ویدئوی خراب کردن آلونک خانواده بندرعباسی توسط ماموران شهرداری در فضای مجازی با واکنش های فراوانی از سوی فعالان اجتماعی در فضای مجازی روبه رو شد.کلیپی که نمونه آن چندی پیش هم در کرمانشاه رخ داد و منجر به فوت خانمی سرپرست خانوار گردید.
این ویدئو موجب جریحه دار شدن احساسات بخش عمده ای از مردمی شد که این روزها با مشکلات عدیده اقتصادی و معیشتی روبه رو هستند.
تکرار چنین حوادث تلخی نشان دهنده ی خلا قانونی در برخورد شایسته همراه با حفظ کرامت انسانی مردم مستضعف و درمانده و همچنین عدم آموزش مناسب ماموران شهرداری می باشد.
نحوه ی تعامل ماموران شهرداری در بندرعباس و کرمانشاه با خانواده هایی که به دلیل فقرمطلق به ناچار مجبور به ساخت آلونک و خانه هایی غیرقانونی در حاشیه شهرها شده اند دارای ابعاد اجتماعی و حقوقی است که پرداختن به آنها در این مقال نمی گنجد. بدون تردید برون رفت از شرایط موجود و بازگشت ثبات اقتصادی به کشور مستلزم یک راه حل سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی و نه طرح های شتاب زده اقتصادی که شوربختانه به صورت آزمون و خطا هم اجرا می شوند.
آنچه نگارنده را به نگارش این یادداشت برانگیخت وجه مشترک ویرانی این خانه ها بر سر خانواده هایی بی بضاعت است که ظاهرا قرار بود صاحبان اصلی انقلاب باشند ؛ با فروپاشیدن اقتصادی نابه سامان بر سر مردمی است که دیگر توان و رمقی برای آنها نمانده است.
دولت یازدهم ( دولت اول روحانی) کارنامه نسبتا موفقی در زمینه اقتصادی و سیاست خارجه داشت که پیامد آن افزایش سبد رای روحانی از ۱۸ به ۲۴ میلیون رای را رقم زد لیکن دولت دوازدهم دکتر روحانی با عملکرد بسیار ضعیف و ناامیدکننده در حوزه های مختلف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و بهداشتی و درمانی عملکرد دولت اولش را به کلی زیر سوال برد به گونه ای که بخش عمده ای از حامیانش در اواسط دولت دوازدهم بابت دعوت مردم جهت انتخاب وی عذرخواهی نمودند.
دولت دوازدهم جدای از سوء مدیریت در عرصه های مختلف ، آبستن حوادث و بلاهای طبیعی ، غیرطبیعی و انسانی بود که این حجم از حوادث ناگوار در هیچ کدام از دولت های گذشته مسبوق به سابقه نبوده است و پیامدآن چالش های فراوان اقتصادی و معیشتی برای مردم، افزایش شکاف طبقاتی ، کاهش شدید ارزش پول ملی ، افزایش اعتراضات و ناهنجاری اجتماعی ، از بین رفتن بخش عمده ای از سرمایه های اجتماعی و... می باشد.
دردناک تر از حوادث به وجودآمده ، نحوه ی برخورد مسئولین در مواجهه با این حوادث بود به طوری که سوء مدیریت آشکار ، برخوردهای جناحی و تسویه حساب های سیاسی در سه سال گذشته رقم خورد که در این بین مطالبات مردم به حاشیه رانده شد.
آنچه این روزها بر سر مردم سرزمین ام می گذرد و سفره های آنها را هر روز کوچک تر و کوچک تر می کند حاصل سوء مدیریت در سطح کلان کشور و سیاست های موازی کارانه دولت پنهانی است که نه تنها پاسخ گوی عملکرد خود نمی باشد بلکه حدود وظایف و اختیارات دولت مستقر را تا یک نهاد امدادی که تنها وظیفه آن تامین معاش و مایحتاج ضروری زندگی مردم است( که البته در آن هم وامانده ) تنزل داده و از وظایف اصلی و حاکمیتی خود غافل مانده است .
بدون تردید برون رفت از شرایط موجود و بازگشت ثبات اقتصادی به کشور مستلزم یک راه حل سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی و نه طرح های شتاب زده اقتصادی که شوربختانه به صورت آزمون و خطا هم اجرا می شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند
لیک چون سر عمل آیند
همه چون شمر و چون یزید شوند
ادیب صابر ترمذی
احتمالا این شعر پرمغز ادیب صابر ترمذی را از درازنای تاریخ شنیدهایم. حاکمان (مدیران) در زمانی که فاقد پست و مقامند چون شبلی صوفی و بایزید عارف مردمدارند، لیک چون سر کار آیند دست شمر و یزید را از پشت میبندند و جو اختناق و فضای امنیتی و حراستی را در حوزه کارشان جاری میکنند. در درگاهشان سخنچینان و جاسوسان معمولا جای مشاوران دلسوز و متخصص را میگیرند و با پروندهسازی برای منتقدین سعی وافر در بایکوت و ترور شخصیتیشان دارند.
قطعا با مدیران کوتوله برخورد داشتهایم، مدیرانی که علاقه مند به زندگی جلبکی در باتلاقهای خودساخته پیرامونیاند.
* مهمترین ویژگی یک مدیر کوتوله آنست که اگر میزش را از وی بگیری هنر و ایدهای برای ارائه نداشته و به قول خودمان حرفی برای گفتن ندارد. آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است.
در سبک مدیریتیشان ارادت محوری جای شایستهسالاری را پر کرده و تقرب و چاپلوسی جای تخصص و مسئولیتپذیری را میگیرد.
مدیران کوتوله برای بالادستیها چون موش خاموش و برای پایین دستیها شیران ژیانند و ببر بیان!
در قاموس یک مدیر کوتوله زیردستان در دو بخش کلی "با من ، و یا بر من" تقسیم میشوند. جهانبینی مدیر کوتوله جهان پنج سانتیمتری بینی اوست. این مدیران افراد مستقل و لایقتر از خود را منزوی کرده و یا آنها را در محبس ارادتمندان فرومایه خود به بند عزلت میکشند تا غرورشان لکهدار و امیدشان به یأس مبدل گردد و در آتیه موی دماغشان نگردند.
