کنار رودخانه اترک به او میرسند و دورش را می گیرند. دانش آموز دبیرستانی است. تنهاست و خیلی ترسیده. پدرگروه میگوید:کسی جلو نیاید. حلقه محاصره را بازتر کنید. بگذارید هر دو تنها دعوا کنند. باید نوهام خودش تلافی کند. چند ضربه به سرو صورتش میخورد و میافتد. بلند میشود. صف جوانهای قلدر را میشکند و از دیوارسیلبند، خود را به داخل رودخانه میاندازد. لنگ لنگان از آن طرف رودخانه بالا میآید. جوانها میرسند. ناگزیز خود را به داخل تالار تشریفات میاندازد. عروسی است و داماد و همراهانش در راهرو ایستادهاند. پشت سر بقیه میرسند و سراسیمه میخواهند وارد تالار شوند. داماد جلو میآید، مشتی حوالهاش میکنند و دهانش خونین میشود و بعد در یک لحظه دهها نفر با مشت و لگد به جان هم میافتند. وقتی کودک و نوجوان روش فلسفی و انتقادی را در مدرسه میآموزد، به مرور میفهمد که صاحب حق است. با دیگران تفاوت دارد و باید برای دیگران حق قائل شود
در بازارچه پشت میدان سرو صداست. جلوتر که میآیم صدای شکستن چوب و چماق به گوش میرسد. درست است. چند جوان و نوجوان،گوشه خلوت بازارچه را گیر آورده و به سر و کله هم پریدهاند. گویی مجلس عروسی است و اینها مشغول رقص چوباند. با طیب خاطر و روح آرام، چوب است که نثار سر و پا و کمر یکدیگر میکنند. بیآن که ذرهایی فکر کنند عاقبت کار چه میشود. یکی در این میانه داد میزند: مامورها آمدند. مثل برق و باد هرکس به طرفی فرار میکند و من میبینم صورتهای خونینی را که خنده و پوزخند جاهلانه به لب دارند و میشناسم از آن میان یکی دو نفری را که از نزدیکانند. ده دوازده سال درس خوانده و به اصطلاح خانوادهدارند.قبلا چاقو، سینه و سر یکی از آن ها را چندین بار دریده است.
از میان مردمی که جمع شده اند یکی میگوید: مفت خوردهاند و خوابیده اند؛ هار شدهاند. دیگری: این ها پدر و مادر ندارند. تربیت نشدهاند.
و من اما چیزی دیگری می اندیشم. تنها در یک روزی که در شهرم بودهام دو حادثه را دیده و شنیدهام. شاید چند دعوای دیگر هم در گوشه و کنار شهر اتفاق افتاده باشد، آیا همه اینها اتفاقی و طبیعی است؟
به یاد دارم چهل سال پیش این طور دعواها مرسوم بود. چرا که هنوز آموزش ها و تربیت های مدرسه متناسب با یافتههای علمی و روانشناسی تازه نبود و یا شاید هم مبلغ دیه بیمقدار بود اما امروز چرا؟
باور دارم اندیشمندان دنیای مدرن وقتی بسامد بالای چنین اتفاقاتی را در یک جامعه رصد کنند به یک نتیجه روشن خواهند رسید؛ آموزش و پرورش رسالت خود را به خوبی انجام نداده است.
مگر میشود دانشآموزی بیش از ده سال در کلاس و مدرسه حاضر باشد اما ارتباط اجتماعی را یاد نگرفته باشد، رفتار مدنی را نیاموزد و عقده ها و انرژهای دوران بلوغ و جوانی را به شکل منطقی تخلیه نکرده باشد؟
بیهوده نیست که دانشمندان علم تربیت میگویند: بچهها را قبل از شانزده سالگی به ما بسپارید و نگران صلح و آرامش آینده نباشید.
بیشک در دنیای کنونی، سهم خانواده ها در تربیت کودکان بسیار کمتر از متولیان امر آموزش و پرورش است و کودکان و نوجوانان در این فضا بیتقصرند. به قول حافظ:
«چنانکه پرورشم می دهند می رویم».
حال پرسش این است که وظیفه اصلی آموزش و پرورش چیست؟
قدر مسلم مدرسه جای توصیه، تنبیه، تاکید، نصیحت، فشار و زور، استرس و آموختن اطلاعات بیهوده و باری به هر جهت نیست. به جای این ها باید دانشآموز را درمیدان فرضیه ها، رفتارها و تجربه های سنجیده شده و لذت بخش قرار داد و باید قدرت او را گسترش داد و تنظیم کرد؛ قدرت اندیشیدن، آفریدن، به کاربستن و بخشیدن.
وقتی کودک و نوجوان بتواند همنوا با گروهی نغمهایی را بنوازد و در نمایشی بازی کند، میفهمد سهمی از قدرت و انرژیش از دیگران است و میکوشد تعادل و تعامل بین خود و گروه را حفظ کند.
وقتی کودک و نوجوان مهارت نقاشی را میآموزد، می تواند بیآن که به حق و محدوده دیگران تجاوز کند، دنیای رنگین و مستقلی برای خود بسازد.
وقتی کودک و نوجوان مهارت نوشتن پیدا کند، قادر می شود همه توانایی ها و ناتوانی هایش را روی صفحه بیاورد. آنها را از هم جدا کند، جرح و تعدیل کند و تغییر دهد.
وقتی کودک و نوجوان روش فلسفی و انتقادی را در مدرسه میآموزد، به مرور میفهمد که صاحب حق است. با دیگران تفاوت دارد و باید برای دیگران حق قائل شود.
و وقتی کودک و نوجوان ورزش کند....
آری !
رسالت آموزش و پرورش بسیار سخت است اما پیچیده نیست. ساده هم نیست؛ مشکل آسان است.
کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان این مفهوم را تا حدودی معنی کردهاند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
عبدالرسول عمادی اعلام کرد: این وزارتخانه براساس مفاد سند تحول بنیادین و بهمنظور ایجاد نشاط و شادابی در مدارس و حذف عوامل آسیبزا و اضطرابآفرین، با اتخاذ رویکرد جلوگیری از آزمونهای زاید و توسعه آزمونهای پیشرفت تحصیلی درپایههای دوره ابتدایی و بهمنظور دور نگه داشتن مدارس و دانشآموزان این دوره از هجوم کتابها و جزوات کمک آموزشی برگزاری آزمون را به شکل تستی حذف کرده است.
وی در ادامه اظهار داشت: با توجه به اینکه دوره ابتدایی مهمترین دوره تحصیلی از جهت توجه به ساحتهای ششگانه تربیتی و تعلیم و تربیت متوازن مبتنی بر اهداف و مأموریتهای نظام آموزشی تصریح شده در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است، برای پذیرش دانشآموز در پایه هفتم مدارس استعدادهای درخشان از طریق سنجش هوش و استعداد دانشآموزان پایه ششم ابتدایی و ملاحظات سوابق تحصیلی آنها، در دهه سوم تیرماه اقدام به جذب دانشآموز در کلاسهای پایه هفتم این مدارس خواهد کرد.
عمادی افزود: این نظام پذیرش که شیوهنامه آن ظرف هفته آینده به ادارات کل استانها ابلاغ میشود از طریق سنجش هوش و استعداد داوطلبان و ملاحظه سوابق تحصیلیشان بدون آزمونهای چند گزینهای آموزشی نسبت به غربالگری آنان اقدام میکند و ظرفیت کلاسهای هفتم این مدارس نیز پس از سنجش و انتخاب صاحبان هوش و استعداد برتر و تعیین تعداد دانشآموزان واجد شرایط مشخص خواهد شد.
رئیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش گفت: این نظام پذیرش مبتنی بر شناسایی دقیق استعداد و هوش دانشآموزان است و نیاز به شرکت در کلاسهای آموزشی یا مهارتهای تستزنی ندارد.
وی تأکید کرد: همانگونه که میدانیم مدارس نمونه دولتی از ابتدا با هدف تعلیم و تربیت ویژه دانشآموزان ممتاز مناطق محروم کشور تأسیس شد و برهمین اساس برای سال تحصیلی 98- 97 مدارس نمونه دولتی صرفاً در مناطق محروم کشور اقدام به پذیرش دانشآموز در پایه هفتم خواهند کرد و روش پذیرش دانشآموز برای پایه هفتم مدارس نمونه دولتی نیز بدون آزمون خواهد بود.
وی در ادامه افزود: مدارس نمونه دولتی فعال موجود در شهرهای بزرگ نیز در پایههای هشتم و نهم برنامه آموزشی خود را به روال گذشته ادامه میدهند اما برای پذیرش دانشآموز در پایه هفتم آنها آزمونی برگزار نخواهد شد.
رئیس مرکز سنجش آموزش و پرورش گفت:همان گونه که قبلاً تأکید شده است مدارس غیر دولتی نیز برای پذیرش دانشآموز در پایههای مختلف تحصیلی حق برگزاری آزمون ورودی نخواهند داشت و سازمان مدارس غیر دولتی بر فرآیند جذب دانشآموز در این مدارس برای جلوگیری از هرگونه تخلف احتمالی نظارت خواهد کرد.
عبدالرسول عمادی با اشاره به این نکته که دانشآموزان داوطلب ورود در پایه هفتم مدارس استعدادهای درخشان، تا نهایی شدن نحوه پذیرش در این مدارس، روال طبیعی ثبتنام در مدارس عادی دولتی یا غیردولتی مد نظر خود را طی کنند، اظهار داشت: در صورت موفقیت این دانشآموزان در فرآیند پذیرش مدارس استعدادهای درخشان، نسبت به ثبتنام و انتقال آنان به مدارس استعدادهای درخشان اقدام میشود و خانوادهها از این رهگذر متضرر نخواهند شد.
روزنامه ایران
جایگاه " معلمان " در جامعه با " مرجعیت " آنان ارتباط مستقیمی دارد .
گروهی معلمان را دارای جایگاه بالا دانسته و بر این باورند که مردم به این " گروه اجتماعی " بیشترین اعتماد را دارند .
در نقطه مقابل برخی دیگر بر این باورند که معلمان از مرجعیت و جایگاه خود فاصله گرفته و حتی روند اعتماد اجتماعی نیز سیر نزولی داشته است .
اگر بخواهیم یک مقایسه تطبیقی در مورد " جایگاه معلمان " قبل و بعد از انقلاب داشته باشیم تحقیق و یا پوهشی که بخواهد این دو را مورد مقایسه و سنجش قرار دهد در دسترس نیست . پس از انقلاب و دگرگونی وضعیت اجتماعی و باز تعریف نقش ها و مهم تر از آن پر رنگ شدن وجه " تعلیم و تربیت غیر رسمی " نسبت به " آموزش رسمی " این نقش کم رنگ شد
حتی در مورد وضعیت " مرجعیت اجتماعی معلمان " نیز پژوهشی صورت نگرفته است .
نظریه ای که البته حامیان بسیار زیادی در بین معلمان دارد بر این باور است که بین جایگاه معلمان و وضعیت معیشتی آنان رابطه مستقیمی وجود دارد .
این در حالی است که " معیشت " فقط یکی از پارامترهای تاثیرگذار بر جایگاه و مرجعیت معلمان است و عوامل دیگری نیز وجود دارند که البته در تحلیل ها کم تر به چشم می آیند .
برای اثبات این فرضیه می توان به کتاب " کند و کاو در مسائل تربیتی ایران " نوشته صمد بهرنگی اشاره کرد .
این کتاب که در سال 1348 به رشته تحریر درآمده است در مورد معلمان و وضعیت و جایگاه آنان چنین می گوید :
" ... تکه بزرگ این "قطعه گوشت مرده" فرهنگیان هستند. معلم یا اداری. قصد من شناختن و شناساندن زندگی این طبقه به طور کلی است. طبقه ای که کباده "مترقی ترین بودن" را می کشد و قصد آن دارد که نسل فردا را بار آورد که بتواند پا به پای موشک سازان "سبع السموات و الارض" را بپیماید و به کره های دیگر برسد. در اینجا فقط می پردازم به وقت بیکار و خارج از مدرسه و اداره. پیش از این دیدیم که سر کار چه رفتاری دارند.
با اجازه تان این "تکه بزرگ گوشت مرده" را زیر میکروسکوپ می گذارم و با هم تماشا می کنیم ...
بهرنگی در ادامه می نویسد :
" ... جهان بینی شان محدود است به چهار دیواری خانه و آغوش زن و بچه ( اگر داشته باشند ) و راهشان منحصر به راه اداره و مدرسه به خانه. "روز به روز بیشتر به مبانی استوار اخلاق که گذشتگان ما به وسیله گذشتگانشان به آنها مومن شده اند تمایل نشان می دهند. روز به روز بیشتر خود و خانواده خود را می فریبند."
سرگرمی ها یشان برای وقت کشی و تفنن است. وقت بیکاری به بطالت و تفنن می گذرد. نیروها صرف ارضای شکم و متعلقاتش می شود. و نتیجه همه این ها :
آدم هایی سطحی و محافظه کار بار می آیند. کله شان مثل اعلای کاهدان می شود. به هر چیز مبتذل دل می بندند ( فیلم، موسیقی، کتاب، آدم، روزنامه و مجله و ...). سطح ذوقشان آن قدر پایین می آید که اگر قطعه موسیقی، فیلم یا کتابی حرفی و اندیشه ای داشته باشد و از ابتذال یک سانتی متر فاصله گرفته، درکش نمی کنند و خسته کننده می یابندش. تفکر نمی کنند و نمی توانند ... "
شاید نخستین گام در این چرخه بازیابی هویت حرفه ای از طریق تاسیس نهادی مانند " سازمان نظام معلمی " باشد که البته به دلایل مختلف با یک غفلت تاریخی مواجه شده استمی توان به این گزاره مهم رسید که " معلم ایرانی " چه پیش از انقلاب که به نظر می رسد وضعیت معیشتی و اقتصادی بهتری با توجه به شد اقتصادی داشته است و چه پس از انقلاب که این رشد اقتصادی با فرود و فرازهای زیادی رو به رو بوده است واجد و یا حامل ویژگی های لازم و کافی برای " مرجعیت اجتماعی " نبوده است .
چارلز سینگر گروه مرجع را چنین تعریف می کند : "گروه مرجع را می توان به عنوان گروه یا فردی تلقی نمود که شخص به هنگام ارزیابی، جهت گیری و رفتار، تصوری را که از انتظارات و معیارهای وی یا آنها دارد به عنوان راهنما و الگو در نظر می گیرد. همه انسانها نیاز دارند که رفتار خود و دیگران را زیر نظر داشته باشند. این نظارت نیاز به معیارهایی دارد که از گروه مرجع اخذ می شود. "
نکته مهم آن است که نقش معلم در پیش از انقلاب در " اقتدار سنتی " خلاصه می شد .
معلم قطب مهم نظام آموزشی و حاکم بلامنازع کلاس بود و دانش آموزان جرات قد برافراشتن و یا حتی انتقاد از این " نقش سنتی " را نداشتند .
مهم ترین ابزار کنترل معلم در کلاس " تبیبه " بود و قانون هم در بسیاری از موارد از این وضعیت " یک سویه " حمایت می کرد .
اما پس از انقلاب و دگرگونی وضعیت اجتماعی و باز تعریف نقش ها و مهم تر از آن پر رنگ شدن وجه " تعلیم و تربیت غیر رسمی " نسبت به " آموزش رسمی " این نقش کم رنگ شد .
معلم مانند سابق " داننده همه چیز " نبود و مهم تر از آن افول سطح معیشتی که مهم ترین و جه آن " چند شغله شدن معلمان " بود اقتدار سنتی معلم را به شت مورد تردید و چالش های اساسی قرار داد .
معلمان هم زمان با این افول جایگاه نتوانستند موقعیت خود را در " افکار عمومی " جامعه بازتعریف کرده و یا " هویت صنفی – حرفه ای" برای خود تعریف کنند . جایگاه " معلمان " در جامعه با " مرجعیت " آنان ارتباط مستقیمی دارد
در این موازنه نیروهای اجتماعی ، " رسانه " می توانست ابزار مهم و راهبردی برای این پل ارتباطی باشد اما معلمان به دلایل مختلف که مهم ترین آن " ضعف سواد رسانه ای " بود نتوانستند جامعه را با نقش منحصر به فرد خود همراه کنند .
در این فرآیند معیوب تاکید معلمان بر احیای همان نقش سنتی با ابزارهای سنتی موجب فاصله گرفتن بیشتر از جامعه و حتی این رابطه برخی اوقات به " تقابل " نیز کشیده شد .
فقدان تشکل های پیش رو در درون آموزش و پرورش موجب شد تا " نگرش ابزاری " نسبت به آنان که در سراسر کشور گسترده بودند شکل بگیرد و متاسفانه این وضعیت تاکنون استمرار داشته است .
شاید نخستین گام در این چرخه بازیابی هویت حرفه ای از طریق تاسیس نهادی مانند " سازمان نظام معلمی " باشد که البته به دلایل مختلف با یک غفلت تاریخی مواجه شده است .
( این یادداشت در نشریه " اندیشه معلم " - دوره جدید - شماره 4 - اردیبهشت و خرداد- وابسته به معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی منتشر گردیده است . )
خلاصه گزارش کارشناسی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در مورد لایحه اصلاح و دائمی نمودن قانون مدیریت خدمات کشوری جهت تصویب توسط هیئت دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه شده است .
این خلاصه و اظهار نظر صرفا" به قسمت حقوق و دستمزد اشاره دارد.
به موجب بند" ح " ماده 50 قانون برنامه پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران مصوب 1389 برخی دستگاه ها از پرداخت های خارج از شمول قانون مدیریت خدمات کشوری برخوردارند.
در طول اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری در سال های 1390 و 1392 در زمان دولت دهم دستگاههای ذیل امتیازات حقوق و دستمزد کارکنان خود را افزایش دادند: بند 3 تصویب نامه هیئت وزیران به شماره 10993/ت 50510 ه-مورخه 2 / 2 / 1394 در مورد اجرای مرحله دوم رتبه بندی معلمان علی رغم اختصاص مبلغ سی و پنج هزار میلیارد ریال برای سال 1395 هرگز اجرا نگردید
1.بانک های دولتی معادل صد در صد امتیاز حق شغل و سازمان بنادر و دریانوردی حداکثر معادل دویست درصد امتیاز حق شغل ؛ از افزایش برخوردار شده اند.
2. قوه قضائیه ؛ سازمانهای تابعه و وزارت دادگستری به موجب تصویب نامه هیئت وزیران به شماره 90/1740/م/ت105مورخه 28 / 10/ 1390 امتیازات حقوق و فوق العاده های مستمر و غیر مستمر مدیران و کارمندان خود را تا میزان پنجاه درصد افزایش داده اند.
- کارکنان برخی دستگاههای اجرائی تابع قانون مدیریت خدمات کشوری به موجب بند " الف " ماده 50 قانون برنامه پنجم توسعه از افزایش امتیازات فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری بر اساس تصویب نامه شماره 65132/ت 48753 مورخه 20 / 3 / 1392 هیئت وزیران امتیازات حقوق و فوق العاده های مستمر و غیر مستمر مدیران و کارمندان خود را تا سی و پنج درصد افزایش داده است .
بر اساس اطلاعات به دست آمده نهاد ریاست جمهوری نیز با مجوز هیئت وزیران مشمول این افزایش امتیازات حقوق شده اند.
- وزارت نیرو نیز به موجب تصویب نامه شماره 104616/ت49412 ه – مورخه 10 / 5 / 1392 هیئت وزیران امتیازات حقوق کارمندان حوزه ستادی و زیرمجموعه دولتی تحت پوشش خود را به میزان بیست درصد افزایش داده است.
- سازمان های پزشکی قانونی کشور و انتقال خون ایران ؛ سازمان دامپزشکی و سازمان زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور امتیاز حق شغل و حق شاغل مدیران و کارمندان خود را افزایش داده اند.
لازم به ذکر ست که مصوبه هیئت وزیران پیرامون افزایش امتیازات حقوق کارکنان قوه قضائیه – سازمان های تابعه و وزارت دادگستری ممهور به مهر محرمانه است.
همان گونه که مشاهده می شود این لایحه از مشکلاتی همچون فقدان نظریه دولت در اداره بخش عمومی – ابهام در دایره شمول و قلمرو موضوعی قانون ؛ عدم توجه به بسترهای لازم برای اصلاحات اداری در کشور ؛ ضعف در ساختارهای متولی اداره خدمات کشوری نظیر سازمان اداری و استخدامی کشور- شورای عالی اداری و شورای توسعه مدیریت و برنامه ریزی – فقدان ضوابط و قواعد کلی برای کنترل رفتارهای مالی و اداری دستگاههای اجرائی – ضعف در ساماندهی مدیریت منابع انسانی و در نهایت اشکالات حقوقی نظیر مغایرت با اصول متعدد قانون اساسی رنج می برد که بایستی در بازنگری قانون و اعمال اصلاحات لازم در لایحه پیش رو مورد توجه قرار گیرد.
افزایش امتیازات حقوق کارمندان دستگاههای ذکر شده زمانی صورت گرفت و در حال حاضر نیز این بدعت ناپسند ادامه دارد که در مقابل اعتراض فرهنگیان مبنی بر وجود تبعیض در پرداختی کارکنان دولت ؛هم در دولت قبل و هم در دولت فعلی مسئولان امر معلمان را به صبر و خویشتن داری دعوت می کردند و محدودیت منابع دولت را دلیلی بر این مسئله عنوان می کردند؛ در حالی که اگر محدودیت منابع هست و یا در نتیجه تحریم های ظالمانه منابع دولت محدود است ؛ این محدودیت و تحریم ها فقط مختص نیروهای شاغل در وزارت آموزش و پرورش بوده است و سایر کارمندان دولت از این محدودیت منابع و تحریم ها کم و کاستی احساس نکردند! این در حالی است که بند 3 تصویب نامه هیئت وزیران به شماره 10993/ت 50510 ه-مورخه 2 / 2 / 1394 در مورد اجرای مرحله دوم رتبه بندی معلمان علی رغم اختصاص مبلغ سی و پنج هزار میلیارد ریال برای سال 1395 هرگز اجرا نگردید!
از جمع بندی مطالب بالا چنین می توان نتیجه گرفت که ضعف مدیریت در وزارت آموزش و پرورش چه در زمان های گذشته و حال علت بسیار مهم در پائین بودن دریافتی فرهنگیان با سایر کارمندان دولت است و با وجود سند تحول بنیادین آموزش وپرورش که با اجرای آن قسمتی از مشکلات معیشتی معلمان حل می شود مسئولان امر به دلایل مختلف تمایل چندانی به اجرای کامل این سند نشان نمی دهند!
مسئولان وزارت آموزش و پرورش با وجود انجام مصاحبه های مختلف و شعارهاگونه مبنی بر رسیدگی به وضع معیشتی معلمان در عمل رغبتی برای حل این مشکلات ندارند و گواه این سخن نمایندگان مجلس شورای اسلامی هستند که بارها به این موضوع اشاره کرده اند.
لازم است در لایحه اصلاح و دائمی کردن قانون مدیریت خدمات کشوری امتیازات مختلف جهت افزایش دریافتی معلمان آورده شود و اگر قرار است دریافتی معلمان را با سایر اقشار جامعه مقایسه کنیم این مقایسه باید بین معلم با هیئت علمی دانشگاههاو مراکز آموزش عالی دولتی باشد نه اینکه معلم را با کارمندان دیگر مقایسه کنیم چون معلم کارمند نیست معلم ؛ هر معلم می تواند کارمند باشد اما هر کارمندی نمی تواند معلم باشد.
در آخر این فرمایش مقام معظم رهبری را که در جمع معلمان سراسر کشور در اردیبهشت ماه سال 1394 به یاد داشته باشیم که فرمودند:
معیشت معلمین یکی ازالزامات است ؛ علی رغم محدودیت ها و اشکالاتی که وجود دارد بایستی این بخش مورد توجه ویژه قرار بگیرد؛ این بایستی جزو مسائل درجه ی یک ؛ در مدیریت های دولتی و تصمیم گیری های دولتی باشد ؛ ما نکنیم ؛ دشمن سوء استفاده می کند.
دولت در تدوین لایحه جدید قانون مدیریت خدمات کشوری این فرمایش مقام معظم رهبری را مورد توجه قرار نداده!
امیدواریم نمایندگان مجلس شورای اسلامی در بررسی و تصویب این لایحه به این مهم توجه ویژه داشته باشند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه / موضوع برخورد نامناسب و خشونت آمیز با تجمعات مسالمت آمیز معلمان روز پنج شنبه بیستم اردیبهشت ماه با واکنش های متفاوتی رو به رو شد .
برخی از نمایندگان مجلس مانند « فاطمه سعیدی » و « پروانه سلحشور » به صورت قاطع نسبت به آن واکنش نشان داده و از حق اعتراض معلمان گفتند . ( این جا ) و ( این جا )
وزیر آموزش و پرورش نیز از پی گیری های خود خبر داد اما اقدام این معلمان را دور از " انصاف و تدبیر " خواند .
« صدای معلم » در مطلبی موضع و تحلیل خود را اعلام کرد . ( این جا )
« میرحمایت میرزاده » سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس این موضوع را از نگاهی دیگر مورد بازخوانی قرار داده است .
بالاخره موافقت مدیر جلب شد و بخشنامه رسید و آخرین روز بازید از نمایشگاه سی و یکم بینالمللی کتاب تهران سهم ما و یک گروه 30 نفره انتخاب شده از سه کلاس مهارتی «هنرستان رهبر انقلاب» در منطقه 15 آموزش و پرورش شهر تهران شد. بخشنامهای که طبق آن از امسال و بر خلاف سالهای پیشین، که به مدارس بُن کتاب میدادند، مدارس با یک معرفینامه به نمایشگاه کتاب معرفی میشوند و آنها هم بعد از رویت دانشآموزان، یک لیست خالی چند صفحهای شامل نام کتاب، نام ناشر و قیمت، تحویل نماینده مدرسه میدهند. مرحله بعدی، انتخاب کتابها توسط دانشآموزان و یا به کمک آنها و نوشتن آنها در لیست مذکور است. لیست مذکور پس از جمعبندی، از ناشران خریداری و برای مدارس ارسال میشود. سقف خرید هر مدرسه نیز یک میلیون تومان تعیین شده است.
شروع کار ستادی از 10 صبح!
متاسفانه بعضی از اعضای کادر مدارس، گمان میکنند حالا که از جیب مدرسه هزینه نمیشود پس حکماً پول مفتی است و بنابراین دلیلی برای دقتنظر در انتخاب کتابها وجود ندارد؛ هر چه بخرند سود کردهاند بعضی محدودیتهای ساعتهای کارگاهی باعث شد لاجرم روز شنبهای را انتخاب کنیم که توصیه شده بود در آن روز مدارس دخترانه از نمایشگاه بازدید کنند. اتوبوس کرایهای ما با غرزدنهای آشنای بعضی از رانندهها که میخواست جریمه ورود به طرح را نیز، علاوه بر دویست هزارتومان کرایه، از جیب مدرسه بپردازیم -و البته ما ندادیم- ساعت هشت و نیم صبح به پارکینگ شمالی مصلی رسید. برای لحظاتی زیرگذر متروی مصلی پرشد از همهمه و سرو صدا و همخوانیهای بامزه و البته بیمعنی بچههای پرشر و شور و پرانرژی ما و بعد از عبور از آن و پایین رفتن از پلهها، رسیدیم به حیاط بزرگ مصلّی. مصلایی که مشخص نیست در چند صدمین سال برگزاری نمایشگاه کتاب، به بهرهبرداری کامل برسد و نوادگان ما همچنان، داربستها را روی گنبد آن نبینند. سالنها را از ساعت 10 صبح به روی بازدیدکنندگان باز میکردند! اینکه چرا نباید از 8 صبح و حتی 9 صبح شروع به کار کنند را نفهمیدیم! شاید بعضی تصمیمات خیلی به منطق نیاز نداشته باشد. سوال هم کنید به جز «ما چه میدانیم» نخواهید شنید. به جز ما بچههای چندین مدرسه دیگر هم در جاهای مختلف حیاط و زیر یک چادری که وسط حیاط برپا بود و نیز روی پلهها نشسته بودند و همه منتظر رسیدن این ساعت 10. سادهترین کار این بود که در بخشنامهای که به مدارس ارسال شده بود ساعت شروع به کار نمایشگاه ذکر میشد. لابد چه کار سختی و چه توقع نابجایی!
معرفی نامهای از مدرسه همراهمان بود و دریغ از یک کیوسک و تابلوی راهنما که نوشته باشد مدارسی که معرفینامه دریافت کتاب همراهشان هست به فلان جا مراجعه کنند. حتی کیوسک اطلاعرسانی دم در از هم موضوع بیاطلاع بود و حوالهمان داد به ستاد اجرایی نمایشگاه، که آن هم کارکنانش از 10 صبح پاسخگو بودند. اگر منطق 10 صبح قبلی را فهمیده بودیم این یکی را هم لابد میفهمیدیم! شروع کار ستادی از 10 صبح!
از این 3 نشر شروع کنید!
بالاخره با پرس وجوی فراوان، به غرفهای رسیدیم که معاونت پرورشی آموزش و پرورش روبه روی سالن ناشران کودک و پشت یک چادر بزرگ برپا کرده بود.چادری که مانع میشد به راحتی تابلوی آن را دید. مسئول معرفی به ما تاکید کرد که از غرفه ناشران کودک، وفقط از سه نشر خاص اجازه انتخاب دارید؛ آنها کتابهای مناسب بچههای شما را دارند. بماند که چندجلد کتاب نشر اولِ توصیهشده، در غرفه کوچکشان، بیشتر مخصوص نونهالان و دبستان بود تا بچههای هنرستان و دبیرستان. البته هنگام تحویل لیست متوجه شدیم که ما رودست خوردیم و از همه ناشران میشد کتاب انتخاب کرد. به مسئولشان منتقل کردیم و همان شخص، با عوضکردن حرفش گفت که من گفتم از این سه نشر شروع کنید، نگفتم که فقط ازاین سه خرید کنید! چه دلیل منطقی محکمی! یعنی اگر از اینها شروع نمیکردیم چه اتفاق ناگواری رخ میداد به جز کمشدن حق کمسیون احتمالی! الله اعلم. بههرحال چه دعوای زرگری بین خودشان بود یا اینکه حقیقتاً مسئول بالاتر پیگیر قضیه بود را نفهمیدیم و حس و حالش هم نبود لیست جدید بگیریم و دوباره برگردیم. ولی اعتراض ما منفعتش به بقیه رسید و باعث شد همان مسئول مافوق به همکارانش بگوید که حق ندارند اسم نشر خاصی را ببرند. فهمیدن این مطلب که آن مسئول معرفی به عمد اسم ناشران خاصی را میبرد با یک نگاه ساده به چند لیست برگشتی قابل تشخیص بود. کار سختی نبود اگر که حرفش جدی بوده باشد. وضعیت مطالعه در کشور به صورت کلی، و در بین معلمان و دانشآموزان به صورت اخّص، به گونهای نیست که از آنها انتظار داشته باشیم کتابهای مناسب را حداقل بشناسند؛
شلوغی دو غرفه از سه غرفهی توصیهشده و حضور متراکم دانشآموزان و خلوتی غرفههای کناری درآنها نشان میداد عین توصیهای که به ما شده بود به دیگران هم شده بود. سابقه مطبوعاتی من باعث شده کم و بیش کتابها را بشناسم و همین هم علتی شد که تکمیل لیست ما خیلی طول نکشد اما بقیه حقیقتاً کارشان سخت بود. در آن شلوغی این دو غرفه که پر از دانشآموز بود، انتخاب کتاب مناسب کار راحتی نبود. من البته نمایندههای چند مدرسه را همراهم کردم و کتابهای مناسبتر را معرفی میکردم.
رئال مادرید در همه لیستها!
این شیوه البته محاسنی دارد ولی بیشتر از محاسن، اشکالات آن است. با یک حساب سرانگشتی و تقریبی در 10 روز فعالیت نمایشگاه، اگر میانیگین روزی 50 مدرسه به نمایشگاه بیایند، مجموع خریدهای آنهادر پایان، 500 میلیون تومان است. این مقدار هزینه، البته برای مدارس عدد درشتی نیست ولی به نسبت بازار راکد کتاب، مبلغ خوبی است. اینکه دانشآموزان حق داشته باشند در انتخاب کتابها مشارکت کنند روی کاغذ ایده خوبی است اما در حال حاضر و با این شکل نمایشگاه، عملاً نتایج مطلوبی به دنبال نخواهد داشت. اتفاق واقعی این است که لیست در دست یکی از معلمان یا معاونان مدرسه است و مشغول انتخاب و نوشتن؛ بچهها هم اگر پیشنهادی بدهند، به وضعیت آن لحظه معلم یا معاون و نیز سلیقهی او بستگی دارد که آن را وارد لیست کند یا خیر. جدا از اینکه اگر تعارف را کنار بگذاریم، وضعیت مطالعه در کشور به صورت کلی، و در بین معلمان و دانشآموزان به صورت اخّص، به گونهای نیست که از آنها انتظار داشته باشیم کتابهای مناسب را حداقل بشناسند؛ با خواندن حتی کاری نداریم. نتیجه این میشود که قضاوتها صرفاً از روی طرح جلد و اسامی کتابها انجام میگیرد و نه حتی نام نویسندهها و ناشران.
بودن کتابی با عنوان رئال مادرید و یک نقاشی فوتبالی روی آن، در تقریباً تمامی لیستهایی که دور و بر من بودند، البته که نمیشود حکم کلی صادر کرد ولی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. جدا از این اگر که حتی معلم یا معاون مدرسه، اهل مطالعه باشند و کتابهای مناسب سن دانشآموزان مقطع شان را بشناسند، در آن شلوغی نمایشگاه، نمیشود به راحتی تمرکز کرد. عموماً دو نفر از کادر مدرسه همراه چهل پنجاه نفر دانشآموز هستند.کاری پرمسوولیت و پر از استرس که حالا با انتخاب کتاب هم همراه شده باشد. نتیجه از قبل مشخص است؛ پُرکردن سرسری لیست.ضمن اینکه همین حضور و بهرهبردن از سهمیه یک میلیون تومانی نیز کاملاً به نظر مدیر مدرسه بستگی دارد. اگر مدیری این را نخواهد، عملاً دانشآموزان آن مدرسه سهمی از این بذل و بخشش نخواهند داشت.
مگه پولشو دادیم!؟
راهحل منطقی تر این بود که با کمک متخصصان و کتابشناسان، از چند ماه قبل ابتدا یک تحقیق میدانی روی ناشرانی که در حوزه کودک و نوجوان آثاری دارند انجام میگرفت، سپس با انتخاب عدهای متخصص لیستی از کتابهای مناسب برای هر مقطع تهیه میشد. آن لیست باید با کمک تعدادی دانشآموز کتابخوان و اهل مطالعه غربال میشد و به یک لیست کوتاهتر میرسید. سپس آن لیست از چند ماه قبل به مدارس ارسال میشد تا آنها هم فرصتی برای بررسی هرچند تقریبی کتابها داشته باشند. ناشران و نویسندگان آثار انتخابی هم میتوانستند در این فرصت، به معرفی بیشتر آثارشان، فی المثل با حضور در مدارس و برپایی جشن کتاب و نظایر این بپردازند.
اتفاق بدتر این است که متاسفانه بعضی از اعضای کادر مدارس، گمان میکنند حالا که از جیب مدرسه هزینه نمیشود پس حکماً پول مفتی است و بنابراین دلیلی برای دقتنظر در انتخاب کتابها وجود ندارد؛ هر چه بخرند سود کردهاند. این را اگر خودم نشنیده نبودم نمیگفتم، وقتی به نظرم معاون یک مدرسه به همکارش که لیست دست او بود میگفت: « از همین گوشه شروع کن تند بنویس که زودتر بریم، مگه پولشو دادیم! »
پیشنهاد دیگر این است که بخشی از این بودجهی خرید کتاب، سهم دانشآموزان شهرستانها شود. میشود منتخبی از دانش آموزان کتابخوان و اهل مطالعه را، طی یک اردوی یک روزه برون استانی، برای بازدید از نمایشگاه آورد. این به عدالت نیز نزدیکتر است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ استاد دانشگاه علامه طباطبائی گفت: آموزش و پرورش در چهار دهه گذشته نتوانسته مسئولیت اجتماعی خود را انجام دهد و در حوزه اجتماعی در کشور موثر و فعال باشد.
تزریق غم به جامعه خیانت است!
چند سالی است ایرانیان زیادی در ماه مبارک رمضان یکی دو ساعت قبل از اذان مغرب پای گیرنده های خود می نشینند و برنامه ماه عسل را تماشا می کنند.برنامه ای که ابتدا تا انتهایش استرس، غم و فوران احساسات است.
دست گذاشتن روی احساسات وعواطف مردم سبب شده این برنامه جایگاه ویژه بین خانواده های ایرانی پیدا کند و برخلاف بسیاری از برنامه های تلوزیون که مخاطب چندانی ندارند این برنامه طرفداران زیادی دارد.
علیخانی مصر است که یک ماه از سال را بر طبل اندوه بکوبد واز مخاطبان اشک گیری کند.
علیخانی و همکارانش به راحتی هرچه تمام تر روح جامعه را می خراشند.
مخاطبان ماه عسل دائما باید دستمال به دست پای تلویزیون بنشینند و اشک از چشمان شان جاری شود.به راستی هدف علیخانی از نشان دادن اتفاقات دلخراش جامعه چیست؟
آیا علیخانی می خواهد به مردم بگوید فقر،نابسامانی،بزهکاری و... در جامعه موج می زند و بدبخت تر از بیننده ای که در حال تماشای این برنامه است نیز وجود دارد؟
آیا علیخانی می خواهد به بیننده بگوید شما ناراحت نباش که بدبختی و از تو بدبخت تر هم زیاد داریم؟در جامعه ای که بدبختی موج می زند و همه می دانند که چقدر انسان با بیچارگی زندگی می کنند و با سیلی صورت خودشان را سرخ نگه داشته اند، نشان دادن این موضوع هنر نیست و لزومی ندارد نمک به زخم ملت بپاشیم ومشکلات ومصائب را به شدیدترین شکل ممکن مرور کنیم.
این هجوم بی رحمانه به احساسات پاک مردم را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد.
عوامل برنامه ماه عسل گویا هنوز به عمق تاثیرات رسانه پی نبرده اند یا شاید هم به موضوع اشرافیت دارند اما برای جذب مخاطبِ بیشتر پا روی اخلاق گذاشته اند!
جذب مخاطب به چه قیمتی؟
حقیقتا غم پراکنی وگستراندن استرس وغصه برای افزایش بینندگان کاملا مجرمانه وخلاف اخلاق است.آمار اختلالات روحی خصوصا افسردگی در بین هم میهنان بسیار نگران کننده است و کمک کردن به افزایش این آمار جنایتی نابخشودنی است.
در یکی از قسمت های برنامه ماه عسل علیخانی ضمن اشاره به انتقاداتی که به برنامهاش میشود از منتقدان درخواست کرد از ناظر و دانای کل بودن استعفا دهند! این سبک پاسخ دادن علیخانی به منتقدان گویای خیلی چیزهاست.
البته نیک می دانیم مشکل تلویزیون فراتر از علیخانی و ماه عسل است.
به امید روزی که برنامه سازان صداوسیما ارتباط با مراکز تحقیقاتی - پژوهشی، آسیب شناشی درباره موضوعات مختلف و برگزاری جلسات با کارشناسان و صاحبنظران در زمینههای گوناگون را در دستور کار قرار دهند دکتر محمد علی الستی، دکترای جامعه شناسی ارتباطات و استاد دانشگاه از ماه عسل به عنوان یک فاجعه تمام عیار یاد می کند.دکتر الستی می گوید:
"این برنامه را آقایان غیرمتخصص- تاکید میکنم غیرمتخصص- تهیه میکنند. افرادی که خوشسیما و خوشصحبت هستند اما به تنها چیزی که توجه نمیکنند محتوای برنامهای است که تولید میکنند.
به هر حال این روزها مردم بیش از هرزمانی به شادی و نشاط نیاز دارند و ساختن برنامه های پرهزینه ای مثل ماه عسل که اتمسفر غالبش اندوه وغم است فاجعه ای بزرگ به نظر می رسد.
ضرورت دارد پرداختن به برنامه های طنز در دستور کار صداوسیما قرار گیرد تا هم حال دل مخاطبان بهتر شود و هم تلوزیون به خانه ها برگردد.
دو برنامه خندوانه و دورهمی بر این موضوع صحه می گذارند.بسیاری از افرادی که عمیقا با تلوزیون قهر کرده بودند به واسطه این دو برنامه مهیج خصوصا دورهمی حداقل برای روزی یک ساعت تلوزیون خود را روشن کردند. پخش طنز به جای غم دیدگاه شخص من نیست بلکه ادله علمی محکم ومتقنی پشت این موضوع نهفته است.کمدی هم برای روح وهم برای جسم مفید است.
به گفته پژوهشگران تجربه احساسی برآمده از کمدی قطب مخالف اضطراب و آشفتگی است.کمدی علاوه بر اثر استرسزدایی که دارد، میتواند به ما آرامش بدهد و دیدگاه ما را نسبت به مسائل و مشکلات بازتر کند.
بهگفته دکتر ویمز، «خواندن یا تماشای طنز قبل از مواجهه با اتفاقات ناخوشایند، به ما کمک میکند تا شیوههای بهتر و سالمتری را برای مقابله با آنها انتخاب کنیم.
البته یک نکته مهم را نباید فراموش کرد:
خواندن یا تماشای طنزهای استانداردی که از نظر اجتماعی تسهیلگر (social facilitation)هستند، بسیار بهتر از پرداختن به دیگرانواع طنز است.مغز ما کمدی را مانند تضادها و کشمکشها پردازش میکند. طنز بخشی از مغز را فعال میکند که مسئولیت ترشح دوپامین را بر عهده دارد و افزایش دوپامین در مغز هم احساس خوب و لذتبخشی در ما بهوجود میآورد.دانشمندان در سالهای اخیر متوجه شدهاند که خندیدن، انعطافپذیری رگهای خونی را هم افزایش میدهد و جریان خون را به وضعیت مطلوب و کارآمد میرساند. حتی تحملپذیری نسبت به درد نیز با خندیدن بیشتر میشود و این کنش ظاهرا ساده میتواند دوره بهبودی پس از جراحی را هم کوتاهتر کند.
خلاصه ملت واقعا نیاز به خنده وشادی دارد!
ملت را دریابید!
البته با پخش طنز هم بیم آن دارم داعش این بار سر از دور همی دربیاورد و مهران مدیری یک تنه داعشی ها را در برنامه زنده تارومار کند!
به امید روزی که برنامه سازان صداوسیما ارتباط با مراکز تحقیقاتی - پژوهشی، آسیب شناشی درباره موضوعات مختلف و برگزاری جلسات با کارشناسان و صاحبنظران در زمینههای گوناگون را در دستور کار قرار دهند و نقطه نظرات تخصصی علوم جامعه شناسی و روانشناسی را جویا شوند و شرایط جامعه را در نظر بگیرند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چندی پیش تیتر سایت ها، پست کاربران فضای مجازی ، پیچ اینستاگرام و ... به شکنجه سه کودک ماهشهری اختصاص یافته بود .
تالم، تاسف و تنفر، ابتدایی ترین احساساتی بود که هر جور خواننده ای نسبت به این امر از خود نشان داده بود اما اینها هیچ کدام راه حل، یا درمان این مصیبت عظمای جامعه نیست.
می خواهم بنویسم. تجزیه و تحلیل کنم، نتیجه بگیرم و راه حل بدهم طوری که هیچ چیز از قلم نیفتد اما انگار این کلاف سردرگم را نمی توان راحت و شسته رفته حلاجی کرد چون از هر طرف بگیری از طرف دیگر بیرون می زند !
علتش ایرادهای متعدد این مساله است، پارادوکس های موجود در ماجرا، تناقض و شاید تضاد !
تناقض اول :
ادعا شده پدر این کودکان وهمچنین نامادری از سلامت عقلی برخوردارند. سلامت عقلی هرگز شکنجه کودک توسط والدین را تایید نمی کند، پس می توان به جرات گفت اینها بیماران روانی هستند که نه تنها آزادبودن شان غلط است بلکه سپردن سرپرستی از دو قلوهای خودشان که علاوه بر این سه کودک در خانه دارند نیز کاری غیر عاقلانه است.
تناقض دوم. :
این کودکان در خانه ای زندگی می کردند که دیوارش چسبیده به دیوار همسایه ای دیگری است یا نه درست تر بگویم همسایگانی دیگر که زندگی در آن خانه ها جریان دارد، و خانه آنها در کوچه ای است که رهگذران هر صبح و شام از آن عبور می کنند
چگونه در مدت یکماه کسی از اقوام خویشان همسایگان به این خانه سر نزده اند ؟
مگر شیعه نیستیم، گویا صله رحم واژهای است غریب برای اهل خانه که اگر بود سر می زدند و با خبر می شدند .
تناقض سوم :
آموزه های دینی می گویند :
الجار ثم الدار
اول همسایه بعد خانه
اخلاق اسلامی می گوید وای بر مسلمانی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه بخوابد .
حال سوال پیش می آید چگونه باید از حال همسایه خبر داشت؟ حالِ شکم همسایه،؟ جز با رفت و آمد .
خب اینجاست که روانشناسی غربی و فلسفه های روشنفکری که مبتنی بر رفتارگرایی اجتماعی برگرفته از نظریات پیاژه.، کولبرگ، باندورا، شافر، کانت و... که متاسفانه در دانشگاه های ما تدریس می شود چون مانعی راه را بر اخلاق اسلامی سد می کنند. این بزرگترین عیب آموزش یک کشور اسلامی است.
علم مشاوره و روانشناسی یا رفتارشناسی صحبت از احترام به حریم خصوصی می کند. در فضای مجازی پر از مطالبی این چنینی است . ادب حکم می کند وارد حریم خصوصی افراد نشویم که چه می پوشند، چه می خوردند، کجا می روند، چرا می روند، دارند؟ ندارند؟ کم یا زیاد؟ از کجا آورده اند؟ کمک می خواهند یا نمی خواهند؟ به ما ربطی ندارد زندگی خصوصی خودشان است، زن و فرزندان خودشان است می خواهند سر ببرند به ما چه !
اینجاست که انسان قرن 21 مودب می شود، مبادی آداب می شود فرنگی مآب می شود، روشنفکر می شود ، روشن بین می شود ، وارد حریم خصوصی همسایه نمی شود ،شیک ومرتب با اهل و عیال خود ماشین شاسی بلندش را سوار می شود، صندوق را برای سیندرلاهای خود مملو از خوراکی می کند و با آهنگ بهنام بانی و حامد همایون راهی ساحل شمال و جنوب می شود ...
به او ربطی ندارد علی اکبر وام البنین ها از سوء تغذیه چند سال کوچکتر به نظر می رسند چون خبر ندارند. آنها مبادی آدابند ، در محضر
دیل کارنگی وبریان تریستی تلمذ کرده اند ؛ آنها بلدند قورباغه های خود را قورت دهند و نه چیز دیگر . اخلاق نقش مهمی در افزایش ضریب امنیت در جامعه دارد و هر میزان در جامعه توجه به اخلاق کمرنگ شود معضلات و آسیبهای اجتماعی بیشتری بروز می کند
به قول ابراهیم رها :
ما ملت چقدر خوبیم .
می خواهم طوری بنویسم که به هیچ جای ، هیچ کس مان بر نخورد !
اما نمی شود گویا انعکاس این ماجرای غمانگیز به همه تنه می زند به تک تک افراد جامعه .
تناقض یا پارادوکس یا علامت سوال بزرگ آخر .
پدر و مادر این کودکان هر دو به قید ضمانت آزادند!
کدام ضامن؟ کدام حُکم؟ کدام حَکَم؟
کدام دادگاه؟ کدام قاضی
شکر خدا سعید جان که نیست! یا...
طبق کدام منطق عقلانی دو کودک دیگر نزد اینها زندگی می کنند؟
حاکم این حکم منتظر می ماند که جسدشان مثل آتنا و بنیتا پیدا شود و دوباره سرتیتر اخبار مملو از تاسف ها برای این اتفاق و خبرهای خوش برای پیدا کردن دلایل شکنجه،،،،، و جعبه سیاه ها!
وقتی حادثه اتفاق افتاد دلیل ومدرک و جعبه سیاه و سفید وخاطرات و سرباز کردن عقده های کپک زده مجرمان به چه درد فاطمه وعلی اکبر ها وام البنین ها ومسافران کشته شده سقوط هواپیما می خورد ؟
می بینید اینبار هم 2+2 نمی شود 4 چون صغرا کبرای قضیه جور نیست !
معادله ها یک وجهی است تناقض آخر سرپرستی بچه ها به عمویشان سپرده شده ؛ چرا ؟
بچه هایی که پر از ترس، تنفر درد، احساس ناامنی، عدم اطمینان و اعتماد هستند، بچه هایی که روح شان مرده، همه خوبیها را جلوی دیدگانشان سربریده اند چگونه به عمو اعتماد کنند؟
می بینید !
همه جای قضیه می لنگد همه جایش .
بگذارید یک سر کلاف هم به نظرات یک جامعه شناس گره بزنم و تمام :
اخلاق مداری و پایبندی به اصول اخلاقی، جامعه را از بسیاری از آسیبهای اجتماعی مصون می دارد. اخلاق نقش مهمی در افزایش ضریب امنیت در جامعه دارد و هر میزان در جامعه توجه به اخلاق کمرنگ شود معضلات و آسیبهای اجتماعی بیشتری بروز می کند.
متاسفانه با وجود رشد و توسعه جوامع و دستیابی به پیشرفتهای علمی به واسطه دوری گزیدن بشر از اخلاقیات، هر روز ناهنجاریها و گرفتاریهای جدیدی گریبان جوامع را میگیرد که خود نشان دهنده اهمیت اخلاق مداری در هر دورهای است. هرچند قوانین خود بازدارندگی زیادی در پیشگیری از جرم دارد اما به تنهایی کارساز نیست و بدون توجه جامعه به اخلاقیات نمی توان امنیت و سلامت جامعه را به طور کامل تضمین کرد..
دین اسلام، تاکیدات فراوانی بر روی اخلاق مداری در جامعه دارد به طوری که این دین برنامهای جامع و کامل برای انسان در جهت کسب مکارم اخلاقی طراحی کرده است که اگر سبک و شیوه زندگی اسلامی شود قطعاً اخلاق نیز توسعه مییابد و بسیاری از ناهنجاریها در جامعه از میان خواهد رفت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید