مهر را با مهربانی آغاز کنیم
اول فصل پاییز یعنی مهرماه سرآغاز سال تحصیلی جدید در کشورماست. از نیمه دوم شهریورماه جنب و جوش ها و تحرک برای ثبت نام، خرید لوازم التحریر مورد نیاز، برنامه ریزی درسی و... شروع خواهدشد.
این یادداشت می خواهد که نکات قابل تأملی را به طیف هایی که درگیر مستقیم قضیه هستند یادآوری نماید؛ با سانسور، محدودیت، حذف و تبعیض و انکار راه به جای نمی برید. واقعیت ها را بگویید و صداقت هم در حل مشکلات داشته باشید
والدین دانش آموزان
اگر چه شرایط کاری به ویژه وضعیت نامساعد زندگی، خیل فرزندان فارغ التحصیل بیکار، بالا رفتن سن والدین ، سرخوردگی های کاری ، بی مهری ها، رانت های استخدامی و... شاید رونق نشاط برای آماده سازی بچه ها از لحاظ روانی و وضعیت ظاهری را از والدین گرفته باشد. علی رغم موارد مذکور شرایط سنی و موقعیت تحصیلی فرزندان نیاز مبرم به پشتیبانی و تقویت روحی شما والدین دارد. اگر چه ممکن است شرایط اقتصادی کمر همت و اراده پولادین پدر خانواده را در مقابل خواسته های فرزندانش خم نموده باشد.
ولی پدر نازنین!
آگاه باشید که هنوز شما قهرمان و پهلوان بدون رقیب فرزندان تان هستید. پس با ناله هایتان، رؤیاهایشان مخدوش نسازید. والدین متمول و دارای امکانات به شکرانه نعمتی که خداوند عطا فرموده است به وضعیت خانواده های که از برآورده نمودن خواسته های فرزندان شان ناتوان هستند نیم نگاهی داشته باشید. اگر چه امکانات و ثروت دارید امّا بدیهی ست که این موارد پایدار نیستند. فرزندان خود را به قناعت کردن برای روز مبادا عادت نمایید. مهربانی نمودن و دست گیری همسالانشان را آموزش دهید.از خرید لوازم بسیار فانتزی و اضافه بر نیاز خوداری نمایید.
بزرگوران ثروت پایدار جوانمردی، بلند همتی، تواضع و مهربانی است پس در کسب و توزیعش کوشا و مداوم باشید.
دانش آموزان
کمبود امکانات تحصیلی و آموزشی متناسب با خواسته ها و شرایط روز دنیا، رؤیت خیل فارغ التحصیلانی که متناسب با تحصیل خود شغلی را به دست نیاوردند، عدم ثبات در برنامه ریزی های آموزشی، عدم تناسب محتوی های آموزشی با خواسته ها و نیازهای جوانان و جامعه، آینده مبهم شغلی پس از فارغ التحصیلی، فرار مغزها، بی مهری ها، وعده های بی عمل مسؤولان ، حس ناامیدی و بی اعتمادی حاکم بر جامعه، زرق و برق های چشم گیر زود گذر، فرصت های کاذب برای اتلاف وقت و چندین مورد دیگر از جمله عوامل بازدارنده ای هستند که ممکن است انگیزه و نشاط برای مشغولیت قاطع شما دانش آموزان را به شغل و وظیفه اصلی تان که آموزش و تحصیل است ، بگیرند.
پس به اشتباهات اعتراف کنیم، خرد جمعی را ارج نهیم ، از برج عاج خود را عقل کل دانستن پایین بیاییم
امیدهای ملت و سرزمین مان!
با وجود همه این شرایط و عواملی که ذکر گردید اگر نگاهی به سیر تاریخی توسعه یافتگی کشورهای که اکنون پیشرفت نموده اند، بیندازیم به یقین معلوم خواهد شد که چنین ملت ها و کشورها مسیر اصلی پیشرفت خودشان ر ا در امر تحصیل و آموزش دیده اند. بسیاری از این کشورها حتی شرایط بدتر از ما هم تحمل نمودند.
پس واقع بینانه گام برداریم خسته نشویم و در دام ناامیدهای گسترده شده نیافتیم. راه نجات این ملت و سرزمین مسیری جز فراگیری علم، مهارت و صنعت ندارد. هستند کسانی که چشم دیدن پیشرفت شما ها را ندارند چون ماندگاری خود را در عقب ماندگی شما ها می بینند. پس به خاطر عشق و باور به سرنوشت خود و ملتتان با آغاز مهر تجدید پیمان همت نو را بنیان نهید. .
معلمان و استادان
شرایط نامساعد حقوقی، رفاهی، تبعیض، بی مهری ها، انتصاب های نالایق، برنامه های کلیشه ای و تکراری، بی انگیزگی دانش آموزان ،عدم همکاری والدین و مسؤولان و... همه ی این موارد بخشی از عوامل از رونق انداختن شور و نشاط تعلیم و تربیت هستند. بااین وجود راهکار چیست؟ آیا تسلیم شرایط موجود باید گشت؟ با درد دل کردن، بی علاقه بودن و عدم انگیزه می توان شرایط تغییر را داد؟
چطور می توان از دست سیکل معیوب طراحی شده رها گشت و برای تسلط بر این بی انگیزگی و بی برنامه ریزی بودن چه اقداماتی باید به صورت خود جوش و خود مدیریتی می توان انجام داد .
فرهیختگان و استادان دلسوز و متعهد!
شکی نیست که چالش های اشاره شده واقعیت موجود هستند و بر همه ما هم روشن است که متأسفانه اراده قاطع سیستماتیک برای رفع این موانع و مشکلات یا وجود ندارد یا اینکه بسیار ناتوان و بی رمق است.
متأسفانه بر همگان واضح و مبرهن است که مسؤولان تصمیم گیر و مجری، اراده قاطع برای تحول در وضع موجود به غیر از وعده های سر خرمن و شعارهای تکراری در ذات و توان شان نیست.
اکنون چشم امید آینده سازان این سرزمین به همت مضاعف، مستمر و ارائه راهکار، خلاقیت و مدیریت شما عزیزان دوخته شده است. تجربه تاریخی تمام کشورهای توسعه یافته و گذشته سرزمین خودمان نیز نشان داده است که نقطه اتکا و ثقل تحولات جوامع، معلمان، استادان و آموزش دهندگان بوده اند. اگر چه دست های، ناآگاهانه یا به عمد نخواهند که این موتور محرکه تحولات در جایگاه خود پا برجا،پیشرو و با نشاط و پر انرژی بماند امّا این قشر بی مدعا نشان داده که همواره پیشقراول فداکاری ، مقاوم در دوران بحران و سختی و الگو در کسب علم و نشر آن بوده و خواهد ماند.
مسیر سخت و طاقت فرساست به ویژه در شرایط کنونی ولی خارج از توان و همّت جمعی نیست.
مسؤولان و تصمیم گیران
نداشتن بودجه کافی و عدم همکاری و هماهنگی سایر دستگاه ها شاه بیت تکراری پاسخ مسؤولان در انباشته شدن مشکلات و مطالبات و حل نشدن آن ها در دستگاه عظیم و تأثیر گذار تعلیم و تربیت بوده است.
مسؤولان ذی ربط در امر تعلیم و تربیت قطعاً برایشان واضح شده است که وضعیت دستگاه تحت مدیریت شان اسفناک تر از این است که بتوان با همان شعارهای تکراری و امیدهای واهی سر پا نگاه داشت. روزی کاسه صبر و شرم و حیای قشر زحمت کش معلمان، توان و امید آینده سازان، مقاومت و خون دل خوردن والدین لبریز خواهد شد و به پایان خواهد رسید.
پس به اشتباهات اعتراف کنیم، خرد جمعی را ارج نهیم ، از برج عاج خود را عقل کل دانستن پایین بیاییم.
خودتان همدوش با همکاران، والدین، دانش آموزان به تلاش و همت جمعی بیفزایید.
با سانسور، محدودیت، حذف و تبعیض و انکار راه به جای نمی برید. واقعیت ها را بگویید و صداقت هم در حل مشکلات داشته باشید. داستان سرایی و حماسه گویی دیگر نه برای والدین، نه همکاران و نه دانش آموزان خریداری ندارد. قبل از طوفان موج ها و انعکاس ها را دریابید.
اگر همه این طیف ها به مسؤولیت و جایگاه خودشان آگاهی یابند و قدر فرصت ها را بدانند می توان گفت که مهر را با مهربانی آغاز نمودیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم - گروه گزارش/
یکشنبه 4 شهریور نمایشگاه دستاوردها و عملکرد یکساله وزارت آموزش و پرورش در دولت دوازدهم با حضور خبرنگاران ، وزیر آموزش و پرورش و مسئولان ستادی و اداری در دبیرستان ماندگار البرز برگزار گردید .
در ابتدای این مراسم « سید محمد بطحایی » به دفاع از عملکرد یک ساله خود به عنوان " وزیر آموزش و پرورش " پرداخت .
در این نمایشگاه معاونت ها و دوایر ستادی هر یک جداگانه به ارائه کارنامه و عملکرد خود پرداختند .
در بخش های پیشین گفت و گوی دانش آموزان البرزی و صدای معلم در مورد عملکرد وزیر آموزش و پرورش ، پرسش و پاسخ با معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش ، پرسش و پاسخ با رئیس آموزش و پرورش استثنایی ، متن کامل سخنان وزیر آموزش و پرورش و پرسش و پاسخ با رئیس دانشگاه فرهنگیان منتشر گردید .
در این قسمت پرسش و پاسخ مدیر صدای معلم با « علی باقر زاده » منتشر می گردد .
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در این نشست رسانه ای حدود 15 دقیقه تاخیر داشت .
کل زمان پرسش و پاسخ یک ساعت بود .
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی 19 دقیقه سخنرانی کرد .
ساعت شروع نشست 30 / 10 بود و نشست در ساعت 23 / 11 پایان یافت .
با این که بر خلاف اکثر خبرنگاران که پرسشی در این زمینه نداشتند « صدای معلم » 10 پرسش را که ماحصل مکاتبات و گفت و گو با آموزش دهندگان سواد آموزی بود را تدارک دیده بود .
مجری این مراسم که آقای نجات بهرامی بود فقط اجازه طرح یک پرسش را داد .
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی نه بابت تاخیر خود از حاضران عذرخواهی کرد و نه معاون رسانه ای چنین کاری را انجام داد.
این نشست 7 دقیقه زودتر از موعد مقرر هم به پایان رسید .
چند وقت پیش با اتومبیل از یکی از خیابان های شمال تهران می گذشتم که چشمم به ساختمان ویران یک مدرسه افتاد.
برای بنده که در مناطق مرزی و شهرهای دورافتاده تدریس و زندگی کرده ام دیدن مدارس کپری، چادری و حتی طویله ای جای تعجب ندارد، چه برسد به آن که نمای یک ساختمان قدیمی و ویران مرا دچار تعجب کند. تا این که کمی جلوتر چشمم به یک پاسگاه پلیس افتاد که ساختمان آن هم شبیه وضعیت نابه سامان ساختمان همان مدرسه بود.
دیدن این دو منظره در مجاورت هم مرا به فکر فرو برد و سوالات زیادی در مورد وظایف و کارکردهای این دو نهاد در ذهنم نقش بست.
به قول وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم:
«ما ساختمان ها را می سازیم و سپس ساختمان ها ما را می سازند».
چرا در کشور ما اغلب ساختمان های مدارس و پایگاههای پلیس همانند این دو ساختمانی که در مجاورت هم دیدم مورد توجه و لطف مسئولان نیستند؟! دیوارهای بلند و کدر، شیشه های پوشیده شده با رنگ های تیره، درهای آهنی بد ترکیب، نرده های نیزه شکل شبیه زندان و اغلب بدون سبزه و گل و گیاه!! مشخص است که کارکرد یکی تربیت انسان و کارکرد دیگری حفظ قانون است. آیا این دو کارکرد در جامعه ی ما چندان ارزشمند نیستند !؟
در ادامه ذهنم به مقایسه ی ساختمان مدرسه و پاسگاه پلیس و بقیه ی ادارات مشغول شد. هر چقدر به ذهنم فشار آوردم نتوانستم در ایران وضعیت ساختمان اداره ای را مثال بزنم یا تصور کنم که از ساختمان این دو فرسوده تر باشد.
آیا ما در تربیت انسان و حفظ قانون به پایان خط رسیده ایم ؟!
از اتاق ها، سردرها و سالن های مجلل برخی ادارات که بگذریم، دریغ از چند تا قوطی رنگ، چند گلدان در کلاس های درس، چند تا پنجره که آسمان را بتوان دید...
چند لحظه بعد با صدای بوق ماشین ها که در یک چهارراه شلوغ مثل کلاف سردرگم در هم گره خورده بودند به خودم آمدم. هر کس هر جور دلش می خواست رانندگی می کرد.
کمی آن طرف تر در گوشه ی میدان دو تا پلیس خسته، پشت به چهارراه با هم صحبت می کردند. و ذهن من همچنان درگیر این معما بود که:
آیا عدم رسیدگی به ساختمان مدارس و پاسگاه های پلیس علت یا علت های خاصی در جامعه ی ما دارد !!؟
کانال نوفهم گرایی در مطالعات برنامه درسی
ابتدا لازم می دانم برای تمامی کوشاوران عرصه آموزش جهت ریشه کنی بیسوادی و جهل در کشور ، 17 شهریور روز جهانی مبارزه با بیسوادی را تبریک بگویم. سپس لازم است یادآور شوم که این یادداشت مشمول بیش از 80 درصد و شاید بیشتر باسوادان کشور اعم از دیپلم تا سطوح بالاتر می گردد.
مقدمه
" 17 شهریور ماه روز جهانی مبارزه با بیسوادی بود. بنا بر اسناد تاریخی ، علت نام گذاری روز جهانی سوادآموزی ، همایشی بود که در ۱۷ شهریور سال ۱۳۴۴ خورشیدی (۸ سپتامبر ۱۹۶۵ میلادی) در تهران برگزار شد. این همایش که به دعوت یونسکو انجام شده بود، مرکب از نمایندگان ۸۶ کشور جهان ، نمایندگان سازمان ملل متحد و دربار واتیکان و ۱۹ سازمان ملی بینالمللی بود و در آن به پیشنهاد ایران این روز را به نام "روز جهانی سوادآموزی" نامگذاری کردند. حال 53 سال پس از آن تاریخ ، تبریز نیز امروز در روز جهانی بی سوادی ، میزبان همایشی با عنوان "سوادآموزی و توسعه مهارت ها" با حضور نماینده " آیسسکو"، مدیران وزارت آموزش و پرورش و مدیران کل استانی کشور بود. (1)
تا حدودی تکلیف کشورهای مختلف جهان در جهت مقابله با بیسوادی مشخص است ، اعم از کشورهای انقلاب کرده ای چون کوبا در سال 1959 که با نهضت فانوس به دستان در جهت ریشه کنی بیسوادی در منازل مردم در سراسر کشور عمل نمودند و برخی از آنان تا سطح دانشگاه ادامه تحصیل دادند ، یا کشورهای پیشرفته که شاید دو و نیم قرن پیش تمهیدات لازم برای ریشه کنی آن را عملی نموده اند و یا برخی از کشورهای پرجمعیت یا فقیر و یا هم چون کشور خودمان با سازگاری و تحمل مسالمت آمیز بیسوادی در جامعه توسط مسئولین و حتی مردم ، که متأسفانه انقلاب هم بهانه ای مؤثر در از بین بردن درخت ریشه دار جهالت نشد.
اما در کنار بیسوادی سیاه که در آن از سیاهی و جهل و نادانی و محرومیت از روشنایی سخن گفته می شود نوعی دیگر از بیسوادی در جوامع امروزی مرسوم گردیده است که داغ آن بر دل جوامع ، ننگین تر و ماندگارتر است. جهان و خصوصا کشورهای عقب نگه داشته شده یا توسعه نیافته و یا در حال توسعه در نابودی بیسوادی سیاه ناکام ماندند و همسنگ آن درگیر نوعی دیگر از مرض بیسوادی گردیدند: یعنی " بیسوادی سفید " .
تعریف بیسوادی سفید
نوعی از بیسوادی که دیده نمی شود و یا شفاف و آشکار نیست. یعنی کسب علم تا درجات بالاتر ، تلاش بی امان شبانه روز برای تحصیل علم و کسب روزمه های بیشمار برای وجهه علمی و اجتماعی و شاید کسب شخصیت تحصیل زدگی اما بی نصیب از دانش زندگی.
ماهیت بیسوادی سفید
" بی سوادی سفید" در نگاه اول ، مشاهده نمیشود و این نوع بی سوادی به کسی فشار نمیآورد. این نوع از بی سوادی به سادگی قابل سنجش نیست و در آمارها ثبت نمیشود. این نوع بی سوادی ، وقتی با انواع مدارک رنگارنگ دانشگاهی، تأیید و تقویت شود، «ندانستن مرکب " ( یا همان جهل مرکب) را باعث میشود. امروز فرد به ابزارهایی جدید برای " تقویت بیسوادی" خود و دفاع از باورهای نادرست خود مجهز گشته است. بیسوادی سفید درد امروز جامعۀ ما و بسیاری از جوامع دیگر است. چنین است که یونسکو نیز ، به آرامی ، هر سال دغدغهای جدید را به عنوان این روز میافزاید و امسال ( منظور نویسنده سال 1393 می باشد) ، «روز جهانی سواد و توسعه پایدار» را شعار خود قرار داده است. همه فهمیدهایم که سواد، معنای سابق خود را از دست داده است. اما هر یک به نوعی ، چنان در دام بیسوادیهای سفید گرفتار شدهایم، که ترجیح میدهیم، از کنار این شکل جدید از بیسوادی ، آرام و بی صدا عبور کنیم تا تهدیدهای انکارناپذیر آن ، مسکوت و مغفول باقی بماند.
به نظر میرسد ، امروز نیاز ما "سواد خواندن و نوشتن " نیست بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش ، پرورش ، سواد ارتباط ، سواد انتقاد، سواد تحلیل ، سواد رسانه ، سواد استراتژی ، سواد مالی ، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. شاید بتوان برای همۀ اینها یک عنوان واحد انتخاب کرد:
"سواد زندگی " . (2)
آری ؛ ما سواد زندگی یا مهارت لازم برای زندگی را باید بیاموزیم. این وظیفه هر چند باید جزئی از رسالت و وظیفۀ اساسی وزارت آموزش و پرورش باشد، اما اگر منتظر چنین تحولی بنشینیم هم خود و هم فرزندانمان متأسفانه از سواد زندگی بی بهره خواهند ماند. ما قرار نیست بی نهایت زندگی کنیم و شاید برای همین عُقلا می گویند طول زندگی مهم نیست ، باید عرض زندگی را معنا و مفهوم ماندگار بخشید. باید بهانۀ این جمله شد: ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما. هر یک از افراد جامعه در وسعت و غنابخشی معنای زندگی خویش باید بکوشند. جامعه ما از تلاش های جمعی گریزان است باید تعداد تلاش های فردی را بسیار افزود تا همه گیر گردد، یعنی من و شما باید حرکت کنیم.
تفاوت های بیسوادی سیاه و سفید
1) در بیسوادی سیاه فرد قدرت خواندن و نوشتن ندارد، اما در سفید حداقل مدعی است که دارد.
2) در بیسوادی سیاه ندانستن و نتوانستن فرد بیسواد برای خواندن و نوشتن آشکار و اما در سفید پنهان است.
3) در بیسوادی سیاه فرد بیسواد مذمت می شود ، اما در سفید نتنها نکوهیده نمی شود که حداقل در بین عوام دارای ارج و قرب و منزلت هم هست.
4) در بیسوادی سیاه فرد از تمامی حقوق اجتماعی چون موقعیت شغلی مورد انتظار یا خاستگاه ازدواج و مسکن و... محروم است ، اما در سفید با توجه به شرایط تحصیلی ، امتیازات ویژه ای نیز دریافت می کند.
5) در بیسوادی سیاه فرد هرگز در مراتب سیاسی نمی تواند گام بگذارد اما در سفید تکرّر این مهم برای او بسیار است.
6) در بیسوادی سیاه جرم و خلاف بدون دسترسی به حقوق شهروندی منجر به مجازات او می شود ( جرم یقه چرکین ها یا یقه آبی ها ) اما در سفید با موقعیت شغلی یا تحصیلی خود می تواند از این دربست ها یا بن بست ها بگریزد ( جرم یقه سفید ها )
7) در بیسوادی سیاه فرد با اثبات عدم توانایی انجام کاری یا ناتوانی درخواندن متنی ، شناخته می شود اما در سفید هر گاه این افراد خواستند قلم به دست شوند تا روزمه های خود را برای مدیریت سازمانی یا کارفرمای کارخانه ای جهت استخدام ارسال نمایند، غلط های املایی آنان برملا شد و سواد واقعی شان نمایان. تشخیص فرد بیسواد سفید به راحتی ممکن نمی گردد.
و....
برای سهولت امر تشخیص این دو ، ملاک بیسوادی سیاه نداشتن توان خواندن و نوشتن است، کسی که شماره تلفن را نمی تواند بخواند یا تماس بگیرد یا نام خیابان و آدرس پزشکی را بخواند و.... اما ملاک مشخص و معینی برای تشخیص بیسوادی سفید در جوامع مختلف وجود ندارد. ظاهرا بیسوادی سفید در جامعه ما هم از سوی خود افراد و هم با سیاست تأکیدی مسئولین نسبت به آنان حاکمیت دارد و این نکته دردمندی ما را بسیار مضاعف می نماید.
مثال هایی عینی برای بیسوادی سفید در جامعه
ما با همین مدارک و گواهی نامه های اخذ شده از آموزشگاهها و مراکز علمی سراسر کشور حق اظهار نظر در هر امری را می یابیم:
1) عده ای از پزشکان ما آچار فرانسۀ دردها و بیماری های بشری اند. متخصص گوش و حلق و بینی و.....یا پزشک عمومی در تابلوی خود می نویسد: بیماری های عفونی ، پوست ، کودکان و .... و این در شرایطی است که بنا به قول یکی از اساتید دانشگاه زمان تحصیلم ، کشورهای پیشرفته برای گوش و چشم چپ و راست متخصص جداگانه ای دارند. پزشکان آنان در حریم خویش و پزشکان ما در حریم همگان طبابت می کنند.
2) معلمان حلّال مشکلات ادارات و مدارس می شوند در شرایطی که معلم متخصص برای رشته ای خاص در آن مدرسه وجود ندارد و تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی و گاه حتی ادبیات فارسی و عربی را نیز در هم تدریس می کنند. یا فرقی نمی کند دبیر دوره متوسطه بدون هر نوع آمادگی زیربنایی برای تطابق با نیازها و خواسته های دانش آموزان دوره ابتدائی و یا کتب درسی آنان و..... صرفا به دلیل کمبود نیرو در همین دوره مشغول به تدریس می شوند.
3) اظهار نظر سیاسی یا اقتصادی و گاه فرهنگی و اجتماعی ، در محافل خانوادگی یا شغلی و دوستانه از دیگر اَشکال بیسوادی سفید در جامعه ماست. بعد انقلاب پینه دوز نیز طرف دیگر گفت و گوی سیاسی و اقتصادی گردید. بچه ها هم درگیر این گفت و گو گردیدند. رادیوهای بیگانه یا کانال های گوناگون ماهواره ای با سیاست گذاری ها و اهداف از پیش تعیین شده ، هیزم این گفت و گوها را هم شدت و حدّت می بخشند و هم جهت می دهند. همه اما بحث کنندگان خود نیز متوجه نبودند که به نفع یا ضرر چه کسی سخن می گویند. اکثر افراد جامعه در سایۀ این روند 40 سالۀ نق و غر زدن علیه شرایط موجود و انتظار تحقق آرمانهای اجتماعی مقبول ، کارشناس سرپایی بدون تخصص علوم اقتصاد و سیاست و گاه حتی جامعه شناسی و روانشناسی شدند. وقتی خواسته یا ناخواسته در جمع دوستان یا همکاران و یا خویشاوندان مستمع این سخنان می گردید ، گوینده انتظار دارد در جهت خط فکری یا در راستای گفته های او نیز شما هم هیزم بحث را بیفزائید.جرأت گفت و گوی خلاف او یا به خاطر احترامی که قائل هستید وجود ندارد یا چون بنا به اعتقاد شما ارزش درگیری در بحث وجود ندارد ، نیست. گویندۀ یکّه تاز، یقین دارد که بیشتر و بهتر از همه افراد جمع می داند ( بیسوادی سفید) .
این اظهار نظرها در تاکسی و اتوبوس و مغازه ها و.... همه جا موج می زند و همه ، تصور می کنند که عالمند. شاید شعر معروف جهل مرکب برای تشریح همین شرایط باشد:
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
4) نوع دیگر بیسوادی سفید ، گشت و گذار در کانال ها و سایت ها و وبلاگ های گوناگون لازم و غیر لازم ، کنجکاوی بیشمار و دسترسی به منابع اطلاعاتی بی نهایت است. در یک شبانه روز به رفتار فردی و اجتماعی خود اگر نیم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که بیشتر لحظات 24 ساعته ما در فضای مجازی یا اینترنت می گذرد ، اگر هدف دار و جهت دار و کنترل شده به این کار نپردازیم و در آن غوطه ور شویم ، مبتلا به همان اعتیاد معروف در فضای مجازی می شویم که یا موجب مرگ افراد در برابر آن می گردد چون بیش از 24 ساعت بدون حرکت در برابر آن نشسته اند و یا بنیان های خانوادگی سست و به طلاق منجر می شود. عده ای یک حس دانش افزایی کذائی از این مسیر برای خود دارند که مدعی هم هستند . هر چند همه آنان تحصیل کرده نیستند که درگیر بیسوادی سفید باشند اما تَوهّم دانایی آنان را درگیر بیسوادی سفید می کند که فقط تصور می کنند زیاد می دانند. چنین افرادی ظرفیت پذیرش نظرات یا اعتقادات دیگران را از دست می دهند.
دنیای مجازی برای آنها یعنی تمام کنندۀ اهداف زندگی . ماورای آن را حداقل برای دسترسی به فرصتی جهت آرامش یا تفکر عمیق نمی بینند. بیشتر آنان آموخته های دوران تحصیلات رسمی یا عالی خود را نیز مخدوش می سازند اما متوجه نیستند. پیکر زبان و ادبیات فارسی برای محاوره های بی در و پیکر فضای مجازی توسط آنان در هم نوردیده می شود و آسیب جدّی می بیند که حتی فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی نیز قدرت مقابله یا کنترل آن را از دست داده است. زبان رسمی ما در لابه لای این جریان مرموز و موذی غفلت یا شیطنت، لطمات بسیاری را متحمل گردیده است ، گاه دلمان برای خواندن یک متن نثر فصیح و شیوا بسیار تنگ می گردد.
5) اگر در گذشته فقط افراد ناآگاه و بیسواد در دام و تلۀ کلاهبرداران می افتادند امروز بیسوادان سفید نیز در چنین طعمه هایی گرفتار می آیند. بسا اساتید دانشگاهی و پزشک و.... که با پاسخ دادن به پیام یا ایمیلی ، حساب بانکی خود را خالی یافته اند و یا زیر سندی را امضا نموده اند که قبلا آن مُلک تجاری یا واحد مسکونی به بیش از ده ها نفر نیز فروخته شده بود. یا در شراکت با افراد زیرک ، مغبون معامله گردیده اند. یا در مؤسسات اعتباری قرض الحسنه ای سرمایه گذاری کرده اند که محل فعالیت آنها یک روزه بود و صبح فردا محل مؤسسه خالی گردیده بود. شاید ادّعا یا تصور خردمندی بیش از حد ، برای برخی گران تمام می شود و با اعتماد یا استناد به همین سواد و دانش ، بازندۀ هر نوع معامله داهیانه می گردند. چشم بصیرت بیسوادان سفید نیز گاه بسته می گردد.
موارد مثال بسیار است فقط کافی است که هر یک از ما بصیرت و آگاهی لازم نسبت به شرایط و موقعیت زندگی خود داشته باشیم . واقع بین بوده و بدون تعصب اعتراف کنیم که داریم توسط ابزارهایی هدایت می شویم . وقت آن رسیده که افسار زندگی فردی خویش را در دستان خود که قدر مسلم معتمدترین فرد نسبت به خود هستیم بگیریم و علیه هر آنچه که ما را از خود بیخود یا خودباخته و یا تهی از ارزش های والای زندگی و انسانی می سازد، ایستادگی کنیم . برای زندگی مفید و پربار فقط سطح دانش یا آگاهی اجتماعی کافی نیست باید نسبت به موقعیت ، خواسته ها ، بایسته ها و شایسته های خود نیز دانش و آگاهی داشته باشیم . باید به دنبال "سواد زندگی " برویم تا گردو غبار زندگی محسوب نشویم . ما انسانیم و انسان خردمند هر دَم برای هوشیاری خود باید نگهبانی بیدار و آگاه باشد.
در پایان متن کامل شعر معروف از کتاب معراج السعاده تقدیم خردمندان می گردد:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند / با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند / جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند / حیف است چنین جانوری زنده بماند
1) کد خبر: ۱۵۵۰۱۸ تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۷.
2) کد خبر ۳۵۴۷۶۰ - ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ (9 سپتامبر 2014) - بی سوادی سیاه، بی سوادی سفید.
تلنگری برای همه ما : باسواد هستیم یا توهم سواد داریم ؟ نویسنده : محمدرضا شعبانعلی .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از مهم ترین عواملی که مدیریت در سطوح مختلف کشور را ناکارآمد و فشل کرده است ، لجبازی مدیران با همدیگر و تلاش هر یک برای به کرسی نشاندن حرف خود است.
با اشاره وزیر و البته با توصیه حکیم زاده و زرافشان و عمادی مصوبه ای در مورد انحلال مدارس سمپاد دوره اول متوسطه در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شد و بعد از آن هوار هوار راه انداختند که برچیدن سمپاد جنگ با مافیا است و رقابت و استرس و غم و غصه و بی رغبتی دانش آموزان ناشی از وجود مدارس سمپاد دوره اول دبیرستان است. آنها انحلال سمپاد را امری ناموسی و حیثیتی کردند و وقتی تیرشان به سنگ شورای عالی انقلاب فرهنگی خورد ،تازه فهمیدند که بیگدار به آب زده اند و شورای عالی آموزش و پرورش اختیار انحلال مدارس سمپاد را ندارد. داریم مدیری که روزانه برای طول و عرض سیاست کشور تعیین تکلیف می کند اما مانند منجم گلستان سعدی از اوضاع درون خانه اش (حوزه تحت مدیریتش) بی خبراست. اسم این پدیده را باید گذاشت مدیریت "تصادفی" یا "نا به جا" .
در اینجا تصمیم گرفتند که شورای عالی انقلاب فرهنگی را دور بزنند. با پشتوانه تبلیغات رسانه ای و شعار علیه بچه پولدارها رفتند سراغ رییس جمهور تا از او امضا بگیرند. اینجا هم ناکام شدند. از اینجا به بعد شروع به لجبازی کردند. حالا که زورشان به شورای عالی انقلاب فرهنگی و رییس جمهور نمی رسید، با اهرم آزمون که در اختیار وزارتخانه بود تلافی را سر دانش آموزان در آوردند.
عمادی اعلام کرد که برای پایه هفتم آزمون نمی گیریم به جایش از روشهای "جایگزین مانند مصاحبه و گفت , گو" استفاده می کنیم.
مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان، که رییس آن از اول مخالف انحلال سمپاد بود در برگزاری آزمون کنار گذاشته شد یا به عنوان اعتراض خودش را کنار کشید. تازه بعد از برگزاری آزمون خانم مهاجرانی آن را"غیرقابل دفاع" خواند.
60 تا سوال تستی دادند و 5 تا سوال تشریحی . حرف و حدیث آزمون سمپاد را زیاد شنیده اید. سوالات تستی ، کپی برابر اصل تست هوش مشهور ریون بود. این سوالات در کتاب های EQ ، مبتکران ، اندیشمند ، هوش و استعداد تحلیلی فرزانگان (مافیای ادعایی مدیران ) منتشر شده بود و عملا به کام آنها شد.
عمادی رئیس مرکز سنجش وزارتخانه گفت : "تست هوش استفاده شده در آزمون روز جمعه تنها آزمون گروهی معتبر هوش بوده که از روایی و اعتبار لازم برخوردار است. " ، اگر تست ریون "تنها آزمون معتبر هوش" است قاعدتا باید هرسال همین " تنها سوالات معتبر"را به عنوان آزمون تیزهوشان استفاده کنند و این یعنی ابتذال آزمون.
قدمی هم گفته بود: "مهم این نیست که تست هوش در دسترس باشد، چرا که 60 سوال تجسم فضایی ارائه میشود که حتی اگر دانشآموز این پرسشها را حفظ هم کرده باشد، باهوش است."
بالاخره نتایج سمپاد پایه هفتم اعلام شد، خانم مهاجرانی هم در برابر دایره بسته مدیران کوتاه آمد. در جلسه ای به ریاست خانم مهاجرانی و حضور نمایندگان بخش های مختلف وزارتخانه تصمیم گرفته شد که آن 5 سوال تشریحی (ادراکی ) را به این دلیل که ممکن است تفسیر پذیر باشند از نتیجه آزمون حذف کنند و 60 سوال 4 تا 6 جوابی تستی را مبنا قرار دهند. برخی می گویند به دلیل در دسترس بودن تست ریون احتمالا تعداد داوطلبانی که 60 سوال آزمون را صد درصد پاسخ داده اند از ظرفیت پذیرش مدارس سمپاد بالاتر است. در جلسه برای خاتمه دادن به حرف و حدیث ها تصمیم گرفته شد که به قول خودشان قضیه را کات کنند و فقط لیست اسامی قبولی ها را اعلام کنند و کارنامه ای برای داوطلبان فرستاده نشود. حذف سوالات ادراکی نشانه دیگر از شتابزدگی و لجبازی مسئولان آموزش و پرورش در طراحی سوالات آزمون و بی صداقتی آنها در تقبیح سوالات تستی است.
در کشاکش آزمون سمپاد معایب مدیریت آموزش و پرورش بار دیگر عیان شد.
جوگیر شدن وزیر ، تصمیمات و مصوبه های خلق الساعه شورای عالی آموزش و پرورش ، دخالت افراد در حوزه های غیر تخصصی ، لجبازی و مقاومت در برابر قانون ، تبدیل تصمیمات مدیریتی به مسایل ناموسی و حیثیتی، تبلیغات توخالی علیه آزمون های تستی و همراهی غیر رسمی با موسسات آموزش آزاد (همان مافیای ادعایی ) و بدتر از همه سیاست زده بودن برخی از مدیران آشکار شد.
داریم مدیری که روزانه برای طول و عرض سیاست کشور تعیین تکلیف می کند اما مانند منجم گلستان سعدی از اوضاع درون خانه اش (حوزه تحت مدیریتش) بی خبراست. اسم این پدیده را باید گذاشت مدیریت "تصادفی" یا "نا به جا" .
خانم مهاجرانی رییس استعدادهای درخشان در آزمون پر حرف و حدیث سمپاد از خود سلب مسئولیت می کند اما عمادی و قدمی (مخالفان مدارس سمپاد) میدان دار آزمون می شوند . شاید می خواستند زهر خود را بریزند و آزمون سمپاد را بی اعتبار کنند.
کانال تلگرامی
گروه استان ها و شهرستان ها/
کلپورگان روستایی از توابع شهرستان سراوان در سیستان و بلوچستان است. موزه زنده سفال کلپورگان تنها موزه زنده سفال در جهان است که قدمت آن به هفت هزار سال پیش بر میگردد. آنچه توجه جهانیان را به سفال کلپورگان جلب کرده، ساخت سفال بدون استفاده از چرخ سفالگری است.
به گونهای که تمام سفالینهها با روشهای سنتی ابتدایی و توسط زنان بلوچ و به همان شیوه قدیمی انجام میشود.
روستاى كلپورگان، درسال ٩٦، از سوى شوراى جهانى صنايع دستى، به عنوان اولين روستاى جهانى صنايع دستى برگزيده شد.با اينحال، متاسفانه روستا، با وجود این ثروت چندهزارساله، نه تنها از رفاه محروم است بلکه فقر بر چهرهٔ زنان هنرمند نشسته است.
دانشآموزان دختر این روستا، از داشتن دبیرستان محروم هستند.
با بازدید از مدرسه معلوم شد ساختمان فعلی هم بسیار قدیمی است.
و بنابراین تصمیم گرفته شد یک مدرسه ششکلاسه از ( دبستان و دبیرستان) با دو کارگاه ساخته و رشتههای هنرستانی نیز اضافه شود.
« صدای معلم » از همهٔ داوطلبان دعوت میکند تا در ساختن این مدرسه مشارکت کنند.
خداوندا مرا در تربيت فرزندانم ياري فرما. امام سجاد(ع)
در بين ابداعات بشر دوتا از مابقي مشكل تر است:
1) هنر تعليم و تربيت
2) هنر مملكت داري
كانت
پنجره اول مهر
بوي ماه مهر، بوي ماه مهرباني و دوستي، بوي كتاب هاي نو و تا نخورده، بوي لباس ها و كيف هاي نو كه با شادي زياد كودكان توام است؛ بوي كلاس هاي تازه رنگ شده كه رنگ و لعابي به چهره دادند تا اميد بيش تري براي ماندن و مطالعه در آنها ايجاد شود و مكاني باشد براي دوستان و همكلاسي هاي جديد. خش خش برگ هاي پاييزي مرا مي برد تا آن جا كه كودكي ام را مي بينم، آنجا كه با شادي دست در دست دوستانم، خودم را به مدرسه رساندم، با شنيدن زنگ مدرسه و طنين سرود: باز آمد بوي ماه مدرسه
بوي بازي هاي راه مدرسه
بوي ماه مهر، ماه مهربان
بوي خورشيد پگاه مدرسه...
شادي دلهره آوري ايجاد مي شود كه در عين خوشحالي از ديدن دوباره دوستان، يادآور تلاش و كوشش روزهاي مدرسه است .
آري بايد تلاش كرد، بيش تر از قبل ؛ براي رسيدن به آينده اي كه دين و اخلاق و علم روشنگر مسير زندگي باشد...
پنجره دوم مهر
قورباغ اي به گودالي رسيد و ديد كه يك هزار پا با شادابي و خوشحالي تمام زندگي مي كند. قورباغه زبان گشود و به هزارپا گفت: ماشاا... هزارپا تو چقدر پا داري! چگونه با اين همه پا راه مي روي؟ راستي تو اشتباه نمي كني؟ اول كدام پايت را برمي داري؟ بعد كدام را برمي داري؟ چگونه از اين همه پا استفاده مي كني؟ هزارپا فكري كرد و گفت : قورباغه راست مي گويد، به راستي اول بايد كدام پايم را بردارم؟ چگونه اين همه پا را پشت سر هم بايد بردارم؟ هزارپا از اين به بعد ديگر نتوانست به درستي راه برود. او پس از اين ماجرا در موقع راه رفتن غلت مي خورد ، كج مي شد، معلق مي زد و گاهي هم عقب عقب مي رفت. او ديگر هزار پا نبود.
نكته!
بعضي از پدران، مادران، معلمان و مربيان بزرگوار در مسير يادگيري خودجوش بچه ها، مين گذاري مي كنند. با تذكّرات بسيار، آنها را از فطرت خداداي دور مي كنند. با داد و فرياد و صداي بلند ايده ها و عقايد به ظاهر درست خود را به آنها تلقين مي كنند.
يادمان باشد فرزندان ما در يك محيط غني، آزاد، عاطفي و صميمي بزرگ مي شوند و مردان و زناني مقتدر خواهند شد.
يادمان باشد كه آنها هزاران پا براي رفتن و پيمودن مسير زندگي دارند. دخالت هاي بي مورد والدين، ترقه هاي عاطفي خطرناك پدران و مادران موجب مي شود آنها نتوانند از كمترين پاهاي خود هم استفاده كنند. آنها زمين گير تربيت نامناسب والدين و مربيان و معلمان خود هستند. آنها را فلج مي كنيم چون دلمان مي خواهد تندتر راه بروند و زودتر به مقصد برسند. آنها را گلخانه اي و كليشه اي تربيت مي كنيم، چون مي خواهيم؛ آنچه را ما مي گوييم؛ پيروي كنند. اندكي صبر! به نام تربيت، چه مي كنيم؟(رادمنش و خليلي،1391 :46)
آيا مي دانيد :
«بهترين دخالت در تربيت بچَه ها، مهيَا نمودن فضا و محيط مناسب و خود را كنار كشيدن از صحنه است »
پنجره سوم مهر
در خاطرات سهراب سپهري مي خوانيم:
«مدرسه خواب هاي مرا قيچي كرده بود، نماز مرا شكسته بود،مدرسه عروسك مرا رنجانده بود. روز ورودم، يادم نخواهد رفت: مرا از ميان بازي هايم ربودند و به كابوسي به نام مدرسه بردند، خودم را تنها ديدم و غريب... آن پس و هربار دلهره بود كه راهي مدرسه مي شد... »
«معلم آري بي ريا بود، بيدار بود زنجره را نمي فهميد، در پيش او خيالات من چروك مي خورد... »(خاطرات خواهر سهراب)
اين ها سخنان زنده ياد سهراب سپهري از خاطرات مدرسه اش بود. ما هم به نوبه خودمان هميشه مي خواستيم مدرسه خواب هاي طلايي بچه ها را تعبير كند. عادت هاي كودكانه آنها را زنده نگه دارد آنها را از تنهايي و غربت نجات دهد، به جاي دلهره نشاط آنها بهانه اي است براي آزادانديشي و به خدا رسيدن.
به راستي مدرسه چقدر در به ثمر رسيدن اين اهداف موفق بوده است؟
نتيجه آن را مي توان در اجتماع ديد، چرا كه تمامي افراد به نوعي دست پرورده آموزش و پرورش اند. اگر درصد بيشتري از مردم، از ادارات و در برخوردهايشان با رضايت برگردند نشان دهنده آموزش و پرورش سالم آن كشور است. ولي اگر درصد بيشتري از مردم ناراضي باشند نشان دهنده...
يك ضرب المثل چيني مي گويد: « اگر برنامه اي يك ساله داري، گندم بكار. اگر برنامه ده ساله داري، درخت بكار و اگر برنامه اي صدساله داري، مدرسه باز كن. »
مفهوم جالبي را سازمان يونسكو، با عنوان «يادگيري گنج درون» به كار مي برد و آن را در سه حيطه سه(H)، يعني سرHead، قلب Heart و دستHand تعريف كرده است.
«سر» به منزله پايگاه انديشه، تفكر و عقلانيت؛ « قلب» به منزله كانون عشق و مهر و ايمان و «دست» به منزله توانستن و انجام دادن كسب مهارت هاي ضروري زندگي، تلقي شده اند.
هر فردي كه بتواند از اين سه حيطه در رسيدن به اهداف والاي انسانيت بهره مند شود، مي تواند دست به عمليات جادويي و مافوق تصور بزند؛ مي خواهد اين فرد معلم باشد و دانش آموخته اين منظر و نگاه؛ يا دانش آموزي كه با قلب تپنده بر آگاهي زير نگاهي اين چنين نشو و نما پيدا كند.
از ويژگي مهم آموزش و پرورش كارا و اثربخش اهميت دادن به تربيت خلاق و فضاسازي مناسب جهت پرورش و آموزش دانش آموزان دانا زير نظر معلمين دانا مي باشد.
و يادمان باشد كودك به طور طبيعي تنبل نيست و تنبلي او از آنجا ناشي مي شود كه مي خواهيم بدون علاقه و رغبتش به او بياموزيم...(مسلمي فر و جليلوند، 1396 ،71:73)
منابع :
رادمنش، محمد حسن ، خليلي، افسر(1391). تربيت دلپذير، دل تربيت پذير ، يزد:بصيرت افزا.
مسلمي فر، منصوره، جليلوند، معصومه(1396). يك زنگ از چهار زنگ ما نگرشي به جايگاه فرهنگ و معلم در نسل امروز، تهران: گوهرانديش.
* تهيه و تنظيم: دكتر عزيزاله بابلي بهمئي رئيس اداره مشاوره شهر تهران با همكاري خانم هاجر برمكي كارشناس مشاوره شهر تهران
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط « امیر نظریان » مدیر سایت عصر دلفان برای صدای معلم ارسال شده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان ذی ربط اعلام می کند .