گروه اخبار/
قلم کارمندان به خودی خود ارزش چندانی ندارد. اما موقعیتی که کارمند در آن قرار دارد ارزشی بسیار زیاد به قلم کارمندان و کارکنان دولت می دهد. چرخاندن این قلم بر روی برخی “کاغذ پاره ها” صدای خیلی ها را در اقصی جهان در می آورد. چرخشی چند سانتی متری که زیر آبی است و همه از آن به فساد یاد می کنند. البته بعضی ها هم می گویند رانت است. اسمش هر چه باشد پایه های هر حکومتی را به لرزه می اندازد.
اخیرا آقای اکبر ترکان در سخنرانی خود در همایش صفرهای گمشده که توسط انجمن اسلامی دانشگاه تهران در تالار فردوسی دانشکده ادبیات این دانشگاه برگزار شد٬ گفت: در ابتدا باید تاکید کنم که صحبتهای من نباید به عنوان مشاور رئیس جمهور قلمداد شود٬ چرا که عرائض من٬ لزوما نظر دولت نیست.
وی در مورد این گونه قلم ها گفته است : وقتی قلم یک فرد میلیاردها تومان میارزد٬ افراد چقدر میتوانند در برابر آن مقاومت کنند؟ بنابراین صرفا تقوا نمیتواند مانع لغزش افراد شود٬ ریشه کار در جای دیگری است. بنابراین به غیر از چند نرخی بودن ارز٬ یکی دیگر از عوامل فساد این است که نیش قلم برخی از کارمندان ما ارزش میلیاردی پیدا کرده است.
وی ادامه داد: در کشورهای صنعتی غرب انسانهایی که در ادارات هستند٬ بر مبنای تقوا و فضیلت انتخاب نشدهاند٬ اما ما که افراد خود را بر مبنای فضلیت انتخاب میکنیم و تلاش میکنیم بهترینها را داشتته باشیم٬ چرا این بهترینها گاهی اوقات میلغزند٬ اما کارمندان عرقخور دنیای غرب نمیلغزند٬ آیا این به تقوا بر میگردد؟
ترکان خاطرنشان کرد: به نظر من انتخاب بهترین آدمها٬ شرط لازم است٬ اما شرط کافی نیست. باید بهترین افراد انتخاب شوند٬ اما فکر نکنید در این صورت همه چیز عالی خواهد بود. ساختمان وجودی هر فرد این است که همه قدرتها درون او وجود دارد و هیچ فردی نیست که از خطر شیطان در امان باشد.
مشاور رئیس جمهور تاکید کرد: برخی میگویند ورود کالایی ممنوع است؛ مگر اینکه مجوز بدهند. همین صحبت باعث شده قلم کارمند ارزش میلیاردی به خود بگیرد. افراد کمی هستند که در این بین نمیلغزند. هر کجا رانتی تعبیه شود٬ نمیتوان گفت فرد رانتجو مشکل داشته است. به هر حال افراد به دنبال منافع خود هستند٬ فردی که این رانت را ایجاد کرده٬ مقصر است.
ترکان با بیان اینکه اینطور نیست که پول کثیف و آلوده فقط در کشور ما وجود داشته باشد٬ گفت: در کشورهای دیگر قوانینی برای مهار این پول وجود دارد. در آلمان و انگلیس قانون پول چرک موجود است که میگوید پولی که سه ویژگی را داشته باشد در حمایت قانون خواهد بود. اول اینکه از معاملات قانونی به دست آمده باشد، دوم در دفاتر قانونی ثبت شده باشد و در نهایت مالیات آن پول داده شده باشد. در این کشورها اگر پول یکی از این سه ویژگی را نداشت٬ مصداق پول چرک یا کثیف محسوب میشود.
وی ادامه داد: این روند از اول انقلاب وجود داشت٬ اما ابتدای انقلاب برخی برای اعتقادات شان پول میدادند٬ اما این موضوع الان به یک کسب و کار تبدیل شده است. گاهی وقتی حساب میکنیم میبینیم هزینه یک دوره تبلیغات انتخاباتی بیش از حقوق ۴ سال نمایندگی است٬ پس پول خرج شده ارث پدری آن فرد نبوده٬ کسانی این پول را میدهند.
ترکان عنوان کرد: البته امروز هم کسانی هستند که برای اعتقادات شان پول میدهند٬ اما فرد انتخاب شونده پس از رایآوری باید آن را جبران کند. تاکنون چند مورد از این افراد دست کسانی را گرفتهاند و به اتاق من آوردهاند و با بیان اینکه این آقا فرد خیلی نازنینی است از من خواستهاند که کار او را راه بیندازم.
ما باید برای این روند کاری انجام دهیم ،آنها که دین و ایمان درستی در غرب ندارند برای این مساله کارهایی کردهاند.
پاراف
ای خوانده کتاب زند وپازند زین خواندن زند تا کی و چند؟
دل پر زفضول و زند بر لب زردشت چنین نوشت در زند ؟
از فعل منافقی و بی باک وز قول حکیمی و خردمند
پندم چه دهی؟ نخست خود را محکم کمری ز پند بر بند
چون خود نکنی چنان که گویی پند تو بود دروغ و ترفند
حمید رسایی و قدیری ابیانه در کسوت ناصحان و مفتیان جامعه ، معلمان را نصیحت و انذار می دهند برای سکوت در مقابل بی عدالتی حقوق نابرابر با دستگاه های مشمول نظام هماهنگ .
از عجایب روزگار، سخن ناصواب جناب رسایی است در پلاس نوشت خود ، که معلمان را از سوء استفاده دشمنان و کمین نشسته گان از اعتراض هشدار می دهد و در پایان افاضات خود ، نکته تاریخی را به رخ معلمان می کشد که : «در زمان محمدرضا شاه ، معلم معترض را به قفس شیر گرسنه ای انداخته اند تا زنده زنده توسط حیوان گرسنه خورده شود » ، صرف نظر از ادعای این چنینی که منبع و مأخذ مؤیدی ندارد ، که فقط در کتابی از نویسنده ای عضو ساواک مقیم آمریکا و چاپ خارج از کشور استناد شده است ، اما آقای رسایی چون نماینده مجلس هستند حرف شان بار حقوقی پیدا می کند و قابل اعتناست و گرنه این قیاس برای معلمان ذره ای ارزش ندارد ، معلمان خود می دانند که سیاست بازی و بازیچه سیاسی ، راهگشای چاله های معضلات آموزش و پرورش و دستگاه تعلیم و تربیت نیست ، به همین دلیل در تمام اعتراضات صنفی شان هرگز به هیچ جناح و گروه و دسته ای تکیه نزده اند.
آقای رسایی شما که شاگرد آخر کلاس دوران تحصیل بوده اید ! چگونه به خود اجازه ورود برای نصیحت به معلمان را می دهید؟
نظام جمهوری اسلامی که برآمده از آرمان خواهی ملت ایران بوده است مقایسه آن با حکومت رضا شاه چه استنباطی در اذهان ایجاد می کند .
اگر سواستفاده دشمنان از سخنان و عملکرد افراد و گروه ها و نهادها را به حسب آمار مد نظرقرار دهیم ، باید نسبت سخن پراکنی و استفاده ابزاری دشمنان از سخن جنابعالی در موضوع فقط هسته ای و گرفتن اطلاعات و سئوال و جواب در مجلس و محافل دیگر، صدها برابر بیشتر از اندک خبر اعتراض صنفی معلمان بوده باشد .
راستی شما این روایت را می دانید ؟ که در قضیه مک فارلین ، هشت نماینده مجلس از وزیر خارجه وقت آقای ولایتی سئوالی را در باب سیاست خارجی نمودند که رهبر انقلاب وقت با تشر به آنان فرمود؛ لحن پرسش شما آب به آسیاب دشمن روانه کرد ، اگر قرار باشد نظر دشمن ملاک باشد ، بازخواست صد باره ظریف وزیر امورخارجه مستقر در خط مقدم دیپلماسی هسته ای و فشار وارده از طرف شما و همفکران دلواپس تان ، هم چنان مشمول حکم امام خمینی ( ره ) خواهد شد که فرمود شما اسرائیل را شاد کردید ؛ در حالی که معلمان از راه اعتراض مدنی ، آرام و تجمع سکوت و رساندن صدای اعتراض صنفی خود به مسئولان ، چهره نظام را شایسته دانسته اند که رئیس جمهور با هوشمندی به صراحت بر حق اعتراض شان صحه گذاست ، اما مشخص نیست چرا آقای رسایی از اعتراض صنفی معلمان می ترسد و آنان را به شیرهای گرسنه رضاخانی حواله می دهد .
روایت می کنند وزیر مختار نظام ، که حاکم تهران شد ، بنایی بیسواد بود که دختری زیبا داشت ، دختر او را کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه گرفت و البته پله های ترقی شغل یک چنین پدر زنی از بنایی یک شبه به وزارت کشیده شد ؛ گویند روزی این وزیر نظام بی سواد ، که همیشه قلمدانی را باز کرده در جلو داشت تا با سواد جلوه کند ، همچنان که به مخاطب خود بر آشفته بود قلمدان را برداشته و گفت : می خواهی با این تیشه توی سرت بزنم ؟! روایت شما شبیه قلمدان وزیر نظام نبود ؟
آقای رسایی !
بدانید در یک جامعه سالم ، این نظام تعلیم و تربیت کشور نیست که باید خود را با رفتار حاکمان منطبق سازد ، بلکه به عکس این نهاد سیاسی و سیاست مداران هستند که باید ، اعتبار و جایگاه خویش را از ارزش های نظام تعلیم و تربیت جامعه اخذ نمایند . نهاد آموزش پرورش به هر قیمتی نمی تواند و نباید مداح حاکمان کشور باشد ، بلکه آن چه که هدف اصیل نهاد آموزش و پرورش را تشکیل می دهد و تعیین کننده رسالت اصلی این نهاد است تعلیم ارزش ها و دفاع از تعالیم و ارزش هاست .
رسیدن به این هدف مستلزم تلاش جهت ایجاد وفاق اجتماعی از طریق توافق در ارزش ها ، توجه بیشتر به منزلت معلم ، ارائه تعریفی دوباره از نقش آموزش و پرورش در توسعه همه جانبه و به خصوص توسعه انسانی و آسیب شناسی فرآیند تعلیم و تربیت ، امکان پذیر خواهد شد .
شک نباید کرد که امثال رسایی و علم الهدی و قدیری ابیانه و دیگران اگر چه از اعتراض آموزگاران می ترسند و لیکن باید آداب نقد را در درسگاه اخلاق بیاموزند تا در سعی خود برای اسکات و تادیب جامعه معلمان ، به نقد ادله چرایی لاغر شدن آموزش و پرورش و دستگاه تعلیم و تربیت و فربه شدن دیگر نهادها و ادارات و بانک ها بپردازند ، و کلمه تلقین و تکرار بچه گانه لولو ترا می خورد و استفاده ازروایت های بی مسمی تاریخی ، به استبداد فرهنگی و معلمان را به وادی جمودی و خمودی نکشانند ، چه افزایش ممانعت از اعتراض صنفی و مدنی معلمان در هشت سال دولت دلباخته رسایی « احمدی نژاد » ثمری جز رونق بازار پوپولیسم ، مردن فرهنگ ، مرگ مدرسه و جامعه پویا نداشت .
آیا به راستی آقای رسایی و همکارانش به عنوان وکیل ، خبری از همه گیری بیماری EB دانش آموزان مدارس سراسر کشور دارند ؟
چرا از عدم اجرایی بیمه کامل و درست درمانی معلمان خبری نیست ؟
چرا بیمه جانبازان فرهنگی ، از پرداخت هزینه دارو به خصوص داروی خارجی سرباز می زند ؟
آیا پایین آمدن سن اعتیاد دانش آموزان را مورد توجه قرارداده اند ؟
آیا از بحران افت شدید تحصیلی در تمامی مقاطع خبر دارند ؟
آیا می دانند نرخ بزهکاری دانش آموزان طبق آمار های رسمی هر لحظه در حال افزایش است ؟
آیا خروجی دستگاه تعلیم و تربیت به واقع درصدی از رشد اخلاقی ، ارزش ها و وفاق اجتماعی را نشان می دهد ؟
چرا معلمان به شغل دوم و سوم روی می آورند ؟
آیا می داند معلم آراسته ، معلم سالم ، معلم مکفی می تواند در تعلیم و تربیت تاثیری شگرف داشته باشد تا معلم شلخته ، مریض ، فقیر ، خسته ، بی مطالعه و افسرده ؟
حضرتشان از فاصله نجومی بهره برداری آموزش بین فقیر و غنی ، فرزند تهرانی با سیستانی با برابری آموزشی یک به چهل و نه ، طبق آمار رسمی ، اطلاع دارند ؟
آیا بین درس خواندن و مدرک گرفتن با مهارت داشتن و جذب بازار کار تناسب منطقی وجود دارد ؟
و ده ها سئوال و مسأله ای که به مانند افعی برذهن ، جان و اندیشه معلمان سنگینی می کند و هیچ مرجعی پاسخ گوی آن نیست .
آقای رسایی!
هیچ می دانی نظریه شیرهای گرسنه شما باعث شد که ترس بر معاون وزیر آقای بطحایی در روز هفدهم اردیبهشت غلبه کند و سراسیمه و با عجله در رسانه ملی ظاهر شود و مضحکانه بگوید این عده ای که اعتراض داشتند اقلیتی بودند که نشان داد اکثریت معلمان از حقوق دریافتی خود راضی اند چون در اعتراض شرکت نکردند .
و یا علم الهدی در مشهد اعلام می کند که معلمان نباید به دنبال کسب حقوق و مادیات باشند ، و یا شیرزاد عبداللهی منتقد و نویسنده در یک چرخش پارادوکسی بنویسد که معلمانی که اعتراض کرده اند حالا دنبال چه اهدافی هستند ؟ این نویسنده به جای اینکه توپ را در زمین پایمال کنندگان حق معلمان بیاندازد بی رحمانه تشکل های صنفی و معلمان را مورد بازخواست قرار می دهد که روش اعتراضی شما هدفی را دنبال نمی کند ، و یا قدیری ابیانه که نصیحتی نخ نماشده به معلمان عرضه می دارد .
آقای رسایی !
اگر قرار باشد روایتی از رژیم گذشته عنوان شود معلمان صدها روایت بهتر از تو بلدند ، اما روایت پایکوبی و خرسندی شما وهمفکرانت از همتی که در رد دکتر نجفی برای وزارت معلمان در مجلس داشته اید حدیث نادری است که در هیچ تاریخ خانه ای جای نمی گیرد .
اگر رسایی حوصله کند تا این چند ماه مهمان خانه ملت باشد و همچون دوران تحصیلش آزار و اذیت بر معلمان روا ندارد ؛ معلمان در انتخابات آتی مجلس ، در صندوق های رایی حق الناسی ، به همه نشان خواهند داد که نظام جمهوری اسلامی با حکومت رضاخانی تفاوت دارد .
معلمان اما ، در تمام شرایط نشان داده اند که ازشیر های گرسنه نخواهند ترسید ، اما از افعی چرا!
محمد رضا خورشیدی پاجی بهار نود و چهار
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار / "با توجه به گزارش شماره (1/م/920) به تاريخ 28 فروردين 86 نظر به اينكه آقاي « عليرضا هاشمي » مرتكب تخلف مندرج در بند 32 و 33 ماده 8 قانون تخلفات اداري شده است لذا به تجويز ماده 13 قانون مذكور به مدت 3 ماه آماده به خدمت[منفصل از تدريس] مي شود.
مراتب جهت اجراي حكم ايفاد مي گردد.
امضاء : محمد رضا محدث خراساني
معاون برنامه ريزي و توسعه مديريت آموزش و پرورش
منتقدان دولت نقطه مناسبی برای فشار به دولت یافتهاند. نمایندگانی که ضعفهای متعدد وزارتخانه ضعیف حمیدرضا حاجیبابایی در دولت قبل را نادیده گرفتند، حالا با اصرار میخواهند فانی را استیضاح کنند.
گروه اخبار /
منصور حقیقتپور در گفتوگو با خبرنگار فارس در اردبیل اظهار کرد: تعداد زیادی از نمایندگان در روزهای اخیر طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش را اعلام کردهاند و به نظر میرسد در مجلس اجماعی وجود دارد تا فانی برکنار شود.
وی افزود: وزیر آموزش و پرورش در گذشته نیز با حضور در مجلس کارت زرد گرفته و نتوانسته خوب از عملکردش دفاع کند و با توجه به وضعیت معیشتی معلمان و اعتراضهایی که در جامعه وجود دارد به نظر میرسد استیضاح وزیر رای بیاورد.
نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس شورای اسلامی گفت: مجلس تا 30 درصد اعتبارات حوزه آموزش و پرورش را افزایش داده و اگر مشکلی نیز وجود دارد مربوط به دولت و وزرات آموزش و پرورش است که در حل آن عاجز هستند.
گروه اخبار /
« گروه سایت سخن معلم » ضمن تشکر و قدردانی از عملکرد مثبت و مردمی مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش امیدوار است که با نظارت و برنامه ریزی این مرکز ، رویکرد " فرهنگ امنیتی " که متاسفانه در دولت های نهم و دهم تقویت شد با توصیه وزیر محترم آموزش و پرورش و نیز رئیس جمهور محترم به " امنیت فرهنگی " تبدیل شود . همچنین تمامی دوایر حراست در 752 منطقه آموزشی کشور با سیاست های حراست وزارت آموزش و پرورش و نیز رویکرد مسئولان محترم نظام هماهنگ باشند .
یک. تاریخ و اتیمولوژیِ واژه
یک. یک: در معیشت:
دکتر «یاکوب ادوارد پولاک» اتریشی، معلم طبّ و سرپرست نخستین آموزگاران «دارالفنون»، در خاطراتش نوشته است: «ما در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شدیم. پذیراییِ سردی از ما نمودند. کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شده است و چند روز پیش از ورود ما، در پیِ کارشکنیهای درباریان و بهویژه دسیسههای مادر شاه، که از دشمنان سرسخت امیرنظام بود، میرزاتقیخان از کار برکنار شده بود. اما همینکه امیر از ورود ما آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود این نمساوی۱های بیچاره را من به ایران آوردهام. اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم میکردم، اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان روبهراه شود.»۲
گویا واژهی school از ریشهی لاتینِ schola (اوقات فراغت برای یادگیری) و، در همان مسیر، از یونانیِ skhole (فراغت و تفریح) آب خورده است.
بدین ترتیب، تفریح و خوشگذرانی معلمان ریشه در تاریخ و اتیمولوژیِ واژه دارد و شاید از همین رهگذر است که وقتی امیرنظام، فقط چند روز قبل از عزلش، ورود اولین گروه از معلمان دارالفنون را از اتریش به ایران ترتیب میداد، به هیچ چیز جز تفریح و آرامش ایشان نمیتوانست بیندیشد و از ژان داوودخان مسیحی، مترجم اول دولت علیّهی ایران و نمایندهی ویژهاش در این طرح ملی، خواسته بود پیش از هر چیز نگرانی او را در مورد آسایش خاطر معلمان برطرف کند.
یک. دو: در سیاست:
امیرنظام با انتخاب معلمان اتریشی، هدف دیگری را نیز دنبال میکرد: اتریش در امور ایران مداخله نداشت و به این ترتیب امر آموزش از بازیهای سیاسی در امان میماند. عمد امیرنظام بدین مهم آنجا معلوم میشود که بعدها سفیر انگلستان به اتریشیبودن معلمان اعتراض کرد و استادانی از فرانسه، آلمان و ایتالیا نیز به استخدام دارالفنون درآمدند، وقتی که دیگر بوی خون امیر هم از تنبوشههای حمام فین محو شده بود؛ البته نه از دِماغ تاریخیِ ما.
حفظ سنت البته ویژگیِ آدمِ ایرانی است و سنتهای بازمانده از دارالفنون چه خوب در سلوک آموزش و پرورش ایران به جا مانده است؛ عرض میکنم:
کاری با اگر و مگر امیرکبیر نداریم. انگلستان هم با گماردن مأمورانی از دول درازدست به تدریس در مدرسه، مطمئناً هدفی جز متنوع کردن رنگ مو و چشم و شاید لهجهی معلمان در چشم و گوش دانشآموزان دارالفنون نداشته است. اگر معیشت معلمان دارالفنون بعد از قتل امیر به خطر افتاده بود یا اگر دامن آموزش عمومی به گند سیاست آلوده گشته بود، الان هم، بنا بر اصلِ حفظ سنتها، باید وضع معیشت معلمان خراب میبود و آموزش و پرورش هم بازیچهی عزلونصبهای سیاسی؛ میبینید که نیست و گل و بلبل است.
آه از اشکهای امیر در آن روزهای آخر.
دولت و مجلس
«شریف امامی با تمام اقدامات خود برای آرام کردن اوضاع نابه سامان مملکت و تعیین سه وزیر فرهنگ، نتوانست به خواستهی معلمان کشور جامهی عمل بپوشاند. طی اعتراضات معلمین و اعتصاب آنان در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰، یکی از معلمین، به نام «دکتر [ابوالحسن] خانعلی» و دانشآموزی به نام «کلهر» کشته شدند. دولت شریف امامی مورد انتقاد و اعتراض شدید نمایندگان مجلس واقع شد.»۳
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰، نخستین تجمع اعتراضآمیز فرهنگیان برای بهبود وضع معیشتشان شکل گرفت. کشته شدن دکتر خانعلی، دبیر فلسفه و عربیِ دبیرستان جامی تهران، که هنوز به سیسالگی نرسیده بود، به همراه دانشآموزی به نام کلهر۴، به دست نیروهای شهربانی، باعث شد فرهنگیان در بیانیهای روز ۱۲ اردیبهشت را روز معلم بنامند. هجده سال بعد، در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸، مرتضی مطهری، نظریهپرداز انقلاب اسلامی و استاد دانشکدهی الهیات نیز به ضرب گلولهی اعضای گروه فرقان ترور شد. نزدیکیِ تاریخ این دو واقعه، «روز معلم» را در تقویم رسمیِ جمهوری اسلامی ایران تثبیت کرد.
«روز بعد شریف امامی در مجلس حاضر شد و طی آن خطاب به «جعفری»، یکی از نمایندگان معترض و عصبانی، گفت: شما خودتان وزیر فرهنگ بودید، چه میکردید؟ «سردار حکمت»، رئیس مجلس، نیز در جواب او گفت: تو حق سؤال کردن از نمایندگان را نداری. شریف امامی نیز مجلس را ترک کرد و استعفای خود را به شاه تسلیم نمود و کشور را با مشکلاتی که ظرف ۸ ماه نخستوزیری حل نکرده بود رها کرد و موقتاً از صحنهی سیاسی کشور بیرون رفت.»۵
دو. توهّم توطئه
چند خاطره از دوران خودمان
امروزهروز، معلمان ایران توهّم توطئه دارند. آنها خیال میکنند جریانی در کشور، با ارادهی حسابشده و برنامهدار، در پی کتمان شأن و منزلت معلمان است. البته که این توهّم، ریشه در حسِ ناامنیِ روانی دارد و باید با مراجعه به روانکاو درمان شود؛ گیرم که این بیماری همگانی باشد و ناگهان جمیعِ «تحصیلکردهترین قشر کارمندان دولت» را دچار کرده باشد.
از دلایل بروز این بیماری این روزها بسیار شنیدهایم. معلمان و تحلیلگران و کارشناسان آموزش و پرورش آن قدر این روزها با عدد و رقم و مادهقانون و مصوبه و نتایج آمار و… مشکلات را تبیین کردهاند که وقتی هنوز هم بعضی از مسئولان به نمایندگان صنفی معلمان میگویند: «خُب بیایید توی جلسه مشکلات را عنوان کنید»، دیگر همه با هم خندهشان میگیرد. اما بعضی رفتارهای دولتمردان و مجلسنشینان دیگر از محدودههای بحث منطقی و اختلاف نظر در تفسیر قانون فراتر رفته. یادآوری مواردی چند، فقط محض نمونه، مسائل ذکرشده در بالا را شیرینتر از قند میکند:
- فیش حقوقی معلمان در اردیبهشت هشتاد و هفت، بندی داشت با عنوانِ «هدیهی روز معلم». مقابل این بند عدد ۲۷۰۰۰ ریال درج شده بود. اشتباه تایپی متداول است، اما منظور سازمان دقیقاً دوهزار و هفتصد تومان بود. اصل این کادوی معنوی ۳۰۰۰۰ ریال بود و ۱۰ درصد مالیات را البته کم کرده بودند که در حلالبودن هدیه شک نکنیم.
- سال هشتاد و نه بود به گمانم، که معلمان در دورهی ضمنخدمتی شرکت کرده بودند. استاد مدعوّ، که به خاطر حساسیت شغلی بالایی که داشت، احتمال میرفت بعد از دورهی دیپلم فرصت سرخاراندن و ادامهی تحصیل نداشته، داشت به معلمان لیسانس، فوقلیسانس و چندتایی دکترا مطلبی را تفهیم میکرد. نهایتاً به این جا رسید: «میدانید اگر حقوقی که شما میگیرید، تبدیل به سکههای ۲۰ ریالی (دو تومنی) شود، چند تُن میشود؟ آیا این حقوق در سه ماه تعطیلی تابستان حلال است؟» سکههای دو تومنی که یادتان هست؟ از سکههای دیگر بزرگتر بود.
- افزایش سرانهی وزارت آموزش و پرورش در بودجهی نود و چهار، ۱۴ درصد اعلام شد و این افزایش مستقیماً در حقوق معلمان دیده شد. گفتیم چرا بعضی ارگانها افزایش ۷۰ و ۸۰ درصدی دارند؟ گفتند: معلمها زیادند (یا شاید زیادیاند! تلویزیون ما خَش داشت، خبر را درست منتقل نمیکرد). بهانهی خوبی است و واقعیت دارد. معلمان یکهفتم حقوقبگیران دولت را تشکیل میدهند. جالب اینجا است دریافتیِ ماهانهی آن ششهفتم، که طبق محاسبات آقایان از این یکهفتم کمتر هستند، تقریباً دوبرابر معلمان است.
- ۱۴ درصد به حقوق ماهانهی معلمان افزودند. مقرری ماه اول (فروردین نود و چهار) طبق مادهی ۱۰۰ قانون استخدام کشوری به صندوق بازنشستگی واریز میشود! یعنی عملاً افزایش ۱۴ درصدی تبدیل به ۱۱-۱۲ درصد شد. اما پرداختی فروردینماه حتی از پرداختی اسفندماه سال گذشته هم کمتر بود. در فیشها دقت کردیم؛ ۱۰ درصد مالیات کذایی را هم کم کرده بودند. یعنی مقداری پول از این جیب ما برای خودشان برداشته بودند، کمی مالیات هم از آن جیب منباب مالیات جیب قبلی که خالی شده بود. این جریان برای شما جُک است، اما برای ما معلمان خاطرهی هرساله. حالا متوجه شدهایم کسرِ مقرریِ ماه اول هم یک خاطرهی دیگر است و چنین قانونی وجود ندارد.
…باقی بماند.
من هنوز معتقدم همکارانم توهّم توطئه دارند. اما راستش با این اوضاعی که شاهدش هستیم، گاهی آرزو میکنم کاش به راستی توطئهای در کار باشد. کاش برنامهای حسابشده برای بهتمسخرگرفتن و کتمان شأن معلمان طراحی شده باشد. کاش کارگروههایی تشکیل شده باشد با موضوع: «چگونه میتوان در مدت ۱۵ الی ۲۰ سال منزلت اجتماعی معلمان را از بین بُرد؟» میدانید چرا؟ برای این که میخواهم اگر کسی فرداروز از من پرسید: چرا چنین بود؟ جوابی منطقی داشته باشم. آخر واقعاً چه توجیهی برای این لطیفههای شیرین که در بالا تعریف کردم، میتوانم به حضرتش ارائه دهم؟
سه. جمعبندیِ پارههای نامربوط
جنبش صنفی معلمان در ماههای اخیر، که به جرأت از مدنیترین حرکتهای اجتماعی ایران بعد از انقلاب مشروطه به حسابش میتوان آورد، سنجهای است تاریخی در مقابل قوای سهگانه که میتوانند عیار خود را در نوع برخورد با این جنبش بسنجند. هرچند معلمان به دنبال نقشبازیِ تاریخی نیستند و چیزی جز بهبود وضع معیشت و ساماندهیِ منطقیِ فضای آموزشی نمیخواهند و در این مسیر از مدیران کشور میخواهند که ایشان را در تحصیل منافع سیاسی خویش به بازی نگیرند و دامن پاک فرهنگ را از غبار سیاست حفظ کنند، همانگونه که امیرکبیر بُن دارالفنون را بر این ملات سرشته بود. مگر در بدهبستان هستهای تا آنجا پیش نرفتند که چیزی نمانده است نمنمک امیرکبیر زمان لقب بگیرند یا نامشان را در کنار مصدق ثبت کنند؟ چرا بنا بر اصل حفظ سنتها، سننِ حسنه را حفظ، یا بهتر است بگوییم، احیا نمیکنند؟ حالا که به یُمن نزدیکی انتخابات مجلس و وجود شش میلیون رأی حاضر و آماده (معلمان و شاگردان ایشان) مجلسیان هر روز در نطقهای پیش از دستور سنگ فرهنگ به سینه میزنند (همان مجلسی که به وزیر مورد اجماع معلمان رأی اعتماد نداد) ؛ چرا دولت و وزارت آموزش و پرورش از این گردش به چپ ناگهانی مجلس در راستای شعارهای معهود خود در انتخابات سال ۹۲ بهره نمیگیرد و اعتماد یک میلیون و دویست هزار معلم و متعاقب آن چهارده میلیون دانشآموز آیندهساز کشور را به نفع خود جلب نمیکند؟
«اخبار خوش برای فرهنگیان در هفتهی معلم» اگر طرح نیمبند «رتبهبندی» و اصلاحات نیمبند «فوقالعاده شغل» است، بهتر است به دولت بگوییم لطفاً در جراید و رسانهی ملی بالون هوا نکنید و مدعی نشوید که مطالبات ریشهای فرهنگیان را در عرض سه ماه حل کردید. دستکم شاگردان دارالفنون در پایان یک دورهی تحصیلی واقعاً دو بالون ساختند و با تهیهی گاز هیدروژنِ بهدستآمده در آزمایشگاه شیمیِ مدرسه، آنها را هوا کردند. بالونهواکردن باید طوری باشد که هم در زمان حال «تماشا» داشته باشد و هم بتوانید در دفترهای خاطراتتان با افتخار برای آیندگان بنویسید:
«روز شنبه (۸ ربیعالاول ۱۲۹۴/۱۸۷۷م)، پنج ساعت به غروب مانده، دو بالن از جلوخانِ مدرسهی معلمخانه آسمان رفت. ما، بعد از صحبت با وزراء در باغ، رفتیم بالای شمسالعماره؛ حرم هم پشتبامِ اندرونها بودند. کلّ تهران هم از زن و مرد روی بامها و کوچهها و غیره بودند. بالن اولی قرمز رنگ بود؛ هوا رفت، اما کمکم افتاد در باغ سپهسالار مرحوم، مردم هم رفتند. ما بودیم در بالای شمسالعماره… بعد بالن سفیدِ بزرگِ برشفرنگی باد شد، باز همهی مردم دوباره جمع شدند در بامها و غیره، این دفعه بالن بسیار خوب هوا رفت، نیم ساعت درست روی آسمان شهر ایستاده بود، دوهزار ذرع هم بلکه بیشتر هوا رفت. خیلی خیلی تماشا داد دو نفر با هم با این بالن بالا رفتند. بالأخره در باغ نظامیه یا باغ سپهسالار حالیه افتاد، بالن هم پاره شد. خلاصه خیلی خیلی تماشا داد. هیچ وقت همچه تماشا مردم نکرده بودند.»۶
*عکس تزئینی است .
پینوشت:
۱- اهل نمسه (اتریش).
۲ – http://darolfonoon.oerp.ir/content/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87
3 – عاقلی، باقر (۱۳۷۴) روز شمار تاریخ ایران. تهران: انتشارات جاویدان، ص۸۹٫
۴ – به روایتی دیگر: «در این زمان، سرگرد شهرستانی، رییس کلانتری میدان بهارستان، به روی اعتصابکنندگان آتش گشود که منجر به مرگ یک دبیر به نام «ابوالحسن خانعلی» دبیر دبیرستان جامی و دانشجوی دکترای رشتهی فلسفه و مجروح شدن ۲ معلم به نامهای «شرق» و «احدیان» و دانشآموزی به نام «سیاوش باباوندی» گردید.» (روزنامهی اطلاعات، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۴۰، ص ۲)
۵ – عاقلی، باقر، همان.
۶- دستنویس خاطرات روزانهی ناصرالدین شاه، با کمی تلخیص و سجاوندی.
همت معلمین در انتخابات اسفند 94 بر این است که هیچ کدام از نمایندگان فعلی مجلس که در سال های اخیر رویکرد ضد فرهنگی داشته اند، نتوانند به مجلس راه یابند.
در گفت و گوی خبری روز شنبه مورخ 12 اردیبهشت در شبکه 1 صدا و سیما وزیر آموزش و پرورش ضمن تشریح عملکرد خود پاسخ هایی را به مجری برنامه دادند که در نوع خود جالب توجه بود.
گرچه این گفت و گو بیشتر رنگ و بوی سمبلیک داشت و می توان آن را یک گپ و گفت خودمانی برای بزرگداشت روز معلم در نظر گرفت ؛ اما با این حال با توجه فشار افکار عمومی به خصوص معلمان ، صدا سیما سوالاتی را نیز از وزیر پرسید تا این گونه نشان دهد که این مصاحبه هر دو جنبه را هدف قرار داده است .
با این حال این پرسش و پاسخ به گونه ای بود که گاهی مجری برنامه برای آنکه موضوعات مورد بحث زیاده از حد کش دار نشود خود اقدام به جمع بندی برخی موارد را می کرد ؛ چرا که در پاسخ های وزیر آن قدر پراکنده گویی و آشفتگی به چشم می خورد که هر بیننده عادی هم متوجه شود که کاری از دست وزیر بر نمی آید .
در حقیقت وزیر آموزش و پرورش در پاسخگویی به سئوالات فرار به جلو را در دستور کار خود قرار داده بود و مجری برنامه در تلاش بود سوالات در قالب کلیشه های از قبل تعیین شده پیش برود ولی از نوشتن های مکرر مجری این گونه بر می آمد که حجم سوالات و پیامک های ارسالی از طرف معلمان به سامانه صدا سیما بیشتر از آنچه که تصور می رفت بوده است.
جالب آنکه در فضای مجازی نیز این روزها فعالیت معلمان رو به افزایش است و گروه های وایبری و جدیداً تلگرامی لحظه به لحظه این گفت و گو را رصد می کردند و نقطه نظرات خود را با سایرین به اشتراک می گذاشتند. مشخصه بارز این اشتراک گذاری پاسخ های عجیب و غریب وزیر و بی حس و حال بودن گفت و گو بود.
اینکه چرا وزیر این قدر بی رمق به سئوالات پاسخ می دهد و اینکه چرا مجری برنامه پاسخ های وزیر را به چالش نمی کشد مواردی بود که مرتب از طرف کاربران مطرح می شد.
در حقیقت قصدم تحلیل گفته های وزیر آموزش و پرورش نیست چرا که ایشان با دفاع از عملکرد خود چیزی برای تحلیل نگذاشتند . به شخصه بیشتر می خواهم بدانم هدف از این شوی تلویزیونی که توسط صدا سیما برگزار شد چه می توانست باشد؟
آیا قصد صدا سیما رساندن صدای معلمان به گوش دولت مردان است؟ و یا رسانه ملی فقط حسب وظیفه ذاتی خود برای رفع تکلیف و گذر از چنین روز مهمی با یک شوی ساده تلویزیونی خواسته کاری کرده باشد ؟
من معتقدم شق دوم در خصوص این گفت و گو صادق تر است به تعبیری قصد صدا سیما این بوده برای رفع تکلیف خود کاری کرده باشد و اگر معلمین صدا سیما را مخاطب قرار دادند بگوید که پوشش خبری در این خصوص صورت گرفته است .چر ا که اگر صدا سیما قصد داشت این گفت و گو چالشی باشد مجری به این سادگی از کنار برخی سوالات عبور نمی کرد .
مثلا وزیر در اغلب موارد به پاسخ هایی که از قبل برای خودش آماده کرده بود می پرداخت صرف نظر این که سوال چیز دیگری است به طور مثال وقتی مجری می پرسد "چرا موضوع بند 5 ماده 68 قانون مدیریت خدمات کشوری که در فروردین 93 به امضای دولت رسیده در آموزش و پرورش اجرایی نشده است ، در حالی که سایر دستگاه ها بیش از 11 ماه است که آن را به اجرا در آورده اند ؛ وزیر محترم در پاسخ می گوید قرار است در آموزش و پرورش از مهر ماه به اجرا در بیاید " اساساً این پاسخ تا چه میزان می تواند در جواب سوال طرح شده از سوی مجری باشد .
دوست دارم از آقای فانی بپرسم اگر روزی سر کلاس از دانش آموزی سوالی بپرسید و دانش آموز شما جوابی کاملاً بی ربط به شما بدهد به شخصه چه نمره ای در کارنامه او خواهید گذاشت ؟
و یا در خصوص امتیازات مکتسبه برای فوق العاده شغل کارکنان ، وقتی مجری به صراحت عنوان می کند طبق مصوبه دولت بند5 ماده 68 قانون به دستگاه ها اجازه داده که امتیاز لازم برای لیسانس ها 1500 و فوق لیسانس و دکتر 2000 امتیاز باشد و بر اساس آن پرداخت ها صورت پذیرد چرا در آموزش و پرورش این اتفاق نیفتاده ، وزیر پاسخ می گوید چون بخش اعظم معلمان لیسانس هستند لذا ما همه را 1300 امتیازی در نظر گرفته ایم "
و موارد بی شماری که در پاسخ های وزیر گاهی مجری هم گیج می شد و با بی تفاوتی از کنار سوالات رد می شد .
در نمونه ای دیگر وقتی مجری می پرسد چرا بیمه های طلایی فرهنگیان در چهار بسته ارائه می شود ، وزیر پاسخ می گوید که به هر حال معلمین می توانند پیش بینی کنند و به فرا خور نیازشان هر یک از این چهار بسته را انتخاب کنند . اینکه منظور وزیر محترم از پیش بینی چه بوده به واقع مشخص نیست ؛ شاید وزیر فکر می کنند معلمان می توانند پیش بینی کنند که امسال مریض می شوند یا نه و اگر فکر می کنند مریض می شوند بسته ای را انتخاب کننده که خدمات بیشتری را شامل می شود .
گاهی پاسخ های وزیر آن قدر شوک آور بود که بیننده را به تعجب وا می داشت ، اینکه وزیر محترم با چه انگیزه ای به سئوالات این گونه پاسخ دادند برای من پوشیده است ، اما انتظار می رفت که رسانه ملی که رسالتش رساندن پیام مخاطبین به جامعه و دولت مردان است بهتر از این ها عمل کند و نسبت به این گونه پاسخ ها مسئولانه تر باشد ، نه آن که مجری گاه و بی گاه با توضیح تکمیلی طوری وانمود که کند مثلا پاسخ وزیر قانع کننده بوده است .
این سوال مهمی است که چرا رسانه ملی کشور با پخش اخبار غیر واقعی در خصوص پرداخت معوقات ؛افزایش حقوق معلمان و موارد این گونه تلاش می کند معلمان را بیشتر خشمگین کند و این گونه القا کند که اعتراض معلمان زیاده خواهانه بوده و این اعتراض ها غیر منطقی است در حالی که در همین گفت و گو به وضوح برای هر بیننده ای نمایان بود که پاسخ ها تا چه حد غیر مسئولانه و غیر منطقی است.
امید آن می رود که مناظره ای واقعی بین برخی از فعالان صنفی و وزیر و معاونین محترم ایشان صورت پذیرد تا بتوان فهمید معیار و عیار واقعی پاسخ های وزیرچه بوده است ؟
مرگ ناباورانه «قندي» شوکي بود بر پيکر اساتيد روزنامه نگاري. استاد خندهرو، آرام، خوش مشرب و منظم و پرکار، چهار شوک به جامعه وارد کرد و پس از سال ها فراموشي به ياد آمد. اينها را دکتر هادي خانيکي در بزرگداشتش ميگويد و روزنامه نگار بودنش را دکتر محسنيان راد.حقيقتا وقتي قندي به دانشکده ميآمد و ميرفت توقف زيادي نداشت و با ساير اساتيد هم به جز دکتر بديعي خيلي صحبت نميکرد؛ اما اين روزها چيز ديگري مشخص شد و آن اينکه او در ارتباطاتش هم خلاقيت خاص خود را داشته و در اتاق هر استادي اثر انگشتي، کلمهاي ، دردي و چيزي از جنس «روزنامه نگاري» باقي گذاشته است.
چهار شوکي که به گفته دکتر خانيکي بر پيکر روزنامه نگارها وارد شد محروميت قندي از تدريس، فراموشي او، کما و سفر ابدي او بوده. اينها جامعه روزنامه نگاري و نه روزنامه نويسي را داغدار کرده؛ دردمند کرده و ملتهب.حقش نبود قندي خنده رو را اين طور آزار دهند. اين ،چيزيست که اساتيد، دانشجويان، روزنامه نگاران و دانشکده ارتباطات را به شدت آزار ميدهد.
تلاش هاي 40 ساله قندي، محسنيان راد، فرقاني، صديقي، خانيکي و ساير اساتيد در روزنامه نگاري توام با تدريس تربيت دانشجو و روزنامه نگار براي روزنامه نگاري حرفهاي بوده است. روزنامه نگاري مبتني بر دانش. در حالي که به گفته همه اين اساتيد و خانم مينو بديعي تا کنون چنين امري محقق نشده.چرا که روزنامه نگاري با سياست آميخته شده است و رنج سياست مداران غير روزنامه نگار تنش را ميآزارد.
روزنامه نگار حرفهاي کسي است که پيش از درد سياست مداران به درد مردم بپردازد، حرفي بزند که مردم بخوانند و ديده باني باشد بر بالاي مسايل مردم. اين، اکنون فراموش شده است.
امروز در هر تاکسي، اتوبوس يا وسيله اي که سوار شوي از دردهايي ميشنوي که مربوط به درمان، اشتغال، بيمه و از اين قبيل است.چند روز پيش وقتي از تشييع قندي برميگشتم راننده ماشين از فقر، خانه نمور و تنگ، مهريه، دياليز و فشار مالي گريه کرد.
کجاست روزنامه نگار حرفهاي؟ هر کدام از اينها مي تواند جرياني را به راه اندازد و مسئولين و غير مسئولين را به تلاطم اندازد.
پس کجا هستند روزنامههايي که درد مرده را با صداي بلند فرياد بزنند؟
روزنامهها گاهي پر شدهاند از خبرهاي بيجان و تکراري، گاهي مقالات بلند و نابه روز و گاهي از ادبيات و سينماي جهان که شايد تنها 20 درصد جامعه بخوانند.
نگراني اساتيد ارتباطات در باره مرگ خاموش و خاموشي روزنامه نگاري حرفهاي حقيقي است.
ديروز وقتي در مراسم استاد مسلم روزنامهنگاري شرکت کردم متوجه شدم روزنامهها خوانده نميشوند ؛ از جمله همين مقاله. چرا؟
چون روزنامهها مردهاند و اگر زنده هستند حرفي تازه براي مخاطب ندارند.
آيا راننده گريان بهشت زهرا مخاطب روزنامهها نيست؟
روزنامه اطلاعات