
در حالی که کمیسیون بینالمللی تأمین فرصتهای آموزشی جهانی « دستیابی هر کودک به مدرسه و یادگیری»، را حق طبیعی و قانونی همه کودکان می داند و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هم به برخورداری همه مردم از حقوق یکسان در برابر قانون سخن به میان می آورد و تاکید می کند که از جمله حقوقی که همه مردم به طور یکسان از آن برخوردارند ، حق تحصیل و آموزش است و دولت را موظف می داند تا امکانات آموزش وپرورش را تا پایان دوره متوسطه برای همه فراهم کند؛ باید اعتراف کنیم که امروز واژه کودکان بازمانده از تحصیل واقعیتی تلخ است که چهره جامعه را زشت و مخدوش می کند .
با نگاهی به آخرین آمار منتشر شده در خصوص کودکان بازمانده از تحصیل در سراسر کشور متوجه این حقیقت گزنده می شویم که 315 هزار کودک بازمانده از تحصیل در کشور وجود دارد که به دلیل مختلف از این حق مسلم و قانونی خود بازمانده اند .
گرچه بی سوادی به خودی خود هم یک آسیب جدی در جامعه است که عوارض و پیامدهای منفی مختلفی در حوزه زندگی اجتماعی به دنبال دارد ؛ اما می توان فقر ، بیکاری ، محرومیت و دهها عامل دیگر را از جمله مهمترین عامل در بازماندن کودکان از تحصیل برشمرد .
اما در این مجال قصد داریم تا به بررسی آمار واقعی کودکان بازمانده از تحصیل در استان لرستان بپردازیم ؛ شاید این نوشتار بتواند تلنگری در متولیان تعلیم و تربیت برای شناسایی ، جذب و آموزش کودکان بازمانده از تحصیل ایجاد نماید .
سوم اردیبهشت ماه سال 96 بود که مدیرکل سابق بهزیستی استان لرستان در جلسه کارگروه بانوان استان که با موضوع حقوق کودکان در استانداری برگزارشد ، به وجود 3 هزار و 411 کودک بی سواد در استان لرستان اشاره کرد که پیش از آن در هیچ محفل رسمی به آن اشاره نشده بود . حیدری در تشریح این خبر به کودکان کار ، کودکان بی سرپرست و بد سرپرست هم اشاره کرد و پرده از وجود آسیب های اجتماعی در زیر پوست شهرها برداشت .
این خبر در حالی غیر منتظره به نظر می رسید که پیش از آن معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش لرستان پوشش تحصیلی دوره ابتدایی را بالاتر از میانگین کشور و بیش از 99 درصد اعلام کرده بود .
طبیعی بود با آماری که معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش لرستان در خصوص نرخ بالای پوشش تحصیلی می داد تا مدت ها از این موضوع طفره رفته آن را تکذیب نماید . اما شواهد و مستنداتی که مدیر کل بهزیستی در دست داشت ، بانک اطلاعاتی دقیقی بود که کسی نمی توانست در صحت آن شک کند .
متعاقب این خبر مدیر کل کار ، تعاون و رفاه اجتماعی استان لرستان هم در جلسه شورای پشتیبانی سواد آموزی استان، آمار کودکان بازمانده از تحصیل را فراتر از آمارقبلی و 4150 نفر اعلام کرد و گفت : فایل اطلاعات کامل این افراد موجود است و بیش از 850 نفر از این لیست را هم راستی آزمایی کرده ایم . وی در این جلسه نتایج راستی آزمایی خود را بدین گونه تشریح کرد که در تماس با این افراد 72 نفر معلولیت را عامل بازماندن از تحصیل عنوان کرده و 97 نفر فقر ،18 نفر زندگی در خارج از کشور ،45 نفر دوری از مدرسه ،و 286 هم بیماری ،عدم علاقه به تحصیل و یا کوچ نشینی را عامل اصلی محرومیت خود از تحصیل عنوان کرده اند .
اهمیت موضوع به قدری بود که در این جلسه مقرر شد کمیته ای با حضور آموزش و پرورش ، ثبت احوال ، بهزیستی ؛ کار ،تعاون و رفاه اجتماعی تشکیل شده و به بررسی دقیق موضوع بپردازد .
بعدها هم چندین جلسه تخصصی با حضور اعضاء برگزار شد و ثبت احوال و ادارات بهزیستی ، کار، تعاون و رفاه اجتماعی مستندات موجود را در اختیار آموزش و پرورش قرار دادند تا موضوع را با حساسیت دنبال کرده و زمینه بهره مندی این کودکان را از تحصیل فراهم کند .
گرچه تا امروز که نزدیک به یک سال از این موضوع سپری می شود ، هیچ خبر خوشحال کننده ای مبنی بر اراده آموزش و پرورش برای فراهم کردن بستر مناسب برای شناسایی و آموزش این کودکان به رسانه ها مخابره نشده است ، اما باید به واقعیت تلخ تری هم اشاره کنیم که موضوع را بغرنج تر از گذشته نشان می دهد .
با مراجعه به سایت اطلاع رسانی مرکز آمار ایران و بررسی آمار سرشماری نفوس و مسکن سال 95 به ترکیب جمعیتی استان های مختلف برمی خوریم که می تواند قابل تامل و بررسی باشد .
در این سایت به آمار ترکیب جمعیتی کودکان 6 تا 9 سال در 7 شهر استان لرستان اشاره شده و پس از آن آمار کودکان مشغول به تحصیل در دوره ابتدایی را در این شهرها هم اعلام می کند .
در این سایت آمار کودکان 6 تا 9سال را در شهر خرم آباد 29273 نفر عنوان کرده که در این سنین تنها 26645 نفر در دوره ابتدایی مشغول به تحصیل هستند .
در شهر دلفان هم از مجموع 10229 کودک 6تا 9 سال؛ 8810 نفر ، در شهرستان دورود از مجموع 10074 کودک ، 9181نفر ، در شهرستان کوهدشت از مجموع 15146نفر ،13575نفر ، در شهر ازنا از مجموع 4347 نفر ، 3958 نفر ، در شهرستان پلدختر از مجموع 4389 نفر ، 4012 نفر و در شهر سلسله از مجموع 4503 نفر ، 4113 نفر مشغول به تحصیل در دوره ابتدایی هستند .
اگر آمار کودکان مشغول به تحصیل را از مجموع جمعیت کودکان 6تا 9سال این 7شهر کسر کنیم ؛ متوجه می شویم که 7667 کودک در این7 شهر وجود دارد که با وجود قرار گرفتن در سن تحصیل به دلایل مختلف از تحصیل بازمانده اند و اگر ترکیب جمعیتی دوره ابتدایی که سنین 6 تا 12سال است ؛ را به این آمار اضافه کنیم متوجه خواهیم شد که آمار بیشتری از کودکان استان لرستان از حق قانونی خود یعنی تحصیل محروم شده اند .
در ادامه خوب است به سخنی از رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش هم اشاره کنیم که در 21 بهمن ماه سال 96 جذب کودکان بازمانده را دغدغه مهم وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده و چند سالی است که آموزش و پرورش در راستای انسداد مبادی بی سوادی به طور جدی ورود پیدا کرده تا بتواند حداقل بخشی از این کودکان را به مدرسه برگرداند و طعم شیرین عدالت آموزشی را به کودکانی که از هر گونه امکانات رفاهی محرومند ، بچشاند .
از طرف دیگر در سالهای اخیر شاهد پیگیری مداوم نمایندگان برخی از شهرهای استان از جمله الیگودرز ، درود و ازنا ، بروجرد، سلسله و دلفان در خصوص کمبود معلم هستیم . حضور رئیس مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فناوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش در اولین روز سال تحصیلی 96 هم در مناطق محروم بشارت و ززو ماهرو هم موید این حقیقت است مشکل تامین نیروی انسانی در این مناطق وجود دارد .

به راستی چرا دغدغه ای در حوزه معاونت آموزش ابتدایی آموزش و پرورش لرستان برای شناسایی و آموزش دقیق این کودکان پس از سپری شدن یک سال و تاکید مقام ارشد اجرایی استان وجود ندارد ؟
انتظار می رود تا مدیر کل جدید آموزش و پرورش لرستان با حساسیت بیشتری روی این موضوع متمرکز شده و تلاش کند تا با شناسایی و آموزش این کودکان نام نیکی را از خود به یادگار بگذارد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نوزادان بیشتر پستانداران در بدو تولد می توانند روی پاهای خود ایستاده ولی نوزاد انسانی تا سالهای طولانی برای ادامه حیات به بزرگترها (والدین) وابسته است.نوزاد انسان هوشمند در بدو تولد متوجه این نیاز شده و همواره با گریه،خنده و...سعی می کند در بازار مکاره دنیا زنده بماند و بزرگترها را به برآورده کردن نیازهایش برانگیزد.
همین مساله ترسهایی را در عمق روانی نوزاد می کارد:
ترس از تنهایی،ترس از رها شدن،ترس از نادیده گرفته شدن و...که همه آنها در ترس از مرگ (تاناتوس) ریشه داشته و موجد احساس ناامنی می گردد.
بزرگتر که شدیم نظام اجتماعی ما را به ویژه پسرها را -واداشت که شخصیت مستقلی از خانواده پیدا کنیم.برای کاهش آثار روانی ترس های مذکور خانواده،نظام خویشاوندی ودر سطحی بالاتر ،ملت را شکل دادیم.
مدرنیته ایرانی موجبات فروپاشی نظام خویشاوندی و سستی بنیاد خانواده را فراهم کرد.
برخی از نظریه پردازان لیبرال ، سلسله مراتب را ذاتی نظام اجتماعی می دانند.
نظریه پردازان چپ که رویای جامعه بی طبقه را در سر می پروراندند ناکامی های بسیاری را در غرب و شرق عالم تجربه کردند.آنهایی که در ایران سخن از "جامعه بی طبقه توحیدی" زدند هم سر وکارشان به اخته کردن (برداشتن رحم) زنان و....کشید.
درگذشته سلسله مراتب اجتماعی قدرتمندی داشتیم که جامعه را سازماندهی کرده و بسیاری از مشکلات را حل می کرد. در این سلسله مراتب خوانین،حاجی ها، ریش سفید، سادات، روحانیت، کارکنان دولت به ویژه قوای انتظامی جایگاهی ویژه داشته وبقیه مردم قاعده هرم قدرت را تشکیل می دادند . مدرنیته این ساختار را نابود و گرفتار فرسایش معنا کرد.هم اکنون جامعه وضعیتی را تجربه می کند که نام آن را "جامعه شنی"می گذاریم.
آثار فروپاشی ساختارهای اجتماعی عبارتند از هجوم مردم به دادگستری برای حل مشکلات (۱۵میلیون پرونده در سال)،کاهش روابط خویشاوندی و...در بعد روانی نیز یکی از عوامل اضطراب،افسردگی اجتماعی و بسیاری از اختلالات روانی ، احساس ناامنی است که بعضا با الکل ومواد مخدر جبران می شود.

به گمان من مجبوریم دوباره اعتماد را به جامعه برگردانیم زیرا مبنای شکل گیری ساختار اجتماعی وجود اعتماد است.
پیشنهاد:
* اگر بتوانیم ساختارهای سنتی را احیا کنیم.
* مانند غرب- برای حل این مشکل ، ان جی او ها،باشگاهها و احزاب سیاسی را جایگزین نقش های سنتی (خوانین و...) بکنیم.
*شبکه های دوستی را جایگزین نقش های سنتی بکنیم. لازم است روابط دوستانه را" کم هزینه" کرده تا در این وانفسای مالی امکان روابط اجتماعی میسر شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از دردسرهای ما هم این است که از بین جماعت کتابخوان و قلمزن ما ، کمی روشنفکرند و بیشتر روشنفکرنما.
روشنفکران اهل « نقد» اند اما روشنفکر نمایان اهل « نق» .
نقد کردن، مهارت و حوصله و شجاعت می خواهد در حالی که برای نق زدن ، روده ای دراز و خاطری جمع کفایت می کند. فرق این دو وضعیت به خاطر این است که نقد، فرایندی ادراکی اما نق زدن به شدت احساسی است .
فرد با نق زدن به واسطه فشاری که به او رسیده است، درد دل می کند و چون گوش مفت برایش کافی است ، اندکی آرام می شود .
نقد کردن اما بدون توصیه و با طرح مسئله و دادن هزینه و البته با جرئت و شهامت انجام می شود.
تاثیر نقد بسی بیشتر و چنانکه گفته شد دشوار تر است. دشواری آن به خاطر آن است که علی رغم برخورداری از زبان تخصصی و علمی ، باید به زبان توده حرف بزند تا بتواند آنها را آگاه نماید.کاری که حساس و شبیه « بند بازی» است. چون اگر عالمانه سخن بگوید ، مخاطبانش سخنش را نمیفهمند و اگر عوامانه بگوید خیلی زود متهم به « پوپولیسم» میشود.

این روزها ،کسادی دکان نقد و رونق بازار نق زیاد احساس می شود و این برآمده از روزگار مجازی و دور شدن از عالم کتابخوانی است که خلق الله گوشی به دست، در هجوم بارش یک ریز اطلاعات طبقه بندی نشده، نه فرصت مطالعه را دارند و نه حوصله تحلیل. برای همین است که اغلب عادت به لایک زدن وکپی کردن و ارسال آنها برای همدیگر دارند. وضعیتی که شاید بشود با اغماض چنین برداشت کرد که دست اندرکاران نقد به فکر «اصلاح» اند و نق زنان به هوای «انقلاب» اند و ... نقطه، سرخط!

... نمی دانم که چقدر با فلسفه آشنایی دارید . یکی از مباحث فلسفه بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت است . البته همین بحث هم در فلسفه غرب باتفاوت هایی مطرح است .
کسانی مانند اگزیستانسالیست ها به اصالت وجود قایل هستند و.....
نقل است که یکی از دانشجویان دکتر شریعتی از وی سوال می کند که استاد .
از نظرشما وجود اصالت دارد یا ماهیت ؟
دکتر شریعتی از محل زندگی دانشجو که در یک روستای دورافتاده بود پرس و جو می کند ...
سپس به دانشجو پاسخ می دهد که از نظر من آسفالت روستای شما اصالت دارد ...!
تعیین اولویت و اینکه چه اقدامی مهم و اصیل است هنری ست که در وجود برخی وجود ندارد . پزشکی که در مواجهه با مریض بدحال و رو به موت با تزریق بوتاکس تلاش می کند تا چین بالای ابروی بیمار را بردارد عملا راه را اشتباه رفته و تقدم اقدامات پزشکی را نمی داند .
به جای احیای سند تحول ، شان و معیشت معلم را احیا کنید ، اعتماد مردم را به نظام آموزشی احیا کنید. جایگاه مدارس به عنوان واحدهای تربیت محلی و کانون تربیت اسلامی را احیا کنید ، انگیزه ها و عواطف سترون شده دانش آموزان را احیا کنید .کمبود معلم و بحران خالی ماندن کلاس های درس راچاره سازید .
فکر می کنم اگر شریعتی در این زمان بود به جای اهداف مبهم و کلی ، چنین پاسخ هایی می داد .
روحش شاد .

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر چند که اواخر خرداد ماه برای اهالی آموزش و پرورش بسیار شیرین و دلچسب است ولی در مواردی باعث طرح شبهاتی در خصوص "پول مفت گرفتن" ! ما معلم ها می شود. چنان که می دانید معلم ها و دانش آموزان نه ماه از سال را در کنار هم در کلاس ها و مدرسه ها، با سیستمی فرسوده وتوان فرسا دست و پنجه نرم می کنند. بر سیستم آموزش و پرورش ما هم مثل هر سیستم بوروکراتیک دیگری، قوانین و روابط رسمی و غیر رسمی چندی حاکم است.
معلم ها و دانش آموزان هم به عنوان جزیی از اجزای این سیستم چاره ای جز تمکین به این "قوانین "و" روابط" ندارد. ویزگی بارز "قوانین" بوروکراتیکی سازمان ما، دست و پاگیر بودن آنها است، که نتنها در ارتقای کیفی سیستم نقش چندانی ندارند بلکه از یک سو مانع خلاقیت فردی معلم و دانش آموز و از سوی دیگرمانع چابکی سیستم می شوند.
"روابط "حاکم بر سیستمی که ما اهالی آموزش و پرورش درچارچوب آن تعریف می شویم ، به حدی غیر شفاف، ناسالم و غیر تخصصی است که بی اغراق چون تیشه ای بر ریشه نظام تعلیم و تربیت عمل می کند. این روابط نامناسب از یک سو به یمن مدیریت ناکارآمد،باندی و غیر تخصصی و سوی دیگر به جهت منفعلانه و غیر حرفه ای برخورد کردن ما معلم ها، روز به روز وسیع تر می شود.
برآیند حاکمیت چنین اتمسفری بر نظام آموزش و پرورش ما در بعد اجتماعی عدم موفقیت در پروراندن انسان های توسعه یافته و در بعد فردی استهلاک روانی معلمان و دانش آموزان و قرار دادن مستمر آنها در دو راهی انتخاب بین منافع کوتاه مدت مادی و ارزش های متعالی و هنجارهای صحیح آموزشی و پرورشی است .
این در حالی است که از منظر علمای تعلیم و تربیت، برای انسان هیچ لذتی فراتر از" لذت آموختن" متصور نیست.
پذیرفتن اینکه " یاد دادن" و" یاد گرفتن" از منظر فرهنگ دینی و تجارب زیسته ما ایرانیان نیز شان بسیار والایی دارد سبب می شود، بر تناقضات سیستم آموزش و پرورش فعلی افزوده شود.
با اوصافی که آمد، به رغم طعنه زنندگان، "اواخرخرداد"باز هم شرین است .چون نوید بخش تعطیلات سه ماهه ای است که "مای معلم" و "آنهای دانش آموز" را از چنین فضای فرساینده ای "رهایی" می بخشد.

"رهایی" از هر آنچه که می دانی بیهوده است ولی باید انجام بدهی."خلاصی" از رنجی که از آزرده شدن دانش آموزانت درمواجهه با انبوه تست ها،آزمون ها وکتاب های غیر مفید کارو...می بری.
"رهایی" از دردی که از جریحه دار شدن عزت نفس کودکان و نوجوانان این سرزمین به واسطه برخوردهای نامحترم و نا موجه اولیای آموزش و پرورش می کشی.
"رهایی" از دیدن امر و نهی های آمرانه ای که به واسطه ساختار هرمی سیستم آموزش و پرورش بر دانش آموزان اعمال می شود و فردیت،خلاقیت را درآنها سرکوب می کند.
و بالاخره" رهایی" از هر آنچه که "مای معلم" را از لذت یاد دادن و "آنهای دانش آموز" را از لذت یادگرفتن باز می دارد.ولی این فقط یک روی سکه است.
روی دیگر سکه فرصتی اس که این حس" رهایی" به ما می دهد. از آنجایی که علی القاعده "آزادی" ،باید خلاقیت و آفریینندگی به بارآورد، می توان انتظار داشت، بتوان از حس "رهایی" و" آزادی" از تنگناهای حرفه ای سیستمی که جزیی از آن هستیم ،حداکثر استفاده را در جهت جبران کاستی های همان سیستم برد.
به زعم من با پایان درس و مدرسه و آغاز تعطیلات تابستانی فراغتی حاصل می شود که بتوانیم علاوه بربازسازی روحی ،روانی و تمدد اعصاب، در ارتقای مهارت های فنی و حرفه ای خودمان در امر آموزش و پرورش هم بکوشیم و تاملی جدی در سبک معلمی و ارزش ها و انگیزه هایی معلمی کردن مان داشته باشیم

عزیزان همکار!
دیر زمانی است که اولویت دادن به مطالبه معیشتی سبب شده است که در یک دور "بدبینی" و"تیره انگاری" و "خود دست کم گیری" بیفتیم. مدت هاست به نداشته ها، خواستن ها، تیرگی ها و سختی های شغل مان تمرکز کرده ایم.
خیلی وقت است که ما توانایی ها و داشته ها، و انچه را که می توانیم به جامعه بدهیم را، از یاد برده ایم.
همراهان همدل!
روزگار درازی است که سرمایه های فرهنگی ،معنوی و اجتماعی مان را به بهانه مطالبات معیشتی راکد و معطل گذاشته ایم یا به ثمن بخس فروخته ایم.. در چند سال اخیر نوع، اولویت بندی وطرح مطالبات به گونه ای بوده است که به جامعه معلمان انرژی مثبت برای ادامه راه تزریق نمی کند.
انعکاس فعالیت ها صنفی در بین معلمان و سیستم آموزش و پرورش جز پمپاژ یاس و ناامیدی حاصلی نداشته است.
جان کلام آنکه مطالبات مان محدود شده است به معیشت و رفاه و... .در حالیکه ما باید مطالبه گر آرزوهای سبز برای ایران عزیز باشیم.
ما باید به عشق کودکان و نوجوانان این سرزمین، ارزش ها والای انسانی و اسلامی و هنجارهای صحیح تعلیم وتربیت را جز مطالبات اولویت دارمان قرار دهیم. چنین نگرشی و پاسخ درخوری که از مسئولان برای آن می گیریم به طور قطع برآورنده مطالبات معیشتی و منزلتی ما نیز خواهد بود.
تفکر خودانتقادانه ، بازاندیشی در ارزش ها و هنجارهای پذیرفته شده در حوزه تعلیم و تربیت و بومی سازی آنها درهر شهر و روستا، آشنا شدن با متدها جدید حرفه ای، کسب آگاهی از گره گاه های توسعه ای ایران عزیز و منطقه ای که در آن مشغول انجام وظیفه هستیم ... همگی از جمله کارهایی است که در ایام تعطیلات باید به آنها بپردازیم.
اگر توفیقی حاصل شود در سری یاداشت هایی به زمینه ها که می تواند محل تفکر خودانتقادانه ما معلم ها باشد، خواهم پرداخت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به اعتقاد بنده اکثریت فرهنگیان در احکام امسال شاهد کمترین افزایش نسبت به بقیه کارمندان دولت خواهند بود .
قضیه از این قرار است که مبنای افزایش احکام سالیانه معمولا بندهای اصلی احکام حقوقی هستند و صد البته همه ما می دانیم که با اینکه در ظاهر امر کلیه کارکنان دولت با اشل حقوقی یکسانی حکم می گیرند ولی در عمل برای سایر کارمندان بندهایی به احکام اضافه شده یا پرداخت هایی خارج از آن انجام می شود که باعث اختلاف فاحش در دریافتی فرهنگیان با سایر کارمندان دولت می شود که موضوع اعتراضات فرهنگیان در بی عدالتی هم همین ها است . ولی موضوع افزایش سالیانه معمولا همان بندهای اصلی است .
فرهنگیان به دلیل اینکه اکثرا دارای مدرک تحصیلی بالا هستند و حتی اکثرا دارای سابقه خدمت بیشتری هستند و احیانا به خاطر اعمال رتبه بندی و ... به ظاهر در احکام حقوقی در ردیف های اصلی که موضوع افزایش سالیانه است مبالغ بالاتری نسبت به بقیه کارمندان در حکم حقوقی خود دارند و یک فرهنگی در حکم حقوقی خود با کارمند مشابه خود از نظر میزان سابقه و ... احتمالا حکم حقوقی بالاتری دارد .
با این اوصاف شاید در ظاهر امر ، فرهنگیان یکی از گروه های هدف قانون مجلس برای ایجاد عدالت در بودجه امسال هستند ولی در عمل احتمالا بیشترین افزایش شامل دیگر کارمندان خواهد بود و فرهنگیان کمترین افزایش را خواهند داشت .
باید منتظر صدور احکام جدید بود !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ وزیر آموزشوپرورش با اشاره به اینکه هنوز هیچ وزارتخانهای پاداش پایان خدمت کارکنان خود را پرداخت نکرده است، گفت: پاداش پایان خدمت بازنشستگان فرهنگی سال 96 را در سه مرحله تسویه میکنیم.

برای آلودن دامن طنز ، به لوده گویی فردی که از راه الکی خنداندن مردم ، سرمایه می اندوزد ، بهای سنگینی باید بپردازیم .
طنز پردازی شیوه ای برای بیان آلام و رنج های یک ملت است که زبان آن بسیار برنده تر از لبه تیغ شمشیری است که بر گردن انسانی فرود می آید. طنزپردازی علمی یعنی طنازی سخن در لفافه احتیاط علیه ظلم و ستمی که بر ملتی فرود می آید. سخنی که نتوان به صراحت بیان داشت و لزومی به فهم آن توسط تمامی قشرهای موجود در یک جامعه نیست. تلویزیون باید با تهیه انواع مختلف برنامه ها خصوصا در حیطه طنز ، به ارتقای فرهنگ و باروری آن بیندیشد.
مخاطبین سخن طنز ، آگاهان جامعه هستند که در خواب ناز به سر نمی برند یا فقط به کسب معاش برای زندگی مرفه نمی اندیشند. زمانی که چارلی چاپلین ، پوتین خود را در آب داغ می جوشاند و به همراه سگ بدبخت تر از خودش آن را تناول می نمود به گرسنگی جهان یا بی خانمان های خود آمریکا دهن کجی می کرد. یا بازی ماهرانه او آن هم بدون هر نوع کلام آزاردهنده در عصر جدید ، خودباختگی و الینه شدن انسان را در لابه لای پیچ و مهره تکنولوژی به تصویر می کشاند. یا سریال طنز خانه به دوش مشهور به مراد برقی نزدیکی های انقلاب در تعمیق معنا ، بسیار ارزنده عمل کرده بود و حتی از عوامل روشن بینی مردم آن عصر علیه نظام شاهنشاهی گردید .
طنز پردازی بزرگانی چون گل آقا ( کیومرث صابری ) یا علی اکبر دهخدا ، تعهد و رسالت و معنا را با خود دارد . خواننده در پی یافتن کُنه مطلب تفکر می کند، می ایستد و به اندیشه فرو می رود . رسالت ادبی طنز یعنی توانایی ایجاد تغییر نگرش یا بینش در فرد. یعنی تأمل برای یافتن بهترین انتخاب یا شرایط کاری و زندگی.

دهه هاست که تلویزیون دچار وَهم گویی به جای طنزپردازی است. باری به هر جهت ، نتیجه فقط خندیدن و خنداندن برای زدودن افسردگی و غم موجود در بین اقشار گوناگون جامعه ، می شود جوک گویی بدون تأمل و تفکر فردی چون مدیری که طی حداقل 40 سال ، از این طریق ارتزاق نموده است. برای چون اویی که در سیستم مستهلک تلویزیون مستحیل گردیده است ، بیان حقیقی یا غیر حقیقی از ماجراها یا شیرین کاری هایش در دوران مدرسه ، کار شاقی نیست. او کارگردان و نویسنده و بازیگر برنامه های در ظاهر طنز است و غواصی در این عرصه را به نیکی می داند.
قبلا نیز گفته ام که برنامه فیتیله با اهانت به ترک ها به دلیل ترک بودن مقام رهبری ، تعطیل گردید و گر نه اولین بار که نبود رشته های فرهنگ در این جامعه پنبه می شد و امروز به شکلی دیگر ، معلم جامعه طعمه قهقه های مستانۀ ابلهانه گردیده است ، کو واکنشی ؟!
اگر به نقد باشد ما که خدا را شکر از نعمت تلویزیون به عنوان جعبه جادویی ، دهه هاست محرومیم. در چند سال اخیر کدام تولید ، باعث ایجاد شگفتی محافل روشنفکری جامعه گردیده است ؟ سریال پایتخت یا .....
مگر غبارروبی از دلهای رنجور ملت فقط با بالا و پائین پریدن چند هنرپیشه ، شدنی است ؟ یا با الکی و زورکی خندیدن آنان ؟
امروز نقد جدی بر برنامه های تلویزیون نیاز است و اگر کارشناسان ارتباطات یا رسانه در این خصوص کوتاهی می کنند ، تاوان سختی خواهند پرداخت. دیگر بازیگران بزرگی چون ژاله عُلوّ ، یا جمشید مشایخی ، محمدعلی کشاورز ، یا علی نصیریان و عزت الله انتظامی و....به فراموشی سپرده شده اند و اضمحلال هنرپیشه ها و فیلم ها و برنامه ها ، فقط مردم را به سوی برنامه های ماهواره هدایت می کند.
امروز تعهد طنز رامبد جوان یا مهران مدیری و..... در قبال این ملتی که عطش روشنگری دارند اما ادعای روشنفکری ندارند ، در چه حد و اندازه است که من معلم به یک دروغ بی اساس او یا به یک شیطنت گستاخانه کودکی او چنین غضبناک گردم ؟
یا او کیست که طرف سخن من باشد ، جز نماینده ای بی رسالت برای برنامه سازان که با گنجاندن هر پیام کم ارزش یا بی بها در برنامه های خود جهت عمومی کردن آنها برای تماشای کل جامعه ، معنا را قربانی خندۀ دو ثانیه ای می نمایند.
کاش می فهمیدند که قرار نیست تمامی برنامه های تلویزیون را در حد فهم همه مردم بسازند. یا درک می کردند که تلویزیون تخت به میراث رسیدۀ چند هنر پیشه نمای بی تعهد نیست که هر نوع و شکل که میل مبارکشان بکشد در آن ترکتازی نمایند. تلویزیون یا جعبه جادویی باید به هنر جادو کردن ملت با خیره و متحیر ساختن او بپردازد.
تلویزیون باید با تهیه انواع مختلف برنامه ها خصوصا در حیطه طنز ، به ارتقای فرهنگ و باروری آن بیندیشد. بیاید زبان گویای ملتی باشد که در فقر و جهل دست و پا می زنند. گویای مفاسد اقتصادی باشد که هر روز در گوشه و کنار این مرز و بوم رخ می دهد اما ملت از آن بی خبر است. تلویزیون به عنوان یک رسانه جمعی فقط محل کسب عده ای نیست ، تولید دانش و فرهنگ و ارزش و هنجار و تقویت و حمایت و غنابخشی آنها ، همگی از رسالت تلویزیون است.
ملت به خنده های ظاهری یا زورکی نیاز ندارد . این ملت انقلاب کرده به خوراکی برای تعقل و اندیشه نیازمند است. بهتر است عده ای از صحنه طنز و هنرپیشگی وداع گویند تا برای نسل جوان امکان ایجاد تحول به وجود آید.

جناب مهران مدیری ،
اگر درک و فهم درستی از معلمی در این سرزمین داشتی ، در یک رسانه ملی ، می فهمیدی چگونه سخن گویی . برای من شخصا این لُودگی پشیزی نمی ارزد و خشم من برای قربانی شدن طنز در این مقتل است که نگران از دست دادن خیلی چیزها در این جامعه بی اعتنایم .
اگر مردی ، از جامعه فرهنگیان عذرخواهی نما ، و گر نه نیرزد آنچه هیچ نیرزد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید