گروه تشکل ها/
در پی درج گزارش صدای معلم با عنوان " علی رغم پایان دوران مجلس دهم ؛ تشکل های فرهنگیان هیچ گاه در مورد میثاق نامه معلمی " پاسخ گو نبودند ! پرسش « صدای معلم » از این گونه تشکل ها آن است که آیا مانیفستی برای ایجاد و فربه سازی " حوزه عمومی " در آموزش و پرورش دارند ؟ "
حمایت سازمان معلمان ایران از " حمیدرضا حاجی بابایی " ؟! ( این جا ) ؛ « محمد داوری » سخنگوی این سازمان توضیحاتی ارائه کرد .
داوری به " صدای معلم " گفت :
" سازمان موضعی ندارد .
لطفا اصلاح بفرمایید .
نظر یک مخاطب بوده که انعکاس داده شده ، نظرات سایر جریان ها برای کمک به جریان شناسی مجلس هم منعکس شده است .
از میان مدعیان ریاست مجلس هیچ کس از نظر پیشینه و مرام و مسلک با دیدگاه سازمان معلمان تناسبی ندارد و این تشکل فقط اوضاع را رصد و اطلاع رسانی می کند .
حتما کنشگری فعال در دستور این تشکل است و در موارد خاص که نیازمند اعلام موضع باشد از طریق دبیر کل یا بنده (سخنگو) یا با صدور بیانیه و اطلاعیه مواضع سازمان معلمان اعلام خواهد شد .
پایان پیام/
گروه تشکل ها/
« سایت سازمان معلمان ایران » در مطلبی با عنوان " حاجی بابایی و ریاست مجلس " نوشت :
" همان گونه که انتظار می رفت سر انجام گزینه اصلی ریاست مجلس از طرف ائتلاف 4 نفره وزرای احمدی نژاد و میر سلیم معرفی شد و توئیت امروز حاجی بابایی نشان میدهد که نیکزاد و حسینی به نفع وی از صحنه رقابت ریاست مجلس کنار رفته اند گرچه هنوز مشخص نیست میر سلیم عضو دیگر ائتلاف 4 نفره چه تصمیمی برای ادامه رقابت خواهد گرفت ولی اگر فرض را بر رقابت سه نفره حاجی بابایی میر سلیم و قالیباف بگذاریم معادله رقابت به نفع حاجی بابایی پیش میرود زیرا رقیب تاثیر گذاری چون نیکزاد که در بین اصولگریان و مدیران احمدی نژاد از محبوبیت ویژه ای برخوردار است به نفع وی کنار کشید ؛ همچنین مغز اقتصادی این مدیران شمس الدین حسینی حاضر شد به نفع حاجی بابایی کنار رود فردی که در استانهای شمالی نیز نفوذ قابل توجهی دارد همانگونه که نیکزاد در بین آذری زبانها نیز از محبوبیت ویژه ای برخوردار بوده و رای آنها را نیز با خود دارد .
به هر حال تا اینجای کار شرایط به نفع حاجی بابایی پیش رفته و وی فاصله بسیار کمی تا رسیدن به صندلی ریاست مجلس یازدهم دارد و اگر میرسلیم نیز در ادامه حاضر به حمایت از وی شود حاجی بابایی به فینال این رقابت به همراه قالیباف راه یافته است البته ممکن است سه ضلعی شدن رقابت بین این سه نفر نیز به نفع حاجی بابایی باشد و در صورت دو مرحلهای شدن انتخاب رئیس مجلس در مرحله دوم میرسلیم به نفع حاجی بابایی کنار رود.
آنچه مسلم است و بدون تعصب باید اذعان کرد امتیازات حاجی بابایی در بین همه گزینه های ریاست بیشتر و تجربه وی برای اداره مجلس مثال زدنی از شش دوره تجربه نمایندگی گرفته تا حضور در هیات رئیسه و ریاست فراکسیون فرهنگیان که بیش از یک دهه است ادامه دارد ریاست فراکسیون ولایی مجلس دهم ریاست بر کمسیون تلفیق برنامه ششم و حضور در کمیسیونهای مهمی چون سیاست خارجی و امنیت ملی اقتصادی و برنامه و بودجه مجلس علاوه بر تجربه فراوان در مجلس یک دوره حضور وی در دولت دهم احمدی نژاد به عنوان وزیر آموزش و پرورش از حاجی بابایی یک شخصیت ملی ساخته است که این شخصیت ملی خود برای ریاست یکی از قوای جمهوری اسلامی ایران که اتفاقاً به فرموده امام خمینی قدس سره در راس امور است آماده کرده است .
به هرحال ضمن احترام به سایر رقبای حاجی بابایی که از شخصیتهای بر جسته نظام میباشند به نظر می رسد انتخاب حاجی بابایی به ریاست مجلس در مجموع به نفع مجلس و جایگاه اصلی آن ، مردم و کشور خواهد بود.
پیش تر یک عضو شورای مرکزی مجمع فرهنگیان ایران اسلامی تهران نیز نوشت :
" اخبار رسیده از اطراف و اکناف کشور، دلالت بر ان دارد که فرهنگیان یکپارچه، عزم خویش را چنان جزم کرده اند که پس از سال ها، کلید اداره مجلس یازدهم در دستان حاجی بابایی آرام بگیرد. شواهد بر آن دلالت دارد که تمامی معلمان فارغ از نگاه و دلبستگیهای سیاسی یا جناحی، پای کار حاجی بابایی ایستاده اند. " این گونه مواضع دو پهلو ، سیاست زده که با اصول مدنیت تشابه چندانی ندارد ؛ قرار است کدام مشکل از بحران های موجود نظام آموزشی ایران را حل کند ؟
اگر چه اظهار نظر یک عضو نمی تواند موضع یک تشکل در مورد مجمع فرهنگیان ایران اسلامی محسوب شود اما پیام سازمان معلمان ایران در این مورد که به نوعی حمایت از « حمیدرضا حاجی بابایی » محسوب می شود پرسش برانگیز است .
تشکلی که همواره خود را " اصلاح طلب " می خواند و در انتخابات مجلس یازدهم از لیست کاندیداهای اصلاح طلب حمایت کرد ؛ مشخص نیست که چگونه به حمایت از ایشان با دیدگاه های خاص سیاسی برخاسته است ؟
هر چند این تشکل سیاسی تاکنون انتقادات جدی نسبت به عملکرد فراکسیون فرهنگیان در طول دوران مجلس دهم نداشت .
علی رغم پایان دوران مجلس دهم ؛ تشکل های فرهنگیان و فعالان صنفی مشتمل بر : سازمان معلمان ایران ، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ، انجمن اسلامی معلمان ایران ، شاخه فرهنگیان حزب ندای ایرانیان ، شاخه فرهنگیان حزب اعتدال و توسعه ،شاخه فرهنگیان حزب اتحاد ملت ، منتخبان فرهنگیان بازنشسته و شاخه فرهنگیان حزب کارگزاران ایران اسلامی ، تعدادی از اعضای معتدل و اصلاح طلب کانون صنفی تهران هم با عنوان فعالان صنفی معلمان که با برخی از نمایندگان مجلس « میثاق نامه معلمی » امضا کردند ؛ هیچ گاه در مورد این میثاق نامه به فرهنگیان و حوزه عمومی آموزش و پرورش پاسخ گو نبودند .
« صدای معلم » بارها و در گزارش های متعدد خود از انفعال این تشکل ها در برابر تعهدات عمل نشده انتقاد کرد . ( این جا )
چهارشنبه 10 بهمن 1397 ؛ برخی از اعضای تشکل های فرهنگیان شامل انجمن اسلامی معلمان ایران، مجمع فرهنگیان ایران اسلامی، جمعیت اسلامی فرهنگیان، سازمان معلمان ایران، جامعه اسلامی فرهنگیان و همچنین تعدادی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش نشستی با" سعید جلیلی " عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده رهبر ایران در شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران برگزار کردند .( این جا )
« صدای معلم » ضمن انتشار خبر این نشست خواهان انتشار متن کامل و غیرگزینشی این نشست شد اما این موضوع هیچ گاه تحقق نیافت . این در حالی است که « محمد داوری » سخنگوی سازمان معلمان ایران در گفت و گو با جواد بابازاده ، یکی از شاخص های مدنیت را شفافیت دانست . ( این جا )
پیش تر ، « مقصود فراستخواه » در گفت و گو با صدای معلم چنین گفت : ( این جا )
" مشکل عمده آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد و برای همین است که دست شما را باید بوسید که برای معلمان رسانه ای ایجاد کرده اید.
بدبختی آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد، صدای معلم ندارد. مطالبه ای نیست. خانواده ها متأسفانه بالاجبار می خواهند خودشان را سر پا نگه دارند. به دومینوی تست زنی می پیوندند تا بلکه بچه های شان رشد کنند . متاسفانه تعلیم و تربیت ایران حوزه عمومی چندان ندارد. درد آشنایانی مستقل و صاجب رأی که در این حوزه مطالبه بکنند. کنش داشته باشند. همه، متأسفانه کارکنان آموزش و پرورش شده اند و اندک است کنشگران اموزش و پرورش. رشدیه کارمند آموزش و پرورش نبود. کنشگر بود. باغچه بان، بهمن بیگی ، توران میرهادی، محمد باقر هشیار اینها همه کنش گر بودند. اگر می خواهیم مشکلات آموزش و پرورش حل بشود باید حوزه عمومی آموزش و پرورش توسعه پیدا بکند. "
پرسش « صدای معلم » از این گونه تشکل ها آن است که آیا مانیفستی برای ایجاد و فربه سازی " حوزه عمومی " در آموزش و پرورش دارند ؟
آیا با این حرکات و پیام ها می توان به ایجاد و حفظ " سرمایه اجتماعی " در حوزه آموزش امیدوار بود ؟
این گونه مواضع دو پهلو ، سیاست زده که با اصول مدنیت تشابه چندانی ندارد ؛ قرار است کدام مشکل از بحران های موجود نظام آموزشی ایران را حل کند ؟
محمود بهشتي لنگرودي که زمانی سخنگوي کانون صنفي معلمان بود و در حال حاضر در زندان به سر می برد از جمله معلماني بود که از حضور حاجي بابايي در جمع فرهنگيان معترض و دفاع وي از حقوق صنفي معلمان خاطرات بسيار دارد.
وي در آبان 1388 در گفت وگو با روزنامه «اعتماد» و در ارزيابي خود به عنوان نماينده فرهنگيان از نامزد يازدهمين دوره وزارت آموزش و پرورش مي گويد :
«ديدگاه کلي فرهنگيان اين است که آقاي حاجي بابايي نسبت به وزراي آموزش و پرورش دوران سازندگي تا امروز و به خصوص بعد از محمدعلي نجفي که چهره محبوبي براي فرهنگيان به شمار مي رود، بهترين گزينه يي است که براي تصدي وزارت آموزش و پرورش معرفي شده است. حاجي بابايي به مسائل آموزش و پرورش اشراف کامل داشته و نيروي معتدلي است. تعامل وي تا امروز با تشکل هاي معلمان و بازنشستگان مثبت بوده، البته ايشان فرد زيرک و سخنور و سياستمداري هم هست که با تفکر و تامل صحبت مي کند و اين ويژگي مثبتي براي يک فرد به شمار مي آيد.
به نظر جامعه فرهنگيان، در شرايط امروز آموزش و پرورش، با اظهارات ناسنجيده يي که مي شنويم، در اين برهه که آموزش و پرورش مورد هجمه نيروهاي بيروني قرار گرفته و هر فردي به خود اجازه مي دهد در امور آموزش و پرورش مداخله کند، حميدرضا حاجي بابايي فرد قدرتمندي است که اگر همچنان بر اعتقادات گذشته خود پابرجا باشد، مي تواند از اين حرکت هاي افراطي جلوگيري کند. البته به نظر مي رسد نمايندگان مجلس امروز بايد از ايشان تضمين هاي لازم را براي اظهارات و برنامه هايي که اعلام کرده است، بگيرند. از سوي ديگر فکر مي کنم او مي تواند بالاترين راي نامزد وزارت آموزش و پرورش را از آن خود کند، به خصوص آنکه جناح هاي مختلف مجلس هم نسبت به ايشان نگاه مثبتي دارند.» بدبختی آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد، صدای معلم ندارد. مطالبه ای نیست.
سخنگوي فعلي و دبير سابق کانون صنفي معلمان در پاسخ به اين سوال که چرا رئيس دولت دهم پس از معرفي گزينه هايي همچون سوسن کشاورز و فاطمه آليا براي وزارت آموزش و پرورش، اين را انتخاب کرده است، مي گويد؛ «فضاي آموزش و پرورش امروز بسيار ملتهب است و به نظر مي رسد معلمان اثرگذاري بالايي در فضاي مدارس دارند. شايد براي کاهش ميزان التهاب و کاستن از حجم گسستگي ميان معلمان و مسوولان نظام آموزش و پرورش، معرفي آقاي حاجي بابايي اقدام مدبرانه يي باشد. شايد هم توافق پشت پرده يي باشد بين مجلس و دولت و شايد هم آقاي احمدي نژاد از مواضع خود کوتاه آمده که البته بعيد به نظر مي آيد که آقاي حاجي بابايي از مواضع خود چشم پوشي کند.»
بهشتي لنگرودي در پاسخ به اقدامات حاجي بابايي در دفاع از حقوق و اعتراضات صنفي معلمان در دوران فعاليت مجلس هفتم و هشتم، و اينکه آيا اين اقدامات زمينه سازي براي آينده و ارتقا به پله هاي بالاتر دنياي سياست نبوده، مي گويد؛ «حاجي بابايي با پيگيري اجرايي شدن نظام هماهنگ از دوران مجلس ششم، جايگاهي در جمع فرهنگيان و بازنشستگان پيدا کرد و به نظرم نيازي به زمينه سازي براي آينده نداشت. شايد حتي پيگيري ها و دفاعيات او از فرهنگيان، هزينه هايي هم براي وي در پي آورد. فرهنگيان اين گونه مي بينند که نامزدي براي وزارت آموزش و پرورش براي خود آقاي حاجي بابايي هم غيرمنتظره بوده است.»
بهشتي لنگرودي «اشراف حاجي بابايي به مسائل آموزش و پرورش» و «تعامل مثبت وي با فرهنگيان» را اين گونه معنا مي کند؛ «ايشان سابقه قابل توجهي در مسائل و فعاليت هاي مرتبط با آموزش و پرورش دارد. سال ها در فراکسيون فرهنگيان مجلس حضور داشته و شايد به خاطر بهره مندي از ويژگي سياستمدار بودن، تعامل خوبي هم با تشکل هاي فرهنگيان داشته است. آن هم زماني که بسياري از نيروهاي سياسي با گرايش مخالف دولت، جرات همکاري و همفکري با تشکل هاي صنفي معلمان را نداشتند. هر بار که نمايندگان فرهنگيان به ايشان مراجعه کردند، پاسخگو بود و در هر زمان که مقدور بود از تشکل ها حمايت کرد. اما اينکه چه اندازه اهداف سياسي در پس اين حمايت ها نهفته است، عملکرد پس از حضور در وزارت آموزش و پرورش گوياتر خواهد بود.»
آن زمان ؛ « صدای معلم » ( سخن معلم سابق ) با انتقاد از این سخنان آقای بهشتی نوشت : "
" افراد در بیان نظرات خود آزادند اما بیان چنین دیدگاهی از سوی فردی که خود را " سخنگوی کانون صنفی معلمان " می داند به نظر می رسد که باید با تامل و تفکر بیشتری صورت می گرفت !
پایان گزارش/
گروه گزارش/
عصر روز دوشنبه 29 اردیبهشت ماه وزیر آموزش و پرورش با فرهنگیان منتخب دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی جلسه ای برگزار کرد .
این نشست در باشگاه فرهنگیان تهران برگزار شده و خبر آن در پرتال وزارت آموزش و پرورش و خبرگزاری پانا منعکس شده است .
محتوای هر دو خبر یکی است . ( این جا ) و ( این جا )
همان گونه که انتظار می رفت از خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش در این مراسم دعوتی به عمل نیامده بود.
مشخص نیست این گونه سیاست گذاری های روابط عمومی تا کی و کجا استمرار خواهد یافت و چه کسی باید پاسخ گو باشد ؟
در خبر فقط سخنان « محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش منتشر شده است اما تصاویر منتشر شده نشان می دهند که راه یافتگان به مجلس یازدهم حرف هایی زده اند اما هیچ گونه اشاره به آن ها نشده است .
با این حال از سخنان و نقطه نظرات وزیر آموزش و پرورش می توان به پرسش ها و دیدگاه های این نمایندگان پی برد ! " جای خالی مدیران شجاع و مستقل و کسانی که تسلیم این خواستهها نشوند در بین مدیران استانی و وزارتی خالی است و این مسئله باعث شده در عزل و نصبها همیشه ردپایی از نفوذ و دخالت کسانی دیده شود که مسئولیتی ندارند. از طرفی دیگر در نتیجه این دخالتها کسانی انتخاب می شوند که در درجات چهارم و پنجم مدیریتی قرار دارند. "
به برخی از این نکات اشاره می گردد :
*حاجی میرزایی با اشاره به برخی مطالعات انجام شده درآموزش و پرورش گفت: تحقیقی را در خصوص مشکلات آموزش و پرورش انجام دادیم براساس آن، بررسیها نشان میدهد اگر تاریخ را از این تحقیق حذف کنیم متوجه میشویم مشکلات آموزش و پرورش قبل از انقلاب وجود داشته و به جز چند مورد همچنان این مشکلات باقی است.
*وی دسترسی به آموزشها و کاهش بیسوادی در سطح کشور را از اتفاقات خوب بعد از انقلاب عنوان کرد و گفت: این موضوع از روی میز چالشهای آموزش و پرورش برداشته شده است لذا امروزه به برکت انقلاب چتر آموزشی در سراسر کشور گسترده است و آموزشها در دورترین نقاط کشور به دانش آموزان لازم التعلیم ارائه میشود.
* وی با بیان اینکه در بهترین شرایط، اعتبارات آموزش و پرورش تنها پاسخگوی حقوق جاری کارمندان است، اظهار کرد: بودجه کافی برای تحقق سند تحول وجود ندارد و اعتباری به این سند تخصیص داده نشده است. نمایندگان مجلس باید تدبیری را اتخاذ کنند تا مشکلات بودجهای آموزش و پرورش حل شود لذا ساختار بودجهای در آموزش و پرورش نیاز به اصلاح دارد.
* یکی از نکات مهم که ما از نمایندگان مجلس توقع داریم ارائه یک قانون مادر برای آموزش و پرورش است قوانین زیادی برای آموزش و پرورش در مجلس مصوب شد اما این قوانین در ادوار گذشته پاسخگوی مشکلات نبوده است لذا قانونی باید تدوین شود که به اعتلای جایگاه معلمان بینجامد. " همه نمایندگان اعلام می کنند که دخالتی ندارند اما همه میدانند و دلایل و شواهدی وجود دارد که ثابت میکند از ابتدا در همه مسائل دخالت دارند. "
* وی با اشاره به مشکلاتی که شیوع بیماری کرونا برای نظام های تعلیم و تربیت در دنیا به وجود آورده است، گفت: اعتقاد جهانی بر این است که خلاصی از کرونا به این زودی ممکن نیست باید با آن کنار بیاییم. سوال اینجاست آیا نباید در تقویم زمانی مدرسه تغییر ایجاد کرد، در صورت استمرار بحران کرونا، آموزش و پرورش با چه مخاطراتی روبهرو خواهد شد و دسترسی به آموزش درآینده چگونه خواهد بود. باید به این موضوعات پرداخته شود.
* حاجی میرزایی با اشاره به برگزاری کنفرانس مجازی فوق العاده اعضای آیسسکو در هفته گذشته اظهار کرد: در این کنفرانس مشخص شد راهکاری که در ایران برای ارائه آموزشهای درسی به کار گرفته شده در سایر کشورها نیز به کار گرفته شده است اما علیرغم بهرهمندی از آموزشهای تلویزیونی و فضای مجازی، ابتکار ما در راه اندازی شبکه شاد به عنوان شبکه داخلی و اختصاصی آموزش و پرورش مورد توجه سایر کشورها قرار گرفته است.
وی با بیان این که در برنامههای آموزشی تلویزیون امکان تعامل بین دانش آموزان و معلمان وجود نداشت، افزود: شبکه شاد علیرغم وجود تعامل بین معلم و دانش آموز، ظرفیتهای بسیاری دارد به گونهای که این شبکه را در مقایسه با سایر فضاهای مجازی برجسته کرده است. قابلیت پوشش بالا، ظرفیتهای متنوع از جمله؛ وجود کانالهای تربیتی، تربیت بدنی، انجمن اولیا و مربیان و .... از ویژگیهای خوب این شبکه آموزشی است
*وزیر آموزش و پرورش برقراری تعامل بین مخاطبین و افزایش تابآوری کشور در برابر بحرانها را از اهداف ایجاد شبکه شاد بر شمرد و افزود: بیش از ۱۲و نیم میلیون دانش آموز و بیش از ۹۷ درصد معلمان از این شبکه بهره مند هستند. جابه جایی بیش از یک میلیارد و ۲۰۰میلیون فایل و بیش از سه میلیارد پیامک در شبکه شاد نشان از اقبال خوب مخاطبین از این شبکه است.
*وی با بیان اینکه در آموزش و پرورش مصمم هستیم حریم تعلیم و تربیت را از کشاکش سیاسی دور و شایسته گزینی کنیم، اظهار کرد: نمایندگان مجلس به ما کمک کنند تا در هر منطقه بهترین و شایستهترین افراد مدیریت آموزش و پرورش را بر عهده بگیرند.
حاجی میرزایی در پایان گفت: وضعیت عمومی کشور را همه میدانیم، قرار نیست امتیاز ویژه به معلمان بدهیم بلکه میخواهیم وضعیت معلمان مانند سایر کارمندان دولت باشد.
پیش از بحران کرونا ، « صدای معلم » گفت و گویی با دکتر مقصود فراستخواه در دانشگاه علامه طباطبایی داشت . ( این جا )
این استاد دانشگاه در این گفت و گوی تفصیلی به نکات مهمی اشاره کرد .
فراستخواه می گوید :
" البته این را نیز عرض کنم که آموزش و پرورش ایران هم نیمه تاریک دارد و هم روشن. نیمه روشن از پویایی های جامعه ایرانی ناشی می شود پدر و مادرهایی که حاضرند برای سرمایه انسانی فرزندان شان گاهی از ابتدایی ترین ضروریات زندگی شان بزنند تا بچه های شان بلکه به جایی برسند. برای همین در ایران آموزش باز به مراتب نسبت به دیگر بخش های کشور، رشد کرده است. ایران از پیشتازها در گروه منا (غرب آسیا و شمال آفریقا) در ارائه خدمات عمومی آموزشی بوده است؛ نرخ ثبت نام دبستانمان تقریبا نود و هشت درصد است و نزدیک به مالزی است. ولی متوسطه اول نود و سه درصد و متوسطه دوم هشتاد و دو می شود که از کشورهای در حال توسعه موفق فاصله می گیریم و عقب می مانیم.
آن رشد کمی هم که گفتم حاصل ترکیبی از پویش های درون جامعه و تقاضاهای اجتماعی به علاوه یک حس ولی نعمتی در بالا و در حکومت بوده است که می خواهد به رعیتش برسد ولی آن طور و آن مقدار که خود می خواهد. یعنی یک ولی نعمتی است رعیتش را می خواهد باسواد کند در حدی که خودش می خواهد. امور سواد و صحه این رعیت را می خواهد. در قدیم بعضی ولی نعمت ها می خواستند رعیت شان طوری لباس بپوشند که تناسب داشته باشند. سال های پیش دبستانی در ایران بی اهمیت است. اجباری نیست رایگان نیست ثبت نام هم هفتاد و پنج درصد است. در حالی که همه خوشبختی ها و بدبختی ها از همان پیش دبستانی شروع می شود. طبق تحقیقات روان سنجی که صورت گرفته بیشترین شانس رشد شناختی و رشد مغز در همان سنین است." " وقتی مدیر کل شدم وزیر وقت دکتر فانی بود که کمتر اجازه دخالت به نمایندگان میداد. بعد از فانی، دکتر آشتیانی هم به استقلال آموزش و پرورش بها میداد اما در یکی دو سال اخیر میزان دخالتها بیشتر شده است. "
صدای معلم از ایشان می پرسد :
" منظورتان این است که رشد کمی آموزش و پرورش در بعد از انقلاب ، با رشد کیفی و توازن و عدالت همراه نبوده است ؟ "
فراستخواه در پاسخ می گوید :
" حتی در همین رشد کمّی آموزش هم ما اغراق می کنیم. بنده محاسبه ای و مقایسه هایی کرده ام . قبل از انقلاب در فاصله 1335 تا سال 1355 نرخ رشد با سوادی افراد بالای شش سال در سال 35 ، 1 / 15 درصد بود که در سال 45 به 14 / 29 درصد رسید و در سال 55، 5 / 47 درصد شد.
متوسط رشد سالانه در این سالهای قبل انقلاب 7 / 10 درصد می شود. بعد آمدم و از سال 55 تا 95 را نیز هم محاسبه کردم که مجموعا 6 / 87 درصد رشد داشت و سالانه 11/2 درصد رشد می شود. پس آهنگ قبل از انقلاب از خیز بیشتری برخوردار بود.
آن رشد سالانه ای که در سال 35 تا 55 بود اگر با همان روند ادامه پیدا می کرد و با همان نرخ در بعد انقلاب ادامه داشت خیلی زودتر از این بیشتر این مردم باسواد می شدند. پس حتی آنگاه که می گوییم در بهداشت و آموزش پیشرفت کمّی کرده ایم حتی این جا هم ممکن است اغراق بکنیم.
