ﺣﺮﻓﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺻﺖﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ . ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺑﺪﺍﻫﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯﯼ ﺍﺵ ﻧﯿﺰ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﺁﻣﯿﺰ ﮔﻔﺖ، ﺍﺯ ﺧﻤﺴﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻭ ﺗﻤﺠﯿﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ " ﺧﻨﺪﻭﺍﻧﻪ" ﺣﺮﻑ ﺯﺩ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩ ﺟﺰ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻮﺩﯾﻮ !
ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻤﺴﻪ ﺷﺪ . ﻣﺮﺩ 63 ﺳﺎﻟﻪ، ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺧﺎﺻﯽ ﮐﻪ ﺗﻬﯿﻪ ﺍﺵ ﺁﺳﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ، ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﯾﮏ ﺍﻻﻍ ﻭﺍﺭﺩ ﺻﺤﻨﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻣﺎﯾﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ؛ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻫﻨﺮ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻤﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩ، ﻧﻘﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩ ﻭ ... ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺵ ﺭﺍﻣﺒﺪ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﮐﺮﺩ . ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ 33ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ " ﻣﺮﮒ ﯾﺰﺩﮔﺮﺩ " ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺮﺍﻡ ﺑﯿﻀﺎﯾﯽ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ " ﻣﻬﻢ " ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﺧﻤﺴﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻫﻨﺮﯼ ﺍﺵ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺗﺌﺎﺗﺮ، ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ " ﺍﺳﺘﻨﺪ ﺁﭖ ﮐﻤﺪﯼ" ﺧﻤﺴﻪ، ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺰﻭﻡ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﮑﺴﻮﺗﺎﻥ ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺭﺍﯼ ﮔﯿﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺧﻤﺴﻪ،ﮐﺎﺭ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ !
ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ، ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﺳﺶ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﻣﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩ؟ !
ﺣﺬﻑ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﻗﺎﺑﺖ، ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺍﻣﺒﺪ ﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻧﺶ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﯾﺘﻢ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰﺩﻧﺪ . ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺣُﺮﻣﺖ ﻗﺎﺋﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ،ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺁﺭﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ "ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ " ﺍﺳﺖ؛ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻤﺴﻪ ﺭﺍﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﮐﺪﺍﻡ " ﺍﺳﺘﻨﺪ ﺁﭖ ﮐﻤﺪﯼ !" ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺭﺍﯼ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻤﺴﻪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ! ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ، ﺍﯾﻦ ﺭﺍﯼ ﮔﯿﺮﯼ، ﺟﻨﺒﻪ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﺳﻄﺢ ﻣﺤﺒﻮﺑﯿﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺣﺼﻞ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ، ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﮐﻤﺪﯾﻨﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍﯼﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ " ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ" ﻭ ﺍﻓﺰﻭﻧﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ " ﺑﯽ ﺭﺣﻢ " ﻫﺴﺘﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ ﮐﯿﺎﻧﯿﺎﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﻧﻮﺷﺖ، ﺑﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ !..
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺻﻼً ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻤﺴﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺭﻭﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﻫﺎ ﻭ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ " ﺍﺳﺘﻨﺪ ﺁﭖ ﮐﻤﺪﯼ " ﺍﺵ ﮔﻔﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ، ﺣﺘﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻗﻄﻌﺎً ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻧﻔﻮﺫ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻮﺭﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ."ﺧﻨﺪﻭﺍﻧﻪ" ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺟﺪﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﻗﺎﺑﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺳﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﯿﺰ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﭼﻨﺪﺍﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺍﻧﺼﺎﻑ "ﺷﻮﺧﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭ " ﻧﯿﺴﺖ .
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺧﻤﺴﻪ، ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺭﺍﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺧﻄﺮ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ . ﺧﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺟﻤﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺳﺎﺯ، ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺻﻼﺣﯿﺖ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ، ﺣﺮﻑ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﻢ .
ﯾﮏ ﺧﻄﺮ :
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭘﻮﻟﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻋﻮﺍﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ . ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺣﻤﺪﯼ ﻧﮋﺍﺩ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﯾﺎ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺍﺻﻼً ﺑﻌﯿﺪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ .
ﯾﮏ ﺗﺸﮑﺮ : ﺁﻗﺎﯼ ﺧﻤﺴﻪ، ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﺩﺭ "ﺧﻨﺪﻭﺍﻧﻪ ."ﯾﮏ ﮔﻼﯾﻪ : ﺁﻗﺎﯼ ﺟﻮﺍﻥ، ﮐﺎﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﯾﺪ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ، ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﺻﻌﻮﺩ ﮐﻨﺪ .
ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ : ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺿﻮﯾﺎﻥ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻤﺴﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﻭﺟﯽ ﯾﺎ ﺍﺣﻤﺪ ﭘﻮﺭﻣﺨﺒﺮ ﻃﺮﻑ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻗﯿﺪ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﺪ؟
پارسینه
بعد از سال ها عرضه وعده های پوچ ؛ دروغ و سر خرمن در دولت های مختلف؛ تباهی معلمان با قوانین بی نظیر قانون اسما هماهنگ و رسما ناهماهنگ و طرح هایی مانند عدالت پلکانی و امثال آنها در نهایت و در سند تحول به همسان سازی 80 درصدی معلمان با اساتید دانشگاه مطرح و با تغییر دولت رتبه بندی 80 درصدی به رتبه بندی قدیمی یا همان ارشد و خبره و عالی تقلیل یافت و برای دور زدن این قلیل نیز ؛ افزایش سنواتی ابتدای سال را با تاخیر و تبلیغات به عنوان رتبه بندی جا زدند.
عجبا این تحقیر دائمی و تمسخر همیشگی محور توسعه کشور یعنی معلمان در هیچ دولتی نه تنها پایان نمی پذیرد بلکه هر روز بدتر از دیروز می شود...
جناب وزیر حتما می دانند که نصف بیشتر مدرسان دانشگاه ها را هم معلمان تشکیل می دهند و لابد درجریان هستند که به علت داشتن برچسب معلمی ؛ یک بیستم همتای خود حق التدریس دارند و اگر وزرای علوم و آموزش و پرورش نمی دانند که تمام زحمت آموزش و پرورش و 50 الی 60 درصد دانشگاه های آزاد و پیام نور و علمی کاربردی بر دوش معلمان است ، وای بر فرهنگ؛ دانش و آینده ما و اگر با علم به اینکه 90 درصد آموزش کشور بر عهده معلمانی است که سهم آنان از بودجه آموزش فقط 10 درصد است باز وای بر هر دوی شما ؛ اگر وزرای آموزش و پرورش و علوم و کمیسیون آموزش تکلیفی به این تبعیض دو سویه ندارند پس مخاطب کلکم راع و کلکم مسئول کیست؟
اگر نمایندگان مردم نمی دانند که معلمان با دریافت 10 درصد بودجه عهده دار 90 درصد آموزش اند ؛ وای به حال موکلین آنها و اگر می دانند و بی تفاوت هستند وای بر حال مجلس که چنین کمیسیونی دارد !
وزرای محترم آموزش و پرورش ؛ علوم و کمیسیون آموزش مجلس به سوالات زیر جواب دهید :
رتبه بندی با عناوین پایه و ارشد و خبره سال هاست که مرسوم است و هر معلمی ده ها حکم از آنها دارد. چقدر معلمان را کم فهم فرض می کنید که احکام بیهوده قبلی را به عنوان درمان تبعیض در آموزش و پرورش ترزیق می نمایید؟
آیا احیانا حضرات فکر می کنند معلمان چون مخاطبانشان بچه هستند پس خودشان نیز صغیرند؟
اعلام شده در این رتبه بندی مدرک تحصیلی در نظر گرفته نشده است .
آقایان وزیر علوم و اعضای کمیسیون پاسخ دهند که آیا بین اعضای هیت علمی هم مدرک تحصیلی ملاک ارزش نیست ؟
در فرض مساوی بودن دیپلم و دکتری اساسا معنای تحصیل؛ مقطع ؛ آموزشگاه و دانشگاه چیست؟
چگونه است که مدارک ارشد و دکتری حضرات مجلس نشینان و اعضای هیت علمی باارزش ولی مدارک معلمان فاقد ارزش اند ؟
آیا مدارک ارشد و دکتری معلمان مثل سایرین برای استفاده از مزایای قانونی آن است و یا جمله « صرفا جهت عدم استفاده از مزایای قانونی آن » درج شده است؟
اصولا منظور از اعطاء مدرک تحصیلی برای بهره مندی از مزایای قانونی آن است یا کاربرد دیگری مثل سر در کوزه گذاشتن هم دارد؟
اگر مدرک تحصیلی بی ارزش است پس دلیل تبعیض هزار درصدی معلمان با اساتید دانشگاه چیست؟
اگر قرار بر تساوی دیپلم و دکتری است ؛ آیا در وزارت علوم هم دیپلم و دکتری حقوق برابر دارند؟
وزیر علوم ؛ آیا تا به حال هیچ فکر کرده اید که اساتید حق التدریس شما که 5 برابر بیش از شما تدریس کرده و کمتر از یک پنجم شما حقوق می گیرند تنها جرم شان معلم بودن شان است ؟
چرا وزرای علوم و آموزش و پرورش و اعضای کمیسیون برای یک بار هم که شده در خصوص آموزش با نمایندگان معلمان در یک برنامه تلویزیونی مناظره نمی کنند تا اسرار ناعدالتی هزار درصدی این دو وزارت خانه که کاری کسان انجام می دهند؛ را به مردم توضیح دهند؟
آقایان وزرا و نمایندگان کمیسیون آموزش !
آیا یک بار شده ؛ بند 9 اصل 3 قانون اساسی را که می گوید : « دولت جمهوری اسلامی موظف است ؛همه امکانات خود را برای ؛رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه ...به کار گیرد » را خوانده اند؟
اگر خوانده اند آن گاه تفاوت دریافتی یک دکتری آموزش و پرورش با دکتری علوم تبعیض نیست ، پس معنی تبعیض چیست؟
برخی مدعی هستند چون معلم نمی تواند پژوهش کرده و مقاله ارائه کند پس با اساتید دانشگاه مقایسه نشود ؛ اولا هر انسانی به تناسب تحصیلات خویش توانائی ارایه مقالات علمی را داراست ؛ دوما در فرض وجود برخی افراد که قدرت ارایه مقاله را ندارند به حکم کدامین قانون؛ حقوق کسانی که قادر به انجام این مهم هستند بایستی ضایع شود ؟
وانگهی مگر قرار است همه تحقیق و تحلیل دکتری ارایه نمایند؟
متاسفانه درسال های اخیر اعتراضات معلمان انگ و رنگ سیاسی خورده و با ترفند سیاسی حقوق صنفی و بنیادین معلمان سرکوب شده است ؛ آقایان وزراء و نمایندگان مرتبط باید بدانند که معلمان مثل اساتید دانشگاه نه تنها برای فعالیت سیاسی منعی ندارند بلکه به علت ماهیت شغل شان مکلف به فعالیت سیاسی اند ؛ آیا حضرات برای منع معلمان مستندات قانونی دارند؟
به استناد کدامین اصل و ماده ای سیاسی شدن یک موضوعی ؛ رافع قانونی سلب مسئولیت مسئول و تضییع حقوق معلمان است ؟ اصولا در سیاسی شدن مسئله ؛ معلمان چند درصد مقصرند؟
اگر نمی خواهید موضوع سیاسی شود چرا عدالت را رعایت نمی کنید؟
اگر قادر به رعایت عدالت نیستید ؛ چرا کنار نمی کشید؟
آقایان وزرای آموزشی و نمایندگان مرتبط با آموزش؛ علاج این بدبختی و ناعدالتی فقط و فقط ادغام این دو وزارت و تعیین ضوابط مشخص آموزشی و پژوهشی برای همه معلمان و اساتید است .
اگر فردی قادر به ارایه پژوهش شد نمره؛ امتیاز و حقوق پژوهش را هم می گیرد و اگر نشد به حقوق آموزشی خود قناعت می نماید. اگر جناح محترم دلال و فرهنگ دلال زده جامعه در شرایط کنونی اجازه چنین کاری را نمی دهد لااقل به فرموده امام حسین آزاد مرد باشید و حداقل برای تحقق همسان سازی 80 درصدی معلمان با همترازان علمی خود در وزارت علوم؛ یعنی همان نظام رتبه بندی مندرج سند تحول که قانونی هم است تلاش کنید وگرنه این کوه رتبه بندی موش که سهل است قادر به زائیدن سوسک هم نخواهد شد ؛ امید است تا علم و انسانیت متلاشی نشده گوش شنوائی پیدا شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
صبح روز پنج شنبه بیست و ششم شهریور ، « سید منصور موسوی » از معلمان منطقه شهریار تهران بازداشت شد .
بنا بر گفته خانواده ، این دستگیری در منزل صورت گرفته است .
این « کنشگر صنفی معلمان » دارای تحصیلات کارشناسی ارشد در رشته برنامه ریزی آموزشی است و مقالات مختلفی را تاکنون در این حوزه در رسانه ها و مطبوعات منتشر نموده است .
ایشان مدیریت صفحه " انجمن مجازی آموزگاران " را در فیس بوک بر عهده داشته است .
سید منصور موسوی مدتی است که بیمار بوده و تحت معالجات شیمی درمانی قرار داشته است .
از علت و یا علل بازداشت این معلم تاکنون خبری منتشر نشده است .
پایان پیام /
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد ، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش " غفلت " است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
عصر ایران
مدیران تصادفی کسانی هستند که به یک تصادف، به پست مدیریت رسیدهاند.
برخی از این تصادفها که من با آنها مواجه شدهام به شرح زیر است:
* پدری که کارآفرین بوده و مدیر یک کسب و کار است، به صورت ناگهانی فوت یا مهاجرت میکند و فرزندی که تا دیروز سرگرم زندگی شخصی خود و گشت و گذار در خیابانها بوده است ، ناگهان خود را پشت میز مدیریت میبیند.
* مدیر ارشد یک سازمان یا شرکت به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا شخصی، ناگهان از کار برکنار شده یا شغل خود را ترک میکند و یکی از مدیران میانی، بدون طی شدن فرآیند رسمی و توسعهی توان مندیها، ناگهان میزی بزرگ تر از میز قبلی خود را تصاحب میکند.
* یک سرمایهگذار، سهام غالب شرکتی را میخرد و تصمیم میگیرد مدیر معتمد خود را در آن شرکت منصوب نماید.
* یک مدیر در سازمان با لابی کردن و تخریب دیگران، عملاً تمام گزینههای دیگر را حذف کرده و مسیر را برای تصاحب پستهای مدیریتی ارشد، تسهیل میکند.
* فردی به دلیل داشتن تعهد بالا و اعتبار زیاد، بدون داشتن دانش و تخصص، در یک پست مدیریتی قرار میگیرد.
مستقل از اینکه مدیران تصادفی با چه فرآیندی در این موقعیت قرار میگیرند، ویژگی مشترک آنها این است که: در موقعیتی قرار گرفتهاند که به آن تعلق ندارند …
من در جلسات مشاوره، با مدیران زیادی برخورد کردهام که از « مدیران تصادفی هم رده » یا « مدیران تصادفی زیردست » یا « ارشد » شکایت میکنند. مستقل از تاریخچه و جنس این مدیران، بر اساس آنچه تاکنون دیده و شنیدهام، رفتارهای زیر در میان مدیران تصادفی، زیاد دیده میشوند (الزاماً نه همهی آنها):
۱) مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را « تهدید » میدانند و همواره احساس میکنند همه در صدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.
۲) مدیران تصادفی، تصمیمهای پراکنده میگیرند و روند یکسانی در تصمیمهای آنها مشاهده نمیشود ؛ گاه برای یک بخش به طرز گستردهای هزینه میکنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایهگذاری برای یک واحد را فراموش میکنند.
۳) مدیران تصادفی، بسیار « دهن بین » هستند. از آنجا که آنها تخصصی در حوزهی مدیریت خود ندارند، معمولاً نظرشان، نظر آخرین فردی است که از اتاق شان خارج شده است.
۴) مدیران تصادفی، « تصمیمهای تکانشی » میگیرند. به سادگی افراد را جذب یا اخراج کرده و گاه به سادگی ارتقاء یا تضعیف میکنند. آنها استراتژی بلندمدت ندارند و تصمیمهای آنها غیر قابل پیشبینی است.
۵) مدیران تصادفی، به « نظام جاسوسی » بسیار علاقه مند هستند. آنها ترجیح میدهند هر یک از کارمندان، مدام اطلاعاتی از سایر کارمندان را برای آنها افشا کنند و حتی حاضرند سازمان را چاقتر کنند تا مطمئن باشند به ازاء هر کارمند، یک ناظر وجود دارد.
۶) مدیران تصادفی، معیار انتخاب اطرافیان خود را « وفاداری » میدانند و نه « تخصص » ، چرا که وجود نیروی متخصص، وجود آنها را زیر سوال میبرد اما وجود متعهدان بیتخصص، میتواند چتر حمایتی مطمئن برای آنها باشد.
۷) مدیران تصادفی، تشنهی عنوان، مدرک، تقدیرنامه و … هستند و هزینههای جدی برای خریداری این نوع اسناد پرداخت میکنند.
۸) مدیران تصادفی، سازمان را محل تفریح میدانند و نه محل کسب و کار ،به همین دلیل گاه کارمندانی را در اطرافشان میبینی که هرگز نمیتوانی توانمندی خاصی در آنها یافته و یا دلیل خاصی برای حضور آنها بیابی.
۹) مدیران تصادفی از کارکنان رده پایینتر فاصله گرفته و خود را ایزوله میکنند. چون درک چندانی از وضعیت سازمان، مشکلات، دغدغهها و … ندارند و عملاً زبان مشترکی بین آنها و کارکنان وجود ندارد.
۱۰) مدیران تصادفی از جلسات متعدد استقبال میکنند. در جلسههای میان کارکنان، میتوانند لغتهای جدید بیاموزند و تا حدی با کار آشنا شوند و جملاتی را در حافظهی خود، برای استفادههای آتی و توبیخ سایر کارکنان ثبت کنند…
۱۱) مدیران تصادفی، کارکنان خود را فقط در زمانی که نیازمند آنها هستند، « میبینند ». گاه کارمندی ماهها در محل کار دیده نمیشود. برای یک جلسه یا یک پروژه صدا زده میشود و به محض اینکه کار مدیر با او تمام شد به فراموشی سپرده میشود. جالب اینجاست که بسیاری از همین مدیران، انتظار اول شان از کارکنان شان، « دیده شدن » است. آنها بیش از اینکه نگران کیفیت کار، خروجی یک جلسه یا سود سازمان باشند، میخواهند دیده شوند.
مدیران تصادفی این روزها در کشور ما رو به گسترش هم هستند.
تزریق نقدینگیهای زیاد به افراد و شرکتهایی با ظرفیت کم، موجب شده که از کنار هر شرکت و سازمانی که به رانت اقتصادی دسترسی دارد، دهها شرکت قارچ گونه سبز شده و در راس بسیاری از این سازمانها، مدیران تصادفی منصوب میگردند.
این مدیران را نمیتوان حذف کرد اما میتوان به مدیریت بهتر آنها فکر کرد.
در راستای تقدیر و تشکر از تمام زحمت کشان عرصه آموزشی و به پاس قدردانی از خدمات بی حد و حصر این عزیزان ، در مراسمی که با تاریخی مشخص برگزار گردید ، از تلاش و کوشش این خادمان ، تقدیر ویژه به عمل آمد و متناسب با نوع کوشش و خدمت انجام شده ، جایزه ای نیز به ایشان اهداء گردید .
شرح جوایز
1- یک دستگاه " بولدوزر صفر کاملا پیشرفته " به جناب آقای دکتر حمید رضا حاجی بابایی ( وزیر سابق آموزش و پرورش) به خاطر زیر و رو کردن نظام قدیم آموزشی و استقرار نظام جدید آموزشی تحت عنوان با مسمّای 6- 3 - 3
2- "یک قطعه زمین زراعی دیمی بزرگ " به جناب آقای دکتر علی اصغر فانی ( وزیر فعلی آموزش و پرورش) به خاطر تاکید بیش از حد بر رعایت استراتژی صرفه جویی و تعادل نیروی انسانی در آموزش و پرورش
3- "یک دستگاه دکل ارتباطی فوق مدرن " به جناب آقای دکتر محمد سر افزار ،رئیس سازمان صدا و سیما به خاطر تحت پوشش قرار دادن تمام عیار اخبار مربوط به اِپسیلون افزایش احتمالی حقوق فرهنگیان ، مخصوصا اخبار مربوط به اجرای مصوبه رتبه بندی
4- "یک عدد تریبون چوبی تمام ام دی اف " به صورت مشاع به نمایندگان مجلس به خاطر ایراد سخنرانی های آتشین در باب دفاع از حق و حقوق معلمین
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در سال 1384 اين يادداشت را نوشتم ، اكنون كه كودكان فلسطيني شهيد مي شوند مروري برآن بي اثر نيست .
« بر آنم كه مورخان آينده به قرن ما نه به عنوان عصر اتم ، كه به عنوان "عصر گاندي "خواهند نگريست » (ص11 ،راه عشق ،1382)
اين روزها كتاب « راه عشق » كه داستان تحول روحي ماهاتما گاندي است و به كوشش « اكنات اسواران » نوشته شده است مرا محسور انديشه هاي ژرف و بلند گاندي نموده است .
به راستي بايد اين عصر را « عصر گاندي » ناميد .
كتابي كه به نظر راقم اين سطور براي همه معلمين و صاحبان منصب مي تواند منشا « تغيير نگرش » باشد .
كتابي كه بعضي از انديشه هاي بلند گاندي را بيان نموده است كودكي كه : « بسيار كم رو بوده و از مصاحبت با ديگران سخت پرهيز داشته و بهترين دوستانش فقط كتاب هايش بوده چگونه مي تواند هندوستان را نجات بخشد »
او مي گويد: « از اين ها گذشته ، ترسو بودم .همواره وحشت دزدان ، ارواح و مارها ي بزرگ در دلم بود .شب ها جرات خارج شدن از خانه را نداشتم . از تاريكي سخت مي ترسيدم . خوابيدن در تاريكي برايم ناممكن بود . همواره تصور مي كردم ارواح از يك سو ، و دزدان از سوي ديگر و مارها از ديگر سو به سراغم مي آيند ، پس اگر چراغي در اتاقم نمي سوخت خواب به چشمانم نمي آمد »
او بعدها گانديي مي شود كه تمام زندگي اش در خدمت به مردم مي گذرد و اعتقاد دارد كه : « كسي كه خود را وقف خدمت مي كند كوچكترين انديشه رفاه خود را به سر راه نمي دهد بلكه آن رابه پروردگارش مي سپارد و خود را تسليم اراده او مي كند ؛ چنين فردي به هرچه كه خداوند برايش بخواهد راضي است . به اين ترتيب خود را اسير هر آنچه كه بر سر راهش قرار گرفته ، نمي كند ؛ تنها چيزي را كه شديدا به آن نياز دارد بر مي گيرد و باقي را رها مي كند ، او آرام و از خشم آزاد است و حتي هنگام ناملايمات ، آرامش ذهن از او ربوده نمي شود . خدمت او به خلق درست مانند نيكي ، پاداش جز انجام نيكي ندارد و به همان قانع و خشنود است »
او مي فرمايد : « چنين فردي ، نه مجاز است چيزي از مردم بپذيرد و نه مجاز است آنچه را كه حقيقا مورد نيازش نيست از آن خود كند. مالكيت مواد غذايي لباس يا اثاثيه غير ضروري نقض اين اصل است ، مثلا اگر مي تواند بدون داشتن صندلي گذاران كند ، نبايد در صدد داشتن آن باشد ، اگر اين اصل رعايت شود فرد به سوي هرچه ساده تر كردن زندگي گام بر مي دارد »
او تهيه منشور و ظايف بشر را بسيار مهم تر از منشور حقوق او مي دانست ، او پس از مشاجراتش با همسرش كاستور باي به اين نتيجه مي رسد كه بايد براي ايجاد دگرگوني در ديگران ، ابتدا خود را دگرگون نمايد .
از آموزهاي اوست كه مي گويد : « من به راه هاي خشونت بار اعتراض دارم ، حتي اگر در مسير نيكي از اين راه ها استفاده شود نيكي حاصل از آن موقتي و گذراست ،ولي شري كه نتيجه آن است، ماندگار و هميشگي است »
او هرگز به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد نداشت و خود در اين زمينه مي گويد: « من به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد ندارم ... هر چقدر هم نسبت به اهداف ارزشمند احساس همدلي و ستايش كنم ، باز مخالف سازش ناپذيري روش هاي خشونت بار ، حتي در راه شرافتمندترين آرمان ها، هستم ... تجربه به من آموخته است كه خير پايدار هيچ گاه نمي تواند ميوه خشونت و نادرستي باشد »
انسان امروز مي خواهد به آرمان هاي شرافتمندانه اش برسد اما متاسفانه راه ميانبر را انتخاب نموده است و در اين راه زورگفتن و خشونت از ساده ترين راه هاي رسيدن به اين آرمان ها مي باشد .
« گاندي كه در نوشته هايش پيروزمندانه نوشته است روشي همسنگ با جنگ ولي متكي بر اخلاق پا بر عرصه وجودي نهاد »
او « نافرماني مدني » را اين گونه تعريف مي كند :« نافرماني مدني حق ذاتي همه شهروندان است ؛ اگر از چنين حقي صرف نظر كنيم ، از انسانيت دست شسته ايم ، نافرماني مدني هيچ گاه منجر به هرج و مرج نمي شود . نافرماني آشوب طلبانه است كه با هرج ومرج مي انجامد . هر دولتي براي حفظ موجوديت خود نافرماني هاي آشوب طلبانه را با توسل به زور سركوب مي كند ،اما سركوبي نا فرماني مدني تلاشي است براي به بند كشيدن وجدان »
به نظر او « لازمه مدني بودن نافرماني، وجود صداقت ،احترام به حريف ،خويشتن داري، و پرهيز از خوي تهاجم است . چنين شيوه اي بايد مبتني بر اصولي كاملا شفاف باشد و دمدمي مزاجي در آن راه ندارد ، از همه مهم تر اين كه نبايد سوء نيت يا نفرتي در پس آن نهفته باشد »
گاندي مي گفت : « بدي ،بي عدالتي و نفرت به خودي خود وجودي مستقل ندارند و تنها مادامي كه ما پشتيبان شان باشيم وجود پيدا مي كنند . بي عدالتي بدون همكاري ما ـ چه عمدي و چه غير عمدي ـ نمي تواند به و جود ش ادامه دهد » ص 59
او خطاب به مردمش مي گفت : « هدف خود را به روشني تعين كنيد و با از خود گذشتگي و بدون انتظار كوچكترين لذت يا نفع شخصي و با توسل به روش هاي مخلصانه به آن نائل آييد حتي اگر در نگاه اول رسيدن به موفقيت از طريق خشونت قطعي جلوه كند به آن دست نيازيد ، چرا كه جز نتيجه معكوس حاصلي ندارد . سلاح عشق و احترام به حريف را به كار بريد ولو اين كه هدف ، دور و نامطمئن بنمايد . با تمام وجود به مبارزه دل بسپاريد و هيچ بهايي را براي تلاش در جهت سعادت خلق بسيار نپنداريد. بدانيد كه هر ناكامي و شكستي ، شما را به ذخاير عميق تري در ژرفاي و جودتان راهنمايي مي كند. خشونت هرگز خشونت را محو نمي كند بلكه تنها بر شدت آن مي افزايد ، در حالي كه با پاي بندي بي كم و كاست به عدم خشونت ، در انديشه و گفتار و رفتار ، وصول به آزادي حتمي است »
او مي فرمود : « براي مشاهده رودر روي روح فراگير و جهان گستر حقيقت ، بايد قادر به عشق ورزيدن به پست ترين موجودات خلقت ، در دست به اندازه خود باشيم ، كسي كه چنين سودايي در سر مي پروراند هرگز نمي تواند خود را از هيج يك از زمينه هاي زندگي دور نگه دارد، از همين روست كه شيفتگي من به حقيقت ، مرا به وادي سياست كشانده است بدون كوچكترين ترديد و درعين حال در نهايت خضوع مي توانم بگويم كساني كه فكر مي كنند مذهب را با سياست كاري نيست ، معني مذهب را نمي دانند »
او چقدر بلند نظرانه مي انديشيد كه : « برآنم كه اگر يك فرد به مراتب بالاي روحي برسد ، همه جهان با او صعود مي كنند و اگر فردي سقوط كند ، همه جهان را به سقوط كشانده است »
اين انديشه هاي گهر بار در اين عصر كه برخورد تمدن ها را شاهديم مي تواند مرهمي بر دنياي خالي از قلب امروز باشد .
امروز تمدن رشدي نامتوازن داشته و از لحاظ تكنولوژي به جايي رسيده كه اعجاب همگان را برانگيخته است ولي از لحاظ خلاقي سقوط نموده است و نمونه اش را امروز در دنيا شاهد هستيم .
مهندسيني كه به نام تمرين شجاعت جوانان بي گناه را ذبح مي كنند و فارغ التحصيلان دانشگاه هايي كه مردم را به گلوله مي بندند تا شايد به آرمان هاي خود و اربا بان شان برسند به اين اميد كه تفكرات بزرگ مردان عالم را به عنوان مواريث فرهنگي بپذيريم و آن را به كار بريم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
قابليتهايي براي توليد سرمايه انساني ايجاد كنيم
محمد رضاخواه، عضو هياتمديره كانون صنف معلمان ايران در ديدار نمايندگان تشكلهاي معلمي با نوبخت گفت: يكي از اصليترين مفاهيمي كه امروزه درباره آموزشوپرورش مطرح است و مقام معظم رهبري نيز در سخنان خود به ان اشاره كردهاند، نگاه سرمايهاي به آموزشوپرورش و نگاه سرمايه انساني به عنوان محور توسعه در كشور به جاي نگاه سرمايه محور به منابع طبيعي كشور از جمله نفت و گاز و... است. علت آن نيز كاملا مشخص است، كشورهايي مانند ژاپن، كره يا سنگاپور و... بدون داشتن منابع زيرزميني و روزميني تنها با اتكا به نيروي انساني خود توانستهاند به كشورهاي پيشرفته تبديل شوند.
وي افزود: براي اين كار لازم است تا بررسي كرد كه اين كشورها چه نگاهي به آموزشوپرورش خود داشتهاند. بنابر پيشنهاد يونسكو ، كشورها بايد ٦ درصد از توليد ناخالص خود را به آموزشوپرورش اختصاص دهند. بر همين اساس كشورهاي ذكر شده در بالا ارقامي نزديك به اين درصد را در بودجههاي سالانه خود در نظر گرفتهاند.
اين كنشگر صنفي درادامه گفت: ما براي اينكه به اين هدف برسيم نياز است در بودجههاي خود قابليت آن را داشته باشيم تا ٦ درصد از توليد ناخالص ملي را به آموزشوپرورش اختصاص دهيم. اما قبل از اختصاص اين بودجه لازم است كه قابليتهايي براي توليد سرمايه انساني ايجاد كنيم. به عنوان مثال آيا كتابهاي درسي، سياست تعليم و تربيت، معلمان و نيروهاي اداري و ستاد آن قادر هستند با دريافت اين بودجه، آن سرمايه انساني كه نياز داريم را توليد كنند يا نه؟
رضاخواه در پايان گفت: براي رسيدن به اين پاسخ نياز است تا ارزيابيهاي دقيقي از آموزشوپرورش داشته باشيم. بتوانيم كيفيت سنجي و كميت سنجي انجام دهيم و بتوانيم ارزيابي از تغييرات احتمالاتي كه در صورت ورود اين بودجه به آموزشوپرورش خواهد داشت، داشته باشيم و از وزارت آموزشوپرورش بخواهيم تا در اين راستا قدم بردارد و آمارهاي دقيقي از خود درباره تواناييها و نيازهايش براي نگاه توسعهاي به نيروي انساني ارايه دهد.
سياستهاي دولت يازدهم در برنامه ششم گنجانده شود
سيدعلي حسيني، عضو شوراي مركزي مجمع فرهنگيان اسلامي در اين نشست با اشاره به اهميت ارايه چارچوبهاي سياستي دولت تدبير و اميد و اولويتهاي رياستجمهوري در زمينه برنامهريزي و سياست گذاري در حوزه فرهنگ و آموزش، گفت: در تدوين برنامه ششم توسط آموزشوپرورش بايد اين سياستها و اولويتها گنجانده شود و همچنين لزوم هدفگيري برنامه در رفع مشكلات و چالشهاي موجود آموزشوپرورش و هماهنگي در سياستهاي بخشهاي مختلف وزارت براي تدوين برنامه و تحقق اهداف برنامه با ارايه شاخصهاي موثر و بهبود آنها بايد مورد توجه جدي قرار گيرد.
وي در ادامه افزود: بهطور مثال لزوم توسعه عدالت آموزشي و بهرهمندي از آموزش كيفي و رايگان براي همه دانشآموزان در همه نقاط و كاهش تنوع مدارس خاص براي تحقق اين برنامه اصلي آموزشوپرورش، توسعه مشاركت بخش غيردولتي با تعديل مدارس خاص به عنوان رقيب بخش غيردولتي در درون بخش دولتي و توجه بيشتر به شاخصهاي كيفي نيروي انساني در برنامهها، ميتواند جزو دستاوردهاي برنامه ششم در آموزشوپرورش باشد.
اين نماينده تشكل فرهنگي خطاب به معاون رييسجمهور گفت: انتظار ميرود نگاه رييسجمهور كه مبتني بر مطالبه فرهنگيان از دولت يازدهم است و در مقاطع مختلف مورد تاكيد قرار گرفته، در سياست گذاريها و برنامهريزيها لحاظ شود. اين در حالي است كه متاسفانه تاكنون مورد بيتوجهي قرار گرفته در حدي كه ميشود گفت آموزشوپرورش مسيري را ميرود كه گويي دولت قبلي مستقر است.
سهم آموزشوپرورش از بودجه كشور از ١٥ درصد در دولت هشتم به ٩درصد در دولتهاي نهم و دهم كاهش يافت
محمدتقي فلاحي، عضو كانون صنفي معلمان ايران در اين نشست گفت: قبل از هر چيز لازم است از اظهارنظر آقاي نوبخت به عنوان سخنگوي دولت در ارتباط با معلمان زنداني و پيگيريهاي انجام شده در دولت، تشكر و قدرداني شود. اميدواريم اين پيگيريها تا قبل از آغاز سال تحصيلي نتيجه قابل قبولي براي جامعه معلمان داشته باشد.
وي سپس گفت: اما از آنجا كه قرار است در مورد مسائل موجود در آموزشوپرورش در پيوند با برنامه ششم صحبت شود، لازم است در ابتدا بدانيم اكنون در چه شرايطي قرار داريم. مبدأ را ببينيم و بعد مقصد را واقعبينانه انتخاب كنيم. واقعيت اين است كه آموزش ما در بسياري از شاخصها شرايط خوبي ندارد. به عنوان مثال يكي از شاخصهاي مهم سهم آموزش از بودجه كشور است. در دولت هشتم اين سهم ١٥ درصد بود، در دولتهاي نهم و دهم متاسفانه به حدود ٩ درصد كاهش يافت. در دولت فعلي نيز به نظر ميرسد تاكنون به حدود ١١ درصد رسيده باشد كه كافي نيست. شاخص ديگر سهم آموزشوپرورش از توليد ناخالص داخلي است كه هماكنون گويا حدود يك و نيم درصد است، در حالي كه در كشورهاي پيشرفته صنعتي به يك و نه دهم درصد هم ميرسد. شاخص ديگر سرانه آموزشي است كه در ايران حتي در مقايسه با كشورهاي منطقه، البته به جز هندوستان ميزان بسيار كمتري است به عنوان نمونه در حالي كه اين سرانه در ايران حدود ٧٠٠ دلار است؛ در تركيه حدود ١٨٠٠ دلار و در امارات بيش از ٨٥٠٠ دلار است.
اين فعال صنفي در پايان گفت: در چنين شرايطي هدفگذاريهاي بلندمدت ما مانند چشمانداز ٢٠ ساله براي سال ١٤٠٤ به عنوان مقصد، شرايط بسيار مطلوبي را پيشبيني ميكند كه به نظر ميرسد دستنيافتني باشد نگاه حاكم بر برنامهريزان كشور را كه به آموزش تنها براساس شاخصهاي كمي نگاه كردهاند و صرفا مانند يك بنگاه اقتصادي، بايد تغيير داد. اگر نگاه بدبينانه بدنه آموزشوپرورش را به وجود يك اراده قوي براي حل مسائل آموزشوپرورش، در نظر بگيريم متوجه ميشويم كه وجود اين موانع موفقيت هر برنامهاي را با دشواري روبهرو ميسازد.
مشكلات آموزشوپرورش ساختاري و بنيادي است
عبدالرضا باقري، عضو كانون صنفي معلمان اصفهان در نشست با نوبخت گفت: مشكلات آموزشوپرورش مشكلات ساختاري و بنيادي است و بايد به صورت ريشهاي حل شود لذا نگاههاي سطحي و برنامههاي مقطعي و يك جانبه راه به جايي نميبرد.
اين فعال صنفي در ادامه افزود: چون آموزشوپرورش يك فرآيند است كه در كليه اركان جامعه ميتواند نقش مهمي ايفا كند بايد اولويت اول نظام و كشور باشد و جداي از آن بايد براي رفع مشكل اقتصادي درصدي از درآمد سازمانها و نهادهاي ديگر را به آموزشوپرورش اختصاص داد.
وي همچنين گفت: ما در همدان در نشستي كه با مديركل و مسوولان مالي و اقتصادي داشتيم راهكارهاي رفع اين مشكلات را پيشنهاد داديم كه به صورت مكتوب و مدون ارايه خواهيم كرد.
سهگانه جنس مسائل آموزشوپرورش
محمد داوري، عضو شوراي مركزي سازمان معلمان ايران در اين نشست با اشاره به جنس مسائل آموزشوپرورش گفت: برخي از مسائل از جنس مديريتي و اجرايي هستند كه انتظار ميرود دولت يازدهم اين مسائل را حل كند به عنوان مثال با تقويت رويكرد مديريت مشاركتي و جلب همكاري معلمان و اوليا به ويژه تشكلهاي محلي ميشود برخي موانع را مرتفع ساخت اما برخي مسائل از جنس اقتصادي و تامين منابع است كه از دولت و مجلس به ويژه سازمان مديريت و برنامهريزي انتظار ميرود راهكاري قانوني و گرهگشا براي آن ارايه دهد. دسته دوم مسائل آموزشوپرورش از جنس سياست گذاري و رويكردي است كه در قالب نهادها و اسناد فرادستي بايد مورد بررسي قرار گيرد.
اين فعال صنفي و مدني در ادامه افزود: حال كه برنامه ششم توسعه در دست تدوين است و دولت يازدهم نيز نظر مساعدي به معلمان فعال و تشكلهاي صنفي دارد انتظار ميرود براي واقعي شدن برنامهها نظرات و ديدگاهها جمعآوري شود و به تدوينكنندگان در دولت و مجلس ارايه شود.
داوري در بخش ديگري از سخنان خود به مرجع رسيدگي به اين مسائل اشاره كرد و گفت: دستهاي از اين مسائل در حوزه حاكميتي ميگنجد كه دولت و تشكلها بايد در تعامل با حاكميت براي تغيير يا تعديل سياستها و رويكردها تلاش كند و برخي از مسائل نيز با مرجعيت خود دولت قابل حل است كه همكاري ساير وزارتخانهها با آموزشوپرورش و در اولويت قرار گرفتن اين مسائل در دولت ميتواند گرهگشا باشد و دستهاي ديگر در اختيار خود وزارت آموزشوپرورش است كه بايد پر شدن شكاف ميان صف و ستاد ميتواند در مسير حل شدن قرار گيرد.
اين عضو شوراي مركزي سازمان معلمان در انتها گفت: اين سه دسته مسائل با سه مرجع ميتواند در سايه اعتمادسازي با جلب مشاركت و رسميت بخشيدن به شيوه مدني و استقبال از فعالان صنفي و تشكلهاي مدني در مسير مطلوبي قرار گيرد كه البته توجيه و همراهي افكار عمومي مكمل و لازمه تحقق اين مهم است تا پشتوانهاي باشد براي اجراي مطلوب طرحها و برنامهها.
ضعفهاي سند تحول در برنامه ششم جبران شود
سيد محمد مرد، عضو شوراي مركزي سازمان معلمان ايران در اين نشست با اشاره به رويكردهاي سند تحول بنيادين آموزشوپرورش و ضعفهايي كه در بخشهاي مختلف آن وجوددارد گفت: برنامه ششم توسعه فرصتي است تا دولت بتواند ضعفهاي اساسي كه در اين سند وجود دارد در قالب اين برنامه برطرف سازد.
دكتر مرد افزود: از نظر سهم و نقش نهاد آموزشوپرورش در توسعه و تامين سرمايه انساني جامعه انتظار ميرود دولت در برنامه ششم جايگاه ويژهاي براي آموزشوپرورش قايل شود.
ايشان در پايان گفت: تحول بنيادين آموزشوپرورش در ابتدا بايد در ذهن جامعه و دولتمردان اتفاق بيافتد تا نگاهي خاص به اين نهاد ايجاد شود، آموزشوپرورش هم تامين كننده نيروي مولد اقتصادي است و هم نقش راهبردي نقشآفريني و تربيت فرهنگي و اجتماعي دارد.
نظام صنفي معلمان بايد تشكيل شود
عليمحمد مصلحي از اعضاي شوراي مركزي انجمن اسلامي معلمان ايران در اين نشست، گفت: محوريترين پيشنهاد ما تشكيل نظام صنفي معلمان است كه از طريق انتخابات نمايندگان معلمان ابتدا از مدرسه و سپس منطقه و استان انتخاب خواهند شد و در سطح كشور نظام معلمي شكل خواهد گرفت كه به صورت حرفهاي مشاركت معلمان را نهادينه ميكنند.
اين فعال صنفي و سياسي در ادامه گفت: پيشنهاد ديگر انجمن اين است كه همانگونه كه در ٢سال اخير سهم آموزشوپرورش 1 / 9 به 2 / 11 افزايش پيدا كرده است، در طول برنامه ششم نيز تدابيري انديشيده شود تا هر سال يك درصد اين سهم افزايش يابد.
وي در پايان افزود: برخي از پرداختيها به معلمان در چند سال گذشته حذف شده است كه اين مساله موجب شده مشكلات معيشتي فشار بيشتري را بر معلمان وارد سازد.
پرداختيهايي مانند بنهاي نقدي، كمكهزينههاي مسكن، اياب و ذهاب و بيمههاي مكمل و غيره ضرورت دارد دوباره به معلمان پرداخت شود.
تشكلهاي معلمي، فرصتاند نه تهديد
طاهره نقييي قائممقام سازمان معلمان ايران در اين نشست گفت: با قريب ٢٨ سال سابقه معلمي در آموزشوپرورش به اين نتيجه رسيدهام كه تشكلهاي فرهنگيان فرصتاند و نه تهديد و بهتر است به رسميت شناخته شوند. از آقاي نوبخت ميخواهيم به ما كمك كند تا با برگزاري مجمعهاي عمومي تشكلها بسترهاي پيگيري مطالبات را فعال و پويا نگه دارند.
وي افزود: در اين جلسه همكاري حضور دارند كه بعد از پنج سال تحمل زندان با صبوري و متانت از تعامل و مدنيت ميگويد.آقاي نوبخت بهتر از ما ميدانند كه آستانه تحمل معلمان پايين آمده و اجراي طرح رتبهبندي آنها ممكن است باعث تحريك بخشي از معلمان شود. با توجه به اينكه هشت روز تا بازگشايي مدارس باقي است، معلمان بيصبرانه منتظر آزادي هفت همكار دربند خود هستند. اين انتظار را ميتوان در گفتوگوهاي مجازي و حقيقي آنها ديد. از طرفي ١٣ مهر روز جهاني معلم در پيش است. چنانچه همكاران آزاد شوند و قبل از شروع مهر خبر خوشي به همكاران برسد حتما روي كار آنها تاثير مثبت دارد. ما نيز چون وزير آموزشوپرورش كه فرمودند اميدواريم همه همكاران بهزودي آزاد شوند، همگي منتظريم.
نوبخت: براي آزادي معلمان زنداني تلاش خواهيم كرد
به رغم اينكه ما محدوديتها و معذوريتهايي داريم در مورد مشكل معلمان زنداني تلاش خواهيم كرد و اميدواريم به نتايج رضايتبخشي برسيم. محمدباقر نوبخت، معاون رييسجمهور و سخنگوي دولت در پاسخ به پرسش و درخواست يكي از اعضاي تشكلهاي صنفي معلمان پيرامون معلمان زنداني كه در چند ماه اخير روانه زندان شدند و به رغم نزديك شدن به آغاز سال تحصيلي هنوز خبري از آزادي آنها نيست، گفت: در اينگونه مسائل و موارد مشابه آن ما با محدوديتها و معذوريتهايي مواجه هستيم اما بهرغم آن وظيفه خود ميدانيم در حد توان تلاش كنيم و اميدواريم بتوانيم به نتايج رضايتبخشي دست يابيم.
وي در ادامه افزود: البته براي كساني كه آزاد شدند و داراي مشكلاتي هستند نيز بايد كاري انجام دهيم تا مشكلات آنان نيز برطرف شود. گفتني است در حال حاضر هفت تن از معلمان فعال صنفي كه در دو تشكل كانون صنفي معلمان و سازمان معلمان فعال بودند در حبس به سر ميبرند. رسول بداقي و عليرضا هاشمي دبيركل سازمان معلمان ايران، علياكبر باغاني دبير شوراي هماهنگي كانونهاي صنفي كشور، اسماعيل عبدي دبيركل كانون صنفي معلمان، محمدرضا نيكنژاد، مهدي بهلولي از فعالان صنفي و رسانهاي و محمود بهشتي سخنگوي كانون صنفي معلمان ايران نيز در طول چند ماه اخير روانه زندان شدند.
روزنامه اعتماد
فرهنگیان عزیز !
قدرت و مرجعیت اجتماعی ما در تحصن و تعطیل نمودن کلاس های درس نیست ، ما نسبت به حال و آینده نونهالان این مملکت تعهد اخلاقی داریم ، بیایید به جای حرف های احساسی به قول شاعر طرح دیگری دراندازیم :
ما فرهنگیان توانایی استفاده ی مناسب از شبکه های اجتماعی ،تبلیغات فردی و جمعی فراوان، استفاده از رسانه های مکتوب و...داریم .
بیایید باهم شروع کنیم و عرصه را براشخاصی مانند ( دکترحاج بابایی وزیر سابق ، دکتر زاهدی ریاست کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، فرشیدی وزیر سابق ، سحرخیز معاون سابق وزارت آموزش وپرورش و...) که شما می شناسید، آن گونه تنگ کنیم که حتی جرات شرکت در انتخابات را نداشته باشند .
بیایید باور کنیم :
" ما می توانیم اگر بخواهیم و با هم باشیم . "
در میان بازارهای راکد کالا و خدمات در سالهای گذشته، یک بازار نه فقط هرگز از رونق نیفتاد که رشدی سرسامآور را در همه این سالها از سر گذراند؛ بازار آموزش. خرید و فروش آموزش در شکلهای متفاوت آن، از ارائه بستههای آموزشی برای دبستانیها و دبیرستانیها تا پیشنهادهای آسان برای کسب آموزش عالی، با وجود همه تبعات اجتماعی آن سویههایی به شدت اقتصادی دارد. در منطق بازار، خرید و فروش با «پول» ممکن است و در بازار آموزش هرکه پولش بیش باشد، سوادش هم بیشتر خواهد شد. پدیدهای که دکتر «محمد مالجو »، اقتصاددان، آن را « کالاییسازی آموزش » مینامد و معتقد است وقتی آموزش پولی شود، تنها امید طبقات فرودست جامعه برای کندن از جایگاه طبقاتیشان بهواسطه تحصیل و سوادآموزی نقش بر آب میشود. کالاییسازی آموزش چه تعریفی دارد؟ آیا پولیشدن آموزش همان کالاییسازی است؟
پولیشدن یکی از تکنیکهای مهم کالاییسازی آموزش است. وقتی میگوییم آموزش تبدیل به کالا شده است، از دو منظر میتوان به آن نگاه کرد. در یکسو، کسانی قرار دارند که مصرفکننده خدمات آموزش هستند. کالاییسازی آموزش سبب میشود نه نیاز، بلکه توانایی مالی تأمین نیاز، به شرط لازم برای برخورداری از آموزش تبدیل شود. افراد بسیاری هستند که به آموزش نیاز دارند؛ اما اگر قرار باشد در قبال گرفتن این آموزش قیمتی پرداخت شود، محتمل است خیلی از آنها که به آموزش نیاز دارند به درجات مختلف نتوانند نیازشان را تأمین مالی کنند؛ بنابراین وقتی آموزش کالایی میشود مانند هر کالای دیگر نه نیاز افراد به مصرف آن کالا، بلکه توانایی تأمینکردن مالی آن نیاز اهمیت مییابد.
همه کسانی که نیاز دارند ضرورتا تقاضا ندارند. نیاز با تقاضا متفاوت است. تقاضا فقط آن بخش از نیاز است که پشتوانه مالی دارد. در بازار و ذیل منطق کالایی، نیاز اصلا اهمیت ندارد. تقاضاست که اهمیت دارد. در سوی دیگر نیز تولیدکنندگان خدمات آموزش قرار دارند. وقتی آموزش مشمول منطق کالایی میشود، هدف تولیدکننده حالا دیگر نه ضرورتا تولید ارزش مصرفی، بلکه تولید ارزش مبادلهای است؛ یعنی میزان سودآوری آموزش است که رفتار عرضهکنندگان آموزش را در تعیین کمّیت و کیفیت آموزش شکل میدهد؛ بنابراین وقتی آموزش بهعنوان یک خدمت مشمول منطق کالایی میشود، مثل هر کالای دیگری واجد سه شرط خواهد شد؛ اولا، تولید میشود. ثانیا، برای فروش در بازار و ثالثا، برای فروش در بازار با انگیزه کسب سود تولید میشود.
* بهلحاظ تاریخی کالاییسازی آموزش چگونه اتفاق افتاد؟
اگر اجازه بدهید این بحث تاریخی را اولا به تاریخ ایران و ثانیا، به دوره بعد از انقلاب محدود کنم. قدری پس از انقلاب در ایران، قانون اساسی جدیدی نیز متولد شد. فصل سیام قانون اساسی ایران دولت را موظف میداند وسایل و زمینههای آموزش عمومی را برای همگان به رایگان فراهم کند. همین اصل در زمینه آموزش عالی نیز دولت را موظف میکند که مرز خودکفایی کشور در تولید وسایل آموزش عالی را به رایگان گسترش دهد و آنها را فراهم کند؛ البته این مرز خودکفایی فقط اوایل دهه هشتاد بود که به لحاظ تجربی تعریف شد. در حوزه آموزش عالی در دهه اول انقلاب، دولت صرفنظر از کیفیت و کمّیت عرضه خدمات آموزشی تا حد زیادی به اصل سیام قانون اساسی متعهد بود. جنگ که به پایان رسید، همراه با زمزمه کوچکسازی دولت، که عمدتا مشمول خدمات اجتماعی دولت میشده است، به تدریج این گرایش پررنگتر شد که دولت در زمینه آموزش و بهداشت و درمان و سلامت و مسکن و سایر خدمات اجتماعی به عقبنشینی اقتصادی مبادرت کند.
دولت در سالهای پس از جنگ، هم در حوزه آموزش عمومی و مدرسهها و هم در حوزه آموزش عالی و دانشگاهها، در قیاس با وظیفهای که قانون اساسی برعهدهاش قرار داده است، به درجات گوناگون تا حدی به عقبنشینی اقتصادی دست زد؛ اما این عقبنشینی اقتصادی در ده سال گذشته در هر دو حوزه آموزش عالی و عمومی بسیار شدت گرفته است. در سالهای پس از جنگ به تدریج و در سالهای اخیر با سرعت بیشتری در حوزه آموزش عمومی شاهد تأسیس آنچه ابتدا به خطا مدارس غیرانتفاعی نامیده میشد، بودهایم. از مدارس به اصطلاح غیرانتفاعی در آموزش عمومی که بگذریم، بخش در خور توجهی از مدارس ما برحسب اینکه در کدام جغرافیا و در کجای شهر قرار گرفتهاند، به واسطه غلبه اصل خودگردانی مدارس، گرچه در مالکیت دولت هستند و طبق تعریف باید خدمات آموزش را به رایگان تولید و عرضه کنند، اما به تجربه زندگی روزمره میبینیم بااینکه در بسیاری موارد شهریه تعریف نشده است، ولی کمک مالی ظاهرا داوطلبانه، اما عملا اجباری از اولیای دانشآموزان گرفته میشود، آنهم به صور گوناگونی مثل اجبار، بهرودربایستیانداختن والدین، ثبتنامنکردن و شکلهای دیگری که بسته به قوه تخیل مدیران، میتوانند بسیار متنوع باشند. به این اعتبار، حتی آن جایی نیز که آموزش عمومی ما در مالکیت دولتی و در چارچوب سازماندهی دولتی است، در واقع شهریه، اما نه به اسم شهریه، نقش مهمی را ایفا میکند. در چند سال اخیر نیز خصوصیسازی مدارس دولتی، هم در حرف و هم در عمل شدت گرفته است. آموزش عالی نیز امروز در واقع دو بخش رایگان و شهریهای دارد؛ بخش رایگان آموزش عالی مشتمل است بر دورههای روزانه در مقاطع گوناگون تحصیلی که زیر نظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، وزارت آموزشوپرورش و سایر دستگاههای اجرائی برگزار میشود.
بخش شهریهای آموزش عالی نیز مشتمل بر پنج بخش است؛ یکم، مقاطع گوناگون تحصیلی در دورههای شبانه زیر نظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی؛ دوم، دانشگاه آزاد اسلامی؛ سوم، دانشگاه پیام نور؛ چهارم، دانشگاه جامع علمی-کاربردی؛ و پنجم، موسسات آموزش عالی غیردولتی و غیرانتفاعی. در دهه ٨٠ رشد بخش شهریهای به شدت بالا بوده است، بهطوریکه نسبت جذب دانشجو در بخش رایگان به بخش شهریهای تقریبا نصف شد.
بههرحال، برخلاف همه دولتهایی که در سالهای پس از جنگ اصل سیام قانون اساسی را نقض میکردند، اما به صراحت اعلام نمیکردند که از این اصل قانون اساسی تخطی کردهاند، دولت یازدهم اولین دولتی است که هم این اصل قانون اساسی را نقض میکند و هم به صراحت عملکرد خود را اعلام میکند.
* این کالاییسازی آموزش چقدر میتواند متأثر از اتفاقات اقتصادی دهه گذشته باشد؟ اتفاقاتی مثل تورم بالا، کاهش قدرت خرید مردم و... .
چند عامل در پیوند با یکدیگر در تشدید موج کالاییسازی آموزش در سالهای پس از جنگ و به ویژه دهه گذشته تأثیرگذار بودهاند؛ یک عامل این دیدگاهی است که دولت هرچه کوچکتر باشد، کارآمدتر است. این دیدگاه معتقد است اگر بخش خصوصی وظایفی را که دولت انجام میدهد، برعهده گیرد، کیفیت اجرای آنها بالاتر خواهد رفت؛ این، یک ادعاست که در تمام سالهای پس از جنگ در دستور کار سیاستگذاران بوده است و به سهم خود در اقدام و مبادرت دولت در زمینه عقبنشینی از وظایف اجتماعیای که قانون اساسی برعهدهاش گذاشته بود، تأثیرگذار بوده است.
عامل دوم این است که آن بخش از هزینههای دولتها که نه صرف انباشت سرمایه میشود و نه برای تحقق مطالبات اجتماعی شهروندان یا در واقع تحقق عدالت اجتماعی صرف میشود، در همه دهههای اخیر و به ویژه در دهه اخیر، رشد چشم گیری داشته است.
اگر درآمد دولت در قالب درآمدهای مالیاتی و نفتی و سایر درآمدها را مفروض بگیریم، هرچقدر آن بخش از هزینههای دولت که برشمردم، افزایش پیدا کنند، توانایی دولت برای تخصیص منابع مالی به زمینههای دیگر، ازجمله آموزش، کمتر میشود.
در واقع دولت زیر بار یک فشار بودجهای بوده است که سازوبرگهای خود را برای تحقق اهدافی که تعریف کرده است، گسترش دهد و این فشار بودجهای به سهم خود این گرایش را در سیاستگذاران و مجریان پررنگتر کرده است که از زیر بار هزینههای آموزش عمومی و عالی که طبق قانون اساسی دولت موظف به پرداخت آنهاست، شانه خالی کنند.
عامل سوم این است که در تمام سالهای پس از جنگ، بخش خصوصی که غالبا در پیوند وثیقی با صاحبان قدرت است، همواره در جستوجوی زمینههای سرمایهگذاری سودآور بوده است. این زمینههای سودآور در اقتصادهای گوناگون متفاوت است؛ اما یکی از این زمینههای سودآور حوزه آموزش است؛ بنابراین بخش خصوصی که عصرها در قالب بخش خصوصی و صبحها در مقام سیاستگذار جلوهگر میشود، تمایل داشته است دولت از حوزه آموزش عقبنشینی کند و بخشهای سودآور این قلمرو را در اختیار بخش خصوصی قرار دهد.
به عبارت دیگر، سرمایهگذاران پرشماری هستند که تمایل دارند با سرمایهگذاری در مدارس غیرانتفاعی و مانند آن، زمانی که تقاضای بسیاری هم برای آموزش وجود دارد، بتوانند سودآوری داشته باشند. فشارهای لابیگری آنها را هم باید در نظر داشت.
عامل چهارم، این استدلال بهظاهر عدالتخواهانه است که میگوید چرا باید منابع محدود دولت صرف آموزش فرزندان خانوادههای ثروتمند شود. این استدلال هم به سهم خود در ایجاد مشروعیت تأسیس مدارس غیردولتی، که ورود به آنها عمدتا از آنِ خانوادههای ثروتمندی است که توانایی پرداخت هزینههای آموزش برای فرزندان خود را دارند، تأثیر داشته است. این استدلال همانطور که گفتم در ظاهر عدالتخواهانه است؛ اگرچه این استدلال از این نظر درست است که دولت نباید این هزینه را بپردازد؛ اما میتوان به این صورت عمل کرد که آموزش برای همه رایگان باشد و کسانی که ثروت بیشتری دارند و توانایی خرید آموزش را دارند، مشارکتشان را در این امر از طریق مالیاتپرداختن نشان دهند؛ یعنی کسانی که داراتر هستند، مالیات بیشتر پرداخت کنند و البته خدمت آموزش برای همه به صورت برابر و رایگان در دسترس باشد.
این چهار عامل در پیوند با یکدیگر مهمترین موتورهای محرکهای هستند که در همه سالهای پس از جنگ و بهویژه در دهه اخیر جریان کالاییسازی آموزش را تشدید کردهاند.
* کالاییسازی آموزش امری مختص ایران است یا در تمام جهان وجود دارد و میتوان گفت ایران نیز بهتبع میل و اشتیاقش برای ادغام در نظام و اقتصاد جهانی به این سمت پیش رفته است؟
در تمام سالهای پس از دهه هفتاد میلادی در غرب، ابتدا در آمریکا و انگلستان و سپس در همه جهان موج آن نوع سیاستگذاریهای اقتصادی شروع شد که ما امروز آن را با عنوان نولیبرالیسم میشناسیم. اجرای این پروژه در کشورهای مختلف درصدد اعاده قدرت طبقاتی طبقات فرادستی بود که مشخصا در کشورهای غربی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، این قدرت طبقاتی را به نفع طبقات پاپیولار و مردمی تا حدی از دست داده بودند.
با پروژه نولیبرالیسم از ١٩٧٠ به بعد، ما شاهد تلاش سرسختانه طبقات فرادست برای اعاده قدرت طبقاتیشان هستیم. این پروژه اجزای متفاوتی دارد، ولی یکی از اجزای آن عقبنشینی دولت از حوزه آموزش و سپردن آن به بازار است. دولت کوچکتر، کارایی بیشتر، در واقع شعار این نگاه است. این ایدئولوژی با مقتضیات خاص خودش در ایران هم در سالهای بلافاصله پس از جنگ شروع شد. این پروژه در ایران نه برای اعاده که برای تحکیم قدرت طبقهای بود که بهتدریج نظر به پیوند عمیق قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی، درصدد این بود جریان انباشت ثروت خویش را تحکیم کند.
* آموزشوپرورش سازوبرگهای ایدئولوژیک همه دولتهاست و ارزشهای جامعه از طریق آن بازتولید میشود. چگونه ممکن است دولتها این ابزار مهم را به دست بخش خصوصی بسپارند؟
دولتهای پس از جنگ در ایران برخلاف قانون اساسی به عقبنشینی اقتصادی از اجرای وظیفه خود در زمینه آموزش مبادرت کردهاند، ولی ما بههیچوجه شاهد عقبنشینی سیاسی دولت از حوزه آموزش نبودهایم.
به عبارت دیگر، محتوای آموزش و آنچه بین آموزشگیرنده و آموزشدهنده ردوبدل میشود، تعیین سلسله مراتبهای میانشان، نوع رفتار، گفتار و سبک زندگیای که در محیطهای آموزشی در دستور کار قرار میگیرد و...، از طرف دولت تعیین میشود. بهطور خلاصه، در قلمرو آموزش، دولتهای پس از جنگ از لحاظ اقتصادی عقبنشینی و از لحاظ سیاسی پیشروی داشتهاند. اگر بنا بر اصلاح در حوزه آموزش باشد، برعکس، باید طبق قانون اساسی شاهد پیشروی اقتصادی دولت در حوزه آموزش باشیم و طبق آرمانهای انقلاب شاهد عقبنشینی سیاسی دولت در حوزه آموزش باشیم. راه درست را باید در مهندسی معکوس آنچه اتفاق افتاده است جستوجو کنیم.
از نظر دریافتکنندگان آموزش، آنچه شما کالاییسازی مینامید، شاید چندان مهم نباشد. آنها پول بیشتری میدهند و آموزش بهتری میگیرند، چون واقعیت هم این است که کیفیت آموزش در مدارس غیرانتفاعی با مدارس دولتی مقایسهپذیر نیست.
برگردیم به زمانی که مدارس در ایران عمدتا دولتی بودند؛ در آن زمان همه کودکان و نوجوانانی که بنا بر خواست والدینشان میخواستند خدمات آموزش را دریافت کنند، در مدارس مشابهی تحصیل میکردند؛ یعنی در یک مدرسه دولتی و صرفنظر از اینکه کجای شهر است، فرزند کارگر، پزشک، وکیل و...، در کنار هم تحصیل میکردند.
به تدریج به واسطه کالاییشدن آموزش، شهریهایشدن آن و ظهور مدارس غیرانتفاعی و غیردولتی، این امکان پدید آمد که کسانی که از خدمات آموزشی مدارس دولتی برای فرزندانشان ناراضی هستند، از این مدارس خارج شوند و فرزندانشان را به مدارس غیردولتیای ببرند که از نظر خودشان کیفیت آموزش بهتری دارند.
نکته جالب اینکه کسانی که توانایی پرداخت هزینههای آموزش را دارند، عمدتا به کیفیت آموزش نیز حساستر هستند و در واقع عمدتا اینها هستند که میتوانند نامزد اعتراض به کیفیت پایین آموزش باشند.
به عبارت دیگر، با ظهور رقبای خصوصی برای مدارس دولتی، این گزینه در اختیار ناراضیان قرار گرفت که اگر خواهان آموزش بهتر هستند، از مدارس دولتی خارج شوند و با پرداخت شهریه به جاهای بهتری بروند. اکنون مدارس دولتی تا حد زیادی از کسانی که نامزد انتقاد به کیفیت پایین آموزش در این مدارس بودهاند، خالی و تهی شدهاند.
به عبارت دیگر، انگار ساختمان دو اشکوبهای در حوزه آموزش عمومی تعبیه شده است که در یک اشکوب آن آموزش بیکیفیت عرضه میشود؛ اما افراد آزاد و مختار هستند اگر توانایی پرداخت شهریه دارند به اشکوب دوم بروند که کیفیت آموزش در آن بالاتر است. عمدتا کسانی به اشکوب دوم میروند که به کیفیت آموزش حساستر هستند و توانایی پرداخت شهریه را نیز دارند؛ بنابراین در اشکوب اول، دولت این مجال را پیدا میکند که از شر ناراضیان پرسروصدا خلاص شود؛ بنابراین مجالی پدید میآید تا کیفیت پایین آموزش در مدارس دولتی کماکان حفظ شود. اینجا رقابت بخش خصوصی با بخش دولتی این امکان را برای بخش دولتی ایجاد کرده است که کماکان در همان کیفیت پایین بتواند به زیست خود ادامه دهد؛ یعنی بهطور خلاصه در حوزه آموزش، رقابت بخش خصوصی با بخش دولتی باعث افزایش کیفیت آموزش در مدارس دولتی نمیشود و اتفاقا تأثیر معکوس دارد؛ بنابراین اگر ما در سالیان اخیر با شدت بیشتری شاهد هستیم که در مدارس دولتی، در بیمارستانهای دولتی و در دیگر خدمات اجتماعی دولت، کیفیت با شدتی بیشازپیش روبهکاهش مینهد، در کنار عوامل عدیده دیگر، به اعتقاد من مهمترین عامل ظهور رقبای خصوصی است که بیش از هر جای دیگر نامزدهای بالقوه منتقد به افت کیفیت خدمات دولتی را جذب میکنند؛ یعنی کسانی که توانایی مالی پرداخت دارند و به کیفیت نیز حساسیت دارند.
*این تنها پیامد کالاییسازی آموزش است؟
چون دانش و مهارت انسانی قابل مبادله در بازار، یکی از منابع قدرت است که جایگاه طبقاتی افراد را تعیین میکند و این مزیت نیز عمدتا از طریق آموزش کسب میشود، وقتی آموزش مشمول منطق کالایی میشود، امکان بازتولید و تشدید ساختار طبقاتی جامعه بیشازپیش فراهم میشود.
به بیان دیگر، کسانی که والدینشان یا به ابزار تولید بیشتر، یا به دانش و مهارت انسانی بالاتر یا به اقتدار سازمانی بیشتری دسترسی داشتهاند و به این اعتبار در طبقات فرادست جامعه قرار گرفتهاند، همین توانایی پدران و مادران برای فرزندان امکانی فراهم میکند تا بتوانند آموزش و خدماتی را بگیرند که به حد در خور ملاحظهای بر دانش و مهارت قابل مبادله در بازار در نسل بعد، تأثیرگذار است.
پدران و مادران طبقات فرادست این امکان را دارند که فرزندان خود را در سلسلهمراتب طبقاتی محفوظ نگه دارند و روی دیگر سکه این است که پدران و مادرانی که در طبقات فرودست هستند توانایی کمتری برای خریداری آموزشی دارند که یکی از شرطهای بیرونآمدن از دامچاله وضعیت کنونیشان است؛ این، یعنی بازتولید شدیدتر ساختار طبقاتی جامعه؛ یعنی فرزندان طبقات فرودستتر با شدت بیشتری محکوم میشوند در نسل بعد نیز کماکان فرودست باقی بمانند و فرزندان طبقات بالای اجتماعی شانس بیشتری برای ماندن در طبقات فرادست اجتماعی دارند.