
خبری دلهرهآور از پذیرش 42 هزار دانشجو -ترکیبی از 17هزار نفر در قالب مادة 28 و 24 هزار نفر کارشناسی پیوسته- در سال تحصیلی جدید در دانشگاه فرهنگیان به گوش میرسد که به دشواری میتوان نسبت به آن بیتفاوت بود. تا به حال ندیدهام، مدلهایی که با صاحبانشان آمده و رفتهاند، در تربیت تغییر و بهبودی ایجاد کنند؛ چرا که اگر تغییر و بهبودی در کار بود کسی به فکر «تحول بنیادین» و نوشتن سند برای آن نمیافتاد
البته، این خبری خوش و رقمی جالب توجه، بهویژه برای جوانان جویای کار است. اما باید پرسید، آیا خیر هم هست؟ عجب سؤالی؟!
حتماً از نظر ژنرالهای ستاد فرماندهی دانشگاه فرهنگیان و صاحبان دانش مدیریت آموزشی تصمیمی خیر است، وگرنه هرگز گرفته نمیشد. اما، از نظر صاحبان دانشهای دیگر چه؟ از نظر سایر ذینفعان، مثلاً استادان و دانشجویان دانشگاه چه؟ از نظر مردم و آیندگان چه؟ گرچه آیندگان هنوز نیامدهاند، اما فکر میکنم از بقیه باید پرسید.
یکی از دلایل این تصمیم این است که دانشگاه به اندازه کافی بزرگ –در حدود یک میلیون مترمربع- و دارای امکانات لازم از جمله صندلی، تخت، لامپ و پتو برای پذیرایی از این تعداد دانشجو و پاسخ به نیاز آموزش و پرورش است (در اینجا ملاحظه کنید).

چنین تصور شده است که دانشگاه فرهنگیان پل معلق مهندسیسازی است که اگر 42 هزار نیروی آماده رزم پایکوبان برروی آن به قصد مدرسه رژه بروند فرو نخواهد ریخت (منظور از «فرو ریختن» سقوط از مرتبهای به مرتبة پایینتر است که به آن خواهم پرداخت).
رای قدمروی لشکر چهل پنجاه هزار نفری جویای کار از خود استقامت نشان میدهد، اما زنگزدگی کابلها و فرسودگی ستونهای نگهدارندهاش (وضعیت مأیوسکنندة آموزش و پژوهش در آن) نشان میدهد، استحکام و امنیت لازم برای تحمل وزن و رژة جویندگان راستین دانش و حرفة معلمی را ندارد پلی که مهندسانی خبره به رهبری رئیسجمهوری از تبار مهندسان و شهرسازان، یکشبه قطعات صدپاره و صدسالهاش را بر هم سوار و برپایش کردند، و اکنون که تختهای خالی، لامپهای روشن و پتوهای گرمش توسط شمارشگرانی خبره و درس مدیریت خوانده، با وسواس و دقت شمارش شدهاند، همگان بیصبرانه منتظر استقبال از میهمانان آن هستند. اما، از نظر تماشاگران خبره، شاهدان آگاه و غیرشمارشگران غیردرسمدیریتخوانده چه؟ آیا آنها نیز تصور میکنند، دانشگاه فرهنگیان پلی ایمن برای گذار مقتدرانه معلمان آینده است؟ نمیدانم! به گمانم از آنها نیز باید پرسید. کاری که ما به دلیل درک سادهانگارانه یا عقبمانده از تربیت، تحول و مدیریتش با آن بیگانهایم.
وقتی به تصمیمی چنین حسابشده در این دستگاه محاسباتی مینگرم، به یاد درسهای استادی میافتم و همه چیز برایم معنادارتر میشود؛ درسهایی دیریاب و پوشیده در الفاظ مبهم شعارگونه:
«ما به تنوعي از پرتوها نياز داريم، زيرا بايد تنوعي از علايق تخصصي، مهارتها و عادات ذهن فراهم آوريم كه مشخص ميكند، تربيت چطور بايد گرامي و بالنده شود. مقصود، بيشتر، جمع كردن اعضا براي تصميمگيري دربارة مسايل برنامة درسي از طريق ارتباطات با يكديگر است.» (شواب، 1969)
نمیدانم اگر یک پرتوی سمج بودم، و بهزور از یک روزن کوچک بر اتاق خصوصی و کم نور تصمیمگیریهای سرنوشتساز تربیتی، مثل این تصمیم میتابیدم، چه نقاط تاریکی از آن را روشن میکردم؟
شاید در ابتدا روشن میکردم، این تصمیمی است که آشکارا و بهشدت فلسفة وجودی دانشگاه فرهنگیان را زیر سؤال میبرد، و آن را در وضعیت دشوار توجیه فلسفة وجودی خود قرار میدهد.
راستی چه شد، دانشگاهی که بر اساس منویات سند تحول، برای ایجاد تحول در مدارس بهطور ضربتی برروی ویرانههای مراکز تربیت معلم برپا شد –از آن رو که برپاکنندگانش تربیت معلم شایستة نظام را در صدر اولویتها برای ایجاد تحول بنیادین تشخیص دادند- اکنون خود را تا جایی متعهد به «تأمین» نیروی مورد نیاز آموزش و پرورش کرده است که به کل فراموش کرده است، فلسفة وجودیش تأمین تربیت حرفهای باکیفیت برای تحقق معلم حرفهای باکیفیت، به قصد کمک به تحقق تحول بنیادین است؟
مگر پیش از این، معلم از راههای دیگر «تأمین» نمیشد، که با نوآوری مهندسان تخریبچی تربیتی همة راههای گشوده بسته و به شاهراه فرهنگیان منتهی شد؟ بودجههای گزافی که قرار است دم آخر بر لب پرتگاه جهنم از سر اجبار صرف شیمیدرمانی، پرتودرمانی و درمانهای گرانقیمت دیگر برای از بین بردن تومورهای سرطانی مدرسه هزینه کنید، همین امروز، با میل و ارادة خود، با توجة ویژه و دستودلبازانه به تربیت معلم، صرف تغذیة سالم، هوای سالم و محیط سالم آن کنید!
مگر مجاری دیگر تأمین نیرو به کجا میرفتند، که همه به یک مجرا هدایت شدند؟
آیا میخواستید برروی این سازة نامطمئن سیل راه بیندازید و بحران بیافرینید، یا میخواستید با قصد و برنامههای حسابشده به هدف تربیت معلم باکیفیت برسید؟
شاید میخواستید هنر طراحی و معماری نهادهای دولتی عظیمالجثة ناچالاک مفلس را به نمایش بگذارید، هنری که نزد ایرانیان است و بس! یا قرار بود به دعوت سند تحول، دانش و هنر تربیت معلم پژوهنده و فکور را فرابگیرید، بیازمایید و توسعه دهید؟
آیا برای تربیت معلم باکیفیت میخواهید فقط به خفتنگاهها سرکشی کنید و تختهای خالی را سرشماری کنید؟ یا قرار است به گاههای بیداری هم سری بزنید و استادهای بیدار، کتابخانههای مجهز، پژوهشکدههای فعال، آزمایشگاههای پیشرفته و مدارس آمادة همراهی را هم به حساب آورید؟
من به عنوان ناظر آگاه به این وضعیت میگویم سبقت سیاست تأمین از سیاست تربیت.
حال که سیاست «تأمین معلم» از سیاست «تربیت معلم» پیشی گرفته است، و دانشگاه از موضع تربیت معلم به موضع تأمین معلم تا اطلاع ثانوی عقبنشینی کرده است، فلسفة وجودی دانشگاه فرهنگیان بیش از پیش مورد تردید قرار گرفته است.
باید از نو توجیه کند برای چه به وجود آمده است، و چرا راههای ممکن دیگر تأمین معلم را مسدود کرده است، و خود را در وضعیت اضطرارِ تأمین معلم، و تهی شدن از فلسفة وجودیش قرار داده است؟
نمیدانم، اگر یک معلم جامعهشناس تربیت یا استاد برنامهریزی درسی بودم و به جلسة تصمیمگیریهای سرنوشتساز دعوت میشدم، با تأثیرپذیری از علایق تخصصیام چه پرتوی بر این تصمیم میافکندم؟ شاید به جبهة دانشمحوران میپیوستم، و با دفاع از حق برخورداری دانشآموزان و دانشجویان از «دانش قدرتمند»، به دنبال شواهد و نشانههایی از آن در دانشگاه فرهنگیان میگشتم. همان دانشی که در اختیار استادان دانشمند و معلمان توانمند است؛ از طریق برنامههای درسی رشتههای دانشگاهی و مدارس سازماندهی و به نسل بعد منتقل میشود؛ توسط محققان در دفاتر، آزمایشگاههای مجهز و در میادین عمل -مدارس و کلاسهای درسِ بازِ پذیرای تحقیقات- پرورده میشود؛ از طریق همایشها، سمینارها و مجلات منتشر، نقادی و عمومی میشود؛ و در کتابخانههای پیشرفتة مجهز انباشته، آرشیو و نگهداری میشود.
نمیدانم، اگر یک عضو روشنفکر و طرفدار دوآتیشة اصلاحات آموزشی بودم و در جلسة تصمیمگیریهای خطیر برای فرزندان ملت حضور داشتم، و از پس عادات مألوف ذهنیام به این تصمیم مینگریستم، چه میگفتم؟ یا در ستونی در صفحة فرهنگی یک روزنامة طرفدار اصلاحات چه مینوشتم، که ابعاد نادیده، نانموده و خطیر آن را برای مردم روشن کند؟
شاید در پاسخ به دعوت نظریهپردازان «روشنفکری»، از حاشیه به متن حرکت میکردم، نقش مسئولانهتری برعهده میگرفتم، و به دور از ملاحظات سیاسی، از حق برخورداری دانشآموزان از تربیت باکیفیت، و از حق برخورداری معلمان از تربیت باکیفیت در دانشگاهی با استانداردهای عالی دفاع میکردم؛ یا به طعنه و با لحنی گزنده در صفحة فرهنگی روزنامة مذکور مینوشتم که، بودجههای گزافی که قرار است دم آخر بر لب پرتگاه جهنم از سر اجبار صرف شیمیدرمانی، پرتودرمانی و درمانهای گرانقیمت دیگر برای از بین بردن تومورهای سرطانی مدرسه هزینه کنید، همین امروز، با میل و ارادة خود، با توجة ویژه و دستودلبازانه به تربیت معلم، صرف تغذیة سالم، هوای سالم و محیط سالم آن کنید!
نمیدانم اگر یک معلم فلسفه و یک فعال صنفی بودم و از پشت عینک علایق تخصصی و گرایشات سیاسیام به این منظره مینگریستم، چه چیزی در چه عمقی از این تصویر کشف میکردم و به دیگران نشان میدادم؟
شاید پس از دادن پیشنهادات مبهم فیلسوفانه یا سوگیرانة سیاسی از جلسه به خانه برمیگشتم، بر کاناپة تأملات لم میدادم، به یادداشتهایم نگاهی دوباره میانداختم، دست به قلم میشدم و مواضع مبهم سوگیرانة خود را با زبانی روشن، مستدل، آگاهیبخش و مردمپسندانه در یک رسانة مردمی در معرض نقد و نظر موافقان و مخالفان میگذاشتم تا آگاهتر کنم و آگاهتر شوم. مثلاً در حرکت اول، در پاسخ به ادعای رئیس دانشگاه فرهنگیان (در اینجا)، که هر مدیری بر اساس مدل ذهنی و مدل مدیریت خودش عمل میکند و من هم میخواهم بر اساس مدل ذهنی و مدیریت خودم تغییر و تحول ایجاد کنم؛ مینوشتم، درست است که تربیت یک خیر و حق عمومی است که مردم زمام اختیارش را طی فرایندی دموکراتیک به دولت و مدیران سیاستمدارش -اگر نگوییم سیاستزدهاش- تفویض میکنند، اما این به معنای در حاشیه نشستن و تماشای رفت و آمد مدیران با علایق و سلایق مختلف تخصصی و سیاسی، و گرفتن تصمیمات سرنوشتساز تربیتی بر اساس مدل و انگارههای ذهنی این وزیر، آن مدیر، یا رئیس دانشگاه نیست.
تا به حال ندیدهام، مدلهایی که با صاحبانشان آمده و رفتهاند، در تربیت تغییر و بهبودی ایجاد کنند؛ چرا که اگر تغییر و بهبودی در کار بود کسی به فکر «تحول بنیادین» و نوشتن سند برای آن نمیافتاد؛ بلکه بیشتر به نظر میرسد، آشوب، دلآشوبه، جدایی و اتلاف به بار آوردهاند.
مدیران صاحب بینش و دانش پیشرفتة مدیریت آموزشی بهخوبی میدانند که اختیارات و قدرت تفویضی، بهویژه در نهاد تربیت، قابل گردش و بازگشت به خود مردم است، با بهرسمیت شناختن و جلب مشارکت نمایندگانی که بهشایستگی وجدان، آگاهی و خواستههای آنان را نمایندگی میکنند، نمایندگانی از قلمروی دانش، حقیقت، آگاهی، عمل و وجدان عمومی. حاکمان صاحب بینش بهخوبی میدانند که تصمیمات رقمزنندة سرنوشت نسل آینده، نیازمند شور و مشورت و تأمل deliberation از نوع دستهجمعی، با حضور نمایندگانی از قلمروهای نامبرده است.
اما، بهخوبی میدانم اگر یک محقق با علایق و تجارب تربیت معلمی بودم، و به منظرة دلهرهآور رژة لشکر 42 هزار نفری معلمان آینده بر پل معلق دانشگاه فرهنگیان مینگریستم، چه مینوشتم. مگر پیش از این، معلم از راههای دیگر «تأمین» نمیشد، که با نوآوری مهندسان تخریبچی تربیتی همة راههای گشوده بسته و به شاهراه فرهنگیان منتهی شد؟
خوشبختانه، در سفری پژوهشی فرصت یافتم از نزدیک از این پل معلقِ مهندسیسازِ نهچندان مستحکم دیدن کنم.
به نظرم، برای قدمروی لشکر چهل پنجاه هزار نفری جویای کار از خود استقامت نشان میدهد، اما زنگزدگی کابلها و فرسودگی ستونهای نگهدارندهاش (وضعیت مأیوسکنندة آموزش و پژوهش در آن) نشان میدهد، استحکام و امنیت لازم برای تحمل وزن و رژة جویندگان راستین دانش و حرفة معلمی را ندارد. پاسخگوی نیازها و برآورندة حق آنها نیست. منظورم حق برخورداری از «دانش قدرتمند» است. همان که در دست استادان توانمند است، در رشتههای دانشگاهی و از طریق برنامههای درسی حسابشده و تدبیرشده سازماندهی میشود، در آزمایشگاههای مجهز و مدارس نمونه یا زیستگاههای طبیعی عمل تربیت تولید میشود، و همچون میراثی باارزش در کتابخانههای پیشرفته سازماندهی و نگهداری میشود.
بیشک، اینها ستونهای نگهدارندة یک دانشگاه هستند که نشانی از آنها در این سازه نمییابیم، و شمارشگران خبرة ما با همان دقتی که خوابگاهها و تختها را شمردهاند، آنها را نشمردهاند، یا شاید شمردهاند، و به دلایلی که ما از آن بیخبریم، به شمار نیاوردهاند.
همچنین فرصت یافتم قدری نزدیکتر شوم، و به کلاسهای گل سرسبد دانشکدههایش وارد شوم.
خوشبختانه، فضا و صندلیهای خالی را دیدم. اما متأسفانه شواهد امیدوارکنندهای از دانش قدرتمند، استادان راهنمای توانمند و جویندگان راستین دانش نیافتم. تاجایی که تقریباً مطمئن شدم، این پل عظیمالجثة معلق میان جامعه و مدرسه، و در حال نوسان میان وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم، فعلاً صراط مطمئنی برای رسیدن به بهشتِ مدرسه نیست. اما اگر بر سیاست خود برای «تأمین» و نه «تربیت» معلم اصرار کنید، حتماً شما را به جهنمِ مدرسه میرساند.

[1]. مایکل یانگ جامعهشناس تربیت و برنامة درسی مبدع و مفهومپرداز «دانش قدرتمند» powerful knowledge است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش به معنای گسترده با هزاران مدیر و معلم سرو کاردارد و در سوی دیگر میلیون ها دانش آموز را در بر می گیرد . پر واضح است که در نهایت، این آموزش بر خانواده های این دانش آموزان نیز موثر است و آنها را نیز درگیر می کند و به مثابه مهمترین و گسترده ترین پایه های انسانی کشور به حساب می آید که رشد و توسعه ملی بر آن استوار است.
قریب هفده سال است که معلمان در تجمعات مختلف، از طریق نمایندگان خود،از طریق شبکه های مختلف مجازی و یا هر رسانه ای که صدای آنها را به گوش بقیه برساند، مشکلات نظام آموزشی را فریاد زدند، گفتند اولین نهادی که خواه ناخواه از مشکلات فرهنگ و فرهنگیان ضرر می بیند، نظام آموزشی کشور است، فرهنگ جامعه است، خانواده ها هستند، فرزندان این مرز و بوم زیان می بینند .
در این میان رسیدگی به مشکلات معیشتی تنها یکی از درخواست های این صنف تاثیر گذار جامعه بود که البته بسیار مهم و اساسی نیز می باشد . معلمی که درگیر مسائل اولیه زندگی خود است چگونه می تواند تمام تمرکز خود را بر تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان بگذارد .
ناکارآمدی درمانگاه های فرهنگیان، مشکل مسکن فرهنگیان، صندوق ذخیره و مسائل معیشتی و رفاهی معلمان از برجسته ترین ضعف های این بخش از مشکلات آموزش و پرورش است.
مدیریت سلیقه ای و ناکارآمد به جای مدیریت علمی و کارآمد و عدم توجه به نظریات بدنه فرهنگیان در انتخاب مدیران کل، بالا بودن تراکم کلاسی در بسیاری از مدارس به دلیل آماده نبودن بستر لازم برای تغییر نظام آموزشی ، همچنین تغییر نظام آموزشی ،کمبود نیروی انسانی، کمبود کلاس درس، ناهماهنگی های موجود بین ادارات آموزش و پرورش در اجرای قوانین ومقررات، افزایش همه ساله نرخ ثبت نام در مدارس غیر انتفاعی که یقیناً چنین روندی خصوصی سازی منطقی را در آموزش و پرورش با مشکل روبه رو ساخته است، درماندگی بسیاری از مدارس از پرداخت هزینه های اولیه در کنار حساب های کلان بعضی مدارس خاص، صرف هزینه های کلان در بخش مدرسه سازی و عدم تناسب آن با سازوکارهای تعلیم وتربیت، عدم بهره مندی مناسب از تشکل ها و انجمن های علمی ، فرهنگی و گروههای آموزشی، تمرکز چاپ کتب درسی در دفتر تألیف و برنامه ریزی درسی کتب درسی و عدم توجه به نیازهای بومی در چاپ کتب درسی و تغییرات گسترده کتب درسی به ویژه دروس عمومی بدون توجه به عدم کارایی و سطح بالای آن در مدارسی مانند هنرستانهای کار و دانش و همچنین تغییرات کتب علوم انسانی به ویژه در حوزه جامعه شناسی بدون توجه به نظریات دبیران و صاحبنظران و نظام متمرکز تصمیم گیری از دیگر مشکلات نظام آموزشی می باشد .
همان طور که در بالا اشاره شد، همه این مشکلات و مسائل توسط فرهنگیان و فعالان عرصه آموزش فریاد زده شد، اما نه تنها به این فریادها توجهی نشد بلکه فعالان این عرصه تحت فشارهای مختلف نیز قرار گرفتند، .منزلت معلم نه تنها ترمیم نشد بلکه دستمایه شو من های تلویزیونی نیز قرار گرفت و مع الاسف رسانه ملی نیز به بهانه های مختلف در این زمینه سنگ تمام گذاشت .
سایر درخواست ها نیز به بهانه تعداد معلمان، کمبود بودجه و غیره به کناری گذاشته شد . این بی توجهی ها و کم لطفی ها به نهاد مهم اجتماعی و تاثیر گذار و فرهنگ ساز بالاخره تاثیرات خود را گذاشت و متاسفانه هر روز خبرهای ناگواری از این سامانه نابه سامان می رسد .
معلم به جان آمده و عصبی از وضعیت ناهنجار کلاس و مشکلات زندگی اش، دانش آموز را مصدوم کرد، دانش آموز دیگری نیز قربانی همین اوضاع پریشان شد و دبیر خود را با ضربات چاقو به قتل رساند و آن دیگری را مجروح ساخت و آن دیگری را مصدوم کرد . مدرسه و کادر اداری آن هر از مدتی مورد تهاجم اولیا قرار گرفتند .

از مدارس خبرهای دیگری از اختلالات اخلاقی و درگیری و ضرب و شتم رسید . این خبرهای ناگوار مردم ما را شگفت زده کرده است، اما خبرهای بدتر نیز فرهنگیان را متعجب نمی کند زیرا آنان چنین روزهایی را پیش بینی می کردند و هنگامی که کنشگران و فعالان و فرهنگیان تابوت آموزش و پرورش را در تجمع شیراز به نمایش گذاشتند، می دانستند که چه به روز سازمان متولی تعلیم و تربیت آمده است.
مقدمه کتاب های درسی در اولین سال پس از پیروزی انقلاب را به خاطر بیاوریم که با این مصرع مولانا آغاز می شد که :
"ماهی از سر گنده گردد نی ز دم"
آسیب پذیری و رشد یک ملت نیز از سر و اندیشه و فرهنگ و نظام آموزشی آن ملت است .
البته هنوز هم می توان منزلت معلم را ترمیم کرد و به مشکلات آن رسیدگی کرد و برای آن راه حل یافت.
تا دیر نشده آموزش و پرورش را دریابید و گرنه فردا دیر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه بازنشستگان/

امروز دوشنبه 28 خرداد ماه دومین تجمع معلمان بازنشسته در اعتراض به تعلل مسئولان در پرداخت پاداش بازنشستگی در مقابل وزارت آموزش و پرورش برگزار شد .
این معلمان با در دست داشتن بنرها و پلاکاردهایی بار دیگر اعتراض خود را نسبت به عدم پرداخت حق مسلم خود ابراز کردند .
تجمع قبلی سه شنبه 8 خرداد ماه در برابر وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید .
در آن تجمع تعدادی از معلمان به نمایندگی از سایرین با « علی الهیار ترکمن » معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش نشسستی برگزار کردند اما تاریخ دقیقی برای پرداخت پاداش اعلام نشد .
همچنین مهرداد خان ماکو مدیر کل دفتر برنامه و بودجه وزارت آموزش و پرورش درباره پیگیری پاداش پایان خدمت فرهنگیان در تجمع پیشین اظهار داشت: جلسات متعددی با سازمان برنامه و بودجه برای تامین اعتبار این موضوع داشتیم و اکنون نیز رایزنیهای جدیتری را دنبال میکنیم.

این مقام وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده بود با توجه به اظهارات افراد در سازمان برنامه و بودجه به محض روشن شدن منبع تامین اعتبار که پیشنهاد از طریق کل منابع درآمدی دولت است، کار پرداخت معوقات را به جریان میاندازیم.
مدیر کل دفتر برنامه و بودجه وزارت آموزش و پرورش با اشاره به اینکه 4 هزار میلیارد تومان اعتبار برای این منظور نیاز است، تصریح کرد: با توجه به اینکه محدودیتهای مالی در دولت وجود دارد قطعا پرداختها به صورت دو مرحلهای خواهد بود البته ضوابط پرداخت این دو مرحلهای را باید مورد بررسی قرار دهیم.
وزیر آموزش و پرورش امروز در توئیتی نوشت :
امروز میزبان جمعی از نمایندگان معلمان بازنشسته عزیز بودم .
وزارت آموزش و پرورش ، خانه معلمان است .
حسب وظیفه ام ، مطالبات و گلایه های مالی همکاران شریفم را در بالاترین سطح پی گیری می کنم .
در پایان این تجمع حاضران طومارهایی را خطاب به رهبری انقلاب ، رئیس جمهور و نمایندگان مجلس امضا کردند .
پایان پیام/
" جوامع عقلانی که از توسعه ای نسبی در همه سطوح برخوردارند و بافت قبیله ای را پشت سر گذاشته اند ، به تعبیری دارای همبستگی ارگانیک هستند ، و تقسیم کار تخصصی در آن ها موجب شده است که فرد نسبت به کل اجتماع وابستگی ارگانیک پیدا کند . دست و چشم و گوش همه در خدمت « شخص » هستند ؛ در حالی که هر یک کار جداگانه ای را متقبل شده اند . در این جامعه کار تخصصی است و تعویض عناصر آن ممکن نیست و در عین حال همه در خدمت حیات کالبد اصلی هستند . " ( 1 )

در واقعه ی اخیری که در دبیرستان معین تهران اتفاق افتاد یادداشت ها و تحلیل های مختلف و البته فراوانی نوشته شد .
این که چنین مسائلی مورد تحلیل رسانه ها و افکار عمومی قرار می گیرد و نسبت به آن " حساسیت " نشان داده می شود نکته ای است که باید مورد تامل و نیز اسقبال قرار گیرد و البته با پی گیری رسانه ها و افراد صاحب قلم می تواند به سایر موضوعات و ارکان آموزش و پرورش نیز تعمیم پیدا کند .
هر چند برخی از افراد و جریانات دیدگاه خوبی نسبت به رسانه ای کردن این گونه موضوعات ندارند و می گویند که کشاندن این گونه موضوعات به " عرصه عمومی " قبح این مسائل را می شکند .
در پاسخ باید گفت که مخفی کردن و یا پنهان کاری در مورد این موضوعات مشکلی را حل نمی کند و چه بسا ممکن است زمینه را برای گسترش " زیرپوستی " و نیز " غیر قابل برگشت " معضلات و بحران های اجتماعی فراهم کند که البته هزینه این فرآیند کاهش و یا نابودی سرمایه اجتماعی خواهد بود .
متاسفانه آسیبی که در مورد این گونه مسائل و سایر بحران های اجتماعی در جامعه ما وجود دارد این است که غالبا به نتایج و با راهکار مشخصی و پایداری نمی رسد .
موجی به راه می افتد و تا مدتی جامعه و کنش گران و دولت مردان را به خود مشغول می کند و پس از مدتی خود به خود از حرکت می ایستد و یا جای خود را به " موج " و یا " بحران دیگری " می سپارد .
این وضعیت تقریبا در مورد همه مسائل و بحران های جامعه ایرانی دیده می شود و البته باید در جایی این وضعیت باید پایان یابد .
تحقق این وضعیت نیاز به تعریف و تبیین کنش گری و مطالبه گری صحیح و منطقی در میان افراد و اقشار مختلف دارد و این که افراد در همه سطوح " روش حل مساله " را یاد بگیرند و از دستاوردهای مطالبه گری خود به طور مستمر و کارشناسی شده و به روز دفاع کنند .
در مورد پدیده " کودک آزاری " یک وجه آن به ضعف قوانین و مقررات بر می گردد .

« شهیندخت مولاوردی » در این مورد در کانال تلگرامی خود می نویسد :
" در خبرها به نقل از نائب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس آمده بود: "بالاخره لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان به صحن مجلس می رود و پیگیری ها را ادامه می دهیم تا این لایحه هر چه زودتر در دستور کار جلسه علنی قرار گیرد." هم چنین سیده فاطمه حسینی نماینده مردم تهران در یکی از شبکه های اجتماعی از سایر نمایندگان برای همراهی در تقاضای بررسی اولویت دار لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان در صحن علنی مجلس دعوت کرده است.
در پیشینه درخواست تسریع برای بررسی و تصویب این لایحه به نامه مشترک زنان کابینه به رییس مجلس و نیز رایزنی ها و مذاکرات معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده با رییس مجلس هم باید اشاره کرد. این روزها تکرار پدیده کودک آزاری در یکی از مدارس غرب تهران که واکنش مقامات عالی ترین سطح مملکت را نیز به همراه داشت و تایید تجاوز به دختر بچه افغان توسط 3 مرد در خمینی شهر، اهمیت توجه به این مهم را برجسته می کند.
در ایران علی رغم وجود قوانین و مقرراتی پراکنده در حمایت از کودکان و نوجوانان، کودک آزاری نخستین بار در سال 1381 با تصویب "قانون حمایت از کودکان و نوجوانان" در 9 ماده از حوزه خصوصی خارج و به عنوان یک جرم عمومی به رسمیت شناخته شده و جرم انگاری شد. این قانون صرفا به موضوع تعقیب و مجازات و تنبیه مجرمان و بزهکاران بسنده کرده و بحث پیشگیری از وقوع جرم و مقابله با وقوع آن را از نظر دور داشته است.

نظر به جامع نبودن این قانون و سایر قوانین، به ویژه سکوت در برابر آزارهای جنسی و عدم تعریف و تعیین مجازات برای آن و اینکه با توجه به کاستی هایی که این قانون دارد، از جمله تعیین مجازاتهای غیرموثر و فاقد عنصر باز دارنده و نگاه کلی به جرم کودک آزاری و عدم توجه به همه جوانب آن که همه نیازهای کنونی جامعه در خصوص کودک آزاری را پوشش نمی دهند، در سال 1388 پیش نویسی مشتمل بر 54 ماده از سوی قوه قضاییه با عنوان لایحه "حمایت از کودکان و نوجوانان" تقدیم دولت شد تا با مرتفع کردن ایرادات قانون مصوب 1381، در کاهش خطرات و جبران آسیب های ناشی از جرم کودک آزاری برای کودکان و نوجوانان قربانی یا در معرض خطر موثر افتد.
مسئولانی که در این شرایط آدرس های اشتباه می دهند و یا با توسل به " پوپولیسم " قصد دارند مسئولیت ها و یا عملکرد و پیشینه خود را نادیده بگیرند باید متوجه باشند که زمانه و شرایط تغییر کرده است این لایحه که چندین مجلس و دولت را به خود دیده و بارها بین دولت و مجلس دست به دست شده است و در پیچ و خم کمیسیونهای مجلس در رفت و آمد بوده است، به رغم نقایص و کاستی هایی که دارد، دارای نقاط قوتی است، از جمله نوآوری هایی از قبیل: امکان تجدید نظر مکرر در آراء و تصمیمات دادگاه و قابل تجدید نظر بودن تمامی احکامی که در خصوص اطفال و نوجوانان صادر شده اند؛ تعریف جرائم جدیدی مانند خرید و فروش اعضای کودک و مجروح کردن آن، افشای مشخصات طفل بزه دیده یا در معرض خطر، ترغیب یا آموزش روشهای خودکشی، آموزش مضامین مستهجن و ترغیب کودکان به ترک تحصیل یا فرار و تعیین مجازات برای آنها و یا تشدید مجازات آنها؛ قائل شدن نقشی پررنگ برای سازمانهای غیردولتی با دادن اختیار مداخله در صورت مشاهده موارد کودک آزاری؛ امکان طرح شکایت توسط کودکان در مراجع قضایی که امری بی سابقه در نظام حقوقی کشور است و ...
به طور کلی رویکرد این لایحه حمایتی است که با تعیین تلکیف برای تمامی دستگاههای مرتبط با کودکان و تقسیم کار ملی، بخش عمده ای از نیازهای حمایتی در حوزه های حقوقی، اجتماعی و فرهنگی در صورت تصویب و اجرای آن رفع خواهد شد. این نخستین بار است که این پدیده چند وجهی به صورت جدی در نظام حقوقی ایران مورد توجه واقع شده و برای آن برخوردهای قاطعی از سوی قوه قضاییه تعیین شده است، اما بی توجهی قانون گذار به کودک آزاری غیرعمدی که عمدتا از سوی والدین و سرپرستان قانونی صورت می گیرد، از نواقصی است که امید است قانون گذاران در بررسی نهایی این لایحه از آن غفلت نورزند... "
دستیار ویژه رئیس جمهور در " حقوق شهروندی " در ادامه چنین می گوید :
" نحوه برخورد سیستم های قضایی کشورها با طیف وسیع کودک آزاری متنوع است. دولت اسپانیا اخیرا قانونی را تصویب کرده است که نه تنها مجازات کسانی که متهم به کودک آزاری و سوءاستفاده جنسی از کودکان و نوجوانان هستند را به طور قابل ملاحظه ای افزایش داده است، بلکه این افراد پس از طی دوران محکومیت در زندان و آزادی به مدت 2 سال تحت نظر خواهند بود تا در آینده و پس از آزادی نتوانند به استخدام نهادهایی درآیند که با کودکان و نوجوانان سروکار دارد. به گفته کارشناسان آنچه در بسیاری از کشورها مشترک است انجام تدابیر پیشگیرانه است که منجر به کاهش موارد کودک آزاری شده است. نکته مهم این است که هیات های گزینش پس از " انقلاب فرهنگی " بر اساس یک ضرورت و اقتضای اجتماعی و سیاسی تشکیل شده اند و به نظر می رسد با توجه به تغییر شرایط و نیز سلب الزامات و نیز مقدمات منجر به آن تصمیم نیاز به یک تصمیم اساسی تر و جدی تر وجود دارد
در این کشورها سیستم حمایتی و پیشگیرانه طوری طراحی شده است که شامل برنامه هایی است که سلامت جسم و روان کودک را تضمین می کند، کودکان در معرض آسیب مدام رصد می شوند، کودک آزاران به صورت مادام العمر در بانک اطلاعات پلیس سابقه شان باقی می ماند و هر زمان که موردی گزارش می شود این افراد در ردیف اول اتهام هستند، والدین نیز تحت نظارت گروههای اجتماعی و مددکاری قرار دارند، مدارس، همسایه ها و اقوام و نزدیکان برای پیشگیری از کودک آزاری همکاری می کنند، معلمان برای شناسایی نشانه های کودک آزاری آموزش می بینند، رویکرد لاپوشانی و سرپوش گذاری که در برخی کشورها رواج دارد به کنار گذاشته شده است، حمایتهای قانونی سخت و جدی از کودکان در معرض آسیب صورت می گیرد، تا زمانی که از سلامت روانی اعضای خانواده اطمینان حاصل نشود، کودک به پدر و مادر یا سرپرست خانواده بازگردانده نمی شود، از گذراندن دوره های بازآموزی فرد آزار دهنده و تعهدهای شدید قانونی الزام آور به عدم تکرار کودک آزاری مطمئن می شوند (به عنوان بخشی از عدالت کیفری که تاکید بر ترمیم ناهنجاری ها و درمان بزهکار دارد)، علاوه بر این براساس نوع آزاری که به کودک وارد شده، هم فرد آزار دیده و هم فرد آزار دهنده، توسط تیم های تخصصی مورد کنکاش روانشناختی قرار می گیرند و کارشناسان ریشه های روانی عمل اور را مورد بررسی قرار می دهند و عنداللزوم به درمان او که بعضا خود در دوران کودکی آزار دیده است، می پردازند و ...
در مجموع به نظر می رسد در کشور ما نیز تنها با اتخاذ سیاستهای پیشگیرانه، حمایتی، بازپرورانه و کیفری و ورود بدون مسامحه نظام تقنینی و قضایی و بدنه اجرایی کشور، می توان به کنترل روند کودک آزاری امیدوار بود. در غیر این صورت و با ادامه روال فعلی سیاستهای ناکارآمد که نهایتا نیز در برخی موارد به عدم برخورد یا برخوردهای دوگانه در جرمهای مشابه می انجامد، این پروندهها در افکار عمومی هرگز مختومه نگردیده و در انتظار اجرای عدالت کیفری همواره باز خواهد ماند."
ذکر این نکته لازم است که در کنار داشتن قوانین محکم ، غیر قابل تفسیر و بازدارنده باید مجریان و ضابطان نیز تعهد و وفاداری لازم و پایدار برای اجرای آنان را داشته باشند .
از آن جا که این مساله در داخل " مدرسه " اتفاق افتاده است لازم است تا وضعیت بیشتر مورد تحلیل قرار گیرد .
در این واقعه انگشت اتهام به سوی معاون مدرسه گرفته شد .
برخی عنوان کردند که چون این مساله در یک مدرسه غیرانتفاعی و یا پولی اتفاق افتاده است نتیجه گرفتند که سیستم گزینش و یا تایید صلاحیت وی دقیق نبوده و یا به عبارتی " فله ای " بوده است .

اما این منتقدان به این پرسش پاسخ نمی دهند که آیا آزار جنسی فقط در این گونه مدارس رخ داده است و مدارس دولتی از این گونه مسائل مبرا هستند ؟
در آزار جنسی دانش آموزان دبستان پسرانه که در سال 93 در شهرک دانشگاه در منطقه 9 تهران رخ داد تجاوز ناظم مدرسه که 5 سال این سمت را عهده دار بود به 6 کودک توسط پزشکی قانونی تایید شد .
در سال 95 یک دانش آموز 9 ساله (ندا) توسط معلم 34 ساله در روستای قره محمد شهرستان خدابنده مورد آزار جنسی قرار گرفت.
در سال 96 سرایدار یک مدرسه دخترانه در روستای اسلام آباد شهرستان ارومیه به دانش آموز پایه ششم تجاوز کرده بود ....

با توجه به گسترده بودن مدارس به نظر می رسد که آمار این گونه مسائل خیلی بیشتر باشد .
منتقدان مدارس غیرانتفاعی این مساله را دستاویزی برای حمله " یک جانبه " به کلیت این گونه مدارس کردند بدون آن که اشاره ای به " ریشه ها " و یا " اصل موضوع " داشته باشند .
به نظر می رسد یک ذهنیت کاملا منفی و تهاجمی در جامعه ما نسبت به " مدارس غیرانتفاعی " شکل گرفته و حتی به صورت یک فرهنگ درآمده است .
قصد وارد شدن و تحلیل و یا تعلیل این پدیده را ندارم اما به یک فرضیه بسنده می کنم و این که طرفداران و یا ذی نفعان این گونه مدارس تاکنون نتوانسته اند یک دیالوگ سازنده و انتقادی ( دو سویه ) با منتقدان و حتی جامعه برقرار کنند و این موجب تراکم نوعی عقده های فرو خفته نسبت به کلیت مدارس غیرانتفاعی شده است که البته در این گونه مواقع و بزنگاه های خاص خویش را بروز می دهد ...
مواضع وزارت آموزش و پرورش و نیز وزیر در این مورد قبل تامل است .

« سیدمحمد بطحایی » در یادداشتی در 10 خرداد در روزنامه اعتماد می نویسد :
اگر معلمان مطابق این آمار چنین شان و جایگاهی دارند پس چرا اکثریت جامعه با مطالبات معلمان همراهی نمی کند و حتی برخی اوقات معلمان را افرادی زیاده خواه و تنبل می پیندارند ؟ " جامعه معلمي اما به طريق اولي اندوهناك و غمگين است. فردي كه تمام عمر خود را در كنار تمام مضايق و سختيهاي شغل معلمي صرف تربيت فرزندان اين مرز و بوم ميكند، زماني كه اين دست خبرها را ميشنود دو چندان غصهدار ميشود. اندوهگين آينده فرزنداني كه توسط فردي بيمار آسيب ميبينند. نگران اعتماد لكه دار شده چند صدساله يك جامعه ميشود. نگران نگاههاي پراضطراب خانوادههايي كه از فردا فرزند خودشان را تحويل مدرسه ميدهند. معلم بيشتر از همه نگران ميشود، زيرا كه او چون پيامبران غصهدار مردم و آينده فرزندان ايشان است.
خبر دردناكتر از آن چيزي بود كه فكرش را ميكنيد. نام «معلم» مورد اتهام قرار گرفته بود. تلاش كردم در اين چند روز از طريق رسانههاي اجتماعي و برخي گفتهها تاكيد كنم كه متهم اصلا و ابدا معلم نبوده است. او يك فرد بيمار بود كه در سايه غفلت برخي مديران به محيط مقدس مدرسه رخنه كرده است كه البته تمام مسببان بايد مجازات شوند زيرا كه جامعه تعليم و تربيت ما پاك و منزه است.
من با افتخار متعلق به جامعه فرهنگيان شريف هستم؛ جامعهاي زحمتكش، كمتوقع اما پرمسووليت.

اجازه نخواهم داد اين چنين مشكلاتي سرمايه اجتماعي ارزشمند همكارانم را كاهش دهد يا خداي ناكرده بذر بياعتمادي به مدرسه را در دل خانوادهها بكارد.
معلمان ما شريفترين اقشار جامعهاند. قدردان زحمات آنها باشيم. تاکنون پژوهشی در مورد میزان کارایی و یا عملکرد هیات های گزینش انجام نشده است اما وضعیت کنونی این دستگاه و نیز فضای درونی آن نشان می دهد که هسته های گزینش در کار خود موفق نبوده اند
در كنار اقدامات اوليه، با تشكيل كارگروهي با مشاركت نهادهاي علمي همچون سازمان نظام روانشناسي و انجمن روانشناسي تربيتي و مسوولان گزينش نسبت به بهروزرساني علمي و تقويت گزينش و طراحي نظام پايش مداوم صلاحيت حرفهاي اقدام ميكنيم... "
لحن نگارش بالاترین مقام در وزارتخانه بزرگ آموزش و پرورش در این یادداشت کاملا احساسی و هیجان زده است .
صورت مساله بسیار ساده است :
یکی از پرسنل وزارت آموزش و پرورش که صلاحیت وی قبلا مورد تایید نهادهایی مانند گزینش و حراست قرار گرفته است عمل خلافی انجام داده است .

بطحایی به این پرسش پاسخ نمی دهد که این وضعیت محصول غفلت کدام مدیر و یا مدیران بوده است ؟
اگر ادعای خنیفر درست باشد چرا جامعه و افکار عمومی تنبیه دانش آموز را می بیند اما از کنار خشونت علیه معلمان به راحتی عبور می کند ؟ بطحایی با چه مکانیسم و یا ساز و کاری قصد دارد " سرمایه اجتماعی " معلمان را حفظ کند ؟
وزیر آموزش و پرورش در پایان راه حل هم ارائه می کند :
" تشكيل كارگروهي با مشاركت نهادهاي علمي همچون سازمان نظام روانشناسي و انجمن روانشناسي تربيتي و مسوولان گزينش نسبت به بهروزرساني علمي و تقويت گزينش و طراحي نظام پايش مداوم صلاحيت حرفهاي "
آیا آقای بطحایی نمی داند که در زمان وزارت آقای دانش آشتیانی " کارگروهی " در شورای عالی آموزش و پرورش در جلسات متعدد و مستمری و به صورت کارشناسی شده با شرکت نمایندگانی از سازمان نظام پرستاری ، سازمان نظام مهندسی و سایر گروه ها و افراد روی طرح " سازمان نظام معلمی " کار کرده و هنوز مشخص نیست که نسخه نهایی و ویرایش شده این طرح کجا است ؟

و البته فردی و یا مقامی هم در این مورد پاسخ گو نیست .
قرار است " به روز رسانی علمی " و " نظام پایش مداوم صلاحت های حرفه ای " توسط چه بخش و یا نهادی انجام شود ؟
مگر تشکیل سازمان نظام معلمی از برنامه های ایشان و یا وزرای قبلی نبوده است ؟
البته یک روز قبل از آن ، « حسین خنیفر » رئیس تازه منصوب شده دانشگاه فرهنگیان از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی در پیامی می نویسد :
" ... در این که حتی اگر شایعه این مساله مطرح شود (و نه الان که مستندات و فیلم و اعترافاتی مطرح شده) روحخراش و ذهنسوز و مغزسوز است شکی نیست.
۴- اما چرا میگوییم "معلم" ؟
گویا شخص متجاسر نه معلم است و نه سوابق طولانی در دستگاه تعلیم و تربیت دارد. "و صرفا " استخدامی غیر رسمی از طرق سهلالوصولی است که سالهاست نظام آموزشی ما به اتکای به این روشهای جذب روی آورده که ذکر این سناریوها تکرار مکررات است و دوستان به خوبی به آنها واقفند.
۵- ضمن احترام به تمام مدارس ، ولی ناگزیرم بگویم مدرسه محل فعالیت ، طبق اسناد موجود غیردولتیست ( البته تکرار میکنم با احترام به همه مدارس) ولی در جوهر خامه قلم فرسایان به عمد کلیت نظام آموزشی و نام مقدس معلم نشانه رفته است.

۶- حال فرضاً ناسپاس و منحرفی (مانند پسر نوح) حتی اگر از خانه عرش پیامبران بر ساحت و فرش مکتب و مدرس و تربیت پا گذاشت و نجس کرد چه مجوزی برای تکرار موذیانه نام "شریف معلم" است در جوار کار آن "نامعلم" خطاکار؟
....حال قصه این روزها اینست که باید بگوییم معلم تربیت شده ؟
معلم دارای بالاترین ضریب اعتماد ملی بین اقشار جامعه (۸۷ درصد) ، معلم شریف و قانع ، معلم بیدار و نجیب و معلم شمعوار هیچ گاه امانتهای پاک و معصوم این مرز و بوم را به بازی و هوس نگرفته و نخواهد گرفت.
و اگر موردی مبهم یا علن بر افواه یا دایره ، نائره قلم و لقلقه مغرضان شود پاسخ اینست: نانجیبی در کسوت و لباس مقدس معلمی در آمده ولاغیر...
و تا آب از سرچشمه درست نشود عرصه وسیع و پاک تعلیم و تربیت از ورود نااهلان مصون نخواهد بود و سرچشمه اصلی ، اولویتدار شدن نظام وسیع و ظریف آموزش وپرورش در دستگاه سترگ دولت است."
خنیفر هم مانند دیگران به همان ورطه محکوم کردن مدارس غیرانتفاعی می افتد و با شعارهای زیبا و احساسی و عوام پسند در مورد معلم و جایگاه او ادعا می کند که ضریب اعتماد ملی این طبقه در جامعه 87 درصد است .
اگر واقعا چنین است و جامعه این چنین به معلمان اعتماد دارد پس این همه ترس نشانه چیست ؟
مگر قرار است اکثریت جامعه مورد نظر رئیس دانشگاه فرهنگیان گناه یک نفر را به پای همه بنویسند ؟
اگر معلمان مطابق این آمار چنین شان و جایگاهی دارند پس چرا اکثریت جامعه با مطالبات معلمان همراهی نمی کند و حتی برخی اوقات معلمان را افرادی زیاده خواه و تنبل می پیندارند ؟
مانند حرف و حدیث هایی که در مورد تعطیلات معلمان و... در میان جامعه بر سر زبان هاست !
اگر ادعای خنیفر درست باشد چرا جامعه و افکار عمومی تنبیه دانش آموز را می بیند اما از کنار خشونت علیه معلمان به راحتی عبور می کند ؟
« خنیفر » می گوید که آب باید از سرچشمه درست شود .
آدرس دقیق این " سرچشمه " کجاست ؟
« محمود فرشیدی » وزیر اسبق در دولت احمدی نژاد در مورد این واقعه به تسنیم می گوید : ( این جا )

" یكی از مسائل مهمی كه هماكنون در بررسی ابعاد مختلف وقوع چنین فاجعهای مطرح است، مسئله گزینش معلمان توسط وزارت آموزش و پرورش است. طبق برخی اخبار ناظم متخلف این مدرسه 5 سال قبل در منطقه سه گزینش شده و پیشینه او مثبت بود، با توجه به اینكه ملاك حال فعلی افراد است و نمیتوان به گزینش 5 سال قبل اكتفا كرد، این فرد پس از آن به مناطق 6 و 2 آموزش و پرورش شهر تهران میرود اما در این مدت مجدد گزینش او تمدید نمیشود.
در این حادثه، سوال اصلی این است كه چرا ناظم متخلف بدون تمدید گزینش توانسته در مدارس غیردولتی مناطق 6 و 2 فعالیت كند؟ آیا مدارس غیردولتی در جذب و به كارگیری نیرو این بخش از قانون را كه تاكید میكند حتی در صورت گزینش فرد در سالهای قبل، مجدد باید گزینش او تمدید شود، دور میزنند؟
طبق قانون، گزینش نیروهای آزاد مدارس باید هر سال تمدید شود اما این موضوع تا چه اندازه توسط مدیران مدارس غیردولتی رعایت میشود؟ گزینش آموزش وپرورش چه در بحث نیروهای آزاد و چه در بحث نیروهای رسمی دارای چه نواقص و مشكلاتی است؟
آیا یك نظام گزینش هوشمند وجود دارد كه علاوه بر مسائل سیاسی و اعتقادی، جنبههای روانی را هم رصد كند ؟
نیروهای رسمی پس از عبور از فیلتر گزینش در طول 30 دوران خدمت خود به لحاظ وضعیت اعتقادی،سیاسی، اخلاقی و سلامت روان رصد میشوند تا در صورت دور شدن از استانداردهای آموزشو پرورش با آنها برخورد شود.
متاسفانه هماكنون چنین نظام رصدی وجود ندارد و اگر گزارشی به حراست برسد، این بخش وارد بررسی خواهد شد همچنین سوابق موسسان مدارس غیردولتی و آموزشگاههای آزاد تا چه اندازه از سوی گزینش مورد بررسی و رصد قرار میگیرد؟
البته پس از وقوع حادثه اخیر، سید محمد بطحایی وزیر آموزش و پرورش اعلام كرد: با تقویت و به روزرسانی فرایند گزینش به ویژه نظارت سختگیرانه و بدون مسامحه از تكرار اتفاقات اخیر جلوگیری میكنیم.مجرم، نیروی غیررسمی بود و بدون طی مراحل قانونی بهكار گرفته شده است كه تمامی مسببان مسئولند. اما چرا باید پس از وقوع یك حادثه با این ابعاد به دنبال نظارت بیشتر بر معلمان و تقویت فرایند گزینش باشیم؟
فرشیدی ادامه می دهد:
در دورههای گذشته نهاد گزینش بسیار تضعیف شد البته هر دستگاه یا واحدی ممكن است كاستیهایی داشته باشد .هماكنون در گزینش سوالاتی می پرسند كه ممكن است یك فرد آیت الله هم آن را نداند اما نباید به بهانه این كاستیها و بزرگنمایی آنها، نهاد گزینش را تضعیف كرد؛ برخی افراد با تصمیماتی كه گرفتند به تضعیف گزینش و محدود كردن آن اقدام كردند و هماكنون این نهاد افراد كارشناس و قدری ندارد.
زمان گزینش هم محدود است و در ضربالاجلی میگویند باید این تعداد افراد را بررسی كنید همین مسائل باعث میشود استاندارد بالای اخلاقی در آموزش و پرورش كاهش یابد و همین اندازه كه ثابت شود فرد مشكلی ندارد كافی است در حالی كه برای آموزش و پرورش نیاز است تا اثبات شود فرد شاخصهای لازم را دارد نه اینكه نقطه منفی نداشته باشد.
فرشیدی با اشاره به اینكه در آموزش و پرورش به دلیل حساسیتی كه وجود دارد و حضور دانشآموزان به عنوان امانت، گفت:افراد شاغل در مدارس باید به لحاظ اخلاقی سالم و به ارزشها پایبند باشند از سوی دیگر تربیت معلمها ركن امنیت و اخلاق در مدارس بودند كه در دورهای تعطیل شدند و گفتند هر فرد فارغ التحصیل را می توانیم وارد آموزش و پرورش كنیم و برخی افراد بدون گذراندن دورههای آموزشی و طی مراحل تربیت معلم وارد مدارس شدند.
وزیر سابق آموزش و پرورش بیان كرد: بحث نظارت در كشور ما نظارت ضعیف است و در آموزش و پرورش نیز نظارتها مناسب نیست همچنین اولویت نظارت باید در مرحله نخست با مسائل تربیتی و پرورشی، دوم مسائل آموزشی و سوم مسائل اداری و مالی باشد اما هماكنون برعكس است و اول سراغ مسائل اداری و مالی میروند.
وی در پایان عنوان كرد: افرادی كه نسخه 2030 را توصیه میكنند باید ببینند آیا این نسخهها در اروپا جواب داده است؟ آیا این كشورها بحث آزار جنسی و تجاوز به كودكان را ندارند؟ هم اكنون شاهد هستیم كه در برخی موارد در بحث آموزشهای ضمن خدمت معلمان 2030 را ارائه میدهند.
در کنار وجه اشتراکاتی که فرشیدی هم مانند دیگران دارد و از جمله حمله به مدارس غیرانتفاعی و معلمان آزاد اما او ادعا می کند که گزینش اولیه درست بوده است اما چون پیوسته و مستمر نبوده است فرد مزبور دچار خطا شده است .
در واقع از نظر ایشان اگر سایه گزینش با معیارهایی که برایش تعریف شده است ، همواره بر سر معلمان باشد همه چیز درست و گل و بلبل خواهد شد .
فرشیدی در کنار تایید صلاحیت افراد از نظر مسائل سیاسی و اعتقادی پیشنهاد می کند که مسائل روانی هم باید به حوزه وظایف گزینش ها اضافه شوند .
تاکنون پژوهشی در مورد میزان کارایی و یا عملکرد هیات های گزینش انجام نشده است اما وضعیت کنونی این دستگاه و نیز فضای درونی آن نشان می دهد که هسته های گزینش در کار خود موفق نبوده اند .

اما نکته مهم این است که هیات های گزینش پس از " انقلاب فرهنگی " بر اساس یک ضرورت و اقتضای اجتماعی و سیاسی تشکیل شده اند و به نظر می رسد با توجه به تغییر شرایط و نیز سلب الزامات و نیز مقدمات منجر به آن تصمیم نیاز به یک تصمیم اساسی تر و جدی تر وجود دارد .
" معلم " مانند سایر افراد انسان است و عملکرد او به لحاظ حرفه ای و عملکرد باید مورد پایش و نظارت قرار گیرد . تحقق این وضعیت نیاز به تعریف و تبیین کنش گری و مطالبه گری صحیح و منطقی در میان افراد و اقشار مختلف دارد و این که افراد در همه سطوح " روش حل مساله " را یاد بگیرند و از دستاوردهای مطالبه گری خود به طور مستمر و کارشناسی شده و به روز دفاع کنند
اما این نظارت باید بر مبنای معیارهای حرفه ای ، شغلی و صلاحیت های علمی و کارشناسی باشد .
پس از گذشت 4 دهه دیگر زمان بحث بر سر تقدم و یا تاخر« تعهد » و « تخصص » گذشته است .
معلمی که سر کلاس می رود باید صلاحیت معلمی او احراز شده و از نظر علمی و تخصصی به روز شود .
این به روز رسانی باید توسط نهادهایی که واجد صلاحیت اند انجام شود .
فردی که در این زمینه دچار انحراف است بر اساس مکانیسمی که در بالا گفته شد نباید به استخدام دستگاه آموزش درآید .
آیا هسته های گزینش به لحاظ ذاتی و کارکردی قادر به ایفای چنین وظیفه و رویکردی هستند ؟
به روز رسانی معلم باید طی فرآیند " نظارت و راهنمایی تعلیماتی " و منحصرا توسط " سازمان نظام معلمی " صورت گیرد .
محتوای آموزش ضمن خدمت معلمان نیز باید به تایید چنین نهادی برسد .
نمی شود و نمی توان در یک دستگاه وظیفه ای تعریف کرد اما نهادهای مختلفی را برای تصدی آن تعریف و یا تببین کرد و اگر فردا مشکلی پیش آمد کسی مسئولیت بر عهده نگیرد و آن را پاسکاری کنند .
نگارنده همواره از کلیت تشکیل " سازمان نظام معلمی " دفاع کرده است .
برخی از افراد در نقد چنین تشکیلاتی عنوان می کنند که سازمان نظام معلمی در صورت تشکیل به سرنوشت سایر نهادها مبتلا شده و سازمانی فرمایشی و یا صوری خواهد شد .
این نگرانی منطقی است اما پرسش این است که چرا چنین شده است ؟
چرا به شرایط و عوامل موجده روزمره کردن امور و فرآیندها توجه نمی شود و یا کم تر مورد مداقه قرار می گیرد ؟
در این صورت و با این تفاسیر ؛ آیا حتی نقش " معلم " در سر کلاس و در مواجهه با دانش آموزان صوری نخواهد بود ؟

در جامعه ای که فرهنگ مطالبه گری و پرسشگری تعریف نشده باشد و همه سعی کنند مسئولیت های اجتماعی و تاریخی خود را به دوش دیگران بیندارند و فضای غالب " بی تفاوتی " باشد همه امور و پدیده ها فرمایشی خواهند شد .
پیش تر در یادداشتی به تفصیل به آسیب شناسی این نهاد یعنی " سازمان نظام معلمی " پرداخته ام . ( این جا )
مسئولانی که در این شرایط آدرس های اشتباه می دهند و یا با توسل به " پوپولیسم " قصد دارند مسئولیت ها و یا عملکرد و پیشینه خود را نادیده بگیرند باید متوجه باشند که زمانه و شرایط تغییر کرده است .
این شرایط نیاز به گفتمانی دارد که شرط نخست آن " صداقت و شفافیت " است .
دوران شعار گذشته است و باید به نیازهای اصلی و واقعی جامعه توجه کرد .
( 1 ) جامعه شناسی خودکامگی ، علی رضا قلی،نشر نی ، چاپ هفتم 1377 ، ص 196
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد
گر بمردست روانش پرنور ور بود زنده خدا یارش باد

زمانی خانم هما روستا هنرمند اصیل و اندیشمند را گفتند دوست داری مدال بهترین بازیگر ایرانی را بر گردن تو به افتخار بسپاریم؟ او خالصانه در جواب می گوید تا محمد علی کشاورز، حمید سمندریان ، علی نصیریان ، فخری خوروش ، داود رشیدی ، مرضیه برومند ، سوسن تسلیمی ، بهرام بیضایی ، پری صابری، ارحام صدر، عزت ا... انتظامی هستند من آخرین مرتبت شان هم نیستم و همین جمله را به روال اخلاقی هنرمندان نازنین و با وقاری چون مهتاب نصیرپور بازیگر ممتاز سینما و تئاتر ایران ، فروتن و مهتاب کرامتی ، پرستویی، خسرو شکیبایی تکرار نمودند و هنرمندان مردمی خود را در اوج و شکوه هم به این نشانه متعهد داشته و دارند.
اینکه در دوران بازیگری ، کارگردانی و دوره همی گردی و شوی خنده بازار هر بی بوته ایی برمسند سلبریتی ها قرار بگیرد و هر چه از دهانش برآید به خورد مردم بدهد هنر نیست و اساسا اگر ما آن را لااقل در دایره خیمه شب بازی نازل قرار بدهیم شاید بی گدار به آب نزده ایم!
راستی اسم آب آمد که یواش یواش میوه کمیاب می شود در کنار اخلاق ! اما در سرزمینم آب و اخلاق دو مقوله ای است که با کفران نعمت ذره ذره ، نه ؛ خرمن خرمن ، از کیان ما رخت برمی بندد که اصرار بر بی اخلاقی توهین به معلمان در رسانه ملی از زبان بعضی هنرمندان بی اخلاق و هجمه و هجوم به ساحت مقدس تعلیم و تربیت چه هدفی را دنبال می کند والله اعلم؟!
اخلاق آنقدر بی مزه شده است که هر بی سرو پایی کت شلوار می پوشد و بالش به شکمش می بندد و در کارزار برنامه پشه کشان و کرکر کنان، جونم برای شما بگه : چهار برادریم و در کدام گوری هستیم و بعد لاچار دهنش را باز می کند و به تقلید امثال مجری علیخانی بی نزاکت به ساحت مقدس علم و معلمان زحمت کش این سرزمین توهین می کند !
یکی از این شعبده بازی ، برنامه خنده بازار شب عید فطر بود که خبط و خطای سخنان نامربوط مهران مدیری همگان را به تعجب واداشت !

اینکه مدیری در دوران تحصیل آنقدر دانش آموز خاطی و ناشی ، نابلد، کودن و بی انضباط بود تا معلمان سخت کوش و دلسوز او را سر به راه می کردند شکی نیست که خود اعتراف کرده است!
اینکه او در قبال آن همه زحمات معلمان ، معلم کش بود و با بی انضباطی، ناهنجاری های غیر منطقی و غیر معقولش کلاس و مدرسه را به هم می ریخت و آتش در کلاس درس ، زیر صندلی معلم برپا می کرد جای تعجب ندارد که پرونده و سابقه اش همین را هویدا می کند و همچنین اعترافش !
نمی دانستیم او دروغ هم می گوید !
دروغگو کسی است که می گوید من روش معتدلی دارم اما سابقه شر و شیطنت بی جای او به اعتراف خودش از اعتدال به دور است .
او معلمان را عاصی می کرد به طوری که اگر هر گونه خطا و بی انضباطی داشت عرفا و قانونا در طول یکسال هرگز از منطقه اخراجش نمی کردند . بی ادبی او که در حکم اخراجش ثبت شده حکایت از فعلی دارد که یک منطقه تصمیم به اخراج او گرفته است و همه معلمان می دانند که ، دانش آموزی اخراج نمی گردد مگر به یک موضوع و آن هم اخلاقی و تازه حد تنبیه اش انتقال از این مدرسه به مدرسه دیگر و او چه کرده است که باید او را و لکه ننگش را از یک منطقه دور کنند و من در تعجبم معلمان چه معجزه و چقدر خون دل خورده اند تا از یک دانش آموز بی ادب ، گستاخ و شیطان مزاج او را سربه راه بیاورند و از آن شرور بی تربیت ، آدم بسازند!
اگر امروز او سر به زیر کنار خنده بازار موقعیتی کسب نموده و با دورهمی ، خروار خروار پول پارو می کند و یکی به نعل می زند و یکی به میخ ، معجزه تلاش ، افکار ، اندیشه ورزی و کارکرد های معلمانی است که او را در کنارش تحمل نموده اند.
اگر آن معلمان مرحوم کرده شیطنت هایش در دوره تحصیل نبود ، سرنوشت او به سان همان هایی بود که در ضلالت و گمراهی و کجروی نابود شده اند اما او درجه های ترقی اش را به دلق توفیق اجباری چند صباحی در پشت منطقه جنگی و داشتن پیانو در منزل و خورجین خورجین کتاب مربوط می داند که همه این افاضات بدون راهنما ارزشی ندارد . 
آقای مدیری!
اگر اینجا روبه روی معلمان گستاخانه فخرمی فروشی ، فخر تو عاریتی است که از معلمان دوران تحصیلت کسب نموده ای هرچند داروی پزشک و تیغ جراحی تربیت یک معلم ، شیرین و خندان نخواهد بود !
تو با توهین به معلمان از ارزش و وقار آنان نکاهیده ای بلکه از حقارت و عقده گشایی خود سخن رانده ای و چه خوب اصالت خودت را به مردم و معلمان نشان داده ای !
راست گفت دوست ما (اینجا) امشب برای اهل شرف و معلمان مظلوم و خانواده عزیزشان عید نبود که قصه پرغصه سرکوب شریف ترین قشر جامعه بود که از جعبه برنامه کذایی رسانه ملی از جنجره خروس خوانی بی محل ، نادانی مثل تو برخاسته است .
مدیری به دروغ پز تشکر مادی به رفتگران می دهد و دوستش" رام پد " هم می داند اینها همه ژست است و به همین دلیل به او اصرار می کند که از خودت فیلم بگیر که می خواهی به آنان کمک کنی ! ولی مردم خوب می دانند که تمام این اداء و اطوارها و کلاهبرداری ها از جمع آوری پول و کالا در زلزله کرمانشاه امتحانشان را به راستی و درستی پس نداده اند و کیسه ای بدون حساب و کتاب برای خود و اقوامشان دوخته اند که یکی از همین کلاه گذاری اعلان در برنامه خنده بازار دادن بیست میلیون وجه نقد به بیست نفر برای جمع آوری آنچه در خیابان " آشغال " ریخته شده هدیه می کند اما یادش می رود که برای اندیشه اش و یاد دادنش و راه و رسم نشان دادن زندگی در قبال آن عمل والا به معلم توهین می کند و همچون خردسالی که بر اریکه کودنی و نادانی بر معلم اذیت روا می دارد بی محابا در بزرگسالی ، هم برای اینکه معلم راه و رسم تشکر از محبتش را از سر بزرگواری به او نیاموخته ، براو می تازد و معلم کش می شود و قهقهه سر می دهد و از این فعلش همچون فعل خرد سالی سرمست می شود!

درود بر استاد اسکویی که با تیزبینی ، بی ادبی و بدتربیتی اش را به تنبیه یکساله " منتظر مانی " به تربیت بازمی گرداند تا بی ادبی همچون او آدم شود که بفهمد در ساحت دانش اندوزی و هنر، به سان نادانان و بی خردان قدم برندارد که البته واکاوی پرونده اخراجی اش از منطقه در دوران تحصیل گویای نظر و تایید کلام " برو گم شوی " استاد اسکویی از دم درب کلاسش می باشد.
گفت استاد مبردرس از یاد یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آنکه به من یاد آموخت آدمی نان خورئ از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من استاد استاد
هرچه می دانست آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد
گر بمردست روانش پرنور ور بود زنده خدا یارش باد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این مساله نشان از نقش مهم و تاثیرگذار ورزش در انسجام ملی و گسترش نشاط در سطح جامعه دارد. نقش انکار ناپذیر ورزش در جامعه در ابعاد مختلف قابل ارزیابی است. ابعادی همچون ترویج سلامت جامعه، جلوگیری از بزهکاری، بالا رفتن سطح امید به زندگی و همچنین ایجاد وحدت و همدلی میان آحاد جامعه. از این رو مسئولان ذیربط باید به مقوله ورزش بهای بیشتر داده و نسبت به ترویج آن در جامعه اقدامات جدی به عمل آورند.
در سالهای گذشته بارها بر این نکته تاکید شده، که پرورش استعدادهای ورزشی برای حضور در میدان مختلف داخلی و بینالملل نیازمند عزم جدی مسئولان آموزش و پرورش و وزارت ورزش است و پیرامون این موضوع در سال 93 تفاهم نامهای میان این دو وزارتخانه امضا شد که بر اساس آن استفاده بهینه از منابع و امکانات وزارت خانههای ذکر شده در زمینههای مختلف، جهت توسعه امور ورزش و جوانان در نظر گرفته شده بود.
همچنین در بند الف این تفاهم نامه بر شناسایی استعدادها در رشتههای مختلف ورزشی تاکید شده و قرار بر این بود تا در نظام یکپارچه و جامع استعدادیابی ورزش کشور که مشترکا توسط وزارت ورزش و جوانان و وزارت آموزش و پرورش و سایر نهادهای مرتبط تدوین شده و معاونت تربیتبدنی و سلامت وزارت آموزش و پرورش و واحدهای تابع استانی و شهرستانی در زمینه شناسایی و راهنمایی نونهالان، نوجوانان و جوانان دانشآموز مستعد به مراکز استعدادیابی یا پایگاههای ورزش قهرمانی استان اقدام کند.
اما با گذشت بیش از 3 سال از امضا این تفاهم نامه هنوز گزارش مستندی بر نتیجه تفاهم صورت گرفته ارائه نشده است.
با توجه به اهمیت موضوع این نیاز در جامعه احساس میشود که شناسایی و پرورش استعدادهای درخشان ورزشی باید از مقاطع دبستان آغاز شود که مستلزم بهکارگیری مربیان با تجربه و متعهد تربیت بدنی در مدارس است اما این این وجود موانع بسیاری در تحقق این امر وجود دارد.
ساختن یک جامعه پرنشاط، سالم و امیدوار به آینده نیازمند هزینههای مختلفی است که در واقع نوعی سرمایهگذاری برای آینده کشور محسوب میشوند.
بسیاری از جوانان و ورزشکاران کشور در رشتههای مختلف در حال حاضر با کمبودها و مشکلات فراوانی مواجه هستند که در صورت برطرف شدن این موانع، به طور قطع آینده ورزشی کشور تضمین و از حدر رفت سرمایههای معنوی کشور که همان جوانان مستعد ورزشکار است، جلوگیری میشود.
ورزش و رقابتهای ورزشی در عرصه بینالملل موجی از وحدت و همدلی را در میان ایرانیان در سراسر جهان به وجود میآورد که فارغ از هر گرایش سیاسی و اعتقادی تنها به سربلندی نام کشور میاندیشند و این یک سرمایه گرانقدر است که باید برای حفظ، تداوم و قوت آن ارزش و اهمیت قائل شد و به آن اهتمام ورزید.
ضمن ارج نهادن به زحمات تیم ملی فوتبال کشورمان که دل میلیونها ایرانی را در سراسر جهان شاد کردند، لازم است بر این نکته تاکید شود که برای تداوم این نشاط در جامعه و تقویت انسجام ملی، مسئولان امر لازم است عزمی راسخ در جهت تقویت ورزش کشور و گسترش فرهنگ ورزش در سطح جامعه اقدام کنند و تنها از این راه میتوان جامعه را به آیندهای روشن امیدوار ساخت.
روزنامه آرمان