اما آنچه خیلی روشن است بی عدالتی های ماست. قبلا گفتم نرخ نام نویسی ابتدایی در کل کشور 98 درصد است و رشد کمّی خوبی داشتیم ولی همین شاخص در سیستان و بلوچستان ، کردستان، آذربایجان غربی حدود 90% بود. مقدسی و همکارانش در گزارش سال 1397 خود در وزارت رفاه ارقامی از نابرابریهای آموزشی را نشان داده اند.
شکافهای بین مناطق کشور و شهر و روستا بالاست. این بدان معناست که ما حتی برخلاف ایدئولوژی ادعایی خودمان که خواهان عدالت و برابری است نا برابری هایی تحویل داده ایم و این از آثار فاصله ایدئولوژی با واقعیت است.
وقتی ما انقلاب کردیم هر ایرانی به طور متوسط حدود دو و نیم کلاس (6/2 کلاس) درس خوانده است که الآن ده کلاس شده است ولی شاخص نابرابری مان بسیار بالاست و بیش از سی و هفت درصد است. این شاخص نابرابری آموزشی در دنیا یک شاخص مهمی است و در کشورهای همگن ما شانزده درصد است. در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته هفت درصد است. این را بیفزایم که مصیبت بسی فراتر است چون شاخص سی و هفت درصد ، از سرشماری خانوار درآمده است اما اگر شهر و روستا مقایسه شود پنجاه و پنج درصد نابرابری هم هست به ویژه برای دختران در دبستان.
کیفیت نیز که به مراتب مشکلش بیشتر بود. آزمون تیمز به عنوان شاخص اولیه از کیفیت آموزشی اگر در نظر بگیریم که دربارۀ خواندن و نوشتن دانش آموزان است . نتایج این آزمون در دهک های درآمدی ما کاملا نابرابر است؛ نابرابری بیشتر از تونس و مصر. از ترکیه هم بیشتر. احتمال اینکه یک کودک و نوجوان چهارده ساله ما در ده درصد اول آزمون سواد ریاضی تیمز قرار بگیرد؛ در دهک های بالا پنجاه و پنج درصد و در دهک های پایین چهار درصد است. من این را از گزارشات دولتی می گویم. از گزارش های دولتی رسمی که توسط برخی کارشناسان خوب و دلسوز کشور در همین سازمان مدیریت و برنامه ریزی مرکز پژوهش های مجلس و دیگر سازمان های دولتی تولید شده است.. در دهه هشتاد نابرابری ها زیاد شده است. ما نابرابر بودیم و نابرابرترهم می شویم؛ نابرابری هم در کمّیت آموزشی و هم در کیفیت آموزشی.
اگر تیمز و پرلز را مبنا قرار بدهیم نتایج 2015 نشان داد که بچه های ایرانی عملکردی پایین تر از متوسط جهانی داشتند. در دنیایی که آینده توسعه کشور را آموزش تعیین می کند ما دچارعقب ماندن از دنیا می شویم که سال ها قابل جبران نیست. متأسفانه اطمینان دارم که ما ضرر می کنیم. رتبه ایران جزء ده کشور آخر رده بندی آزمون ریاضی است و بسیار پایین تر از کشور قزاقستان است. همه از آموزش و پرورش ناراضی هستند ؛ والدین، معلمان، محقق، مدیران شاید خود سیاستگذاران هم ناراضی باشند پس باید بگردیم در پی مسؤولیت گم شده. این از همان ایدئولوژی درآمده است.
اگر اجازه می دادیم که اجتماع قوی بشود ، محله قوی بشود ، انجمن معلمان قوی بشود مدرسه قوی بشود ، مدیریت مدرسه قوی بشود ، برنامه درسی در مدرسه شکل بگیرد، رسانه های آموزشی قوی باشد، روزنامه ها و شبکه ها آن را پیگیری و منعکس بکنند، متخصصان و کارشناسان صدای رسا داشته باشند و شفافیت و پاسخ گویی و مشارکت ونقد وگفت وگو باشد اینها می توانستند سبب شوند که مدرسه ما خودش را به صورت پرثمر و کیفی اداره بکند ولی نگذاشتیم که آن حرکت بکند ."
پیشنهاد « صدای معلم » به وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان آن است که پیش از سخنرانی مطالعات خود را در حوزه " پژوهش " ارتقاء دهند و بر مبنای علم و الزامات مدیریت علمی سخن بگویند .
پیش تر وزیر و معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارتخانه از تدوین " قانون خاص " برای آموزش و پرورش و معلمان می گفتند . الان به به " قانون مادر " تغییر یافته است .
پرسش « صدای معلم » آن است که این تعدد قوانین در حالی که ضمانت اجرایی و زیر ساخت های لازم و منابع مالی کافی و پشتیبان برای اجرای آن نیست چه برون دادی می تواند داشته باشد ؟
از آن مهم تر ؛ نگرش دست چندم به مقوله آموزش است .
اگر مسئولان و نمایندگان می خواهند کمکی به حل مساله کنند ؛ به تاسیس و تقویت " حوزه عمومی " در این دستگاه و ارتباط این زیر سیستم با سیستم کلان کمک کنند .
در جریان تصویب بودجه سال 1399 مجلس عملا و به بهانه شیوع کرونا کنار زده شد .
در اوج بحران کرونا هم مجلس تعطیل بود .
بهرام پارسایی نماینده اصلاح طلب مجلس در نامهای خطاب به علی لاریجانی، رئيس مجلس به تعطیلی مجلس در شرایط کرونایی کشور اعتراض کرده و نوشت در شرایطی که پزشکان و پرستاران در حال فداکاری برای مردماند "مایه خجلت" است که نمایندگان در قرنطینه باشند.
او گفت با "شرمساری احساس میکنم در قرنطینه اخلاقی هستم تا قرنطینه سلامت."
او پرسید : «تعطیل کردن مجلس و جلوگیری از تشکیل جلسات رسمی آن با حضور نمایندگانی که سلامتشان پس از تست کرونا محرز می شود و با حفظ توصیه های ایمنی، به استناد کدامین منطق است؟ مگر نه این است که اکنون، هنگام اخذ تصمیمات و تصمیمسازیهای آنی، علمی،حقوقی و عقلی عقلای قوم است؟ پس از حیث تنویر اذهان بفرمایید نقش مجلس در کجای مختصات سیاسی حقوقی قانونی و حتی اخلاقی این شرایط خاص قرار دارد؟»
پرسش این است ؛ مجلسی که توان برگزاری جلسات آنلاین و غیر حضوری را نداشت چگونه می تواند به سایر دستگاه ها کمک کرده و یا مشکلی از آن ها حل کند ؟
در نشست رسانه ای وزیر آموزش و پرورش با خبرنگاران در روز یکشنبه 28 اردیبهشت ایشان گفت : ( این جا )
" تا کنون بیش از 5 / 12 میلیون نفر از دانش آموزان به این سامانه پیوستند و 98 درصد از مدیران و بیش از 82 درصد از معلمان الان روی این شبکه فعال هستند . " " آن رشد سالانه ای که در سال 35 تا 55 بود اگر با همان روند ادامه پیدا می کرد و با همان نرخ در بعد انقلاب ادامه داشت خیلی زودتر از این بیشتر این مردم باسواد می شدند. پس حتی آنگاه که می گوییم در بهداشت و آموزش پیشرفت کمّی کرده ایم حتی این جا هم ممکن است اغراق بکنیم. "
ایشان یک روز بعد میزان عضویت معلمان را از 82 درصد به 97 درصد ارتقاء داده است !
آیا واقعا برای مسئولان آمار به عنوان یک " علم " مطرح است ؟
و اما نکته آخر در مورد کمک نمایندگان مجلس به آموزش و پرورش است .
تجارب گذشته نشان می دهند نوع کمک بسیاری از نمایندگان به این وزارتخانه بیشتر از نوع دخالت در عزل و نصب مدیران آن بوده است هر چند از نظر این نمایندگان نام آن " تعامل " بوده است .
در این زمینه ؛ « مرتضی تمجیدی » مدیر کل پیشین آموزش و پرورش زنجان در این زمینه می گوید : ( این جا )
" متأسفانه در سالهای اخیر نهادها، افراد و عوامل خارج از آموزش و پرورش سعی میکنند در فرآیند قانونی انتخاب مسئولان دخالت کنند و به جای تفکر به منافع ملی و استانی و حل مسائل جامعه به دنبال مسائل شخصی هستند و دنبال اینکه برای اطرافیان خود پست و جایگاهی کسب کنند.»
تمجیدی میگوید: «فشار میآورند و سعی میکنند خواستههای شخصیشان را اعمال کنند و متأسفانه در این بین برخی از نمایندگان مجلس بدون توجه به اصل تفکیک قوا که اصلی قانونی است سعی میکنند نظرات و افکار غیرمنطقی خودشان را با فشار و زور و روشهای خاص اعمال کنند.
متأسفانه در این بین باید به این موضوع اشاره کرد که در این شرایط مسئولان وزارتی و استانی هم دچار انفعال و استیصال هستند و گاهاً مسئولان استانی تشویق میشوند تن به خواستههای غیرقانونی برخی از نمایندگان بدهند.
این موضوع به یک فرهنگ تبدیل شده است و برخی نمایندگان در تمامی انتصابها از آبدارچی گرفته تا مدیر و معاون و مدیرکل دخالت میکنند و از اهرم استیضاح بهره لازم را میبرند در حالی که استیضاح وسیلهای است برای حذف وزیران ناکارآمد نه وسیلهای برای رسیدن به اهداف شخصی و به جایی رساندن اقوام و اطرافیان و آنهایی که در ستادهای انتخاباتی بودند.
به گفته این مدیر بازنشسته جای خالی مدیران شجاع و مستقل و کسانی که تسلیم این خواستهها نشوند در بین مدیران استانی و وزارتی خالی است و این مسئله باعث شده در عزل و نصبها همیشه ردپایی از نفوذ و دخالت کسانی دیده شود که مسئولیتی ندارند. از طرفی دیگر در نتیجه این دخالتها کسانی انتخاب می شوند که در درجات چهارم و پنجم مدیریتی قرار دارند. " اگر اجازه می دادیم که اجتماع قوی بشود ، محله قوی بشود ، انجمن معلمان قوی بشود مدرسه قوی بشود ، مدیریت مدرسه قوی بشود ، برنامه درسی در مدرسه شکل بگیرد، رسانه های آموزشی قوی باشد، روزنامه ها و شبکه ها آن را پیگیری و منعکس بکنند، متخصصان و کارشناسان صدای رسا داشته باشند و شفافیت و پاسخ گویی و مشارکت ونقد وگفت وگو باشد اینها می توانستند سبب شوند که مدرسه ما خودش را به صورت پرثمر و کیفی اداره بکند ولی نگذاشتیم که آن حرکت بکند . "
همه نمایندگان اعلام می کنند که دخالتی ندارند اما همه میدانند و دلایل و شواهدی وجود دارد که ثابت میکند از ابتدا در همه مسائل دخالت دارند.
وی ادامه میدهد: «جای گلایه وجود دارد که چرا آموزش و پرورش باید تسلیم این هیاهوها شود.
اگر دخالتهای بیجای برخی نمایندگان یک روی سکه باشد روی دیگر آن ضعف برخی مدیران ستادی است که تسلیم این فضا میشوند. زمانی که در استان قبول مسئولیت کردم دوره قبلی مجلس بود. نمایندگان استان در دوره قبل تعامل بهتری با آموزش و پرورش داشتند و دخالتهای بسیار کمتری دیده میشد. وقتی مدیر کل شدم وزیر وقت دکتر فانی بود که کمتر اجازه دخالت به نمایندگان میداد. بعد از فانی، دکتر آشتیانی هم به استقلال آموزش و پرورش بها میداد اما در یکی دو سال اخیر میزان دخالتها بیشتر شده است.»
تمجیدی با ذکر این نکته که «امیدواریم حاکمیت قانونی را تصویب کند که مدیران بر اساس شایستگی انتخاب شوند و ثبات مدیریتی داشته باشند»، درباره علل بروز این رفتار از سوی نمایندگان میگوید: «شاید نیاز به آسیبشناسی داشته باشد و یک مطالعه فرهنگی بطلبد تا بتوان برای این دخالتها پاسخی علمی و قانعکننده داد. اما متأسفانه این وضعیت در سالهای اخیر رو به رشد بوده و عدهای با زدوبند بر سر کار آمدهاند و میخواهند همچنان جایگاه خود را داشته باشند و فکر میکنند اگر افرادی را که از اطرافیان خود هستند در مدیریت بگمارند دوره مسئولیتشان ادامه می یابد.»
مدیرکل اسبق آموزش و پرورش استان با تأکید بر این نکته که «به نظر نهادهای نظارتی باید حساس شوند و موضوع را بررسی کنند چرا که این موضوع در بلندمدت تأثیر منفی بر مدیریت کلان دارد»، اظهار میکند: «فرقی که سالهای اخیر با سالهای گذشته دارد این است که ما شاهد وادادگی بیشتر مسئولان دولتی هستیم در حالی که اگر اجازهای از سوی آنها داده نشود جلوی مسئله دخالت گرفته میشود. "
آن چه که در حال حاضر بیش از همه مورد نیاز وزارت آموزش و پرورش است ؛ استقلال حرفه ای این دستگاه و جلوگیری از دخالت نهادهای بیرونی برای کمک به رشد حرفه ای و علمی آن است .
شاید بزرگ ترین کمک نمایندگان آن باشد که کاری به آموزش و پرورش نداشته و اجازه دهند مسائل از کانال های تخصصی و کمیسیون های آن به صورت شفاف و علمی و غیرایدئولوژیک مطرح و پی گیری شوند .
پایان گزارش/
تمام کشورهایی که به توسعه رسیده اند بنیاد تصمیمات خود را بر پذیرش و تقویت علم مدرن مبتنی کرده اند. علمی که تکرار پذیر، همگانی، مساله مند و ابطال پذیر است. این فرآیند در غرب از دوره رنسانس آغاز شد و کشورهای دیگر جهان هم به آن پیوستند. پذیرش علم البته منوط به رفع موانع و کسب آمادگی هایی است که در ممالک مختلف، متفاوت است. موانعی که هم در حکومت وجود دارد و هم جامعه.
به نظر می رسد در این میان رفع موانع سیاسی بر برچیدن محدودیت های اجتماعی اولویت دارد.
این یادداشت می کوشد تا موانع سیاسی پذیرش و رشد علم مدرن در دوران چهل ساله اخیر را برشمارد:
بدیل سازی برای علم مدرن:
پس از پیروزی انقلاب و به ویژه رخداد انقلاب فرهنگی تلاش های فراوانی برای نفی علوم انسانی مدرن و جایگزینی آن با علوم انسانی اسلامی آغاز شد. برنامه ای که حتی داعیه فیزیک و شیمی اسلامی را در سر می پروراند و می کوشید تا طرحی نو در اندازد. تلاش هایی که در پانزده سال اخیر تشدید هم شده است!
علم در خدمت تبلیغات سیاسی: در ایران اما دانشگاه حدود یک سده است که به زائده ای بر بوروکراسی رایج تبدیل و زندگی دانشگاهی به نوعی زیست کارمندوار و بی ارتباط با مسائل جامعه و حکومت تبدیل شده است!
از آن جا که امروزه گزاره" دانش، قدرت می آورد"، بدیهی تلقی می شود، نظام سیاسی در ایران پس از انقلاب کوشید تا با ابداع مفهوم تولید علم، آن را به خدمت تبلیغات سیاسی در آورد. تولید فله ای مقالات برای القای حس کارآمدی و پیشرفت به مخاطبان داخلی و خارجی از خروجی های این سیاست است!
آموزش و پرورش ایدئولوژیک:
پرورش روحیه علمی در جهان بیش از همه در مدارس صورت می گیرد. دانش آموزانی که می آموزند ساعی، خلاق و ملتزم به اخلاق علمی تربیت شوند. در ایران اما ایدئولوژی به مثابه سازه ای انتزاعی، دستوری، نقد ناپذیر و عمودی دست اندرکار پرورش دانش آموزان برای تحقق آرمان های سیاسی است!
نفی استقلال دانشگاه ها:
مهمترین کانون تجدد در جهان دانشگاه ها هستند که توانسته اند مبتنی بر علم مدرن، مسائل جامعه را حل و فصل کنند. در ایران اما دانشگاه حدود یک سده است که به زائده ای بر بوروکراسی رایج تبدیل و زندگی دانشگاهی به نوعی زیست کارمندوار و بی ارتباط با مسائل جامعه و حکومت تبدیل شده است!
تسری غرب ستیزی به علم ستیزی:
انقلاب ایران اگر چه در ابتدا برای رهایی از استبداد شکل گرفت ولی به سرعت به وادی غرب ستیزی غلتید. نتیجه منطقی این ستیز هم نزد دست اندرکاران انفلاب فرهنگی عبارت از تخطئه علم به مثابه بنیان دنیای مدرن بود. اگر چه اکنون پزشکی و مهندسی جایگاه خود را بازیافته اند ولی علوم انسانی هنوز هم در معرض اتهام اند!
هراس از پیامدهای علم مدرن:
علم هم از تحولات اجتماعی تاثیر می پذیرد و هم بر آن ها تاثیر می گذارد. علم مدرن همچنین جسارت اندیشه ورزی، نقد سنت و قدرت، و دموکراسی را به ارمغان می آورد. عجین بودن علم و برابری خواهی هم موجب آزاد شدن بسیاری از ظرفیت های انسانی و اجتماعی می شود. پیامدهایی هراسناک برای نظم هایی که بیش از همه به کنترل جامعه می اندیشند!
کانال مهران صولتی
گروه اخبار/
« نجات بهرامی » معلم و معاون پیشین رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش امروز دوشنبه 29 اردیبهشت به زندان اوین رفت .
همسر ایشان به « صدای معلم » گفت : امروز از اجرای احکام اوین با همسرم تماس گرفتند و گفتند که خود را معرفی کند . ظاهرا « پزشکی قانونی » وضعیت ایشان را با رعایت مسائل بهداشتی مناسب حبس تشخیص داده اند .
پایان پیام/
پیش از ورود به این بحث لازم است تا مروری بر تجربیات زیسته خود در مورد برخی امور شهرداری ( تهران ) داشته باشم .
بسیار کم پیدا می شود که شهروندی با سامانه 137 آشنایی نداشته باشد .
روزنامه همشهری در سال 1386 چنین می نویسد : ( این جا )
" امروزه جوامع بشری با توجه به رشد فزاینده ارتباطات و اطلاعات، نیاز به مدیریت خاصی دارند که بتوانند از سرمایه های انسانی و اجتماعی بهره کافی را ببرند تا با مدیریت صحیح در زندگی روزمره تسهیلات ویژه ای فراخور زندگی اجتماعی فراهم آورند.
کاهش زمان انجام خدمات، افزایش کیفیت و تسهیل در انجام ارتباطات را می توان از نیازهای تعاملات اجتماعی در عصر کنونی نام برد.
با توجه به گسترش فزاینده ابزارهای ارتباطی برپایه IT و دسترسی آسان شهروندان به سیستم مخابرات از قبیل تلفن ثابت و همراه و امکانات رایانه ای و اینترنتی و با توجه به اشتغال روزافزون شهروندان جهت انجام امور روزمره زندگی استفاده از تکنولوژیهای ساده و در دسترس جهت تسهیل در این ارتباط از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.
لذا شهرداری تهران در رویکردی نوین با به کار بستن دانش فناوری اطلاعات و سیستم های مخابراتی و با بهره گیری از توان متخصصان داخلی و مجرب در مدیریت شهری ، سامانه ای را ایجاد نمود که به انجام سریع و دقیق امور شهری با نظر مستقیم و مشارکت فعال شهروندان می پردازد و ساکنین شهر را نسبت به محیط زندگی خویش وارد عرصه مدیریت می نماید.
این رویکرد جدید در حوزه مدیریتی دارای برکات و فواید ویژه ای در مدیریت شهری است که از جمله به ایجاد مرکز هدایت و کنترل ، ساماندهی فوریت های خدمات شهری ، شناخت مسایل و مشکلات مبتلا به مردم و برقراری پل ارتباطی بین شهرداری و شهروندان را می توان نام برد.
واحد دریافت پیامهای مردمی 137 شهرداری تهران با هدف دریافت دیدگاهها و نقطه نظرات شهروندان در خصوص مدیریت شهری و همچنین ایجاد ارتباط بیشتر شهروندان با مدیران ارشد شهرداری در سال 1379 راه اندازی شد که این واحد درخواست های مردمی را از طریق سیستم صوتی دریافت می نمود، میانگین تماس در این دوره با شماره 137، 10 تماس در روز بوده است، به دنبال افزایش حجم ارتباطات و همچنین تقاضای شهروندان مبنی برامکان ارتباط مطلوب تر با این کد خدماتی، طرح بازبینی واحد 137 تدوین و سیستم مرکز تلفن در مهر ماه سال 81 راه اندازی و امکان ارتباط با اپراتور انسانی مهیا گردید.
نظر به رویکرد نوین جدید شهرداری و با بهره مندی از آخرین سیستم های فن آوری اطلاعات روز، مرکز سامانه مدیریت شهری 137در سوم دیماه 84 با یک سایت ثبت خبر، 22 اپراتور به صورت سه شیفت با ثبت 300 پیام در روز کار خود را آغاز نمود.
در حال حاضر این سامانه در راستای اصول شهروند مداری و محله گرایی و مشارکت مردمی با شعار (سرعت، دقت، صحت) با 60 خط تلفن ، 44 اپراتور ، در هر شیفت با 2 سایت ثبت خبر و یک سایت بازخورد با 22 نفر و 7 هزار تماس روزانه ، بصورت 24 ساعته در خدمت شهروندان می باشد."
در کنار این سامانه ، سامانه دیگری به نام 1888 طراحی و اجرا شده است .
مدیر بازرسی شهرداری منطقه ۶ با بیان اینکه پلهای ارتباطی شهروندان و شهرداری تاثیر بسیار و اهمیت والایی دارد، می گوید: تلفن ۱۳۷ تلفن فوریتی است که در تماس با آن طی ۲۴ تا ۷۲ ساعت به پیامها رسیدگی میشود و اگر طی این زمان رسیدگی لازم صورت نگرفت پیامها را میتوان به ۱۸۸۸ که سامانه نظارتی است ارجاع داد. ( این جا )
اما پرسش این است که آیا با طراحی و اجرای این گونه سامانه ها ، وضعیت مدیریت شهری در کلان شهری مانند تهران تغییر مثبتی کرده است ؟
پژوهشی در سال 1395 با عنوان " نقش سامانه ارتباطي 137 در افزايش رضايت مندي شهروندان تهراني نسبت به عملکرد شهرداري تهران " توسط نسترن خواجه نوری و حامد اسلامی راد انجام گردیده است . ( این جا )
نتایج این پژوهش می گوید :
" مشخص شد ميان ميزان برقراري ارتباط شهروندان تهراني با سامانه 137 و افزايش رضايت مندي ايشان نسبت به عملکرد شهرداري تهران رابطه معناداري وجود ندارد.
ميزان رضايت مندي شهروندان تهراني نسبت به عملکرد شهرداري تهران متوسط و کم ارزيابي مي شود.
بيشترين فراواني موضوع برقراري ارتباط شهروندان تهراني با سامانه 137 به ترتيب به موضوعات پارک و فضاي سبز، توسعه فضاهاي فرهنگي و جمع آوري کارتن خواب ها و طعمه گذاري موش اختصاص يافته است. "
حال نخستین پرسش از مسئولان شهرداری و برنامه ریزان آن است که چرا وضعیت این گونه است ؟
شورای شهر و شورای محله هم به جای آن که کارکرد نظارتی و کنترل داشته باشند بعضا به انجمن ها و کلنی هایی بی خاصیت ، ساکن و روزمره تبدیل شده اند که بود و نبود آن ها خیلی فرقی نمی کند . چرا در این جامعه میان آن چه ابتدا در کاغذ می آید با آن چه در عرصه عمل مشاهده می شود تفاوت بسیار زیادی مشاهده می شود ؟
اگر مجرای نظارت ، کنترل و بازرسی در نهادی مانند شهرداری سامانه هایی مانند 137 و 1888 شده است پس جایگاه و کارکرد دوایری مانند روابط عمومی ، بازرسی و حتی حراست و فلسفه وجودی آن ها چیست ؟
چرا باید تورم و تراکم نیروی اداری در شهرداری وجود داشته باشد که حتی قادر به پرداخت حقوق هم نشود ؟
چندین بار برای مساله ای به سامانه های فوق زنگ زدم .
جالب است که تقریبا در همه موارد با درخواست های شما موافقت نمی شود و پاسخ آن ها غالبا این است :
" بررسی شد . کارشناسان تایید نمی کنند . "
هفته پیش بعد از نیمه شب و حوالی ساعت 1 شب صداهای مزاحم و بلندی را شنیدم طوری که ادامه خواب دیگر میسر نبود .
بیرون آمدم .
فکر می کردم که بقیه اهالی نیز واکنش نشان دهند اما دیدم که بی تفاوتی صفت غالب در این جامعه شده است . شاید اطلاق واژه " شهرنشین " برای بسیاری مناسب تر از الزامات شهروند بودن باشد .
یک تانکر بزرگ آب با یک اتومبیل انضباط شهری به همراه چند کارگر و مامور در حال تخلیه آب در داخل جوی بودند .
قضیه را پرسیدم .
گفتند که شهروندان به خاطر بوی بد داخل جوی که ناشی از تراکم زیاد آشغال و زباله بوده است به 137 زنگ زده اند و ما هم داریم به وظیفه عمل می کنیم .
( جالب است که این شهروندان و یا رهگذران خودشان زباله هایشان را در داخل جوی پرتاب می کنند و بعد که آب ایستا و راکد می شود و بوی بد تولید می کند برای رفع آن به شهرداری متوسل می شوند ! )
به آن ها گفتم شما این جا را می شوئید و این لجن به چند متر پایین تر منتقل می شود اما لجن که از بین نرفته است .
برای این کار فقط یک فرغون و یک بیل لازم است آن هم با یک نفر نه این همه جمعیت و سر و صدا ! اضافه کردن چنین زنجیره هایی شاید در کوتاه مدت حالت مسکن داشته و برد تبلیغاتی و پوپولیستی مدیریت بیمار را پوشش دهد اما مشکلی از بحران سیستم و بارمنفی رو به تزاید آن حل نخواهد کرد .
گفتند که ما انجام وظیفه می کنیم و این را به خودشان بگویید .
آیا واقعا سطح " سواد " و " کارشناسی " در شهرداری در این حد تعریف و عملیاتی شده است ؟
شهری مانند تهران از بحران های مختلف رنج می برد .
یکی از آن آلودگی هواست که می توان از فقدان و یا کمبود پوشش گیاهی به عنوان یک " یک علت " نام برد .
هر ساله شهرداری و در آستانه سال جدید شروع به کاشتن درخت و برخی اقدامات دیگر می کند اما دیگر خیلی کاری به مرحله " داشت " پس از " کاشت " ندارد .
بارها شده است که باغچه ای در خیابان هفته ها آبیاری نشده است .
به ناچار به همان سامانه ها باید متوسل شد .
یک بار گفتم که آیا شهرداری خودش وظایفش را نمی داند و آیا باید من شهروند چند بار تماس بگیرم و وظایف ذاتی آن ها را یاد آور شوم ؟
پس این همه پرسنل با عناوین کارشناس ، مدیر و... در شهرداری چه می کنند ؟
اساسا معنای " بهره وری " در چنین سازمانی چه معنا و مفهومی دارد ؟
در نمونه ای دیگر ، دو درخت رو به روی منزل مان سال پیش خشک شدند .
علت خشک شدن این بود که شهرداری جدول ها را با کف خیابان و جوی کناری هم سطح کرده بود و برخی اوقات آب جوی که آغشته به مواد نفتی و... بود داخل حریم درخت شده و در بلند مدت آن را خشک کرده بود .
از سوی دیگر ؛ هم سطح کردن جدول موجب شده بود تا اتومبیل ها با ضربات متعدد تنه درختان را بشکنند و این موجب آسیب به درختان شده بود .
باری ...
چند بار با سامانه ها تماس گرفتم که شهرداری درختان جدید جایگزین کند اما هر بار گفتند که پیام ثبت شده و در موقع مقتضی اقدام خواهد شد .
بیش از یک سال سپری شد ...
سرانجام خودم دو نهال خریده و با هزینه شخصی آن ها را کاشتم .
به همان سامانه ها زنگ زدم و گفتم که این محل نیاز به " دورچینی " دارد تا به سرنوشت قبلی ها مبتلا نشوند .
پس از چند بار تماس سرانجام گفته شد که کارشناس شهرداری آن را تایید نکرده است .
علت را پرسیدم اما پاسخ قانع کننده ای نشنیدم .
عین این روند را به یکی از مسئولان روابط عمومی در شهرداری تهران انتقال دادم .
اوایل خوب استقبال کرد طوری که احساس کردم سرانجام در این سیستم ناکارآمد گوشی برای شنیدن پیدا شده است اما بعدا گفت که شما برای آن که کسی جلوی منزل شما پارک نکند این درختان را کاشته ای !
و البته برخی توجیهات دیگری اداری را هم در کنار آن جور کرد که بیشتر جنبه " رفع تکلیف " داشت و از نوع انداختن و احاله توپ در زمین دیگران بود ...
جالب است که عرض این کوچه 8 متر بوده و یک طرفه است و اتومبیل ها به راحتی می توانند در کنار جدول پارک کنند ...
واقعیت آن است که تعدادی بی سواد و یا کم سواد با رانت های متفاوت جایگاه هایی را تصاحب کرده و جز تملق و تایید مقامات مافوق کار دیگری از دست آن ها بر نمی آید .
از سوی دیگر ؛ این مدیران و به اصطلاح کارشناسان نیز خود را به افکار عمومی پاسخ گو نمی دانند .
شورای شهر و شورای محله هم به جای آن که کارکرد نظارتی و کنترل داشته باشند بعضا به انجمن ها و کلنی هایی بی خاصیت ، ساکن و روزمره تبدیل شده اند که بود و نبود آن ها خیلی فرقی نمی کند .
به نظر می رسد در جامعه ای که " حوزه عمومی " به صورت واقعی و بنیادی شکل نگرفته و از دموکراسی و مفاهیم آن فقط کاریکاتوری مشاهده می شود و هنوز " قانون " جایگزین روابط قبیله ای و مکانیکی نشده است ؛ این چرخه غلط استمرار داشته و مدام خود را بازتولید می کند . مشخص شد ميان ميزان برقراري ارتباط شهروندان تهراني با سامانه 137 و افزايش رضايت مندي ايشان نسبت به عملکرد شهرداري تهران رابطه معناداري وجود ندارد. ميزان رضايت مندي شهروندان تهراني نسبت به عملکرد شهرداري تهران متوسط و کم ارزيابي مي شود.
پرسش هایی از قبیل :
*اگر واقعا بنا بر کار کارشناسی است فروش هوا در قالب " طرح ترافیک " حتی در مواقع آلودگی هوا از کدام منطق کارشناسی تبعیت می کند ؟
*احداث برج ها و بناهای بلند مرتبه روی گسل های خطرناک مطابق با کدام سواد کارشناسی است ؟
*توسعه این برج ها در شهری مانند تهران که دور آن را کوه های مختلف احاطه کرده اند و این بناها وضعیت " سکون هوا " را در آن تشدید می کنند با کدام عقل و منطق سازگار است ؟
نهایت کار کارشناسی شهرداری را می توان در افتتاح یک طرفه زیرگذر استادمعین بیش از 5 سال تحمیل ترافیک و سایر مسائل را به شهروندان مشاهده کرد .
حناچی در ماجرای افتتاح این زیرگذر که با اعتراض اهالی و حتی تعدادی از پیمانکاران همراه بود عنوان کرد :
" ما اگر زمان اجرای پروژهها بازنگری و پیشبینیهای لازم را انجام میدادیم امروز شاهد برخی از مسائل نبودیم و پروژهها با هزینههای کمتری به شهر تحمیل میشد. ( این جا )
هزینه های مدیریت بیمار و ناکارآمدی سیستم تا کی باید تحمل شود ؟
18 فروردین 98 « صدای معلم » گزارشی با عنوان " معلمان مدارس غیرانتفاعی و طرح خرید خدمات آموزشی در تنگنای " کرونا " ؟! " منتشر کرد . ( این جا )
در ابتدای این گزارش به نامه ی جمعی از معلمان مدارس غیرانتفاعی اشاره شده بود . بی تفاوتی صفت غالب در این جامعه شده است . شاید اطلاق واژه " شهرنشین " برای بسیاری مناسب تر از الزامات شهروند بودن باشد .
این معلمان نوشته بودند :
" در روزهای سختی که پزشکان و پرستاران در خط مقدم سلامت هستند، آموزش و پرورش و معلمان با شعار آموزش تعطیل نیست، در خط مقدم آموزش هستند. معلمان با استفاده از امکانات محدود آموزش های خود را به صورت مجازی ادامه داده اند و در حال آموزش به دانش آموزان هستند. معلمان مدارس غیر انتفاعی هم پابه پای معلمان مدارس دولتی و شاید با تلاش و انگیزه بیشتری در طول روز ساعت ها در حال آموزش و تدریس در فضای مجازی می باشند و دو برابر کلاس های حضوری وقت می گذارند و دغدغه این را دارند که شاگردانشان کمترین آسیب را ببینند از همان اولین روزهای تعطیلی مدارس حتی قبل از شروع به کار شبکه های سیما ، آموزش در فضای مجازی را ادامه دادند با وجودی که بعضی از این معلمان حقوق اسفند را دریافت نکرده اند ، اما تعهد اخلاقی آنها مانع تعطیلی آموزش شد و همچنان با عشق در حال آموزش فرزندان این مرزوبوم هستند.
اخیراً مؤسسین برای عدم پرداخت حقوق ماههای فروردین، اردیبهشت و خرداد معلمان، برای آنها ترک کار زده اند و یا از آنها خواسته شده که تقاضای ترک کار کنند و برای دریافت بیمه بیکاری به اداره کار مراجعه کنند. حال با توجه به اینکه آموزشها از طریق فضای مجازی تا شروع به کار مدارس ادامه دارد آیا این مسئله نقض قانون و ظلمی عظیم تر به معلمان مدارس غیر انتفاعی نیست؟
از آن جایی که همین معلمان به دلیل کارشکنی مؤسسان مدارس غیر انتفاعی یا اصلا بیمه ندارند یا چند روز در ماه بیمه آنان پرداخت می شود چگونه می توانند از بیمه بیکاری استفاده کنند، حتی با فرض اینکه تعداد محدودی از آنها بتوانند بر اساس قانون از بیمة بیکاری استفاده کنند.
با توجه به شرایط بیمه بیکاری، این معلمان با آینده ای نا مشخص روبه رو خواهند شد. مفهوم بیمه بیکاری یعنی اخراج معلم و ترک کار معلم، در این صورت معلم هیچ تعهدی نسبت به آموزش ندارد و آموزش تعطیل می شود. چه کسی مسئول اجحاف صورت گرفته درحق دانش آموزان است؟ تکلیف آموزش و امتحانات دانش آموزان چیست؟
آیا بهتر نیست به جای پرداخت بیمه بیکاری که هزینه زیادی را بر دولت تحمیل خواهد کرد ، حقوق معلم پرداخت شود که هزینه پرداخت حقوق به مراتب کمتر از پرداخت بیمه بیکاری است و هزینه آن بر دولت تحمیل نمی شود ؟
چرا رویکرد حمایتی از قبیل کمک بلاعوض صندوق حمایت از مدارس غیردولتی به موسسان و یا پرداخت تسهیلات را در پیش نمی گیرید؟
ما معلمان مدارس غیر انتفاعی این موضوع را نوعی فریب و ترفند از طرف مؤسسان تلقی کرده و خواستار آن هستیم که آموزش و پرورش با ورود به این موضوع مانع انجام اعمال خلاف قانون شود و از دور زدن قوانین آموزش و پرورش و قوانین کار از طرف این مؤسسان جلوگیری به عمل آید. "
مجتبی زینی وند، رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی وزارت آموزش و پرورش در واکنش به پیامهای معلمان مبنی بر عدم دریافت حقوق در تعطیلات کرونایی مدارس بدون آن که پاسخی به رسانه های منتقد و مستقل داشته باشد گفته بود: در اسفند به موسسان مدارس غیردولتی به طور رسمی اعلام و آنها را به پرداخت حقوق کامل همکاران موظف کردیم. در جلسه اخیر شورای نظارت مرکزی نیز این موضوع را مصوب کردیم و به ادارات کل اعلام شد آن را مدنظر قرار دهند.
سامانه تلفنی 4317 فعال است و اگر معلمان احساس کردند، حقی از آنها تضییع شد است از طریق این سامانه به ما گزارش دهند حتما پیگیری میکنیم و اجازه نمیدهیم حقی از آنها ضایع شود. "
انگار در این جامعه اگر قرار است کاری صورت نگیرد و یا به گونه ای مردم را سر کار بگذارند ؛ خبر از تشکیل کار گروه ، کمیته کاری ، راه اندازی سامانه ، اعلام شماره تلفن و... می دهند .
اگر ساختار ناکارآمد ، فشل و روزمره شده است باید به شیوه " حل مساله " برخورد منطقی با قضیه داشت .
اضافه کردن چنین زنجیره هایی شاید در کوتاه مدت حالت مسکن داشته و برد تبلیغاتی و پوپولیستی مدیریت بیمار را پوشش دهد اما مشکلی از بحران سیستم و بارمنفی رو به تزاید آن حل نخواهد کرد .
آموزش و پرورش نهادی گسترده و وسیع و در نوع خود بی نظیر است که از قلب پایتخت تا دورترین نقاط کشور مشغول به فعالیت می باشد.
در این " ابر وزارتخانه " سخن گفتن از سیاست ورزی سهل ممتنع است چون از یک سو تمام تارو پود این نهاد و تمام تصمیم گیری های آن آغشته به سیاست است ولی از سوی دیگر روال ظاهری و عرف آن اینست که همه اجزای این وزراتخانه خود را غیر سیاسی نشان دهند . همواره افرادی سیاسی براین وزارتخانه مدیریت کرده اند و تصمیم های سیاسی گرفته اند ولی کوشیده اند خود را پاک و منزه از سیاست نشان دهند. گفتمان غالب در آموزش و پرورش تاکید بر غیرسیاسی بودن است . بسیاری از معلمان نیز سیاستمداران را موجب بسیاری از مشکلات خود می دانند.
