ز کامل واصلین مردان معارف
یکی عطار شد چون خیل عارف
یکی هم شد سنایی همچو عطار
که روحی را دو چشمی لازم ای یار
موحد شیخ از محمود یادی
که از آثار او گلشن بهاری
که گلشن راز او اسرار دارد
سنایی مروزی عطار دارد
هر آن چیزی که ماهیت هویت
الهی گوی درویشی چو رویت
ز ما یملک جهانی چشم پوشید
ز داروخانه بیرون رفت به دید
گزیدش انزوایی را که خلوت
که ایامی به دور از هر چه جلوت
مصیبت بس زیادی گشت ما را
چو فارغ از جهان مرگی هویدا
خرد ورزی کمالاتی چو حاصل
فراهم توشه تقوایی که کامل
به جانی شد قسم جان آفرینی
به جسمی جان عطایی شد بهینی
به خاکی آب را بخشید شد پاک
که اشرف بین مخلوقات شد خاک
سما را بین زبر خاکی چه گردان
زمین در قعر چاهی پست انسان
که هر یک جزوی از منظومه دانی
خیامی بی ستون گیتی جهانی
به کوهی بنگری سیمرغ قافی
در آن جا آشیان دارد نگاهی
به دریا بنگری لب خشک بحری
به ماهی ها که لا از آب سیری
به کوهی بنگری سرچشمه هایی
معادن پر ز گوهر با بهایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" وزیر آموزش و پرورش از تقویت فرهنگ مصرف کالاهای ایرانی در برنامه درسی دانش آموزان خبر داد." ***
در خبر از این امر به عنوان اقدام مهم وزیر یاد شده است اما نباید فراموش کرد که متن کتب درسی چارچوب معتبری است از مجموع دانسته ها ، علوم و فنون ، نظریات و تئوری های اثبات شده ، زندگی نامه اندیشمندان و بزرگان عرصه های گوناگون ، ارزش ها و هنجارهای جامعه ، بایستگی ها و شایستگی های زندگی بشر یا یک ملت ،گذشت و فداکاری ، عشق و دوستی ، قوانین و مقررات و.....
برای نگارش سطور و پاراگراف و صفحه و فصل یک کتاب درسی ، جهت به دور ماندن از آرمان جویی صِرف ، می بایست نمود عینی یا شواهدی دال بر موجودیت آن مفاهیم در جامعه وجود داشته باشد. اگر خلاف این اصل حرکت کنیم ما به ترویج افکار و باورهایی کمک خواهیم کرد که عملا شدنی نیستند و نسلی که آموزش آن در شعاعی از فراگیری سواد و دانش این چنینی بنا نهاده شود قدرمسلم به دور از هر نوع گرایش به انجام فعل بار خواهد آمد و بنای فعالیت و زندگی او برخلاف محتوای فرهنگ و هویت خودی خواهد بود.
اگر قرار باشد هر مفهوم و پیامی را که در جامعه نمود عینی ندارد و توسط مسئولین برای آرمان گرایی مطرح می گردد وارد متون کتب درسی کنیم ما عملا به آموزش دریافت های غیر واقعی می رسیم. مفاهیمی چون اقتصاد مقاومتی یا تشویق به مصرف کالاهای ایرانی.
ما با آموزش این مفاهیم به دانش آموزان، آنان را به سوی تضاد با واقعیت ها هدایت می کنیم چون منازل هر یک از ما پُر است با کالاهای ریز و درشت تجملی یا سرمایه ای که با مارک و برچسب کشورهای آسیای دور و نزدیک یا آمریکا و اروپاست. از قاشق و چنگال تا سوزن و نخ. از فرش و زیرانداز تا کالاهای بادوام سرمایه ای چون یخچال و......
با افزایش قیمت ، تقاضا برای کالا کاهش می یابد و با کاهش قیمت ، تقاضا برای کالا افزایش می یابد که ما علیرغم افزایش قیمت باز زیادی تقاضا را داریم و شاهد کاهش قیمت به هیچ وجه نبوده ایم آموزش و پرورش هر کشور یکسری اهداف آشکار برای دوام و بقای نظام اجتماعی و سیاسی خود دارد، اما در همراهی این هدف، اهداف نانوشته یا ناخواسته دیگری نیز توسط دانش آموزان استنباط ، کشف و ادراک می شود که آنها همیشه خوشایند و مفید نیستند و تسرّی آنها به جامعه بزرگتر و در خود مدرسه یا خارج از مدرسه ، مشکلات رفتاری را دامن می زند. که به مجموعه آنها "برنامه پنهان آموزشی " می گویند. ****
با وارد کردن مفاهیم شعاری نه کارکرد واقعی در جامعه در متن آموزش مدارس ، به فراگیری ضدارزشهایی چون گرایش به پول پرستی یا جذب در مشاغل پول زا ، یا یک شبه ره صد ساله رفتن ، ثروتمند شدن به هر بهایی و..... دامن می زنیم همان برنامه پنهان آموزشی . میانگین سن قاچاقچیان هر نوع کالایی در کشور زیر 30 سال است چون آنان می خواهند به راحتی و سریع پولدار شوند، یک جوان متوجه مخاطرات مسیر طی شده نیست. به گزارش پیام نو به نقل از عصر انرژی ، فرمانده پایگاه دریابانی شهرستان قشم گفته که حتی در موارد متعددی سن قاچاقچیان کمتر از ۱۸ یا ۱۵ سال است یعنی در مقطع راهنمایی یا دبیرستان اقدام به این کار کرده اند.*****
در باور شما مسئولین ، این کودک یا نوجوان در تطابق واقعیت با زندگی خود چگونه عمل نماید؟! آیا ما اجازه داریم تا تنش و تضاد عملکرد اقتصادی خود را با شعارهای موجود به آنان تقدیم داریم؟ این خلاء واقعیت تا عمل ، برای دانش آموزان چگونه پُر خواهد شد یا قصد افزایش تناقضات یادگیری و باورهای او را داریم؟
بعد از انقلاب ،کشور ما از بحران های زیاد سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی عبور کرده است اما این بدان معنی نیست که چنین جریانی در جهت اصلاح و آبادی و سربلندی طی شده است. انحرافات عمدی یا غیرعمدی موجود در مسیر طی شده ، باعث ظهور ناهنجاریها و ضد ارزش های بسیاری گردیده است.
ما پدیده های شومی چون قاچاق کالا از مواد مخدر تا لوازم خانگی ، ابزارآلات صنعتی ، پوشاک گاه نفت و بنزین و..... را در این کشور داشته ایم یا داریم. یک پیکر سالم اقتصادی در عرصه ای به این گستردگی اجازه قاچاق از هر نوع آن را هرگز نمی دهد.
زمان پرداخت کوپن که تا بعد جنگ نیز ادامه داشت ما پدیده احتکار کالاهای مورد نیاز مردم را داشتیم.
پدیده قاچاق نفت و بنزین به کشورهای همسایه با وجود کارت سوخت شدت گرفت.
قاچاق مواد مخدر و جابه جایی آن به عنوان کشور واسطه مابین فرستنده و گیرنده ، علیرغم مبارزه آشکار کشور ما با این پدیده شوم ، همیشه از مشکلات اساسی شمرده می شود.
عدم تعادل بازار سکه و ارز که به تبعیت از عدم ثبات اقتصادی در کشور باعث افزایش شدید قیمت ها و شدت یافتن تورم می گردد، تا جایی که برای خرید هر چیز ساده حتی از نوع ایرانی آن فروشنده به قیمت دلار اشاره می کند!
نبود رابطه منطقی بین عرضه و تقاضا و قیمت کالاها که ناشی از عدم ثبات اقتصادی بوده و هست.
(با افزایش قیمت ، تقاضا برای کالا کاهش می یابد و با کاهش قیمت ، تقاضا برای کالا افزایش می یابد که ما علیرغم افزایش قیمت باز زیادی تقاضا را داریم و شاهد کاهش قیمت به هیچ وجه نبوده ایم . وجود یک نوع رابطه معکوس بین تقاضا و قیمت ) و
( با افزایش قیمت، عرضه کالا افزایش و با کاهش قیمت ، عرضه کالا کاهش می یابد. وجود یک نوع رابطه مستقیم بین قیمت و عرضه ).
ما به دلیل موجودیت انواع تورم و گاه رکود، طی چهل سال هرگز این رابطه حیاتی اقتصادی را طی نکرده ایم.
برای مصرف کالاهای ایرانی دولت :
باید مسیر سلامت فعالیت اقتصادی را تضمین نماید.
باید از کارگاهها و کارخانه ها و هر نوع واحد تولیدی که به تولید منجر می شود حمایت کند.
باید جلوی واردات کالاهایی که مشابه داخلی را دارد و خودمان تولید می کنیم را بگیرد.
باید جلوی قاچاق کالا را بگیرد.
باید قیمت کالای ایرانی کمتر و کالای خارجی بیشتر گردد.
باید بانک ها با اعطای وام های کم بهره امکان فعالیت اقتصادی به تولید کنندگان داخلی را بدهد.
باید عوارض و مالیات برای کالاهای ایرانی را کاهش و خارجی را افزایش دهد.
باید در صحنه آرایی برنامه های تلویزیون و فیلم ها از کالاهای ایرانی استفاده کرد. ما به دلیل موجودیت انواع تورم و گاه رکود، طی چهل سال هرگز این رابطه حیاتی اقتصادی را طی نکرده ایم
باید روزنامه ها و مجله ها و میادین ورزشی به تبلیغات کالاهای ایرانی بپردازد.
باید روی اتوبوس ها نمایشی از تولید داخلی باشد نه عکس فوتبالیست ها یا هنرپیشه های خارجی در حال تبلیغ شامپو یا تلفن همراه .
باید به استاندارد وکیفیت و مرغوبیت تولید داخلی اندیشید.
باید از خیر سوددهی فعالیت های مریض اقتصادی چون صنعت مونتاژ یا خام فروشی مواد اولیه برای فراهم سازی امکانات تولید کشورهای پیشرفته درگذشت.
و ....
برای مصرف کالاهای ایرانی ابتدا باید باور مرغوبیت تولید را به وجود آورید و با اعتماد سازی در فرآیند تولید ، مردم را به خرید آن ترغیب نمود. و گر نه این شعار نیز همانند سایر شعارها عملی نخواهد شد. اشکال عمده پیام های سالانه نوروزی عنوان آن است یعنی "شعار سال"
باید همزمان با اتخاذ سیاست های علمی اقتصادی و انجام کلی فعالیت گفت: " عزم ملی در تولید و مصرف کالاهای ایرانی " ابتدا باید تولیدی باشد تا مصرفی صورت بگیرد.
راستی تا حال به تفاوت تولید ایرانی و خارجی اندیشیده اید؟
در تولید ایرانی برای ارزان تمام شدن کالا و زود خراب شدن و دوباره خریده شدن آن توسط مردم ، کیفیت کالا را کم دوام و با موادی که قیمت نازل و غیراستاندارد دارد انجام می دهند و برعکس این ، مربوط به تولیدات کشورهای پیشرفته است.
در کشورهای پیشرفته کالای سرمایه ای چون یخچال و لباسشویی و.....با ایجاد تکنولوژی نو کنار گذاشته می شود و مابقی تولیدات نیز دوام چندین ساله دارد. اما ما ایرانی ها که قدرت خریدمان طی سالها کاهش می یابد از ابتدا تلاش می کنیم که کالای خارجی معتبر بادوام بخریم چون از اول ازدواج تا آخر عمر مجبوریم با همان کالای سرمایه ای خریداری شده به سر کنیم ، حتی اگر خراب هم شود دست به تعمیرات پُرهزینه می زنیم که به استهلاک کالا منجر می شود.
یک بار هنگام خرید کفش به کفاش گفتم : کفشی با دوام می خواهم که حداقل دو سه سال بپوشم ، خندید و گفت: مگر می خواهی ما را ورشکست کنی ، کفش را فوقش شش ماه می پوشند.
آری !
کالای ایرانی را فوقش شش ماه مصرف می کنند و با توجه به سطح حقوق کارگران و کارمندان و.... شما قضاوت کنید ما چگونه کالای ایرانی مصرف کنیم؟!
قبل از ارائه هر نوع شعار اقتصادی ، بهتر است محتوای فرهنگی خود را غنا بخشیم ، ما برای مصرف کالای ایرانی ، ابتدا باید فرهنگ خودی را بشناسیم و بدان حرمت نهیم. من ایرانی ام. هویت و ملیت و فرهنگ من ایرانی است . بیایید اول این را باور کنیم. امروز همه ما یک آمار از مجموع داشته های خود اعم از تلفن همراه یا لباس تن یا ارزشها و هنجارهای مرسوم زندگی خود بگیریم و بعد قضاوت کنیم که چقدر ایرانی هستیم!
*** شناسهٔ خبر: 4260878 - شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۷
**** اصطلاح برنامه پنهان را اولین بار "جکسون" در کتاب "زندگی در کلاس درس" به کار برد و آن را استایدر رواج داد.
***** کد خبر 396389 – 28 اردیبهشت 1393
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« جهان همیشه پر از آدمیانی بوده است که شهوت های همسان داشته اند » ( 1 )
این یادداشت تلنگری است بر ساختار و عملکرد موسسات و افرادی که خشت کارشان تعلیم و تربیت است اما گویی در پیچ و خم روزمرگی و منفعت طلبی دچار استحاله شده و فلسفه وجودی خویش را به فراموشی سپرده اند .
" ...موضعی که همکاران من درباره دانشگاه فرهنگیان، که در دانشکده های علوم تربیتی تشریف دارند و من هم جزئی از آنها هستم و خودم را متعلق به آن جامعه علمی می بینم بارها مطرح شده و در جاهای مختلف هم من شخصا نسبت به این قضیه پاسخگو بودم، دعوت کردیم حتی از روسای دانشکده های علوم تربیتی که به دانشگاه فرهنگیان تشریف بیاورند و درباره موضوعی در رابطه با تربیت معلم در کشور و نحوه ساماندهی بهینه تربیت معلم در کشور با هم دیگر صحبت بکنیم که خیلی استقبال نشد و همکاران عزیز من در دانشکده های علوم تربیتی با برداشتن عَلَم مطلق نفی و مخالفت، تن به گفت و گو ندادند و در این چهار ساله من خیلی تلاش کردم که این گفت و گو صورت بگیرد و به یک تفاهمی برسیم ...
جملات بالا متعلق به « دکتر محمود مهرمحمدی » رئیس سابق دانشگاه فرهنگیان است که در گفت و گوی اخیر با « صدای معلم » عنوان شده است . ( این جا )
در ادامه صدای معلم از ایشان می پرسد :
پیش نیاز آموزش حرفه ای در جامعه ما دخالت افراد متخصص و بیرون آمدن از انزوا و توهمات خودساخته روشنفکری و اطو کشیده است شما تصمیم گرفتید که گفت و گو کنید با دانشکده ها و آنها مخالفت کردند و قبول نکردند؟ کدام دانشگا ه ها ؟
مهرمحمدی پاسخ می دهد :
" بله، قبول نکردند و استقبال نکردند. تقریبا همه دانشگاه ها و روسای دانشکده های علوم تربیتی را دعوت کردم. همایش هایی را پایه گذاری کردیم به نام همایش های ملی تربیت معلم. از زمانی که من آمده ام این همایش ها اصلا سابقه نداشته است. برای این که در واقع گفتمانی به نام گفتمان تربیت معلم در محیط های آکادمیک کشور شکل بگیرد و از جمله تدابیری که اندیشیده ایم این بود که به نام تربیت معلم همایش هایی را برگذار کنیم و در این همایش ها معمولا روسای دانشکده ها را دعوت می کردیم. شاید خصلت آموزش و پرورش آن است که تقریبا تمامی افراد درگیر با آن به گونه ای متصف و مجهز به صفت " محافظه کاری " شده اند
بعضی از آنها قهر کردند و با حالت قهر دعوت به حضور در این همایش ها را نپذیرفتند و آنهایی که آمدند یک قدری گفت و گو شکل گرفت. هیچ وقت گفت و گوی بین دانشگاه فرهنگیان و دانشکده های علوم تربیتی در آن حدی که باید و شاید شکل می گرفت شکل نگرفت و بیشتر برخوردها، برخوردهای از سر قهر و نفی و چیزهایی شبیه آن بود که شما خواندید با اتکاء به مصاحبه ای که با یکی از این عزیزان همکار ما انجام داده بودید... "
چهارشنبه 22 فردروین رؤسا و اساتید دانشکدههای علوم تربیتی دانشگاه تهران، شهید بهشتی، خوارزمی، علامه طباطبایی و الزهرا با وزیر آموزش و پرورش دیدار و گفت و گو کردند .
در این دیدار، سید محمد بطحایی با اشاره به گسستی که بین حوزه اجرا و سیستم تئوریک به وجود آمده است؛گفت: یکی از حلقههای مفقودشده در نظام آموزش و پرورش، گسست بین این وزارت بهعنوان حوزه اجرا و دانشگاههای کشور بهعنوان سیستم نظری و آكادميك است و در حال حاضر با مشکلاتی مواجه هستیم که عموماً راهحلهای آن در دانشکدههای علوم تربیتی وجود دارد و این گسست سبب عدم بهرهمندی از دانش و علم اساتید برای حل مسائل پیچیده آموزش و پرورش شده است ...
گزارشی که در پرتال وزارت آموزش و پرورش آمده است مطابق " معمول " فقط سخنان بطحایی را منعکس کرده است هر چند در پایان گزارش وعده داده شده است که مشروح این سخنان منتشر خواهد شد .
نخستین پرسش من از این اساتید محترم آن است که چرا دعوت رئیس سابق دانشگاه فرهنگیان را برای گفت و گو نپذیرفتند ؟
چرا آن گونه که " مهرمحمدی " روایت می کند رویه « قهر » را در پیش گرفتند ؟
مگر می توان تصور کرد و یا پذیرفت که یک استاد دانشگاه آن هم در حوزه مهمی مانند " آموزش " و " تربیت " قهر کند ؟
مگر نه این است که الفبای آموزش ، تفکر انتقادی است و این فرآیند با " گفت و گو " استارت می خورد ؟
حدود سال 92 سلسله نشست ها و گفت و گوهایی در دانشکده علوم اجتماعی و در دپارتمان " آموزش " برگزار شد .
بنده هم در چند جلسه شرکت کردم و گزارش آن ها در « صدای معلم » منتشر شد اما مدتی بعد به دلایلی " نامعلوم " این نشست ها تعطیل شد .
چندین بار پی گیری کردم اما به پاسخی نرسیدم .
پس از آن سعی کردم از طریق دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی این موضوعات را پی گیری کنم .
در آبان ماه سال گذشته پیشنهادی را به خانم « رضوان حکیم زاده » که هم زمان معاونت آموزش ابتدایی و عضویت در هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران را بر عهده دارد ارائه کردم .
به جز « دکتر غلامحسین شکوهی » که نخستین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب و برآمده از همین دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی بود ؛ چهره های دیگری از این موسسات دیده نشده است و سایر وزرای آموزش و پرورش اکثرا چهره های سیاسی ، غیرکارآمد و حتی غیرعلمی بوده اند به ایشان پیشنهاد کردم تا دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی مشکلات و چالش های آموزش و پرورش را به بحث و گقت و گو بگذارند .
دانشجویان و معلمان و اصحاب رسانه هم به این " نشست های تخصصی " دعوت شوند و گزارشی از آن در اختیار افکار عمومی قرار بگیرد .
هنوز ایشان پاسخی به این درخواست نداده است .
چندین بار هم پی گیری کردم اما پاسخی دریافت نکردم .
با خانم « دکتر شهین ایروانی » در این مورد صحبت کردم .
ایشان در پاسخ گفت که خیلی تمایل ندارد این گونه بحث ها و گفت گو ها رسانه ای شود .
یکی از مشکلات و چالش های اصلی " روشنفکران " ما در جامعه ایرانی فرار از مردم و عدم مواجهه مستقیم با آن ها برای حل مشکلات است .
آن ها معمولا در " اتاق های دربسته " و در " حلقه های روشنفکری " می نشینند . خودشان می گویند و می بافند و نتیجه گیری می کنند .
چرا این گونه افراد به قول معروف " آکادمیک " حاضرند با وزیر بنشینند و صحبت کنند اما به چنین درخواست هایی پاسخ نمی دهند ؟
مگر قرار است وزیر در وزارتخانه تحول پایدار ایجاد کند ؟
در نشست تخصصی " اصل کفایت و چالش تامین و مدیریت منابع مالی در آموزش و پرورش " که در دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبائی تهران روز 28 آذر 86 برگزار گردید رئیس این دانشکده در پایان چنین گفت : ( این جا )
" ... من معتقدم که دولت دست از سر مردم بردارد و ما باید به سمتی برویم که مردم را درگیر فرآیند با آموزش و پرورش به طور جدی بکنیم.
متاسفانه مشارکت مردم یک " حلقه مفقوده " است . چرا این دکترها و متخصصان از " استقلال علمی " و " بعد حرفه ای " آموزش و پرورش دفاع نمی کنند ؟
دولت ما ناکارآمد است نه این دولت بلکه هر دولت دیگری دوام ندارد.
امسال دولت یک کار خوب کرده است ؛ آمده بودجه ها را شفاف کرده است.
نهادهای فرهنگی که در کشور است چقدر بودجه می گیرند آموزش و پرورش ما چقدر بودجه می گیرد ؟ سازمان تبلیغات و دستگاه های دیگر چه کار می کنند؟
دلیل این افول اقتدار دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی چه بوده است ؟ یک روخوانی قرآن به بچه مردم یاد نداده اند !
به اسم قرآن پول گرفته اند !
اینها باید تحلیل شود ، آنالیز شود باید در مقابل آن تحلیل جدی داشته باشیم که این پول را داده اید اینجا کو؟ به آنجا داده اید کو؟
پولی که به آنها داده اند چندین برابر آموزش و پرورش است تشریح و تجمیع بکنید این مسائل را .
ما باید نقادانه عمل کنیم.
باید زیر بال و پر آموزش و پرورش را بگیریم. چرا نباید حتی یک نفر از این روسا و اساتید در مورد تشکیل " سازمان نظام معلمی " موضع مشخص و صریحی بگیرد ؟
من از همه تشکر می کنم .
ما از " آموزش و پرورش و اقتصاد آن " غفلت کردیم .
دانشگاه جایی است که باید تلنگر بدهد ! "
روسای دانشکدههای روانشناسی و علوم تربیتی سراسر کشور در حمایت از اقدام وزیر آموزش و پرورش در جهت حذف هر گونه آزمون ورودی برای مدارس پایه هفتم، حذف آزمون ورودی موسسات و حذف ورود کتابهای کمک آموزشی در دوره تحصیلی ابتدایی بیانیهای صادر کردند.
« صدای معلم » در این مورد تحقیق کرد تا مشخص شود چه کسانی و چه دانشکده هایی این بیانیه را امضا کرده اند .
از قرار معلوم « دکتر برجعلی » رئیس دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی این بیانیه را امضا نکرده بود .
به همین منظور سعی کردم با ایشان تلفنی صحبت کنم و دلایل این تصمیم را جویا شوم .
دفعه اول گفت که شهرستان است .
چند ساعت بعد که تماس گرفتم از گفت و گو طفره رفت و جواب های نامشخص وگنگی داد .
پرسش بعدی من از این روسا و اساتید محترم آن است که چرا صریح و شفاف در مورد چالش ها و بحران های آموزش و پرورش آن گونه که برخی روحانیون مواضع "غیرعلمی و غیرکارشناسی " می گیرند حرفی نمی زنند ؟
حتی یک مورد نمی توان پیدا کرد که یکی از این اساتید و روسا در مورد اظهار نظر برخی روحانیون موضعی گرفته باشد .
چرا این دکترها و متخصصان از " استقلال علمی " و " بعد حرفه ای " آموزش و پرورش دفاع نمی کنند ؟
چرا این افراد از برگزاری کرسی های گفت و گو در دانشکده ها طفره می روند ؟
چرا نباید حتی یک نفر از این روسا و اساتید در مورد تشکیل " سازمان نظام معلمی " موضع مشخص و صریحی بگیرد ؟
آیا این موجب تاسف برای جامعه علمی تعلیم و تربیت نیست ؟
این افرادی که ادعای تخصص و تعهد در تعلیم و تربیت را دارند بگویند که به دانشجویان خود چه چیزی را آموزش می دهند و فلسفه این موسسات چیست ؟
چرا پس از گذشت 4 دهه دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی در انزوا هستند و کسی آن ها را به " بازی " نمی گیرد ؟
به جز « دکتر غلامحسین شکوهی » که نخستین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب و برآمده از همین دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی بود ؛ چهره های دیگری از این موسسات دیده نشده است و سایر وزرای آموزش و پرورش اکثرا چهره های سیاسی ، ناکارآمد و حتی غیرعلمی بوده اند .
دلیل این افول اقتدار دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی چه بوده است ؟
شاید خصلت آموزش و پرورش آن است که تقریبا تمامی افراد درگیر با آن به گونه ای متصف و مجهز به صفت " محافظه کاری " شده اند .
آیا فرضا افرادی چون دکتر برجعلی ، دکتر رضوان حکیم زاده و... نگران از دست دادن موقعیت و میز خود هستند ؟
چرا این گونه افراد به قول معروف " آکادمیک " حاضرند با وزیر بنشینند و صحبت کنند اما به چنین درخواست هایی پاسخ نمی دهند ؟ بر این باورم که دانشکده های روان شناسی و علون تربیتی در حل مشکلات و چالش های آموزش و پرورش نقش " اول " را دارند اما تاکنون مغفول مانده است .
این نقش به هیچ عنوان قابل تفویض به دیگری نیست .
پیش نیاز آموزش حرفه ای در جامعه ما دخالت افراد متخصص و بیرون آمدن از انزوا و توهمات خودساخته روشنفکری و اطو کشیده است .
( 1 ) درباره شیوه رفتار با شهروندان سرکش والدیکینا ؛ شهریار ؛ نیکولو ماکیاولی ؛ تهران ، موسسه انتشارات نگاه ، چاپ پنجم ، 1394 ؛ ص 7
آموزش دهندگان نهضت سواد آموزی (مشمولین تبصره 10 ماده17) چرا پس از دوسال از تصویب قانون مصوبه شده در مجلس و تایید توسط شورای محترم نگهبان و ابلاغ اجرایی شدن آن توسط ریاست محترم جمهوری به وزارت آموزش و پرورش مبنی بر به کارگیری این نیروهای بسیار باتجربه و توانمند هنوز اجرایی نشده است؟
در مهر 96 با وجود کمبود نیرو در وزارت آموزش و پرورش، و مکاتبه ای که مدیر کل وقت امور اداری وزارت متبوع با مدیرکل دفتر امور مجلس داشته است ، از به کارگیری این نیروها و اجرای قانون تصویب شده خودداری شده است؛ این درحالی است که از 4 گروه مشمول طرح (حق التدریس-نیروی خرید خدمت- پیش دبستانی –اموزش دهنده نهضت ) ، وزارت متبوع نقض صریح قانون نموده و بین آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی تبعیض کاملا آشکار قائل شده است .
آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی بارها به وزارت مراجعه نموده و هر بار وزیر از پاسخگویی شفاف و ملاقات حضوری با آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی امتناع ورزیده است .
آیا این همان تکریم و پاسخگویی ارباب رجوع است که در قانون تعریف شده است ؟
چرا با وجود برتری های بسیار زیاد آموزش دهندگان نهضت به سایر 3 گروه همکار (تحصیلات بالای دانشگاهی-تجربیات مفید در امر آموزش- گذراندن دوره ضمن خدمت توسط اداره آموزش و پرورش مراکز استانها- گذراندن ازمون تخصصی توانمند سازی جهاد دانشگاهی –واریز حقوق برای مشمولین قبل از 92 از خزانه دولت-به نوعی خرید خدمات آموزش بودن برابر فرم شماره 2 هنگام عقد قرارداد-و .....) که کارشناسان وزارت آموزش و پرورش هم کاملا به این امر واقف هستند در جهت تعلل در اجرای این قانون و تبعیض آشکاری که توسط وزارتخانه ای که شما سکاندار آن است پاسخی شفاف و قانع کننده بر طبق قانون به آموزش دهندگان نمی دهند؟
با وجود تعیین تکلیف نکردن وضعیت آموزش دهندگان نهضت ، تقاضای آزمون استخدامی و گرفتن نیروی جدید از سوی وزارت خانه اعلام شده است !
جناب وزیر !
ما دهه شصتی هستیم ولی این قدر مایه بدبختی و فلاکت نیستیم . آموزش دهندگان نهضت یا به تعبیری همان یاران در گهواره امام (ره) امروزه برای این تبعیض و نقض قانون تقاضای ملاقات با وزیر محترم آموزش و پرورش را داریم .
جناب وزیر !
نسبت به آموزش دهندگان نهضت دغدغه ای پدرانه داشته باشید ؛ روا نیست این قدر مورد بی مهری قرار بگیریم .
ما فرزندان این ملتیم نه فرزند خوانده .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بدون مقدمه باید گفت که ما ایرانیان در فحش گویی یدطولایی داریم!
پل لوكا كه در دوره صفوی در1700 و 1701 در ايران بوده ضمن شکایت از بدرفتارى ماموران مى گويد: «براى آنكه به شما هتاكى نشود، بايد هميشه فحش و ناسزا بگوييد... تاورنيه در سفرنامه اش مى نويسد: «ايرانيها در اداء الفاظ ركيك و فحشهاى قبيح مهارتى دارند ...وقتى دو نفر با هم نزاع مى كنند عوض اينكه با ضرب مشت بجنگند، به يكديگر دشنام مى دهند و نفرين رد و بدل مى كنند»( سفرنامه تاورنيه...ص911.) اگرچه ناسزا و فحش (سقط گفتن) از ديرباز در بين طبقات مختلف اجتماعى معمول بوده حتی هر کدام از طبقات فحشهای خاص خودش را دارد اما وقتی اوضاع معیشتی مردم بدتر می گردد فحش دادن مثل آب خوردن می گردد و با کوچکترین بهانه ای حتی به خاطر بوق زدن ماشین پشت سری!. بيهقى حدود هزار سال پيش مى گويد«... دانم كه سخت ناخوشش آيد و مرا متهم مى دارد متهم تر گردم و سقط گويد اما روا دارم.»( تاريخ بيهقى...ص455)
سعدى نيز به رواج نفرين و دشنام زمان خود اشاره مى كند:
همه شب بر اين غصه تا بامداد
سقط گفت و نفرين و دشنام داد
در گلستان ضمن حكايتى آمده است: «ملك را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن آغاز كرد.»
در كتاب سمك عيّار فحشهائى از قبيل حرامزاده، جادو، بدفعل، سگ بدكار به کرات به چشم مى خورد.البته در دوره های انقلاب و انتقال قدرت،روزنامه ها نیز که به جای اینکه اشاعه گر فرهنگ باشند مشحون از فحش می گردند!
در دوران مشروطيت،عين السلطنه می نویسد : «هركس روزنامه مى نويسد از طرف عموم ملت فحش مى دهد...» (خاطرات عين السلطنة...ج3 ص 2075).یا در انقلاب اخیر،در شعارها،حتی از فحش ناموسی بر زن و دختران شاه نیز دریغ نشد...
پل لوكا كه در دوره صفوی در1700 و 1701 در ايران بوده ضمن شکایت از بدرفتارى ماموران مى گويد: «براى آنكه به شما هتاكى نشود، بايد هميشه فحش و ناسزا بگوييد... شاه عده اى را در خدمت خود نگاه مى داشت كه به قلع و قمع دزدان بپردازند. اين اشخاص بعد از آنكه دزدان را به قتل مى رسانيدند، سرهاى آنان را به حضور شاه مى بردند تا پاداش خود را دريافت دارند. همچنين براى به دست آوردن انعام، مردگانى را كه به تازگى مدفون شده بودند از گور بيرون مى آوردند و سر آنان را به عنوان سر دزدان به دربار قالب مى کردند...!.
در ميان شعراى ايران، سوزنى سمرقندى در فحاشى و بدگوئى سرآمد شعراست !
وى در پاسخ اعتراض يكى از مخالفان خود مى گويد:
گويد كه هيچ شعر تو بى ك ... ك نيست
از صد هزار گفت وى اين است باورم
بى ك ... ك اگر نبود شعر من رواست
زيرا كه شعر من نر و من شاعر نرم
جمالزاده خلاصه ای از انواع فحش ها را که حتی در مكاتب و مدارس ایران معمول بود آورده:«پسرك فضول، پسرك بى چشم ورو، بى شرم، بى حيا، جعلنق، متعفّن، خنزير، نجس العين، كلب بن كلب، حمار بن حمار، گوساله، اخرّ بالتّشديد، ولد الزنا، چه گهى مى خورى، حرفهاى گنده تر از دهنت مىزنى، و الله و بالله و تاللّه مستحق حدّ شرعى شده اى، خونت مباح گرديده اى خبيث، اى ملعون، من تو را همين الآن در صحن مدرسه مشلّق مى كنم.»( قصه ما به سر رسيد...ص 169)
البته محکومان به مرگ را نیز با فحش راهی مرگ می کردند!
«روز ديگر كه به جهت كشتن، ايشان را به ميدان مى بردند، حضرات تماشايى در بين راه به ايشان سنگ مى زدند و فحش مى دادند و مى گفتند اينها بابى و ديوانه شده اند...»( تاريخ اجتماعى ايران...ج10ص501)
در زمان دار زدن میرزا رضا کرمانی چنین نقل شده«طناب به گردن ميرزا رضا انداخته از طرفين بالا كشيدند. ... تمام اين مدت طبل مى زدند.حين بالا رفتن جمعى از پائين فحش می دادند (روزنامه خاطرات عين السلطنة...ج2 ص1042)البته در حین وعظ نیز ادامه داشت عين السلطنة می نویسد:امين الشريعه شبها در مسجد گوهرشاد وعظ مى كند لهجه اصفهانى غليظى دارد خيلى بامزه و بانمك صحبت مى دارد مضحك وعظ مى كند و خنده دار... اقلا شبى دو سه هزار فحش و نامربوط مى گويد»( همان...ج2ص 1744)
البته در این میان،نهی کنندگان فحش نیز کم نبودند .
غزالى در مذمت فحش مى گويد «... اندر دوزخ كسان باشند كه از دهان ايشان پليدى همى رود چنانكه از گند آن همه دوزخيان به فرياد آيند و گويند اين كيست؟گويند اين آنست كه هركجا سخن فحش و پليد بودى دوست داشتى و همى گفتى»( كيمياى سعادت... 439 .)
رضاخان نیز فحاشِ قهاری بود فرقی نمی کرد مخاطبش وزیر،سرلشکر،یا نماینده مجلس باشد! نقل است که از سوی رضاشاه امریه و دستور داده شد که فرماندهان حق ندارند به سربازان فحش بدهند وقتی تمام افسران لشکر جمع شدند و سرلشکر بوذرجمهری بخشنامه را خواند و خود ضمن تفسیر آن چنین گفت:
از امروز هر پدرسوختهیی که به سربازان فحش بدهد دستور میدهم پدر قرمساقش را جلو روی سربازان دربیاورند، فهمیدید؟ بروید گورتان را گم کنید...!
شبکه جامعهشناسی علامه
نظام آموزشی کشور در سالهای اخیر تغییراتی را به خود دیده است که به تبع آن تغییرات، روشهای تدریس نیز تغییر یافته و روشهای سنتی تدریس و کلاسداری جای خود را به روشهای نوین داده است. یکی از مهمترین ویژگیهای روشهای نوین، تعامل دانشآموزان در فرآیند یادگیری است.
آنچه گفته شد یک اصل کلی برای تدریس به همه دانشآموزان در شرایط ایدهآل است. اما به اذعان معلمانی که سالها تجربه تدریس با روشهای نوین را دارند، برخی از دانشآموزان بهدلیل شرایط خاص جسمی، ذهنی و حتی اخلاقی، در عین حال که در کنار سایر دانشآموزان به تحصیل میپردازند و براساس روشهای تدریس نوین آموزش میبینند، اما برای اینکه یادگیری صحیح در آنها اتفاق بیفتد، لازم است برخی نکات ظریف از سوی معلم مورد توجه قرار بگیرد؛ مانند توانایی دانشآموز در انجام تکالیف، روشی که چنین دانشآموزانی بهوسیله آن میتوانند به درک مطلوب از درس دست پیدا کنند، محل نشستن دانشآموز در کلاس، تمرینهای ویژهای که باعث مرتفع یا کمرنگ شدن مشکل خاص آنها میشود، نوع تکلیف متفاوتی که این دانشآموزان باید دریافت کنند، برخورد مناسب معلم با این دانشآموزان با توجه به مشکلی که دارند و... در این میان نکته اساسی آن است که برای دریافت نتیجه مطلوب از این روش آموزشی، بهویژه در رابطه با دانشآموزانی که شراط خاص دارند، آنچه اهمیت ویژهای دارد، تعامل و تبادل اطلاعات در میان معلمان پایههای مختلف است تا از این طریق اطلاعات لازم درباره دانشآموز به معلم سال آینده منتقل شود و او بتواند با درکی درست از شرایط دانشآموزانش به امر تربیت و آموزش در کلاس درس بپردازد.
البته ناگفته پیداست که این مسئله در میان دانشآموزان مقطع ابتدایی مبتلابه بیشتری دارد؛ چراکه دانشآموزان مقطع ابتدایی دارای ظرافتها و حساسیتهای روحی خاصی هستند و از طرفی بیشتر این مشکلات با توجه و درایت معلم و همکاری اولیای دانشآموز تا حد زیادی در دوران ابتدایی مرتفع میشود. همچنین در سنین بالاتر، دانشآموز در رابطه با وضعیت جسمی و روحی خود به شناخت بیشتری میرسد. از اینرو آنچه سرنوشت و آینده کودک را رقم میزند، درک صحیح معلم از شرایط اوست.
با توجه به اینکه موضوع مورد اشاره، موضوعی به غایت مهم اما تا حد زیادی مغفول است، در این رابطه به گفتوگو با تعدادی از معلمان مقطع ابتدایی پرداختهایم که در ادامه میخوانید.
تعامل معلمان با یکدیگر موفقیتهای آموزشی را پایدارتر میکند
خانم داوودی، معلم پایه اول ابتدایی با تاکید بر اینکه تعامل معلمان با یکدیگر موفقیتهای آموزشی را پایدارتر میکند، میافزاید: «در صورتی که این تعامل وجود نداشته باشد، نهتنها زحمات معلمهای پایههای قبل به ثمر نمیرسد، بلکه احتمال ایجاد آسیب در دانشآموزان بهویژه دانشآموزان دارای شرایط خاص وجود دارد.»
وی به یکی از تجربیات خود اشاره کرده و میگوید: «در یکی از سالهای تدریسم، در پایه اول ابتدایی دانشآموزی داشتم که در هفته اول مدرسه به مشکل خاص او پی بردم. او تحمل فضای شلوغ و سر و صدای زیاد را نداشت و وقتی که در چنین شرایطی قرار میگرفت، تعادل روحی خود را از دست میداد و شروع میکرد به داد زدن.»
داوودی ادامه میدهد: «با دیدن این شرایط، در روزهای اول فرض را بر این گذاشتم که چون برای اولینبار فضای مدرسه را تجربه میکند، دست به چنین کاری میزند و داد زدنهایش ارادی است، اما طولی نکشید که متوجه شدم این حالت برای او کاملا غیرارادی است و او نمیتواند محیط پرسر و صدا را تحمل کند. وقتی موضوع را با اولیای او در میان گذاشتم، آنها تشخیص مرا تایید کردند.»
وی ادامه میدهد: «در طول سال تحصیلی همه توانم را برای آرامش کلاس و به تبع آن آرامش آن دانشآموز که اتفاقا گیرایی بالایی در درک مفاهیم درسی داشت، به کار گرفتم. او با سطح خیلی خوبی پایه اول را پشتسر گذاشت، اما سال بعد، بهدلیل نقل مکان خانوادهاش، او به مدرسه دیگری منتقل شد. متاسفانه مطلع شدم که معلم پایه دوم او نتوانسته بود شرایط او را تشخیص دهد، به همین دلیل مشکلات زیادی برای این دانشآموز بهوجود آمد تا جایی که خواستند آن کودک را به مدارس خاص معرفی کنند، در حالی که به نظر من او میتوانست همه پایهها را در کنار دانشآموزان عادی سپری کند، به شرط آنکه در میان معلمان تعامل لازم وجود داشت و اطلاعات لازم درباره آن کودک به معلم پایه بالاتر منتقل میشد.»
ضرورت ثبت شرایط خاص دانشآموزان در پرونده آنها
خانم حسینی، معلم پایه دوم مقطع ابتدایی نیز در تایید سخنان همکارش اظهار میکند: «از نظر من که 20 سال است در مدارس مختلف با کودکان کار کردهام، یکی از کارهای مهم و ضروری که هر معلم باید در پایان سال تحصیلی انجام دهد، این است که با توجه به شناختی که از تکتک دانشآموزان پیدا کرده است، باید نکتههای مهم اعم از مشکلات جسمی، روحی، آموزشی و حتی برخی از مسائل خانوادگی مثل فوت یکی از اولیا و امثال آن که در روحیه کودک تاثیر به سزایی دارد و معلم باید در برخوردهای خود آنها را مدنظر قرار دهد، در رابطه با دانشآموزانش را یادداشت کند و به مدیر مدرسه تحویل دهد تا بهطور محرمانه در پرونده او نگهداری شود و به معلم سال آینده او حتی اگر به مدرسه دیگری منتقل شد، تحویل داده شود. در این صورت معلمان پایههای مختلف، در حقیقت تکمیلکننده کار یکدیگر خواهند بود و چهبسا با همکاری اولیای دانشآموز، مشکل مدنظر قبل از ورود دانشآموز به مقطع بالاتر مرتفع شود. اما این یک حقیقت است که اگر تعامل لازم در میان معلمان وجود نداشته باشد، تلاش معلمهای سالهای قبل بهویژه در رابطه با دانشآموزان دارای مشکل خاص بیثمر خواهد ماند.»
نقش اولیا در فرآیند آموزش دانشآموزان
آقای محمدی معلم پایه پنجم است. او نیز در این خصوص معتقد است: «علاوهبر همکاری و تعامل معلمان، همکاری اولیا دارای اهمیت ویژهای است؛ چراکه ما در تجربههای خود دانشآموزانی را داشتهایم که مثلا دچار اختلال یادگیری بودند و این موضوع توسط معلم تشخیص داده شده بود، اما متاسفانه اولیای این دانشآموز کمترین همکاری را با مدرسه نداشتند و گویی چنان از فرزندشان ناامید بودند که وضعیت او را پیگیری نمی کردند. در صورتی که مشکل آن کودکان با مراجعه به مرکز اختلالات یادگیری قابل حل بود. ضمن اینکه لازم است اولیای دانشآموزانی که دارای مشکل خاص مثل مشکلات جسمی هستند، در اولین روز مدرسه، موضوع را با معلم فرزند خود در میان بگذارند.»
آنچه مسلّم است اینکه تعلیم و تربیت فرآیندی پر پیچ و خم است که تنها در سایه تعامل معلمان و اولیا میتواند مسیر خود را بهدرستی طی کرده و به هدف برسد.
روزنامه مردم نو
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سیاسی نیستم ؛ اصولا خطوط اندیشه و منطق انسان را محدود می کند و گاه ی رگه هایی از تعصب، قضاوت و نگاه انسان را تحت شعاع قرار می دهد. اما این چند وقته جریان سقوط ریال ایران وصعود دلار، و مواضع ملت چه اقتصادیون چه صاحب نظران و چه تجزیه تحلیل های افراد عادی در فضای مجازی بلبشویی ذهنی برایم ایجاد کرد که تا ننویسم واژه های پراکنده آرام نمی گیرند.
چندی ست، در کشور آشفته بازاری است، رانت، اختلاس، اعتراض، نقد همدیگر از جانب مسئولین، نژادپرستی بی دلیل، به بی راهه رفتن مجریان گاه دینی و گاه دارای مسولیت و... از به سلامت در رفتن از مجازات، شهرام و بابک و طوسی و لیمویی ! بگیر تا.... اما بحث روز وضع اقتصاد. داغ داغ، ...
دشمن اصلی یاس و بزرگ نمایی مشکلات فعلی است. راه حل چیست؟ اقتصاد کشور من بیمار است چون معتادی است که سرپرستی خانواده ای را بر عهده دارد اما هر آنچه درآمد دارد را دود می کند ؛ اولین راه حل برای گذر از این بحران را صرفه جویی پیشنهاد می دهند. لذا بعد از مدتی این راه نتیجه نمی دهد از طرفی این توقع ایجاد می شود چگونه است که ریال ها دسته دسته توسط خودخواهی و بی تدبیری مسوولان نابود شوند و خانواده جورش را بکشد.
نمی خواهم خودزنی کنم یا آب در آسیاب دشمن بریزم که دشمن علاوه براینکه ورای مرزها قرار دارد در خود خودمان هم هست.
دشمن اصلی تحریم نفت توسط مجنونی از سرزمین گاو چران ها به نام ترامپ و دشمن خودی قلم خودی ها در مجازی است ؛ کسانی که در قالب طنز، طعنه نقد، افراط در نقد منفی، افکار عمومی که خود قادر به تجزیه تحلیل نیستند را مشوش کرده و این تشویش شلختگی نتیجه را به بار آورده است .
شلختگی تنها واژه مناسب عدم توانایی تفکیک اولویت بندی اهم و مهم و ارایه راه حل است.
دشمن خودی صف خرید دلار است ؛
دشمن اصلی یاس و بزرگ نمایی مشکلات فعلی است. راه حل چیست؟
آیا می توان گفت چون سد خراب است وآب هرز می رود ما هم بنشینم و نگاه کنیم؟
خیر هم سد باید تعمیر شود که همان درمان اقتصاد بیمار است از طریق خرد جمعی ، بدون اینکه پشت خطوط گیر کند و یا خود خطها دست و پا گیر شوند.
زبان انتقاد و بشکن زدن بر علیه جبهه مخالف توانمند تر از همیشه راه تخریب را برای سوق قدرت به جبهه خود در پیش گیرد و هم مردم اجازه تاخت و تاز عوامل سقوط را ندهند
جمله ای از ازغدی به دلم نشست ... فارغ از تایید یا عدم تایید شخصیت شان، که طبق فرموده مولا، انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال در نشستی گفتند اگر مجریان قانون با متخلفان اعم از مختلس، ربا خوار متخلف، اراذل واوباش خودی و غیر خودی طبق قانون برخورد نمایند، اعدام کنند یا در ملاء عام مجازات شوند مردم دل به دلشان می آید که به ستونی تکیه داده اند از جنس عدالت. نه اینکه ماله کشی رسم شود ، تخلف یک عده نادیده انگاشته شود که چه! انعکاسش عواقب دارد این خودیست و این یکی.... مگر طلحه از صحابه نبود، انحراف انحراف است خودی و غیر خودی ندارد.
اجازه ندهیم جامعه بیمار شود بیماری مسری است، بزرگ و کوچک نمی شناسد، بیماری توهم روشنفکری، روشنگری، قضاوت و همه چیزدان بودن!
مواظب باشیم آب به آسیاب دشمن نریزیم کهه در فردایی نه چندان دور شاید جمله چطوری ایرانی را پشت درب هایمان می شنیدیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ رئیس کمیته تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره فرهنگیان با اشاره به گزارش قرائت شده کمیته تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره فرهنگیان در مجلس، از تخلف 15 هزار میلیارد تومانی در این صندوق خبر داد.