گروه اخبار/ حجت الاسلام « محی الدین بهرام محمدیان » رئیس سابق سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به تازگی در یادداشتی که در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است نسبت به تجمع معلمان و نیز برخورد نامناسب با آنان واکنش نشان داده است .
در بیش از 10 سال مسئولیت ایشان به عنوان معاون وزیر آموزش و پرورش این نخستین بار است که ایشان نسبت به چنین موضوعاتی واکنش نشان می دهد .

روزپنج شنبه تعدادی از معلمان در تهران مقابل ساختمان مجلس در بهارستان تجمع کردند. تجمع اينبار آنها مانند دیگر تجمع هایشان در سکوت برگزار شد و معلم ها پلاکاردهایی که روی آن شعارهای صنفی نوشته شده بود در دست داشتند.
شعارهایی مانند:«آموزش رایگان»، «حداقل درخواست ما حقالتدریسی ماست»، «بیمه کارآمد حق فرهنگیان است»و ... . تجمع از ساعت 10صبح در فضایی آرام شروع شد تا اینکه در ساعت 11:15 نیروهای امنیتی به معلمها حمله کردند و در فضایی وحشتناک آن ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
درگیری میان معلم ها و ماموران با بازداشت 15 نفر از معلم ها و زخمی شدن تعدادی از آنها در حالی به پایان رسید که خانواده های آنها ساعتی بعد در مقابل ساختمان پلیس امنیت در خیابان 15 خرداد منتظرشان بودند. مدتی بعد از بازداشت معلمها، وزیر آموزش و پرورش در حساب توییتری خود به این نحوه برخورد با آنها واکنش نشان داد و گفت که اقدام نیروهای امنیتی برای بازداشت معلم ها در این شرایط به دور از تدبیر و امید بود. او نوشت:« از دیروز پیگیر مسائل معلمانی بودم که در تجمع روز پنجشنبه حضور داشتهاند. هر چند تجمع بدون اخذ مجوز و در شرایط سیاسی کشور و دولت کاملا به دور از تدبیر و انصاف بود ولی با مساعدت نهادهای مربوطه بخش عمده مشکلات برطرف شده است. همچون گذشته بر عهد خود هستم و پیگیر مشکلات همکارانم خواهم بود».

این معلم ها به کمبود بودجه آموزشی و حقوق پایین اعتراض داشتند. همزمان با تجمع معلمها مقابل مجلس تعدادی دیگر از آنها در شهرهای مختلف تبریز، کرمانشاه و مریوان نیز در تجمعات مسالمت آمیز برای دریافت حق و حقوقشان شرکت کرده بودند.
صدیقه پاک ضمیر، همسرمحمد حبیی، معلم بازداشت شده توسط نیروهای امنیتی که همراه با همسرش در تجمع معلم ها مقابل مجلس حضور داشت، در گفت و گو با« قانون» میگوید:«تجمع از ساعت 10 صبح مقابل مجلس شروع شد. شعارهایی که معلم ها در فضای آرام سر می دادند درباره مطالبات صنفی، مسائل معیشتی معلم ها و آموزش رایگان برای دانش آموزان بود. نزدیک به یک ساعت و ربع از تجمع گذشته بود که نیروهایی با لباس های شخصی به معلم ها حمله کردند و تعدادی از آن ها همراه با همسر من را دستگیر کردند و به پلیس امنیت 15خرداد بردند». او تعداد معلمان بازداشتی را 15 نفر اعلام میکند و میگوید:« هنوز 6 نفر از معلم ها در بازداشت به سر میبرند که تعدادی از آنها از اعضای هیات مدیره انجمن صنفی معلم ها هستند. این 6 نفر را به دادسرای اوین منتقل کردهاند و گفته اند که با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزادشان می کنند اما همکاران این وثیقه را قبول نکرده اند و منتظر هستند تا صبح شنبه این قرار را به کفالت تبدیل کنند».

بازداشت قبلی محمد حبیبی در ماه های آخر سال گذشته توسط ماموران در مقابل چشم دانشآموزان و در نزدیکی مدرسه اتفاق افتاده بود. صدیقه پاک ضمیر درباره برخورد دانش آموزان وقتی که معلمشان را در حال بازداشت دیدند، می گوید:« به هر حال زندان جایی است که خلافکارها می برند و جای معلم در زندان نیست. دانش آموزان بعد از اینکه همسرم از زندان آزاد شد و به مدرسه رفت به او گفته بودند: « آقای معلم، ما دیدیم که ماموران شما را بازداشت کردند و بردند». همسر من با صداقت با دانش آموزانش برخورد می کند و به آنها می گوید که علت بازداشت او پیگیری مطالبات صنفی و مطالبات دانش آموزان است. به هر حال بخشی از مسائل صنفی مربوط به معلم هاست و بخشی از آن مانند آموزش رایگان مربوط به دانش آموزان است».
بازداشت معلم ها در حالی اتفاق می افتد که بخش زیادی از نیروهای حقالتدریس هنوز حقوقشان را بعد از ماه ها نگرفته اند. معلم های بسیاری هستند که در روستاها خدمت می کنند و حتی برای هزینه رفت و آمدشان هم دچار مشکلات زیادی هستند. آنها نه تنها حقوق نمی گیرند بلکه برای رفت و آمدهایشان هم دچار مشکل هستند. یعنی هم باید وقت شان را بگذارند و هم هزینه رفت و آمدشان را بدهند اما در برابر آن حقوقی دریافت نمی کنند.
بنا بر اصل 27 قانون اساسی، برای برگزاری تجمعات صنفی نیازی به دریافت مجوز از نهادهای مربوطه نیست و این تجمع صنفی هم در فضایی ساکت و آرام برگزار شد.
محمدرضا نیک نژاد، عضو کانون صنفی معلمان ایران که خود نیز تجربه بازداشت و زندان را در زمينه پیگیری حق و حقوق صنفی معلم ها دارد، در گفت و گو با «قانون» میگوید:«سال هاست که معلم ها برای گرفتن مطالباتشان دست به دامن تجمع در سکوت می شوند و این در حالی است که همیشه این تجمع ها با دخالت نیروهای امنیتی به هرج و مرج و خشونت کشیده شده است. ما در سکوت کنار هم میایستیم، پلاکاردهایمان را بالا می بریم و در نهایت بیانیه مان را در انتها می خوانیم و می رویم اما این بار علاوه بر به خشونت کشیدن تجمع، معلم ها را ضرب و شتم کردند. معلم ها از اقشار فرهیخته جامعه هستند و دانشآموزانی که قرار است فردا آینده ایران را بسازند، زیر نظر همین معلم ها تربیت میشوند». این فعال صنفی معلم ها درباره نحوه برخورد دانش آموزان با این موضوع می گوید:« من در سه مدرسه مشغول به تدریس هستم و این طبیعی است که بچه ها و خانوادههایشان در خبرها و کانالهای ارتباطی- اجتماعی خبرهای بازداشت ما را می خوانند و از آن مطلع می شوند. برخورد بخش زیادی از دانش آموزان همواره پر از سوال است؛چون آنها نمی توانند این موضوع را هضم کنند که معلمشان؛ کسی که قرار است از او چیزی یاد بگیرند، بازداشت شود».
نیک نژاد از روزهایی میگوید که تازه از زندان آزاد شده بود و در مدرسهای جدید مشغول به تدریس شده بود:« قرار بود من به دانشآموزان کلاس هفتمی که 12ساله بودند، درس بدهم. یکی از دانشآموزان با خجالت زیاد آمد و به من گفت که آقا، ما در اینترنت دیده ایم که شما را بازداشت کرده اند و زندان رفتهاید. من شوخی و جدی را با هم قاطی کردم و به او گفتم اما بیشتر دانش آموزان حتی اگر بدانند هم این موضوع را به معلم بروز نمی دهند». نیک نژاد، فراوانی بازداشت های فعالان حقوق بشر و صنفی که در سال گذشته انجام شده است، دلیلی برای از بین رفتن قبح این موضوع اعلام میکند و می گوید:« نگاه جامعه درباره بازداشت هایی که به صورت صنفی انجام می شود منفی نیست؛ البته به هر حال زندان جای مجرم هاست و ما با بچهها صحبت میکنیم که اتهامی زده شده و ما با مسئولان زندان صحبت کرده ایم و ماجرا رفع شده است».
معلمی که بعد از 7 ماه خدمت بی حقوق جان داد
می گویند معلمی عشق است، شغل نیست. شاید معلم ها با شنیدن این جمله تنها لبخندی به لب بیاورند که دردهایشان را پنهان کند اما حقیقتش این است که معلم های حق التدریس و خرید خدمت شاید تا ماه ها هیچ حقوقی نگیرند. بارها برای گرفتن حقوقشان مراجعه کنند و در جواب بشنوند که هنوز دولت بودجه ای را برای پرداخت حقوق آنها در نظر نگرفته تا بودجه اش تامین نشده است.
سال گذشته حمیدرضا گنگوزهی، معلم مدرسه روستای نوکجو در سیستان و بلوچستان زیر آوار دیوار کلاس ساختمان قدیمی مدرسه دفن شد و فوت کرد. او تازه هفت ماه بود که معلم شده بود اما یک ریال هم حقوق نگرفت. سال گذشته اعلام کردند تمام مطالبات فرهنگیان تا اردیبهشت و هفته معلم پرداخت شود اما هنوز بخش زیادی از این مطالبات پرداخت نشده است.
نیک نژاد درباره به تاخیر انداخته شدن پرداخت حقوق و مطالبات معلم ها می گوید:« ما هنوز بخشی از اضافه کارهای سال قبل را دریافت نکرده ایم. طلب هایی که بعضی از آنها شاید به 500 هزارتومان هم نرسد اما سال ها برای دریافت آن باید صبر کنیم. به ما می گویند که پرونده مطالباتتان وارد دیون شده و معلوم نیست کی بتوانیم آن را پرداخت کنیم». معلمها برای یک ماه کار باید حقوقی معادل مبلغی که وزارت کار مشخص کرده دریافت کنند اما به بهانه های مختلف آنقدر تکه تکه حقوقشان را کسر می کنند که دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند. این فعال حقوق صنفی با اشاره به وضعیت معلم های حق التدریسی و خرید خدمت می گوید:« این معلم ها روزهای جمعه و تعطیلات رسمی و در تعطیلات تابستانی حقوق ندارند. در نهایت از یک میلیون حقوق تصویب شده وزارت کار، گاهی 450یا 400 هزارتومان آن را دریافت می کنند آن هم تاخیرهایی که ماه ها طول میکشد. معلم های حق التدریسی اگر هم بیمه داشته باشند، 15 روز در ماه است».
نیک نژاد این برخورد با معلمها را نوعی توهین و تحقیر آنها می داند و می گوید:«اما اعتراض معلم ها به مقامات بالا به جایی نمیرسد چون آنقدر نیروی بیکار در کشور است که خیلی زود برایشان جایگزینی در نظر گرفته می شود و در نهایت دست خالی بیکار می شوند. معلم با خودش می گوید چرا باید کار کند و به جای اینکه برای کار بی مزدش از او قدردانی شود، او را تحقیر می کنند».

بعضی از آنها با دلار داراي قیمت 3600 تومان کارشان را شروع کردند و حالا دلار به 6500 تومان رسیده است. ارزش پولشان نصف شده و برای ادامه زندگی دچار اضطراب و پریشانی هستند. این طور است که وقتی میبینند که حرفشان به جایی نمیرسد و اعتراضهایشان در روزنامه ها بارها گفته می شود بی آنکه نتیجه ای داشته باشند، دست به تجمع مسالمت آمیز می زنند که آن هم با برخورد مواجه می شود.
روزنامه قانون
دوشنبه 17 اردیبهشت ماه ساعت 17 نشست صمیمی معلمان نمونه کشوری با سیدمحمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش در مدرسه دارالفنون برگزار شد .
در این مراسم معلمان نمونه از استان های مخنلف دیدگاه ها و مطالبات خود را مطرح کردند و در پایان وزیر آموزش و پرورش ضمن سخنرانی به برخی پرسش های این معلمان پاسخ داد .
در این بخش سخنان عبدالرضا جعفرنژاد ؛ نماینده معلمان استان مازندران تقدیم شما می شود .
گروه اخبار/
در پی خشونت های صورت گرفته بر علیه تجمعات مسالمت آمیز معلمان فاطمه سعیدی در پیامی نسبت به این اقدامات اعتراض کرده است .
« صدای معلم » از مواضع این نماینده مجلس تشکر و قدردانی می کند .
گروه گزارش/
دوشنبه 17 اردیبهشت ماه ساعت 17 نشست معلمان نمونه کشوری با سیدمحمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش در مدرسه دارالفنون برگزار شد .
در این مراسم معلمان نمونه از استان های مخنلف دیدگاه ها و مطالبات خود را مطرح کردند و در پایان وزیر آموزش و پرورش ضمن سخنرانی به برخی پرسش های این معلمان پاسخ داد .
« دکتر حسین افلاکی فرد » رئیس دانشگاه فرهنگیان استان فارس و به نمایندگی از اساتید دانشگاه های فرهنگیان سراسر کشور به ارائه دیدگاه های خود می پردازد.

راستی آیا پس از انقلاب ، کسی یک "فرهنگی حقیقی ثروتمند" دیده است!؟ "یک معلم واقعی برخوردار"
که هشتش گرو نُه نباشد ، و آبرو و آرزویش برای فلان خانه و بهمان ماشین ، بر باد نرفته باشد و با "طیب خاطر تمام" و "فراغ بال کامل" ، مشغول تدریس و تحقیق و مطالعه ی هرروزه ی خود باشد. و "جمع دارایی و دانایی" را نه از قبل مثلا پشتوانه ی خانوادگی اش، بلکه از فرایند طبیعی تدریس و تحقیق به دست آورده باشد؟!*
چرا اغلب قریب به اتفاق فرهنگیان ، در هر استان و شهرستان و هر رده ی اداری یا آموزشی ،_به زبان_ از غم نان می نالند و _به عمل_ گرفتار رزق و روزی روزمره و امرار معیشت عادی اند؟
اغلب، یا شغل دومی دارند تا بلکه به نان و نوایی برسند یا مُترصّد شغل و درآمد دیگری اند تا گره از معاش و معیشت نابه سامان و ناکافی شان باز شود؟!*
هزینه ی هر نوع کار فکری و فرهنگی در این سرزمین ، چنان طاقت فرساست که حقیقتا به چشم یک ناظر عاقل بیرونی (هرآنکه اختیاراً کاری فکری را برگُزیند؛ لابُد درصدی از جُنون در جان او هست! ...وگرنه کدام توجیه زیستی و اقتصادی _عقلاً و عُرفاً_ بر چنین انتخابی صحّه می گُذارد؟!)
سوال، همین است :
(مسئولین و متولیان امور در صدر حاکمیت و دولت ، در حالیکه مُدّعی "صدور انقلاب"ند و مُعتقد به "مُدیریت جهانی" و مُنادی "پیشتازی ایران در انقلاب و اعتلای فرهنگی" و پرچمدار "اُمّ القرا بودن این موطن" ؛ یا از هزینه ی تاب شکن و مردافکن کار فرهنگی در این دیار بی خبرند(که اگرچنین باشد؛ جای تاسفی عمیق دارد!) یا بر این هزینه و زجر و فشار ، واقفند اما کاری نمی کنند و گرهی نمی گُشایند(که دراین صورت نیز، جای تاسف ، همچنان باقی ست)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به گزارش شبکه علمی ثریا ، بطحایی در حاشیه جلسه یکشنبه 27 اسفند 96 هیئت دولت در پاسخ به این پرسش که اولویت آموزش و پرورش در سال 97 چیست؟ اظهار کرد:
" جامعه ما امروز در برابر همجمههای بسیار سنگینی قرار دارد که این هجمهها ، هنجارها و آموزههای ما را به شدت تخریب می کند لذا اولویت اول ما مقابله با این هجمهها است ." **
هجمة در لغتنامه دهخدا چنین معنی شده است :
هجمة ، یعنی گله ٔ شتر از چهل تا و بیشتر از آن ، یا از سی تا صد، یا از هفتاد تا صد، یا اندکی کم از صد. سختی گرما. شدت سرمای زمستان و شدت گرمای تابستان .
تصور می کنم استفاده از واژه هجمه به جای مفهوم تهاجم فرهنگی به کار گرفته شده است که با توجه به معنای آن ، مفهوم جامعه شناختی هم ندارد. این جابه جایی واژه یا مفهوم برای ایجاد و خلق باور جدیدی از اوضاع اجتماعی و فرهنگی است ، در حالی که ما در حذف یا مقابله با نام اصلی آن یعنی " تهاجم فرهنگی " در دو دهه اول انقلاب عاجز مانده ایم.
در آن دوران اهداف متعالی انقلاب ، اجازه نفوذ و دخول آثار و ره آوردهای فرهنگ بیگانه را برای ملتی که شعارش نه شرقی و نه غربی بود ، نمی داد. رسانه ها ، منابر مساجد ، نماز جمعه ها ، مدیران رده بالا و....حتی آحاد ملت با تلفظ تهاجم فرهنگی خشم و انزجار خود را نسبت به سیاست های غرب زده رژیم گذشته ابراز می داشتند.
مفهوم تهاجم فرهنگی در کشور زمانی مطرح شده بود که به دو دلیل عمده یعنی وقوع انقلاب و جنگ ، ما هنوز در گارد ضد غرب و شرق به سر می بردیم. سیاستمداران مشغول اتخاذ آرای ملت به نظام جمهوری اسلامی و نوشتن متن قانون اساسی کشور بودند. یعنی دورانی که تولید کشور با فرار سرمایه های افراد و سرمایه های ملی ، اوضاع اسفباری یافته بود و هیچ گونه احتمال تجمل گرایی یا مصرف زدگی برای افراد در جامعه وجود نداشت . طرح مفهوم تهاجم فرهنگی در کشور ما دفاعیه ای بود در قبال رژیم شاهنشاهی که از سال 50 وابستگی اقتصادی خود را به آمریکا با شدت بیشتری آغاز کرده بود. با فروش نفت و دریافت اسلحه و مهمات جنگی و کالاهای مصرفی این وابستگی در حال شعله ور شدن بود.
فراموشی یا پایان مبحث تهاجم فرهنگی از سوی کارشناسان و سیاستمداران و ائمه جمعه زمانی صورت گرفت که با پایان جنگ و هجوم وارادات کالا از سایر کشورها در سایه تولید بی امان تنها عنصر حیاتی ایرانیان یعنی نفت و گاز، جریان آن تازه آغاز گردیده بود. کشور جنگ زده و یک دهه انقلاب کرده ما شده بود کانون جذب کالاهای غرب و شرق . یعنی اعتراض اول انقلاب ما به مفهوم تهاجم فرهنگی در بیان شرایط قبل از انقلاب بود اما واقعیت آن پس از جنگ در کشور تجربه شد.
سه ره آورد علمی به یک دفعه بدون پیش زمینه غنای فرهنگ خودی یعنی رایانه ، موبایل ، ماهواره با باز شدن درهای نیاز کشور به سایر کشورها پس از جنگ ، وارد کشورمان شده بود و ما آماج هدف اقتصادی و فرهنگی آنان قرار گرفته بودیم چون تولیدمان فلج گردیده بود.
بعد جنگ در دهه 70، تلاش برای سازندگی با احیای کارخانه ها و کارگاه ها آغاز شده بود اما کافی نبود. یا بهتر است گفته شود چهار عنصر اصلی یعنی آب ، هوا ، خاک ، آتش که همان موبایل ، ماهواره ، رایانه (اینترنت) وکالاهای واراداتی لوکس وغیر لوکس است ، بنیان ملت ایران را از فرهنگ خودی کَنده و وابسته به فرهنگ بیگانه کرده بود. سرعت این وابستگی و دلبستگی به حدی بود که حتی تلاش جامعه شناسان نیز به پای تغییرات اخلاق ، آداب و رسوم و سنن و ارزش ها و هنجارها ، باورها مذهبی و ملی و.....نرسید یا کمتر توفیقی از خود نشان داد.
ملت دهه 50 و 60 ، طی دهه 70 تا 90 ، زیر و رو شده بود. نحوه گفتار ، نحوه پوشش ، نحوه فعالیت ، نحوه مراودات دختران و پسران ، نحوه معاشرت مردم با یکدیگر ، نحوه و تیپ زندگی خانواده ها و.....همه چیز دستخوش تغییرات سریع گردیده بود. یک چرخش 360 درجه ای که خودمان نیز خود را نمی شناختیم.
جوانان با سرو وضع یا لباس ژولیده ، تنگ ، نیمه عریان بی هدف مسیر کوتاهی را طی 5- 6 ساعت عصر تا آخر شب بالا و پایین می رفتند. دختران و پسران بی هدف همین طور می رفتند و می آمدند. همان دوران اوج گرایش به دوستی با جنس مخالف که بعد آن نیز پدیده شوم رواج بیماری ایدز یا مصرف روان گردان ها و شیشه و.... بوجود آمد.
آری ؛ چشم ها به هر دلیل که می خواهد بسته باشد حال به دلیل غفلت سیاستمداران یا قانون نویسان یا مجریان آن . یا تحصیل و اشتغال وروزمرگی مردم ، یک دفعه چشم باز می کنید و می بینید محتوای صبحانه و ناهار و شامتان نیز دیگر ایرانی نیست. لباس خودت و همسر و فرزندت و همسایه و خویشاوندانت نیز دیگر عطر و بوی ریسندگی ایرانی نمی دهد.
وزیر محترم آموزش و پرورش
پیشگیری از تهاجم فرهنگی برای یک ملت ، با افزایش تولید داخلی ، حمایت از محافل علمی ، پشتیبانی از تولید کننده داخلی ، فراهم سازی امکان رقابت با تولیدات خارجی ، افزایش مالیات و گمرگ برای کالاهای خارجی و..... ممکن می گردد نه با عکس همه این موارد یعنی راه رفته ما.
ما طی دو دهه از خود بیگانه گشتیم و شدیم الینۀ کالاهای فرانسه ، آلمان و ژاپن و کره جنوبی و آمریکا و.... حتی میدان فوتبال ما شد وسیله تبلیغ کالاهای الکترونیکی و لوازم خانگی این کشورها . دیگر تیم ملی هیچ ورزش ما عطر و بوی ایرانی نمی داد. دیگر از اصالت جوانمردی تختی خبری نبود. خالکوبی ورزشکاران بود و موهای بلند آنان با اتومبیل های آخرین مدل جهان و.... آن دوران دیگر تمام شده بود که تیم فوتبال ایران برای زیبایی فوتبال بازی می کرد و افتخار می آفرید ، افزایش دریافتی آنان را به رقم میلیارد رسانیده بودید و هر کدام از آنان مِهتری خود را با رقم و تعداد صفر چک دریافتی خود نشان می داد نه توانایی یا افتخار ایرانی بودن و دیگر ورزش ها هم کم و زیاد عطر و بوی غیر ایرانی به خود گرفته بود.
همه چیز شده بود پول . پول گرایی شده بود سرمنشا رقابت های شغلی و حرفه ای و هنری و ورزشی و... برای همین گاه جای خود را به ستیزه جویی می داد. تنش اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی در جامعه روز به روز افزوده می شد. افزایش ذره ای حقوق برخی مشاغل نمایشی بود برای عدالت گستری قشرهای کم درآمد. طرح های حمایتی دولت چون پرداخت یارانه بهانه ای بود برای از بین بردن فقر و در ضمن اعترافی بود برای موجودیت آن . و شکاف عمیق دریافتی مابین آنان بوجود آورده بودید. فقر نسبی غوغا می کرد و تضاد طبقاتی روز به روز شدت می گرفت .
حال قرار است با کدام هجمه یا با نام واقعی آن یعنی تهاجم فرهنگی مقابله کنیم ؟

برنامه پنهان آموزش مدارس ، جوانان ما را به سوی فرار مغزها یا پول پرستی با هر نوع ابزاری و به هر قیمتی تشویق می نماید و ما حتی اگر وزارتخانه ای به نام وزارت ارشاد اسلامی هم داشته باشیم شاهد دین گریزی و فرهنگ و اجتماع و اقتصاد ستیزی جوانانیم. این جریان پنهان آموزش مدارس ما ، جوانان را تا حدی مست پول پرستی نموده است که مفاسد اقتصادی چون رشوه ، اختلاس ،رانت خواری ، قاچاق کالا و مواد مخدر و...... در جامعه شیوع یافته است. اگر تا دیروز شاهد قاچاق لوازم الکترونیکی و لوازم خانگی و... بودیم ، امروز شدیدا به قاچاق پوشاک مشغولیم. می دانید چرا؟ برای بی هویت کردن یک ملت ، برای از بین بردن محتوای فرهنگ یک ملت، چون هیچ چیز به اندازه همانندگردی با بیگانگان ، نمی تواند فرهنگ یک ملت را نابود سازد.
مثلا اینجا تبریز است اما در تسخیر بی انتهای کشور ترکیه . با وجود یک سفارتخانه در ولیعصر تبریز، دفتر هواپیمایی ، هتل ،آموزشگاه زبان ، پوشاک ، تنوع غذایی ، موسیقی و.... همه چیزمان شده است ترکیه ای و ما درمقابل این بی هویتی یا مسخ فرهنگی ، منابع عظیم انرژی چون نفت و گاز و.... را به آنان صادر می کنیم. ما نیاز حیاتی آنان را بر طرف می کنیم که آنها بیایند و حیات فرهنگی ما را در هم بکوبند. حیثیت ملی و بومی ما را بگیرند و بدون درگیری های دوران صفویه با ترکیه ، ما را شبیه خود سازند. از دیگر شهرها بی خبرم ، اما آنها تحت نفوذ کدام کشور تغییر می کنند ؟ اگر آنان نیز مثل ما تبریزی ها باشند ، نباید قدری هشیار بود؟
حتی هموطن تهرانی که سده ها برای ترکی صحبت کردن به ناز و عشوه پرداخته ، امروز در سایه برنامه های ماهواره ای کشور ترکیه ، به زبان آنان سخن می گوید و مثل آنان لباس می پوشد و آرایش می کند و غذا می خورد! یک همانندگردی بدون جنگ و خونریزی . این از معجزات فرهنگ همسایه است. آخه مرغ خونه همسایه غازه!
وزیر محترم آموزش و پرورش
مگر رسانه همه گیری چون تلویزیون با شما دولتمردان هم صداست که می خواهید جلوی هجمه های بی انتها را در مدارس بگیرید؟ سریال پایتخت در ایام نوروز چه پیامی داشت؟ یا پیامک های دقیقه ای اعصاب خُرد کن دعوت به سفرهای آنتالیا – استانبول همین فردا ، خانه و زندگی خود را رها کنید بُدو بُدو بیایید ترکیه حراج کردیم. خوشی و آزادی اینجاست. یا گرجستان یا باکو... اگر می توانید همراه اول را تأدیب کنید که جلوی این همه تبلیغ بیا بیای دفاتر مسافرتی زمینی – هوایی به کشورهای همسایه را بگیرد. چند سالی است که اوضاع چنین است ، کدام نماینده مجلس یا کدام سیاستمداری به طرح مسأله پرداخته است ؟
همه این موارد و صدها مورد دیگر یعنی تقویت تهاجم فرهنگی . فرهنگ هم ساختمان افقی نیست که تخریب اش کنیم و سپس عمودی اش را بسازیم. فرهنگ یعنی شاهرگ حیات یک ملت. فرهنگ یعنی بود و نبود یک ملت . فرهنگ یعنی نحوه گفتار و عملکرد و خوراک و پوشاک یک ملت. فرهنگ یعنی باور و اعتقاد یک ملت. فرهنگ یعنی ارزش ها و هنجارهای یک ملت و.... در هر کدام از این موارد اگر ما کوتاهی کنیم نوع خارجی آن جایگزین خواهد شد و ما را از خود بیگانه خواهد ساخت. مثلا غفلت ما از تولید و حمایت موسیقی سنتی و ایرانی و حتی با گوش نکردن به آن یا دهن کجی نسبت به آن ، باعث گرایش افراد جامعه به نوع خارجی اش خواهد گردید. پوشاک و غذا و حتی اعتقادات مذهبی و همه چیز نیز چنین روالی دارد.
جناب وزیر
برای مقابله با تهاجم فرهنگی :
صرفا با برپایی چند نوع مسابقه مذهبی یا برگزاری نماز در مدارس و سخنرانی های سرصف یا بردن دانش آموزان به اردو و نمایشگاه و.....نمی توان عمل کرد.
مقابله با تهاجم فرهنگی ، روندی سهل و آسان نیست که بار مسئولیت آن فقط بر دوش وزارت آموزش و پرورش گذاشته شود، باید همه وزارتخانه ها برای ایجاد هماهنگی و تعادل در نظام اجتماعی کل با اهداف یکسان و مشخصی عمل نمایند. باید خود دولت مردان روش زندگی خود را عوض کنند. با ماشین های میلیاردی تشریفاتی یا ریخت و پاش های آن چنانی و..... نمی توان به جنگ تهاجم فرهنگی رفت. شما دولت مردان و رجل سیاسی به عنوان الگوهای جامعه باید از خیر خیلی چیزهای فریبنده دنیوی بگذرید و ایرانی الاصل گردید تا باور مردم را بدست آورید.
تقویت تولید ملی و افتخار به کالای ایرانی مسیر بعدی است. با شعار که نمی شود به واقعیت های زندگی رسید. اشکال عمده پیام های سالانه نوروزی عنوان آن است یعنی شعار سال. به قول دکتر بهشتی در33 سال پیش : بهشت را به بها می دهند نه به بهانه. باید گفته شود:
عزم ملی برای مصرف کالاهای ایرانی . که این هم به این سادگی نیست :
باید جلوی قاچاق کالا را بگیرید.
باید قیمت کالای ایرانی کمتر و کالای خارجی بیشتر گردد.
باید بانک ها با اعطای وام های کم بهره امکان فعالیت اقتصادی به تولید کنندگان داخلی بدهد.
باید عوارض و مالیات کالاهای ایرانی را کاهش و خارجی را افزایش داد.
باید برنامه های رسانه های جمعی محتوای ایرانی به خود بگیرد و جذاب و غنی گردد.
باید روزنامه ها و مجله ها و میادین ورزشی به تبلیغات کالاهای ایرانی بپردازد.
باید روی اتوبوس ها نمایشی از تولید داخلی باشد نه عکس فوتبالیست ها یا هنرپیشه های خارجی در حال تبلیغ شامپویی.
باید به استاندارد وکیفیت و مرغوبیت تولید اندیشید.
باید از خیرسوددهی فعالیت های مریض اقتصادی چون صنعت مونتاژ یا خام فروشی مواد اولیه برای فراهم سازی امکانات تولید کشورهای پیشرفته بگذریم.
یا لوازم تحریر با کیفیت و جذاب ایرانی تولید کنیم که نه با تحمیل ما که با انتخاب خود کودکان و نوجوانان مورد استفاده قرار بگیرد.
یا برنامه های کودک و نوجوانان ما قهرمانان یا الگوهای ملی خوشایندی برای جذب آنان داشته باشد.
و....
ما در جامعه خود " الگوی "مناسب جهت درونی شدن ارزشها یا جامعه پذیری کودکان را نداریم. الگوی برجسته یا متمایز در جامعه ما یا وجود ندارد یا در معرفی آنها به مردم کوتاهی می نمائیم.
برای جلوگیری از هجمه های بسیار یا تهاجم فرهنگی :
خیلی باید هوشیار بود ، خیلی باید مطالعه کرد، خیلی باید آگاهی کسب نمود ، خیلی باید گذشت و فداکاری و ایثار نمود، خیلی باید عمل کرد و کمتر سخن گفت یا شعار داد. باید فرهنگ مصرف زدگی ملت را با جذب آنان در امر تولید از زندگی مردم پاک کرد، باید محتوای کتب درسی بر اساس واقعیت ها و ارزش ها و هنجارهای ملی نگاشته شود ، باید تنوع غذا و پوشاک تولید شده اقصی نقاط کشور احیا و استفاده گردد ، باید به واهمه خود از موسیقی ایرانی خاتمه بخشید و به ترویج و رشد و تعالی آن مساعدت نمود ، باید فرهنگ نقد و گفت و گوی بهینه را عمومیت بخشید ، باید فوبیای طرح واقعیت های موجود را از اندیشه مردم زُدود و به آنان جسارت ایرانی بودن و شدن را هدیه بخشید .
من برای ایرانی ماندن خود نیاز به تمامی ابزارهای حمایتی آن دارم. هر گاه غنای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی من به درجه برتری کشورهای پیشرفته رسید ، آنگاه درهای وطنم را باز بگذارید چون دیگر کمتر کسی در جهت بی هویتی خود گرایش به فرهنگ بیگانه می یابد. یک آلمانی یا آمریکایی یا انگلیسی و.......چقدر ایرانی می خورد و می پوشد و...... درون مرا غنی سازید تا در سایه ضعف سیستم های موجود گرایش به غیر نیابم. تهاجم ویروس در بدنی اثر می کند که ضعیف و سست بنیان است. پیکر این وطن را مقاوم سازید.
با بیان آلام و دردها و رنج ها و تکرار آن به تداوم آنها یاری می دهید و رنجوری ملت را می افزایید. برای مقابله با تهاجم فرهنگی شما دولت مردان چقدر ایرانی می اندیشید و ایرانی هستید یا مانده اید فقط به موبایل کف دست خود یا کت و شلوار تن تان و تنوع غذاهای تان بنگرید و سپس از من ایرانی ماندن را متوقع باشید. تهاجم فرهنگی فقط در سایه غفلت مردم عادی تداوم نمی یابد.
** کد خبر: 15602 - تاریخ انتشار: دوشنبه 28 اسفند 1396
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

با سلام به دوستانم
اخیراً در یکی از برنامه های شبکه تلویزیونی از تجمع کارگران که به خاطر پایین بودن حقوق شان تجمع کرده بودند، گزارشی پخش شد و در آن گزارش، خبرنگار از یکی از کارگران پرسید که دریافتی حقوق ماهیانه شما چقدر است؟
کارگر پاسخ داد هفت میلیون تومان. خبرنگار گفت مگر هفت میلیون تومان حقوق کم است که اعتراض می کنی؟ کارگر پاسخ داد نه خیر کم نیست و من به خاطر خودم اعتراض نمی کنم. در میان کارگران تعداد کمی از افراد همین حقوق را می گیرند و حقوق اکثر کارگران کمتر از یک میلیون تومان است که کفاف زندگی شان را نمی کند و من به خاطر احقاق حق آنها اعتراض می کنم.
حال اولاً بینی و بین الله چه تعداد از ما فرهنگیان از این روحیه برخورداریم؟ مگر غیر از اینست که اگر حقوق ما هفت میلیون تومان بود نه تنها اعتراض نمی کردیم بلکه یا معترضین را از اعتراض منصرف می کردیم و یا زیرآبی آنها را می زدیم.

امیدوارم زود قضاوت نکنید و نگویید نه این جور نیست. مثال زنده ی این مورد همان دوستان ستادی ما و مدیران و معاونان مدارس (که البته نه همه ی شان که مطلق گویی انصاف نیست و در میان آنها افراد شریفی هم وجود دارند) هستند که برای حفظ موقعیت شان و چند تومان حقوق اضافی که می گیرند، این کار را می کنند؟ خوب یادم هست که در یکی از مدارس برادری در همین اعتراضات (که البته بنده به نوبه ی خود با این اعتراضات و این راهکارها موافق نیستم بلکه معتقدم که باید برای احقاق حق مان چاره ای دیگر بجوییم چرا که به گواهی تاریخ اگر این روش و راهکار درست بود بایستی تا به حال جواب می داد و ما به حق و حقوق مان می رسیدیم ولی همچنان که مستحضرید از سال 1340 که یادمان هست تا به الان از جان عزیزان مان هزینه می کنیم ولی هنوز که هنوز است به نتیجه نرسیده ایم و این گواهی متقن بر ضعیف بودن این راهکار است) زندانی شده بود و مدیران پشت سرش به بنده ی خدا می خندیدند.
ثانیاً خدا وکیلی اگر حقوق ما هفت میلیون تومان بود باز هم اعتراض می کردیم؟ مطمناً اعتراض نمی کردیم. در حالی که مشکل آموزش و پرورش ما تنها پایین بودن حقوق معلمان نیست بلکه از هر زاویه ای نگاه کنی این نوع آموزش و پرورش منسوخ و غیر معقول است. چرا که ثمره و محصول همین آموزش و پرورش است که کشور را به این وضع دچار کرده و دست پرورده و شاگردان همین معلمان هستند که در صورت لزوم باطوم بر سر معلمان شان می کوبند.
پس برادر و خواهر عزیزم تا ما در این سطح تفکر باشیم که همه چیز را با عینک پول و حقوق ببینیم و اگر حقوقمان بالا باشد زندگی را از دریچه ی گلستان ببینیم و مهم نباشد که چه بر سر دیگران می آید و اگر حقوقمان پایین باشد زندگی را از دریچه ی جهنم ببینیم سهم ما همین است و بس.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید