گروه گزارش/

یک روز در وزارت آموزش و پرورش سه نشست رسانه ای پشت سرهم به صورت " حضوری " برگزار می کنند اما بعدا این نشست ها بدون دلیل و به بهانه " کرونا " تعطیل می شود و فرد و یا نهادی هم در این موارد پاسخ گو نیست .
« صدای معلم » در گزارش های پیشین خود انتقاداتی بر ماهیت و عملکرد " ستاد ملی مقابله با کرونا " وارد کرده است . پرسش این است که آیا مسئولان ستادی و اداری این وزارتخانه از مواجهه حضوری و چالشی با خبرنگاران و رسانه های مستقل و منتقد ترس دارند و با برگزاری نشست های مجازی که کیفیت و کارایی ندارند ؛ هدف شان فقط رفع تکلیف و ماستمالی کردن امور است ؟
استدلال این رسانه آن است با توجه به اصول مندرج در قانون اساسی ، این ستاد مدت هاست که وارد حوزه " تقنین " شده و در ریل قانون گذاری قرار گرفته است و این امری خلاف قانون اساسی است ؛ موضوعی که در مورد همه " نهادهای موازی " در کشور صادق است و متاسفانه به امری عادی تبدیل شده و حساسیت و انتقاد کم تر کسی را بر می انگیزد .
ضمن آن که این نهادهای موازی خود موجب اتلاف منابع و سرمایه شده و مانع تحرک ، خلاقیت و پویایی سیستم شده و پاسخ گویی و مسئولیت پذیری را در آن بی معنا می کنند و موجب سردرگمی و سلب اعتماد عمومی و از بین رفتن سرمایه های اجتماعی می شوند .
با این حال کم تر مقام و مسئولی است که حتی به مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا عمل کند و یا آن که مطابق سلیقه و میل خود آن را اجرا نکند .
پیش تر بیان شد :

« طبق مصوبه چهل و چهارمین جلسه ستاد ملی مدیریت کرونا در ۲۴ آبان ۹۹، برگزاری جلسات در شهرهای قرمز تا سقف ۱۵ نفر با رعایت بقیه پروتکل های مربوطه مجاز است » . این در حالی است که شهری مانند تهران از قول مسئولان و مقامات مدت هاست از وضعیت قرمز خارج شده است .
در حال حاضر ، نشست های ستادی و اداری در وزارت آموزش و پرورش به صورت " حضوری " در حال اجراست و آخرین آن مربوط به نشست شورای سیاست گذاری ستاد همکاریهای آموزش و پرورش و حوزههای علمیه به تاریخ هفتم دی ماه است . ( این جا )

پرسش « صدای معلم » آن است که چرا وزارت آموزش و پرورش نشست های رسانه ای با رسانه ها و خبرنگاران را غیرحضوری اعلام کرده و قاعده و نظم مشخصی بر آن حاکم نیست ؟
این در حالی است که در آخرین نشست حضوری به تاریخ نوزدهم آذر رسانه ها و خبرنگاران از نشست های حضوری استقبال خوبی به عمل آوردند . آیا این رویه ها ، " انحراف " در سیستم نیست و نقش وزیر آموزش و پرورش در این میان چیست ؟
پرسش این است که آیا مسئولان ستادی و اداری این وزارتخانه از مواجهه حضوری و چالشی با خبرنگاران و رسانه های مستقل و منتقد ترس دارند و با برگزاری نشست های مجازی که کیفیت و کارایی ندارند ؛ هدف شان فقط رفع تکلیف و ماستمالی کردن امور است ؟
وزارتخانه ای که توان و شهامت برگزاری یک نشست رسانه ای با چند خبرنگار را ندارد چگونه واحدهای آموزشی مانند دبستان ها و هنرستان ها را به بازگشایی مدارس و برگزاری آزمون های حضوری فرا می خواند ؟

چرا مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که قاعدتا و منطقا باید پاسخ گوترین و مسئولیت پذیرترین نهاد در این وزارتخانه باشد در مورد عملکرد و رویکرد خود پاسخ گو نبوده و دچار استبداد و تک روی در حوزه برخورد با رسانه ها گردیده است ؟
واحدی که باید در ستاد وزارت آموزش و پرورش نبض حیات سازمان بوده و شکاف " اداره " و " مدرسه " را آسیب شناسی و ترمیم کند ؛ خود تبدیل به سانسورچی سخنان وزیر آموزش و پرورش شده است ؟! ( این جا )
آیا این رویه ها ، " انحراف " در سیستم نیست و نقش وزیر آموزش و پرورش در این میان چیست ؟
پایان گزارش/

۱- چون متّحدِ قابلِ اتکایی در جهان نداشتهایم؛
۲- چون بیوگرافی (بسیار) کم خواندهایم؛
۳- چون خریدار دارد؛
۴- چون نیازِ عمیقی به مطرح شدن داریم؛
۵- چون بیشتر از سکوت و آرامش، از هیجان لذت میبریم؛
۶- چون رسانهها سوژه پیدا میکنند؛
۷- چون تفاوتهای بین کشورها را کمّی نمیبینیم؛
۸- چون تفاهم را عموماً عیب میدانیم؛
۹- چون Compromise را به سازش ترجمه کردهایم؛
۱۰- چون در ناخودآگاه خود، سکوت و شمرده گویی را ضعف میدانیم؛
۱۱- چون خیلی حوصله نداریم استدلال بچینیم؛
۱۲- چون به فردی که آرام و گزیدهگو باشد میگوییم مشکل دارد؛
۱۳- چون به جای دوست و شریک، سراغ مرید میگردیم؛
۱۴- چون عمدۀ رسانهها، بیشتر با مطالبِ هیجانی شهرت پیدا میکنند؛
۱۵- چون منظومۀ رفتاری ما بیشتر واکنشی است؛

۱۶- چون تعریفِ ما از حاکمیتِ سیاسی عمدتاً غیراقتصادی است؛
۱۷- چون در ناخودآگاهِ ما، حماسه از Fact به مراتب جذابتر است؛
۱۸- چون بیان استدلالی ضعفها را، شکست تلقی میکنیم؛
۱۹- چون قرائت خود را از مسائل، تنها قرائت میدانیم؛
۲۰- چون فردی که در صحبت کردن فریاد بِکشد را حق میدانیم؛
۲۱- چون برای سی سالِ آینده برنامه نداریم؛
۲۲- چون تعریفِ ما از حاکمیتِ ملی، به انزوا نزدیکتر است؛
۲۳- چون وقتی فردی عصبانی میشود احساس میکنیم به او ظلم شده است؛
۲۴- چون Share کردن را نیاموختهایم؛
۲۵- چون به اثبات دائمی خود نیاز داریم؛
۲۶- چون در سیاست به دنبال صداقت هستیم و پیدا نمیکنیم؛
۲۷- چون مبنای قدرت را تولیدِ ناخالصِ ملی نمیدانیم؛
۲۸- چون عموماً تاریخِ چهار قرنۀ سرمایهداری را نخواندهایم؛
۲۹- چون خود انتقادی در ناخودآگاه ما، مخزن مهمی ندارد؛
۳۰- چون برای حّلِ مسائل از طریقِ مناظره، آشنایی دقیقی نداریم.
سایت شخصی
گروه اخبار/

علیرضا رئیسی سخنگوی ستاد کرونا درباره آخرین مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا گفته است :
« موضوع دیگر پیشنهاد بازگشایی مدارس در پایههای اول و دوم ابتدایی بود که با آن موافقت نشد و همچنان غیرحضوری برگزار خواهند شد. امیدواریم در سال آینده و بعد از واکسیناسیون و قطع زنجیره انتقال بیماری برای بازگشایی مدارس شرایط فراهم شود و به سمت بازگشایی مدارس برویم. »
اخیرا وزیر آموزش و پرورش از ارجاع بررسی بازگشایی مدارس به کمیته اجتماعی خبر داده بود . ( این جا )
« محسن حاجی میرزایی » با اشاره به اینکه دوری دانش آموزان از مدرسه خطر بزرگی است گفته است : « به ستاد ملی کرونا پیشنهاد دادیم که به ما اجازه دهند در مناطقی که مشکلی ندارد با رعایت شیوهنامههای بهداشتی بازگشایی را انجام دهیم و این موضوع را ستاد ملی کرونا برای بررسی به کمیته اجتماعی داده است تا ظرف دو هفته بررسی شود.
بر اساس پیگیریهای انجام شده گزارش ستاد ملی کرونا در حال بررسی است که اگر نتیجه بررسی تایید بازگشایی باشد و ستاد ملی کرونا تایید کرد، این کار انجام میشود . »

« صدای معلم » در آخرین گزارش خود پیشنهاد کرده بود که با این اوضاع بهتر است اداره آموزش و پرورش به همان « ستاد ملی مبارزه با کرونا » واگذار شود .
این رسانه نوشت : ( این جا )
« اگر قرار است همه آدرس ها به ستاد ملی مبارزه با کرونا ختم شود ؛ آیا بهتر نیست اداره آموزش و پرورش را به دست همان ستاد بسپارد تا خودشان هم پاسخ گوی این اعتراضات و سایر عوارض و پیامدهای مخرب ناشی از تعطیلی مدارس باشند ؟ »
سخنان سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا در حالی بیان می شوند که در حال حاضر تقریبا همه اصناف و مشاغل به جز " مدارس و دانشگاه ها " در اکثریت مناطق کشور باز بوده و به فعالیت خود ادامه می دهند .
پایان پیام/

اقتصاد سیاسی شاخهای است از علوم اجتماعی که قوانین مربوط به تولید و توزیع درآمد و ثروت و اثرات آن را در مراحل مختلف رشد و توسعه جامعهٔ بشری مورد بررسی قرار میدهد. اغلب مباحثی که امروزه در علم اقتصاد مورد بررسی می گیرند دارای تبعات اجتماعی و سیاسی هستند.
در جامعه سیاست زده ما تقریبا همهی پدیده های اجتماعی و اقتصادی به نوعی به سیاست گره میخورند .
شاید از عمده ترین علتهای ارتباط پیدا کردن موضوعات اقتصادی با پدیده های سیاسی عبارت باشند از عدم شفافیت بنگاه های اقتصادی، ناکارآمدی نهادهای اقتصادی برای ذینفعان، سوءاستفاده برخی مدیران اقتصادی و ایجاد رانت برای حلقه های محفلی .
در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان هدف اولیه از تأسیس آن، ایجاد یک بنگاه اقتصادی برای فرهنگیان بود که با واریز حق عضویت در این صندوق و همچنین کمک های دولت به بنگاه مذکور، فعالیتهای اقتصادی و سرمایهگذاری هایی صورت پذیرد تا از منافع آن فعالیت ها، اندکی به بهبود زندگی همواره با دشواری فرهنگیان کمک شود.
در سالیان متمادی با وجود واریز این حق عضویت ها از طرف فرهنگیان، متاسفانه معلمان بهره ای از این فعالیت های اقتصادی صندوق ذخیره نبرده اند. حتی دریغ از دریافت یک وام قرضالحسنه یا کم بهره، البته گهگاه وام هایی در قالب خرید خودرو و یا تحت عناوینی دیگر به برخی از مدیران ارشد آموزش و پرورش داده شده است. ولی اکثریت قریب به اتفاق معلمان چیزی نصیب شان نشده است .
در مقطع کنونی عموم فرهنگیان با این پرسش مهم از خود مواجه هستند که واقعا سهم ما در این سالیان دراز، از واریز حق عضویت به صندوق ذخیره فرهنگیان چه بوده است ؟
فرهنگیان هر چه کاوش و کنکاش می کنند می بینند حق عضویت هایشان گرچه عاملی برای تأسیس شرکتهای اقتصادی صندوق ذخیره بوده، ولی جز این که باعث اشتغال و کسب حقوق های هنگفت برای عده ای تحت عناوینی مانند هیأت امناء و هیأت مدیره و مدیرعامل شده ثمره دیگری برایشان نداشته است.
صندوق ذخیره فرهنگیان، هلدینگ اقتصادی بزرگی است با صاحبان بی شمار و به نام معلمان، ولی در اصل صاحبان واقعی این صندوق، هیات مدیره ها و مدیران عامل شرکتهای زیرمجموعه آن هستند که از واریزی های مداوم و مستمر حق عضویت های معلمان، هم کسب تجربه مدیریتی اقتصادی می کنند و هم حقوق های آن چنانی دریافت می کنند.
در طول زمان بحث مالکیت و نحوه حق و حقوق اعضای سپرده گذار این صندوق واقعا پیچیده تر شده و می شود .
آیا بازنشسته ای که ۲۵ سال حق عضویت پرداخت کرده و بعد از بازنشستگی مبلغ نه چندان قابل توجهی تحت عنوان سود سپرده سالیان متمادی دریافت می کند، دیگر حق و حقوقی در صندوق ندارد؟
آیا این بنگاه بزرگ اقتصادی که به مرور با سرمایه معلمان سالیان گذشته و بازنشستگان امروز شکل گرفته و قوام یافته، دیگر آن بازنشسته محترم هیچ نسبت و ارتباطی با آن ندارد؟
این موضوع با روح سرمایه گذاری در یک بنگاه و فعالیت اقتصادی تضاد دارد، اگر از ابتدا سپرده این افراد به صورت سهام محاسبه می شد، ماندن یا رفتن از صندوق کاملآ در اختیار خود فرد بازنشسته بود. یعنی یا با فروش سهام از صندوق خارج می شد یا با نگهداشت آن سهام در صندوق می ماند.
با ورود اعضاء به صندوق ذخیره فرهنگیان و پرداخت حق عضویت و نهایتاً دریافت مبلغ اندکی بعد از بازنشستگی و خروج از آن، عملاً اعضای صندوق به نوعی مالکان بی اختیار و موقت این صندوق محسوب شده و همان طور که در بالا اشاره شد مالکان اصلی صندوق، هیأت مدیره ها و مدیران عاملی هستند که بعد از بازنشستگی هم همچنان مالکیت خود را تداوم می بخشند.
این صندوق با این وضعیت واقعا به یک مسأله تبدیل شده و در آینده این مسأله حادتر خواهد شد. لذا متولیان آن یعنی هیأت امناء باید برای آن چاره ای اساسی بیاندیشند.
این صندوق و شرکت های زیرمجموعه باید با ارزش گذاری دقیق و تبدیل شدن به سهام، به صاحبان اصلی خود بازگردانده شوند.
در غیر این صورت ممکن است در آینده نه چندان دور به خاطر تشدید اعتراض فرهنگیان و همچنین عدم وجود مالک مشخص برای آن، صندوق ذخیره فرهنگیان منحل شده و شرکتهای زیرمجموعه توسط دولت یا نهادهای شبه دولتی مصادره شود.
برای جلوگیری از حاد شدن این مسأله و به نوعی مشکل، و عدم تبدیل آن به معضل، واقعا لازم است مدیریت ارشد وزارت آموزش و پرورش، مدیران صندوق ذخیره فرهنگیان، کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و نهادهای نظارتی به این مسأله ورود کرده و برای آن چاره جویی کنند. امیدوارم این زنگ خطر علاوه بر شنیده شدن، توجه مراجع ذیصلاح را هم به خود جلب کرده و حساسیت لازم را به خرج دهند. و بر خلاف رویه معمول مدیریتی که صدا شنیده میشود ولی در هیاهوی روزمرگی و بی تفاوتی گم می شود، این بار این هشدار نادیده گرفته نشود.
فانوس
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دربارهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تا کنون تحلیل و بررسی و خاطرهنگاری کم نبوده و دربارهی فضای آن و مناسبات میان افراد، همچنین دربارهی روند شکلگیری کانون و تأثیراتی که داشته و سرنوشتی که پیدا کرده، مقالات متعدد و مصاحبههای بسیاری نشر یافته است. یادداشت حاضر تلاش میکند، نگاهی متفاوت و انتقادی به جایگاه کانون پرورش فکری در مناسبات روشنفکری و بستر سیاسی دهههای چهل و پنجاه شمسی داشته باشد و در این زمینه نکاتی را مطرح کند.
توجه به برخی از مهمترین و معروفترین تولیدات کانون درزمینهی کتاب، نشریه و فیلم نشان میدهد، اغلب این آثار مطابق اصول و ویژگیهای موجود برای محصولات فرهنگی برای استفاده کودکان مناسب نیست. نگاهی به جو روشنفکری حاکم بر دورهی مذکور نیز مؤید این مطلب است که نویسندگان و هنرمندان ایرانی در دهههای چهل و پنجاه بیشتر از آنکه متمایل به خلق فضاهای مفید و مناسب به حال کودکان و نوجوانان باشند، از آزادی فضای کانون، محملی برای بیان افکار، ایدهها و تفکرات سیاسی و اعتراضی خود ساخته بودند. مدیران کانون نیز با آگاهی از این موضوع، با مراقبت و صبوری، پذیرای اینگونه محصولات هنرمندان همکار با کانون بودند.
پرویز کلانتری در گفتوگو با مؤلفان این مقاله به موضوع سیاست دوگانهی نهادهای امنیتی در کانون و بیرون از آن اشاره نموده است. وی که به دلیل گرایشهای فکری به مصدق و جریان ملی دارای پرونده در ساواک بود، مدتها از تدریس در دانشکدهی هنرهای زیبا منع شده بود، ولی بلافاصله بهعنوان یکی از مدیران ارشد کانون منصوب میشود. همین مسأله در مورد فیروز شیروانلو و بسیاری دیگر از این روشنفکران و نویسندگان آن دوره صادق است که در عین تحت فشار بودن از سوی نهادهای امنیتی، بهصورت کاملاً آزادانهای در کانون به فعالیت مشغول بودند. طبق یکی از این اسناد، مدیران ارشد امنیتی در ساواک با ایدهی تهیه و انتشار کتابهای کودک به زبانهای محلی مخالفت میکنند
مجموعهی اسناد محرمانهی ساواک که اخیراً وزارت اطلاعات منتشر کرده است، اطلاعات متفاوتی از مناسبات سیاسی دورهی پهلوی ارائه می کند. در یکی از این اسناد، نسبت به تفکرات و فعالیتهای «چپی» هشدار داده میشود.
مأمور ساواک در آبان ۱۳۵۴ می نویسد: «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که ریاست عالیه آن را علیاحضرت شهبانوی گرامی ایران عهده دارند، توسط افرادی اداره می شود که بعضی از آنها صلاحیت خدمتگزاری در این کانون را ندارند زیرا به اتهام خیانت به مملکت دستگیر و بازداشت شده بودند. خانم امیرارجمند مدیرعامل کانون مذبور، از اوضاع داخلی کانون اطلاع کافی ندارند. ضمناً در استخدام کارمند توجه لازم به سوابق داوطلبین نمی شود.» با وجود این و علیرغم تذکرهای متعدد سازمانهای امنیتی، همکاری با شیروانلو و سایر فعالان سیاسی اجتماعی ضد حکومت ادامه پیدا می کند و کاملاً آشکار است که عمدی در جلب و استخدام مخالفان فکری و روشنفکران بهویژه نیروهای چپ در کانون وجود داشته است. (زنان دربار، ۱۳۹۳: ۱۶۳)
همچنین در یکی از این گزارشهای محرمانه اعلام میشود که به دلیل اختلافهای بروز کرده میان فیروز شیروانلو و خانم امیرارجمند، وی بهدستور فرح پهلوی از کانون به یکی دیگر از بخشهای دفتر مخصوص منتقل گردیده و ادامه همکاری میدهد: «فیروز شیروانلو سرپرست سابق انتشارات و پژوهش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با خانم امیرارجمند مدیر عامل کانون همکاری نداشته و چندین روز اختلافاتی بین طرفین بروز و آخرالامر تقریباً سه ماه قبل شیروانلو از کانون به دفتر مخصوص علیاحضرت منتقل گردیده و فعلاً در آنجا مشغول کار است.» (زنان دربار، ۱۳۹۳: ۱۳۷) توجه به این موارد نشان میدهد ارادهی مشخصی از سوی فرح پهلوی برای همکاری با چنین افرادی وجود داشته و برنامه ویژهای برای این اشخاص طرحریزی و اجرا میشده است و این تصمیمات به سلیقهی شخصی مدیران جزء موکول نمی شده و احتمالاً تصمیمگیرندهی اصلی برای همکاری با افرادی چون فیروز شیروانلو و سیروس طاهباز در نهادهای زیرمجموعه دفتر مخصوص، شخص فرح بوده است.
علاوه بر موارد پیشین، میتوان به عطاالله نوریان قادیکلائی و حمیدالله مؤمنی اشاره کرد که با حمایت رسول نفیسی و فیروز شیروانلو در کانون استخدام شده بودند. بعدها به دلیل فعالیتهای سیاسی و ارتباط حزبی با چریکهای فدائیان خلق بارها به حبس های طولانی محکوم شدند. (اسناد ساواک، ۱۳۹۳: ۱۴۵) این مثال وجود سیستم دوگانه و متضاد در سیاستها و سیاستگذاری های حکومت پهلوی و استاندارد دوگانه در برخورد با مخالفان را نشان می دهد که بهنظر میرسد بخشی از دلایل آن به تعارض های شخصی فرح پهلوی باز می گردد. توجه به موضوعاتی چون «بیان آشکار فرایند تولد نوزاد» در کتابی مانند چگونه بچه به دنیا می آید که زمینهی پذیرش فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران آن روزگار نداشته نشان میدهد، کانون مخاطب اصلی خود را کودکان و نوجوانان ایرانی بهویژه در شهرهای کوچک و روستاها نمی دانسته است.
فرح دیبا دانشجوی معماری در فرانسه بود که شروع به همکاری با سازمانهای چپگرا نمود و گرایشهای سوسیالیستی پیدا کرد. (فردوست، ۱۳۶۹: ۸۷) فرح پهلوی با چنین افکار و پیشینهی سیاسی، ناگهان همچون سیندرلا در یک آن بهعنوان همسر پادشاه انتخاب میشود. بهنظر میرسد علایق سوسیالیستی و انقلابی وی در کنار وظیفهی سلطنتی جدید، مسبب نوعی دوگانگی و تعارض در افکار و عملکرد فرح پهلوی و نهادهای زیرمجموعهی وی بوده است. شواهد نشان می دهند این تعارض بهصورت پنهان، موجب تقابل میان دو طیف مختلف درون حکومت پهلوی بوده است و شواهد بسیاری وجود دارند که این شکافها و تعارضها فراتر از یک ژست ظاهری برای فریب افکار عمومی بوده است.
زمانی که در اواسط دههی چهل امیرارجمند از فرح دیبا برای حمایت از راهاندازی یک کتابخانهی تخصصی برای کودکان کمک خواست، ایدهی تأسیس نهاد فراگیری از روشنفکران مستقل و اغلب مخالف حکومت با هدف تأثیرگذاری بر نسل بعدی شکل گرفت. درنتیجه جمع قابلتوجهی از نویسندگان، هنرمندان و روشنفکرانِ عمدتاً چپگرا یا لیبرال و گاه مذهبی برای همکاری با کانون دعوت شدند. بسیاری از این افراد، توسط ساواک بهشدت تحتفشار بودند و از فعالیتشان در سایر مراکز دولتی جلوگیری میشد.

حمایت فرح از دوسالانههای نقاشی و اهدای جوایز تأثیرگذار شاهنشاهی در این دوسالانهها که منجر به شکلگیری جنبش سقاخانه شد، همچنین حمایت از برگزاری جشن هنر شیراز، برگزاری جشنهای تاجگذاری ۲۵۰۰ ساله و نیز راه اندازی موزهی هنرهای معاصر، ازجمله دیگر مصادیق سیاستگذاری و رویکرد کلان دربار در شکل دادن به نهادها و جریانهای شاخص و گاه پیشرو محسوب میشود که اغلب توجه و پیوند دقیقی با ساخت اجتماعی و پیرامونی خود در ایران آن دوره نداشته است. ویژگی مشترک این نهادها و فعالیتها آوانگارد بودن از جهت هنری و در عین حال عدم نسبت و پیوند با کانتکست اجتماعی بوده که همچون پدیدهای انتزاعی در خلاء شکل گرفته و فعالیت میکرده است. نویسندگان و هنرمندان ایرانی در دهههای چهل و پنجاه بیشتر از آنکه متمایل به خلق فضاهای مفید و مناسب به حال کودکان و نوجوانان باشند، از آزادی فضای کانون، محملی برای بیان افکار، ایدهها و تفکرات سیاسی و اعتراضی خود ساخته بودند.
کانون با صرف چنین بودجهی هنگفتی، مأموریت داشت رؤیای محمدرضا شاه در الگو بودن ایران برای سایر کشورهای جهان و پیشرفته بهنظر رسیدن کشور را محقق نماید. بهعنوان مثال با پیشنهاد و حمایت مالی ایران، قرار بوده یونسکو الگوی کانون پرورش فکری را به سایر کشورهای دنیا صادر نماید.
منابع:
زنان دربار به روایت اسناد ساواک ، فرح پهلوی، (۱۳۹۳)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.
سماکار، حسین (۱۳۹۴)، مصاحبه با تلویزیون صدای آمریکا VOA، بازخوانی پروندهی تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
طاهراحمدی، محمود (بیتا)، «از شورای کتاب کودک تا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷»، گنجینهی اسناد، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
فردوست، حسین (۱۳۶۹)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
کارنامه کانون (۲۵۳۵)، «انتخاب هیأت رئیسهی کانونهای حزبی»، در نشریهی داخلی کانون پرورش فکری، ش ۲، دوره نهم.
کدیور، منصور (۱۳۷۵)، «تحلیل محتوی کتابهای قصه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دو مرحله پیش و پس از انقلاب اسلامی»، پژوهشنامهی ادبیات کودکان و نوجوانان، تابستان ۱۳۷۵، ش ۵، صص ۷۴ تا ۷۶.
کلانتری، پرویز (۱۳۹۲)، گفتوگو با موضوع نگاهی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بیستمین نشست یکشنبههای انسان شناسی و فرهنگ، مرکز مشارکتهای فرهنگی و هنری شهرداری تهران.
نویسندگان مطلب سجاد باغبان ماهر و محمد شمس هستند و مطلب بر اساس همکاری رسمی و مشترک با مجلۀ آنگاه بازنشر می شود.


به اسم یا برای سربلندی و پیشرفت کشور اسلامی و حفظ دستاوردها و عظمت اسلام و مسلمین و ارشاد مردم و ترویج و تبلیغ شریعت و احکام دینی و سد راه تهاجم فرهنگی شدن میتوانیم دست به هر کاری بزنیم و هر اقدامی که مصلحت باشد را انجام دهیم. کاری به قانون و ضوابط دست و پاگیر نداریم ؛ این ماموریت و وظیفهای است که به عهده ما گذاشته شده است و امکانات مادی، اهرمها، نیروی انسانی و لجستیکی، تواناییهای سخت افراری و نرم افزاریاش را هم به وفور در اختیار داریم.
اصلا مهم نیست تاریخ، مردم، معلمان و دانش آموزان، اسناد و مدارک، دانشمندان و نویسندگان و تاریخنگاران، اصول و تئوریهای آموزشی، منابع معتبر و حقایق چه میگویند و رسانهها و خبرگزاریها چه مخابره میکنند. اگر دنیا هم به ما بخندد اهمیتی ندارد ما کار خود را انجام میدهیم. بعضی از مردم متوجه نیستند یا قوه تشخیص شان خوب کار نمی کند و از ریل و مسیر اصلی ممکن است خارج شوند. وظیفه ماست که آنها را روشن و به خط خود بیاوریم و ارشادشان کنیم و در این راه خود را مجاز و مختار به انجام هر کاری که مصلحت باشد و خود تشخیص دهیم درست است میدانیم.

میتوانیم برای نمازخوان بارآوردن شاگردانمان به هر شگرد و حیلت و حتی شعبدهای دست بزنیم. یواشکی دست ببریم و به زعم خود و با فرض این که از میلیون ها مخاطب کسی بویی نمیبرد دزدکی متن یک نویسنده را دستکاری کنیم و قهرمان و شخصیت اصلی داستان را مجبورش کنیم بعد از اذان حتما وضو بگیرد و نمازش را بخواند تا از این طریق «شاید اثر عبادی و معنوی آن بر روی دانش آموز بیشتر باشد.» نویسنده حق ندارد و اصلا این حق برایش محفوظ نیست که به این موضوع اعتراض کند و اصلا نیازی به اخذ مجوز از نویسنده نیست چرا که ممکن است برایش گران تمام شود و به عواقبی مانند معدوم شدن آثارش یا محو نامش از صفحه روزگار منجر شود.

میتوانیم «به خاطر اسلام» واژههای متن نویسندهای را که دستش از این دنیا کوتاه است و دیگر در میان ما نیست و قلبش را به «آنهایی بخشیده که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما و از خانه ما بیرون انداختند» دزدکی پس و پیش کنیم و آن را به سبک خود فاخر، زیباتر و پرفایدهترش کنیم. مهم نیست که کسی این خلاقیت ما را کشف و به روی ما بیاورد، یا روح آن مرحوم آزرده شود یا بازماندگان او از این کار راضی نباشند. مهم تحقق اهدافی است که ما برای آموزش نسلهای آینده در سر داریم و خرسند ساختن و راضی نگه داشتن آنهایی است که هوای ما را دارند و ما را راهبری میکنند و به ما خط میدهند.

ما برای قرآنخوان بارآوردن فرزندانمان و مصون ماندن آنها از خواندن کتابهای دیگری که ما دوست نداریم و نیز برای بیشتر ایدئولوژیکی کردن کتابهای درسی میتوانیم آیات و احادیث و روایات را در لابه لای کتابهای علوم، ریاضی، فیزیک، شیمی، زیستشناسی و حتی زبان انگلیسی بگنجانیم تا دانشآموزان به صورت غیرمستقیم و تصادفی بیشتر با قرآن مانوس شده و همیشه به یاد خدا باشند و به انحراف کشیده نشوند. چرا که «شما در یک نظام ارزشی زندگی میکنید.»

ما این توانایی را داریم که با تکنولوژی فتوشاپ آن ورآبیها با سرکردن روسری بر سر شاعره گرانقدر پروین او را باحجاب کنیم تا با یک تیر دو نشان بزنیم: هم اجر اخروی مازاد نصیب صاحب عکس کنیم و هم دختران کمحجاب را تحت تاثیر قرار دهیم.

ما میتوانیم برای خلق جوی سالم و شرعی و ترویج فریضه امر به معروف و نهی از منکر در تصاویر جلدهای کتابها دخالت کنیم و دختران را از پسران در زمین بازی جدا و حذف کنیم تا زمینه برای اختلاط و معاشرت آنها با پسران فراهم نشود و به تبع آن بتوانیم فساد را ریشهکن یا به حداقل رسانده باشیم. بازی پسربچهها و دختربچهها زیر درخت و دور از چشم دیگران اصلا در یک نظام ارزشی معنی ندارد. ما سنگ تمام میگذاریم و برای مبارزه با خصم زبون قادریم مردان بیریش در تصاویر را به زیبایی هرچه تمام تر ریشدار و ریشهدار کنیم.

در کنفرانسها، سمینارها، کنگرهها و مصاحبهها نظرات مخالف را بر نمیتابیم. ما ماموریت داریم با صرف بودجههای کلانی که در اختیار داریم وبسایتهایی مشابه و به سبک و سیاق و شکل و شمایل وبسایتهایی که هر روز اخبار تفرقهآمیز و دروغین را به خورد مردم میدهند خلق کنیم تا با آوردن ادایشان آنها را مفتضح و دروغ آنها را برملا کرده باشیم. در دنیای ما حوادث باید آن طور که ما میخواهیم و قلبا دوست داریم، اتفاق بیافتند نه آن گونه که در دنیای خارج اتفاق افتاده است.
این در اختیارات و جزو وظایف ماست، اصلا در شرح وظایف ما آمده است که شخصیتها و موضوعات دلخواه خود را در کتاب های درسی وارد کنیم و یا شخصیتهای تاریخی را آن طور که دلمان می خواهد و به مصلحت است هایلایت کنیم و خدمات آنها را فربهتر و سنگینتر نشان دهیم. ما شاعران، نویسندگان و هنرمندان خاص خود را وارد کتابها میکنیم و هر کس را که ظاهر و قیافه، طرز فکر و گرایش، اثر، شعر و نوشتهاش به مذاق ما و دوستانمان خوش نمیآید یا «در دایره نظام ارزشی ما قرار نمیگیرند» به به عبارت دیگر به «فصل ادبی ما نخورند» میگذاریم کنار و وقعی به انتقادها و سروصدایی که می شود نمینهیم. مهم نیست دانش آموز چه قدر این اشعار و نوشتهها را دوست دارد یا با آنها رابطه برقرار می کند.
برای «حفظ کیان نظام ارزشی» و مقابله با دشمن و کوری چشم مخالفان و مبارزه با استکبار میتوانیم متنها، نقل قولها، شعرها و تاریخ را جور دیگری بنویسیم و خدمات منفی کشورهایی را که دوست خود میانگاریم در کتابهای درسی تعدیل کنیم و وقایع تاریخی را آن طور که خود میخواهیم و تشخیص میدهیم سازمان داده و بگنجانیم تا بتوانیم به پیشرفت، آبادانی و توسعه کشور کمک موثری کرده و قدمهایی اساسی برداریم.

ما مجاز هستیم برای سالم نگه داشتن جامعه از آسیب های اجتماعی و خلق ذهنیت منفی از خصم و برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی، تصاویر و نوشتههای کتابهای خارجی را که وارد کشور می شوند تغییر دهیم یا دستکاری و حذف کنیم و متن آنها را به میل خود انتخاب و در ترجمه شفاهی و نوشتاری آنها اعمال نظر کنیم. مخصوصا در بازگردانی خاطرهها میتوانیم آن چه را دلمان میخواهد میبود بنویسیم و برای دانشآموزانمان بازنویسی کنیم.
متخصصان و کارشناسان ما ناشی نیستند و در کار خود حرفه ای عمل کرده و خبره هستند و مو را از ماست بیرون میکشند. آنها می توانند حتی آهنگها و آثار هنری و عکسها را بازخلق کرده و نسخه خاص خود را تولید کنند. حقوق مولف و عکاس برای ما محلی از اعراب ندارد و اصلا سوغات غرب است و این ور آب به درد نمیخورد و اعتباری ندارد! ما هر تصویر و منبعی را که میلمان کشید می توانیم از فضای مجازی دانلود کرده و در کتاب های درسی بگنجانیم.
در دنیای ما حوادث باید آن طور که ما میخواهیم و قلبا دوست داریم، اتفاق بیافتند نه آن گونه که در دنیای خارج اتفاق افتاده است. روزنامهنگاران و خبرنگاران و گزارشگران باید آن چه را که به نفع ماست و ما میخواهیم مخابره کنند و بنویسند و دوربینها از زاویه ما و آن چه را که ما دلمان می خواهد ثبت و ضبط کنند یا رویش زوم کنند. قلم ها باید باب میل ما بنویسند چرا که این در تخصص ماست و ما بهتر تشخیص میدهیم که چگونه کشور و ملت را به سر منزل مقصود برسانیم. ما حتی میتوانیم هر کسی را وادار کنیم تا هر چه را ما میخواهیم جلوی مردم بگوید.

فیلم ها و کتاب ها باید در خدمت و در خط اهداف ما باشند و بر اساس سلایق ما تولید شوند. هر که با ماست درها و چشمههای رفاه و آسایش را برایش باز میکنیم و میتواند از خوان نعمت گسترده و مائدهای زمینی که برایش مهیا کرده ایم کمال استفاده را ببرد، اما هر که برماست ...
ما این مجوز را داریم که موضوعات دلخواه و مطالب خاص خود را در کتاب های درسی بگنجانیم و بیانیهها و شعارهای خود را روی جلدهای کتابهای درسی چسبانده و حوادث تاریخی را در تریبونهایی که در اختیار داریم به نفع خود تفسیر کنیم و برای روشنگری، آن چه را که به مصلحت میدانیم به سمع و نظر مردم برسانیم.
ما قادریم به سان سری فیلمهای ماتریکس آن چه را تشخیص می دهیم و به صلاح است در ذهن و مغز مردم بارگذاری کنیم تا مطابق میل ما رفتار کنند و آن چه را که ما می خواهیم بگویند و به ذهن بسپارند نه آن طور که دیگران روایت می کنند یا اصل قضیه حکایت از آن دارد.
برای جامه عمل پوشاندن به اهدافی که در پیش رو داریم ما میتوانیم صادقانه هر چیزی را تکذیب کنیم، تقیه کنیم، مباهته کنیم و به صورت شفاف راستش را نگوییم. خائن و خادم و خدوم، قاتل و مقتول و سارق و مسروق جاسوس و ضدجاسوس را ما تعیین میکنیم. چرا که باور داریم هدف مقدس و حفظ آن چه داریم انجام این اعمال را توجیه میکند.
ما می توانیم حدیث، داستان، حکایت و روایت درست کنیم، به آنها شاخ و برگ بدهیم، اغراق و مبالغه کنیم و کسی هم اعتراضی نکند و اگر اعتراضی هم بکند زود پشیمان شود. راوی و نقال ما دستش باز است. نظر و عقیده مردم محلی از اعراب ندارد. نه اینکه مردم را احمق و نادان فرض کنیم بلکه بیشتر مردم و عوام زود گمراه و از راه بدر میشوند و از قوه تمیز ضعیفی رنج میبرند و زود تشخیص خود را از دست می دهند و لذا این وظیفه ماست که آنها را به هر وسیله ممکن که در دسترس داریم هدایت و ارشاد کنیم و متوجه اشتباهاتشان بکنیم.
انسانها زود از راه راست منحرف میشوند، ما مجاز هستیم با دوربین هایمان به خصوصی ترین جای افراد سرک بکشیم، تلفن ها و نوشته ها و رفتارشان و رفت و آمدهایشان را زیرنظر داشته و کنترل کنیم.

مهم نیست دیگران درباره ما چه میگویند و چه قضاوتی درباره ما دارند ما ماموریت داریم و کار خود را خوب انجام میدهیم و شاید اصلا ربطی به کسی ندارد. آیندگان و تاریخ با عبرت گرفتن از آنچه ما انجام دادهایم درباره ما قضاوت خواهند کرد و با الگوبرداری از شیوههای ما تحسینهای خود را نثار ما خواهند کرد. آنها هرگز خدمات ما به کشور را فراموش نخواهند کرد و آن را سینه به سینه برای نسلهای بعد نقل خواهند کرد. برای مصلحت و حفظ نظام آن چه در توان داریم و از دستمان برمی آید به سبک و شیوه خود انجام میدهیم و مجاز و قادر به هر کاری هستیم و انجام می دهیم. هم آدمهایش را داریم و هم قدرتش و هم ابزارش را. از آن گذشته سند و نقشه راهی با عنوان «سند تحول» دست ما را باز گذاشته است و تمام اقدامات ما تحت لوای این سند قابل توجیه و تفسیر است.
اعتقاد راسخ و ایمان کامل داریم و صدرصد مطمئن هستیم که نسخهای که ما داریم و برای توسعه و پیشرفت میپیچیم بهترین است. راه صواب و صراط مستقیم این است. این استراتژی و سیاست راهی است به گلستان و مسیری است که به اتوپیا و آرمانشهر و آن مدینه فاضله وعده داده شده ختم می شود. دروازههای توسعه و پیشرفت به زودی به روی ما لبخند خواهد زد و به زودی دشمن را به زانو در خواهیم آورد. این است کیمیا و سعادت ابدی!

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

هنوز مرجع و مسئولی به آخرین گزارش « صدای معلم » با عنوان : « آیا رئیس آکادمیک سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برنامه مشخصی برای اداره سازمانش دارد ؟! » ارائه نکرده است . ( این جا )
در گزارش پیشین این رسانه که به انتقاد از تحریف تصویری از کتاب فارسی پایه هفتم دبیرستان اختصاص داشت آمده بود : ( این جا )
« تصویری از کتاب فارسی پایه هفتم دبیرستان در فضای مجازی منتشر شده که نشان میدهد در محتوای یکی از درسها دست برده شده و کلماتی به متن اضافه شده که در کتاب سالهای قبل نبوده است.
در متن داستان نادر ابراهیمی، داستاننویس شناخته شده معاصر ایران، با عنوان «قلب کوچکم را به چه کسی هدیه بدهم؟» جمله « به خاطر اسلام » به متن اضافه شده است.

ابراهیمی در متن داستان خود نوشته بود: «قلبم را میبخشم به همه آنهایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما و از خانه ما بیرون انداختند...»
اما در متن کنونی دست برده شده آمده است: «قبلم را میبخشم به همه آنهایی که به خاطر اسلام جنگیدند...» ( این جا )
به نظر می رسد این گونه حرکات غیراخلاقی و غیرحرفه ای در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی پایانی ندارد . تکرار این گونه کژروی ها و بداخلاقی ها را دیگر نمی توان ناشی از سهو و یا اشتباهات تصادفی دانست بلکه می تواند نشانه رسوخ یک جریان انحرافی در اتاق های فکر سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و هسته های برنامه ریز و تصمیم گیر آن باشد .
در کتاب فارسی هفتم چاپ ۹۹ و در قصه های مجید عباراتی به متن اصلی اضافه کرده اند .
در متن داستان «سوغات اصفهان» از قصه های مجید، نوشته هوشنگ مرادی کرمانی کلماتی به متن اصلی بدون اجازه نویسنده اضافه شده است .

ظاهرا هدف دست اندرکاران این قضیه اشاعه فرهنگ نمازخوانی بین دانش آموزان بوده است .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا با توسل به این گونه اقدامات سخیف و غیراخلاقی می توان ارزش های دینی را در بین دانش آموزان تعریف و نهادینه کرد ؟
دست بردن در متن و تحریف یک مطلب بدون اجازه نویسنده را چه می توان نامید ؟
آیا مسئولان و آمران این گونه اعمال به پیامدهای اجتماعی و روانی تصمیمات خود می اندیشند ؟
آیا با این حرکات اعتماد و سرمایه اجتماعی در جامعه بهبود می یابد ؟
آیا مشکل « بحران هویت » و " دین گریزی » و « دین ستیزی » با این اقدامات حل می شود ؟ اگر در این جامعه ، رغبت نسل جوان به توجه به ارزش های دینی و بر پاداشتن شعائر اسلامی کم رنگ و یا بی رنگ شده است ؛ سرنخ این بحران را نه در کتاب های درسی که باید در جاهای دیگر جست و جو کرد ...

تکرار این گونه کژروی ها و بداخلاقی ها را دیگر نمی توان ناشی از سهو و یا اشتباهات تصادفی دانست بلکه می تواند نشانه رسوخ یک جریان انحرافی در اتاق های فکر سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و هسته های برنامه ریز و تصمیم گیر آن باشد .
عدم عذرخواهی حسن ملکی رئیس به ظاهر دانشگاهی و آکادمیک این سازمان در این موارد موید اصرار بر استمرار این رویه غلط و ضد آموزش و تربیت است .
« صدای معلم » به جد پیشنهاد پیشین خود خطاب به وزیر آموزش و پرورش مبنی بر برکناری رئیس این سازمان را به دور از هر گونه مصلحت سنجی و در جهت تحکیم اخلاق تکرار می نماید .
پایان گزارش/
گروه گزارش/

پس از گذشت نزدیک به شش ماه از درخواست رسانه ها برای شفاف سازی در مورد فروش کتاب های رئیس دانشگاه فرهنگیان و وضعیت " مدیریت تعارض منافع " در این دانشگاه ، صحبت های مدیر کل حقوقی دانشگاه فرهنگیان در صدا و سیما آب پاکی بر روی دست " منتقدان و افکار عمومی " ریخت !
« صدای معلم » در گزارشی به تاریخ سوم تیر 1399 نوشت : ( این جا )
« باشگاه خبرنگاران جوان در گزارشی خبر داد که برخی مدیران ارشد این مجموعه، دانشگاه را محلی برای فروش محصولات و کتابهای خود و نزدیکانشان کرده اند آن هم در شرایطی که همچنان بن بست مشکلات مالی دانشجومعلمان را نبود اعتبارات کافی دانسته و داعیه حمایت از آنها دارند البته ناگفته نماند که تاکنون بخش عمده این ادعاها و پیگیری راه به جایی نبرده است.
این رسانه در ادامه گفته بود :
طبق گزارشهای خرید حدود ۲۰ هزار جلد کتاب برای توزیع میان دانشجومعلمان آن هم با هدف شرکت در مسابقات کتابخوانی یا کتابی دیگر آن هم با ادعای کمک به روند آموزشی دانشجو معلمان با قیمتهایی به ارزش ۴۹ هزار و ۳۴ هزار تومان که در مجموع درآمد نجومی را شامل میشود، جای سوال دارد. چگونه می توان در این دانشگاه به دانشجو معلمان و معلمان آینده این جامعه ، درس " صداقت " و " جدیت " را آموخت ؟
این کتابها به رایگان میان دانشجومعلمان توزیع شده است و در مراسم و برنامههای گوناگون دانشگاه به عنوان هدیه و بسته فرهنگی برنامه توزیع شده است که در ظاهر هدف بالا بردن سرانه مطالعه و آموزش به دانشجو معلمان را دنبال میکند و در باطن عایدات قابل توجهی برای مدیرانی دارد که در کنار آموزش به این دانشجومعلمان دغدغه مالی خود را پاسخ گو هستند.
" گزارش باشگاه خبرنگاران جوان فاقد صراحت و دقت است. آقای حسین خنیفر رییس دانشگاه فرهنگیان در سال 1396 همراه با خانم ناهید مسلمی کتابی به نام "اصول و مبانی روش های پژوهش کیفی" در دو جلد منتشر کرده است .
شورای پژوهش دانشگاه فرهنگیان در سال 98 ، مصوبه خرید این کتاب در دوجلد و قیمت جلد اول 75 هزار تومان و جلد دوم 70 هزار تومان به تیراژ 14 هزار جلد (در سه مر حله 6، 7 و1 هزار تایی ) را صادر کرد. واسطه این معامله یکی از توزیع کنندگان کتاب به نام محمودلو است. هزینه خرید این کتابها از بودجه دانشگاه فرهنگیان حدود دو میلیارد تومان بوده است. معاون شورای پژوهش که این مصوبه را امضا کرده جایی گفته است که با فشار حوزه ریاست و با اکراه به این خرید تن داده است.
اسناد این معامله در شورای پژوهش که آن را مصوب کرده و اداره پشتیبانی وابسته به معاونت منابع توسعه انسانی و "اداره کل حقوقی و قراردادهای دانشگاه فرهنگیان" که قرار داد خرید این کتابها را تنظیم کرده ، موجود است. این معامله نمونه ای از سوء استفاده از موقعیت برای تحصیل مال نامشروع است.
کتاب دو جلدی"اصول و مبانی روش های پژوهش کیفی"،خریداری شده از بودجه دانشگاه فرهنگیان، در اختیار آقای خنیفر قرار داده شد، تا به مهمانان ، اساتید دانشگاه و نمایندگان مجلس هدیه بدهد! هدیه کتاب کار خوبی است به شرطی که هدیه دهنده از مال شخصی خود هدیه بدهد. بخشش از پول بیت المال(به اصطلاح کیسه خلیفه ) هنر نیست. جالب اینکه واحد حقوقی دانشگاه فرهنگیان قرارداد خرید این کتابها را تنظیم کرده است. آنچه اتفاق افتاده یک فساد سیستماتیک به نفع رییس دانشگاه است که قطعا فسادهای دیگری مانند برکشیدن افراد متملق و زد و بندهای دیگری را به دنبال داشته است. کتابی که تیراژ آن به 500 جلد نمی رسد با پول دانشگاه در تیراژ 14 هزار تایی خریداری شده تا مفت و مجانی به افراد هدیه دهند.

یکی دیگر از کتاب های تالیفی حسین خنیفر رییس دانشگاه فرهنگیان، کتاب " مهارتهای دوران دانشجویی و تربیت معلم" است که در سال 97 تالیف شده است. قیمت این کتاب 53900 تومان است. معاونت دانشجویی دانشگاه فرهنگیان در مهر 98 ، 16 هزار جلد از این کتاب را خریداری و در جشن ورودی سال 98 دانشگاه به دانشجویان هدیه داده است! یعنی با این قرارداد مبلغ 856 میلیون تومان به حساب مولف و ناشر از بودجه دانشگاه واریز شده است. بر اساس برخی برآوردها سهم رییس دانشگاه از این "خاصه بخشی" یا رانت، در دو کتاب به حدود 4 میلیارد تومان می رسد. ظاهرا وقتی که حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش با یک سری اسناد و فاکتورهای غیرقابل انکار این سوء استفاده مواجه شد، داغ کرد و تصمیم گرفت که خنیفر را عزل کند اما خیلی ساده زورش نچربید و کوتاه آمد. »
« صدای معلم » در پایان پرسش هایی را مطرح کرده بود :
« آیا یک مدیر در یک دستگاه اجرایی پرمشغله و زمان بر می تواند سالی دو کتاب بنویسد ؟
واکنش تند برخی نمایندگان مجلس مانند کوچکی و دهمرده نشان داد که خبر عزل و یا برکناری رئیس دانشگاه فرهنگیان صحیح بوده است .
خبرگزاری فارس چهارشنبه، 21خرداد 99 خبر داد که حبیبالله دهمرده نماینده مردم زابل طی تذکر شفاهی در صحن علنی مجلس و انتقاد از سیاسی بودن عزل و نصبها می گوید : اخیراً رئیس انقلابی دانشگاه فرهنگیان عزل شده است، چرا مجلس نسبت به این مسئله بیتفاوت است.
مطابق تبصره 3 از ماده 10 اساسنامه دانشگاه فرهنگیان ؛ پذیرش استعفا یا عزل رئیس «دانشگاه» با پیشنهاد وزیر آموزش و پرورش و تأیید وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و حکم وزیر آموزش و پرورش انجام می پذیرد.
پرسش این است که چرا وزیر آموزش و پرورش حسین خنیفر را برکنار کرده است و پرسش مهم تر این که چگونه در مقام سابق ابقا شده است ؟

( محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش و حسین خنیفر رئیس دانشگاه فرهنگیان )
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است ؛ آیا وقایعی که در دانشگاه فرهنگیان رخ داده است از مصادیق " مدیریت تعارض منافع " نیست ؟
اگر پاسخ مثبت باشد ؛ " مسیر بدون بازگشت " را با کدام تدبیر ، شجاعت و صراحت مدیریت خواهد کرد ؟
آیا این سکوت و عقب نشینی ها بر میزان اعتماد عمومی در سیستم خواهد افزود ؟
چگونه می توان در این دانشگاه به دانشجو معلمان و معلمان آینده این جامعه ، درس " صداقت " و " جدیت " را آموخت ؟ »

پس از گذشت بیش از پنج ماه ، صدا و سیما در گزارشی در برنامه " تهران 20 " به این موضوع پرداخت .
مجری برنامه در گزارش می گوید که مسئول پی گیری و بازرسی آموزش و پرورش که باید به این جا رسیدگی کند ، دانشجوی خود این آقاست یعنی خودش یک جوری کارش با آقای رئیس دانشگاه گیر کرده .
برخی اعتراض کردند . دانشگاه فرهنگیان یک پاسخی داد اما پاسخ ها قانع کننده نبود و این مساله ها باعث شد که در این شرایط که همه نگاه ها به یک آموزش و پرورش سالم است مساله " تعارض منافع " در آموزش و پرورش ما جدی باشد و کمیسیون آموزش مجلس هم باید به این موضوع ورود پیدا کند که ببینیم حالا کرده یا نکرده و چرا هیچ گزارش متقنی منتشر ... »
پس از پخش این گزارش صدا و سیما ، مدیر کل حقوقی دانشگاه فرهنگیان در مقام " پاسخ گو" در تلویزیون ظاهر شده و به توضیحاتی را ارائه می کند .
نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که اگر قرار بر پاسخ گویی است چرا مدیر کل حقوقی به پاسخ گویی می پردازد ؟
آیا دانشگاه فرهنگیان فاقد روابط عمومی است ؟
این موضوعی است که « مروی » مجری برنامه که سعی می کند چهره مطالبه گر و آگاهی را از خود در برابر مخاطبان نشان دهد بیان نمی شود .
« ابوالفضل نصر آبادی » به عنوان مدیر کل حقوقی دانشگاه فرهنگیان از پاسخ گوئی و برقراری دیالوگ می گوید اما اشاره نمی کند که چرا در این پنج ماه به افکار عمومی و رسانه ها پاسخ گو نبوده و موضوع را شفاف سازی نکرده است و در عوض خبرنگار تهیه کننده گزارش در باشگاه خبرنگاران جوان را تهدید می کنند ؟
آیا مجری تیزبین این ها را نمی داند ؟
مدیر کل حقوقی دانشگاه فرهنگیان عنوان می کند که کتاب های مربوطه با بررسی همه جوانب در شورای پژوهشی دانشگاه مورد تایید قرار گرفته اند .
پرسش « صدای معلم » همان گونه که پیش تر نیز مطرح شده است آن است که آیا اگر آقای خنیفر فاقد جایگاه حقوقی به عنوان " رئیس دانشگاه فرهنگیان " بود باز این کار انجام می شد ؟
آیا قرار بوده شورای پژوهشی و معاون دانشجویی نظری خلاف ایده رئیس بدهند ؟
این سوالی است که مجری منتقد صدا و سیما به آن نمی پردازد و حاصل این برنامه بیش از 12 دقیقه تکرار برخی مکررات است و به نظر می رسد به جای پرداختن به اصل موضوع یعنی " تعارض منافع " بر سر نرخ در حال چانه زدن هستند !

مدیر کل حقوقی دانشگاه می گوید که رئیس دانشگاه به طور مکتوب اعلام کرده که کلیه حقوق مادی ناشی از تالیف و تدوین این کتاب ها را به طور دائمی و رایگان همان سال 97 به دانشگاه فرهنگیان اهدا و صلح و هبه کرده است و صراحتا قید می شود که در محاسبه قیمت هیچ حقی برای مولف لحاظ نشود و صد در صد در اختیار دانشجو معلمان قرار گیرد .
مجری برنامه در پایان می گوید که دانشگاه فرهنگیان خیلی سریه واکنش نشان داده است .
ایشان احتمالا فراموش کرده است که صدا و سیما پس از گذشت بیش از 5 ماه متوجه این موضوع شده است .
ایشان از شفاف سازی می گوید و خود را در کنار سایر رسانه های منتقد قرار می دهد و تاکید می کند که به دنبال مچ گیری و از این دست نیست ...
البته مجری برنامه مطمئن نیست که اطلاعات ارائه شده درست باشد و دستگاه های نظارتی آن را تایید کرده باشند .
مجری صدا و سیما پس از این مقدمات در دفاع از عملکرد این دانشگاه که شائبه سیاسی بودن و جانبداری نقابدار را به اذهان متبادر می سازد وارد شده و تصریح می کند : « قطاری که حرکت می کند سنگ می خورد . طبیعتا اگر دانشگاه فرهنگیان حرکت های خوبی را انجام می دهد بیشتر در مظان اتهام قرار می گیرد ولی این چیزی را از کارهای خوبی که این دانشگاه در سال های اخیر انجام داده است زیر سوال نمی برد . »
آیا این سخنان ایشان نشانه ی بی طرفی است ؟
آیا مشکل در این میان فقط میزان مبلغ مبادله شده بود ؟
مجری منتقد صدا و سیما یادش رفت در مورد آن مسئول پی گیری و بازرسی وزارت آموزش و پرورش پرسش کند که چرا در این موارد سکوت کرده است ؟
به تازگی علیعسگری، رئیس سازمان صدا و سیما بر اساس نظرسنجیهایی گفته است این رسانه در رأس اعتماد مردم قرار دارد .

( علی عسگری - رئیس سازمان صدا و سیما )
ایشان تصریح کرده است : آخرین نظرسنجیها نشان میدهند که رسانه ملی جایگاه ویژهای میان مردم هم از منظر اعتماد عمومی و هم میزان مراجعه و علاقهمندی دارد.
پایان گزارش/
( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )

ویدئوی خراب کردن آلونک خانواده بندرعباسی توسط ماموران شهرداری در فضای مجازی با واکنش های فراوانی از سوی فعالان اجتماعی در فضای مجازی روبه رو شد.کلیپی که نمونه آن چندی پیش هم در کرمانشاه رخ داد و منجر به فوت خانمی سرپرست خانوار گردید.
این ویدئو موجب جریحه دار شدن احساسات بخش عمده ای از مردمی شد که این روزها با مشکلات عدیده اقتصادی و معیشتی روبه رو هستند.
تکرار چنین حوادث تلخی نشان دهنده ی خلا قانونی در برخورد شایسته همراه با حفظ کرامت انسانی مردم مستضعف و درمانده و همچنین عدم آموزش مناسب ماموران شهرداری می باشد.
نحوه ی تعامل ماموران شهرداری در بندرعباس و کرمانشاه با خانواده هایی که به دلیل فقرمطلق به ناچار مجبور به ساخت آلونک و خانه هایی غیرقانونی در حاشیه شهرها شده اند دارای ابعاد اجتماعی و حقوقی است که پرداختن به آنها در این مقال نمی گنجد. بدون تردید برون رفت از شرایط موجود و بازگشت ثبات اقتصادی به کشور مستلزم یک راه حل سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی و نه طرح های شتاب زده اقتصادی که شوربختانه به صورت آزمون و خطا هم اجرا می شوند.
آنچه نگارنده را به نگارش این یادداشت برانگیخت وجه مشترک ویرانی این خانه ها بر سر خانواده هایی بی بضاعت است که ظاهرا قرار بود صاحبان اصلی انقلاب باشند ؛ با فروپاشیدن اقتصادی نابه سامان بر سر مردمی است که دیگر توان و رمقی برای آنها نمانده است.
دولت یازدهم ( دولت اول روحانی) کارنامه نسبتا موفقی در زمینه اقتصادی و سیاست خارجه داشت که پیامد آن افزایش سبد رای روحانی از ۱۸ به ۲۴ میلیون رای را رقم زد لیکن دولت دوازدهم دکتر روحانی با عملکرد بسیار ضعیف و ناامیدکننده در حوزه های مختلف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و بهداشتی و درمانی عملکرد دولت اولش را به کلی زیر سوال برد به گونه ای که بخش عمده ای از حامیانش در اواسط دولت دوازدهم بابت دعوت مردم جهت انتخاب وی عذرخواهی نمودند.
دولت دوازدهم جدای از سوء مدیریت در عرصه های مختلف ، آبستن حوادث و بلاهای طبیعی ، غیرطبیعی و انسانی بود که این حجم از حوادث ناگوار در هیچ کدام از دولت های گذشته مسبوق به سابقه نبوده است و پیامدآن چالش های فراوان اقتصادی و معیشتی برای مردم، افزایش شکاف طبقاتی ، کاهش شدید ارزش پول ملی ، افزایش اعتراضات و ناهنجاری اجتماعی ، از بین رفتن بخش عمده ای از سرمایه های اجتماعی و... می باشد.

دردناک تر از حوادث به وجودآمده ، نحوه ی برخورد مسئولین در مواجهه با این حوادث بود به طوری که سوء مدیریت آشکار ، برخوردهای جناحی و تسویه حساب های سیاسی در سه سال گذشته رقم خورد که در این بین مطالبات مردم به حاشیه رانده شد.
آنچه این روزها بر سر مردم سرزمین ام می گذرد و سفره های آنها را هر روز کوچک تر و کوچک تر می کند حاصل سوء مدیریت در سطح کلان کشور و سیاست های موازی کارانه دولت پنهانی است که نه تنها پاسخ گوی عملکرد خود نمی باشد بلکه حدود وظایف و اختیارات دولت مستقر را تا یک نهاد امدادی که تنها وظیفه آن تامین معاش و مایحتاج ضروری زندگی مردم است( که البته در آن هم وامانده ) تنزل داده و از وظایف اصلی و حاکمیتی خود غافل مانده است .
بدون تردید برون رفت از شرایط موجود و بازگشت ثبات اقتصادی به کشور مستلزم یک راه حل سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی و نه طرح های شتاب زده اقتصادی که شوربختانه به صورت آزمون و خطا هم اجرا می شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند
لیک چون سر عمل آیند
همه چون شمر و چون یزید شوند
ادیب صابر ترمذی
احتمالا این شعر پرمغز ادیب صابر ترمذی را از درازنای تاریخ شنیدهایم. حاکمان (مدیران) در زمانی که فاقد پست و مقامند چون شبلی صوفی و بایزید عارف مردمدارند، لیک چون سر کار آیند دست شمر و یزید را از پشت میبندند و جو اختناق و فضای امنیتی و حراستی را در حوزه کارشان جاری میکنند. در درگاهشان سخنچینان و جاسوسان معمولا جای مشاوران دلسوز و متخصص را میگیرند و با پروندهسازی برای منتقدین سعی وافر در بایکوت و ترور شخصیتیشان دارند.
قطعا با مدیران کوتوله برخورد داشتهایم، مدیرانی که علاقه مند به زندگی جلبکی در باتلاقهای خودساخته پیرامونیاند.
* مهمترین ویژگی یک مدیر کوتوله آنست که اگر میزش را از وی بگیری هنر و ایدهای برای ارائه نداشته و به قول خودمان حرفی برای گفتن ندارد. آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است.
در سبک مدیریتیشان ارادت محوری جای شایستهسالاری را پر کرده و تقرب و چاپلوسی جای تخصص و مسئولیتپذیری را میگیرد.
مدیران کوتوله برای بالادستیها چون موش خاموش و برای پایین دستیها شیران ژیانند و ببر بیان!

در قاموس یک مدیر کوتوله زیردستان در دو بخش کلی "با من ، و یا بر من" تقسیم میشوند. جهانبینی مدیر کوتوله جهان پنج سانتیمتری بینی اوست. این مدیران افراد مستقل و لایقتر از خود را منزوی کرده و یا آنها را در محبس ارادتمندان فرومایه خود به بند عزلت میکشند تا غرورشان لکهدار و امیدشان به یأس مبدل گردد و در آتیه موی دماغشان نگردند.
* یک مدیر کوتوله از واگذاری اختیارات و تفویض امضا به معاونتها و زیر دستانش واهمه داشته و خود مرکز عالم بوده و در سازمان همه تصمیمات به وی ختم میشود. کارمندان چنین مدیری فاقد اعتماد به نفس بوده و در نبود دانای کل عملاً امورات سازمان فلج و فشل خواهد بود.
یک مدیر کوتوله مواضعش در مسائل حساس مبهم و قابل تفسیر است تا با وزش بادهای مخالف به راحتی بتواند خود را با هژمونی غالب تنظیم و تطبیق دهد.
* مدیر کوتوله حافظ وضع موجود بوده و معمولا اهل چالش، پویش و ریسک نیست. موفقیتهای زیردستان را مصادره به مطلوب میکند. از کارمندان خلاق و حاذق گریزان است، مگر اینکه در رسته ارادتمندانش بوده و هنرشان در مدح قامت مدیر صرف شود.
با برگشت دادن بودجه به نام صرفهجویی سعی در خوشخدمتی به بالا دستی خود دارند.
* چراغ راهنمای چنین مدیرانی منافع شخصیشان است و لاغیر.
آن چنان بلوائی سر کوچکترین مسائل راه میاندازد که گویی جنگ جهانی راه افتاده است و به خاطر دستمالی قیصریهای را به آتش میکشند.
خلاصه میتوان گفت:
فاقد دانش، توانایی و شایستگی لازم هستند، ولی با اطلاعات سطحی که دارند در مورد هر چیزی اظهارنظر میکنند.
حوزه مدیریتشان به مثابه ملک شخصی است که بر اساس سلیقه و به فراخور زمان از آن هزینه میکنند.
نگاهشان به مسند، نگاهی عنکبوتی است، بدان معنی که چینش زیر مجموعه را بر اساس بقاء خویش انجام میدهند.
مدیران زیرمجموعه خود را از میان افراد ناتوانتر از خودشان انتخاب میکنند.
لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی برای بقای پست، از وظایف روزمره آنهاست.
قانون بقای پست در مورد آنها صادق است، یعنی از دولتی به دولت دیگر همیشه مدیر میمانند و انگار مدیر متولد شدهاند.
مانع رشد و ارتقای پرسنل زیر مجموعه خود شده و معیار ارتقای افراد را میزان نزدیکی و وفاداری میدانند.
ریسک پذیر نبوده و سیاست اعلامی اش با سیاست اعمالی زاویه محسوسی دارد.
زندگیشان از رانتها تغذیه میشود و قانون تعارض منافع را با قراردادهای صوری از حیز انتفاع می اندازند.
علاقه شدیدی به برگزاری همایشهای بزرگ و پرهزینه و بیمحتوا دارند.
مقدسمآبی در وجودشان موج میزند.
صف اول هر مناسبتی مینشیند و زاویه دید دوربین رسانهها را به خوبی شناسایی میکند.
از بودجه عمومی در اختيار، بعضی از رسانهها را اجیر و تبلیغات پر سر و صدایی دارند.
علیرغم نداشتن وقت کافی، رزومه پر پیمانهای از کتب و مقالات به چاپ رسیده دارند.
بیرق آنها بر پشت بام خانهشان افراشته، و جهت وزش باد را به خوبی حس میکنند و به راحتی رنگ عوض میکنند.

تشریفاتشان زیاد، و دیدارشان برای مردم پر مشقت است و معطل گذاشتن مردم را نشانهی بالا بودن کلاس کاری و مشغلهی زیادشان میدانند. لابی با شخصیتهای سیاسی مذهبی برای بقای پست، از وظایف روزمره آنهاست.
اگر در خطر عزل قرار گیرند نزدیکترین دوستان خود را هم قربانی میکنند.
ساعات آخر شب زمان لابی آنها است و تصمیمات فردایشان نتیجهی لابیهای دیشب آنهاست.
همزمان هم مدیر، هم دانشجو و استاد هستند.
برای دیدار مدیران بالادستی هدایای ارگانیک میبرند.
آهنگ انتظار گوشیهای تلفن همراه آنها بسیار معنوی و شامل سخن بزرگان است.
در بوروکراسی و کاغذ بازی استاد بی بدیلند."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید