مروری بر تاریخچه برگزاری کنکور در ایران نشان می دهد که این رویداد به شکلی از ابتداي تأسيس دانشگاهها وجود داشته؛ هر چند که قبل از سال ۱۳۴۷ هر دانشگاه براي جذب دانشجو مستقل عمل ميكرد و دانشگاهها با گرفتن امتحانات ورودي خاص خود، نسبت به پذیرش دانشجويان اقدام می نمودند.
افزایش حجم متقاضيان ورود به دانشگاه ها در طول زمان سبب تاسیس آموزش عالي توسط مسئولین امر جهت پاسخگویی به جمعیت زیاد داوطلبان ورود به دانشگاه ها گردید و پس از تأسيس وزارت علوم و راهاندازي مركز آزمونشناسي در سال 1347، آزمون سراسري به صورت متمركز رايج شد و با تاسیس سازمان سنجش در سال ۱۳۵۴، كنكور جايگاه سازمانيافتهتري به خود گرفت؛ هر چند که با توجه به گزارش های موجود، تا اين سالها علاوه بر نتايج كنكور، معدل امتحانات نهايي ششم متوسطه و ضوابطي از جمله نوع مدرك، سهميه منطقه، جنسيت و نظام وظيفه هم در قبولي داوطلبان تأثير داشت. در سال 1357 قبولي تنها به نتايج كنكور محدود شد و پس از انقلاب اسلامي نخستين آزمون سراسري در سال 1358برگزار گردید و بعد از آن هم با انقلاب فرهنگي، دانشگاهها و به تبع آن كنكور 3 سال تعطيل شد و دوباره در سال1361 كنكور شكل گرفت و با تاسیس دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی مختلف از قبیل دانشگاه های آزاد، پيامنور، شبانه، مراكز تربيت معلم و غيرانتفاعي در طول زمان، کنکور وارد مرحله جدیدی گردید. مقوله گسترش مافیاهای کنکور بدون همراهی بخش هایی از آموزش و پرورش امکان پذیر نبوده؛ چه آن زمان که نفوذ موسسات کنکور به آموزش و پرورش همراه با دادن پورسانت و امتیازاتی به برخي از مسئولین و مدیران آموزش و پرورش بوده و چه آن شرایطی که مجوز تاسیس آموزشکاه های کنکور توسط آموزش و پرورش داده می شود و نظارت های منطقی نیز توسط مسئولین آموزش و پرورش بر چنین موسساتی از نظر کیفیت کاری و صلاحیت مدرسان اعمال نمی شود
پدیده ای به نام کنکور در جامعه ایرانی از منظرهای مختلف روان شناسی، تربیتی، جامعه شناختی، اقتصادی، سیاسی و ..... می تواند مورد بحث توسط کارشناسان امر قرار گیرد که در این نوشتار عمدتا تمرکز بر نقد روی بحث های رایج مرتبط با حذف و یا ادامه شیوه کنونی جذب دانشجو توسط فرایند کنکور سراسری می باشد.
دیر زمانی است که مساله حذف کنکور کانون توجه کارشناسان به خصوص مسئولین آموزش و پرورش و نمایندگان مجلس به صورت جدی قرار گرفته است و حتی قانون اولیه حذف کنکور از سال 86 در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که بر اساس این قانون، کنکور باید در تمامی مقاطع تا سال اول برنامه پنجم توسعه حذف و سوابق تحصیلی جایگزین آن میشد؛ اما این قانون به گفته رییس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی وقت مشکلاتی داشت که سبب شد بررسیهای بیشتری روی آن انجام بگیرد و کلیات قانون جدیدی برای حذف کنکور در مجلس تصویب شود.
با توجه به تشریح فرایند شکل گیری کنکور سراسری و چالش های مرتبط به آن در مطالب فوق، در ادامه نوشتار کنونی قبل از پرداختن به دیدگاه مورد نظر نگارنده به بررسی نظرات موافقان و مخالفان چنین اقدامی(حذف کنکور) پرداخته می شود.
در دیدگاه موافقان حذف کنکور عمدتا مواردی چون ( عدم توانایی آزمون کنکور در سنجش استعداد واقعی دانش آموزان، وجود سطوح بالایی اضطراب در دانش آموزان و خانواده ها، هدایت دانش آموزان به سوی تست زنی، گرایش بیشتر دانش آموزان به آموزشگاه ها و موسسات آمادگی کنکور، تحمیل هزینه های زیاد مالی بر خانواده ها، شکل گیری مافیاهای کنکور، تعیین تکلیف و سرنوشت دانش آموزان با یک آزمون چند ساعتی، شکل گیری صنعتی غیر رسمی به نام صنعت کنکور، مغایرت کنکور با ماهیت سند تحول بنیادین به دلیل پایین بودن سطوح یادگیری عمقی و فهمی و در حاشیه قرار گرفتن اهداف اصلی تربیتی ) را مورد توجه قرار داده اند و راه حل های جایگزینی مانند (افزایش مستمر سهم سوابق تحصیلی، تربیتی و حتی مهارتی بخصوص نتایج آزمون های نهایی) را مورد توجه قرار داده اند.
موافقین حذف کنکور که عمدتا از مسئولین آموزش و پرورش هستند؛ لازم هست به چند سوال پاسخ دهند:
۱. وضعیت نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آموزش و پرورش متناسب با شرایط استان های مختلف کشور در ارتباط با اجرای استاندارد و هماهنگ آزمون های نهایی با لحاظ نمودن شکل روایی و پایایی(درونی و بیرونی) آزمون ها در چه شکلی می باشد؟
۲. توانایی اجرایی آموزش و پرورش در ارتباط با تصحیح و نمره گذاری عيني اوراق امتحانی به خصوص آزمون های تشریحی با توجه به تعدد و تنوع مدارس بی شمار کشور در چه سطحی می باشد؟
۳. ضریب امنیتی اجرای سالم آزمون ها با توجه به امکان عدم شکل گیری فساد در وضعیت نمره گذاری دانش آموزان در مناطق مختلف کشور چگونه می باشد؟
۴. در صورت غالب شدن نقش سوابق تحصیلی در ورود به دانشگاه ها، امکان هجوم مافیاهای کنکور به مدارس با شعار ارتقای نمره و معدل دانش آموزان در چه حدی می باشد و آموزش و پرورش چقدر قادر بر کنترل نفوذ چنین مافیاهایی هست؟
۵. آیا غالب شدن سهم سوابق تحصیلی جهت ورود به دانشگاه ها مغایر با عدالت آموزشی نبوده؛ به طوری که دانش آموزانی که بنابه دلایل مختلف از سوابق تحصیلی خوبی برخوردار نبوده اند محروم از امکان ادامه تحصیل در رشته های مورد علاقه نخواهند شد؟
۶. در صورت حاکم شدن سهم سوابق تحصیلی، امکان تراز نمودن نمرات نهایی دانش آموزان به تفکیک زمان های مختلف تحصیلی و فارغ التحصیلی دانش آموزان چگونه خواهد بود؟
با توجه به شرایط حاضر باید اذعان نمود که اولاۤ وضعیت نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آموزش و پرورش جهت اجرای استاندارد و هماهنگ آزمون های نهایی در شکل مطلوب نمی باشد و تحلیل سوالات آزمون های نهایی سال های اخیر نشان از وجود مشكلات متعدد در این زمینه می باشد.
دوماّۤ تصحیح و نمره گذاری اوراق امتحانی به خصوص آزمون های تشریحی با توجه به مقوله پایایی مصححان و دوری از خطاهای نمره گذاری و همچنین در نظر گرفتن شرایط مدارس مختلف کشور همراه با مشکلات متعدد می باشد.
سوماّۤ مقوله گسترش مافیاهای کنکور بدون همراهی بخش هایی از آموزش و پرورش امکان پذیر نبوده؛ چه آن زمان که نفوذ موسسات کنکور به آموزش و پرورش همراه با دادن پورسانت و امتیازاتی به برخي از مسئولین و مدیران آموزش و پرورش بوده و چه آن شرایطی که مجوز تاسیس آموزشکاه های کنکور توسط آموزش و پرورش داده می شود و نظارت های منطقی نیز توسط مسئولین آموزش و پرورش بر چنین موسساتی از نظر کیفیت کاری و صلاحیت مدرسان اعمال نمی شود.
چهارماّۤ به صورت حتم در صورت محور قرار گرفتن نقش سوابق تحصیلی، مافیاهای کنکور با شعار ارتقای نمره و معدل دانش آموزان به مدارس رسوخ خواهند کرد.
در بررسی دیدگاه مخالفین حذف کنکور نیز می توان دلایلی چون( عدم استاندارد بودن سوابق تحصیلی و برگزاری امتحانات نهایی دانش آموزان، غیر واقعی بودن معدل دانش آموزان، ناهماهنگ بودن شیوه تصحیح اوراق امتحانی در سطح کشور، پایین بودن ضریب امنیت برگزاری امتحانات سراسری، توجه به تعداد قابل توجهی از داوطلبان به عنوان پشت کنکوری، توجه به واقعیتی به نام مناطق برخوردار و غیر برخوردار در آموزش و پرورش، عدم توانایی سوابق تحصلی در تفکیک و تمییز استعدادها و توانایی های دانش آموزان، پایین بودن ظرفیت های سخت افزاری و نرم افزاری آموزش وپرورش جهت اجرای آزمون های استاندارد) اشاره کرد.
نکته مهم در برخورد با مفهوم سنجش در سازمان سنجش خود در برگیرنده یک تناقض مهم می باشد که رجوع به تعریف مفهومی سنجش در برگیرنده جمع آوری اطلاعات از وضعیت تحصیلی و تربیتی دانش آموزان با استفاده از آزمون، مشاهده، شیوه های اسنادی، پرسشنامه و ...بوده که شیوه کنونی کنکور غالباۤ مبتنی بر اندازه گیری از طریق استفاده از ابزار آزمون بوده که لازم است مسئولین این سازمان قبل از هر چیزی نسبت به رفع این تناقض مهم اقدام نمایند؛ چرا که دفاع آن ها از شیوه رایج کنکور با ماهیت سنجش مغایرت دارد.
با توجه به طرح و تحلیل دیدگاه های موافقین و مخالفین حذف کنکور در این قسمت به چند واقعیت مرتبط با کنکور اشاره می گردد که در دیدگاه های فوق زیاد به آن توجه نشده است:
واقعیت اول: توجه به زمینه ها و عوامل موثر در شکل گیری وضعیت حاکم بر کنکور
نگاهی بر عوامل شکل گیری شرایط حاکم بر کنکور و رشد بی رویه مراکز آموزش عالی حتی در اقصی نقاط کشور، نشان از یک برنامگی غیرتوسعه ای نسبت به توسعه آموزش عالی و دیگر مقوله های توسعه و دور از منطق آمایش سرزمین بوده که از یک طرف بر حجم ادامه دهنده تحصیلات دانشگاهی عمدتا به صورت غیر کیفی و با دورنمای مبهم و ناخوشایند افزوده شده و از طرف دیگر درگیر ساختن قسمت عمده ای از جوانان کشور به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری منجر به از دست رفتن بسیاری از فرصت های شغلی و زندگی برای گروه سنی جوانان گردیده است؛ جوانانی که پس از سال ها ادامه تحصیل با تحصیلات و سنین بالا باید منتظر شرایط شغلی برای خود باشند که در بسیاری از موارد هم به اهداف خود نمی رسند که همین مساله منجر به افزایش مشکلات اجتماعی عدیده به خصوص بحران بیکاری تحصیل کرده ها گردیده، شده و خواهد شد که متاسفانه این امر هیچوقت مورد توجه مسئولین امر قرار نگرفته است.
واقعیت دوم: عدم شکل گیری یک نظام هدایت تحصیلی جامع و کارآمد
هدایت تحصیلی به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای مشاوره تحصیلی – شغلی جهت راهنمایی مطلوب دانش آموزان به رشته های مورد نظر متناسب با استعداد، علائق، نیازهای بازار کار، هر چند که به صورت اسمی در نظام آموزشی مطرح بوده؛ اما به صورت راهبردی تاکنون مورد توجه جدی قرار نگرفته است و در انتخاب رشته تحصیلی دانش آموزان، عمدتا نمرات تحصیلی، موقعیت اجتماعی و اقتصادی رشته ها در جامعه، توصیه افراد بزرگسال و مواردی از این قبیل مورد توجه واقع شده است که همین امر سبب هدایت دانش آموزان به رشته های تحصیلی شده که غالباۤ متفاوت با ویژگی های شخصیتی دانش آموزان و شرایط شغلی جامعه شده است و یا اینکه در بسیاری از موارد، دانش آموزان به رشته های تحصیلی با توجه به جاذبه های مالی گرایش پیدا کرده اند.
واقعیت سوم: پزشکی زدگی نظام آموزشی و محور قرار گرفتن کنکور سراسری بر روی رشته های پزشکی
واقعیت بسیار مهم و در عین حال تلخ حاکم بر شرایط ادامه تحصیل در دانشگاه های ایران، حاکم شدن گرایش به انتخاب رشته های پزشکی با توجه به درآمدهای نجومی این گروه شغلی می باشد که چندی پیش متن تحلیلی نگارنده تحت عنوان پزشکی زدگی نظام آموزشی در (اینجا) منتشر گردید که ادامه روند موجود سبب به هم خوردن معادلات مرتبط با هدایت تحصیلی و توازن در گرایش دانش آموزان به رشته های مختلف تحصیلی گردیده است. باید اذعان نمود که حاکم شدن ارزش های مادی در جامعه سبب تمایل جمع کثیری از خانواده ها و دانش آموزان به رشته های پزشکی شده است که متاسفانه تاکنون نه تنها اقدام خاصی توسط مسئولین در جهت حل این مساله انجام نپذیرفته بلکه دامنه های این پدیده تلخ نظام آموزشی روز به روز گسترش یافته و وارد مراحل جدید شده است.
حال با توجه به دغدغه های مسئولین وزارت آموزش و پرورش و عالی در ارتباط با حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری، چند سوال مهم در ذیل مطرح می گردد که امید است مورد توجه مسئولین و تصمیم گیران قرار گیرد:
۱. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب استقرار نظام هدایت تحصیلی جامع و کارآمد خواهد شد؟
۲. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب کنترل پدیده پزشکی زدگی در نظام آموزشی خواهد شد؟
۳. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب بهبود شرایط اشتغال برای فارغ التحصیلان دانشگاهی و امید به آینده در آن ها خواهد شد؟
۴. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب توسعه متوازن واحد ها و رشته های دانشگاهی در کشور خواهد شد؟
۵. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب کنترل مافیاهای اقتصادی خواهد شد؟
۶. حذف و یا عدم حذف کنکور سراسری تا چه حد سبب عینیت بخشیدن بر مفهوم سنجش در گزینش دانشجویان خواهد شد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم.
اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه میزاید؟ اسب بیشتر بار میبرد یا خر؟ تا برای من کاملاً روشن باشد...!
تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جزء لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتابفروشیها دیدهام. چگونه میتوانم راجع به فرق و برتری این با آن انشاء بنویسم؟
وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خندهٔ بچّهها گوش فلک را پر کرد، ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد.
در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقاً این جوان، نویسندهٔ بزرگی خواهد شد... .
بخارای من ایل من
محمّد بهمن بیگی/ پایهگذار "آموزش و پرورش عشایر ایران"
گروه اخبار/
جناب آقای بطحایی
وزیرمحترم آموزش و پرورش
سلام
احتراما به مصداق هردم ازاین باغ بری می رسد ، سخنان خطرناک شما در رابطه با استفاده از زبانهای محلی در کلاسهای درس را که کاملا به اشتباه خطرناک و خط قرمز توصیف نموده اید و مغایر با قانون اساسی است با ناباوری از رسانه ها شنیدم که انتظار ، درست برعکس موضوع و پوزش از قصور 40 ساله ، برنامه ریزی برای جبران مافات و تحقق هر چه سریعتر اجرای اصل 15 قانون اساسی بود که صراحتا استفاده از زبانهای محلی و قومی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی را آزاد می داند.
از اینکه آنچه در کلاس درس می گذرد برایتان مهم شده ، ستودنی است اما همان طوری که می دانید اگر نبود ایثار و فداکاری معلمان مهربان ، با نا مهربانی های به عمل آمده از کلاسهای درسی که نام برده اید کالبدی بیش نمانده بود.
پیرو تذکر شفاهی حقیر در صحن علنی مجلس خطاب به جنابعالی مبنی براینکه وضعیت قرمز است که ظاهرا شنیده نشده است متاسفانه امروز باید اعلام کنم معلمان فداکار همانند آتش نشانان در هزاران پلاسکوی کلاسهای درس با فریاد بی صدا و سکوت شان سخن می گویند و باکم لطفی به عمل آمده در افزایش حقوق سالانه و حذف برخی حداقلهای اعمال شده در احکام برخی عزیزان از طلاشدن پشیمان گشته اند و می گویند مرحمت کرده ما را مس کنید.
آقای وزیر !
احساس خطر و خط قرمز شما باید عدم اجرای قانون اساسی ، سندتحول بنیادین ، برنامه ششم توسعه ، قانون خدمات کشوری ، عدم وصول تبصره های قانون بودجه و پرداخت نشدن مطالبات فرهنگیان شاغل و بازنشسته و حقوق این سنگرسازان بی سنگر و آینده سازان شرمنده از آینده فرزندان خود و تبعیض های ناروا حتی بین ستاد و صف باشد نه استفاده از زبانهای محلی که تنها ابزار مهم تفهیم محتوای آموزشی ناهمگون با فرهنگ غنی اقوام است.
آقای بطحایی
تاریخ ایران اسلامی مدیون ایثار و ازجان گذشتگی همین اقوام که قوامشان به زبانشان هست ، می باشد که مثل دژی محکم دورتادور مرزهایمان دست دردست هم داده اند به مهر ، تا پرچم پرافتخارمان در اهتزاز باشد. مثل همانهایی که مثال زده اید به نان می گویند چورک ، در جریان باشید به مریضی چون ... می گویند ناخوش !
شما به جای تمرکز روی مسئله های اساسی کشور مثل کمبود آب و بحران دریاچه ارومیه و خشک شدن برخی رودخانه های کشور که علائم آب درآنها همانند سراب به سختی ( سو)(سو) می زند که ضروری است با گنجاندن این بحرانها درکتابهای درسی و آموزش راهکارهای مناسب به فرزندانمان از وقوع فاجعه در آینده جلوگیری کنیم نگرانید به آب بگویند (سو)!
حیف که فراموش کرده اید چگونه در تاریخ، حکومت یکپارچه مقتدر ایران را در همان شهری که این سخنان را در آنجا ایراد نموده اید همین اقوام باتکلم به زبان خود تشکیل و یا بافداکاری درطول هشت سال دفاع مقدس در کنار هم برای اینکه ایران، ویران نباشد چه سفرها کردند ،چه خطرها کردند.
مردمی که قران کریم رنگ و نژاد و زبانشان را نه تنها خطرناک توصیف ننموده بلکه تنوع خلقت و نشان ازعظمت الهی می شمارد.
لطفا خیلی فوری ضمن عذرخواهی رسمی و اصلاح بیان و در اجرای اصل 15 قانون اساسی برابر توافق حضوری به عمل آمده اخیر، دستور فرمایید (گروههای آموزشی زبان وادبیات محلی) درادارات کل آموزش و پرورش استانها تشکیل شود تا مقدمات لازم برای تهیه محتوای آموزشی و تربیت معلم متخصص برای تدریس آنها فراهم گردد.
بدیهی است نمایندگان ملت درصورت عدم اتخاذ سیاست اصلاحی فوری حق تذکر ، سوال و نهایتا استیضاح درصحن علنی مجلس شورای اسلامی را برابر قانون برای خود محفوظ میدانند.
بااحترام
سیدحمایت میرزاده
سخنگوی کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس شورای اسلامی
کانال رسمی انجمن اسلامی معلمان ایران
گروه گزارش/
مافیای کنکور چیست و پشت پرده آن چه کسانی هستند ؟
آیا آن گونه که مسئولان وزارت آموزش و پرورش ادعا می کنند اراده ای برای مبارزه با این شبکه گسترده وجود دارد و یا معلمان و جامعه را سر کار گذاشته اند ؟
سیدمحمد بطحایی در مراسم افتتاحیه فعالیتهای تابستانی واحدهای آموزشی و پرورشی سراسر کشور که 9 تیرماه در کانون فرهنگی تربیتی سلمان فارسی منطقه ۱۰ برگزار شد، گفت: «پایه دوازدهم از مهر امسال برای اولین بار به جای پیشدانشگاهی مستقر میشود. برای این پایه ۳۵ ساعت در هفته برنامه آموزشی درنظر گرفته شده است، درحالی که کنکور هنوز پابرجاست. سعی میکنیم این ساعت را به ۲۴ ساعت کاهش دهیم تا دانشآموزان مجال داشته باشند خود را برای کنکور آماده کنند.» ( این جا )
پیش تر از آن ؛ « محمدرضا پوردستمالچی » مشاور معروف کنکور در نشستی سراسری با حضور روسای ادارات مشاوره به سخنرانی و ارائه رهنمود می پردازد . ( این جا )
« مهران صولتی » جامعه شناس در یادداشتی به تحلیل " دروس خودخوان " در پایه تازه تاسیس دوازدهم پرداخته است .
معلم فارسی متوسطه اول آموزشگاه چمران سمیرم نمره قرائت فارسی بیشتر بچه های یک کلاس را زیر ده داده است یعنی تقریبا تمام بچه ها زیر ده گرفته اند اما چند نفری با همان نمره زیر ده قبول خرداد شده اند. در بررسی هایی که ظاهرا در منطقه انجام شده است عده ای گفته اند سوالات امتحانی سخت بوده است و عده ای این نظر را رد کرده اند. اما سوالی که در این مورد به ذهن می رسد این است که چرا عنوان درس حتی در کارنامه قرائت فارسی است ؟!
چطور آزمون کتبی ملاک نمره قرائت قرار گرفته است؟
قرائت یعنی خواندن نه نوشتن. مشکل از معلم بوده است یا برنامه ریزان آموزشی ؟
دیگر اینکه چطور ممکن است دانش آموزی املای فارسی 20 و انشا 15 شود اما قرائت 6 ؟
یا دانش آموزی تمام نمراتش بالای 18 باشد ولی قرائت فارسی 6 . در حالی که هر کتابی که جلو همین دانش آموز بگذاری روان می خواند. کاش مسئولین و کارشناسان اداره به جای اینکه برگه امتحانی را به گروههای آموزشی بفرستند که سطح دشواری آن را بررسی کنند ریشه ای تر مشکلات را بررسی می کردند.
ممکن است معلم مشکلاتی داشته باشد که دانش آموزان و اولیا از ترس اینکه ممکن است سال آینده هم با او کلاس داشته باشند مطرح نکنند. وقتی معلم تمام وقت کلاس را به مباحث غیردرسی می پردازد از دانش آموز چه انتظاری باید داشته باشد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بخشنامه تند و تیز بازرسی و رسیدگی به شکایات وزارتخانه را دیدهاید و رفتار "با پا پیش کشیدن و با دست پس زدن " مسئولان وزارتخانه را هم با تمام وجود درک کردهاید و این را نیز خود با تمام وجود درک کردهاید که وضعیت اقتصادی و فقر مطلق و بیکاری در کشور بیداد میکند و میدانم که بیشتر شما مدیران مدارس بزرگوار از خانوادههای قشر متوسط جامعه، کشاورز و کارگر و ...به حرفه مهم معلمی وارد شدهاید که مرهمی بر زخمهای التیام نیافته باشید .
این روزها خودتان میبینید که اولیا در نقاط محروم با محوریت کشاورزی و کارگری در روستاها و دهات و حتی شهرهایی که اقتصادشان برمدار کشاورزی میچرخید در معرض سختترین تنگدستیها هستند و در برآورده کردن مایحتاج اولیه زندگیشان نیز مستأصل ماندهاند . در طی یک ماه گذشته حداقل در دو استان اصفهان و چهارمحال بختیاری وضعیت نابسامان زندگی و کاهش درآمد در پی خشکسالیها اخیر را ملاحظه کردهام و اینطور که از شواهد و قرائن مشخص است وضعیت برای این قشر زحمتکش در چند ماه آینده وخیمتر نیز میشود و این وضعیت به نظر بر تمام کشور مستولی شده و یا خواهد شد .
خودتان وضعیت اقتصادی معلمان را که به قول عام " آبباریکهای میآید " که "هشتمان گرو نهممان است " را میبینید ؛ پس وای به حال این قشر جامعه که این روزها زیر بار فقر و ناداری چه ها که نمیکشند . این وضعیت در حاشیه شهرهای بزرگ نیز دیده میشود و کارگرانی که از طلوع صبح تا عصر در کنار میدانها برای یک روز کار چشم به ماشینهای عبوری دارند را بهکرات دیدهاید . روزگار سختی بر آنان میگذرد و گاهی تا چندین روز نتوانستهاند بر سرکاری بروند و اوضاع اسفباری دارند. مطمئنم این وضعیت نابسامان اقتصادی را خودتان نیز در مدارس دیدهاید و با عرایضم آشنا هستید.
و اما سخن اصلی ام
همکاران ارجمندم مدیران دلسوز وطنم در مدارس
فقر ریشه تمام بدبختیهاست . من نمیدانم که مسئولین و مسند نشینان قدرت بخشنامه عدم دریافت وجه در هنگام ثبتنام را به چه منظوری صادر میکنند و میدانم که هیچ ریالی نیز بهحساب مدرسه از بابت سرانه برای شما واریز نمیکنند و میدانم حتی در صورت صحت گفتار و صداقت در کلام مسئولین شما نیز هیچ منبعی برای خرج و مخارج مدارس ندارید و مجبور به دریافت وجه هنگام ثبتنام هستید اما قشر درمانده این روزها کارگر و کشاورز را دریابید و نکند تصمیم شما و سخت گیری شما هنگام ثبتنام موجب ترک تحصیل و یا عدم مراجعه برای ثبتنام شود و نکند استعدادی بهواسطه فقر تلف شود.
همکاران عزیزم و مدیران مدیر دلسوز وطنم در مدارس
عبادت بهجز خدمت خلق نیست و چه عبادتی بالاتر از کمک به قشر مستأصل از وضعیت بد اقتصادی کشور. کشور مالزی در سال های 1997-11998 میلادی بعد از ورشکستگی اقتصاد دولتی، زنان برای کمک به ماها تیر محمد طلاهای خود را به دولت دادند تا اقتصادشان رونق گرفت اما بودجه آموزش و پرورش را کم نکرد بلکه اهمیتش را چند برابر میدانست و هیچ لایه ای را بدون پیوست تاثیر بر آموزش و پرورش بررسی نمی کرد. اما در کشور ما و این چهار دهه برای دولتمردان،آموزش و پرورش از هیچ اهمیتی برخوردار نبوده و نیست و صرفا برای آموزش و پرورش سخنرانی کرده اند و در عمل با سیاستهای اشتباه و نسنجیده آموزش و پرورش و معلمان و دانش آموزان را دچار بیراهه و یا به استضعاف کشاندهاند و ظلمها در حق این قشر فرهیخته و با آبرو روا داشتهاند.
در مقابل رفتار دموکراتیک و مسالمتآمیز، حقخواهی، عدالتطلبانه با توسل بهزور و ارعاب و بگیر و ببند صدای حقخواهی آنان را به مسلخ بردند.
همکاران عزیزم و مدیران مدیر دلسوز وطنم در مدارس
دستهای خالی و پرمحبت هموطنانمان در کشور عزیزمان ایران راکه سرافکنده از نداری و فقر درخواست ثبتنام دارند را بفشارید و با آنانهمدلی و همراهی کنید. متواضعانه و ملتمسانه استدعا دارم که جلو ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل فرزندان قشر مصیبتزده اقتصادی کشور عزیزمان را بگیریم و توکل به خدا کنیم که خدامشکلگشا است و جلو نابسامانیها و معضلات و آسیبهای اجتماعی مترتب بر بیسوادی و ترک تحصیل فرزندان این مرزوبوم گرفته شود؛ و شما بهتر از هر مسئول پایتختنشینی بر وضعیت اقتصادی منطقه، شهر، روستای خودآگاهی دارید اقتصاد مدرسه را مدبرانه مدیریت کنید تا انشا الله فرجی شود و از این وضعیت نابسامان گذر کنیم.
همکاران عزیزم و مدیران مدیر دلسوز وطنم در مدارس
زبان من زبان شماست کلام من درد دل شماست . من نه بخشنامه چی هستم و نه آمرانه دستور میدهم اما عاجزانه و برادرانه درخواست دارم بیائیم دستبهدست هم دهیم به مهر و مهین خود را در مقابل ترک تحصیل منبعث از بیکاری، نداری، دستتنگی بیمه کنیم آنهم با سلاح تدبیر و همدلی و در مناطق محروم، روستاها و حاشیههای شهرهای بزرگ و بعضاً در شهرها مدیریت کنیم و سؤالات زیر برای ثبتنام مفروض باشد.
از چه شخص و قشری با چه درآمدی درخواست وجه ثبتنام میکنیم؟
آیا مردم منطقه و شهر در سال مالی گذشته درآمدی داشتهاند؟
آیا توانایی و تمکن مالی برای پرداخت شهریه ثبتنام را دارد؟
آیا عدم ثبتنام فرزند این مراجع منجر به ترک تحصیل نمیشود؟
آیا با عدم ثبتنام استعدادی را به ورطه سقوط نمیکشانیم؟
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه پند گیر و خواه ملال
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اختلاف درک مدیران سطوح مختلف از مسائل آموزش و پرورش ، موجب تفرق انرژی آنان شده و مسیر این وزارتخانه را برای رسیدن به اهداف هر سندی طولانی می کند .
مدیران مدارس در مواجهه با برخی بخشنامه ها ، قضاوتشان این است که مسئولین صادر کننده این بخشنامه ، نسبت به واقعیت مدرسه بی اطلاعند . چنین قضاوتی از طرف مسئولین ادارات منطقه در خصوص بخشنامه های استان و استان در مورد وزارتخانه ، کم و بیش وجود دارد .
ظاهرا تعریف هر یک از این سطوح ، از آموزش و پرورش و اولویتهای آن با یکدیگر متفاوت است . آنچه مسلم است ، آموزش و پرورش واقعی در مدارس است و تمام طرحهای های آموزشی و پرورشی در صورت عدم انطباق با این واقعیت ، محکوم به شکست هستند .
غیر از اصلاح ساختار و محتوا که در سطح وزارتخانه میسر است ، راه دیگر عملی برای نزدیک شدن هست ها و بایدهای این نهاد بزرگ تعلیم و تربیت ، ایجاد فضای امن و بدون سانسور برای گفت و گو بین مدیران سطوح مختلف تا سطح مدرسه است . برای پیمودن صحیح چنین مسیری نیازمند مسئولینی هستیم که علاقه شان به شنیدن ، بیش از گفتن باشد .
اگر تمام مسئولین ، علاقه مند به استعمال واژه ها و جملات زیبا و فاخری باشند که توان ترجمه آنها در مدرسه و در حد درک مدیران و معلمان مدارس نباشد ، آن واژه ها و جملات ، هیچ گاه فرصت کاربردی شدن در مدرسه را نخواهند یافت .
هنگامی که کتابچه سند تحول بنیادین در اولین سالهای تدوین آن در کتابخانه مدیران مدارس جای گرفت ، شاید لازم بود کسی می پرسید چه تعداد از مدیران ، انگیزه مطالعه آن را داشته و در صورت مطالعه ، مفاهیمی نزدیک به برداشت نویسندگان آن سند را دریافت کردند ؟ جلسات فراوانی که به شکل سخنرانی و به روشهای سنتی در مناطق و استانها برگزار می شود ، در صورت حرکت به مسیر دیالوگ و آن هم در فضای امن و در صورت ترجمه آن سخنان به زبان مدرسه ، دردی از مشکلات نظام تعلیم و تربیت را حل خواهند کرد .
تا زمانی که تعریف معلم کلاس و مدیر مدرسه از آموزش و پرورش ، با تعاریف سطوح دیگر نظام اداری آموزش و پرورش به اشتراک قابل قبولی نرسد ، مسیر توسعه در این نهاد فرهنگی به درستی طی نخواهد شد .
اجرای صحیح طرحهای مختلف ، توسط کسانی که متناسب با دریافتشان از نیازها طراحی شده و برداشتهایی آرمانی از اولویتهای آموزش و پرورش دارند ، توسط معلمان و مدیرانی که ذهنشان به حق درگیر نیازهای اولیه زندگی شان است ، به نظر بعید می رسد .
برای آغاز پیمودن مسیری با تمام توان و ظرفیت انسانی موجود در نظام تعلیم و تربیت ، نیازمند آموزش و پرورشی هستیم که تعریف مدیران آن از سطح مدرسه تا وزارتخانه ، مشترک بوده و تلقی شان از اولویتهای این دستگاه ، یکسان باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید