
سالهاست یک سری حواشی ساده ذهنم را مشغول کردهاست. این حاشیهها شاید در نظر شما بسیار پیش پا افتاده و حتی سخیف جلوه کنند. اما هرچه میگذرد، تبعات و نتایج همین امور به ظاهر پیشپا افتاده و ناقابل را در اموری بزرگتر میبینم و درمییابم که:
سرِ چشمه بایدگرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
….و اما چند نمونه از این امور ساده و قابل تأمل؛ که از بس پرتکرارند، به چشم وگوش کسی نمیآیند، لیک نتایج فاجعهآمیزشان در بسیاریجاها، از جمله زمین فوتبال نمایان میشوند:
ـ دقت کردهاید که تقریبا در تمام مشاهد مشرّفه و اماکن مقدسه و زیارتگاهها، چه غوغایی از سر و صدا و پرگویی و هوارهوارکشی برپاست؟ آیا تا کنون در حرم امامرضا علیهالسلام، مجال لحظهای تمرکز و آرامش و سکوت یافتهاید؟ یا اینکه باید مرتب به فریاد و فرمان صلوات این و آن پاسخ دهید؟
ـ در نماز جماعات مساجد، تکبیرگویِ نماز پرگویی میکند. فرمان «اللهاکبر» آغاز نماز را که میدهد، پشت سرش باید یادآوری کند که: «تکبیرةالاحرام!» و گاهی حتی به یاد نمازگزاران بیاورد که نماز ظهر است یا عصر. بعد از اتمام نماز نیز فردی از میان حاضران باید جماعت را یادآورَد که فلان تسبیحات را بخوانند.
ـ در هر ازدحامی، باید با داد و هوار فرمان صلوات داد، تا راه باز شود. نیز در هر دعوا و اختلافی چند نفر از چپ و راست میآیند و پرمیگویند و دخالت ناروا میکنند؛ نسخه نجاتبخش هم فرمان به روبوسی و صلوات است، و نه حل مشکل توسط فرد مشکلگشای کاردان.
ـ در هر اعزام به حجی، ساعتها در کاروانها آموزش میدهند، سفارشها میکنند، تحذیرها و هشدارها را روان میکنند و این آموزشها و پرحرفیها تا انتهای سفر همچنان جاریست؛ در عینحال بینظمی و پرگویی و موقع و مکانناشناسی در مراسم حج از سوی هموطنان ما چشمگیر وگاه مایه خجالت است؛ از بس پُر شنیدهاند، پُر میگویند.
ـ مصاحبههای خیابانی و گذرگاهی صدا و سیمایی!: قبل و حین و بعد از اعتکاف حتما باید احساس معتکف را بپرسند و مصاحبهشونده هم خود را ملزم میبیند تا ته احساسش را شرح دهد؛ مبادا مشغولذمّه بینندگان بماند!

ـ در فوتبال، داور تا زمانی محترم است که بالای چشم ما ابرو نبیند و خم بر آن نیاورد، در غیر این صورت، اگر هم در بازی جان سالم بهدر ببرد، پس از بازی خود و جدّ و آبائش یا مورد حمله اینترنتیست و یا محل بحث و فحص کارشناسان سیمایی! در زمین بازی بینالمللی هم باید پرگویی و زیادهخواهی کنیم، وگرنه عادت نیکوی(!) پرگفتن و طلبکار عالم و آدم بودن از یادمان میرود.
خواهید پرسید، موارد پیشگفته چه ارتباطی به آخری، یعنی فوتبال داشت؟ شاید هیچ ارتباطی نداشته باشد و زنجیره معیوب حواشی ذهن نویسنده، رطب و یابس را به هم پیوند داده؛ لیک پرگویی غیرمسئولانه و عدم تربیت در چگونگی گفتار در زیارتگاه و مسجد و مکه و منبر و محراب و خیلیجاهای دیگر، به باجخواهی قلدرانه در زمین بازی جلوی چشمان میلیونها انسان میانجامد.

اگر ژاپنی کم حرف میزند و پُر کار میکند، آن را در مدرسه و معبد و جامعه و محیط کارش آموخته؛ و اگر ما در حرم و مسجد و تاکسی و طواف کعبه و سعی صفا و مروه پر میگوییم و کم فکر میکنیم، نیز در محیط تربیت مان آموختهایم و یا نیاموختهایم!
روزنامه اطلاعات
انّ الله لا يُغيِّرُ ما بقوم حتّی يغيّرو ما بانفسهم (1)

مقدمه
گذشتِ سال ها ، به تنهایی ، چیزی بر ما نمی افزاید . این ما هستیم که با گذشت زمان باید چیزهایی بر دانسته ها و تجارب خود بیفزائیم .
فهم و درک و شعور هر انسان در سایۀ تربیت و پرورش والدین و همۀ معلمان و اساتید ، ضمن بزرگ شدن و طی تحصیل علم و دانش ، ممکن می گردد. اما غنای آن و یا تداوم و کاربردی شدن آنها ، نتیجۀ تلاش و همّت و ارادۀ خود ماست. به فعلیت درآوردن تمامی توانایی های بالقوه ذاتی و یا پرورش یافته شده ، در سایۀ میزان توانمندی ما در حرکتی است که انجام می دهیم و درجۀ تحقق آنها ، نهفته است. اگر من امروز فقط به عنوان یک دبیر بازنشسته با تحصیلات در حد کارشناسی ، متوقف شده ام و از توانایی های تمامی قسمت های مغزم برای انجام کارهای گوناگون و متنوع استفاده نمی کنم ، مقصر و مجرم خودم هستم . چون اراده ای ضعیف دارم و یا از افرادی هستم که شرایط موجود را ایده آل می دانم و توقف اختیار کرده ام . این امر ربطی به قضا و قدر ندارد و یا کس دیگری قسمت مرا برای فعالیت بیشتر از من نرُبوده است. برخی از ما در انتظار سفید شدن موهایمان برای افزایش حجم و محتوای تجارب زندگی در انزوا و سکوت و بی تحرکی به سر می بریم . در این شرایط بدون مطالعه و سفر و فعالیت اقتصادی و تحمل رنج ، گنجی میّسر نخواهد شد و در همان سکونت روح و جسم خود ، عمرمان به پایان خواهد رسید و اگر طول زندگی مان بلند باشد ، عرض زندگی مان نتایج چندان مفید و مؤثری که ارزش به یادگار گذاشتن برای نسل بعدی و یا افزودن به تجارب فعلی انسانها ، را نخواهد داشت. ما زیستیم بی آن که مؤثر بر جریان زندگی باشیم . ما فقط زیستیم.

ایجاد تغییر و تحول اساسی در یک جامعه چگونه به وجود می آید؟
حال هر یک از ما معلمان به این نکته بیندیشیم که بدون خلق هر نوع ارزش تحول زا و یا تغییر هر نوع رفتاری ، بهبود اوضاع معیشتی و یا تحول در نظام آموزشی در جامعۀ ما شدنی است؟! یعنی ما باید در انتظار وزیری بنشینیم که با خِرد و مجموع توانایی های خود به ایجاد تغییرات اساسی و بنیادی در آموزش و پرورش بپردازد و یا خیر ، هر یک از ما می توانیم با ایجاد تغییر در نگرش و باور خود و یا انتقال دیدگاه های اصلاحی در کلاس درس برای دانش آموزان ، یقین حاصل کنیم که فردا از امروز روشن تر و پرمایه تر خواهد شد.
انسان هایی که منتظر می مانند تا شاید ، شرایط زندگی ایده آل و مطلوب گردد ، هرگز طعم خوشبختی را نمی چشند. در جامعه ما افرادی همچون چوخ بختیار صمد بهرنگی ، بسیار زیاد است. عادت کردن به آرامش و یکنواختی زندگی ، که آن را عین سعادت می شمارند. چنین افرادی از ایجاد تغییرات و یا دگرگونی عادات زندگی خود واهمه دارند. عافیت طلب و آسوده خاطرند هم برای خود و هم برای همسایه ، از
نظر آنان همین شرایط موجود ، بهترین است. در مقابل ، افرادی هستند که حِسّ تحول و دگرگونی درون و بیرون از خود را می پسندند و در پی آن هستند که هر دائم شرایط مطلوب و خوشایندی برای انسانها فراهم کنند، اما خود این دسته افراد نیز شاید بر چهار نوع دیگر تقسیم می شوند:
1 ) آنهایی که در انتظار تزریق شرایط مطلوب از سوی مسئولان و مدیران و قانون و شخصیت های سیاسی می نشینند ، که حداقل در جامعۀ ما انتظار و توقّعی غیرمنطقی و غیرعملی است .
2 ) آنهایی که معتقدند ابتدا باید خودشان تغییر کنند تا بعد جامعه تغییر کند.
3 ) آنهایی که معتقدند ابتدا باید جامعه تغییر کند تا بعد افراد فرصت تغییر بیابند.
4 ) آنهایی که معتقدند فرد و جامعه ، هر دو به تغییر هم زمان نیازمند هستند.

شاید همانند موضوع تقدّم مرغ و تخم مرغ که توافقی برای بشر در این خصوص از لحاظ منطقی وجود ندارد ، ما در جامعه خود برخلاف کشورهای پیشرفته که قرنها پیش انتخاب خود را کرده اند و یقین قرین به احتمال ، قبل از اعتقاد به تغییرات فردی و یا اجتماعی و اولویت بندی نوع تغییرات مفید و مطلوب در جامعه ، به باور ایجاد تغییر در اعتقاد و دیدگاه و تفکر خود رسیده اند. آنان جهان بینی خود را تغییر داده اند. آنان اساس هر تغییری فقط در پول و سرمایه و بودجه ، خلاصه نکرده اند، هر چند چنین شرایط مطلوب به الزام مسیر انتخاب شده برای آنان فراهم شده است ، اما اولویت اول آنان تلاش فردی ، پشتکار جمعی و تثبیت اخلاقیات در آموزش و گفتار و عمل ، بوده است. آنان به نمایش تصویر دائمی مذهب و دین برای جامعه پذیری کودکان نپرداخته اند. آنان اخلاقیات و ارزش ها و هنجارها را که متناسب مضمون دین هست را در لابلای آموزش کشور خود تعبیه ساخته اند و برای همین موفق شده اند و ما فقط به حفظیات مفاهیم دین ، دانش آموزان را وادار ساخته ایم و یا ناخواسته آنان را به تظاهرات مذهبی برای رسیدن به هدف ، واداشته ایم.
سرمنشأ تغییر آموزش است
ما معلمان و دبیران ، امتیاز برتری در جامعه برعهده داریم که ارزش و جایگاه آن با هیچ چیز دیگر و حتی ثروت ملی و یا جهان ، همسنگ نیست. یعنی " آموزش کودکان " . محل اصلاح ساختاری و ایجاد تغییر و تحول زیربنایی و تضمین سعادت جامعه ، نظام آموزشی هر کشور است. نظام های دیگر از جمله اقتصادی و فرهنگی و سیاسی از ناحیه آموزش ، ماهیت اجرایی می یابند. مغز و قلب هر جامعه ای برای تداوم حیات خود به آموزش پویا و زاینده نیازمند است. ایرانی ها شاید جزو معدود مللی هستند که برای انجام چنین اموری بهانۀ مشترک و ثابتی دارند
دریچه ای مختصر بر آغاز تغییرات رخ داده شده در کشورهای پیشرفته با تحقق دو پدیدۀ اجتماعی - سیاسی
یکی از این نمونه ها که در پیشرفت همه جانبۀ این کشورها مؤثر بوده است شکل گیری خانواده هسته ای در اروپاست ، کاهش زاد و ولد همزمان با کاهش مرگ و میر ناشی از توسعه و پیشرفت در علوم مختلف و ترویج بهداشت و دارو برای کنترل جمعیت بود که همزمان با آن به کاهش جمعیت برای توسعۀ کیفی زندگی دست یازیدند. هر چند امروز بسیاری از آنان دارای جمعیت غیرمولّد و سالخورده هستند اما با مدیریت سیستماتیک ، شرایط جدید را نیز با نیازهایشان هماهنگ ساخته اند. در این بین ارجحیت عقل مداری و تفکر و احترام به شعور انسانها نیز رشد یافت و زنان صاحب حقوق اجتماعی و امتیازاتی همسطح مردان گردیدند. اما در کشورهای عقب نگه داشته شده یا عقب مانده و یا در حال توسعه که به نظرم هر سه یک معنا را دارد و فقط دولت ها برای دلخوشی و فریب خود و ملت شان ، مراتب آن را به وجود آورده اند، همزمان با رشد و توسعه علم و سطح بهداشت و کاهش مرگ و میر به دلیل بالا بودن نرخ بیسوادی ، همچنان زادو ولد نرخ بالایی داشت ، تا حدی که بیشتر این کشورها مبتلا به انفجار جمعیت شدند و 45 درصد جمعیت آنان زیر 15 سال قرار گرفت ، یعنی دارای جمعیت جوان هستند.
نمونه دوم : کشورهای پیشرفته مسیر خود را از توازی با سایر کشورها منفصل و به امتداد ترقی و پیشرفت خطوط کمی و کیفی تمامی ابعاد زندگی ، تبدیل ساختند و کشورهای عقب مانده در توهّم جهل خویش تا امروز باقی مانده اند. آنان دلایل عقب ماندگی خود را چنین تفسیر می کنند:
دخالت قضا و قدر ، فشارهای سیاسی قدرتمندان ، مثلث زر و زور و تزویر آمریکا ، بازی شطرنج و تسلط قدرت در جهان با جنگ سرد بین روس و آمریکا ، استعمار نظامی دو کشور روس و آمریکا در زمان جنگ سرد و پس از آن و..... که این وضعیت تا بعد از جنگ جهانی دوم و تا آغاز تلاشها و اصلاحات میخائیل گورباچف ادامه داشت . او واپسین رهبر شوروی بود و در سال 1991 نقش مهمی در پایان دادن به سلطه کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان گرفتن جنگ سرد داشت . او در سال 1990 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
اگر دقت کنیم آنچه که در این بین برنده شد قدرت ایجاد تغییر مثبت و باور غلط بودن شرایط موجود بود. گورباچف در واقع به بازی 46 ساله شطرنج جهت تسلط قدرت نظامی بین شوروی و آمریکا و به تفکر انجمادی کمونیسم که بیش از یک قرن حاکمیت داشت ، پایان بخشید.
تا کی باید در انتظار شرایط زندگی ایده آل و مطلوب باشیم ؟
دو مورد ذکر شده فقط اشاره ای بسیار جزئی بود بر نحوۀ آغاز تغییرات در نگرش و بینش مردم . ما ملتی انقلاب کرده هستیم و بهای بسیار
سنگینی طی رشادت های قهرمانانۀ زنان و مردان کشور خود برای رسیدن به تغییرات مطلوب و مناسب در جهت برخورداری از حقوق اجتماعی و آزادی در تمامی ابعاد آن ، پرداخته ایم . تحصیل نسلی از جوانان در مدارس و دانشگاه ها ، تحت تأثیر شرایط ملتهب انقلاب و جنگ در سخت ترین شرایط ممکن صورت گرفته است ، لذا امروز خواب و غفلت و نومیدی و افسردگی و بی تحرکی و بی تفاوتی من و شما در جامعه ای که توفیق همزمانی با انقلابی را داشته است ، باعث می شود تا همۀ آرمانها و فرصت های طلایی ایجاد تغییر و تحول از بین برود. مگر چند تن در طی عمرشان توفیق و امکان همزمانی با وقوع یک انقلاب را به دست می آورند؟ شرایط موجود خواب رفتگی و تحمل مرض آلود مشکلات و عدم حل و فصل موانع رشد و توسعه از سوی هیچ مسئولی در خور ملت انقلاب کرده نیست. جملۀ زیر مصداق آشکاری بر این ادّعا است :
به قول پروفسور حسين باهر ، عضو هيئت علمی دانشگاه شهيد بهشتی آیۀ «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» مصداق قرآنی فرهنگ عمومی است و تا مردم خود نخواهند اين فرهنگ تغيير نمیكند. (2)

ما آن قدر که درگیر بیان آلام و دردهای بیشمار جامعه هستیم ، اراده ای قوی برای ایجاد شرایط مساعد تغییر و تحول در زندگی فردی و اجتماعی خود را نداریم. روزمرگی و اسارت روح و اندیشۀ ما در تعقیب شبانه روزی اخبار اقتصادی و سیاسی ، واقعیت زندگی مردم این کشور را برای لذت بردن از زندگی و نثار عشق و علاقه به یکدیگر ، تحت تأثیر منفی قرار داده است . قدر مسلم طعم خوشبختی و سعادت برای زندگی که مدت محدود و مشخصی دارد ، شامل همۀ این مواردی که ما خود را درگیر آن می کنیم نیست. حق این ملت داشتن امنیت فردی و اجتماعی جهت رسیدن به یک زندگی معمولی اما پربار است. ما کمتر سهمی در تزاید فرهنگ عمومی کشور داریم و حتی اثرات مثبت حاصل فرهنگ گذشتگان را نیز با اِهمال و بی اعتنایی خود از دست می دهیم . زندگی بدون فرهنگ و آموزش مناسب ، یعنی همان اعتراضات پرخاشگرانه ای که اکثرمان درگیرش هستیم. به جای همراهی و همدلی و هم اندیشی ، در پی عصبیت بی نتیجه ای هستیم که تمامی ارزش ها را تضعیف می سازد. یادمان باشد من و شما ایرانی هستیم و ایران برای سربلندی خود به افتخاراتی بیشتر در تمامی عرصه ها نیاز دارد. اما متأسفانه شرایط موجود خلق شده قبل هر چیز به اُختاپوسی شبیه است که همه چیز زنده و پویا را می بلعد. مسئول و غیر مسئول همگی در این جامعه برای شرایط آشفتۀ اجتماعی موجود ، مقصرند هر چند سهم مسئولان بیشتر از افراد عادی است اما من هم در حد خود مقصرم . شاید به دلیل غفلت و درخواب رفتگی و عدم مطالبۀ حقوق اجتماعی. هر چند امروز بسیاری از آنان دارای جمعیت غیرمولّد و سالخورده هستند اما با مدیریت سیستماتیک ، شرایط جدید را نیز با نیازهایشان هماهنگ ساخته اند
حال از کجا آغاز کنیم ؟
از کجا به همۀ این تحولات مورد انتظار دست یازیم ؟ یعنی چنین امکانی برای ما هم وجود دارد ؟ بهترین ، بِکرترین ، بی نظیرترین ، نادرترین و مطلوب ترین سنگر ایجاد تغییر و دگرگونی در اذهان کودکان این سرزمین در اختیار من و شمای معلم در کلاس درس قرار دارد . اگر امروز منِ معلم در انتقال فرهنگ متعالی بشری و اخلاق پسندیده و شهامت انجام امور مختلف و متفاوت ، کوتاهی و غفلت نمایم ، تاریخ ایران، هیچ مرد و زن تحول زایی را در خود نخواهد دید. در هر جلسۀ کلاس درس ، یک مفهوم ارزشمند ساده و متناسب سن و درک آنان ، جهت تنویر افکار به کودکان و نوجوانان و جوانان آموزش دهیم ، تا الگوی مناسب برای تفکر و حرکت داشته باشند.
ایرانی ها شاید جزو معدود مللی هستند که برای انجام چنین اموری بهانۀ مشترک و ثابتی دارند : مگر وقت هست ؟ مگر وقت و یا اجازۀ گفت و گوی آزاد در کلاس درس هست ؟ مگر وقت مطالعۀ کتاب هست ؟ مگر ..... از خواب گِران بی تفاوتی و خودخواهی برخیزیم. من و شما در هر موقعیت سنی و شغلی و اقتصادی و اجتماعی و در هر منطقه ای که در آن زندگی می کنیم ، باید باور کنیم که زمان بسیاری را برای داشتن شرایط مطلوب فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی از دست داده ایم و فردا برای باور معنای آیۀ 11 سورۀ رعد یعنی : خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! بسیار بسیار دیر است . من در حد مجموع توانایی های خود قادر به انجام کدام امور تحول زا و مفید جامعه هستم ؟ شمای مسئول چطور ؟
مسئولیت شما مدیران ارشد در ایجاد تحولات اساسی بسیار بیشتر از من است. هدایتگر سفینۀ زندگی شمائید تا کی غفلت و خواب زدگی ؟!!
پس یا علی ....
1) آیه 11 سوره رعد
2 ) خبر گزاری بین المللی قرآن - کد خبر: ۲۴۴۲۱۷۰ - ۱۴ آبان ۱۳۹۱ .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در ویدیویی که ضمیمه این یاداشت است، دانش آموزان مدرسه روستایی وحدت آبمورد در استان کهگیلویه و بویراحمد تصنیف "دوش دوش" استاد محمدرضا شجریان را هم خوانی می کنند.
در این ایام ملال که زمین و زمان سخت تیره می نماید و آسمان ِ بلند آرمان ها و آرزوهای ملت بزرگ ایران را ابرهای یاس و ناامیدی فرا گرفته است، هیچ چیز نمی توانست مانند این ویدئو حال خوب را دوباره به من برگرداند.
در چرایی این امر به نظریه توسعه دکتر رنانی استدلال خواهم کرد.
دکتر محسن رنانی معتقد است بذرهای توسعه پایدار ایران عزیز را باید قبل از تولد فرزندان این کهن مرز و بوم پاشید. بر اساس نطریه توسعه ای ایشان، تنها راه تحقق توسعه پایدار توجه و تمرکز به نهاد کودکی در ایران است.طراحی و اجرای برنامه های توسعه ای برای دوران کودکی و حتی برای دوران جنینی و پیش از تولد از الزاماتی است که برنامه ریزان توسعه باید آن را جدی بگیرند. ای کاش همکارم در مدرسه وحدت این چند سطر را می دید و می خواند و می دانست که یکی از هزاران بهانه سر کردن زمستان برای ایران عزیز و ایرانیان شده است
در هیاهوی مردان سیاست و عربدکشی های رجاله هایی که منافع رذل شخصی و جناحی شان را به نام دین، انقلاب ...بر منافع ملی اولویت می دهند با دیدن این ویدیو هنوز هم همچنان می توان امید داشت و امیدوار ماند. زیرا که بیینده آگاه می شود از وجود قلب هایی که به عشق ایران و ایرانی می تپد . همچنین دلش قرص می شود از وجود انسان های توانمندی که با کمترین امکانات در دور دست ترین مناطق این سرزمین پهناور، با استفاده از شیوه های خلاق در حال تولید سرمایه اجتماعی هستند.
دیدن معلم های عاشق و دانش آموزان عاشق تری که خورشید عشق به میهن در آسمان ِ وجود آنها در حال درخشیدن است به نوعی باز تولید سرمایه اجتماعی می باشد که کیمیای روزگار ما شده است. گرمای عشق این جماعت عاشق در مدرسه ای روستایی و محقر ، یخ های یاس و ناامیدی را چون آفتاب تموزی که بر برف تابیدن می گیرد، آب می کند.

یقین دارم سیاهی دل های" نادان ِدوست" ها و پلیدی نیات خائننان به ایران عزیز، در روشنایی خورشید ِ وجود این عشاق زائل خواهد شد.
باید بر دست و بازوی همکاری که در این مدرسه این چنین شور می آفریند و عاشقی می کند بوسه ها زد. البته این کار لازم است ولی باز کافی نیست.چرا که برای توسعه پایدار ایران عزیز باید سرمایه های نمادین جدیدی هم خلق کرد.
اگر من جای وزیر آموزش و پرورش بودم تجلیل باشکوه و پر سرو صدایی از این همکار عاشق می کردم. تا هم قدردان خلاقیت او در کارش باشم و هم گامی در جهت باز تولید سرمایه ای نمادین برداشته باشم.
ولی افسوس که وزیر نیستم و این چند خطی که سیاه کردم تنها کاری است که از دستم بر می آید.
ای کاش همکارم در مدرسه وحدت این چند سطر را می دید و می خواند و می دانست که یکی از هزاران بهانه سر کردن زمستان برای ایران عزیز و ایرانیان شده است.
همکار پرتوان و اگاهم، پرتوان تر باشی...انشاالله
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مقدمه
از سال 1350 که قانون تاسیس مدارس غیر دولتی در ایران تصویب شد تا زمان انقلاب این مدارس تحت عنوان مدارس ملی فعالیت می کردند که در اواخر دوران پهلوی فقط فرزندان اقشار ثروتمند و وابسته به حکومت می توانستند از آن استفاده کنند.با آغاز انقلاب و تصویب اصل 30 قانون اساسی مبنی بر آموزش رایگان همه اقشار از ابتدایی تا پایان دوره متوسطه موج جدید آموزش و پرورش هماهنگ با شعار عدالت همگانی آن زمان به راه افتاد.
در سال 67 در مجلس دوم زمزمه های تاسیس مدارس غیر دولتی از سوی مدیران دولتی به گوش می رسید که با موافقت و پیگیری های مستمر مرحوم آیت االه رفسنجانی ، قانون تاسیس مدارس غیر دولتی ( متضاد با اصل 30 ) انجام گرفت و تا به امروز بالغ بر حدود 16 هزار مدرسه غیر دولتی در کشور فعالیت می کنند.
مدارس دولتی یا نظام سرمایه داری آموزشی؟
اهمیت سرمایه گذاری بلند مدت در آموزش عمومی بر هیچ کس پوشیده نیست زیرا دنیای امروز در رقابت بر مبنای منافع اقتصادی توسط نیروی انسانی ماهر است ، پس دخالت دولت در آموزش عمومی امری موکد است . حقیقت این است که تاکید به تاسیس مدارس غیر دولتی یا خصوصی کردن آموزش و پرورش ریشه در مفاهیم اقتصادی لیبرال دارد که آموزش را به مثابه بازار می نگرند. طبق گزارش دانشگاه لندن در خصوصی سازی آموزش پرورش ریشه در رویکردهای دولت کوچک – بازار آزاد دارد.در این میان راه حل نئولیبرالی به این اصول معتقد است که آموزش پرورش را همانند اصول و مبانی بازار فرض کرده اما به واقع دلیل اینکه در کشور های پیشرفته مانند امریکا توجه جدی به آموزش دولتی می شود چیست؟

شاید گفت اعتقاد در این جوامع به مدارس دولتی به این دلیل است که آنها با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی کشورشان خواهان فرصت های برابر برای همگان و اتحاد جمعیت متنوع و در نهایت تربیت افراد جهت خودکفایی اقتصادی باشند. اما اینکه در ایران خصوصی سازی آموزش و تاسیس مدارس غیر دولتی با محیط واقعا غیر استاندارد و با منابع آموزشی خیلی محدود کمکی به آموزش و پرورش رسانده جای بحث دارد.
برای اینجانب سوال است که چرا مسئولان کشوری اعتقادی به سرمایه گذاری بلند مدت در بخش آموزش و پرورش دولتی ندارند؟ و در واقع مدام خواستار کاهش هزینه های این بخش چه از راه ندادن سرانه دانش آموزی ، چه بالا نبردن وضع معیشت معلمان نسبت به سایر کرکنان دولتی هستند؛ و در اصل مدارس غیر دولتی در جهت این اعتقادِ بی اعتقادی مذکور از راه کاهش بار مالی دولت و پرورش عده ای سرمایه دار و البته با شیوه های مدیریتی خاص درون مدرسه ای شان با نمره دهی های بالا از طریق استعمار مدیر بر معلم خیانت در امر آموزش و در حق سایر دانش آموزان مدارس دولتی ، به تربیت دانش آموزان بی سواد با نمره ی عالی مبادرت می ورزند.

نمره دهی در مدارس غیر دولتی
به واقع تا چه میزان بر شیوه های نمره دهی در کل مدارس کشور نظارت می شود؟ تربیت دانش اموزان بی سواد و بی توجهی به ضعف های آموزشی آنان چه اندازه می تواند در چشم انداز بیست ساله کشور مضر باشد؟
متاسفانه در کل مدارس کشور معلمان ملزم به نمره دهی بر خلاف توان دانش آموزان هستند و البته این موارد در مدارس غیر دولتی به وفور یافت می شود.
نیک می دانیم در یک جامعه همه در یک سطح عقلی نیستند اما چرا تمامی دانش آموزان برای مثال در درس قرآن 19 یا 20 می گیرندکه اگر واقعیت امر جز این بود مدینه فاضله فارابی حقیقت محض خواهد بود.و آیا جامعه ایران این چنین است؟
اکثر معلمان اذعان دارند که طبق فرمایشات رئیس اداره جهت با سواد نشان دادن دانش آموزان جامعه آماری خود ، نمرات با قبولی 100 درصد به آنها تعلق گیرد و اگر میانگین نمرات امسال از پارسال زیاد باشد تشویقی دریافت می کنند.سوال اینجاست که آیا در دو سال متفاوت افراد مختلف از از نظر معلومات و دانش برابرند؟اگر این چنین نیست چرا سطح نمره در مدارس پایین شهر و بالای شهر برابر است ولی معلومات دانش آموزان نه.
چرا امکان دارد سطح دانش آموزان امسال از پارسال ضعیف تر باشند ولی نمرات بیشتری به آنها ارایه شود، تا علم معلم و شیوه تدریس او زیر سوال نرود.اما در بحث مدارس غیر دولتی به اکثر دانش آموزان به هیچ عنوان نمره واقعی داده نمی شود و چه بسا زیر ده داده نمی شود که این امر اجحاف در حق دانش آموزان مدارس دولتی و آنهایی که از نظر هوشی در حد متوسط قرار دارند می باشد.چه بسا دانش آموزانی که از سطح هوشی یکسانی بهره مند باشند ولی دانش آموزی که در مدارس غیر دولتی تحصیل میکند با نمره و معدل خوب چه در آزمون تیزهوشان یا نمونه و چه کنکور موفق تر است تنها به دلیل معدل بالا.
پس در واقع به نگرش دیگر کسی که پول دارد نمره نیز دارد و دانش را می خرد که یاد موضوع انشایی در دهه شصت و هفتاد می افتیم که علم بهتر است یا ثروت؛ که البته علم مقابل ثروت کم می آورد و شکست می خورد.
به راستی دلیل اینکه عده کثیری در اجتماع این باور را در ذهن خود پرورانده اند که معلم کار خاصی را انجام نمی دهد چیست؟
من فکر می کنم معلمان کوتاهی کرده اند، بله کوتاهی در تربیت این افراد که بینش لازم نسبت به آموزش را ندارند.
شاید بهترین جواب برای این افراد این باشد که کسی که تو را از کوری خواندن در آورده معلم است و چه بهتر فرموده ی حضرت علی ( ع )که "هرکسی مرا علم بیاموزد مرا بنده خود ساخته است". و اکنون تو ای انسان اگر به سرور خود ناسزا گویی و حق مطلب بندگی را به جا نیاوری در زیان هستی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

اول .وقتی قرار است از مجموع 22 نفر عضو این شورا از بین حدودا یک ملیون معلم تنها سه نفر از طریق انتخابات عضو شورا شوند چه ضرورتی دارد اسم این شورا، شورای عالی آموزش و پرورش باشد؟
در ترکیب شورای 22 نفره، عضویت رئیس جمهوری که هیچ وقت در جلسات شرکت نمی کند چه ضرورتی دارد؟ حضور نمایندگان وزارتخانه های صنعت و معدن و کشاورزی در این شورا به چه دلیل می باشد؟ عضویت یک مجتهد در شورا به دلیل کدام دغدغه صنفی معلمان است؟
دو. با گذشت یک سال از انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان آن سه نفری که توانستند به هیت مدیره صندوق ورود کنند تاکنون چه گزارشی به معلمان داده اند تا فرهنگیان همچنان به انتخابات های مشابه امیدوار باشند؟ آیا جز این است که آن سه اقلیت در جمع آن اکثریت یا منزوی شده اند یا ....؟

سه. در حالی که در طی ماهای اخیر دولت هیچ گونه توجه ایی به اعتراضات صنفی معلمان نکرده است و کانون صنفی معلمان به شدت تحت فشار و بایکوت می باشد و دلسوزترین معلمان ایران در بند می باشند، انتخابات شورای عالی معلمان چه عایدی می تواند داشته باشد جز سوپاپ اطمینانی برای کنترل تشکلات معلمان؟
چهار. شورایی که کوچکترین توان اجرایی در مقابل حق وتوهای شورای عالی انقلاب فرهنگی را ندارد چگونه می تواند کارساز شود؟ وقتی انواع نهادهای مذهبی، فرهنگی و نظامی با بودجه های میلیاردی سهم بیشتری به نسبت معلمان در تدوین برنامه های فرهنگی تربیتی در آموزش پرورش دارند چه امیدی به اصلاح برنامه ها توسط شورای عالی آموزش و پرورش در راستای آموزش و پرورش مستقل وجود دارد؟

پنج. بر کسی پوشیده نیست که سهم معلمان در تعیین خطی مشی ها و اهداف آموزش و پرورش ناچیز است. وقتی سایه سنگین ایدئولوژی حاکمیت بر آموزش پرورش مشهود است، وقتی نگاه دولت به آموزش و پرورش نگاه مصرفی است و نمایندگان مجلس به آموزش پرورش به عنوان یک حیات خلوت برای لیدرهای انتخاباتی نگاه می کنند انتظار اینکه با انتخاب سه نفر معلم بتوان تغییراتی در آموزش و پرورش به وجود آورد مضحکانه نیست؟
شش. اگر واقعا به فکر مشارکت معلمان هستید چرا وزیر، مدیرکل های استانها و روسای ادارات را از طریق انتخابات آزاد، انتخاب نمی کنید تا آموزش و پرورش با استقلال کامل، از سیطره دلالان سیاسی دولت و نمایندگان مجلس رهایی یابد؟
کانال شخصی
گروه اخبار/وی ادامه داد: همه حوزه ستادی و صف و مدرسه از سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی مطالبه دارند و باید سازمان هر زمان میوه تازه فکری و فرهنگی ارائه دهد.
حجتالاسلام والمسلمین ذوعلم در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به دهه فجر گفت: انقلابی که امام(ره) و رهبری تعریف میکنند با انقلابی که در جامعه شناسی سیاسی است، تفاوت دارد؛ انقلاب در ادبیات سیاسی به هم ریختن، شورش و خشونت است ولی انقلاب اسلامی ریشهاش تحول بنیادین است.
وی ادامه داد: به تعبیر شهید مطهری، اسلام دو انقلاب دارد که انقلاب درونی مبارزه با نفس و به تعبیر مرحوم شریتعی خودسازی انقلابی و یک انقلاب در بیرون یعنی مبارزه با استبداد و بی عدالتی به خاطر عدم استقرار حق است.
رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی افزود: دغدغه وزیر آموزش و پرورش برای ما فرصت است و باید دید آنچه به دانشآموزان داده میشود، چقدر به درد میخورد.
وی با بیان اینکه برنامه ویژه مدرسه بسیار مهم است و نباید خارج از حوزه یادگیری تعریف شود، گفت: همان گونه قبل از انقلاب برخی مدارس، دانشآموزان انقلابی تربیت میکردند، امروز هم برخی مدارس سعی میکنند دانشآموز غیرانقلابی تربیت کنند.
خبرگزاری فارس

فوتبال به عنوان يك رويداد ورزشي، تبديل به پديده اي اجتماعي شده است.در دنياي امروز ، پديده ها براي اينكه قدرتمند شده و از نظر تاثيرگذاري، گستره و دوام دست برتر را داشته باشند، بايد وارد فيزيك جامعه شوند و به تعبيري حالت اجتماعي به خود بگيرند.البته منابع اين قدرت در فرهنگ و اقتصاد است كه يكي ارزش ساز است و ديگري قوام بخش ، اما هر پديده اي بدون اينكه وارد فيزيك جامعه شود، قدرت چنداني نخواهد داشت.سياستمداران آگاه و دورانديش نيز با اين استراتژي، برنامه هاي خود را در عرصه هاي مختلف به پيش مي برند.
فوتبال نيز هر چند رويدادي ورزشي است، اما چون وارد فيزيك جامعه شده، جنبه اجتماعي به خود گرفته و از عناصر قدرت نرم در هر كشوري محسوب مي شود
هر پديده اي كه شكلي از قدرت اجتماعي را به خود مي گيرد بايد براي آن توسط مديران عاليرتبه ، استراتژي طراحي و پياده سازي شود.در غير اين صورت اتومبيلي با قدرت و شتاب بالا را مي ماند كه راننده اي كم مهارت آن را در ميان برف و باران ، بوران و كولاك و ساير احتمالات جاده اي مي راند و بايد انتظار هر واقعه ناگواري را داشت.
فوتبال در كشور ما فعلا چنين وضعيتي را پيدا نموده است و به جاي ايجاد انسجام اجتماعي و محل بروز ارزش هاي اجتماعي بين المللي مانند اخلاق حرفه اي، تاب آوري بالا و حتي مسايل زيست محيطي تبديل به پديده اي اختلاف افكن، اضطراب زا و نزاع هاي گسترده و بيهوده و حتي مضر شده است.

جالب اينجاست كه اين پديده خود، توليد كننده ناهنجاري شده و هم آن را بازتوليد مي كند
مديران فدراسيون كه هيچ، مديران ورزش نيز نتوانسته اند مديريتي بر اين پديده داشته باشند ، پس لازم است مديران عاليرتبه چاره اي براي آن بينديشند ، مخصوصا در حالتي كه اين عبارت رايج شده كه:
"تنها دلخوشي مردم ، فوتبال است " ، اما منابع نشاط مردم بايد متنوع و متعدد باشد.
خلاصه اينكه فوتبال از دو جهت به منبع بالقوه آسيب زاي اجتماعي تبديل شده و مديران كلان بايد تدبيري بر آن بينديشند:
اول اينكه، فقدان استراتژي ، باعث اين وضعيت شده است .
دوم اينكه درست يا نادرست تلاش مي شود تا مردم بپذيرند تنها دلخوشي، فوتبال است.
کانال حسین طالب زاده
گروه استان ها و شهرستان ها/
در پی درج گزارش صدای معلم با عنوان :
" در وزارت بطحایی چه خبر است ؟ از امنیت فرهنگی چه خبر ؟!
شکایت علیه فرهنگیان منتقد این بار در هریس آذربایجان شرقی ! "
آقای حامد نحوی مطلبی را در نقد این مطلب برای این رسانه ارسال کرده اند .
« صدای معلم » ضمن تشکر و قدردانی از این همکار محترم و در جهت تاسیس و تثبیت دکترین صدای معلم که همان فرهنگ گفت و گو و تفکر نقادی است آن را منتشر می کند .