صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

علی اکبر باغانی گروه اخبار /

علی اکبر باغانی ، عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان تهران و دبیر شورای هماهنگی تشکل های صنفی سراسر کشور امروز با مراجعه به دادسرای زندان اوین جهت اجرای حکم به زندان رجایی شهر معرفی شد .

فرزند آقای باغانی به سخن معلم گفت : " پدرم را چندین بار برای اجرای حکم خواسته بودند تا این که ایشان امروز شخصا به دادسرای اوین مراجعه و پس از طی مراحل قانونی جهت اجرای حکم به زندان رجایی شهر اعزام شد ."

علی اکبر باغانی به خاطر فعالیت های صنفی در سال های پس از 85 مجموعا به 6 سال حبس محکوم گردیده  بود  و در حکم خود دو سال تبعید به  شهرستان زابل را نیز دارند .

پایان پیام /

دوشنبه, 19 آبان 1393 21:30

مرگ بر این ...

قم / لعنت بر مدیر سایت سخن معلم

منتشرشده در نامه های دریافتی

گروه اخبار / گروه سخن معلم این انتخاب شایسته را به سازمان معلمان ایران و جامعه فرهنگیان ایران تبریک می گوید

چهارشنبه, 30 ارديبهشت 1394 05:46

جامعه‎ي سالم از ديدگاه حضرت سليمان

دکتر فرشاد علی یاری حضرت سليمان از خردمندترين انسان‎هاست ، وي جانشين حضرت داوود و يكي از چهار فرزند او است كه براساس روايات اسلامي خداوند حكم نبوّت را به او داده است وليكن كتاب مقدس او را يك پادشاه مقتدر معرفي مي‎كند. خداوند آدمي و ديو و مرغ را همچون لشكريان فرمانبردار او كرد. جلال، شكوه و عظمت او مشهور است. عزيز‎الدين نسفي عقل را در بدن آدمي همانند سليمان مي‎داند كه چون اسير ديو شهوت گردد، ديو بر تخت مي‎نشيند و سليمان كمر به خدمت او مي‎بندد. اما اگر سليمان بر ديو تسلط يابد مي‎تواند او را به فرشته تبديل كند و از او كار بكشد. خداوند در رؤياي شبانه بر وي ظاهر شده فرمود: اي سليمان هرچه مي‎خواهي بخواه كه به تو عطا خواهد شد. آن حضرت خواهش بسيار عالي كرد و حكمت را طلب كرد و خداوند متعال دولت و احترام را نيز بر آن افزود. بنابر كتاب مقدس سلطنت سليمان چهل سال طول كشيد. همان‎گونه كه هر انساني از جهان هستي، جامعه و پديده‎هاي اجتماعي، باورها و اعتقاداتي دارد بدون شك حضرت سليمان از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين نگارنده‎ي مقاله بر آن است تا افكار، عقايد و باورهاي حضرت سليمان را از كتاب امثال، جامعه و غزل‎هاي سليمان بيرون بياورد و با استفاده از سخنان وي جامعه‎ي حضرت سليمان را ترسيم نمايد.

مهم‎ترين اصلي كه در سخنان حضرت سليمان مشاهده مي‎شود حكمت است. وي شاهرگ حيات جامعه را حكمت و دانايي مي‎داند و بيان مي‎كند كسي كه حكمت و ادب را خوار مي‎شمارد احمق است و به جوانان چنين نصيحت مي‎كند كه نصيحت پدرت را بشنو و از تعليم مادرت روي‎گردان مشو. زيرا سخنان ايشان مانند تاج و جواهر، سيرت تو را زيبا خواهند ساخت. (امثال، باب يك آيه‎ي 7، 8 و 9)

حضرت سليمان نجات جامعه را در حكمت مي‎داند و معتقد است كه ناآگاهي، افراد جامعه را از پاي درخواهد آورد و جامعه را در بلا و مصيبت و در ناامني فرو خواهد برد. وليكن اگر حكمت و دانايي در جامعه رشد پيدا كند و همچون درخت تنومند گردد. در اين صورت است كه عدالت، انصاف و صداقت بر جامعه حاكم خواهد شد به طوري كه چنين مي‎فرمايد: اگر به سخنانم گوش بدهي، خواهي فهميد كه عدالت، انصاف و صداقت چيست و راه درست كدام است (امثال، فصل دوم، آيه‎ي 9).

حضرت سليمان فوايد حكمت را در جامعه به شرح ذيل بيان مي‎كند؛

1- مردم جامعه در كمال لذّت و شادي زندگي خواهند كرد

2- شرارت و بدي از جامعه رخت خواهد بست

3-حقّه‎بازي و نادرستي در جامعه جايگاهي نخواهد داشت

4- محبّت و دوستي وخوشبختي در جامعه همچون طلاي ناب خودنمايي خواهد كرد 

5- حكمت به انسان زندگي خوب و طولاني، ثروت و احترام مي‎بخشد 

6- حكمت تاج عزّت و افتخار را بر سرانسان خواهد نهاد 

7- حكمت عدالت و انصاف را در قضاوت به دنبال خواهد داشت

8- حكمت عمر را زياد ميكند ولي درمقابل حماقت انسان را خوار و ذليل مي‎كند.

حضرت سليمان انسان دانا و آگاه را انسان سالم مي‎داند پس هرچه كه آگاهي و حكمت در جامعه بيشترشود جامعه سالم تر خواهد بود برهمين اساس دركتاب«تائوته چينگ» چنين آمده است كه؛

«هركس صاحب فضيلت گردد، به كودكي شيرخوار مي‎ماند كه هيچ گزنده‎ي زهرناك او را نخواهد گزيد و هيچ درنده‎ي خون‎خوار او را نخواهد دريد و هيچ مرغ شكاري او را صيد نتواند كرد زيرا كه او داراي قوت «تائو» است و به حيات ابد نايل گرديده هرچند بدن او شايد بپوسد و زايل گردد، ولي نفس او جاويدان زنده مي‎باشد.» (تاريخ اديان، جان بي‎ناس، ص 351)

حكمت زماني كه در جامعه حاكم شود صلح و دوستي و محبّت افزايش پيدا مي‎كند، مقرّرات و قوانين در جامعه به خوبي اجرا مي‎شود و سرقت، دزدي، تجاوز و هرگونه اعمال ناشايست به مراتب كاهش مي‎يابد.

حضرت سليمان شاخصه‎هاي انسان سالم را كه منجر به جامعه‎ي سالم مي‎شود به شرح ذيل بيان مي‎كند:

1- دوري از كينه و نفرت؛

2- دوري از پرحرفي؛ كه انسان را به سوي گناه مي‎كشد.

3- خداترسي؛ كه باعث مي‎شود انسان گناه نكند و انسان در كمال آرامش و آسايش زندگي كند.

4- درستكاري و دوري از دروغ؛ چرا كه حضرت سليمان بيان مي‎كند: از دهان درست‎كاران غنچه‎هاي حكمت مي‎شكفد، اما زبان دروغ‎گويان از ريشه كنده خواهد شد. (امثال، باب 10 آيه‎ي 31)

5- دوري از تقلّب و كلاه‎برداري؛ كه افراد متقلّب و كلاه‎بردار امنيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي و غيره را به هم مي‎زنند. در اين صورت جامعه به سوي هرج و مرج كشانيده مي‎شود و فقير، فقيرتر و غني، غني‎تر مي‎گردد.

حقوق افراد جامعه ناديده گرفته مي‎شود و جامعه بيمار مي‎شود. پس بايد تلاش كرد تا ريشه‎هاي تقلب و كلاهبرداري در جامعه خشكانده شود و صداقت و يكرنگي هم‎ چون گلهاي زيبا شكوفا شود و به جامعه طراوت خاصي ببخشد.

6- دوري از تكبّر؛ غرور و تكبر باعث سرافكندگي افراد جامعه مي‎شود و زمينه‎هاي بيمار بودن جامعه را فراهم مي‎كند. چنان‎كه حضرت سليمان در اين باره مي‎فرمايد: غرور منجر به هلاكت مي‎شود و تكبّر به سقوط مي‎انجامد. بهتر است انسان متواضع باشد و با ستم‎ديدگان بنشيند تا اين‎كه ميان متكبّران باشد و درغنايم آنان سهيم باشد (امثال، باب 16 آيه 18 و 19) بنابراين افراد جامعه لازم است كه فروتن و متواضع باشند بر همين اساس است كه شاعر مي‎گويد:

افتادگي آموز اگر طالب فيضي     هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

7- امين بودن افراد جامعه؛ به طوري كه افراد امين اسرار را در دل خود مخفي نگه مي‎دارند و زمينه‎هاي اختلاف و نزاع و درگيري را در جامعه به وجود نمي‎آورند. اگر همه‎ي افراد جامعه امين باشند ديگر نيازي به دستگاه عريض و طويل قوه قضائيه و نيروي انتظامي و غيره نيست. در چنين جامعه‎اي مردم اصول را مي‎فهمند. درد يكديگر را حس مي‎كنند و خدا را حاكم بر خود مي‎دانند. اوامر الهي را اجرا مي‎كنند و منشأ خير و بركت براي جامعه باشند. به طوري كه سخنان اين افراد ديگران را زنده مي‎كنند و بركت خداوند شامل حال آن‎ها خواهد شد. امنيت حاكم بر جامعه مي‎شود و مردم در چنين جامعه‎اي در كمال آسايش و آرامش زندگي خواهند كرد. نظم بر جامعه حاكم مي‎شود و خردمندان حاكم چنين جامعه‎اي خواهند بود.

8- سخاوت و بخشندگي؛ سخاوت و بخشندگي كه موجبات كاميابي افراد را فراهم مي‎كند و ديگران از اين عمل پسنديده در جامعه بهره‎مند خواهند شد. اگر افراد ثروتمند و غني بخشنده باشند و دست فقير و بي‎نوايي را بگيرند باعث اقتدار ساختار اجتماعي مي‎شود و اين عمل انعكاسي از سنن فوق طبيعي يا الهي است و نتايج اين عمل پسنديده به خود شخص بخشنده و سخاوتمند مي‎رسد. بر همين اساس قرآن كريم تأكيد مي‎كند كه اگر يك دانه بخشش كنيد هفتاد دانه از آن مي‎رويد. حضرت سليمان نيز بر همين اعتقاد مي‎باشد چنان‎كه در امثال مي‎فرمايد: هستند كساني كه با سخاوت خرج مي‎كنند و با اين وجود ثروتمند مي‎شوند؛ و هستند كساني كه بيش از اندازه جمع مي‎كنند امّا عاقبت نيازمند مي‎گردند. (امثال، باب 11، آيه‎ي 24)

9- وفاي به عهد؛ كه يكي از شاخصه‎هاي انسان سالم مي‎باشد. حضرت سليمان در اين ارتباط مي‎فرمايد: خدا كساني را كه به قول خود وفا مي‎كنند دوست دارد، ولي از اشخاص بدقول بيزار است. (امثال، باب 12، آيه‎ي 12) وفاي به عهد اعتماد را در جامعه افزايش مي‎دهد و همين موضوع سبب اقتدار و عزّت جامعه مي‎شود. خداوند همواره از انسان مي‎خواهد كه به عهد خود وفا كند و در اين صورت است كه جامعه شكوفا مي‎شود و هيچ‎گونه نيرنگ، بدي، ناصداقتي و ‎… نمي‎تواند در جامعه نقشي داشته باشد بلكه همه‎ي افراد جامعه به يكديگر اعتماد مي‎كنند و مرزهاي سياسي، اقتصادي و ‎… ديگر معنايي ندارد چرا كه همه در عهد خود با خداوند و جامعه وفادارند و همه همديگر را درك مي‎كنند. نزاع و درگيري جايگاهي نخواهد داشت و آرامش بر جامعه حكم‎فرما خواهد شد. چرا كه تمام بدبختي‎ها و گرفتاري‎ها حاصل بي‎اعتمادي و بي‎قولي مي‎باشد.

10- راستي و صداقت؛ حضرت سليمان (ع) مي‎فرمايد: بهتر است انسان فقير باشد و با صداقت زندگي كند تا اين‎كه از راه نادرست ثروتمند شود. (امثال، باب 19، آيه‎‏ي 1) حضرت سليمان نتايج صداقت و راستي را به شرح ذيل بيان مي‎كند:

الف) به زندگي رونق مي‎دهد؛

ب) سخنان خوب درست‎كاران،

ديگران را احيا مي‎كند؛

ج) سعادت را به انسان عرضه مي‎دارد؛

د) راستي انسان را از تنگنا رهايي مي‎دهد؛

هـ) شخص درست‎كار از حيات برخوردار مي‎شود اما آدم بدكار به سوي مرگ مي‎رود؛

و) دروغ انسان را در دام گرفتار مي‎كند ولي راستي و صداقت موجب رهايي مي‎گردد؛

ز) صداقت انسان را حفظ مي‎كند در صورتي كه بدي انسان را به نابودي مي‎كشاند.

دروغ، ذلّت و خواري را به دنبال دارد. اگر ما دروغ بگوييم تن به خواري و ذلّت داده‎ايم و از خداوند دور شده‎ايم و در اين صورت است كه آرامش درون مان را از دست مي‎دهيم و شادي را هرگز نخواهيم ديد. صداقت و راستي مشكلات انسان را برطرف مي‎كند به طوري كه انسان راستگو شكست‎ناپذير است. صداقت و راستي مانع پيروي انسان از هواي نفس مي‎شود. و به دنبال هوا و هوس نمي‎رود. شهوت‎راني نمي‎كند و خود را خدمتگزار ديگران مي‎داند. اگر انسان صادق باشد به دنبال آن جامعه سالم و صادق خواهد بود. اگر راستي و صداقت در جامعه جاري شود امنيت و آسايش همچون باران رحمت انسان‎ها را زنده مي‎كند و شرارت و بدي جايگاهي نخواهد داشت.

11- فعّاليت و پركاري؛ تلاش و كوشش گنج گران‎بهايي است كه جامعه را احيا مي‎كند به گونه‎اي كه فقر و تنگدستي در جامعه‎ي پويا و پرتلاش معنا نخواهد داشت. آدم تنبل آن‎چه را كه آرزو مي‎كند به دست نمي‎آورد امّا شخص كوشا كامياب مي‎شود. (امثال، باب 13، آيه‎ي 4) تلاش و كوشش از شاخصه‎هاي جامعه‎ي سالم است. به طوري كه در تمام اديان الهي توصيه به كار و كوشش شده است به طوري كه امام صادق (ع) در اين باره مي‎فرمايد: كسي كه براي خانواده‎اش كار و كوشش مي‎كند مانند رزمنده‎اي است كه در راه خدا جهاد مي‎كند. پيامبر گرامي اسلام نيز دست پينه بسته كارگران را مي‎بوسيد. حضرت سليمان مي‎فرمايد: راه آدم تنبل با خارها پوشيده است و اين يعني خواري، ذلّت و بدبختي. پس بنابراين هرچه افراد يك جامعه بيشتر تلاش كنند آن جامعه سالم‎تر خواهد بود.

12- محبّت و مهرورزي؛ حضرت سليمان مي‎فرمايد: درست‎كار و مهربان باش تا عمر خوشي داشته باشي و از احترام و موفقيّت برخوردار شوي. (امثال، باب 21، آيه‎ي 21) اگر محبّت و مهرورزي در بين افراد جامعه رواج پيدا كند، انسان‎ها از زندگي خود لذّت مي‎برند و شاد خواهند بود. غم و غصه نگراني و اضطراب ديگر جايگاهي نخواهد داشت. با محبّت كينه، نفرت، حسادت و خصلت‎هاي بد ديگر از جامعه رخت برخواهد بست. در چنين جامعه‎اي همه احساس مسئوليّت مي‎كنند. به يك‎ديگر عشق مي‎ورزند و ديگران را بر خود مقدم مي‎دانند و از غرور و تكبّر دوري مي‎كنند بر همين اساس حضرت سليمان مي‎فرمايد: هرگاه پادشاهي مهربان و درست‎كار و دادگستر باشد، سلطنتش پايدار مي‎ماند. (امثال، باب 20، آيه‏ي 28)

محبّت به ديگران يعني احترام به جامعه، قانون، مقررات و اين‎كه ديگران را بر خود ترجيح دهيم و در اين صورت است كه جامعه به موفقيت خواهد رسيد. و نيز حضرت سليمان در اين ارتباط مي‎فرمايد: نان خشك خوردن در جايي كه محبّت هست، بهتر است از غذاي شاهانه خوردن در جايي كه نفرت وجود دارد.

13- رهبري خردمندانه براي جامعه؛ حضرت سليمان معتقد است كه: بدون رهبري خردمندانه، ملّت در زحمت مي‎افتد. اما وجود مشاوران زياد امنيت كشور را تضمين مي‎كند. (امثال، باب 11، آيه‎ي 14)

جامعه‎ي ايده‎آل و سالم جامعه‎اي است كه رهبري آن را انسان كامل و خردمندي به عهده داشته باشد. چنين جامعه‎اي دچار معضلات، انحرافات و آسيب‎هاي اجتماعي نمي‎گردد چنان‎كه سعدي در اين ارتباط مي‎فرمايد:

چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان

                                             چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان

پادشاه عادل يا همان رهبر خردمند همانند سايه‎ي خدا بر روي زمين مي‎باشد. بر همين اساس رهبر خردمند بايد صاحب اقتدار باشد نه فقط قدرت. چرا كه اقتدار به معناي پذيرش داوطلبانه است.

حضرت سليمان جامعه را همانند ارگانيزم زنده‎اي مي‎داند كه هر عضوي وظيفه و كاركرد مشخّصي دارد. اين ساختار اجتماعي براي هركدام از اعضايش بسته به جايگاه آن‎ها كاركرد ويژه‎اي را به وجود مي‎آورد و ارگانيزم زنده بايد اعضايش سالم باشد و در صورتي مي‎تواند سالم باشد كه شاخصه‎هاي فوق را داشته باشد. حضرت سليمان با بهره‎گيري از گفتار متضاد واقعيت‎هاي زندگي اجتماعي را جلوه‎گر مي‎سازد به گونه‎اي كه مي‎فرمايد: خبرچين هرجا مي‎رود اسرار ديگران را فاش مي‎كند، ولي شخص امين اسرار را در دل خود مخفي نگه مي‎دارد. وي جامعه‎ي سالم را جامعه‎اي مي‎داند كه حكمت و دانايي و تمام خصلت‎هاي نيك همچون راستي، صداقت، مهرباني، كار، فعّاليت و غيره بر آن حاكم باشد و از ناصداقتي، اضطراب، پريشاني، ترس و ‎… به دور باشد.

جامعه‎ي آرماني حضرت سليمان سراسر حكمت، معرفت و دانايي است و افراد آن حكيمانه زندگي مي‎كنند و با كمال لذّت و خوش‎حالي و بدون هيچ چشم‎داشتي معرفت و دانايي را به ديگران هديه مي‎دهد. در اين جامعه ظلم؛ ستم، رشوه، دزدي، ربا و ‎… معنا و مفهومي ندارد.

منابع و مآخذ:

1- امثال سليمان، كتاب مقدس، بي‎تا.

2- جامعه‎ي سليمان، كتاب مقدس، بي‎تا.

3- غزل غزل‎هاي سليمان، كتاب مقدس،‌ بي‎تا.

4- گلستان سعدي، محمدعلي فروغي، انتشارات امير كبير، تهران،1361.

5- تاريخ‎ جامع اديان، جان بي‎ناس، ترجمه‎ي علي‎اصغر حكمت، انتشارات اميركبير.


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

مطالعات اجتماعی

اگر « تعلیم و تربیت، عبادت است »، در این صورت توجه به قلمرو آموزشی و دقت بر سلامت آن، می‌باید از واجبات باشد و از آنجا که  مهمترین ابزار سلامت، نقد و بررسی است، در بحث حاضر به بررسی کتابِ درسیِ «مطالعات اجتماعی، سال اول دبیرستان، چاپ چهاردهم،1392 » خواهیم پرداخت.

کتاب از یک یادداشت و پنج فصل (تحت عناوین: شکل گیری زندگی اجتماعی؛ نظام اجتماعی؛ نظام خانواده؛ نظام اقتصادی؛ و نظام سیاسی) تشکیل شده است. در اینجا به دلیل برخی از مسائل، فقط به درس اول می‌پردازیم، اما در عوض در همان درس (به عنوان نمونه) به نکاتی اشاره خواهیم کرد که از سردرگمی جایگاه مطالعات اجتماعی در نظام آموزشی خبر می‌دهد.

**************************

ظاهراً «یادداشت» کتاب، به منظور معرفی کوتاهی از دروس عمومی، برای دانش آموزان نوشته شده است؛ دروسی که از منظر کتاب: " آموختن آنها برای ارتقای بینش علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر فارغ‌‌التحصیل دوره‌ی متوسطه ضرورت دارد"، همچنین نتیجه گیری می‌شود که: " بنابراین محتوای این کتاب طوری تهیه و سازماندهی شده است که صلاحیت‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شما را تقویت می‌کند" (تأکید از مولفین است).

آنچه از فحوای همین عبارت کوتاه برمی‌آید این است که محتوای کتاب، نه تنها می‌تواند (و اصلاً می‌باید) برای دانش‌آموزان ایجاد صلاحیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کند، بلکه همچنین می‌تواند و می‌باید در جهت تقویت آن صلاحیت عمل کند و این بدین معنی است که در همین بدو امر کتاب خود را نه به عنوان «نوشتاری» در بین انواع نوشتار اجتماعی، بلکه به عنوان مرجع صاحب قدرتی معرفی می‌کند که می‌تواند به خوانندگان خود (که دانش‌آموزان سال اول دبیرستان هستند)، صلاحیت و اعتبار اجتماعی، اقتصادی و  ... اعطا کند؛ اما چگونه به این مهم دست‌ می‌یابد؟ ـ پاسخ روشن است، از طریق درس‌ آموزه‌ها؛ بدین معنی که هر درس در حکم ابزاری است جهت دریافت و تحکیم صلاحیت در زمینه‌های مختلف..؛ بر این اساس، اکنون به عنوان نمونه می‌خواهیم ببینیم در درس اول که عنوانِ آن «شناخت محیط اجتماعی» است، دانش آموزان چگونه به این صلاحیت دست می‌یابند.

در واقع در این درس برای دانش‌آموزِ سال اول دبیرستان، نه سخن از چیستی محیط اجتماعی است و نه حرف و کلامی از ابزارهای شناسایی آن؛ بلکه به نظر می‌رسد، با آموزه‌ای اخلاقی ـ اجتماعی سر و کار داریم ؛ فی‌المثل حامل این گزاره‌ی خبری‌ست که دانش آموزانِ سال اول دبیرستان در حال گذر از مرحله‌ی نوجوانی به جوانی‌اند و به لحاظ اخلاقی در مواجهه با مرحله‌ای جدید هستند. به نقل از کتاب: "در آستانه دوره‌ی جدیدی که باید بیندیشند، تصمیم گیری کنند و مسئولیت زندگی خود و حتا دیگران را به عهده گیرند"(ص2). اما مطابق تلقی کتاب، «شرط انجام درستِ» این وظایف، در گروی "شناخت درست از محیط اجتماعی" است (همان جا).

همان گونه که دیده می‌شود با مغلطه‌ا‌ی کلامی روبروئیم. یعنی بدون در نظر گرفتن ساختارهای اجتماعی و اقتدار حاکم بر آن، سخن از «شناختِ درست» می‌شود. منظور نادیده گرفتن ساختارهایی است که در شکل دهی به چگونگیِ محیط و همچنین تأثیر آن بر قلمرو شناخت، تصمیم و تمایلات نقشی به سزا دارد. با این حال صرف‌نظر از این امر مهم، می‌خواهیم ببینیم «شناخت درستِ» مورد نظر کتاب چگونه چیزی است و چه طور حاصل می‌شود. یعنی همان شناختی که مطابق وعده‌‌ی داده شده در درس، می‌باید بتواند در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای دانش‌آموز ایجاد « صلاحیت » کند.

اما نکته‌ی جالب اینجا است که در درس مزبور کوچکترین اثری از تعریف علمی این کلید واژه دیده نمی‌شود. از اینرو بعید نیست که دانش آموز (و احیاناً معلم پرسشگر و متأمل) با آشفتگی فکری مواجه شوند؛ به این دلیل که کتاب، «شناخت درست»ی را که هنوز نمی‌دانیم چیست، از «نتیجه‌‌ی شناخت نادرست» اخذ می‌کند، و البته باز هم بدون هر گونه توضیحی علمی درباره‌ی «شناخت نادرست». به عنوان مثال بدون هیچ توضیحی می‌گوید: ـ "اگر فرد در مرحله‌ی نوجوانی و جوانی بدون شناخت درست از شرایط اجتماعی، سیاسی واقتصادیِ جامعه‌ی خویش، تصمیم بگیرد و دست به عمل بزند، موفق نخواهد شد"(ص2، تأکید از من است).

بدین ترتیب بدون تعریف از «شناخت درست» و «شناخت نادرست»، و نیز بدون برشمردن ویژگی‌های آنها، دانش آموز می‌باید  نتایج فقدانِ شناخت درست را که مسلماً تحت چنین شرایطی تنها می‌تواند در قالب توصیه‌‌ و نصیحت  مطرح گردند، به منزله‌ی درس بیاموزد! مثلاً بیاموزد که :" بسیارند کسانی که بدون شناخت درست از شرایط اقتصادی و اجتماعی و استعدادها و توانایی‌های خود شغلی را انتخاب می‌کنند و در آن توفیق نمی‌یابند" (همان جا). اما نکته‌ی جالب‌تر ابهامی است که در عبارت «شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی» وجود دارد. به بیانی، صرف نظر از اینکه برای دانش‌آموز 13 و یا 14 ساله‌ای که کتاب برای او در نظر گرفته شده است، هیچ توضیحی داده نمی‌شود که منظور از مجموع  شرایطی که فقط نام شان پشت سر هم قطار می‌شوند چیست، به لحاظ ذهنی او را وادار می‌کنند تا با مشکل حاکم بر روش تدریسِ کتاب خو کرده و بدتر آن که آن را به مثابه مشکلی شخصی تلقی کند. فی‌المثل اینکه، این اوست که قادر به فهمیدن درست مطالب درسی نیست. مطالبی که به دلیل ابهام شان خارج از درکند.

و به نظر می‌رسد تنها کاری که دانش آموز می‌تواند بکند این است که با شک و دو دلی خود را به این حدس نزدیک سازد که این چیزی که بدان «شرایط» گفته می‌شود، صرفاً پند ـ آموزه‌ای انطباقی برای اوست: یعنی همان کسی که در حال گذر به جوانی است و در این مرحله وظیفه دارد تا مراقب تطبیق خود با موقعیت‌‌ها و منزلت‌هایی باشد که گویی در جامعه به مثابه موقعیت‌هایی متافیزیکی و غیر قابل تغییر همواره وجود داشته و نیز من بعد هم وجود خواهند داشت. به بیانی رساتر، تطبیق خود که همانا موقعیت و آرزوهای خود است، با نابرابری‌های اجتماعی! مگر هدفِ درس چیزی به غیر از این است....؟!  

مثلاً آن زمان که می‌گوید:"بسیارند کسانی که بدون شناخت درست از شرایط اقتصادی و اجتماعی و استعدادها و توانایی‌های خود شغلی را انتخاب می‌کنند و در آن توفیق نمی‌یابند؛ ـ بدون شناخت درست از شرایط اجتماعی همسر انتخاب می‌کنند و در زندگی زناشویی با شکست روبه‌رو می‌شوند؛ ـ بدون شناخت درست از محیط اجتماعی به فعالیت های سیاسی دست می‌زنند اما به هدف خود دست نمی‌یابند و از میدان سیاست کنار می‌روند؛ ـ به دلیل نداشتن شناخت درست از دوستان و گروهی که به عضویت آن در می‌آیند، به دام اعتیاد می‌افتند و تا پایان عمر با نتایج تلخ و ناگوار این انتخاب نادرست دست به گریبان خواهند بود. ـ و ... آینده‌ی شما به میزانی چشم گیر به شناختی بستگی دارد که در این مرحله‌ی زندگی خود از محیط اجتماعی به دست می‌آورید. شناختی ناقص که بر پایه‌ی احساسات قرار گیرد و از واقعیات زندگی دور باشد، می‌تواند آثاری زیان‌بار بر زندگی آینده‌ی شما داشته باشد؛ بنابراین.... "(ص 3).

پس بیراه نگفته‌ایم، اگر ادعا کنیم «درس»ی که با اقتدار تمام چاپ چهاردهم را پشت سر خود دارد، به جای رشد بینش اجتماعی دانش‌آموز (اینکه فی‌المثل مفهوم «شرایط» را برای دانش‌آموزان از طریق پیوند آن با چگونگیِ ساختارها جا اندازد و  سپس از «تغییر و خواستِ بهینه کردن سطح زندگی» به عنوان ابزارهای رشد اجتماعی سخن به میان آورد)، سعی در جا انداختنِ بینشِ محافظه‌کارانه‌ی تطبیق موقعیت با وضع موجود دارد..

در هر حال از آنجا که «علوم اجتماعی»، زاده‌ی جهان جدید است و در این جهان «شناخت» دیگر نه  امری ذاتی، بلکه امری اجتماعی محسوب می‌شود، از این رو مقوله‌ی «درستی» یا «نادرستیِ» آن در جهان ایدئولوژی‌زده‌ی امروز که به شدت تحت تأثیر اقتدارهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است همواره محل تردید و درگیری نیروهای اجتماعی بوده است. بنابراین پرسش این است که با توجه به این مسئله تا چه اندازه می‌توان درس مزبور را به لحاظ علمی «مطالعه‌ی اجتماعی» تلقی کرد؟ زیرا تنها به واسطه‌ی پرهیز از صدور احکام درست یا نادرست است که قلمروهای متعلق به علوم اجتماعی می‌توانند از حیطه‌ی «اخلاق» و یا «فلسفه‌ی کلاسیک» متمایز ‌شوند و خود را وارد روابط واقعی در جهان و معضلات آن در زندگی روزمره کنند. مشکلاتی که علوم اجتماعی وظیفه‌ی شناسایی آنها را دارد.

و بالاخره آنکه به نظر می‌رسد، آنچه در متن درس «شناخت محیط اجتماعی» اهمیتِ اساسی دارد، نه شناسایی کنشگر اجتماعی و یا محیط اجتماعیِ او، بلکه شناسایی «فرد موفق» در جامعه است و فرد موفق هم مطابق روایتِ تک ساحتی کتاب، فردی است که تصمیم و انتخاب‌هایش حول امکانات وضع موجود قرار دارد. امکاناتی به منزله‌‌ی حفاظت از موقعیت خویش که هر فرد باید قبل از هر عملی آنها را در نظر بگیرد تا موفق شود. اما مشکلِ این قبیل رهنمودهای به اصطلاح اخلاقی در این است که از آنجا که اجتماعی بودن جهان بشری را نادیده می‌گیرند، از یاد می‌برند که آدمی پدیده‌ای اجتماعی است، و نمی‌توان او و انتخاب‌هایش را  از موقعیتش جدا ساخت. مثلا فراموش می‌‌شود که برای نوجوان و یا جوانی که در حاشیه‌ی نابسامان کلان شهرها زندگی می‌کند، «اعتیاد» نمی‌تواند وضعیتی انتخابی و با تصمیم آگاهانه باشد. زیرا اصلا بخش قابل توجهی از این نوجوانان و جوانان در خانواده‌ها‌ی معتاد چشم به جهان می‌گشایند...

و اما نکته‌ی بسیار مهم دیگر، از آنجا که در یادداشت اصرار بر این است که: "هدف این نبوده است شما [دانش آموزان] مطالب را صرفاً حفظ کنید و در برابر پرسش ها، پاسخ‌های یکسانی داشته باشید، بلکه منظور این بوده است که با درک مفاهیم اساسی، به تجزیه و تحلیل و ارزش‌یابی مسائل اجتماعی بپردازید" (تأکید از مولفین اسـت)، لازم است، به مطلبی اشاره کنیم که خلاف این قول است. به طوری که اگر یکی از راه های درک مفاهیم در علوم انسانی را تفسیر به کمک مثال بدانیم، در ای نصورت برای دانش آموز سال اول دبیرستان (نوجوان 13 ، 14 ساله) بسیار ضروری است که در جای جای بحث‌های به اصطلاح کلیدی، مثال‌های ملموس آورده شود تا همانگونه که مولفین محترم هم اذعان دارند، مباد به جای درک، «یادگیری طوطی‌وار» رخ دهد. باری، کتاب درباره‌ی«شناخت علمی» می‌گوید:

در کنار شناخت حاصل از زندگی" شناخت علمی جامعه قرار دارد که عالم اجتماعی آن را عرضه می‌کند. شناخت علمی تنها با زندگی در جامعه حاصل نمی‌شود؛ مطالعه‌ی منظم و دقیق رفتار و عمل انسان و زندگی جوامع مختلف و تحولات آنها همراه با تفکر منطقی عالم را به این نتایج می‌رساند؛ تا جایی که ممکن است نظر عالم اجتماعی با نظر پذیرفته شده در جامعه مغایر باشد. شناخت حاصل از زندگی مفید و سودمند است و شناخت علمی می‌تواند آن را تکمیل و حتا تصحیح کند. چنین شناختی به ما توانایی می‌دهد که شرایط زندگی اجتماعی خویش را بهتر بشناسیم و برای تحقق اهداف خویش، راههای سنجیده‌تری را برگزینیم " (ص 4).   

توضیحی که در اینجا آمده است بی‌شک در سطح دانشگاه است. از این رو پرسشی که در اینجا شکل می‌گیرد این است که چطور می‌توان از دانش آموز سال اول دبیرستان توقع داشت تا به غیر از «حفظ طوطی‌وار مطلب»، رویکرد دیگری برای یادگیری (؟) در پیش گیرد! مگر می‌توان بدون داشتن پیش‌فهمِ کلید واژه‌های علوم انسانی و اجتماعی، درکی از واژه‌هایی همچون «تحولات»، «تفکر منطقی» ، «مطالعه‌ی رفتار و عمل» و «گوناگونی جوامع»، داشت!؟ این بی‌اعتنایی نسبت به کُدهای دانشی جداً شگفت‌انگیز است....!

به هرحال آنچه در بالا آمد، صرفاً نمونه‌ای است از نحوه‌ی ارائه‌ی مطلب در کتابهای علوم اجتماعیِ دبیرستان ها. اما اگر خواهان رشد فکری جوانان خود هستیم و نیز مایل به تغییر در نحوه‌ی آموختن علم در محیط های دانشگاهی (به معنای دقیق‌تر خواهان رویگردانی از مدرک‌گرایی)، پس  به طور جدی می‌باید پایه‌ی آن را در دبیرستان ها گذاشت.

فراموش نکنیم که تفاوت بزرگ محیط های علمی از محیط های به اصطلاح سیاست‌زده‌ی روزمره و غیر علمیِ امروزی، آمادگی داوطلبانه‌ی آنها برای نقد و بررسی است؛ زیرا تنها با این روش است که می‌توانند حیات خود را در گروی رشدی بینند که افق‌های آن فراتر از هر وضع موجودی است.....

اصفهان ـ مهر 1392

مشخصات کامل کتاب: مطالعات اجتماعی، سال اول دبیرستان، مولفان احمد رجب زاده، حسن ملکی و محمد مهدی ناصری، ناشر شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ چهاردهم1392

پرونده ی «زهره روحی» در انسان شناسی و فرهنگ 
http://www.anthropology.ir/node/9682

منتشرشده در یادداشت

تهران - ایرنا - کارشناس مسایل آموزش و پرورش معتقد است که جامعه معلمان برای دیده شدن، چاره ای جز قبول واقعیات و مشارکت سازمان دهی شده و نظام مند در ساختار قدرت ندارند.

منتشرشده در گفت و شنود

رضا مرادی آقای رسایی نماینده محترم مجلس شورای اسلامی – البته چنانچه مردم فهیم تهران به صورت گسترده به پای صندوق های رای آمده و از آن استقبال می نمودند ،هر آینه ایشان توفیق خدمت به مردم شریف تهران را درخانه ی ملت نمی یافتند- در مصاحبه ای مطرح نمودندکه " بعضی مواقع مطالبی را می گوییم که بهتر بود مطرح نمی کردیم" البته این درجایگاه خود قابل بحث است که مجلسی که به تعبیر معمار کبیر انقلاب شکوهمند اسلامی عصاره ی فضائل ملت بوده و باید باشد،چرا وکیلی در آن حضور دارد که چندان با درایت و تانی سخن نگوید که تردید کند از مطلبی که بیان نموده است ،و این بسیار جای تاسف دارد آقای رسایی ،آیا به واقع  پی گیری مطالبات و حق طلبی معلمان که حق شرعی ،قانونی و انسانی آن عزیزان است آن قدر بغرنج و نامطلوب بوده است که انسانی منطقی و دارای شرح صدر باید در مواجهه ی با آن آن گونه بگوید؟

اگر حق طلبی معلمان که درخور توجه و حمایت ا ست از منظر ناصواب شما درخور کنش نامطلوب و ضد مردم سالاری می باشد ، اذعان نمایید که مسائل ، معضلات و موضوعات عدیده ای درخور برخورد های جدی و ریشه ای بوده که از جانب شما و هم فکران تان  مغفول واقع شده ،مثل فقر در انواع ملون و رنگارنگ آن ، اختلاس های میلیاردی عیان و پنهان ، نهادینه شدن دروغ در رفتار  عده ای ازسیاسیون، بی عدالتی و تبعیض،رانت و زمین خواری، سوء استفاده ازقدرت موقعیت سیاسی و اجتماعی و اداری، محروم نمودن افراد ذی حق از حقوق مسلم خود، رشد منفی شاخص های موجود دریک جامعه ی مسئول و بانشاط، افزایش پرشمار معتادان و کنش گران رفتارهای پرخطر، موفقیت دشمن درشبیخون فرهنگی، افزایش نگران کننده تنزل باورها و اعتقادات به ارزش های اسلام عزیز، فرارمغزها، کم رنگ شدن اعتماد عمومی نسبت به تصمیم سازان درجامعه ،ترویج بد اخلاقی سیاسی ، فقدان امنیت شغلی افزایش بیکاری، به یغما و تاراج رفتن منابع ملی خاصه درحوضچه های مشترک نفتی باهمسایگان،محدودیت آزادی های اجتماعی و سیاسی مصرح درقوانین بالادستی چون قانون اساسی که برآمده ازخون گران قدرشهدای انقلاب اسلامی وحماسه ی دفاع مقدس است،برخوردنامناسب بانماینده ی مردم و فقدان تاب و تحمل شنیدن سخنان او، افزایش فزآینده ی کودکان خیابانی که تعداد بسیاری از آنان دخترکان معصومی  می باشند،که مولایمان علی (ع) فرمود:" شنیده ام در مرزکشور اسلامی از پای زن یهودی زیوری  را درآورده اند ، اگرکسی از شنیدن این خبر بمیرد نباید او را سرزنش نمود.- نقل به مضمون- آقای رسایی ؛ موارد موجزی که نگاشته ام ،در زمان دولتی جلوه گری نمود و به اوج  خود رسید که هیچ صدای علنی و مخالفت جدی با آن روش های ناصواب ازجانب شما به گوش نرسید !

آری !

به واقع مواردی که مطرح شد در خور کالبد تهی کردن، می باشد.

به نظر نگارنده ، مطالب و موضع گیری شما درخصوص معلمان فرهیخته مصداق بارز توهین بوده و در نزد افکار عمومی به ویژه نسل جوان ترسیمی نامناسب ازشریعت و تفکرناب پیامبراسلام (ص) ارائه می نمایید که اثرات مخرب و مایوس کننده ی آن چه بسا ازآن کاریکاتور موهن کمتر نباشد.

جنابعالی لباس مقدس و شریف رسول الله (ص) را برتن دارید که سمبل و نشانه ی اکمل صداقت ، رحمت ، و عصاره ی عینیت یافته و به کمال ممکن رسیده ی تمامی فضائل و ارزش های حق خواهی و حق طلبی و حرمت انسانی است  که همگان ملزم به رعایت و پاسداشت آن هستیم و برای آن باید به تکاپو پرداخته و در جهت نیل به آنها عمل نماییم .

حق گویی ،آزادگی ،اخلاق مداری و حرمت و حفظ شان و منزلت انسان ها و معیشت آنان باید دغدغه ی اصلی و نهایی یک نماینده مجلس باشد، منصفانه ، دراین راستا و مسیر چه طرح و برنامه ی عملی و در خور ذکری را به منصه ی ظهوردر آورده و ارائه نموده اید؟

البته درصورت تشخیص و ضرورت معلمان حق محور در برخورد با ظالمان و استثمارگران بسیار ترسناک و دهشتناک عمل خواهند نمود.


این یک رای موجب محروم شدن جامعه فرهنگیان از خدمات آقای دکتر نجفی شد ...

حمید رسایی

منتشرشده در یادداشت

سعید شهسوارزاده در سايت وزين " گروه سخن معلم " روز پنج شنبه, 24 ارديبهشت 1394  در یادداشتی با عنوان " جبهه پایداری و جمعی از اصولگرایان استیضاح فانی را کلید زدند، کسی به فکر معلم‌ها نیست  " آمده است :

 “۶۰امضا برای استیضاح “

“حالا آن‌ گونه که محمد مهدی زاهدی، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی و وزیر علوم دولت نهم در مورد استیضاح وزیر آموزش‌ و پرورش مدعی شده است، « تاکنون برای استیضاح وزیر آموزش‌وپرورش 60 امضا جمع‌آوری شده و شنیده‌ها حاکی از آن است که طرح استیضاح وزیر در مجلس شورای اسلامی کلید خورده است“  .»۞

“ به گفته زاهدی، این تعداد امضا به همراه طرح استیضاح به هیات‌رئیسه مجلس شورای اسلامی ارسال شده و باید منتظر باشیم ببینیم هیات‌رئیسه مجلس چه زمانی این موضوع را اعلام وصول می‌کند.”

به نظر اينجانب (شهروند معلم ):

حق قانوني نمايندگان است که به وزير پيشنهادي دولت راي ندهند و يا  وزيري را استيضاح کنند ويا عدم کفايت رئيس جمهوري را اعلام فرمايند ، زيرا همه  به اين تفکر ارزشمندˏ بنيان گزار جمهوري اسلامي ايران  باور داريم :

« مجلس در رأس همه امور کشور است  »

لذا از فرهيختگان محترم درخواست مي کنم با حداکثر توان براي حضور در انتخابات اسفند 1394تلاش نمايند و از امروز عملکرد نمايندگان را رصد کنند .

 از آنجا که نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي نمايندگي مردم حوزه هاي انتخابي خود را عهده دار هستند. اينجانب به عنوان شهروند معلم ، نقطه نظرات خود در باره استيضاح  احتمالي وزارت محترم آموزش و پرورش جناب آقاي دکتر فاني را با نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي و فرهيختگان محترم در ميان مي گذارم تا به وظيفه شهروندي خود عمل کرده باشم .

مسلم است که حقوق شهروندي آحاد ملت دغدغه اصلي نمايندگان محترم مي باشد .

1.آيا برخي نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي که مصمم به استيضاح فاني هستند . سياست دولت تدبير و اميد را در رابطه با ارائه بودجه انقباضي سال 1393 و 1394 را تأئيد مي فرمايند ؟ و يا به بودجه هاي انبساطي و ارائه ديرتر از موعدˏ قانوني به مجلس را ، که رسم دولت هاي نهم و دهم بوده عادت کرده اند ؟

شايد برخي نمايندگان محترم خانه ملت ، با  برخي فرهنگيان محترم هم عقيده هستند که دولت تدبير و اميد بايد همچون دولت هاي نهم و دهم که در آمد 670 ميليارد دلاري حاصل از فروش نفت داشته است عمل نمايد ؟

2. برخي نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي که مصمم به استيضاح فاني هستند . در سال هاي گذشته براي جبران سريال  دنباله دار کسر بودجه در آموزش و پرورش که آخر اسفند 1393 به رقم 1800 ميليارد تومان رسيده چه طرح يا طرح هاي  ارائه نموده اند ؟

شايد برخي نمايندگان محترم خانه ملت ، با  برخي فرهنگيان محترم هم عقيده هستند که تبصره ذيل( يکي از تبصره هاي قانون بودجه سال 1394 )، در شرايط موجود اقتصادي اجتماعي کفاف اين کسري بودجه نمي دهد . با توجه به آنکه نمايندگان محترم مجلس به اين تبصره آگاهي دارند  ، فقط جهت اطلاع فرهنگيان به عرض مي رساند :

" در یکی از تبصره‌های بودجه 94 پیش‌بینی شده است که شرکت‌های دولتی و بانک‌ها به جز شرکت‌های زیرمجموعه وزارت نفت، یک یا دو درصد از هزینه‌های خود را کاهش داده و در اختیار آموزش و پرورش قرار دهند که این رقم حدود 17 هزار میلیارد ریال می‌شود و دو هزار میلیارد ریال نیز مجلس از جریمه کشف قاچاق برای سرانه مدارس تصویب کرد. "

در اينجا برخود واجب مي دانم که از تلاش و مساعدت نمايندگان محترم مجلس براي پايان دادن به اين سريال دنباله دارˏ چند ساله تشکر مي کنم .

3. نمايندگان محترم خانه ملت ، استحضار دارند که دولت تدبير و اميد در ابتداي کار خود 750 چالش و مسئله در آموزش و پرورش را شناسايي کرده و در  پنج دسته  (سیاست راهبردی، ساماندهی و بهسازی نیروی انسانی، ارتقای مدیریت آموزشگاهی، عملیاتی کردن بودجه و تمرکز زدایی ) با حفظ اولویت به صورت نقشه اجرایی در اختیار آموزش و پرورش گذاشته است .

چون آموزش و پرورش دغدغه همه آحاد ملت است ، مسلم است که نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي ، اصحاب رسانه ، نخبگان ، هنرمندان ، اقتصاد دان ها و ... دست در دست يکديگر به عنوان يد واحد  تلاش مي کنند تا اين نقشه اجرايي با حفظ اولويت ها ، چالش ها را يکي پس از ديگري برطرف نمايند .

شايد برخي نمايندگان محترم خانه ملت ، با  برخي فرهنگيان محترم ، هم عقيده هستند که به برنامه و نقشه راه اميدي نيست  و به راه حل هاي آني و زود بازده باوردارند .

4. نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي، استحضار دارند که دکتر فاني عضو محترم کابينه تدبير و اميد به رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسي باور دارد ؛ از خبرنگاران خواسته است انجمن هاي تخصصي در حوزه آموزش و پرورش تشکيل دهند تا چالش هاي آموزش و پرورش را ، خرد جمعي تحليل و نقد نمايد  تا راه حل هاي ارائه شده جامع و مانع باشند.

شايد برخي نمايندگان محترم خانه ملت ، با برخي فرهنگيان محترم ، هم عقيده هستند که دايره بسته و محدود کارشناسان قبلي فقط صلاحيت ورود به حل چالش ها ي آموزش و پرورش را دارند و ظرفيت هاي فراوان جمهوري اسلامي ايران را ناديده مي گيرند .

5.نمايندگان محترم خانه ملت ، استحضار دارند که مقام محترم وزارت آموزش و پرورش عضو کابينه تدبير و اميد است  و به جايگزيني ديالوگ و حذف مونولوگ باور دارد و از تشکل هاي مدني  خواسته است با مشاور خود در امور تشکل ها همکاري کنند و چالش هاي آموزش و پرورش را ، خرد جمعي تحليل و نقد نمايد  تا راه حل هاي ارائه شده جامع و مانع باشند .

شايد برخي نمايندگان محترم خانه ملت ، با  برخي فرهنگيان محترم ، هم عقيده هستند که دايره بسته و محدود کارشناسان قبلي فقط صلاحيت ورود به حل چالش ها ي آموزش و پرورش را دارند و ديگرظرفيت هاي قانوني جمهوري اسلامي ايران را ناديده مي گيرند .

6.نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي  استحضار دارند که دکتر فاني نقشه راه اجراي سند تحول بنيادين در آموزش و پرورش را تنظيم نموده است و با برنامه در جهت تحقق اين سند پيش مي رود .

" فانی با تأکید بر آموزه‌های سند تحول بنیادین و تعیین نقشه راه و اجرایی‌سازی بیش از 40 راهکار از 131 راهکار موجود در سند تحول آموزش و پرورش، گفت: سند تحول آموزش و پرورش که از سال 82 کلید خورد و در سال 91 به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید، یک سند ارزشمندی است که مبنای حرکت آینده آموزش و پرورش را شکل می‌دهد. "

" وی تصریح کرد: آموزش و پرورش در سال 93، موفق شد تا نقشه راه این سند را آماده کند که یکی از مطالبات مقام معظم رهبری بود و در این نقشه راه، تلاش‌ها و فعالیت‌هایی را در سال 94 تا 99 پیش‌بینی کرده و پیش‌نیازها و تمهیدات لازم را مطرح کرده است."

شايد برخي نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي همچون برخي فرهنگيان محترم اين سند تحول را در حد يکي از زير سند هاي آن تنزل مي دهند .

7. نمايندگان محترم خانه ملت ، استحضار دارند که ششمين برنامه توسعه در حال تدوين است و خبرگان، نخبگان ،انديشمندان و... در تلاشند با برنامه و نقشه راه ، عقب ماندگي ناشي از بد سليقگي دولت هاي نهم و دهم را جبران کنند واز فرصت باقي مانده حداکثر استفاده را نمايند تا جمهوري اسلامي ايران به تمامي اهداف سند چشم انداز در سال 14014 دست يابد .

" وزیر آموزش و پرورش ابراز امیدواری کرد که در برنامه ششم توسعه که از سال 95، در کشور ساری و جاری می‌شود، این سند و نقشه راه این سند به عنوان پایه و اساس برنامه ششم توسعه در آموزش و پرورش باشد".

" وی خاطر نشان کرد: اگر چه بعضی راهبردهای تعیین شده نیازمند مدت زمان طولانی است تا به موفقیت در دستگاه آموزش و پرورش دست یابد اما به موازات این اقدامات تلاش شده است تا با برنامه‌های کوتاه‌مدت نیز با آسیب‌های موجود مقابله شود و راه برای دستیابی به سیستم آموزش و پرورش متعالی انجام شود."

شايد برخي نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي ، همچون برخي فرهنگيان محترم براين باورند که با تغييرˏ سريعˏ مديران و يا بدتر از آن تهديد همه روزه مديران به برکناري، مجموعه ي تحت مديريت آن مدير، بهتر اداره مي شود .

8.نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي  استحضار دارند که جامعه فرهنگيان و فرهيختگان کشور در التهاب به سر مي برند و رياست محترم جمهور مردم ، کار گروهي را جهت رسيدگي به مشکلات فرهنگيان تعيين نمودند که دکتر فاني تنها عضو آگاه در امور آموزش و پرورش مي باشد که در اين کار گروه حضور دارد  . هرگونه تغيير در ترکيب اين کار گروه ، التهاب در پيکره آموزش و پرورش را افزايش مي دهد .

9.   بسياري از فرهيختگان ، خاطره ي عدم رأي اعتماد نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي را به دکتر نجفي را فراموش نکرده اند . اميد است اين تکدر خاطر با استيضاح دکتر فاني تکرار نشود .

10.

الف : اميد است اکثريت نماينگان محترم مجلس شوراي اسلامي درسال دولت و ملت ، هم دلي و هم زباني ، هم دلي و هم زباني با دولت تدبير و اميد را پيشه خود نمايند .

ب : اميد است اکثريت نماينگان محترم مجلس شوراي اسلامي اجازه دهند تا دکتر فاني که آموزش و پرورش را به خوبي مي شناسد و بعد از دکتر نجفي گزينه دومˏ دکتر روحاني مي باشد .با برنامه متکي به خرد جمعي عمل کند .

ج : اميد است اکثريت نماينگان محترم مجلس شوراي اسلامي  ، اجازه دهند تا دکتر فاني ، زيان هاي تصميم گيري هاي آني و بدون کارشناسي دولت هاي نهم و دهم را که بر پيکره آموزش پرورش وارد آمده است را با بهره گيري ازخرد جمعي ، جبران نمايد .

د : اميد است اکثريت قريب به اتفاق ملت ايران به ويژه فرهنگيان فرهيخته ، فرصت طلايي اسفند 1394 را از دست ندهند .

منابع :

۞ درسايت وزين " گروه سخن معلم " روز پنج شنبه, 24 ارديبهشت 1394  در مقاله اي جبهه پایداری و جمعی از اصولگرایان استیضاح فانی را کلید زدند کسی به فکر معلم‌ها نیست .

۞۞ دکتر فاني ، سخنران پيش از خطبه هاي نماز جمعه تهران

منتشرشده در یادداشت

گروه اخبار /

نایب رییس کمیسیون آموزش و تحقیقات از جلسه استیضاح کنندگان وزیر آموزش و پرورش با رییس مجلس خبر داد و گفت: در این جلسه مقرر شد استیضاح کنندگان با تعامل بیشتر برای پیدا کردن راهکاری جهت بهبود شرایط و رفع مشکلات حوزه آموزش و پرورش اقدام کنند.

 

دکتر فرشته آل حسینی وسواسی که این روزها معلمان برای انتخاب رنگ اعتراضات خود به خرج می‌دهند، و آن را «صنفی» و نه «سیاسی» معرفی می‌کنند، آیا واقعاً حکایت از غیرسیاسی بودن این اعتراضات دارد؟

به نظر می‌رسد، این نسبت، بیشتر حکایت از دست‌کم گرفتن قدرت مفاهیمی در خور احترام، مثل «مبارزه سیاسی برای عدالت» در نزد ما دارد. واقعاً عجیب است، «مبارز سیاسی» عنوانی شریف و دارای تشخص است که بسیاری از سیاست مداران، روحانیون، دانشمندان، شعرا، نویسندگان، دانشگاهیان، سپاهیان و دولت مردان شهید و زندة ما بدان افتخار می‌کنند، و احتمالاً این احساس افتخار از پدرکشتگی با شاه ظالم یا حکومت شاهنشاهی برنیامده است، بلکه از مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی در اشکال آشکار و پنهان برآمده است. ناتوانی از پیگرد عدالت، عارضه‌ای است که هر شخص، اجتماع، یا جمهوری‌ای ممکن است، بنا بر دلایل مختلف بدان مبتلا شود.

حال چه شده است که این مفهوم تا این حد بدنام شده است، تا جایی که صاحبان «اعتراض» اکراه دارند از این که اعتراض صنفی‌شان را یک مبارزة شرافتمندانة سیاسی برای گسترش عدالت بخوانند؟

احتمالاً می‌دانیم، یک مبارز سیاسی، لزوماً یک برانداز یا یک مخالف ارکان نظام نیست، بلکه بالعکس، ممکن است یک مصلح وفادار به ارکان نظام باشد. او می‌تواند یک «مبارز» خطاب شود، از آن رو که از جای برخاسته است تا با هر وسیلة مشروعی که در اختیار دارد، اعتراض‌اش به بی‌عدالتی را درون جمهوری که عضوی از آن است، و بدان وفادارنه خدمت می‌کند آشکار کند و این مبارزه می‌تواند «سیاسی» خطاب شود، از آن رو که مطلوب گمشدة او یعنی «عدالت» امری اجتماعی و سیاسی است، و این مطلوب ممکن است به دلیل شیوه‌های نادرست تدبیر امور زندگی اجتماعی که بدان «سیاست» می‌گویند، مفقود شده باشد. عدالت مطلوبی است که افراد به دلیل انحراف از مسیرهای درست زندگی، ممکن است نسبت به پیگرد آن بی‌تفاوت یا سست شوند.

اعتراض معلمان به گفتة برخی فعالان این عرصه، یک حرکت صرفاً صنفی و نه سیاسی است. اما به نظر می‌رسد، انتخاب رنگ صنفی برای حرکتی که ماهیتاً اجتماعی و سیاسی است –و شاید از سر احتیاط که البته شرط عقل است انتخاب شده است- آن را از بسیاری امتیازات که مبارزات سیاسی برای عدالت از آن برخوردارند، محروم می‌کند.

من در این یادداشت، به یکی از این موارد اشاره می‌کنم، اما پیش از معرفی آن، مایلم به عنوان نویسندة علاقه‌مند به «درس» و «سخن معلم»، به‌ویژه از نوع « اعتراض‌ »آمیز « عدالت »‌خواهانه‌اش، و بنا بر یکی از علائق کارگروه فلسفة تربیت، خوانندگان و نویسندگان علاقه‌مند را به تأمل و ارائة یادداشت‌هایی در زمینة راه‌های قدرتمندتر کردن «سخن اعتراض معلم» دعوت کنم. به عنوان مثال، چطور می‌توان به قدرت رتوریک [1] سخن اعتراض معلم افزود به گونه‌ای که بتواند، در درجة اول، نظر مردم را به خود جلب کند تا در درجة دوم بتواند تغییر و بهبود، نه فقط برای جمهور معلمان، بلکه برای جمهوری‌مان به همراه آورد؟ آیا صنفی، و نه سیاسی خواندن این اعتراض بر قدرت تأثیر و رتوریک آن می‌افزاید یا از آن می‌کاهد؟ آیا سرانجام موفق می‌شویم به «جمهور» معلمان درون تصویری بزرگتر، یعنی «جمهوری»‌مان بنگریم، و نشان بدهیم که چطور خیر دومی در گرو خیر اولی است، و مبارزة سیاسی معلمان برای عدالت، بر خلاف نظر عده‌ای، نه‌تنها ضایعه‌ای برای جمهوری‌مان نیست، بلکه به باروری و تحقق آن کمک می‌کند؟

با این سؤالات، و برای جست و جوی پاسخ آنها به سهم خودم، به یکی از محرومیت‌های احتمالی اشاره می‌کنم که زدودن رنگ سیاسی از اعتراض معلمان پدید می‌آورد.

 

«اعتراض» محروم از جلب نظر مردم

به نظرم، « صنفی » و نه « سیاسی » خواندن این اعتراضات، نوعی محرومیت از قدرت تأثیر برای سخن اعتراض معلم است. در درجة اول، نظر مردم را به خود جلب نمی‌کند، زیرا این پیام ضمنی را با خود حمل می‌کند که ما طالب خیری به نام «عدالت» برای «خودمان» هستیم، نه برای مردم.

بگذارید قدری از تخیل‌مان برای آزمون قدرت رتوریک اعتراضات منحصراً صنفی کمک بگیریم!

تصور کنید، شما عضوی از یک خانواده پرجمعیت هستید؛ مثلاً فرزند ذکور سوم خانواده‌ای هستید که بنا به دلایلی، همانند دو برادر بزرگتر خود محبوب و مورد توجة پدر متمول‌ خود نیست، اما خوشبختانه مورد علاقة مادر و خواهران و برادران کوچک‌تر از خود هست. پدرتان مثل بسیاری از پدرهای دنیا، همان شخص قدرتمندی است که سیاست و تدبیر امور منزل به عهدة اوست، و مثل بسیاری از پدرهای سنتی دنیا، یکی از سیاست‌های مسئله‌ساز او این است که به فرزند ذکور ارشد خانواده، بیش از سایر خواهر و برادرانش پول تو جیبی می‌دهد. حال تصور کنید، شما نوجوان معترضی هستید که تحت تأثیر تعالیم معلم محبوب و عدالت‌جوی ادبیات سال‌ اول دبیرستان خود در پی عدالت است. اگر واکنش‌تان به پدرتان، صرفاً مطالبة پول تو جیبی برابر با برادران بزرگ‌تر باشد، «صنفی» و کاملاً پسرانه عمل کرده‌اید، و این می‌تواند واقعاً پیگرد عدالت نباشد. حتی بعید است، بتوانید توجه و همدلی دیگر اعضای خانواده، از جمله مادر، خواهران و برادران کوچک‌تر علاقه‌مند به خودتان را جلب کنید. پس، در این تصویر، شما فقط یک مبارز تنها، و خواهان پول تو جیبی برابر با برادران بزرگ‌تر از خود هستید.

در حالی که عدالتی که معلم محبوب و عدالت‌جوی شما از آن سخن می‌گوید، یک خیر همگانی است، و شخص «در پی عدالت »، فقط خواهان عدالت برای خود نیست، بلکه خواهان این خیر برای نوع بشر است. این بدان معناست که شخص جویای عدالت  برمی‌خیزد و زره به تن می‌کند، اما ترجیح می‌دهد به جای این که به جنگ پدر و رقابت با برادران خود برود، به جنگ سیاست‌ها برود، سیاست‌هایی معیوب و مسئله‌ساز که مثل چیزهای دیگر، ریشه در سنت‌ها دارند؛ سنت‌هایی رسوب کرده و بی‌بهره از نقد و پالایش که آنها را تقویت می‌کنند و استمرار می‌دهند.

خوب است دوباره به مثال‌مان بازگردیم. فرض کنید، پدر برای فرونشاندن خشم پسر معترض مجاب ‌شود که به او پول تو جیبی برابر با دو برادر دیگر بدهد، آیا اکنون حق به حقدار رسیده است، و پیگرد عدالت پایان یافته است؟ اگر شرح ماجرا را برای معلم راستین عدالت‌جوی خود تعریف کنید و نظرش را بپرسید، احتمالاً می‌گوید، این پیگرد حتی آغاز نشده است تا چه رسد به این که به پایان برسد. آنچه واقعاً اتفاق افتاده است، این است که شکافی بر شکاف‌های پیشین افزوده شده است. شکافی که بیش از هر چیز همبستگی خانواده را به مخاطره انداخته است. او احتمالاً خواهد گفت، تو نه‌تنها موفق نشدی نظر و همراهی خواهر و برادران کوچک‌تر را به عمل‌ات جلب کنی، و الگویی شایسته از عمل عدالت‌خواهانه را از خودت به نمایش بگذاری، بلکه چه‌بسا اعتماد و علاقة آنها به خودت را نیز از دست داده‌ای.

یکی از امتیازات مبارزات سیاسی برای عدالت که یک خیر همگانی و ایده‌آل اسمی و رسمی همة جمهوری‌هاست این است که خود را در تنگنای یکی از انواع توجیه، مثلاً اقتصادی (نظیر مطالبة دستمزد بیشتر برای پرستار، کارگر یا معلم) نمی‌اندازد، بلکه با انواع توجیه‌های سیاسی، دینی، اخلاقی و اجتماعی رتوریک قدرتمندتری را برای جلب نظر مردم به کار می‌گیرد. معلمان حتماً بدین نیاز دارند، زیرا نباید در راه رسیدن به خیری، خیری اولی‌تر را از دست بدهند. نباید همچون برادر سوم قصة ما، بی‌محابا علاقه و اعتماد مردم را به خود از دست بدهند.

بنابراین، می‌توان پیش‌بینی کرد:

  • «درد معلمان فرق است، نه فقر» از رتوریک قدرتمندتری برخوردار خواهد شد، اگر مطالبة « صنفی » خود را از توجیه‌های «سیاسی» محروم نکند. فقط خود را رنجور از «فقر» و «فرق» نبیند، بلکه آن را عامل شکاف، مخل همبستگی، ایجاد آشفتگی و تهدید‌کنندة سلامت جامعه و جمهوری‌مان معرفی کند. اگر واقعیت داشته باشد و جمهوری یک ارگانیسم زنده است و زندگی این ارگانیسم در گرو سلامت تک تک ارگان‌های حیاتی آن است. آنگاه انتظار می‌رود، مغز تدبیرگر این ارگانیسم، هنگام مطلع شدن از ابتلا شریان‌ها به تصلب، فرمان مقاومت در مقابل بیماری را برای شریان‌ها صادر نکند، بلکه فرمان انجام اقدامات لازم را صادر کند. و این فرمان یک تدبیر و یک اقدام خطیر «سیاسی» برای پیشگیری از سکته و به خطر افتادن سلامت کل ارگانیسم است.
  • «درد معلمان فرق است، نه فقر» از رتوریک قدرتمندتری برخوردار خواهد شد، اگر علاوه بر تقبیح فرق، فقر را هم تقبیح کند، و از توجیه‌های «دینی» برای قدرتمندتر کردن مطالبة «صنفی» و «سیاسی» خود بهره بگیرد. درد معلمان فرق است، از آن رو که پیامد آشکار آن گسترش فقر است، فقر غربت و دوری می‌آورد [2]. فقر به همان اندازه که موجب سستی دین [3]، مخل همبستگی، و موجب آشفتگی ماست، عیب و نقصان جمهوری دینی مطلوب ما، و موجب سستی آن است. از خاطر نمی‌بریم، رهبر محبوب‌مان، حضرت علی(ع)، به فقر برای کاستن از رنج اقشار فقیر جامعه تظاهر می‌کرد. چنین نبود که به فقر اقتصادی تن داده باشد یا بدان مفتخر باشد، او با وجود برخورداری، تا ریشه‌کنی فقر، و برخورداری همة مردم از زندگی خوب، از بسیاری از مواهب مادی زندگی صرف نظر کرد، تا بتواند نمایندة عدالت و یک مبارز سیاسی برای گسترش عدالت باقی بماند.
  • « درد معلمان فرق است، نه فقر» از رتوریک قدرتمندتری برخوردار خواهد شد، اگر خود را از انحراف و آلودگی به اغراض غیراخلاقی و بی‌اخلاقی‌های جناح‌های سیاسی حفظ کند، و مطالبة « صنفی »، « سیاسی » و « دینی » خود را با بهره‌گیری هرچه بیشتر از توجیه‌های «اخلاقی» قدرتمندتر کند. اگر تبعیض بد است و اگر اعتراض برای گسترش عدالت خوب است، پس همواره باید درست عمل کرد، خواه جناح من بر سر کار باشد، یا جناح رقیب من.
  • « درد معلمان فرق است، نه فقر» از رتوریک قدرتمندتری برخوردار خواهد شد، اگر خود را از حصار یک «اجتماع» صنفی فراتر ببرد، و در تصویر «جامعة» بزرگ‌تر ببیند، و مطالبة « صنفی »، « سیاسی»، « دینی»، و « اخلاقی » خود را با توجیه‌های «اجتماعی» قدرتمندتر از قبل کند. پس، درد معلمان فرق است، زیرا شواهدی اجتماعی وجود دارند که نشان می‌دهند، فرق گسترش‌دهندة «فقر اجتماعی» است؛ موجب جدایی و دشمنی میان مردم می‌شود. رشته‌های پیوند اجتماعی ما را سست، و ما را خودخواه، و نسبت به یکدیگر بیگانه می‌کند.

در نتیجه، احتمالاً « سخن » و « عمل » اعتراض معلمان قدرتمند‌تر خواهد شد، اگر فقط یک مبارزة صنفی نباشد، بلکه یک مبارزة سیاسی برای گسترش عدالت و برآوردن خیر جمهوری‌مان باشد.

من از اینجا می‌نگرم که معلمان راستین در سکوت فریاد می‌زنند: درد ما فرق است، زیرا فرق موجب گسترش فقر (از فقر مادی و اقتصادی گرفته تا فقر اجتماعی)، مایة سستی دین و جمهوری دینی، شیوع بی‌اخلاقی، و ایجاد شکاف‌های عمیق اجتماعی میان مردم می‌شود، و ما پاسداران فرهنگ از همة اینها بیزاریم، و برای گسترش عدالت مبارزه می‌کنیم.

 

پی‌نوشت:

[1] رتوریک Rhetoricبه شرایط و شیوه‌هایی از استدلال‌پردازی دلالت می‌کند، که به دور از فریبکاری، شکل مجاب‌سازی و جلب نظر مردم را به خود می‌گیرند.

[2] «... فقر و تنگدستی در وطن مایة غربت است» (نهج‌البلاغه، ترجمة محسن فارسی، ص 468).

[3] «ای فرزند، من از تنگدستی بر تو واهمه دارم، از تنگدستی به خدا پناه ببر، زیرا تنگدستی مایة سستی دین است» (به فرزندش محمد حنفیه، نهج البلاغه، ترجمة محسن فارسی، ص 526).


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در دیدگاه

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور