صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

ديپلماسي علمي، آموزشي و تربيتي و ساختار آموزش و پرورش

چند ساليست كه مركز امور بين‌الملل و مدارس خارج از كشور آموزش و پرورش در نتيجه ادغام «اداره‌ كل امور مدارس خارج از كشور» و «دفتر همكاري هاي علمي و بين‌المللي»، فعاليت دارد. اتفاقاً رئيس فعلي مركز، سابقه مديريت دفتر پيشين همكاري‌هاي علمي و بين المللي را در كارنامه خود دارد. اگر تنها سري به پايگاه اطلاع‌رساني اين مركز بزنيد، وزن اخبار و مطالب مرتبط با امور مدارس خارج از كشور را بيشتر از بخش امور بين‌الملل آموزش و پرورش احساس مي‌كنيد.

اين كه مدارس رسمي ايراني در ديگر كشورها، امكان نقش‌آفريني مؤثري در ميادين بين‌المللي آموزش و پرورش دارند،  واقعيتي انكارناپذير است. اما بايد پذيرفت كه بين تصدي‌گري و توليت اين نوع مدارس و توليت امور بين‌الملل آموزش و پرورش و هدايت نظام ديپلماسي علمي، آموزشي و تربيتي تفاوت بسيار است.

ديپلماسي علمي، آموزشي و تربيتي و ساختار آموزش و پرورش

تجربه سال‌هاي اخير نشان داده است كه «مركز امور بين‌الملل و مدارس خارج از كشور» تمركز بيشتري بر تمشيت امور مدارس رسمي ايراني مستقر در ساير كشورها دارد؛ چرا كه آن مركز در مورد هر مسئله و مشكلي در ارتباط با مديريت اين نوع مدارس، خود را مكلف به پاسخ‌گويي سريع و اقدام متناسب مي‌داند. به همين جهت مركز مذكور در حوزه امور بين‌الملل آموزش و پرورش، گرفتار نوعي تغافل و كم‌توجهي شده و اين خود موجب شده است تا فعاليت نوآورانه‌اي را در اين زمينه دنبال نكند.

به عنوان شاهد مي‌توان نحوه رويارويي اين مركز با اسناد بالادستي را مورد توجه قرار دارد.  اشاعه و ترويج هدفمند سند تحول بنيادين و زيرنظام‌هاي آن (به ويژه سند برنامه درسي ملي) در پرتو ايجاد تعامل با انديشمندان و صاحب‌نظران علوم تربيتي ساير ملل و فعالان جهاني عرصه‌هاي تعليمي و تربيتي، مي‌توانست در كانون توجه آن مركز قرار گيرد.  اين تلاش هوشمندانه همچنين مي‌توانست زمينه‌هاي لازم را براي به بوته نقد گذاشتن اسناد مذكور در عرصه‌اي فراتر از مرزها فراهم كند و فرايند اعتباربخشي اين اسناد در گستره جهاني را محقق سازد.

از مصاديق ديگر در اين‌باره مي‌توان به تلاش‌هاي ساختارمند با هدف تقويت اثرگذاري جمهوري اسلامي ايران در فرايند تصميم‌گيري و خروجي‌هاي (مصوبات) سازمان‌هاي مرتبط فرهنگي، علمي و آموزشي بين‌المللي (مانند يونسكو و يونيسف و ...) اشاره كرد. چنانچه اين مهم در سال‌هاي منتهي به سال 2015 ميلادي، جدي‌تر گرفته مي‌شد، كشورمان در تدوين اهداف ويژه ذيل هدف اصلي 4  از اهداف 17 گانه  دستور کار ۲۰۳۰ برای توسعه پايا -  همان سند 2030 - به مراتب هوشمندانه‌تر و مؤثرتر از آنچه انجام شد، ايفاي نقش مي‌كرد.

  هرچند كه هنوز هم دير نشده است و با هدف تضعيف و شكستن فضاي هژمونيك فرهنگي، علمي، آموزشي و تربيتي نظام استكباري سلطه در جهان، براي تدوين سندهاي ديگر يونسكو و سازمان‌هاي مشابه،‌ مي‌توان ورود، ظهور و بروز بهتري داشت. بر همين اساس به نظر مي‌رسد كه بايستي در گام و فاز نخست، تمركز بر مناسبات منطقه‌اي (كشورهاي همسايه، سازمان‌هايي چون سازمان كنفرانس اسلامي، غير متعهدها، سازمان اكو و ...) قرار گيرد.

نمونه و شاهد ديگر، استفاده حداكثري از ظرفيت‌هاي بين‌المللي و جهاني موجود (متعلق به آموزش و پرورش)، در راستاي نقش‌آفريني بهينه در عرصه ديپلماسي علمي، آموزشي و تربيتي است. به عنوان مثال، تعريف جايزه‌هاي خاص تعليم و تربيت و اختصاص آن‌ها به نام شهيدان رجايي و باهنر و ديگر شخصيت‌هاي علمي، فرهنگي، آموزشي و تربيتي كشورمان و تقديم آن‌ها به افراد مؤثر در عرصه‌هاي مرتبط؛ در قالب جشنواره‌هايي چون جشنواره بين‌المللي فيلم رشد و يا با عنوان خاص (مرتبط با جايزه)، به عنوان گامي نو در اين زمينه قابل پي‌گيري است.

آنچه كه ذكر شد به مصداق «مشت نمونه خروار»، تنها سه از چندين و چند مورديست كه مي‌توان در عرصه امور بين‌الملل آموزش و پرورش به آن‌ها پرداخت.  چنانچه خواسته باشيم بدون تحميل ساختاري جديد به آموزش و پرورش، توليت اين عرصه را بر عهده مجموعه‌اي كارآمد بسپاريم تا هدايت آن را با جديت بيشتري دنبال كند؛ به نظر مي‌رسد كه تقويت معاونت امور بين‌الملل مركز تحت عنوان «معاونت امور بين‌الملل و ديپلماسي آموزشي و تربيتي»،  گزينه خوبي باشد. صدالبته همراهي و هم‌افزايي امور بين‌الملل بخش‌هاي تابعه وزارت آموزش و پرورش به ويژه سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي آموزشي، ضامن موفقيت‌هاي بيشتري در اين عرصه خواهد بود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ديپلماسي علمي، آموزشي و تربيتي و ساختار آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

مهر و اولیای دانش آموزان و شکاف طبقاتی  بر خلاف رویه های گذشته که آغاز مهر و شروع سال تحصیلی را به معلمان و دانش آموزان تبریک گفته و با آنان سخن می گویند؛ در این یادداشت می خواهم با حدود ۲۵ میلیون اولیای دانش آموزان که در تکاپوی ثبت نام دانش آموزان و تهیه ملزومات تحصیلی اند ؛ سخن بگویم.

حتما هر کدام از این بزرگواران پیگیری و تلاش های زیادی را جهت ثبت نام فرزند و یا فرزندان خود در مدرسه ای مطلوب و بنام انجام داده است و در بین دسته بندی های مختلف مدارس سرگردان مانده اند. تیزهوشان؛ نمونه؛ هیات امنایی؛ شاهد؛ سما ؛ غیرانتفاعی؛ دولتی و بسیار نام های دیگر که نشان از نظام طبقاتی جامعه ما حتی در مدارس و بین دانش آموزان دارد.

زمانی تمام ما نسل های اوایل انقلاب و دوران پهلوی در مدارس یکسان مشغول به تحصیل بودیم و فرزند سفیر و کبیر و پزشک و مهندس و معلم و کارگر و بنا؛ همه داخل یک کلاس و گاه یک میز می نشستیم و جز نوع کیف و کفش و لباس مان؛ تفاوت دیگری در آموزش ها و برخورد مدیر و معلم مدرسه بین ما وجود نداشت و همین فضا موجب شده بود تا بین دانش آموزان فضای رقابتی پویا و فعالی ایجاد گردد؛ که نتیجه آن موفقیت های علمی و تحصیلی اقشار پایین دست جامعه در کنکور و دوران تحصیل بود.

همین یکسان بودن نوع مدارس و آموزش ها و امکانات اصل ۳۰ قانون اساسی را که عنوان می دارد ؛ آموزش عمومی در کشور بایست تا پایان دوره متوسطه به صورت رایگان در اختیار همه قرار بگیرد را به خوبی به اجرا در می آورد و عدالت آموزشی و به تبع آن فرصت برابر برای دانش آموزان اقشار مختلف جهت موفقیت تحصیلی و شغلی را در آینده فراهم می ساخت.لیکن در سال های پس از جنگ و آغاز ریاضت های بودجه ای و تخصیص انقباضی بودجه آموزش و پرورش در تمام دولت ها؛ روز به روز به سمت افزایش مشارکت های مردمی در آموزش و پرورش و پا گرفتن مدارس غیرانتفاعی و هیات امنایی و تیزهوشان و غیره در کشور شدیم که امروزه با بررسی نتایج کنکور سال جاری که اکثر نفرات برتر فارغ التحصیلان مدارس خاص بودند؛ می توان به دستاوردها و نتایج منفی این نوع طبقه بندی مدارس پی برد که دامنگیر همه دانش آموزان و آینده سازان میهن عزیزمان شده است. از معلمی که دغدغه نان و معاش دارد؛ نمی توان انتظار آموزش خلاقیت و نوآوری به دانش آموز داشت .

یکی از شعارهای اصلی که در تمامی اعتراضات و تجمع و تحصن های فرهنگیان در راس موارد قرار داشته و دارد؛ تخصیص بودجه مکفی و کارآمد جهت آموزش و پرورشی ست که بیش از ۹۰ درصد بودجه آن صرف پرداخت حقوق کارکنان می گردد و هنوز به قول سید جواد حسینی؛ سرپرست سابق وزارتخانه؛ بیست هزار میلیارد تومان معوقات معلمان را نیز بدهکار است. ضمن اینکه سرانه مدارس نیز سال هاست معنی و مفهومی ندارد و مخارج و هزینه های مدارس دولتی نیز از محل کمک های اولیا تامین می گردد و در سایر مدارس خاص نیز طبق قوانین وزارتخانه شهریه از دانش آموزان اخذ می گردد.

مهر و اولیای دانش آموزان و شکاف طبقاتی

اولیای محترم این نکته را به خاطر داشته باشید که وضعیت اسفناک فعلی مدارس و سرگردانی شما در راهروهای آموزش و پرورش مناطق و دفاتر آموزشگاه ها؛ همچنین لابی گری و پارتی بازی برخی افراد جهت ثبت نام دانش آموزان شان در مدارس خاص و هیات امنایی و شاهد و غیره؛ معلول عدم تخصیص همان بودجه کارآمد و مکفی جهت آموزش و پرورش است.

اعتراضات اخیر معلمان خصوصا تحصن و تجمع های سال گذشته و به تبع آن بازداشت و زندانی شدن برخی کنشگران صنفی فرهنگی؛ جهت برآورده شدن همین اصل مهم و اساسی قانون اساسی بود که بایست آموزش و پرورش کیفی و رایگان جهت تمام دانش آموزان کشور در شهرها و روستاهای مختلف تا پایان دوره متوسطه فراهم گردد. ( اصل ۳۰ قانون اساسی) گرچه سعی شد که بیشتر روی بحث معیشت و حقوقی معلمان مانور داده شود که همان مورد نیز با آموزش و پرورش کیفی سخت در ارتباط است و از معلمی که دغدغه نان و معاش دارد؛ نمی توان انتظار آموزش خلاقیت و نوآوری به دانش آموز داشت.

لذا در پایان به عنوان یک معلم و یک کنشگر فرهنگی از تک تک تمام اولیای دانش آموزان که قطعا در پست های مختلف حاکمیتی و اداری و نظامی و غیره تصدی دارند؛ تقاضا دارم که به این موضوع به دیده اهمیت نگریسته و در هرجایی که هستند و مشغول به کارند ؛ حمایت و تلاش خود را جهت تغییر و اصلاح نگاه حاکمیتی به مقوله آموزش و پرورش انجام دهند تا با تغییر رویکرد و در اولویت گذاشتن و اهمیت دادن به این ارگان حیاتی و انسان ساز؛ همچنین با اختصاص و جذب بودجه مکفی و کارآمد جهت آموزش و پرورش و به تبع آن ایجاد تحول بنیادین و گسترش عدالت آموزشی؛ پیش به سوی اعتلای فرهنگ و آموزش و پرورش کشور و تعالی ایران اسلامی حرکت نماییم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مهر و اولیای دانش آموزان و شکاف طبقاتی

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 30 شهریور 1398 05:28

"ماه مهر؛ مشق عشق در کلاس درس"

ماه مهر و بازگشایی مدارس و جایگاه معلمان در جامعه

 درود بر مهر. سلام بر پاییز، سلام بر فصلی که با تمام زیبایی های رنگارنگ و نسیم روح نوازش، خزان آرزوها نامش نهاده اند.
ماه دوستی، آشتی، همدلی، همراهی، عشق و همدمی.
ماه خورشید، آسمان آبی، آرامش درختان تناور، موسیقی برگ های پاییزی و نوای خوش پرندگان عاشق.
روزهای دل انگیز فصل زرد،گام زدن بر سنگفرش پوشیده از برگ و رنگ.
بوی درس، مشق، قلم، تخته، کتاب و دفتر.
زمزمه سرود جاودان :

"ای ایران"
پیمان "دست در دست هم دهیم به مهر،  میهن خویش را کنیم آباد"
صف های مرتب، نگاه های مشتاق، گوش به زنگ آغاز کلاس.
جامه نو، پاپوش های خوشرنگ، لبخندهایی از سر شوق.
ماه علم، دانش آموز و معلم.

ماه مهر و بازگشایی مدارس و جایگاه معلمان در جامعه

هیجان برنامه هفتگی، زنگ ورزش و جا گرفتن در نیمکت تنگ.
روزهای شاد و پر امید دانش آموز و خستگی و افسردگی معلم.خسته از چه؟
از تبعیض، درد جانکاه معیشت، وعده های دروغین فرادستان و ناسپاسی جامعه.
معلم پای تخته مشق مهر می نگارد اما روانش آشفته بازار رنج هایی است که پاییز از پشت پاییز، توانش را می فرساید و به گرداب هولناک بیماری می غلتاند .
چشم همه به گفتار و کردار اوست.از تیغ تیز نگاه ایمن نیست.انگشت نمای خاص و عامی است که دنبال مقصر می گردد تا همه کاسه و کوزه آسیب های فزاینده اجتماعی و کم کاری مقامات را سر او بشکند و در این وانفسای مرگ اخلاق چه دیواری کوتاه تر از معلم؟!
محکوم به آموزش دروس بی محتوا و بی اعتنا به نیازهای روز دانش آموز در جامعه است.ده ها نهاد، ابزار،گروه و رسانه روح و روان دانش آموز را تسخیر و قالب و کالبدی پیچیده به فضای آموزشی تحویل داده است اما هم چنان نقش مرجعیت معلم پررنگ تر دیده می شود.
در عرصه علم آموزی، اخلاق، متانت، نجابت، صبر و فنون کلاسداری حق خطا ندارد.
همه  این حق را برای خود قائل اند که در برابر هر فاجعه اخلاقی، او را به صلابه بکشند.الگوی جامعه اش می خوانند اما مگر نه این که واگذاری چنین نقش سترگی، پیش نیازهایی چون: بهبود وضعیت معیشتی و ارتقای منزلت و کرامت اجتماعی و جبران جفاهای ناروای در حق او می خواهد؟
به پاییزی دیگر خوش آمد گفته ایم.در این زنجیره مهرها، دولتمردان پرادعا، برای پاسداشت اعتبار و شان واقعی معلمان، رفع نابرابری و بهبود وضعیت حقوقی و معیشتی معلمان،چه دستاورد قابل اعتنایی در کارنامه دارند؟
کدام یک از وعده های خود را محقق کرده اند؟
آیا اولیا، قدردان زحمات طاقت فرسای "پدران معنوی جامعه"هستند؟
دولت برای رفع مشکلات معیشتی بازنشستگان که جوانی و نشاط خود را فدای تعلیم و تربیت نسل امروزی کرده اند چه اقدام موثری انجام داده است؟ چرا توقعات و انتطارات، در سیستم بسته آموزش و پرورش همواره یک طرفه است؟
فرهنگیان فرهیخته ؛ به رغم همه ناملایمات، شور و اشتیاق دانش آموزان طالب علم  را فدای مطالبات صنفی نخواهند کرد اما تقویت اراده و انگیزه معلم و فرآیند ارتقای کیفیت تحصیلی،فقط در سایه حل مشکلات و معضلات تلنبار شده حوزه آموزش و پرورش میسر است.

مهر شورانگیز در میان همهمه مستانه دانش آموزان ، بار دیگر به کلاس درس پا گذارده. شاید این مهر نوپا، نقطه پایان نابه سامانی ها و نامرادی های عرصه تعلیم و تربیت باشد.

شاید پاییز امسال، بهار تحقق وعده های مسئولین کشور شود و شاید جامعه ایرانی، مهر جدید را سرآغاز سپاس بی پیرایه از تلاش معلمان فداکار قرار دهد.

با این امید به خش خش برگ ها و رنگارنگی طبیعت پاییزی، چشم دل سپرده و در موسم خزان، لحظات پرالتهاب انتظار را سپری خواهم کرد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ماه مهر و بازگشایی مدارس و جایگاه معلمان در جامعه

منتشرشده در یادداشت
شنبه, 29 شهریور 1398 19:14

مهر بی مهر

تهران

منتشرشده در نامه های دریافتی

گروه گزارش/

گزارش صدای معلم از نشست خبری محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش

امروز شنبه 30 شهریور 1398 نخستین نشست رسانه ای وزیر آموزش و پرورش با خبرنگاران در دبیرستان دخترانه شهدای هفتم تیر واقع در خیابان غفاری ( 7 تیر تهران )  به مناسبت آغاز سال تحصیلی و بازگشایی مدارس برگزار گردید .

« محسن حاجی میرزایی » بر خلاف وزرای سابق آموزش و پرورش که اکثرا با تاخیر در نشست حضور می یافتند راس ساعت 10 صبح در برابر خبرنگاران حضور یافت .

در ابتدای این نشست وزیر آموزش و پرورش به مدت 30 دقیقه سخنرانی و برنامه ها و دیدگاه های خود را برای خبرنگاران تشریح کرد .

حاجی میرزایی از طرح " بوم " نام برد و تاکید کرد که از سازمان پژوهش و برنامه ریزی انتظار دارد که بر ای چگونگی اجرای آن نظارت داشته باشد .

وزیر آموزش و پرورش ضمن اشاره به ۸ محور مستخرج شده از سند تحول تصریح کرد که استقرار سند تحول بنیادین از تولید آن مهم تر است .

حاجی میرزایی به شوراهای آموزش و پرورش اشاره کرده و عنوان کرد که کارکرد این شوراها نباید به گونه ای باشد که برای آموزش و پرورش تعهدات جدید ایجاد شوند .

گزارش صدای معلم از نشست خبری محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش

وزیر آموزش و پرورش تاکید کرد که حال اقتصاد آموزش و پرورش خوب نیست و ضمن تکرار حضور طیب نیا در راس کمیته اقتصادی آموزش و پرورش اظهار امیدواری کرد که وضعیت رو به بهبود رود .

در ادامه وزیر آموزش و پرورش به پرسش های 23 خبرنگار که قبلا ثبت نام کرده بودند پاسخ داد .

در میانه این نشست زمانی که نوبت به  خانم خباز از روزنامه جام جم رسید از وزیر آموزش و پرورش خواست که از " کلی گویی " پرهیز کند . این خبرنگار به حاجی میرزایی گفت که انگار شما جواب ها را از حفظ هستید !

خبرنگار دیگری ضمن اشاره به ماده 54 آیین نامه اجرایی مدارس ضمن محتوای این ماده که می گوید : " دانش‌ آموز دوره‌ ابتدایی‌ و راهنمایی‌ تحصیلی‌ که‌ به‌ دلایل‌ مختلف‌ از قبیل‌ عدم‌ دسترسی‌ به‌ مدرسه‌، تکرار پایه‌ و وقفه‌ تحصیلی‌ در شرایط سنی‌ بالاتر از سن‌ متعارف‌ پایه‌ تحصیلی‌خود قرار دارد، می‌تواند در صورت‌ قبولی‌ در امتحانات‌ خردادماه‌ با حداقل‌ معدل‌ کل‌ ۱۴، در شهریورماه‌ همان‌ سال‌ تحصیلی‌ در امتحانات‌ پایه‌ بالاتر در مدرسه‌ قبلی‌ یا مدرسه‌ جدیدی‌ که‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ ثبت‌ نام‌کرده‌ است‌ به‌ صورت‌ یک‌ نوبتی‌ شرکت‌ کند و در صورت‌ احراز شرایط قبولی‌ به‌ پایه‌ بعدی‌ ارتقاء یابد. " خطاب به وزیر آموزش و پرورش گفت که برخی گزارش و اخبار به ویژه در آموزش و پرورش قم نشان می دهد که مسئولان ادارت و مناطق آموزش و پرورش از اجرای این ماده خودداری می کنند و اظهار می کنند که اصلا چنین ماده ای وجود ندارد و متاسفانه باعث شده است که خیلی از دانش آموزان از این حق محروم شوند و از تحصیل شان عقب بمانند .

حتی طوری شده است که مجبور شده اند به سمت مدارس مسجدمحور بروند و با این روش تحصیل نکنند .

این خبرنگار از وزیر آموزش و پرورش پرسید که با خاطیان چگونه برخورد خواهند کرد .

حاجی میرزایی در پاسخ گفت که اجرای قوانین الزامی است و کسی حق ندارد به سلیقه خودش مقررات را دریافت کند .

حاجی میرزایی تاکید کرد که من تاکنون چنین گزارشی را که شما اشاره کردید دریافت نکرده ام و قطعا در صورتی که این گزارش برسد مورد بررسی قرار خواهد گرفت و اگر تخلفی شده باشد حتما عکس العمل لازم نشان داده خواهد شد .

 ( احتمالا آقای وزیر سخنان این خبرنگار را کافی ندانسته و گزارش های رسمی را معیار و ملاک برای پی گیری و تصمیم گیری می داند . )

حاجی میرزایی در بخشی از پاسخ خود به پرسش خبرگزاری فارس گفت :

" در مورد ارتباط با دولت ، من به جهت این که 6 سال در مقام دبیر هیات دولت بودم و از یک سو در جریان تمام مصوبات دولت بودم و در جریان تمام برنامه های دستگاه های اجرایی بودم و ارتباط گسترده و منظمی با همه اعضای دولت داشتم از ظرفیت های دولت آگاه هستم و امیدوارم که این ظرفیت ها را بتوانم در خدمت اهداف تعلیم و تربیت دربیاورم ضمن آن که همه دولت به من اطمینان دادند که از آموزش و پرورش حمایت خواهند کرد برای این که اهدافش را به نحو مناسب تری پیش ببرد .

در این باره مدیر صدای معلم خطاب به وزیر آموزش و پرورش پرسید که آیا قبلا چنین چیزی نبوده است ؟

گزارش صدای معلم از نشست خبری محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش

حاجی میرزایی در پاسخ گفت :

" من اعتقادم این نیست . اعتقاد من در مورد حمایت دستگاه های دیگر ؛ من در جای دیگری این را گفتم . درست است که من مستظهر هستم به حمایت از همه دوستانی که گفتم اما به اعتقاد من سهم ما از حمایت دیگران میزان تلاشی است که خود ما انجام می دهیم . "

زمانی که خبرنگاران با قرار گرفتن در جایگاه پرسش های خود را مطرح می کردند وزیر آموزش و پرورش فقط به آنان نگاه می کرد و چیزی یادداشت نمی کرد .

در این نشست حجت الاسلام والمسلمین علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و معاون وزیر و علیرضا کاظمی معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش حضور نداشتند . علی باقرزاده به نمایندگی از سازمان پژوهش و برنامه ریزی آمده بود .

مدیر صدای معلم در این نشست پرسش هایی مطرح کرد .

متن کامل این پرسش ها به شرح زیر است :

" آیا هنوز به قول خود پای بند هستید که بودجه امسال بر مبنای " عملکرد بودجه " 98  تنظیم می شود.

بر اساس برخی برآوردها اگر بودجه 99 بر مبنای "عملکرد بودجه " نوشته شود و کسری بودجه امسال و معوقات هم تسویه شود ، بودجه سال 99 باید بالغ بر یکصد هزارمیلیارد تومان باشد . آیا تخصیص چنین بودجه ای دو توان و اراده دولت هست؟

اخیرا آقای منصور اردستانی مدیرکل دفتر حقوقی، املاک و حمایت قضایی وزارت آموزش و پرورش گفته  :  نگاه به ملک در آموزش و پرورش باید تغییر کند و اگر ما از املاک‌مان درست استفاده نکنیم دیگران چشم طمع دوخته‌اند به املاک آموزش و پرورش؛ هجمه زیادی هم داریم هم از جانب اشخاص خصوصی و هم عمومی. آموزش و پرورش و مسئولان آن راهی جز اینکه نگاه‌شان را به ملک و اهمیت و جایگاه راهبردی این منبع تغییر بدهند، ندارند. ما باید بتوانیم منابع لازم برای اجرای سند تحول را علاوه بر منابع دولتی تامین کنیم."

گزارش صدای معلم از نشست خبری محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش

 آیا طرحی برای تغییر کاربری یا فروش مدارس دارای موقعیت تجاری و مسکونی در دست است؟

 اشخاص حقیقی و حقوقی که به املاک آموزش و پرورش هجوم آورده اند چه کسانی هستند؟

 آیا ممکن است املاک ارزشمند آموزش و پرورش به سرنوشت اردوگاه شهید باهنر دچار شوند؟ برخی از معلمان معتقدند که فروش و تغییر کاربری املاک برای تامین هزینه های جاری از جمله اجرای سند تحول خیانت به آینده فرزندان این کشور است.

آقای حاجی میرزایی !

تا چه میزان ، شورای معاونین و مجموعه مدیریتی فعلی وزارت آموزش و پرورش را در همراهی با شما و اجرای برنامه ها و حرف هایی که زده اید همچنین استقرار سند تحول بنیادین که از آن نام بردید کارآمد ، توامند و اثربخش ارزیابی می کنید ؟

متن کامل پاسخ وزیر آموزش و پرورش به پرسش صدای معلم به شرح زیر است :

" در مورد بودجه من مصمم هستم که بودجه سال 99 واقعی تر تنظیم شود اما ما هم بخش بزرگی از نظام بزرگ جمهوری اسلامی ایران هستیم . ممکن است محدودیت هایی باشد که اگر متوجه همه باشد قطعا متوجه آموزش و پرورش هم خواهد بود .

تمام تلاش من این است که این چنین نباشد دیگران محدودیتی نداشته باشند و ما فقط محدودیت داشته باشیم بنابراین با تمام وجود تلاش خواهم کرد که ان شاء الله بودجه سال 99 آموزش و پرورش واقع بینانه تر تنظیم بشود .

موضوع املاک و دارایی های آموزش و پرورش ؛ اول این را من مشخص کنم ما به هیچ وجه ملکی را نمی فروشیم . ما به دنبال این نیستیم که چوب حراج به املاک آموزش و پرورش بزنیم .

ما می خواهیم دارایی های خودمان را بهینه مصرف کنیم .

ما باید بر دارایی هایمان بیفزائیم و از دارایی هایمان در جهت حل مسائل و مشکلات مان کمک بگیریم .

من گفتم که یکی از ماموریت های کمیته اقتصادی که تشکیل دادم بهره مندی موثرتر از دارایی ها و مولدسازی درآمدها است .

در اصلاحات ساختاری که در بودجه کشور پیش بینی شده که پیرو دستور مقام معظم رهبری ، سازمان برنامه و شورای عالی هماهنگی اقتصادی کشور موظف شد که ساختار بودجه را اصلاح بکند ؛ یکی از اصلاحات پیش بینی شده مدیریت دارایی هاست و آموزش و پرورش هم به عنوان یکی از سازمان های دولت موظف است که در مورد دارایی هایش به نحو مناسب و موثرتری برنامه ریزی کند و تلاش بکند .

در مورد اردوگاه شهید باهنر هم به شما اطمینان می دهم که اردوگاه باهنر متعلق به آموزش و پرورش بوده است و خواهد بود و با اطمینان این اردوگاه در اختیار و متعلق به آموزش و پرورش خواهد ماند .

در مورد پرسش دیگران باید بگویم که ما میثاق مان با همه دوستان و همکاران عزیزی که در ساسر کشور داریم اجرای برنامه هاست و در اجرای برنامه ها با هیچ کسی تعارف نداریم بنابراین اصل پیشبرد اهداف نظام تعلیم و تربیت است .

پایان گزارش/


گزارش صدای معلم از نشست خبری محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش

منتشرشده در گفت و شنود

گروه رسانه/

در پی درج گزارش صدای معلم با عنوان : "  فاطمه قنبری ؛ نماینده مجلس دانش آموزی خطاب به وزیر آموزش و پرورش : " آقایان مسئولین ! شما خود بیشتر از هر کسی از مافیای کنکور مطلعید . چرا هیچ گاه دست مافیای کنکور کوتاه نشده و بلکه درازتر هم گشته و روز به روز فاصله طبقاتی بین ما را بیشتر کرده است . حق مان این نبود !
پرسش از معاون پرورشی و فرهنگی اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران ؟ "  ( این جا ) معاونت پرورشی فرهنگی این اداره کل به این گزارش پاسخ داد .

ضمن تشکر از پاسخ گویی ، عین جوابیه منتشر می گردد .

مهر و چالش های آموزش و پرورش و مدرسه و دانش آموزان

بعید است با رسیدین ماه مهر و بازگشایی مدارس، احساس و خاطره ای در ذهن و روان شما به جوشش درنیاید. هر چقدر هم که از درس و مدرسه و دانشگاه، فاصله گرفته باشید، باز ماه مهر و اول مهر را به یاد خواهید داشت. روزی که کیفی بر دوشتان یا کتابی در آغوشتان بود. مدرسه آغاز شد. آغازی که قرار بود دَری به روشنی وجودتان بگشاید و انعکاسی از حقایق هستی باشد. اما چنین نشد. قطار رقابت با سرعت به پیش می رفت. فردی موفق بود که بتواند یک عدد 5 رقمی را در یک عدد  3 رقمی ضرب کند و در چند ثانیه جوابش را بدهد. یا بتواند فهرست پادشاهان ایران را به همراه مرکز تاج گذاری آنها و فهرست جنگ هایشان را از حفظ بگوید. از همان سال اول، دانش آموزان موفق و مُستعد مشخص بودند، آنها که مسائل ریاضی را زودتر حل می کردند و دانش آموزانی که مطالب درسی را زودتر حفظ می کردند.گویی در مدارس فقط دو درس وجود داشت: اول ریاضی  و دوم حفظ کردنی ها. هفتۀ اول سال تحصیلی اگر به جای تمرکز بر برنامه های رسمی، با برنامه هایی که ماهیت تربیتی داشته باشند، مواردی چون: مسابقات نقاشی، زنگ غذای سلامت، برنامۀ حضور والدین در مدرسه، نمایش تئاتر و فیلم و غیره شروع گردد، روح و روان فراگیران با داستان ها و پیش زمینه های مثبت و خاطره انگیز به مدرسه پیوند خواهد خورد .
اما اینک سالیان سال می گذرد. درس و مدرسه و امتحانات تمام شده اند، ولی هیچ کدام از آن فرمول های ریاضی در ذهن ها باقی نمانده است. دانش آموزان دیروز، هیچ یک از تعاریف و توضیحات درس های ریاضی و اجتماعی و علوم و فارسی را به یاد نمی آورند. شاید تلخ ترین بخش از دوران مدرسه این باشد که آنچه دانش آموزان با خون دل می آموزند را آخر نمی فهمند کجا می توانند به کار ببندند؟ یا مطالب از بَرشده قرار است کجای این زندگی به دردشان بخورد یا گِرِه ای از مشکلات شان را بگشاید؟!!
در پَس این رویداد، درست زندگی کردن، از زندگی لذت بردن، یادگیری حقوق شهروندی و مهارت های شهروندی جایش را به حفظ بی ثمر فرمول ها و مطالب درسی داده است تا فراگیران برچسب تیزهوش، باهوش و استعداد درخشان دریافت کنند، تا مگر در دانشگاه پذیرفته شوند و شغل و آینده ای داشته باشند. فارغ از این که آنها مهارت پیدا کردن یک دوست در مدرسه را یاد بگیرند، بتوانند مسائلی شخصی شان را حل و فصل کنند، توان همدلی و همزبانی با هم را داشته باشند، توانایی هایشان را بشناسند و آنها را بکار بگیرند و حتی یاد بگیرند درست راه بروند، مسواک بزنند و غذا بخورند!!
برای همین در این فرایند مدرسه اغلب مَحملی است تا دانش آموزان بار آرزوهای والدین یا اهداف غیرحرفه ای مسئولان آموزشی و سیاست گذاران را به دوش بکشند. مانند گلوله ای که از یک توپ شلیک شده باشد، دانش آموزان از خواب بیدار می شوند. مقصد و مقصود مشخص است. اما گویی اراده، میل، تمنای درونی و فطرت آنها در این پرواز به فراموشی سپرده شده است. دانش آموزان به سمت اهدافی شلیک شده اند که با هستی شان بیگانه است، و برای همین است که شوق و معصومیت کودکی در راه مدرسه قربانی می شود. دانش آموزان قربانی می شوند وقتی ماه مِهر با آنها سر مِهر نداشته باشد.
برای همین هر چند تغییر، اصلاح و بازنگری در روش های تدریس، برنامه های درسی و ساختار و مدیریت مدارس خود می تواند محل تامل و بحث جدی باشد، لیکن پرداختن به این موارد یادداشتی جدا می طلبد و خارج از اهداف این نوشتار است. اما این امکان وجود دارد که با استفاده از روش هایی ساده نوع نگرش و بینش دانش آموزان را نسبت به مدرسه بهبود و ارتقاء داد، تا در ابتدای هر سال تحصیلی، ماه مِهر با مِهر  و مهربانی عجین گردد.

مهر و چالش های آموزش و پرورش و مدرسه و دانش آموزان

از این رو در ادامه به برخی از این راهبردها اشاره می گردد:
* در راستای خلق فضای احترام آمیز، ایجاد نگرش مثبت، تقویت انگیزه و کاهش دغدغه و اضطراب دانش آموزان میتوان برای هفتۀ اول سال تحصیلی تمهیداتی ویژه اندیشید: مثلاً پخش آهنگ های مناسب وشاد، آذین بندی درب ورودی مدرسه و کلاس های درس، نصب پیام های خوش آمدگویی، خیرمقدم صمیمانه به دانش آموزان توسط مسئولین مدرسه و معلم در بدو ورود، دود كردن اسپند، عبور از زیر قرآن، تقدیم گل و پذیرایی با استفاده از شیرینی و شربت.
* دعوت از مراکز فرهنگی، اجتماعی و صنعتی جهت برگزاری نمایشگاه های موقتی در مدارس با این هدف که دانش آموزان مدرسه را محیطی مجزا از جامعه ادراک و تجربه نکنند.
*  برپایی جشنواره هایی از صنایع دستی، هنری و غذایی مطابق با ظرفیت های قومی، محلی و منطقه ای، با هدف پیوند دادن ظرفیت های فرهنگی با ساختار مدرسه.
هفتۀ بدون کتاب: دانش آموزان به طور متعارف تابستان را با بازی، کلاس های فوق برنامه و شرکت در برنامه هایی سپری می کنند که اغلب آنها با برنامه های رسمی مدرسه همخوان و سازگار نیستند. لذا هفتۀ اول سال تحصیلی اگر به جای تمرکز بر برنامه های رسمی، با برنامه هایی که ماهیت تربیتی داشته باشند، مواردی چون: مسابقات نقاشی، زنگ غذای سلامت، برنامۀ حضور والدین در مدرسه، نمایش تئاتر و فیلم و غیره شروع گردد، روح و روان فراگیران با داستان ها و پیش زمینه های مثبت و خاطره انگیز به مدرسه پیوند خواهد خورد.
* دعوت از هنرپیشه ها، ورزشکارها، یا چهره های شاخص اجتماعی منطقه و شهر، در راستای ایجاد نشاط در مدرسه، و تبیین رسالت ها و کارکردهای تحصیل و درس خواندن از جانب میهمانان و مدعوین.
*  دعوت از معلمان و مدیران خبره و بازنشسته جهت بازگویی خاطرات و داستان های مهیج و آموزندۀ تربیتی در مراسم بازگشایی مدارس و امتداد هفتۀ اول سال تحصیلی.
*  دعوت از دانش آموزان و دانشجویان موفق، مخترع و سرآمد، در راستای بیان خاطرات و روایت های زندگی و به اشتراک گذاشتن راز و رمزهای موفقت و تبیین نقش مدرسه در این امر.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مهر و چالش های آموزش و پرورش و مدرسه و دانش آموزان

منتشرشده در یادداشت
گروه اخبار/
سازمان بهداشت جهانی و ماموریت مدرسه و آموزش مهارت های زندگی

 در بیست و هشتمین روز از شهریورماه 98 باباپور رییس اداره دوره اول ابتدایی اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان در جمع معلمان و اولیای دانش آموزان پایه اول منطقه کوهپایه گفت : سه ویژگی را باید از کودکان بیاموزیم : بدون هیچ دلیلی شاد هستند ، دقیقه ای از زندگی را بیهوده نمی گذرانند ، برای به دست آوردن چیزهای مورد علاقه شان بسیار تلاش می کنند  ؛ پس ما بزرگترها باید این سه ویژگی را حتما مد نظر قرار دهیم و اجازه ندهیم این سه ویژگی را به خاطر ما بزرگترها از دست بدهند .

وی در ادامه گفت : ابن سینا دانشمند بزرگ می فرمایند آموزش کودکان باید بر مبنای 5 چیز باشد : ایمان ،اخلاق نیکو ،تندرستی ،سواد خواندن و نوشتن ، هنر و پیشه ما کودکان را برای زندگی آینده آماده می کنیم .

باباپور گفت :در پایان دوره ابتدایی باید شهروند خوب اجتماعی تحویل داده شود شهروندی که موجب آزار و اذیت همسایگان نشود و به اموال دولتی و شخصی آسیب نرساند .

وی در ادامه افزود: معلمان برای تعلیم و تربیت کودکان از جانشان مایه می گذارند به خصوص معلمان پایه اول .برای همین تاکید می شود بهترین معلمان برای پایه اول انتخاب شوند چرا که سنگ بنای خواندن و نوشتن و مهارتهای زندگی را معلم پایه اول بنا می نهد و سایر معلمان در سال های بعد کامل می کنند .

وی به تعریف مهارت های زندگی اشاره داشت و گفت مهارت های زندگی یعنی رفتار های سازگارانه و مثبت مثل همدلی ،مدیریت هیجانات ، مقابله با استرس ،ارتباط بین فردی و... و سازمان بهداشت جهانی گفته هر فردی بایستی اول مهارت های زندگی را کسب کند بعد عهده دار زندگی شود .

باباپور در ادامه به قوانین کلیدی در تربیت فرزنداشاره داشت و در پایان به تعریف یادگیری در قدیم و امروزه اشاره داشت و گفت : یادگیری در قدیم یعنی هر چه بیشتر حفظ کنید قوی ترید ولی امروزه یادگیری یعنی تغییر در توانایی انسان ، هر چه انسان مهارت بیشتری پیدا کند ،اعتماد به نفس بیشتری داشته باشد یادگیری بیشتری داشته است .

وی خطاب به معلمان گفت : همکاران فرصت و زمان تکالیف سنتی گذشته ، معلمی بهتر است که تکالیف مهارت محور بدهد .تکالیف مهارت محور فرصت یادگیری را برای بچه ها بیشتر می کند .

و خطاب به اولیا گفت : دخالت در امر آموزش ممنوع و نظارت فرایند کار شماست .

روابط عمومی اداره آموزش و پرورش منطقه کوهپایه


سازمان بهداشت جهانی و ماموریت مدرسه و آموزش مهارت های زندگی

نقد آموزش عالی ایران ممکن است و گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟

نقدی بر گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

 

نعمت الله فاضلی[1]

Abstract:

In this paper I examine the state of critique in Iranian higher education system and describe the problematic state of this form of critique. I argue that criticism is one of the pillars of higher education. Due to this fact, all the higher education systems developed and disseminated some forms of critique. In the Instruction part, I explain the meaning of critique and its problematic in Iranian higher education system. In the first section I argue that instrumental and official critique is the critical mainstream that has been producing and reproducing Iranian higher education and its objectives. The instrumental critique is formed by indigenous, Islamite and applied discourses. In the second part, I explain the discursive features of the instrumental critique including political, public, epistemological and academic discourses. In the third part I clarify authentic critique and its strategies and limitations.

Key concepts: Instrumental critique; authentic critique; discourse of critique; problematization; higher education           

چکیده

در این مقاله چگونگی موقعیت نقد نظام آموزش عالی ایران را مطالعه می کنم و موقعیت مسأله مند این شکل از نقد را نشان می دهم. استدلال  می کنم که نقد از ارکان دانشگاه و آموزش عالی است، از این رو در تمام نظام های آموزش عالی اشکالی مختلفی از نقد شکل گرفته و رواج دارد. در مقدمه این مقاله معنای نقد و مسأله آن در نظام آموزش عالی ایران را توضیح می دهم. در بخش اول مقاله در ایران شکل مسلط و رایج نقد در نظام آموزش عالی، نقد ابزاری و اداری است، نقدی که در خدمت تولید و بازتولید نظام اداری آموزش عالی و تحقق هدف های رسمی آن می باشد. نقد ابزاری در آموزش عالی ایران در گفتمان های شامل گفتمان های بومی سازی، اسلامی سازی و کاربردی سازی شکل گرفته است. در بخش دو این مقاله ویژگی ها و زمینه های گفتمانی نقد ابزاری را در چهار گفتمان سیاسی، گفتمان عمومی، گفتمان معرفتی، و گفتمان دانشگاهی تشریح می کنم.  در بخش سوم مقاله به تشریح نقد اصیل و موانع و راهبردهای آن در نظام آموزش عالی می پردازم.

مفاهیم کلیدی:

نقد ابزاری؛ نقد اصیل؛ گفتمان های نقد؛ مساله مندی؛ آموزش عالی

 

  •  مقدمه

احتمالا شما هم از عنوان این گفتار تعجب می کنید! بدیهی است که می توان و باید آموزش عالی را نقد کرد. این سوال همان اندازه بی معناست که بپرسیم آیا نهاد پزشکی مجاز است در زمینه سلامت فعالیت کند؟ یا نیروی پلیس آیا مجاز است کار امنیت را تأمین نماید؟! ظاهرا تلاش برای پاسخ دادن به این سوالات نوعی حماقت محض است! طبیعی است که نظام آموزش وظیفه نقد را بر عهده دارد، مگر وظیفه ای بارزتر و مهمتر از نقد هم می توان برای این نهاد در نظر گرفت؟

رونالد بارنت یکی از برجسته ترین محققان و نظریه پردازان مطالعات دانشگاه و آموزش عالی اقدام به چنین فعالیت احمقانه ای کرد! او کتابی با عنوان شگفت انگیز «آموزش عالی: حرفه ای انتقادی» (Barnett 1997) نوشت و تلاش کرد تا نشان دهد پرسش از نسبت میان نقد و آموزش عالی امری بدیهی نیست. استدلال او این هست که هستی آموزش عالی نقد کردن است، نقد خود، نقد دانش و نقد جامعه. اما بارنت نشان می دهد که داستان به این سادگی هم نیست. بارنت در آغاز کتابش استدلال می کند که اگرچه در گفتمان آموزش عالی ایده نقد و «تفکر انتقادی» وجود دارد و این نهاد خود را مبلغ و مروج آن می شناسد، اما در عمل «آموزش عالی خود با شعارهایش (برای گسترش نقد) زندگی نمی کند[2]. روایت بارنت اینست که «آموزش عالی اغلب انتقادی نیست.» حتی جایی هم که نقد را پیشه خود می سازد، «برداشتی محدود از معنای نقد دارد»؛ و نهایتا این که برداشت فعلی نقد در آموزش عالی برای موقعیت امروز و آینده این نهاد «کفایت نمی کند» (p. 2). این روایتی است که بارنت از آموزش عالی در جهان توسعه یافته و خاستگاه دانشگاه مدرن یعتی جوامع غربی روایت می کند. آنجا نهاد نقد تاریخی ریشه دار و مشروعیتی انکار ناپذیر دارد. دانش در آن جهان یا انتقادی است یا هیچ نیست. قصه ما البته که کاملا متفاوت است.

برای جامعه ما و جوامع امثال ما، تن ندادن به نقد در عمل، طبیعی است! در اینجا کدام نهاد، فرد یا دانشی است که تن به نقد و نقد شدن بدهد؟ هیچ کدام. واقعیت اینست که اگر برای «ما» (مای ایرانی) نقد کردن و نقدپذیری امری ساده، بدیهی و دم دستی بود، تاکنون هم دانش در این سرزمین مرزهایش توسعه یافته بود، هم جامعه ما در مسیر  «در حال توسعه» قرار نداشت بلکه جامعه ای «توسعه یافته» بود؛ هم شهروندان این سرزمین در جهان انسانی تر و اخلاقی تر زندگی می کردند. نقد تنها ابزاری برای توسعه یافتن نیست، بلکه مهمتر از آن راهبردی برای فضیلت مند ساختن خود، جامعه و دانش است.

میشل فوکو در کتاب «نقد چیست و پرورش خود» نقد کردن و«رویکرد انتقادی» را «فضیلت» می شناسند، زیرا از دیدگاه او رویکرد انتقادی «شکل عام فرهنگی» و «رویکرد اخلاقیاتی و سیاسی» و «شیوه اندیشیدن» است. این رویکرد است که به تعبیر فوکو «هم شریک و هم رقیب حکومت کردن است» (فوکو1397: 22).  در جهان معاصر نهادی که این وظیفه و رسالت اخلاقی برای گسترش فضیلت نقد را بر عهده دارد، نهاد آموزش عالی است. چنین نهادی طبیعتا باید خود را بیش و پیش از هر چیز و هر نهاد و هر کسی در معرض نقد قرار دهد تا مشمول سرزنش «عالم بلا عمل» و «رطب خورده کی منع رطب کند»، نشود. اما پرسش این است که آیا ما می توانیم در ایران امروز این نهاد را بیش از و پیش از دیگران نقد کنیم؟ آیا «رویکرد انتقادی» در این زمینه مجاز و مشروع و پذیرفتنی است؟ تجربه زیسته من نشان می دهد که این پرسش ها پاسخ های آماده ای ندارند. اگرچه برخی کاملا پذیرای نقد هستند اما برخی دیگر نیز این کار را اساسا بیهوده و غیرضروری می دانند و برای خود دلیل ها و منطقی دارند. عده ای نیز موضع انکار یا پذیرش ندارند اما در عمل خود را درگیر نقد آموزش عالی و بازاندیشی در فعالیت های دانشگاهی نمی کنند. این گروه که اکثریت جامعه دانشگاهی را شامل می شود، وظیفه اصلی شان را انجام فعالیت های تحقیقاتی در موضوعات و حوزه های مختلف تعریف کرده اند و چندان وقت شریف شان را صرف پرسش از چیستی و چرایی نهادعلم و آموزش آن نمی سازند. در میان مدیران و رهبران آموزش عالی هم طبیعتا چندان گوشی برای شنیدن صداهای انتقادی وجود ندارد، زیرا انها بجای نقد عمدتا وظیفه خود را پیشبرد هدف های بوروکراتیک و سازماندهی دانشگاه تعریف کرده اند. از این رو، گمان می کنم باید پرسش هایی را که طرح کردم رسیدگی کنیم و از این امر که نقد در نهاد و نظام آموزش عالی امری بدهی و پذیرفته شده ای است آشنایی زدایی کنیم.

 برای رسیدگی به این پرسش ها باید عمیقا در این باره تأمل کنیم که : به همین دلیل تصوری که در ذهنیت عامه‌ی جامعه‌ی ما شکل گرفته که فرزندانشان را برای آنکه فیلسوف، جامعه شناس، مورخ، روانشناس یا انسان‌شناس شوند به دانشگاه نمی فرستند و یا اینکه بخواهند آنان به سوژه هایی پرسشگر تبدیل شوند که شجاعت دانستن و اندیشیدن پیدا کنند و در دانشگاه تفکر کردن و نقش های اصیل دانشگاهی را به نحو وجودی تجربه و تمرین و درونی کنند؛ بلکه برعکس خانواده‌های ما فرزندان شان را به دانشگاه می‌فرستند که کاسب و تاجر شوند و به مجاری کسب درآمد و به قدرت برسند و در سلسله مراتب جامعه جایی برای خودشان پیدا کنند.

  1.  آیا در وضعیت فکری، فلسفی و اجتماعی کنونی جامعه ایران مجاز به نقد نظام آموزش عالی هستیم یا خیر؟
  2.  چه ضرورت هایی برای نقد نظام آموزش عالی پیش روی ماست؟
  3.  برای نقد آموزش عالی ایران چه رویکردی را باید انتخاب کرد و مسأله اصلی این  نهاد در شرایط کنونی ایران و جهان چیست؟
  •  نقد چیست؟

در اینجا مراد از نقد، فهم پرابلماتیک[3] نهاد آموزش عالی مبتنی بر اصل مسأله‌مندسازی و به تعبیر فوکو[4]، پرابلماتیزه کردن[5] موضوع است. نقد را در اینجا نه به معنای رایج «آسیب شناسی» بلکه در معنای مساله شناسی در نظر دارم. همه سازمان ها در چارچوب نظام و اندیشه مدیریت و مدیریت گرایی[6]، تلاش می کنند تا «عیب و نقص های فنی» برنامه ها و اقدامات شان را کم و بیش بشناسند و معمولا این کار را آسیب شناسی می نامند. نقد در اینجا به معنای توانایی به چالش کشیدن اهداف غایی، پیشفرض های مسلم و بدیهی انگاشته شده نظری و مفهومی و آشنایی زدایی[7] از بنیان های سیاسی و اجتماعی و معرفتی که منافی استقلال و آزادی دانشگاهی است. از این رو، وقتی پرسش از شرایط نقد می کنیم، مراد ما شرایط امکان آسیب شناسی نیست، در اینجا، مراد از مجاز بودن توجه به معنای شرایط یا موقعیت گفتمانی است که امکان اندیشیدن جدی و اصیل و انتقادی به علم و آموزش عالی در کلیت آن در چارچوب عملکردها و کارکردها و پیامدهای کلی این نهاد است. سخن از این است که آیا در موقعیت و وضعیت فکری، فلسفی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که در آن قرار داریم می توان نهاد علم و آموزش‌عالی در ایران را مورد پرسش و نقد قرار داد و به نحو بنیادین، مفروضات و اصول و مبانی آن را به چالش کشید؟ تا شاید از این طریق بتوان از حال و روز نهاد آموزش عالی ایران آشنایی‌زدایی کرد؟ آیا در جامعه ما انباشت و تراکم دانش، ابزارهای مفهومی، گفتمان‌ها و رویکردهای فعلی به درجه ای از بلوغ برای فهم نظام نهاد آموزش عالی کشور رسیده است که بتوان به واسطه آنها در این باره سخن گفت؟

از این زاویه اگر نگاه کنیم برای پاسخ دادن به این سؤال که " آیا  نقد آموزش عالی در ایران ممکن است؟" باید به نحوی تاریخی و فلسفی اندیشید و پرسش را به بنیادهایی برگرداند که مشخص شود آیا می‌توان «ایده‌ی دانشگاه» را در جامعه‌ی ایرانی صورت‌بندی پرابلماتیک کرد یا خیر؟ پس مفهوم مجاز بودن نه به معنای کسب اجازه از نهاد سیاسی یا فردی خاص است، بلکه منظور فراهم بودن شرایط و موقعیت تاریخی و فلسفی است که امکان اندیشیدن به نهاد آموزش‌عالی را ایجاب و ایجاد کند.

در جایگاه فیلسوف یا «فیلسوف اندیشه» نیستم که بخواهم این پرسش ها را به نحو دقیق و شایسته ارزیابی و تحلیل فلسفی کنم. کار اصلی من مردم نگاری[8] و خودمردم نگاری[9] است.  در جای دیگری مفاهیم مردمنگاری و خودمردمنگاری را توضیح داده ام و نیازی به بیان مجدد آن در اینجا نیست (فاضلی 1392). برای من مردم نگاری همواره «مردم نگاری انتقادی» است نه صرفا ارائه توصیف خنثی از پدیده ها؛ توصیفی که همواره نوعی مسئولیت اخلاقی حس جذاب وظیفه و تعهد به اصول آزادی و به باشی انسان و در نتیجه داشتن حس شفقت برای رنج موجودات زنده است. شرایط زندگی در یک بافت خاص برای سوژه های خاص آن گونه که باید باشد نیست، در نتیجه پژوهشگر احساس تعهد اخلاقی می کند تا شرایط را برای آزادی و برابری بیشتر فراهم کند. مردم نگاری انتقادی به پس ظواهر می رود، وضعیت موجود را مختل می کند و مفروضات و بی طرف و مسلم انگاشته شده را با روشن کردن عملکردهای اساسی مبهم قدرت و سلطه، بر هم می زند. از این رو مردم نگاری انتقادی در برابر اعلی شدن مقاومت می کند (مدیسون 1397: 8). اگرچه جزئیات زیادی درباره تجربه هایم در اینجا روایت نمی کنم اما صورت بندی از تجربه های زیسته ام در اینجا بازگو می کنم تا از این طریق کمک کنم بدیلی برای موقعیت نقد در آموزش عالی از «نقد ابزاری» به «نقد اصیل» فراهم سازم. مفاهیم نقد ابزاری و نقد اصیل برای من در اینجا اهمیت کانونی دارد، زیرا گمان می کنم نبود نقد اصیل روند تکامل و توسعه نهاد آموزش عالی در ایران را دچار اختلال، ناکارآمد و بحران ساخته است.  تلاش من در اینجا ارائه روایتی است از موقعیت نقد و چالش های آن در زمینه آموزش عالی براساس تجربه های زیسته و مشاهداتم در فضای ایران امروز. این روایت می تواند استنادات و شواهدی تجربی برای ارزیابی برخی ابعاد پرسش نقد در آموزش عالی ایران فراهم سازد.

نقد آموزش عالی ایران ممکن است و گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

گمان می کنم اولین نکته برای چنین اتواتنوگرافی این باشد که توضیح دهم در تمام دوره زندگی دانشگاهی ام در جایگاه، دانشجو، مدرس، محقق و مدیر دانشگاهی در ایران فعالیت کرده ام. ضمنا در طی این زندگی دانشگاهی ام، یکی از برنامه های پژوهشی ام مطالعه دانشگاه به ویژه با تکیه بر رشته های علوم انسانی و اجتماعی بوده است (فاضلی 1387؛ 1390؛ 1391؛ 1393؛ 1394 ؛ 1396؛ 1397).  با توجه به این تجربه ها، گمان می کنم طرح پرسش آیا مجاز به نقد آموزش عالی ایران هستیم؟ برای من بیش از این که صرفا نوعی پرسش فلسفی و نظری باشد، نوعی دغدغه است که از درون تلاش ها و زندگی دانشگاهی ام بیرون آمده است. در اینجا هم نمی خواهم تمامی ابعاد این پرسش را به نحو دقیق بکاوم، بلکه صرفا این گفتار آغازی است برای اندیشیدن به این پرسش.

گمان می کنم برای ارزیابی این پرسش بهترین راهبرد این باشد که جهت مخالف رود شنا کنیم، یعنی نشان دهیم که در کجا و چگونه نقد آموزش عالی با مقاومت یا مخالفت مواجه می شود یا شده است. با مجموعه کتاب ها و متونی که در سال های اخیر در زمینه آموزش عالی ایران نوشته و چاپ شده است آشنایی دارم.

در دهه گذشته نوعی گشایش و پیشرفت در زمینه مطالعات دانشگاه در ایران به وجود آمده است.  اخیرا در جای دیگری مطالعات دانشگاهی را مرور و تحلیل کرده ام (فاضلی 1397) و به مجموعه ای از پرسش ها در این زمینه پاسخ داده ام.

فراستخواه از برجسته ترین دانشگاه پژوهان ایران در اثر فاخرش «گاه و بی گاهی دانشگاه در ایران» (1396) نشان می دهد که دانشگاه و نهاد علم در ایران همواره موضوعی مناقشه انگیز بوده است. عیسی خان صدیق (1397) و دیوید مناشری (1396) و مونیکا رینگر (1385) و بسیاری از محققان دیگر این مناقشه را روایت کرده اند. با وجود این، همچنان مطالعات دانشگاه در ایران تاکنون نتوانسته است صورت بندی نظری انتقادی از هویت و فلسفه وجودی اش ارائه کند. اگرچه می توان گفت تلاش های انجام شده به ویژه نوشته های فراستخواه (1396) نشان می دهد ما در آستانه ی نوعی بلوغ برای رسیدن به چنین دیدگاهی هستیم. گمان می کنم لازمه این کار «آشنایی زدایی از شرایط نقد» باشد. ما باید با طرح پرسش از موانع نقد، شرایط وقوع آن را تسهیل کنیم. در دهه های اخیر در نتیجه تحولات ناشی از انقلاب آموزش عالی در ایران که منجر به گسترش چشمگیر این نهاد در کشور شده است و فرایند همگانی شدن دانشگاه زمینه را برای ظهور جامعه دانشگاهی فراهم ساخته و در عین حال چالش های ساختاری در این زمینه به وجود آورده است، پرسش نقد این نهاد را هم طبیعتا ضروری تر از همیشه دربرابر ما قرار داده است. اما چرا علی رغم انبوه تلاش های مطالعاتی انجام شده ما همچنان با فقر نظری مواجه هستیم؟ یکی از عوامل آن موانع موجود در راه طرح و شکل گیری جدی این پرسش و فراهم بودن موقعیت آزاد و مستقل برای آشنایی زدایی از این نهاد در جامعه ماست. با توجه به این دیدگاه تلاش می کنم روایتی کوتاه از این موقعیت در اینجا ارائه کنم. بحثم را با معرفی گفتمان های انتقادی شکل گرفته در آموزش عالی ایران آغاز می کنم. در این بخش نشان می دهم نقد در آموزش عالی ایران، نقد ابزاری است و نه نقد اصیل. سپپس در بخش بعد تلاش می کنم گفتمان هایی را که مانع از شکل و گیری نقد اصیل شده اند  به صورت کوتاه تشریح کنم. برای این منظور سه گفتمان بومی سازی، گفتمان اسلامی سازی و گفتمان کاربردی سازی را توضیح می دهم.

  •  گفتمان بومی‌سازی

در نخستین دوره زایش ایده آموزش عالی مدرن در ایران در نیمه نخست سده سیزدهم، علم مدرن ابتدا خود را در رشته های نجوم، پزشکی و مهندسی (نظامی) آشکار کرد. در این دوره حکما و منجمان سنتی ایرانی این دانش ها را مغایر مبانی دینی و اسلام می دانستند. اما این نقد نتوانست در نهایت مقبول جامعه ایران قرار گیرد و ضرورت های سلامت، قدرت و سیطره تمدن غربی لاجرم بر نگرش انتقادی سنت گریان غلبه یافت و علوم مدرن توانست جای خود را در ایران باز کند. اگرچه این نقد سنتی برای حدود یک سده کم و بیش رایج بود و بیان می شد. هنوز هم مدافعان طب سنتی و نجوم سنتی ادعاهای شان کم و بیش مطرح می کنند و عطاری ها و دکتر علفی ها و باورهای عامیانه طب سنتی در میان جامعه رایج است. «پزشکی» توانست علی رغم این سنت گرایی اقتدار همه جانبه ای برای علم مدرن و نهاد آن ایجا د کند. مرگ و میر ناشی از خکشسالی ها و قحطی های بزرگ در نیمه سده سیزدهم هجری و اواخر این سده نقش مهمی در تثبیت گفتمان علم جدید در ایران داشت.

گفتمانی که علم جدید توانست به کمک آن خود را پیروز نماید ایده «بومی سازی» بود. این که ما می توانیم از علم جدید همچون ابزاری متناسب با نیازهای محلی و بومی ایران استفاده کنیم. براساس این گفتمان، علم ماهیت جهانی دارد ولی کاربست آن در محل ها و جوامع مختلف رخ می دهد. توسعه علمی به مثابه ابزار اصلی ترقی و توسعه، در ایران معاصر پذیرفته شد.  بومی سازی گفتمان پیچیده ای بود که از درون موقعیت تاریخی ایران بیرون آمد و بالنده شد. این گفتمان ماهیتی انتقادی داشت، زیرا از سویی نگاه ستیزه جویانه سنت گریان با علم جدید را نفی می کرد، و از سوی دیگر تلاش می کرد تا علم جدید را که برخاسته از تمدن غربی است به تعبیر مونیکا رینگر در درون فضای تاریخی و اجتماعی ایران «ترجمه فرهنگی» کند. لازمه این کار این بود که مواجهه ای فعال و نه منفعلان با علم جدید و نهادهای آن داشته باشیم. وجه انتقادی این گفتمان این بود که صرف انتقال علم جدید از غرب به ایران را کافی نمی دانست و تلاش می کرد تا «دانش های بومی» را نیز برسمیت بشناسد و به نوعی سازگاری میان دانش غربی و دانش بومی برقرار کند.  گفتمان بومی به روند «غربی ساز» محض یا «غربی سازی خام» نقد داشت. غربی ساز محض عملا گفتمان حاکم بر سیاست علمی و آموزش عالی در دوره پهلوی اول بود. در عین حال این گفتمان مفهوم نوسازی و توسعه را پذیرفته بود و تلاش می کرد تا علم جهانی ابزار توسعه قرار دهد. این گفتمان تاحدودی دستاوردهایی داشته است و دربرابر هژمونی تمدن غربی نوعی واکنش فعالانه بود. در سده چهاردهم با گسترش علوم انسانی و اجتماعی مدرن در ایران این گفتمان بویژه در دهه ها 1330 و 1340 گسترش یافت و با همین عنوان «بومی سازی» در نوشته های احسان نراقی و دیگران ظاهر شد.

  •  گفتمان اسلامی سازی

با شکل گیری انقلاب اسلامی، اسلامی سازی دانش و دانشگاه ایده کانونی سیاست دانش رسمی در ایران شد. همان طور که همه می دانیم این گفتمان ماهیتی سیاسی و ایدئلوژیک دارد و تلاش می کند تا دانش رسمی را براساس تعریفی از اسلام سیاسی و شیعی ترکیب کند. در این گفتمان نقدهای مبنایی و فلسفی به بنیان علم معاصر ومدرن به مثابه علم سکولار مطرح می شود. در تمام دوره پساانقلاب تلاش های گسترده ی سیاستگذاری و معرفیت برای تحقق گفتمان اسلامی سازی معرفت صورت گرفته است.   اما این گفتمان که به عنوان گفتمان قدرت و گفتمان رسمی شناخته شده است عملا تا این لحظه نتوانسته است پیوندی ارگانیک و کارکردی با رشته های علمی و فرهنگ دانشگاهی ایران برقرار کند و نوعی «گفتمان مقاومت» نیز در درون نهاد آموزش عالی را شکل داده است.

  •   گفتمان کاربردی سازی

گفتمان کاربردی سازی یا تجاری سازی یا با مفاهیمی مشابه این تاحدودی شبیه رویکرد بومی‌سازی است با این تفاوت‌ها که بار ایدئولوژیک کمتری دارد و گویی درصدد ارائه تبیین عقلانی‌تری است؛ از قبیل اینکه علم برای آن است که گره از کاری بگشاید و به بازار رونق بدهد. مباحث و مفاهیم مختلف مانند دانشگاه کارآفرین، تجاری سازی دانش، و دانشگاه توسعه محور، مفاهیمی هستند که گفتمان کاربردی سازی را شکل می دهند. وجه انتقادی این گفتمان این است که تلاش می کند تا گفتمان دانش محض و علم در خدمت علم را به چالش بکشد و دانش و دانشگاه را در خدمت هدف های عملی، رفاه اجتماعی، و نیازهای مادی و عینی روزمره مردم و جامعه درآورد. کاربردی سازی همچنین با غربی دانستن دانش جهانی، تلاش می کند تا به نوعی ایده بومی سازی را نیز احیا کند و در خدمت خود درآورد.

نقد آموزش عالی ایران ممکن است و گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

  •  نقد گفتمان های انتقادی

تا اینجا تلاش کردم روایتی از گفتمان انتقادی را که در فرایند تاریخ معاصر ایران در زمینه نهاد علم مدرن و دانش شکل گرفته است در قالب سه گفتمان طبقه بندی کنم. اگرچه شرح و تحلیل این گفتمان ها نیازمند مطالعه ی مستقلی است اما گمان می کنم برای دست یافتن به تصویری کلی از صحنه آموزش عالی همین مقدار کفایت کند. تمام این گفتمان ها حداقل در یک ویژگی اصلی مشترک هستند؛ این که آنها نقد را صرفا ابزاری برای تحقق اهدافی بیرون از نهاد آموزش عالی می خواهند. نظام آموزش عالی ایران و نهاد دانشگاه در احاطه سیاست و فرهنگی قرار دارد که آن را نهادی مستقل و آزاد نمی داند و تلاش می کند با اشکال گوناگون فشارهای هنجاری، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی همسو با خواست هایش خودش سازد. این فشارها نوعی گفتمان را شکل می دهند که فرم و محتوای نقد در آموزش را تعیین می کند. در ادامه این گفتمان ها را توضیح می دهم.

  •  گفتمان سیاسی: ایدئولوژی گرایی

 گفتمان‌های سیاسی غالب تاریخ معاصر ایران مخالف پرابلماتیزه کردن بنیادین پیش فرض‌ها و اصول و ایده‌ی آموزش عالی بوده اند و مانع آشنایی زدایی از چالش‌ها، تضادها، تعارض‌ها، کج کارکردی ها و ناتوانی‌های نهاد علم  گشته اند. چه آنکه نهاد دانش، علم، دانشگاه و آموزش عالی در ایران معاصر بازوی حکومت و حاکمیت‌ بوده است. در این رویکرد، تکوین و توسعه و تحول آموزش عالی وابسته به حاکمیت‌ها دانسته می شود و در واقع آموزش عالی نیز بخشی از «سیاست نوسازی» و «سیاست‌های توسعه‌ی عمرانی» کشور است و  از آنجا که در این رویکرد، گفتمان توسعه مبتنی بر سیاست عمران است تاگفتمان انسان، همان گونه که نتیجه تلقی از توسعه و ساخت و ساز و عمران و آبادانی می شود ساختن پل و ساختمان، معنای توسعه آموزش عالی هم به جای آموزش و آموزش عالی می شود ساختن مدرسه و دانشگاه.

در  چنین نگرشی، دستاوردهای سیاست عمرانی حکومت یعنی ساختمان‌ها، تکنولوژی‌ها، کتابخانه‌ها، مدارک‌ علمی،کتاب‌ها و مقاله‌ها و حتا آدم‌ها به منزله ابژه های عینی سازِ موفقیت‌ سیاست های حکومت‌ها شمرده می شود؛ و لذا هرنوع مواجهه‌ی نقادانه‌ای با این مجموعه‌ی وسیع به معنای نوعی به چالش کشیدن «موفقیت‌های حکومت‌ها» تلقی شده و نقد این دستاوردها به تعبیر شایع «سیاه‌ نمایی » تلقی می شود. همواره روش‌ها و ابزارهای آماری نیز جهت رؤیت‌پذیر کردن این سیاست‌های توسعه در خدمت گفتمان‌های رسمی بوده و هست. به همین دلیل گفتمان رسمی اولین جایی است که ما را مجاز به تفکر انتقادی جدی درباره‌ی نهاد علم و آموزش‌عالی نمی‌داند، بلکه معتقد است که نقش دانشگاهیان در بهترین حالت صرفأ ایفای نقشی تکنیک محور و نه موقعیت یک متفکرست. در این دیدگاه محققان وظیفه دارند به جای به چالش کشیدن و شالوده شکنی از پیشفرض های بنیادی دانشگاه، کمک کنند تا روند گسترش آموزش عالی و توسعه نظم اداری و مدیریتی آن به شیوه ی بهتر و آسان تر انجام شود. این گفتمان سیاسی ابعاد مختلف دیگری نیز دارد، که هرکدام از آنها باید جداگانه بحث شود. اما این ابعاد کدامند؟

  •  گفتمان معرفتی: تحصل گرایی

گرایش های معرفتی‌ و روش‌شناختی پوزیتیویستی نقش پارادایمی مسلط در آموزش‌عالی ایران یافته است. پوزیتیویسم در مرحله آغازین شکل گیری و توسعه اش نوعی «جنبش رهایی‌بخش» در قرن هیجدهم و  نوزدهم و تا حدودی دهه های نخست قرن  بیستم بود. در این دوره تحصل گرایی پارادایم بدیل سیطره متافیزیک و کلیسا و اپیسمه آن در جهان بود. از این رو در قرون هیجده تا بیست «جنبش فرهنگی» قدرتمندی را شکل داد و زمینه ای برای رهایی بخش از محدودیت های گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراهم ساخت. اما به تدریج این جنبش با تحولاتی که در جهان رخداد قابلیت رهایی بخشی خود را از دست داد و به پارادایمی محافظه کار و کلاسیک بدل شد و اکنون دیگر آن جوشش و «قابلیت رهایی‌بخشی» آغازین را ندارد.

 در قرن بیستم تحصل گرایی هنگامی که در جوامع در حال توسعه مانند ایران گسترش یافت و تثبیت شد به سرعت به  «رویکردی محافظه‌کارانه» ای بدل شد‌ که در خدمت اهداف سیاسی و ابزاری حکومت ها قرار گرفت. اکنون این پارادایم در ایران به گفتمان سیاسی معرفتی تبدیل شده است که اصولاً نقد در معنای فوکویی آن (هنر حکومت نشدن) را بر نمی‌تابد (فوکو 1397). در این گفتمان از مفاهیم روایی، واقع گرایی و روش به منزله راهبردهایی سیاسی برای کنترل و محدود سازی نقد استفاده می شود. گفتمان تحصلی با تکیه بر کمیت گرایی و آمار عملا ابزارهای سیطره سیاسی بر دانشگاه و نظام آموزش عالی شده است. این گفتمان در ایران معاصر با تکیه برگونه ای پوسته‌ی علم محوری در اندیشیدن و سخن گفتن و نوشتن در قالب لفاظی‌های آکادمیکی که برای توجیه نیندیشیدن ، توجیه وضع موجود، فرار از مسئولیت اجتماعی، توجیه خود و فریب افکار عمومی به کار می آید.

در حوزه مطالعات دانشگاه، این رویکرد باعث شده است هر شکلی از تفلسف و اندیشیدن انتقادی و یا پرابلماتیک کردن آموزش عالی را سرکوب ‌کند. این رویکرد هر نوع سخن گفتن از حقیقت وجودی و فهم دقیق و مؤثر و مفید که منجر به شکل‌گیری گفت و گو یا گفتمان تحول‌بخش و رهایی بخش درنهاد علم و آموزش عالی شود را رد می کند. این پارادایم به دلیل آنکه درباره‌ی کلیت جامعه و دانشگاه  یا نسبت جامعه با دانشگاه یا نسبت نهاد آموزش عالی با کلیت تاریخ معاصر سخنی نمی‌گوید و اساسأ فاقد رویکرد انتقادی برای نقد و نقب وضع موجود است توسط گفتمان سیاسی حاکم نیز حمایت می‌شود.

  • گفتمان عمومی: ستایشگری

مطالعات تجربی قانعی راد (1396)  نشان می دهد که مردم ایران در دروه کنونی عموما رویکردی ستایش آمیز به علم دارند. گفتمان عمومی در ایران امروز ما را به گونه ای متقاعد می سازد که به جای مواجهه انتقادی با علم و متن دانشگاهی، میل به پذیرش و برخورد منفعلانه با آن داریم. «شعور متعارف»[10] در ایران امروز امکان مواجهه فعال و نقادانه با علم و نهاد آن را نمی دهد.  اگرچه در دهه های نخست قرن سیزدهم هجری هنگام ورود علوم نوین به ایران ما با نوعی تردید و دودلی با این علم برخورد کردیم، اما این دودلی ها به تدریج نه تنها از میان رفت بلکه نوعی تقدس برای علم ایجاد کرد. باور فرهنگی و عمومی در ایران شکل گرفت و سیطره یافت مبنی بر این که ما به کمک علوم نوین می توانیم ترقی کنیم و راه سعادت و خوشبختی را برای خود و جامعه هموار سازیم.

در نظام آموزشی و آموزش عالی نیز با سیطره گفتمان انتقال علم (از غرب به ایران) به تدریج ما به تعبیر پائولو فریره روش بانکداری را پیشه خود کردیم، روشی که مبتنی بر افزودن محفوظات و اطلاعات و ذخیره کردن آنها در ذهن دانش آموزان و دانشجویان است. در نتیجه بنیان فرهنگی علم جدید که مبتنی بر نقد و پرسشگری بود در نظام آموزشی ما جایی پیدا نکرد. ما به بانکداران و ستایشگران دانش و علم بدل شدیم.

چنین رویکردی که به باور آن روش محافظت از علم، نوازش علم است و نه پرسشگری و کنجکاوی و نه به چالش کشیدن و زیرسؤال بردن آن؛ هنگام مواجه با نهاد علم هم میلی به نقد جدی این نهاد ندارد. در این منظر جامعه به رغم وجود نارضایتی ها و گلایه و شکوه های خود از نظام آموزشی اجازه نمی‌دهد پرسش‌های جدی‌تری درباره‌ی هستی شناسی، ساختار و کلیت این نهاد پرسش جدی انتقادی طرح کرد. گفتمان عمومی مسلط اجازه نمی دهد چیستی دانشگاه و ضرورت ها و ایده های مسلط برآن با چالش روبرو شود

 پرسش هایی از این دست که  چرا باید فرزندان را به دانشگاه فرستاد؛ نه تنها به لحاظ اخلاقی ناشایست ‌دانسته می شود، بلکه بر این تصور است که نهاد دانشگاه، نهاد طبقه‌ی متوسط و نهاد تحرک صعودی اجتماعی است و حتا می توان گفت نوع تلقی اشرافی از این نهاد در تخیل اجتماعی و فرهنگی جامعه شکل گرفته است. در حقیقت، ما اساساً نهاد دانشگاه را، نهاد علم نمی‌دانیم که وظیفه‌ای به چالش کشیدن باورهای عمومی و مشترک ما باشد. آنها نقد را صرفا ابزاری برای تحقق اهدافی بیرون از نهاد آموزش عالی می خواهند. نظام آموزش عالی ایران و نهاد دانشگاه در احاطه سیاست و فرهنگی قرار دارد که آن را نهادی مستقل و آزاد نمی داند و تلاش می کند با اشکال گوناگون فشارهای هنجاری، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی همسو با خواست هایش خودش سازد. این فشارها نوعی گفتمان را شکل می دهند که فرم و محتوای نقد در آموزش را تعیین می کند.

در باور عمومی و عقل سلیم اجتماع ما وظیفه‌ی آموزش عالی و نهاد دانشگاه نه نهاد تفلسف و تفکر بلکه تکنیک پروری و آموزش افراد تکنسین در حوزه علوم مدرن است. بنابراین، وظیفه چنین نهادی بدون آنکه بخواهد اساس و  اسکلت فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ما را به چالش بکشد و یا آن را نقد کند و یا به دنبال تغییر بنیادین در جامعه باشد این است که به وظیفه‌ی بازتولید تاریخ و فرهنگ جامعه بپردازد. در واقع گفتمان عمومی ما نهاد علم را ستایش می‌کند، البته نه این‌که علم را ستایش کند بلکه نهاد را ستایش می‌کند. چون در تصور ناخودآگاه او این باور جای دارد که این نهاد علم کمک ‌خواهد کرد که او همچنان به همان شیوه‌ای که هزاران سال زندگی می‌کرد، منتها با استفاده از امکانات و ابزارهای مدرن و مبتنی بر دانش و فناوری نوین زندگی اش را ادامه بدهد.

بر اساس تصور شایع کاملاً مادی از دانش و دانشگاه، نهاد علم و آموزش عالی نهاد تفلسف، نقد و تفکر، زیبایی‌شناسی و نوآوری به حساب نمی‌آید، بلکه دانشگاه به منزله نهادی خدماتی است که درست مانند شرکت ها و نهادها و سازمان‌های خدماتی دیگر وظیفه ارائه خدمات علمی خاص خودش را برعهده دارد. در واقع در تفکر عامه درباره‌ی نهاد آموزش عالی همان‌طور می‌اندیشیم که در مورد نانوایی می‌اندیشیم. اگر هم سخن از ضرورت آن می رود از نوع ضرورت وجوب تهیه نان برای سفره است نه از نوع این‌ضرورت که دانشگاه و نهاد آموزش‌عالی قرار است که جامعه‌ی و تاریخ و فرهنگ ما را به چالش بکشد و یا چالش‌های آن را آشنایی‌زدایی کند؛ نه نهادی که قرار است که سازوکارهای روابط قدرت در جامعه را افشاء،  برملاء و آشنایی‌زدایی کند، و نه نهادی که قرار است در نقد تاریخ معاصر یا تاریخ  اکنون ما مشارکت کند. به همین دلیل این گفتمان اجازه نمی‌دهد که ما درباره‌ی هیچ‌چیز از جمله خود نهاد آموزش عالی به نحو نقادانه‌ای کنجکاوی کنیم. پرسشگری، و چون و چرا بکنیم.

نقد آموزش عالی ایران ممکن است و گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

به همین دلیل تصوری که در ذهنیت عامه‌ی جامعه‌ی ما شکل گرفته که فرزندانشان را برای آنکه فیلسوف، جامعه شناس، مورخ، روانشناس یا انسان‌شناس شوند به دانشگاه نمی فرستند و یا اینکه بخواهند آنان به سوژه هایی پرسشگر تبدیل شوند که شجاعت دانستن و اندیشیدن پیدا کنند و در دانشگاه تفکر کردن و نقش های اصیل دانشگاهی را به نحو وجودی تجربه و تمرین و درونی کنند؛ بلکه برعکس خانواده‌های ما فرزندان شان را به دانشگاه می‌فرستند که کاسب و تاجر شوند و به مجاری کسب درآمد و به قدرت برسند و در سلسله مراتب جامعه جایی برای خودشان پیدا کنند.  به همین دلیل گفتمان عمومی و عقل سلیم جامعه هم اصولاً به ما اجازه‌ نمی‌دهد که این نهاد علم و نهاد آموزش عالی را در ورای تجربه‌ی معاصر ما از دارالفنون تا به امروز، در ورای گفتمان رسمی حاکم آموزش عالی ارزیابی و انتقاد کنیم و آن را به چالش بکشیم.

در بهترین حالت به ما می‌گویند که داده هایی تولید کنید که نشان دهد چرخ ماشین آموزش‌عالی کم باد است یا روغن آن را باید عوض کرد. در همین اندازه به ما اجازه نقد و نقادی می‌دهند. همان‌طور که گفتمان رسمی سیاسی هم دقیقاً از موسسات تحقیقاتی و محقققان می‌خواهد که آنها نقش «تکنسین‌های تعمیرکار» را ایفا کنند نه نقش «استراتژیست‌های متفکری» که قرار است استراتژی‌های بزرگ نهاد آموزش عالی را به چالش بکشند.

 


[1] دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

[2] Higher education doesn’t live up to its own rhetoric

[3]Problematic

[4]Foucault

[5]problematize

[6] manageralism

[7] defamiliarization

[8] ethnography

[9] autoetnography

[10] Common sense

ادامه دارد


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نقد آموزش عالی ایران ممکن است و گفتمان انتقادی در آموزش عالی ایران

منتشرشده در پژوهش

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور