تلاش برای معاش . بشر هم زمان با تغییرات اجتماعی و سیر تکاملی شکل زندگی خود، همیشه برای بهره مندی از طبیعت و عناصر موجود
در آن کوشیده است. در شکل زندگی سنتی یا جوامع بسته سهم هر فرد به میزان تلاش و همّت او بود و به تبعیت از ساختار فعالیت اقتصادی موجود ، مردم قانع بوده و زیاده خواه نبودند.گذشت زمان باعث پیچیدگی ابعاد گوناگون زندگی و خواسته های بشر گردید و متعاقب آن ، نابرابری بشر در برخورداری از نعمات موجود طبیعت نیز شدت گرفت و همسو با پیچیدگی روابط اجتماعی و اقتصادی ، انسان نیز پیچیده و غیرقابل پیش بینی گردید. تنوع نیاز بیشتر شد و تنوع مشاغل جهت پاسخگوئی به این نیازها نیز افزایش یافت و در برخی جوامع یا بیشتر آنها دیگر تلاش برای معاش نبود بلکه تلاش برای کسب قدرت اقتصادی بود و دیگر سهم افراد به اندازۀ تلاش آنان نبود لذا نابرابری های اجتماعی و اقتصادی و حتی در پیچیده ترین شکل خود نابرابری های فرهنگی و سیاسی نیز شدت گرفت. جهان تقسیم شد به جهان اول و دوم و سوم . جهان اول پیشرفته ترین کشورها را از هر نظر شامل می شد. جهان دوم کشورهای در حال توسعه و جهان سوم کشورهای عقب مانده و یا به تعبیری عقب نگه داشته را شامل می شد.
بر نابرابری های اجتماعی و اقتصادی هم در داخل یک کشور و هم در بین کشورهای بدون مرز مشترک ، روز به روز افزوده می شد. در این جوامع افراد خیلی تلاش می کردند اما سهم آنان از بهره مندی نعمات طبیعی کمتر کمتر می شد اما فقط درآمد کم آنان باعث شدت این فاصله اجتماعی – اقتصادی نمی شد بلکه مثلث قدرت بر اساس زر و زور و تزویر ، مردم را روز به روز بی نصیب تر و محروم تر می کرد. طمع و حرص و ولع پول اندوزی عده ای برای قدرتمندی بیشتر ، تضاد طبقاتی را می افزود.
اگر با این مقدمه بخواهیم از اوضاع کشور خود سخن بگوئیم به این استنباط می رسیم که خود به خود برخی مشاغل در این جامعه با نفوذ مطلق نظام سیاسی ، کم دیده شدند و یا اصلا دیده نشدند. لذا علیرغم تلاش ، سهم افراد از بهره مندی اقتصادی هر دائم کمتر و کمتر شد. انسان وقتی سیاستی در خصوص او اِعمال می شود نتایج ورای آن را نمی تواند ببیند یا نفع آنی مانع نگاه به محرومیت آتی آن تصمیم می گردد. اگر شغل خود یعنی معلمی را مصداق این گفته قرار دهیم ، با یک نگاه به چهار دهه گذشته ، متوجه می شویم که بر سر معلم این جامعه و صد البته نظام آموزشی چه گذشته است. تصور نمی کنم دو شغله بودن فرهنگیان مرد این جامعه برای زیاده خواهی یا پول اندوزی باشد ، چون علیرغم شغل دوم ، باز از داشتن یک حد نرمال زندگی محروم هستند. لذا آنان به سه دسته تقسیم می شوند :
* عده ای از آنان برای رفع تنگناهای اقتصادی زندگی خود وام یا قرض می گیرند که بدترین نوع رفع نیاز است برای کسی که بضاعت باز پرداخت آن را ندارد و بدتر آن که به این مهم واقف است. دریافت وام یا قرض ، یک حس لذت و شادمانی آنی زودگذر دارد چون می تواند با این دریافتی ، گِره کور زندگی خود را بازگشاید.اما وقتی زمان بازپرداخت می رسد تازه متوجه می شود که چه بلایی سر خودش آورده است.
* عده ای با اِشراف به این واقعیت ، آستین همّت بالا می زنند و با پرس و جو از دوستان و آشنایان سراغ شغل دوم می روند. هر چند نسبت به گروه اول معقول تر عمل می نمایند اما همچنان که گفتم تلاش اضافی آنان باز پاسخگوی نیازهای معمول زندگی شان نیست.
* عده ای نیز به همان حقوق حداقل دریافتی خود اکتفا می کنند نه اهل ریسک پذیری برای گرفتن وام و قرض هستند و نه توان یا گرایش به کار دوم را دارند، لذا با محرومیت خود و اعضای خانواده از تمامی نعمات موجود ، بی نصیبی آرام و بی سر و صدائی را بر می گزینند یعنی محروم از خور و پوشاک و سفر و یا هر نوع ساز و کار رفاه زندگی اند.
وظیفه هر نظام سیاسی – اقتصادی است که برای جمعیت قلمرو سرزمینی خود امکانات شغلی و کسب درآمد مناسب ایجاد کند تا رضایت شغلی و امنیت اقتصادی جامعه تأمین گردد. کوتاهی هر دولتی در این خصوص ، به زیان افراد و نظام اجتماعی است. و یا دولت ها با ترویج تبعیض و نابرابری شرایط شغلی در جامعه ، به تشدید تضاد طبقاتی و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی دامن می زنند.
برخی از معلمان ناراضی از اوضاع معیشتی خود در چنین مواقعی به شغل دوم گرایش می یابند که معایب آن عبارتست از :
1 ) شغل دوم اصولا در خور شأن معلم یک جامعه نبوده و ارزش شغل اصلی او را تضعیف می سازد، همانند راننده آژانس یا سرویس مدرسه و بدتر از هر چیز در مدرسه خود بدین شغل پرداختن که دیدگاه دانش آموزان نسبت به معلم سر کلاسش خدشه می خورد. یا صندوق دار نانوایی و سنگگی نشستن ، یا دستفروشی یا راننده تاکسی و فروشندگی در یک فروشگاه کوچک یا بزرگ و......
2 ) شغل دوم یعنی محرومیت اعضای خانواده در کنار هم برای همدلی و صمیمیت بیشتر . وقتی مرد یا پدر خانواده از صبح تا شب مشغول فعالیتی است که اثر مفید آن بر زندگی بسیار هم کم هست ، روابط زناشویی یا پدر – فرزندی نیز می تواند آسیب های جدّی ببیند. کودک یا نوجوان و جوانی که پدرش را در بین روابط خود نمی بیند اصولا عاصی ، ناآرام و محروم از همراهی پدر خود بزرگ می شود و گاه رفتارهای ناهنجار نیز از سوی آنان صورت می گیرد چون نظارت پدرانه در خانواده های مردسالار جامعه ما یعنی حس احترام و اطاعت از او.
3 ) شغل دوم اصولا هم از نظر سطح درآمد و هم از لحاظ پرستیژ اجتماعی ، در حاشیه شغل اول یا معلمی قرار می گیرد . خود فرد با یک نگاه محقرانه به شغل دوم می نگرد و این حس بر روی قضاوت ، باور ، ارزشگذاری ، انتظار عدالت ، خویشتن پنداری شغلی ، محرومیت شغل اصلی و... اثر چندگانه می گذارد و فرد از اثرات تخریبی تداخل نقش ها آسیب می بیند. گاه خود او زمان بازی کدامین نقش را گم می کند یعنی کجا معلم بودن و کجا راننده بودن خود را نمی تواند مرزبندی کند و حتی کجا پدر یا همسر بودنش را ، لذا ناخواسته گفته ها یا کرده های نامعقولی از او سر می زند.
4 ) ارجحیت قائل شدن به شغل دوم نسبت به شغل معلمی از دیگر آسیب های شغل دوم است. گاه خود معلم در مباحث با دوستان یا همکاران مدّعی می گردد که رانندگی برای من راحت تر و اشتیاق آورتر از معلمی است. حداقل ترین حق در رانندگی آزادی و اختیار عمل ام هست که در معلمی چنین نیست. بعد همه به نوعی به رانندگی من نیازمندند و بها قائلند اما معلمی چنین نیست. اگر بیشتر زمان برای رانندگی بگذارم درآمدم بیشتر می شود اما معلمی چنین نیست و......
5 ) الگوی نامناسب شدن معلم برای فرزند خود و دانش آموزانش . کودک امروز فرزند دیروز نیست که نداند چه به چیست ، امروز کودکان همه چیز را می شنوند و می فهمند. آنان وقتی می بینند معلمی به عنوان یک شغل در این جامعه پاسخگوی نیازهای اولیه فرد نیست ، نسبت بدان با شک و تردید تزلزل آمیزی می نگرند ، لذا ارزش آموزش دهنده هم آسیب جدّی می بیند.
6 ) وقتی فرزند یا دانش آموز معلم دو شغله ، تلاش برای معاش او را می بیند به تناقضی می رسد . یعنی پاسخ سئوال همیشگی ثروت بهتر از علم است. پس باید سعی کند به دنبال شغلی برود که پر درآمد باشد که به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول ترک تحصیل کرده و از سن نوجوانی به دنبال انجام کاری می روند که عده ای با سرمایه پدر ثروتمند بوتیک و مغازه ای باز می کند اما عده ای به فروشندگی و دستفروشی و... روی می آورند. او در دنیای کودکانه خود تشخیص می دهد که اگر درس بخواند نهایتش می شود معلم یا پدرش. لذا از درس می بُرد و به دلداگی بازار کار روی می آورد.
دسته دوم با تحمیل والدین یا توان و استعداد خود به ادامه تحصیل می پردازد اما اولویت شغلی او مشاغل پردرآمد اکنون جامعه هست. در هر شرایط ، ما الگو و هدایت گر مناسبی برای آنان نبوده ایم.
7 ) انجام وظایف یک شغل برای تأمین نیازهای زندگی ، به اندازۀ کافی خسته کننده هست خصوصا اگر شغل دلخواه فرد نباشد یا شرایط شغلی تضمین کنندۀ خواسته های معمول و معقول او نباشد ، این خستگی بیشتر از آن که جسمی باشد روحی است چون علیرغم تلاش ، امکان تأمین نیازها برایش مقدور نیست و از بی عدالتی شدید موجود در بین مشاغل گوناگون رنج می برد. حال اگر این فرد با چنین احساس و شرایطی بخواهد شغل دومی نیز داشته باشد ، فشارهای روحی – روانی مضاعفی را متحمل خواهد شد خصوصا اگر شغل دوم نیز نتواند حلّال مشکلات زندگی اش باشد. این خستگی بر هر دو شغل او اثرات منفی و تحلیل قوایی دارد ، به طوری که زود احساس پیری و ناتوانی نموده و از زندگی بیزار می گردد چون علیرغم تلاش بیشتر ، بر سهم او در این زندگی افزوده نمی شود.
8 ) معلمی از جمله مشاغلی است که مجبور است برخی از وظایف خود را در منزل انجام دهد. چون طرح سئوال امتحانی ، تصحیح اوراق امتحانی ، مطالعه درس جلسه فردا ، حل مسایلی که در کلاس کلی وقت می برد ، مطالعه و بررسی مقالات یا طرح های اجرایی دانش آموزان به صورت انفرادی یا گروهی و..... البته اگر اعتقاد به انجام بهینه وظایف خود داریم ، لذا با داشتن شغل دوم زمان و فرصت لازم جهت انجام این کارها را نخواهد داشت. در واقع یک معلم خود نیز همانند دانش آموز تکالیفی برای انجام دادن دارد منتهی او در مقام توانایی و دانش آموز در جایگاه فراگیری.
9 ) شاید از خطرات اساسی شغل دوم ، احساس نابرابری شدید در جامعه است که موجب تشدید نارضایتی اجتماعی و شغلی فرد می گردد و قصد انجام اقداماتی برای اعتراض یا ستیز با عوامل این تشدّد در او ایجاد می شود و همه این جریانات بر تشتت آراء می افزاید.
10 ) افراد یک جامعه اگر با درآمد یک شغل نتوانند پاسخگوی نیازهای خود باشند با گرایش به شغل دوم ، فرصت های شغلی جوانان بیکار را کاهش می دهند. عوامل زیادی بر روی بیکاری جوانان مؤثر است که چند شغله بودن افراد ، یکی از آنهاست.
11 ) شغل دوم فرهنگیان همیشه از مشاغل مفید و مطلوب نظام اقتصادی نیست و گاه جزء مشاغل کاذب در جامعه هست که نیز بر آمار شاغلین کاذب غیرمفید در نظام اقتصادی افزوده می شود. چون دستفروشی یا دلالی در خرید و فروش برخی کالاها همانند تلفن همراه و....
12 ) جوانانی که علاقه مند شغل معلمی هستند با ادراک شرایط شغلی او در جامعه و نگرانی از دلایل گرایش برخی معلمان به شغل دوم ، در تصمیم خود تردید می ورزند.
یک معلم با گرایش به شغل دوم معادلات استنباطی و استحقاقی معلمی را در جامعه برهم می زند و این مهم خود به تزلزل جایگاه شغل معلمی آسیب جبران ناپذیری وارد می کند. اما باید قبول کرد که چه اهدافی یا برنامه هایی یا کاستی هایی یک معلم را به سوی شغل دوم می کشاند؟
قدر مسلم نابرابرهای اجتماعی ، پائین بودن سطح حقوق نسبت به هزینه های جاری ، بی توجهی یا عدم توجه مجلس و نمایندگان آن برای تدوین قوانین در خور برای معلمان ، ناتوانی یا عدم توانایی وزیر آموزش و پرورش در استقلال مدیریتی خود ، ناقص بودن قوانین مربوط به آموزش و پرورش و عدم وجود مرجع قانونی مقتدر جهت احقاق حقوق معلمان در پرداخت بدهی ها و پاداش پایان خدمت ، نداشتن بیمه خدمات درمانی پشتیبان ، محرومیت از هر نوع امکانات رفاهی چون سفر و ... همه و همه به استیصال یک معلم آن هم تنها نان آور یک خانواده منجر می گردد.
از قدیم گفته اند کار کردن عار نیست ، بیکاری و بطالت معضل است، منتهی مراتب برای فرد بیکار نه فردی که از لحاظ حقوقی دارای شغل و درآمد است. پس مشکل در کارکرد معلم دو شغله نیست ، مشکل در هدایت گران اقتصادی کشور است که در متعادل سازی کفه های عدالت ناتوانند. هر چند شغل دوم برای معلمان مورد تأیید منطق و عقل نیست ، اما عزت و شرافت معلمان دو شغله را برای کسب روزی حلال و بیشتر باید تحسین نمود . احتمالا آنان متوجه عواقب دو شغله بودن خود نیستند.
و باز از قدیم گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است پس یک معلم سالم و با نشاط باید از مشاغل دوم و سوم پرهیز نماید و برای این کار مدیران ارشد باید فکر چاره ای برای شغل معلمی باشند. آنان باید ما را ببینید.
ما خواهان آموزش و پرورشی مستقل از هر نوع کاستی اقتصادی ، علمی و برنامه ریزی هستیم. ما معلمان برای حفظ استقلال و شأن شغلی خود به تدوین قوانین حمایتی نیازمندیم. شغل معلمی را دریابید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
میشه دید چقد بی عدالتی و بی قانونی در کسورات حقوق معلما میشه
مثلا مانند
بیمه عمر مکمل
بیمه عمر سهم کارمند
وو...
من سوالم از مسولان اینه شما به چطور به خودتون اجازه میدید
این کسورات رو انجام بدید!!!
تنها پاسخشون اینه
برای آیندتون خوبه!!!!
شما کاسه داغ تر از آش نشید برای ما !!! هر وقت بوجه دولت به خاطر اختلاس به پرتگاه میرسه کاری غیر ازاین ندارند که به حق معلما دستبرد بزنند !!!
واقعا متاسفم ...
همه مواردی که گفتید با معلم و موقعیت
اقتصادی و اجتماعی او مرتبط است.
مجموع عوامل معلمان را به شغل دوم
گسیل می دارد خصوصا اگر تنها نان آور
باشند و همسرشان خانه دار باشد.
همکار محترم دبیرم ، ممنونم.
عدم حل به موقع تمامی مشکلات جامعه
به ضرر تمامی بخش ها و قشرهاست.
برا منی ک هشتصد تومن حقوق میگیرم از اموزش پرورش بدون هیچ چیز دیگه و البته مورد تمسخر همه است، شغل معلمی هیچ جایگاهی برام نداره و هیچ انرژی براش صرف نمیکنم. در حد همین حقوقی ک میگیرم
همین قدر ب من اهمیت میدن من هم همین قدر از انرژیم رو صرف میکنم.
شعل دوم من برام ب مراتب خیلی خیلی بیشتر اهمیت داره و هیچ جا خودم رو معلم معرفی نمیکنم و با شغل دومم معرفی میکنم
ظاهرا خودمان بیشتر از هر کس به
تمسخر شغل مان پرداخته ایم. اگر
نگاه خودمان این باشد از جامعه چه
انتظاری داریم؟!!
گفته شما دقیقا صحیح است.
تا همسان سازی حقوق در کل
کشور انجام نشود امیدی به
برقراری عدالت نیست. تشکر
همکار محترم در جامعه تنگناهای بسیاری
داریم اما هنوز به مرحله تابوی ارتباطی
نرسیده ایم. هنوز انسانهایی که به قداست
شغل معلمی معتقدند وجود دارد. خودمان
اگر با باوری که شما ذکر می کنید در جمع
مردم حاضر شویم متاسفانه گفته شما حتما
عملی خواهد شد. من و شما باید ثابت کنیم
که هنوز معلمیم و ارزشمندیم.
همکار ناشناس محترم عزت زیاد.
ناشناس محترم اگر قداست شغل معلمی را به
اختلاس گران و...... تقدیم کنیم دیگر قداستی
باقی نمی ماند .همه اش می شود شر و رندی
و خیانت. ارزش قداست شغل معلمی به همراهی
اوست. نیازی به وعده و وعید دیگران هم نیست.
معنویت از ارزش ذاتی شغل معلمی است. چه
دو تومن دریافتی داشته باشد و چه ده تومن.
امید که زیادی دریافتی این ارزشها را از بین نبرد.
باید نشست و اون روزها را هم دید.
همکار محترم ما با حرف این و اون معلم نشدیم.حرف
مفت حبابی بیش نیست. تشکر
معلمان به ناچار وناخواسته به دنبال شغل دوم می روند ودچار آسیبهای ذکر شده می شوند. معلمان مسئول معیشت خانواده خود هم هستند وقرار نیست به آنان ظلم کنند و خود هم خجالت بکشند.و در صورت نق نق کردن خانواده بیشتر سرخورده خواهند شد.
چاره کار اصلاح سامانه غیر دموکراتیک قدرت و حرکت بسمت دموکراسی واقعی است. در آن صورت اقتصاد وتولید ثروت بهبود می یابد و آموزش وپرورش هم ارتقا می یابد.
ممنونم همکار محترم .
ارتباط نظام آموزشی با توسعه اقتصادی ، انکار ناپذیر است ، اما به نظر می رسد دیدگاه جامعه خصوصا نسبت به امر آموزش و پرورش به یک تحول فرهنگی بنیادی نیازمند است. نگاه به آموزش و پرورش نیازمند بازسازی در ادبیات آموزشی است. باید برگردیم و از جایی که همه چیز را خراب کرده ایم دوباره با حساسیت و دقت بیشتر و همه جانبه حرکتی نو آغاز کنیم. باید به سال های 56 - 57 برگردیم . به نظر می رسد بعد این همه تخریب ساختاری ، اصلاحات مقطعی ، ناهمگنی را خواهد افزود.
تنوع مدارس ضد ارزش ها را جایگزین ارزش ها نموده و بلاتکلیفی وحشتناکی در بین تمامی عناصر در گیر با نظام آموزشی بوجود آورده است.باید دوباره معلم ، معلم گردد.
این جمله راباید با آب طلا نوشت چرا که تمامی تعالیم قرآن مبتنی بر یکسان سازی امکانات جامعه واز جمله مدارس ،بصورت عادلانه است. باتشکر
در صدر اسلام نیز حقایق عقلانی که حکم دین
بود توسط 72 ملت تشخیص داده نمی شد لذا
عده ای در باور خود یگانه پرستی می کردند اما
اعمال و باور آنها عین شرک و کفر بود.
امروز کسانی که ملت را در چنین وادی به عدم
تشخیص سره از ناسره انداخته اند، حکم شان
چیست ؟ سپاسگزارم.