همهجا صحبت از گرانشدن دلار است. در شبکههای اجتماعی، عکس، کاریکاتور و طنزهای بسیاری منتشر شده و کار به جایی رسیده که در تاکسی، اتوبوس و مترو همه با حرارت درباره این گرانی حرف میزنند و تحلیل میکنند.
این نخستین بار نیست که این اتفاق رخ میدهد و پیش از این نیز گرانشدن دلار بازخوردهای بسیاری داشته است.
میتوان درک کرد که مسائل اقتصادی برای عموم مردم اهمیت ویژهای دارد. حتی آنها که در تمام زندگیشان یک صددلاری را نیز لمس نکردهاند هم به این قافله پیوستهاند و نگران هستند. آنها هم میدانند که تلاطم اقتصادی و گرانشدن یک ارز خارجی میتواند بر کوچکشدن سفرهشان اثر بگذارد.
اما چرا جامعه اینهمه سریع و شدید به گرانشدن دلار واکنش نشان میدهد، اما هشدارهای علنی و آشکار درباره بحران آب را نمیبیند، نمیشنود یا جدی نمیگیرد؟
بدون دلار میشود زنده ماند، اما بدون آب چطور؟
اگر آب جیرهبندی شود، چند مشت دلار لازم است تا یک بطری از آن را گیر آورد و نوشید؟
آیا هنوز بخش بزرگی از جامعه باور نکرده است ما در حال تجربهکردن یک شکست اقلیمی بزرگ هستیم و بحران آب میتواند زیستن در این سرزمین را غیرممکن کند؟
اگر فرونشستهای متعدد زمین، خشکشدن تالابها، کمشدن آب پشت سدها، افزایش ریزگردها و ... را باور نمیکنیم، استفاده روزافزون از پمپ آب در گوشهگوشه شهرها و کمشدن فشار آب در طبقات بالایی ساختمانها را هم نمیبینیم و باور نمیکنیم؟
رسانهها و فعالان اجتماعی در چند روز گذشته با دقتنظر بیمانندی افزایش لحظه به لحظه قیمت دلار را پیگیری کردهاند، اما چرا کاهش آب این حساسیت را ایجاد نمیکند؟
تلخ و دردناک است، اما اگر این روزها در خیابان فردوسی تهران برای خریدن دلار عدهای صف بستند، دیر نیست که بسیاری از ما برای خریدن آب صف ببندیم.
چرا این خطر را باور نمیکنیم؟ دلار زبان دارد و آب ندارد؟
بحران دلار را میتوان یکشبه و با یک دستور کنترل کرد، اما حل بحران آب کار یک شب و یک دستور و یک نفر نیست و عزمی ملی میطلبد. آیا این عزم وجود دارد؟
کانال فرارو
نقد کتاب نوشتن بلد نیستم؛ اما پس از آن که کتاب در تمنای یادگیری را خواندم، تصمیم گرفتم در دو یادداشت جداگانه به دو ایدهی کلیدی کتاب بپردازم. اولی ایدهی «اعتماد در فضای بیاعتمادی» بود، که در نوشتار قبلی به آن پرداختم، و دومین ایده «توانمندسازی معلمان» است.
روزی که میخواستم مفاهیمی چون بودجه، درآمد، هزینه و پسانداز را به بچهها یاد بدهم، با خودم گفتم بهتر است از تجربهی زیستهی بچهها استفاده کنم. به همین خاطر از آنها پرسیدم:”تا حالا شده برای خریدن چیزی که بهش نیاز دارید، از درآمد خودتون پسانداز کنید؟ درآمد یعنی دستمزدی که بابت انجام کاری میگیرید، عیدیهاتون یا پول توجیبیتون.“ یکی از بچهها پرسید:”آقا، پول توجیبی چیه؟“ برایش توضیح دادم. دیگری پرسید:”درآمد یعنی چی، آقا؟“ سؤال او را هم جواب دادم. وقتی خواستیم دربارهی مثال ذکر شده در کتابِ درسی گفت و گو کنیم، متوجه شدم تعدادی از بچهها درک نمیکنند چرا علی، شخصیت اصلی قصهی کتاب، باید برای خریدن یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومنی، چند هفته پسانداز کند وقتی میتواند در عرض چند دقیقه توپِ بهتری را با کمی خواهش و تمنا صاحب شود.
چارهی کار در توانمندسازی معلمان است. نظام آموزشی ما در تربیت معلمان توانمند موفق خواهد بود اگر به معلمان مسئولیت و آزادی عمل بیشتری بدهد و مشارکت آنها را در برنامهریزی درسی و تولید محتوای آموزشی مناسب را بپذیرد آخرِ وقت بهعنوان تکلیف از بچّهها خواستم برای خریدن یک وسیله، که به آن نیاز دارند، برنامهریزی کنند. یعنی با توجه به درآمد، هزینه و پساندازشان بهترین نوع از وسیلهی موردنیازشان را انتخاب و برای خریدن آن در طیّ هفتههای آینده برنامهریزی کنند. وسیلهی پیشنهادی خیلی از بچهها ایکس باکس، پلیاستیشن و چیزهایی از این قبیل بود.
به یاد آوردم دو سال پیش که در روستا درس میدادم، بچهها مثال کتاب را بهتر درک میکردند؛ چرا که آنها هم مثل علی در کارِ چیدن انار در باغها به بزرگترها کمک میکردند و دستمزد میگرفتند.
داشتن یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی برای آنها آرزوی چندان کوچکی نبود؛ چرا که پنجاه هزار تومن دستمزد سه یا چهار روز کار سخت در باغ بود. بعد به سیستان و بلوچستان فکر کردم. احتمالاً وقتی با بچههای بلوچ از یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی حرف بزنید، چشمانشان از شادی خواهد درخشید. در نیاوران تهران چطور؟ لابد به این توپ بنجل و بهدردنخور خواهند خندید. این توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی را در هر گوشه از کشورمان یکجور به خصوصی تحویل میگیرند. در یکجا کودکی شبها با غم نداشتنش به خواب میرود و در خواب با رویایش توپبازی میکند، توپِ رویاییاش را شوت میکند سوی دروازه و تور دروازهی رقیب را میلرزاند. در گوشهای دیگر از این خاک، کودکی توپِ پنجاه هزار تومانی رویاییاش را بعد از مدتها خواهش و تمنا بهدست آورده، شبها موقع خواب میبوسدش و تا صبح توپِ قشنگش را در آغوش میکشد. در نقطهای دیگر از شهر، که خانهها رنگ و نمای خوشگلتری دارند، توپ سابقاً عزیز، که حالا کمی کهنه و رنگورفته شده، دمغ و پنچر در گوشهای از پارکینگ خانه افتاده، زیر رکاب دوچرخهای که زنجیرش از وقتی برای پسرک ایکس باکس خریدهاند، نچرخیده. از اینکه درس در مسیر درستی پیش نرفته بود، ناراضی بودم. راستش موقع نوشتن طرح درس فراموش کرده بودم وضعیت مالی و اجتماعی خانوادهها و نیازها و آرزوهای بچهها را نیز در نظر بگیرم. چند هفته بعد هم که بچهها جدول بودجهی پیشنهادیشان برای خرید وسیلهی موردنیازشان را آوردند، نتیجه آن چیزی نبود که دلم میخواست! یک ناکامی محض!پس با خودش گفت من که بهعنوان ماشین آموزش در حد خودم مسائل را بلدم و دیگر به مطالعه و تحقیق و پژوهش نیازی ندارم. کتاب بخوانم که چه چیزی یاد بگیرم؟
در نظام آموزشی متمرکز ما هر سال کتابهای درسی در موضوعات، پایهها و مقاطع مختلف در پایتخت تولید شده و در استانها و شهرهای مختلف در نقاط دور و نزدیک توزیع میشود. فارغ از اینکه نیازها و تواناییهای کودکان و شرایط محیط زندگی آنها با هم متفاوت است. غیر از دو درس آزاد در کتاب فارسی و چند پرسش پیرامون محیط زندگی بچّهها در کتابهای علوم و مطالعات اجتماعی، که اجرای باکیفیت آنها نیز نیازمند توجه و توانمندی معلم است، جایی برای پرداختن به این نیازها در نظر گرفته نشده است.
بچهها در خاش، سردشت، زرند، تالش، مرند و نیاوران محتوای آموزشی یکسانی را میآموزند و در نتیجهی آن مشکلات فراوانی پدید میآید. در مناطق مختلف، مشکلات و سختیهایی که بچهها باید با پشت سر گذاشتن آنها به زندگی ادامه دهند متفاوت است. در یکجا بیکاری معضل اصلی است و در جایی دیگر طلاق. در منطقهای بچهها برای گریختن از چنگال فقر از کودکی باید به سختی کار کنند و در منطقهای دیگر خشکسالی زندگیشان را تهدید میکند.
با این همه راهحل پیشنهادی ما، بستههای متحدالشکلی است که از مرکز به اقصی نقاط کشور صادر میشد.
معمولاً فرصتهای کوتاهی مثل درس آزاد هم که برای پوشش دادن این نیازها طراحی شده با ناتوانی معلمان در تولید محتوای مناسب و یا بیانگیزگی آنان بدون کسب نتیجهای مناسب از دست میرود.
اجازه دهید این بند را با جملاتی که عیناً از کتاب در تمنای یادگیری نقل میکنم، به پایان ببرم:”در این میان اگر مشکلی هم هست احتمالاً از کاهش مسئولیتها و عدممشارکتها شروع شده است. از آنجایی شروع شده است که دانشکدههای علوم تربیتی آمدند و معلم را کوچک تعریف کردند. هر روز مسئولیتهای معلم را کندند و کنار گذاشتند.
به او گفتند: تو دیگر فکر کتاب نباش؛ آن را برایت آماده میکنیم. برنامهریزی درسی و محتوای آن در سطح تو نیست! کسان دیگری را برایش تربیت میکنیم. بیشتر نقش ماشین آموزش و تعلیم را داشته باش و بقیهی کارها را به ما بسپار! نتیجه این شد که معلم خود را ماشین آموزش دید. پس با خودش گفت من که بهعنوان ماشین آموزش در حد خودم مسائل را بلدم و دیگر به مطالعه و تحقیق و پژوهش نیازی ندارم. کتاب بخوانم که چه چیزی یاد بگیرم؟ به همین جهت، معلمان ما درسی را که یکبار خوانده بودند، بعضاً سی سال تکرار کردند. در چنین شرایطی، اگر کتاب یا برنامه هم عوض بشود، صدای معلم درمیآید.“
چارهی کار در توانمندسازی معلمان است. نظام آموزشی ما در تربیت معلمان توانمند موفق خواهد بود اگر به معلمان مسئولیت و آزادی عمل بیشتری بدهد و مشارکت آنها را در برنامهریزی درسی و تولید محتوای آموزشی مناسب را بپذیرد.
شعار پیشنهادی یونسکو برای روز جهانی معلم در سال گذشته را به یاد آوریم:”آموزش آزادانه، توانمندسازی معلمان“. جز این راهی نیست و برای قدم برداشتن در این راه سخت، ابتدا باید مانع بزرگِ بیاعتمادی را از سر راه برداریم.
گروه اخبار/
وزیر آموزش و پرورش دولت دهم میگوید در برنامه پنجم توسعه الزامی برای دولت به منظور پرداخت سهم به صندوق ذخیره فرهنگیان وجود نداشت و به همین دلیل وزارتخانه وی بدهی به این صندوق نداشته است.
حمیدرضا حاجی بابایی در پاسخ به اینکه در برخی خبرها مطرح شده سهم دولت در زمان وزارت شما در آموزش و پرورش به صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت نشده است، گفت: در برنامه پنجم توسعه مصوبهای مبنی بر اینکه دولت مبلغی تحت عنوان سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت کند، وجود نداشت.
نماینده مردم همدان در مجلس شورای اسلامی افزود: مجلس در برنامه پنجم توسعه مادهای درخصوص الزام دولت در پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان تصویب نکرده بود به همین دلیل آموزش و پرورش نیز موظف به پرداخت نبود اما در برنامه ششم مجددا سهمی جهت پرداخت توسط دولت در نظر گرفته شد.
وی در ادامه تاکید کرد: قانون برنامه پنجم وظیفه دولت در پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان را لغو کرد و در آن زمان فقط از حقوق فرهنگیان مبلغی کم شده و به صندوق واریز شد.
عضو کمیسیون بودجه مجلس خاطرنشان کرد: نمایندگان در برنامه ششم مجددا دولت و آموزش و پرورش را موظف به پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان کردند این در حالیست که این وزارتخانه از زمان شروع برنامه ششم تاکنون سهم خود را به صندوق پرداخت نکرده است؛ آنچه در این موضوع حائز اهمیت است مشخص شدن اختلاسها و برخورد با افراد خاطی است.
رییس فراکسیون فرهنگیان مجلس در پایان افزود: بسیار خوشحالم از اینکه نمایندگان با 183 رای تحقیق و تفحص از ذخیره فرهنگیان را برای بررسی بیشتر به قوه قضاییه فرستادند؛ از این قوه میخواهیم حقوق تضییع شده فرهنگیان را به درستی بررسی کند و با افراد خاطی برخورد نماید. ( خبرگزاری خانه ملت )
پایان پیام/
ز کامل واصلین مردان معارف
یکی عطار شد چون خیل عارف
یکی هم شد سنایی همچو عطار
که روحی را دو چشمی لازم ای یار
موحد شیخ از محمود یادی
که از آثار او گلشن بهاری
که گلشن راز او اسرار دارد
سنایی مروزی عطار دارد
هر آن چیزی که ماهیت هویت
الهی گوی درویشی چو رویت
ز ما یملک جهانی چشم پوشید
ز داروخانه بیرون رفت به دید
گزیدش انزوایی را که خلوت
که ایامی به دور از هر چه جلوت
مصیبت بس زیادی گشت ما را
چو فارغ از جهان مرگی هویدا
خرد ورزی کمالاتی چو حاصل
فراهم توشه تقوایی که کامل
به جانی شد قسم جان آفرینی
به جسمی جان عطایی شد بهینی
به خاکی آب را بخشید شد پاک
که اشرف بین مخلوقات شد خاک
سما را بین زبر خاکی چه گردان
زمین در قعر چاهی پست انسان
که هر یک جزوی از منظومه دانی
خیامی بی ستون گیتی جهانی
به کوهی بنگری سیمرغ قافی
در آن جا آشیان دارد نگاهی
به دریا بنگری لب خشک بحری
به ماهی ها که لا از آب سیری
به کوهی بنگری سرچشمه هایی
معادن پر ز گوهر با بهایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" وزیر آموزش و پرورش از تقویت فرهنگ مصرف کالاهای ایرانی در برنامه درسی دانش آموزان خبر داد." ***
در خبر از این امر به عنوان اقدام مهم وزیر یاد شده است اما نباید فراموش کرد که متن کتب درسی چارچوب معتبری است از مجموع دانسته ها ، علوم و فنون ، نظریات و تئوری های اثبات شده ، زندگی نامه اندیشمندان و بزرگان عرصه های گوناگون ، ارزش ها و هنجارهای جامعه ، بایستگی ها و شایستگی های زندگی بشر یا یک ملت ،گذشت و فداکاری ، عشق و دوستی ، قوانین و مقررات و.....
برای نگارش سطور و پاراگراف و صفحه و فصل یک کتاب درسی ، جهت به دور ماندن از آرمان جویی صِرف ، می بایست نمود عینی یا شواهدی دال بر موجودیت آن مفاهیم در جامعه وجود داشته باشد. اگر خلاف این اصل حرکت کنیم ما به ترویج افکار و باورهایی کمک خواهیم کرد که عملا شدنی نیستند و نسلی که آموزش آن در شعاعی از فراگیری سواد و دانش این چنینی بنا نهاده شود قدرمسلم به دور از هر نوع گرایش به انجام فعل بار خواهد آمد و بنای فعالیت و زندگی او برخلاف محتوای فرهنگ و هویت خودی خواهد بود.
اگر قرار باشد هر مفهوم و پیامی را که در جامعه نمود عینی ندارد و توسط مسئولین برای آرمان گرایی مطرح می گردد وارد متون کتب درسی کنیم ما عملا به آموزش دریافت های غیر واقعی می رسیم. مفاهیمی چون اقتصاد مقاومتی یا تشویق به مصرف کالاهای ایرانی.
ما با آموزش این مفاهیم به دانش آموزان، آنان را به سوی تضاد با واقعیت ها هدایت می کنیم چون منازل هر یک از ما پُر است با کالاهای ریز و درشت تجملی یا سرمایه ای که با مارک و برچسب کشورهای آسیای دور و نزدیک یا آمریکا و اروپاست. از قاشق و چنگال تا سوزن و نخ. از فرش و زیرانداز تا کالاهای بادوام سرمایه ای چون یخچال و......
با افزایش قیمت ، تقاضا برای کالا کاهش می یابد و با کاهش قیمت ، تقاضا برای کالا افزایش می یابد که ما علیرغم افزایش قیمت باز زیادی تقاضا را داریم و شاهد کاهش قیمت به هیچ وجه نبوده ایم آموزش و پرورش هر کشور یکسری اهداف آشکار برای دوام و بقای نظام اجتماعی و سیاسی خود دارد، اما در همراهی این هدف، اهداف نانوشته یا ناخواسته دیگری نیز توسط دانش آموزان استنباط ، کشف و ادراک می شود که آنها همیشه خوشایند و مفید نیستند و تسرّی آنها به جامعه بزرگتر و در خود مدرسه یا خارج از مدرسه ، مشکلات رفتاری را دامن می زند. که به مجموعه آنها "برنامه پنهان آموزشی " می گویند. ****
با وارد کردن مفاهیم شعاری نه کارکرد واقعی در جامعه در متن آموزش مدارس ، به فراگیری ضدارزشهایی چون گرایش به پول پرستی یا جذب در مشاغل پول زا ، یا یک شبه ره صد ساله رفتن ، ثروتمند شدن به هر بهایی و..... دامن می زنیم همان برنامه پنهان آموزشی . میانگین سن قاچاقچیان هر نوع کالایی در کشور زیر 30 سال است چون آنان می خواهند به راحتی و سریع پولدار شوند، یک جوان متوجه مخاطرات مسیر طی شده نیست. به گزارش پیام نو به نقل از عصر انرژی ، فرمانده پایگاه دریابانی شهرستان قشم گفته که حتی در موارد متعددی سن قاچاقچیان کمتر از ۱۸ یا ۱۵ سال است یعنی در مقطع راهنمایی یا دبیرستان اقدام به این کار کرده اند.*****
در باور شما مسئولین ، این کودک یا نوجوان در تطابق واقعیت با زندگی خود چگونه عمل نماید؟! آیا ما اجازه داریم تا تنش و تضاد عملکرد اقتصادی خود را با شعارهای موجود به آنان تقدیم داریم؟ این خلاء واقعیت تا عمل ، برای دانش آموزان چگونه پُر خواهد شد یا قصد افزایش تناقضات یادگیری و باورهای او را داریم؟
بعد از انقلاب ،کشور ما از بحران های زیاد سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی عبور کرده است اما این بدان معنی نیست که چنین جریانی در جهت اصلاح و آبادی و سربلندی طی شده است. انحرافات عمدی یا غیرعمدی موجود در مسیر طی شده ، باعث ظهور ناهنجاریها و ضد ارزش های بسیاری گردیده است.
ما پدیده های شومی چون قاچاق کالا از مواد مخدر تا لوازم خانگی ، ابزارآلات صنعتی ، پوشاک گاه نفت و بنزین و..... را در این کشور داشته ایم یا داریم. یک پیکر سالم اقتصادی در عرصه ای به این گستردگی اجازه قاچاق از هر نوع آن را هرگز نمی دهد.
زمان پرداخت کوپن که تا بعد جنگ نیز ادامه داشت ما پدیده احتکار کالاهای مورد نیاز مردم را داشتیم.
پدیده قاچاق نفت و بنزین به کشورهای همسایه با وجود کارت سوخت شدت گرفت.
قاچاق مواد مخدر و جابه جایی آن به عنوان کشور واسطه مابین فرستنده و گیرنده ، علیرغم مبارزه آشکار کشور ما با این پدیده شوم ، همیشه از مشکلات اساسی شمرده می شود.
عدم تعادل بازار سکه و ارز که به تبعیت از عدم ثبات اقتصادی در کشور باعث افزایش شدید قیمت ها و شدت یافتن تورم می گردد، تا جایی که برای خرید هر چیز ساده حتی از نوع ایرانی آن فروشنده به قیمت دلار اشاره می کند!
نبود رابطه منطقی بین عرضه و تقاضا و قیمت کالاها که ناشی از عدم ثبات اقتصادی بوده و هست.
(با افزایش قیمت ، تقاضا برای کالا کاهش می یابد و با کاهش قیمت ، تقاضا برای کالا افزایش می یابد که ما علیرغم افزایش قیمت باز زیادی تقاضا را داریم و شاهد کاهش قیمت به هیچ وجه نبوده ایم . وجود یک نوع رابطه معکوس بین تقاضا و قیمت ) و
( با افزایش قیمت، عرضه کالا افزایش و با کاهش قیمت ، عرضه کالا کاهش می یابد. وجود یک نوع رابطه مستقیم بین قیمت و عرضه ).
ما به دلیل موجودیت انواع تورم و گاه رکود، طی چهل سال هرگز این رابطه حیاتی اقتصادی را طی نکرده ایم.
برای مصرف کالاهای ایرانی دولت :
باید مسیر سلامت فعالیت اقتصادی را تضمین نماید.
باید از کارگاهها و کارخانه ها و هر نوع واحد تولیدی که به تولید منجر می شود حمایت کند.
باید جلوی واردات کالاهایی که مشابه داخلی را دارد و خودمان تولید می کنیم را بگیرد.
باید جلوی قاچاق کالا را بگیرد.
باید قیمت کالای ایرانی کمتر و کالای خارجی بیشتر گردد.
باید بانک ها با اعطای وام های کم بهره امکان فعالیت اقتصادی به تولید کنندگان داخلی را بدهد.
باید عوارض و مالیات برای کالاهای ایرانی را کاهش و خارجی را افزایش دهد.
باید در صحنه آرایی برنامه های تلویزیون و فیلم ها از کالاهای ایرانی استفاده کرد. ما به دلیل موجودیت انواع تورم و گاه رکود، طی چهل سال هرگز این رابطه حیاتی اقتصادی را طی نکرده ایم
باید روزنامه ها و مجله ها و میادین ورزشی به تبلیغات کالاهای ایرانی بپردازد.
باید روی اتوبوس ها نمایشی از تولید داخلی باشد نه عکس فوتبالیست ها یا هنرپیشه های خارجی در حال تبلیغ شامپو یا تلفن همراه .
باید به استاندارد وکیفیت و مرغوبیت تولید داخلی اندیشید.
باید از خیر سوددهی فعالیت های مریض اقتصادی چون صنعت مونتاژ یا خام فروشی مواد اولیه برای فراهم سازی امکانات تولید کشورهای پیشرفته درگذشت.
و ....
برای مصرف کالاهای ایرانی ابتدا باید باور مرغوبیت تولید را به وجود آورید و با اعتماد سازی در فرآیند تولید ، مردم را به خرید آن ترغیب نمود. و گر نه این شعار نیز همانند سایر شعارها عملی نخواهد شد. اشکال عمده پیام های سالانه نوروزی عنوان آن است یعنی "شعار سال"
باید همزمان با اتخاذ سیاست های علمی اقتصادی و انجام کلی فعالیت گفت: " عزم ملی در تولید و مصرف کالاهای ایرانی " ابتدا باید تولیدی باشد تا مصرفی صورت بگیرد.
راستی تا حال به تفاوت تولید ایرانی و خارجی اندیشیده اید؟
در تولید ایرانی برای ارزان تمام شدن کالا و زود خراب شدن و دوباره خریده شدن آن توسط مردم ، کیفیت کالا را کم دوام و با موادی که قیمت نازل و غیراستاندارد دارد انجام می دهند و برعکس این ، مربوط به تولیدات کشورهای پیشرفته است.
در کشورهای پیشرفته کالای سرمایه ای چون یخچال و لباسشویی و.....با ایجاد تکنولوژی نو کنار گذاشته می شود و مابقی تولیدات نیز دوام چندین ساله دارد. اما ما ایرانی ها که قدرت خریدمان طی سالها کاهش می یابد از ابتدا تلاش می کنیم که کالای خارجی معتبر بادوام بخریم چون از اول ازدواج تا آخر عمر مجبوریم با همان کالای سرمایه ای خریداری شده به سر کنیم ، حتی اگر خراب هم شود دست به تعمیرات پُرهزینه می زنیم که به استهلاک کالا منجر می شود.
یک بار هنگام خرید کفش به کفاش گفتم : کفشی با دوام می خواهم که حداقل دو سه سال بپوشم ، خندید و گفت: مگر می خواهی ما را ورشکست کنی ، کفش را فوقش شش ماه می پوشند.
آری !
کالای ایرانی را فوقش شش ماه مصرف می کنند و با توجه به سطح حقوق کارگران و کارمندان و.... شما قضاوت کنید ما چگونه کالای ایرانی مصرف کنیم؟!
قبل از ارائه هر نوع شعار اقتصادی ، بهتر است محتوای فرهنگی خود را غنا بخشیم ، ما برای مصرف کالای ایرانی ، ابتدا باید فرهنگ خودی را بشناسیم و بدان حرمت نهیم. من ایرانی ام. هویت و ملیت و فرهنگ من ایرانی است . بیایید اول این را باور کنیم. امروز همه ما یک آمار از مجموع داشته های خود اعم از تلفن همراه یا لباس تن یا ارزشها و هنجارهای مرسوم زندگی خود بگیریم و بعد قضاوت کنیم که چقدر ایرانی هستیم!
*** شناسهٔ خبر: 4260878 - شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۷
**** اصطلاح برنامه پنهان را اولین بار "جکسون" در کتاب "زندگی در کلاس درس" به کار برد و آن را استایدر رواج داد.
***** کد خبر 396389 – 28 اردیبهشت 1393
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« جهان همیشه پر از آدمیانی بوده است که شهوت های همسان داشته اند » ( 1 )
این یادداشت تلنگری است بر ساختار و عملکرد موسسات و افرادی که خشت کارشان تعلیم و تربیت است اما گویی در پیچ و خم روزمرگی و منفعت طلبی دچار استحاله شده و فلسفه وجودی خویش را به فراموشی سپرده اند .
" ...موضعی که همکاران من درباره دانشگاه فرهنگیان، که در دانشکده های علوم تربیتی تشریف دارند و من هم جزئی از آنها هستم و خودم را متعلق به آن جامعه علمی می بینم بارها مطرح شده و در جاهای مختلف هم من شخصا نسبت به این قضیه پاسخگو بودم، دعوت کردیم حتی از روسای دانشکده های علوم تربیتی که به دانشگاه فرهنگیان تشریف بیاورند و درباره موضوعی در رابطه با تربیت معلم در کشور و نحوه ساماندهی بهینه تربیت معلم در کشور با هم دیگر صحبت بکنیم که خیلی استقبال نشد و همکاران عزیز من در دانشکده های علوم تربیتی با برداشتن عَلَم مطلق نفی و مخالفت، تن به گفت و گو ندادند و در این چهار ساله من خیلی تلاش کردم که این گفت و گو صورت بگیرد و به یک تفاهمی برسیم ...
جملات بالا متعلق به « دکتر محمود مهرمحمدی » رئیس سابق دانشگاه فرهنگیان است که در گفت و گوی اخیر با « صدای معلم » عنوان شده است . ( این جا )
در ادامه صدای معلم از ایشان می پرسد :
پیش نیاز آموزش حرفه ای در جامعه ما دخالت افراد متخصص و بیرون آمدن از انزوا و توهمات خودساخته روشنفکری و اطو کشیده است شما تصمیم گرفتید که گفت و گو کنید با دانشکده ها و آنها مخالفت کردند و قبول نکردند؟ کدام دانشگا ه ها ؟
مهرمحمدی پاسخ می دهد :
" بله، قبول نکردند و استقبال نکردند. تقریبا همه دانشگاه ها و روسای دانشکده های علوم تربیتی را دعوت کردم. همایش هایی را پایه گذاری کردیم به نام همایش های ملی تربیت معلم. از زمانی که من آمده ام این همایش ها اصلا سابقه نداشته است. برای این که در واقع گفتمانی به نام گفتمان تربیت معلم در محیط های آکادمیک کشور شکل بگیرد و از جمله تدابیری که اندیشیده ایم این بود که به نام تربیت معلم همایش هایی را برگذار کنیم و در این همایش ها معمولا روسای دانشکده ها را دعوت می کردیم. شاید خصلت آموزش و پرورش آن است که تقریبا تمامی افراد درگیر با آن به گونه ای متصف و مجهز به صفت " محافظه کاری " شده اند
بعضی از آنها قهر کردند و با حالت قهر دعوت به حضور در این همایش ها را نپذیرفتند و آنهایی که آمدند یک قدری گفت و گو شکل گرفت. هیچ وقت گفت و گوی بین دانشگاه فرهنگیان و دانشکده های علوم تربیتی در آن حدی که باید و شاید شکل می گرفت شکل نگرفت و بیشتر برخوردها، برخوردهای از سر قهر و نفی و چیزهایی شبیه آن بود که شما خواندید با اتکاء به مصاحبه ای که با یکی از این عزیزان همکار ما انجام داده بودید... "
چهارشنبه 22 فردروین رؤسا و اساتید دانشکدههای علوم تربیتی دانشگاه تهران، شهید بهشتی، خوارزمی، علامه طباطبایی و الزهرا با وزیر آموزش و پرورش دیدار و گفت و گو کردند .
در این دیدار، سید محمد بطحایی با اشاره به گسستی که بین حوزه اجرا و سیستم تئوریک به وجود آمده است؛گفت: یکی از حلقههای مفقودشده در نظام آموزش و پرورش، گسست بین این وزارت بهعنوان حوزه اجرا و دانشگاههای کشور بهعنوان سیستم نظری و آكادميك است و در حال حاضر با مشکلاتی مواجه هستیم که عموماً راهحلهای آن در دانشکدههای علوم تربیتی وجود دارد و این گسست سبب عدم بهرهمندی از دانش و علم اساتید برای حل مسائل پیچیده آموزش و پرورش شده است ...
گزارشی که در پرتال وزارت آموزش و پرورش آمده است مطابق " معمول " فقط سخنان بطحایی را منعکس کرده است هر چند در پایان گزارش وعده داده شده است که مشروح این سخنان منتشر خواهد شد .
نخستین پرسش من از این اساتید محترم آن است که چرا دعوت رئیس سابق دانشگاه فرهنگیان را برای گفت و گو نپذیرفتند ؟
چرا آن گونه که " مهرمحمدی " روایت می کند رویه « قهر » را در پیش گرفتند ؟
مگر می توان تصور کرد و یا پذیرفت که یک استاد دانشگاه آن هم در حوزه مهمی مانند " آموزش " و " تربیت " قهر کند ؟
مگر نه این است که الفبای آموزش ، تفکر انتقادی است و این فرآیند با " گفت و گو " استارت می خورد ؟
حدود سال 92 سلسله نشست ها و گفت و گوهایی در دانشکده علوم اجتماعی و در دپارتمان " آموزش " برگزار شد .
بنده هم در چند جلسه شرکت کردم و گزارش آن ها در « صدای معلم » منتشر شد اما مدتی بعد به دلایلی " نامعلوم " این نشست ها تعطیل شد .
چندین بار پی گیری کردم اما به پاسخی نرسیدم .
پس از آن سعی کردم از طریق دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی این موضوعات را پی گیری کنم .
در آبان ماه سال گذشته پیشنهادی را به خانم « رضوان حکیم زاده » که هم زمان معاونت آموزش ابتدایی و عضویت در هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران را بر عهده دارد ارائه کردم .
به جز « دکتر غلامحسین شکوهی » که نخستین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب و برآمده از همین دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی بود ؛ چهره های دیگری از این موسسات دیده نشده است و سایر وزرای آموزش و پرورش اکثرا چهره های سیاسی ، غیرکارآمد و حتی غیرعلمی بوده اند به ایشان پیشنهاد کردم تا دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی مشکلات و چالش های آموزش و پرورش را به بحث و گقت و گو بگذارند .
دانشجویان و معلمان و اصحاب رسانه هم به این " نشست های تخصصی " دعوت شوند و گزارشی از آن در اختیار افکار عمومی قرار بگیرد .
هنوز ایشان پاسخی به این درخواست نداده است .
چندین بار هم پی گیری کردم اما پاسخی دریافت نکردم .
با خانم « دکتر شهین ایروانی » در این مورد صحبت کردم .
ایشان در پاسخ گفت که خیلی تمایل ندارد این گونه بحث ها و گفت گو ها رسانه ای شود .
یکی از مشکلات و چالش های اصلی " روشنفکران " ما در جامعه ایرانی فرار از مردم و عدم مواجهه مستقیم با آن ها برای حل مشکلات است .
آن ها معمولا در " اتاق های دربسته " و در " حلقه های روشنفکری " می نشینند . خودشان می گویند و می بافند و نتیجه گیری می کنند .
چرا این گونه افراد به قول معروف " آکادمیک " حاضرند با وزیر بنشینند و صحبت کنند اما به چنین درخواست هایی پاسخ نمی دهند ؟
مگر قرار است وزیر در وزارتخانه تحول پایدار ایجاد کند ؟
در نشست تخصصی " اصل کفایت و چالش تامین و مدیریت منابع مالی در آموزش و پرورش " که در دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبائی تهران روز 28 آذر 86 برگزار گردید رئیس این دانشکده در پایان چنین گفت : ( این جا )
" ... من معتقدم که دولت دست از سر مردم بردارد و ما باید به سمتی برویم که مردم را درگیر فرآیند با آموزش و پرورش به طور جدی بکنیم.
متاسفانه مشارکت مردم یک " حلقه مفقوده " است . چرا این دکترها و متخصصان از " استقلال علمی " و " بعد حرفه ای " آموزش و پرورش دفاع نمی کنند ؟
دولت ما ناکارآمد است نه این دولت بلکه هر دولت دیگری دوام ندارد.
امسال دولت یک کار خوب کرده است ؛ آمده بودجه ها را شفاف کرده است.
نهادهای فرهنگی که در کشور است چقدر بودجه می گیرند آموزش و پرورش ما چقدر بودجه می گیرد ؟ سازمان تبلیغات و دستگاه های دیگر چه کار می کنند؟
دلیل این افول اقتدار دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی چه بوده است ؟ یک روخوانی قرآن به بچه مردم یاد نداده اند !
به اسم قرآن پول گرفته اند !
اینها باید تحلیل شود ، آنالیز شود باید در مقابل آن تحلیل جدی داشته باشیم که این پول را داده اید اینجا کو؟ به آنجا داده اید کو؟
پولی که به آنها داده اند چندین برابر آموزش و پرورش است تشریح و تجمیع بکنید این مسائل را .
ما باید نقادانه عمل کنیم.
باید زیر بال و پر آموزش و پرورش را بگیریم. چرا نباید حتی یک نفر از این روسا و اساتید در مورد تشکیل " سازمان نظام معلمی " موضع مشخص و صریحی بگیرد ؟
من از همه تشکر می کنم .
ما از " آموزش و پرورش و اقتصاد آن " غفلت کردیم .
دانشگاه جایی است که باید تلنگر بدهد ! "
روسای دانشکدههای روانشناسی و علوم تربیتی سراسر کشور در حمایت از اقدام وزیر آموزش و پرورش در جهت حذف هر گونه آزمون ورودی برای مدارس پایه هفتم، حذف آزمون ورودی موسسات و حذف ورود کتابهای کمک آموزشی در دوره تحصیلی ابتدایی بیانیهای صادر کردند.
« صدای معلم » در این مورد تحقیق کرد تا مشخص شود چه کسانی و چه دانشکده هایی این بیانیه را امضا کرده اند .
از قرار معلوم « دکتر برجعلی » رئیس دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی این بیانیه را امضا نکرده بود .
به همین منظور سعی کردم با ایشان تلفنی صحبت کنم و دلایل این تصمیم را جویا شوم .
دفعه اول گفت که شهرستان است .
چند ساعت بعد که تماس گرفتم از گفت و گو طفره رفت و جواب های نامشخص وگنگی داد .
پرسش بعدی من از این روسا و اساتید محترم آن است که چرا صریح و شفاف در مورد چالش ها و بحران های آموزش و پرورش آن گونه که برخی روحانیون مواضع "غیرعلمی و غیرکارشناسی " می گیرند حرفی نمی زنند ؟
حتی یک مورد نمی توان پیدا کرد که یکی از این اساتید و روسا در مورد اظهار نظر برخی روحانیون موضعی گرفته باشد .
چرا این دکترها و متخصصان از " استقلال علمی " و " بعد حرفه ای " آموزش و پرورش دفاع نمی کنند ؟
چرا این افراد از برگزاری کرسی های گفت و گو در دانشکده ها طفره می روند ؟
چرا نباید حتی یک نفر از این روسا و اساتید در مورد تشکیل " سازمان نظام معلمی " موضع مشخص و صریحی بگیرد ؟
آیا این موجب تاسف برای جامعه علمی تعلیم و تربیت نیست ؟
این افرادی که ادعای تخصص و تعهد در تعلیم و تربیت را دارند بگویند که به دانشجویان خود چه چیزی را آموزش می دهند و فلسفه این موسسات چیست ؟
چرا پس از گذشت 4 دهه دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی در انزوا هستند و کسی آن ها را به " بازی " نمی گیرد ؟
به جز « دکتر غلامحسین شکوهی » که نخستین وزیر آموزش و پرورش پس از انقلاب و برآمده از همین دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی بود ؛ چهره های دیگری از این موسسات دیده نشده است و سایر وزرای آموزش و پرورش اکثرا چهره های سیاسی ، ناکارآمد و حتی غیرعلمی بوده اند .
دلیل این افول اقتدار دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی چه بوده است ؟
شاید خصلت آموزش و پرورش آن است که تقریبا تمامی افراد درگیر با آن به گونه ای متصف و مجهز به صفت " محافظه کاری " شده اند .
آیا فرضا افرادی چون دکتر برجعلی ، دکتر رضوان حکیم زاده و... نگران از دست دادن موقعیت و میز خود هستند ؟
چرا این گونه افراد به قول معروف " آکادمیک " حاضرند با وزیر بنشینند و صحبت کنند اما به چنین درخواست هایی پاسخ نمی دهند ؟ بر این باورم که دانشکده های روان شناسی و علون تربیتی در حل مشکلات و چالش های آموزش و پرورش نقش " اول " را دارند اما تاکنون مغفول مانده است .
این نقش به هیچ عنوان قابل تفویض به دیگری نیست .
پیش نیاز آموزش حرفه ای در جامعه ما دخالت افراد متخصص و بیرون آمدن از انزوا و توهمات خودساخته روشنفکری و اطو کشیده است .
( 1 ) درباره شیوه رفتار با شهروندان سرکش والدیکینا ؛ شهریار ؛ نیکولو ماکیاولی ؛ تهران ، موسسه انتشارات نگاه ، چاپ پنجم ، 1394 ؛ ص 7