هر جریان و گروهی به شکلی معضلات آموزش و پرورش را توصیف می نماید .عمده معلمان ، مشکلات معیشتی را به عنوان مهم ترین معضل آموزش و پرورش می دانند. متخصصان علوم تربیتی به معضلات کتاب ها و برنامه ها آموزشی و تربیتی اشاره می کنتد. معلمان سیاسی و تکنوکرات بر نقش مدیران و مشکلات مدیران تاکید می کنند . ازاین رو هر جریان و گروهی از ظن خود یار آموزش و پرورش می شود و برای مشکلاتش راهکارهای متفاوت ارائه می دهد. این نگاه های متفاوت گرانیگاهی نیاز دارد که همه دردهای آموزش و پرورش را جمع کند و با توجه به شرایط سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و اجتماعی کشور و در تعامل با متخصصان ،کنشگران و مدیران و با فهم آنچه در عرصه سیاست می گذارد، همه مشکلات را به هم متصل نماید و به سوی تحول مثبت رهنمون نماید. این گرانیگاه نقطه ای است که باید خواست های های معلمان را با اراده حکومت پیوند زند و واسطه ای برای دردهای معلمان ، مدارس و آموزش و پرورش باشد .
با جمع بندی مشکلات و تبدیل مشکل به مسئله ، راهکار ارائه دهد و بتواند برای تحقق راهکارها پشتوانه معلمان را بسیج نماید . این گرانیگاه سیاست است که توان جمع زدن بین عرصه های تخصصی آموزش و پرورش ، معضلات و دردهای موجود و کنشگران و حوزه های عمومی و سیاسی را برخوردار است .
سیاست ورزی برای تحول خواهی در اصل 43 قانون اساسی مورد تاکید قرار گرفته است .بر اساس اصل فوق تنظیم شکل و برنامه و محتوای برنامهکاری باید به ترتیبی باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در راهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد.
سیاست ورزی در آموزش و پرورش به معنای تلاش برای تحول مثبت در این دستگاه با شرکت فعال و همه جانیه کنشگران این عرصه براساس مهارت و خلاقیت است . این سیاست ورزی بر مبنای تعریفی است که که برخی از اندیشمندان معاصر از سیاست ارئه داده اند که هر رابطه اجتماعی را یک رابطه قدرت و یک نوع فعالیت سیاسی می دانند و بنابراین نه تنها نهاد های رسمی سیاسی که هر نوع فعالیت برای تاثیرگذاری در جامعه را در برمی گیرد . (عبدالرحمان عالم ، بنیادهای علم سیاست ،تهران ، نشر نی ،1388،چ 20 ، ص149) این تعریف سیاست ورزی حتی شامل افرادی که خود را غیرسیاسی معرفی می کنند نیز می شود.
اسناد بالادستی در آموزش و پرورش که در برپایی نظامی مطلوب تربیتی خویش می باشند یک نظم سیاسی را تشکیل می دهند که سعی دارد شبکه ای از قدرت و دانش مطلوب خویش را ارئه دهد . مقاومت تربیت شوندگان در برابر مطلوب های اسناد فوق نیز یک رفتار سیاسی است .
تلاش تشکل های فرهنگیان برای تصرف پست های اداری رفتار سیاسی است و فعالیت تشکل های صنفی برای تئوریزه کردن مشکلات معیشتی و صنفی و ایجاد موج از طریق اعتصاب نیز رفتار سیاسی محسوب می گردد .
رفتار قاطبه معلمان که تلاش دارند نارضایتی خود را به شکل های متفاوت نشان دهند نیز تلاشی برای تاثیرگذار ی و یک رفتار سیاسی محسوب می گردد.
جریان های مالی قدرتمندی که درقالب موسسات کنکور و کمک آموزشی و مدارس غیردولتی نبض اقتصاد آموزش وپرورش را در اختیار گرفته اند و آموزش و پرورش را تبدیل به یک بازار نموده اند رفتاری سیاسی می باشد.
رفتار بخش اداری و حرفه ای وزارت آموزش و پرورش که تلاش دارد تا از طریق راهکارها و دستورالعمل هایی مانند مدرسه محوری و ساماندهی مدیریت مدارس و مانند این ها به ارتقای حرفه ای شدن آموزش و پرورش کمک نماید رفتاری سیاسی برای تاثیرگذاری بر یک نهاد حرفه ای می باشد . رفتار برخی معلمان برای حضور در انتخابات و استفاده از پیروزی در انتخابات برای تصدی پست های آموزش و پرورش رفتاری سیاسی است .
برخی رفتارهای سیاسی حوزه آموزش و پرورش جنبه ی اقتصادی و منفعت طلبانه دارد ولی برخی دیگر با تحول خواهی در آموزش و پرورش ابراز می شوند .
جریان های سیاسی در آموزش و پرورش که در قالب تشکل های سیاسی معلمان اعم از اصلاح طلب یا اصول گرا و شاخه های فرهنگیان فعالیت می کنند مدعی تحول در آموزش و پرورش هستند رویکرد تحول خواهانه دارند ولی در مرحله عمل عمده تلاش آن ها جهت کسب پست و مقام برای اعضایشان می شود و رویکری کاملا پست محور به تحولات آموزش و پرورش دارند . تشکل های سیاسی فوق در بیشتر موارد دیدگاه خاص و متفاوتی را در مورد مسائل اساسی آموزش و پرورش بیان نمی نمایند و برنامه ای ارائه نمی دهند . نباید منکر تلاش تشکل ها شد ولی نقدی که امروز بیشتر بر عملکرد آن ها می شود دراین جا مورد توجه قرار گرفته است . مدیران تشکل ها نیز در دروان تصدی خود رفتار متفاوتی که نشان دهنده نگاه خاص یک تشکل به آموزش و پرورش باشد بروز نمی دهند .
تفاوت عمده گفتمان های اصلاح طلب و اصول گرا و اعتدال گرا در آموزش و پرورش در مورد افرادی است که در مدیریت به کار می گیرند . رویکرد اصلاح گرایانه تشکل های اصلاح طلب که در ابتدای دولت یازدهم خوش می درخشید با محدود کردن خود به پست و مقام موجب کاهش و تخریب سرمایه اجتماعی آن ها شد. در بین تشکل های اصولگرای فرهنگیان نیز به جز حضور در جلسات مقامات عالی رتبه و تلاش برای فعالیت در چارچوب جبهه اصولگرایان فعالتی مشاهده نمی شود . سیاست فقط دور یک میز نشستن و گفت و گو کردن برای تفاهم نیست. وقتی اختلاف نظرهای اساسی وجود نداشته باشد توافق های بزرگ به وجود نمی آید .
رویکرد دیگر رویکرد انتقادی به آموزش و پرورش است که در برخی سایت ها و فعالان مستقل مشاهده می شود که می کوشد نگاه تخصصی به آموزش و پرورش داشته باشد هرچند فقدان حوزه عمومی و سوء تفاهم ها مانع از شکل گیری جریان وسیع منتقدان مستقل می شود و این جریان آن چنان پراکنده است که توان تاثیرگذاری ندارد .
رویکرد تحول خواهانه دیگری نیز که در عرصه آموزش و پرورش مشاهده می شود رویکرد فعالان صنفی است که بیشتر به دنبال معیشت محوری و اعتراض به شرایط موجود برای تغیر شرایط اقتصادی و معیشتی می باشند . هرچند این افراد خود را غیر سیاسی می دانند ولی در حال حاضر و در جامعه ای با ویژگی های ایرانی نیز حوزه ای غیر سیاسی نداریم . این رویکرد در بسیاری از موارد دچار چالش با نهادهای خاص می شوند و عده ای از اعضای آن طعم زندان و تبعید و مانند این ها را چشیده اند و این تشکل ها به دلیل بالا بودن هزینه های فعالیت شان محدود شده اند ولی درمواردی که فضای بازی وجود دارد بیانیه اعتصاب آن ها مورد توجه خیل وسیعی از معلمان قرار می گیرد .
رویکرد تحول خواهانه دیگر رویکرد قاطبه معلمان است که در برخی بزنگاه های مهم سیاسی نقش آفرینی کرده اند و به دلیل وضعیت معیشت خود معترضند ولی یا از وجود تشکل های اصلاح طلب و اصولگرای معلمان بی خبرند یابه آنان بی میل می باشند و یا از هر نوع فعایت سیاسی رویگردانند ولی با روند اعتصاب ها همراهی دارند . این قشر وسیع از توان تاثیرگذااری بالا در عرصه سیاسی برخوردارند و کمتر مطالعه عمیقی در مورد تاثیرگذری آن ها دربزنگاه های مهم مانند انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و روی کار آمدن دولت های مختلف صورت گرفته است .
درحال حاضر بی وفایی دولت ها در مورد عمل به وعده هایشان موجب دلسردی آن ها شده است .
چهار رویکرد متفاوت فوق به تحول خواهی در عرصه آموزش و پرورش را می توان به ترتیب زیر خلاصه نمود:
هرچهار رویکرد فوق با معضل روبه رو هستند.
در رویکرد سیاسی سرمایه اجتماعی آسیب دیده است و پست محوری مانع از شکل گیری تشکل های تاثیرگذار شده است . سیاست ورزی تحول خواهانه باید برنامه مدون برای حرفه ای شدن مدیریت در آموزش و پرورش برای جلوگیری از دخالت نهادهای دیگر در نصب و عزل ها داشته باشد و از حق حرفه ای بودن معلمی دفاع نماید .
رویکرد انتقادی به دلیل پراکندگی و اختلاف نظرها توان تاثیرگذاری ندارد .
در رویکرد صنفی به دلیل بالا بودن هزینه فعالیت با محدودیت شدید روبه رو است و قاطبه معلمان به دلیل پرهیز از متشکل شدن و فعالیت های پیگیر دستاورد ثابتی ندارند .در بسیاری از موارد هر چهار رویکرد فوق نگاه جامعی به آموزش و پرورش ندارند و یا درک درستی از جایگاه آموزش و پرورش در عرصه سیاسی ارائه نمی دهند . برنامه های شفاف و منسجمی برای تحول در آموزش و پرورش کمتر مشاهده می شود و تلاش کمی برای حل مهم ترین موضوعات آموزش و پرورش از جمله آسیب دیدن جایگاه حرفه ای آموزش و پرورش دیده می شود . تشکل ها گرفتار باند بازی و حامی پروری هستند و قاطبه معلمان نیز از متشکل شدن هراس دارند یا پرهیز می نمایند . منافع باندی یا گروهی بر منافع آموزش و پرورش و منافع ملی ترجیح داده می شود و با یک فضای عمومی نقد و گفت و گو در عرصه آموزش و پرورش روبه رو نیستیم .
با نقد چهاررویکرد فوق ، ویژگی های الگوی سیاست ورزی تحول خواهانه در آموزش پرورش به شرح زیر قابل ترسیم است:
1- جامع نگری به آموزش و پرورش :
آموزش و پرورش هم یک فرایند است که بخشی از آن در چارچوب مدرسه صورت می گیرد و هم یک دستگاه بوروکراتیک وسیع به نام وزارت آموزش و پرورش وجود دارد که به اداره این فرآیند تا سطح استان ها و مناطق مشغول است .محتوای آموزشی نیز ضلع سوم این مثلث است . سیاست ورزی برای تحول خواهی بدون توجه به هر سه ضلع و داشتن دیدگاه و برنامه مشخص و منسجم در مورد آن ها بی معنا است .
2- فهم جایگاه آموزش و پرورش در عرصه سیاست در ایران :
از ابتدای تاسیس دولت کنونی بحث تشکیل سازمان نظام معلمی به صورت مستمر پیگیری شده است و منجر به تهیه طرحی شد که فعلا مسکوت باقی مانده است . پاسخ به چرایی مسکوت گذاشتن این طرح به فهم جایگاه آموزش و پرورش در سپهر سیاسی ایران کمک می کند . فرایند آموزش و پرورش یک نهاد تولید و بازتولید قدرت محسوب می گردد همه دولت ها می کوشند اختیار آن را در دست داشته باشند تا بتوانند شهروندان مطلوب خود را از طریق آموزش و پرورش تربیت نمایند.
از سوی دیگر بوروکراسی آموزش و پرورش بخشی مهم و تاثیرگذار از دولت است که عمده هزینه آن از طرف دولت پرداخت می شود و بزرگترین دستگاه دولتی می باشد. به صورت طبیعی حاکمیت و دولت با توجه به عوامل فوق و مسائل ایدئولوژیک نگاه خاصی به آموزش و پرورش دارد .موقعیت کشور در شرایط بین اللملی فعلی و مسائل مربوط به امنیت ملی هم بر این حساسیت می افزاید.
درک جایگاه خیل وسیع معلمان بادر نظر گرفتن موارد فوق و حساسیت به اینکه نهادی موازی با دولت در آموزش و پرورش دخالت موثر داشته باشد مهم ترین عامل مسکوت ماندن طرح سازمان نظام معلمی است .سیاست ورزی تحول خواه در آموزش و پرورش نمی تواند بدون درک جایگاه آموزش و پرورش در عرصه سیاست گام موثری بردارد. درک جایگاه آموزش و پرورش در عرصه سیاست موجب اتخاذ راهکارهای خلاقانه ای می شود که هزینه فعالیت سیاسی را کاهش دهد و زمینه عمومی تر شدن سیاست ورزی را فراهم آورد . سیاست ورزی در آموزش و پرورش به معنای تلاش برای تحول مثبت در این دستگاه با شرکت فعال و همه جانیه کنشگران این عرصه براساس مهارت و خلاقیت است .
3- شفافیت و برنامه محوری برای وحدت و کثرت :
سیاست زمانی به وجود می آید که میدانی برای اختلاف نظر بین عقاید و برنامه های مختلف وجود داشته باشد. . شانتال موفه (نظریه پرداز سیاسی) در کتاب (( درباره امر سیاسی )) به نکته مهمی اشاره می کند:
« من با صراحت بین امر سیاسی و سیاست تمایز قائل می شود . منظور من از امر سیاسی ، بعد تخاصم (آنتاگونیسم )است که به نظرم عنصر قوام بخش جوامع بشری است درحالی که سیاست مجموعه ای ازکردارها و نهادها است که از طریق آن نظم ایجاد می شود .همزیستی بشر در زمینه تضادی سازمان می یابد که امر سیاسی فراهم می آورد . » (شانتال موفه ، درباره امرسیاسی ،ترجمه منصورانصاری ،1391 ف رخ داد نو)
بدون بیان شفاف برنامه های متنوع و وجود تنوع در دیدگاه های موجود عرصه سیاست ورزی به وجود نمی آید که بتوانند بر سر وحد برای تحول به توافق برسند ؛ جریان ها و تشکل های مختلف باید شفاف و صریح برنامه های خود را در عرصه آموزش و پرورش بیان کنند و از تخاصم و اختلاف نظرهای مهم دراین زمینه استقبال نمایند تا سیاست ورزی و تحول خواهی در آموزش و پرورش پدید آید . سیاست فقط دور یک میز نشستن و گفت و گو کردن برای تفاهم نیست. وقتی اختلاف نظرهای اساسی وجود نداشته باشد توافق های بزرگ به وجود نمی آید .
4- حرفه ای بودن آموزش و پرورش :
آموزش و پرورش یک نهاد حرفه ای است .از تدریس در مدرسه ، مدیریت مدرسه و مدیریت مناطق و ادارات و ادارات کل آموزش و پرورش تا تهیه و تنظیم کتب و محتوای آموزشی فعالیت های حرفه ای می شوند و تا زمانی که حرفه ای بودن آنها به رسمیت شناخته نشود امیدی به اوضاع آموزش و پرورش نخواهد بود . سیاست ورزی در آموزش و پرورش می تواند مهم ترین دغدغه خود را حرفه ای شدن اجزای آموزش و پرورش برای تحول در آن قرار دهد .
سیاست ورزی تحول خواهانه باید برنامه مدون برای حرفه ای شدن مدیریت در آموزش و پرورش برای جلوگیری از دخالت نهادهای دیگر در نصب و عزل ها داشته باشد و از حق حرفه ای بودن معلمی دفاع نماید .
5- تشکل محوری به جای باند بازی و حامی پروری :
سیاست ورزی در آموزش و پرورش نمی تواند در قالب های فردگرایانه رشد کند و به تحول خواهی برسد . تشکل ها اگر از باند بازی و حامی پروری گذر کنند می توانند مهم ترین سنگر تحول خواهی باشند و این گذر جز در سایه اقبال گسترده معلمان به متشکل شدن پدید نمی آید . لزومی به حضور در تشکل های موجود نیست. ، حضور تشکل های جدید با برنامه ها و روش های نوین به نوسازی تشکل های موجود کمک می کند و فضا را برای رقابت و مشارکت گسترده تر فراهم آورد و به نقد متقابل می انجامد . باند بازی و حامی پروری دو آسیب جدید در عرصه سیاست ورزی امروز آموزش و پرورش می باشند و تشکل های فرهنگیان نیز درگیر آن می باشند . تشکل گریزی بین معلمان نیز فضا را برای باند بازی و حامی پروری گشوده است .
6- در نظر گرفتن سلسله منافع :
سیاست ورزی برای تحول خواهی در آموزش وپرورش منوط به فهم به سلسله منافع است . مهم ترین منفعت موجود در کشور منافع ملی و بعد از آن منافع دستگاه آموزش و پروش برای نیل به وظایف خود و ارتقای کیفی و کمی آموزش و ترتبیت در چارچوب منافع ملی است و سایر منافع گروهی و باندی باید در چارچوب این منافع باز تعریف شوند .سیاست ورزی تحول خواه باید به نقد و بررسی جدید هرنوع منفعت طلبی خلاف منافع ملی و منافع کلان آموزش و پرورش که منافع معلمان نیز در چارچوب آن محسوب می گردد بپردازد.
7- فضیلت نقد در فضای عمومی :
یکی از مهم ترین معضلات امروز آموزش و پرورش فقدان حوزه عمومی فراگیر است . تشکل ها ، سایت ها، کانال ها و محافل متفاوتی در زمینه آموزش و پرورش فعالیت می کنند ولی حوزه عمومی فراگیر که مسائل آموزش و پرورش در آن به صورت جدی و فراگیر مورد نقد قرار گیرد وجود ندارد و کنشگران این عرصه نیز تلاشی برای شکل گیری آن نمی کنند. سیاست ورزی برای تحول خواهی با فضیلت دانستن نقد و تاکید بر شکل گیری حوزه عمومی زمینه رشد و توسعه آموزش و پرورش را فراهم می آورد .
در وزارتخانه ای که بزرگترین وزارت خانه دولت و وسیع ترین دستگاه دولت محسوب می گردد، سیاست ورزی و تحول خواه بودن سخت و دشوار ولی لازم و ضروری می باشد .
وجود هسته های سخت سنتی که در قالب تشکل ها و تفکرات متفاوت و گاه با چهره ای تحول خواه حضور دارند مهم ترین مانع برای سیاست ورزی تحول خواه می باشد .
بخش زیادی از معلمان منفعلانه با مقوله سیاست ورزی برای تحول خواهی برخورد می کنند و تشکل های معلمان نیز از حصار سخت تصورهای خود خارج نمی شوند .
در آموزش و پرورش حوزه ای خارج از سیاست نداریم و برای حل بحران های آن نیز چاره ای جز عبوراز زمین سنگلاخ سیاست نیست .
ترسیم الگوی سیاست ورزی تحول خواهانه به عنوان یک پیشنهاد برای گفت و گو و خروج از شرایط موجود است و خود می تواند زمینه نقد و بررسی های جدی را فراهم آورد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
وقایع اخیر در ارتباط با ابلاغ اجرائیه ی حبس « نجات بهرامی » معلم ، روزنامه نگار و معاون پیشین رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و نیز حکم اخراج « محمد حبیبی » معلم و فعال صنفی که در حال حاضر در زندان به سر می برد موجب شد تا برخی از فعالان و کنش گران حوزه رسانه آموزش و پرورش با صدور بیانیه ای ضمن اعتراض به این احکام خواهان اقدام مسئولان برای ممانعت از اجرای چنین احکامی شوند .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .
فخرآفاق پارسا وقتی در ابتدای سده معاصر نشریه ای با مشی دفاع از حقوق زنان با عنوان "جهان زنان" منتشر و در ادامه با مقالاتی در همین راستا غوغایی بر پا کرد، نمی دانست که در میانه همین سده نام دختر او به عنوان نخستین وزیر زن در تاریخ ایران ثبت خواهد شد.
اواخر دوران قاجار و پس از دمیدن روح ِ عدالت خواهی و آزادی طلبی در میان مردم ایران ظل ِ حکومت قانون به واسطه ی جنبش مشروطه خواهی، رونق فعالیتهای مطبوعاتی سبب شد تا فرخ آفاق پارسا نیز به همراه همسر خود فرخ دین پارسا اقدام به انتشار نشریه ای نماید که مباحثی درباره حقوق زنان را در ایران ِ در آستانه ی تجدد مطرح نماید.
جدال و جنجالی که درباره مسئله ی تحصیل زنان در مدرسه های جدید در دهه های منتهی به همان دوران در ایران ایجاد شده و باعث خشم و خروش بخشی از روحانیون سرشناس همچون شیخ فضل الله نوری شده بود، در ابتدای سده ی جدید اگرچه تا حدودی فروکش کرده بود اما هنوز به مثابه آتشی زیر خاکستر ِ جامعه ایرانی وجود داشت.
و بر همین اساس بود که انتشار مقالاتی پیرامون "ضرورت تحصیل دختران" و " ضرورت بازنگری در قانون ازدواج" در "جهان زنان" توسط فخرآفاق پارسا، باعث توقیف این مجله و تبعید مدیرمسئول آن شد. می توان با بسیاری از نظرات فرخ رو پارسا درباره مسائل مختلف حتی در عرصه "حقوق زنان" مرافقت و موافقت نداشت، و پر واضح است که این گونه مشی لزوما به معنی تایید مشی امثال شیخ صادق خلخالی نخواهد بود، اما آنجا و آنگاه که طرف ِ نخست ماجرا با توسل به "قدرت سیاسی" و تمسک به "تفسیری از شریعت"، طرف ِ دوم ماجرا را با اتهاماتی آنگونه بی اساس و بی استناد تیرباران می کند، بدون تردید بازهم در این شرایط تنها به تخطئه طرف دوم ماجرا پرداختن، هیچ معنا و مبنایی جز تایید مشی طرف نخست نخواهد داشت.
حدود سه دهه پس از آن بود که فرخ رو پارسا در حالی از دانشگاه تهران در رشته پزشکی فارغ التحصیل می شد که فعالیتهای مادرش در راستای حقوق زنان پس از توقیف "جهان زنان" در "انجمن نسوان وطنخواه" با همکاری کسانی چون محترم اسکندری و صدیقه دولت آبادی و ... و در سنگرهای دیگری در همین عرصه به گونه ای ادامه پیدا کرده بود که فارغ التحصیلی زنانی چون فرخ رو پارسا از دانشگاه از ثمرات آن گونه فعالیتها بشمار می رفت.
فرخ رو پارسا پس از آن بود که با راهیابی به "وزارت فرهنگ" اقدام به انجام فعالیتهایی نظام مند از جمله تشکیل "انجمن بانوان فرهنگی" برای دبیرستانهای دخترانه کرد، تا حدود یک دهه پس از آن نام او به عنوان نخستین مدیرکل زن در ایران ثبت شود.
حضور او در جایگاه "مدیرکل دبیرخانه دانشگاه ملی ایران" البته که با مخالفتها و عداوتهای بسیار همراه شد، اما ابتدای دهه 40 بود و حکومت پهلوی دوم در شرایطی قرار داشت که لزوم انجام برخی از "اصلاحات سیاسی – اجتماعی" را به علل و دلایل فراوان ناگزیر می پنداشت.
ایجاد تشکیلاتی تحت عنوان "کانون مترقی" در همان دوران با حضور برخی از فارغ التحصیلان مجامع علمی امریکا و اروپا که به ایران بازگشته و سودای پیشرفت در سر داشتند، باعث شد تا حضور برخی از زنان در این تشکیلات نیز به عنوان ضرورتی مهم مطرح شود.
بنیانگذاران "کانون مترقی" یعنی کسانی چون ؛ حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا، فتح الله ستوده، ضیاالدین شادمان، باقر عاملی، سیف الله وحیدنیا و ... در همین راستا بود که زمینه را برای حضور زنان تحصیل کرده ای در این تشکیلات فراهم کردند از جمله ؛ فرخ رو پارسا، مهرانگیز دولتشاهی، نیره ابتهاج، هاجر تربیت، شوکت الملک جهانبانی و ...
"کانون مترقی" در سال 1342 با بدل شدن به "حزب ایران نوین"، به عنوان یکی از ستونهای مهم سازماندهی فضای سیاسی جدید کشور فعالیت خود را برای راهیابی به پارلمان آغاز کرد و در انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی - که بی گمان یکی از جنجالی ترین ادوار مجلس در تاریخ ایران بشمار می رود – توانست با کسب اکثریت، نام خود را به عنوان یکی از احزاب مهم ایران مطرح نماید.در همین دوره بود که برای نخستین بار چندین نماینده زن نیز به مجلس شورای ملی راه یافتند که همگی از اعضای "حزب ایران نوین" بودند؛ فرخ رو پارسا، مهرانگیز دولتشاهی، هاجر تربیت، شوکت الملک جهانبانی، نیره ابتهاج و نزهت نفیسی.حضور زنان به عنوان نماینده در ادوار آینده ی مجلس شورای ملی نیز به گونه ای افزایش یافت که در دوره 22 تعداد نمایندگان زن به 7 نفر، در دوره 23 تعداد نمایندگان زن به 18 نفر و در دوره 24 تعداد نمایندگان زن به 20 نفر رسید.اما در نیمه دوم همین دهه بود که هویدا در جایگاه نخست وزیر در اقدامی تاریخی وزارت آموزش و پرورش ایران را به یک زن سپرد.اقدامی که بدون تردید نه تنها او و حکومت بلکه نخستین وزیر زن در ایران را از جانب بسیاری از نیروهای مذهبی و سنتی و حتی نیروهای چپ ِ مخالف ِ حکومت مورد انتقاد و حمله قرار می داد.و البته که در عمل نیز چنین شد تا در نمونه ای آشکار 11 سال پس از آن، همین نخستین وزیر زن ایران در برابر جوخه ی اعدام انقلابیون قرار گرفت و تیرباران شد.
فرخ رو پارسا آنجا و آنگاه که در 1347 به عنوان نخستین وزیر زن در تاریخ ایران راهی وزارت آموزش و پرورش می شد، کوله باری تاریخی از فعالیتهای زنان در راستای دستیابی به حقوق ابتدایی سرکوب شده خود در جامعه ایرانی را بر دوش داشت که بر آن بود تا با ایجاد تغییراتی در نظام آموزشی به ایجاد و تقویت مبانی دستیابی به آن حقوق بپردازد.
کوشش های او در این راستا حدود یک دهه بعد بود که با تفسیری ایدئولوژیک بر اساس دریافتهایی مبتنی بر سیاست در عرصه دیانت به گونه ای تفسیر شد که چنین حکمی توسط "دادگاه انقلاب اسلامی" در پی داشت ؛ " به جرم حیف و میل و غارت بیتالمال و اشاعه فساد و فحشاء در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمتهای مهم وزارتی و ترتیب دادن اردوگاههای اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی، از ائمه کفر و ضلال و از مصادیق روشن مفسدین فیالارض تشخیص داده و مطابق نص صریح قرآن محکوم به اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول می شود".
کیفرخواست دادستان ِ "دادگاه انقلاب اسلامی" که موجب صدور چنین حکمی برای فرخ رو پارسا شده بود، در نوع خود حیرت انگیز بود، به گونه ای که مبنای این کیفرخواست مجموعه ای از شکایات بود از این قبیل ؛
شکایت شریفزاده مبنی بر اینکه متهم با استفاده از موقعیت پست خود باعث انحلال مدرسه وی شده...
شکایت و اعلام جرم عبدالعلی نجفی حاکی از سوءاستفاده و فساد در آموزش و پرورش و دادن رشوه به خبرنگاران سرسپرده رژیم منفور پهلوی جهت تبلیغ کاذب و دروغی...
شکایت حیدر عرفانی که متهمه سبب تبعید وی گردیده و موجب سرگردانی خود و عائلهاش شده و گزارشی حاکی از اینکه متهمه چندین میلیون تومان سوءاستفاده نموده و وزارت آموزش و پرورش را وابسته به فرهنگ استعماری آمریکا کرده...
اعلام جرم آقای محمد عزیزی که بدون جهت و به علت ضد مردمی نامبرده را بازنشسته نموده و باعث ضرر و زیان مادی و معنوی وی شده است...
شکایت مجتبی مدرس تهرانی از متهمه که در زمان وزارت خود مدرسه وی را منحل نموده و باعث آبروریزی مشارالیه شده و منجر به ضرر و زیان زیادی گردیده است...
شکایت بانو زهرا عباسپور دائر به اینکه همسر مشارالیه فراش مدرسه رضا پهلوی بوده، چون به هویدا معدوم در زمان ورود به مدرسه اعتنا نکرده او را از کار برکنار نموده و به همین جهت زندگانی آنها در هم ریخته شده و به آنها ضرر و زیان فوقالعاده وارد گردیده است... کوشش های او در این راستا حدود یک دهه بعد بود که با تفسیری ایدئولوژیک بر اساس دریافتهایی مبتنی بر سیاست در عرصه دیانت به گونه ای تفسیر شد که چنین حکمی توسط "دادگاه انقلاب اسلامی" در پی داشت
شکایت خانم اختر علی اسحاب حاکی از اینکه فرخرو پارسا وزیر نالایقی بوده و به همین جهت معاونین و زیردستان او سوءاستفاده کرده و نارضایتی مردم و فرهنگیان را فراهم نموده و بین آنها تفرقه انداخته است...
گزارشی از ساواک منحله مبنی بر جلسه هفتگی گروهی از اعضاء حزب مردم، دائر بر اینکه مشارالیه سوء استفاده از مقام خود نموده و مقادیری فرش نفیس با بودجه دولت خریده و آنها را به منزل خود برده است و نظر به اینکه متهمه با استفاده بودجه دولتی خود همیشه با فرزندان خود در خارج صحبت و مکالمه میکرده است...
در ادامه جلسه محاکمه فرخ رو پارسا در "دادگاه انقلاب اسلامی" کار به اتهام "مسلمان نبودن" می رسد که پاسخ فرخ رو پارسا در این زمینه چنین است که ؛ " من باید بگویم که مسلمان هستم و شیعه به دنیا آمدهام و انشاءالله شیعه از دنیا خواهم رفت".
در ادامه اتهام دیگر بر علیه فرخ رو پارسا چنین مطرح می شود ؛ "ارتباط نامشروع با رئیس دفترش".در شرایطی که "دادگاه انقلاب اسلامی" هیچ گونه شواهد و مستنداتی درباره ی این اتهام ارائه نمی کند، بازهم این فرخ رو پارسا است که این گونه به دفاع از خود می پردازد ؛ " باید بگویم که به قرآن مجید سوگند میخورم که هیچگونه روابطی به جز روابط اداری بین ما حاکم نبوده است".
این گونه اتهامات البته در شرایطی در این دادگاه مطرح می شد که فرخ رو پارسا مشخصا با اشاره به نام برخی از روحانیون شناخته شده در نظام جمهوری اسلامی می گفت ؛ " از کسانی امثال دکتر محمدجواد باهنر و آیتالله برقعی دعوت به عمل آمد که در تهیه و ترجمه دروس تعلیمات دینی و قرآن با این وزارتخانه همکاری به عمل آورند و کتابهای لازم را تهیه نمایند".
"مخالفت با حجاب زنان" اتهام دیگری بود که این دادگاه در 9 جلسه محاکمه ی فرخ رو پارسا بر علیه او مطرح کرد و پاسخی این گونه از جانب وزیر آموزش و پرورش سابق در پی داشت ؛ "سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد به این صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان گفتم که حجاب نباید مانع فعالیتهای اجتماعی زنان گردد. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیتهای ورزشی اصلاً شرکت نمیکردند. من در تمام بخشنامههای خود زنان را به پوشیدن لباسهای سنگین و با حجاب دعوت میکردم".
با این همه "دادگاه انقلاب اسلامی" در حالی حکم اعدام فرخ رو پارسا را صادر کرد که نیمه شب 18 اردیبهشت 1358 نخستین وزیر زن در تاریخ ایران،همراه با دو زن دیگر که در "شهر نو" دستگیر شده بودند، تیرباران شد.
شیخ صادق خلخالی در اردیبهشت 1358 مجموعه ای از اتهامات بر علیه فرخ رو پارسا مطرح کرد که امروز در چهلمین سالگرد اعدام پارسا سزاست تا بسیارانی که دلی در گرو "انقلاب اسلامی" داشته و دارند به اعلام نظر و موضع درباره صحت آن اتهامات و حتی نسبت و تناسب آن اتهامات با تیرباران یک زن در مقام وزیر آموزش و پرورش ایران بپردازند.
فرخ رو پارسا -همچون مادرش- به عنوان یکی از چهره های مطرح و تاثیرگذار در عرصه "حقوق زنان" در تبعید زاده شد و با اعدام به تاریخ پیوست، در میانه ی این مسیر بود که نام خود را به عنوان نخستین وزیر زن در تاریخ ایران ثبت کرد و در سوی دیگر ماجرا نیز کسانی چون شیخ صادق خلخالی به واسطه ی "دادگاه انقلاب اسلامی" نام خود را در تاریخ به عنوان تیرباران کننده ی نخستین وزیر زن در همین تاریخ ثبت کردند.
آنچه لزوم اعلام نظر و موضع گیری هواداران و پیروان "انقلاب اسلامی" در رابطه با اعدام فرخ رو پارسا پس از 40 سال را دارای اهمیت مضاعف می نماید، این نکته است که ؛ باید ادامه دهنده ی مسیر شیخ صادق خلخالی بود و یا ادامه دهنده مسیر فرخ رو پارسا؟
اگر در پی پاسخی برجسته و شفاف برای این پرسش هستید به مشی و سرنوشت ِ دختر همان شیخ صادق خلخالی بنگرید که امروز با تغییر "نام خانوادگی" خود، به نام "فاطمه صادقی" به عنوان یکی از فعالین در عرصه "حقوق زنان" گام در مسیر فرخ رو پارسا نهاده است.
می توان با بسیاری از نظرات فرخ رو پارسا درباره مسائل مختلف حتی در عرصه "حقوق زنان" مرافقت و موافقت نداشت، و پر واضح است که این گونه مشی لزوما به معنی تایید مشی امثال شیخ صادق خلخالی نخواهد بود، اما آنجا و آنگاه که طرف ِ نخست ماجرا با توسل به "قدرت سیاسی" و تمسک به "تفسیری از شریعت"، طرف ِ دوم ماجرا را با اتهاماتی آنگونه بی اساس و بی استناد تیرباران می کند، بدون تردید بازهم در این شرایط تنها به تخطئه طرف دوم ماجرا پرداختن، هیچ معنا و مبنایی جز تایید مشی طرف نخست نخواهد داشت.
گویند فردی قصد خواندن نماز صبح در مسجد کرد، وضو ساخت و به سمت مسجد راه افتاد. بین راه شیطان را دید. شیطان از او پرسید برای چه نماز می گزاری؟ بحث با شیطان به قصد زمین زدن و پوزه اش را به خاک مالیدن، آن قدر طول کشید که آفتاب برآمد و نمازش قضا شد.
من معلم متوسطه دوم - رشته انسانی هستم و معمولا سال دوازدهم انسانی (کنکور) درس می دهم. در سال تحصیلی جاری کرونا فرصت اتمام دروس را به ما نداد و تدریسمان ابتر ماند.
نکته ای که می خواهم شما را نیز در تامل در آن با خود شریک کنم مربوط است به کتاب جامعه شناسی 3 که در راستای اسلامی شدن علوم انسانی و زیر نظر اساتید حوزه نگاشته شده است.
کتاب ده درس دارد و چینش مطالب کتاب به گونه ای است که هشت درس اول آن در حکم مقدمه ای برای رسیدن به دو درس آخر محسوب می شود تا در آن دو درس آخر به علوم اجتماعی اسلامی رسیده و پرچم فقه شیعه را به عنوان زیر مجموعه اصلی علوم اجتماعی اسلامی در بالاترین نقطه به اهتزاز در آورد.
در هشت درس مقدماتی، ضمن آشنایی با جامعه شناسی پوزیتیویستی، تفسیر گرا و انتقادی، اشکالاتشان بر آفتاب افکنده شده و با فتیله پیچ کردنشان شرایط آماده می شود تا در دو درس آخر کتاب، جامعه شناسی بی نقص، رهایی بخش و کارگشای اسلامی بر صدر نشیند و قدر بیند.
اما و صد حیف که کرونا این داستان را نیمه تمام گذاشت و میوه هایی که قرار بود چیده شود بالای درخت رها شد!
برای تقریب به ذهن کار ما شده مانند کلمه لا اله الالله که هدف رسیدن به الله است ولی برای رسیدن به الله باید از مسیر نفی اله ها گذشت و کتاب هم این قصد را داشت که نشد! و در نفی اله ها ماند و ماند.....
آیا ناتمام ماندن قصه درس ها در آموزش و پرورش شبیه تجربه زیسته حکومت در چهار دهه گذشته نیست؟ شاید دولت جمهوری اسلامی نیز آن قدر درگیر به خاک مالیدن دماغ استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا شده است که فقر، فساد، تبعیض در جامعه را فراموش کرده و متوجه نیست جامعه دارد می میرد!! در این صورت پیروزی احتمالی ما در آینده نیز ،دردی را دوا نخواهد کرد.
گویند فرماندهی پس از پیروزی در یک جنگ پرکشته این گونه نوشت؛
اگر یک بار دیگر پیروز شویم، نابود خواهیم شد....
برای فلسفی شدن بحث، نکته ام را با یک رباعی منسوب به خیام تمام می کنم . ظاهرا در رباعی هم هدف مصرع انتهایی است و بقیه مقدمه!
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش
کو کوزه گر وکوزه خر و کوزه فروش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید