
فضای کشور آکنده از اخبار آزار دهنده است . اخبار گوناگونی که ریشه اغلب آنها به اقتصاد ، محیط زیست و نهایتا به مدیریت های ناکارآمد برمی گردد.
سرعت وقوع اخبار ناگوار در یکی دو ماه اخیر ، به حدی است که مجالی برای اندیشیدن به یک مشکل دست نمی دهد .
هنوز جزئیات یک خبر را بررسی نکرده ایم که خبر ناگوار دیگری می رسد.
هنوز از خبر واژگونی اتوبوس خبرنگاران فارغ نشده ایم که خبر واژگونی اتوبوس سرباز معلمان ، ملت را سوگوار کرد.
در پیگیری این اخبار ، به اتوبوس های غیر استاندارد و از رده خارج رسیدیم که همچنان مجوز تردد دارند و جان می گیرند .
سالهاست چنین حوادثی که ناشی از سو مدیریت هاست ، در جاده ها رخ می دهند.
هنوز از سوگواری خبرنگاران و سرباز معلمان فارغ نشدیم که بی برقی های گسترده در تهران و شهرستان ها ، تیتر اخبار می شوند . تا این خبر را پیگیری می کردیم ، اخبار اسفناک سیستان و بلوچستان رسید . شیوع گسترده کرونا و بی آبی روستاهای آن منطقه خبر اول رسانه ها شد.

فیلم هایی که روایتگر بی آبی شهرها و روستاهای این استان بودند ، مرزها را در نوردید.
هنوز تانکرهای آب رسان ارتش ، در مسیر سیستان و بلوچستان بودند که خبر رسید دامداری در کشورمان در آستانه ورشکستگی و نابودی است. فیلم های متعددی در فضای مجازی مشاهده کردیم که دامداران ورشکسته به دلیل کمیابی و گرانی علوفه دام وافزایش هزینه های جنبی ناچار به ذبح دامها یا فروش آنها شده اند.
بر اساس مستنداتی که اندکی از آنها در رسانه ملی هم منعکس شد ، منشا این مشکل هم به دلال ها و واسطه هایی رسید که مانع ترخیص خوراک دام از گمرک هستند. خوراک دام هم مثل کالاهایی چون دارو ، لاستیک خودرو ، سیمان ، پارچه و.... به این سرنوشت گرفتار شده است . باز همان داستان تکراری ارز دولتی و ارز آزاد و سودجویی عده ای که با اشکال گوناگون ارز دولتی دریافت می کنند و هیچ کس حتی دولت توان مقابله با آنها را ندارد.
در تمام این مسائل مقصران اصلی معرفی نمی شوند . هیچ نهادی مسؤلیت نمی پذیرد و هیچ مدیری برکنار یا بازخواست نمی شود .
اخبار ورشکستگی دامداران و اوضاع اسفناک سیستان و بلوچستان را دنبال می کردیم که خبر بی آبی استان خوزستان ،رسانه ها را تسخیر کرد . در وضعیت خوزستان ، علاوه بر مشکل کم بارشی ، عوامل متعددی مؤثر بوده اند.
سدسازی های غیرکارشناسی شده و بی توجه به شرایط زیست محیطی که فقط برای عده ای سودآور بود ، عواقبی به بار آورده است که یکی از آنها بحران آب در خوزستان است.

اسنادی که پس از یک دهه اکنون بر ملا می شوند ، مخالفت سازمان محیط زیست را برای طرح های ناکارآمد در حوزه مدیریت آب نشان می دهد .
خشک کردن هورالعظیم بدون اجازه سازمان حفاظت محیط زیست و با مجوز شوراهای بالادستی در سال 89 انجام شده است . این طرح که به منظور اجرای پروژه های نفتی انجام شد ، موجب ورشکستگی کشاورزان و دامداران آن مناطق گردید. بررسی بحران آب در خوزستان نشان می دهد که بی تدبیری در ساخت سدها ، انتقال آب و خشکاندن تالاب ها عواملی بودند که غیرکارشناسانه صورت گرفتند و این شرایط را ایجاد کرده اند.

این حوادث پی در پی مربوط به امسال نیست بلکه ریشه در مدیریت های ناکارآمد سالهای متوالی دارد . به هر حوزه ای که سرک بکشیم آسمان همین رنگ است. اگر انتخاب مدیران در پست های حساس ، بر اساس سواد و تخصص باشد با چنین شرایطی روبه رو نبودیم.
ناتوانی در مدیریت کشور ، به بحران های بی آبی ، بی برقی ، محیط زیستی ، گرانی و بیکاری منجر شده است.
هنوز از شوک خشکی هورالعظیم و کارون سر بلند نکرده ایم که خبر صیانت از فضای مجازی هم رسید ! در حالی که بخشی از روستاهای کشور در حسرت یک تانکر آب هستند ، در حالی که کرونا همچنان قربانی می گیرد و در واکسیناسیون از بسیاری کشورها عقب هستیم ، در حالی که گرانی گلوی مردم را می فشارد ، در چنین آشفته بازاری ، نمایندگان مجلس به سراغ صیانت از کاربران فضای مجازی آمده اند !
در یک جامعه ، اولویت گذاری ها هم به مدیریت های شایسته نیاز دارد. ظاهرا نمایندگان در تشخیص اولویت ها هم بی تجربه اند. این نمایندگان از حقوق کدام کاربران سخن می گویند ؟
کاربران فضای مجازی همان مردمی هستند که مشکل معیشت ، بیکاری ، مسکن و دارو دارند.
این کاربران ناگزیرند در صف واکسن و تخت بیمارستانی ساعتها انتظار بکشند ، این مردم همان روستائیان خوزستان هستند که تشنه اند و کشاورزی و دامداری خود را ورشکسته می بینند . مردم همان جوانان کولبری هستند که در کوره راه های پرپیچ و خم و برفی جان سپردند . مردم همان جوانان نخبه ای هستند که فرصت های شغلی را از آنها گرفته اید و گاه ناچار به مهاجرت می شوند. این مردم همان هایی هستند که برای سیر کردن شکم فرزندانشان ، به زباله گردی روی آورده اند. مردم همان کسانی هستند که از کسب و کار در فضای مجازی ، اجاره خانه و اقساط خود را پرداخت می کنند.
آب ، برق و معیشت نیازهای برحق همین مردم هستند ؛ چرا به فکر صیانت از این حقوق بر حق مردم نیستید ؟!

کاش شتابی را که در اجرای این طرح دارید ، در ورود واکسن نشان می دادید و به عنوان وکیل مردم مطالبه می کردید !
کاش یک بار به ممنوعیت ورود واکسن اعتراض می کردید و صادقانه می گفتید اگر ورود واکسن ممنوع نبود ، روزانه شاهد فوت سیصد هموطن نبودیم . در یک جامعه ، اولویت گذاری ها هم به مدیریت های شایسته نیاز دارد.
کاش در این روزهای تلخ ، صیانت از سلامت مردم برایتان اولویت داشت نه صیانت از فضای مجازی !
سالها پیش با ویدیو و ماهواره و موسیقی هم مخالفت ها کردید و خشونت ها به کار گرفتید . هر چه حلقه انحصار طلبی ها را تنگ تر کردید ، تمرد و سرکشی های نسل جوان بیشتر شد .
متاسفانه سالهاست زمان و بودجه های کلان برای طرح های غیرکارشناسانه و ناکارآمد صرف می شود .
جامعه ما بیش از این ظرفیت سانسور و فیلتر و انحصارطلبی ندارد . این طرح که بیشتر با اهداف امنیتی و اقتصادی برایش برنامه ریزی کرده اید ، به جایی نمی رسد . جوانان خلاق امروز با جوانان دهه 60 تفاوت های زیادی دارند آگاهی این نسل از مفاهیمی چون حقوق بشر ، آزادی و اعتراضات مدنی بیشتر از نسل های گذشته است .

این نسل انسدادها و فیلتر کردن ها را برنمی تابند و برای حقوق شهروندی خود راه های برون رفت را پیدا می کنند .
این سرزمین متعلق به همه ایرانیان است و نمی توان آن را مطابق سلیقه عده ای خاص اداره کرد.
مسؤلینی که مدیریت ها را رها نمی کنید ! اگر نمی توانید باری از روی دوش این مردم رنجدیده بردارید لااقل مشکلات آنها را افزون نکنید و بیش از این به التهاب جامعه دامن نزنید.
تاریخ معلم خوبی است اگر از آن درس بگیریم.

کریشنامورتی می گفت، بعضی از ما آدمها دیگران را آزار می دهیم، چون خود انسان هایی آزار دیده ايم. به سخن دیگر، آدمی پیوسته به وسيله تضادها و رنج های درون خویش شکنجه می شود و هر قدر از درون خرد و تحقیر شود، اراده ناخودآگاه و میل خودآگاهش به ابراز نفرت و خشونت در رابطه با دیگران و دنیای بیرون شدیدتر می شود.
همه کاروزاری که یکصد و بیست نماینده مجلس درباره «صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی» راه انداخته اند، مصداق شهروند آزاری و ملت آزاری از نوع سیاسی است. این طرح مصداق تهاجم به آزادی چرخش اطلاعات و آگاهی عمومی است. تو گویی، روح قجری در رفتار برخی از سیاسیون ایرانی حلول کرده است. مشهور است که ناصرالدین شاه تاکید و تمايل شدیدی داشت که مردم بی سواد و ناآگاه باقی بمانند در حدی که «تفاوت پاريس و بروكسل را با خوردني ندانند»! به نظر می رسد، افزون بر شهروند آزاری سیاسی، کارکرد اصلی این طرح این است که شهروندان را از جهان های آگاهی، غافل و ناآگاه باقی بگذارد.
این طرح سویه دیگری هم دارد. شکسپیر می گفت، تمام دنیا صحنه نمایش است و ما آدمها همه نقش بازی می کنیم. طرح مذکور که تعبیر درست آن بستن راه تنفس شهروندان و ایجاد محدودیت در استفاده از فضای مجازی و اینترنت بین المللی برای مردم عادی و حوزه عمومی است، در حد نمایش ناشیانه یک نقش وارونه هم می تواند باشد. نمایش نقش وارونه ای که کارکرد احتمالی آن شهرآشوبی عمومی است.
مشهور است که سیاست، ارباب دانش هاست. سیاستمداران مردمی از سیاست اغلب دغدغه «خیر عمومی» دارند. در شرایطی که شهروندان ما با بیماری و بی آبی و بی برقی و بحران اقتصادی و تنگدستی درگیرند، نمایندگان سیاسی ملت به جای اینکه مراهم دردهای مردم باشند، مزاحم نفس های آنها شده اند. در چنین شرایط غیرخردمندانه ای، تعبیر باربارا تاکمن مورخ بلند آوازه در کتاب مشهور «تاریخ بی خردی» بیشتر خودش را نشان می دهد که معتقد بود قدرت فقط فساد نمی آورد، بلکه بی خردی هم به ارمغان می آورد!

نمایندگان سیاسی مردم و ایجنت های پنهان و پشتیبان طرح مزبور در این خیالند که با تصویب چنین طرح یا طرح هایی می توانند آگاهی و خرد مردم را مهندسی و کنترل کنند. اما باید نیک آگاه باشند که دانش و آگاهی را نمی توان برای همیشه محدود ساخت؛ هرچند كه مسیر آن را مسدود كرده باشند.
باری، در عرصه آموزش شاید جدی ترین اثر وضعی تصویب نهایی این طرح فروکاهش همکاری های علمی بین المللی، اختلال در بین المللی شدن آموزش عالی و عقب ماندن در بازار جهانی رقابت در تولید اطلاعات و دانش باشد، لیکن، آشکار و مبرهن است که بازنده نهایی این کاروزار سیاسی پوچ و نمایش گونه خود سیاسیون به ظاهر برنده است.
به راستی، خواهیم دید!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

در ماههای اخیر ، مجلس انقلابی و تمام دستگاهها و رسانه ها و تریبون های پر سر و صدا و عریض و طویل دست به دست هم داده اند تا ریشه تمام مشکلات، فقر، طلاق، مفاسد، کاهش ازدواج، کم شدن زاد و ولد، بزهکاری ها و دزدی ها، قتل و خشونت و ناامیدی و در کل تمام مشکلات و آسیب های اجتماعی را از چشم اینترنت و فضای ببینند. البته شکی در بعضی فضاسازی ها و دروغ پردازی های صورت گرفته در فضای مجازی نیست اما این واکنش مجلس نه تنها راهکار مقابله با گسترش نارضایتی های اجتماعی نیست بلکه به دو دلیل می تواند به گسترش نارضایتی ها دامن بزند :
۱- شبکه های مجازی در این سالها در حکم ضربه گیر بخشی از نارضایتی ها و اعتراضات عمل می کرد.
در این سالها به واسطه فضای نسبتا آزادانه ای که در شبکه های اجتماعی از جمله در برخی گروهها و کانالهای تلگرام و صفحات اینستاگرام و توئیتر و.. در اختیار مخاطبان قرار می گیرد باعث شده است که بسیاری از مردم ناراحتی ها، دلخوری ها و پرخاشگری های ناشی از آسیب ها و معضلات اجتماعی مانند بیکاری و فساد و تبعیض و امثالهم را با شکوه کردن در همین فضاها تخلیه کنند و به اصطلاح از این طریق بخشی از بار سنگین فشارهای روانی حاصل از نارضایتی اجتماعی را بر زمین بگذارند.

این فشار انباشته ممکن است در نبود شبکه های اجتماعی خود را به سطوح دیگر جامعه و خیابان بیاورد.
۲- در سالهای اخیر به ویژه پس از اشاعه ویروس کرونا بسیاری از مشاغل فعالیت خود را ازطریق اینستاگرام و تلگرام دنبال می کنند. مسدود کردن این دو شبکه اجتماعی بالطبع به گسترش نارضایتی های اجتماعی منجر خواهد شد.
کانال خرمگس

موضوع بی آبی خوزستان و بحران ناشی از آن، شوک و چالش بسیار بزرگی بر بدنه اجتماعی و سیاسی کشور وارد ساخته است. چالشی که به طور محرزی ریشه آن در چگونگی سیاست گذاری، برنامه ریزی و مدیریت زیست محیطی منابع آبی و به طور کلی منابع سرزمینی کشور است.
در این چند روز مباحث و نقدهای فراوانی از فرایند مدیریت منابع آبی و استقرار کاربری ها در دوره های مختلف مدیریتی کشور صحبت به میان آمده است. از اینکه چگونه مسئولان با ترکیب دو عامل بی توجهی به دانش محیط زیست و منفعت طلبی خودخواهانه، ایران امروز را در ابر بحران آب گرفتار ساخته اند. نانی که از مطالعات آب و توسعه نصیب تدوین کنندگان و ذینفعان آن شد، امروز نان و آب مردم را به طور مستقیم و غیرمستقیم بریده و حتی جانشان را نشانه رفته است.
در کالبدشکافی چرایی و چگونگی بحران به وجود آمده، همه توجهات به سمت تصمیم گیران دولتی یا حاکمیتی متمرکز شده است و مشکلات تنها نتیجه تصمیمات و اقدامات آنان روایت می شود. من فکر می کنم اگر بناست تا ریشه یابی بحران به درستی و همه جانبه صورت گیرد، لازم است نگاهی به لایه های زیرین و پنهان شده دیگر فاجعه سازان محیط زیست کشور نیز داشته باشیم.
هیچ فعالیت و پروژه توسعه ای مانند سدسازی، انتقال و توزیع آب در کشور را نمی توان نام برد که از ایده اولیه تا بهره برداری، دهها مطالعه و گزارش علمی پیوست آن نباشد. این مطالعات و گزارش ها پشتوانه و سنگ بنای سیاستی، فنی و اجرایی پروژه ها هستند. مطالعاتی که برای تدوین، ارائه و تصویب، میلیون ها و میلیاردها تومان از منابع عمومی کشور هزینه شده است. منتقدین پروژه ها گاها ادعا دارند این مطالعات صوری و فرمایشی است و تنها جهت رسمیت بخشی و برچسب علمی زدن به پروژه ها است که تعریف و تدوین می شوند.

اگر امروز به چرایی و چگونگی یک پروژه نقد جدی وارد است، در وهله اول این نقد باید متوجه مطالعاتی باشد که چرایی و چگونگی آن پروژه را توجیه و ممکن کرده اند. اگر امروز معاون اول رئیس جمهور صراحتا از عوارض و کژکارکردهای برنامه های توسعه در کشور صحبت می کند و بحران های زیست محیطی و آبی را نتیجه اثرات آن می داند، باید از نارسایی های مطالعاتی بحث به میان آید که پشتیبان برنامه های توسعه بوده اند.
باید از دانشگاهها، پژوهشکده ها، شرکت های مهندسین مشاور، محققان و کارشناسانی سوال پرسیده شود که این مطالعات را تدوین و در اختیار مراجع تصمیم گیر قرار داده اند .

از نقش تصمیم سازان در بسترسازی وقوع حوادث و بحران های امروز نباید غافل بود. از نقش کارشناسان محلی تا مشاوران و مدیران پروژه های مطالعاتی که در ابعاد متنوع از منفعت طلبی اجرای پروژه ها سودها برده اند. بسیاری از افراد و نهادهایی که امروز منتقد تصمیم گیری های گذشته اند، گویا فراموش کرده اند که خودشان روزی نقش انکارناپذیری را در فرایند تصمیم سازی برای خلق بحران های امروزی ایفا کرده اند.
روزی که برای کسب پروژه های مطالعاتی لابی ها داشتند و رانت ها استفاده کردند، روزی که برای سود بیشتر و کم شدن هزینه های مطالعات از سروته آن می زدند، روزی که از چند دانشجو یا فارغ التحصیل تازه کار بیگاری می کشیدند تا سود تدوین مطالعه قابل توجه تر باشد، روزی که در جلسات تصویب مطالعات گوش به فرمان مطامع کارفرمایان بودند تا گوش به فرمان رسالت، وجدان و شرافت علمی خویش. آن روز بود که من و تو بذر شرایط امروز را کاشتیم، بذری که در زمین بی مسئولیتی و با آب سودجویی جوانه زد و پرورش یافت و امروز درختی تنومند شده است با هزاران شاخه بحران ریز و درشت.

مطالعاتی که زمینه ساز برنامه های عمران و توسعه کشور بودند از نظر کارکردی دو وجهه بسیار متفاوت دارند: از یک طرف منافع مالی و موقعیتی سرشاری را متوجه تدوین کنندگان و کارفرمایان آن کرد و عده زیادی با این مطالعات کارشناس، مشاور، استاد یا فارغ التحصیل دانشگاه شدند و نردبانی بود برای ارتقای آنان، مدیران و سیاسیون، اما از سوی دیگر خسارات جبران ناپذیری را متوجه مردم و محیط زیست کشور کرد.
در واقع ، نانی که از مطالعات آب و توسعه نصیب تدوین کنندگان و ذینفعان آن شد، امروز نان و آب مردم را به طور مستقیم و غیرمستقیم بریده و حتی جانشان را نشانه رفته است.

دیروز چند صد استاد دانشگاه در خصوص بحران خوزستان به روسای سه قوا نامه نوشتند و مطالبات 13 بندی را برای برون رفت از چالش پیش آمده پیشنهاد کردند. کاش این نامه، بندی و رونوشتی هم به خود دانشگاه و ما دانشگاهیان می داشت و می پرسید که چرا غالبا از رسالت ذاتی خود که برخورد انتقادی با پدیده ها و پروژه ها است در تدوین مطالعات توسعه استفاده نکرده ایم و اساسا فرق ما با سیاست مداران، مدیران و تصمیم گیران این عرصه در فاجعه آفرینی چه بوده است؟
بله ! ما هم مقصریم و چه بسا به دلیل رسالتی که یدک می کشیم جرممان بسیار بیشتر از دیگران باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
مجمع اسلامی دانشجویی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی در بیانیه ای در اعتراض به توقیف نشریهی رسمی مجمع اسلامی اعلام کرد : « دیگر توانی برای فعالیت در چارچوب های رسمی را نداریم ».
تاکنون گزارش ها و مطالب انتقادی قابل توجهی در « صدای معلم » در انتقاد از عملکرد مدیریت این دانشگاه منتشر شده است اما تاکنون هیچ گونه پاسخی از سوی مدیرانی که به نظر می رسد مسئولیت پذیری جایگاهی در اندیشه آنان ندارد به افکار عمومی ارائه نشده است .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .
گروه گزارش/

خبرگزاری مهر نوشت :
کانون تربیت اسلامی در بیانیهای نسبت به انتخاب وزرا آورده است: رویکرد تحولخواهانه رئیسجمهور منتخب عدهای را به این توهم واداشته است که تحول را نه با هدف بازگشت به ارزشهای انقلاب اسلامی بلکه با نگاه غیرانقلابی خود تفسیر نمایند .
دراین میان شنیده میشود جریان غربگرا در آموزش و پرورش که سالها با اقتدار حکمرانی کرده است تحرکاتی را آغاز کرده تا موقعیت خویش را تثبیت و برنامههای خود را در دولت آینده نیز پیگیری نماید . نظر آقای فرشیدی در مورد موازی کاری و اتلاف منابع در برنامه تربیت معلم جمهوری اسلامی چیست ؟
کارگزاران تفکر غربگرا سالهاست که زمام امور آموزش و پرورش را در دست دارند و از جمله ویژگیهای شخصیشان آنست که چهرههایی متدین و غالباً دانشآموخته مدارس مذهبی غیرانقلابی میباشند اما به دلیل نگاه متحجرانه به دین و نیز به دلیل آنکه اکثراً تحصیلات عالیه خود را در غرب آموختهاند سیاستشان از دیانت شأن جداست و با پیچیدگی فراوان تلاش میکنند آموختههای سکولار خود را در قالب برنامه، حتی سند تحول، در عرصه تعلیم و تربیت به اجرا در آورند .
عمق اندیشه اصحاب این جریان، ایدئولوژی زدایی از نظام تعلیم و تربیت کشور است و بههمین دلیل در مسند دانشگاه فرهنگیان برای تضعیف برنامه تربیتمعلم طراز نظام اسلامی و کاهش دانشجو معلم تلاش کردند. از بیم آنکه مبادا جایگاه دیگر دانشکدههای تربیتی تضعیف شود. درعینحال به موازات آن جای پایی هم برای ترویج اندیشه غربی در دانشگاه فرهنگیان باقی گذاشتند و کرسی یونسکو را ایجاد کردند .

در شورای عالی آموزش و پرورش نیز تا توانستند زیرنظامهای سند تحول را بر خلاف اهداف سند تحول تنظیم و تصویب نمودند تا آنجا که در اهداف دورههای تحصیلی مصوب سال هزار و سیصد و نود و هفت واژههای ذیل را که در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه تصویبشده بود حذف کردند :
ولایتفقیه، تولی و تبری، معنای جهاد و شهادت امربهمعروف و نهی از منکر، حکومت دینی، روحیه سلحشوری و دفاع از کیان کشور اسلامی، انس با زبان فارسی آشنایی با زبان عربی، احکام اقتصادی اسلام حمایت از تولید داخلی، واژه دین بهجای اسلام، حذف سیره امامخمینی ره، رساله عملیه و تقلید و جایگزینی واژه پیشوایان دینی بهجای ائمه معصومین (علیهمالسلام) در موقعیت حساس فعلی با توجه بهشدت مشکلات معیشتی و اقتصادی که دولت کنونی برای مردم پیش آوردهاست .
بیم آن میرود که خطر مشکلات انحراف از آرمانهای انقلاب اسلامی در آموزش و پرورش مورد غفلت قرار گیرد اما ازآنجا که رئیسجمهور منتخب به درستی بیان کردهاند کسانی که عامل پیدایش وضعیت موجود هستند نمیتوانند منشأ تغییر شرایط و مشکلات باشند.
در آموزش و پرورش نیز این حقیقت مصداق دارد و امیدواریم انتظاری که در جامعه فرهنگیان، خانوادهها و حتی دانشآموزان پدید آمده و نوید تحولی نشاط آفرین در مدارس کشور را میدهد تحقق یابد و زمام امور به وزیری انقلابی، تحولخواه و جوانگرا و از جامعه معلمان سپرده شود .
نخستین پرسش « صدای معلم » از محمود فرشیدی نخستین وزیر معزول در دولت نخست محمود احمدی نژاد آن است که دقیقا توضیح دهد تفکر انقلابی چیست و مختصات آن در آموزش و پرورش چه می تواند باشد ؟
اساسا آیا در تعلیم و تربیت بر اساس تعریف جدید از کارکردهای آن ، جایگاه چنین تفکری چه بوده و نسبت آن با آموزش و پرورش کارآمد و علمی چیست ؟
آقای فرشیدی ادعا کرده است که کارگزاران تفکر غربگرا سالهاست که زمام امور آموزش و پرورش را در دست دارند . چرا باید نظام آموزشی ایران و در سطح بالاتر ، سطوح تصمیم گیری و سیاست گذار کلان کشور از تعامل منطقی با جهان فرار کنند ؟
واقعا وزارت تقریبا دوساله ایشان برای آموزش و پرورش و معلمان چه دستاوردی داشت ؟
آقای فرشیدی در طول دوران وزارت خود چه گلی به سر آموزش و پرورش و معلمان زد که اکنون چنین طلبکارانه با دیگران سخن می گوید و برای دولت جدید نسخه می پیچد ؟
وزیر آموزش و پرورش دولت احمدی نژاد به کدام وعده خود عمل کرد جز آن که در کارنامه خود جز سرکوب شدید اعتراضات مدنی معلمان به خاطر طلب مطالبات قانونی را ثبت نکرده است ؟
هنوز حافظه تاریخی معلمان آن وقایع تلخ مانند زندانی کردن معلمان مطالبه گر ، پرونده سازی برای آنان در حراست ها و هیات های تخلفات اداری و انفصال خدمت ها را از یاد نبرده است ...

خروجی هشت سالی که دستگاه تعلیم و تربیت در اختیار تفکر ایشان قرار داشت ، چه بود ؟
آیا خروجی آموزش و پرورش ایران پس از انقلاب اسلامی با وجود این همه برنامه و اسناد تحولی و بالادستی ، تربیت شهروند و انسان مسئول بوده است ؟
نظر آقای فرشیدی در مورد موازی کاری و اتلاف منابع در برنامه تربیت معلم جمهوری اسلامی چیست ؟
آیا دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی از اسرائیل آمده اند ؟!
پرسش این است که رئیس دانشگاه فرهنگیان آقای حسین خنیفر که از اتهامات ایشان مبراست در مدت تصدی ریاست خود چه کار مهم و دستاورد بی بدیلی داشته است که مدیران قبلی آن را انجام نداده بودند ؟
چرا باید نظام آموزشی ایران و در سطح بالاتر ، سطوح تصمیم گیری و سیاست گذار کلان کشور از تعامل منطقی با جهان فرار کنند ؟
فایده این همه ستیز با جهان خارج برای مردم این کشور و منافع ملی چه بوده است ؟
آقای فرشیدی در حالی عملکرد شورای عالی آموزش و پرورش را به عنوان یگانه نهاد قانونی تصمیم گیر و سیاست گذار زیر سوال می برد که دخالت های غیرتخصصی شورای عالی انقلاب فرهنگی ، این نهاد قانونی را کاملا در حاشیه قرار داده و جایگاه آن را خنثی و بی اثر کرده است .
آیا مشکل نظام آموزشی ایران لفاظی های بی پایه و پرداختن به کلمات و عباراتی است که فلسفه و کارکرد آن با علامت پرسش های جدی مواجه شده است ؟
آیا بهتر نبود دبیر کانون تربیت اسلامی فرهنگیان به جای این همه کلی گویی و شعار دادن های تکراری ، " شاخص " ها را بیان و مقایسه می کرد تا بتوان آن را مورد ارزیابی و سنجش قرار داد ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/

روزنامه هشت صبح 18 اکتبر 2019 نوشت : ( این جا )
« دفتر شورای امنیت ملی اعلام کرده است که «تروریستان» از سال ۲۰۱۷ میلادی به این سو بیش از ۴۸۰ دانشآموز، آموزگار و کارکن معارف را کشتهاند.
این دفتر در اعلامیهای که در واکنش به گزارش هیأت معاونت سازمان ملل متحد در کابل یا یوناما، نشر کرد، گفته است که گروه طالبان به زندهگی غیرنظامیان بیتوجه هستند. »
دیدهبان حقوق بشر افغانستان در گزارش تازهای اعلام کرد : ( این جا )
« طالبان با تصرف مناطق تحت کنترل دولت صدها خانواده را عمدا آواره کردهاند. در این گزارش گفته شده گروه طالبان در جریان پیشروی در مناطق تحت کنترل دولت، مردم را عمدا از خانههایشان در شمال افغانستان آواره و برخی از خانهها را غارت کرده و به آتش کشیده است.
صندوق کودکان سازمان ملل متحد نیز میگوید در سه ماه گذشته بیش از ۱۵۰ هزار نفر در کشور آواره شده اند که ۶۰ درصد آنها کودک هستند. این نهاد سرگرم فراهم کردن نیازمندیهای آموزشی برای کودکان آواره است تا از درس عقب نمانند. »

ایسنا در گزارشی نوشت : ( این جا )
« یک شهروند تخاری دیگر که به دلیل تهدیدهای امنیتی ترجیح میدهد نامش فاش نشود، میگوید که بخش عمده محدودیتها را مولوی کبیر، فرمانده اصلی جنگ طالبان، وضع کرده است. او گفت: «از رستاق خبر میرسد که طالبان مردم را اذیت میکنند. به خانههای مردم رفته و گفتهاند برای جنگجویان طالبان نان جور کنند. نوبت گذاشتهاند که از هر خانه غذا ببرند. آنها به مردم گفتهاند بیایید به جبهههای ما بپیوندید. نرخنامه ترتیب کردهاند. برای دختران مهریه با ارز امارات تعیین کردهاند که حدود ۱۰۰ هزار افغانی میشود. در آموزش تغییراتی داده و گفتهاند زنان نمیتوانند بدون محرم بیرون بروند. تاکید کردهاند که مردها باید ریش بگذارند. اینها مواردی است که در مناطق تخار وضع شده است.»
او درباره محدودیت در مورد آموزش دختران میگوید که طالبان در سخنرانیها در مساجد اعلام کردهاند که دختران نمیتوانند بیش از کلاس ششم درس بخوانند. مدارس و دانشگاههای دختران و پسران هم باید جدا شود؛ هرچند فعلا مدارس به دلیل مسائل امنیتی و ویروس کرونا تعطیلاند و در شهرستانهای تخار دانشگاهی وجود ندارد.

عبدالسمیع خاوری، مسئول کمیته خبرنگاران در تخار که روز شنبه خود را به کابل رسانده است، میگوید: «همهجا محدودیت است تا خانمها بدون محرم تردد نکنند. مغازهها در مناطق طالبان باز است اما به زنانی که محرم ندارند، چیزی نمیفروشند. مهمترین مورد این است که زنان نمیتوانند بدون محرم به شهر یا درمانگاه بروند. این را اعلام کردهاند. مدارس متاسفانه فلج شدهاند. وضعیت اضطراری حکمفرما است.
در تازه ترین گزارش ، کمیسیون مستقل حقوق بشر گفته است ( این جا ) که با وجود این قواعد، از یکم تا پانزدهم ماه سرطان، ۱۴۸ مرد، ۱۴ زن و ۲۹ کودک کشته و ۵۴۸ مرد، ۱۱۷ زن و ۳۹۴ کودک زخمی شدهاند.
یافتههای کمیسیون مستقل حقوق بشر همچنان نشان میدهد که در نیمه اول ماه سرطان، ۷۸ هزار و ۹۱۱ خانواده در نتیجه جنگ آواره شدهاند.
کمیسیون مستقل حقوق بشر با نشر این گزارش گفته است که تداوم جنگ و خشونت در کشور بر ابعاد مختلف وضعیت حقوق بشر سایه افکنده و به این ترتیب، چالشها و نگرانیهای جدی را به بار آورده است. طبق این گزارش، میزان دسترسی شهروندان به حقوق و آزادیهای اساسیشان از جمله حق رفتوآمد و انتخاب آزادانه مسکن، حق دسترسی به خدمات صحی، حق کار، حق آموزش و پرورش و حق برخورداری از سطح مناسب زندهگی در طی ۱۵ روز نخست ماه سرطان، محدودتر شده است.
در انفجاری که اردیبهشت سال جاری در نزدیک مدرسه/ مکتب دخترانه "سیدالشهدا" در غرب شهر کابل رخ داد ( این جا ) ؛ بیش از 50 نفر کشته و بالاتر از 100 نفر زخمی شدند . اکثریت قربانیان را دانش آموزان دختر تشکیل می دادند .

علی رغم ارتکاب این جنایات توسط گروه تروریستی طالبان تاکنون موضع وزیر آموزش و پرورش ایران ، بی تفاوتی و سکوت بوده است .
پرسش « صدای معلم » از محسن حاجی میرزایی آن است که چرا در برابر این جنایات و اعمال غیرانسانی سکوت اختیار کرده است ؟ آیا وزیر آموزش و پرورش به اندازه سرپرست پیشین وزارت آموزش و پرورش هم از خود شهامت و استقلال نظر ندارد ؟
چرا باید معلمان ، دانش آموزان و کودکان این کشور آماج حملات وحشیانه و ستم گروه ها و افرادی قرار گیرند که انسانیت برای آنان اساسا بی معناست و هدف شان فقط قدرت طلبی و به رخ کشیدن هویت ایدئولوژیکی است که سال ها پیش و در اوج قدرت و تسلط کامل بر کشور افغانستان ، امتحان خود را پس داده است؟
پایان گزارش/

در میانه این همه بحران های مختلف که کشور را احاطه کرده است و به عنوان مثال مردم خوزستان از فرط بی آبی دست به اعتراضات خیابانی زده و حتی به خاطر آن کشته داده اند و یا قطع برق بسیاری از شهروندان را کلافه کرده است و کرونا بسیاری از شهرها را در وضعیت قرمز قرار دا ده است و ... ؛ پرسش این است که آیا می توان در این جامعه از " بحران " در " آموزش " هم سخن راند و در این صورت آیا گوش شنوایی برای شنیدن این دغدغه ها و هشدارها پیدا می شود ؟
شاید بزرگ ترین بحران که خود خطری بزرگ برای جامعه ی ایران محسوب می شود و البته بسیاری از تصمیم گیرندگان و مقامات وانمود می کنند که خیلی آن را جدی نگرفته اند و یا آن را عادی سازی کرده اند ؛ همانا بحران تحلیل و نابودی سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است که به وضوح خود را در میزان مشارکت کنندگان این دوره از انتخابات نشان داد و برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی درصد مشارکت کنندگان ایرانی به پایین تر از 50 درصد رسید .

جبران این بحران و تقلیل مشروعیت شاید مثل بحران های طبیعی و فیزیکی نباشد که با تزریق مقداری پول و یا تعویض تکنولوژی و به روزآوری تجهیزات و... به سادگی قابل ترمیم باشد .
برگرداندن اعتماد و امید به جامعه مایوس ایرانی که حداقل دچار فروپاشی اجتماعی شده است نیاز به یک رفرم بنیادین و بازنگری جدی در سیاست های کلی و برنامه ریزی های کلان کشور دارد و چیزی نیست که بتوان با چند سخنرانی آتشین و یا دادن چند وعده آن را علاج کرد .
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم رئیسی رسما از 12 مرداد کار خود را آغاز می کند .
در 8 سال گذشته و زمانی که وزارت آموزش و پرورش در دولت تدبیر و امید ، پنج وزیر و سرپرست را تجربه کرد و هنگامی که این افراد منهای آقای جواد حسینی که سرپرستی کوتاه مدتی را گذراند مطالبی را به تفصیل و تشریح ابعاد و جنبه های مختلف نگاشتم اما کم تر وزیری بود که به این نکات توجه کند و یا درسی از اشتباهات و گاف های وزیر پیشین بگیرد .
بحران بی اعتمادی و رگه های پر رنگ آن هم در سپهر آموزش گسترانیده شده است .
در آخرین رویداد که برای بسیاری از معلمان دور از انتظار بود ؛ لایحه رتبه بندی که کلیات آن چندی قبل و پیش از انتخابات به تصویب مجلس رسیده بود با عدم وصول توسط رئیس مجلس مواجه گشت .
در گزارش هایی که صدای معلم بارها در مورد رتبه بندی معلمان منتشر کرده بود با نگاه کارشناسی به جزئیات آن پرداخته شده بود اما به نظر می رسید که این ابهامات و چالش ها نه به چشم تصمیم گیرندگان مهم به نظر می رسیدند و نه در میان " معلمان " که جامعه هدف به شمار می آیند فرصتی برای تامل و تفکر در مورد این ساز و کار ناقص و غیرعلمی مشاهده می شد . شواهد و تجربیات زیسته بر این فرضیه محکم استوار است که افراد و جریان هایی که در هشت سال گذشته به دلایل مختلف از مدیریت ها کنار گذاشته شدند دوباره درصدد برآیند که شمشیر انتقام از نیام برکشند و دوباره و بر سیاق پیشین ، فضای رو کم کنی و شخم زدن مدیریت ها راه بیفتد بدون آن که ذره ای به حال بد مدرسه و نظام آموزشی مندرس و وارفته سودمند و کارگر افتد.
به هر روی ، این اقدام مجلس یازدهم که خود را متصف به صفت انقلابی کرده در حالی که در طول عمر حداقل یک و نیم ساله آن برنامه خاصی برای پرداختن ریشه ای و علمی به مسائل و بحران جامعه به صورت اعم و آموزش و پرورش به طور اخص مشاهده نمی شود ، بحران بی اعتمادی را بیش از پیش عمیق تر و غیرقابل برگشت تر کرد .
در میان حرف ها و مطالبی که در گوشه و کنار شنیده و یا نگاشته می شود به کرات می شنوم و می خوانم که فی المثل وزیر آینده آموزش و پرورش باید مقبول و محبوب معلمان باشد .
افراد و یا جریاناتی که این حرف ها را می زنند یا واقعا فضای آموزش و پرورش و واقعیات کف مدرسه را نمی دانند و یا به احتمال فراوان و برای طرح خود در افکار عمومی و کسب محبوبیت و اعمال پوپولیستی که سکه رایج در جامعه ایرانی است به آن دامن می زنند .
آیا معلمان در طول بیش از چهار دهه تشکیلات منسجم و گسترده ای داشته اند که بتوانند همدیگر را پیدا کرده و به یکدیگر لینک شوند ؟

در حالی که بارها اتفاق افتاده که حتی در درون یک مدرسه ، معلمان در طول یک و یا چند سال تحصیلی نام همدیگر را نمی دانسته اند .
هر چند استفاده از چنین ادبیاتی توسط برخی افراد و محافل خاص ، بزرگ کردن و طرح افرادی را دارد که بزرگ ترین هنرشان در طول وزارت تغییر ناگهانی و بدون پیش بینی زیر ساخت در مورد ساختار آموزش بود که ضربه بزرگی به ثبات و نظم آن زد بدون آن که آورده ی خاصی در مورد کارایی آموزش و یا کارآمد سازی آن و اجزا داشته باشد .
در طول یک دهه گذشته ، بارها در صدای معلم در مورد ضرورت تشکیل « سازمان نظام معلمی » نوشتم . البته بر این نکته تاکید کردم که رویکرد و ماهیت این سازمان حرفه ای باید متکی بر " استقلال حرفه ای " بوده و هویت غیردولتی داشته باشد.

قابل تامل است که برخی از همین معلمان به اصطلاح روشنفکر و کنش گر این ضرورت بی بدیل را با این توجیه که حلقه ای بر بوروکراسی زاید و اداری آموزش و پرورش می افزاید و یا سازمان نظام معلمی برای مدارس و تدریس خصوصی موضوعیت دارد و... عملا آن را لوث کرده و فرصت ایجاد مفهوم معلم حرفه ای را از نظام آموزشی ایران ستاندند .
شاید اگر این تشکیلات حرفه ای معلمان موجودیت پیدا می کرد ، حداقل در برابر تحمیل کوتوله های سیاسی در قامت وزیر آموزش و پرورش ایستادگی می کرد و یا در برداری هم سو ، در برابر دخالت های افراد و نهادهای غیرتخصصی و غیرمسئول واکنش نشان می داد و مانند رویه غالب و رایج در جامعه فرهنگیان در بی تفاوتی و انفعال سیر نمی کرد .
گفته می شود که وزیر آموزش و پرورش باید مقتدر باشد و یا بتواند نگاه جامعه و حکومت را به مفهوم آموزش تغییر دهد .
اقتدار یک فرد در سازمان معلول عوامل مختلفی است که یکی از آن ها تخصص و سواد بالا در حوزه آموزش در کنار هنر مدیریت است .
واقعا در طول این چهار دهه ، جز زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی چه کسی را می توان برازنده مقام وزارت آموزش و پرورش یافت و به آن نبالید ؟

چهره هایی که تاکنون در وزارت آموزش و پرورش سکاندار این مجموعه شده اند بیشتر از جنس چهره های سیاسی بوده اند که جز فربه سازی کوتولگی در مدیریت و تشدید روزمرگی ، کار خاص دیگری انجام نداده اند .
تغییر نگاه به مفهوم آموزش چیزی نیست که از عهده یک فرد برآید و یا یک شبه حاصل شود .
وقتی جامعه به آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد مولد اندیشه و محور توسعه نگاه نمی کند و حداکثر کارایی آن را ماشین صدور مدرک و نمره می داند و می خواهد .
کم نیستند معلمانی که حتی علاقه ای به حرفه شان ندارند و نگاهشان به مدرسه و کارکرد آموزش خیلی فراتر از افراد کوچه بازاری نیست .
پرسش این است زمانی که خود معلمان به عنوان یکی از ارکان مهم آموزش و ذی نفعان تعلیم و تربیت به این مهم باوری ندارند و با دیده شوخی به آن نگریسته و به الزامات مطالبه گری و پرسشگری توجهی ندارند و پای بند نیستند ؛ آیا قرار است معجزه ای در بیرون دستگاه رخ دهد ؟ و به عنوان مثال ، مدیران و تصمیم گیرندگان بیرون از آموزش و پرورش ، آن را در اولویت های نخست قرار دهند ؟
معمولا در این فضای جهان سومی هم نگاه معلمان به شخصیت و جایگاه وزیر آموزش و پرورش همان نگاه ناجی و رابین هود است که یک شبه و یک تنه همه مسائل و مشکلات را در نوردد و فضایی فاخر و آراسته با همه لوازم و متعلقات را تحویل آنان دهد .
همواره بر این مهم تاکید کرده ام که تا « حوزه عمومی » در آموزش و پرورش شکل نگیرد تحول خاصی در وضعیت و روندهای جاری رخ نخواهد داد . آیا معلمان در طول بیش از چهار دهه تشکیلات منسجم و گسترده ای داشته اند که بتوانند همدیگر را پیدا کرده و به یکدیگر لینک شوند ؟
دو رکن مهم " تشکل " و رسانه " می توانند ارکان این مفهوم بنیادین باشند .
به دلایلی که پیش تر در موضوع آسیب شناسی تشکل های فرهنگیان و رفتار معلمان به آن پرداخته ام ، معلمان همچون سایر افراد جامعه با تشکل پذیری و کار گروهی در جهت هم افزایی میانه ای ندارند .
کار گروهی در این جامعه در صورت انعقاد یا صرف خنثی کردن افراد نسبت به یکدیگر می شود و یا افراد گروه با توهمات و آرمان گرایی افراطی دچار هیجان های موقتی شده و نظم و ساختار کلی را هدف قرار می دهند .
در حوزه رسانه هم علی رغم تعدد و تشتت ، همچون مفهوم تشکل ، تئوری خاصی برای ایجاد تحول در جهت خروج از بن بست فعلی مشاهده نمی شود.
واقعا ، هم دستگاه آموزش و هم جامعه در این زمینه فقیر است .
به نظر من ، وزیر آموزش و پرورش در دولت آقای رئیسی با اوضاعی که ترسیم شده و جریان دارد کار خاصی نخواهد کرد و یا تحول خارق العاده ای رخ نخواهد داد .
شواهد و تجربیات زیسته بر این فرضیه محکم استوار است که افراد و جریان هایی که در هشت سال گذشته به دلایل مختلف از مدیریت ها کنار گذاشته شدند دوباره درصدد برآیند که شمشیر انتقام از نیام برکشند و دوباره و بر سیاق پیشین ، فضای رو کم کنی و شخم زدن مدیریت ها راه بیفتد بدون آن که ذره ای به حال بد مدرسه و نظام آموزشی مندرس و وارفته سودمند و کارگر افتد.
بزرگ ترین کار و برنامه ای که از نظر نگارنده می تواند حال مدرسه و به تبع آن جامعه را کمی خوب کند همانا پیش بینی برنامه و ساز و کاری است که بتواند " اعتماد " را احیا کند و این البته پیش شرط ها و مقدماتی دارد که مهم ترین آن متصف بودن وزیر آینده آموزش و پرورش به " صداقت " است .