انسان موجودی است که بر اساس ضمیر ناخودآگاه یا سرشت خویش ، از عدالت و برابری و مساوات لذت می برد. کودک حتی وقتی چند ماهه است از نگاه عادلانۀ والدین خود راضی است و کوچک ترین تفاوت یا تمایز مابین خود و خواهر یا برادر بزرگتر از خود را تحمل نمی کند. اصولا ما به این حس او حسادت می گوئیم و حتی برخی عمدا چنان رفتار می کنند که این حس در کودک برانگیخته گردد ظاهر از این حس کودک تصور خوشایندی در وجودشان نقش بسته می شود، اما این حس فقط برانگیخته شدن حسادت نیست ، نارضایتی او در رفتار ناعادلانه بزرگتر از خودش است. چرا مثلا به خواهرم چیزی خوردنی دادی اما به من نه ؟ مرا ندیدی یا نخواستی به من هم بدهی ؟ یک مثال بسیار ساده برای کودکی که دیده شدن و مورد محبت قرار گرفته شدن را دوست دارد. او با همین حس در فضای عادلانه یا تبعیض آمیز خانواده بزرگ می شود و وارد مدرسه می شود و همین حس را با قطاعی بزرگ تر و عمیق تر در خانۀ دوم خود یعنی مدرسه و یا جامعه نیز تجربه می کند. برای همین این کودک در پیش دبستانی و کلاس اول ابتدایی ، اصلا نمی تواند معلم خود را با سایر همکلاسی ها سهیم شود ، تا یکی به معلم نزدیک می شود او احساس می کند که از دایره سهم بری عقب مانده است و برای همین از جای خود بلند شده و به بهانه ای سوی معلم می رود ، او نمی خواهد سهم قانونی خود را از سوی معلم یعنی توجه او را از دست بدهد.
با توجه به این اصل مهم و حیاتی برای هر فرد از افراد یک جامعه ، ما می آییم و لایه های بی شماری از تفکیک ارزشی را بر قلب و مغز او تحمیل می نمائیم. این تمایز با سپرده شدن دورۀ پیش دبستانی به مدارس غیردولتی با زیربنایی از زخم شدید آغاز و تا کلاس دوازدهم ادامه می یابد.
حال شما تصور کنید که مفاهیمی چون عدالت و برابری آموزشی یا اقتصادی و حتی اجتماعی ، با چه ابعادی در ذهن این کودک ، روز به روز بزرگ و بزرگ تر می گردد ؟ او تا کوچک است علت این همه فاصله را نمی فهمد ، علت وجود مدارس خاص را ، علت دست چین شدن دانش آموزان را با معدل و یا طبقه اجتماعی شان را . اما او به تدریج بزرگ می شود و بی عدالتی را در خزانۀ لغات گسترش یافته خود ، سبک و سنگین می کند و می فهمد که دارایان مرتبتی مجزا از نداران در این جامعه دارند. درد این جداگزینی در کلاس درس در وجود او تبدیل به زخمی عمیق می گردد. واژه های عدالت و برابری در مَخیلۀ او رنگ می بازد و خشم و نفرت او نسبت به این بی عدالتی آشکار ، در هر سنی که پا می گذارد در او شدت و حدّت بیشتری می گیرد.
یک کلاس عادی همانند یک اجتماع به حضور و وجود تمامی توانایی ها و قابلیت ها نیازمند است. گویی شما افراد فقیر جامعه را به سرزمینی دیگر می فرستید یا هم به قتل می رسانید تا طبقه مرفه خودخواه خودبین به آسودگی و عاری از هر نوع تماسی با آرامش و آسایش به زندگی خویش بپردازند ( همانند جامعه کاستی هندوستان که ثروتمندان تا فردی از طبقه نجس را مشاهده می کنند روی برمی گردانند و از او دوری می جویند) .
وقتی در کلاس درس همه رقم دانش آموز کنار یکدیگر تحصیل نمی کنند رقابت و همدلی جای خود را به حسرت و نومیدی و بی تفاوتی در مدارس دولتی و حسادت و خودخواهی در مدارس غیر دولتی ، می دهد. یعنی دانش آموزان هر دو مدرسه از لحاظ جامعه پذیری یا درونی شدن ارزش ها برای آماده سازی جهت بر عهده گیری نقش های اجتماعی ، آسیب می بینند.
دانش آموز مدارس دولتی از لحاظ اخلاقیات و تلاش برای پیشرفت درسی و..... الگویی مناسب و قابل لمس برای خود ندارد، لذا او به طور اتومات هر روز ، ساعت معین به مدرسه می آید و می رود ، انگیزه یا هیجان قابل توصیفی برای حضور در مدرسه ندارد. قالب های خشک و سنتی و پادگانی مدرسه نیز بر این عدم میل و رغبت او دامن می زند.او به ناتوانی پدر خود در برآوردسازی نیازهایش می اندیشد و به این که تا کی از شنیدن یک بله برای طبیعی ترین خواسته هایش باید محروم باشد. بدترین و ناعادلانه ترین اصل برای یک پدر قادر نبودن در برآورد سازی نیازهای فرزندان و برای فرزند برخوردار نبودن از حداقل های زندگی است لذا دل مردگی و افسردگی در جریان روزمرگی بدون فردایی روشن و امیدوار کننده بر او مستولی می شود و برای همین گه گاهی حال با دلیل یا بی دلیل ، شاهد خودکشی و انتحار برخی دانش آموزان خصوصا در بین دختران هستیم ، تبعیض جنسی موجود در خانواده و اجتماع بر این مهم اثر تخریبی می گذارد. کاش می فهمیدید که نسل ما در چه سنی و از چه کانالی معنای واژۀ انتحار را فهمید و نوجوان و جوان امروز کی و چگونه می فهمد ؟ اگر به انتحار دانش آموزان خانواده های دارا اشاره می کنید باید گفت که توجه یا تأمین بیش از حد نیز باعث دلزدگی از زندگی می گردد ، برای همین همیشه مناسب ترین حال ، متعادل نگه داشتن توازن زندگی است.
یک جامعه به طور طبیعی از مجموع افرادی تشکیل شده است که هر کس بر اساس تلاش یا برخورداری از موقعیت اجتماعی – اقتصادی ممتاز خانواده و یا براساس تبعیض و بی عدالتی ، در پایگاه اجتماعی متفاوتی قرار می گیرد. و ما با تمثیل پنج انگشت دست برابر نیست قصد داریم بگوئیم که این نابرابری امری طبیعی و خدادادی است لذا در جهت از بین بردن آن بیهوده قلم نفرسائید و یا دست به مبارزه و اعتراض و.... نزنید! ما در اینجا افراد را به قبول و تحمل قَدَر یا پیشانی نوشته شده فرا می خوانیم . حال ما چگونه می توانیم خانۀ دوم هر کودک این سرزمین را از نعمت طبیعی تفاوت ها یا گونه گونی ها ، محروم نگه داریم و مستبدانه به تفکیک آنان بپردازیم ؟!
همۀ کودکان وطن به صف !
*شغل پدر و یا مادر و یا هر دوی شما از طبقه خواص و ممتاز جامعه می باشد هر چند اوضاع درسی مناسبی ندارید باشد بیا این طرف !
*هم شغل والدین شما جزو دهک بالای جامعه هست و هم اوضاع آموزشی شما عالی است شما هم بیا این طرف !
*هر چند معلوم نیست بالاخره شغل پدر شما چیست اما برای ما مهم ثروتمند بودن شماست پس شما هم بیا این طرف !
*دخترم ، پسرم متأسفم با وجود این که دانش آموز ممتازی هستی اما شرمنده نمی توانیم شما را قبول کنیم چون ما به ساپورت مالی والدین تان شدیدا محتاجیم. شما به همراهی فقرای جامعه که سطح یادگیری ضعیفی هم دارند به صف واحدی بپیوندید.
هدف ما پیشرفت تحصیلی یا رساندن شما به مراتب عالی شغلی و تحصیلی نیست ، هدف ما نفع مالی از قِبل دارایان در طول مدت خدمت مان است که بتوانیم بهره هایی زیاد به عنوان توشۀ فردا ببریم. حال من چه تقصیری دارم که آموزش و پرورش قادر نیست اصل سی ام قانون اساسی را اجرا کند و به شما تحصیل رایگان و اجباری را تقدیم کند ، هر کس از آب گِل آلود بهره ها می برد من چرا خیر؟ در جامعه پول مدار، اندیشه و آیندۀ روشن و خدمت به بشریت و آینده سازی رنگ می بازد و اولویت اول پول پول می آورد بر کرسی می نشیند، چون منابع محدود است و خواسته ها نامحدود و سیری ناپذیر.
کودکی که از دوره پیش دبستانی ذره ذره جدا شدن از جمع را تجربه می کند وقتی به دوره متوسطه می رسد تبدیل به مخزنی از دیگ بخار می گردد که مساعد انفجار است. او در کلاس درس از هم سطح بی انگیزه تر از خودش چه چیز یاد بگیرد وقتی معلم حوصله یا ظرفیت توضیح چند باره درس را ندارد و والدین بیسواد و فقیر او نیز چنین توانی را ندارند یا قدرت به کارگیری معلم خصوصی را ، او در کلاس بدون دانش آموز زرنگ از چه کسی رفع اشکال کند یا به تقویت درس خود بپردازد ؟ پس بی خیال درس و یادگیری.
شما مسئولین هیچ تصور می کنید که چرا بحران های اخلاقی در مدارس زیاد شده و دیگر از دانش آموز دیروز که یا از اولیای مدرسه و معلم می ترسید و به آنان احترام می گذاشت و یا واقعا آنان را دوست داشت و به بهای اجتماعی آنان حرمت قائل می شد ، خبری در مدارس نیست ؟ و قتل و کتک زدن معلم و مدیر و معاون و دانش آموز عادی شده است ؟! چون همان الگو نیست. چون همان حالت متعادل در مدارس نیست. معلم یا معاون و مدیر چرا کتک می زند ؟ به همان علت . در فضایی که الگوی مناسب و خوشایند نیست بر آنان نیز فشار وارد می آید و کاسۀ صبرشان لبریز می شود. آنان هم دنبال ادب و حرمت قربانی شدۀ تفکیک دانش آموزان هستند. تا کی در تک سبب دانستن علت العلل مصایب امروز آموزش پرورش در لا به لای فضای مجازی از درک و استنباط واقعیت های تلخی که خودمان به وجود آورده ایم ، غافل خواهیم ماند؟ این که مدارس ما به تفکیک دانش آموزان می پردازد و عقده های ناگشودنی بسیاری بر آنان تحمیل می کند چه تقصیری بر فضای مجازی وارد است ؟
حال تصور نکنیم که در جبهۀ دیگر اوضاع مطلوب تر است. هر دو از عدم تعادل و عدم تأسی از جامعه بزرگ تر رنج می برند. فقط نوع رنجوری متفاوت است. دانش آموزان مدارس خاصی چون غیردولتی به همراهی والدین شان متوجه تفکیک نظام آموزشی هستند . آنان حس نژاد برتر هیتلر و نیچه را به خوبی درک کرده اند و برای همین از همه متوقع هستند که احترام کنید ، قدر نهید ، سرویس دهید ، خدمت بی امان بنمائید که شما با صفرهای پول پدرم این مدرسه را اداره می کنید. پدرم کارفرمای شماست پس به دختر یا پسر او نیز باید تسلیم باشید.
آری این مدرسه را ما دانش آموزان اداره می کنیم و شما فقط کسانی هستید که بزرگ ترید و محتوای کتب درسی را می دانید ! پس با تزاید اهمیت جایگاه دانش آموزانی چون ما که دو شرط رایگان و اجباری بودن آموزش در قانون اساسی نیز جویده شده است ، فقط کافی است ما را به دانشگاه های غیرانتفاعی هدایت نمائید ، نگران نباشید هر دائم آنچه لازم است را خواهیم داد فقط ما را از طبقۀ خاصی که در آن قرار گرفته ایم محافظت نمائید تا ما نیز متقابلا از شما حمایت مالی نمائیم.
حال چنین افراد را در نقش های پدر و مادری و یا پزشکی و مهندسی و مدیریت و ....در جای جای کشور برای فردا تصور کنید ، انسانهایی که از والدین خود و معلمین و ....هرگز نه نشینده اند چگونه ایفای نقش خواهند کرد؟ چگونه در همسایگی یا همراهی خود با یک فرد از طبقه متوسط و فقیر در پارک یا اداره و.... را تحمل خواهند کرد ؟ خودرأیی و خودخواهی و تمایز او از کودکی تا به امروز ، باور تافته جدا بافته را در تمامی وجود او تقویت می نماید.
برای همین در جامعه ما دهک پائین در نداری خود در قاعده هرم اجتماعی روز به روز ناتوان تر از برآوردسازی نیازهای اولیه خود دست و پا می زند و این چند تَن در دهک بالای جامعه به اشارت انگشتی صاحب هر نوع امتیاز برجسته و ممتاز جامعه هستند. برای آنان هیچ گاه گرانی و افزایش قیمت کالاهای اساسی و غیر اساسی تأثیر تضعیف کننده ای ندارد چون آنان همیشه قادرند و باور دارند که قادر هستند !این ثبات رأی و باور را شما به آنها القا نموده اید.
برای همین طرح های اقتصادی چون پرداخت نقدی یارانه ها و یا سهام عدالت به قاعدۀ فقیر جامعه ، فقر را از بین نبرد. چون طبقۀ ممتاز جامعه به پیروی از دورۀ ساسانی از تمامی امتیازات یک جامعه بهره مند هستند و برای آن نه خونی ریخته اند و نه جنگی کرده اند. این موقعیت ممتاز را در سایۀ تفکیک طبقاتی آموزشی و اقتصادی نظام آموزشی کشور بهره مند شده اند.
آری!
راست می گویند که تمامی لرزش ها و خطاهای امروز جامعه از سوی نظام آموزشی دیکته می شود. اگر به قضایا این چنین بنگریم این یک واقعیت اجتناب ناپذیر است اما آنجا که معلم را متهم به این گناه نابخشودنی بنمائید من معلم از حیثیت و جایگاه معلمان دفاع می کنم.
وزیر ، وکیل مجلس و.... شما در خودخواهی امروز جامعه و در بی عدالتی آموزشی که به بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی منجر گردیده است مقصرید ، چون عامل تفکیک سرشت طبیعی آموزش در مدارس با عناوین گوناگون از جمله مدارس غیرانتفاعی و....
شماها هستید. شما نشستید و به این جدائی سر از تن نظاره گر شدید و از عواقب آن هیچ واهمه نکردید. تفکیک دانش آموزان بر اساس معدل و طبقه اجتماعی یعنی تقویت بی عدالتی .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
به این قضیه باید اززاویه وجهتی دیگر نگاه کرد یک عده از افراد جامعه باورهای غلطی دارند مثل این باورکه خداروزی رسان است هرچه خدا بخواهد ونبایدناشکری کنیم این افراد هیچ گاه دنبال ایجادعدالت نیستند برای ریشه کنی ظلم تلاشی نمی کنند وبه هر شرایطی با ادعای خدا باوری تن می دهنداین افراددر زمان پیامبرحضرت علی بوده اند وامروز هم بسیارند این افراد نه تنها خود درفلاکت زندگی می کنند بلکه هر کسی بخواهد آن ها را بیدار کند ونجات بدهد ناجی خودرا هلاک می کنند تااینگونه افراد باجمعیت کثیر وجود دارند امیدی به برقراری عدالت نیست وعدالت خواهانی مانند علی باوجود این افراد باید خانه نشین شوند ودق کنند زین همرهان سست عناصردلم گرفت شیر خداورستم دستانم آرزوست
قبلا تفاوت مدارس دولتی با غیردولتی، کلی شکاف آموزشی ایجاد می کرد. حال این شکاف به درون خود مدارس غیردولتی، منتقل
می شود. یعنی جزیره ای شدن آموزش و تبعات تجزیه اهداف آموزشی، بیشتر مخرب خواهد بود.
رقابت منفی مابین موسسان و مدیران مدارس غیردولتی برای جذب شهریه بیشتر، آنان را به ظاهرسازی و دور شدن از اهداف آموزشی، ترغیب خواهد نمود.
آنچه مدافعان مدارس خاص و غیردولتی سعی در کتمان آن دارند، این است که اصل مسئله مخالفت با فعالیت مدارس پولی نیست بلکه مسئله آنجاست که بهدلیل حضور و فعالیت پررنگ مدارس غیردولتی و دولتی خاص، مدارس دولتی عادی بهنوعی "ضربهفنی" شدهاند!