صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

عید ایرانی و حمایت از کالای ایرانی  چیزهای خوب در جامعه ما امروز تبدیل به خاطره گردیده است. ترسم آرام آرام چهره خوبی رخت بربندد و ما بدون وجود آنها زندگی محنت باری را بر دوش کشیم. هر چه بود به برکت وجود مادربزرگ و پدربزرگ بود. یا به برکت خانه های افقی قدیمی بود با بوی رطوبت نم دارش. گوشه گوشۀ آن خانه ها پُر بود از خاطره تولد فرزندان و نوه ها. یا خاطره سفره های دورهمی بیش از ده نفره . سفره هم برای خود برکتی داشت. سفره هم برای خود بوی مهربانی داشت. بوی سنگگ تازه برشته یا صدای غُرغُر سماور لب سفره با قوری قرمز عکس شاهزاده قجری.
حیاط نیمه خاکی جارو خورده آب پاشیده بوی رحمت خدا یعنی خاک نم دار می داد. دوچرخه کهنه پدر پارک در کنار دیوار کاه گلی. حوض آبی پر از آب با ماهی قرمزهای کوچک شاد. پنجره های چوبی قدیمی که بالا - پایین باز و بسته می شد (پنجره های مدل اُرسی ). اتاق های تو در توی دیوار گچی با طاقچه های دراز به موازات هم که با پارچه سفید گلدوزی شده مادربزرگ با گل های قرمز و نارنجی و زرد، و بر رویش چراغ نفتی های لاله دار طرح گُلی . شب یلدا یا تحویل سال فقط یک رسم نبود یا یک سنت نخ نما شدۀ بی معنی. هر یک برای خود ادب داشت و زیبایی آنها به زیبایی آدم هایش با صفای دلهایشان بود. عیدی پدر خیر بود و برکت . فقط پیر و بزرگ خانواده عیدی می داد .شاید برای یادآوری همه افراد خانواده که یادشان نرود رسم احترام و وفاداری. نَفَس آدمی از این همه شور و ذوق و عشق و محبت و دوستی و گذشت و... می گرفت.

اما گویی زمان با گذشت خود سعی بر تخریب تابلوی زندگی را داشت. زمان و تکنولوژی همه این زیبایی ها را شست و بُرد. به بهانه افزایش جمعیت ، ابتدا وسعت شهرها توسعه یافت و سپس ابزار و ادات تکنولوژی بی امان ما را محاصره ساخت و خانه های افقی شدند عمودی .
حیاط مهربانی بهایش آن چنان افزایش یافت که برای تازه هایش توان خرید نبود و برای قدیمی هایش هم هوس فروش و دست یافتن به نرخ روزش بود. یک ایپدمی ظاهرا کُند اما سریع ، همه حیاط داران را تسلیم فروش و خرید آپارتمان ساخت. آنهایی هم که مقاومت می کنند مورد مذمت همسایه و فامیل و بنگاه املاکی محله قرار می گیرند.دیوار مهربانی خانه های شهر یکی پس از دیگری فرو ریخت و آرام آرام کل خاطرات شیرین زندگی خانواده گسترده پدربزرگ و مادربزرگ و پنج برادر با زن و بچه هایشان متلاشی گردید و مهربانی جایش را با نامهربانی تعویض نمود. نامش شد گرفتاری و وقت نداشتن برای عزیزان یا نامش شد امنیت و عدم اعتماد به بیگانگان. قفل های در ، از چِفت پشت انداز گذشته تبدیل به پیچیدگی قفل های دزدگیر خارجی شد. حصار ما از خویشاوندان و فامیل و آشنا و هم محله ای هر چه بیشتر شد، فاصله ما نیز با آنها افزایش یافت. شدیم بیگانه از هم. فقط یک سلام خشک و خالی .آن هم سرد و غیر منعطف.

عید ایرانی و حمایت از کالای ایرانی

امروز دیگر دید و بازدید عید عطر و بوی مهربانی و اشتیاق نمی دهد. امروز افراد از هم فرار می کنند. امروز ارسال پیام جایگزین دید و بازدید گردیده است. تلفن هم نمی زنیم کی حوصله صحبت کردن یا تعارف کردن دارد؟ کی حوصله شنیدن صدای....... دارد؟ گویی هیچ کدام از ما رغبت روبه رویی با آشنایان را حتی برای سالی یک بار هم ، دیگر نداریم. ما امروز تحمل غیر خودی را حتی اگر خواهر و برادرمان هم باشد نداریم. دروغ هایمان زیاد شده و فرارهایمان از یکدیگر بی حد و حساب.

آپارتمان های سر به فلک کشیده سایه تاریک و نامهربان خود را بر روی دل هایمان افکنده و مراقب ماست که مبادا نقض عهدنامه کنیم و بخواهیم مهمان نوازی کنیم. افراد سرد و بی روح گشته اند. سفره هفت سین صفا و عطر و بوی قدیم خود را ندارد.اگر هفت سین خود را بر روی سفره می چینیم یا نامش را سفره می گذاریم به برکت سفره های گذشتگانمان است اما سفره های امروزی ترمه های مصنوعی بی روح است که صفا در آن رنگ می بازد. ماهی های قرمز کوچک داخل تُنگ شیشه ای دیگر شاد نیستند. افراد خود را در خانه حبس می کنند ومی گویند رفته ایم سفر.  دید و بازدید نوروز که تبدیل به صله رحم سالی یک بار شده ،آرام آرام ، آن نیز با بهانه هایی دارد از دست می رود. راستی با ما چه کرده اند که تحمل همنشینی و همراهی دل یکدیگر را دیگر نداریم ؟

راستی ما هیچ فهمیدیم بر سرمان چه گذشت که چنین سنت گریز و آداب و رسوم خراب کن شدیم؟ امروز هر فرد در هر سن و سالی که شاغل است عیدی می دهد و تبرک بزرگ منشی پدر یا پدربزرگ دیگر بهایی ندارد. یا مثل گذشته نیست که به معنویت عیدی بیندیشند ، امروز رقم پرداخت عیدی هم کلاس دارد. کم و زیاد عیدی توسط کودکان و نوجوانان مَحک می خورد. معترض می شوند و دیگر از تواضع و سر فرود آوردن در برابر بزرگی بزرگان خبری نیست.

دید و بازدید نوروز که تبدیل به صله رحم سالی یک بار شده ، آرام آرام ، آن نیز با بهانه هایی دارد از دست می رود. راستی با ما چه کرده اند که تحمل همنشینی و همراهی دل یکدیگر را دیگر نداریم ؟ چرا ما از یکدیگر فرار می کنیم؟ رشد و توسعه و ترقی اقتصادی و اجتماعی به بهای نیستی فرهنگ خودی ؟!! ارزش مترقی شدن را داشت؟ از خود گذشتگی جای خود را به از خود بیگانگی داده تا جایی که ما تنهای تنهائیم. فقط خودمان هستیم و زن و بچه هایمان. فاصله مان با پدر و مادر هم زیاد شده یا آنها را سپردیم خانه سالمندان که دو سه روز زندگی خود، نفس راحتی بکشیم!

عید ایرانی و حمایت از کالای ایرانی

 

ما امروز تنهائیم . تنهای تنها . ما امروز به همراهی توسعه اقتصادی - اجتماعی عاریتی از کشورهای پیشرفته ، فرهنگ خودی را به خاک خوردن و فراموشی محکوم کرده ایم. اما خود آنان با همراهی پیشرفت ، فرهنگ انسانی و انسانیت نویی را جایگزین عطر و بوی خاطرات قدیمی کرده اند. امروز آنان فرهنگ پیشرفته ای هم دارند چون همسو حرکت کرده اند اما ما فرهنگ را قربانی راحتی زندگی مدرن کردیم . امروز محتوای زندگی آنان پُر ملات و زندگی ما کم مایه گردیده است. خود پیشرفت کنندگان حواسشان بود که فرهنگ را فراموش نکنند چون لازمه حیات بشری است اما ما در تقلید کورکورانه خود فرهنگ را به کناری نهادیم و سرعت الگوجویی خود را شتاب بخشیدیم.


 عید و سفره هفت سین و دید و بازدید ، همه چیز در گذشته دور ماند . دیگر کسی نیست تا خاطرات آن را نیز تعریف کند چون فاصله ما با آن زیاد شده است و یا اصلا خاطره ای وجود ندارد. ما امروز خیر و برکت همدلی را از دست داده ایم . ما امروز عشق و مودت را از دست داده ایم. ما امروز با بیگانگی از غنای موسیقی سنتی خود ، موسیقی خارجی گوش می دهیم . امروز همه چیز ما غیر ایرانی است.

راستی چگونه قرار است با تمام این اوصاف ، ما مصرف کننده کالای ایرانی باشیم؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

گروه اخبار/ وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: در حال حاضر یکی از مشکلات و توقعات به حق بازنشستگان و مستمری بگیران طرح همسان سازی حقوق است.

منتشرشده در بازنشستگان
دوشنبه, 19 آبان 1393 21:30

تشکر از سایت صدای معلم

یزد

منتشرشده در نامه های دریافتی

گروه اخبار/ برگزاری آزمون استخدامی میان حق‌التدریسان مسیر جبرانی برای کمبود نیرو در آموزش و پرورش است

چرا معلم شدم و مطالبات و مشکلات بازنشستگان   دیروز دقایق طراوت و شادابی عمرمان بود. پر از سوز و عشق و هیجان بودیم. همه ما بازنشستگان از کودکی پرخاطره به نوجوانی پرشور و سپس به جوانی پر مسئولیت پا گذاشتیم و دوران تصمیم گیری بر سر دو راهه ها و سر راهه ها ی زندگی ، استرس و نگرانی ما را صدچندان ساخت. منابع اطلاعاتی دقیق و مناسبی برای پاسخ سئوالات در خصوص ادامه تحصیل یا اشتغال خود نداشتیم . سردرگمی و بلاتکلیفی یک
جوان بدترین ظلم بزرگسالان یا قانون گذران نسبت به اوست. جوانی رها و افسار گسیخته که مجبور به گرفتن سخت ترین انتخاب های زندگی در تعیین مسیر سرنوشت آینده بود . اما رسم بر این بود که به تنهایی این بحران های شیرین زندگی را با خاطرات تلخ رهاشدگی پشت سر بگذارد. امروز چنین نیست. امروز خیلی از مراکز، بامجوز یا بی مجوز ، با صلاحیت یا بی صلاحیت ، قصد راهنمایی و هدایت جوانان را دارند، هر چند این هم نوعی سرگشتگی جدید است با منافع بیش از حد برای عده ای فرصت شناس.

آری !

من و شما این مسیر بی انصافی مطلق را پشت سر گذاشته ایم و راه مان به اینجا سرزمین معلمین هدایت شد. یا علاقه داشتیم یا شغل یکی از اعضای خانواده مان بود ، یا هوس تعطیلات عید و تابستان مست مان ساخت ، یا شغل ناچاری مان بود چون درِ دیگری به رویمان باز نشد، یا منزلت و حرمت این شغل و یا هم شیرینی تدریس به کودکان و نوجوانان معصوم این مرز و بوم که روستایی را به نوعی و شهری را به نحوی دیگر، دوست داشتیم .

 بدترین روز دوران خدمت برخی از همکاران ، خاطره تلخ روز بازنشستگی است  مسیر دو راهه و سه راهه ما معلمان به اینجا یعنی خانه عشق ختم شد. عده ای در همان سال اول پشیمان گشتند و عده ای خیلی زود خسته شدند و شمارش معکوس پایان خدمت را آغاز کردند و عده ای این شغل را ناکافی برای مخارج زندگی دانستند و سراغ شغل دوم یا مشاغل کاذب رفتند و برخی به تدریس خصوصی و آموزشگاه ها پناه آوردند و عده ای عاشقانه همچنان بعد بازنشستگی نیز تدریس می کنند، شاید عده ای برای کسب درآمد بیشتر که نه اضافه، اما واقعا برخی تدریس نکنند آرام و قرار نمی یابند.

و نهایت رسیدیم به پایان خط خدمت. درد و بلای بسیاری از سرمان بگذشت و همچنان در حال گذر است. شاید اگر از بی مهری روزگار بر این قشر مظلوم خبر داشتیم پا در این وادی نمی گذاشتیم . نمی دانم شاید هم برای این شغل خلق شده ایم و توانایی گرایش به شغل دیگر را نداشتیم و بجز معلمی، شغل دیگری دلخواسته ما نبود.

و امروز میدان هر شهری که مجهز به تعدادی صندلی است با فواره آبی یا پهنای گل و سبزه ای ، ما بازنشستگان دل به دل همدیگر داده و گذشته نه چندان دور را با هم به خاطر آورده و مرور می کنیم. از دور عابران با خنده هایی شیرین و شاید گاه تلخ ، بر پیری و سفیدی موی ما اشاره کرده لبخندی می زنند.بر عصایی که با چانه خود روی نیمکتی بدان دو دستی تکیه کرده ایم یا بر عینک نوک بینی مان و یا پشت خمیده مان ، ما انگشت نمای مهربانی شهرمان هستیم . چه در جمع یکدیگر در میدان سبز خیابانی و چه جلوی بانک ها در روزی که حقوق پرداخت می شود و....

خیلی از ماها طاقت ایستادن یا راه رفتن نداریم. گاه چند قدمی رفته زود خسته می شویم ، گاه بر روی پله همسایه یا هم محله و همشهری قدری می نشینیم تا نفسی تازه کنیم آخر دَم و بازدَم ما قدری دشوار است . آلودگی شهر هم هست. یادش بخیر یاد ایامی که محدود ماشینی در شهر بود یا به وقت مدرسه شهر خالی از جمعیت بود اما امروز غوغایی است در شهر. به وقت کلاس درس نیز خیابانها پر ازدحام است. وحشتناک و دهشتناک.

چرا معلم شدم و مطالبات و مشکلات بازنشستگان

اما ای یار مهربانم ، با نشستن هر روز خود در دود و دَم نامهربانی ها ، دقایق عمر شمردن ، برای تویی که فرهیخته ات می نامند برازنده نیست. برخی از بازنشستگان که در طی سی سال خسته اند به اهل و عیال خود می گویند : بیشتر کار کنم که بیشتر بخورید و برخی با این که پشت خمیده دارند و دستان لرزانشان امان هر نوع فعالیتی را از آنان سلب می کند اما باز فعالیتی مثبت انجام می دهند. آدمی چون چاقوست اگر به کار گرفته نشود روز به روز کُندتر و کُندتر می شود. کار روح و جسم آدمی را صیقل می دهد. کمترین کار برای شمای همکار بازنشسته نوشتن تجارب و خاطرات دوران تدریس می باشد. حیف آن همه دقایق پُربار نیست که خموش و مسکوت نگه داشته شود.

آری ؛ روزهای خوش آب و هوا می توان با همراهی دوستان در فضای سبز محله تجدید قوا کرد ، اما 50- 55 سالگی سنی نیست که با برچسب بازنشستگی تمامی قوای فکری و جسمی خود را به انجماد و بطالت محکوم نمائیم. حقیقت همان است که
باور می کنید. پس حقیقت درست را باور کنیم نه القای منفی جامعه را


ما وقتی موفقیت دانش آموزان خود را در جای جای شهرمان می بینیم چقدر خوشحال می گردیم ، چقدر احساس رضایت مندی می نمائیم ؟ باز می توان مفید بود.

باز می توان با گلکاری یا پرورش ماهی و قارچ یا کشت گلخانه ای یا نگارش متون با ارزش و سرودن شعری و...... لذت مفید بودن را به خود و دیگران تقدیم داشت. می توان کارآفرین بود .

مهم این است که بخواهیم و با سرمایه اندک خود به همراهی چند رفیقی که برایمان از دوران خدمت مانده است فعالیتی ارزنده انجام دهیم. فروشندگی یا رانندگی تاکسی و... را نمی گویم چیزی که باز تولید فرهنگی یا اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. دل مشغولی که با روح شغل و مهربانی ما معلمان هم خون باشد.

از نظر علم جمعیت شناسی سن واقعی اشتغال 15 – 64 سالگی است در کشورهای پیشرفته که جمعیت سالخورده دارند مجبورند از نیروی
کار بهره لازم را ببرند حتی در رکود چند سال پیش اروپا ، در برخی از کشورها این سن تا 78 سالگی نیز افزایش یافت. در کشوری مثل ایران که دارای ساختار جمعیتی جوان می باشد (یعنی بیش از چهل در صد جمعیت آن زیر 15 سالگی است ) ، لذا جهت ایجاد اشتغال برای جمعیت بیکار ، سن بازنشستگی 50 – 55 سالگی است. و این بدان معنا نمی باشد که ما در این سن ناتوان و از کارافتاده ایم. برای حفظ سلامتی خود و تأمین امکانات خانواده و افزایش تولید فرهنگی و اقتصادی ، ما بازنشستگان باید تلاش بنمائیم. حقیقت همان است که
باور می کنید. پس حقیقت درست را باور کنیم نه القای منفی جامعه را.

چرا معلم شدم و مطالبات و مشکلات بازنشستگان

نشستن بازنشستگان در پارک ها بدون هدف ارزشمند اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی برای سپری ساختن عمرشان پسندیده نیست !!

به امید آن که شاغلین برای روز بازنشستگی خود برنامه ریزی در خوری داشته باشند و اجازه کُند شدن تدریجی توانایی های فکری و جسمی خود را به دست روزگار ندهند.
در ضمن بدترین روز دوران خدمت برخی از همکاران ، خاطره تلخ روز بازنشستگی است. مسئولین و مدیران نواحی و مناطق و استانها به این مهم توجه بیشتری داشته باشند تا همکار بازنشسته را همانند یک کالای مستهلک به کناری ننهند. فردی که از خدمت 30 سال خود خداحافظی می کند یک انسان تمام عیار است. شما هم چندی بعد این مسیر را طی خواهید کرد.

بیایید به یکدیگر شادی و شادمانی و امید هدیه کنیم هر چند مصیبت نامه معلمان هرگز تمامی ندارد حتی بعد بازنشستگی.

عزت زیاد .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در بازنشستگان

معلم و عرفان

خلقی به خروش ناله فریاد
از بهر چه در خروش ای داد

بنگر به جهان که خلق غوغا
ما بی خبران خبر چه گویا

گشتیم مچاله زیر باری
له گشته به زیر پا نه یاری

هر چند که خام گشتگانیم
با دیگ خیال ماندگانیم

دل مرده این جهان خاکی
از خرقه برون روان به پاکی

ماتم زده را بگو فلانی
دنیا همه هیچ هیچ دانی

این خرقه زهد را تقاضا
بر هر که کنی تو عرضه گویا

از زهد مزوّری بدوریم
با خرقه مرقّعی صبوریم

ای مایه حیات جاودانی
ای جلوه پاک زندگانی

ما جام به وصل وی بنوشیم
از هجر خودی برون به گوشیم

امید به روز وعده خالق
با هر عملی زبان که ناطق

گویای حقایقی هویدا
خلقی نگران نشسته تنها

بهتر که بنوش باده ای هان
از رنج زمان گذر ز دوران


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

ویژگی های افرادی که تفکر انتقادی دارند

(با کمی تلخیص) :

۱- کنجکاوند و سعی می‌کنند در موضوعات مهم مطلع و آگاه باشند.
۲- خلاقانه پرسش مطرح می‌کنند. همواره از چراییِ امور سؤال می‌کنند و در پی آن هستند که ببینند چه دلیل‌هایی برای دفاع از یک عقیده یا باور وجود دارد.
۳- از مراجع‌‌ و منابع معتبر استفاده می‌کنند و به مراجع‌‌ و منابع معتبر ارجاع می‌دهند.
۴- وقتی که می‌خواهند چیزی را تفسیر کنند کل موقعیت و بافتار (کانتکست) را در نظر می‌گیرند.
۵- وقتی که می‌خواهند درباره‌ی موضوعی فکر کنند سعی می‌کنند اندیشیدن‌شان پیوند خودش را با موضوع اصلی از دست ندهد و حواس‌شان هست که دائم از این شاخه به آن شاخه نپرند.
۶- گشاده‌ذهن هستند و نظرگاه‌هایی که با نظرگاهِ خودشان تفاوت دارند را به نحو جدی مورد توجه قرار می‌دهند.
۷- استدلال‌ها، دیدگاه‌ها یا تبیین‌های بدیل و متفاوت را جست و جو می‌کنند.
۸- اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی به نفع یک دیدگاه وجود داشته باشد آن را می‌پذیرند و اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی علیه دیدگاهی وجود داشته باشد آن را کنار می‌گذارند.
۹- وقتی که شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی برای رد یا قبول موضوعی وجود ندارد از داوری درباره‌ آن پرهیز می‌کنند.
۱۰- تا آنجا که ممکن است در بیان موضوعات دقت را رعایت می‌کنند.  
۱۱- به نقش‌ِ داوری‌ها، تعصب‌ها و جانبداری‌های شخصی در فرایندِ شناخت توجه دارند.
۱۲- وقتی با یک کلِ پیچیده و درهم‌تافته مواجه می‌شوند، برای درک آن با انضباط و ترتیب مشخصی با آن برخورد می‌کنند.
۱۳- هنگامی که می‌خواهند یافته‌های خود را عرضه کنند، احساسات، سطح دانش، و میزانِ ظرافتِ اندیشه‌ مخاطب‌شان را در نظر می‌گیرند.
۱۴- توانایی‌های سنجش‌گرانه‌اندیشی (تفکر انتقادی) خودشان را در طیفِ وسیعی از موضوعات به کار می‌گیرند.

 شبکه جامعه‌شناسی علامه

منتشرشده در آموزش نوین
شنبه, 04 فروردين 1397 09:47

نوروز؛ تکرار یا تحول ؟

نوروز فرصتی برای تحول

  هر زمان که نوروزی فرا می‌رسد و جان گرفتن دوباره زمین را نوید می‌دهد؛ سوالی در گوش ذهن شنیده می‌شود که می‌پرسد: «نوروز، آیین تکرار است یا فرصت تحول؟»

به فرموده یکی از بزرگان هم‌عصرمان: «سال نو، از نگاه اخترشناس، جز تکرار نیست. این، نگاه انسان است که این گردش را نه یک تکرار بلکه تحول می‌نماید.» از همین روست که در دعای نوروز هم از خدای تحول‌آفرین تمنایی جز تحول حالمان به بهترین احوال را نداریم. اما به‌راستی انسان فراموشکار تا چه اندازه این پیام را دریافت و حفظ می‌کند؟

خوب است از خود بپرسیم در آستانه آمدن نوروز آن چنان که به استقبالش می‌رویم و خانه می‌آراییم و در نو شدن ظواهر زندگی‌مان همت می‌گماریم، آیا برنامه‌ای برای تحول در وجودمان نیز داریم، یا حتی آمدن بهار هم برایمان تکراری از مکررات بهارهای گذشته است؟!

نوروز فرصتی برای تحول

تحول، بنیان و اساس نوروز است و مهم‌ترین پیام آن برای ما همین است، اما آنچنان که امام علی علیه‌السلام فرمودند: «هر روزی که در آن معصیت خدا نکنیم، آن روز برای ما عید است»، به تبعیت از همین حدیث گرانقدر، هر روزی را که انسان تصمیم به تحول در نگاه خود به زندگی بگیرد، نوروز خواهد بود؛ چون در پی تحولات، روز نو پدید می‌آید.

به این ترتیب نوروز، تلنگری برای انسان است که تحول فردی او مانند تحول طبیعت می‌تواند فرا رسد، حتی از پس سرما و یخبندان و خشکی شاخه‌های سبز؛ همان تعبیر زیبایی که مولوی در اشعارش از نوروز دارد:

نوروز بمانید که ایام شمایید!

آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

(روزنامه مردم نو)


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور