«حساب یکپارچه مدارس» طرحی است که اولین بار در دوره وزارت علیاصغر فانی، وزیر اسبق آموزش و پرورش با هدف نظارت، کنترل و شفافیت مالی حساب مدارس کشور در سال 1395 افتتاح و در مورد ابعاد مختلف آن صحبتها و حرف و حدیثهای زیادی زده شد. البته طرح آزمایشی آن از سال 1393 آغاز شده بود. طرح و حسابی یکپارچه که به گفته منتقدان زمینهساز خداحافظی مدارس با کمکهای نقدی اولیا بود.

جلال مولودی، مدیر یکی از هنرستانهای تهران که مدرسهاش دو حساب بانکی دارد، میگوید: حساب دوم حدود یک سال است که برای استفاده از سود بانکی مبالغ موجود در حساب اول افتتاح شد و در عمل همیشه تنها در یکی از حسابهای مدرسه پول وجود دارد که آن هم شفاف و در اختیار سازمان آموزش و پرورش است. او که از اجرای طرح سراسری حساب یکپارچه مدارس رضایت دارد، اضافه میکند: اگر بانک با آموزش و پرورش برای بررسی حسابها به تفاهم برسند، عملیات حسابداری بسیار راحتتر شده و باری از دوش مدارس برداشته میشود.
مرتضی.ق مدیر یکی از دبیرستانهای تهران نیز درباره این طرح میگوید: حساب یکپارچه مدارس اگر برای شفافسازی عملکرد مدارس باشد، عمل به آن مشکلی ندارد.
او اضافه میکند: تا چندی پیش حساب پشتیبان در مدارس دولتی وجود داشت که سود سالانه به آن واریز میشد، اما غیرقانونی اعلام شد. البته اکنون هم مدارس یک حساب دارند و آن شماره حساب در دسترس هست، اما بیم آن میرود که وقتی حساب مدارس به صورت یکپارچه شد، آموزش و پرورش از ریز حسابها اطلاع و از حسابها برداشت کند.
به گفته این فعال فرهنگی مدارس رها شدهاند و به برخی از مدارس حدود 10 سال سرانهای پرداخت نشده است.
او تأکید میکند: اصلاً آموزش و پرورش برای دولت مهم نیست. حساب یکپارچه مدارس نه برای آموزش و پرورش درآمدی پایدار ایجاد و نه دردی از آن را دوا میکند. مشکل آموزش و پرورش فراتر از این موارد و نداشتن برنامهای مشخص برای حداقل 10 سال آینده کشور است. مشکل کمبود نیروی انسانی کارآمد و نداشتن نقشه راه است. مشکل نداشتن اهداف قابل وصول، روشن و قابل دسترس برای نظام تعلیم و تربیت است. غیر از این هر چه هست، همه آدرس اشتباه است.
او با ابراز تأسف بیان میکند: آموزش و پرورش در مرحله کما و مرگ مغزی است. این حرفها و طرحها برای یادآوری علائم حیاتی این سیستم به دیگران است.

حساب یکپارچه و ترس از انتقال موجودی مدرسهها
همین چند ماه قبل بود که خبر درآمد ۱۰ هزار میلیارد تومانی مدارس دولتی از جیب خانوادهها باعث تعجب همگان شد. خبری که مشاور اقتصادی وزیر آموزش و پرورش با بیان آن بر لزوم اجرایی شدن حساب یکپارچه مدارس تأکید کرد.
یک کارشناس آموزش در این مورد میگوید: هیچ مقامی در وزارت آموزش و پرورش نمیتواند ادعا یا اثبات کند مجموع مبالغ دریافتی از والدین دانشآموزان چقدر است. غیر از مدیر یا نهایتاً شورای مالی مدرسه هیچ کسی از وضعیت مالی مدرسه خبر ندارد و اگر وزارت آموزش و پرورش اعداد و ارقامی بیان میکند، تنها حدس و گمان است.
علی پورسلیمان اضافه میکند: داخل مدرسه مکانیزمی وجود دارد که درآمدهای مدرسه و تراز مالی شورای مالی مدرسه که مشخصاً نماینده معلمان و نماینده انجمن اولیا و مربیان در جریان جزئیات این قضیه هستند، بررسی و تنظیم میشود، اما به نظر میرسد، نماینده معلمان در صدور چک برای هزینههای مدرسه و نماینده انجمن اولیا مربیان از نظر مسئولین به کارکردهای خودشان درست عمل نمیکنند زیرا اگر درست رفتار میکردند، نیازی نبود وزارت آموزش و پرورش به فکر پیشبینی چنین تصمیمی بیفتد.
او تأکید میکند: باید شفافسازی از داخل مدارس شروع شود، اما به نظر میرسد نوعی بی اعتمادی بین مدرسه و اداره وجود دارد. مدیران مدارس میگویند اگر اداره کل بداند چقدر در حساب مدرسه پول وجود دارد، درخواست میکند بخشی از آن مرجوع شود، اما اصل موضوع یعنی شفافسازی، کنترل و نظارت بر حساب مدارس میتواند مفید باشد.

