«20» نمرهای است که اگرچه هنوز به خاطرهها نپیوسته و بهطور نامحسوس برای دانشآموزانی که در عمر خود، حتی یکبار هم آنرا در نظام آموزشی تجربه نکردهاند، از ارزش و اعتبار برخوردار است، اما دیگر سالهاست که رقابت بر سر رسیدن به آن از بین رفته است.
بیش از 15 سال از اجرای سیستم ارزشیابی کیفی توصیفی در مقطع ابتدایی میگذرد؛ شیوهای که در آن، عملکرد دانشآموزان ابتدایی دیگر نه بر مبنای آزمونهای سنتی و نمره، بلکه بر مبنای عملکردشان در طول سال تحصیلی و بهصورت توصیفی ارزشیابی میشود. اما اینکه اجرای این شیوه آموزشی چقدر مفید بوده، موضوعی است که باید در فضای واقعی جامعه آن را بررسی کرد.
از جمله اهداف ارزشیابی کیفی توصیفی، این گونه بیان شده است که دانشآموزان در کلاس درس با شادابی بیشتر و کیفیتی مطلوبتر و عمیقتر مطالب درسی را یاد بگیرند. در این سیستم آموزشی، دانشآموزان به دور از هرگونه استرس نمره، در فضایی آمیخته از مشارکت و خلاقیت به تحصیل میپردازند، تشویق میشوند که علائق، تجارب و ایدههای خود را به کلاس درس میآورند و میتوانند درباره هدفهای کار روزانه خود با معلمان گفت و گو کنند. به آنها استقلال کاری داده میشود تا تصمیم بگیرند. احساس آرامش میکنند و تنشها و فشارهای کسب نمره را ندارند. اما همه آنچه که بیان شد، همراه با معضلاتی است که گاهی به بحثهای تربیتی و تفکر اولیای دانشآموزان برمیگردد. تفکری که در نبود معیاری به نام «نمره» انتظار «خیلیخوب» بودن را ایجاد کرده و «خوب» بودن را مردود میداند، از اینرو مشکلاتی را برای معلم و نیز نحوه تربیت و رشد اجتماعی دانشآموز ایجاد میکند.
بهمنظور بررسی این موضوع با چند تن از معلمان مقطع ابتدایی گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
کریمی، معلم پایه پنجم ابتدایی است. او میگوید: «سیستم ارزشیابی کیفی توصیفی مزایای زیادی برای آموزش دارد، اما چون پای نمره در میان نیست، گاهی توقعات اشتباه برای دانشآموزان و بهویژه اولیای آنها بهوجود میآورد.»وی بر این عقیده است که متاسفانه این تفکر در میان برخی از خانوادهها وجود دارد که حتی به دروغ باور کنند که حتما تلاش و استعداد فرزندشان در حد بالاترین امتیاز بوده است. کریمی با تأکید بر اینکه این معضل با حذف نمره از سیستم آموزشی بیشتر شده است، ادامه میدهد: «در برخی موارد حتی خود اولیای دانشآموز واقف به این موضوع هستند که سطح یادگیری و تلاش و استعداد فرزندشان چگونه است، اما با این حال انگار دوست دارند معلم آنها را فریب دهد و به دروغ بگوید که فرزند شما در حد عالی و بدون مشکل است و متاسفانه این نحوه تفکر به فرزندانشان نیز منتقل میشود، بهطوری که همواره دوست دارند در هر شرایطی مورد ستایش قرار بگیرند؛ گویی اصرار دارند که به دروغ امتیاز «خیلی خوب» را کسب کنند و مورد تحسین کاذب قرار بگیرند.»
وی اظهار میکند: «همواره شعار ما این بوده است که تربیت رکن اساسی آموزش در مدارس است و حتی باید مقدم بر تعلیم باشد، اما تا زمانی که سیستم آموزشی جدید کاملا برای دانشآموزان و اولیای آنها توجیه و تبیین نشده باشد، متاسفانه شاهد موارد سوء تربیتی خواهیم بود.»
میرزایی، معلم پایه پنجم ابتدایی نیز در این خصوص اظهار میکند: «اصولا سیستم ارزشیابی کیفی توصیفی، سعی بر آن دارد که دانشآموز را متناسب با استعداد و توانایی خودش ارزیابی کند و به هیچ عنوان او را با همکلاسیهایش مقایسه نمیکند و امتیاز خیلیخوب، خوب و... براساس سنجش فعالیت دانشآموز در مقایسه با استعداد و توانمندی خودش به او اعطا میشود؛ بهگونهای که ممکن است چنانچه ارزشیابی از طریق نمره صورت بگیرد، امتیاز خیلیخوب یک دانشآموز با امتیاز خوب دانشآموز دیگر تقریبا برابری کند، اما هرکدام براساس توانمندی خود، امتیاز مربوطه را کسب کردهاند. اما این فرآیند برای دانشآموزان، اولیا و حتی گاهی برای خود معلمان بهخوبی تبیین نشده است. بهخصوص در رابطه با دروسی مثل ورزش و هنر که همواره انتظار اولیا این است که چون فرزندشان در دروس پایه امتیاز بالایی کسب کرده، پس لزوما در این مواد درسی هم باید بهترین باشند، در حالی که این دیدگاه کاملا اشتباه است؛ چراکه توانمندی و استعداد افراد در زمینههای مختلف، متفاوت است که در این خصوص طرح شهاب در صورتی که درست اجرایی شود، تا حدی مشکل را حل خواهد کرد.»
محمودی نیز یکیدیگر از معلمان مقطع ابتدایی است که اظهار میکند: «در این خصوص همه مشکل از ناحیه دانشآموز و اولیای او نیست؛ متاسفانه در مواردی هم مشاهده شده است که مدرسه اصرار به این دارد که دانشآموزان با امتیازهای غیرواقعی که وضعیت را مطلوب جلوه دهد، وارد پایه تحصیلی بالاتر شوند که آثار این موضوع در پایه بعدی مشاهده میشود، بهطوری که توانایی دانشآموز بسیار پایینتر از توانایی واقعی او دیده میشود، در حالی که او جزء دانشآموزان خیلیخوب محسوب و ردهبندی شده است که این امر هم باعث ضعف پایه تحصیلی او خواهد شد و هم اعتماد به نفس کاذب را در او تقویت خواهد کرد. توجه داشته باشید که چنین فرآیندی در ارزشیابی کمی و نمرهای چندان ممکن نبود، اما در ارزشیابی کیفی توصیفی، بهدلیل عدم توجیه کافی درباره این سیستم آموزشی، مبتلابه پیدا کرده است.»
وی ادامه میدهد: «البته مواردی مثل شرایط شرکت در آزمون تیزهوشان که براساس آن فقط افرادی میتوانستند در آزمون شرکت کنند که همه امتیازهای دوران تحصیلشان «خیلی خوب» باشد، این موضوع را تشدید میکرد که امیدواریم با حذف این آزمون و تست های مربوطه، مشکل حساسیت نسبت به امتیازها از بین برود؛ چراکه یکی از اهداف ارزشیابی کیفی توصیفی، از بین بردن حساسیت نسبت به امتیاز و نمره بود تا دانشآموز بتواند با آسودگی خاطر تحصیل کند.»
در این زمینه با ویدا محبی، کارشناسارشد روانشناسی بالینی و مشاور حوزه کودکان نیز گفتوگویی انجام دادهایم که از نظرتان میگذرد.
محبی درخصوص تاثیر کسب امتیازهای غیرواقعی در طول تحصیل در دانشآموزان، اظهار میکند: «این مسئله مصداقی از دروغ است که باعث ایجاد اعتماد به نفس کاذب در دانشآموز حتی در بزرگسالی وی میشود، تا جایی که سبب میشود فرد به تواناییها و کاستیهای خود واقف نباشد و به خودشناسی نرسد.»
وی با تاکید بر اینکه این تفکرات اغلب از طریق والدین به فرزندان منتقل میشود، اظهار میکند: «در موارد زیادی شاهد بودهایم که مادر خود از سطح توانایی فرزندش باخبر است، اما همواره کاستیهای او را پوشانده و بهعنوان توانایی جلوه میدهد. این امر نهتنها فرزند را پرتوقع میکند، بلکه باعث میشود او خود را فریب دهد و همواره با خود بگوید من هر طور هم که تکالیفم را انجام بدهم، مادرم آنرا عالی میداند؛ بنابراین ما باید در رابطه با فرزندانمان واقعگرایانه نظر بدهیم تا به خودشناسی آنها کمک کنیم.»محبی اظهار میکند: «متاسفانه در جامعه تعارضهای اخلاقی زیادی وجود دارد که کودکانمان از همه آنها میآموزند. مثلا والدین در محیط خانواده سعی بر این دارند که ارزشبودن صداقت را برای فرزندشان تبیین کنند، ولی همین کودک در محیط جامعه و حتی مدرسه شاهد است که صداقت حتی در کسب نمره و امتیاز درسی هم وجود ندارد و در این شرایط روحیهای را کسب میکند که دوست دارد به او به دروغ گفته شود که امتیاز تو «خیلیخوب» است...»
وی ادامه میدهد: «اگر این روحیه در کودک تقویت شود که مدام منتظر کسب امتیاز دروغین بالاتر باشد، منجر به این خواهد شد که وی حتی در بزرگسالی شخصیتی دهنبین و مدعی و با اعتماد به نفس کاذب باشد که همواره مسیر زندگی خود را براساس دیدگاه و نظر دیگران تعیین خواهد کرد.»
توصیه این مشاور به معلمان این است که در رابطه با دانشآموزان، نظر واقعیشان را ابراز کنند و نهتنها در پایان ترم، بلکه در طول سال تحصیلی، اولیا را در جریان دقیق و صحیح وضعیت تحصیلی و اخلاقی فرزندشان قرار دهند، نه اینکه حتی در طول سال اطمینان خاطر کاذب به آنها بدهند که منجر به انتظار کاذب شود.
این مشاور به والدین نیز توصیه میکند که همواره در رابطه با فرزندانشان واقعبین باشند. وی تاکید میکند که مادر آگاه و واقعبین به تعریف و تمجید بیهوده از فرزندش استناد نمیکند، بلکه توانایی واقعی او را در نظر میگیرد، ضمن اینکه این واقعبینی را به فرزند خود نیز منتقل میکند.
روزنامه مردم نو
" تو چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت "
در یادداشت پیشین و در ارتباط با طرح " معلم تمام وقت " به برخی نکات و موضوعات اشاره کردم . ( این جا )
به نظر می رسد طراحان این طرح خلاقیت سوز و ضد کیفیت آموزشی قصد دارند تا به هر ترتیب آن را اجرا کنند .
در مقدمه ناگزیر به بیان موضوعی مهم هستم .
تاکنون اکثریت مطالب و نقدهایی که در ارتباط با طرح معلم تمام وقت صورت گرفته است اختصاص به معلمانی دارد که یا در آستانه بازنشستگی قرار داشته و یا بازنشسته شده اند و یا سنوات قابل توجهی از خدمت آنان گذشته است .
اما از " نو معلمان " ی که از دانشگاه فرهنگیان فارغ التحصیل شده اند و یا دانشجوی این دانشگاه تربیت معلم هستند مطلب در خوری مشاهده نکرده ام .
به عنوان مثال همکار بازنشسته محترمی مانند خانم « مینو امامی » تاکنون چند یادداشت را در نقد این طرح نگاشته است .
در این مورد چند فرضیه متصور است . پرسش اول از خانم حکیم زاده که عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران آن است که چرا چنین فرمول هایی را به شورای آموزشی دانشکده خود پیشنهاد نمی دهد ؟
یا این گروه از معلمان اساسا در باغ نیستند ، یا موضوع برایشان خیلی مهم نیست و یا چون علاقه ای به ماندگاری در این حرفه تا پایان خدمت ندارند ترجیح می دهند تا آهنگ حرکت خود را مطابق " روزمرگی " و یا توصیه برخی معلمان باتجربه و محتاط تنظیم کنند .
در هر صورت این موید این مدعاست که سیاست های حاکم بر گزینش ، جذب و تربیت دانشجو در دانشگاه موسوم به " تربیت معلم " مشکلات اساسی و راهبردی دارد .
هر چند به نظر می رسد اراده ی جدی برای تغییر در مورد این سیاست ها مشاهده نمی شود .
جالب آن که غیر از مدیر آموزش و پرورش منطقه 9 تهران که به علت تحصن دبیران آن واحد آموزشی و جهت گفت و گو حاضر شده بود و در پاسخ به پرسش های معلمان در مورد اظهار نظر صریح و شفاف این طرح را فاقد جنبه های کارشناسی اعلام کرده بود استقلال نظری در مورد بیش از 700 منطقه آموزشی کشور مشاهده نمی شود .
این مدیران نه مخالفت می کنند و در موافقت با آن حرفی می زنند .
شاید حضور سالیان متمادی در پشت میزها " راز بقاء " را برای حفظ مدیریت های لرزان به آن ها آموخته است .
نگارنده به صراحت مخالف اجرای چنین طرحی در آموزش و پرورش و برای معلمان است .
برای من بسی مایه تاسف است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش حتی نظر کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس را هم در این مورد جویا نشده اند .
علی الهیار ترکمن برای توضیح و تشریح طرح معلم تمام وقت در استودیو الفبا البته بدون " حضور خبرنگاران " حضور پیدا می کند .( این جا )
و برای چندمین بار همان حرف های تکراری قبلی را تحویل مخاطبان و معلمان می دهد البته این حرف ها هم خیلی دارای اصول ثابت و مشخصی نیستند و تغییر می کنند .
یک بار گفته می شود 25 درصد فوق العاده ویژه بعدا به حق شغل و شاغل تغییر پیدا می کند و دست آخر هم میزان به 18 درصد کاهش پیدا می کند .
وقتی آموزش و پرورش و معلمان جایگاهی قابل توجهی در نظام بودجه ریزی و تخصیص اعتبارات ندارند چه فرقی می کند که در مورد آن ها قانون مدیریت خدمات کشوری حاکم باشد و یا قانون دیگری که آقایان از آن حرف می زنند تصویب شود ؟ الهیار ابتدا میزان مبلغ را اعلام نمی کند و تاکید می کند که نیاز به محاسبات ریز دارد اما ناصر سلیمان زاده معاون اداره کل امور اداری و تشکیلات وزارت آموزش و پرورش در سومین جشنواره دستاوردهای کانونهای فرهنگی و تربیتی که در اردوگاه شهید باهنر تهران برگزار شد می گوید : " این میزان فوق العاده ویژه بر اساس میزان سابقه کار بین ۲۸۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است و به عنوان مثال اگر فردی ۲۷ سال سابقه داشته باشد، ۶۰۰ هزار تومان به حقوقش اضافه میشود و ۱۸ میلیون تومان هم به پاداشش اضافه می شود. ( این جا )
موضوعی که برخی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش مانند چهاربند ، الهیار ترکمن و سلیمان زاده و حتی برخی از نمایندگان مجلس مانند میرزاده به عنوان سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در مورد آن دائما صحبت می کنند این است که قانون مدیریت خدمات کشوری به معلمان " نگاه کارمندی " دارد .
این مواضع در برابر کسانی بیان می شود که می گویند علی رغم تصویب بیش از یک دهه قانون مدیریت خدمات کشوری هنوز بسیاری از مواد آن برای معلمان اجرا نشده است .
به بارو من در حال حاضر شان " معلم " به لحاظ حقوقی و معیشتی از بسیاری از کارمندان دولت هم کم تر و پایین تر است .
به عنوان مثال به بند 5 از ماده 68 قانون مدیریت خدمات کشوری اشاره می کنم :
" 5- فوقالعاده شغل برای مشاغل تخصصی، متناسب با سطح تخصص و مهارت ها ، پیچیدگی وظایف و مسؤولیت ها و شرایط بازار کار با پیشنهاد سازمان و تصویب هیأت وزیران برای مشاغل تا سطح کاردانی حداکثر (700) امتیاز و برای مشاغل هم سطح کارشناسی حداکثر(1500) امتیاز و برای مشاغل بالاتر حداکثر (2000) امتیاز تعیین می گردد.. این فوق العاده با رعایت تبصره این ماده قابل پرداخت می باشد. "
حال پرسش این است که چرا وزارت آموزش و پرورش و یا شورای توسعه مدیریت که طرح معلم تمام وقت را تصویب کرده است حداکثر امتیاز را حداقل برای دارندگان مدارک بالا در آموزش و پرورش مجاز نمی داند ؟
آیا این تناقض نیست ؟
وقتی آموزش و پرورش و معلمان جایگاهی قابل توجهی در نظام بودجه ریزی و تخصیص اعتبارات ندارند چه فرقی می کند که در مورد آن ها قانون مدیریت خدمات کشوری حاکم باشد و یا قانون دیگری که آقایان از آن حرف می زنند تصویب شود ؟ تاکنون اکثریت مطالب و نقدهایی که در ارتباط با طرح معلم تمام وقت صورت گرفته است اختصاص به معلمانی دارد که یا در آستانه بازنشستگی قرار داشته و یا بازنشسته شده اند و یا سنوات قابل توجهی از خدمت آنان گذشته است
بارها از زبان منتقدان و مخالفان طرح معلم تمام وقت بیان شده است که اجرای این طرح کیفیت آموزشی را به حداقل و یا صفر خواهد رساند .
این جا است که باید نوع و جنس کار " معلم " و " کارمند " باید مشخص و متمایز شود .
در واقع ماهیت کار یک معلم که با روح و اندیشه و تفکر و ساختن آن ها در ارتباط است با سایر کارمندان و به ویژه پشت میز نشینان وزارتخانه به کلی متفاوت است .
اگر معلمان با ماهیت کار خود احتمالا آشنا نیستند و یا از اهمیت حرفه خود آگاهی ندارند و یا نسبت به آن بی تفاوت هستند به جای پاک کردن صورت مساله باید در نحوه گزینش ، جذب و نگهداشت منابع انسانی تجدید نظر کرد .
اما طراحان و یا مدافعان این طرح در این موارد سکوت کرده و از کنار آن می گذرند ...
برای من بسی موجب تاسف و تاثر است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش در طول کار و خدمت یک معلم نسبت به شرایط کاری مانند تراکم کلاس و یا ساعت کار استاندارد معلمان بی تفاوت هستند اما دائما می گویند که اجرای این طرح در محاسبه احکام و حقوق بازنشستگی منظور خواهد شد ؛ گویا برای این مسئولان پس از خدمت مهم تر از حین خدمت است .
آیا این مسئولان واقعا دلسوز معلمان هستند ؟
بارها مشاهده کرده ام که مسئولان این وزارتخانه و به ویژه معاون توسعه مدیریت و پشتبیانی منتقدان را بی سواد و یا ناآگاه نسبت به اصول کار معرفی می کنند اما در گفت و گوی رادیویی حضور پیدا نمی کنند و یا در استودیو الفبا تذکر می دهند که خبرنگاری حضور نداشته باشد و یا از خبرنگاران ضعیف و " کارمند صفت " برای گفت و گو دعوت می کنند . ( این جا )
برای بحران کمبود معلم راه حل ساده ای وجود دارد .
اگر قرار است فرضا تا سال 1404 حدود 500 هزار معلم از چرخه آموزش خارج شوند طبیعی است که قانون اجازه ورود همین تعداد را به وزارت آموزش و پرورش مطابق موازین قانونی می دهد .
پس مشکل کجاست ؟
مشکل آن است که این روسا اصرار دارند که این ظرفیت باید توسط دانشگاه فرهنگیان پر شود .
دانشگاهی که هنوز نه بودجه اش واقعی است ، نه مصاحبه هایش برای جذب و گزینش نیرو حرفه ای و استاندارد است و نه معلم حرفه ای تحویل سیستم می دهد .
تا حدود 8 سال آینده سالی به طور متوسط 60 هزار معلم بازنشسته خواهند شد .
رئیس دانشگاه فرهنگیان حتی با 3 ساله کردن دوره کارشناسی که کاری غیرعلمی و غیرکارشناسانه است ادعا می کند که قادر به تامین سالانه 40 هزار معلم برای وزارت آموزش و پرورش است .
پرسش آن است که چرا از ظرفیت ماده 28 اساسنامه دانشگاه فرهنگیان درست و منطقی استفاده نمی شود ؟
بارها نسبت به موازی کاری در دستگاه های مختلف گفته و هشدار داده شده است .
چرا از ظرفیت دانشگاه ها و موسسات معتبر علمی برای جذب بهترین ها در ورودی آموزش و پرورش درست استفاده نمی شود ؟
استدلال این روسا برای به کارگیری انحصاری دانشگاه فرهنگیان استناد به برنامه ششم توسعه است اما تناقض این است که دانشگاه فرهنگیان با اساسنامه خود رسمیت پیدا می کند .
رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش می گوید : ( این جا )
" «از دانشگاه فرهنگیان خواستیم که از حداکثر ظرفیت خود برای تأمین نیروی انسانی دوره ابتدایی استفاده کند و آن را اولویت قرار دهد. تصور میکنم کم شدن و کوتاه شدن دوره کارشناسی هم بتواند کمک کند تا معلمان و دانشجو معلمانی که جذب میشوند هرچه زودتر به مدارس ابتدایی وارد شوند و جبران سریعتر کمبود نیروی انسانی اتفاق بیافتد.»
پرسش اول از خانم حکیم زاده که عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران آن است که چرا چنین فرمول هایی را به شورای آموزشی دانشکده خود پیشنهاد نمی دهد ؟
آیا شده است که این مقام وزارت آموزش و پرورش به این پرسش پاسخ دهد که دانشجویان را در دانشکده خود و سایر دانشکده ها برای کجا تربیت می کنند ؟ اگر معلمان با ماهیت کار خود احتمالا آشنا نیستند و یا از اهمیت حرفه خود آگاهی ندارند و یا نسبت به آن بی تفاوت هستند به جای پاک کردن صورت مساله باید در نحوه گزینش ، جذب و نگهداشت منابع انسانی تجدید نظر کرد
این همه صرف بودجه و منابع و اعتبارات برای تربیت و فارغ التحصیلان بیکار است ؟
آیا شده است که این عضو هیات علمی یک دانشگاه معتبر در شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش از این پیشنهادات و نیز شان علمی خود دفاع کند ؟
اما بخش مهم ماجرا آن است که این مقامات به قول خودشان می خواهند بهره وری را در آموزش و پرورش با قرائت خودشان اجرا کنند .
به قول خودشان معلمان را در برابر مشوق های اندکی که میزانش چند درصد ناقابل از تکالیف قانونی است " تمام وقت " کنند و موجب صرفه جویی در اعتبارات شوند و عدد بودجه پرسنلی را در بودجه ریزی کاهش دهند و از سوی دیگر برای شیرین کردن و موجه جلوه دادن خود نزد مقامات بالادستی عنوان کنند که قبلی ها نتوانستند اما ما انجام دادیم .
به باور من طراحان و مدافعان طرح من درآوردی " معلم تمام وقت " نه آموزش و نه ماهیت کار معلمی را می شناسند و نه دلسوز معلمان .
تحصن یا بَست نشینی یا تجمع گونهای کنشِ اعتراضی بدون خشونت است که در آن فرد یا افرادی با تجمع در یک منطقه و بیشتر برای اعلام خواسته های بیشتر صنفی خود و ایجاد تغییرات در نگرش ها ،سیاست گذاری ها واقدامات اقتصادی کلان ، به آن دست میزنند.
مسلماً همه اقشار مختلف مردم برای رسیدن به حقوق و جایگاه واقعی خود تلاش می کنند و از هر راهی برای اعلام نظرشان دریغ نمی کنند.
معلمان نیز به عنوان گروه شغلی فعال و فرهیخته جامعه به لحاظ جمعیتی جز پرشمارترین کارمندان دولتی هستند که برای جایگاه بهتر و موقعیت شغلی و درآمد بیشتر در قبال فعالیتی که انجام می دهند تلاش می کنند.
با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی ایران در طول چهل سال گذشته ، فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته و همیشه با تورم وگرانی و تحریم و کمبود مواجه بوده و در بسیاری مواقع دستمزد قشر حقوق بگیر جامعه به خصوص فرهنگیان از سرعت تورم و گرانی عقب می مانده و فشارهای معیشتی زیادی برای معلمان وارد می شد و معمولاً دولتها نیز به علت شرایط اقتصادی و کمبود بودجه نمی توانستند حقوق فرهنگیان را افزایش دهند لذا خود معلمان دست به کار می شدند و با تجمعات اعتراضی خواسته های صنفی خود را مطرح می کردند.
مسلماً دولت و مجلس همیشه سعی دارند برای افزایش کیفیت آموزش و بالا بردن سطح شاخصها ، رفاه فرهنگیان را تامین نمایند و با ارائه لایحه و طرح و برنامه می کوشند قسمتی از مشکلات را برطرف کنند.اما مواقعی در انجام این امر تعلل نموده و اولویت های دیگری را که از نظر مردم نادرست است در نظر می گیرند و یا با اتخاذ سیاستهایی، موجب تبعیض و فاصله طبقاتی در جامعه می شوند که در بیشتر مواقع قشر کارگران و فرهنگیان در مضیقه قرار می گیرند.
اما اینکه فرهنگیان چگونه اعتراضات خود را به گوش مسئولان برسانند و احقاق حقوق نمایند پرسشی است مهم! و این که این تجمعات چه میزان و چه موقع می تواند موثر باشد؟ و خواسته ها و مطالبات فرهنگیان که اکثراً صنفی اند دقیقاً چه هستند؟ روشهای احقاق حق و اعتراضات و ابراز وجود در جامعه متنوع است و معلمان نیز از هر طریقی که بتواند نیازها و خواسته ها و مطالبات صنفی خود را برآورده سازد ، استفاده می کنند.
برخی مواقع تحصن ها و اعتراضات معلمان جنبه نمادین دارد و بیشتر برای همبستگی با سایر اقشار جامعه و ابراز وجود است تا اعتراضات مدنی و مطالبات صنفی. به علت نادیده گرفتن حقوق اجتماعی معلمان و فشارهای سیاسی و اقتصادی که این قشر حقوق بگیر در بحبوحه گرانی ها و اوضاع بد اقتصادی با آنها دست به گریبان هستند و یا فسادهای سیستماتیک که موجب تضییع حقوق فرهنگیان به صورت کوتاه مدت یا دراز مدت می شود و نیز اقداماتی که منزلت اجتماعی آنان را تحت الشعاع قرار می دهد دست به تحصن نمادین می زنند.
برخی مواقع هم که فرهنگیان بیشترین نقش در تربیت فرزاندان جامعه ، شکل گیری تربیت سیاسی و اجتماعی کودکان و نوجوانان و نیز اجتماعات ملی و دینی و انتخاباتها دارند اما به طرز بی رحمانه ای با بی مهری مسئولان و منتخبین مواجه می شوند لذا خشم معلمان برانگیخته می شود .
اعتراض نمادین، به شکلهای مختلفی ابراز می شود .تحصنی که در 22 مهر ماه 97 انجام شد کاملاً جنبه نمادین داشت و خواسته و مطالبات عمومی جامعه از جمله گرانی و تورم را دنبال می کرد.در این کنش اجتماعی برخی از معلمان متحصن عکسهای دسته جمعی خود همراه با دست نوشته هایی، در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشتند و بیشتر همبستگی و موجودیت خود را نشان دادند تا تحصن و اعتراض .
کمپین های رسانه ای یکی از راههای به کرسی نشاندن خواسته ها و مطالبات معلمان است. امروزه شبکه های اجتماعی ابزار قدرتمندی برای ابراز وجود و بیان مطالبات و انعکاس مشکلات اقشار مختلف جامعه است.گرچه در این زمینه قدرتهای مداخله گر خارجی همیشه در صدد سودجویی در این زمینه هستند و خیلی از فعالان رسانه ای را با اتهاماتی مانند تشویش اذهان عمومی یا جاسوسی ، قربانی خود می کند .
گروه ها و جریانات سیاسی هم در دوران انتخابات و بزنگاهها که مترصد فرصتند تا از این ابزار حداکثر استفاده را به نفع خود و برای سرکوب رقبا نمایند وارد عمل می شوند. اما تجربه نشان داده است که اگر این کمپین ها تکراری و بدون هدف خاص باشد اثرش کمتر می شود . معمولاً دولتها به این کمپین هایی که در روزنامه ها، وبلاگها، و اخیراً توییتر ،تلگرام و ایسنتاگرام و... انجام می شود اهمیتی نمی دهد.
برخی تبلیغات و ایده های آرمانی که در رسانه ها توسط خود مردم یا گروهها و جریانها پخش می شود سالها طول می کشد تا به عنوان فرهنگ عمومی درآید و نتیجه بدهد ؛ به عنوان مثال آن گونه که دولت و بخشهای مذهبی مردم به بازسازی عتبات و گسترش فضاهای مذهبی در داخل وخارج از کشور اهمیت می دهند به مدارس فرسوده و دانش آموزان بی بضاعت در شهرها و در روستا ها و مناطق دور دست توجه زیادی نمی کنند یا اولویتی که برای کمک به مردمان ستمدیده و فقیر سایر کشورها و یا سرمایه گذاری در بخشهای نظامی و تجاری قائل هستند به آموزش و پرورش ، بودجه کافی اختصاص نمی دهند.
گسترش شبکه های اجتماعی و استفاده بسیاری از مردم از رسانه های نوین موجب شده بسیاری از مردم به عنوان خبرنگار و خبرگزار مطرح شوند و نظرات ،تصاویر و فیلمهای خود را در سطح عمومی به اشتراک بگذارند.برای همین علرغم شعارها و آمارهایی که حکومت ارائه می دهد،مشکلات مردم اعم از بیکاری و فقر و تباهی در شهرها و روستاها بسیار عمیق است و تنها بودجه ناکافی دولت و کمک های محدود مردم و خیرین جامعه ، چندان کمکی به توسعه کشور در زمینه های مختلف نمی کند.
فشار به نمایندگان شوراها و نمایندگان مجلس و ارائه طرح در مجلس یکی از بهترین راههایی که معلمان می توانند به خواسته های خود برسند .معلمان در دیدار با نمایندگان و ایجاد فشار اجتماعی ، آنها را مجاب می کنند تا با ارائه طرحی از حقوق معلمان در زمینه خاص دفاع کنند و طرحهایی را تصویب کنند.
البته این گزینه به شرطی محقق می شود که آن نمایندگان را معلمان انتخاب کرده باشند و یا در انتخاب آنان نقش مهمی ایفا کرده باشند.نمایندگان هم به قول هایی که داده اند عمل کنند و به محض انتخاب شدن موضوع را پی گیری کنند . به عنوان نمونه در سالهای 84 و نیز سال 89 که قانون استخدام معلمان حق التدریس تصویب شد آنان توانستند با مراجعه به ستادهای انتخاباتی نامزدهای مجلس شورای اسلامی ،خواسته های خود را مطرح کنند و با فرستادن آنها به مجلس به اهداف خود برسند.افزایش تعداد کسانی که خواسته به خصوصی دارند هم مهم است .اگر تعداد آنها کم باشد از سوی مقامات و نمایندگان توجهی نمی شود.اما اگر تعداد آنها رو به فزونی بگذارد یا تعداد بیشتری مشمول شوند از جنبه های مختلف مانند مسایل امنیتی و حاکمیتی مورد توجه قرار می گیرند .
البته در بسیاری موارد نمایندگان مجلس پس از ورود به مجلس خواسته های حوزه انتخابیه خود را فراموش می کنند یا خواسته های آنان در اولویت اول قرار نمی دهند.اما در هر صورت در بسیاری موارد این راه مناسب ترین راه تحقق خواسته های اقشار مختلف مردم است .هم اینک نیز تعداد کسانی که مدرک دوم جهت اعمال در حکم کارگزینی می خواهند در حال افزایش هست برای همین نمایندگان مجلس طرحی به مجلس ارائه داده اند تا کسانی که برای دوم مدرک تحصیلی بالاتر ارائه می دهند آموزش وپرورش ملزم به اعمال آن ها گردد.
دیوان عدالت اداری هم یکی از روزنه های امید معلمان می باشد که برخی رای هایی که صادر می شود به علت تکرار آرای صادره ، وحدت رویه پیدا کرده به کل فرهنگیان تعمیم داده می شود و بسیاری از معلمان می توانند از مزایای قوانین و آرای صادره استفاده کنند.
ممکن است وزیر و یا رئیس جمهور در ابتدای صدارتشان ، علاقه مند باشند به سبب شعارهای تبلیغاتی و نیازهایی که قبلاً خودشان احساس کرده اند در مواردی در راستای
افزایش حقوق و مزایای معلمان اقداماتی انجام دهند .اما معمولاً دولت سعی می کند براساس میزان درآمد خود و بودجه متعارف ، از افزایش هزینه ها و بار مالی دولت بکاهند و توقعات را کاهش دهد.
تظاهرات اجتماعی در میان معلمان و سایر اقشار مختلف آن گونه که در کشورهای غربی انجام می شود در ایران چندان رایج نیست و همیشه به خشونت منتهی می شود.
دولت سازماندهندگان راهپیمایی را بیم می دهد که صلاح نیست در این برهه حساس از زمان این تظاهرات انجام شود و ممکن است گروههای تندرو و فرصت طلبان سوء استفاده کنند. برای همین همیشه از دادن مجوزهای لازم که در قانون اساسی هم تصریح گردیده طفره می روند.
در بسیاری از کشورهای غربی معمولاً تظاهرات بدون خشونت و با حمایت سندیکاها و موسسات مدافع حقوق کارکنان و نیز با حضور نمایندگان و با همراهی پلیس و در وقت غیر اداری انجام می شود و در نهایت با مذاکرات نمایندگان دولت وسندیکاها به حل و فصل مشکلات می پردازند.
در ایران ، معلمان بیشتر مواقع اعتراضات خود را به شکل تجمع در مقابل مجلس و یا در مقابل ادارات آموزش وپرورش برگزار می کنند.
در برخی مواقع دولت برای اینکه مسئله امنیتی نشود مقداری از خواسته های معلمان را برآورده می سازد و یا قانونی که سالهاست در انتظار اجرایی شدن است را حداقل نصف و نیمه به جریان می اندازد.مانند طرح رتبه بندی معلمان که سالهاست به صورت ناقص اجرا شده و هر وقت اعتراض معلمان بر می خیزد آن را با حرکت لاک پشتی به جریان می اندازند .
اعتصاب و دست از کار کشیدن یکی دیگر از راه های اعتراض به وضع موجود است و بیشتر به عنوان اتمام حجت با مسئولان استفاده می شود.معلمان با توجه به اینکه این روش ، عواقبی در پی دارد به ندرت انجام می دهند و اکثراً به صورت فردی و محدود انجام می شود.
در چنین مواقعی حمایتهای لازم از فرهنگیان متحصن ، از طرف کانون های صنفی و نمایندگان انجام نمی شود و معلمان تنها می مانند و تحت پی گیری حراست و نهادهای امنیتی قرار می گیرند.
مسلماً در میان فرهنگیان کسانی هستند که با آگاهی کامل با حقوق و مقررات و قوانین تلاش می کنند از طریق مجاری قانونی از جمله دیوان عدالت اداری، نمایندگان مجلس، افراد موثر در وزارتخانه و ادارات آموزش وپرورش به هنگام نوشتن بودجه و جذب اعتبارات ملی و استانی،و نیز از طریق رسانه های مختلف از حقوق معلمان دفاع کنند و امکانات و تسهیلات جدیدی به وجود بیاورند و تا حدودی حقوق و مزایا را افزایش دهند.برای همین قدر این چنین افرادی را باید دانست.
مطمئناً وقتی حقوق و مزایایی افزایش می یاید و یا امکانات رفاهی ایجاد می شود حتماً فرد یا افرادی هستند که با سماجت و پی گیری مستمر و حتی با صرف هزینه و به خطر انداختن جان ومال خود ،ایثارگرانه از حقوق ومنزلت فرهنگیان دفاع می کنند و منشا خیر می شوند در حالی که شاید خودشان از آن حقوق محروم می شوند و در بیشتر مواقع گمنام می مانند و فراموش می شوند...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
هرمزگان نامی است که با بندرعباس گره خورده است . بزرگترین بندر تجاری کشور با آمار بالای صادرات و واردات کالاهای کشور و همچنین با رشد و توسعهای خیرهکننده که سهم استان در دریافت آن مبهم است.
اینجا جزیره تجاری قشم با بازارهای انبوه قرار دارد که ورود هزاران گردشگر از سراسر کشور و تجارت در آن میتواند در بهبود شکل فرهنگی و جغرافیایی این منطقه اثر مستقیم داشته باشد.
اینجا جزیره کیش قرار دارد که رؤیای سفر به آن خواسته بسیاری از ایرانیان و غیر ایرانیان است.
اینجا شرکت آلومینیوم المهدی بزرگترین و پیشرفته ترین تولید کننده شمش خالص آلومینیوم در ایران، اینجا شرکت فولاد هرمزگان دومین کارخانه بزرگ تولید فولاد بعد از انقلاب ، اینجا بندر شهید رجایی، اینجا سیمان هرمزگان...
چه شده است که در حوزه تعلیم و تربیت هرمزگان در جایگاه سوم کودکان بازمانده از تحصیل قرار دارد؟
در این استان جنوبی 2040 مدرسه ابتدایی با 242 هزار دانشآموز در سراسر هرمزگان در سال جدید تحصیلی مشغول تحصیل هستند.
چه شده است که سه هزار و ۷۷۶ کودک در هرمزگان از تحصیل بازماندهاند!
به نقل از خبرگزاری صداوسیمای استان هرمزگان معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش این استان گفته است: سالانه حدود ۳ هزار کودک در هرمزگان از تحصیل بازمیمانند. آمار اعلامشده زنگ خطر بحرانی است که چند سال پیش رو گریبان این استان را خواهد گرفت و جا دارد مدیران ارشد آموزش و پرورش و مدیران عالی استان راهکاری برای آن بیابند
ایرج بیت الهی معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش هرمزگان خبر داده است: سالانه نزدیک به ۲ تا ۳ هزار کودک در هرمزگان از تحصیل باز میمانند.
وی با اعلام اینکه پس از سیستان و بلوچستان و جنوب کرمان هرمزگان در جایگاه سوم کودکان بازمانده از مدرسه قرار دارد گفته است برای تأمین پوشاک، نوشتافزار و سرویس رفتوآمد این کودکان به سه میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان اعتبار نیاز است.
بیشتر این کودکان در روستاهای شرق هرمزگان ازجمله بشاگرد، جاسک، سیر یک و میناب زندگی میکنند.
سالهای نهچندان دور هرمزگان و شهر بندرعباس بهعنوان تبعیدگاه استفاده میشد آیا بازماندن اسفبار این همه کودک از تحصیل برای آیندهای هرمزگان چه ارمغانی به بار خواهد آورد؟
بیشتر هرمزگانیها خاطره سفر اجباری به شهرهایی چون یزد و یا شیراز را دارند. سفری که به خاطر درمان و استفاده از مزیتهای پزشی این مناطق صورت میگیرد.
آیا اگر در زمینهٔ آموزش و پرورش سرمایهگذاری نکنیم سالها بعد این استان مستعد و پر از جاذبههای اقتصادی و فرهنگی میتواند رفاه و معیشت مناسبتری برای شهروندانش پدید آورد؟
آمار اعلامشده زنگ خطر بحرانی است که چند سال پیش رو گریبان این استان را خواهد گرفت و جا دارد مدیران ارشد آموزش و پرورش و مدیران عالی استان راهکاری برای آن بیابند.
مدیران بزرگوار:
برای چه چیزی برنامه ریزی کرده ایم به کجا می خواهیم برسیم؟
گروه استان ها و شهرستان ها/
سال قبل خبری در مورد جذب و به کارگیری نیروها بدون ضابطه در آموزش و پرورش خوزستان در صدای معلم منتشر شد . ( این جا )
به جای پاسخ گویی اداره کل آموزش و پرورش خوزستان از سایت عصر خبر شکایت کرد . ( این جا )
علی اصغر فانی وزیر اسبق در دیدار با نمایندگان تشکل های صنفی معلمان سراسر کشور در ساختمان شهید رجایی گفت : ( این جا )
" در دولت دهم در مدت 44 ماه ، 116 هزار نفر را بدون ضابطه و نیاز و بعضا براساس روابط خانوادگی و قومی استخدام کرده اند و این که بدون کارشناسی و سنجیدن نیاز واقعی پیش دبستانی ها و آموزشیاران نهضت سوادآموزی را استخدام کردند .
فانی تأکید کرد: من استخدام های کارشناسی نشده و بدون نیازسنجی را در آموزش و پرورش به دلیل بهره وری پایین نیروی انسانی ، خیانت به نظام تعلیم و تربیت دانسته و راه حلّ اساسی برون رفت از این مشکل را کاهش نیروی انسانی آموزش و پرورش به تعداد 750 هزار نفر می دانم ، چون می دانستند نیستند دروازه های ورود بی ضابطه به آموزش و پرورش را بازکردند ... )
متاسفانه سیدمحمد بطحایی تاکنون موضع صریح خویش را در مورد چنین رفتارهایی از مدیران زیر مجموعه خویش مشخص نکرده است
نامه زیر توسط یکی از فرهنگیان استان برای صدای معلم ارسال شده است .
کماکان این رسانه آمادگی خود را برای توضیح و پاسخ گویی مسئولان اعلام می کند .
این بسیار ناگوار است که گفته شود برخی از کودکان استان خوزستان به خاطر نداشتن کفش به مدرسه نمیروند. ناگوارتر آنکه در جلسه استانداری خوزستان اعلام شود که فایل ۱۲ هزار نفری از کودکان بازمانده از تحصیل توسط آموزش و پرورش به بهزیستی خوزستان ارسال شده است.
معاون وزیر آموزش و پرورش اطلاع داد که در سال تحصیلی جاری ۱۴۲ هزار کودک بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی داریم. ۱۴۲ هزار عدد کوچکی نیست. ۱۴۲ هزار نفر جمعیت یک شهر است.
طبق اصل مصرح قانون اساسی تحصیل باید در کشور عمومی و رایگان باشد. بازماندگی از تحصیل دلایل گوناگون دارد.
یک عامل آن فقر است اما فقر فرهنگی، شرایط دشوار زندگی، اقلیم، زندگی در نقاط صعبالعبور، بیماری و بیاطلاعی از اهمیت و ضرورت آموزش عوامل دیگر آن است. مردم مطمئن باشند این طرحها هوشمندانه، دقیق، سالم و امانتدارانه اجرا میشود و تأثیر معنیداری در توانمندسازی کودکان محروم خواهد داشت.
عامل بازماندگی از تحصیل، هرچه باشد، دولتها در برابر آن مسئولند. اگر خانوادهای در نقطهای دور دست و صعبالعبور زندگی میکند، اگر عشایر کوچندهاند، اگر برخی به خاطر طمعورزی از کودکانشان به عنوان کودک کار استفاده میکنند، اگر از سر فقر و استیصال همان کار را میکنند، اگر برخی کودکان مشکل جمعی دارند و نمیتوانند مسیر خانه تا مدرسه را طی کنند، دولت در برابر همه اینها مسئول است. اساساً فلسفه وجودی دولتها برای یافتن راه حل و اجرای آن است.
دولتها که فقط برای بیانیه دادن برسرکار نمیآیند. فقر فرهنگی را دولتها باید با آموزش مستمر رفع کنند، فقر مادی را باید با کارآفرینی و حمایتهای مستقیم جبران کنند. مسیر صعبالعبور را با راهسازی برطرف کنند و کودکان کار را دولتها باید با حمایت و اقتدار به مدرسه برگردانند و خلاصه اطفالگریزان را که به خاطر سرد و صعب بودن کتابها و کلاسها، از درس دور میمانند، با زمزمه محبت معلمهای برگزیده و آموزشیافته و با انگیزه و متعهد به مدرسه آورند.
ما، در ایران، کمبود مدرسه و میز و نیمکت نداریم. درست است که بسیاری مدارس از استاندارد لازمه برخوردار نیستند یا فرسودهاند، اما به قدری خیر مدرسهساز داریم که کانون خیرین مدرسهساز و انجمن خیرین مدرسهساز تشکیل دادهاند.
همهی مشکل سیاستگذاری، هماهنگی و اجراست. مدارس ما باید به سطح مدارس مدرن بینالمللی برسند. خیرین که فقط برای در و دیوار هزینه نمیکنند. اگر وزارت آموزش و پرورش آنها را متقاعد کند که سرمایهگذاری در هوشمندکردن مدارس، تجهیز مدارس به امکانات دیجیتال، تجهیز دانشآموزان و حتی سرمایهگذاری برای بورسیهکردن معلمهای توانا و مسلط، اهمیتش امروز، بیشتر از سرمایهگذاری برای آجر و آهن مدرسه است، قطعاً آنها همراهی میکنند. یقیناً همراهی میکنند. حتی مردم هم همراهی میکنند. کافیست طرح هوشیارانهای ارائه شود برای مشارکت اقشار متوسط به بالا در سرمایهگذاری آموزشی. تردیدی نیست که عمده مردم همراه خواهند بود. مشروط بر اینکه مردم مطمئن باشند این طرحها هوشمندانه، دقیق، سالم و امانتدارانه اجرا میشود و تأثیر معنیداری در توانمندسازی کودکان محروم خواهد داشت. دولتها که فقط برای بیانیه دادن برسرکار نمیآیند. فقر فرهنگی را دولتها باید با آموزش مستمر رفع کنند، فقر مادی را باید با کارآفرینی و حمایتهای مستقیم جبران کنند
اخیراً فروشگاه زنجیرهای رفاه با مشارکت یونیسف و هلال احمر طرحی را به نام «پویش برای مادران» اجرا کرده است. در این روش، در کنار صندوقهای فروش، برگههای هزار، دو هزار و پنجهزار تومانی قرار دارد تا افراد در هنگام خرید کالا به هر میزان که بخواهند از این برگهها خرید کنند و مبلغش را با هزینه کالاهایشان یکجا بپردازند. آن فروشگاه نیز دو برابر مبالغ جمعآوری شده را به آن میافزاید و همه این پول صرف تغذیه مادران شیرده محروم از تغذیه مناسب میشود. این کاری فوقالعاده انسانی و به جاست وقتی بدانیم که سوء تغذیه مادران، بر یک نسل تأثیر مخرب میگذارد؛ وقتی بدانیم نوزادان هیچگناهی ندارند که در منطقه یا خانواده محروم پا به حیات گذاشتهاند… عین همین طرح را میتوان برای تحصیل کودکان ارائه کرد. البته تحصیل کودکان وظیفه دولت است اما مردم میتوانند و میخواهند که برای تحصیل کودکان سرزمین خود به دولتها کمک کنند. میتوانند در فروشگاههای بزرگ کالاهایی که به کودکان مربوط است، از جمله اسباببازی، لوازمالتحریر، کالسکه و دوچرخه و لباس، پای صندوق سازو کاری طراحی کرد که افراد در هنگام خرید، مبلغی هم به دلخواه صرف تأمین همین لوازم برای کودکان محروم کنند.
مردم، اگر از سلامت و امانتداری این طرحها اطمینان داشته باشند، حتی در شرایط تنگنای اقتصادی، همت خواهند کرد. مشارکت خواهند کرد. همیاری و مشارکت، زیباترین خصیصه زندگی اجتماعی است. اینها کارهایی است که مشارکت را افزایش میدهد، مهربانی را ترویج میکند، احساس تعهد و مسئولیت را بالا میبرد احساس تعلق را قوت و غنا میبخشد و یک ملت را همیشه در پویش نگه میدارد.
این کارها را باید کرد. خیلی کارها را باید کرد. همت میخواهد و احساس همبستگی و دلسوزی و دلبستگی و البته نگرانی. بهویژه اگر بدانیم ۱۴۲ هزار نفر عدد درشتی است. جمعیت یک شهر است.
روزنامه اطلاعات