
خیلیها از این پیام وزیر آموزش و پرورش که رویکرد انتخاب دانش آموزان مراکز تیزهوشان تغییر خواهد کرد خوشحال شدند .ایشان فرمودند که آزمون هوش ملاک انتخاب خواهد بود. این رویکرد به نظر عاقلانه و عالمانه می آمد چرا که قرار بود استرس و التهابی که در فضای دانشآموزی موج میزد به حداقل برسد تا کودکان ما بیش از این متحمل درد و رنج ناشی از رقابت های بیهوده و مخاطره آمیز ،هزینه های گزاف کلاسهای خصوصی و... نگردند.
قرار بود فضایی ایجاد شود که کودکان دبستانی ، کودکی کنند تا دنیای زیبای کودکی جریان خودش را داشته باشد. اما چه شده است؟ نه تنها دغدغه ها و استرسهای ناشی از این جو آلوده کم نشده بلکه بی عدالتی و تبعیض هم به آن اضافه گردید.
قرار بر این بود آزمونی به اجرا درآید که تنها ظرفیت های ژنتیکی دانش آموزان را بسنجد تا دانش آموزی که در دورترین نقطه کشور زندگی میکند و از امکانات اولیه آموزشی محروم است در یک وضعیت برابر با هم سن و سالان خود مورد ارزیابی قرار گیرد.

مسئولین وزارت آموزش و پرورش پس از برگزاری آزمون در پاسخگویی به معضل در دسترس بودن سوالات پاسخ های متناقضی ذکر کردند آقای وزیر، مسئولین سنجش آموزش و پرورش، مسئولین ارشد سمپاد
لطفاً به موارد مطروحه زیر پاسخ دهید:
1- هوش یک مقوله چند بعدی است و از عوامل متعدد هوشی تشکیل می شود.
انواع هوش عبارتند از: هوش فضایی ، هوش استدلالی، هوش منطقی- ریاضی، هوش جنبشی، هوش موسیقیایی ،هوش بین فردی، هوش درون فردی، هوش زبانی.
سوال مهم این است ؛ آموزش و پرورش قرار است کدام نوع هوش را بسنجد؟ هوش عمومی یا هوش اختصاصی؟ ریون کدام یک را می سنجد ؟منطقی است که هوش کلی یا عمومی(عاملG ) سنجیده شود. ریون شامل یک سری طرح های بصری هندسی است که یکی از عامل های اختصاصی را می سنجد .طبیعتاً دانش آموزانی که صرفاً در این عامل توانایی بیشتری دارند ، نمره بهتری کسب میکنند. اما دانشآموزانی که در عوامل دیگر توانا هستند، ابزاری برای سنجش آنها در نظر گرفته نشده است. آیا کسی که در این آزمون نمره بالایی کسب نکند از هوش متوسطی برخوردار است ؟ مطلقاً این طور نیست . همان طور که گفته شد هوش انواع مختلفی دارد و برای سنجش دقیق آن باید از آزمون هایی استفاده شود که حداقل عامل G یاهوش کلی را بسنجد، که این در توان آزمون هوش ریون نبوده و اساساً هدف آزمون ریون این نیست. پس تصمیمگیران امر دچار سوء گیری شده اند.
2- هوش چیست؟ شاید یکی از بهترین تعاریف هوش مربوط به روانشناس معروف وکسلر باشد.هوش " توانایی سازگاری با موقعیت جدید" است . یعنی زمانی میتوان به میزان هوش افراد به درستی پی برد که واکنش های شان در موقعیت های تازه یا در برخورد با مسائل جدید سنجیده شود نه اینکه قبلا با چنین مسائلی مواجه شده باشند.
طبیعتا در چنین شرایطی یادگیری و تجربه در پاسخ دهی نقش مهمی را ایفا می کنند.

آقای وزیر و مسئولین مربوطه
سوالات مدتهاست که در فضای مجازی یا به صورت کتاب های کمک آموزشی یا کتابهای هوش در دسترس عدهای از افراد قرار داشته است. آن وقت چگونه می توان نقش یادگیری و تجربه را از پاسخ های هوشمندانه جدا کرد؟ البته آقای وزیر راست می گفتند که آزمون پیش رو نیاز به مطالعه ندارد. چرا که به راحتی میتوان آن را در بازار تهیه کرد و نیازی نیست برخی خود را به زحمت بیندازند.
3- این آزمون سال های متمادی در مقطع متوسطه آموزش و پرورش برای هدایت تحصیلی دانش آموزان به کار می رفت و به دلایلی منسوخ گردید. آن وقت آزمون از دور باطل شده مجددا برای تعیین افراد نخبه به کار می رود.
4- نکته مهم دیگر اینکه هیچ آزمون هوشی را نمی توان پیدا کرد که نمره منفی داشته باشد. از میزان هوش نمیتوان چیزی برداشت یا از آن کم کرد. حال فرض را بر این بگذاریم که کارشناسان آموزش و پرورش به این نتیجه رسیده باشند که نمره منفی بنا به دلایلی باید اعمال گردد، چه میزان؟ یک سوم نمره منفی ؟ در حالی که برخلاف سوالات تستی مرسوم که چهار گزینه ای هستند سوالات این آزمون ۶ یا ۸ گزینه ای بودند. طبیعتاً یک سوم نمره منفی برای سوالات بیش از چهار گزینه منطقی نیست.
5- آزمون ریون در سال ۱۹۳۸ توسط پن روز و ریون ساخته شده است ، آن هم برای جمعیت هدف آن زمان. حال باید پرسید آیا می شود هوش دانش آموز عصر کنونی را با سوالات ۸۰ سال پیش سنجید؟
6- یکی از پیامدهای این آزمون ورود یک سری از دانشآموزان است که قبلا این تستها در دسترس شان بوده است و ممکن است از هوش بالایی برخوردار نباشند و برعکس تیزهوشانی که ناعادلانه از ورود به این مراکز باز می مانند.

7- طبق گفته آقای وزیر دانش آموزان دارای هوشبهر بالای ۱۳۰ پذیرفته خواهند شد. سوال این است که آزمون ریون چه میزان قدرت تمیز و تشخیص را دارد .تجربه اجرای این آزمون نشان داده است که بسیاری از کودکان نمرات بالای ۱۲۰ را کسب میکنند. حال چگونه این جداسازی انجام خواهد شد؟ سوالات مدتهاست که در فضای مجازی یا به صورت کتاب های کمک آموزشی یا کتابهای هوش در دسترس عدهای از افراد قرار داشته است. آن وقت چگونه می توان نقش یادگیری و تجربه را از پاسخ های هوشمندانه جدا کرد؟
8- تعیین میزان هوش دانش آموزان به سن آنها وابسته است .آیا مسئولین سنجش بر این اساس عمل خواهند کرد؟
9- چرا این همه تأخیر وقتی قرار شد یک آزمون شناخته شده و از پیش موجود، قدیمی و منسوخ استفاده شود؟ بهتر نبود برای جلوگیری از صرف هزینه های گزاف (کلاس ها و کتاب های مختلف) و جلوگیری از دسترسی برخی به این تست به سرعت اجرا می شد؟

10- نکته آخر اینکه مسئولین وزارت آموزش و پرورش پس از برگزاری آزمون در پاسخگویی به معضل در دسترس بودن سوالات پاسخ های متناقضی ذکر کردند. آقای وزیر فرمودند: "اصلاً و ابداً نمونه ای از این آزمون در کتابهای کمک آموزشی وجود ندارد" و از طرف دیگر رئیس آموزش و پرورش استثنایی فرمودند:" ملاک انتخاب سوالات استاندارد بودن بوده و اینکه این گونه سوالات و جواب هایش قبلا منتشر شده اهمیتی ندارد".
همچنین با توجه به تأکید زیاد بر استاندارد بودن سوالات تستی، این سوال مطرح می شود که سوالات تشریحی کوته پاسخ چگونه ، چه زمانی و با چه جمعیت آماری استاندارد شده است؟
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک جمع دویدند و به مقصد نرسیدند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چند روز قبل مطلبی به نقل از آقای احمدی لاشکی نایب رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در رسانه ها منتشر شد که بار دیگر نشان داد:
ایشان با توجه به عملکرد دوران نمایندگی خود، همواره عامل دفاع و به کرسی نشاندن منویات سازمان سنجش و مافیای کنکور در کمیسیون آموزش و مجلس شورای اسلامی بوده است، لذا، سخنان اخیر وی نیز حاکی از آن است که کماکان ذوب در سازمان سنجش و حامی بی چون و چرای مافیای کنکور است، چرا که متهم کردن سابقه تحصیلی به اشکالات بسیار، از جمله: استاندارد نبودن و لو رفتن سئوالات امتحانات نهائی، تفاوت نظر در تصحیح اوراق امتحانی و بی اطمینانی نسبت به سلامت امتحانات نهائی که بیش از 120 سال قدمت دارد، همه این ها بهانه های تکراری سازمان سنجش و مافیای کنکور برای جلوگیری از اجرای دو قانون در زمینه حذف کنکور و کاهش ضریب تأثیر کنکور بوده است و آقای احمدی لاشکی همواره به عنوان عامل بازدارنده اجرای قانون و نیروی محرکه سازمان سنجش، نظرات مخالفان اجرای قانون را نمایندگی کرده است.
چگونه است که در گذشته و به ویژه در 11 سال اخیر که کنکور (با سئوالات چهار گزینه ای کم ارزش) با ضریب 100 درصدی شامل رانت دانش آموزان با معدل 9 و 10 و11 و12 شده، اشکال نداشته اما حالا که تنها می خواهند 30 عدد از 100 تا کم کنند و به سابقه تحصیلی (با سئوالات تشریحی با ارزش بالاتر) بدهند؛ تا دارندگان معدل های 15 تا 20 شانس بیشتری برای ورود به دانشگاه دولتی داشته باشند این عمل رانت است؟

37 سال سازمان سنجش و مافیای کنکور از رانت 100 درصدی استفاده کردند و داوطلبان دارای معدل های زیر 15 را به دانشگاه های دولتی فرستادند، اجازه دهید 37 سال بعدی سابقه تحصیلی از رانت 60 و 85 درصدی (نه 30 درصدی) استفاده کنند و صاحبان معدل های 15تا 20 به این دانشگاه ها راه یابند.
لازم است یادآوری شود، برخلاف نظر ایشان ؛ اولا- ویژگی های استاندارد سئوالات تشریحی امتحانات نهائی (شامل روائی و اعتبار) بسیار بالاتر از ویژگی های استاندارد سئوالات چهار گزینه ای کنکور است (که غالبا برای گمراه شدن داوطلب مبهم طراحی می شود و متکی به ترفند است و گزینه صحیح بسیاری از آن سئوالات را می توان بدون خواندن سئوال تشخیص داد)، ضمنا در باره لو رفتن سئوالات در کنکور به دفعات و در سطح گسترده اتفاق افتاده در حالی که در امتحانات نهائی در یک حوزه کوچک آن هم 15 دقیقه قبل از شروع امتحان بوده که سریعا سئوال جدید جایگزین شده است.

همچنین، انواع نظر سنجی های اجتماعی نشان داده است، مردم بر خلاف نظر ایشان نسبت به معلمان شریف و امین آموزش و پرورش بسیار بیشتر از سازمان سنجش اعتماد و اطمینان دارند. به ویژه این که از قانون گریزی و قانون ستیزی این سازمان به ستوه آمده اند. حداقل از ایشان انتظار می رود سخن رئیس قوه مقننه که خود در آن اشتغال دارد را نادیده نگیرد که آقای لاریجانی توصیه کرد آن سازمان به خاطر اجرا نکردن قانون منحل شود. تعجب آور است که آقای احمدی لاشکی در حد زیاد از رفتار غیر قانونی چنین سازمانی پشتیبانی می کند؟! افیای کنکور که از هم اکنون، از داوطلبان کنکور 98 دارای معدل پائین، پول زیادی گرفته و متعهد شده اند رتبه کنکور آنها را برای پذیرش در بهترین رشته- دانشگاه ها بالا ببرند، با اعمال ضریب تأثیر سابقه تحصیلی 30 و افزایش آن تا 60 و 85 درصد به صورت قطعی، دیگر نخواهند توانست به تعهدات خود عمل کنند و داوطلبان دارای معدل ضعیف را به دانشگاه های دولتی روانه سازند
از این که این نماینده مردم در مجلس نسبت به آسیب های کنکور که سبب نا کارآمدی نظام تعلیم و تربیت و به تبع آن سبب افت کمی و کیفی در اجرای برنامه های سایر نظام های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور گردیده، بی تفاوت است و یا نمی داند چرا استادان دانشگاه هر سال نسبت به روند نزولی سطح سواد علم و فناوری و شایستگی های حد اقلی دانشجویان ورودی معترض اند و مکرر هشدار می دهند، جای تأسف و تأثر بسیار دارد.سخنان ایشان که نادیده گرفتن ناهنجاری های پدید آمده در نظام آموزشی – تربیتی کشور در اثر کنکور- محوری است، به مصداق آن است که «خانه از پای بست ویران است و خواجه در بند نقش ایوان است».
متأسفانه کنکور (با سئوالات چهار گزینه ای) آن قدر اثرات مخرب بر ارکان و اجزاء نظام تعلیم و تربیت کشور گذاشته که پیامدهای سوء ناشی از حذف و یا کاهش حد اکثری تأثیر آن در پذیرش دانشجو هرچه باشد؛ تأکید می شود هرچه باشد (که می تواند به حد اقل کاهش یابد) قابل تحمل است.
اما انگیزه مافیای کنکور در غوغاسالاری علیه ضریب ضعیف 30 درصدی سابقه تحصیلی با تأثیر قطعی چیست؟
بدون تردید دانش آموزانی که اهل درس خواندن عمیق و کسب معدل های بالا در امتحانات نهائی هستند، از تأثیر هرچه بیشتر سابقه تحصیلی سود می برند و اگر این ضریب مطابق قانون در سال 98 به 85 درصد برسد همه دانش آموزانی که معدل های 15 تا 20 دارند بر روی صندلی رشته – دانشگاه های دولتی دلخواهشان خواهند نشست و دانشگاه ها از فارغ التحصیلان با سواد بالاتری برخوردار خواهند شد.
اما آن دسته از دانش آموزانی که اهل درس خواندن عمیق نیستند و امید به کسب معدل های بالا را ندارند و می خواهند از طریق دوپینگ ترفند های کنکور صاحب رتبه های بالا شوند و بدین ترتیب جای افراد ذیحق دارای معدل بالا را در رشته/ دانشگاه های پر طرف دار غصب کنند؛ لذا با پرداخت های چند میلیونی دست به دامن مافیای کنکور شده اند تا صندلی مرغوب را به راحتی تصاحب کنند.
برای همین است که طی 11 سال گذشته مافیای کنکور و در رأس آن سازمان سنجش اجازه نداده دو قانون مصوب مجلس که در جهت افزایش سالانه ضریب تأثیر سابقه تحصیلی و کاهش ضریب تأثیر کنکور تصویب شده اجرا شود.
بنا بر آنچه که از گذشته در نظام کنکور- محوری مرسوم بوده و نیز در اثر اجرا نشدن قوانین مصوب مجلس در سنجش و پذیرش دانشجو، سال ها است که هزاران ورودی با معدل های 10 تا 14 که با مدد مافیای کنکور رتبه های بالای دو، سه و چهار رقمی را کسب کرده اند وارد رشته – دانشگاه های دولتی پر طرف دار شده اند و سطح آموزش دانشگاه را پائین آورده اند؛ که رشد آمار کسر واحدی و مشروط شده گان دانشگاه ها و فریاد استادان از بیسوادی ورودی های هر سال کنکور نشان از افت سواد علم و فناوری دارد و این پدیده ناهنجار نزول توسعه همه جانبه کشور را در پی داشته است.
از طرفی، سازمان سنجش با تبلیغات دروغین اعلام می کند بیش از 85 درصد ظرفیت کل دانشگاه ها از طریق سابقه تحصیلی و بدون شرکت داوطلب در کنکور تکمیل می شود؛ که با توجه به آمارهای منتشر شده توسط همان سازمان در باره شرکت کننده گان در جلسه کنکور و مقالات و یادداشت های متعدد منتشر شده توسط موافقان قانون در رسانه ها، تعداد داوطلبانی که بدون کنکور جذب دانشگاه ها می شوند کمتر از 8 درصد ظرفیت کل دانشگاه ها است (8 درصد کجا و 87 درصد اعلام شده رئیس سازمان سنجش کجا)؛ لذا عملا این روش اعلام شده در قانون (جذب بدون کنکور) هیچگاه تحقق نیافته است. دلیل آن هم بسیار روشن است وقتی ضریب تأثیر کنکور به حد اکثر ممکن (100) افزایش یافته و ضریب تأثیر سابقه تحصیلی به حد اقل ممکن (صفر) کاهش یافته، چرا داوطلبان به دنبال درس خواندن عمیق و افزایش معدل بروند؛ راه راحت شرکت در کنکور است. آنها نمی خواهند شانس خود را با توجه به کنکور با ضریب 100 از دست بدهند، لذا تقریبا همه داوطلبان در چنین کنکوری شرکت می کنند.
از سوی دیگر مافیای کنکور که از هم اکنون، از داوطلبان کنکور 98 دارای معدل پائین، پول زیادی گرفته و متعهد شده اند رتبه کنکور آنها را برای پذیرش در بهترین رشته- دانشگاه ها بالا ببرند، با اعمال ضریب تأثیر سابقه تحصیلی 30 و افزایش آن تا 60 و 85 درصد به صورت قطعی، دیگر نخواهند توانست به تعهدات خود عمل کنند و داوطلبان دارای معدل ضعیف را به دانشگاه های دولتی روانه سازند.لذا دست به هیاهو و غوغا سالاری علیه مصوبه بسیار ضعیف آن شورا و فرایند امتحانات نهائی زده اند.
بر خلاف نظر آقای احمدی لاشکی که همواره مبلغ نظرات اعضای مافیای کنکور است، به دارندگان معدل پائین توصیه می شود که با درس خواندن عمیق برای ترمیم معدل خود تلاش کنند.
بدیهی است هر چه ضریب تأثیر قطعی سابقه تحصیلی بیشتر شود دانش آموزان معدل بالا بیشتر سود می برند و پذیرش دانشجو به عدالت آموزشی نزدیک تر و دانشگاه ها فارغ التحصیلان باسواد تری تحویل جامعه خواهند داد.
البته با توجه به نظرات اعلام شده موافقان اجرای قانون در رسانه های گوناگون که چه به صورت یادداشت و یا در کامنت های مختلف منتشر شده، لازم است به موازات افزایش 30 تا 85 درصدی ضریب تأثیر قطعی سابقه تحصیلی در پذیرش دانشجو، آموزش و پرورش از خواب بیدار شود و ضعف و تنبلی را کنار بگذارد و شرایط لازمبرای اقدامات زیر (که کمک مجلس در تأمین شرایط ضروری است) را هر چه سریع تر فراهم کند، تا هر گونه بهانه را از سازمان سنجش و مافیای کنکور سلب نماید؛ هرچند که پیش بینی می شود این دو بخاطر منافع شان در این صورت باز هم دست بردار نخواهند بود و انگ های جدیدی به امتحانات نهائی وارد خواهند ساخت:
1- امنیت سئوالات امتحانی را در حد بالاترین درجه اطمینان افزایش دهد.
2- درجه استاندارد سئوالات امتحانی را بالا ببرد.
3- حوزه های امتحانی با وسعت بیشتر انتخاب و تعداد آن به نصف کاهش داده شود.
4- سئوالات امتحانی هر حوزه امتحانی در مرکز به تعداد داوطلبان هر حوزه تکثیر و توزیع شود که نیاز به تکثیر در محل نباشد.
5- مقیاس نمرات را از 20 به 120 تا 160 تغییر یابد.
6- به جای بارم بندی سئوالات از کد گذاری استفاده شود (نظیر مسابقات بین المللی تیمز).
7- حوزه های امتحانی اوراق دانش آموزان را پس از امتحان و جدا کردن سربرگ مشخصات، بلا فاصله اسکن و فایل آن را به مرکز استان و پایتخت ارسال کنند.
8- تصحیح اوراق امتحانی به صورت الکترونیکی (هر ورقه توسط دو تا سه تن از معلمان مجرب و امین در مراکز استان و به صورت نمونه ای در پایتخت) انجام شود.
9- در پایتخت با استفاده از نمونه گیری تصادفی سیستماتیک تعدادی از اوراق امتحانی توسط معلمان طراح سئوال باز تصحیح شود و خطای تصحیح و نمونه گیری را کنترل و در صورت لزوم اقدام اصلاحی لازم را انجام دهند.
10- میانگین نمرات دانش آموزان در استان های مختلف بررسی شود و در صورت معنی داری تفاوت قبل از اعلام نتیجه چاره اندیشی شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مگر ما چقدر فرصت و انرژی داریم که اینقدر ذهن و ضمیرمان درگیر رخدادهای سیاسی و اقتصادی روز است؟ صدها و هزاران مسئلۀ فرهنگی، تاریخی، فلسفی، علمی، زیستمحیطی و اقلیمی روی زمین مانده است. کدام را از زمین برداشتهایم که نوبت به گفتوگو دربارۀ دلار و طلا و تورم و برجام رسیده است؟
چرا در زندگی ما جایی برای کتاب و موسیقی و سینما و تئاتر و ورزش و گردشگری و طبیعتگردی نیست؟
مرداد است و هیچ کس دربارۀ مشروطه نمینویسد!
دربارۀ دین مینویسی، میگویند دل خوش سیری چند؟ از ایمان و معنویت میگویی، چهره در هم میکشند. زنگ تاریخ و فلسفه را به صدا درمیآوری، سرها در گریبان است. همۀ چشمها به تابلو صرافیها دوخته است که پول ملی تا کجا سقوط خواهد کرد.
ترامپ پشت تریبون میرود، نفسها به شماره میافتد. رئیس جمهور سخنرانی میکند، تنها میلرزد. اگر پول ملی امروز سقوط کرده است، سرانۀ مطالعه سالها است که به زمین خورده است.
شمارگان کتاب در ایران از پانصد هم عقبتر نشسته است. چند سال در خانه مینشینی و کتابی مینویسی و در کشور هشتاد میلیونی، هزار نسخه از آن چاپ میشود؛ اما همین هزار نسخه هم روی دست ناشر و مؤلف میماند. کتابها در انبار میپوسند اما سفیر کشورت که باید از نوک پا تا فرق سر، درد و انگیزه و دانایی باشد، برای پسرش عروسی میلیاردی برپا میکند.
کتاب و فرهنگ به درک!
خبر دارید که این روزها گاهی جهیزیهها جنازۀ پدر میشود؟

در قم مردی نه چندان پیر برای خرید جهیزیه به فروشگاهی میرود. قیمتها چشم او را میگزند. با قیمتهای هفتۀ پیش مقایسه میکند. باورکردنی نیست. قلبش فرومیریزد. به گوشهای میرود و از مغازهدار آب سرد طلب میکند. مغازهدار لیوان آب را نزدیک او میآورد. اما مرد شصتساله مرده است. از آن روز که این خبر را شنیدهام، قیافۀ دختری که جهیزیهاش جنازۀ پدر است، از جلو چشمم نمیرود.
کانال یادداشت ها
گروه اخبار - مریم احمدی شیروان/

در حالیکه مسئولان آموزش و پرورش هرسال در بخشنامههایی تکراری بر نگرفتن شهریه از خانوادهها در مدارس دولتی و دریافت آن طبق مصوبه در مدارس غیردولتی تأکید میکنند، هنوز هم ثبتنام دانشآموزان از مهمترین دغدغههای هر خانواده است و نیز بخشنامههایی که توان مقاومت در برابر اضافه شدن اندک برنامه آموزشی، ورزشی و یا تفریحی را ندارد و بدون هیچ نظارتی با اندک تغییری هزینههای زیادی را بر خانوادهها تحمیل میکند.
شرایط در برخی مدارس غیردولتی بحرانیتر از آن است که فکر کنید. مدارسی با برچسب لاکچری که وصلهای ناجور بر پیکره آموزش و پرورشی است که به ادعای مدیران آن، وجود حدود ۹۰۰ کلاس خشت و گلی و بیش از ۲۰۰۰ مدرسه کانکسی و چادری را در کارنامه خود دارد.
شهریههایی که در زیر سایه کمرنگ نظارت گفته میشود بسته به خدمات آموزشی و کمک آموزشی متنوع تا ۱۰۰ میلیون تومان هم دریافت میشود، شکاف طبقاتی میان والدین دانشآموزان مدارس لاکچری و یک خانواده متوسط جامعه با حقوق مصوب شورای عالی کار یعنی یک میلیون و ۱۱۰هزار تومان را به تلخی نشان میدهد. شهریههایی که معادل ۹۰ ماه حقوق یک کارگر ساده است، یعنی حدود هفت سال!
مدارس غیردولتی از دانشآموز مشتری میسازد
از عمر بروز این حجم مشکلات بیشتر از سه دهه نمیگذرد. پس از سال ۱۳۶۷ و تصویب قانون صدور مجوز مدارس غیردولتی در مجلس، حرف و حدیثهای بسیاری حول این مدارس از شهریههای بیحساب و کتاب گرفته تا رفاه و کیفیت آموزش دانشآموزان مطرح شده است. ایرادهایی که همه از ضعف و یا حتی نبود نظارت حکایت دارد.
در نظام آموزشی کشور، آسمان همه جا یکرنگ است یک کارشناس آموزشی با اشاره به پیشینه طرح خصوصی سازی مدارس میگوید: بعد از انقلاب اسلامی مدارس خصوصی و غیردولتی تعطیل شدند زیرا نظر بر این بود که باید تمام مدارس دولتی و زیرنظر مستقیم دولت باشند. به عبارتی علاوه بر سیاستگذاری، نظارت، برنامه ریزی؛ اجرا هم در اختیار دولت باشد، اما پس از مدتی صحبت از لزوم حضور مدارس غیردولتی با رویکردهای خاص تربیتی در حوزه تربیت اسلامی شد و قانون صدور مجوز مدارس غیردولتی به مجلس شورای اسلامی ارائه شد.
علی پارسانیا در ادامه توضیح میدهد: مجلس شورای اسلامی نام این مدارس را غیرانتفاعی گذاشت به این امید که این مدارس نباید به کسب سود و کار اقتصادی بیشتر از آنچه برای اداره مدرسه لازم است، بپردازند. نامی که بیان میکرد این مدارس نباید به بنگاه اقتصادی تبدیل شود که آفتهایی به همراه دارد. در این مدارس دانشآموز متربی نیست، بلکه مشتری است و اصل اساسی رقابت برای جذب مشتری است. وقتی دانشآموز مشتری شد، مدرسه هم لاجرم باید برای جلب رضایت مشتری و خانوادههای آنان تلاش کند که مطلوب نیست.
مدارس غیردولتی تبدیل به بنگاههای اقتصادی شدهاند مدارس غیردولتی باید وجه تمایزی با سایر مدارس داشته باشند، به خصوص در سه بُعد فضا و امکانات، معلم و برنامههای درسی استاندارد سازی صورت گیرد
او با بیان اینکه در خصوصی سازی آموزش به اعتقاد اولیه پای بند نبودیم، میگوید: آنچه در قانون تصویب شد، اجرا نشد و در عمل مدارس غیردولتی را به بنگاه اقتصادی تبدیل کردند. دلیل اصلی این کار مشکلات مالی آموزش و پرورش است که کفاف هزینهها را نمیدهد.
اقتصاد آموزش و پرورش بیمار است و بیش از ۹۰ درصد بودجه این وزارتخانه صرف هزینههای نیروی انسانی میشود. به همین دلیل انگیزه برای رشد مدارس غیردولتی اقتصاد شد و در عمل ارتقای کیفیت تعلیم و تربیت هدف نبود. حتی طرحهایی مانند خصوصیسازی، واسپاری، خرید خدمت و... هم برای پوشاندن همین مشکل شکل گرفت.
پارسانیا تأکید میکند: وقتی دغدغه اصلی اقتصاد باشد، بدیهی است که وسواسها و انگیزههای نظارتی ضعیف شده و پایین بیاید. دلیل دیگر هم اینکه باید در مدارس دولتی و غیردولتی موضعی مشخصی داشته باشیم، اما در شرایط فعلی که ۱۰درصد مدارس غیردولتی و بقیه دولتی هستند . آموزش و پرورش ابزار، نیرو، انرژی و زمان و هزینه برای نظارت در مدارس غیردولتی را ندارد. به عبارتی با ساختار فعلی که همه سیستم آموزشی کشور براساس مدارس دولتی است، نمیتوان مدارس غیردولتی را اداره کرد. ساز وکارهای فعلی کارآیی کافی برای نظارت ندارد.
این کارشناس آموزش با تأکید بر اینکه بر مدارس دولتی هم نظارتی جدی وجود ندارد، میگوید: با این حال عدم نظارت بر مدارس غیردولتی پررنگتر است. در مدارس غیردولتی چون خانوادهها هزینهها را تأمین میکنند، طلبکاری دارند و مدارس باید به خواستههای آنان تن بدهند هرچند که معقول نباشد. به همین دلیل است که برخی از آنها تبدیل به مدارس لاکچری میشوند. این مدارس به دلیل همین نظارت ضعیف هزینههایی انجام میدهد که برای تربیت نیاز نیست، اما جایگاه اجتماعی دارد مانند آموزش چند زبان خارجی یا اردوهایی کمثمر حتی به خارج از کشور. در این مدارس خانوادهها حکمرانی میکنند نه کادر مدرسه.
البته نباید از این حس که برخی خانوادههای ایرانی مایلند به هر طریق ممکن از اتومبیل و خانه گرفته تا تحصیل فرزندان، طبقه اجتماعی خود را به رخ همدیگر بکشند؛ غافل شد مدارس غیردولتی و اُفت دانشآموزان مدارس دولتی
هفته اول خردادماه بود که وجود مدارس غیردولتی با شهریههای بالا، اردوهای خارج از کشور آنها و برگزاری دورههایی آموزشی خاص حتی بدون مجوز آموزش و پرورش در تهران رسانهای شد. اسدالله عباسی، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در این خصوص توضیح داد: برخی مدارس غیردولتی برای اردوهای علمی، دانشآموزان را به خارج از کشور میبرند تا آنها با موفقیتهای سایر کشورها آشنا شوند که این کار بد نیست و اثرات مثبتی نیز دارد، اما تحمیل هزینههای سنگین به خانوادهها و از سوی دیگر برخی کم دقتیها باعث نگرانیهایی خواهد شد. به گفته این کارشناس آموزش، در کنار امکانات خاص در مدارس غیردولتی و حق طبیعی طبقات مرفه جامعه برای استفاده از این امکانات، نیاز است دولت به مدارس دولتی توجه کافی داشته باشد و در بحث ارتقای کیفی این مدارس تلاش کند زیرا بیتوجهی به این مسائل باعث اُفت دانشآموزان مدارس دولتی و ایجاد شکاف میان آنها با دانشآموزان مدارس غیردولتی میشود.
چندی پیش مدرسهای غیرانتفاعی و البته لاکچری با شهریه نامتعارف و عجیب ۱۰۰میلیون تومانی منحل شد.ترس از رشد قارچگونه این مدارس سبب شد سیدمحمد بطحایی، وزیر آموزش و پرورش بگوید: این مدارس در ظاهر خیلی شیک و تمیز هستند و در درون تفاوتی با مدارس عادی ندارند، اما بخشی از نظام تعلیم و تربیت را مورد تهدید قرار دادهاند. البته بخشی از این مسئله به خانوادهها مربوط است و آنها باید بدانند تبلیغاتی که توسط آموزشگاهها و معدودی از مدارس صورت میگیرد با آنچه که در عمل اتفاق میافتد، بسیار متفاوت است.
بطحایی همین طور از لزوم نظارت بیشتر بر این مدارس خبر داد و افزود: تلاش میکنیم نظارت بر مدارس غیردولتی را به صورت مستمر و دقیق توسعه دهیم تا از رویکرد گیشهای برخی از این مدارس برای اغفال خانوادهها جلوگیری شود چرا که برخی از این مدارس با تبلیغات غیرواقعی خانوادهها را از محتوای آموزشی اصیل دور میکنند، اما مردم باید هوشیار باشند.

مدارس خالی از دانشآموزان کیفی
در حال حاضر حدود ۵/۸ درصد، یعنی یک میلیون دانشآموز در مدارس غیردولتی تحصیل میکنند.
یک کارشناس آموزش با اشاره به وجود و بروز برخی مدارس غیردولتی خاص و لوکس در کشور میگوید: این مدارس پدیدهای هستند که در کشورهای توسعه یافته دنیا مانند سوئیس از سال ۱۸۸۲ ایجاد شدهاند و فرزندان خانوادههای معروف در آن تحصیل میکنند. مدارسی که در نظام آموزشی ما به مدارس خاص یا آقازادهها شهرت دارند، کپیبرداری ناقصی از مدارس لاکچری پیشرفته جهان است.
علی پورسلیمان اضافه میکند: شاید دلیل اصلی رونق این مدارس را بتوان کمبود اعتبار و بودجهای دانست که سطح کیفی مدارس را پایین آورده است. دلیلی که سبب شده مدارس دولتی به تدریج از حضور دانشآموزان کیفی خالی شده و مقصد آنها مدارس غیردولتی شود. البته نباید از این حس که برخی خانوادههای ایرانی مایلند به هر طریق ممکن از اتومبیل و خانه گرفته تا تحصیل فرزندان، طبقه اجتماعی خود را به رخ همدیگر بکشند؛ غافل شد.
او با بیان اینکه، میگوید: باید دید که خروجی این مدارس چه چیزی است، آیا آنها میتوانند شهروندانی فرهیخته و مسئولیت شناس تربیت کنند؟ البته در دوران وزارت آقای حاجیبابایی، نگرش انقباضی نسبت به مدارس غیردولتی سبب شد توسعه چندانی در این بخش صورت نگیرد و در مقابل مدارس خاص رو به رشد گذاشت. رشد سه برابری مدارس استعدادهای درخشان شاهدی بر این ادعا است.

مهمترین چالش مدارس غیردولتی نظارت بر آن هاست
پورسلیمان مهمترین چالش مدارس غیردولتی را نوع نگاه و نظارت بر آنها میداند.او توضیح میدهد: نمیتوان با یک نگرش دولتی به مدارس غیر دولتی نگریست. این نگاه موجب عدم توسعه و بهسازی فرآیند مدارس غیر دولتی میشود و چالش دیگر فرآیند نظارت بر این گونه مدارس است. باید دید که خروجی این مدارس چه چیزی است، آیا آنها میتوانند شهروندانی فرهیخته و مسئولیت شناس تربیت کنند؟
به گفته این کارشناس آموزش یکی از مسائل مهم و راهبردی که غالباً در مدیریت دولتی نادیده گرفته میشود، نظارت و کنترل است.او تأکید میکند: باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که فرآیند بازرسی و نظارت در بخشهای دولتی همواره عقیم و ضعیف یا حتی سلیقهای بوده و این مسئله موجب گسترش فضای بدبینی و عدم اعتماد شده است. علاوه بر آن باید به کیفیت بخشی در این مدارس توجه ویژهای شود.
پورسلیمان تأکید میکند: مدارس غیردولتی باید وجه تمایزی با سایر مدارس داشته باشند، به خصوص در سه بُعد فضا و امکانات، معلم و برنامههای درسی استاندارد سازی صورت گیرد. از آنجاکه تاکنون و براساس تجربه، توسعه یا عدم توسعه این گونه مدارس، وابستگی مستقیمی با نظرات یا سلایق وزیر آموزش و پرورش داشته است، طراحی تشکیلاتی که با نگاه غیر دولتی تناسب داشته باشد، میتواند در بهبود وضعیت و چشمانداز توسعه آن نقش راهبردی ایفا کند.
او تاکید میکند: بهره گرفتن از بدنه کارشناسی معلمان و رسانه ها میتواند در تسریع یا تسهیل این فرآیند و حتی بُعد نظارتی یا کنترل نقش مهمی داشته باشند. وجود مدارس مختلف در یک نظام آموزشی عیب نیست. اصل رقابت لازمه پویایی یک نظام آموزشی است به شرط آنکه در برنامهریزی و اجرا، شتاب زدگی نباشد و عدالت آموزشی در لابهلای روزمرگی به فراموشی سپرده نشود.
گروه گزارش/
همان گونه که نیز پیش تر آمد ( این جا ) روز یکشنبه 7 مرداد نشست خبری « علی زرافشان » معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در ساختمان شهید بهشتی برگزار گردید .
زرافشان پس از سخنرانی به پرسش های خبرنگاران پاسخ داد .
پرسش و پاسخ صدای معلم و آقای زرافشان را می خوانید .

شاید بتوان آموزش و پرورش بندر خمیر هرمزگان را مصداق بارز دخالتهای سیاسی و بدون برنامهریزی شده در حوزههای مدیریتی شهرستان عنوان کرد به طوری که در سالهای گذشته شاهد تغییر شتابزده مدیران آن بودهایم و نتیجه این تغییرات عدم رضایت مردم و نامطلوب بودن وضعیت آموزشی منطقه بوده است.
شهرستانی که بیش از 12 هزار دانشآموز در مناطق آن مشغول به تحصیل هستند و مدیریت انتصابی در مدارس و عدم رعایت کیفیت آموزشی نگرانی فرهنگیان و مردم را افزایش داده است.
چرا مدیرانی که بیش از بیست سال در یک مدرسه ماندهاند و رشد آموزشی و رضایت مردمی را شاهد نبودهایم همچنان بازهم باید مدیر باشند هرچند همه افکار و عقاید و کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت بر این نظر اتفاق دارند که انتصابات خصوصاً در ردههای بالای اداری باید فارغ از دیدگاه سیاسی صورت گیرد و کارایی و تعهد افراد شاخص تعیین مدیریتها باشد اما گویا این عقیده در مرحله شعار باقیمانده و در صحنه عمل به شکلی دیگر صورت میگیرد.
اما در اینجا بحث در مورد مدیرکل آموزش و پرورش و یا مدیر ادارات شهرستان و مناطق نیست.
نگرانی بزرگ اینجاست که حتی مدیر مدرسه و معاونین نیز باید بر اساس برخی سلایق خاص تعیین شوند و کارایی و توانمندی بخش مغفول این حوزه است.
آموزش و پرورش که خود تربیتکننده نیروها خلاق و آگاه در اجتماع محسوب میشود اگر دارای مدیران ناکارآمد باشد باید فاتحه رشد و موفقیت را در آن جامعه خواند.
بخش عمدهای از عدم رشد آموزشی در بندر خمیر حاصل سوء مدیریت نامدیران مصلحتی است.
این شهرستان بیش از 130 آموزشگاه دارد اما اگر وارد محیط این مدارس شوید حداقل 100 مدرسه این شهرستان فاقد حتی یک کتابخانه کوچک است! شما یک درخت سبز یا بوته گل در فضای مدرسه نمییابید! صندلیها و نیمکتها فرسودهاند و دستگاههای خنککننده فاقد کیفیت لازم برای سرمایش هستند و تنها تولیدکننده صدای گوشخراش هستند. از مدیر آموزش و پرورش بندر خمیر تقاضا میشود در این خصوص توضیح دهند که چرا همواره باید افرادی که یک سال مانده به خدمت کاری اشان باید معاون مدرسه شوند؟
تابلوهای مدارس و اسم آن رنگباخته و در و دیوار فاقد طرح و یا شعار اخلاقی و آموزشی هستند.
سرویسهای بهداشتی کاملاً نا بهداشتی هستند! دکههای غیرمجاز رونق دارد و بدون مجوز اغذیهی نامناسب و حتی اسباببازی هم به فروش میرسد!
دریافت شهریه موقع ثبتنام صورت میگیرد و هیچکدام از این تعداد مدارس دارای اطلاعرسانی مناسب و انعکاس برنامههای مدرسه نیستند.
و مبلغی بیشتر از پول کتاب از دانشآموز گرفته میشود به بهانه هزینه حمل!
جز مدیران مدارس چه کسانی میتوانند این بلا را بر سر بزرگترین دستگاه تربیتی یک جامعه بیاورند؟ پاسخ مدیران نسبت به این انتقادات یک کلمه است سرانه نداریم!
پاسخی که بار مسئولیت تربیتی و اخلاقی را از دوش مدیر محترم برمیدارد و در این حیاطخلوت عدم نظارت و بازرسی تربیت و علمآموزی یک نسل را در معرض خطر قرار میدهد.
مدیری که یک سال مانده است به زمان پایان خدمتش و بیست و چند سال بر صندلی ریاست مدرسه لمیده است آیا میتواند کمبود سرانه را علت ضعفهای بیشمار مدرسه خود بداند؟
اگر در سال ده جلد کتاب تهیهکرده بود حال مدرسهاش کتابخانهای مناسب داشت، اگر برنامه سالیانه داشت و کارگاههای آموزشی برای معلمان اجرا میکرد حال معلم او آن هم در مدرسه ابتدایی بعد از زنگ کلاس مغازهداری نمیکرد!
دانشآموزی که ساعتی پیش الگویی اخلاقی و تربیتش معلم بود حال باید در صف خرید دکه معلم بایستد و در ازای مبلغی پفک بخرد و اگر هم پولی در جیب ندارد باید تنها نظارهگر این معامله باشد! (آن هم در شهر نه در یک مدرسه کوچک دورافتاده!)
این نوشتهها نگرانی جمعی از اولیا دانش آموزان مدارس بندر خمیر و همچنین تعدادی از معلمان است که از نابسامانی نیروی انسانی در این شهرستان گلایهمندند.
از مدیر آموزش و پرورش بندر خمیر تقاضا میشود در این خصوص توضیح دهند که چرا همواره باید افرادی که یک سال مانده به خدمت کاری اشان باید معاون مدرسه شوند؟
آیا توانمندی و کارایی شخص نباید لحاظ می شود؟
چرا مدیرانی که بیش از بیست سال در یک مدرسه ماندهاند و رشد آموزشی و رضایت مردمی را شاهد نبودهایم همچنان بازهم باید مدیر باشند؟
چرا بر مدارس هیئتامنایی نظارت نیست و حتی مدرسهای بدون مصوب شدن در شورای آموزش و پرورش اقدام به دریافت شهریه به بهانه هئیت امنایی بودن هنگام ثبتنام مینماید؟؟
چرا برخی ابلاغها در پست معاون مدرسه و مدیر خوابگاه! صوری است و فرد مذکور عملاً در محل کار هیچگونه حضوری ندارد؟
بیتوجهی به دانشآموز در محیط مدرسه و همچنین توجه به وضعیت آن در کلاس نوعی تجاوز به حقوق فردی محسوب میشود و باید راهکار بهتری برای مدیریت مدارس و ساماندهی نیروی انسانی در نظر گرفت.
زمان آن فرا رسیده است که آموزش و پرورش بندر خمیر با یک پوستاندازی افراد معرفیشده و ناکارآمد را کنار گذاشته و بر اساس توان مدیریتی افراد کیفیت را در این مجموعه بزرگ و مهم پیش ببرد.
البته ناگفته نماند معدود مدیران موفق میتوانند الگوی مناسب برای رشد دیگر مدارس باشند و اینکه جامعه آموزش و پرورش یک خانواده بزرگ است که باید در تصمیمگیریهای آنهمه سهیم باشند و دخالتهای جناحی و باندی در آن کاملاً برچیده شود.

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خبر این بود " نوبخت از تمام مسئولیت هایش استعفا داد " و فیلم خبری کوتاهی نیز در گروه های اجتماعی و ... انتشار یافت که در آن آقای نوبخت از تمام مسئولیت هایش در دولت اعلام کناره گیری می کرد.
هرچند رئیس جمهور این استعفا را نپذیرفت ولی همین خبر کافی بود که موجی از اظهار نظرها در جامعه در این خصوص و تبعات منفی و مثبت آن شروع شود . اینکه در دیگر حوزه های جامعه این استعفا چه عکس العمل هایی داشت موضوع این نوشته نیست ولی یکی از گروه های مهمی که این استعفا را برای خود مهم می دید و بازتاب های گسترده ای داشت جامعه بزرگ فرهنگیان کشور بود .
به رغم تعطیلی تابستانه مدارس ، بازتاب این استعفا در بین فرهنگیان به خوبی مشهود بود . در مراجعات پراکنده فرهنگیان به مدارس و حضور در جمع همکارن و خصوصاً شبکه های اجتماعی در گروه های فرهنگیان اظهار نظرها در این خصوص زیاد بود.
تقریبا اکثریت جامعه فرهنگی از این اقدام ابراز خوشحالی کرده و آن را نقطه مثبتی تلقی می کردند . و تقریبا کسی ناراضی نبود مگر عده ای که علی رغم رضایت از این تغییر ، نگران بودند که جانشین ایشان و تیم جدید، به بهانه استقرار و آشنایی با اوضاع و ... باز هم پرداخت معوقات به خصوص در حوزه پاداش پایان خدمت بازنشستگان و حق التدریس شاغلین و ... را با تاخیر بیشتر مواجه سازند و اوضاع از همین هم که هست بدتر شود .
ولی چرا ابقا یا تغییر ایشان اینقدر برای فرهنگیان اهمیت داشته و دارد ؟
اصل ماجرا اینجاست که بخش زیادی از فرهنگیان معتقد بودند که عامل اصلی بی انضباطی و تبعیض و اختلافات فاحش در پرداخت های دولت به کارمندان خود ، انحلال سازمان برنامه و بودجه در دولت های نهم و دهم بود . در این دوره با تصویب قوانینی به وزارتخانه ها و سازمان ها اجازه داده شد که بتوانند پرداخت هایی از محل منابع درآمدی خود داشته باشند که آموزش و پرورش به دلیل به ظاهر مصرفی بودن و کسری بودجه مزمن خود هرگز قادر به این پرداخت ها نبود . و این امر باعث ایجاد اختلاف فاحش حتی در حد چندین برابر حقوق شد . حتی وام هایی با درصد سود بسیار ناچیز که فقط اختلاف سود سپرده بانکی آنها از حقوق کارمندان آموزش و پرورش بیشتر بود !
ولی در عمل اتفاقی غیر از این افتاد و احیای دوباره این سازمان عملا هیچ نکته مثبتی برای جامعه آموزش و پرورش نداشت. علی رغم ادعاهایی در خصوص اینکه افزایش حقوق فرهنگیان در دولت های یازدهم و دوازدهم بیشتر از قبل بود ولی هرگز فرهنگیان قانع نشدند که این تبعیض از بین رفته و حتی کاهش یافته است . فقط ذکر این نکته کافی است که با نگاهی به افزایش حقوق کارمندان در همین سال جاری ( 1397 ) می بینیم که افزایش حقوق فرهنگیان باز هم از دیگر کارمندان کمتر است چرا که افزایش 6 درصدی حقوق پنج میلیونی سیصد هزار تومان است و افزایش 15 درصدی حقوق یک و نیم میلیونی فقط دویست و بیست و پنج هزار تومان !
هرچند بنده عقیده دارم در عمل حتی این اتفاق نیز نیفتاده است چرا که اولا در بندهای اصلی حکم که مشمول افزایش سالانه است معمولا کارمندان دیگر دولت به ظاهر حقوق پایین تری دارند و با این قانون بودجه فعلی نیز باز هم آنها بیشتر سهم می برند تا فرهنگیان ! و نکته دوم اینکه اختلاف و تبعیض بین فرهنگیان و سایر کارمندان بیشتر در پرداخت هایی خارج از حکم حقوقی است مانند پاداش و وام و حق ایاب و ذهاب و پرداخت های مناسبتی و ....
حتی قسم حضرت عباس آقای نوبخت نیز باعث نشده که فرهنگیان باور کنند که دولت واقعا بودجه کافی برای پرداخت حقوق و معوقات آنها و به خصوص یکسان سازی واقعی دریافتی های کارمندان ندارد .
پرداخت خسارت چند ده هزار میلیارد تومانی به زیان دیدگان موسسات مالی و اعتباری در همان زمان نبود بودجه ، ادامه و استمرار پرداخت های ناعادلانه به سایر کارمندان ، تصویب افزایش حقوق برای برخی کارمندان تا 50 درصد و حقوق های نجومی و اختلاس های با رقم های سرسام آور و ... فرهنگیان را بیش از پیش نسبت به این سازمان و رئیس آن که اتفاقا سخنگوی دولت نیز هست ، بی اعتماد ساخته است . فقط کافی است که رقم اختلاس صندوق ذخیره را تقسیم بر تعداد اعضای صندوق کنید بعد نتیجه بگیرید که چطور است یک معلم برای دریافت یک وام پنج میلیونی این قدر مشکل دارد و اگر موفق به دریافت شود چه تضمین هایی که باید بدهد و چه سودهایی که باید بپردازد !
از موارد نارضایتی فرهنگیان از سازمان برنامه و بودجه می توان به عدم تصویب بودجه سالانه کافی برای آموزش و پرورش حتی در حد پرداخت هزینه های پرسنلی ، تخصیص قطره چکانی بودجه ، پرداخت دیرهنگام مطالبات فرهنگیان ( برخی از مطالبات تقریبا فراموش شده هستند و کسی امیدی به پرداخت آنها ندارد ) ، اختلاف فاحش در دریافتی و مزایای شغلی فرهنگیان با سایر کارمندان دولت اشاره کرد .
بالاتر از همه اینها وعده هایی است که آقای نوبخت هر از گاهی برای پرداخت مطالبات فرهنگیان می دهد و معمولا هرگز در زمان خود عملی نمی شود و واکش های اعتراضی و نارضایتی فرهنگیان را با خود به دنبال دارد. ایشان با علم به اینکه بودجه آموزش و پرورش کسری دارد تصویب می کنند در نهایت خودشان برای جبران کسری بودجه بعد از ماه ها و حتی سالها مجبور به اختصاص قطره چکانی پول می شوند و بعد معلمانی را که خواستار دریافت معوقات به حق چندین ساله خود هستند به گروکشی و طلبکار بودن دائمی متهم می کنند !
مجموعه این عوامل در کنار عوامل بسیار دیگری که مجال طرح آن در اینجا نیست باعث گردیده تا در چندین سال اخیر سیبل اصلی انتقادات فرهنگیان آقای نوبخت باشد و نکته جالب این بود که در سال 95 ایشان به عنوان یکی از گزینه های وزارت آموزش و پرورش مطرح شدند که همه می دانستند که با این همه وقوف به مشکلات آموزش و پرورش بعید است که ایشان وزارت را قبول کنند و همین امر در حد حرف و گزینه باقی ماند .

در نهایت با علم به اینکه فرهنگیان به خوبی می دانند که مشکل اصلی نه جناب آقای نوبخت که نگاه کلی حاکمیت به آموزش و پرورش است که هرگز آن را در اولویت های خود ندیده است .
شاید با تغییر نیکبخت ها بهبود مقطعی اندکی در وضعیت حقوق پرسنل و پرداخت معوقات و مطالبات به وجود بیاید ولی باید بدانیم به روز رسانی پرداخت های پرسنلی تنها ابتدایی ترین بخش نگاه اولویت بخشی به آموزش و پرورش است.
برای ساختن آینده کشور باید نگاه ها و هدف گذاری ها معطوف به ده ها سال بعد باشد نه انتخابات پیش رو !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دستورالعملی که به تازگی از سوی مرکز برنامهریزی منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش تحت عنوان « راهنمای ساماندهی مدرسه محور » به استان ها ابلاغ شده است، افزون بر ایجاد شرایط الزام آور برای نیروهای اجرایی مدارس و اجبار مدیران، معاونان و مشاوران به حضور و تدریس در کلاس، در بخشی که به ثبت نام نوآموزان در دوره پیش دبستانی اشاره دارد، ماموریتی را به استان ها واگذار کرده است که در صورت اجرا، میتواند پیامدهای ناگواری را برای نوآموزان و آینده تحصیلی آنان به دنبال داشته باشد.
هر چند معنایی که از واژه «راهنما» در نام گذاری این دستورالعمل به ذهن میرسد، مفهومی «پیشنهادی» و «غیرتکلیفی» است که اجرای آن نباید الزام آور باشد. این در حالی است که دستورالعمل مورد نظر در موارد متعددی – از جمله در بخشی که در مورد دوره پیش دبستانی است – لحنی تکلیفی و الزام آور دارد. بر اساس این دستورالعمل :
« ثبت نام نوآموزان دوره پیش دبستانی با حمایت مالی دولت صرفا از طریق خرید خدمات آموزشی از مراکز پیش دبستانی غیردولتی مجاز خواهد بود. پذیرش این نوع نوآموزان در دبستانهای دولتی تحت هر عنوان ممنوع است ».
البته لازم به ذکر است که دوره پیش دبستانی در دوران دولتهای مختلف نه تنها هیچ گاه به طور کامل دولتی نبوده است بلکه همواره بخش بیشتری از آن در اختیار بخش غیردولتی بوده است. همچنین به رغم آنکه در سند تحول بنیادین، از دوره پیش دبستانی به عنوان «امری حاکمیتی که به دو شکل دولتی و غیر دولتی اداره می شود» نام برده شده است اما تلاش آموزش و پرورش در دولتهای مختلف بیشتر معطوف به غیر دولتی کردن این دوره بوده و این در حالی است که جمعیت نوآموزان در سال های اخیر افزایش قابل توجهی داشته است و بر اساس آمار اعلام شده از سوی معاونت ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در سال تحصیلی گذشته، ۹۶۸ هزار و ۸۸۰ نوآموز در دوره پیش دبستانی حضور داشته اند. هرچند از سالهای قبل، دولت های مختلف، بودجه ناچیزی را به اسم حمایت از دوره پیش دبستانی در روستاها و مناطق محروم و دور افتاده و همچنین مناطق دو زبانه در لوایح بودجه سنواتی خود اختصاص داده اند اما متاسفانه همین مقدار بودجه اندک نیز در مواردی تخصیص نیافت و این در حالی است که در مناطق دیگر کشور نیز، آنچه سیاست حمایتی دولت از پیش دبستانی نامیده میشود، بیشتر از طریق خرید خدمات و در اختیار گذاشتنِ بخشی از فضاهای مرتبط با مدارس دولتی و البته دریافت هزینه از خانواده ها دنبال شده است.
با این حال بر اساس آمارهایی که از سوی وزارت آموزش و پرورش اعلام شده است، نرخ پوشش آموزش پیش دبستانی در کشور به بالای ۷۰ درصد رسیده است. این در حالی است که بر اساس همان آمارها، ۵۵ درصد از نوآموزان به طور کامل در اختیار بخش خصوصی بوده و ۴۵ درصد بقیه هم به شرط پرداخت هزینههایی در فضاهای مازاد مدارس دولتی آموزش می بینند. اما بر اساس دستورالعمل اخیر، در سال تحصیلی جدید، قرار است این ۴۵ درصدِ باقیمانده از نوآموزان – که جمعیتی نزدیک به ۵۰۰ هزار نوآموز را شامل میشود – از دبستانهای دولتی به غیردولتی کوچانده شوند. اجرای چنین سیاستی علاوه بر تحمیل هزینه های بیشتر به خانواده ها بی گمان طرد تقریبا تمامی نوآموزان مناطق فقیر و محروم را به دنبال خواهد داشت. چرا که از یک سو در این مناطق بسیاری از خانوادهها، قادر به پرداخت هزینه های بخش خصوصی نیستند و از سوی دیگر در مناطق روستایی و کم خانوار پذیرش تعداد اندک نوآموزان برای بخش خصوصی به صرفه نبوده و توجیه اقتصادی ندارد.
عبارت « حمایت مالی دولت » در دستوالعمل مورد اشاره نیز موضوعی است که به نظر میآید بیش از حد بزرگنمایی شده است؛ چرا که بر اساس گفته های معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش « در حال حاضر میانگین سرانهای که دولت برای هر نوآموز پرداخت میکند، ۱۵۰ هزار تومان است.» و این در حالی است که بیشتر مدارس غیر دولتی با هزینهای کمتر از یک میلیون تومان حاضر به ثبت نام نوآموزان در دوره پیش دبستانی نخواهند بود. بنابراین در حالی که تامین تقریبا تمام هزینههای تحصیل نوآموزان در مدارس غیر دولتی بر عهده خانواده ها خواهد بود، این میزان کمک مالی دولت در عمل تاثیر حمایتیِ ملموسی نخواهد داشت. اما پیامدهای خصوصی سازیِ کامل دوره پیش دبستانی، تنها به اثرات منفی آن در ارتباط با عدالت آموزشی کودکان بر نمیگردد، بلکه در بلند مدت و در مقیاسی بزرگتر، این پیامدها در تقابل با سیاستهای توسعه یافتگی نیز ارزیابی میشوند.
دوره پیش دبستانی در رویکرد بسیاری از کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه یکی از مهمترین مقاطع آموزش عمومی است. این اهمیت تنها ناظر بر موارد تربیتی نیست بلکه از جهت اقتصادی نیز مطالعات و پژوهش های مختلفی که در کشورهای توسعه یافته انجام گرفته است، نشان دهنده رابطه مستقیمی است که بین پوشش پیش دبستانی و امر توسعه یافتگی وجود دارد.

این پژوهش ها به روشنی نشان میدهند که تاثیر سرمایهگذاریهای بخش دولتی در پیش دبستانی برای توسعه کشور، از سایر مقاطع آموزش عمومی موثرتر است و به همین دلیل امروزه شاهدیم که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، ۱۰۰ درصدِ آموزش پیش دبستانی، به صورت دولتی اداره میشود و نرخ پوشش نوآموزان نیز نزدیک به ۱۰۰ درصد است.
همچنین در برخی کشورهای در حال توسعه که منابع دولت برای سرمایه گذاری در تمام مقاطع آموزشی کفایت نمیکند، سیاست گذاریهایی در زمینه آموزش عمومی انجام گرفته است که بخش خصوصی را بیشتر به سرمایه گذاری در مقاطع تحصیلی بالاتر هدایت کند تا به این ترتیب بخشی از بودجه دولت از آن مقاطع آزاد شده و بودجه بیشتری به مقطع پیش دبستانی اختصاص یابد. این سیاست گذاری ها موجب شده تا هم اکنون نرخ پوشش پیش دبستانیِ دولتی در این کشورها به بالای ۹۰ درصد برسد. بنابراین در حالی که عمومی سازیِ دوره پیش دبستانی به عنوان یک سیاست راهبردی در اغلب جوامع دنیا موضوعی پذیرفته شده و در حال اجراست، حرکت به سمت خصوصی سازیِ صد درصدیِ پیش دبستانی در کشور ما در تضاد آشکار با سیاست هایی است که هدف توسعهیافتگی اقتصادی را دنبال می کنند.
روزنامه قانون