" کارهای اجتماعی نه خلق الساعه است و نه انفرادی که بتوان آن را به صورت منفک و مجزا در نظر گرفته و مورد بررسی قرار داد .
برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی بیانگر این نکته آن است که عمل اجتماعی عمل ساخت یافته ای است که در یک نظام روابط متقابل شکل می گیرد .
از راه یک بررسی تحلیلی نظام وار می توان به کنه کارکرد و تغییرات یک نظام اجتماعی واقف شد .
برخورد تحلیلی ، مشکل تر از برخورد عوامانه ساده است که با مسائل اجتماعی می شود .با کار تحلیلی عمیق می توان علل عدم توفیق یک فرهنگ عهد عتیق در به دست آوردن حقوق فردی و اجتماعی جدید ناشی از تحولات جدید و صنعتی شدن را فهمید .
اندیشه مرسوم جامعه ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه می کند و سپس همه جنایات را در استبداد و استعمار خلاصه می کند . این در حالی است که در معنی دقیق خواسته های خود و قالب های اجتماعی و چگونگی رشد و نمو واقعیات عینی اجتماعی مسبوق به آن ها تامل نمی کند ... " ( 1 ) ص 24 – 23
مطالبات معلمان حکایتی طولانی دارد .
داستان مطالبه گری معلمان در ایران به دهه ها پیش بر می گردد .
شاید نخستین جرقه مطالبه گری معلمان در حوزه " صنف " در اردیبهشت ماه 1340 زده شد .
اگر چه معلمان و به طور اخص " باشگاه مهرگان " و در راس آن " محمد درخشش " که بعدها به مقام وزارت رسید فرمولی کامل ، کم هزینه و پایدار برای مطالبه گری معلمان ارائه نکردند .
حقوق معلمان افزایش یافت اما مشکلات عدیده تعلیم و تربیت و دستگاه عریض و طویل آن همچنان باقی ماند ...
خیلی اوقات که صفحات سایت ها و روزنامه ها را ورق می زنی به زحمت می توان مطلب و یا نوشته ای در خور تحلیل در مورد آموزش و پرورش و مسائل آن پیدا کرد .
شاید بتوان گفت اکثریت مطالب و اخبار در این رسانه ها تکراری و از یکدیگر کپی شده است . معلمی که حتی قادر نیست یک نامه بدون غلط و فاقد اغلاط نگارشی را بنگارد چگونه می خواهد اقتدار خود را در کلاس و در برابر دانش آموزان حفظ و یا مدیریت کند ؟
خبرنگارانی که در این حوزه کار می کنند اکثرا ضعیف بوده و در مقابل خبرنگاران قوی ، حرفه ای و زبده نیز علاقه و یا انگیزه ای برای کار در بخش " آموزش " ندارند .
برخی وقت ها از خود سوال می کنم چرا جامعه بزرگ و گسترده فرهنگیان پس از گذشت 4 دهه نباید روزنامه و یا رسانه ای فراگیر داشته باشند ؟ ( قبل از انقلاب هم نداشتند )
اگر هم رسانه ای پیدا می شود که سخن و پیام آنان را منتقل کند چرا اکثرا قدر و ارزش آن را ندانسته و حمایت نمی کنند ؟
چندی پیش سایت " فرهنگیان نیوز " اعلام کرد که قصد فروش آن را دارد .
این خبر را 220 نفر دیده بودند اما حتی یک نفر نپرسیده بود :
" چرا ؟ "
هنوز پرچم داران اندیشه و تفکر بحث می کنند که آیا " نوشتن " خوب است و یا اصولا به درد ما می خورد و یا می تواند گره ای از کار ما بگشاید ؟ برخی معلمان تصور می کنند که دشمن آن ها " وزیر " و یا فرضا " رئیس سازمان برنامه و بودجه " است اما خبر ندارند و یا پذیرش این گزاره سخت است که بزرگ ترین دشمن معلمان و مانع دیده شدن آن ها " بی تفاوتی " و " بی سوادی " است .
بعضی وقت ها هم برخی از همکاران صورت مساله را « خود رسانه » می پندارند و شروع به " خود زنی " می کنند .
کافی است معلمی در درون خانواده آموزش و پرورش و یا فردی از بیرون سیستم از این وضعیت و یا عملکرد معلمان انتقاد کند ؛ فریادها به آسمان می رود که چه نشسته اید به " معلم " توهین می کنند .
" نقدناپذیری معلمان " هم خود مطلبی است .
بسیاری از اوقات واکاوی و تحلیل مسائل و چالش های آموزش و پرورش به " عمق " نمی رود و در همان مرحله " سطح " باقی می ماند .
به نظر می رسد چون غالب سخنان و تحلیل ها دقیق ، عمیق و پشتوانه پژوهشی و مطالعاتی ندارد و در نتیجه کسی هم برای آن ها حساب باز نمی کند .
خشت اول آموزش " تفکر " است .
کار معلم این است که نخست خود بیندیشد و اندیشه ها و فن " اندیشیدن " را به فراگیران بیاموزاند اما چرخه آموزش در همان سطح " حافظه و انبار معلومات " باقی مانده و تحولی در آن رخ نداده است .
ابزار معلم « قلم » است و اقتدار معلم در کلاس با تفکر ، اندیشیدن و نوشتن به اثبات می رسد .
هنوز در اندر خم کوچه اول گیر کرده ایم.
هنوز پرچم داران اندیشه و تفکر بحث می کنند که آیا " نوشتن " خوب است و یا اصولا به درد ما می خورد و یا می تواند گره ای از کار ما بگشاید ؟
به عنوان نمونه در عرصه " رسانه " شاید دشوارترین کار تهیه گزارش تفصیلی باشد .
ضبط گزارش ، پیاده سازی و ویرایش و آماده سازی نهایی آن وقت و انرژی زیادی می برد اما بسیار اتفاق افتاده است که بسیاری از معلمان حتی حوصله مطالعه این گزارش را نداشته و فقط با خواندن " تیتر " از کنار آن می گذرند در حالی که ممکن است موضوع گزارش یکی نقاط کلیدی و چالش برانگیز در حوزه آموزش و تربیت باشد و بارها در مدارس و در نظام آموزشی اتفاق افتاده باشد .
به کرات و دفعات می گویند :
این همه که " دیگران " نوشته اند چه مشکلی از چالش های توی در توی تعلیم و تربیت گشوده است ؟
به عنوان " مدیر این رسانه " که مطالب ، یادداشت ها و نظرات همکاران را مطالعه و منتشر می کنم گاهی اوقات از خود می پرسم که نظام آموزشی ما قرار است چه چیزی را را توسط چه کسی و با چه هزینه ای به فراگیران و دانش آموزان انتقال دهد ؟
معلمی که حتی قادر نیست یک نامه بدون غلط و فاقد اغلاط نگارشی را بنگارد چگونه می خواهد اقتدار خود را در کلاس و در برابر دانش آموزان حفظ و یا مدیریت کند ؟
بعضی وقت ها معلمانی را دیده ام که حتی ساختن یک ای میل را بلد نبوده اند .
تنها شناخت آن ها از فضای مجازی هم اکثرا در همان " سامانه آموزش ضمن خدمت فرهنگیان " و یا " پرینت فیش حقوقی " خلاصه می شود .
احاله کردن همه این مشکلات و گره زدن گره ها به موضوع " معیشت " هم نوعی ساده سازی و سطحی کردن مساله و به گونه ای فرار از مسئولیت های حرفه ای و تاریخی است .
می گویند سرانه مطالعه در جامعه ما پایین است .
مردم کم می خوانند . معنای دیگر این گزاره آن است که جامعه ما عادت کرده است بیشتر از طریق " آزمون " و " خطا " و " روش های پر هزینه و حتی غیر قابل برگشت پاسخ مشکلات خود را بیابد .
اگر معلمان اراده آن دارند تا هویتی برای خود تعریف کرده و خود را به دیگران و جامعه اثبات کنند و خلاصه آن که نقش آن ها جدی گرفته شود ؛ گام نخست تفکر و برقراری گفت و گوی سازنده و انتقادی با جامعه است .
تجربه نشان داده است ؛ با " نق زدن " هم کاری پیش نمی رود .
معلمان اگر به دنبال بازیابی هویت حرفه ای خود و طرح مساله " آموزش " در جامعه دارند یک راه بیشتر پیش رو ندارند :
" نوشتن " .
( 1 ) علی رضا قلی ، جامعه شناسی نخبه کشی ( تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و غقب ماندگی در ایران ) ، چاپ چهلم ، تهران ، 1395
گروه استان ها و شهرستان ها/
جمعی از معلمان شهرستان لالی ( استان خوزستان ) با ارسال نامه ای برای صدای معلم خواهان توجه و پی گیری رئیس جمهور و سایر مسئولان در مورد مشکلات زمین های مسکن فرهنگیان این شهرستان شده اند .
میتوان اذعان کرد هیچ دورانی بهاندازه دهه اخیر دیده نمیشود که آموزش و پرورش دچار بلبشوی آموزشی و پرورشی شده باشد و به نظر میرسد در چند سال اخیر نه این که در جهت اجرای سند تحول بنیادین گامی برداشته نشده است بلکه در جهت خلاف این سند گامهای اساسی برداشتهشده است و تصمیمات نابخردانه و گاهی از سر استیصال بهواسطه تغییرات در جهت اصلاح ساختاری در آموزش و پرورش و تغییر بهسوی بهبود سیستم کارآمد انجامشده است.
نظام 6-3-3 که باعجله و بدون پیشبینی مقدمات و تمهیدات لازم آشفتگی شدیدی را در فضای آموزش و پرورش به وجود آورد در سالهای اخیر موجب جابه جایی تخصّصها و ناکارآمدی نیروها انسانی در این حوزه گردیده است و از سویی سیاستهای اقتصادی مسئولین در سطح کلان برای کاهش هزینههای جاری فارغ از آسیبشناسی این موضوع مشکلات عدیدهای را برای مدیران و دانش آموزان و اولیاء دانش آموزان ایجاد کرد. خروجی نیروهای آموزش و پرورش فاصله بسیار زیادی با واقعیات جامعه دارد و آموزش و پرورش در جامعهپذیری آیندگان با وضعیت فعلی همخوانی ندارد و تسهیم و نیازسنجی برای هدایت شغلی نیاز به آیندهپژوهی شغلی دارد
کمبود نیروهای موردنیاز و فضای آموزشی در اجرای نظام 6-3-3 به کوچاندن اجباری نیروهای غیرتخصصی به دوره ابتدایی گردید که در تناقض آشکار با سند تحول بنیادین است و موجب به هدر رفت و صرف هزینهها در این سیستم شده است و در حال حاضر این روند متوقف که نشده بلکه بهواسطه کمبود نیرو بهشدت پیگیری میشود.
بهکارگیری دبیر تاریخ، زبان انگلیسی، مشاوره ... و بهواسطه نقل و انتقالات و بند (د) اشتباه فاحشی بود که علاوه بر موارد کوچاندن اجباری دبیران سایر دورهها ضربه مهلکی را برای جبران کسر نیروهای دوره ابتدای بر این سیستم وارد کرد.
جبران ساعت تقلیل معلمان بالای بیست سال سابقه با بهکارگیری معاونان و مدیران دبستان که عملاً هیچ کارایی نداشت و صرفاً اسمی است و از سویی پر کردن کلاسها با دبیران و مربیان تربیتبدنی که موجب پراکندگی در چندین مدرسه و ناکارآمدی این نیروها گردیده آنان را نیز دچار سرگردانی کرده است لذا این تصمیمات با سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش و تربیت انسان متعالی در تضاد است.
بالا بردن تراکم کلاسها نیز از اقدامات و اشتباهات محضی بود که در جهت کمبود فضای آموزشی انجام شد و بالا رفتن تراکم کلاس که خود از علل پایین آمدن کارایی کلاس است با میانگین نرم کلاسی جهانی و سند بنیادین تحول در تضاد آشکار است.
ممانعت از اعمال مدرک آموزگاران و دبیران در مقاطع بالاتر که با کجاندیشی و بیتدبیری دولت تدبیر و امید در سازمان برنامه و بودجه و بدون توجیه عقلانی و منطقی و صرفاً با دید اقتصادی انجام گرفت نیز بااسناد بالادستی و سند تحول بنیادین و چشمانداز 1404 پرتناقض آشکار است که وزیر وقت و مسئولین ذیربط هیچگونه تدبیری در این جهت نیندیشیدند.
آموزش عمومی رایگان که این سالها به شویی مضحک و خیمهشببازی بین مسئولین و مدیران و اولیاء در مدارس گردیده و همه را دچار سردرگمی کرده از موضوعات لاینحلی است که گویا صراحت در بیان و صداقت در کلام اکسیری نایاب برای مسئولین شده است و بازی با کلمات بیان رایج هرروزهاست و کسی نیست صراحتاً بگوید اقتصاد مدارس را اولیاء میچرخانند و ادارات آموزش و پرورش و وزارتخانه آقابالاسری بیش نیستند و بود و نبودشان در این قضیه فرقی نمیکند و باید به گفته دکتر زیباکلام صحه گذاشت که« بقال سر کوچه هم وزیر شود تغییری حاصل نمیشود » بر این اساس مورد بیانشده نیز در تناقض آشکار یا سند تحول بنیادین است.
اجرای طرحهای متفاوت بهبود وضعیت معیشتی و ارتقاء منزلتی ایشان نیز با مسکوت ماندن و عدم اعتقاد مسئولین حاکمیتی برای رفع معضلات و مشکلات این قشر آنان را هر روز به سوی مشاغل دیگر کشانده است و این خود فاجعهای است که در آیندهای نزدیک بحرانی را در آموزش و پرورش کشور پدید آورده و نیاز به آسیبشناسی جدی این مورد ضروری به نظرمیرسد و این خود نیز از مصادیق تضاد با سند تحول بنیادین است.
صراحت در بیان و صداقت در کلام اکسیری نایاب برای مسئولین شده است در حوزه دانشآموزی نیز باید بهصراحت همچنان که بسیاری از اندیشمندان حوزه تعلیم و تربیت بیان کردهاند و بسیاری از سیاستمداران نیز بران صحه گذاشتهاند خروجی نیروهای آموزش و پرورش فاصله بسیار زیادی با واقعیات جامعه دارد و آموزش و پرورش در جامعهپذیری آیندگان با وضعیت فعلی همخوانی ندارد و تسهیم و نیازسنجی برای هدایت شغلی نیاز به آیندهپژوهی شغلی دارد و اضطراری به نظر میرسد و سردرگمی مشاوران، اولیاء و دانش آموزان را در چند سال اخیر در پی داشته است.
بنابراین سند تحول بنیادین که بعد ابلاغ سال 89 تا الآن به مدت حداقل 7 مسکوت مانده است اجرا که نشده هیچ، تصمیمات اتخاذ شده در این مدت تناقض آشکاری با سند دارد و تصویب زیر عنوانها اگرچند سالی به طول بیانجامد باید اذعان کرد با توجه به برنامه زمانی و چشمانداز سند و چنانچه راهکارهای عملیاتی نیز واقعبینانه باشد با شکست مواجه شده است و باید آن را بهروز کرد و یا چشمانداز آن را
تمدید کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش ما این روزها به اندازه گذشته روی صلاحیت معلمان تعمق نمیکند. در زمان گذشته، در ایران و در شهر تهران دانشسرای عالی را داشتیم که حتی قبل از دانشگاه تهران، در سال 1297 تأسیس شد و امروز دانشگاه خوارزمی نام گرفته است. در آن دانشسرا، معلمان علاوه بر قبولشدن در کنکور، پالایش جسمانی و اخلاقی نیز میشدند.
گسترش مسائلی مانند تجاوز در این محیطها ناشی از ابتلای جامعه به همین آنومی و فروریختگی و سستشدن معیارها، هنجارها و ارزشهاست شخصیتهای برجسته و بزرگواری بودند که افراد ورودی به دانشسرا را به دقت از جنبه اخلاقی و جسمی و روانی مورد بررسی قرار میدادند و به جزئیات توجه میکردند. این مکان، دانشگاهی مانند اکول دو فرانس در فرانسه و وظیفهاش فقط تربیت دبیر بود.
در حال حاضر نیز دانشگاههایی مانند دانشگاه فرهنگیان وجود دارند، اما دیگر به اندازه آن زمان دقت و موشکافی برای تشخیص صلاحیت و شایستگی صورت نمیگیرد. با کمرنگشدن این معیارها اکنون هر شخصی که از هر دانشگاهی فارغالتحصیل شده و لیسانس گرفته است، میتواند آموزش بدهد.
نکته دیگر اینکه بسیاری از معلمان تربیتشده در آن سیستم آموزشی بازنشسته شدند و امور آموزش و پرورش در مواردی به دست افرادی افتاد که برای آن مقصود خاص تربیت نشده بودند. برای شغل معلمی که مهمترین شغل از نظر پرورش شخصیت و اخلاق و رفتار است، به انتخاب اصلح توجه نمیشود و گاه افرادی که با اصول تعلیم و تربیت چنانکه باید، آشنا نیستند وارد این کار میشوند.
یکی از عوامل مشکلاتی که این روزها در سطح مدارس وجود دارد و اخبار ناخوشایندی که گاه درباره اتفاقات رخداده در مدارس میشنویم، حضور افرادی است که تخصصی در این حوزه ندارند، رشته آنها تعلیم و تربیت نبوده است، روانشناسی شخصیت و روانشناسی پرورشی و کودک و نوجوان را نمیشناسند، اما وارد این عرصه شدهاند.
شخصیت معلم باید بررسی شود و دید چه شخصی قرار است معلم شود. باید به اندیشههای افراد صاحبتفکری مانند فروبل، پستالوزی، هربال، مونته سوری، دکرولی، پیاژه یا جان دیویی که پیشروهای تفکر در آموزش و پرورش بودهاند، توجه کرد.
مسئله دیگری که باید در ارتباط با مشکلات آموزش و پرورش و مدارس به آن توجه کرد، این است که جامعه دچار آنومی شده است. بیماری روحی و روانی فراگیر شده و ذهنیت برخی از افراد بیمار شده و پایبندی به اصول و اخلاقیات و معنویات کمرنگ شده است.
معلم یا استاد باید به دانشآموز خود مثل دختر یا پسر خود نگاه کند. در غیر اینصورت مسائلی مانند آنچه این روزها نمونههایش را در اخبار میشنویم، اتفاق میافتد. گسترش مسائلی مانند تجاوز در این محیطها ناشی از ابتلای جامعه به همین آنومی و فروریختگی و سستشدن معیارها، هنجارها و ارزشهاست.
نظام آموزشی باید منزهترین جا باشد و معلم باید پاکترین و منزهترین شخصیت باشد، ولی مشکلات از بخشهای دیگر در اینجا نیز رسوخ پیدا کرده و مسائلی را پدید آورده است که شاهدشان هستیم.
درحالحاضر به دلیل نفوذی که رسانهها، بهویژه فضای مجازی و رسانههای اجتماعی پیدا کردهاند، کافی است کوچکترین خطایی صورت بگیرد تا بزرگ و آگراندیسمان شود و در سراسر دنیا پخش شود.
فضای مجازی اکنون دیوارها را فروریخته است و دیگر دیواری وجود ندارد. افرادی که از این نکته غافلاند، مرتکب اشتباه بزرگی میشوند. شبکه جامعه شناسی علامه
قطع برق یک هنرستان در جنوب شرقی تهران و امتحان دانشآموزان روزهدار در گرمای خردادماه، بدون کولر و بدون روشنایی در یک سوله گرم و تاریک اتفاقی است که به آسانی میتواند تحت تاثیر حواشی بهوجود آمده در داستان تجاوز ناظم به دانشآموزان در مدرسهای در غرب تهران نادیده گرفته شود و کوچکترین توجهی را سبب نشود. بهخصوص که هنرستان «رهبر انقلاب» در یک منطقه محروم تهران واقع شده است و صدای دانشآموزان و مسئولان مدرسهاش به جایی نمیرسد. راستش اول باورم نمیشد و گمان کردم مسوولین هنرستان غلو میکنند. مگر میشود مسوولین اداره برق منطقه، حاضر شوند امتحان 300 دانشآموز روزهدار در گرمای خرداد ماه بدون کولر و روشنایی برگزار شود؟ مگر بار اولی است که آنها برای موسسات تجاری مختلف زمان خریدهاند؟ حالا این یکی هم مثل بقیه! یحتمل خودشان هم در منزل دانشآموز دارند و حاضر نمیشوند امتحانات خردادماه بچه های مردم این گونه راحت تحت تاثیر قرار گیرد.
ورقههای امتحانی یا بادبزنهای دستی؟
برای صحت و سقم ماجرا خودم را روز چهارشنبه به مدرسه رساندم. امتحان زبان انگلیسی بود. بچه ها روی صندلیها مستقر نشده بودند که دنبال چیزی می گشتند خودشان را با آن باد بزنند. به ناچار و بدون گفتن مقدمات و هشدارهایی که مرسوم است در اول هر امتحانی گفته شود ورقههای امتحانی را توزیع کردند. حین توزیع ورقهها تنها چیزی که معاون پرورشی مدرسه به زبان آورد این بود که از بچهها خواست حالا که خودشان واقعیت ماجرا را میبینند و مجبور هستند در تاریکی و گرما و با زبان روزه امتحان بدهند، به والدینشان این ناتوانی مدرسه در پرداخت پول برق را منتقل کنند تا این قدر در پرداخت شهریههای اندکشان تعلل نکنند و اگر کمکی از دستشان برمیآید دریغ نکنند. برگه به دست هر دانشآموزی که میرسید بدون هیچ نگاه کردنی به آن که آیا سوالات مطرح شده سخت هستند یا آسان، فوراً به یک بادبزن تبدیل میشد و صدای غالب جلسه، صدای این بادبزنها بود. با صلواتی آزمون رسماً شروع شد. عرق نمایانِ روی پیشانی و سر و صورت بچهها، خودش دلیل موجهی بود که مراقبان به روی کسی نیاورند که دگمههای لباسش را ببندد. خود مراقبان هم داشتند با باقیمانده برگههای امتحانی بچههایی که نیامده بودند خودشان را باد میزدند.
دو دقیقه از امتحان نگذشته بود که اولین انگشت اجازه از وسط سالن بالا رفت. میخواست ورقه امتحانی را تحویل دهد. مراقب درخواست دانشآموز را به معاون مدرسه حواله داد و پرسید آیا میتوانند برگهها را تحویل دهند یا هنوز زود است؟ هنوز زود بود. حداقل باید 10 دقیقه یک ربعی را سر جلسه میماندند. بخشنامه امتحانی این را میگفت. ولی گرمای طاقت فرسای سوله، اجازه توجه به بخشنامه را نمیداد. 10 دقیقه شده بود یا نه، بالاخره با گرفتن ورقهها موافقت شد و سیلی از جمعیت به یکباره بلند شد. بی هیچ اغراقی حداقل دو سوم دانشآموزان برگهها را تحویل دادند.
مدرسه فرار نمیکند!
در حیاط مدرسه سراغ چند نفر از دانشآموزان رفتم. چرمی دانشآموز سال سوم میگفت: ببینید چقدر کلافه بودیم که حتی سوالات تستی و چندگزینهای را هم بیپاسخ گذاشتیم و آمدیم بیرون؟ اداره برق نمیتوانست تا پایان امتحانات صبر کند؟ مدرسه که فرار نمیکرد! از دومیها هم دانشآموز دیگری میگفت: منِ بدبخت، برق خونمون هم قطع بود. دلم خوش بود چند ساعت زودتر بیام مدرسه اینجا تو کتابخونهی خُنکش درس بخونم.
قطع برق بدون بدهی و هشدار قبلی!
به سراغ مدیر و معاون مدرسه هم رفتم. مهندس سلامت، مدیر مدرسه، آخرین فیش برقِ پرداختی مدرسه را نشان داد. طبق آن فیش مدرسه هیچ بدهی قبلی نداشت و تنها بعد از 10 روز از تاریخ تحویل، ماموران برق اقدام به قطع آن کرده بودند. حتی هشدار قبلی هم نداده بودند. خود مدیر و معاون او، هر کدام شخصاً دو مرتبه برای پیگیری و رفع و رجوع ماجرا به اداره برق منطقه بعثت مراجعه میکنند ولی نتیجهای نمیگیرند. به آنها گفته شده بود که چون هنرستانها جزو موسسات صنعتی محسوب میشوند، به آنها مهلت داده نمیشود. دلیل دیگرشان این بوده که دیماندی یا مقدار مصرف هنرستان از حد مجاز بالاتر بوده است. حال اینکه این دستهبندی و قرار گرفتن یک مدرسه در گروه کارخانجات صنعتی و تولیدی از اساس اشتباه است. یک هنرستان چه فعالیت تولیدی درآمدزایی دارد؟
در مورد مصرف بالای برق نیز این نکته بدیهی در نظر گرفته نشده است که بیشترین رشتههای تدریسی در این هنرستان، رشتههای زیرشاخه برق و برق صنعتی هستند و طبیعی است که مصرف برق آنها از یک هنرستان معمولی که رشتههای دیگری را پوشش میدهد بیشتر باشد. واقعاً چرا باید این مساله به این سادگی در تقسیمبندیها رعایت نشود؟
سلامت در ادامه به بخشنامهای اشاره کرد که در ابتدای سال حتی از صدا و سیما نیز پخش شده بود و طبق آن تمامی مدارس، از پرداخت هزینههای آب و برق و گاز معاف میشدند. همین اعلان عمومی معافیت از پرداخت، باعث شده است از یک طرف والدین از پرداخت شهریهها و کمکهای احتمالی ناچیزی که قبلاً به ندرت انجام میدادند نیز شانه خالی کنند و بگویند حالا که پول آب و برقتان مجانی است، کمک کردن معنایی ندارد. مسئولین ادراه برق نیز ضمن اینکه به شنیدن این بخشنامه اذعان دارند میگویند چون هنوز به صورت کتبی دستورالعملی به ما ابلاغ نشده است نمیتوانیم کاری انجام دهیم.
سلامت در انتهای گفت و گو یادآور شد که این تنها مشکل مدرسه ما نیست. چون مردم این منطقه عموماً از سطح درآمدی پایینی برخوردار هستند، نمیشود از آنها شهریههای کافی دریافت کرد یا انتظار کمک داوطلبانه داشت. بنابراین بیشتر مدارس این منطقه با این مشکل مواجه هستند و باید برای حل آن فکری کرد.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مدرسه ، مدار سلامت جامعه است که گفته اند: درب هر مدرسه ای را که بگشائید، درب زندانی را بسته اید.
قاعده براین است که مدرسه به واسطه ماهیتش، نمی تواند سالم و مطمئن نباشد مگر آن که خلافش ثابت شود. به همین ترتیب معلمان نیز مردمی فعال ، دلسوز و صبورند که جز صلاح و فلاح نسل آینده ساز را انتظار ندارند. همه این حرف ها اما تا سالها قبل و پیش از ظهور عصر دیجیتال بیشتر و بهتر گفته و پذیرفته می شد. اکنون که تغییرات بی امان، همه چیز و از جمله آموزش و پرورش را در نوردیده است،نگاهی نو به آنچه در مدرسه می گذرد ضروری است.
از این رو،ماجرای دبیرستان معین در غرب تهران را می توان به مثابه زنگ خطری دانست از آنچه زیر پوست مدارس می گذرد.
در این اتفاق،و بر اساس سیاست محصل محوری نظام آموزشی، ناظم مدرسه و به عبارتی، فقط معلم مورد مواخذه قرار گرفت چراکه معمولا دیواری کوتاه تر از معلم در جامعه فرهنگی ما وجود ندارد.گویی او باید ضمن نگه داری ، تربیت و آموزش بچه های لوس و ننر مردم، به شیوه ی شمع، بسوزد و بسازد و بی صدا بگرید و تنها آب شدن تدریجی اش را دیگران به نظاره بنشینند.
در حالی که در همین چند سال اخیر ، خبر تعرض جنسی به کودکان یا آزار جنسی در خانواده ها و توسط برخی پدران ، ذهن عمومی جامعه را خدشه دار و متاثر نمود. ستایش، کیمیا، آتنا، بنیتا، پریا، مبینا، اهورا نمونههای علنی شدهی این سالها بودند. احتمالا نمونههای فراوان دیگری هرگز آشکار نشده و چونان رازی سر به مهر پنهان ماندهاند. به طوری که رییس اورژانس اجتماعی کشور پیشتر گفته بود که ٢٧۶۵ مورد گزارش کودک آزاری سالانه ثبت شده است که تهران و پنج استان خراسان جنوبی، همدان، فارس، اردبیل و خراسان شمالی در صدر گزارش قرار دارند.
البته در این قضیه، شک نیست که حضور یک معلم به همراه گوشی همراهی که پر از تصاویر مستهجن است، غیر قابل قبول و نابخشودنی است که باید مورد ارزیابی قرار گیرد.با این حال از آنجایی که معلم نگون بخت به گواهی بچه ها و اولیا، عملی خلاف عفت عمومی انجام نداده است و حتی در ویدئوی منتشره، انگار خیلی خوش ندارد به رفتار بچه ها نظر کند،بنابر این نباید نقش و تاثیر دانش آموزان را در این پیشامد از یاد برد.
برخی صدها و هزاران میلیارد از سرمایه عمومی را اختلاس می کنند ولی تنها تصویرشان شطرنجی می شود و از نامشان با یکی دو حرف به اختصار یاد می شود این دانش آموزان نه پسر بچه های دبستانی بودند و نه اهل روستاهای دور افتاده که بشود فریب شان داد و به وعده ای گول شان زد. آنها نوجوانان بالغ دبیرستانی هستند که ساکن پایتخت کشور و برخوردار از خانواده هایی مرفه اند، همین طور چه بسا صفحه ای در اینستاگرام، دوست دختر ، اسباب سرگرمی و تفریح داشته اند و لذا نه محروم از سواد جنسی بوده اند و نه نیازی به اجرای سند 2030 داشته اند. حتی بعید نیست با شیطنت و زیرکی خاص، همه با هم معلم بیچاره را اغفال کرده و در پشت نقاب معصومانه و مظلومانه هویت دانش آموزی خویش مخفی شده اند. با این وجود، ضربه بزرگی به نظام آموزشی و مخصوصا فرهنگی از این رهگذر زده شد که باید به درستی آسیب شناسی و پیشگیری بشود.
اگر چه در متن این ماجرا کسی جز معلم را ندید اما در حواشی آن هم ، همگان ماهی مقصود خویش را از آن صیدکردند. دلواپسان فریاد بر آوردند که این از آثار اجرای قریب الوقوع همان سند منحوسی است که پیشتر هشدار داده بودیم.
براندازان مترصد هم گفتند که آقا معلم، مربی تربیتی و از نوادگان یک آیت الله معروف بوده است.
اصلاح طلبان نیز زیرکانه نظر دادند ؛ گفتیم که بگذارید آن سند اجرا شود تا از بروز چنین وقایعی جلوگیری شود.
سرنوشت معلم بدبخت هم از دیگر بخش های این واقعه است که دادگاه نرفته و محکوم نشده، با اسم و تصویر حقیقی،کوس بی آبروئی اش در فضای مجازی و هر کوی و برزن زده شد و در این حالیست که برخی صدها و هزاران میلیارد از سرمایه عمومی را اختلاس می کنند ولی تنها تصویرشان شطرنجی می شود و از نامشان با یکی دو حرف به اختصار یاد می شود و ... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر فرد در طی عمر خود بر اساس اراده و تصمیم خود و گاه شاید خواست دیگران از جمله والدین ، یک مسیر طولانی برای دریافت دانش می پیمایدو بر اساس آن تخصص و مهارت انجام فعالیت اقتصادی را در نهادها و سازمانهای گوناگون جامعه به دست می آورد. این فعالیت 16 تا 30 ساله آموزشی از او کودکی و نوجوانی و گاه حتی جوانی را می گیرد. فرد اگر خود اهل مطالعه و پیگیر دانش فراگرفته خود نباشد در جامعه ما خاستگاهی برای این فعل وجود ندارد. استفاده از واژه فارغ التحصیل به تنهایی ایراد بزرگی بر این ادعاست. درست تر آن است که گفته شود مثلا فارغ التحصیل مقطع کارشناسی هستم نه بیان خالص آن . در این بین دانش پویا و دینامیک ، روز به روز مجهز به نظریات و تئوری ها و نگرش های نوینی می گردد اما ما در همان فراگرفته های مقطع طی شده خود باقی می مانیم. این اوضاع برای دیپلمه ها وخیم تر است. چون هم سطح فراگیری معلومات محدود است و هم فاصله ما با دانش امروز بیشتر است.
اگر دانش معلم از کانال های رسمی و غیررسمی ، به روز نمی گردد گواه بر مصرف کننده بودن دانـــش در آن جامعه است نه تولید کننده یافته های علمی و فنی. به روز بودن معلومات برای تمامی شغل ها و رشته های تحصیلی صدق می کند . منتهی مراتب برخی از آنها چون مهندسی و پزشکی و داروسازی و.... مجبور به فراگیری اطلاعات و فن آوری های جدید برای به روز ماندن هستند اما برخی مشاغل دیگر و حتی حساس چون معلمان ، از چنین توفیقی برخوردار نیستند. در جامعه ما برخی از معلمان طی 30 سال خدمت خود حتی شاید یک پایه خاص یا تدریس کتاب خاص را برای راحتی و حفظ آرامش خود اختیار می کنند چون اهل ریسک یا به هم زدن نظـم تدریس خود نیستند و هر دائم کلاس دوم تدریس می کنند یا در دوره متوسطه کلاس اول .
نگرش غلط دیگر در بین برخی از معلمان سختی تدریس در پایه ها بالا و آسانی آن در پایه اول است. در حالی که این برداشت دقیقا عکس باور آنان است. کلاس اول در هر پایه یعنی زیربنای آموزشی کلاس های بالاتر برای هر ماده درسی یا پایه کلاسی . یعنی همان خشت اول .
با ثابت ماندن معلم برای تدریس درس یا پایه کلاسی خاص ، هوشیاری یا تعهد او برای آموزش تازه ها از بین می رود. او چشم بسته کتب تغییر نیافته نظام آموزشی را به راحتی تدریس می نماید. او مخالف تغییرات متون درسی است و آن را بی نظمی می خواند. او اهل مطالعه یا چرخ زدن در سایتی برای کسب اطلاعات تازه و نویی برای آموزش دانش آموزان نیست. جالب تر آن که خود نظام آموزشی یا به دلیل ماند فراگیری دانش آموزان یا پیشگیری از هزینه کردهای اضافی برای تألیف و چاپ کتب جدید ، رغبتی برای این کار ندارد.
لذا بین من معلم با دانش فراگرفته سال 69 و با ثابت نگه داشتن پایه یا کلاس و کتاب تدریس خود با دانش آموزانی که دائما در فضای مجازی به دنبال تازگی و هیجان و سرعت یادگیری هستند ، شکافی عمیق بوجود می آید. گاه بی نظمی و بی انضباطی دانش آموزان در کلاس به دلیل رخوت روش تدریس یا محتوای معلومات معلم است. او می فهمد که یک اَزبرکردگی خسته کننده ای را دریافت می کند که هیچ کدام از ویژگی فراگرفته های او در فضای مجازی را ندارد. او استعداد و خلاقیت پرشتابی در یادگیری تازه ها دارد که کلاس درس این مهم را به او نمی دهد.
به دلیل دو خط موازی بودن نهادها و مؤسسات آموزشی در جامعه ما متأسفانه ، تعهدی برای به روزرسانی دانش معلم از سوی هیچ یک از آنها خصوصا آموزش عالی و دانشگاهها وجود ندارد. یعنی نه ارده فردی و نه خواست رسمی برای تحقق این مهم وجود ندارد.
درد دیگر حاکم در این جامعه عدم وجود عادت یا فرهنگ مطالعه هست. بهانه ها یا دلایل زیادی برای این رفتار ذکر می گردد از جمله :
به اندازه لازم می دانیم ، برای این نظام آموزشی دانش بیشتر از این لازم نیست ، مگر بیکارم ، برای این حقوق همین هم زیادی است ، آنقدر مشکلات معیشتی هست که فرصت سرخاراندن ندارم ، گرفتارم و......
و شاید هم تصور قدیمی دانش آموزان از سوی خود معلمان هنوز رواج دارد. دانش آموزان دهه های پیش می پنداشتند که معلم همه چیز را می داند. حتی اگر او ادبیات تدریس می کند فیزیک و زیست و شیمی و..... را هم بلد است. و معلم در لوای همین ژست بر خودش نیز مشتبه شده است که او آموزش دهنده است و عالم همه چیز !
پس مشکلات موجود عبارت شدند از :
1 – درصد قابل توجهی از معلمان ما به طور غیررسمی به دنبال تقویت و غنابخشی دانسته های خود به دانش روز نیستند.
2 – کتب درسی ، سال های متمادی بدون تغییرات اساسی به کارکرد کهنه آموزی خود ادامه می دهد و به طور سیتماتیک سنوات معینی برای تغییرات آنها وجود ندارد و تغییرات احتمالی ایجاد شده در آنها بیشتر صوری است تا محتوایی.
3 – تمامی نهادها و مراکز آموزشی از جمله دانشگاهها و مراکز تربیت معلم با آموزش و پرورش همانند دو خط موازی بی انتهای جدا از هم فعالیت می نمایند و قرارداد یا تعهدی برای به روزرسانی دانش معلم وجود ندارد.
4 – " آموزش های ضمن خدمت " معلمان از کتب غیرمربوط به دوره یا تخصص او می باشد و برخلاف عنوان این نوع آموزش ها ، هیچ نوع تأثیر مثبت یا تحول زایی در افزایش فراگرفته های او ندارد.
5 – دانش آموزان با توان دسترسی به فضای مجازی امکان برخورداری و یادگیری تازه های اخبار علمی وآموزشی حیطه های گوناگون یا مورد علاقه خود را دارند و این جریان با محفوظات سالهای تدریس معلمان در پایه یا کلاس و کتاب خاص ، تناقضی آشکار دارد. همه دانش آموزان در فضای مجازی دنبال کنجکاوی های چرت و پرت نیستند و عده ای حقیقتا شیفته دانش روزند.
6 – هر چند کلاس های تقویتی یا کمک آموزشی یا پیشرفته ، فراگیری همان کتب درسی موجود هست اما گه گاهی برخی از معلمان برای حفظ حیثیت و آبروی شهرت آموزشگاهی خود ، قدری بیشتر زحمت می کشند و چیزهای اضافی به دانش آموزان یاد می دهند و برگشت همین دانش آموزان که بیشتر هم درسخوانند ، باعث ایجاد کنتاکت فرادهی معلم با فراگیری دانش آموز می شود که خوشایند معلم سیستم کهنه و سنتی آموزشی ما نیست. البته این برخورد خود می تواند عامل تحولی هر چند آب باریکه در کلاس های درسی ما باشد.
7 – جبهه بندی وحشتناکی بین دو یا چند همکار برای احتمال برتری یکی از آنان نسبت به دیگران وجود دارد . لذا معلمان میل به یادگیری از همکار خود را با مقاومت از پرسش برای دانستن بیشتر فروکش می نمایند. برای همین جلسات هم رشته ای در مدارس ما بین همکاران بدون هر نوع تغییر روش تدریس یا محتوای تدریس و فقط در تعارف شما استادید !!باقی می ماند. چون او جسارت یاد گرفتن از هم اندازۀ خود ندارد و یک فوبیای آبروریزی اعتراف به نمی دانم دارد.
8 ـ رسوب و رواج باور سنتی برخی از معلمان مبنی بر این که معلم کسی است که همه چیز را می داند او را مدعی ساخته و از توان خود مطمئن است لذا نیازی به افزایش بار دانش یا تازگی آن ندارد. تارو پود سنتی معلومات او به عنوان برقرار کننده نظم و آرامش و سِپر هر نوع تغییری است.
9 – شلوغی و بی انضباطی دانش آموزان در کلاس درس ، همیشه به دلیل تربیت ناصحیح آنها نیست. گاه همانند ادیسون به دلیل برتری دانسته هایشان نسبت به معلم سنتی خود است. اما ما معلمان چنین دانش آموزان را گستاخ و بی ادب خطاب می کنیم. نحوه تدریس معلم و دانش او باید پویا و هیجان برانگیز باشد تا مسلط بر تمامی استعدادهای موجود یک کلاس گردد نه آهنگ خستگی برانگیز یکنواخت بی روح.
همکار بزرگوارم ،
در فرهنگ دهخدا معلم یعنی : نشان که به راه نهند. آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا کرد مانند نشان و جز آن اثر راه . مدرس .
من و شما نشانه های راه خرد و عقل و دانش جهان هستی هستیم . از نشانه های باقی مانده از ما بر دل و مـغز دانش آموزان این
سرزمین می توان به میزان توان و قابلیت های خود در کلاس درس پی برد. این نشانه های رشــد و توسعــه دانش بشری هیچ ارتباط مستقیم یا غیرمستقیمی با میزان دریافت حقوق و مزایای ما معلمان ندارد، با مشکلات و معضلات موجود هم بی خط و ربط است. رسالتی است ارزشمند و پرمایه بر تداوم و تزاید دانش بشری . امید که من معلم تولید کننده دانش هستی باشم نه مصرف کننده صِرف آن .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
متاسفانه در روزهای اخیر ، خبر اقدام شنیع و جنایتکارانه یک فرد بیمار در چهره ی معاون مدرسه در یکی از مدارس تهران جزو اولین خبرهای کشور قرار گرفت تا جایی که شوک وارده از این حادثه آن قدر سخت باورنکردنی بود که منجر به ورود مقام معظم رهبری و دستور محاکمه و اجرای حدودالهی دراسرع وقت شد .
همچنین وزیر محترم به عنوان نماینده دولت سریعا دراین امر ورود نمودند و اقدامهای عاجل از همان لحظات ابتدایی صورت گرفت .
اما جدا از مساله اقدام و محاکمه خاطی یا خاطیان باید به واکاوی این مهم از جوانب مختلف پرداخت تا در آینده دیگر چنین اقداماتی یا شبیه آن صورت نگیرد .
اما اکنون از منظر واکاوی مسئولیت و مسئولیت پذیری و نحوه ی انتصاب مدیران ، همان طور که بر همگان به ویژه اساتید فن روشن است ، باید عرض نمود اینکه ورود معلمین به مدارس دولتی یا غیر دولتی جدا از لحاظ سواد علمی ، پژوهشی ، گزینش و البته نحوه ی گزینش مسائل دینی ، می بایست گزینش روانی ، اخلاقی و رفتاری توسط متخصصین متعهد صورت گیرد وسپس در طی اجرای معلمی همزمان آموزشهای لازم علمی ، عقیدتی ، رفتاری وروانشناختی و... نیز باید صورت گیرد تا یک معلم که وظیفه ی تربیت وآموزش مهمترین سرمایه مادی ومعنوی کشور و ملت بزرگوار را به عنوان امانت برعهده دارد ، به نحو احسن بتواند امانتداری نماید .
برای نمونه اگر بررسی دقیق صورت گیرد معلمینی که فارغ التحصیل دانشسراها یا مراکز تربیت معلم و دانشگاه فرهنگیان بودند موفق تر و مانوس تر با اهداف آموزش و پرورش بودند، هرچند این به طور مطلق نبوده و گاهی فارغ التحصیلان آزاد غیررسمی که دوره های مختلف را با تایید صلاحیت کامل گزینش گذراندند و وارد آموزش و پرورش شدند نیز موفق بودند اما اگر بر اساس درصد بخواهیم مقایسه نماییم گروه دوم درصد آماری موفقیت شان بسیار کمتر از گروه اول بوده است .
اما نکته مهم که از سالهای دور به ویژه درآموزش و پرورش مغفول واقع شده ورود و دخالت افراد غیرمتخصص و متعهد از سیاسیون گرفته تا افراد ذی نفوذ و غیره به بدنه آموزش و پرورش است و همین علت مهم منجر به جابه جایی مسئولیت و مسئولیت پذیری و تغییر و انتصاب مدیران گردیده است .
اینکه گاهی اوقات خودرا در رویا باکشورهایی چون فنلاند ، آلمان ، ژاپن ، آمریکا و... مقایسه می نماییم لازم است از آنچه در بررسی از همان مدارس برای انتصاب مدیران ذکرشده به صورت کلی نقل نمایم که یک مدیر مدرسه براساس شرایط خاص باگذراندن حداقل ۵ سال سابقه معلمی ، بعد معاون ، مشاور مدیر و بعد از آن با بیش از ۲۰ سال سابقه یا گذراندن حدود ۲۰ سال تحصیلات و... انتخاب می گردد که هرچند هر یک از روش ها به صورت دقیق و جداگانه است اما آنچه ذکر شد همه ی آنها در چنین کلیاتی اشتراک دارند ، تا چه برسد به مسئولیتهای ستادی از ادارات منطقه تا وزارتخانه !
نکته ای که بارها و بارها توسط افراد متخصص دلسوز از هر جناحی و در دولتهای مختلف به جهت عدم رعایت سلسله مراتب طی مسیر یک مدیر ارشد ازصف به ستاد یادآور شده است ، همین نکته است که چطور فردی بدون حتی یکسال سابقه معاونت یا مدیریت دریک مدرسه فقط به جهت سفارش و استفاده اهرم های مختلف توسط سیاسیون بر مسند مسئولیت منصوب می شود ودر شرایطی در منطقه ، اداره کل یا وزارتخانه گماشته می گردد و آن وقت از آن فرد یا افراد انتظار تغییر یا تحول داریم . هرچند تصویب نظام صلاحیتهای حرفه ای مدیران و شرایط انتصاب مدیران درسال گذشته برای مدیریت مدارس تصویب و ابلاغ گردید که درجای خود قابل تقدیر است .
.
روندی که متاسفانه همان طورکه عرض نمودم در کشور ما و به ویژه در آموزش وپرورش از سالهای دور تاکنون نیز ادامه داشته و خواهد داشت !
آیا می توان از مدیر منصوب بدون طی سلسله مراتب و فقط باسفارش و یا تهدید منصوب شده ، انتظار خلاقیت راداشت ؟!
چیزی که در جامعه ی ما فرهنگیان بیشتر مرسوم است -که متاسفانه مقصر بیشتر آن خود ما هستیم- این است که حاضر می شویم فردی یا افرادی خارج از خانواده نیز برمسند مسئولیت قرار بگیرد اما وقتی از درون خانواده فردی توانمند و دارای تجربه بر مسند می نشیند حتی از قبل از ورود برمسند مسئولیت به مقابله با آن می پردازیم ، چه برسد زمانی که منصوب می گردد و مسئولیت را عهده دار می شود و سعی می نماییم تا او را به حاشیه رانده و مسیرش را گم نموده و یا به طور کامل از مسیر اصلی خارج گردد و نهایت یا خود خسته و وادار به استعفا شود یا توسط افراد غیر ذیصلاح به جهت قدرت سیاسی مجبور به استعفا شود .
اتفاقی که باعث شده تا مدیرانی از سالهای دور مسئولیت را به نام خدمت اما به کام لذت نگهداشته و تحت هیچ عنوان حاضر به رها کردن یا واگذارکردن به افرادجوان متخصص متعهد نگردند.
و مهم تر اینکه بیشتر مایه تاسف می شود وقتی همین افراد به جهت رفاه حال خود با تغییر و تحول ، خلاقیت و نوآوری مقاومت میکنند. که این باعث میشود تا هر طرح و تحولی که منجر به تغییر هوشمندانه خواهد شد را یا به فراموشی و بایگانی می فرستند ،یا از هر روش واقدامی استفاده می نمایند تا این طرح تحولی به حاشیه رود و درآخر به طور کامل حذف شود .
پس اگر چنین شرایطی اصلاح شود و شرایط انتخاب معلم به خود آموزش وپرورش واگذار گردد و گزینش های علمی ، عقیدتی ، رفتاری و روانی با دوره های مختلف زیر نظر معلمین باسابقه بیشتر بگذرانند و از استخدام های اجباری و تحمیلی خودداری شود. هر چند این اتفاقات خاص که اکنون در جامعه صورت گرفته مخصوص مدارس دولتی یا غیر دولتی نیست و مهم این است که افراد معلم نما و فاقد صلاحیت وارد مدارس ودستگاه آموزش و پرورش نشوند !
و پس از آن مناصب مدیریتی نیز بر اساس صلاحیت خاص و مصوب شده بدون دخالت افراد غیر متخصص اتفاق بیافتد .
لذا امیدواریم اکنون مقام عالی وزارت که با ایده و وعده ی تحولی خود با طی مسیر از صف تا ستاد مسئولیت وزارت را پذیرفتند ، بر عهد خود پایبند باشد و در این راه ضمن اینکه از هیچ اقدامی دریغ ننموده ، در برابر زیاده خواهان که منافع خود را به عدم تحول آموزش و پرورش وابسته نموده و با هر اتفاق یا اشکالی که در آموزش و پرورش ایجاد شود به جای کمک به ریشه یابی و راهکار مناسب برای حل آن به هجمه های تخریبی براساس مقاصد خود می پردازند ، ایستادگی و مقاومت نموده و با مشاوره و کمک از همکاران دلسوز ، متخصص و متعهد به مسیر درست تحولی که مطابق با سند تحول بنیادین و برنامه درسی ملی می باشد ادامه دهند و نیز اکنون وظیفه ی تمامی اهل فن از فرهنگیان جوان تا باتجربه و اصحاب رسانه نیز به صورت دلسوزانه و خودکار به تحقق این امر کمک نمایند ، هرچند این اتفاق فقط با تعریف و تمجید اتفاق نمی افتد لذا چنان که این عمل موجب تشویق و ایجاد روحیه به مسئولین می گردد اما از نقد درست با ارائه راهکار مناسب استفاده نمایند و اجازه تخریب و نیز دخالت را به افراد غیر متخصص ندهند .
در این صورت وزیر محترم نیز با پشتوانه همگانی همکاران و جامعه ی آموزش و پرورش که تقریبا با تمامی اقشار و ملت بزرگوار در هر مسند و مسئولیتی همراه می باشند، درارتباط هستند.
امید است وزیر محترم با همت والا و پشتیبانی همراهان خود بتواند نسبت به این خواست به حق اما حدود ۴۰ ساله و دیرین فرهنگیان که وابسته به محقق شدن منزلت و سپس معیشت واقعی فرهنگیان است حساس و پرتلاش و پرکار تلاش نموده و همان طور که عرض نمودم ، این آرزوی دیرین و به حق و به جای معلمین یعنی “” رسیدن به منزلت ومعیشت واقعی “‘ در جامعه را ایجاد نماید تا این فاصله طبقاتی بین کارکنان دولت نیز برای همیشه حذف گردد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید