وقتي در عرصه ورزش موفقيتي كسب ميكنيم شور و حال وصفناپذيري جامعه را فرا ميگيرد و چون اين توفيق موردي و موقت است چند صباحي دوباره با تجربه شكست فرياد همه بلند ميشود كه اين چه اوضاعي است، چرا بايد با داشتن اين همه استعداد و امكانات ورزش ما چنين و چنان باشد. در لابهلاي اين هياهو ، صداي خفيف كارشناسان كه دلايل اين ضعفها را عدم توجه به ورزش در مدارس ميدانند كمتر شنيده ميشود و باز هم در بر همان پاشنه گذشته ميچرخد و فقط تمركز بر ورزش قهرماني است.
حكايت تربيت سياسي هم بيشباهت به ورزش نيست. وقتي از افراط و تفريطها و رفتارهاي نابالغانه سياسي سخن به ميان ميآيد يا از نهادينه نشدن تحزب در كشور گفته ميشود يا اينكه كميت و كيفيت مشاركت سياسي مورد انتقاد قرار ميگيرد، همه و همه ريشه در يك ضعف اساسي دارد و آن هم چيزي نيست جز بيتوجهي به تربيت سياسي در مدارس. به همين منظور و در نخستين هفتههاي سال تحصيلي جديد بر آن شديم تا در صفحه مدرسه به اين موضوع از زواياي مختلف نگاهي بيندازيم، اميدواريم مسوولان و متوليان امر تدابيري اساسي براي اين مساله بينديشند.
تربيت سياسي متاثر از نظريههاي فلسفي و روان شناختي
مبحث تربيت يكي از مباحث روان شناسي، روان شناسي اجتماعي و انسانشناسي و علوم سياسي است. علم سياست ديرتر از ساير علوم به مساله تربيت سياسي اهتمام نشان داده است. سابقه بحث تربيت سياسي به زمان ظهور نظريههاي سياسي برميگردد. افلاطون و ارسطو آرايي درباره آموزش فرزندان متناسب با طبيعت دولت داشتهاند. بودان نيز در كتابهاي خود به اهميت اطاعت در خانواده به عنوان اساس اطاعت از قدرت حاكم اشاره كرده است.
آراي فلاسفه سياست درباره تربيت، مدارس فكري مختلفي را پديد آورد. اما تا آغاز دهه ٣٠ ميلادي اين مدارس فكري از حد مجموعهاي از مباني فراتر نرفت و به پيدايش نظريههاي كاملي درباره آموزش و تربيت سياسي نينجاميد. در اين زمان پيشگامان علم سياست امثال چارلز ميريام به مساله روشنگري سياسي اهتمام ورزيدند. سپس از دهه ٤٠ اهتمام به اين موضوع بيشتر شد و قضاياي شخصي و رفتار سياسي فرد را نيز در برگرفت. در دهههاي ٥٠ و ٦٠ به مساله رشد درك سياسي كودك و بهطور كلي شهروند توجه شد. در سايه مكتب رفتارگرايي تلاشهايي براي ايجاد شاخصهايي جهت اندازهگيري و كاربرد آن در تحقيقات تجربي انجام پذيرفت. سنجش اثر تربيت بر جهتگيريهاي سياسي فرد عرصه اهتمام رفتارگرايان بود. شاخص گرايش حزبي براي فرزندان مطابق گرايش حزبي پدران يكي از بارزترين شاخصهايي بود كه براي تعيين ميزان تاثير تربيت سياسي خانواده در آن زمان به شمار ميرفت.
تربيت سياسي و ضرورتهاي مهارتي و نگرشي
با توجه به انتظاري كه در نظام تعليم وتربيت در رابطه با پرورش همهجانبه قابليتها و تواناييهاي انسان ميرود، به نظر ميرسد پرورش بعد سياسي – اجتماعي نيز به عنوان يكي از ساحتها و قلمروهاي اساسي تعليم و تربيت با توجه به وسعت عمل آن در سطح فردي و اجتماعي از اهميت اساسي برخوردار است. واقعيت اين است كه دهه گذشته، دوره تغييرات عظيم در حوزه سياسي و اجتماعي بوده است. قطعيتهاي گذشته و ايدئولوژيهاي آزمايش شده، تحت فشار نظريهها و رويكردهايي قرار گرفتهاند كه با پيش واژه «پست» يا «بعد» مشخص ميشوند. ساحت سياسي اجتماعي به عنوان يكي از ساحتهاي اساسي نظام آموزش و پرورش در پي ايجاد دانش، مهارت، نگرش و ارزشهايي است كه دانشآموزان را قادر ميسازد به عنوان شهروند فعال و آگاه در جامعه مشاركت كنند. تربيت مدني يك مفهوم متكثر و چندچهره است كه ابعاد مختلفي همچون مسووليتپذيري، وحدت و تفاهم ملي، بردباري، قانونگرايي، درك فهم اجتماعي، مشاركت سياسي و اجتماعي، صلحجويي، وفاق و همدلي، درك و فهم سياسي، مهارت زندگي، برابري و تنوع را شامل ميشود.
مدارس گذرگاه دنياي شخصي به جهان غيرشخصي
آموزش و پرورش رسمي، نگرشها، ارزشها، سازگاريهاي ذهني، رفتارها و مهارتهايي در فرد ايجاد ميكند كه شايد در زمينههاي اجتماعي ديگري غير از مدرسه انجامپذير نباشد. مدرسه را غالبا به عنوان جايگاه گذر از يك دنياي شخصي به دنياي غيرشخصي تلقي ميكنند. در اين ميان آموزش و پرورش رسمي نقش مهمي در زمينه پرورش ذهني افراد بر عهده دارد.
مفهوم پرورش سياسي كه در علوم سياسي از اهميت خاصي برخوردار است، اشاره ميكند به فراگردي كه از راه آن، افراد جامعه، نگرشها و احساسات مربوط به نظام سياسي و نقش خود در آن را كسب ميكنند. نظام آموزش و پرورش يكي از كارگزاران مسوول و فراگرد پرورش سياسي است.
تربيت سياسي چه چيزي نيست
و چه چيزي هست
تربيت سياسي در آموزش وپرورش، به معناي سياسيكاري، سياستبازي و سياستزدگي نيست. به معناي هيجانزدگي، آشوبطلبي و التهابآفريني نيست. به معناي گروهگرايي، حزبگرايي و تبديل مدارس به بنگاههاي سياسي براي يارگيري سياسي نيست. به معناي حاكميت يك حزب، گروه و تشكل و خارج كردن افكار و انديشه و سلايق ديگري كه همسو يا مخالف سليقه تشكل حاكم است، نيست. به معناي القاي نظر و تفكر خاص به ذهن و انديشه كودكان معصومي كه توانايي تجزيه و تحليل و نقد و پاسخگويي را ندارند، نيست. به معناي عزل و بركناري افراد و مديران داراي سلايق ديگر و انتصاب افراد وابسته به يك تشكل نيست.
سياسيكاري و سياستبازي از مرزهاي لغزنده و مشتبه و مسمومي است كه بسياري از انسانها را به دام خود ميكشاند و ورود اين آفت به مدارس، بهداشت رواني و روحي نسل جوان و جامعه را به هم خواهد ريخت و موجب سقوط و انحراف و انحطاط دانشآموزان و جامعه خواهد شد.
تربيت سياسي در آموزش و پرورش، به معناي ايجاد زمينههاي رشد و آگاهي و دانايي و ارتقاي قدرت تشخيص و تقويت اراده و اعتمادبهنفس، رشد احساس مسووليت، تقويت روحيه مشاركتجويي و مشاركتپذيري و ايجاد روحيه سوال و پرسشگري و پژوهش است؛ به گونهاي كه دانشآموز بداند كه چگونه با هم نوعان خود تعامل و گفتوگو كند، مداراي انساني و اخلاقي كند، تحمل و سعهصدر داشته باشد، آفت شناسي كند، چگونه اولويت و مصلحت را تشخيص دهد، چگونه برخورد خصمانه را به مشفقانه مبدل كند، چگونه با حقايق و واقعيات برخورد كند نه بزرگ نمايي كند و نه كوچكنمايي، نه پردهدري كند و نه فحاشي.
تربيت سياسي در آموزش وپرورش، سياسي كردن فرهنگ و تبديل عرصه فرهنگ و تربيت به ابزار سياست نيست. در آموزش و پرورش بايد به سياست از منظر فرهنگ، اخلاق و عقلانيت نگريسته شود، سياستبازي و سياستگريزي دو آفت بزرگ توسعه سياسي است؛ چون اولي مصالح كشور را در اردوگاه منافع حزبي خود ذبح ميكند و ديگري مردم را به انزوا ميكشاند و از عرصه حيات اجتماعي و سرنوشت خويش محروم ميكند.
كدام تربيت سياسي؟
تربيت سياسي طبق مشهورترين تعريف عبارت است از: « آموزش ارزشها و جهتگيريهاي سياسي به وسيله ابزارهاي تربيت نظير خانواده، مدرسه، گروهها، دوستان و وسايل ارتباط جمعي ». و آن فرآيندي است كه در ضمن آن فرهنگ سياسي جامعه به نسل بعد منتقل ميشود. تربيت سياسي به عنوان يك مفهوم با مفاهيم ديگري نظير مشروعيت، هويت و وفاداري به نظام سياسي مرتبط است و هدف از آن ايجاد وضعيت آرامش و عدم بحران در رابطه ميان مردم و دولت است.
اين تعريف به دليل تاكيد بر حمايت و كمك به فرهنگ و نظام سياسي موجود مورد انتقاد برخي از محققان قرار گرفت. منتقدان تعريف ديگري از تربيت سياسي مطرح كردند. طبق اين تعريف، تربيت سياسي عبارت است از «فرآيند تحولآفريني كه افراد طي آن گرايش و رفتار سياسي خاصي را ميپذيرند.» در نظر ايشان فرد در مرحله پس از كودكي از بالاترين ميزان انتخاب و آزادي براي ارزشها و گرايشهاي سياسي برخوردار است.
دموكراسي و مشاركت در گرو تربيت سياسي
مشاركت سياسي يعني جرياني كه شخص در خلال آن نقشي را در حيات سياسي جامعهاش ايفا كند و اين فرصت را دارد كه در وضع تبيين اهداف و ارزشهاي عمومي براي جامعه، سهيم و شريك باشد كه اين هم از طريق فعاليتهاي سياسي در جامعه امكانپذير است فيالمثل شخص خودش را نامزد يا داوطلب انتخابات كند و براي بحث و بررسي قضاياي عمومي اعلام آمادگي كند يا از طريق مشاركت در مجادلات سياسي يا از طريق فعاليتهاي غيرمستقيمي از طريق خواندن و مطالعه روزنامههاي سياسي و كسب اطلاع از اوضاع عمومي جامعه اظهار علاقهمندي كند.
رشد انديشه دموكراسي عمدتا به ميزان مشاركت افراد جامعه در فعاليت و تعيين و ايجاد ارزشهاي سياسي بستگي دارد. بدين معنا كه فرصتهاي مشاركت براي مردم فراهم شود و مشاركت در فعاليتهاي سياسي براي هر شهروندي بدون هيچ گونه اختلاف و تبعيضي امكانپذير باشد.
آنچه مسلم است اين است كه دموكراسي به عنوان يك ضرورت زندگي جمعي بدون مشاركت امكانپذير نيست و مشاركت هم يك مهارت است كه بايد آموخته شود و اين مهم در پرتوي تربيت سياسي قابل تحقق است.
خانواده، مدرسه، حزب و رسانه چهار ركن تربيت سياسي
خانواده در دوران طفوليت انسان نخستين و مهمترين سازنده ساختار رشد سياسي محسوب ميشود. پس از خانواده مدرسه در تربيت سياسي نوجوانان تاثير قابل ملاحظهاي دارد. با آغاز دوره نوجواني و ورود به عرصه عمومي گروهها و احزاب سياسي ميتوانند مكمل فرآيند تربيت سياسي باشند و آنچه را در خانه و مدرسه آموختهاند در يك بستر جدي و واقعي عملي سازند. همسو با اين سه نهاد، رسانههاي گروهي و وسايل ارتباط جمعي نيز نقش تعيينكنندهاي دارند كه تا پايان عمر فرد ميتوانند در تربيت سياسي تاثيرگذار باشند.
تربيت سياسي و مجلس دانشآموزي
مجلس دانشآموزي با رويكرد دانشآموزمحوري بستر بسيار خوب و مناسبي براي فعاليت دانشآموزان است. اين مجلس كه عاليترين مرجع و مقام در حوزه دانشآموزي است، براي ارتقاي دانشآموزان بسيار بااهميت است. مجلس دانشآموزي يك مجلس شاخص است كه براي بها دادن به دانشآموزان تشكيل شده است. بنابراين به عنوان يك نهاد صنفي و مشورتي بايد تربيت اجتماعي و سياسي دانشآموزان را مورد تاكيد و توجه جدي قرار دهد و با بها دادن به نوجوانان و جوانان در عرصههاي اجتماعي آنها را در تمام زمينهها به بلوغ برساند. در مجلس دانشآموزي تربيت اجتماعي و سياسي جايگاه خاصي بايد داشته باشد. نمايندگان مجلس دانشآموزي بايد براي تضمين موفقيت دانشآموزان و آموختن راهكارهاي ارتباطي با مسوولان سطح آگاهي خود را بالا ببرند و اجازه ندهند اين نهاد مدني دانشآموزي صوري تلقي شود بلكه نهايت بهرهمندي را براي ارتقاي سياسي و اجتماعي دانشآموزان داشته باشند.
تربيت سياسي از مسووليت خانواده تا نقش مدارس و احزاب
تحول علم سياست غربي از جهتي به خانواده به عنوان يكي از واحدهاي تربيتي مربوط ميشود زيرا همراه با رشد سكولاريسم واگذاري وظايف خانواده به نهادهاي مختلف اجتماعي به ازهمپاشيدگي نقش خانواده در تربيت سياسي انجاميده است و در نتيجه اهتمام علمي به بررسي اثر خانواده بر رفتار سياسي فرد از بين رفته است.
مطالعه مباحث مختلف درباره نقش خانواده در تربيت سياسي نشان ميدهد كه در پايان دهه ٤٠ ميلادي خانواده واحدي اجتماعي به شمار ميرفت كه به صورت اساسي مسوول ادراك سياسي كودك و رفتار سياسي او در مراحل بعدي عمر بود. البته اين مباحث به رشد نقش موسسههاي عمومي نظير مدرسه و كليسا در تربيت توجه داشتند. با تحول نقش دولت و هيمنه آن بر روند تربيت سياسي از طريق نهادهاي عمومي، اين نهادها در دهه ٧٠ به تدريج در مباحث سياسي مورد توجه قرار گرفتند. در مباحث مذكور بر اين نكته تاكيد ميشد كه نقش خانواده براي فهم رفتار سياسي كافي نيست و اين سوال پيش آمد كه آيا هنوز خانواده در تربيت سياسي نقش موثري دارد يا نهادهاي تربيتي ديگر به حدي از قدرت رسيدهاند كه تاثير خانواده را در اين زمينه محدود و ناچيز كرده باشند.
در دهه ٧٠ محققان به چند گروه تقسيم شدند. دستهاي خانواده را همچنان به عنوان واحدي اساسي در تربيت سياسي داراي اثري درازمدت دانستند كه جايگزين كردن نهادهاي ديگر به جاي آن يا محدود كردن نقش آن ممكن نيست. گروهي ديگر معتقد شدند نقش خانواده نهادي نيست و برخلاف تصور معمول درباره تاثير خانواده بر گرايشهاي سياسي فرد، نهادهايي مانند مدرسه در اين زمينه نقشي محوري دارند. دسته سوم نيز موضعي ميانه اتخاذ كردند و ضمن تاكيد بر اهميت خانواده نقش آن را مهم، موثر و داراي اولويت (امانهمحوري و درجه اول) دانستند.
بدون شك اين دگرگوني با تحول خانوادهاي كه در نوشتههاي دهههاي ٥٠ و ٦٠ از آن ياد ميشد، به خانواده هستهاي كه نوشتههاي دهه ٧٠ به بعد بر آن تاكيد كردهاند، ارتباط داشت. با تداوم تحول خانواده و دگرگونيهايي كه بر آن عارض شد و اشكال جديد روابط ميان دو جنس و حتي افراد يك جنس، ثقل مباحث سياسي در دهه ٨٠ به موضوع نقش نهادهاي عمومي نظير مدرسه و نهادهاي سياسي نظير احزاب و دستگاههاي تبليغاتي در شكل دادن به تفكر فرد و فرهنگ سياسي او در دوران مختلف عمر منتقل شد. با توجه به اينكه كنش و واكنش و ارتباطات داخل خانواده يكي از عوامل تعيينكننده تاثيرگذاري آن است و نظر به اينكه در خانواده هستهاي به عنوان شكل معمول خانواده در حال حاضر چنين زمينهاي وجود ندارد، در عرصه تربيت سياسي بحث از خانواده به تدريج به فراموشي سپرده شد و در دهه ٨٠ حتي موضوع تربيت سياسي نيز رنگ باخت.
گروه مدرسه اعتماد
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.