گفته اند که: در تمام جوامع، مملکت داری و مدرسه داری، دشوارترین کارهاست. دشواری این دو و به ویژه مدرسه داری در جوامع درحال توسعه ای مثل جامعه ما، مضاعف است.یکی به خاطر منحصربه فرد بودن نظام آموزشی و انقلابی و ایدئولوژیک بودن آن است که مثل هیچ یک از نظام های آموزشی دنیا نیست . یکی هم به واسطه هزینه بر و پرخرج بودن آن در زمانه ای است که به شدت تحت تاثیر طوفان تحریم و تورم است.
از زمان پیروزی انقلاب تاکنون چهارده نفر مسئولیت وزارتخانه آموزش و پرورش را برعهده گرفته اند. یعنی هر وزیر برای کمتر از سه سال و این کمتر از عمر معمول چهار ساله کابینه هاست. جالب این که اغلب وزراء که دولت مستعجل داشته اند، فاقد تحصیلات خاص در آموزش و پرورش و بیشتر دارای تجربیات آموزشی در مدارس بوده اند.
و اما چندی پیش و در خلال برنامه ی به زیر کشی وزیران کابینه، زمزمه استیضاح وزیر آموزش و پرورش نیز شنیده شد اما خیلی زود خبرآمد که نمایندگان از استیضاح وی منصرف شده اند. در حالی که در همین مدت کوتاه، وزیر کار و وزیر اقتصاد استیضاح شدند. به راستی این اولویت بندی آیا مفهومی جز بی اعتنایی به مقوله فرهنگ دارد؟
شاید هم گمان می کنیم سرو سامان دادن به اقتصاد آشفته مان با جابه جا کردن وزیر حل می شود اما بهبود حال نظام آموزشی با تغییر وزیر آن ممکن نمی شود. اگرچه بهانه دم دستی منصرف شدگان از استیضاح، همزمانی آن با آغاز سال تحصیلی بود اما واقعیت این است در شرایط فعلی اقتصاد و معیشت مردم ، مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست.
ارزیابی عملکرد آقای بطحایی در حوصله این نوشتار نیست اما همین قدر می توان گفت که ورود به موضوع استیضاح ایشان، قدری ناشیانه و عجولانه بود. او از ابتدا در این حوزه حضور داشته و هم به اسم و هم به رسم ،معلم بوده و هست. تازه، تعامل خوبی با فرهنگیان و رسانه های جمعی نیز دارد، از حمایت یک تیم روابط عمومی قوی هم برخوردار است. فقط می ماند دردسرهای ناشی از معاونت حقوقی و امور مجلس وی که به مثابه ی پاشنه آشیل او شده است. ضمن این که اوج مشاوره و مداخله نمایندگان مجلس برای حل معضلات موجود آموزشی، بیشتر در حد عزل و نصب مدیران است که کافی نیست.
اضافه بر آنچه گفته شد، آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دستی و دست هایی را یارای بازکردنش نیست و اغلب گمان می کنند دست خالی و فقر مالی، علت اصلی نابه سامانی آن است و لذا اگر دستمزد معلمان تا سطح سایر کارمندان ارتقا یابد، راهی در برون رفت آن از تنگناهای موجود حاصل خواهد شد. ولی کیست که نداند بدحالی نظام آموزشی تنها به واسطه ضعف بنیه ی مالی آن نیست. حضور زیاد و نفوذ کم معلمان در نظام آموزشی ، راه را برای روزمرگی و باری به هرجهت شدن مسائل آموزش و پرورش هموار کرده است. به گونه ای که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.
اصلا وقتی مرجعیت اجتماعی معلمان تقریبا رو به زوال قرار گرفته است، وقتی محافظه کاری، بی تفاوتی و هراس از حراست، عادت دیرینه غالب معلمان است، وقتی اولیای نجیب و ناامید از مساعدت و عنایت وزارتخانه، بخشی از هزینه های جاری مدارس را به نام مشارکت های عمومی تامین می کنند، وقتی بخش زیادی از نیروهای زبده و کارآمد آموزش و پرورش که پیگیر امور فرهنگیان می شوند نیز در زد و بند سیاسی کاری های مرسوم ، فعالیت صنفی را با کار سیاسی در هم می آمیزند و به تدریج تحلیل می روند.
وقتی سیاست مدرسه فروشی، راهی برای برون رفت از تنگنای کسری بودجه توصیه و تکلیف شده است، وقتی بیش از نود درصد بودجه وزارتخانه، به پرداخت حقوق معلمان وکارکنان اختصاص می یابد، وقتی این همه عزل و نصب وزیر در طول این چهل سال نتوانست به فتح و فرجی در سامان بخشی آن منجر شود، وقتی هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزده کارمندانش را توزیع می کند، وقتی اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری است، وقتی اهم مطالب معلمان معترض در تحصن ها، در باب پائینی حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و برخورداری از مسائل رفاهی است و کمترین معلمی از عدالت آموزشی و نبود تجهیزات و ایرادات شیوه های آموزشی دم می زند، وقتی این همه اما و اگر و ای کاش در تصمیم گیری های آموزشی و پرورشی وجود داشته و دارد، وقتی که ... دیگر نباید از عدم حضور یکی به نام وزیر بر صدر وزارتخانه، نالید. این طور هم نمایندگان مجلس به زحمت استیضاح نمی افتند و هم آن شخص وزیر ، شرمنده نتوانستن های خویش نخواهد شد.
کلام آخر این که ؛
درد سرهای ما از نابه سامانی روابط انسانی هم هست. نهادینه شدن پاره ای رفتارهای میان بر نظیر دروغ گویی، سلطه ی روابط بر ضوابط ، تدوین طرح های شعارهای، زد و بندهای اداری ، سوء استفاده از موقعیت اداری ، حیف و میل بودجه دولتی و نظائر آن عرصه را برای هر فکر و کار تازه تنگ و تار کرده است و از این رهگذر هنوز دست و دلهایی نامریی در کار هستند که خوش دارند معلمان در غم نان رها شوند و به راحتی دیده نشوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«ابرم همه به چمن رو کرده
شمعم همه جان خویش اما خورده
در غیرم امید چه می باید داشت
چون من هم از خویشتنم آزرده»
نیما یوشیج
در عقاید و دیدگاه عمومی جامعه ما، از «عکس» به عنوان لحظات، خاطرات و دوستی های ثبت شده تعبیر و تفسیر می شود. این تعییر به یک ارزش و عرف نهادینه شده در جامعه ما بدل شده است.
ما در رشته هنر با گرایش عکاسی با انوع متفاوت عکاسی مواجهیم که در آن هر نوع از عکس ها کارایی هایی منحصر به فرد خود را دارند. از انواع عکاسی های گوناگون ومتنوع می توان به عکاسی: تاریخی، هنری، اجتماعی [ عکس از اجتماعات، جنبش ها، انقلابها] خانوادگی، تبلیغاتی، مستند، مناظر و چشم انداز ها، طبیعت بی جان، خبر، جنگ و عکاسی ها دیگر اشاره داشت.
همه این عکاسی ها، یک وجه مشترک را با هم دارا هستند. آن وجه را می توان عنصر زیباشناسانه دانست. به این بُعد از زیباشناسی نه لزوما از نظر علم هنر و زیباشناسی بلکه از آن جهت که هر شهروندی با توجه به سلایق و علاقة شخصی در یک عکس زیبای های را می بیند، اشاره شده است؛ حتی در عکاسی جنگ.
برای مثال شاید در کلاس های علوم نظامی در عکاسی های از قبیل عکاسی جنگ، عکس هایی از طرف استاد کلاس برای دانشجویان مربوطه ارائه شود و بُعدهای تیراندازی و فاصله تیر انداز با سوژه خود برای دانشجویان توضیح و تفسیر شود و این نکته برای آن مجموعه کلاس، زیبا و جذاب به نظر بیایید.
ناصر فکوهی در کانال تلگرام اینجانب در مطلبی باعنوان حافظه و عکاسی چنین نگاشته اند :
(( هر عکس یادآور یک حافظه و یک فراموشی است. در هر عکس، بخشی از واقعیت ثبتشده ( حافظه) و بخش بزرگی از آن نیز حذف میشود ( فراموشی). هنر عکاسی در اواخر قرن نوزدهم میلادی پای به مرحله دموکراتیزه شدن گزارد. پدیدههایی نظیر عکاسی فوری، ارزان شدن دوربینهای عکاسی و عکاسی دیجیتال، فرایند همهگیر شدن عکاسی را در همه زمینهها تسریع کردند. در دورهای طولانی حافظه تصویری مردم تحت تأثیر کارتپستال بود تا بعدها بین سالهای 1960 تا 1980، مطبوعات مهمترین شکل رسانه تصویری را به وجود آوردند. بعد از جنگ جهانی دوم همه مردم قادر به عکاسی بودند و عملاً همه میتوانستند عکس بگیرند، ولی همچنان بین مردم معمولی و یک عکاس حرفهای، یک مرز زیبایی شناسانه وجود داشت)).
قصدم از نوشتن این مطلب بحث زیباشناسی عکاسی و عکس نیست بلکه می خواهم نگاهی به وضعیت عکسهای سلفی بیندازم که در جامعه ما هر روز در فضای مجازی بازتاب های گوناگون به خود می گیرد، فضای مجازی که تأثیر انکارناپذیری بر زندگی و حیات اجتماعی و فرهنگی هر روزه ما دارد.
حسین پاینده در مطلبی با عنوان [فیلم] «در دنیای تو ساعت چند است؟» اشاره به عکسهای فیلم دارد، عکس هایی که قاب شده اند، وی می نویسد:
(( قاب گرفتن عکس استعارهای از جاودانه کردن خاطره است. عکس برههای متوقفشده از زمان، انقطاع جریان زمان یا انتزاع آن از زنجیرهی گذشتهـحالـآینده است. عکس تلاشی است برای جاودانه کردن لمحهای از جریان مستمر زمان و قاب کردن آن ایضاً تلاشی برای زنده نگه داشتن خاطرهای از گذشته. ایماژهای ذهنی ما هم به عکسهایی رنگ و رو رفته از گذشته شباهت دارند. ( به همین دلیل، کلمهی «ایماژ» هم به معنای «تصویر ذهنی» به کار میرود و هم به معنای «عکس» )
زمان هر چه به سمت آینده پیش می رود قاب گرفتن عکس ها کم رنگ تر می شود. ما عکس می ندازیم که لحظات خودمان را جاودانه بکنیم و شاید یکی از دلایل اصلی عکاسی و عکس گرفتن، به خاطر «نامیرای» بودن ما در اذهان آیندگان است. ما با پیشرفت سریع دست آوردهای بشری و تکنولوژی ها جدید دنیا با هجومی از اطلاعات و عصر انفجار اطلاعات از طریق فضای مجازی روبه رو هستیم. با به اشتراک گذاشتن عکس های مختلف خود و سلفی های با ژست های متنوع که حتی نشانگر این است که حریم خصوصی به تعبیری دچار تفاسیر، تعاریف جدید و حتی چالش کشیده شده است. البته نه این که تاکید بکنیم و لزوما چنین است، حتی می توان حریم خصوصی را دست آورد مکتب اومانیست (انسان محور) دانست و در زیر بیرق این مکتب عکس ها به اشتراک گذاشته می شوند.
هنگامی که عکسی را به اشتراک میگذاریم در این فضا باید برای هر نوع واکنشی آمادگی داشته باشیم. تعاریف و تمجیدها، ناسزا و حرفهایی رکیک و ناپسند.
در این جامعه هر روز که به سمت آینده پیش می رویم، عکس های سلفی گویا دارند، از اصل خودمان ( خویشتن) سبقت سریع می گیرند و این به نظر می آید اتفاق ناخوشایندی است.
شاید در یک بنای تاریخی، یا یک طبیعت بکر و زیبا، یا در یک جاده زیبا برای اینکه خاطره آن در ذهن مان بماند عکسی را از خودمان بگیریم و این عکس انداختن حاکی از اندیشه ما نسبت به محیط و سوژه های اطراف مان باشد که تا چه حد برای ما این محیط مهم هستند و تا چه حد ما به این فضا علاقه داریم و نسبت به حفظ آن دغدغه داریم. این نوع سلفی ها حتی به نظر می آید، می توانند ما را وادار به احساس مسئولیت نسبت به محیط زیست و تاریخ مان می کند که این نوع سلفی گرفتن امتیاز مثبتی دارد و فرهنگ سازی جدید را ترویج می دهد.
البته باید بنویسیم متاسفانه جامعه ما بیشتر دچار سلفی های شده اند که فقط خودشان را در جامعه و محیط زندگی شان در معرض نمایش قرار می دهند. این سلفی ها بیشتر نشانگر خودشیفتگی ( نارسیسم) می باشد.
ما هر روز این خودشیفتگی ها از طرف همه اقشار جامعه می بینیم. بعضی از این افراد جز همان گروه به نام « نوکیسگان» ( یا تازه به دوران رسیدها) هستند که در هر کجا باشند تعادل آن محیط و سیستم را به هم میریزند و دست به تخریب میزنند.
متاسفانه این وضعیت در عده ای افراد چه سلبریتی ها، چه سیاسیون، شاعران، نويسندگان بسیار زیاد است.
از هنرمندی در بستر بیماری دیدار می کنند از خود سلفی می گیرند، نماینده مجلس سلفی میگیرد، عده ای بازیگران نهایت همت شان در فضای مجازی عکس سلفی از خودشان می باشد. انسانی در حال جان سپردن است، به جای کمک به آن از خودمان در آن صحنه تلخ سلفی می گیریم.
تصادفات خیابانی و جاده ای را می بینیم عکس سلفی می گیریم و امثال این رخدادها در این جامعه متاسفانه زیاد است و منجر به خودشیفتگی می شود و شاید هم منشا سلفی، خودشیفتگی است.
در نهایت این خودشیفتگی جامعه را با بحران های روانی، و اختلالهای شخصیتی حاد دچار می کند.
قبل از سلفی گرفتن بهتر است تمامی جوانب آن را در نظر بگیریم و آسان ترین سوال این است که اول از خود بپرسیم ما با سلفی گرفتن چه چیزی را می خواهیم بازگو و بازنمایی بنماییم؟
انسان شناسی و فرهنگ
به عنوان کسی که برای سومین بار متوالی در آزمون اعزام شرکت کرده و به مصاحبه دعوت شدم، قصد دارم تا به طور مختصر به بیان چند ایراد اساسی به شیوه انجام کار مرکز امور بین الملل در خصوص برگزاری آزمون و مصاحبه بپردازم که از زبان ریاست آن مرکز به عنوان یک 'فرایند پیچده علمی' یاد شده است.
1- اطلاع رسانی ضعیف و زمان بندی ضعیف تر از آن. در این چند دوره ای که در آزمون شرکت کردم به تکرار شاهد بودم که چه قدر به بهانه های مختلف و بدتر از آن بدون عذر خواهی شایسته از همکاران، زمان اعلام نتایج و یا صدور کارنامه ها به تاخیر می افتاد.
آیا بهتر نیست پولی که هنگام ثبت نام بابت دریافت خدمات به اصلاح پیامکی دریافت می شود را بیشتر کرد و برای اطلاع از نتایج هر ساعت لازم نباشد وارد سایت شد.
2- تحمیل هزینه های بیهوده و کاغذ بازی های بی مصرف بر پذیرفته شدگان در آزمون من جمله ارائه گواهی عدم سوء پیشینه کیفری و تکمیل فرم های حراست اداره و هسته مرکزی گزینش و تهیه کپی از مدارک و عکس 6 در 4 تمام اعضای خانواده و کپی برابر اصل دوره های ضمن خدمت و .... .
آیا بهتر نیست صرفا مدارک مورد نیاز را آن هم فقط از پذیرفته شدگان نهایی طلب کنیم نه همه.
3- مصاحبه به اصطلاح شغلی و انجام مصاحبه شخصیتی توسط افرادی که نمی دانم تحت چه معیارهایی و چگونه انتخاب می شوند.
ای کاش می شد از یکی از این مصاحبه فیلم برداری می شد تا خودتان درباره اعتبار آنها قضاوت می کردید. در ضمن آیا می شود با یکساعت مصاحبه صلاحیت شغلی، رفتاری و حتی به اصطلاح برخورد دیپلماتیک افراد را سنجید ؟
4- عدم پاسخ گویی تلفنی مناسب. یا خطوط اشغال است و یا کسی پاسخگو نیست.
5- آیا درست است که با اسم آزمون اعزام 97 همکاران را سرکار بگذاریم و با اعلام نتایج دیر هنگام همه را در برزخ ماندن یا رفتن نگه داریم و بعد معلوم شود که قرار است بیشتر انتخاب شدگان از سالهای بعد اعزام شوند.
آیا از دید مسولین زندگی و برنامه ریزی ما هیچ اهمیتی ندارد ؟
6- اکنون که بعد از این دوره ملال آور نتایج آمده چرا به بهانه عدم ارسال تاییدیه از سوی هسته های گزینش آمار قبول شدگان را نصفه نیمه و خصوصا بدون انتشار امتیاز کسب شده (یا همان به اصطلاح کارنامه) اعلام می کنند.
با این همه قضاوت نهایی در خصوص عملکرد این مرکز را به شما خواننده گرامی می سپارم.
این مطالب بیشتر به جهت درد دلی بود که دیگر تحملش برایم سنگین شده بود. به هر حال ما که عطای این آزمون را به لقایش بخشیدیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
امروز سه شنبه 20 شهریور مراسم معارفه « علی زرافشان » معاون سابق آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در سالن اجتماعات سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و با حضور خانم بروجردی رییس سازمان، نوید ادهم دبیرکل شورای عالی آموزش وپرورش و جمعی از مشاوران و مدیران وزارت آموزش وپرورش و مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار گردید.
از « عبدالرسول عمادی » رئیس فعلی مرکز سنجش به عنوان جانشین احتمالی ایشان نام برده می شود .
همچنین آئین تکریم و معارفه معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش با حضور سید محمد بطحایی در ساختمان شهید رجایی برگزار شد .
« امیرعلی نعمت الهی » جایگزین « یوسف نجفی » شد .
قرار است نجفی به سرپرستی یکی از مدارس خارج از کشور منصوب گردد .
پایان پیام/
گروه بازنشستگان /
امروز سه شنبه 20 شهریور ماه تعدادی از معلمان بازنشسسته در برابر سازمان برنامه و بودجه تجمع کردند .
معلمانی که در این تجمع شرکت کرده بودند نسبت به وضعیت معیشتی و نیز نرخ بالای تورم و گرانی اعتراض داشته و خواهان توجه و رسیدگی مسئولان نسبت به مطالبات قانونی مانند اجرای هم ترازی ، اجرای کامل قانون مدیریت خدمات کشوری و... شدند .
این تجمعات در برخی مراکز استان ها مانند مشهد ، یزد ، کرمانشاه در برابر سازمان برنامه و بودجه نیز برگزار گردید .
پایان پیام/
مردی :
من دستاوردی نمی بینم .
صدای معلم :
چرا دستاوردی نمی بینید ؟
مردی :
دستاورد ما باید باشیم اما معلوم نیست ما باید به کجا برسیم آن هم با این آموزشی که می بینیم . ( این جا )
از روز یکشنبه 4 شهریور نمایشگاه دستاوردها و عملکرد یکساله وزارت آموزش و پرورش در دولت دوازدهم با حضور خبرنگاران ، وزیر آموزش و پرورش و مسئولان ستادی و اداری در دبیرستان ماندگار البرز برگزار گردید .
نمی شود دائما از معلمان تعریف کرد اما در عمل برای آنان هویتی قائل نشد در ابتدای این مراسم « سید محمد بطحایی » به دفاع از عملکرد یک ساله خود به عنوان " وزیر آموزش و پرورش " پرداخت .
در این نمایشگاه معاونت ها و دوایر ستادی هر یک جداگانه به ارائه کارنامه و عملکرد خود پرداختند .
در این یادداشت نگاهی انتقادی به محتوای سخنان وزیر آموزش و پرورش و نیز جریان کلی این نمایشگاه خواهم داشت .
در مراسم آغازین این نمایشگاه بطحایی نیز مانند همه روسا و مقامات بر سبیل مرسوم و عادت مالوف حدود 34 دقیقه سخنرانی کرد .
با وجود آن که از اصحاب رسانه در ساعت 45 / 7 صبح برای حضور در این مراسم دعوت به عمل آمده بود اما وزیر آموزش و پرورش با تاخیر بیش از یک ساعت در این مراسم حضور یافت .
به نظر می رسد " حضور با تاخیر " یکی از آیتم ها و نمادهای مشخص در " مدیریت ایرانی " است و البته تقریبا همه شورای معاونین وزارتخانه که در نشست های رسانه ای حضور پیدا می کردند " تاخیر " داشتند و از همه این ها بدتر این که بابت تاخیر به هیچ عنوان " عذرخواهی " نمی کردند .
شاید حضور تاخیری که در کشورهای توسعه یافته یک امتیاز منفی و نوعی بی احترامی به مخاطبان به شمار می آید برای مدیران و مقامات ما یک نوع " پرستیژ " به ارمغان می آورد و شاید تداعی این مفهوم که این رئیس خیلی سرش شلوغ است و متقاضی های فراوان برای " هم صحبت شدن " و بدبختانه این که جامعه ایرانی هم با این " نرم های بی سر و ته و من درآوردی" سازگار شده است .
زمانی که « علی باقرزاده » رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در نشست رسانه ای شرکت کرد حدود 15 دقیقه تاخیر داشت .
کل زمان پرسش و پاسخ یک ساعت بود . اگر از نظر وزیر آموزش و پرورش گفت و گو و تعامل خوب است پس به این پرسش پاسخ دهد چرا با وجود گذشت بیش از 10 ماه در مورد درخواست این رسانه برای نشست و گفت و گو هنوز به درخواست صدای معلم پاسخی داده نشده است ؟
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی 19 دقیقه سخنرانی کرد .
ساعت شروع نشست 30 / 10 بود و نشست در ساعت 23 / 11 پایان یافت .
با این که بر خلاف سایر خبرنگاران که پرسشی در این زمینه نداشتند اما من چند پرسش را قبلا آماده کرده بودم .
مجری این مراسم که آقای نجات بهرامی است فقط اجازه طرح دو پرسش را داد .
رئیس سازمان نهضت سوادآموزی نه بابت تاخیر خود از حاضران عذرخواهی کرد و نه معاون رسانه ای چنین کاری را انجام داد انگار که از دیگران طلبکار هم بودند .
این نشست 7 دقیقه هم زودتر به پایان رسید .
علی رغم اصرار من برای طرح پرسش متاسفانه به این درخواست توجهی نشد و با این که به مسئول هماهنگی سوالات اعلام کرده بودم که سوالات آماده دارم اما در این مراسم میکروفون را بین خبرنگاران می چرخاند تا شاید فردی بتواند حتی به "زور " پرسشی را مطرح کند .
حرف هایی که بطحایی در این مراسم زد در کل تکراری و کلیشه ای بود .
« صدای معلم » بر خلاف رسانه های دیگر متن کامل این سخنرانی را منتشر کرد . ( این جا )
موضوعاتی مانند : سند تحول بنیادین ، حذف آزمون ها ، اصلاح تکالیف در دوره ابتدایی ، نظام انتخاب و انتصاب مدیران ، سنجش صلاحیت های حرفه ای مدیران مدارس ، کنکور و دست آخر وضعیت معلمان مهم ترین رئوس سخنرانی 34 دقیقه ای وزیر آموزش و پرورش بودند .
تصور من این بود که وزیر آموزش و پرورش پس از پایان سخنرانی اش پاسخ گوی پرسش های خبرنگاران باشد اما پس از یک مکث چند دقیقه ای و پس از حضور رئیس مجمع خیرین مدرسه ساز سالن را ترک کرد .
آیا خبرنگاران و اصحاب رسانه آمده بودند تا حرف های تکراری آقای بطحایی را گزارش کنند ؟
با این که در اکثر کشورها به ویژه توسعه یافته مسئولان و مقامات به راحتی بین مردم حضور پیدا می کنند و حتی با مردم عکس می گیرند اما این جا حتی یک مقام هر چند دون پایه با دیوار امنیتی و حفاظی از جمعیتی احاطه می شود که برای آن مقام کار می کنند .
این گونه نمایش ها می تواند حامل این پیام باشد که این فرد یک آدم معمولی نیست و با شما فرق می کند و درصدد القای نوعی " حس مهم بودن " به مخاطب است .
اکثریت مسئولان در این سیستم چنین نقشی را ایفا می کنند .
موضوع مبارزه با مافیای آزمون بارها توسط بطحایی بیان شده است . عمل و کنش یک مسئول بارها و بارها تاثیرگذارتر و ماندگارتر از حرف های همیشگی در حافظه جمعی و تاریخی خواهد بود و البته محرکی برای گفتمان سازی و در جا نزدن ...
بطحایی می گوید :
" حذف آزمون ها یکی از مهمترین مواردی بود که ما برای این موضوع شروع کردیم . ما برای این که تغییری را در محتوا آغاز بکنیم و با تعهدات بیشتری ادامه بدهیم باید موانعی را برطرف می کردیم. یکی از مهمترین موانعی که بر حوزه کیفیت آموزش و پرورش سیطره انداخته است و آن چیزی است که تحت عنوان سیطره آموزش و پرورش از آن نام می بریم که پرورش و فعالیت حوزه های تربیتی را کاملا به حاشیه برده و بخش عمده ای از برنامه های آموزشی و پرورشی ما را به خودش اختصاص داده است. این موانع را باید کنارمی زدیم و کنار بزنیم و با این هدف و با این فلسفه حذف آزمون ها در دستور کار قرار گرفت.
چالش های خیلی جدی را دوستان من تحمل کردند فشارهای خیلی زیادی را تحمل کردند و همچنان این فشارها دارد نظام آموزش و پرورش ما و دست اندکاران آموزش و پرورش را آزار می دهد....
باید مقاومت کنیم چون معتقدیم آن چیزی که فعالیت های تربیتی و پرورشی ما را تحت شعاع خودش قرار داده در نتیجه بچه های ما و خروجی های آموزش و پرورش را با آن چه که مورد انتظار جامعه است بین آنها فاصله ایجاد کرده این مسائل را باید برطرف کنیم...
تنها کتابی که معتبر است و باید مورد تاکید قرار بگیرد کتابی است که به عنوان کتب درسی در مدارس دارد توزیع می شود . ما در مدارسمان به کتاب های دیگری نیاز نداریم...."
این گونه سخنان برای کسی که در محیط و جریان آموزش نیست ممکن است هیجان برانگیز و حتی تحسین برانگیز باشد اما حداقل برای کسی که سال ها در این سیستم معلمی کرده است می داند که پایه و مبنای درست و منطقی ندارد و یا حداقل عملی پشت سر حرف ها نیست .
آیا بطحایی نمی داند که کتاب های کمک آموزشی همه از سازمان زیر دست ایشان یعنی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی مجوز می گیرند ؟
پیش تر در یادداشتی با عنوان " وزارت آموزش و پرورش ، مافیای کنکور و تبلیغات ؟! " (این جا ) به برخی مواد قانونی اشاره کردم .
نوشتم :
" در اطلاعیه وزارت آموزش و پرورش اشاره شده است که بسیاری از تبلیغات موسسات کنکور در رسانه ملی، فاقد مجوز وزارت آموزش و پرورش است اما به صورت مصداقی به نام این موسسات اشاره نشده است . اگر گفت و گو خوب و کارساز است چرا وزیر آموزش و پرورش سایر مسئولان به ویژه نهادهای امنیتی را قانع نمی کند که تاسیس « سازمان نظام معلمی » خطری ندارد و یک " ریسک " برای حاکمیتی بودن این دستگاه محسوب نمی شود و می تواند با پایه گذاری هویت معلمی به توسعه واقعی و همه جانبه کشور کمک کند ؟
نخستین پرسش آن است که این رو دربایستی با این موسسات آموزشی – تجاری به کدامین دلیل صورت می گیرد ؟
وزیر آموزش و پرورش قبلا در نامه ای به رئیس سازمان صدا و سیما در این مورد هشدار داده است اما به نظر می رسد که سمبه این موسسات پر زورتر و عطش صدا و سیما که از بودجه عمومی ارتزاق می کند و مطابق بودجه 97 در رده " موسسات زیادن ده " طبقه بندی شده است سیری ناپذیر است .
دومین پرسش آن است که تبلیغات بدون مجوز مراجع ذی صلاح آیا مطابق قانون مصداق " کلاهبردای " نیست ؟ ضمن آن که در نظری گفته است این موسسات به برخی رتبه های تک رقمی کنکور پیشنهاد پرداخت پول داده اند.
سومین پرسش آن است که آیا وزارت آموزش و پرورش به غیر از نامه نگاری تاکنون اقدام حقوقی خاصی در این مورد انجام داده است ؟"
اگر زور وزارت آموزش و پرورش به این مافیای کنکور که دست در دست صدا و سیما دارد نمی رسد و گویا نامه ی وزیر آموزش و پرورش هم برایشان اهمیتی ندارد چرا حداقل به بخشنامه خودش عمل نمی کند ؟"
واقعا متوجه منظور وزیر آموزش و پرورش از به کار بردن واژه " مقاومت " نمی شوم .
آیا بطحایی تصور می کند اگر یک موضوع بدون مبنای تئوریک را بارها و بارها در رسانه ها و افکار عمومی تکرار کند دست به عمل " فرهنگ سازی " زده است و رفتار فردی و جمعی را تغییر را داده است ؟ " حضور با تاخیر " یکی از آیتم ها و نمادهای مشخص در " مدیریت ایرانی " است و البته تقریبا همه شورای معاونین وزارتخانه که در نشست های رسانه ای حضور پیدا می کردند " تاخیر " داشتند و از همه این ها بدتر این که بابت تاخیر به هیچ عنوان " عذرخواهی " نمی کردند
آیا او نمی داند این همه شعار دادن بدون آن که به افکار عمومی پاسخ گو باشد نتیجه ای جز دلزدگی و حتی نفرت در افکار عمومی به ویژه " معلمان " نخواهد داشت ؟
مهم ترین دلیل و مدعا برای اثبات این فرضیه همان اعترافی است که بطحایی می کند :
" ... این را می دانیم اما گاهی اوقات گفتن و به زبان آوردن و دائما تکرار کردن یک موضوع باعث می شود که همه مسائل دیگر تحت الشعاع آن موضوع قرار بگیرد کما اینکه این تا به حال اتفاق افتاده است."
یکی از موضوعات قابل توجه که همیشه به عنوان یک " سیاست " از سوی وزرای آموزش و پرورش دنبال می شده است همان " رسانه ای کردن مطالبات معلمان " بوده است که البته همیشه هم با انتقاد این قشر رو به رو بوده است .
بطحایی می گوید :
" وقتی درباره معیشت معلم صحبت های بسیار زیاد کردیم در برابرش قدم های کمی توانستیم برداریم و گفتنی ها و گفته ها و حرف ها و شعارهای زبانی خیلی بیشتر از آن چیزی بوده که عمل کرده است. این مقوله از آن مقوله هایی است که دوستان عزیز من باید مصرانه به دنبالش باشیم اما نباید مدام به زبان بیاوریم و مدام نباید بگوییم، حال آن که معلمین عزیز هم به من تذکر می دهند و به دوستانم توجه می دهند که چرا شما مقوله هایی مثل پرداخت دیون را مرتبا تکرار می کنید. من در یک جلسه ای عرض کردم یکی از دلایل آن این است که معلمین عزیز ما از ما مطالبه می کنند می گویند شما بگویید که چه اتفاقی دارد می افتد؟ "
به نظرم این نهایت پوپولیسمی است که می تواند از زبان یک مسئول ساطع شود .
بطحایی گناه رسانه ای کردن مطالبات معلمان را متوجه خود معلمان می کند اما توضیح نمی دهد که اگر مطالبات معلمان بر اساس تعهداتی که خود این وزارتخانه داده است و مانند آن در سایر دستگاه ها اعمال می شود و کسی هم خبر دار نمی شود " سر موقع " ایفاد گردد دیگر چه نیازی به این همه اطاله کلام خواهد بود ؟
اگر بودجه آموزش و پرورش و کسری آن یک جا دیده شود و بر اساس عملکرد تصویب شود و نیازها در آن به صورت " واقعی " دیده شود دیگر چه نیازی است که معلمان در جایگاه " متهم " قرار گیرند و بابت پرداخت هم منتی بر آنان تحمیل گردد ؟
البته شاید پرداخت قطره ای مطالبات ، معوقات و... نوعی مشغولیت برای مسئولان این وزارتخانه و نیز خوراک برای رسانه ها فراهم کند و در منظر افکار عمومی حتی به کارنامه و عملکرد نیز منسوب گردد .
بطحایی در پایان سخنانش چنین نتیجه گیری می کند :
" جامعه ذینفعان ما در آموزش و پرورش بسیار گسترده است. یکی از مهمترین دستاوردهایی که خوشبختانه به لطف خداوند و تلاش شما همکارانم زیر ساختش آماده شده ایجاد یک بستر مناسب برای تعامل و گفت و گو کردن با جامعه ذینفعان است. این بستر آماده شده و بخشی از آن رونمایی شده و بخشی از آن هم همین روزها آماده می شود فکر می کنم در همین هفته دولت رونمای اش انجام بشود و ما بتوانیم از طریق این بستر مناسب ارتباطی و تعاملی گفت و گو های دو طرفه با جامعه ذینفعانمان به راحتی انجام بدهیم . حرف های خودمان را بزنیم و حرف های جامعه ذینفعانمان را بشنویم. این بستر بسیار مناسب می تواند بسیاری از سوءتفاهمات را برطرف کند ... "
اگر از نظر وزیر آموزش و پرورش گفت و گو و تعامل خوب است پس به این پرسش پاسخ دهد چرا با وجود گذشت بیش از 10 ماه در مورد درخواست این رسانه برای نشست و گفت و گو هنوز به درخواست صدای معلم پاسخی داده نشده است ؟
آیا بطحایی نیز مانند وزرای قبل از خود از گفت و گو با صدای معلم واهمه ای دارد ؟
چرا بطحایی زمانی که در وزارت فانی معاون پشتیبانی و توسعه مدیریت بود گفت و گو می کرد اما الان نه ؟
اگر گفت و گو خوب و کارساز است چرا وزیر آموزش و پرورش پیش از حذف و یا کاهش فوق العاده سختی معلمان ( این جا ) با دیوان محاسبات وارد گفت و گو و تعامل نشد و اختیار خود را به دست معاون پشتیبانی اش داد که درک درست و واقع بینانه ای از بودجه آموزش و پرورش ندارد و دنبال قانون خاص برای معلمان می گردد .
قانونی که حتی پس از حدود یک دهه از تصویب آن بسیاری از موارد قانونی فقط به خاطر فقدان و یا کمبود اعتبارات و بودجه برای معلمان اجرا نشده است .
واقعا در سایه دیده نشدن واقعی معلمان و دستگاه آموزش و پرورش در ساختار بودجه و نداشتن اهمیت نقش آن برای مسئولان چه فرقی می کند " قانون عام " برای معلمان ساری و جاری باشد و یا " قانون خاص " .
قانون مدیریت خدمات کشوری که اگر معلمان هم از آن خارج شوند دیگر شمولیت و حتی موضوعیت خود را از دست خواهد داد .
اگر گفت و گو کار ساز است پس چرا وزیر آموزش و پرورش نمی تواند هیات دولت را قانع کند که معلمان هم مانند سایر کارکنان حق دارند از کمک های رفاهی مستقیم و غیرمستقیم برخوردار شوند ؟
اگر گفت و گو خوب است چرا بند 5 از ماده 68 قانون مدیریت خدمات کشوری ( 1 ) را برای معلمان اجرا نمی کند تا شورای توسعه مدیریت را قانع کند که " معلمی " را به عنوان یک تخصص و یا مهارت با پیچیدگی های خاص خویش نگاه کند .
و اگر گفت و گو خوب و کارساز است چرا وزیر آموزش و پرورش سایر مسئولان به ویژه نهادهای امنیتی را قانع نمی کند که تاسیس « سازمان نظام معلمی » خطری ندارد و یک " ریسک " برای حاکمیتی بودن این دستگاه محسوب نمی شود و می تواند با پایه گذاری هویت معلمی به توسعه واقعی و همه جانبه کشور کمک کند ؟ آیا بطحایی تصور می کند اگر یک موضوع بدون مبنای تئوریک را بارها و بارها در رسانه ها و افکار عمومی تکرار کند دست به عمل " فرهنگ سازی " زده است و رفتار فردی و جمعی را تغییر را داده است ؟
نمی شود دائما از معلمان تعریف کرد اما در عمل برای آنان هویتی قائل نشد .
آقای بطحایی باید بداند که تربیون های یک طرفه به پایان رسیده است .
تعامل و گفت و گو این نیست که وزیر آموزش و پرورش هر روز و هر ساعت در یک نشست حضور پیدا کند و حرف های تکراری و شعاری تحویل مخاطبان بدهد و اسمش را بگذارد :
" مقاومت برای فرهنگ سازی و نهادینه شدن یک گفتمان " .
در عصر ارتباطات خیلی نیازی به حرف و شعار و سخنرانی نیست .
عمل و کنش یک مسئول بارها و بارها تاثیرگذارتر و ماندگارتر از حرف های همیشگی در حافظه جمعی و تاریخی خواهد بود و البته محرکی برای گفتمان سازی و در جا نزدن ...
( 1 )
فوقالعاده شغل برای مشاغل تخصصی، متناسب با سطح تخصص و مهارتها ، پیچیدگی وظایف و مسؤولیتها و شرایط بازار کار با پیشنهاد سازمان و تصویب هیأت وزیران برای مشاغل تا سطح کاردانی حداکثر (700) امتیاز و برای مشاغل همسطح کارشناسی حداکثر (1500) امتیاز وبرای مشاغل بالاتر حداکثر (2000) امتیاز تعیین می گردد.. این فوق العاده با رعایت تبصره این ماده قابل پرداخت می باشد.