* یک مدیر کوتوله از واگذاری اختیارات و تفویض امضا به معاونتها و زیر دستانش واهمه داشته و خود مرکز عالم بوده و در سازمان همه تصمیمات به وی ختم میشود. کارمندان چنین مدیری فاقد اعتماد به نفس بوده و در نبود دانای کل عملاً امورات سازمان فلج و فشل خواهد بود.
یک مدیر کوتوله مواضعش در مسائل حساس مبهم و قابل تفسیر است تا با وزش بادهای مخالف به راحتی بتواند خود را با هژمونی غالب تنظیم و تطبیق دهد.
* مدیر کوتوله حافظ وضع موجود بوده و معمولا اهل چالش، پویش و ریسک نیست. موفقیتهای زیردستان را مصادره به مطلوب میکند. از کارمندان خلاق و حاذق گریزان است، مگر اینکه در رسته ارادتمندانش بوده و هنرشان در مدح قامت مدیر صرف شود.
با برگشت دادن بودجه به نام صرفهجویی سعی در خوشخدمتی به بالا دستی خود دارند.
* چراغ راهنمای چنین مدیرانی منافع شخصیشان است و لاغیر.
آن چنان بلوائی سر کوچکترین مسائل راه میاندازد که گویی جنگ جهانی راه افتاده است و به خاطر دستمالی قیصریهای را به آتش میکشند.
خلاصه میتوان گفت:
فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند، ولی با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی اظهارنظر میکنند.
حوزه مدیریتشان به مثابه ملک شخصی است که بر اساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه میکنند.
نگاهشان به مسند، نگاهی عنکبوتی است، بدان معنی که چینش زیر مجموعه را بر اساس بقاء خویش انجام میدهند.
مدیران زیرمجموعه خود را از میان افراد ناتوانتر از خودشان انتخاب میکنند.
لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی برای بقای پست، از وظایف روزمره آنهاست.
قانون بقای پست در مورد آنها صادق است، یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر میمانند و انگار مدیر متولد شدهاند.
مانع رشد و ارتقای پرسنل زیر مجموعه خود شده و معیار ارتقای افراد را میزان نزدیکی و وفاداری میدانند.
ریسک پذیر نبوده و سیاست اعلامی اش با سیاست اعمالی زاویه محسوسی دارد.
زندگیشان از رانتها تغذیه میشود و قانون تعارض منافع را با قراردادهای صوری از حیز انتفاع می اندازند.
علاقه شدیدی به برگزاری همایشهای بزرگ و پرهزینه و بیمحتوا دارند.
مقدسمآبی در وجودشان موج میزند.
صف اول هر مناسبتی مینشیند و زاویه دید دوربین رسانهها را به خوبی شناسایی میکند.
از بودجه عمومی در اختيار، بعضی از رسانهها را اجیر و تبلیغات پر سر و صدایی دارند.
علیرغم نداشتن وقت کافی، رزومه پر پیمانهای از کتب و مقالات به چاپ رسیده دارند.
بیرق آنها بر پشت بام خانهشان افراشته، و جهت وزش باد را به خوبی حس میکنند و به راحتی رنگ عوض میکنند.
تشریفاتشان زیاد، و دیدارشان برای مردم پر مشقت است و معطل گذاشتن مردم را نشانهی بالا بودن کلاس کاری و مشغلهی زیادشان میدانند. لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی برای بقای پست، از وظایف روزمره آنهاست.
اگر در خطر عزل قرار گیرند نزدیکترین دوستان خود را هم قربانی میکنند.
ساعات آخر شب زمان لابی آنها است و تصمیمات فردایشان نتیجهی لابیهای دیشب آنهاست.
همزمان هم مدیر، هم دانشجو و استاد هستند.
برای دیدار مدیران بالادستی هدایای ارگانیک میبرند.
آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است.
در بوروکراسی و کاغذ بازی استاد بی بدیلند."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
شفقنا نوشت : ( این جا )
« حسن ملکی معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با تأکید بر اینکه تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد، تصریح کرد: باید با کمک و همراهی حوزه علمیه این تحول صورت بگیرد و روی این عقیده نیز پافشاری می کنم.
او یکی از نکات پر اهمیت در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی کل کشور را سند تحول بنیادین آموزش و پرورش برشمرد و افزود: برنامه ریزی درسی و آموزشی باید مبتنی بر سند تحول باشد و اینکار هم اتفاق نمی افتد، مگر اینکه حلقه واسطه ای شکل بگیرد و باید الگویی تدوین شود تا مبتنی بر سند تحول، برنامه ریزی درسی و آموزشی تغییر کند.
معاون وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه از میز آموزش و پرورش درخواست داریم این الگو را تدوین کرده و به سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ارائه دهد تا ما بتوانیم با استفاده از آن کار تغییر در برنامه ریزی درسی و کتب درسی را انجام دهیم.
ملکی با اشاره به ظرفیت های دفتر تبلیغات اسلامی و گزارشی که از فعالیت های قطب های فکری و فرهنگی به خصوص میز آموزش و پرورش ارائه شد، اظهار داشت: آمادگی این را داریم تا کارگروهی تشکیل شود و یک تفاهم نامه ای میان سازمان پژوهش کشور و دفتر تبلیغات اسلامی صورت بگیرد تا در همه زمینه ها (آموزشی، پژوهشی، تبلیغی و هنر، رسانه و فضای مجازی) بتوانیم همکاری داشته باشیم. »
در نشست رسانه ای حجت الاسلام علی ذوعلم رئیس پیشین سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با رسانه ها که 16 بهمن 1397 با خبرنگاران برگزار گردید ( این جا ) ؛ « صدای معلم » پرسش هایی را از ایشان مطرح کرد :
« آقای ذوعلم
از سال 1390 تا آذر 1397 رییس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بودید. از این سمت استعفا دادید و قرار بود فقط کار مطالعاتی کنید . پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش و نیز رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که توسط ایشان منصوب گردیده آن است که در شرایط کنونی، سازمان پژوهش برای متناسب سازی برنامه درسی چه کاری انجام داده است و آیا در این زمینه طرح و برنامه ای دارد ؟
1-جناب عالی به تازگی در نشست با کارکنان سازمان تان گفته اید :
" باید سازمان هر زمان میوه تازه فکری و فرهنگی ارائه دهد . "
در مدت زمان مسئولیت شما در دفتر برنامه ریزی و تالیف کتب درسی ، حذف تصویر خليج فارس از پشت جلد كتاب فارسی سال اول دبستان " بخش بنویسیم " ، حذف پادشاهان از كتب درسي و ...چالش برانگیز و نهایتا باعث شد که در تاريخ 4 مهر 88 از سمت خود استعفا دهید .
این میوه های تازه فکری و فرهنگی کدام ها هستند ؟
2- جناب عالی مبدع ایده واگذاری مدارس به حوزه های علمیه در دولت نهم بوده اید .
شما تا چه حد به استقلال نهاد آموزش اعتقاد دارید ؟
در حال حاضر حوزه های علمیه خود از مشکلات عدیده ساختاری و محتوایی رنج می برند .
شهید مرتضی مطهری در کتاب ده گفتار خویش به برخی از این مشکلات اشاره می کند :
" يكي از مهمترين مسائل در حوزه هاي علميه و بارزترين آنها مسئله آموزش علمي است :
* عوام زدگي
* بي نظم و انضباطي و بي برنامگي
* حريت و آزادانديشي، نبود جنبش براي اصلاح گري
* نبود همكاري و همفكري، نداشتن روحيه تقسيم كار
* غلط بودن فكر ديني و مرده بودن فكر ديني
* دوري از قرآن
* ضعف نظارت و گزينش "
سازمان روحانیت که خود دارای مشکلات عدیده است قرار است چه مشکلی از آموزش و پرورش حل کند ؟
معلمان در حال حاضر جزء گروه های مرجع در جامعه هستند .
آیا از نظر شما مرجعیت روحانیت با 4 دهه قبل تغییری کرده است ؟
آیا سازمان روحانیت با عنایت بر بر مشکلاتی که دارد می تواند از جایگاهی بالاتر بر نهاد آموزش و مرجعیت معلمان تفوق داشته باشد ؟ »
نقش معلمان در تدوین محتوای کتاب های درسی شفاف نیست.
در تالیف کتاب های درسی به پیشنهادات معلمان در مورد اصلاح و بازنگری کتاب های درسی توجه خاصی نمی شود.
برای اثبات این مدعا می توان به اعتراضات معلمان در مورد محتوای کتب درسی اشاره کرد .
همچنین داغ بودن بازار کتاب های کمک آموزشی مهم ترین دلیل برای نقصان محتوا و ایجاد " تقاضا " برای رفع نیاز ذی نفعان آموزش است .
برنامه واقعی و غیرشعاری شما برای مشارکت شفاف ، برنامه مند و موثر معلمان در تدوین محتوای کتب درسی چیست ؟ »
پاسخ ذوعلم تفصیلی بود .
ایشان در پاسخ به صدای معلم گفت : « من به عنوان یک حوزوی بیش از شما به بحث نیاز به تحول در حوزه ها معتقدم. همان طور که به تحول در دانشگاه ها معتقدم ولی توقع من این است که واقعا اگر حوزه های علمیه ظرفیت خودشان را بخشی در اختیار آموزش و پرورش قرار بدهند کمک به آموزش و پرورش خواهد کرد. »
ذوعلم بر این باور بود که سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی باید بستر تضارب آرا را فراهم کند و آن را به کرات بیان می کرد ( این جا ) و البته در مدت کوتاه مدیریتی خویش هم تا حدودی به آن پای بند بود .
پرسش « صدای معلم » از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی فعلی که تحصیلات آکادمیک دارد آن است که آیا اساسا باوری به تضارب آرا و تفکر انتقادی دارد ؟
این که گفته شود تحول در برنامه ریزی آموزشی و کتب درسی بدون حضور حوزه علمیه امکان ندارد تا چه میزان علمی و با واقعیات امروز نظام های آموزشی موفق و توسعه یافته جهان تطابق و هم خوانی دارد ؟
اصولا این حرف ها تا چه حد حتی با واقعیت های " مدرسه ایرانی " و " نیازهای آموزشی " این جامعه تناسب دارد ؟
آیا عملکرد رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در مورد ساختار جدید ادارات کل آموزش و پرورش و حذف معاونت پژوهش قابل دفاع بوده است ؟ ( این جا )
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش و نیز رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که توسط ایشان منصوب گردیده آن است که در شرایط کنونی، سازمان پژوهش برای متناسب سازی برنامه درسی چه کاری انجام داده است و آیا در این زمینه طرح و برنامه ای دارد ؟
آیا قرار است نهادهای خارج از آموزش و پرورش که تخصص و احاطه چندانی بر روی مسائل آموزش ندارند به آقای ملکی رهنمود بدهند ؟
آیا رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برنامه ای منهای " مناسک گرایی " و " صورت گرایی " دارد و یا آن که این سازمان همچنان بر مدار " روزمرگی " و " عقلانیت ستیزی " حرکت می کند ؟
پاسخ گویی و شفاف سازی نسبت به عملکرد تا چه میزان در افکار آقای ملکی نهادینه شده است ؟
( 1 )
گزارش صدای معلم ( این جا )
پایان گزارش/
گروه تشکل ها/
امروز سه شنبه 20 آبان ، « محمد حبیبی » معلم و عضو کانون صنفی معلمان از زندان آزاد گردید .
این معلم شهریاری از 20 اردیبهشت 1397 ابتدا بازداشت و سپس حکم حبس را سپری کرد . ( این جا )
حبیبی به اتهام اجتماع و تبانی ۷ سال و نیم حبس، تبلیغ علیه امنیت ملی ۱۸ ماه حبس، اخلال در نظم ۱۸ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق و همچنین ۲ سال ممنوعیت فعالیت در احزاب، گروهها و دستههای سیاسی و اجتماعی و ممنوعیت خروج از کشور به عنوان مجازات تکمیلی محکوم شد .
« صدای معلم » 5 مرداد 1397 گفت و گویی را با « خدیجه پاک ضمیر » همسر محمد حبیبی در مورد قطع حقوق ایشان انجام داد . ( این جا )
در نشست رسانه ای وزیر آموزش و پرورش ، « مدیر صدای معلم » به حکم اخراج محمد حبیبی و نیز وضعیت نجات بهرامی که اخیرا از زندان آزاد شد اعتراض و خواهان توضیح وزیر در این مورد شد . ( این جا )
حاجی میرزایی در پاسخ به پرسش های صدای معلم تاکید کرد که حکم اخراج این معلم شکسته شده است .
در حال حاضر ، « اسماعیل عبدی » از اعضای دیگر این تشکل در زندان به سر می برد .
« صدای معلم » آزادی این معلم را به خانواده ایشان شادباش می گوید .
پایان پیام/
روز یکشنبه ۱۸ آبان ۹۹ تعدادی از مدیران و معلمان کرج نشستی صمیمی با علیرضا عباسی نماینده کرج، اشتهارد، فردیس و آسارا برگزار کردند.
در این نشست مسائل و مشکلات آموزش و پرورش از نظرگاه حاضرین در دید ملی، استانی و ناحیهای به اشتراک گذاشته شد.
در ابتدا مهندس چپردار مدیر مجموعه آموزشی شاهد با ارائه گزارش کوتاهی از کم و کیف مسائل آموزش و پرورش استان گفت: با توجه به مشکلات چند لایه موجود؛ شما نمایندههای انقلابی از آخرین امیدهای مردم هستید و البته نباید این امید به یأس و نومیدی بدل گردد.
وی با اشاره به حضور معلمان با رتبههای برتر کنکور و مدارک عالیه در آموزش و پرورش افزود: معلمان با عشق و ایثار تمام بعضاً در قیاس با برخی از کارکنان دیگر حقوق نازلی دریافت میکنند.
چپردار با اشاره به بحث تعارض منافع و گیر بودن پای اکثر مسئولین در مدارس غیرانتفاعی افزود: مدیران ما عموما از درون و برون سازمان تحت فشار بوده و معمولا به جای استقرار شایستهسالاری به یکی از کانونهای قدرت متصلند.
خسرو پرویز نماینده مدیران با اشاره به ضرورت تغییر نگرش هزینهای مسئولین به آموزش و پرورش گفت: زندگی در آموزش و پرورش در مرحله نباتی متوقف مانده و از بالندگی و شکوفایی خبری نیست و به دلیل سیاستزدگی در آموزش و پرورش بعضاٰ سطح دخالت صاحبان قدرت به تعویض خدمتگزار یک مدرسه نیز تنزل پیدا میکند.
وی در ادامه با انتقاد از تنوع مدارس طبقاتی در ایران افزود: در کشورهای توسعه یافته دو سه نوع مدرسه بیشتر نداریم و ما نباید شاهد جولان و پز دادن پولداران و افراد خاص در مدارس لاکچری و به زیر رادیکال رفتن عدالت آموزشی در آموزش و پرورش کشور باشیم.
خانم فلاح نیز با اشاره به این که شایستهسالاری در آموزش و پرورش بیشتر به یک شوخی شبیه است گفت: وزیر شجاع و کاردان لازمه تغییرات مثبت در آموزش و پرورش است و مسئولان باید در انتخاب مدیران به چارچوبهای اخلاقی و آموزههای دینی بیشتر توجه نمایند.
وی ضمن انتقاد از پرداخت هزینه بیمه مسئولیت مدنی دانشآموزان و مدرسه از جیب شخصی مدیران گفت: وقتی که در شرایط کرونا ویروس دانشآموزی در مدرسه نیست چه نیازی به بیمه وجود دارد!
رضا قاسمپور دیگر عضو جلسه گفت: مصوبه رایگان بودن حاملهای انرژی مدارس فاقد ضمانت اجرایی بوده و هر ساله ادارات آموزش و پرورش به طور نمایشی اطلاعات مدارس را جمعآوری میکنند، ولی تقریبا تمام مدارس دولتی با مشکل پرداخت هزینههای حاملهای انرژی و قطعی و پلمپ مکرر کنتورها مواجهند.
وی ضمن اشاره به مستهلک بودن مدارس دولتی گفت: به دلیل کمبود نیرو، درصد قابل توجهی از همکاران فعلی بازنشسته بوده و به دلیل عدم پرداخت به موقع اضافهکاریهایشان انگیزه کافی برای تلاش و فعالیت مؤثر ندارند.
قاسمپور با انتقاد از تجمیع تصمیمگیریها در وزارتخانه و سازمانها افزود: باید طرح مدرسهمحوری به طور کامل در آموزش و پرورش نهادینه گردد. وی با اشاره به مشکلات منزلتی و معیشتی همکاران، از نمایندگان خواست که با لایحه رتبهبندی فرهنگیان با وسعت نظر برخورد نمایند.
در ادامه فرزانه نیز با اشاره به سیاسی شدن جو عمومی آموزش و پرورش از جناحی و سلیقهای شدن انتصابات انتقاد کرده افزود: باید تلاش کنیم شایستهسالاری به جای جناحسالاری و باندبازی حاکم گردد و ستادگردان، مجاهدین شنبه و چهرههای منافق ابتکار عمل را در تصمیمسازی و تصمیمگیریهای آموزش و پرورش به دست نگیرند.
دکتر عباسی نماینده کرج در پایان نشست با جمعبندی مباحث مطروحه و تأیید و تلطیف برخی از نظرات حاضرین گفت: بیشترین نشستهای بنده با قشر فرهنگی بوده و بیتعارف از این جلسات انرژی و نشاط میگیرم.
وی افزود: به دلیل جمعیت بالا و اثرگذاری معلمان در تحولات و انتخابات معمولا به آموزش و پرورش به چشم گوشت قربانی نگریسته میشود و متاسفانه بعضا نگاه ابزاری به آن یک واقعیت است.
او در ادامه ضمن تأکید بر حفظ خطوط قرمز خود در عزل و نصبها (منافع استانی و آموزههای دینی) گفت: احدی را به مدیرکلی پیشنهاد و تحمیل نمیکنم. کار نمایندگان تقنین و نظارت بر قوانین است نه دخالت در انتصابها.
عباسی افزود: آمدهام برای مردم کار کنم و دینم را به دنیای کسی نخواهم فروخت. برنامه و لیستی برای شورای شهر به جز برگزاری انتخابات صحیح و سالم ندارم.
وی افزود: در گام دوم انقلاب و بر اساس سند تحول بنیادین ما باید معلم، دانشآموز و مدرسه در تراز جمهوری اسلامی تربیت و مهیا نماییم و تربیت انسان بصیر به جای سیاسی کار مورد انتظار ماست. به طرح یک فوریتی رتبهبندی معلمان رأی مثبت داده و البته هیچ منتی بر معلمان مترتب نیست و من به جای دخالت در امورات آموزش و پرورش به نظارت مستمر و دقیق معتقدم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
واژه «ایدئولوژی» (Ideology) یکی از مفاهیم پرکاربرد و مناقشهبرانگیز در علم سیاست است که اتفاقا در گفتارها و نوشتارهای سیاسی و روزمره اهل سیاست نیز بارها به کار میرود و متناسب با شرایط و زمانه، معناهای متفاوتی به خود میگیرد. این اصطلاح نخستین بار توسط دوستوت دو تراسی (1754 - 1836)، متفکر فرانسوی در سال 1796 میلادی به کار گرفته شد: «دوتراسی با ایدئولوژی میخواست علم جدید ایده شناسی را بنیان کند؛ مانند بیولوژی (زیست شناسی) که موجودات زنده را مطالعه میکند و یا فیزیولوژی که کارکرد اعضای بدن را مورد بررسی قرار میدهد».
این اصطلاح از همان بدو پیدایش، «با دلالتهای سرزنشآمیزی عجین شد که طبق آنها ایدهها برای مخدوش و تیره ساختن حقیقت و فریب دادن و گمراه ساختن مردم به کار میروند.».
بحثبرانگیزترین متفکری که در طول قرن نوزدهم از اصطلاح «ایدئولوژی» بحث کرد، کارل مارکس است. به نوشته بابک احمدی در کتاب «واژه نامه فلسفی مارکس» این اصطلاح در دورههای مختلف کار او به سه معنای متفاوت به کار رفته است:
1. به معنای «آگاهی دروغین(کاذب)» که در ایدئولوژی آلمانی به کار رفته است؛ 2. به معنای نظام اندیشهها، باورها و عقاید بیشوکم منسجم هر طبقه اجتماعی که عمدتا در نوشتهها و نامههای او در سال 1848 بازتاب یافته؛ 3. به معنای نظام جهان شمول و کلی تولید عقاید، باورها و دانایی در جامعهای خاص.
اما آنچه در ادبیات سیاسی مارکسیستی، بیش از همه مورد توجه قرار گرفت، معنای نخست مورد نظر مارکس از «ایدئولوژی» بود، یعنی «آگاهی کاذب». به عبارت دیگر آن طور که آوتویت و باتامور در مدخل «ایدئولوژی» کتاب خود مینویسند، «کاربرد ایدئولوژی برای اهانت به دیگران عمومیت پیدا کرد و اشاره ظریف تامس کارلایل نیز به همین نکته است: «اعتقاد صواب اعتقاد من است، اعتقاد باطل اعتقاد توست». اما به نظر میرسد که فراسوی این نگرشهای منفی به این مفهوم، آن طور که بشلر توضیح میدهد، بهترین تعریف ایدئولوژی «گفتار(دیسکورس) در رابطه با عمل سیاسی» است. بدین معنا که هر نظام باوری، یک رویکرد سیاسی به صورت آشکارا یا نهفته حضور دارد، این رویکرد سیاسی را میتوان ایدئولوژی آن نظام باور خواند.
بر این اساس، هیچ کس نمیتواند مدعی شود که فارغ از ایدئولوژی است و هر کنش (پراکسیس) انسانی اعم از گفتار یا کردار، با یک رویکرد و جهتگیری سیاسی خاص صورت میگیرد و در نتیجه از یک ایدئولوژی مشخصی بر میآید. شاید این تعبیر، در وهله اول بدیهی به نظر برسد و کسی با آن مخالفت نکند. اما مسئله جایی بحث برانگیز میشود که بسیاری که در سخن، با این تعبیر مخالفتی ندارند، در نوشتار و گفتارشان از تعبیر «ایدئولوژیک» به عنوان یک انگ منفی برای توصیف مخالفان شان بهره میگیرند و در برابر مدعی میشوند که آنچه خودشان میگویند یا مینویسند، فارغ از جنبههای ایدئولوژیک است. این در حالی است که مدعیان مذکور، از دو حالت خارج نیستند: یا آگاهانه و ارادی میکوشند رویکرد ایدئولوژیک خودشان و ایدئولوژی مستتر در گفتار و نوشتار و کردار خود را پنهان کنند، یا به واقع نسبت به این رویکرد ایدئولوژیک آگاهی ندارند و نمیدانند سویههای سیاسی این گفتارها و کردارها چیست.
بنابراین بهترین و دقیقترین پاسخ به آنها که مدعی «غیرایدئولوژیک» بودن هستند، آن است که به وضوح به نقادی سیاسی گفتار و کردار ایشان پرداخت و نشان داد که چگونه آگاهانه و ارادی یا ناآگاهانه و غیرارادی از یک موضع سیاسی و ایدئولوژیک خاص دفاع میکنند و یا به ضرر سایر مواضع سیاسی و ایدئولوژیک جهتگیری میکنند.
ملخص کلام آن که ایدئولوژیکبودن یک متن و کنش، امری ارزشی نیست و تقریبا هر کردار انسانی، در یک میدان نیرو، متحقق میشود و سوگیری سیاسی و ایدئولوژیک خاص خودش را دارد، حتی اگر مولف یا فاعل آن متن و کنش نخواهد.
مهم این است که کنشگر اعم از نویسنده، روشنفکر، محقق، پژوهشگر و ... اولا به این سویه ایدئولوژیک کار خودش آگاهی داشته باشد و تا سر حد امکان بداند که کاری که میکند(مثل تولید متن یا ارائه گفتار) به سود و زیان کدام مواضع ایدئولوژیک است و ثانیا مخاطب خود را فریب ندهد و ایدئولوژی خودش را پنهان نکند و با صراحت به او بگوید که چه موضع و دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیکی دارد.
کانال اندیشه انتقادی
گروه تشکل /
« حزب اراده ملت شعبه استان یزد » در بیانیه ای از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش استان یزد انتقاد کرده است .
پیش تر ؛ مدیر مسئول هفته نامه آیینه یزد در نامه ای که برای این رسانه ارسال کرد خواهان برگزاری نشست مناظره با مدیریت آموزش و پرورش این استان گردید . ( این جا )
« صدای معلم » آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
هرمزگان پر جنب و جوش با مردمانی خونگرم و مهربان سالهاست نامش بر سر زبانهاست.
پیش تر می گفتند هرمزگان تبعیدگاه افراد سرشناسی بوده که بنا به دلایلی از جمله محروم شدن از امکانات اولیه زندگی و دوری این افراد را ساکن اجباری بندرعباس می کردند.
یکی از دلایل رشد هر اجتماع توسعه و رونق فضاهای آموزشی و سطح آگاهی مردم است.
بدون تردید آگاهی و اطلاع رسانی نقش مهمی در بهبود کیفیت زندگی مردم هر اجتماع دارد و مدرسه یکی از پایگاه های مهم اطلاع رسانی و سواد است.
هر چند کارکرد این نهاد چندان مورد انتظار نیست اما مدرسه و معلمان اساس و بنیه یادگیری شهروندان را شکل می دهند.
مدت ها سکان آموزش و پرورش هرمزگان دست مدیر کلی از دیگر استان ها بوده است و حتی هنگامی که نیروی بومی نیز روی کار آمده اند آن قدر تحت فشار قرار گرفته اند که داس تغییرات را مطابق خواسته آنها بدون توجه به شایستگی ها به حرکت در آورده اند.
به موارد در پرانتز زیر که از خبرگزاری ها گرفته شده است دقت کنید:
(به گزارش خبرگزاري خبرآنلاين از هرمزگان، آیین تکریم و معارفه مدیرکل آموزش و پرورش هرمزگان با حضور حمیدرضا کفاش "معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش" جاسم جادری "استاندار هرمزگان"، احمد مرادی و حسین هاشمی تختی دو تن از نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی و با حضور گسترده معلمان استان برگزار شد.-خبر آنلاین-)
( پرونده جنجالی آموزش و پرورش هرمزگان بسته شد/ موسی دادی زاده مدیرکل شد
موسی دادی زاده از مدتها قبل گزینه مورد توافق چهار نماینده استان هرمزگان بود که سرانجام با همراهی حجت الاسلام ذوالقدر نماینده شرق استان در مجلس با دیگر نمایندگان، انتصاب وی قطعی شد.-گیتی آنلاین-)
(نماینده مردم بندرعباس درمجلس:
هیچکس به خود اجازه دخالت بیجا در آموزش و پرورش را نمیدهد
نماینده مردم بندرعباس در مجلس شورای اسلامی گفت: نباید یک مدیر مدیون شخص یا گروهی باشد، بلکه باید به خواستههای کارکنان و اولویتهای بخش تعلیم و تربیت توجه شود.-ایسنا-)
اینها بندهایی از خبر تغییر مدیران کل آموزش و پرورش است که حداقل برای بیشتر فرهنگیان معلوم نیست ملاک و گزینش ها به چه شکل بوده است.
روز گذشته نیز خبری مبنی بر عزل مدیر آموزش و پرورش بستک در خبرگزاری ها منتشر شد:
(غلامحسین عابری در ادامه افزود: از نماینده غرب هرمزگان که بار سنگین مسئولیت را از دوش بنده برداشتند متشکرم ، اما ای کاش به جای التماس از وزیر ، معاونین ایشان و مدیر کل برای عزل بنده ، با خودم شخصا تماس می گرفتید و بنده با کمال میل صندلی مدیریت را به شخص مورد نظرتان واگذار می کردم.
وی خطاب به نماینده غرب هرمزگان افزود : ای کاش به جای هفت بار حضور در وزارتخانه برای عزل یک مدیر همانند نماینده سیستان و بلوچستان پیگیر جذب نیروهای خدمات آموزشی برای استان بودید تا نیروی مورد نیاز برای استان تامین میشود زیرا در خور شأن نماینده مردم که ولی نعمتان این نظام و انقلاب اند نیست که نماینده شان برای عزل یک مدیر منطقه، بیش از هفت بار ملتمسانه به وزیر ، معاونین وزیر و مدیران کل وزارتی و استانی مراجعه کند.
عابری ادامه داد : انتظار جامعه فرهنگی و مردم شریف شهرستان بستک این بود که جنابعالی به عنوان نماینده مقتدر [به زعم اطرافیان تان] برای جذب اعتبار به منظور افزایش سرانه های آموزشی ، بهداشتی ، احداث مدارس و رفع مسائل و مشکلات معیشتی فرهنگیان و دیگر برنامه های موجود در آموزش و پرورش با وزیر ، معاونین وزیر و مدیران کل وزارتی چانهزنی و لابیگری می نمودید نه اینکه تنها شرط بازپسگیری امضای خود به جهت سهم خواهی از استیضاح وزیر را فقط عزل یک مدیر منطقه قرار دهید.)
به نظر می آید رد پای نماینده ها در انتصاب ها و عزل ها کاملا مشهود باشد.
جدا از این مباحث نماینده ای برای هرمزگان که بنا بر آمارها رتبه دار بازمانده از تحصیل کشور را داراست، سالانه تصادفات مرگبار دانش آموزی در مسیر تردد دانش آموزان رخ می دهد، مدارس نا ایمن فراوان دارد و درصد قبولی هایش در دانشگاه ها اندک است چندان اظهار نظر قابل تاملی ندارد!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
بحران بیکاری در جامعه ایران از یک سو و کمبود فرصت های شغلی از سوی دیگر موجب شده است تا آموزش و پرورش با توجه به گستردگی جغرافیایی و نیز پتانسیل بالا برای جذب نیرو ، به محلی برای رقابت شدید برای ورود به این بزرگ ترین دستگاه دولتی کشور تبدیل شود .
در این میان سرعت بالای بازنشستگی در آموزش و پرورش حداقل تا 5 سال آینده که حدود دو سوم نیروهای شاغل موجود از آن خارج خواهد شد موجب شده است تا دخالت ، سفارش ، رانت و... از سوی نهادهای بیرونی و خارج از چارچوب و ضوابط قانونی سرعت و شدت بیشتری پیدا کند .
در این میان ضعف ، ناکارآمدی و فقدان استقلال مدیران وزارت آموزش و پرورش در سطوح مختلف این وضعیت را پیچیده تر و آشفته تر کرده است .
قاسم احمدی لاشکی معاون حقوقی و امور مجلس وزیر آموزش و پرورش در گفتوگو با پانا درباره کمبود نیروی انسانی در آموزش و پرورش و آسیبهایی که از این رهگذر متوجه دستگاه تعلیم و تربیت کشور میشود مطالبی را بیان کرده است . ( این جا )
ایشان در بخشی می گوید :
« جذب نیروی انسانی در آموزش و پرورش را به شورای عالی انقلاب فرهنگی واگذار کنیم
وی در ادامه به مرجع انتخاب افراد برای ورود به دستگاه تعلیم و تربیت اشاره کرد و گفت:
« به نظر من بهتر است موضوع جذب نیروی انسانی در آموزش و پرورش را به شورای عالی انقلاب فرهنگی واگذار کنیم تا این شورا درباره نحوه پذیرش معلمان تصمیمگیری کند. به این ترتیب دخالتهای بیرونی کمتر میشود و ما هم میتوانیم بهترین معلمان را برای دستگاه تعلیم و تربیت کشور جذب کنیم.» « هیچ یک از مقررات آموزشی و پرورشی کشور که با وظایف شورای عالی آموزش و پرورش مربوط است ، قبل از تصویب در شورا رسمیت نخواهد یافت . »
لاشکی در ادامه به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای درباره جذب نیروی انسانی در آموزش و پروش اشاره کرد و گفت: «همان طور که حضرت آقا در شهریور ماه ۹۹ تاکید کردند باید جذب نیرو در آموزش و پرورش از طریق دو دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی انجام شود. این خود یک دستورالعمل بزرگ و شفاف است که میتواند الگوی ما هم در مجلس شورای اسلامی و هم دانشگاه فرهنگیان قرار گیرد.»
از آن جا که آقای لاشکی معاونت حقوقی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده دارند و بر حسب قاعده باید بیش از همه به " قوانین " آگاه و مهم تر از آن ملتزم باشند ؛ ایشان را به " قانون تشکیل شورای عالی آموزش و پرورش " ارجاع می دهیم .
بند 11 از ماده ششم مربوط به وظایف و اختیارات شورای عالی آموزش و پرورش تصریح می کند :
« بررسی و تصویب مقررات و اصول لازم برای گزینش تخصصی و تربیت و استخدام معلمان ، به تناسب احتیاجات در مراحل تحصیلی با رعایت ضوابط عمومی گزینش در کل کشور . »
آیا این اظهار نظر این مقام وزارت آموزش و پرورش وفق قانون است ؟ آیا قرار است مشکل این گونه دخالت ها با دخالت نهادی دیگر حل شود ؛ پس وظیفه نهادهای بازرسی و کنترل در این وزارتخانه چیست ؟
ممکن است ایشان بگوید که من آن را پیشنهاد کرده ام .
اما پرسش « صدای معلم » آن است که اولا جایگاه قانونی شورای عالی انقلاب فرهنگی چگونه تببین می شود ؟
وقتی شورای عالی آموزش و پرورش که قدمتی بیش از یک قرن دارد و مطابق قانون که مرجع قانونی برای سیاست گذاری در حوزه وظایف آموزش عمومی و متوسطه است و ماده 4 قانون تشکیل شورای عالی آموزش و پرورش تاکید می کند : « هیچ یک از مقررات آموزشی و پرورشی کشور که با وظایف شورای عالی آموزش و پرورش مربوط است ، قبل از تصویب در شورا رسمیت نخواهد یافت . » چگونه معاون حقوقی وزارت آموزش و پرورش قصد دور زدن قانون را دارد ؟
حتی در حد پیشنهاد !
پرسش « صدای معلم » از آقای لاشکی که زمانی خود عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس بوده است آن است که آیا تجارب پیشین مانند احاله تصویب " سند تحول بنیادین " به شورای عالی انقلاب فرهنگی توسط وزیر وقت « حمیدرضا حاجی بابایی » بدون آن که حتی در مجلس مطرح شود و یا کمیسیون آموزش مورد مشورت قرار بگیرد ؛ تجربه موفقی بوده است ؟ سندی که پس از گذشت حدود یک دهه و به گفته مراجع رسمی کم تر از 30 درصد آن اجرایی شده است ؟ ( این جا )
اگر مطابق اسناد بالادستی و تاکید مقامات نظام هر گونه " جذب نیرو در آموزش و پرورش باید از طریق دو دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی انجام شود " پس چگونه است که برخی نهادها و افراد جرات می کنند و به خود اجازه می دهند در استخدام ها و جذب نیرو برای این وزارتخانه دخالت و حتی تصمیم گیری کنند ؟
آیا قرار است مشکل این گونه دخالت ها با دخالت نهادی دیگر حل شود ؛ پس وظیفه نهادهای بازرسی و کنترل در این وزارتخانه چیست ؟
آیا بهتر نیست که مرز میان " تعامل " و " دخالت " برای همیشه در وزارت آموزش و پرورش شفاف شود و افراد ، جریانات و نهادها بر مدار " قانون و پاسخ گویی " حرکت کنند ؟
آیا بهتر نیست تکلیف طرح " سازمان نظام معلمی " هر چه زودتر مشخص شود تا هم معضل دخالت ها حل شود ، هم معلم حرفه ای و متخصص در فضای آموزش و پرورش تعریف شود و هم آموزش و پرورش به استقلال حرفه ای و ذاتی دست یابد ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/
پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان مازندران در پاسخ به یک مطلب در روزنامه " تیرنگ " جوابیه ای منتشر کرده است . ( این جا )
عنوان یادداشت در این روزنامه عبارت از : " آمار معلمین معتاد چشمگیر است/ هیچ رمقی برای آموزش و پرورش نمانده " می باشد . ( این جا )
اداره کل آموزش و پرورش مازندران در حالی این روزنامه را تهدید به شکایت و پی گیری حقوقی کرده است که این روزنامه در پایان چنین آورده است :
« نکته: انتشار این مطلب در تیرنگ به معنای تایید آن نمی باشد و صرفا در راستای اطلاع رسانی و پیگیری بوده است. انتظار می رود آموزش و پرورش استان به مساله (حتی در صورت کذب بودن تمامی موارد) ورود و اقدامات لازم را اتحاذ کند. »
این اداره کل در جوابیه خود حدود نیمی از محتوای آن را به معلمان ، جایگاه آنان و تلاش های آنان در فضای مجازی و شبکه شاد و... معطوف کرده است .
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که بیان این مسائل چه ارتباطی با محتوای یادداشت روزنامه دارد ؟
معلمان در راستای وظایف شغلی و سازمانی خویش به وظایف خود عمل کرده اند . آیا مسئولان این اداره کل که خود را پشت سر " معلمان " و زحمات آنان مخفی می کنند ، نیز به همان اندازه همراه و پی گیر بوده اند ؟
« صدای معلم » در آخرین گزارش خود در مورد عملکرد اداره کل آموزش و پرورش مازندران چنین نوشت : ( این جا )
پیش از آن که وارد نقد سخنان این مسئول آموزش و پرورش شویم ؛ « صدای معلم » این پرسش اساسی را مطرح می کند که با توجه به سمت اداری این مقام مسئول ، چه نسبتی می توان میان مسائل مالی و پشتیبانی آموزش و پرورش و مقوله مهم " پژوهش " پیدا کرد ؟
پرسش این است که آیا اصولا در ادبیات مدیریتی مسئولان آموزش و پرورش این اصول جایی دارند و یا امور بر اساس " روزمرگی " اجرا می شوند ؟
معنای " برنامه ریزی های متعارف " چیست و تفاوت آن با روزمرگی چیست ؟
شاخص های مهم مدیریت اثربخش و کارا در زمان پیش از کرونا و پس از آن در این اداره کل چه تغییری داشته اند ؟
از تعطیلی مدارس به دلیل شیوع کرونا ، حدود 8 ماه می گذرد .
دستاورد عملکرد مدیریتی اداره کل آموزش و پرورش استان مازندران علی رغم تاکید وزیر آموزش و پرورش بر اولویت داشتن " آموزش حضوری " ؛ حضور 14 درصدی دانش آموزان در مدارس بوده است .
آیا معنای « مدیریت بحران » این است که بر خلاف تجارب جهانی دانش آموزان از آموزش حضوری محروم باشند و سلامت روان و پرورش مهارت های زندگی آنان به حاشیه برود و یا تعطیل شود ؟
اقدامات آن اداره کل در زمینه " بهداشت مدارس " چه بوده است ؟
آیا اگر اقدامات انجام شده در این زمینه کافی بود اعتماد بیشتری برای ترغیب حضور دانش آموزان در مدرسه ایجا نمی شد ؟
به نظر می رسد ساده ترین ، راحت ترین و کوتاه ترین راه برای مدیریت بحران در جامعه ما همان تعطیلی مدارس باشد . » پیش تر و در جریان شکایت وزیر آموزش و پرورش از یک کانال تلگرامی ؛ « صدای معلم » به کرات از اقدام ایشان در زیر پاگذاشتن دستور العمل وزارتی مبنی بر " ممنوعیت شکایت از رسانه ها توسط مدیران و مقامات وزارت آموزش و پرورش " انتقاد کرد .
اداره کل آموزش و پرورش استان مازندران در بخشی از جوابیه خود آورده است :
« نخست اینکه چنین تحرکات کور و بی مبنایی در پوشش تحلیل رسانه ای، بر مبنای کدام آمار رسمی و تایید شده تکیه دارد و این رسانه از کدام مرجع قانونی به چنین سندی دست یافت که "آمار معلمان معتاد در مازندران چشم گیر است" ؟ رسانه مورد نظر این آمار را از کجا دریافت کرد و مرجع رسمی که چنین آماری را در دست دارد چرا پیش از همه این آمار را به اداره کل آموزش و پرورش مازندران نداد و چرا این گونه خوراک تبلیغاتی برای معاندان فراهم می کنید و ساده انگارانه گل به خودی می زنید؟ انگیزه شما چیست؟ »
« آیا ما به عنوان مسلمان و شیعه علوی که بر آبروی مومن تاکید ویژه دارند، مجاز هستیم با انگیزه های سیاسی و مطامع حقیر دنیایی، اخلاق را زیرپا گذاشته و درخصوص معلمان یا هر صنف دیگری اینگونه بی محابا و بی تقوا ادعای باطل کنیم؟ »
پرسش « صدای معلم » از آن اداره کل آن است که آیا در آن استان " معلم معتادی " رصد شده است ؟
اگر آن اداره کل آمار مشخص و قطعی در این زمینه دارد چرا آن را به افکار عمومی اعلام نمی کند ؟
آیا مطابق " قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات " ( این جا ) هر شخص ایرانی حق دسترسی به اطلاعات عمومی را ندارد ؟
آیا در این زمینه آن اداره کل به وظیفه خود عمل کرده است و با افکار عمومی صادق بوده است که دیگران را متهم به نداشتن صداقت می کند ؟
آیا دانستن جزء " حقوق شهروندی " نیست ؟ معلمان در راستای وظایف شغلی و سازمانی خویش به وظایف خود عمل کرده اند . آیا مسئولان این اداره کل که خود را پشت سر " معلمان " و زحمات آنان مخفی می کنند ، نیز به همان اندازه همراه و پی گیر بوده اند ؟
آیا اگر هر رسانه و هر شهروندی انتقادی از عملکرد ما بیان کند باید سریع به دنبال " انگیزه " و " نیت " منتقد برآییم ؟
آیا اگر رسانه ای با ادبیات همسان ایدئولوژیک و سیاسی انتقاد کند ؛ از نظر این اداره کل ، گل به خودی زده است ؟
آیا این مسئولان با الفبای رسانه و سواد رسانه ای آشنایی دارند ؟
کجای این حرف ها منطقی ، مستدل و مستند هستند ؟
آیا اگر شهروندی انتقاد کند و ما خوشمان نیاید باید سریع به او برچسب " سیاه نمایی " زد ؟
آیا شهروندان دیگر ایرانی با دین و آیین دیگر حق انتقاد و اعتراض ندارند ؟ کجای این گزاره ها با قانون اساسی و منشور حقوق شهروندی مطابقت دارد ؟
آیا اداره کل آموزش و پرورش مازندران به انتقادات شفاف و شناسنامه دار پاسخ گو می باشد که به دنبال اطلاع از هویت " نویسنده منتقد " می گردد ؟
آیا وظیفه روابط عمومی فقط بوق کردن اقداماتی است که وظایف ذاتی مدیران و مقامات است و منتی بر دیگران نباید گذاشت ؟
قطعا دانش و سواد رسانه ای ایجاب می کند که پروتکل ها و اخلاق رسانه ای در بیان مطالب و فرایند انتقاد رعایت شوند اما این نوع پاسخ دادن به رسانه به هیچ وجه در شان یک دستگاه فرهنگی که ادعای مدافع بودن معلمان و فرهنگ را دارد نیست .
پیش تر و در جریان شکایت وزیر آموزش و پرورش از یک کانال تلگرامی ؛ « صدای معلم » به کرات از اقدام ایشان در زیر پاگذاشتن دستور العمل وزارتی مبنی بر " ممنوعیت شکایت از رسانه ها توسط مدیران و مقامات وزارت آموزش و پرورش " انتقاد کرد .
آیا بهتر نیست نگران اجرای " قانون " و زیر پاگذاشته شدن آن باشیم ؟
پایان گزارش/