ایجاد حساب یکپارچه مدارس برای 85 هزار مدرسه
«طرح سراسری حساب یکپارچه مدارس» طرحی است که حالا پس از گذشت چند سال، فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته و بزودی در سراسر کشور اجرایی میشود.
مشاور اقتصادی وزیر آموزش و پرورش در خصوص این طرح میگوید: در راستای راهکارهای سند تحول بنیادین، وزارت آموزش و پرورش مؤظف است برای شفافسازی و اطلاعرسانی به اولیا بابت فعالیتهای مدارس طرحهایی داشته باشد که یکی از آن طرحها استفاده از فنآوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی است.
منصور مجاوری اضافه میکند: در طول سالیان گذشته، والدین دانشآموزان از طریق حساب 2020 انجمن اولیا و مربیان کمکهای خود را به مدارس واریز میکردند. در سه دهه گذشته، فعالیتهای فوق برنامه مانند کلاسهای ورزشی، اردویی، برنامههای کمک آموزشی و... برای دانشآموزان پیشبینی شد و خانوادهها مجبور بودند برای آنها مبالغی را به مدرسه پرداخت کنند زیرا وظیفه آموزش و پرورش، آموزش است که رایگان ارائه میشود، اما ارائه خدمات بیشتر از آن، هزینههایی را به خانوادهها متحمل میکند که باید به صورت شفاف در مورد آن اطلاع رسانی داشته باشیم.
مبدع طرح سراسری حساب یکپارچه مدارس توضیح میدهد: از مجموع 106هزار و 499 مدرسهای که در کشور وجود دارد برای 85 هزار مدرسه براساس قانون 11 شورای عالی آموزش و پرورش حساب ملی 17رقمی افتتاح شده است. البته این حساب یکپارچه به این معنا نیست که کل مدارس دارای یک حساب مشترک هستند، بلکه به ازای هر مدرسه یک حساب بانکی خواهیم داشت. حساب یکپارچهای که دارای یک کد ۱۷ رقمی است. کد شناسهای که از طریق مدرسه در اختیار اولیا قرار میگیرد و سامانه جامع مدرسه این کد شناسه واریز را معین میکند که در کل کشور یکسان است.
مهر 97 زمان ساماندهی درآمدهای مدارس
مشاور اقتصادی وزیر آموزش و پرورش از اجرای این طرح در مهرماه خبر داده و میگوید: در طی اجرای آزمایشی این طرح از سال 1395 بسیاری از ابهامهایی که توسط سازمان بازرسی، دیوان محاسبات، مدیران مدارس و اولیای دانشآموزان ایراد شده بود، برطرف شده و امیدواریم از مهرماه در تمام مدارس کشور اجرایی شود.
او اضافه میکند: در کنار این حساب، سامانه حسابداری مدارس هم داریم که با توجه به بحث مدرسه محوری باید نظارت و سیاستهای دریافت و پرداخت مشخص باشد. مدیر و شورای مدرسه باید بتوانند در پایان سال تراز مالی مشخصی گزارش دهند. اگر طبق پیشبینیها طرح سراسری حساب یکپارچه مدارس اجرایی شود، میتوان با دقت و به صورت شفاف اعلام کرد که سرانه واقعی هر دانشآموز در کشور چه قدر است. عددی که رسیدن به واقعیت آن در حال حاضر امکان پذیر نیست و تنها حدس و گمان و البته تنها با احتساب بودجه دولتی انجام میشود.
دغدغه بیشتر مدیران مدارس را مبنی بر برداشت بدون مجوز وزارت آموزش و پرورش از حساب یکپارچه نیز با مشاور اقتصادی آقای وزیر در میان میگذاریم.
او این طور پاسخ میدهد: حساب هر مدرسه بر اساس ماده 2 آیین نامه مالی مدارس، دستورعمل ویژهای دارد و براساس آن مشخص میشود که چه کسانی اجازه دارند از حساب مدرسه پول برداشت کنند. براساس آیین نامه، فقط شورای مالی مدرسه مجاز به برداشت از حساب هستند و هزینه کرد این پول هم در قانون مشخص شده است. اگر از حساب مدارس برداشتی توسط وزارتخانه انجام شود، باید پاسخگوی دیوان محاسبات، سازمان بازرسی و سایر نهادهای مسئول باشد.
مجاوری در پایان خاطرنشان میکند: طبق بخشنامه وزارتخانه، مدرسهها تا اول مهرماه حق دریافت پول برای ثبتنام نداشته و تنها مبلغی برای کتاب و بیمه دانشآموزی از والدین دریافت میشود. از اول مهرماه با راهاندازی حساب یکپارچه تمامی پرداختهای والدین از طریق سامانه اینترنتی خواهد بود.
انتهای پیام/
با توجه به اختصاص بودجه ها ی میلیاردی برای فرهنگستان زبان وادب فارسی که زحمت تغییر واژه های چون ساندویچ، اس ام اس، پیتزا، کامپیوتر وآسانسور و هزاران کلمه نامتعارف دیگر را می کشند و تغییر اینها نه به دنیایمان خیر می رساند نه به آخرتمان ، آیا بهتر نبود این بودجه در آموزش و پرورش به کار گرفته می شد تا آموزش زبان فارسی یا هر زبان مادری دیگر به شکل صحیح آموزش داده شود؟
مگر آموزش و پرورش وظیفه ای جز آموزش و درست یاد دادن دارد؟
آیا واقعا" مشکل ما در استفاده از چندین کلمه خارجی بود که آقایان برای پیدا کردن کلمات جایگزین شب و روز در تلاشند و بودجه های کلان از بیت المال را جهت دریافت حق الزحمه می کنند؟
اما به هر حال این روال طی خواهد شد و گوش شنوایی هم پیدا نخواهد شد لذا پیشنهاد می شود آقایان مسئول در فرهنگستان نسبت به کلمات زیر نیز حساسیت داشته و جایگزین مناسب پیدا کنند، البته چند جایگزین نیز از بنده حقیر پیشنهاد می شود:
اختلاس: ربودن اموال بیت المال توسط ژن خوب ها و فرار شبانه از کشور ( البته شرط اصلی داشتن گرین کارت است )
گرین کارت: کارتی که نشان می دهد خارج از کشور برای زندگی بهتر است البته برای مسئولین و وزیر و بچه های عزیزشان و پابرهنه ها و مستضعفان باید در ایران بمانند تا درمقابل دشمن و تورم و بیکاری مقاوم باشند.
آقازاده : کسی که ژن خوب دارد و پدری مهربان، که امکانات تحصیل واقامت در خارج را فراهم می کند و گاها" دستی هم در تجارت و اقتصاد انحصاری دارند و شبانه روز عرق می ریزد تا لقمه نانی به دست آورد.رانت خواری می کنند ، واردات و صادرات انحصاری دارند و موقع بیکاری هم سراغ سکه و دلار می روند.

معوقات: حق ضایع شده معلمان که در زمان دلار 3800 تومانی محاسبه و در زمان دلار 12000 تومانی به وی انشاالله پرداخت خواهد شد.
مطالبات: آرزوهای دور و دراز معلم در دریافت معوقاتش که امید است حداقل هزینه دفن و کفن او شود.
خزانه دولت: محل انباشت درآمد دولت، که کارمندان از آن حقوق می گیرند البته نه به صورت عادلانه که یکی نجومی بگیر با مزایا و تسهیلات بالاست ( وزارت نفت و، دارایی ، بانکها، و.... ) ودیگری چون معلم که صدقه این خزانه را دریافت می کند.
بیت المال : ثروت ملت که توسط عده ای غارت می شود.
معلم : کسی که راهپیمایی ها و انتخابات و مراسم را برگزار می کند تا دیگران آسوده تر بخورند و بخوابند و وامهای کلان مسکن و خودرو و گردشگری و... دریافت کنند.
کارگر: فردی که مدتهای مدیدی است مرده ولی روح او همچنان برده کار فرمایان است و ماهانه پول توجیبی یک روز آقازاده ها را دریافت می کند.
بیکار: در ایران کاربرد ندارد چون عملا" بیکار نداریم و اگر کسی در ماه یک روز کارگری کند شاغل است.
مستضعف: فردی که موقع نیاز ولی نعمت مسئولان است و بعد از آن تف سربالا .
زیر خط فقر: این کلمه تنها در افغانستان و کشورهای آفریقایی کاربرد دارد و چون در فرهنگ ما به کار برده نمی شود بهتر است همانطور بماند.
بازنشسته فرهنگی: مرده ی متحرک که نه در زمان حیاتش یک شکم سیر خورد و نه در زمان باز نشستگی اش سیرش کردند.یا می شود به جای بازنشسته گفت پدر شرمندگی !
آموزش و پرورش : مکان تربیت بی سواد با درصد قبولی کذایی و حذف مردودی تا دیپلم بدون حساب و کتاب و جولان نمایندگان محترم مجلس برای عزل و نصب های فامیلی وسیاسی.
اصل 3 قانون اساسی: آش کشک خاله
سرانه مدارس: بی کفایتی وزیر آموزش و پرورش
کمکهای مردمی : تبلیغ برعکس در صدا و سیما و دوشیدن اولیاء در مدارس به خاطر بی عرضگی مسئولین .
وزیر: کسی که سنش از حد استاندارد گذشته و هردولتی بیاید مانند مهره شطرنج فقط جابه جا می شود.
حروف الفبای فارسی : فقط برای متخلفان و مفسدین کاربرد دارد مثل (م.ر) ( د.ی) و... و عملا" چیزی برای گفتن ندارد.
تورم : توطئه دشمن است و شرافتا" دولت و مسئولین نقشی درآن ندارند؟!
دلار: قیمت خودرو و کالا و مایحتاج مردم با آن محاسبه شده و حقوقشان به ریال پرداخت می شود. ( مثلا" یارانه 4 دلار ولی با ریال 450000ریال –ببینید چقدر با ریال زیاد می شود! )
احتکار: کاری ابداعی از افرادی که خود را مسلمان می نامند ولی یزیدی کار می کنند .تف بر شرافت شان –که ایام محرم هم با لباس سیاه عزاداری می کنند ....
استیضاح: فعالیت نمایندگان مجلس برای ترساندن و گرفتن امتیاز از نماینده مورد نظر .
صدا و سیما: محل پخش گزارشهای غلط و خلاف واقع از آنچه در جامعه در جریان است. ( کمکهای مردمی مدارس ، تورم ، گرانی و... )
درد بسیار است و واژه ها برای تغییر بسیارند ، فقط به یاد بیاوریم که مادری تمام فرزندانشان را برای حفظ انقلاب و اسلام فدا کرد ، پدری با دستان خودش به جای رخت دامادی کفن فرزندش را پوشاند برای اینکه من و ماها وشما مسئولین محترم در امن و امان سر در بستر خواب بگذارید ولی اینک خیانت و کم کاری نمی تواند جواب این همه ایثار باشد.
اگر در بند واژ ه ها و کلمات اسیر شوید خائن هستید واگر خودتان بدانید که لیاقت پستی را ندارید ولی برآن تکیه بزنید منافق هستید. دیگر زمان آزمون و خطا نیست ، این سرزمین ثروت خداوندی است ، کاری کنید که واژه مستضعف وفقیر و زیر خط فقر و دست فروش و تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی از فرهنگ لغات این کشور حذف شوند چرا که ما سرزمینی با تمام امکانات و منابع هستیم و اگر تدبیر و درایت باشد ما ثروتمندترین مردمان جهان خواهیم بود.
نشاندن لبخند بر گونه های پدران و مادران رنجور و زحمتکش مان ، بلیط مستقیم بهشت است .نگذارید نفرین شان دامن تان را بگیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ محمود صادقی، نماینده اصلاحطلب مجلس، تهدیدش درباره افشای جزئیات پرونده صندوق ذخیره فرهنگیان را عملی کرد و بخشی از جزییات تحقیق و تفحص مجلس از بانک سرمایه را فاش کرد.
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که در راستای سند چشمانداز 20 سال کشور نوشته شد، همچون بسیاری از اسناد بالادستی در مرحله اجرا با فرازونشیبهای بسیاری روبهرو شد. سندی که در نیمه راه نوشتهشدن دستخوش تغییرات مدیریتی در وزارت آموزش و پرورش میشود و در زمان حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش دولت دهم، از سند ملی به سند تحول تغییر ماهیت میدهد و به گفته نویسندگان اصلی سند، از مسیر اصلیاش منحرف میشود و به زعم بسیاری از کارشناسان همین انحراف مانع جدی اجرائیشدن سند است. مهدی نویدادهم، دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش که از ابتدای شروع نوشتن سند بهعنوان مدیر طرح سند، از زمان تصویب سند تا امروز پابهپای تمام وزرا در کنار سند بوده، اعتقادی به انحراف سند از مسیر اصلیاش ندارد و اجرائینشدن سند را به عوامل دیگری ربط میدهد. نویدادهم که این روزها زمزمه بازگشتش به دانشگاه شهید رجایی به گوش میرسد، در گفتوگو با «شرق» از پشت پرده تبدیلشدن سند ملی به سند تحول بنیادین آموزشوپرورش سخن میگوید.

انسان موجودی است که بر اساس ضمیر ناخودآگاه یا سرشت خویش ، از عدالت و برابری و مساوات لذت می برد. کودک حتی وقتی چند ماهه است از نگاه عادلانۀ والدین خود راضی است و کوچک ترین تفاوت یا تمایز مابین خود و خواهر یا برادر بزرگتر از خود را تحمل نمی کند. اصولا ما به این حس او حسادت می گوئیم و حتی برخی عمدا چنان رفتار می کنند که این حس در کودک برانگیخته گردد ظاهر از این حس کودک تصور خوشایندی در وجودشان نقش بسته می شود، اما این حس فقط برانگیخته شدن حسادت نیست ، نارضایتی او در رفتار ناعادلانه بزرگتر از خودش است. چرا مثلا به خواهرم چیزی خوردنی دادی اما به من نه ؟ مرا ندیدی یا نخواستی به من هم بدهی ؟ یک مثال بسیار ساده برای کودکی که دیده شدن و مورد محبت قرار گرفته شدن را دوست دارد. او با همین حس در فضای عادلانه یا تبعیض آمیز خانواده بزرگ می شود و وارد مدرسه می شود و همین حس را با قطاعی بزرگ تر و عمیق تر در خانۀ دوم خود یعنی مدرسه و یا جامعه نیز تجربه می کند. برای همین این کودک در پیش دبستانی و کلاس اول ابتدایی ، اصلا نمی تواند معلم خود را با سایر همکلاسی ها سهیم شود ، تا یکی به معلم نزدیک می شود او احساس می کند که از دایره سهم بری عقب مانده است و برای همین از جای خود بلند شده و به بهانه ای سوی معلم می رود ، او نمی خواهد سهم قانونی خود را از سوی معلم یعنی توجه او را از دست بدهد.
با توجه به این اصل مهم و حیاتی برای هر فرد از افراد یک جامعه ، ما می آییم و لایه های بی شماری از تفکیک ارزشی را بر قلب و مغز او تحمیل می نمائیم. این تمایز با سپرده شدن دورۀ پیش دبستانی به مدارس غیردولتی با زیربنایی از زخم شدید آغاز و تا کلاس دوازدهم ادامه می یابد.
حال شما تصور کنید که مفاهیمی چون عدالت و برابری آموزشی یا اقتصادی و حتی اجتماعی ، با چه ابعادی در ذهن این کودک ، روز به روز بزرگ و بزرگ تر می گردد ؟ او تا کوچک است علت این همه فاصله را نمی فهمد ، علت وجود مدارس خاص را ، علت دست چین شدن دانش آموزان را با معدل و یا طبقه اجتماعی شان را . اما او به تدریج بزرگ می شود و بی عدالتی را در خزانۀ لغات گسترش یافته خود ، سبک و سنگین می کند و می فهمد که دارایان مرتبتی مجزا از نداران در این جامعه دارند. درد این جداگزینی در کلاس درس در وجود او تبدیل به زخمی عمیق می گردد. واژه های عدالت و برابری در مَخیلۀ او رنگ می بازد و خشم و نفرت او نسبت به این بی عدالتی آشکار ، در هر سنی که پا می گذارد در او شدت و حدّت بیشتری می گیرد.
یک کلاس عادی همانند یک اجتماع به حضور و وجود تمامی توانایی ها و قابلیت ها نیازمند است. گویی شما افراد فقیر جامعه را به سرزمینی دیگر می فرستید یا هم به قتل می رسانید تا طبقه مرفه خودخواه خودبین به آسودگی و عاری از هر نوع تماسی با آرامش و آسایش به زندگی خویش بپردازند ( همانند جامعه کاستی هندوستان که ثروتمندان تا فردی از طبقه نجس را مشاهده می کنند روی برمی گردانند و از او دوری می جویند) .
وقتی در کلاس درس همه رقم دانش آموز کنار یکدیگر تحصیل نمی کنند رقابت و همدلی جای خود را به حسرت و نومیدی و بی تفاوتی در مدارس دولتی و حسادت و خودخواهی در مدارس غیر دولتی ، می دهد. یعنی دانش آموزان هر دو مدرسه از لحاظ جامعه پذیری یا درونی شدن ارزش ها برای آماده سازی جهت بر عهده گیری نقش های اجتماعی ، آسیب می بینند.
دانش آموز مدارس دولتی از لحاظ اخلاقیات و تلاش برای پیشرفت درسی و..... الگویی مناسب و قابل لمس برای خود ندارد، لذا او به طور اتومات هر روز ، ساعت معین به مدرسه می آید و می رود ، انگیزه یا هیجان قابل توصیفی برای حضور در مدرسه ندارد. قالب های خشک و سنتی و پادگانی مدرسه نیز بر این عدم میل و رغبت او دامن می زند.او به ناتوانی پدر خود در برآوردسازی نیازهایش می اندیشد و به این که تا کی از شنیدن یک بله برای طبیعی ترین خواسته هایش باید محروم باشد. بدترین و ناعادلانه ترین اصل برای یک پدر قادر نبودن در برآورد سازی نیازهای فرزندان و برای فرزند برخوردار نبودن از حداقل های زندگی است لذا دل مردگی و افسردگی در جریان روزمرگی بدون فردایی روشن و امیدوار کننده بر او مستولی می شود و برای همین گه گاهی حال با دلیل یا بی دلیل ، شاهد خودکشی و انتحار برخی دانش آموزان خصوصا در بین دختران هستیم ، تبعیض جنسی موجود در خانواده و اجتماع بر این مهم اثر تخریبی می گذارد. کاش می فهمیدید که نسل ما در چه سنی و از چه کانالی معنای واژۀ انتحار را فهمید و نوجوان و جوان امروز کی و چگونه می فهمد ؟ اگر به انتحار دانش آموزان خانواده های دارا اشاره می کنید باید گفت که توجه یا تأمین بیش از حد نیز باعث دلزدگی از زندگی می گردد ، برای همین همیشه مناسب ترین حال ، متعادل نگه داشتن توازن زندگی است.

یک جامعه به طور طبیعی از مجموع افرادی تشکیل شده است که هر کس بر اساس تلاش یا برخورداری از موقعیت اجتماعی – اقتصادی ممتاز خانواده و یا براساس تبعیض و بی عدالتی ، در پایگاه اجتماعی متفاوتی قرار می گیرد. و ما با تمثیل پنج انگشت دست برابر نیست قصد داریم بگوئیم که این نابرابری امری طبیعی و خدادادی است لذا در جهت از بین بردن آن بیهوده قلم نفرسائید و یا دست به مبارزه و اعتراض و.... نزنید! ما در اینجا افراد را به قبول و تحمل قَدَر یا پیشانی نوشته شده فرا می خوانیم . حال ما چگونه می توانیم خانۀ دوم هر کودک این سرزمین را از نعمت طبیعی تفاوت ها یا گونه گونی ها ، محروم نگه داریم و مستبدانه به تفکیک آنان بپردازیم ؟!
همۀ کودکان وطن به صف !
*شغل پدر و یا مادر و یا هر دوی شما از طبقه خواص و ممتاز جامعه می باشد هر چند اوضاع درسی مناسبی ندارید باشد بیا این طرف !
*هم شغل والدین شما جزو دهک بالای جامعه هست و هم اوضاع آموزشی شما عالی است شما هم بیا این طرف !
*هر چند معلوم نیست بالاخره شغل پدر شما چیست اما برای ما مهم ثروتمند بودن شماست پس شما هم بیا این طرف !
*دخترم ، پسرم متأسفم با وجود این که دانش آموز ممتازی هستی اما شرمنده نمی توانیم شما را قبول کنیم چون ما به ساپورت مالی والدین تان شدیدا محتاجیم. شما به همراهی فقرای جامعه که سطح یادگیری ضعیفی هم دارند به صف واحدی بپیوندید.
هدف ما پیشرفت تحصیلی یا رساندن شما به مراتب عالی شغلی و تحصیلی نیست ، هدف ما نفع مالی از قِبل دارایان در طول مدت خدمت مان است که بتوانیم بهره هایی زیاد به عنوان توشۀ فردا ببریم. حال من چه تقصیری دارم که آموزش و پرورش قادر نیست اصل سی ام قانون اساسی را اجرا کند و به شما تحصیل رایگان و اجباری را تقدیم کند ، هر کس از آب گِل آلود بهره ها می برد من چرا خیر؟ در جامعه پول مدار، اندیشه و آیندۀ روشن و خدمت به بشریت و آینده سازی رنگ می بازد و اولویت اول پول پول می آورد بر کرسی می نشیند، چون منابع محدود است و خواسته ها نامحدود و سیری ناپذیر.
کودکی که از دوره پیش دبستانی ذره ذره جدا شدن از جمع را تجربه می کند وقتی به دوره متوسطه می رسد تبدیل به مخزنی از دیگ بخار می گردد که مساعد انفجار است. او در کلاس درس از هم سطح بی انگیزه تر از خودش چه چیز یاد بگیرد وقتی معلم حوصله یا ظرفیت توضیح چند باره درس را ندارد و والدین بیسواد و فقیر او نیز چنین توانی را ندارند یا قدرت به کارگیری معلم خصوصی را ، او در کلاس بدون دانش آموز زرنگ از چه کسی رفع اشکال کند یا به تقویت درس خود بپردازد ؟ پس بی خیال درس و یادگیری.
شما مسئولین هیچ تصور می کنید که چرا بحران های اخلاقی در مدارس زیاد شده و دیگر از دانش آموز دیروز که یا از اولیای مدرسه و معلم می ترسید و به آنان احترام می گذاشت و یا واقعا آنان را دوست داشت و به بهای اجتماعی آنان حرمت قائل می شد ، خبری در مدارس نیست ؟ و قتل و کتک زدن معلم و مدیر و معاون و دانش آموز عادی شده است ؟! چون همان الگو نیست. چون همان حالت متعادل در مدارس نیست. معلم یا معاون و مدیر چرا کتک می زند ؟ به همان علت . در فضایی که الگوی مناسب و خوشایند نیست بر آنان نیز فشار وارد می آید و کاسۀ صبرشان لبریز می شود. آنان هم دنبال ادب و حرمت قربانی شدۀ تفکیک دانش آموزان هستند. تا کی در تک سبب دانستن علت العلل مصایب امروز آموزش پرورش در لا به لای فضای مجازی از درک و استنباط واقعیت های تلخی که خودمان به وجود آورده ایم ، غافل خواهیم ماند؟ این که مدارس ما به تفکیک دانش آموزان می پردازد و عقده های ناگشودنی بسیاری بر آنان تحمیل می کند چه تقصیری بر فضای مجازی وارد است ؟
حال تصور نکنیم که در جبهۀ دیگر اوضاع مطلوب تر است. هر دو از عدم تعادل و عدم تأسی از جامعه بزرگ تر رنج می برند. فقط نوع رنجوری متفاوت است. دانش آموزان مدارس خاصی چون غیردولتی به همراهی والدین شان متوجه تفکیک نظام آموزشی هستند . آنان حس نژاد برتر هیتلر و نیچه را به خوبی درک کرده اند و برای همین از همه متوقع هستند که احترام کنید ، قدر نهید ، سرویس دهید ، خدمت بی امان بنمائید که شما با صفرهای پول پدرم این مدرسه را اداره می کنید. پدرم کارفرمای شماست پس به دختر یا پسر او نیز باید تسلیم باشید.
آری این مدرسه را ما دانش آموزان اداره می کنیم و شما فقط کسانی هستید که بزرگ ترید و محتوای کتب درسی را می دانید ! پس با تزاید اهمیت جایگاه دانش آموزانی چون ما که دو شرط رایگان و اجباری بودن آموزش در قانون اساسی نیز جویده شده است ، فقط کافی است ما را به دانشگاه های غیرانتفاعی هدایت نمائید ، نگران نباشید هر دائم آنچه لازم است را خواهیم داد فقط ما را از طبقۀ خاصی که در آن قرار گرفته ایم محافظت نمائید تا ما نیز متقابلا از شما حمایت مالی نمائیم.
حال چنین افراد را در نقش های پدر و مادری و یا پزشکی و مهندسی و مدیریت و ....در جای جای کشور برای فردا تصور کنید ، انسانهایی که از والدین خود و معلمین و ....هرگز نه نشینده اند چگونه ایفای نقش خواهند کرد؟ چگونه در همسایگی یا همراهی خود با یک فرد از طبقه متوسط و فقیر در پارک یا اداره و.... را تحمل خواهند کرد ؟ خودرأیی و خودخواهی و تمایز او از کودکی تا به امروز ، باور تافته جدا بافته را در تمامی وجود او تقویت می نماید.
برای همین در جامعه ما دهک پائین در نداری خود در قاعده هرم اجتماعی روز به روز ناتوان تر از برآوردسازی نیازهای اولیه خود دست و پا می زند و این چند تَن در دهک بالای جامعه به اشارت انگشتی صاحب هر نوع امتیاز برجسته و ممتاز جامعه هستند. برای آنان هیچ گاه گرانی و افزایش قیمت کالاهای اساسی و غیر اساسی تأثیر تضعیف کننده ای ندارد چون آنان همیشه قادرند و باور دارند که قادر هستند !این ثبات رأی و باور را شما به آنها القا نموده اید.
برای همین طرح های اقتصادی چون پرداخت نقدی یارانه ها و یا سهام عدالت به قاعدۀ فقیر جامعه ، فقر را از بین نبرد. چون طبقۀ ممتاز جامعه به پیروی از دورۀ ساسانی از تمامی امتیازات یک جامعه بهره مند هستند و برای آن نه خونی ریخته اند و نه جنگی کرده اند. این موقعیت ممتاز را در سایۀ تفکیک طبقاتی آموزشی و اقتصادی نظام آموزشی کشور بهره مند شده اند.
آری!
راست می گویند که تمامی لرزش ها و خطاهای امروز جامعه از سوی نظام آموزشی دیکته می شود. اگر به قضایا این چنین بنگریم این یک واقعیت اجتناب ناپذیر است اما آنجا که معلم را متهم به این گناه نابخشودنی بنمائید من معلم از حیثیت و جایگاه معلمان دفاع می کنم.
وزیر ، وکیل مجلس و.... شما در خودخواهی امروز جامعه و در بی عدالتی آموزشی که به بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی منجر گردیده است مقصرید ، چون عامل تفکیک سرشت طبیعی آموزش در مدارس با عناوین گوناگون از جمله مدارس غیرانتفاعی و....
شماها هستید. شما نشستید و به این جدائی سر از تن نظاره گر شدید و از عواقب آن هیچ واهمه نکردید. تفکیک دانش آموزان بر اساس معدل و طبقه اجتماعی یعنی تقویت بی عدالتی .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقل است که نقاشِ جوانی، کنار روخانه ای نشسته و نقاشی می کرد و رهگذاران بعد از تماشای نقاشی نقاش شروع می کردند به عیب و ایراد گرفتن. وقتی نقاش این موضوع را با استاد خود در میان گذاشت، استاد از او خواست که زین پس هر کس از نقاشی هایت ایراد گرفت، قلمت را در اختیارش بگذار تا ایرادات را اصلاح کند. بعد از ارائه این راه حل، دیگر احدی از نقاش ایرادی نگرفت.
آیا این داستان، برای-تان حکیمانه می نماید؟ لطفا کمی دقت کنید!
آیا هر کس نقص امری را متوجه شد، باید راه اصلاح آن یا علل پیدایشِ آن را نیز بداند؟ اگر نداند، سخن او راجع به نقص مورد اشاره اش، نادرست یا بی فایده است؟
برای مثال، قلب شما درد می گیرد و شما از این درد، پی به وجود عارضه ای می برید، اما نه نوع بیماری را می دانید و نه علل پیدایشِ بیماری را و نه راه درمان را؛ یا شما نزد پزشکِ متخصص می روید و نسخه او را آزمون می کنید و درد قلب شما درمان نمی شود و از این رو به صحتِ تشخیص و تدبیر پزشک-تان شک می کنید و می فهمید که او در تشخیص یا تمهیدِ راه درمان یا در هر دو اشتباه کرده است؛ اما خودتان از نوعِ عارضه قلبی یا علل پیدایش آن یا راه درمان آن اطلاع ندارید.
در فرضی دیگر، شما ممکن است، بدانید که نوعِ نقص و بیماری در قلبِ شما چیست، اما عللِ پیدایش و یا راه درمانِ آن را ندانید یا نوعِ نقص و بیماری و نیز علل پیدایشِ آن را بدانید، اما راه درمان را ندانید.در فرضِ بعدی، ممکن است هم در تشخیص نقص و بیماری و علل پیدایشِ بیماری دانا باشید و هم در تشخیصِ راه درمان، اما نیرو و امکانات و یا مهارتِ به فعلیت در آوردن آن دانایی را از عالم نظر به عالمِ عمل نداشته باشید. همچنین ممکن است شما نقصی که راه رفع اش را نمی دانید، بیان کنید و سخن-تان نیز صادق باشد و در وهله بعد، در ذهنِ فرد دیگری که آن نقص را تشخیص نمی داد، جرقه ای بزنید و او راه رفع اش را بیابد؛ لذا هم سخن-تان صادق باشد و هم با واسطه، مفید در خلقِ راه رفع.

به عبارتی، استاد قصه فوق الذکر، به شاگردش، شارلاتان-بازی و فساد و رکود و تباهی و انحطاط را آموخته و در اینجا، تنها چیزی که در مغزِ پوکِ او نبوده، حکمت است و متاسفانه فرهنگ و ذهن ما پُر است از خرافات و مهملات و اباطیل و اراجیف و آموزه های بررسی و نقد ناشده از این دست؛ چون فاقد توان تفکر و استدلال کردن در حد لازم هستیم.
منتقدینِ نقاشِ قصه ما نیز اگر شعور لازم را داشتند، به جای منفعل و مقهورِ این شارلاتان-بازی شدن، در پاسخ به آن نقاش جوان می گفتند:《 تو از ما در خصوصِ نقص هایِ نقاشی هایت مطالبه دلیل کن؛ ما وقتی در جایی، نقصی را می بینیم، تصوری اجمالی یا تفصیلی از وضعِ مطلوب داریم؛برای مثال، وقتی به نقاشی تو ایراد می گیریم که چرا بین سر و بدنِ انسانی که کشیده ای تناسب موجود نیست، تصوری از انسانِ واجد تناسب اندام داریم؛ اما ضرورتی ندارد که درستیِ نقد ما منوط به تواناییِ عملیِ ما در کشیدنِ نقاشیِ درست باشد》.
کانال تفکر انتقادی
گروه اخبار/ سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس درباره اینکه چرا هیچ یک از اعضای این کمیسیون به عنوان کمیسیون تخصصی حوزه آموزش و پرورش با طرح استیضاح بطحایی موافق نیستند، توضیح داد.

پست مشاوره برای تمام مقاطع از ضروریات است اما دوره ابتدایی متفاوت تر و خاص تر از بقیه دوره های تحصیلی است و توجه به اهمیت حضور مشاوران دوره ابتدایی ضروری و حتمی است.
اولا" دانش آموزان و والدین در این دوره نسبت به مسائل مشاوره هیچ آگاه نیستند و متاسفانه مشاوره در این سنین فرهنگ سازی نشده است و دانش آموزان با مهارت ها و راهبردهای یادگیری صحیح آشنایی و آگاهی کافی ندارند و همچنین فاصله سنی زیاد بین دانش آموزان در نظام 6-3-3 ( پایه یکم تا ششم )- پایین آمدن سن بلوغ - بروز مسایل و مشکلات تربیتی و رفتاری، ، وجود آسیب های ناشی از تکنولوژی و شبکه های گسترده اجتماعی جامعه ، استعداد و آمادگی دانش آموزان برای یادگیری در این سنین - عدم آگاهی کافی در استفاده از تکنولوژی های روز دنیا و آسیب پذیر بودن دانش آموزان در این سنین و پیچیدگی زندگی مدرن و پرمخاطره قرن حاضر ، سلامت فکری و روانی و آینده ی دانش آموزان این دوره را با مخاطرات و در معرض آسیب جدی مواجه نموده است ، و مسائلی شایع چون افت تحصیلی و اختلالات روانی ورفتاری دانش آموزان و.... نیازمند کار تخصصی در حوزه مشاوره و راهنمایی هستند.

هم چنین موکول کردن آگاهی بخشی ،پیگیری و آموزش این مسائل به سن بالاتر در متوسطه اول و دوم آسیب زا و براثر گذشت زمان تثبیت و جزیی از رفتار و شخصیت دانش آموز می گردد و کار هدایت و اصلاح و درمان و تغییر در فرد را پیچیده تر و دشوارتر می کند.
منطقی تر و علمی تر این است که مشاوره را از پایه و در سنین آغازین مدرسه (مقطع ابتدایی) شروع نماییم و آموزش لازم را دانش آموزان بیاموزیم و هم چنین مسائل و مشکلات را از همان ابتدا شناسایی و ریشه یابی و درمان کنیم.
لذا ضروری است معاونت محترم آموزش ابتدایی با هماهنگی کارشناسان فعال و دلسوز مشاوره در وزارت آموزش و پرورش با توجه به حساسیت این دوره سنی در این زمینه برای سال تحصیلی 97-98 برنامه و تدبیری بیندیشند و ساعاتی از موظفی مشاوران را به مدارس ابتدایی اختصاص بدهند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

با سلام و تشكر از مدير سايت صداي معلم به خاطر انعكاس و پيگيري مطالبات فرهنگيان
دو سال پيش اداره كل آموزش و پرورش تهران طي مصوبه اي اعلام كرد فرهنگياني كه مدير مدرسه دولتي هستند و قصد تاسيس مدرسه غير دولتي دارند نمي توانند در همان منطقه اي كه شاغل هستند مدرسه تاسيس كنند و يا اينكه بايد از مديريت مدرسه دولتي استعفا بدهند. كاري به قانوني بودن يا نبودن اين مصوبه ندارم و به هر حال در منطقه ما آن را اجرا كردند ولي در منطقه 4 در همان موقع مديران و مدارسي با اين شرايط بودندكه هنوز هم در حال فعاليت دو گانه هستند و اخيرا" نيز مدارس ديگري ( كه منتسب به جريان سياسي خاصي مي باشند ) به اين مجموعه اضافه شده است .
اميدوارم با پيگيري موضوع ، جريانات پشت پرده عيان گردد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید