صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

 روز ملی معلم و روز جهانی معلم

در سریال معلم دهکده، نامزد معلم از او می پرسد: شما که قاضی بودید، چرا رها کردید و معلم شدید؟
ایشان جواب می دهند: چون وقتی به مراجعینم و مجرمینی که پیش من می آمدند دقیق می شدم، می دیدم که آنها کسانی هستند که یا آموزش ندیده اند ویا آموزش درستی ندیده اند.به خودم گفتم:
به جای پرداختن به شاخ و برگ،باید به اصلاح ریشه بپردازیم.
"و ما چقدر به معلم دانا،بیش از قاضی عادل نیازمندیم."


این دیدگاه نسبت به معلم از آن کشورهایی است که به زعم ما فرهنگ نادرستی دارند آن هم در چند دهه پیش. البته رفتار احترام آمیز آنها را نسبت به معلم در عمل هم می بینیم.


شعار امسال روز جهانی معلم از سوی سازمان یونسکو چنین اعلام شده است:
"میدان دادن به معلمان،ساختن جوامع پایدار"
Empowering teachers,building sustainable societies


باید ببینیم که در کشور ما که معلمی را شغل انبیا می دانند،امسال تا چه حد معلم و معلمی را جدی خواهند گرفت؟
بعضی می گویند روز معلم12 اردیبهشت است و نه 13مهر.12 اردیبهشت روز ملی معلمان در ایران است و 13 مهر یک روز جهانی که سراسر دنیا در این روز یکسان،برای معلمین جشن می گیرند و آنها را مورد قدردانی قرار می دهند.
جالب است که آنها حتی زحمت مطالعه را هم به خود نمی دهند ونمی دانند که 12 اردیبهشت در واقع برای دو اتفاق مهم، روز معلم نامیده شده است. به جای حقیقت را بیان کردن سعی می کنند بدون تحقیق نظر خود را به دیگران تحمیل کنند.
اولین بار در سال 1340 و  به دنبال اعتراض و کشته شدن یکی از معلمان، روز 12 اردیبهشت برای دلجویی از معلمان، « روز معلم » نامیده شد.
در آن زمان؛ معلمان در روز 12 اردیبهشت 1340 در میدان بهارستان، در اعتراض به کمی حقوق شان تجمع کردند. در این تجمع یکی از معلمان به نام ابوالحسن خانعلی کشته شد.
ابوالحسن خانعلی (زادهٔ ۱۳۱۱ - درگذشتهٔ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰) یک معلم ۲۹ ساله دروس فلسفه و زبان عربی بود که در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع صنفی اعتراض‌آمیز معلمان در میدان بهارستان با گلوله اسلحه رئیس کلانتری بهارستان، سرگرد ناصر شهرستانی کشته شد.
شواهد نشان می‌دهد که او نه سخنران و نه هدایت‌کنندهٔ معلمان، بلکه یک معلم مانند هزاران معلمی بود که در اعتراض به کم بودن حقوق خود در آن تجمع شرکت کرده بودند. ناصر شهرستانی که احتمالاً موقعیت خود را در خطر می‌دید، به سمت تجمع‌کنندگان شلیک کرد که گلوله‌ای به سر ابوالحسن خانعلی اصابت کرد و دو تیر دیگر هم دو نفر را مجروح کرد. او در هنگام مرگ دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران بود. پیکر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار « کشتند یک معلم را » به بیمارستان بازرگانان منتقل شد ولی اقدامات پزشکان مؤثر واقع نشد و وی جان باخت و در قبرستان ابن بابویه در دفن شد.
نتیجه تجمع و تحصن 11روزه معلمان در 1340، سقوط دولت و "برابر شدن حقوق معلمان با مهندسین"
پس از این حادثه ، رئیس کلانتری برکنار و مورد بازخواست قرار گرفت. شریف امامی نخست‌وزیر وقت استعفاء کرد٬ محمدرضا پهلوی استعفای او را پذیرفت و علی امینی را مأمور تشکیل کابینه جدید کرد. او قول مساعد به افزایش حقوق معلمان داد و سرانجام پس از « برابر شدن حقوق معلمین با حقوق مهندسین» تحصن یازده روزه معلمان پایان گرفت.
در واقع تجمع معلمان، در رژیم پهلوی و شهادت یکی از معلمان به نام ابوالحسن خانعلی موجب شد که دولت وقت یعنی دولت شریف امامی استعفا دهد و دولت جدید حقوق معلمان را با مهندسین برابر نماید که در این زمان بود که معلمان به تحصن خود پایان دادند.


علت نام گذاری 12 اردیبهشت به روز معلم،حرکت صنفی معلمین در 1340
اصولا دلیل نام گذاری 12 اردیبهشت به روز معلم به حرکت صنفی معلمین درسال 1340 بر می گردد.
حکومت وقت برای دل جویی ازمعلمین ، روز ۱۲ اردیبهشت را به یاد مرگ خانعلی" روز معلم " نام‌گذاری کرد .
 پس از انقلاب اسلامی و ترور استاد شهید مرتضی مطهری در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸، روز کشته شدن وی با یک روز تأخیر عنوان شد و دوازدهم اردیبهشت مجدداً به نام روز معلم نام گرفت.
پس می بینیم که 12 اردیبهشت دو بار روز معلم نامیده شده است ؛ یک بار قبل از انقلاب، و به دنبال اعتراضات معلمان وباردیگر، بعد از انقلاب و بعد از شهادت استاد مطهری در 11 اردیبهشت و تقارن این دوروز  روز معلم نامیده شده است.

 به جای تعصب نا آگاهانه  باید با مطالعه و تحقیق به مسائل رسید .
در این دو روز یعنی 12 اردیبهشت و 13 مهر چه اتفاقی برای معلمان می افتد؟
عملا می بینیم که شرایط معلمان در هیچ کدام ازاین روزها تغییری نمی کند ...

امیدواریم در سال جاری، با این شعار پر مفهوم یونسکو، وضعیت معلمین عزیز رو به بهبود رود.

منتشرشده در یادداشت

روز جهانی معلم در ایران و چشم انداز فعالیت های تشکل های معلمی

5 اکتبر مصادف با 13 مهر روز جهانی معلم است .

این روز در بیش از 100 کشور جهان جشن گرفته می شود .

یونسکو هر ساله شعار و یا جمله ای کوتاه را در مورد نقش کلیدی و راهبردی معلمان در نظر می گیرد و شعار سال 2015 این چنین است :

" میدان دادن به معلمان ، ساختن جوامع پایدار "

علی رغم عضویت ایران در سازمان جهانی یونسکو و پذیرش رسمیت و گرامی داشت این روز از سوی مسئولان و وزیر آموزش و پرورش وقت هنوز برگزاری و یا گرامی داشت این روز تابع سلیقه افراد و شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ماست .

پس از وزارت دکتر نجفی در زمان وزارت مرتضی حاجی بود که این روز رسما از سوی وزارت آموزش و پرورش اعلام و معلمان نسبت به آن مطلع و توجیه شدند .

آقای فانی سال قبل پیامی به مناسبت این روز منتشر نمود .

امسال نیز ایشان پیامی منتشر کرد . ( این جا )

وزرای آموزش و پرورش دولت های نهم و دهم اساسا با چنین ادبیاتی بیگانه بوده و باوری به این گونه مفاهیم و آموزه ها نداشتند اما آقای فانی در دو سال وزارت خویش پیامی به مناسبت این روز منتشر کرده است که در جای خود موجب تقدیر و قدردانی است .

اما این کافی نیست و وزارت آموزش و پرورش حداقل در جهت حرفه ای کردن سازو کارهای موجود ، اثربخش تر کردن آن ، استفاده از تجربیات جدید در جهت به روز کردن فرآیندها و نیز تاسیس و تثبیت نگاه حرفه ای به " معلمی " و کاستن از نگاه ایدئولوژیک به مقوله آموزش این روز را باید جدی بگیرد و نگاه به این روز نباید جنبه " رفع تکلیف " داشته باشد .

جامعه و به ویژه مسئولان و سیاست گذاران باید به این گزاره برسند که زیستن در دنیای امروز از نوع مسالمت آمیز آن نیازمند یک " زبان مشترک " است و توجه به چنین روزهایی و تقسیم آن با دیگران منجر به شکل گیری " حس مشترک " برای ساختن جامعه ای سالم و عاری از خشونت و ستیز خواهد بود .

ارزش های جهانی نه به لحاظ فلسفی و نه از جهت کارکردی در عرض ارزش های درونی و سنت ها قرار نمی گیرند و تلفیق منطقی آن دو موجب توسعه بیشتر و متوازن جامعه خواهد گردید .

روز جهانی معلم فرصتی منحصر به فرد برای همه به ویژه مسئولان وزارت آموزش و پرورش و معلمان است که توجه جامعه و افکار عمومی را به نقش کلیدی آموزش در توسعه پایدار و ساختن یک جامعه سالم جلب شود .

گذشتن از چنین فرصت هایی و سکوت در برابر اهمیت این روز گشایش چندانی را در وضعیت کنونی و نیز وضعیت معلمان ایجاد نخواهد کرد .

روز جهانی معلم روزی است برای همبستگی معلمان در سراسر جهان و فرصتی است که آن ها داشته های خود را به روز کنند و با در نظر گرفتن فرصت ها و تهدیدها ، نظام آموزشی جامعه خود را به سوی بهره وری هر چه بیشتر سوق دهند .

با این که در شعار روز جهانی معلم بر اختیار دادن به معلمان و پر رنگ کردن نقش آنان تاکید شده است اما به نظر می رسد که حداقل در نظام آموزشی ما چنین وضعیتی برای معلمان دیده نشده و یا بسیار کم رنگ است .

با وجود آن که نظام آموزش و پرورش بر دو عنصر " معلم " و " دانش آموز " بنا شده است اما باید به این واقعیت تلخ اعتراف نمود که معلمان به طور غالب در سیاست ها و برنامه ریزی ها خیلی جدی گرفته نمی شوند و بسیاری از مدیران ما در سطوح مختلف اساسا معلمان را واجد صلاحیت و یا شایستگی برای ارائه نظر و یا کارشناسی امور  و مسائل نمی دانند .

معلمان هم بر اساس یک حافظه تاریخی مدیران را حافظ و امین خود نمی دانند و با سوء ظن به اقدامات و عملکرد آن ها می نگرند .

این شکاف میان " صف " و " ستاد " رور به روز عمیق تر و عریض تر شده و بیم آن است که به یک " دره " تبدیل شود !

معلمان همواره نقش " مجری فرامین و بخشنامه ها " را داشته و نقش آنان در طراحی یک نظام آموزشی ارگانیک و دینامیک نادیده گرفته شده است .

معلمان جز مدرسه نقش چندانی در سایر سطوح مدیریتی و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش ندارند و حتی در کتاب و محتوای آموزشی که توسط آنان و در کلاس تدریس می شود هم بازیگر فعالی نیستند .

در یادداشت پیشین خود به مواردی اشاره نمودم ( این جا )

( برای این منظور باید از طریق گفت و گو و تقریب نگرش ها به یک " زبان مشترک " رسید . )

توجه به معلم و شرایط او به ویژه مشکلات معیشتی و اقتصادی باید از حد " حرف " فراتر رفته و وارد فاز عمل شود .

معلمان باید این بهبود را در زندگی خود حس و تجربه کنند .

آنان همواره از " تبعیض " رنج برده اند و در این زمینه باید پاسخی اقناع گرانه به مطالبات و خواسته های آنان در سه سطح " معیشت ، منزلت و معرفت " داده شود .

اگر قرار است که کشور ما بر اساس اسناد و چشم اندازهای ترسیم شده در تراز اول منطقه مطرح باشد چاره ای جز پیاده کردن و توصیه های یونسکو و بهره گیری از سایر تجارب کشورهای توسعه یافته را نداریم .

مسئولان و جامعه باید به این باور و اعتقاد برسند که موتور توسعه و پیشرفت جامعه از مجرای آموزش و پرورش می گذرد و کلید طلایی این موفقیت در دستان " معلم " و میدان دادن به او و ارزش گذاری کار اوست.

هیچ راه میان بری هم غیر از این وجود ندارد .

 

سخن آخر :

امسال به علت بازداشت هایی که در مورد فعالان صنفی معلمان روی داد ، نوعی " سکوت خبری " بر اکثر رسانه ها و مطبوعات حکم فرما بود .

این وضعیت به نوعی بر مدارس نیز سایه انداخته بود .

به نظر می رسد این وضعیت معلول فضایی است که در اثر دستگیری فعالان صنفی رخ داده است .

مطالبات معلمان در سال های اخیر در اثر سیاست های نادرست ، برنامه ریزی های غیرعلمی و روزمره ، ضعف نظارت موثر نهادهای قانونی مانند مجلس و... ، فقدان نظارت عمومی ، کارکرد ناقص تشکل ها و...متراکم شده است .

آزاد شدن این مطالبات که حق قانونی فرهنگیان و معلمان است در یک فرآیند مستمر ، تدریجی و فرآیند کارشناسی امور اتفاق می افتد .

نقش تشکل های معلمی در این فرآیند مهم و راهبردی است .

مدیریت انتظارات در افکار عمومی آموزش و پرورش توسط تشکل ها باید بر اساس ظرفیت ها ، امکانات و نیز شناخت پارامترهای روان شناختی و جامعه شناختی فرهنگیان و جامعه باشد .

تا زمانی که نگاه به موضوع آموزش و پرورش نزد جامعه و مسئولان تغییر نکند و ایفای نقش اصلی " معلم " در فرآیند آموزش به رسمیت شناخته نشده و به " مطالبه عمومی " تبدیل نشود ، تغییر چندانی در وضعیت موجود و معادلات موجود رخ نخواهد داد .

تحقق این امر از طریق هدایت افکار عمومی و عمدتا از طریق ابزار « رسانه » و " تکنولوژی های ارتباطی " اتفاق می افتد و استلزام منطقی این گزاره فاصله گرفتن فرهنگیان از " فرهنگ شفاهی " و  " اقناع افکار عمومی جامعه " است .

اگر این فرآیند به صورت منطقی طی نشده  به تکامل نرسد و در سوی دیگر  بدون کارشناسی و برنامه ریزی صرفا بر تنور مطالبات معلمان دمیده شود  ؛ نتیجه منطقی این مساله تنها فربه تر شدن " فضای امنیتی " در آموزش و پرورش و از بین رفتن فضا حتی برای بیان مسائلی خواهد بود که قبلا به راحتی و بدون ترس ابراز می شدند .

قربانی این بحران ، اعتماد جامعه و نتیجه آن سرخوردگی عمومی و روی کار آمدن احتمالی افراطی ها خواهد بود .

منتشرشده در یادداشت
دوشنبه, 12 مهر 1394 17:30

اهالي ميراث ستيز

بیگانگی ایرانیان با میراث تاریخی و فقر فرهنگی جامعه ایرانی

از بيماري هايي كه جوامع در حال گذار به ويژه در كشورهاي در حال توسعه نيافته به شدت از آن رنج مي برند، بيگانگي شهروندان اين جوامع و كشورها نسبت به سرزمين مادري و اصالت هاي سرزمين مادري است . استمرار اين وضعيت، موجب بروز بحران های اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حتي سياسي و امنيتي مي شود . اين جوامع براي برون رفت از اين بحران ها، تمايل زيادي به همانند شدن با جوامع مدل دارند.

مدل هايي كه به درستي و دقيق آنها را نمی شناسند و معمولاٌ بخش هاي فريبنده، جذاب و مثبت آن را مي بينند و شيفته ي آن مي شوند. غافل آن كه در هر جامعه اي، بايد با توجه به زير ساخت هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي سرنوشت خود را انتخاب كند و در  هيچ شرايطي نمي توان مدل ديگران را هدف و سرمشق صرف قرار داد.

اگرچه بهره گيري از تجربيات مدل هاي هدف، براي گذار راحت تر و كم هزينه تر امري پسنديده و در بعضي موارد ضروري است، اما بايد توجه داشت كه اين عمل ، اولاً:

مستلزم شناخت دقيق از جامعه ي هدف است. ثانياً دانش و آگاهي همه جانبه از سرزمين مادري، براي استفاده ي درست از اين تجريبات،‌ امري ضروري و اجتناب ناپذير است. 

متاسفانه بسياري از كارشناسان و دست اندركاران در سرزمين های توسعه نيافته، به اشتباه بر اين باورند كه براي گذار از مرحله ي عقب ماندگي به مرحله ي توسعه يافتگي، بايد هر آن چه را كه مربوط به گذشته است كنار گذاشت، زيرا ميراث باقي مانده از گذشته ي دور و نزديك را مانع اين گذار مي پندارند ؛ در حالي كه بررسي روند تحولات در جوامع مدل، بيانگر اين واقعيت است كه آنان با استفاده از جنبه هاي مثبت و كار آمد ميراث گذشتگان خود توانستند مرحله ي گذار را به درستي و سريع سپري كنند. جوامع توسعه يافته برای حل مسائل به گذشته خود مي نگرند و از سنت ها مدد مي گيرند.

در بخش اخبار سراسري شبكه اول تابستان امسال دو خبر خوانده شد با اين موضوع كه مردم ژاپن از شدت گرما به چاره جويي از طريق استفاده از رسوم گذشتگان خود افتاده اند و در حرکت همگاني خيابان هاي شهرشان را آب پاشی كرده اند كه لختي خنك شوند. همچنين در فرانسه، نيز عده اي خوش فكر براي خنك شدن هوا و خيابان ها از تكنيك گذشتگان خود بهره جسته اند و آنها هم به نوعي به آب پاشی اقدام كرده اند که در هر دوي اين اتفاق، بهره گيري از رسوم گذشتگان ديده مي شود.

آنها به گذشته نگاه مي كنند و هرگز از راه امروز خود عقب نمي مانند و ما حتي عالمانه و عامدانه تلاش مي كنيم كه گذشته ي خود را فراموش كنيم و يك قرن و نيم است كه تصور مي كنيم مدل ايده آل و رسيدن به توسعه و ساختن مدينه فاضله، دست يابي به الگوهاي غربي است. قبل از انقلاب مشروطيت،‌ شيفته ي مدل فرنگي و اروپايي شديم. مدت ها بعد متوجه اين واقعيت تلخ شديم كه مدل فرنگي چندان به كارمان نمي آيد: زيرا با ساخت هاي اجتماعي و فرهنگي جامعه ي ما سازگاري ندارد. اما همچنان به بيراهه رفتيم، اگر چه غرب را نفي كرديم ولي دوباره غير خودي را برگزيديم. اين بار به سراغ مدل ژاپني رفتيم. بعدها به سراغ مدل كويت رفتيم. مدل مالزي را آزمايش كرديم. چند سالي است با مدل چيني به سراغ جامعه گذار رفتيم و سرانجام مدل تركيه را پسنديديم و در برخورد با آنان، همانا اشتباهات تاريخي گذشته را تكرار كرديم كه در مورد غرب،‌ ژاپن، ... تجربه كرده و هيچ نياموخته بوديم. ايراني بوديم، اما ايراني بودن را فراموش كرديم و از اصالت هاي ايراني فاصله گرفته ايم.

ما در 150 سال گذشته، به ندرت فرزندان مان را یاد دادیم که اهل خانه پدري را و سرزمين مادري را به درستي و دقيق بشناسند، تربيت كرديم و همواره به فرزندان خود گفتيم كه چشم به ديگران داشته باشند و مقلدي بي چون و چراي خوبي باشند و در دريوزگي بيگانگان تلاش كنند.

ما آنان را اهل ناكجا آباد تربيت كرديم و به همين دليل، هيچ دلبستگي و علاقه اي به سر زمين مادري ندارند و به بهانه ي جهاني شدن، وابستگي به سرزمين مادري را نوعي عقب ماندگي و سنت گرايي مي دانند!

ميراث ستيزي عوام و خواص نمي شناسد.

خواص با رندي و هوشياري و با دسايس و حيل و استفاده از قدرت به حذف و طرد جلوه های ميراث اقدام كرده و ميراث را سياست زده و حاشيه زده مي كنند! ديروز و امروز هم نمي شناسد، مگر نه اين است كه علي حاتمي در فيلم طوقي (1349) به مراسم قالي شويان اشاره مي كند كه البته در آن زمان زير تيغ سانسور قرار مي گيرد و حتي كلمه ي مشهد اردهال از ديالوگ بازيگران حذف مي شود و عوام نيز در چنبره فقر فرهنگي و معنوي خود گرفتار هستند و از داشته هايشان سان به عنوان چراغي براي امروز و فرداي شان در بيراهه ها مدد نمي گيرند و به فرزندان خود بگوييم كه حرمت بناهای تاريخي و فرهنگي را حفظ كنيم و نگذاريم كه جاهلان و نادانان حرمت آنها را بشكنند و با تيشه ي آغشته به جهل و ناداني،‌ آنها را دست خوش خرابي و ويراني بسازند.

زماني كه جاهلان و نادان حرمت دو بناي تاريخي آذربايجان را نگاه نداشتند و آن را ويران ساختند،‌چنان دل استادي فرهيخته و ميهن دوست دكتر جلال الدين همايي دردمندانه طي قصيده ايي درد دروني و لعن و نفرين خود را با اين ابيات آشكار ساخت:

اين دو بلند جای كه بينی كنون خراب                       در روزگار پيش همانندشان نبود

آن يك به هشت گوشه فردوس طعنه زد                   وين يك به هفت گنبد افلاك سر بسود

دست ستمگران كه زده ست بريده باد                      با داس جهل كشته پیشینیان درود

زين توده جهل، پيشينه نا اهل العياذ                       نوين ديو مردمان ستمكار قل اعوذ

منتشرشده در یادداشت

 آزادی سید منصور موسوی فعال صنفی معلمان گروه اخبار /

« سید منصور موسوی » فعال صنفی معلمان که چندی پیش بازداشت شده بود با تودیع وثیقه آزاد و جهت ادامه معالجات در بیمارستان بستری شد .

این « کنشگر صنفی معلمان » دارای تحصیلات کارشناسی ارشد در رشته برنامه ریزی آموزشی است و مقالات مختلفی را تاکنون در این حوزه در رسانه ها و مطبوعات منتشر نموده است . .

سید منصور موسوی مدتی است که بیمار بوده و تحت معالجات شیمی درمانی قرار داشته است.

« گروه سخن معلم » آزادی این فعال صنفی معلمان را به  خانواده و جامعه فرهنگیان کشور تبریک گفته و آرزوی بازگشت سلامتی ایشان را دارد .

پایان پیام / 

یکشنبه, 11 مهر 1394 17:23

درسی از دانش آموز

نقدی بر وضعیت پادگانی مدارس و درسی از دانش آموز در موردمراسم حج و حادثه منی  امروز صبح که به مدرسه رسیدم ، زنگ زده شده بود و بچه ها در مراسم صبحگاهی بودند.ناظم مدرسه همچون همیشه ، مشغول سخنرانی و نکته گویی و نظم بخشی و آماده نمودن بچه ها برای حضور در کلاس بود. محور اصلی سخنش واقعه منا بود.در بیاناتش ضمن متهم کردن آل سعود به ناتوانی در اداره حرمین شریفین و محکوم کردن اعمال غیر مسئولانه آنها در پیش گیری از وقوع این فاجعه هولناک و اقدامات عناد آمیز با حجاج بیت الله الحرام به خصوص زایران ایرانی ، اظهار می داشت که توطئه ای در کار است تا این عبادت و امراللهی را با ترس و وحشت تعطیل کنند!

آنها نیروهای مجرب و متخصص خودشان را که همه ساله در برگزاری حج فعالیت داشته اند ، برای جنگ به یمن به کار گرفته اند و عده ای نوجوان و جوان  بی تجربه را به این کار مهم و خطیر گمارده اند ...

در حین سخنرانی ایشان ، زمزمه هائی ناشی از خستگی و بی حوصلگی و شاید هم اعتراض به سخنانش در جمع دانش آموزان ایستاده در صفوف ، دیده و شنیده می شد و ایشان هم مکرر و به طور آمرانه بچه ها را به سکوت و شنیدن ، امر و نهی می کرد !

بعضی از بچه ها را با نام صدا می کرد و با لحنی تهدید آمیز  که « کریمی ، میارمت بیرون از صف! » ، « حسنی، نگی چرا نمره انضباطتت کم شد! » ، « بهرامی پور خجالت بکش! » ، « هی! خفه خون بگیر! » چقدر بی غیرت و بی احساسید! دشمن فتنه کرده و عده ای از عزیزان ما را مظلومانه به شهادت رسانده اند و شما هی می خندید! واقعا که ....

جا دارد که انسان از این مصیبت بمیرد! خدا می داند من این شب ها خواب ندارم؟!

آقا اون کتابتو ببند! آقا برگرد سر صف خودت!

آخه من چقدر باید تذکر بدم!

واقعا که...

آقا جان بیدار باشید . این توطئه ای صهیونیستی است بر علیه اسلام. شما ببینید در ماجرای سقوط جرثقیل در مسجد الحرام ، نه طوفانی بوده و نه باد سرعت زیادی داشته! اصلا این که ماجرا همزمان است با واقعه ی یازده سپتامبر ، روز حمله به برج های دوقلوی امریکا باید شک کرد. در همین روز در مسجد الاقصی توسط یهودی های صهیونیست حمله و کشتار صورت گرفته است! دقیقا مانند تخلیه ی یهودیان در برج های دوقلوی امریکا ، در ساعت 17 هنگام وقوع واقعه ی جرثقیل در مکه ، حتی یک نفر سعودی در صحنه حادثه نبوده است!

بچه ها اصلا یک سوال؟

آیا می دانید اولین هواپیما در چه زمانی به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک برخورد کرده؟ ساعت 9 و 10 دقیقه ی روز 11 سپتامبر ! آیا می دانید جرثقیل در چه زمانی در مسجد الحرام سقوط کرد؟ ساعت17 و 10 دقیقه! آیا می دانید اختلاف ساعت مکه با نیویورک 8 ساعت است! حالا خودتان محاسبه و قضاوت کنید! بله عزیزان ، وقایع امسال قدری مشکوک می زنه! این وقایع به نظر می رسد که عمدی و سازمان داده شده بوده است.

به هرحال سخنان طولانی و پر احساس و سوال برانگیز آقای ناظم تمام شد و بچه ها به سمت کلاس ها هدایت شدند. من وارد دفتر دبیران شدم. همکاران هم گرم گفت و گوهای مختلف سیاسی و صنفی و ... بودند. به شوخی گفتم: آقایان یا الله، به زبان خوش بفرمایید کلاس ! دوستان خندیدند و همه به سوی کلاس هایمان حرکت کردیم.

خب حالا من که معلم اجتماعی ام و معمولاً در ابتدا و یا انتها و یا در میان درس ، گریزی به صحرای معارف دینی و اجتماعی می زنم ، هم باید چه چیزی بگویم ! چرا ؟ چون آنچه که در سر صف گفته می شد از نظر من کلی نقد و خطا به همراه داشت !

خب حالا من شروع کردم برای توضیح و تبیین آنچه که صحیح می دانم !

دوستان عزیز : من هم وقوع این فاجعه را تسلیت می گویم !

ای کاش می توانستیم از این مصیبت ها جلوگیری و یا برای آینده پیش گیری نمائیم .

البته خاطرمان باشد که پدیده ی « ازدحام های مرگ بار » در خیلی از نقاط دنیا اتفاق افتاده و می افتد . حدود 120 سال پیش در مراسم تاج گذاری تزار نیکولاس در شهر مسکو هزار نفر به دلیل پخش شایعه ای زیر دست و پا ماندند و جان خود را از دست دادند .

در هندوستان بارها و بارها در مناسک و مراسم مذهبی ، مردم زیادی زیر دست و پا له شده اند !

در اروپا و امریکا ، در کنسرت های بزرگ موسیقی و یا مسابقات فوتبال ، این پدیده به وجود آمده و عده ی زیادی زیر دست و پا له و خفه و کشته گردیده اند . طی 30 سال اخیر 215 مورد ازدحام منجر به مرگ در دنیا اتفاق افتاده و ثبت گردیده است . طی 40 سال اخیر فقط در منا ، در فجایعی از قبیل آتش سوزی در چادرها ، درگیری با مأموران امنیتی ، مراسم برائت از مشرکین ، ازدحام در تونلی از منا به سمت مکه و از کار افتادن دستگاه تهویه هوا و هرج و مرج ناشی از این اتفاق و از اینگونه وقایع عده ی کثیری از زائران کشته شده اند .

به هر حال امکان وقوع این گونه وقایع با توجه به تراکم جمعیت ( معمولاً جمعیت بین 5 تا 10 نفر در متر مربع ) به جهت ازدحام خطرناک و آشوبناک ، وجود دارد . حوادث ایام حج یکی از پر قربانی ترین مکان های ازدحام در تاریخ بوده است . چنانچه در 100 سال اخیر ، بیش از نیمی از مرگ بارترین ازدحام ها در منا رخ داده است . البته ذکر این نکته لازم است که بدانیم مدیریت پیشگیری و رسیدگی به گرفتاران در این تراکم ها و پیگیری امور نجات امری مهم و تخصصی است که متأسفانه نظام حکومتی و مدیریتی عربستان ناتوانی خود را در این عرصه ها به کرات نشان داده است .

مرحوم جلال آل احمد قریب به 60 سال پیش به سفر حج مشرف شده و در کتاب خسی در میقات که خاطراتش از آن سفر می باشد ، از ضعف و ناتوانی دولت عربستان در برگزاری مناسک حج سخن به میان آورده است . مثلاً در جایی می نویسد « در منا افتادم توی یکی از شارع ها که از وسط چادرها می گذشت . جماعت حاجیان در دسته های درهم شونده و علامت هر کدام در دست سرکرده ها ...

همه سفید پوش و لبیک گویان .... و چه هیجانی در خود ایجاد می کردند حضرات با حرکات اضافی ناشی از ترس گم شدن ! همچنان که می رفتیم ، احساس کردم سربالا می رویم و راه تنگ تر می شود ...

همچنان سربالا می رفتیم که یک مرتبه راه بند آمد !

معلوم شد جماعت بی راهنما به کوچه ی بن بستی افتاده و فشار جمعیت چنان بود که یک لحظه  وحشتم گرفت ! تنها در میان جمعی ناشناس ، جماعت پیر مردی را چنان به قلوه سنگ های دیوار فشرده بود که از حال رفت . سر دست گذاشتیمش سر دیوار که افراد محل آب آوردند تا حالش را جا بیاورند ...

وحشت از گم شدن ، وحشت از جای ناشناس ، شوق حضور و تماشا ، شوق به شرکت در اعمال و مراسم ، از هر حاجی ملغمه ای می سازد سر از پا نشناس ، و سرتا پا هیجان و 'بی خودی' و ذره ای در مسیلی ...

همه مقدمات حاضر است تا تو اراده ات را فراموش کنی . و خود من سه بار احرامم باز شد . نه تنها حوله ی دوشم ، حتی ازارم ... و حمال بازی قضیه ، چنان به نفع دستگاه عهد بوقی سعودی است و چنان زیربنای درخوری است که سال های سال پس از این ، مراسم حج دایر خواهد بود .

چون زیارت است و سیاحت و تجارت و تفنن و تجربه برای هر دهاتی که از پای آب و گاوش راه افتاده و هیچ فرصت دیگری برای جهانگردی و تجربه سفر ندارد . اما اگر توانستیم این حج را در خور آدم قرن بیستم که نه ، در خور آدم قرن چهاردهمی بکنیم ، می توان امیدوار بود که حج مرحله ای باشد و تجربه ای در زندگی افراد ملل مسلمان ، و گرنه حج به صورت فعلی یک بدویت موتوریزه است .... »

خب حالا چه باید کرد ؟!

حج را باید تعطیل کرد ؟! یعنی صورت مسئله را باید پاک کرد ، یا باید راه حل مناسب برای پیشگیری از این فجایع را یافت ؟!

ناگهان یکی از بچّه ها با صدای بلند گفت : آقا اصلاً چرا باید این همه پول ملت را ببرند و در عربستان مصرف کنند و وهابی ها را چاق تر نمایند ؟

این همه فقیر و بیچاره داریم و آن همه پروژه های ملی نیمه تمام ...

 

در اینجا من ناچار شدم که ضمن تأکید بر وجوب الهی حج با بیان آماری مقایسه ای از سفر هموطنان به سایر کشورها از جمله ترکیه و تایلند و مالزی و امارات و کشورهای اروپایی و امریکایی و کانادا ، نشان دهم که سالانه 6 میلیون نفر به ترکیه و در حدود 75 هزار نفر به مالزی و حدود 80 هزار نفر به تایلند و در حدود 280 هزار نفر به امارات و امسال حدود 65 هزار نفر عازم حج تمتع شده اند . در سال هم حدود 800 هزار نفر جهت حج عمره عازم می شوند . با محاسبه ی هزینه های سفر و خرید های مربوطه در هر سال بیش از 25 هزار میلیارد تومان هزینه مسافرت به 5 کشور بالا می شود ، که کل سهم عربستان حدود 7/2 هزار میلیارد تومان می باشد که البته بخش عمده این رقم هزینه به جیب کاروان های ایرانی و هواپیمایی کشوری می رود . اما با این احتساب هم ، فقط حدود 10 درصد هزینه های ملی سفر و گردشگری خارجی صرف سفر حج می شود ، که اگر منصفانه نظر کنیم و به علایق و سلایق و حقوق مردم احترام بگذاریم ، رقم بالایی نیست . 

 

خلاصه من هم چون همکارم ، ناظم مدرسه ، گفتم و گفتم تا صدای یکی دیگر از بچّه ها به اعتراض و انتقاد بلند شد و شروع کرد به گفتن اینکه : آقا ، حالا همه اینها را گفتید درست اما آیا می توان گفت که مشکل دیگر پیش نخواهد آمد ؟ اصلاً نمیشه کاری کرد که این ازدحام مرگبار که گفتید پیش نیاید ؟

من گفتم : خیر ، نمیشه ، ممکنه وسعت آن کمتر باشه ، و گرنه مثل هر ورزش و مسافرتی که وقوع حادثه و تصادف در آن محتمله ، در این مراسم وسیع جهانی ، این گونه اتفاقات پیش خواهد آمد و از نظر ما آنهایی که در این مراسم و در این راه کشته می شوند ، شهیدان راه خدا هستند و در جوار رحمت الهی آرمیده و در آرامش و رضوان به سر خواهند برد .

دانش آموز گفت : ولی آقا من گمان می کنم راه هایی وجود دارد که این مسایل حل گردد !

گفتم مثلاً چگونه ؟! و او گفت : آقا اگر علمای دینی ما برای مصادیق مناسک حج و عبادات دیگر ، مطابق دنیای امروز قالب های دیگری تعیین و طراحی کنند ، خیلی مؤثر خواهد بود ! مگر کل مراسم حج سمبلیک نیست !

رمی جمرات و قربانی کردن و طواف و سعی بین صفا و مروه و حتی وجوب حج تمتع بر اساس استطاعت مالی و اصرار بر افزایش تعداد حاجیان و تبلیغ و تشویق مردم برای حضور ، همه و همه را می شود مدیریت فقهی و منطقی کرد !

مثلاً چرا باید اصابت 7 سنگ را به هر کدام از نمادهای شیطان ، حتمی کرد ؟

کافیست پرتاب 7 سنگ را ملاک قرار دهند ! چرا باید همه در منا قربانی کنند و آن همه گوسفند و گاو و شتر را کشته و نفله شده دفن نمایند ؟ ! مگر نمیشه در شهرها و کشورهای خودشان و همزمان با عید قربان ، قربانی را برایشان انجام دهند؟! که لااقل گوشت این قربانی ها به مصرف نیازمندان برسد؟! چرا باید افراد زیادی از حجاج برای چندمین بار به این سفر بروند و جا را برای سایر زائرین تنگ و فشرده نمایند ؟

آیا مفاهیم و مصادیق فقهی و عرفانی این مناسک آن گونه که باید و مطابق واقعیات روز بیان و آموزش داده می شود ؟ آیا قالب فقهی حج کافیست یا باید به قالب فلسفی و عرفانی آن نیز توجه شود ؟

به قول دکتر شریعتی بعضی از روحانیون و مبلغان دینی ، شرایط و ضوابط حج را آن قدر دشوار و پیچیده نشان می دهند ، به طوریکه چرخش حاجی به دور کعبه را از چرخش سفینه آپولو به دور ماه و مریخ دشوارتر نموده است ؟!

مگر دین ما را نمی گویند : شریعت سهله ؟! مادربزرگ من با کهولت سن ، هنوز ناراحت و نگران است که نمی دانم طواف نسا در خانه ی خدا را درست و خوب به جا آورده ام یا نه ؟!

من به او می گویم : چه فرقی می کند ؟! چرا نگرانی ؟! و او می گوید : می ترسم به مرحوم پدربزرگت حلال نشده باشم و چند سال آخر عمرم را به گناه و معصیت گذرانده باشم ؟!

خب این حالت نگرانی و شک و وسواس که باعث میشه افرادی مجدداً و برای چندمین بار و غالباً برای رفع شکیات ایجاد شده ، به سفر حج بروند را چه کسانی ایجاد کرده و باید حل نمایند ؟!

به نظرم باید در آموزه های روحانیون شیعه و سنی تردید کنیم و از آنان بپرسیم که چرا مراسم حجی که باید پر از شادی و امید و معنویت و تغییر و تحول اخلاقی باشد ، مسلمانان بیچاره باید این مراسم را با هزاران ترس و تردید و وحشتی که به خاطر تلقی های غلط و غیر منطقی و غیر اخلاقی به آنها القاء شده را با هزاران رنج و مشقت و گرفتاری انجام دهند و بی آنکه کام شان از عرفان و رمز و راز این مراسم عبادی ، شیرین شود ، خسته و ناتوان ، آن هم اگر زنده بمانند ، به وطن خود بازگردند ؛ بی آنکه تغییر مهم و محسوسی در رفتار و افکار و یا روش زندگی خود پیدا نمایند ؟!

واقعاً چرا این فرصت ها و منابع مادی و معنوی را هدر می دهیم ؟!

آخر تا کی ، باید این چنین باشد ! تا کی ...

زنگ خروج از کلاس نواخته شد و در حالی که بهت و غم و تردید و تأمل خاصی بر بچّه ها و من در کلاس حاکم شده بود ، من ماندم و سؤالات بی پاسخ آن دانش آموز ....


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در دانش آموز

پیامدهای مردانه‌سازی آموزش و پرورش ایران و تاثیر آن بر اعتراضات معلمان  فراخوان اخیر وزارت آموزش و پرورش برای استخدام پیمانی حدود 3700 نفر با واکنش‌هایی در میان افکار عمومی جامعه‌ی ایران و به خصوص زنان مواجه شد. زنان جوان ایرانی وقتی با سهمیه 20 درصدی زنان در فراخوان استخدامی اخیر وزارت آموزش و پرورش مواجه شدند آن را یکی دیگر از مصادیق تبعیض علیه زنان دانستند.

در شرایطی که میزان زنان دانشجو در دانشگاه‌های ایران از مردان بیشتر است دور از ذهن هم نیست که زنان انتظار داشته باشند پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در مشاغل مرتبط با رشته تحصیلی‌شان جذب شوند. سال‌هاست که زنان به دلایل و توجیهات متعددی از جمله نامناسب بودن برخی مشاغل با روحیات و خلقیات زنانه از بازار کار محروم می‌شوند ولی این بار در مورد شغل معلمی نمی‌توان این توجیه رایج را دوباره به کار برد و بهانه‌ای برای سهمیه 20 درصدی زنان در مقابل سهمیه 80 درصدی مردان برای شغل معلمی دست و پا کرد.

آن گونه که در رسانه‌ها مطرح شده دلیل استخدام چهار برابری مردان نسبت به زنان در فراخوان اخیر وزارت آموزش و پرورش آن است که مدیران این وزارتخانه قصد دارند نسبت جنسیتی فعلی وزارتخانه‌ی خود را که به سود زنان است رفته رفته به سمت مردان تغییر دهند و توازنی بین تعداد معلمان زن و مرد شاغل در این وزارتخانه برقرار کنند.

این مقاله قصد پرداختن به تبعیض جنسیتی و اجحاف اعمال شده در حق زنان جویای کار را ندارد؛ هدف این مقاله طرح مسئله‌ای در خصوص پیامدهای امنیتی برنامه‌ی مردانه‌سازی ساختار وزارت آموزش و پرورش است ؛ نکته‌ای که به نظر می‌رسد مدیران وزارت آموزش و پرورش از آن غافل هستند.

بیش از یک دهه است که معلمان در دولت‌های مختلف به دلیل شرایط بد معیشتی و تفاوت فاحش حقوق پرداختی به معلمان در مقایسه با کارکنان سایر دستگاه‌های دولتی دست به تحصن، اعتصاب و سایر شیوه‌های اعتراضی مسالمت‌آمیز زده‌اند.

تقریبا می‌توان گفت پس از پیروزی انقلاب اسلامی معلمان اولین قشری بودند که مطالبات صنفی خود را به صورتی فراگیر و سازمان‌یافته در تمام نقاط کشور با روش‌های مسالمت‌آمیز اعتراضی بیان کردند و از اواخر دهه‌ی 70 بدین سو همواره هر از چند گاه شاهد اعتراضات صنفی آنها بوده‌ایم.

پیشرو بودن، سازمان‌یافتگی، تاثیرگذاری بر دانش‌آموزان،فراگیری و نرم بودن اعتراضات معلمان باعث شده که تک‌تک حرکت‌های آنها در راستای مطالبات صنفی‌شان تابوشکنی بزرگی در ساختار سیاسی-اجتماعی ایران محسوب شود. روش‌هایی که نهادهای امنیتی در قبال برخی حرکت‌های دانشجویی و کارگری به کار برده‌اند تقریبا در قبال معلمان یا اساسا امکان کاربرد نداشته و یا جواب نداده است و به همین دلیل بر پیچیدگی امنیتی مسئله‌ای به نام « اعتراضات صنفی معلمان » سال به سال افزوده می‌شود. ( البته در تراز جهانی نوع و مقدار اعتراضات صنفی معلمان ایرانی قطعا موضوعی غیرامنیتی است و اساسا مسئله هم محسوب نمی‌شد. مطالبات صنفی معلمان امری قانونی و طبیعی است ولی اگر در تراز جامعه‌ی فعلی ایران بنگریم به دلیل استانداردهای محدودکننده و خط قرمزهای مبهم موجود به ناچار نگاهی امنیتی بر آن غالب خواهد شد.)

حال با توجه به تعدد و تداوم اعتراضات صنفی معلمان در دهه‌ی اخیر باید به این سوال پاسخ داد که « تاثیر مردانه‌سازی آموزش و پرورش بر اعتراضات صنفی معلمان چه خواهد بود ؟»

پاسخ روشن است: « کمک به بیشتر شدن اعتراضات صنفی معلمان»

آمار رسمی و قابل استنادی در مورد نسبت جنسیتی معلمان شرکت‌کننده در اعتراضات صنفی این قشر در دسترس نیست ولی با تکیه بر مشاهدات و تجربیات شخصی می‌توان با اطمینان گفت که معلمان مرد نسبت به معلمان زن مشارکت و فعالیت بیشتری در اعتراضات و تحصن‌های صنفی دهه‌ی اخیر معلمان داشته‌اند.

دلیل مشارکت بیشتر مردان معلم نسبت به زنان معلم در اعتراضات و تحصن‌های صنفی با وجودی که تعداد مردان در آموزش و پرورش کمتر است؛ تا حد زیادی روشن به نظر می‌رسد. اکثریت غالب معلمان زن سرپرست خانوار محسوب نمی‌شوند و با وجود کم بودن حقوق معلمی به دلیل درآمد شوهرشان مشکلات معیشتی و اقتصادی کمتری دارند و به همین دلیل انگیزه و فشار کمتری برای بیان مطالبات صنفی خود دارند ولی معلمان مرد به دلیل آنکه سرپرست خانوار محسوب می‌شوند و لزوما هم همسرانشان شاغل نیستند با مشکلات معیشتی و اقتصادی بیشتری درگیر هستند و به همین دلیل انگیزه و فشار بیشتری برای همراهی در حرکت‌های صنفی معلمان دارند. علاوه بر این به دلایل متعدد در تمامی جوامع مردان نسبت به زنان مشارکت بیشتری در اعتراضات جمعی دارند و به همین دلیل امکان حضور یک مرد در اعتراضات و تحصن‌های صنفی و اجتماعی بیشتر از یک زن است.

در دهه‌ی اخیر ، علیرغم آنکه مردان نسبت به زنان در آموزش و پرورش کمتر بوده‌اند اعتراضات صنفی معلمان گسترش یافته است و اکثریت معترضان فعال صنفی معلمان ایرانی هم مردان بوده‌اند ؛ حال اگر قرار باشد نسبت جنسیتی موجود در ساختار وزارت آموزش و پرورش ایران تغییر کند و تعداد معلمان مرد بیشتر شود؛ در نهایت بر تعداد معلمان مشارکت‌کننده در تحصن‌ها، اعتصاب‌ها و سایر حرکت‌های اعتراضی معلمان افزوده خواهد شد و قطعا این امر خوشایند مدیران وزارت آموزش و پرورش و دستگاه‌های امنیتی کشور نخواهد بود.

تا زمانی که دولت پول کافی برای افزایش حقوق معلمان و توان و برنامه مناسب برای بهبود شرایط معیشتی معلمان را ندارد به خاطر خودش هم که شده بهتر است برنامه‌ی فعلی برای تغییر نسبت جنسیتی در وزارت آموزش و پرورش را متوقف کند وگرنه بیش از معلم مرد، « معلم معترض » استخدام خواهد کرد. در شرایط نامناسب معیشتی معلمان، معلم مرد به معنای معلم معترض است و بیشتر شدن تعداد مردان در ساختار آموزش و پرورش فقیر ایران به معنای بیشتر شدن اعتراضات و معترضان به این ساختار فقیر است.

منتشرشده در یادداشت

آراء و اندیشه های افلاطون   پیرامون شخصیت علمی، فلسفی و زیبایی شناختی و مباحث جهان و انسان شناسی و تاثیر گزاری جهانی این فیلسوف بزرگ در عرصه های مختلف تا هم اکنون مطالب ارزشمند فراوانی گفته و نوشته شده است از " سیر حکمت در اروپا " گرفته تا " نقد تفکر فلسفی غرب" آثار ویل دورانت، برتراند راسل و امثال "اتیل ژیلسون" و "کاپلتسون" و اثر ارزشمند دیگری به نام " کلیات فلسفه " جملگی ابعادی از کلیت وجودی و دیدگاه فلسفی افلاطون منعکس نموده اند.

افلاطون و فلسفه اش از امهات اندیشه و تعقل و تفکر به شمار می آید. بسیاری از ایده ها و نظرات سقراط را به افلاطون منتسب می نمایند. می توان ادعا نمود اساسا اصل و تمامیت فلسفه به میزان قابل ملاحظه و تحسین برانگیزی مدیون و مرهون افلاطون است. به حق ایشان را از استوانه ها و ستون های اصلی و غیرقابل انکار دانش و فلسفه برشمرده اند. این جمله از افلاطون است که " فلسفه، راز و نیازی است که روح در آن مشتعل می شود." به قولی آیا خبر کوردلان تاریک روان از این راز و نیاز بی نیاز توانند بود؟ همان فلسفه ای که به قول "استاد دادبه" به دلستان سیم بری می ماند که گذشتن از روی بر آنان که شربتی از سرچشمه عشق و زیبایی نوشیده اند و بویی از محبت برده اند، بسی دشوار است."

افلاطون منادی فلسفه ای بود که وقتی " در تیرگی گور فرو می غلتد که خورشید فکر فرو می رود و ماهتاب اندیشه به ورطه تاریکی ها در اوفتد و این همه جز با نابودی کامل انسان صورت نمی بندد، چرا که انسان تا هست می اندیشد، تا هست فکر می کند و تا فکر و اندیشه هست فلسفه نیز هست، که فلسفه فرزند راستین تفکر است. مگر برترین امتیاز انسان از دیگر حیوان ها تفکر او نیست؟ انسان، بی تفکر چه تواند بود و با دیگر جانوران چه تفاوت تواند داشت." (همان)

افلاطون را بیشتر و عمدتا با مُثُلِ افلاطونی و مدینه فاضله اش می شناسند. این اندیشمند و متفکر بزرگ جهان بشریت، از قبل از میلاد مسیحی نفوذ استراتژیک و عمیق در فلاسفه قرن ها بعد همچون کانت و هگل و نیچه داشت.  به نظر نگارنده اگر اختلاف نظر فلسفی فی میان افلاطون و مثلاٌ ملاصدرا و برخی فلاسفه مشهور و مطرح غرب و شرق در باب ذهن و عین و روح و چگونگی پیدایش آن و تقدم و تاخر در ماده و روح دیده می شود، نه به مفهوم نادیده انگاشتن کنه مطالب و وجوه دیگر و از نظر انداختن برخی حقایق از ناحیه آن فیلسوف عالی مقام می باشد. ضمن این که این ایده وجود دارد که استنتاجات متفاوت است، مضافا این که، افلاطون، علاوه بر پردازش به مباحث و زوایای متعارف و آگاهی به جوانب امر و سیر تطور استکمالی علم و فلسفه، موضوعات را از جنبه ی باطن و عرفان و معنی به تصویر کشیده است.

در بحث جزء و کل، جوهر اشیاء، سیر تطور ماده و روح تا برسد به ایده و آرمان و یوتوپیا و موضوعاتی همچون حکومت، حاکم فیلسوف و فیلسوف حکیم، سیاست، دموکراسی و حقوق و هنر، بررسی و ارزیابی کرده است. افلاطون سعی می نمود سیاست و دموکراسی و آزادی را با فضیلت، سعادت، نبوغ، شجاعت، عدالت، دیانت و نخبه بودن گره بزند و عوام زدگی و سطحی نگری و تفکر "پوپولیستی" را منزوی  سازد.

انتقادات افلاطون به برخی واژه ها و عناوین و پارادایم های روزمره و متعارف و شعاری و روبنایی از آن جهت بود که می خواست، زیربنا و زیرساخت های فلسفی، سیاسی و اجتماعی و مذهبی، با حقیقت و باطن و جواهر اساسی و بنیادین همگنی و همخوانی داشته باشد.

در واقع ، ساختار شکنی های وی از سر دلسوزی و بازسازی و بازآفرینی و مثبت گرایی بود. کتاب معروف "جمهوریت" افلاطون مؤید چنین مدعا و نظریه ای می باشد. اگر افلاطون سخن از حقیقت و غایات و ماوراءالطبیعة و لذت فلسفی به میان می آورد از رئالیسم گریزان نبود. او بسیار متوازن و متعادل و عقلانی می اندیشید.

افلاطون، مسئله معرفت- شناخت را ضمن جدل یا دیالکتیک مورد بث قرار می داد همان گونه که سقراط عمل می کرد. بحث از ذات – ذات گرایی و "نومن" نیز از جمله ابتکارات و مشهورات افلاطون می باشد. مقصود او از نومن عبارت است از واقعیت چنان که به خودی خود وجود دارد و موضوع شناسایی عقلی است. گفته شده برای نخستین بار این فیلسوف بزرگ یونان قدیم واژه ی " ایده = انگاره را در معنی موجود مجرد به کار برد. افلاطون ایده ها را هستی های واقعی شمرد و بنیاد و اصل هستی های مادی محسوب داشت.

در کتاب ارزشمند دانشمند محترم جناب استاد اصغر داد به (کلیات فلسفه) پیرامون انکارگرایی افلاطونی یا مثالی چنین آمده است:" فلسفه افلاطون در درجه اول متوجه تربیت فردی و اجتماعی، یعنی متوجه اخلاق و سیاست بود و در درجه دوم به جهان شناسی و کشف حقیقت عالم توجه داشت. تمام زندگی افلاطون در این تلاش گذشت تا عاقل ترین مردم را برای امر حکومت آماده سازد و بر سر آن بود تا کاری کند که یا فیلسوفان شاه شوند یا شاهان فیلسوف گردند!

در جنب این تلاش اساسی، افلاطون کوشیده است تا با طرح نظریه ی"مُثُل" به راز دهر پی ببرد و معمای هستی را حل کند. خلاصه ی نظریه ی مثالی یا عقیده ی انکارگرایانه ی وی را می توان در این عبارت خلاصه کرد:" جهان، نه بود است و نه نبود است. بلکه نمود است."مقصود این است که هر نوع از موجودات این جهان چه موجودات مادی مثل جماد، گیاه و حیوان، و چه موجودات معنوی مثل بزرگی، کوچکی و شجاعت، یک نمونه کامل و حقیقی در جهانی دیگر- که جهانی حقیقی و اصلی است دارد.

نمونه های مذکور دارای وجود حقیقی هستند و آنچه در این جهان وجود دارد، اعم از موجودات مادی و معنوی، همه نمودند، یعنی در مقابل آن نمونه های کامل یا "بودها" وجودی ضعیف دارند. اگر آن نمونه های کامل را اصل به حساب آوریم موجودات این جهانی، به منزله عکس ها یا سایه های آنها محسوب می شوند. نمونه های کامل را که وجود حقیقی دارد، خود افلاطون، ایده نامیده است. کلمه ایده را حکمای اسلامی به مثال ترجمه کرده اند و به صورت مُثُل جمع (جمع مکسر) بسته اند. به نظر افلاطون، مُثُل یا مثال موجوداتی هستند جاودانی، ثابت و غیر مادی (مجرد) و جایگاه آنها عالم معقولات یا جهان مُثُل است. حواس، از شناخت مُثُل عاجزند. فقط عقل می تواند آنها را دریابد. علم واقعی نیز علم به مُثُل است. در مقابل جهان مُثُل ، جهان محسوس (مادی) گذرنده و تغییر پذیر قرار دارد و به همین علت تغییر پذیری، نشناختنی است! و متعلق علم واقعی قرار نمی گیرد. یعنی علم واقعی، علم به جهان مادی نیست.

افلاطون می گفت: اگر حس، معیار حقیقت باشد، فیلسوف و کودک، حقیقت را یکسان درمی یابند. تنها عقل است که می تواند توده ی درهم محسوسات را نظم ببخشد و به علم صحیح دست یابد.

افلاطون بر آن بود که اولاً: ذهن انسان "لوح نوشته" است. یعنی روح آدمی پیش از آن که به این جهان آید در آن عالم (عالم ارواح = عالم مُثُل) همه حقایق را آموخته و چون به این جهان آمده آنها را فراموش کرده است و باید بکوشد تا به یاد آورد. ثانیاً: عالم واقعی نه علم به محسوسات که به علم به معقولات (حقایق = ذات ها = مُثُل) است و نه از راه حس که از راه عقل و به مدد عقل حاصل می شود.

البته بایستی توجه نمود که افلاطون، با عنایت به جامع الاطراف بودن و تمام بعدی نگریستنش و همچنین دارا بودن ایده و نظرات مدرن در عصر خویش و نسبت به فلاسفه انکارگرای محض و مطلق و خیال پردازان و ذهن گرایان افراطی منهای عین گرایی و واقع اندیشی که داشته و بحث جمهوریت وی با آن نظرات بلند و وسیع و عمیق روان شناختی و جامعه شناسانه و پردازش به اجتماع در کنار فرد و امورحکومت، سیاست، مدنیت و پرهیز دادن دیگران از انزوا و وهم اندیشی و نیز دیدگاه های جالب و تحسین برانگیز زیبایی شناسی و هنر و شعر و موسیقی، هرگز نخواسته به صرف ایده آل پرداخته و حس و تجربه را انکار و رد نماید. او نیز هماره سعی می نمود همچون کانت میان عین و ذهن، حس و عقل و ماورءالطبیعة پل بزند و فراتر و کامل تر از آنچه که هیوم و برکلی می اندیشیدند، اندیشه نموده و متحقق سازد. در نهایت و غایت امر می توان گفت از منظر این متفکر بزرگ یونان و جهان، نبایستی اهم و مهم و تقدم و تاخر و متن و بطن و ذات و طباقا عن طباق و درجات و هزارتوی هستی را به بوته ی فراموشی و تاق نسیان سپرد.

این حقیقت مسلم از منظر ویل دورانت در کتاب مهم لذات فلسفه نیز معقول نمانده و بدان اشاراتی شده است. ایمان گرایی و پرداختن به متافیزیک و ذات هستی و عشق به حقیقت و ذات هستی از ناحیه ی افلاطون همانند ایده و دکترین برخی فلاسفه در عهد قدیم یا قرون وسطی و اسکولاستیک نبود که متاسفانه ایمان و عشق و معنویت و متافیزیک را در مقابل و علیه عقل و علم و دانش و رئالیسم و تمدن و مدنیت و حس قرار دادند و مع الوصف زمینه ساز پارادایمی شدند که بعدها در عهد نوزایی و رنسانس، برخی و نه البته همه، به ایمان و متافیزیک تاختند و برخی به اشتباه چنین استنباط نمودند که مذهب و ماوراء الطبیعة مخالف عقل، حداقل ریاضی و رشد و توسعه و تکامل و صنعت می باشد.

در یونان باستان، زنون ایلیائی با به بازی گرفتن عقل و استدلال به رشد عشق و ایمان (مطابق سلیقه و نیت و قصد خویش) کمک کرد!

هر چند می توان پذیرفت که اگر ایمان نباشد فهم حقیقت میسر نمی گردد و پیروزی به اصطلاح عقل بر ایمان نیز که بوی یک جانبه گری از آن به مشام می رسد درست و منطقی نمی باشد، اما جنگ متافیزیک با فیزیک و ماوراء طبیعت با طبیعت نیز اصولی و پذیرفتنی نیست. هر دو لازم و ملزومند نه تحجر و نه تجدد افراطی ، هیچ یک، قهرمان پیروز میدان تعادل و توازن و انصاف نیستند.

بایستی دید چه چیزی باعث شد تا ژان ژاک روسو ، فیلسوف فرانسوی قرن هیجدهم، انسان متفکر را حیوانی فاسد شمرد و مردم را به سوی ایمان و احساس خواند!؟

 و کانت عقل را از درک حقیقت عاجز دانست و اعلام داشت مردم تا دلشان بخواهد می توانند به خدا و روح و ... معتقد باشند. مقصود کانت از این سخن آن بود که فقط به مدد عشق و ایمان و صفای دل، اثبات چنین مسائلی امکان پذیر است و تنها با بال شوق می توان تا بیکران ها و تا سرزمین حقیقت های برتر به پرواز در آمد. ضمن آن که حس و تجربه و دانش روز از دید او و افلاطون مطرود و منفور نبود.

ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه با بیانی دلکش به دفاع از عقل برخاسته است. می گوید: راست است که غریزه (احساس، عشق و ...) دوست داشتنی است و عشق لحظه ای از اندیشه ی سالی خوش تر است، اما امروزه باید از حق عقل دفاع کرد. زیرا عقل همواره یاور انسان بوده است. نه تنها در تمدن بلکه از همان وقتی که امواج عظیم یخ از قطب شمال به جنوب سرازیر شد عقل به فریاد انسان ضعیف رسید تا همچون ماموت های نیرومند نابود نشود!

آراء و اندیشه های افلاطون   برخی اندیشمندان، افلاطون را همچون انکساگوراس (450 ق.م) و دکارت در عصر جدید در عداد و طبقه ی دوگرایان برشمرده اند. زیرا افلاطون به دو جهان یعنی جهان مثال (جهان ارواح) و عالم حواس (عالم ماده) قائل بود. اعتقاد به وجود مبدإ عاقل محرک (خدا روح جهان) در مقابل عنصر مادی غیر متحرک لاشعور (جهان، ماده) نیز در همین سلک می گنجد. البته پر واضح است که ماده در ظاهر لاشعور و بدون روح است. و اِلّا به تعبیر قرآن کریم آنچه در آسمان ها و زمین هستند خداوند را تسبیح و تقدیس و تنزیه می نمایند. حرکت جوهری ملاصدرا و نظریه و آراء پس از نیوتون نیز مؤید و مصدق چنین واقعیت واصلی است. تجزیه پذیر بودن اتم و زیر مجموعه و ذرات آن امری است علمی و غیر قابل کتمان. بنابراین صرف و محض گرایی ها و تقابل و تنافرها مورد قبول نیست. این که با نفی مطلق  و یا در سایه ضعیف قرار دادن معنی و روح، ماده گرایی صرف در عصر جدید اگر ----- گردد، همان سان که مارکس ، ژرژ پولیتسر و دیگران و تا حدودی راسل و به میزان قابل ملاحظه ای هابز و گاسندی متفکران معروف و مطرح، عنوان ساختند قابل تأمل، تردید و اعجاب و نقد می باشد. البته هابز و گاسندی هر دو متأله و موحد بودند برخی هم از آن طرف افتادند مثل برکلی که می گفت ماده ساخته ی ذهن می باشد.

در رد اتهام  الحاد به افلاطون همین بس که از منظر این دانشمند بزرگ و سقراط و ارسطو و بسیاری از فلاسفه ی  قدیم و جدید و حتی قرون وسطی و از دیدگاه دکارت، مالبرانش و لایپ نیتس و .... انسان دارای روحی است مستقل از بدن. این رود مجرد (غیر عادی) و جاویدان نیز هست و با نابودی تن نابود نمی گردد، همین موضوع، اثبات گر معاد و عالم بقاء  و قیامت می باشد. این که فیلسوفانی شهیر و بزرگ چون سنت آنسلم، دکارت، لایپ نیتس و هگل به دلیل وجودی اشاره کرده و معتقد بودند ما موجودی را که از هر حیث کامل است و کامل تر از آن ممکن نیست می توانیم تصور کنیم. این موجود فقط در ذهن نیست و مسلما در خارج از ذهن هم وجود دارد، چنین موجودی خداست، ملهم و منبعث از فلسفه ی والای افلاطون می باشد.

در باب شهود گرایی نیز افلاطون را در زمره ی شهودگرایان دانسته اند. بر مبنای این مذهب و مشی، که مذهب فطری و ذوقی نیز نامیده می شود احکام اخلاقی از فطرت و ذوق انسان سرچشمه می گیرد. به عبارت دیگر ، احکام اخلاقی، از طرف آن نیروی غریزی که وجدانش نامند صادرمی گردد. فلاسفه ی قدیم (افلاطون و ارسطو ....) و نیز فیلسوف عهد جدید یعنی توماس کارلایل و همچنین ژزف باتلر در انگلیس تا فخیته و کانت در آلمان از این نظریه دفاع کرده اند. آقای افلاطون را در زمره ی سعادت گرایان هم آورده اند. به نظر آنان آرامش و نیک بختی را باید در لذات روحانی جست. فی المثل لذت ناشی از یک عمل بزرگ فکری ، با لذت حاصل از وفاداری و خدمت به هم نوع بسی گرانبهاتر و آرامش بخش تر از لذات جسمانی زودگذر است .

بنابراین میزان ارزش یک عمل اخلاقی بستگی به مقدار سعادتی دارد که از آن حاصل می گردد .

علاوه بر افلاطون ، سقراط و اپیکور و پیروان آن ها سعادت گرا بودند .

از فلاسفه جدید ، شافتنبری را نیز در زمره سعادت گرایان برشمرده اند .

در باب اخلاق ، افلاطون را نظر چنین بود که عمل نیک نتیجه علم به نیکی و معرفت بدان می باشد . در چنین صورتی ، فرد بر آن است تا خویشتن را منزه و پاکیزه و دارای سجایای اخلاقی بسازد . از منظر این فیلسوف ، اگر مردمان نیکی ( خیر ) را بشناسند به بدی ( شر ) نمی گرایند .

این فیلسوف ، مسائل اخلاقی را مبتنی بر ما بعدالطبیعه می کند و می کوشد تا مشکلات اخلاقی را هم به مد نظریه مثل حل کند .

به نظر او ، خیر و عدالت معانی الهی هستند و هستی حقیقی و مستقل دارند . روح انسانی قبل از حلول در بدن ، در عالم  « مثل » از « خیر مطلق » بهره برده است و اینک که در سراچه ترکیب ، تخته بند تن شده است و قادر نیست تا  در فضای عالم قدس به گردش آید ، یعنی از خیر و سعادت دور شده است ، چاره ی کار در آن است که دل و اندیشه خود را از آلودگی پاک کند و بدین منظور باید به فضائلی آراسته گردد . این فضائل عبارتند از :

حکمت ، شجاعت ، عفت و عدالت .

افلاطون می گوید : هر کدام از قسمت های بدن را فضیلتی است .

فضیلت سر ( جنبه عقلی ) حکمت است ، فضیلت دل یا قلب ( جنبه اراده ) شجاعت است و فضیلت شکم ( قوه شهوانی ) عفت و پرهیزکاری است .

چون فضائل مذکور ( حکت ، شجاعت و عفت ) را جمعا مورد توجه قرار دهیم ، عدالت پدید می آید . بدین معنی که چون آدمی به کمک ریاضت به حکمت و شجاعت و عفت آراسته گردد ، عدالت بر زندگی او حکومت می کند و چنین انسانی خردمند و سعادت مند خواهد بود . ( کلیات فلسفه )

چون به فلسفه و نظریه اخلاقی افلاطون نظر می افکنیم ، می بینیم وی فیلسوفی بسیار منطقی ، معقول ، معنوی ، روحانی و متعادل و پسندیده بود بر خلاف رواقیان و و کلبیان که افراط و تفریط و اشکالات عمده ای داشتند ؛ افلاطون علوه بر آن که به جنبه افلاکی انسان توجه داشت هرگز از معاش ، مدنیت و تلاش و جهاد و در میدان بودن گریزان و غافل نبود .

کرامت و ارزش انسان در فلسفه ی او موج می زند و لذا جایگاهی بس ممتاز و ارزنده برای ایشان رقم می زند .

در باب زیبایی شناسی ، به نظر افلاطون ؛ زیبایی در مرحله عالی و اوج آن با خیر و نیکی یکی و هم آهنگ است و هنر باید جزء اخلاق باشد .

میزان زیبایی هر موجود بستگی تام و تمام با میزان بهره ای دارد که آن موجود از زیبایی مطلق برده است .

موسیقی نیز در آراء او جایگاه ویژه ای داشت . افلاطون می گفت روح انسانی از راه موسیقی ، تناسب و هماهنگی می آموزد و حتی استعداد پذیرایی عدالت را نیز پیدا می کند .

شخصی که روحا منظم است درستکار نیز هست . موسیقی ، نه تنها خلق و احساسات را تلطیف می کند ، بلکه در حفظ سلامت و درمان پاره ای بیماری های روحی نیز موثر است .

افلاطون معتقد بود اگر شکل و وضع موسیقی عوض شود ، قوانین اساسی حکومت نیز با آن عوض خواهد شد .

افلاطون نه تنها زیبایی را ملکوتی می دانست که همانند فیثاغورث بر آن بود که آواهای خوش نیز بنیادی ملکوتی و آسمانی دارند و روح انسان پیش از آن که بدین جهان آید و اسیر تن شود هم با زیبایی های اصیل و زیبایی مطلق ، نیک آشنا شده ، هم از نغمه های خوش ملکوتی سرمست گردیده است و اینک در این جهان با دیدن زیبایی ها و شنیدن آواهای خوش به یاد آن زیبایی ها و آن نغمه ها می افتد و به سوی آن پر می کشد ...( کلیات فلسفه )

 


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در آموزش نوین

گروه اخبار / جمعی از فرهنگیان و دانشگاهیان بروجرد در نامه ای که برای سخن معلم ارسال کرده اند نسبت به اظهارات آقای  « بهرام بیرانوند » نماینده محترم بروجرد و اشترینان اعتراض نمودند .

« گروه سخن معلم » از سخنان ایشان که در صحن علنی مجلس اظهار گردیده است ابراز تاسف می کند

برون داد نظام آموزشی ایران« پزشك » اسم يك فيلم آلماني است كه سال گذشته به نمايش جهاني درآمد. 

هزار سال پيش، سال 1021 ميلادي در قرون وسطي اروپا در جهل و بيماري به سر مي‌برد. فيلم، قلب لندن را نشان مي‌دهد كه مردم با فقر و آلودگي و بيماري دست و پنجه نرم مي‌كنند و تنازع بقا در جريان است. هيچ كس از طبابت چيزي نمي‌داند. فقط سلماني‌هاي دوره گرد، اندكي كارهاي طبي مي‌كنند، در حد كشيدن دندان و جاانداختن استخوان‌ و قطع انگشتان سياه شده و ميزان زيادي اوراد و خرافه به جاي درمان به خورد مردم مي‌دهند. سلماني دوره گردي با گاري‌اش ـ كه در آن زندگي مي‌كند ـ به محله‌اي در لندن آمده است. مادري بيوه كه سه فرزند كوچك دارد، دچار حصبه‌ مي‌شود. بچه به دنبال سلماني (طبيب) مي‌رود و او اصلاً بر بالين مريض نمي‌آيد. مي‌گويد اين درد درمان نمي‌شود. 

مادر مي‌ميرد و كودك يتيم به همان سلماني پناه مي‌برد كه گمان مي‌كند از طبابت چيزي مي‌داند. چند سال بعد آرايشگر دچار آب مرواريد مي‌شود و بينايي‌اش را از دست مي‌دهد. جسي او را به نزد يك كحال يهودي مي‌برد. كحال او را عمل جراحي آب مرواريد مي‌كند و چشمانش شفا مي‌يابد. جسي مي‌پرسد چنين طبابت شگفتي را چگونه آموختي. كحال مي‌گويد از بزرگترين دانشمند كره زمين. جسي مي‌گويد هر طور كه هست بايد به افتخار شاگردي او نائل شوم. كجاست؟ نامش چيست؟ مي‌گويد نامش « ابن‌سينا »ست و تو بايد به اصفهان بروي. جسي با مصائب بي‌شمار و خطر كردن جان، خود را به اصفهان مي‌رساند. آنجا با شهري مواجه مي‌شود كه بر خلاف لندن، عظيم و مدرن است. برج و بارو دارد و ابوعلي سينا، در يك مسجد بزرگ كه رواق‌‌هاي فراخ دارد، صبح‌ها طب درس‌ مي‌دهد، عصرها فلسفه و شب‌ها بر بام مسجد درس نجوم و هيأت. جسي از اين همه دانش و تمدن شفگت‌زده مي‌شود... 

شايد مهم‌ترين صحنه فيلم آن جاست كه بوعلي به جسي مي‌گويد در باب عفونت گوش مقاله‌اي ارائه بده. جسي از مسئول كتابخانه مي‌پرسد كتابي در باب عفونت گوش وجود دارد؟ او جواب مي‌دهد آن قفسه را ببين. وقتي جسي قفسه را باز مي‌كند مي‌بيند پر از كتاب است. مي‌گويد كدام كتاب مربوط به عفونت گوش است؟ مسئول كتابخانه مي‌گويد: همه‌شان! 

بيننده خود شاهد است زماني كه در قلب اروپا براي درمان بيماري‌ها به اوراد و جادو متوسل مي‌شدند، در كتابخانه اصفهان يك قفسه كتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.

اين تفاوت دانش در ايران و غرب يك هزار سال پيش از منظر يك فيلم صددرصد غربي است... 

هزار سال بعدتر، اعلام شد كه دو دانشگاه برتر ايران، شريف و تهران، در رتبه حدود 600 رده‌بندي دانشگاه‌هاي دنيا جاي گرفتند و جالب است كه نظام آموزش عالي از كسب چنين رتبه‌اي ابراز شادماني كرده است. 

درباره علل نزول علمي ايران در قرن‌هاي اخير، بحث‌هاي مختلف و ديدگاه‌هاي گونه‌گوني ارائه شده كه خارج از چارچوب اين نوشتار است. اما، وقتي از همه عوامل اعم از فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي سخن مي‌گوييم، نقش و تقصير مديريت را نمي‌توانيم در كنار همه آنها ناديده بگيريم. 

در بخش آموزش عالي، دست كم از سه دهه پيش‌ يعني از زمان تاسيس دانشگاه آزاد به اين سو، « رويكرد كمي » بر نظام آموزشي حاكم شد. پس از دانشگاه آزاد، دانشگاه پيام نور، غيرانتفاعي، علمي ـ كاربردي، پرديس و غيره چنان با سرعت نظام آموزش را گسترش داد كه دانشگاهي كه هر سال چند صد هزار صندلي كم داشت، طي چند سال چند صد هزار صندلي اضافه آورد و اكنون تبليغات جلب دانشجو براي اين نظام آموزش در حد تبليغات ماكاروني و شامپو تنزل كرده است و اين كمي‌گرايي كه به فروريختن كيفيت و شان علمي نظام آموزش انجاميد اكنون نه سخنان منتقدان بلكه فصل مشترك و ترجيع بند سخن مسئولان آموزش كشور، از وزير و وكيل و رئيس شده است اما مشكل چنان در هم تنيده شده و با منافع صاحبان آموزشگاه‌هاي كم بضاعتي كه نام دانشگاه گرفته‌اند، چنان آميخته است كه به آساني براي آن نمي‌توان كاري كرد. 

قطعاً همه دانشگاه‌هاي جديد‌‌التاسيس الزاما ضعيف نيستند و در بين آنها واحدهاي خوبي هم هست اما موج تاسيس دانشگاه با كمترين امكان و بنيه، به حيثيت همه نظام آموزشي كشور ضربه سهمگيني زده است و اين موضوعي است كه همه اهل فن به آن اذعان و تأكيد دارند.

حاصل اين شيوه گسترش دادن نظام آموزش عالي اين مي‌شود كه فارغ‌التحصيلاني از بخشي از آنها بيرون مي‌آيند كه دانشي كمتر از فارغ‌التحصيلان دبيرستاني دارند، جلوي دانشگاه يك سره تبليغ علني و آشكار فروش پايان‌نامه حاضري و مقاله علمي و ... است و وارد شدن وزارت علوم و رئيس جمهوري و قوه قضائيه به موضوع هم كارساز نيست و در يك سو ماشين‌هاي تكثير يك سره مشغول تكثير پايان‌نامه و در ديگر سو ماشين‌هاي ديگري يك سره مشغول چاپ مدرك تحصيلي هستند و به جاي گسترش علم، به گسترش كپي رو آورده‌اند. 

حاصل گسترش بي‌محاباي اين نظام آموزشي، آن مي‌شود كه بزرگترين و پرهزينه‌ترين سد كشور، در جايي ساخته مي‌شود كه اكنون معلوم شده از اساس اشتباه بوده است. حاصل اين نوع نظام آموزشي آن مي‌شود كه هر چه فارغ‌التحصيلان آن روش‌هاي مقابله با ناهنجاري‌ها از جمله اعتياد و فساد و بزهكاري و طلاق و... را بررسي مي‌كنند و نسخه مي‌پيچند، نتيجه معكوس مي‌‌شود و ناهنجاري‌ها تشديد. 

حاصل اين نظام آموزش عالي آن مي‌شود كه دانشگاهي‌اش محاسبه مي‌كند كه جمعيت كشور تا يك صد سال آينده به 31 ميليون نفر مي‌رسد و جالب آن كه چنين محاسبه‌اي مورد پذيرش دولت وقت قرار مي‌گيرد!....

به هر حال از چنين نظام آموزشي ديگر بوعلي سينا بيرون نمي‌آيد كه جويندگان دانش از دوردست‌ترين قاره‌ها خود را به آب و آتش بزنند تا در كلاس درسش بنشينند. 

مديريت نظام آموزش عالي بايد به اين بينديشد كه با شيوه‌هاي جاري ديگر از اين تنور، ناني و نامي و آوازه‌اي بر نخواهد خاست و استعدادهايي هم اگر مي‌جوشد و فوران مي‌كند نهايتاً دانشگاه‌هاي بزرگ غرب نام و آوازه‌اش را خواهند ربود.

نظام آموزش عالي به يك غربال بزرگ و نوسازي بنيادين نياز دارد...

روزنامه اطلاعات

منتشرشده در دیدگاه

اعزام دانش آموزان به اردوهای راهیان نور  گروه اخبار /

مدیر کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران گفت : 24 هزار دانش آموز در سال گذشته به اردوهای راهیان نور اعزام شدند .

 علیرضا کمریی  در مراسم تقدیر از فعالان اردوهای راهیان نور که در سالن همایش های ولایت اظهار کرد : استفاده از نمادهای بدیع به منظور بازآفرینی ارزش های دفاع مقدس در عین حفظ روح کلی حاکم بر آن را از روش هایی دانست که آموزش و پرورش باید جست و جو کند و در پیش بگیرد و باید از این فرصت که فراهم می شود، بهره بیشتری ببریم تا شاهد بالندگی و تأثیرگذاری موضوع راهیان نور بیش از ان چه که تا به امروز دیده ایم، باشیم.

مدیر کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران ، تصریح کرد : در سال گذشته ما با همکاری نزدیکی که با سپاه سیدالشهدا (ع) داشتیم و جلسات متعددی که تشکیل داده ایم، با همدلی و همراهی توانستیم که 70 درصد هدف گذاری های اعزام دانش آموزان شهرستان های استان تهران به اردوهای راهیان را محقق کنیم.

وی ادامه داد: حدود 24 هزار نفر دانش آموز در سال تحصیلی گذشته به این اردو ها اعزام شده اند که با توجه به رقم سال پیشین که تعداد 13 هزار نفر بوده اند، در سال گذشته رشد قابل توجهی داشت.

مدیر کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران اظهار کرد: ضرورت ترویج فرهنگ و ارزش های دفاع مقدس موجب می شود که ما به اجتماعی شدن و عمومی شدن موضوع توسعه ارزش های دفاع مقدس بیشتر فکر کنیم و همگرایی سپاه و بسیج با آموزش و پرورش می تواند بهترین جلوه برای عمومیت یافتن موضوع ارزش های دفاع مقدس باشد؛ از این روی که آموزش و پروش در جامعه مستقیما با بخش عظیمی از افراد سر و کار دارد و به عنوان متولی اشاعه و انتقال فرهنگ می تواند راهکارهای بسیار مناسب و سازمان یافته ای را برای انتقال ارزش های دفاع مقدس را در خود جست و جو و ارائه کند.

مرکزاطلاع رسانی وروابط عمومی وزارت آموزش و پرورش

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور