پیشنهادات آموزش و پرورش ارتقا یابد تا این اداره کل متولی جذب، بررسی، تصویب و اجرای پیشنهادات، نوآوری ها و خلاقیت ها در وزارت آموزش و پرورش باشد.
اینجانب از این طریق آمادگی خود را جهت تهیه اساسنامه و همکاری با آن وزیر محترم در این راستا اعلام می دارم.
ضمن آرزوی موفقیت برایتان، امید است که نسبت به این پیشنهاد موافقت فرمایید.
با سپاس فراوان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یک در از درهای جنت هست جهاد
که خدا بر روی خلقش در گشاد
خوش به حال بنده اش پوشد به بر
جامه تقوایی که باشد در ثمر
تیر آسیب بلا را هست سپر
پوشش غیبی است مؤمن را به بر
هر که در باب جهادی سست شد
جامه خواری خرید و نیست شد
در بلا شد بین خلقی خوار شد
خوار از خود سبزه را چون خار شد
در چمنزار ادب محکوم ذل
از عدالت دور و او محروم گل
من به نیرنگ آشنا بودم که من
خواندم و گفتم شما را در زمن
دشمنان را از مقابل بر درید
پیش از آن که حمله آرند خود برید
پیش گویی های مؤلا یک به یک
دیده شد رسوا شدند این بود پیک
حمله از هر سو شما را تاختند
شهرها را یک به یک انداختند
مرزبانان را فراری داده اند
پسر حسان بکر را کشته اند
دستبند و یاره و خلخال را
از سر و پای زنان وا کرده اند
گر مسلمانی بمیرد از وقع
جای خواری نیست می گویم به جمع
در حضورم این چنین مرگی سزاست
مردن تن بهتر از مرگ حیاست
ای نه مردان به صورت مرد دون
ای خرد کم ناز پرورده زبون
کاش نه دیدم شما را پیش از این
موجب خجلت شدید در کار دین
آشنا گشتم شما را بخت بود
زندگی بر کام من نه سخت بود
سینه پر خون شد مرا از دست تان
ساحت دل خشمگین از هست تان
این چنین گویید هستم مرد جنگ
جنگجو هستم ندارم برد جنگ
خنده گریه آور کنم دارم به دست
قدرتی فرمان ندارم از الست
تیغ را فرمان دهم سرها زند
تا ببینم کیست فرمان نبرد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حق علی حق رسول خداست
پیروی از حق ز یزدان ماست
گردن من حق شما بوده است
رحمت حق عین رضا بوده است
جلوه عدلش چو دمید از افق
طاعت از او کرد خدا در عُنق
بارز حقی که خدا جلوه کرد
حق ولی بر رعیی اسوه کرد
تا که نُبی مظهر حق برقرار
دین خدا بین بشر استوار
والی و رع بسته یک پیکرند
همچو صدف حامی یک گوهرند
سنت اسلام بود پایدار
گر ولی و رع بشوند همجوار
عالم امکان شود آراسته
دولت بخت کارگر و ساخته
چیره شوند گر رعیان بر ولی
یا که ولی ظلم کند بر رعی
وحدت کلمه متزلزل شود
جور و تبه الگوی منزل شود
سنت اسلام رها می کنند
کار بشر جمله هوا می کنند
بیم ندارند چه ها می کنند
با خود اسلام جفا می کنند
نیک سرشتان ملل در بلا
در گهر پاک ذلیل و خطا
دد منشان جلوه عزت شوند
نیک خویان خواری و ذلت کشند
در جریانی که چنین جلوه شد
پند علی بر مللی خطبه شد
عقل نیاز است به پند گران
بنده حق بندگی از عدل دان
گر چه تو را عقل و فضایل بود
حق بشر بر تو هلاهل بود
واجب که عدل کنی برقرار
علم به عدل تو شود استوار
یاوری از لشکر حضرت بگفت
تحت فرامین توام ای به گفت
هر که کند جلوه جلال اله
منزلتش قرب کمال اله
قاعده این شد که به غیر خدا
خرد شود هر که از او هست جدا
هر که به دین اولی امت شود
نعمت حق جمله کثرت شود
ما که از این سفره احسان چشیم
ریزه خور نعمت رحمان میشیم
زشت ترین خوی ولی این بود
فخر کنند کبر نه از دین بود
من که خودم والی امت شدم
دوست ندارم که ستوده شوم
پاس خدا زاده این حمد نیم
گر چه ولی ام به عمل خوش زیم
صاحب تعریف و ستودن سزاست
آن که بود صاحب حمد کبریاست
گر چه بسی زاده این خصلت اند
دوست ندارم چو به یک فطرت اند
حق رعیت که به دین من است
خدمت خلق عاشق دین من است
با من مخلوق سخن آن کنید
فعل عمل وصله جانان کنید
من نه خود از برترم از کار خویش
صاحب عرش داده مرا بار خویش
جمله ما بنده و مملوک او
مالک ما مالک نفس و گلو
اوست که از جهل ملل را رهید
مذهب اسلام به حق آفرید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نمان در شهر و جبهه آ
که جبهه جای مردان است
چو مردانی ابوذر وار
و سلمان ها و یاسرها
برادر جان
خموشی چند
توجه کن
به دینت جان
مبارز مرد میدان است
چرا ماندی
چرا میری
مگر تو مرد ایمانی
به عشق جبهه می مانی
که جبهه جای ماندن هست
شکفتن هست و خفتن نیست
برادر
خواهرم
مادر
دفاع مرز را خاطر
عمود دین را ناظر
که من اسطوره ساز قرن های آشنا هستم
مسلمانم
رگم
ایمان
جهت پیمان
هدف ایران
چو مادر دوستش دارم
به یاد خاک مردانش
کنم ایثار
این قلبم
مسلمانم
چه می خواهم
نماز و روزه یاد آور
خدا را از درون باور
که خورشید آید از خاور
عدالت دارد او خواهر
چه گویم من
نگهبانم
نگهبان هدف
ایمان
نگهبان جهان
ایران
وطن خواهد
مرا یاری
که ای انسان
بکن کاری
زمین جایی است آبادی
نه تخریب گر شود دادی
عدالت گستر قرن ام
من از دشمن نمی ترسم
که دشمن سخت در جنگ است
بکُش دشمن که او ننگ است
برادر جان
برو جبهه
که جبهه جای مردان است
مدارا
کار دینداران
عدالت
کار بیداران
کنم کاری که هشیاران
کنند تحسین مرا یاران
در این خط تقدم من
چو من افراد بسیاری
خدا داند چه افرادی
چه اهدافی چه اهدافی
هدف پیروزی است یاران
به صف دشمن
مقابل من
خدا ناظر
وطن خاطر
خطوط سینه بس عالی
که دل از ریب هست خالی
ز خطی بگذرم
تا من
به رقص آرم
دل باور
که دشمن سخت ترسان است
منم من
مرد مردستان
چو شیری از دل ایران
مسلمان زاده ام جانان
در این صحرای میدان بین
شهیدی لاله گون ام من
مبارز پیکرم
در من
نبینی
خستگی
یارم
من از نسل چو خورشیدم
که دنیا دوست می دارم
دفاع از خود هویدا گشت
صف دشمن بباید بست
که دشمن سخت ترسان است
تولد دارم از ایمان
که بسته این چنین پیمان
که مرگ آیین عزت شد
نهال مرگ گشت گلشن
من از خاکم
نه از آتش
چو ابراهیم در آتش
حقیقت ها به تو دارم
چو یک راوی
به تو خوانم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نبی را ساربان فرضی در این راه
هدایت کاروان را سوی الله
تمامی انبیا از اولین روز
بشر را رهنما بودند دلسوز
ز آدم تا به خاتم ره یکی شد
هدایتگر جهان گیتی زکی شد
نبی آخر ولایت بر تمامی
تمامی انبیا بودش چه دانی
محمد نام احمد بود جانا
ز اول تا به آخر دم هویدا
اگر چه میم احمد در احد کم
یکی واحد خدایی جلوه هر دم
به یک میمی که احمد با احد بود
جماعت خلق گیتی را صمد بود
جهانی غرق میمی گشت جانا
که امت را مسلمانی هویدا
که پایان راه گیتی ختم آمد
به احمد نام دیگر شد محمد
به احمد داد خالق آن مقامی
که خلقی را کند دعوت تمامی
به جانب خالقی یکتای دانا
خدایی مهربان والا توانا
محمد شد جمال آرای مجلس
جمال آرای مجلس لا که مفلس
جمال آرای مجلس همچو شمعی
فروزان همچو خورشیدی به جمعی
منور خاک گیتی را بهایی
ز او نوری بگیرندشان جهانی
محمد پیشوا باشد جهان را
که او باشد دلا سرور میان ما
تمامی اولیا از پیش تا حال
مبلغ دین خاتم با عمل قال
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ای عاشق در انتظار زیبا دلی پیدا شده
زیبایی رخ را ببین شیدا دلی شیدا شده
سرمست عاشق پیشه ام در گوشه ای افتاده ام
در انتظارم نازنین چشم دلم بینا شده
حیران عقل خود شدم دیدم تماشایی ولی
صحن فضای سینه را دیدم چه قدر زیبا شده
در بارگاهی آمدم سلطان سلطانان علی
دارد شفاعت از خدا هر قطره را دریا شده
دریای احمد را ببین موجش علی گشته ولی
آرام چون شیر خدا در قعر آن تنها شده
روزی به یادم آمد و بگذشت و رفت ایام درد
حجت هویدا گشت ولی مرغ دلم عنقا شده
سیمرغ جانم را ببین پروازها دارد به قاف
قاف دلت را بنگری بینی مرا ایحا شده
من مشتعل از عشق تو ای گوهر یکتای من
در سینه ام یادی مرا ای گوهر یکتا شده
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید