نظام های آموزشی در جهان جدید یکی از مهمترین مکانیسم های تربیت شهروندان به شمار می روند. آنچه که در طی تاریخ نهادآموزش در تمام سطوح از ابتدایی تا عالی مطرح بوده، لزوم توجه به ترکیب همزمان آموزش و پرورش، یا همان تعلیم و تربیت بوده است. می توان گفت غایت اصلی تمام نهادهای آموزشی، تربیت انسانی است، و آموزش مهارتها و دانش کارکرد فرعی و ثانویه آن محسوب می شود.
آنچه که در کارکردهای تربیتی یک نهاد آموزشی، هم در قالب برنامه های آموزشی صریح و آشکار آن و هم در قالب برنامه های آموزشی آموزش ابتدایی و عالی در ایران امروز به دنبال پرورش انسانهای نابغه خاص و دارای مهارتهای علمی مشخص معطوف به کنکورهای تست زنی در ورود به دانشگاه، در ورود به مقاطع تحصیلات تکمیلی و... است. این در حالی است که به تعبیر برخی از استادان (از جمله دکتر رنانی) آموزش باید نخبه های نرمال و معمولی را پرورش بدهدپنهان و غیر رسمی آن وجود دارد، لزوم آموزش مهارتهای فکری، عاطفی، و رفتاری است که به بهینه شدن زندگی و توسعه کیفیت آن در جامعه کمک کند. به همین سبب همیشه بحث های مفصلی در باب کیفیت محصول نظام های آموزشی در تاریخ وجود داشته است.
پرسش اصلی آنست که نهاد آموزش قرار است چگونه انسانی را تحویل جامعه بدهد. در تمام سنت های نظری در باب ماهیت و غایت آموزش، یک نکته مشترک وجود داشته ، اینکه آموزش باید کاری برای بهتر شدن جامعه انجام بدهد. این بهتر شدن، لزوما امر تکنیکی و مهارتی نیست،بلکه امری کیفی و اخلاقی است که می بایست منجر به بسط انصاف، عدالت، و توسعه قابلیت های انسانی از یکسو و کاهش نابرابری ها و بی عدالتی ها از سوی دیگر بشود.
از این منظر می توان نظام آموزشی ایران هم در سطح آموزش ابتدایی و هم در سطح آموزش عالی را مورد نقد قرار داد که در نهایت غایت غالب این نهادهای آموزشی چیست و به کدام سو می روند. برای پاسخ به این پرسش باید دو عامل مهم در سیر نهاد آموزش در ایران را در چند دهه اخیر مورد توجه قرار داد:
عامل اول اتفاقی است که در مقطع آموزش ابتدایی (از مدارس ابتدایی تا دبیرستان ) رخ داده و می توان آن ذیل ایده کنکوری شدن آموزش مطرح کرد. اینکه تمام غایت نظام آموزشی ما به افزایش مهارتهای لازم برای موفقیت در آزمون کنکور تقلیل یافته است. به عبارت دیگر سیطره کنکور بر آموزش مدارس ما، موجب شده مهارتهای زندگی، مهارتهای اخلاقی و مقتضیات توسعه شخصیتی یک شهروند مطلوب در پیشگاه نظام تست زنی کنکور قربانی شوند. این موضوع در نهایت سبب شده اقتصاد سیاسی مافیاهای کنکوری، روح و جان دانش آموزان را قربانی خدای تست کرده و انسان مدرسه ایرانی را به انسان تست زن مبدل کنند.
عامل دوم نیز سیطره رویکرد مدرک گرایی و خصوصی سازی به آموزش عالی و دانشگاه است.
توسعه کمی آموزش عالی و سیاست خصوصی سازی آن به گونه ای بوده که برخلاف قانون اساسی کشور، و ذیل توهم کارآفرینی دانشگاه ها به سمت بازاری شدن خودشان پیش بروند و وظیفه دولت برای ایجاد آموزش عالی رایگان برای مردم به فراموشی سپرده شود به گونه ای که حتی در سالهای اخیر سهمیه های روزانه رایگان در بسیاری از رشته ها به نفع سهمیه های شبایه یا با پرداخت پول تقلیل پیدا کنند. به گونه ای که طبق آمارهای موجود، بیش از هشتاد درصد دانشجویان کشور به وسیله پرداخت شهریه به تحصیل مشغول باشند. این بیانگر آنست که آموزش عالی نیز اسیر خصوصی سازی و بازاری شدن مبتذل دانشگاه ایرانی است. به همین دلیل بسیاری از دانشگاه های فرعی در قالب دانشگاه های علمی – کاربردی، دانشگاه های آزاد، غیر انتفاعی و حتی پیام نور به بنگاه های تولید و فروض مدرک بدل شوند و کیفیت آموزش عالی ایرانی فدای منافع بازار مدرک دانشگاهی شود.
پرسش اصلی آنست که نهاد آموزش قرار است چگونه انسانی را تحویل جامعه بدهد. در تمام سنت های نظری در باب ماهیت و غایت آموزش، یک نکته مشترک وجود داشته ، اینکه آموزش باید کاری برای بهتر شدن جامعه انجام بدهد در نهایت آنچه که مغفول می شود نقش تربیتی دانشگاه است که بتواند قابلیت های ذهنی، احساسی و رفتاری دانشجویان برای آنکه شهروندی فعال برای توسعه پایدار جامعه باشند، را آموزش بدهد. بازارای شدن آموزش در قالب منطق کنکور یا مدرک گرایی دانشگاه منجر به آن می شود که دانش آموز یا دانشجو به یک مصرف کننده بازاری بدل شود که باید کالایی را بخرد و مصرف کند. این در حالی است که آموزش در تمام سطوح باید قابلیت های کافی برای داشتن نگاهی انتقادی به وضع جامعه و نابرابری ها آن و همچنین قابلیت ها و انگیزش های لازم برای مشارکت در جامعه جهت بهبود و توسعه آن را به دانش آموز/ دانشجو منتقل کند.
با توجه به شرایط موجود در ایران به نظر می رسد نهادهای آموزشی ما باید مورد بازاندیشی جدی قرار بگیرند تا بتوان نقش آنها را در جامعه و هدف و غایت آنها را مورد باز اندیشی قرار داد.
آموزش ابتدایی و عالی در ایران امروز به دنبال پرورش انسانهای نابغه خاص و دارای مهارتهای علمی مشخص معطوف به کنکورهای تست زنی در ورود به دانشگاه، در ورود به مقاطع تحصیلات تکمیلی و... است. این در حالی است که به تعبیر برخی از استادان (از جمله دکتر رنانی) آموزش باید نخبه های نرمال و معمولی را پرورش بدهد. نخبه هایی که علاوه بر داشتن مهارتهای زندگی با کیفیت، قابلیت های مشارکت در جامعه برای ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه شاخص های عدالت و آزادی و انصاف را داشته باشند.
آنچه که ذیل ایده انسان تستی در مدارس ما و انسان مدرکی در دانشگاه های تولید می شود، کفایت و کیفیت لازم برای توسعه اجتماعی و فرهنگی پایدار در جامعه را نداشته و گاه خودش به بخشی از مشکل بدل می شود؛زیرا وقتی خروجی و محصول نهادهای آموزش ابتدایی و عالی افرادی فاقد مهارتهای لازم برای مشارکت در جامعه و توسعه آن باشد، خود این افراد به تدریج به واسطه نقش هایی که در جامعه کسب می کنند، به آسیب و مشکل برای جامعه بدل می شوند.
بر این اساس نهادهای آموزشی ما بدون بازاندیشی انتقادی در آنها برای اصلاح جهت گیری های کلی و غایت شان در تربیت و پروش دانش آموزان و دانشجویان، نه تنها نقش خودش در بهبود زندگی جامعه را از دست خواهند داد،بلکه خودش به تدریج به عامل آسیب زا بدل خواهند شد.
محوریت یافتن مهارتهای کیفی برای زندگی و شهروندی مطلوب در جامعه می تواند گامی برای اولویت بخشی به کارکردهای تربیتی و پرورشی نسبت به کارکردهای تعلیمی و آموزشی باشد. این را هم باید مورد توجه قرار بدهیم که با توجه به مختصات جامعه جدید، نهادهای آموزشی نقشی کلیدی در تولید شهروندان آینده دارند، لذا توسعه جامعه ایرانی، قطعا از طریق نهادهای آموزشی با کیفیت میسر خواهند بود، نهاد آموزش اصلی ترین راه نجات جامعه ایرانی است، هرچند که متاسفانه عمیقا مغفول بوده و قربانی اقتصاد سیاسی کنکور و مدرک شده است. به همین سبب کارکردهای آموزش در ایران عمیقا مستلزم بازاندیشی و اصلاح است.
گروه رسانه/
امروز دوشنبه 17 دی ماه مدیر صدای معلم بر اساس ابلاغیه شعبه چهارم بازپرسی ناحیه 31 ( جرایم رایانه ای و فن آوری اطلاعات تهران ) در برابر بازپرس حضور یافت .
بازپرس ابتدا ضمن رویت مدارک هویت اقدام به تفهیم اتهام به علی پورسلیمان نمود .
بازپرس به ایشان گفت که می تواند وکیل بگیرد اما مدیر صدای معلم در پاسخ اظهار داشت :
" من یک معلم هستم و نیازی به وکیل ندارم .
خودم از حقوق قانونی ام دفاع خواهم کرد . "
مدیر صدای معلم پس از سخنان بازپرس گفت :
" « صدای معلم » یک رسانه مجوز و شناسنامه دار از مراجع ذی صلاح است و ارجاع این پرونده به لحاظ قانونی باید به دادسرای فرهنگ و رسانه باشد و از نظر اینجانب دادسرای جرایم رایانه ای و فن اوری اطلاعات " صالح به رسیدگی نمی باشد. "
سپس طی درخواست کتبی درخواست انتقال پرونده را به دادسرای فرهنگ و رسانه نمود .
پورسلیمان در برابر تفهیم اتهام تاکید کرد :
" روند قانونی رسیدگی به مسائل رسانه ای از این قرار است که اگر مطلبی منتشر می شود و شخص یا اشخاصی نسبت به مطالب منتشر شده نظر، ایراد یا جوابیه ای دارند می توانند آن را مطرح نموده و رسانه موظف به انتشار آن می باشد. ولی شاکی محترم بدون مراجعه به ما یا ارسال جوابیه راسا اقدام به شکایت به مراجع قضایی نموده اند بدون اینکه ما شخص ایشان را دیده باشیم یا با ایشان صحبتی داشته باشیم و یا علت شکایت شان را بدانیم.
جهت استحضار آن مقام محترم قضایی ؛ ماده 23 قانون مصبوعات تقدیم می گردد : " من یک معلم هستم و نیازی به وکیل ندارم .خودم از حقوق قانونی ام دفاع خواهم کرد . "
" هرگاه در مطبوعات مطالبی مشتمل بر توهین یا افترا، یاخلاف واقع ویا انتقاد نسبت به شخص (اعم از حقیقی یاحقوقی) مشاهده شود، ذی نفع حق دارد پاسخ آن را ظرف یک ماه، کتبا برای همان نشریه بفرستدو نشریه مزبور موظف است این گونه توضیحات و پاسخ ها را در یکی از دو شماره ای که پس از وصول پاسخ منتشر می شود، در همان صفحه و ستون، و با همان حروف که اصل مطلب منتشر شده است، مجانی به چاپ برساند، به شرط آنکه جواب از دو برابر اصل تجاوز نکند و متضمن توهین و افترا به کسی نباشد. "
پس از آن بازپرس با درخواست مدیر صدای معلم مبنی بر انتقال پرونده به دادسرای فرهنگ و رسانه موافقت نمود .
« صدای معلم » از برخورد منطقی و تمکین در برابر قانون بازپرس شعبه چهارم ناحیه 31 ( جرایم رایانه ای و فن آوری اطلاعات تهران ) تشکر و قدردانی می کند .
پایان گزارش/
خبر امضای معلم تمام وقت از طرف رییس جمهور را شنیدیم . این خبر نتیجه نبوغ تیم بطحایی و معاونانش می باشد.
در حالی که کمبود معلم و افزایش شدید نرم دانش آموزان در کلاسهای درس هویداست و خروجی معلمان تازه بازنشسته و ورود معلمان دانشگاه فرهنگیان همخوانی ندارد ، وزارت به جای انتخاب راه درست و تامین نیروی مورد نیاز ، راه علاج را در فشار بر معلمان و نسخه پیچی ناشیانه دیده است.
در حالی که معلمان به مسائل متعددی از قبیل؛ نرم بالای دانش آموزان در کلاسهای درس، کمبود معلم،افزایش مدارس پولی و غیرانتفاعی و و ،فضاهای ناایمن ، حقوق پایین و... معترضند و اعتراضات تا تجمع در شهرهای مختلف پیش رفته است وزارت نه تنها به این اعتراضات وقعی نمی گذارد بلکه " هر دم از این باغ بری میرسد / تازه تر از تازه تری میرسد" ما شاهد تصمیمات غیر کارشناسی هستیم و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای موجود و تامل در مضرات این طرح ها ، تصمیمات اخذ و به امضای رئیس جمهور میرسد.
واقعا چه لزوم و یا دلایلی بر ای امضای این طرح توسط رئیس جمهور می تواند داشته باشد و آیا رییس جمهور صدای منتقدین را نشنیده است؟
آیا از انتقادهای کارشناسان و نخبگان نسبت به این طرح و سایر طرحهای غیر کارشناسی مطلع هستند؟
به راستی برای درمان یک مشکل باید هر شیوه ای را پذیرفت؟ آیا نباید مزایا و معایب را در نظر گرفت و اصطلاحاً" در کفه ترازو " گذاشت؟
جناب اللهیار ترکمن مسئول اجرای طرح تمام وقت با گنجاندن عبارت " تدریس اختیاری " سعی در فرونشاندن اعتراضات دارد غافل از اینکه بحث پذیرش۶ ساعت اضافه تدریس و جبران کمبود معلم، کاهش کیفیت تدریس و فرسوده کردن روح و روان معلم را نهان نخواهد کرد و قطعا اجرای این طرح تاثیر مخرب بر کیفیت آموزش و تدریس معلم خواهد داشت...
از تفاوت کار کارمند و تدریس چه بگوئیم و چگونه بگوئیم و چرا باید به این ایستگاه برسیم که بین سکوت و فریاد مستأصل باشیم؟ واقعا چه لزوم و یا دلایلی بر ای امضای این طرح توسط رئیس جمهور می تواند داشته باشد و آیا رییس جمهور صدای منتقدین را نشنیده است؟
چرا در مسند وزارت کسانی قرار بگیرند که مجبور باشیم بگوئیم بنویسیم که کار کارمند با تدریس تفاوت دارد و باز هم طرح و تصمیم متوقف نشود؟؟
و اما نکته آخر و نتیجه بحث ؛ آیا وزارت با پایین نگه داشتن حقوق معلمان و فشار اقتصادی بر معلم قصد دارد آنان را مجبور به شرکت در این طرح نماید؟ که اگر این چنین است به دلایلی که درمتن اشاره شد نه تنها معلم قربانی میشود بلکه خیل عظیم دانش آموزان نیز قربانی این طرح خواهند شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
تاکنون نامه های مختلفی از سوی دانشجو معلمان دانشگاه فرهنگیان در صدای معلم منتشر شده است اما این وضعیت مطالبه گری در دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی مشاهده نمی شود .
«مدیر صدای معلم » دوشنبه 26 آذرماه به دعوت مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی در نشستی که با حضور دانشجو معلمان در محل سالن علامه جعفری این دانشگاه و عبدالرسول عمادی رئیس مرکز سنجش و سرپرست آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید حضور پیدا کرد . ( مشروح گزارش را می توانید در این جا مطالعه فرمایید )
برخوردهای صورت گرفته با مدیر این رسانه در شان یک دانشگاه و وجه علمی آن نبود .
با این حال و علی رغم گذشت چند هفته مسئولان این دانشگاه واکنشی به این برخوردها نشان نداده اند و موضع وزارت آموزش و پرورش هم سکوت بوده است .
به نظر می رسد مسئولان این دانشگاه نیز مانند دانشگاه آزاد اسلامی با عذرخواهی و فرهنگ آن بیگانه هستند .
نامه ی زیر توسط یکی از دانشجویان این دانشگاه برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
تا چندی پیش باور عمومی حتی در خانواده گسترده آموزش بر این استوار بود که بحث " روابط عمومی " جایگاهی در ساختار متمرکز و متصلب آموزش و پرورش ندارد اما نیم نگاهی بر عملکرد مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی این وزارتخانه در یک سال اخیر و در آخر تغییراتی که در بافت مدیریتی این مرکز مانند بازداشت نجات بهرامی و مرخصی اجباری وی و نیز برکناری محترمانه مرتضی نظری رئیس روابط عمومی به بهانه کوچک سازی سازمانی صورت گرفت نشان از جایگاه برجسته و بی بدیل روابط عمومی در ارتباط با افکار عمومی دارد .
اما چالش اصلی موقعی آشکار شد که رئیس سابق این مرکز بر استقلال ذاتی این وزارتخانه پای فشرد و تصریح کرد :
" دخالت برخی نمایندگان مجلس در امور داخلی استان ها و شهرستان ها به حد غیرقابل تحمل رسیده . مدیران تحول گرای آموزش و پرورش تحت فشار انتصابات قومی و قبیله ای هستند .آموزش و پرورش سازمان رای کسی نیست . "
و متعاقب این موضع صریح خط و نشان نایب رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس که دیگر او را تحمل نخواهند کرد . بطحایی قدرت دفاع منطقی و مجدانه از استقلال ذاتی نهاد آموزش و مدیران خود را ندارد
متاسفانه تفسیر باژگونه وزیر آموزش و پرورش از مفهوم " تعامل " که در یک سال جای خود را بیشتر به " معامله " داده است این نیروی تحول گرای آموزش را از مدار خارج کرد تا اثباتی بر این اصل باشد که بدنه آموزش و پرورش و مقامات تصمیم گیر و محافظه کار در آن علاقه ای به ریسک برای همسطح سازی این نهاد با تحولات سریع دنیای مدرن را ندارند .
موضوعی که در این میانه باید روی آن پای فشرد این است که افراد و جریانات بیرون از آموزش و پرورش باور چندانی به استقلال نهاد آموزش ندارند و این البته محدود و مقید به نمایندگان مجلس که در اخیرا نقش " دخالتی " آنان بر وجه " نظارتی " غلبه پیدا کرده است نمی شود و شامل دایره وسیعی مانند سازمان برنامه و بودجه ، استانداران ، فرمانداران ، امامان جمعه و جماعت ، مراجع تقلید ، برخی نهادهای امنیتی و... می شوند .
برای آغاز مفهوم سازی استقلال برای نهاد آموزش شاید مناسب ترین موضع همان نقطه اتصال بین این نهاد با جامعه است که در حوزه کارکردهای واقعی روابط عمومی است .
این گلوگاه می تواند نقطه ثقلی برای پاسخ گو کردن مدیران و مقامات این دستگاه بزرگ باشد ، افرادی که دهه ها است عادت به تربیون های یک طرفه و " رتوش گری " در افواه و افکار عمومی دارند و مواجهه مستقیم با رسانه های مستقل و افکار عمومی " نیمه پنهان " آن ها را عیان می سازد .
به هر روی تغییرات رخ داده نشان داد که بطحایی قدرت دفاع منطقی و مجدانه از استقلال ذاتی نهاد آموزش و مدیران خود را ندارد .
و اما در سوی دیگر قضیه باید بر این اصل مهم تاکید کرد که استقلال این نهاد فقط در سایه تعریف و تبیین هویت حرفه ای معلمان امکان پذیر خواهد بود .
معلمانی که برای خودشان هویت مستقل حرفه ای تعریف کنند و نهادی مانند " سازمان نظام معلمی " در چارچوب مستقل و مدنی جریان قدرت را شفاف تعریف کند خودشان از استقلال آموزش و پرورش دفاع خواهند کرد .
(این یادداشت با برخی تغییرات جزئی در روزنامه شرق امروز منتشر شده است . )
گروه رسانه/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ « مهدی بهرامی اقدم » روحانی و موسس مدرسه قرآن و عترت بناب از مدیر صدای معلم به اتهام " نشر اکاذیب در فضای مجازی " شکایت کرده است .
« صدای معلم » پیش تر و در دفعات متعدد نسبت به ادامه چنین روندی در برخورد با معلمان منتقد به « سیدمحمد بطحایی » وزیر آموزش و پرورش هشدار داده بود .
بخشی از کارنامه « سید محمد بطحایی » وزیر آموزش و پرورش در مورد " معلمان منتقد " :
در وزارت بطحایی مدیر آموزش و پرورش بناب از معلمان شکایت کرد .
در وزارت بطحایی مدیر کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی از معلمان منتقد شکایت کرد .
در وزارت بطحایی مدیر کل آموزش و پرورش استان خوزستان از سایت عصر خبر شکایت کرد . ( این جا )
مدیر کل آموزش و پرورش قم هم در ردیف شکات قرار گرفته است .
اخیرا هم مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز به صف شکایت کنندگان پیوسته است .
یکی از نکات قابل توجه ، قابل تامل و البته قابل تحسین در وزارت فانی و دانش آشتیانی سعه صدر بالا و تحمل مخالفان و منتقدان نسبت به سیاست ها و عملکردهای وزارت آموزش و پرورش بود .
اما گویی « سید محمد بطحایی » دارد در این زمینه رکورد می زند .
شاید بتوان پایه گذار چنین فضایی را در وزارت یک ساله بطحایی ، « علی اللهیار ترکمن » دانست .... ( این جا )
« صدای معلم » از مسئولیت شناسی آقای « محمد رضاخواه » تشکر و قدردانی می کند .
« صدای معلم » از همه همکاران و دوستانی که در این مدت حمایت های بی دریغ خود را نسبت به رسانه خودشان ابراز داشته اند تشکر و قدردانی می کند .
این روزها در جامعه ما بسیار سخن از گفت و گو لزوم آن می رود. گویی گفت و گو راه حل همه دردهای ما محسوب می شود. البته در دو سطح می توان موضوع گفت و گو را در جامعه ایرانی دنبال کرد:
در سطح اول، گفت و گو به مثابه یک هنجار اخلاقی است،هنجاری که از بایدها و ایجابها صحبت می کند و در نهایت در قالب یک توصیه اخلاقی،گفت و گو را به عنوان یک راه حل یا یک استراتژی پیشنهاد می دهد. اما در سطح دیگری هم می توان گفت و گو را در جامعه بررسی کرد:
گفت و گو به مثابه بخشی از شیوه زندگی و الگوهای ارتباطی. از این منظر،گفت و گو یک امر اخلاقی نیست که با توصیه و الزام رخ بدهد،بلکه بخشی از شیوه و سبک زندگی ما و وجهی از منش شخصیتی همه ما محسوب می شود. جامعه ای که اهل گفت و گو نباشد، زمینه های تنش، خشونت و بی عدالتی را به طور گسترده ای فراهم خواهند کرد
گفت و گو بیانگر رابطه ای بین دو یا جند نفر است،که در آن کسی افراد در تعامل با دیگران ،دیگری ها بریاشان فی نفسه مشروعیت حضور دارند و حق دارند نظرشان را بگویند. مهمتر از همه آن که در گفت و گو،کسی از پیش حال و صاحب منحصر به فرد حقیقت در باب امور نیست.
در گفت و گو آدمها با هم حرف می زنند، تا حرفهای هم را بشنوند، از خلال این تعامل متقابل به درک مشترک از موضوعات برسند و در نهایت واقعیت جاری زندگی را از خلال همین تعاملات دوطرفه تجربه کرده و بسازند.
به همین دلیل در واقع باید گفت گفت و شنود. هر یک از طرفین همان قدر که حق حرف زدن دارد، وظیفه شنیدن هم دارد. اصولا بدون شنیدن حرف طرف مقابل، گفت و گو یا همان گفت و شنود رخ نمی دهد و ما به تک گویی های تحمیلی مواجه خواهیم بود.
اصولا در جامعه گفت و گو به دلایل زمینه ای امر دشواری است:
از یک سو نظام سلسله مراتبی سختی داریم که به شدت و سرعت آدمها را در طبقه بندی های سخت خودی/غیرخودی، خوب/بد، بالا/پایین، و.. قرار می دهد. در کنار این طبقه بندی، یک مفروضه کلیدی هم دارند:
حقیقت و دانش واقعی نزد من/ما هست. لذا دیگری تنها کاری که می تواند بکند، تبعیت از من/ما هست.
در این حالت تعامل ما با دیگران صرفا به معنا انتقال دانش ما از حقیقت به دیگران برای هدایت آنها خواهند بود. وقتی جامعه با دو منطق طبقه بندی های بسته افراد در یک سلسله مراتب اجتماعی و اخلاقی و همچنین قایل شدن به انحصار حقیقت نزد یک شخص یا گروه خاص باشد،اصولا گفت و گو در هر دو معنای آن ، هم به مثابه یک امر ایجابی و اخلاقی و هم به مثابه شیوه زندگی و تعامل ما، امکان رخ دادن ندارد.
برای اینکه جامعه ما به گفت و گو برسد،قبل از هر چیز باید دیگری ها و گروه های دیگر، مشروعیت حضور داشته باشند، و بپذیریم ما تافته جدا بافته از جهان و دیگران نیستیم، حقیقت هم صرفا در نزد ما نیست.
جامعه ای که اهل گفت و گو نباشد، زمینه های تنش، خشونت و بی عدالتی را به طور گسترده ای فراهم خواهند کرد.
گفت و گو مقدمه ای لازم و حیاتی برای ایجاد فهم درست از واقعیت زندگی، واقعیت جامعه و حتی خویشتن خود ما هست.
بدون گفت و گو جامعه راه به سوی قهقرا خواهند بود.
این روزها هم به گفت و گو در مقام امر اخلاقی نیازمندیم و هم به اصلاح فرهنگی زمینه های مانع گفت و گو تا جامعه اهل گفت و گو داشته باشیم.
سازمانی با نام و عنوان نهضت سواد آموزی ،نهادی است که چهار دهه پیش با هدف ریشه کن کردن معضل بی سوادی به فرمان امام پا به عرصه وجود نهاد .
نهضت نام گرفت تا عنوان با مسمایی باشد برای به پا خاستن مردم برای مبارزه بی امان با دیو جهل و بیسوادی . آیا می دانید فقط اعتبار حداقل 300 میلیاردی نهضت در ستاد تقریبا با اعتبار منظور شده برای سرانه 148 هزار مدرسه برابری می کند؟
قرار بود با خیزش مردم با سواد کشور ، ایران اسلامی با تمام وسعتش ، مدرسه بزرگی باشد برای انسداد بیسوادی.
همزمان با سالروز تاسیس نهضت سواد آموزی ، آنچه به نقل از جناب باقرزاده در پوشش خبری رسانه ها قرار گرفت عبارت بود از :
"ایران در چهل سال گذشته بیش از 3 برابر میانگین جهانی رشد با سوادی داشته است."
ایشان در ادامه افزوده اند برحسب آمار جهانی نرخ رشد با سوادی در ایران در طول 38 سال گذشته 50 درصد بوده است که در مقایسه با رشد 34 درصدی کشور ترکیه در طول مدت مشابه رکورد قابل تقدیری است البته نباید تلاش خادمان این حوزه را از نظر دور داشت و یا در صحت آمار ارائه شده تردید روا داشت.
اما سالهاست که در سیاهه عملکرد این نهاد چهل ساله، سوالهایی وجود دارد که هنوز پاسخ مناسب خود را رسما دریافت نکرده است.
1- چرا با گذشت 40 سال از استمرار فعالیت آن سازمان بنا بر اعلام مکرر مسوولین ذیربط ،قریب به 19 میلیون بیسواد مطلق و کم سواد روی دست این کشور مانده است؟
2- اگر در فاصله سالهای 1390 تا 1395 نرخ با سوادی 2/85 درصد یعنی 2 برابر مدت 15 ساله دنیا افزایش داشته است لابد می دانید طبق آمار رسمی سازمان جهانی یونسکو ، نرخ جمعیت با سواد در کشورهای آسیای میانه از جمله تاجیکستان ،ترکمنستان ،قزاقستان ،قرقیزستان به 100درصد رسیده است. اما در کشور ما "نهضت ادامه دارد"و پایانی برایش تصور نمی شود.
3- قرار بود طرح "200 ساعته آموزش برای تحکیم سواد"،مانع از بازگشت دوباره فراگیران به جرگه" کم سوادان "شود. اما مصاحبه های مکرر مسوولین این سازمان نشان می دهد سالهاست آمار کم سوادان همچنان روی عدد 11 میلیون نفر جا خوش کرده است.
4- بررسی ها نشان می دهد بیشترین آمار بازماندگان از تحصیل را در جامعه لازم التعلیم سه گروه جمعیتی" کودکان کار" ،"بی سرپرست یا بد سرپرست " و "کودکان معلول" تشکیل می دهند.
آیا 4 دهه تجربه قادر نیست با مشارکت جدی آموزش و پرورش چنین معضلی را ریشه کن کند تا دائما با ارائه آماری تکراری در این حوزه ، مصداق" دریغ از پارسال" باشیم
5- علیرغم ارج نهادن به تلاش جمع آموزشیاران سازمان نهضت سواد آموزی ،چرا باید آموزش و پرورش برای جذب و استخدام رسمی و یا پیمانی این عزیزان به عنوان معلم دائما تحت فشار باشد ؟
.
6- آیا می دانید تداوم کار 40 ساله آن سازمان موجب شده است تعادل و توازن نیروی انسانی در اموزش و پرورش در سایه استخدام های اجباری و تحکمی آموزشیاران دچار ازهم گسیختگی شود و این حکایت همچنان با اهرم فشار بر مجلس به قوت خود باقی است .
7- با ورود آن سازمان به توسعه مراکز یادگیری محلی با هدف پوشش دادن به آموزش مهارتهای شغلی به بزرگسالان ، به نظر می رسد قرار است بخشی از بار سنگین سازمان فنی حرفه ای کشور علیرغم در اختیار نداشتن منابع انسانی لازم، بر دوش سازمان نهضت سواد آموزی قرار گیرد.
8- آیا وقت آن نرسیده است بار سنگین این نهضت را از دوش آموزش و پرورش برداریم تا آن وزارتخانه برای انسداد بیکاری در بین جامعه لازم التعلیم به فکر چاره باشد.
9- آیا می دانید فقط اعتبار حداقل 300 میلیاردی نهضت در ستاد تقریبا با اعتبار منظور شده برای سرانه 148 هزار مدرسه برابری می کند؟
10- اگر بر حسب آمار رسمی ارائه شده نرخ پوشش واقعی تحصیل در دوره ابتدایی بیش از 98 درصد باشد به نظر می رسد هنگام آن رسیده است تا از ادامه کار این سازمان پرهیز شده ،بیش از این اصرار بر تداوم نهضت نداشته باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید