گروه اخبار/ رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش گفت: انتظارات جامعه از آموزش و پرورش تفاوت معنی داری نسبت به دورههای گذشته یافته و بیش از این ادامه مدیریتهای سنتی پاسخ گو نیست؛ این در حالیست که وزارتخانه اگر از درون خود به انتظارات اجتماعی جدید پاسخ ندهد، قطعاً با بحران گسترده بیاعتمادی مواجه خواهد شد.
روانشناسان، فراوان دربارۀ بلوغ زودرس جوانان سخن گفته و هشدار دادهاند.
کاش جامعهشناسان هم دربارۀ بلوغ عقلی دیررس در برخی جوامع بشری پیوسته هشدار میدادند و زنگهای خطر را به صدا درمیآوردند. بلوغ دیررس، یعنی آنچه را که در سیسالگی فهمیدهای باید در بیستسالگی میفهمیدی و آنچه در پنجاهسالگی آموختی باید در چهلسالگی میدانستی. گاهی دیر فهمیدن به اندازۀ نفهمیدن، زیانبار است. وقتی کار از کار گذشت، نه پشیمانی سودی دارد، نه آگاهی.
جامعه نیز مانند انسان، دوران بلوغ دارد. جامعهای که دیرتر به بلوغ عقلی میرسد، آنچه را که – مثلا - باید در قرن بیستم میلادی میفهمید، در قرن بیستویکم میفهمد. پس در قرن بیستویکم چیزی را میفهمد که زمان آن گذشته است. بدین ترتیب، چیزی را که باید در قرن بیستویکم بیاموزد و مربوط به همان قرن است، نمیآموزد و به قرنی دیگر وامیگذارد. این دومینوی تأخیر همینطور قرنهای او را میبلعد و میان او و قافلۀ تمدن فاصله میاندازد.
بلوغ عقلی جامعه، نشانههایی دارد که مهمترین آنها، مسئولیتپذیری، توانایی در کار گروهی و فروتنی است:
جامعۀ فروتن، بلندپروازی نمیکند، اگرچه به دوردستها مینگرد؛ خیالاندیش نیست، اگرچه تخیلی قوی دارد؛ شعارهای خام نمیدهد، اگرچه از صدایی بلند در جهان علم و صنعت برخوردار است؛ به روی دیگران چنگ نمیاندازد، اگرچه دوست و دشمنش را میشناسد؛ به تجربههای جوامع دیگر ارج مینهد و چرخ را دوباره اختراع نمیکند، اگرچه آسیبها را هم میشناسد.
توانایی در کار گروهی را هم باید در دوران کودکی آموخت که متأسفانه نظام آموزشی ما هیچ برنامهای برای آن ندارد؛ بلکه پیوسته بر آتش تفکیکها و تقسیم آدمها به بهانههای گونهگون میدمد.
دربارۀ مسئولیتناپذیری ما ایرانیان نیز اگر شک دارید، این روزها سری به طبیعت بزنید.
در ایام نوروز چند بار خواستم به توصیۀ حافظ عمل کنم و بر لب جویی بنشینم تا گذر عمر را ببینم؛ «کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس.» اما هر بار که بر لب جویی نشستم، آن قدر زباله و بیمرامی و زخم ظلم و جفا بر تن طبیعت دیدم که آه از نهادم برآمد.
رفتار ما با طبیعت، گویاترین گواه بر مسئولیتناپذیری ما است و مردمی که رفتارشان با طبیعت این است، سرنوشتشان نیز همین است.
کانال یادداشت ها
گروه اخبار/ وزیر آموزش و پرورش در دیدار نوروزی خود با مدیران مرکز امور بین الملل و مدارس خارج از کشور و معاونت متوسطه و امور زنان، بر خارج شدن مدارس از حالت رخوت و سستی تاکید کرد و اجرای این موضوع را در گرو ترسیم نقشه راهبردی وزارتخانه در سال 97 خواند.
گروه اخبار/ سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس مدل آموزشی مورد استفاده در کشور را مدلی منسوخ دانست که فاصله زیادی از واقعیت و نیاز جامعه دارد.
امروز روز طبیعت است. روز بدر کردن نحوست 13 است. سالهای طولانی خواستند تا ما باور کنیم که عدد 13 نحس است. پلاک های دری که با این عدد شناسایی می شوند چنین نوشته می شوند 1+12
راستی یک تصور غلط چگونه می تواند سالهای متمادی ، باور یک ملت را تشکیل دهد؟
نحوست عدد 13 پس از نفوذ فرهنگ اروپایی در زمان حکومت صفویان به ایران رسیده است . اروپائیان عدد 13 را نحس می دانستند و هنوز هم با وجود پیشرفت های علمی و فن آوری در اروپا ، این خرافات عمیقا در دل بسیاری از آنان وجود دارد که در مقایسه با خرافات مشرق زمین ، شمارگان آن ها کم هم نیست و مثال های بسیار دیگری مانند " داشتن روزی بد با دیدن گربه ی سیاه رنگ" ، احتمال " رویدادی شوم پس از رد شدن از زیر نردبام " یا " شوم بودن گذاشتن کلید خانه روی میز آشپزخانه "، "خوش شانسی آوردن نعل اسب " و بسیاری موارد خرافی دیگر که برخی وارد فرهنگ ما نیز شده اند .
اما تنها چیزی که در فرهنگ ایرانی می توانیم درباره ی عدد سیزده پیدا کنیم ، " بد قلق" بودن عدد 13 به خاطر خاصیت بخش ناپذیری آن است. (که این خود نشانه ای از دانش بالای ایرانیان از ریاضی و به کارگیری آن در زندگی روزمره است. )
وقتی دربارۀ نیکویی و فرخندگی این روز بیشتر دقت می کنیم منابع معقول و مستند با سوابق تاریخی زیادی را می یابیم. همان طور که گفته شد سیزدهم فرودین ماه که تیر روز نام دارد و متعلق به فرشته یا امشاسپند یا ایزد سپند (مقدس) و بزرگواری است که در متون پهلوی و در اوستا تیشتر نام دارد و جشن بزرگ تیر روز از تیر ماه که جشن تیرگان است به نام او می باشد.
برعکس تصور عامه بر نحوست روز سیزدهم فروردین ماه ، در کتاب " آثار الباقیه" ابوریحان بیرونی که کتابی در وجه مطالعه تطبیقی تقویمهای فرهنگها و تمدنهای گوناگون ، در هم بافته با ریاضیات ، نجوم ، به همراه کاوش در سنن و مذاهب ملتهای گوناگون است جدولی برای سعد و نحس بودن روزها دارد که در آن جدول در مقابل روز سیزدهم نوروز کلمه ی "سعد" به معنی نیک و فرخنده آورده شده است.
اگر روز سیزده بدر ، نحس باشد بایستی این روز در تمامی ماه های سال چنین باشد. پس حکمت بدر کردن 13 فروردین نه به دلیل نحوست عدد که به دلیل اتمام جشن نوروز با سابقه تاریخی می باشد. پیشینه ی جشن نوروز را از زمان جمشید شاه می دانند درباره ی مفهوم سیزده به در، هم روایت هست که :
روز سیزده بدر روز تحکیم مودت و دوستی و عشق من و شما با شاهرگ های سبز تصفیه کننده هوای ناپاک ره آوردهای زندگی شهرنشینی و شهر گستری بشری است ".......جمشید، شاه پیشدادی ، روز سیزده نوروز (سیزده بدر) را در صحرای سبز و خرم خیمه و خرگاه بر پا می کند و بار عام می دهد و چندین سال متوالی این کار را انجام می دهد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و آیین درمی آید و ایرانیان از آن پس سیزده بدر را بیرون از خانه در کنار چشمه سارها و دامن طبیعت برگزار می کنند ....."
اما در بررسی دیرینگی جشن سیزده بدر از روی منابع مکتوب ، تمامی منابع به دوران قاجار اشاره دارند و گزارش به برگزاری سیزده بدر در فروردین یا صفر در این دوره داده اند، از همین رو برخی پژوهشگران پنداشته اند که جشن سیزده بدر بیش از یکی دو سده دیرینگی ندارد اما با دقت بیشتر در می یابیم که شواهدی برای دیرینگی جشن سیزده بدر وجود دارد.
مراسم سبزه گره زدن یکی از مراسم سیزده بدر
افسانۀ آفرینش در ایران باستان و موضوع نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی درباره ی " کیومرث " دارای اهمیت زیادی است، در " اوستا " چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را نخستین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است.
گفته های حمزه ی اصفهانی " در کتاب "سِنی ملوک الارض و الانبیاء " صفحه های 23 تا 29 و گفته های " مسعودی " در کتاب " مروج الذهب" جلد دوم صفحه های 110 و 111 و " بیرونی" در کتاب " آثار الباقیه" بر پایه ی همان آگاهی است که در منبع پهلوی وجود دارد که :
" مَشیه و مَشیانه " که دختر و پسر دو قلوی کیومرث بودند، روز سیزدهم فروردین برای نخستین بار در جهان با هم ازدواج کردند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته نشده بود آن دو به وسیله ی گره زدن دو شاخه ی " موُرد " ( نام درختی زینتی همیشه سبز است) ، پایۀ ازدواج خود را بنا نهادند و چون ایرانیان باستان از این راز به خوبی آگاهی داشتند ، آن مراسم را به ویژه دختران و پسران دم بخت روز سیزده بدر انجام می دادند ، امروزه نیز دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی ، نیت می کنند و سبزه گِره می زنند.( در منبع اصلی علف گره زدن نوشته است) این رسم از زمان " کیانیان " تقریبا فراموش شد و در زمان " هخامنشیان " دوباره آغاز شد و تا امروز باقی مانده است .**
هر سنت به وجود آمده اصولا ریشه تاریخی دارد و این اصل بیشتر از سوی افراد صاحب قدرت و منصب به عنوان بدعتی تازه مرسوم گردیده است.
روز طبیعت ، روزی است که دشت و دمن با طراوت آب و هوای بهاری ، مستی و سر زندگی را به افرادی که طی چرخش ایام یک سال خسته از کار و فعالیت گردیده اند ، تقدیم می دارد. در بهار جوانه زدن شاخ و برگ درختان و گیاهان از تولد دوباره سخن می گوید ، لباس خشک و بی روح زمستان از تن طبیعت کَنده شده و رخت سرسبز بر چهره زیبای جنگل ها و تفرج گاه ها به عنوان نمود زندگانی را می پوشاند.
با رفتن خود در دل طبیعت ما انسانها سلام و ارادت و نیاز خود را در گوش دشت و دَمن زمزمه می کنیم و دوام و بقای حیات خود را در پاسداشت حرمت و قداست فضاهای سبز ، برای تسلسل نسل ها رقم می زنیم.
روز سیزده بدر روز تحکیم مودت و دوستی و عشق من و شما با شاهرگ های سبز تصفیه کننده هوای ناپاک ره آوردهای زندگی شهرنشینی و شهر گستری بشری است.
روز پیوند جنگلبانان گمنام با مردمانی است که گاه با شکار غیرقانونی خود اکوسیستم طبیعی آفرینش را در هم می کوبند و فرآیند گیاهان و حیوانات و میکرو ارگانیسم ها را نابود می کنند.
گاه بشر ظالمانه با اتکا به قوای جسمانی خود بر تن نحیف و لطیف بهاری طبیعت ، پای نامهربانی را به خشونت می گذارد و شاخ و برگ نورسیدۀ آن را له می کند ، می شکند ، می سوزاند و.......
آن درخت خودروی جنگل و دشت به من ناسپاس نیازی ندارد اما حیات و دوام بقای من و فرزندان من در گِرو سرسبزی همان درختی است که توسط جهل و نادانی عده ای محکوم به نیستی می گردد.
بیایید با آغوشی پُر از مهر و محبت در کنار طبیعت ، نه بر روی سبزه ها و روئیدنی ها ، روز دلپذیری کنار خانواده خود بگذرانیم و به کودکان و نوجوانان خود میراث داران این گستردگی سبز بی انتها ، عشق به طبیعت را فرا دهیم و حساس بودن محیط زیست را به هر نوع آلودگی و انباشت زباله های تجزیه ناپذیر یاد آور شویم . امروز ما هر چه بکاریم فردا همان را درو خواهیم کرد.
روز سیزده بدرتان به خوشی و خرمی بگذرد.
** تاریخچه سیزده بدر، مجموعه تاریخ و تمدن، سایت بیتوته.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
"آمثل آب" اولین درسی بود که در سال اول مدرسه آموختیم. در لغت نامه ذیل واژه آب چنین آمده است: (اوستائي آپ aip، سانسکريت آپَ aipa، پارسي باستاني آپي aipi، پهلوي آپ aip) مايعي شفاف بي مَزه و بوي که حيوان از آن آشامد و نبات بدان تازگي و تري گيرد. آب يکي از چهار عنصر قدماست .
آب یکی از مواد مایع و فراوانترین مادهٔ مرکب بر روی سطح کره زمین و بستر اولیه حیات به شکلی که امروزه میشناسیم، است. بیش از ۷۱٫۱٪ وزن یک انسان از آب تشکیل شدهاست و نیز بیش از ۶۸٪ سطح کره زمین را آب پوشانده است .
آب این اسطوره زمینی ، در نیمی از داستان های اسطوره بشری نقش دارد.
داستان اسکندر و جست و جوی چشمه آب حیات یکی از نشانه های تاریخی است که اهمیت آب را بیش از پیش فرا روی بشر می نهد .
اسکندر به دنبال عمر جاودان است او را به چشمه حیات در ظلمات اشارت می دهند اسکندر راهی ظلمات می گردد تا با نوشیدن آب حیات ،عمر جاودان یابد ،اگرچه مرگ، به اسکندر مجال عمر ابدی نداد اما داستان" آب " جاودانه شد .
سخن از بحران آب ، سرنوشت زمین را به عمر آب گره می زند.
بررسی پیشینه آب با فراز و نشیب های بی شماری همراه است از کوچ اقوام برای اسکان در مسیر رود تا نبرد خونین اقوام جهت استیلا بر سرزمین های پرآب ، سراسر دالّ بر ارزش این مایع حیاتی است .
امروز بحران آب داستانی "پرآب چشم" است که دل دردمندان محیط زیست را به درد می آورد.
اگر امروز زاینده رود در اصفهان نماد زایندگی نیست ؛ اگر پریشان در شیراز به خاطرات پیوست ، اگر دریاچه ارومیه با شوک تبلیغات زنده است ؛ و اگرهای بی شمار دیگر ، اما همچنان داستان غم انگیز آب فصل اول کتاب زندگی است.
رود وقتی جاری است که ابرهای باران زا بستری برای بارش بیابند. چگونه است که ابرهای بارور تاب ماندن در زیستگاه خویش نمی یابند؟ آیا به راستی" آسمان در همه جا یک رنگ" است؟
ظهور و بروز اندیشه های ناب بشری در هر برهه از زمان حاصل تجربه ی زیستی است.
برخی تجارب زیستی در قرون متمادی موجب تغییرات زیست بوم است .
این تغییرات ما را با این سوال مواجه می سازد آیا بستر رود محل امنی برای آب های جاری است؟ چند درصد از رودخانه ها و دریاچه ها دستخوش تغییرات لحظه ای و تصمیمات کارشناسی نشده اند؟
هرقطره ای که به رود می پیوندد و هر رود که به دریا می ریزد، پیشینه ای به قدمت تجربه زیستی در آن جاریست . سعی در تغییر زیستگاه پدیده های این جهانی ممکن است نتایج غیرقابل جبرانی برجابگذارد.
آب های جاری درطول قرن ها راه خویش را یافته اند چنانچه آب راهش از مسیری که قرن ها از آن جاریست جدا کند؛ دیری نمی پاید می خشکد.
شنیده ها حاکی است جنگ آب اجتناب ناپذیر است .
به راستی داستان فراموش شده " میراب" و" آب دزدک " بار دیگر در فرهنگ جوامع امروز زنده خواهد شد؟
در روزگاری نه چندان دور میراب، نگهبانِ آب انبارِ شهر بود . میراب تا صبح چشم برهم نمی گذاشت تا مبادا دزدانِ آب، انبار را خالی نکنند . اما از بد حادثه در روزگار ما مشکل اصلی صرفا دزدان آب نیستند؛ آب دزدک های امروزی خطرناکتر از آب دزدان دیروزی هستند !
آب دزدک های امروز چون حشرات ریشه های آبادانی را خشک و تباه می کنند . بخش دردناک داستان جایی است که آب دزدک های امروز روز به روز برتعدادشان اضافه می شود .
به اطراف خود بنگرید در محیط کار ،محله و ..
آب دزدک ها از آنچه فکر می کنید به شما نزدیکتر هستند .گویی بخشی از فرهنگ مان شده اند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ عضو کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس با انتقاد از کسری هر ساله بودجه آموزش و پرورش، گفت: آموزش و پرورش هیچ گاه نتوانسته بودجهای درخور برای کیفی سازی تحصیلی در مدارس اختصاص دهد.
نوشتن یعنی به نظم یا نثر در آوردن 32 حروف الفبای فارسی . نگاشتن کلمات بی شمار هدفدار و هدفمند برای نیل به اهداف از پیش تعیین شده یا تولد اهدافی جدید. نوشتن ، پل ارتباطی ما بین ادوار گوناگون تاریخی است. کاری به تحریف واقعیت ها در نگارش تاریخ نداریم اما امروز ما هر چه - کم یا زیاد - داریم مدیون نوشتارهای نیاکان مان در ازمنه گوناگون است.
نوشتن و خواندن دو نعمت پُر اهمیت برای تداوم زندگی معنادار و جهت دار است. برقراری ارتباط نوشتاری موجب انتقال تفکر ، اندیشه ، نظر ، فرضیه و تئوری های زیادی در طول تاریخ گردیده است . گاه هر یک از آنها تحول کوچک یا بزرگی در ژرفای زندگی بشری به وجود آورده است. اگر هنر نوشتن و انتقال آن از نسلی به نسل دیگر نبود ، امروز فرهنگ و تمدنی برای زیستن یا تداوم حیات بشری وجود نداشت. هر نوشته ای هدفمند انتظار تأثیرگذاری عمیق بر تار و پود افکار عمومی را دارد یا امیدواری برای آغاز حرکتی یا اصلاح بخشی از ابعاد زندگی بشری را دارد. ترکیب حروف ، کلمات را برای ما معنا می بخشد و ترکیب کلمات جملات شعف انگیز یا مورد انتظار ما و یا دور از ذهن ما را ترسیم می نماید.
اگر به مجموعه فعالیت های صدای معلم ، به صورت یک سیستم بنگریم داده ها در تحریک ستاده ها ، موفقیت هایی هم کسب می کند. فقط کافی است که با درایت، کنش و واکنش های جاری در آن را تعقیب کنید لذا به همان اندازه که نگارندگان مفاهیم تعلیم و تربیت در این سایت در ترویج اهمیت آموزش و پرورش و جایگاه آن در جامعه می کوشند ، امید که شما همراهان بزرگوار خواننده مقالات نیز با دقت در ارائه نظرات مفید و ارزشمند ، شرایط مساعد رشد و تعالی سایت صدای معلم را فراهم سازید ، چون که صدای معلم به همه فرهنگیان سراسر کشور تعلق دارد.
همه ما معلمان هم قسم شده ایم که برای بهبود شرایط آموزشی و رفاهی و حقوقی و اوضاع معیشتی خود هم صدا و همراه باشیم تا زمان دسترسی به نتایج مطلوب و مورد انتظار . کسی برای ما قسم نامه ای را به امضاء نرسانیده است اما با ورود خود به این سایت و ادامه پی گیری فعالیت آن ، خود به خود عضوی گمنام از این سایت گردیده ایم. و چون رسالت یک معلم هیچ وقت تمامی ندارد و حتی اگر بازنشسته هم باشد باز دلسوزی وصف ناپذیری برای یاد دادن دارد ، لذا این حق او نیز هست که از دامنه سی سال خدمت خود برای تنویر افکار و نظرات یا انتقال تجارب بکوشد.
نوشتن نظر بر ذیل مقالات نشان از هم صدایی شما برای تداوم تلاش موجود است. انتظار می رود این نظرات حداقل به اندازه سطور محدودش توأم با دقت نظر و تیزبینی و نقد مفید باشد. در نقد متعارف به بررسی جنبه های مثبت و منفی دیدگاه یا نوشته بدون جانبداری یا عصبیت ، پرداخته می شود.
نقش نظرات خوانندگان صدای معلم در بازتولید آن :
نظرات شما آنقدر اهمیت دارد که شاید نویسنده را به اصلاح نظر یا تکمیل دیدگاه و انتخاب موضوعات جدید برای نگاشتن وادارد.
توانایی هر فرد در ادراک یا تجربه عوامل ، متفاوت و حتی متضاد است ، مطالعه و دقت و تأمل در نظرات خوانندگان ، برای نویسندگان مقالات می تواند جهت گیری های جدیدی را به وجود آورد. بدون افتادن در گرداب خودبزرگ بینی یا خود کم انگاری ، حقانیت شرایط موجود را با شخصیت متعالی یک معلم به جا آوریم
نظر شما می تواند تبدیل به یک ایده برتر یا تز قابل دفاع گردد.
دانشجویان دانشگاه فرهنگیان می توانند از تجارب و عمق تفکر شما برای روش تدریس خود الگو بگیرند.
نوشته هایی که مربوط به سایت دانش آموزی صدای معلم است با نظرات شما پُربارتر و جهت دهنده تر می گردد.
گاه با دلسوزی و اعتماد خود به نویسنده ، موضوعی را پیشنهاد می دهید که این روند یعنی ایجاد و تقویت مهربانی ها و همدلی ها.
همه این موارد یعنی قابلیت فرهنگ ، یعنی ترویج فرهنگ ، یعنی باروری فرهنگ ، یعنی انتقال فرهنگ و تبدیل شدن آن به میراث فرهنگی.
لذا اهمیت شما ارائه دهندگان نظرات بر ذیل مقالات و نوشته های سایت صدای معلم از خود نویسندگان کمتر نیست.
امید که با جدی گرفتن شرایط و ارج و حرمت گذاری بر آن ، بتوانیم شاهد باروری و پویایی هر چه بیشتر آگاهی های روشنگرانه در بین قشر فرهنگی کشور گردیم. یقین داشته باشید هیچ نوشته ای بی تأثیر بر عملکرد مسئولین نیست .
اگر به مجموعه فعالیت های صدای معلم ، به صورت یک سیستم بنگریم داده ها در تحریک ستاده ها ، موفقیت هایی هم کسب می کند. فقط کافی است که با درایت، کنش و واکنش های جاری در آن را تعقیب کنید.
امروز نویسندگان ، خوانندگان و همراهان ، ارائه دهندگان نظرات ذیل مقالات و سایت صدای معلم که در این برهه زمانی به عنوان یک باز تولید و ستاده فرهنگی تلاش در پیوند و هماهنگی بین فرهنگیان اقصی نقاط کشور را دارد ، نعمتی است که دیروز نبود اما اکنون هست.
گاه تصور ما بر ذره بودنمان ، اهمیت اثرگذاری مان را بی تأثیر نشان می دهد اما به قول مولانا :
قطره دریاست ، اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا ، دریاست
صیانت و پاسداری از این حریم فرهنگی در گرو دانش و کمالات و معرفت و آگاهی ما معلمان است ، پس بدون افتادن در گرداب خودبزرگ بینی یا خود کم انگاری ، حقانیت شرایط موجود را با شخصیت متعالی یک معلم به جا آوریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در جامعه مرد سالار ما ، مرد بودن به خودی خود یک فضیلت است. این به دلیل قدرت بی حد و حصری است که جامعه به مردان داده است و یا بهتر بگوییم به دلیل قدرتی که از زنان گرفته است. بنابراین نه تنها کسی دوست ندارد زن باشد بلکه هیچ کس هم دوست ندارد زن خطاب شود. از این روست که در ادبیات ما واژه هایی چون " ضعیفه " به جای زن می نشیند و اصطلاحاتی همچون "زن ذلیل " برای مردان بافرهنگی ساخته می شود که با شریک زندگی شان مانند یک شریک رفتار می کنند و نه یک زیر دست. و همین طور جملاتی از این دست به وجود می آید:
" مرد نیستم اگر فلان کار را انجام دهم "
"از زن کمترم اگر فلان کار را انجام ندهم"
واژه "خسان" را به جای "زنان" آورده بودند تا از زهر قضیه بکاهند اما چون دیگر نمی دانستند اصطلاح "پای نگار کرده" را چگونه تغییر دهند که با "خسان" جور شود، آنرا همین طور دست نزده باقی گذاشته اند! اما یک جمله دیگر اوج تفکر مردسالاری را بیان می کند. جمله ی " فلان زن مانند یک مرد است " برای شیرزنانی به کار می رود که اتفاقا به قدرت زنانه خود پی برده اند و بدون اینکه برای هر کاری به یک مرد آویزان شوند در جامعه ای که همه چیزش رنگ مردانه دارد به سختی ولی با سماجت کار خود را پیش می برند. در چنین حالتی چون جامعه نمی تواند بپذیرد که این قدرت فوق العاده از یک انرژی زنانه ناشی می شود باز هم صفت مردانگی را به این قدرت می چسباند تا بگوید اینها در اصل مردانی هستند که از شانس بدشان ظاهر زنانه دارند!
چنین دیدگاهی نه در میان مردان بی سواد بلکه حتی در میان مردان تحصیل کرده و اهل مطالعه و مدعی روشنفکری، به روشنی دیده می شود و علت آن نیز مشخص است:
مردسالاری یک تفکر است که در فرهنگ ما ریشه دوانده و با گرفتن مدرک و خواندن چهار کتاب از بین نمی رود. این فرهنگ نمی تواند بپذیرد که قدرت زن اگر بیشتر از مرد نباشد کمتر از او نیست و دلیلی ندارد که هر زن قدرتمندی را یک مرد به حساب آوریم.
چندی قبل در فضای مجازی با یکی از معاونان اداره آموزش و پرورش گفت و گو می کردم. چند روز پس از گفت و گو، آن همکار را در اداره دیدم. به من گفت آن شب که با شما حرف می زدم همسرم با غرولند از من پرسید که در حال چت کردن با چه کسی هستم و من پاسخ دادم با خیال راحت بخواب . او هر کسی نیست بلکه خانم فلانی است ! او از نظر من یک مرد است!
هر چند که ایشان این جملات را مثلا در تعریف از شخصیت من به زبان آورد ولی آن قدر ناراحت شدم که همان موقع صراحتا گفتم با عرض معذرت، من یک زن هستم و از زن بودن خودم به شدت احساس رضایت می کنم و به هیچ عنوان دوست ندارم یک مرد باشم. لطفا مرا مثل یک مرد نبینید!
در این چند روز اخیر هم کم نبوده اند مردانی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم روز مرد را به زنانی که از نظر آنها یک مرد هستند تبریک گفته اند! و برای توجیه قضیه اعلام کرده اند که در اینجا منظور از مرد بودن یعنی انسان بودن و با این توجیه کار را خراب تر کرده اند یعنی در قاموس این افراد فقط مردها انسانند!
گذشته از احترام به مقام والای پدران زحمتکش این سرزمین، اساسا نامگذاری یک روز به نام روز مرد، جای سوال دارد. مگر کدام حقوق مردان پایمال شده است که که با نامگذاری یک روز به نام آنها می خواهیم توجه همگان را به آن حقوق جلب کنیم؟!
اما از اینها گذشته، به نظر می رسد که جامعه ما تعریف درستی از زن ندارد. در این جامعه به عروسکان بزک کرده ی بی احساسی که حتی برای راه رفتن معمولی هم به دستان توانای یک مرد به عنوان تکیه گاه نیاز دارند زن گفته می شود! کسانی که برای اثبات زنانگی، خود را به شکل رنگین کمان درمی آورند ولی به محض اینکه دهان خود را باز می کنند تا با شوهر و یا فرزندان خود حرف بزنند آتشفشانی از افسردگی و ناراحتی و عصبانیت و کمبود با واژگانی که هیچ نشانی از احساس زنانگی و عشق و محبت ندارد از دهانشان بیرون می آید.
در چنین جامعه ای زنی که تند راه می رود، زنی که بلند حرف می زند، زنی که به هنگام دفاع از حقش صدایش نمی لرزد و گریه نمی کند زن واقعی نیست بلکه مردی است که به شکل زن آفریده شده است! به همین دلیل باید روز مرد را به چنین زنی نیز تبریک گفت!
جامعه از درک این واقعیت عاجز است که اتفاقا زنان واقعی همین ها هستند. کسانی که به وقت لزوم گریه می کنند و به وقت لزوم صدایشان هم می لرزد و به دستان توانای یک مرد هم نیاز دارند ولی نه برای راه رفتن بلکه برای عشق ورزیدن! زنانی که سینه شان دریایی از عشق و محبت است ولی آن را نثار کسی می کنند که لایقش باشد. زنانی که جنگیدن در یک جامعه مردسالار، توان بروز زنانگی را از آنها گرفته است. زنانی که اگر نبودند حتما زندگی چیزی کم داشت!
مولوی، عارف و شاعر بزرگ قرن هفتم، زنان را حتی در این حد نمی بیند که در طریق عرفان و رسیدن به خداوند گام بردارند. به دو بیت از یکی از غزلهای معروف او دقت کنید:
در عشق زنده باید، کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده؟ آن کاو ز عشق زاید
در راه رهزنانند، وین همرهان زنانند
پای نگار کرده، این راه را نشاید
در یکی از چاپ های جدید، واژه "خسان" را به جای "زنان" آورده بودند تا از زهر قضیه بکاهند اما چون دیگر نمی دانستند اصطلاح "پای نگار کرده" را چگونه تغییر دهند که با "خسان" جور شود، آنرا همین طور دست نزده باقی گذاشته اند!
البته که مولوی در هشت قرن پیش می زیسته و مسلما تفکر هر فردی تابعی از فرهنگ و زمانه ای است که در آن زندگی می کرده اما به نظر می رسد تفکر امروزین جامعه ما تغییر چندانی نسبت به جامعه زمان مولوی نکرده است و این جای بسی تاسف است.
در افغانستان وقتی از کسی تعداد فرزندانش را می پرسند پاسخ می دهد که به عنوان مثال سه بچه دارم و دو دختر!! یعنی فقط پسران جزء بچه ها حساب می شوند!
این مثالها از این نظر آورده شده تا توجه خواننده به این موضوع جلب شود که ادبیات، آیینه ی تمام نمای فرهنگ یک کشور است.
اگر می خواهیم در تمدن جهانی جایی برای خود باز کنیم، نقب زدن به گذشته و مباهات کردن به تمدن چند هزارساله ایرانی به خودی خود کافی نیست. بلکه باید همتی جانانه به خرج داده و تغییری اساسی در ادبیات گفتاری و نوشتاری خود ایجاد کنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انتقاد به معنای این است که چشمان مان را باز کنیم و ببینیم که آنچه امروز پذیرفته است، چون بدیهی و مسلم گرفته می شود، دیگر پذیرفته نخواهد بود، چون دیگر بدیهی و مسلم پنداشته نخواهد شد.
انتقاد یعنی کاری کنیم که حرکاتی که امروز ساده و آسان انجام می گیرد، دیگر به آسانی انجام نگیرد. از این رو، تمام ارزش ها، وجوه رفتاری، تعارض ها، تناقض ها، اصطکاک های فرهنگ، و به ویژه زبان، تفکر و ادبیات امروز را باید در معرض دید و نقد و قضاوت قرار داد.
در این اوضاع و احوال، انتقاد ریشه ای، از نظر هرگونه تغییری ضرورت قطعی دارد. تغییری که از حدود همان طرز فکر پیشین تجاوز نکند. تغییری که فقط به منزله ی شیوه ای برای سازگار کردنِ بیشتر همان افکار همیشگی با واقعیت موجود باشد، چیزی جز تغییر سطحی نیست. تغییر عمیق فقط در جو آزاد ممکن است صورت پذیرد. جوی که انتقاد دایمی نیروی محرکه ی مدام آن باشد.
تفکر انتقادی سبب شفافیت بیان می شود. به روشن گویی می انجامد. کلی گویی ها و کلی نگری ها و موضع گیری های ژله ای را که فرصت طلبان یا محافظه کاران دارند مردود می کند. الان بعضی ها حرف هایی می زنند که آن قدر کلی و مبهم و کشدار است که آدم نمی فهمد بالاخره مردم را به چی می خوانند. اما وقتی فکر انتقادی نهادی شد، کلام خواه ناخواه تعیّن پیدا می کند. هدف ها و برنامه ها و روش ها و گرایش ها مشخص می شود. از عوام زدگی ارزش ها و نظریه ها تا حد زیادی کاسته می شود.
حضور مردم فقط به تأیید های توده وار منحصر نمی ماند بلکه به مشارکت عمومی در تفکر و تصمیم تبدیل می شود.
کسانی از تفکر انتقادی زیان می بینند که تصور می کنند همه چیزشان درست و کامل است و مو لای درز پندارها و رفتارها و گفتارهاشان نمی رود. خود را حامل حقیقت مطلق می پندارند و مصون از خطا. اما در تفکر انتقادی همیشه جایی برای احتمال خطا وجود دارد. خطاها در مشارکت عمومی و خرد جمعی اصلاح می شود. بسط و نهادی شدن تفکر انتقادی الزاما در گروه بسط گفت و شنید است. یعنی باید اهل سؤال و توضیح و اقناع متقابل شد. یعنی من بتوانم آزادانه هر سؤالی را که به ذهنم می رسد بپرسم و دیگری هم بتواند آزادانه جواب یا توضیح بدهد یا توضیح بخواهد. از این رو فکر انتقادی هرگز از فکر آزادی جدا نیست.
کتاب تمرین مدارا (صفحه ی ١٠٣-١٠٢)