گروه اخبار/ استاد دانشگاه علامه طباطبائی گفت: آموزش و پرورش در چهار دهه گذشته نتوانسته مسئولیت اجتماعی خود را انجام دهد و در حوزه اجتماعی در کشور موثر و فعال باشد.

تزریق غم به جامعه خیانت است!
چند سالی است ایرانیان زیادی در ماه مبارک رمضان یکی دو ساعت قبل از اذان مغرب پای گیرنده های خود می نشینند و برنامه ماه عسل را تماشا می کنند.برنامه ای که ابتدا تا انتهایش استرس، غم و فوران احساسات است.
دست گذاشتن روی احساسات وعواطف مردم سبب شده این برنامه جایگاه ویژه بین خانواده های ایرانی پیدا کند و برخلاف بسیاری از برنامه های تلوزیون که مخاطب چندانی ندارند این برنامه طرفداران زیادی دارد.
علیخانی مصر است که یک ماه از سال را بر طبل اندوه بکوبد واز مخاطبان اشک گیری کند.
علیخانی و همکارانش به راحتی هرچه تمام تر روح جامعه را می خراشند.
مخاطبان ماه عسل دائما باید دستمال به دست پای تلویزیون بنشینند و اشک از چشمان شان جاری شود.به راستی هدف علیخانی از نشان دادن اتفاقات دلخراش جامعه چیست؟
آیا علیخانی می خواهد به مردم بگوید فقر،نابسامانی،بزهکاری و... در جامعه موج می زند و بدبخت تر از بیننده ای که در حال تماشای این برنامه است نیز وجود دارد؟
آیا علیخانی می خواهد به بیننده بگوید شما ناراحت نباش که بدبختی و از تو بدبخت تر هم زیاد داریم؟در جامعه ای که بدبختی موج می زند و همه می دانند که چقدر انسان با بیچارگی زندگی می کنند و با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه داشته اند، نشان دادن این موضوع هنر نیست و لزومی ندارد نمک به زخم ملت بپاشیم ومشکلات ومصائب را به شدیدترین شکل ممکن مرور کنیم.
این هجوم بی رحمانه به احساسات پاک مردم را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد.
عوامل برنامه ماه عسل گویا هنوز به عمق تاثیرات رسانه پی نبرده اند یا شاید هم به موضوع اشرافیت دارند اما برای جذب مخاطبِ بیشتر پا روی اخلاق گذاشته اند!
جذب مخاطب به چه قیمتی؟
حقیقتا غم پراکنی وگستراندن استرس وغصه برای افزایش بینندگان کاملا مجرمانه وخلاف اخلاق است.آمار اختلالات روحی خصوصا افسردگی در بین هم میهنان بسیار نگران کننده است و کمک کردن به افزایش این آمار جنایتی نابخشودنی است.
در یکی از قسمت های برنامه ماه عسل علیخانی ضمن اشاره به انتقاداتی که به برنامهاش میشود از منتقدان درخواست کرد از ناظر و دانای کل بودن استعفا دهند! این سبک پاسخ دادن علیخانی به منتقدان گویای خیلی چیزهاست.
البته نیک می دانیم مشکل تلویزیون فراتر از علیخانی و ماه عسل است.

به امید روزی که برنامه سازان صداوسیما ارتباط با مراکز تحقیقاتی - پژوهشی، آسیب شناشی درباره موضوعات مختلف و برگزاری جلسات با کارشناسان و صاحبنظران در زمینههای گوناگون را در دستور کار قرار دهند دکتر محمد علی الستی، دکترای جامعه شناسی ارتباطات و استاد دانشگاه از ماه عسل به عنوان یک فاجعه تمام عیار یاد می کند.دکتر الستی می گوید:
"این برنامه را آقایان غیرمتخصص- تاکید میکنم غیرمتخصص- تهیه میکنند. افرادی که خوشسیما و خوشصحبت هستند اما به تنها چیزی که توجه نمیکنند محتوای برنامهای است که تولید میکنند.
به هر حال این روزها مردم بیش از هرزمانی به شادی و نشاط نیاز دارند و ساختن برنامه های پرهزینه ای مثل ماه عسل که اتمسفر غالبش اندوه وغم است فاجعه ای بزرگ به نظر می رسد.
ضرورت دارد پرداختن به برنامه های طنز در دستور کار صداوسیما قرار گیرد تا هم حال دل مخاطبان بهتر شود و هم تلوزیون به خانه ها برگردد.
دو برنامه خندوانه و دورهمی بر این موضوع صحه می گذارند.بسیاری از افرادی که عمیقا با تلوزیون قهر کرده بودند به واسطه این دو برنامه مهیج خصوصا دورهمی حداقل برای روزی یک ساعت تلوزیون خود را روشن کردند. پخش طنز به جای غم دیدگاه شخص من نیست بلکه ادله علمی محکم ومتقنی پشت این موضوع نهفته است.کمدی هم برای روح وهم برای جسم مفید است.
به گفته پژوهشگران تجربه احساسی برآمده از کمدی قطب مخالف اضطراب و آشفتگی است.کمدی علاوه بر اثر استرسزدایی که دارد، میتواند به ما آرامش بدهد و دیدگاه ما را نسبت به مسائل و مشکلات بازتر کند.
بهگفته دکتر ویمز، «خواندن یا تماشای طنز قبل از مواجهه با اتفاقات ناخوشایند، به ما کمک میکند تا شیوههای بهتر و سالمتری را برای مقابله با آنها انتخاب کنیم.
البته یک نکته مهم را نباید فراموش کرد:
خواندن یا تماشای طنزهای استانداردی که از نظر اجتماعی تسهیلگر (social facilitation)هستند، بسیار بهتر از پرداختن به دیگرانواع طنز است.مغز ما کمدی را مانند تضادها و کشمکشها پردازش میکند. طنز بخشی از مغز را فعال میکند که مسئولیت ترشح دوپامین را بر عهده دارد و افزایش دوپامین در مغز هم احساس خوب و لذتبخشی در ما بهوجود میآورد.دانشمندان در سالهای اخیر متوجه شدهاند که خندیدن، انعطافپذیری رگهای خونی را هم افزایش میدهد و جریان خون را به وضعیت مطلوب و کارآمد میرساند. حتی تحملپذیری نسبت به درد نیز با خندیدن بیشتر میشود و این کنش ظاهرا ساده میتواند دوره بهبودی پس از جراحی را هم کوتاهتر کند.
خلاصه ملت واقعا نیاز به خنده وشادی دارد!

ملت را دریابید!
البته با پخش طنز هم بیم آن دارم داعش این بار سر از دور همی دربیاورد و مهران مدیری یک تنه داعشی ها را در برنامه زنده تارومار کند!
به امید روزی که برنامه سازان صداوسیما ارتباط با مراکز تحقیقاتی - پژوهشی، آسیب شناشی درباره موضوعات مختلف و برگزاری جلسات با کارشناسان و صاحبنظران در زمینههای گوناگون را در دستور کار قرار دهند و نقطه نظرات تخصصی علوم جامعه شناسی و روانشناسی را جویا شوند و شرایط جامعه را در نظر بگیرند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چندی پیش تیتر سایت ها، پست کاربران فضای مجازی ، پیچ اینستاگرام و ... به شکنجه سه کودک ماهشهری اختصاص یافته بود .
تالم، تاسف و تنفر، ابتدایی ترین احساساتی بود که هر جور خواننده ای نسبت به این امر از خود نشان داده بود اما اینها هیچ کدام راه حل، یا درمان این مصیبت عظمای جامعه نیست.
می خواهم بنویسم. تجزیه و تحلیل کنم، نتیجه بگیرم و راه حل بدهم طوری که هیچ چیز از قلم نیفتد اما انگار این کلاف سردرگم را نمی توان راحت و شسته رفته حلاجی کرد چون از هر طرف بگیری از طرف دیگر بیرون می زند !
علتش ایرادهای متعدد این مساله است، پارادوکس های موجود در ماجرا، تناقض و شاید تضاد !
تناقض اول :
ادعا شده پدر این کودکان وهمچنین نامادری از سلامت عقلی برخوردارند. سلامت عقلی هرگز شکنجه کودک توسط والدین را تایید نمی کند، پس می توان به جرات گفت اینها بیماران روانی هستند که نه تنها آزادبودن شان غلط است بلکه سپردن سرپرستی از دو قلوهای خودشان که علاوه بر این سه کودک در خانه دارند نیز کاری غیر عاقلانه است.

تناقض دوم. :
این کودکان در خانه ای زندگی می کردند که دیوارش چسبیده به دیوار همسایه ای دیگری است یا نه درست تر بگویم همسایگانی دیگر که زندگی در آن خانه ها جریان دارد، و خانه آنها در کوچه ای است که رهگذران هر صبح و شام از آن عبور می کنند
چگونه در مدت یکماه کسی از اقوام خویشان همسایگان به این خانه سر نزده اند ؟
مگر شیعه نیستیم، گویا صله رحم واژهای است غریب برای اهل خانه که اگر بود سر می زدند و با خبر می شدند .

تناقض سوم :
آموزه های دینی می گویند :
الجار ثم الدار
اول همسایه بعد خانه
اخلاق اسلامی می گوید وای بر مسلمانی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه بخوابد .
حال سوال پیش می آید چگونه باید از حال همسایه خبر داشت؟ حالِ شکم همسایه،؟ جز با رفت و آمد .
خب اینجاست که روانشناسی غربی و فلسفه های روشنفکری که مبتنی بر رفتارگرایی اجتماعی برگرفته از نظریات پیاژه.، کولبرگ، باندورا، شافر، کانت و... که متاسفانه در دانشگاه های ما تدریس می شود چون مانعی راه را بر اخلاق اسلامی سد می کنند. این بزرگترین عیب آموزش یک کشور اسلامی است.

علم مشاوره و روانشناسی یا رفتارشناسی صحبت از احترام به حریم خصوصی می کند. در فضای مجازی پر از مطالبی این چنینی است . ادب حکم می کند وارد حریم خصوصی افراد نشویم که چه می پوشند، چه می خوردند، کجا می روند، چرا می روند، دارند؟ ندارند؟ کم یا زیاد؟ از کجا آورده اند؟ کمک می خواهند یا نمی خواهند؟ به ما ربطی ندارد زندگی خصوصی خودشان است، زن و فرزندان خودشان است می خواهند سر ببرند به ما چه !

اینجاست که انسان قرن 21 مودب می شود، مبادی آداب می شود فرنگی مآب می شود، روشنفکر می شود ، روشن بین می شود ، وارد حریم خصوصی همسایه نمی شود ،شیک ومرتب با اهل و عیال خود ماشین شاسی بلندش را سوار می شود، صندوق را برای سیندرلاهای خود مملو از خوراکی می کند و با آهنگ بهنام بانی و حامد همایون راهی ساحل شمال و جنوب می شود ...
به او ربطی ندارد علی اکبر وام البنین ها از سوء تغذیه چند سال کوچکتر به نظر می رسند چون خبر ندارند. آنها مبادی آدابند ، در محضر
دیل کارنگی وبریان تریستی تلمذ کرده اند ؛ آنها بلدند قورباغه های خود را قورت دهند و نه چیز دیگر . اخلاق نقش مهمی در افزایش ضریب امنیت در جامعه دارد و هر میزان در جامعه توجه به اخلاق کمرنگ شود معضلات و آسیبهای اجتماعی بیشتری بروز می کند
به قول ابراهیم رها :
ما ملت چقدر خوبیم .
می خواهم طوری بنویسم که به هیچ جای ، هیچ کس مان بر نخورد !
اما نمی شود گویا انعکاس این ماجرای غمانگیز به همه تنه می زند به تک تک افراد جامعه .
تناقض یا پارادوکس یا علامت سوال بزرگ آخر .
پدر و مادر این کودکان هر دو به قید ضمانت آزادند!
کدام ضامن؟ کدام حُکم؟ کدام حَکَم؟
کدام دادگاه؟ کدام قاضی
شکر خدا سعید جان که نیست! یا...
طبق کدام منطق عقلانی دو کودک دیگر نزد اینها زندگی می کنند؟
حاکم این حکم منتظر می ماند که جسدشان مثل آتنا و بنیتا پیدا شود و دوباره سرتیتر اخبار مملو از تاسف ها برای این اتفاق و خبرهای خوش برای پیدا کردن دلایل شکنجه،،،،، و جعبه سیاه ها!
وقتی حادثه اتفاق افتاد دلیل ومدرک و جعبه سیاه و سفید وخاطرات و سرباز کردن عقده های کپک زده مجرمان به چه درد فاطمه وعلی اکبر ها وام البنین ها ومسافران کشته شده سقوط هواپیما می خورد ؟
می بینید اینبار هم 2+2 نمی شود 4 چون صغرا کبرای قضیه جور نیست !
معادله ها یک وجهی است تناقض آخر سرپرستی بچه ها به عمویشان سپرده شده ؛ چرا ؟
بچه هایی که پر از ترس، تنفر درد، احساس ناامنی، عدم اطمینان و اعتماد هستند، بچه هایی که روح شان مرده، همه خوبیها را جلوی دیدگانشان سربریده اند چگونه به عمو اعتماد کنند؟
می بینید !
همه جای قضیه می لنگد همه جایش .
بگذارید یک سر کلاف هم به نظرات یک جامعه شناس گره بزنم و تمام :
اخلاق مداری و پایبندی به اصول اخلاقی، جامعه را از بسیاری از آسیبهای اجتماعی مصون می دارد. اخلاق نقش مهمی در افزایش ضریب امنیت در جامعه دارد و هر میزان در جامعه توجه به اخلاق کمرنگ شود معضلات و آسیبهای اجتماعی بیشتری بروز می کند.
متاسفانه با وجود رشد و توسعه جوامع و دستیابی به پیشرفتهای علمی به واسطه دوری گزیدن بشر از اخلاقیات، هر روز ناهنجاریها و گرفتاریهای جدیدی گریبان جوامع را میگیرد که خود نشان دهنده اهمیت اخلاق مداری در هر دورهای است. هرچند قوانین خود بازدارندگی زیادی در پیشگیری از جرم دارد اما به تنهایی کارساز نیست و بدون توجه جامعه به اخلاقیات نمی توان امنیت و سلامت جامعه را به طور کامل تضمین کرد..
دین اسلام، تاکیدات فراوانی بر روی اخلاق مداری در جامعه دارد به طوری که این دین برنامهای جامع و کامل برای انسان در جهت کسب مکارم اخلاقی طراحی کرده است که اگر سبک و شیوه زندگی اسلامی شود قطعاً اخلاق نیز توسعه مییابد و بسیاری از ناهنجاریها در جامعه از میان خواهد رفت.

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رسالت نظام های تعلیم و تربیت این است که نسل امروز را برای ورود به جامعه فعال فردا آماده سازند. جامعه فردایی که در ابعاد علمی، تحول یافته تر از امروز است.
تحولات علم و فناوری که بسیار پر شتاب خود را بر جوامع بشری تحمیل کرده است، از اهداف و سیاست های ما پیروی نمی کند، بلکه هدف ها و سیاست های جدید ما را می سازد.
اگر مدارس و دانشگاه های ما از این تحولات غافل شوند و برای رویارویی با تغییرات جدید (که بعضاً روزانه اتفاق می افتد) برنامه مناسب و آمادگی لازم نداشته باشند، در آینده ای نه چندان دور داشتن کشوری مستقل، آزاد و آباد آرزویی بیش نخواهد بود.
حقیقت آشکاری که بر هیچ یک از رهبران و اندیشمندان و سیاست گذاران پوشیده نیست، این است که توسعه و پیشرفت همه جانبه و پایدار در کشورها (در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) در گرو داشتن نظام تعلیم و تربیت پویا، کارآمد و اثر بخش است.
آن چه که در بسیاری از گزارش های بین المللی در باره آموزش و توسعه کشورها (به ویژه توسعه اقتصادی-اجتماعی) بیش از هر چیز جلب توجه می کند، ارتباط مستقیم این دو مقوله (آموزش و توسعه) است؛ به گونه ای که در هر کشوری که نظام تعلیم و تربیتش مورد حمایت و تقویت بيش تر قرار گرفته، از درجه توسعه یافتگی بيش تری برخوردار است. هم چنین، کشور هایی که به پیشرفت های اقتصادی- اجتماعی بالایی رسیده اند، نظام تعلیم و تربیت پیشرو دارند، زیرا آن ها بيش ترین توجه خود را به دستگاه تعلیم و تربیت کشورشان داشته اند.
در چنین شرایطی که صف طویل تقاضا برای احراز شغل معلمی تشکیل می شود، نظام ارزشیابی جامع و مستمر از عملکرد معلمان، اجازه قصور و کم کاری به هیچ معلمی نخواهد داد و اگر معلمی قصور کرد خیلی زود از میان صف متقاضیان بهترین آنها جایگزین خواهد شد در کشور ما، دولت ها در هر دوره تحت تأثیر نیازها، مشکلات و کاستی های محسوس، ملموس و فراگیر مثل: آب، نان، برق، گاز، جاده، بهداشت و درمان، مسکن، اشتغال، امنیت، بی کاری جوانان، محیط زیست و... کانون توجه خود را یک و یا چند مورد از این نوع مشکلات قرار داده اند، چرا که کاهش این نوع مشکلات بازتاب اجتماعی بیرونی فوری دارد و به تعبیری زود بازده است.
اما چون تعلیم و تربیت فرایندی کُند، تدریجی، دراز مدت و دیر بازده است و آثار و پی آمدهای مستقیم و بیرونی آن، ظاهراً آشکار و محسوس و ملموس نیست، علاوه بر این، جمعیت زیاد زیر 18 سال را پوشش می دهد، لذا ناهنجاری های آن پنهان می ماند و در نتیجه کمتر مورد توجه دولت ها قرار می گیرد.
هر چند سه وزارتخانه تشکیل دهنده نظام تعلیم و تربیت در کشور ما (شامل: آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) جزو پرکار ترین و پر مسئله ترین وزارتخانه ها هستند، ولی هیچ گاه نتوانستهاند رضایت مردم را جلب نمایند. البته توجه ویژه دولت های یازدهم و دوازدهم به بخش سلامت در وزارت بهداشت ثابت کرد که اگر سرمایه گذاری برای طرح های تحولی در هر بخش انجام شود و مدیریت کارآمد در اجرای آن حاکم شود، رضایت عمومی نسبی را در پی خواهد داشت.
واقعیت تلخ این است که محدودیت منابع مالی در همه دولت ها در جمهوری اسلامی ایران باعث شده، آموزش و پرورش بیش از همه دستگاه های دولت در تنگنای مالی قرارگیرد، این دستگاه در هر رسیدگی حداقلی به وضعیت معیشت مهم ترین عنصرش (معلم)، چوب کثرت اش را خورده و همواره از حقوق اولیه اش باز مانده است.
در حالی که کم نیستند خانواده هایی که مشاغل نسبتاً راحت و کم دغدغه ای دارند، درآمد خوبی هم دارند، ولی قادر به اداره دو فرزند خود در خانه نیستند و خوشحالند که فرزندانشان بيش ترین زمان خود را در مدرسه می گذرانند. از سوی دیگر کسانی هستند که سختی کار معلم را درک نمیکنند و سه ماه تعطیلی مدارس و فراغت ظاهری معلمان حساسیت آنان را بر انگیخته است.

درک شرایط معلم (که مظلوم ترین عضو دولت است)؛ برای آنان که در این کسوت قرار ندارند ممکن نیست. بایستی سر کلاس رفت و با 40-30 دانش آموز با تربیت خانوادگی متفاوت، عقاید و ارزش های گوناگون، رفتارهای هنجار و ناهنجار و استعداد ها، خواسته ها، تمایلات و نیازها و مطالبات متنوع و بعضاً غیرعادی و غیر متعارف و... مواجه شد، روح و روان خود را به محک انواع رفتارها آزمود و ارتباط و تعامل سازنده برقرار کرد تا فهمید: کار در معدن سخت تر است یا کار در کلاس درس با حضور کودکان و نوجوانان نسل امروز.
درک انواع ویژگی های فراگیران، تحمل همه گوناگونی ها، رفتار مناسب با هر یک و کوشش مداوم برای یاد دهی- یادگیری مطلوب و رشد یابنده، از طرفی و اداره زندگی خانوادگی شخصی معلم با حداقل دستمزد و با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشتن از سوی دیگر، اگرچه نا ممکن، بسیار دشوار، ناگوار و تبعیض آمیز به نظر می رسد، اما، عشق به کودکان و آموختن به آن ها و حفظ شرافت و کرامت معلمی همه سختی ها را قابل تحمل و پذیرفتنی کرده است. اما همان گونه که برای هر چیزی حد و اندازه معینی وجود دارد؛ تحمل سختی ها و کاسه صبر این قشر نجیب سخت کوش نیز حد و اندازه ای دارد؛ که دولت مردان کشورمان بایستی به آن توجه کنند و نگذارند این کاسه لبریز شود؛ چرا که عواقب و پیامدهای بی توجهی به آنان (که از آنها خواسته ایم رسالت انبیاء را به عهده گیرند)، جز خسارت برای کشور عایدی ندارد.
اگر معلمان قرار بوده رسالت انبیاء را داشته باشند؛ انجام این رسالت با تحقیر سازگار نیست؛ زیرا انبیاء همواره رهبران جوامع بودند و آنها بیش از هر کس دیگر تکریم می شدند. تعلیم و تربیت فرایندی کُند، تدریجی، دراز مدت و دیر بازده است و آثار و پی آمدهای مستقیم و بیرونی آن، ظاهراً آشکار و محسوس و ملموس نیست
شاید این سخن که: «شغل معلمی علاوه بر شأن بالای معنوی باید از بالاترین شأن مادی هم برخوردار باشد» گزافه گوئی تلقی شود؛ اما هیچ دلیلی وجود ندارد که بتواند ضرورت پائین تر بودن دستمزد معلم مدرسه را نسبت به استاد دانشگاه، پزشک بیمارستان، مهندس کارخانه و قاضی دادگستری توجیه کند، چه رسد به سایر کارکنان دولت! در حالی که دلایل زیادی وجود دارد که می تواند بالاتر بودن دستمزد شغل معلمی را نسبت به مشاغل دیگر توجیه کند. چند دلیل آن به شرح زیر است:
1- همان گونه که امروز شغل پزشکی به خاطر درآمد هایش استقبال باهوش ترین و مستعد ترین جوانان را جلب کرده است،اگر شغل معلمی نیز جایگاه مادی بالاتری داشته باشد جهت گیری همه جوانان کشور (به ویژه نخبگان آنهاحتی با مدارک دانشگاهی دکتری) را به سمت دستیابی به این شغل شریف ترغیب و تشویق خواهد کرد.
2- وقتی از بین نخبگان کشور، آنها که مستعد شغل معلمی هستند انتخاب شوند، حتی برای حفظ امنیت و بقای شغلی خود هم که شده، تعلیم و تربیت کشور را متحول خواهند کرد.
3- معلمان نخبه ، چون از بالاترین دستمزد برخوردارند، دلیلی ندارد که به مشاغل دوم و سوم روی آورند، لذا همه وقت و انرژی خود را در جهت ارتقای کیفیت آموزش و تربیت بهینه نسل های آینده به کار خواهند گرفت. این معلمان علی رغم کاستی امکانات در مدارس، می توانند با استفاده از خلاقیت و نوآوری های خود، کاستی ها را جبران نمایند.
4- در چنین شرایطی که صف طویل تقاضا برای احراز شغل معلمی تشکیل می شود، نظام ارزشیابی جامع و مستمر از عملکرد معلمان، اجازه قصور و کم کاری به هیچ معلمی نخواهد داد و اگر معلمی قصور کرد خیلی زود از میان صف متقاضیان بهترین آنها جایگزین خواهد شد.
5- در دراز مدت که محصول نظام جدید آموزش و پرورش با دانش کافی، توانائی ها و مهارت های گوناگون از دبیرستان ها و هنرستان ها فارغ التحصیل می شوند (چه آنها که پس از مدتی با مدرک دیپلم جذب شغل مورد علاقه خود می شوند و چه آنها که پس از فراغت از تحصیلات عالی در سطوح مختلف جذب انواع مشاغل می شوند)؛ به دلیل کارآمدی بالا، چند برابر هزینه هائی که دولت بابت دستمزد به معلمان پرداخته، از کار مفید فارغ التحصیلان کسب خواهد کرد .
بنابراین پرداخت بالاترین دستمزد به معلمان نه تنها هزینه از دست رفته نیست، بلکه عامل ارزش افزوده و افزایش رشد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی در کشور خواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دو سه مدرسه دخترانه ، یکی متوسطه اول با کمتر از 30 دانش آموز (سمانه) و یک مدرسه دخترانه متوسطه دوم با زیر 40 دانش آموز (کوی ماندگار) و مدرسه متوسطه دوم دیگر با عملکرد بسیار ضعیف مدیر مدرسه که به دلیل بیماری توان مدیریت مدرسه را ندارد و مدام در مرخصی به سر می برد یا با تاخیر به مدرسه می آید اداره می شود. هیچ لزومی ندارد که کسی که قبلا مدیر بوده ، مدیر باقی بماند و به هر نحوی شده حتی ظلم به حقوق دانش آموزان مدیر بماند. مگر کمبود نیروی انسانی نداریم ؟
پس این افراد را یا سر کلاسهای درس بفرستید یا بازنشسته اجباری کنید. معلم و دانش آموز در این مدارس دچار افسردگی می شوند . اگر آموزش و پرورش این پست های غیر ضروری را کاهش می داد مشکل کمبود نیرو حل می شد.
چه اشکالی دارد آموزشگاه متوسطه دومی که آمار دانش آموزانش کم است ضمیمه متوسطه اول شود که در این منطقه سالهاست به خاطر نفوذی که برخی مدیران دارند اعمال نمی شود؟!
متاسفانه مدیریت ضعیف رئیس اداره و مسائلی از قبیل محله گرایی ها و باندبازی ها و ..... وضعیت اسفباری را در این شهرستان به وجود آورده است. مراکزی مثل مرکز تحقیقات معلمان به محل تجمع بیکاران و افراد فراری از تدریس تبدیل شده است ، موقع سازماندهی معلمان ،هر کس بهانه ای می جوید که به آنجا پناه ببرد.
وجود چنین مرکزی با پست های من درآوردی و اضافی مثل مدیر گروههای درسی و مسئول پژوهش و ..... که عملا کار مفیدی انجام نمی دهند (حداقل در این شهرستان) حق الناس است.
مطمئنا اگر آموزش و پرورش به این افراد مسئولیت می سپرد عمرا که سراغ این کارها می رفتند. سراغ هر بیکار و مازادی را می گیریم می گویند فلان پست را در مرکز تحقیقات دارد.
در انتخاب معلم نمونه هم قانون خاصی اجرا نمی شود. در مدرسه رای گیری می شود و معمولا معلمان به همکاران در شرف بازنشستگی رای می دهند اما وقتی پای اداره در میان می آید با پارتی بازی معلم کم سابقه انتخاب می شود. هر کس هم اعتراض کند یا مثل ما چنین مطلبی را جایی بفرستد می گویند پست می خواهد و .... یا اگر حدس اشتباهی بزنند که نویسنده انتقاد فلان شخص بوده یه به خودش پست می دهند یا خانمش تا سرگرم شوند و دخالت نکنند.
صد رحمت به مدیر قبلی آقای موسوی که برای حل مشکلاتی که مطرح شد مثل مدارس کم جمعیت هم خیلی تلاش کرد ولی بازهم دخالت های کارشناسان اداره مانع موفقیت ایشان شد .ایشان حرف معلمان را خوب گوش می داد و قول پیگیری می داد . اما مدیر فعلی حتی قول هم نمی دهد و مقصر را دیگران می داند. وقتی می بینیم این قدر راحت می شود مدیر و مسئول شد و کاری نکرد و تغییری ایجاد نکرد، حتی حرف تازه ای نزد و پیگیر مشکلی نبود هوس مدیریت به سرمان می زند.
( انتشار مطالب و نظرات در این رسانه به معنای تایید محتوای آنان نیست .صدای معلم آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند . )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چو خیامی کنی اندیشه جانا
زبانزد در میان خلقی چو او ما
که مابین اجتماعی هر بشر هان
به ظرف اندیشه ادراکی نمایان
چو دانته گوته ای هومر که خیام
به دانایی زبانزد در میان عام
ز یک سو شکسپیری جلوه ای یاد
کلامش گوهری سنجیده اوتاد
به ظاهر لفظ و معنایی رباعی
رباعیات خیامی نگاهی
که هر یک از رباعیات ایشان
پیامی را رساند هدیه انسان
بزرگی دانشی را یاد بر ما
به خواندن هر رباعی فهم احیا
از او یادی کنم یادی ز اوتاد
به جانب آسمان رو کرده فریاد
چنان دادی کشم هر آسمانی
به فریادم کشند دادی چه دانی
به گردون چرخ گر دستم رسد هان
بپرسم ماجرایی را هراسان
به نازی نعمتی کم فردهایی
چه علت در تقلا بس کسانی
عدالت گستری دانا به روزی
دهد روزی بشر را سینه سوزی
حکایت بشنوم گویم روایت
شنیدی پند گیری لا شکایت
هدف از آفرینش پند از ما
ذخیرت توشه راهی را به تقوا

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چرخه خشونت همواره به باز تولید خشونت در اشکال مختلف مشغول است. خشونت از خشونت ذهنی و تنفر درونی نسبت به کسی یا چیزی شروع می شود و در ادامه به خشونت کلامی و ناسزا گویی و تمسخر و تهدید و متلک می رسد.
اگر خشونت در این مرحله متوقف نشود فرد یا گروه به بدترین و آخرین مرحله خشونت که خشونت فیزیکی است روی می آورد. از وقتی رسانه ها و شبکه های اجتماعی مجازی گسترش پیدا کردند فرصتی شد تا خشونتهای مختلفی که در سرتاسر جهان از دورترین روستاها تا مراکز شهرها در جریان است توسط شهروند عکاسان و شهروند خبرنگاران اطلاع رسانی شده و افکار عمومی را نسبت به آنها حساس کنند.
همزمان در روزی که عدهای از معلمان برای اعتراض نسبت به شرایط نابسامان و حقوق اولیه خویش در تهران دست به تجمع مسالمت آمیز زده و مورد خشونت واقع می شوند خبر میرسد معلم پرورشی در آبادان گیسوی دختر ۱۲ ساله ای را به جرم بیرون بودن از مقنعه قیچی می کند.
آنکه با قدرت اندک خویش موی دختری را می چیند و آموزش و پرورش منطقه پاسخی می دهد به افکار عمومی که دخترک چندبار تذکر گرفته بود و فقط دوسانت از موهایش کوتاه شده بود مقصرتر است از سیستم خشنی که معلمان را در تجمع مدنیشان مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار می دهد .

چرا که وظیفه معلم اساسا وظیفه ای اخلاقی است. از هر سو و هر مکتب فلسفی که به حرفه معلمی بنگریم معلم به دلیل آنکه در تربیت به مثابه امری اخلاقی درگیر است باید خود اسوه اخلاق باشد. نمیتوان رفتار پلیس را که در گوشهای از این مملکت دختری را به جرم بدحجابی مورد ضرب و شتم قرار داده یا به معلمان یورش برده است با معلمی که در گوشهای از آبادان دانشآموزی را تحقیر و مورد توهین قرار دهد یکی دانست.
جوابیه آموزش و پرورش منطقه مربوطه عمق فاجعه را بیشتر نشان می دهد آنجا که در بیانیه صادره می گوید: بستری شدن دانشآموز از اساس کذب است. اینکه دانش آموز چه تبعات روانی و احساسی را از امروز تا آخر عمر بابت این رفتار معلم به اصطلاح پرورشی با خود حمل خواهد کرد چیزی مهمتر از حملات آسم عصبی است.

خشونت آن پلیسی که تجمع معلمان را به هم می زند از خشونت رفتاری آن معلم در مدرسه آغاز می شود و به سطح جامعه تعمیم می یابد. هر کدام از ما خاطرات گوناگونی از خشونت کلامی تا فیزیکی برخی معلمان به خاطر داریم. خشونت هایی که گاه زندگی ما را برای همیشه تحت تاثیر خود قرارداده است. از این رو برخورد با چنین معلمی قطعا اولویت بیشتری نسبت به برخورد با پلیس خشونت طلب دارد چرا که کار پلیس ذاتا از نوع قهری و کار معلم از اساس بر پایه مهری والدانه استوار است.
بهتر است قفل های زنجیر خشونت که هر روز ما را بیشتر به قهقرا می برد جایی قطع شود و چه جایی بهتر از مدرسه برای آغاز صلحآموزی.

پرفروش ترین کتاب ها یا از شکل و نوع آشپزی است و یا محتوای تعبیر خواب دارد و این یعنی اینکه بیشتر مردم زمانه ما در حال خوردن و خوابیدن هستند و البته برای آنها نظافت هم مهم است از پول شویی تا مرده شوریی اما چه خوب می شد اگر نظافت و طهارت روح از همه چیز مهم ترشود.
غریزه سلیم بهتر از عقل مریض است. بعضی ها را یک بار صدا بزنید می آیند و جمع می شوند تا که خود را نجات دهند اما عده ای دیگر را اگر 950 سال بزرگوارانه پشت سرهم نوحوارانه صدا بزنید جز اندکی نمی آیند.
آسان نیست گفتن این که عده ای از نان فراری هستند که چاق نشوند و گروهی دنبال نان هستند تا از گرسنگی نمیرند و بعضی هم نان می خورند قدرت بگیرند که عبادت خدا کنند.
فلسفه روزه استسلام ،استشعار و استصلاح برای استکمال است. روزه، شرف بخش است.روزه،حس دگر دوستی را زنده می کند.
روزه، داروی تلخ است برای عده ای و برای بعضی دیگر یک داروی شیرین است و مردم در ماه رمضان دو دسته می شوند و دو حالت دارند و دو عاقبت و نتیجه خواهند داشت ؛ گروه اول: مردم شادمان ، دومین گروه: مردم غمگین و دوحالت اینکه: یا ماه رمضان را هضم می کنند یا اینکه ماه رمضان را هضم و جذب نمی کند، و عاقبت آنها هم این است که :یا سود می برند یا نمی برند.
آنها که خوشحال هستند دلایل مختلفی برای خود دارند اما اجمالاً باید گفت به این خاطر است که :
اولاً : ثواب و پاداش روزه داری ها و لحظه های ماه رمضان را درک می کنند.
ثانیاً: شر مزاحم ها کم شده است و برای رفیع تر شدن درجات بهانه ها گرفته می شود پس انجام اعمال خیر راحت تر شده است.
ثالثاً: در ماه های گذشته، خود را برای این ماه آماده کرده بودند و روزه برای آنها بیگانه نیست و چون مشتاقانه در انتظار آن بودند پس این ماه برای آنها سنگین نیست و ماه رمضان را همچون داروی شیرین هضم و جذب می کند.
آنها که ناراحت هستند و روز و ساعت و ثانیه شمار می شوند هم دلایل مختلفی دارند که:
اولاً شاید : بیمار هستند که امیدواریم خدا در این ماه عزیزآنها را شفا عنایت فرماید .
ثانیاً این که شاید : به پر خوردن و خوابیدن عادت کردند ودر ماه های دیگر سال در طاعت ها کوشا نبودند و حق الله را رعایت نکردند و همین باعث می شود که از ماه رمضان لذت نبرند و هضم و جذبی معنوی نداشته باشند.
ثالثاً شاید: از این شافع و مشفع غافل و بی خبر هستند لذا باید آنها را متنبه و متذکر نمود تا خوش عاقبت شوند و ضرری نکنند.
شادمانی کودکان از بزرگسالان برای دریافت داروی ماه رمضان بیشتر است و این به دلیل فطرت پاک آنهاست پس به عقل کوچک کودکان نگاه نکنیم بلکه به فطرت پاک آنها نگاهی بیندازیم.

غیر از خوردنی ها و خوابیدن، دو پاداش دیگر هم به ما داده اند:
یک: ازدواج و لذت های آن و دو: محبت به فرزندان و هستند کسانی که خوشحالی و شادمانی کودکان در ماه رمضان را نادیده می گیرند و یا به آن اهمیت نمی دهند و همین باعث می شود که آن کودکان زمانی که بزرگتر شدند به روزه داری آنگونه که شایسته است توجه نکنند و حتی متنفر و دلزده و سست شوند لذا لازم است برای اینکه فرزندانمان از ماه رمضان خاطره های خوش در ذهن و دل داشته باشند به نکاتی توجه داشته باشیم و این نکات بیست گانه عبارتند از این اینکه:
1) کودکان حُسن روزه داری و قُبح عقلی عدم روزه داری را نمی فهمند اما آنها کارهای جمعی را دوست دارند پس به آنها گفته شود که روزه گرفتن یک کار جمعی است و اول اینکه: آنها را قانع کنید و دوم اینکه: به آنها بگویید که از شما تقلید کنند.
2) برای کودکان لازم نیست اهمیت و فواید روزه داری حتماً گفته شود و همین کافی است که بدانند :«روزه داری قناعت به کم در مصرف آب و غذا است» و به آنها گفته شود که این افتخار بزرگی برای آنها است اگر پایبند باشند.
3) پدر و مادر از خاطرات کودکی خود و اولین روزه داری ها در آن دوران که تجربه اش کردند برای کودکان خود بگویند و از فرزندان نیز بخواهند اولین روزه را در ذهن و خاطرات خود ثبت کنند.
4) جدول برنامه روزانه فرزندان در ماه رمضان با دیگر ماه های سال متفاوت باشد مثلاٌ اگر کارهای که باعث از بین رفتن انرژی آنها می شود، کاسته شود و به آنها نیز دلیلش گفته شود و برای آنها اهداف قابل دستیابی سریع تعیین شود.
5) گفتار و رفتار و تعامل با کودکان در ماه رمضان عاطفی تر از ماه های دیگر سال باشد واگر آن کودک دختر بود عاطفی تر از پسر و این به خاطر عوالم درونی و ذهنی آنهاست.
6) فرزندان خود را در انتخاب نوع سحری و افطاری و حتی محل خوردن آن مشارکت دهید و از آنها نظر خواهی کنید واگر تصمیم غلطی گرفتنند کودکانه وار به آرامی آنها را توجیه کنید که انتخابشان مناسب نیست تا به انتخاب مشترک برسید.
7) به کمیت و کیفیت افطاری و سحری های فرزندان و غذاهای فرعی توجه ویژه شود و با اصل تجاهل و تغافل و نادیده گرفتن میان وعدها در طول روز ازآنها مراقبت کنید.
8) ارزش های اخلاقی همچون وفای به عهد و ایثار و راز داری و راستگویی و امانت داری و حفظ زبان از خطاها با لحن خوب و محبت آمیز به کودکان در ماه رمضان آموزش داده شود.
9) نماز و قرآن که مکمل روزه داری هستند و مسجد رفتن را به آنها آموزش دهید و با دست مثال ها ذهن او را بلند کنید و از جای به جای دیگر ببرید.
10) برای کودکان خواب و حتی نفس کشیدن در طول روز جزیی از روزه آنها محاسبه شود و آنها نیز تفهیم شوند که هم عبادت است و هم روزه داری و هم یک نوع بازی که خدا آن را دوست دارد.
11) کودکان تشویق به مشارکت در کارهای خیر خواهانه در ماه رمضان شوند و از آنها خواسته شود که به فقرا و نیازمندان کمک کنند حتی اگر هم شده با پخش یک جعبه کوچک خرما و دادن لیوان شربت و چای در مسجد محله و یا برداشتن یک تکه کاغذ از روی زمین و نظافت.
12) مسابقه و پاداش و دوری از تنبیه یک روش بسیار خوب برای انگیزه سازی است و دفترچه ای با عنوان «کارهای خوب من در ماه رمضان» برای آنها تهیه شود.
13) داستانهای کودکی بزرگان را برای آنها نقل کنید تا الگو بگیرند و از صبر و تحمل سختی ها در زندگی بگویید.
14) با کودکان خود در مورد سختی ها و تشنگی ها و گرسنگی های روزه داری خود صحبت نکنید و خود نیز بیاموزید که صبر بر طاعت ها بهتر از صبر بر عذاب ها است.
15) یک ساعت زنگ دار و سجاده و قرآن مخصوص جیبی برای فرزندان تهیه شود تا خودشان برای سحری و نماز و قرآن خواندن بیدار شوند و به آن عادت کنند.
16) به سوال های کودکان درباره ماه رمضان و نماز و دین با حوصله پاسخ دهید و یا اینکه آنها را به شخصی قابل اعتماد بسپارید تا به صورت گروهی یا فردی به سوال هایشان پاسخ داده شود.
17) در این ماه به فرزندان خود خوش نیتی و یتیم نوازی واحترام به همسایگان و کاشت نهال را آموزش دهید.
18) اگر کودک شما در ماه های قبل ماه رمضان خطاهای داشته است در این ماه مخصوصاً در شبهای قدر از خطاهای او بگذرید و به او بگویید که برای شما دعا کند تا خدا از خطاها و تقصیر شما چشم پوشی کند.
19) به کودک خود بگویید که قبل از وضو و قبل از قرآن خواندن و قبل از خواب مسواک زدن را فراموش نکند تا پاداش بیشتری دریافت کند.
20) در روز عید فطر با آنچه که کودکان دوست دارند و با هدیه ای ویژه از آنها قدردانی شود حتی اگر هم کم کاری کرده باشند.
و اما نکته مهم دیگر این است که: در ماه رمضان پلیس حکومت الله، شیاطین جنی را به زنجیرمی کشد اما شیاطین انسانی آزاد و راست راست راه می روند و همه جا هستند پس مراقب باشیم تا از راه های مخفی ضربه نخوریم.
خلاصه اینکه:
راه نزدیک و راه رسیدن به او نزدیک تر از همیشه شد. از امروز به فکر هزینه های آسایشگاه خود باشیم.فرزندانی که بیاموزند در برابر خدا نافرمان باشند بلای جان هستند و قطعاً در برابر پدر و مادر خویش جسور می شوند و سخن آنها را نشنیده می گیرند. آن که مافوق است را اگر اطاعت کنیم آن ما دون است ما را اطاعت می کند.
در ماه مبارک ، روزی پسر بچه ای این چنین گفت: پدر من ستاره ای در آسمان سینما و تلوزیون نیست ولی چراغ خانه ماست و او نور است.پدر من بهترین پدر دنیاست.پدر من زیباترین و خوشتیپ ترین مرد دنیاست.مهربانترین پدر دنیاست.با او احساس امنیت دارم.باهوش تر از او تا به حال خدا خلق نکرده و نمی کند.همیشه خندان است.بخشنده است و از او بهتر نیست...اما پدر من دروغ گو است!
پدرمن بیکار است اما همیشه می گوید سرکارم، او دروغ می گوید وقتی که به ما می گوید پول کافی تا آخر ماه داریم.او دروغ می گوید وقتی که می گوید خسته نیستم.سر سفره می گوید من سیر هستم اما گرسنه است دروغ می گوید و غذای او همیشه طعم گرسنگی دارد، وقتی می گوید هیچ مشکلی و غمی ندارم دروغ می گوید.
آری ؛ پدرم بخاطر من دروغ می گوید! پدر من به خاطر اینکه آب در دلم تکان نخورد دروغ می گوید.مادرم هم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
جمعی از دانشجو معلمان استان یزد با ارسال نامه ای برای صدای معلم خواهان توجه رئیس دانشگاه فرهنگیان نسبت به مطالبات خود گردیدند .
مدارک و مستندات نزد صدای معلم محفوظ است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای پاسخ گویی مسئولان اعلام می کند .
ساعت 6 صبح خواستم وارد سایت شوم ، متأسفانه ممکن نشد . یقین در اقصی نقاط کشور خوانندگان با این پیام برخورد کرده اند:
Database connection error (2): Could not connect to MySQL.Database connection error (2): Could not connect to MySQL.
یعنی بر اساس حمله سایبری به سایت امکان ورود و دسترسی به اطلاعات سایت وجود ندارد.آدمی هر چه باشد کلافه می شود. پرسشی از تعجب مطرح و یا به تعقیب مسأله می پردازد.
از چند روز مانده به روز و هفته معلم ، شرایط چنین است . حال قصد سیاسی است یا رقابتی و یا ..... بماند . قصد نومیدی مدیر سایت از ادامه فعالیت است یا دلسردی و متفرق شدن خوانندگان ؟
نیت هر چه هست امروز به زنجیر شدن اندیشه و حضور بیشتر من و شما نیاز هست. باید با حضور مؤثر خود رشته های این زنجیر را قوّت بخشیم. البته این زنجیر اسارت نیست بلکه تحکم خردورزی است. روی سخن من با شمای خواننده است .لذا بیایید واقعیت را آن چنان که هست قبول کنیم نه آن چنان که دوست داریم یا میل مان می خواهد یا برای ما باب میل است. ( دقت کنید واژه برخی از خوانندگان در کل این متن مورد نظرم هست . )
به این مهم بیندیشیم که اگر این تنها نعمت " ما " گردیدن از دست مان برود ما معلمان تنها بی هیچ یار و یاوری باید چگونه همدل شویم ؟ من ، تو ،او ،شما ضمایری هستند که در این سایت تبدیل به " ما " می شود یعنی شکل گیری ما. هویت ما دیگر همان هویت من نیست که گاه اصرار یا لجاجت برای حتمیّت آن داریم. هر چند اعضای این جمع یکدیگر را نمی شناسند اما برای بقای یکدیگر تلاش کردن و از خود گذشتن معنای ما گردیدن است. برای افکار یکدیگر حرمت گذاشتن. ما یعنی تحمل آرای همدیگر. یعنی دوستانه چون آئینه نقد کردن . نقد دوستانه تعریف و تمجید صِرف نیست ، ملایم است ، خیرخواهانه است . جهت دهنده است. هدفمند و منطقی است. عقل قادر به انکار یا کِتمان آن نیست. با شنیدن آن در لاک خود فرو نمی روی . گارد نمی گیری . چون به صمیمیت گوینده و گفته هایش ایمان و اِشراف داری.
می خواهم واقعیت را آنچنان که هست بنویسم لذا فقط قدری بیندیشید.
برخی از ما خوانندگان با امرونهی خویش تلاش برای هدایت سایت داریم .
برخی از ما خوانندگان تصور می کنیم رسالت این سایت فقط اطلاع رسانی مشکلات مادی یا شخصی ماست. لذا وقتی متونی برای ترویج آگاهی یا مرور دانسته هایمان ارائه می گردد با ناسازگاری خودمان از واقعیت حقیقی سایت ، شروع به خرده گیری می نمائیم. یا تعداد خوانندگان فوق العاده کم است یا اصلا در تکمیل مطلب ، همفکری و همکاری نیست. اما بدون رودربایستی ، مطالب مربوط به حقوق و پاداش را بیش از 19 هزار نفر می خوانند و بیش از 800 نفر نظر می گذارند! (مثال : پاداش بازنشستگان سال 96 کی پرداخت می شود ؟ نامه ای از آقای مهدی ازهمدان در 13 اردیبهشت 97 که فقط از مدیر سایت زمان پرداخت پاداش پایان خدمت همکاران را سئوال نموده اند و هیچ نوع اطلاعات حتمی ارائه نکرده اند.)

آری !
برای مطالعه یا عملکرد خود اختیار و آزادی دارید . اما تعارف را کنار بگذاریم و به واقعیت آن طور که هست نگاه کنیم. نتیجه کار برآیندی از انتظار یا باور ماست. اگر آمار مطالعه نوشته های گوناگون بیانگر این سوگیری خواسته یا ناخواسته است پس یقین داشته باشیم که انتظار غالب خوانندگان این است. ارزش ها را ما معلمان می توانیم به وجود آوریم یا تقویت و تضعیف کنیم . جهت و سوگیری ما تبلور ارزشهای ماست. هر یک از شما می توانید با مراجعه به چندین نوشته حال و ماضی ، به این نکته برسید البته اگر همچنان در تعقیب تعصب باور خود نباشید. غنای فرهنگ در سایه تلاش من معلم در این جامعه رنگ می گیرد ، رشد می کند و می زاید.
وقتی مایی به وجود می آید پیوندی مابین اعضای آن ایجاد می شود که نحوه کنش و واکنش آنها ماهیت و هویت آن ما را تشکیل می دهد. من و شما یک مای مجازی هستیم چون یکدیگر را در حد یک اسم واقعی یا مستعار می شناسیم .برای تحقق این پیوند ، زمان و انرژی که هر دو با ارزش هستند مصروف می شود. گاه نظرات شما در ساعات اولیه بامداد درج می گردد و این یعنی احتمال اعتراض اعضای خانواده برای این مزاحمت شما به جمعی که در خواب شبانه اند . بالاخره شرایط یا زمان مطالعه شما شاید خوشایند اعضای خانواده خصوصا همسر نباشد چون این هم نوعی عادت یا اعتیاد است منتهی از نوع مثبت . دقت کنید مثبت برای ما ، نه نزدیکانمان .
دو ماهی کوچک قرمز عید من هنوز هستند وقتی به آنها غذای مخصوص می ریزم با خیز سریع به بالای تُنگ برای خوردن می آیند. بر اساس تجربه، ما ساعاتی که مطالب جدید در سایت گذاشته می شود را می دانیم . ما هم چنین وضعیتی داریم ؛ درج مطلب تازه و خیز ما به سوی آن . باب میل اکثریت بود در کمتر از یک ساعت 50 – 60 نفر خوانده اند و اگر نبود بعد 48 ساعت 30 نفر به سختی مطالعه کرده اند. متن با برانگیختن هیجانات و احساسات مان ، ما را به نوشتن نظرات مان نیز تحریک می کند. که این نظرات گاه موافقان یا مخالفانی دارد. آزادی من و شما در ابراز نظر تا حدی که شئونات اخلاقی اجازه درج آنها را می دهد نوعی خالی کردن هیجان و یا سموم ناشی از خشم و نفرت ماست. سبک و راحت می شویم .
حال مسأله اصلی این است :
ما چرا همه چیز را مطابق باب میل خود می پسندیم؟ یا می خواهیم که چنین و چنان باشد؟ چرا از این دایره نامطمئن قدم بیرون نمی گذاریم تا تعهدمان به "ما " غنا یابد؟
چند تن از شما احساس مسئولیت کرده و پیگیر علت قطعی سایت شدید یا چند تن از شما با درج خبر حملات سایبری به سِرور سایت صدای معلم آن را مطالعه و ابراز همدلی نمودید؟ آیا کنترل کردید که خط اینترنت کلا قطع است یا فقط صدای معلم ؟ یا با پشتیبانی همراه اول تماس گرفتید؟ اصلا آمار قطعی در چند شهر و استان کشور است می دانید؟ قطعی سراسری است یا محدود؟
این همه از ماهیت "ما"ست.

عده ای محدود همه مشکلات فنی و تعاملی را برای تأمین خوراک مطالعاتی ما به تنهایی تحمل می کنند و با عدم طرح آنها به من و شما امنیت و آرامش حضور در سایت را برای ما بیمه می کنند لذا ما نمی توانیم به این سلسله تلاش شبانه روزی بی تفاوت یا بی اعتنا باشیم. اینجا حریم صنفی من و شماست. من و شما هم در دوام و بقای این حریم باید سهمی برعهده داشته باشیم. این از خاصیت هم سفره بودن است. حداقل اگر حمایت مادی از دستمان برنمی آید با حمایت معنوی و همدلی خود در همواری مسیر بکوشیم. مثلا اگر همکارانی رشته تخصصی شان نرم افزار کامپیوتر است آستین بالا بزنند و اگر راه حلی می دانند بگذارند در سفره اخلاص. ما چرا همه چیز را مطابق باب میل خود می پسندیم؟ یا می خواهیم که چنین و چنان باشد؟ چرا از این دایره نامطمئن قدم بیرون نمی گذاریم تا تعهدمان به "ما " غنا یابد؟
ما برای تقویت و تثبیت همدلی خود به یاری یکدیگر نیازمندیم. سایت شاید خصوصی باشد اما دور سفره نشستگان سایت جمعیتی بیش از یک میلیون نفرند. رونق و خیر و برکت این سفره به حرمت ماه رمضان به تکاپوی من و شما نیازمند است. قدری احساس مسئولیت ، از منیّت خویش بیرون جهیدن و به اثرگذاری مفید خود اندیشیدن.
یادمان نرود محتوا و تعداد نعمات سفره همدلی معلمان را خودشان در این سایت انتخاب می کنند. انتظار مطالب ارزشمند به حرکات ارجمند نیازمند است. خود را باور کنیم و توانمندی های یکدیگر را کنار هم بگذاریم تا در این خانه امن بیشتر از این صفا و یکرنگی و خلوص و صمیمیت حاکم گردد. برای رسیدن به سر منزل مقصود اول باید اعضای این " ما " یکدیگر را تحمل و باور کنند و در حد توان ، سرمایه معنوی و فکری خود را بر سفره همدلی فرهنگیان بگذارند. بیائید اول خود ما در افزایش منزلت و شأن شغلی خود بکوشیم بعد از دیگران انتظار داشته باشیم .
به قول حافظ :
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
و آن چه خود داشت ز بیگانه تمنّا می کرد
و به این مهم بیندیشیم که اگر این تنها نعمت " ما " گردیدن از دست مان برود ما معلمان تنها بی هیچ یار و یاوری باید چگونه همدل شویم ؟
با تشکر از تلاش کوشاوران بی ادعا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید