دوست را بینم چه زیبا جلوه ای
همچو ماهی سرو قامت دیده ای
لعل لب با زلف افشان بید سا
از حجاب آمد برون یک لحظه ای
مُشک افشان گیسوانش را چو پهن
در مسیری باد کردم خنده ای
با نگاهی چشم شهلایی خود
ناوکی انداخت ناوک غمزه ای
با دو چشمانش چنان زد تیر را
زخم دل حاصل بشد از ضربه ای
روزها بگذشت ایامی گذر
بر دلم آن زخم دیرین مانده ای
گر چه شیدا دل به شیدایی هنوز
خاطرش در یاد زیبا بنده ای
رخ به زیبایی زبانزد ساقیا
عاقبت جوینده شد یابنده ای
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گویند: «آنچه از دل بر آید بر دل نشیند.» راست میگویند. حرف حق بحث ندارد! و دل آدمی مبدأ تمام احساسات است که گاهی با عقل سلیم به جدال مینشیند. کسی که قلم بهدست میگیرد، به فرمان دل این کار را میکند و قلم که بر کاغذ مینشیند و جوهری که بر صفحه میرقصاند، همه به لطف دل است.
این میان میماند عقل که گهگاهی خودی نشان میدهد و در انتخاب واژگان صاحبقلم را یاری میکند و چه زیباست جدال میان این دو که ثمرهاش میشود دلنوشته.
گاه میمانم به سخن دل گوش فرادهم یا سخن عقل!
دلگفتههایم که تمام شد، کمی کنار مینشینم، قلم را روی کاغذ میگذارم تا کمی استراحت کند. سپس قهقههای سر میدهم از اعماق وجودم و فریاد میزنم: «بس کنید! تمام شد آنچه من میخواستم بنویسم» و آنگاه است که مات و مبهوت به یکدیگر خیره میشوند و از خندههای من خندهشان میگیرد. سپس بلند میخوانم آنچه دل امر کرد و عقل نهی.
جالب است. عقلی که همهجا حرف اول را میزند، اینجا هیچ نقشی ندارد و صاحبقلم نام این جدال را میگذارد دلنوشته بی آنکه ذرهای عقل را حتی در نامش شریک کند و چه مظلوماند صاحبقلمان!
ابزار کارشان قلم و کاغذی است و وجودشان و دلشان ابزار اصلی این کار است. شبها چراغی کافیست تا بیافرینند اثری زیبا که فردا ماندگار شود و خوابشان. مگر دل امان خواب میدهد؟!
تا چشم گرم میشود، واژه است که تراوش میکند و همچون قطرات شبنم که بر گلبرگها میرقصند تا خواب را ازچشمانشان بدزدند، از سر و دست بالا میروند و دست را به گرفتن قلم وادار میکنند.
آری، این است حکایت زندگی صاحبقلمان.
گویا قلم و کاغذ جزئی از وجودشان است؛ اما باز هم نام دل است که میماند پای نوشتههایشان.
کانال انشا و نویسندگی
گروه استان ها و شهرستان ها/
در پی درج مطلبی در صدای معلم با عنوان :
" چرا وزارت آموزش و پرورش خدمتگزاران مدارس را اجبار به همکاری در ستاد اسکان فرهنگیان کرده است ؟ ( این جا ) ؛ اداره کل آموزش و پرورش استان یزد جوابیه ای برای صدای معلم ارسال کرد .
ضمن تشکر و قدردانی از پاسخ گویی مسئولان ، عین جوابیه به شرح زیر است
دُختر از ریشه " دوغ " است که در میان مردمان آریایی به معنی " شیر" بوده و ریشه واژه ی دختر " دوغ دَر" بوده به معنی " شیر دوش "
زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود . به daughter در انگلیسی توجه کنید این واژه نیز همان دختر است .
gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و " خ " گفته می شده است. در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar
در پهلوی "دوخت ، دوغ "که در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شده است. *
در برهه ای از تاریخ بشر ، زن سالاری حاکمیت داشت که به دو دلیل عینیت یافته بود :
تلخ تر آن که این سرود از سوی کسانی برمی آید که خود خاطی اند و فراموش می کنند که آنان نیز خواهر و مادر و دختر و همسر دارند، حکم این افراد ناقض عملکرد خودشان است مردان متوجه نقش خود در به وجود آوردن فرزند نبودند و چون از دامن زنان (هر چند با پوششی از گیاهان به عنوان دامن) دانه ها بر زمین افتاده و رشد و تکثیر می یافت زنان را عامل رویش گیاهان می دانستند ، لذا مردان تصور می کردندکه زنان از قدرت خارق العاده ای برخوردارند و مقدس و قابل احترام هستند. اما بعدها با فهم دروغ بودن هر دو فرضیه ، قدرت اداره ایل و قبیله و.... به دستان مردان افتاد. جامعه شناسان اعتقاد دارند علت ناتوانی جسمی زنان یا ظرافت فعلی آنان یک پدیده تاریخی است و دلیل آن را واگذاری نقش ها و فعالیت هایی به زنان عنوان می کنند که نیاز زیادی به توانمندی جسمی نداشت ، چون بچه داری و انجام امورات منزل .... و چنین شد که تاروپود حقیقت زندگی زنان رقم خورد.
بر زنان در جهان تلخی ها و حقارت ها و اجحاف های زیادی رقم خورده شده است که نتیجه عملی آنها واقعیتی به نام ترس و نیاز به توان و حمایت مردان در پیشگیری از هر گونه تجاوز و تعدی به حریم امنیت آنان بوده است. لذا شانه و وجود مردان به دژ استوار امنیت برای زنان تبدیل گردید.
بعد از انقلاب صنعتی که در قرن 18 صورت گرفت کلی فعالیت های اجتماعی - سیاسی و کِش و قوس عملکردی در واگذاری آزادی و حقوق به زنان صورت گرفت ، تاریخِ " فمینیسم " یا تاریخِ "جنبشهای برابری خواهیِ زنان" در آمریکا و کشورهای اروپایی گویای محرومیت آنان از هر گونه حق و حقوق زندگی چون آزادی بیان و عقیده بود. با پرداختن به تفصیل این مهم ، از اصل موضوع به حاشیه خواهم رفت اما بیشتر تلاشم بر ترسیم چهره زنان ایران امروز است.
اگر به تاریخ کهن ایران زمین نگریسته شود زنان در طول آن بیشتر محکوم به مظلومیت جنسی و ارزشی بوده اند. دوران تحصیلات متوسطه را به خاطر دارم که برخی از هم کلاسی هایم دوست داشتند مثل پسران لباس بپوشند یا برخی ها مثل لُوطی ها راه می رفتند و حتی برخی مثل آنان سخن می گفتند. یعنی آنان از تفاوت و تمایز موجود بین دو جنس در خانواده و جامعه ، به ایجاد همشکلی با آنان پناه آورده بودند. تا روزی که خود شدم دبیر و این بار در نقش مقابل با آنان اما باز همجنس آنان ، و باز همان گفته ها و حسرت ها را شاهد بودم ، چیزی عوض نشده بود که بدتر هم گردیده بود.
حسرت های دختران و زنان جامعه ما با شمارش تمام نمی شود:
چرا پسران می توانند در خیابان راحت بخندند یا با صدای بلند سخن بگویند یا در گوشه ای بایستند و تخمه بشکنند اما ما نه.
چرا پدر و مادرمان مابین من و برادرم این همه تفاوت قائلند.
چرا پسران می توانند سوار موتور و دوچرخه بشوند اما ما نه.
چرا پسران می توانند رئیس جمهور شوند اما ما نه.
چرا پسران می توانند خلبان بشوند اما ما نه.
و.....
داستان حسرت ها گاه بسیار ساده و سطحی و گاه بسیار تأثیر گذار و عمیق بوده است. همیشه دو چیز را برای امیدواری و روشنگری به دانش آموزانم نوید می دادم :
1- تحولات اجتماعی نیاز به زمان دارد و همانند میوه ای است که باید برای چیده شدن ، رشد کامل داشته باشد تا تبدیل به یک محصول خوشمزه و آبدار شود ، منتظر بمانید. البته دروغ نمی گفتم و ایمان داشتم که چنین است منتهی زمانبری آن طاقت فرسا بود.
2- شما نمی توانید افکار و عقاید والدین یا بزرگترهای خود را عوض کنید ، پسرزایی در روزگار گذشته امتیاز برتری بود چون آنان تأمین کننده نیروی کار بودند و تعداد فرزندان ذکور در یک خانواده هر چه بیشتر بود قدرت اقتصادی و حتی قبیله ای نیز بیشتر بود ، عامل دیگر قطعیت یافتن جایگزینی حکومت ها از سوی فرزندان پسر بود. لذا توجه بیشتر به فرزند پسر از لحظه تولد تا مرگ ریشه فرهنگی – تاریخی دارد. منتهی کشورهای پیشرفته از این مراحل قرنهاست که گذشته اند اما ما به دلایل ماند فرهنگی یا تحجر فرهنگی و یا گسست فرهنگی ، نتوانسته ایم چنین رسوبات تفکری را از اذهان افراد بزداییم.
شما مادران نسل بعدی این کشور می توانید با ارائه تربیت برابر و بدون تبعیض جنسی ، این روند ناصواب را به صلاح آورید. اگر چنین تمایزاتی شما را می آزارد اجازه ندهید تا دختر شما زیر فشار این بار محکومیت گذشتگان ، کین جنس برتر را با خود داشته باشد و این
بند نامیمون را با تربیت صحیح ، قیچی کنید. سرآغاز اصلاح فرهنگ و نگرش و بینش متوازن از تربیت شما مادران آینده ممکن می گردد، لذا دلیل زمانبری تصحیح ساختار فرهنگی همین نکته است. جامعه ما در این خصوص نیازمند تزریق باور تازه و نویی است.
آری ، تحقق هر دو مهم ، به گذشت زمان نیازمند است و چون جامعه ما در حوزه فرهنگی ، حرکتی بسیار بطئی و ناموزونی دارد لذا آهنگ رشد در طی این زمان در سایه محرومیت چندین نسل ، خاموش خواهد ماند.
بُعد مذهبی حکومت در جامعه ما ، انحراف معیار پنداشت ها و نگرش ها را تحت الشعاع قرار می دهد. تا می خواهی سخن از فراهم سازی برخی امکانات برای دختران و زنان بگویی ، فوری با برچسب انحراف و گناه و خطا و لرزش و جهنم و.........مواجه می شوی که از طرح حق و حقوق خود نیز پشیمان می گردی تا چه رسد تلاش برای بدست آوردن آن.
در واقع این مسیر پنهانی متحجر نگه داشتن زنان ماست. تا جایی که خود زنان دچار احساس دائمی گناه در چنین جوامعی گردیده و حتی از اندیشه آرزومندی آن نیز منصرف می گردند. احساسی که ما با آن دختران تازه به بلوغ رسیده خود را تا مرز خودکشی می کشانیم. برخی از آنان در برابر واقعیت های بلوغ جنسی خود با چنین احساس تحمیلی ، حقیقت رشد را عامل درونی و طبیعی ندانسته بلکه آن را توجیه گناهان خود می شناسند، خصوصا اگر از قبل در این مورد به او آگاهی لازم داده نشود.
هر چند برخی از دختران امروز ، با از دست دادن اخلاقیات یا تعهد انسانی ، قدری پسر گونه شدن را تجربه کرده اند اما متأسفانه به عنوان کالایی برای پاسخگویی به تمنیّات پسران . آنان تصور می کنند همانندسازی فرهنگی صورت گرفته است غافل از آن که آنان نجابت و وقار خود را در این نبرد گرو گذاشته اند. مانند شب دیر به منزل رفتن ، یا بدون هدف در کوچه و پس کوچه پرسه زدن ، یا سیگار و قلیان کشیدن و.....
متأسفانه این داستان از دوران بلوغ آغاز گردیده و امروز او به عنوان یک زن برچسب خوردۀ کوچه و محله من شماست. دایره ای از غفلت نظام خانواده و نظام آموزشی که آنان را به سوی ناکجاآباد هدایت نموده است. جایگاهی که آرزوی دختران دیروز همکلاسی من و امروز دانش آموزان من نبوده است.
ما با محروم نگه داشتن دختران از کانون مهر و محبت درهر دو نهاد اصلی جامعه ، یعنی خانواده و مدرسه ، آنان را با برداشت غلط خود تنها گذاشته و به حال خود رها کرده ایم و به عنوان مادران فردای جامعه ، آسیب جدی بر تربیت فرزندان دختر وارد آورده ایم.
از دیگر نمودهای نمایش تلخ "من هستم " دختران جامعه ما ، پدیده پنهان ماندۀ زیر پست مدارس برخی استانهاست که به تیغ زنی مچ دست و بازوان یا خون بازی دختران برای خودنمائی و اثبات وجود ، معروف است ، مؤدب ترین و درس خوان ترین دختری که پا در چنین مدرسه ای می گذارد در قبال غنای خواست آنان تسلیم می گردد و او نیز تیغ زنی را به عنوان نمود تجددگرایی نوین باور می کند.
جامعه ما در حوزه فرهنگی ، حرکتی بسیار بطئی و ناموزونی دارد لذا آهنگ رشد در طی این زمان در سایه محرومیت چندین نسل ، خاموش خواهد ماند اگر مسیر طبیعی مقبولیت دو جنس نر و ماده در بین انسانها زنجیر استعمار و استثمار خود را نرهد چنین رفتارهای غیر منطقی نیز بازتاب عملی آن خواهد بود.
دختران این جامعه فقط می خواهند زندگی کنند ، نفس بکشند، شادی کنند، محبت کرده و متقابلا آن را دریافت کنند و ما وقتی کانال های درست دریافت آن را با تربیت تبعیض آمیز در خانواده و با محرومیت جنسی در جامعه مسدود می سازیم ، در واقع ما دنیای انسانی آنان را تخریب می کنیم. او با فقر محبت از سوی خانواده برای دریافت آن بر اساس نیاز ذاتی ، گاه به بیراهه ها می رود ماجرای دختران فراری را فراموش نکرده ایم و تصور نمی کنم این بیراهه امروز پایان یافته باشد چون داستان تلخکامی ها هنوز ادامه دارد.
هر از چند گاهی نیز دختران و زنان را با واژۀ "ناموس و غیرت " محبوس می نمایند و تلخ تر آن که این سرود از سوی کسانی برمی آید که خود خاطی اند و فراموش می کنند که آنان نیز خواهر و مادر و دختر و همسر دارند، حکم این افراد ناقض عملکرد خودشان است. زنان جامعه ما از این مسیر ضربه های بسیاری خورده اند. شلاق ها و حبس های زیادی را بر تن خریده اند اما در اثبات بی گناهی خود ناکام مانده اند.
محبوس کردن زنان در منزل یا کشیدن تمامی پرده ها یا اجازه بیرون رفتن ندادن حتی به منزل مادر و...... همه نتیجۀ این غیرت کور یا بددلی است. دختران و زنان قبل از هر چیز یک موجود انسانی هستند و مرزی بین انسان نر یا ماده وجود ندارد. در تفسیر معنی واژه انسان عامل جنسیت دخیل نیست. اگر ارزش ها و هنجارهای جامعه به نفع دیدگاه برخی مخدوش می شود ، نمی توان حق زندگی کردن را از زنان دریغ داشت. آرزوهای کوچک دختران شهر من و شما اگر انسانی نگریسته شود مُخل نظم و امنیت جامعه نیست.
در زمان انتخابات ریاست جمهوری احمدی نژاد ، وعده حضور زنان در استادیوم های ورزشی خصوصا فوتبال داده شد، دختران هیجان زده بودند و متأسفانه به عنوان معلم آب سردی بر این اشتیاق آنان پاشیدم و گفتم : این فقط یک ساز و کار انتخاباتی است برای جذب آرای زنان، با توجه به دیدگاه مذهبی حاکم ، عملا شدنی نیست ، و نشد اما چرا؟ چرا نباید بسترهای فرهنگی ما بر حول چنین هیجانات طبیعی بچرخد؟ ممانعت ما از چنین حرکت هایی ، انجماد فکری جامعه خصوصا باور محتوم مردان نسبت به زنان را شدت می بخشد یا دوچرخه سواری حسرت کودکانه آنان است هر چند بالغند.
تبعیض جنسی یا تمایز جنسی محصول قابل تحمل قرن حاضر نیست. در این قرن انسانها به انسان بودن و انسان ماندن خود می اندیشند.
فرقه ها و گروه های انحرافی در تمامی جوامع وجود دارد و تا درصدی از کل جمعیت ، به قول امیل دورکیم ، وجود آنها طبیعی است ، ما مشهودات اهریمن و اهورامزدا را در تمامی ادیان و جوامع با نام های متعدد داریم . خیر و شر ، خوب و بد ، زشت و زیبا، به قدمت تاریخ بشر وجود دارد ، اما وجود این واقعیت به معنای در حصار نگه داشتن شعور و تفکر و خرد و آزادی دختران و زنان جامعه ما نیست.
نگاه ما به زنان نگاه درستی نیست امروز تنها وظیفه زنان پخت و پز و بچه داری و خانه داری و همسرداری نیست ، دیروز هم نبوده است. یا فقط پاسخگویی به خواسته ها و امیال نفسانی مردان هم نیست. جبر جغرافیایی ، جبر فرهنگی ، جبر مذهبی ، جبر سیاسی ، جبر اقتصادی ، جبر نفسانیت مردان و..... فشارهایی است که همگی بر زنان جامعه ما تحمیل می گردد. کشورهای پیشرفته از این مراحل قرنهاست که گذشته اند اما ما به دلایلی مانند فرهنگی یا تحجر فرهنگی و یا گسست فرهنگی ، نتوانسته ایم چنین رسوبات تفکری را از اذهان افراد بزداییم
ترس های زنان ما از تنهایی ، از تاریکی ، از فردایی گنگ و نامشخص ، از عدم تأمین شدن ، از رها شدگی خود و فرزندان شان و....... باعث می شود تا مطیع مردان گردند ، ترس های زنان ما با شمردن پایان نمی یابد .
امروز ما زنان به شهامت زیادی برای اثبات وجود خود نیاز داریم . امروز زنان ما مجبور به ایستادن در قبال اِعمال شدت از سوی همسرانشان هستند. امروز بیشتر زنان شاغل اجازه دریافت حقوق خود از بانک را ندارند و برای هزینه کرد آن هیچ اختیاری ندارند. امروز ما زنان برای تأمین اقتصادی و بی نیازی خود در جامعه باید تحصیل کرده و با اشتغال و کسب درآمد ، استقلال خود را رقم بزنیم.
زنان طلاق گرفته شاغل ، به دلیل داشتن درآمد ، مستقل تر و مقاوم تر از خانه دارهایشان است. به دلیل همین وابستگی استعماری زنان جامعه ما به مردان با تقویت عامل مذهب ، اشتغال زنان حتی مهمتر و حیاتی تر از مردان است.
امروز جوانان به دو دلیل اصلی امر ازدواج خود را به تأخیر می اندازند یا حتی تصور آن را منتفی می سازند:
اول : وجود آزادی برای برآوردسازی نیازهای جنسی در جامعه که شرعی ترین شکل آن صیغه کردن است.
دوم : جوانان و خصوصا زنان ، ازدواج را نقطه پایان استقلال و آزادی خود می دانند.
مردان در طول تاریخ زنان را برده گونه در درون انواع نظام های سیاسی محروم نگه داشته اند. در طی این مسیر طولانی گاه زنانی بوده اند که حتی سرنوشت یک ملت را از لحاظ سیاسی یا فرهنگی و اجتماعی و حتی علمی تغییر داده اند ، اما این داستان تمامی زنان نیست.
درود و صد درود بر شیر زنان تاریخ کشورم که علیرغم همه این محدویت ها ، در عرصه های علم و سیاست و ادب و فرهنگ این کشور در بیداد استبداد یا در لوای خشم و ظلم مردان ، بی نظیر درخشیده اند و تسلیم سرنوشت محتوم خویش نگردیده اند. آنان در خلاف مسیر آب ، اما در جهت سازندگی و بالندگی گام گذاشته اند. پروین اعتصامی ها ، سیمین دانشورها ، توران میرهادی ها و...
ما زنان باید بر ترس های خود غالب آئیم و گرنه شرایط جدیدی هر روز آبستن موقعیت هایی برای ترس بیشتر خواهد شد و این داستان سالیان درازی بر ما مستولی خواهد شد . اصل موضوع اثبات وجود هست. اثبات این حقیقت که من به عنوان یک انسان نفس می کشم و حق و حقوقی دارم ، تا کسی جرأت حق خوری یا پایمال حقوق ترا نداشته باشد. تا برده وار به عنوان دختر یا مادر خانواده یا خواهر و همکار زن ، اهانت های جنسی را متحمل نشوی . ترس های ما زنان موجب تداوم محرومیت ما از امتیازهای زندگی می گردد. تا جایی که خطا و لرزشی صورت نگیرد ما زنان مستحق آزادی و برابری هستیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بین چند هزار پیام نوروزی، چند صد پیام مشابه داشتم که گفتم چند موردی از آنها را با شما به اشتراک بگذارم.
حدسم این است که شما هم چنین پیامهایی، کمتر یا بیشتر از من، را دریافت کردهاید.
تاریخ روزی در وصف ما خواهد نوشت:
«در اینجا روزگاری مردمانی میزیستند که :
هر سال سر بر آسمان، نیایش تحول میخواندند و در سراسر زمین تمایز را تحسین میکردند اما زندگی خود را بر تکرار و تقلید و تنبلی بنا کرده بودند.
حتی هر سال، بهانهی خنده و گریهشان هم هیچ تغییری با سالهای قبل نمیکرد.
انقراض آنها، نه با برخورد شهابسنگی از بالای سرشان بود و نه به روبه رویی با یخبندانی در زیر پایشان.
آنها خود، آگاهانه، مرگ را – که سکون و تکرار و توقف است – انتخاب کرده بودند.»
پی نوشت یک: ای کاش، آسمان یک بار در جواب این التماس سالانهی تحول ما زمینیان دهان باز میکرد و میگفت:
راز تکامل طبیعت تحول است. هستی، سنت تکرار و تقلید را برای مدت طولانی تحمل نمیکند.
پی نوشت دو: برای اینکه تلخی این متن گرفته شود اجازه بدهید دو بیت از مولوی را نقل کنم.
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان، بیحد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط
امروزه در اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان، قوانین حمایتی برای حمایت کارگران در برابر کارفرمایان وجود دارد، در کشور ما نیز قانون کار و قانون تامین اجتماعی از این دست قوانین هستند. در کشور ما دولت در مفهوم کلی آن بزرگترین و قدرتمندترین کارفرماست که طبیعتا در رابطه با رعایت قوانین و مقررات خودنوشته، می بایست پیشرو و الگو برای سایر اشخاص باشد.
قانون الحاق یک ماده به قانون تعیین تکلیف استخدامی معلمین حق التدریسی که در قالب طرح به مجلس ارائه شده بود، روز ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۵ در صحن علنی تصویب شد و در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۹۵ به تایید شورای نگهبان رسیده است .
چون آموزش و پرورش در زمان خدمت معلمان آنان را بیمه ننموده و کسورات مربوطه را پرداخت نکرده است، خود مسئول پرداخت کل حق بیمه(سهم معلم و آموزش و پرورش) خواهد بود در الحاقیه فوق آمده است: معلمان حق التدریسی که به استخدام آموزش و پرورش درآمده اند و تا زمان لازم الاجرا شدن این قانون در وزارت آموزش و پرورش اشتغال دارند می توانند به منظور احتساب سابقه خدمت ایام حق التدریس که به تایید وزارت آموزش و پرورش می رسد در سوابق خدمت و بازنشستگی، سهم خود و دولت را بصورت نقد (یکجا) یا اقساط بطور کامل پرداخت نمایند.
این در حالی است که به استناد مواد 7 و 48 قانون تأمین اجتماعی مصوب سال 1354، سازمان تأمین اجتماعی بر اساس بخشنامه شماره 589- 28 / 10 / 1367 ، کلیه کارکنان غیر مشمول نظام حمایتی خاص دستگاه های دولتی را از تاریخ 1 / 9 / 1367 مشمول بیمه تامین اجتماعی قرار داده است و با عنایت به این که معلمان حق التدریس نیز علی رغم اشتغال و دریافت حقوق، مشمول نظام حمایتی خاص بیمه ای نبوده اند، لذا معلمان حق التدریس مشمول نظام حمایتی قانون تامین اجتماعی بوده اند.
به این معنی که طبق قانون، آموزش و پرورش موظف بوده است که پس از کسر 7درصد حقوق معلمان و افزودن 20 درصد سهم خود به آن و ارسال لیست و مبلغ مربوطه به تامین اجتماعی، معلمان را بیمه نماید.
عدم انجام این تعهدات، تخلف آشکار از وظیفه قانونی مربوطه توسط آموزش و پرورش بوده است و قانونگذار در ماده 36 بیان نموده است که در صورتی که کارفرما(آموزش و پرورش) سهم 7 درصدی حق بیمه سهم کارگر(معلمان حق التدریس) را کسر ننماید، خود مسئول پرداخت آن خواهد بود به بیانی دیگر چون آموزش و پرورش در زمان خدمت معلمان آنان را بیمه ننموده و کسورات مربوطه را پرداخت نکرده است، خود مسئول پرداخت کل حق بیمه(سهم معلم و آموزش و پرورش) خواهد بود که البته در این گونه موارد آرای دیوان عدالت اداری نیز به حق موید همین مطلب است که نهایتا رای وحدت رویه کلاسه پرونده: 1173/92تاریخ: 22 اردیبهشت 1393 (شماره دادنامه: 148) هیات عمومی دیوان، صراحتا آموزش و پرورش را ملزم به پرداخت حق بیمه ایام مذکور نموده است و بدیهی است که این رأی"در حكم قاعده و قانون تفسیری می باشند"[1]و به استناد بند 2 ماده 12 و ماده 89 قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب سال 1392 برای شعب دیوان عدالت اداری و سایر مراجع اداری مربوط در موارد مشابه لازم الاتباع است.
و در رابطه با حق التدریس غیر تمام وقت لازم به ذکر است که "حق بیمه افرادی که نیمه وقت مثلا روزانه 2، 3، 4 ساعت مانند: منشی مطب پزشکان و مدرسان حق التدریسی در آموزشگاهها کار می کنند حسب مواد 32 و 111 قانون تأمین اجتماعی نمی تواند کمتر از حق بیمه ائی که به حداقل دستمزد روزانه مصوب شورای عالی کار تعلق می گیرد، باشد. لذا کارفرما می بایست طبق تکلیف قانونی مقرر در ماده 39 قانون و آئین نامه اجرايی آن صرف نظر از نوع قرارداد کار و ساعات کارکرد روزانه، صورت مزد و حقوق و مزایای مشمول کسر حق بیمه کارکنان را با درج روزهای کارکرد و رعایت حداقل دستمزد روزانه به شعبه ذیربط ارسال و پرداخت نماید."[2]
نتیجه گیری:
با توجه به مطالب فوق الذکر تصویب قانون! فوق الذکر نه تنها مساعدت و کمک به معلمان حقالتدریسی نیست بلکه الزام معلمان به ایفای تعهداتی است که می بایست آموزش و پرورش انجام می داده و طبق قانون اگر قبلا انجام نداده می بایست اکنون انجام دهد. البته که الزام کارگر به ایفای تعهدات کارفرما ظلمی آشکار به کارگر است و تصویب و تایید این قانون!!! بسیار تعجب برانگیز و جای سوال دارد.
امید است که قانونگذاران و مسئولان تصمیمگیر و تصمیمساز یا خود اهل مطالعه باشند و یا به نظر کارشناسان اهمیت دهند چرا که تصمیمات و اقدامات آنان بر زندگی تمامی ملت تاثیر می گذارد و سرنوشت مردم را دستخوش تغییر و تحول می نماید که در این مورد، تصویب این قانون کاملا عکس نظر کارشناسی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی بوده است.
[1]- غلامرضا مولابیگی ، رأي هيأت عمومي در مقام تشابه آراء، https://divan-edalat.ir/show.php?page=article&id=9 29/12/1396
[2]- مطلب مشخص شده عینا از وبسایت "پیتاز پویا" نقل شده است و مطابق قانون است. ذکر منبع به دلیل ادای امانت است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد اَر مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
نوروز باستانی ما، مظهر نو شدن و تحول است. جشنی که با خود شادی و نو شدن شدن بی نظیری را در همه ی گستره ی ایران فرهنگی بسط می دهد. به ویژه که امسال این جشن فرخنده با ماه خدا ؛ رجب المرجب و میلاد ائمه معصومین علیهم السلام و لیله الرغائب متقارن شده و صفای سفره های هفت سین دوچندان شده است . به راستی چرا نمایندگان و مسئولین ذی نفع و ذی نفوذ از این توان بالای لابی و تعامل که صرف انتصابات می شود برای حل کردن مشکلات آموزش و پرورش و مطالبات فرهنگیان لااقل در بعد استانی استفاده نمی کنند؟
نو شدن و دگرگونی شاخصه ی اصلی نوروز است و با آغاز بهار طبیعت جان تازه ای گرفته و از خواب زمستانی بیرون می آید. طبیعت مرده در زمستان جان می گیرد و آنچه محال می نمود با آمدن بهار به واقعیت تبدیل می شود. امید است این نو شدن طبیعت جامعه ی فرهنگیان را نیز در بر گیرد و امسال آن سالی باشد که فرهنگیان سالهاست منتظر آمدن آن هستند و شاهد رفع کاستی های آموزش و پرورش به صورت ریشه ای باشیم.
در بین اتفاقات مختلفی که در سطح ملی رخ داد انتخابات هیئت امنای صندوق ذخیره فرهنگیان بسیار مهم جلوه می کند نه به دلیل اینکه این انتخابات می تواند تحول عظیمی در این صندوق ایجاد کند بلکه به این دلیل که این حرکت شروعی برای انتخابی شدن مسئولیت ها و واگذار کردن تصمیمات کلان آموزش و پرورش به معلمان بود که این مهم در سایه ی مطالبه گری فرهنگیان قابل دسترس است .
این سیاست و سیاست بازی است که دست از سر فرهنگیان بر نمی دارد در آموزش و پرورش لرستان علی رغم عملکرد های مثبتی که بود اتفاقات تلخی مانند حذف ذکر اشهد ان علی ولی الله در جزوه ی درسی و حواشی ناشی از انتصابات در ماه های پایانی سال نیز رخ داد ، که آموزش و پرورش لرستان را به اداره ی سرپرست های ۹ روزه و ادارات با دو رئیس تبدیل کرد و چه حرمت ها که در پس آن با رفتارهای غیر فرهنگی شکسته نشد و چه غیر متخصصانی که با قلم های مسموم در جهت هتک حرمت و دخالت در امور دستگاه تعلیم و تربیت گام برنداشتند .
بی نظم و بی ثبات !
بهترین توصیف این روز های آموزش و پرورش لرستان است که متاسفانه به دلیل تبدیل شدن این دستگاه به بوستان سرپرست ها و عدم تعیین تکلیف سمت های مختلف در این اداره تحت تاثیر دخالت های نمایندگان مجلس و افراد و گروه های ذی نفوذ و ذی نفع در انتصابات هنوز نتوانسته به یک آرامش و ثبات نسبی برسد .
این اتفاقات به خوبی نمایانگر این موضوع بود که این سیاست و سیاست بازی است که دست از سر فرهنگیان بر نمی دارد.
دیدی ابزاری که آموزش و پرورش را حیاط خلوت خود و ادارات آموزش و پرورش را ستادهای انتخاباتی و فرهنگیان را صندوق رای می بیند که حاصل احاطه ی اصحاب قدرت بر این دستگاه انسان ساز است و می توان حضور فرهنگیان در سیاست را به نوعی واکنش به هجوم سیاست و سیاسیون و سیاست زده ها به امور تخصصی آموزش و پرورش دانست .
این سوال در ذهن فرهنگیان مطرح است :
به راستی چرا نمایندگان و مسئولین ذی نفع و ذی نفوذ از این توان بالای لابی و تعامل که صرف انتصابات می شود برای حل کردن مشکلات آموزش و پرورش و مطالبات فرهنگیان لااقل در بعد استانی استفاده نمی کنند؟
بهار فصل رویش و فصل شکوفایی است ، بهار معجزه ی ذات لایزال الهی است که با ربوبیت خود دانه را از دل خاک بیرون آورده و نهال کوچک را در مسیر رشد یاری می دهد و بذر را به نهال و نهال را به درخت تنومند تبدیل کرده و سرانجام از چرخه ی طبیعت کنار می برد تا گیاهان دیگر بر روی ریشه های آن جوانه بزنند و این چرخه پیاپی همان تعلیم و تربیت الهی است که همواره در جهان هستی ادامه دارد .
آموزش و پرورش لرستان هم اکنون گرفتار پیرسالاری و مدیریت بازنشستگان شده و سهم جوانان توانمند در مدیریت ها ناچیز است و عمده ی مسئولین و روسای ادارات و حتی کارشناسان ادارات و مدیران مدارس سال های پایانی خدمت خود را می گذرانند که همین موضوع شیخی گری به مثابه یک ارتجاع برای کاهش خلاقیت و بهره وری این دستگاه عریض و طویل کافیست چرا که جوانان حامل اندیشه ،فکر ، ایده و راهکار نو هستند و جای بسی تاسف دارد که آموزش و پرورش لرستان خود را از این موهبت نو شدن محروم کرده است که امیدواریم با وزیدن نسیم نوروزی بر آموزش و پرورش لرستان اندکی از میانگین سنی تصمیم گیران آن کاسته شود.
امید است در سال پیش رو ، عزم پولادین فرهنگیان در جهت استیفای حقوق حقه ی خود و حق عظیم نسل های آینده (حقی که آنان بر پدران خود برای ایجاد زمینه های مناسب تربیت دارند) ، مثمر ثمر واقع شود و با #اتحاد و همدلی فرهنگیان و فعال شدن و یک دلی تشکل ها و انجمن های صنفی و با برآورده شدن خواسته های مشروع مان ، هرچه زودتر دغدغه ها و مطالبات و کاستی ها مرتفع شود و شاهد آغاز بهار در آموزش و پرورش لرستان و میهن عزیزمان باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
تاکنون گزارش های مختلفی از مراکز اسکان فرهنگیان و خانه های معلم در صدای معلم منتشر شده است .
در نخستین گزارش که در مورد « خانه معلم رضوانشهر » تهیه و تنظیم گردید موجب توجه مسئولان وزارت آموزش و پرورش گردید . ( این جا )
در بازدیدی که اخیرا از این خانه معلم به عمل آمد تغییرات قابل ملاحظه ای در ظاهر و نوع خدمات ارائه شده و نیز برخورد مسئولان این مرکز رفاهی حاصل شده بود .
در پیامی که « صدای معلم » به مناسبت نوروز 97 صادر کرده است ( این جا ) چنین آمده است :
" ...هر معلم که در نوروز سفر می کند می تواند پیکی برای انعکاس کاستی ها به منظور جبران و بهبود آن و نیز وقایع مثبت و قابل ذکر جهت تقویت آن باشد ... "
گزارش کوتاه و نیز تصاویر زیر توسط « مجید شاهی » از معلمان یزد برای صدای معلم ارسال شده است .
رئیس اداره یا مدیر کل استان یا شاید وزیر محترم ،
منم خدمتگزار مدرسه ای که به حکم شما مدیران از تعطیلات عید نیز بی بهره ام . اگر برای حیثیت شغلی ام ارزش و بهایی قائل نیستید حداقل بر روح انسانی ام رحم می کردید. بر عیال و فرزندانم که برای این تعطیلات و حال و هوای آن ، از مدت ها پیش برنامه رفتن خونه مادربزرگ و پدربزرگ و خاله و عمه و...... را چیده بودند ،رحم می کردید.
من که یک عمر با سواد دانشگاهی یا با چند کلاس ابتدایی گرد و غبار فرزندان این مرز و بوم را مهمان ریه های بینوایم ساخته ام ، من که همیشه توسط مدیر مدرسه از برو بیاهای مربوط و نامربوط خسته گشته ام ، من که همانند چارلی چاپلین در عصر جدید ، آدمی بی اختیار و بی اراده گردیده ام ، حداقل چند روز تعطیل عید، کلید آزادی روح و جسمم را به خودم هدیه می دادید.
پارو کردن برف مدرسه ، جارو کردن زیر پای تلمیذان ، نصب چراغ های دهه فجر ، چای سیاحت معلمان ، پذیرایی بازدیدهای وقت و بی وقت مسئولین ، خرید نان صبحانه کادر دفتر ، پاس شدن بین مدرسه و اداره و گاه بین سایر مدارس ، تعمیرات کم و زیاد خرابی های برق و آب و شیرآلات و..... یعنی ختم کلام آچار فرانسه یک مدرسه ، هم مدیرم هم رئیس اداره و هم مدیر کل ، اما به حق و حقوق که می رسد هیچ نیستم .
حداقل به ما خدمتگزاران مدارس کمترین احترام را می گذاشتید و برای اسکان مدارس از ما می پرسیدید که راضی هستیم نگبهان اموال دولت بمانیم یا خیر ؟ این کمترین ارزش را هم برای ما قائل نشدید و واژه اجبار را بر این ناخواسته تحمیل نمودید.
اسکان مدارس برای ما خدمتگزاران هم دردسر بزرگی است چه در عید و چه تابستان . لطف کنید ریز حقوق خدمتگزاران را یک بار با وجدان الهی از دیدۀ منت خود بگذرانید.
هم مدیرم هم رئیس اداره و هم مدیر کل ، اما به حق و حقوق که می رسد هیچ نیستم ما هم انسانیم . ما هم از واژه حق و حقوق انسانی مفرح می شویم. چرا چنین ظلمی را بر ما تحمیل نموده اید که دادرسی هم نداریم ، نه مدیر خُرد و نه مدیر کلان ، نه وزیر و نه مجلسی ها . به کجا بریم بساط غم خود را که خریداری عادل و دلسوز داشته باشد؟!!
شما معلم عزیز که برای اسکان مدارس دست و پا می شکنید ، ناله های ما را هم بشنوید. در اوضاع اسفبار چنین طرحی افرادی چون ما زیر چرخ های بی عدالتی آن له می گردیم ، اجازه دراز کردن پاهای خود برای کشیدن نفسی راحت در تنها اتاق سرایداری یک مدرسه را برای سه روز بدون آقا بالا سر را هم نداریم.
راستی بابای یک مدرسه یا خدمتگزار و سرایدار چه کسی است ؟ این همه از حقوق پایمال شده معلمان سخن می رانیم ، نباید به فکر این مهربانان پنهان نیز باشیم ؟
اسکان مدارس طرحی زبون و نابخردانه ای است که علاوه بر اهانت و خواری کرامت شغلی معلمان ، باعث دردمندی خدمتگزاران مدارس نیز
می گردد.
اگر آموزش و پرورش حقیقتا نگران سلامتی معلمان است با هزینه کرد مبلغی همانند طرح خاتم بازنشستگان ، حق سفری برای آنانی که قصد سفر دارند قائل شود ، تا با عزت و سربلندی مهمان شهرهای مختلف کشور گردند و فقط هزینه وسیله نقلیه برعهده معلم باشد که نوع آن را خود انتخاب می نمایند. منزلت یعنی این . هزینه هتل و غذا برعهده دولت خواهد بود.
طرح اسکان مدارس بدترین تصمیم و سیاست اتخاذ شده توسط آموزش و پرورش است که متأسفانه به دلیل تأمین منافع مالی ، قصد حداکثر بهره مندی از فضای مدرسه را دارد . آبروی از دست رفته معلمان را به آنان برگردانید و با عزت و احترام آنان در جامعه سوداگری ننمائید.
خطاب به تمامی معلمانی که در مدارس سراسر کشور اسکان یافته اید به جای تسلیم و تبعیت ، بهتر نبود مطالبه گر حق و حقوق انسانی خود بودید؟!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
پیش تر « صدای معلم » نسبت به محاسبه کسورات ایام حق التدریس، تحصیل متعهدین به خدمت و... به حساب صندوق بازنشستگی واکنش نشان داد . ( این جا ).
یکی از همکاران با ارسال نامه زیر برای صدای معلم ضمن تاکید بر این موضوع خواهان پاسخ گویی مسئولان شده است .