رود ارس در 9 شهریورماه 1347، جسم «صمد بهرنگی» را از دست کودکان و توده های محروم گرفت.مرگ ناگهانی و زود هنگام او، هم دستگاه حاکم را به شدت دستپاچه کرد و هم به جامعه مبارز با حکومت، شوکی دردناک وارد ساخت. بروز مرگ مبهم وی و دیگرانی مثل دکتر شریعتی و پهلوان تختی، بهانه خوبی برای کم رنگ و یا بی ارج نشان دادن همه ی زندگی آنها بود تا جامعه با یک ابهام در زنده نگه داشتن نامشان به سر ببرد. معمولا گفتن از صمد بهرنگی ساده و راحت نیست. اعمال برخی سیاست های سلیقه ای و گزینشی در این میان بی تاثیر نبوده است.
یادمان باشد که بعد از پیروزی انقلاب تا هفت هشت سال پیش اسم و آثار صمد در حصار ممیزی و سانسور نگه داشته شده بود. با این تصور که با نشر آثار او چه بسا فکر و ذهن جوانان و نوجوانان جامعه اسلامی کن فیکون شود که چنین نشد.این مواجه ی نسبتا سرد با آثار صمد، اغلب یارانش را که او را اسطوره می پنداشتند متعجب ساخت.
واقعیت این است که بازار اسطوره پرستی دیگر در این روزو روزگار از رونق افتاده است.علی رغم تمام شعر و شعارها، دلبستگی به مردم فرودست جامعه، دارد از میان می رود. همبستگی با کودکان تهیدست نیز، جز در میان جشنواره های فیلم و عکس ممکن نمی شود. با این همه بسیاری از جوانان دیروز، از حیث عاطفی به صمد وابسته اند. شاید هنوز هم او را نشان و نماد روزگار آرمان خواهی خویش می دانند. بازمانده های جنبش روشنفکری چپ هنوز بر آرمان ها و عقاید خویش مصرند و چه بسا از خواندن متون مربوط به مدرنیته و اندیشه نو سرباز می زنند. به گمان آنها کسی مثل صمد، در واقع یک اسطوره است و این برداشت به جهت روبروشدن با فصل تعطیلی دستها و قلمهایشان است.اکنون نه فقط صمد، که اسطوره سازی چون دکترعلی شریعتی که تا سالها قبل خود اسطوره ای شده بود،به تدریج جای خویش را به دگراندیشانی نظیر دکتر سروش و ملکیان می دهد که عقلانیت ورزی را پیشه خود ساخته اند. « از دانشسرا که در آمدم و به روستا رفتم ،یکباره دریافتم که که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا، کشک بوده است و همه اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم»
بر خلاف تصور معمول،همه ی شهرت صمد به خاطر سیاسی بودن او نیست که صمد صرفا سیاسی نیست.آنها که بیهوده سعی در سیاسی محض کردن صمد داشتند، یا مغرضانی از خیل ناکامان جنبش چپ بودند و یا نودولتان اوایل پیروزی انقلاب که اولی بازگشت خویش را در اعتلای نام صمد و دومی قرار خود را در فرار از نام صمد می دیدند.اگر چه در آن وانفسای سیاست زده ی عصر صمد و تبلیغات وسیع توده ای ها و نیز نزدیکی شهر زندگی صمد با شوروی، طبیعی است که ذهن کنجکاوی او بخواهد سراز گفتمان کمونیست ها درآورد و متون آنها را بخواند. حتی تعجب ندارد اگر رد پایی از آنها را در میان آثار او ببینیم.با این همه، در میان هواداران افراطی تفکرات چپ (کمونیسم و مارکسیسم) دهه چهل و پنجاه ،که اغلب به روزمرگی و سیاست زدگی مبتلا شده بودند، صمد به کار زیربنایی و عقلانی یعنی تربیت و آماده سازی نسل نوجوان دلخوش شده بود. صمد چندان دلبسته و وابسته کار و هدف خویش شده بود که حتی مرگ را به سخره گرفته بود و می گفت:"وقتی مردیم، مردیم به درک!" در حقیقت «صمد» به یک نسل تعلق نداشت .او برای کودکان، این مردان فردای جامعه می نوشت و ذهن خلاق آنها را مفید تر از باورهای فرتوت بزرگسالان می دانست. همه جا زبان و سخنگوی کودکان محروم بود و در تربیت و تعلیم صحیح آنان از خود لحظه ای غفلت نشان نمی داد. همواره مشوق کودکان در فهم و درک علل نابه سامانی ها بود. با آنان کتاب می خواند و با جملاتی ساده ذهن شان را در جهت شناخت هر چه بیشتر ناملایمات اجتماعی جامعه آشنا می نمود.
امروزه، قبل از آنکه بازیگران سیاسی به مصادره صمد مشغول شوند، وظیفه معلمان است تا فارغ از قیل و قال چپ و راست ، به بازخوانی آثار و افکار وی بپردازند و او را به عنوان یک الگوی آموزشی در کارشان در نظر گیرند تا از معلمی خویش دو چندان لذت ببرند که این، هدفی اساسی برای صمد از معلم شدنش بود.
صمد، ماهی سیاه کوچولویی بود که نمی توانست مثل بسیاری از معلمان در بین رودهای کوچک دانشسرا و وزارت خانه به دریافت حقوق و بیمه و پاداش بازنشستگی دلخوش کند و برای همین راهی شهری شد که پشت دریاهاست. او معلمی بود که مثل هیچ یک از معلمانی که می شناسیم نبود. اگرچه ذهن و زبانی سرشار داشت اما به هرحال فرزند زمانه خود بود و برای همین به زبان توده و برای توده حرف زدن را بهترین راه برون رفت از وضعیت موجود می دید و چه بسا بچه های مدرسه را چریک های کوچولویی تصور می کرد که باید روزی روزگاری به خود آیند و راه بیفتند. اتفاقا مختصر ایراد بر صمد هم در همین ایدئولوژیک اندیشی اوست اما کیست که نداند او نه نظریه پرداز آموزشی که تنها یک معلم نویسنده ای مثل جلال آل احمد و علی اشرف درویشیان و منصور یاقوتی و دیگران بود که فقط دیگر گونه می دیدند و می اندیشیدند . اصلا حتی اگر توصیه و ترغیب صمد نیز نبود، همان دانش آموزان بی نوای روستائیش، هم چنانکه دیدیم، خیلی زود به عنوان معلمانی جوان، به دست اندکاران آموزش و پرورشی ایدولوژیک زده تبدیل می شدند و حماسه انقلاب و جنگ را می آفریدند.
بهرنگی، جایی گفته است: « از دانشسرا که در آمدم و به روستا رفتم ،یکباره دریافتم که که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا، کشک بوده است و همه اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم».این حرف به ظاهر شوخی او خیلی هم جدی و حسابی است چون در میان هزاران نفری که از دانشسرا ها به عنوان معلم راهی روستا ها شده اند و می شوند،تعداد آنهایی که مثل صمد جاودانه شده اند و می شوند، انگشت شمار است و... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پس از تعطیلی غیرمنتظره مدارس طبیعت ، « فرنوش اعلامی » عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی نوشت : ( این جا )
" اولین مدرسه طبیعت با عنوان مدارس طبیعت کاوی کنج در سال ١٣٩٣ در مشهد و با ابتکار، خلاقیت و سالها پژوهش دکتر وهابزاده تأسیس و طی تفاهم نامهای با آموزش و پرورش فعالیت خود را آغاز نمود.
در این مدارس، کودکان بهطور غیرمستقیم در معرض آموزشهای طبیعتگرایانه قرار میگیرند.
این مدارس که فقط عنوان مدرسه را به خود گرفتهاند در واقع مکانهایی در سطح شهرند که معمولاً کنار مراکز گیاه شناسی و پارکهای بزرگ دایر گشتند و کودکان ۴ تا ١٢ سال به تعداد روزهایی که ثبتنام میشوند از صبح تا ظهر در فضای کاملاً طبیعی و بهصورت آزادانه مشغول فعالیتهای متنوعی میشوند که خود انتخاب میکنند؛ از تابهایی که با درخت و طناب درست شده، بازی در آب، غذادادن و مراقبت از پرندگان و حیوانات، تا اتاقکهایی که فعالیتهای هنری در آن تعریف شده است.
نکتۀ جالب این مراکز، دستشوییهایی است که در طبیعت تعبیه شده است.همچنین اتفاق مهم در این مراکز این است که بچهها کمی به جسمشان ریاضت میدهند، پیاده باید مسافتی را طی کنند، زیر آفتاب باشند، غذاهای ساده، مفید و ارگانیک نوش جان کنند، زبالهها را جمع کنند و مفهوم بازیافت را بهتر درک کنند.
جالب اینجاست که همۀ کودکان تحمل ماندن در آن فضا و تحمل سختیهای آن را ندارند اما اگر تحمل کنند تجربۀ فعالیتهای جالبی را بهدست میآورند.این مدارس و یا شاید بهتر بگویم این مراکز و یا کانونها، تسهیلکننده و تکمیلکنندۀ کار مدارساند و آموزش و پرورش و سازمان محیط زیست باید از حضور این مراکز استقبال کنند که کمی از سنگینی وظایف آنها بکاهد و رسالتی که آنها دستکم گرفتهاند را این نهادهای مردمی بهدوش بکشند!
تعجبآور است که بهناگهان در پشتپرده چه رخ میدهد که سازمانها و نهادهای دولتی از جمله آموزش و پرورش، محیط زیست، مراجع تقلید و وزارت اطلاعات غیرقانونی و غیرشرعیبودن آن را اعلام میکنند! یا نکتۀ دیگر این مدارس ارتباط با سگها است. حضور سگ به خودی خود در محیط طبیعی غیرشرعی است! سگهایی که در طبیعت بزرگ شدهاند و شما تنها باید نحوۀ سازگاری با آنها را بیاموزید. تعامل دختر و پسر زیر سن نوجوانی هم غیرشرعی است! این قدر تفکیک را زیاد کردهایم که کودکان ما تجربۀ چگونگی تعامل با جنس مخالف را ندارند و به سن دانشگاه که میرسند انتظار داریم اولین فردی را که دیدند رفتار مناسب را نشان دهند! دل نبندند! فریب نخورند! فریب ندهند!
هنوز دلیل و یا استدلال قانع کننده ای از سوی مسئولان ذی ربط به ویژه وزارت آموزش و پرورش در مورد تعطیلی مدارس طبیعت به افکار عمومی ارائه نگردیده است .
« صدای معلم » ضمن یادآوری مسئولیت های قانونی و اخلاقی به « مجتبی زینی وند » رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکت های مردمی از ایشان دعوت می کند در جهت اقناع افکار عمومی دلایل خود را توضیح دهد .
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان از استان سیستان و بلوچستان برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
گروه گزارش/
حدود 2 هفته از انتشار گزارش صدای معلم در مورد اداره آموزش و پرورش مطنقه 5 تهران می گذرد . ( این جا )
تاکنون هیچ مرجعی نسبت به انتشار این گزارش واکنش و یا پاسخی ارائه نکرده است .
مشخص نیست نهادهای نظارتی مانند حراست اداره آموزش و پرورش منطقه 5 تهران و حراست اداره کل آموزش و پرورش تهران در کنار دایره ارزیابی عملکرد و رسیدگی به شکایات به چه کاری مشغول هستند ؟
وظیفه و جایگاه روابط عمومی در این سازمان ها و ادارات چیست ؟ و آیا حضور و یا فقدان آن ها تاثیری بر روند " حل مساله " دارد ؟
اخباری که از این اداره می رسد حاکی است که حتی از ثبت نامه های معمولی و درخواست های ذی نفعان مانند معلمان نیز خودداری می کنند .
یکی از معلمان این منطقه به صدای معلم می گوید :
" درخواستی را برای ثبت به دفتر مدیر منطقه دادم .
گفتند ثبت نمی کنیم .
وقتی دلیل را پرسیدم پاسخ داد که نامه های داخلی ثبت نمی شوند .
پرسش این است ؛ آیا برای چنین اقدامات و رفتارهایی ، مستند و دستورالعمل وجود دارند و یا تابع سلایق و یا صلاحدید افراد هستند ؟
از سوی دیگر ؛ اداره آموزش و پرورش منطقه 5 تهران مالک مکان هایی مانند بانک ملی ، تالارها ، خانه های معلم ، اماکن ورزشی ، ملک تعاونی و... بوده که از محل اجاره آن ها درآمدهای قابل توجهی را کسب می کند .
« صدای معلم » از نهادهای نظارتی به ویژه مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می خواهد تا روند مزایده ، اجاره و درآمدهای کسب شده در این منطقه به طور کامل شفاف سازی شوند .
در گزارش پیشین صدای معلم چنین آمد : ( این جا )
" ادارات کل آموزش و پرورش در سراسر کشور درصدهای قابل توجهی بین 40 تا 60 را از درآمدهای اختصاصی مناطق و نواحی کسر و در حساب خود نگه می دارند .
این رسانه پرسش کرده بود :
آیا این کار قانونی است ؟
پرسش دیگر این است که مشخص شود چه میزان از درآمدهای اختصاصی اداره آموزش و پرورش منطقه 5 در اختیار اداره کل قرار می گیرد ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/
علی رغم آن که آموزش و پرورش با جمعیت پرسنلی 930 هزار نفر و جمعیت دانش آموزی حدود 14 میلیونی مخاطب بیش از 40 میلیون ایرانی در سراسر کشور و حتی خارج از مرزهای آن است اما موضوعات و چالش های آن از دیوارهای مدرسه و اداراتش فراتر نرفته است .
آری !
" آموزش " علی رغم گستردگی و وسعت آن و تاثیر مستقیم آن بر زندگی ایرانی ها حساسیتی برای ذی نفعان تولید نکرده است .
کمی پیش از آغاز مهر ماه و چند روز پس از آن آموزش و پرورش به موضوع مهم و اولویت خانواده ی ایرانی تبدیل می شود اما پس از آن دیگری کسی کاری به آن و بحران هایش ندارد مگر آن که حادثه ای دل خراش و یا مهم توجه افکار عمومی را به خویش جلب کند .
تا زمانی که آموزش و پرورش اولویت دائمی خانواده ها و مردم نشود اواویت دولت و حاکمیت هم نخواهد بود .
در این راستا و بر اساس این خط مشی صدای معلم از جامعه علمی ، دانشگاهی و آکادمیک کشور دعوت می کند تا به این دستگاه و چالش های ورود کنند .
این رسانه بر اساس دکترین خویش گفت و گوی تفصیلی را با دکتر نعمت الله فاضلی استاد دانشگاه و منتقد مسائل آموزشی انجام داده است که در صدای معلم منتشر خواهد گردید .
از ایشان پیش تر مقالات و مصاحبه هایی در صدای معلم منتشر شده است .
( نعمتالله فاضلی انسانشناس و نویسنده ایرانی است. فاضلی دانشیار پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی از سال ۱۳۹۱ تاکنون بوده است.
او دکترای خود را در رشته انسانشناسی اجتماعی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن در سال ۱۳۸۳ اخذ کرده است . )
پایان گزارش/
بدوا لازم به یادآوریست که در سال ۸۹ در یک تصمیم شتابزده تعدادی از شهرستانهای غرب استان تهران در قالب استان البرز از تهران منفک گردید.
کلانشهر کرج به عنوان مرکز جوانترین استان کشور از اِلمانهای یک کلانشهر تنها جمعیتش را داراست و فاقد زیرساختهای لازم برای مرکزیت استان آن هم از نوع کلانشهرش میباشد.در حوزه آموزش و پرورش نیز استان البرز و ایران کوچک با مشکلات عدیدهای چون تراکم شدید دانشآموزی به نسبت نُرم کشوری دست و پنجه نرم می کند با این که مدیران قبلی از جمله تیم آقای ساکی در طول پنج سال تلاشهای گستردهای داشتند، ولی مشکلات حاصل از سیل مهاجران به کرج همواره بر توفیقات غلبه داشته است.
حدود ۹ ماهی از حضور دکتر سالار قاسمی در کسوت مدیرکلی آموزش و پرورش استان البرز میگذرد. در این مجال اندک نگاهی گذرا به عملکرد این مدیرکل نوگرا و تازهنفس میاندازیم.
قاسمی به همراه چند اسم از حدود ۶ ماه قبل از رفتن ساکی در کرج مطرح بود. وی در مراسم معارفه با تسلط و تبحر خاص با سخنرانی سنجیده خود توجه جمع حاضر را به خود جلب کرد.
به راحتی از پچپچ همکاران حاضر میشد فهمید که حضور وی را به مثابه پمپاژ هوای تازه در کالبد آموزش و پرورش البرز تلقی میکردند.
قاسمی در مراسمات و دیدارهای بعدی نشان داد که بر آموزش و پرورش و نقاط قوت و ضعف آن اشراف کامل دارد.
وی در مدت حضور خود در البرز، طبعا با افت و خیزهایی مواجه بوده است. خصوصا این که اوضاع عمومی آموزش و پرورش در دولت دوم روحانی اصولاً روز خوشی به خود ندیده است. انتخاب ناشیانه بطحایی به عنوان وزیر و سیاستهای یک بام و دو هوای ایشان، روزمرگی و بیبرنامهگی را در آموزش و پرورش نهادینه نمود.
به هر حال قاسمی در حداقل زمان ممکن توانست آرامش و رضایت نسبی را بر آموزش و پرورش استان مستولی نماید.از تلاش در جهت تدوین برنامه راهبردی بر اساس سند تحول بنیادین و نیازهای بومی به مثابه نقشه راه مدیریتی، تا تقویت شورای آموزش و پرورش و میدان دادن به جوانان و بانوان در انتصابات را میتوان به عنوان کارهای مثبت وی ذکر نمود.
برقراری ارتباط مؤثر با سایر ارگانها و صدا و سیما در جهت تبیین و تامین منافع آموزش و پرورش، فهم مدرن از جایگاه روابط عمومی و اطلاعرسانی و تلاش در جهت اشاعه فرهنگ سازمانی در گفتار و کردار نیز از دیگر رویکردهای مثبت قاسمی در ۹ ماه حضورش در البرز قابل ذکرند.
رایزنی با معاون رییس جمهور و رییس سازمان نوسازی مدارس کشور و تلاشهایی از این دست فرصت مناسبی برای برونرفت از آچمز تراکم دانشآموزی و همچنین توسعه و پیشرفت سازمان آموزش و پرورش البرز میباشد.
از دیگر کار ویژههای قاسمی تشکیل شورای نقد درونی در سازمان آموزش و پرورش میباشد. بدیهی است که مدیران ریسکپذیر و پویا توانایی و جرأت برگزاری جلسه نقد از درون را دارا هستند و این باب میمونیست که در صورت تداوم میتواند مشکلاتی که حاصل ناهماهنگی و بعضا ناکارآمدی بخشهایی از کلیت سازمان آموزش و پرورش میباشند را با نقد از درون روغنکاری نماید.
یکی دیگر از کارویژههای آقایان قاسمی و مالمیر (معاونت مالی پشتیبانی) تلاش وافر برای احیای ۵ درصد سهم آموزش و پرورش از شهرداری به نفع آ.پ استان میباشد.ارتباط حسنه مدیرکل با اهالی رسانه و خبر در مراسم روز خبرنگار سازمان به اوج خود رسید. در این نشست صمیمی قاسمی با تبیین مواضع آموزش و پرورش، حرکت بیبدیلی در کارنامه مدیریتی خود رقم زد.
همچنین برگزاری جلسات منظم کمیته جوانان و زنان نیز به نوبه خود شایان توجه و درخور تامل میباشند.
بدیهی است که ذکر نقاط قوت نافی قصورات مجموعه نیست. لذا انتظار میرود در ماههای آتی تلاشهای جدیتری در خصوص موارد زیر رخ دهد:
* قاطعیت در جهت استفاده از نیروهای شایسته، کاردان، باسواد و اعتقاد به نگاه مدرن چرخش در مدیریت و کنار گذاشتن نیروهای_فرسوده از صف و ستاد
* باور عملی به خرد جمعی و استفاده از ظرفیت فکری و اجرایی نیروهای انسانی به صورت فراجناحی
* ارتباط مؤثر با تشکلهای صنفی فرهنگیان استان و انتقال مطالبات معلمان به مسئولین بالادستی
* ساماندهی شرکتهای تعاونی مسکن، مصرف، تعاونی اعتبار و صندوق ذخیره فرهنگیان استان
* توجه ویژه به بحث تراکم رو به تزاید کلاسها در نتیجه سیل مهاجران از چهار گوشه کشور به ایران کوچک
* شکستن انحصار مدیریت و تدریس باندهای مافیایی حواشی مدارس خاص استان و...داستان استان شدن البرز بدون فراهم کردن زیرساختهای لازم را دوباره یادآور میشویم.
تراکم بالا و روزافزون دانش آموزان کرجی با هجوم فزاینده مهاجرین به این کلانشهر خود به تنهایی میتواند هر مدیرکلی را با چالشهای جدی مواجه کرده و موجبات ناکارآمدی وی را فراهم آورد.
لذا در نقد مدیرکل آموزش و پرورش البرز باید تمام قطعات پازل و مجموعه شرایط را در کنار هم دید و سپس به نقد کارشناسی و منصفانه پرداخت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
هفتمین نشست از سلسله نشست های علمی با عنوان : " بازاندیشی در مساله آموزش و پرورش و حاکمیت ؛ نقطه عزیمت تحول در کیفیت " یکشنبه 3 شهریور 1398 در پژوهش سرای خیام واقع خیابان هشت بهشت اصفهان با سخنرانی « محمود مهرمحمدی » سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان و به میزبانی " موسسه اندیشه یاوران معین اصفهان ( ایما ) و همکاری اداره کل آموزش و پرورش اصفهان برگزار گردید .
مطابق رسم معمول در جامعه ی ایرانی ، این نشست با 35 دقیقه تاخیر آغاز گردید .
مهرمحمدی در این نشست بیش از 65 دقیقه سخنرانی کرد و تنها 20 دقیقه را به پرسش و پاسخ اختصاص داد که پرسش هر 4 نفر هم خارج از بحث بود .
محمود مهرمحمدی به پرسش های صدای معلم پاسخ نداد. در پاسخ به تنها سوال صدای معلم که راجع به روند " تربیت معلم " در دانشگاه فرهنگیان بود ایشان گفت که در حال حاضر دیگر آنجا حضور ندارد و اطلاعی هم ندارد .
مجری مراسم در این نشست عنوان کرد که سوالات را به صورت ایمیل ارسال کنند تا آقای مهرمحمدی پاسخ دهد.
« صدای معلم » گزارش این نشست را منتشر می کند .
گروه اخبار/
منصور اردستانی مدیر کل امور حقوقی، املاک و حمایت قضایی آموزش و پرورش درباره ماجرای ورود سازمان بازرسی به پرونده اردوگاه شهید باهنر تهران اظهار کرد: با توجه به پیگیری که برای پرداخت اقساط اردوگاه شهید باهنر انجام شده، تمام این اقساط تا مرداد ماه امسال به طور کامل پرداخت شده است و تا پایان سال ۹۹ هم به اتمام میرسد.
او ادامه داد: اکنون سازمان بازرسی به دلیل آنکه در فرایند واگذاری اردوگاه شهید باهنر ابهاماتی وجود داشته، وارد عمل شده است و کارگروه اجرایی انتشار صکوک در این مورد باید پاسخگو باشند.
اردستانی با اشاره به اینکه مسئولان وقت آموزش و پرورش در فرآیند معرفی وثیقه برای دریافت اوراق صکوک شفاف سازی لازم را انجام ندادند و در اسناد، عرصه و اعیان لحاظ شده است، به دنبال این موضوع سازمان بازرسی به عنوان نهادی نظارتی وارد عمل شده است تا این فرآیند روشن شود.
مدیر کل امور حقوقی، املاک و حمایت قضایی آموزش و پرورش ادامه داد: بر اساس ارزیابیهای کارشناسی، واگذاری اردوگاه شهید باهنر در انتقال سند فقط مجوز عرصه دارد، در حالی که باید عرصه و اعیان (زمین و ملک) هر دو لحاظ میشد.
او با اشاره به اینکه اکنون مشکلی برای پرداخت اقساط و مالکیت اردوگاه وجود ندارد، اظهار کرد: درباره شفاف سازی در فرآیند واگذاری هم با سازمان بازرسی در حال تعامل هستیم تا علت مشخص شود.
باشگاه خبرنگاران جوان
انتهای پیام/
تا به گلدانِ لبِ باغچه ام آب دَهم
تا که در سر بُوَد از وضعِ اسفناک رَهَم
آ روز هست
امید هست
چرا آه کشم ؟
میخک ام گل داده ست
چه گلِ سرخ و قشنگ !
پرچم اش گرده ی خود را بِنمایَد همه رنگ
به گمانم همه پیغام دَهَد صلح
نه جنگ !
زاهدِ عربده کش را که سرِ باورِ خود
خاک را کِشته خَدَنگ
عقل را کرده به زنجیرِ هیولایِ تفنگ
که مبادا رهِ نو خواهد از این عرصه ی تنگ
باورش نیست هنوز
گرده ی پرچمِ میخک ، همه با رنگِ خداست
نه تحجّر ، نه دعاست
گر همه رنگ همان بود ، خدا رنگ شوَد
هیچ اَبزار نبود
طَیَرانِ بَشَر از خاک به افلاکِ خدا
قدمی ، این همه در کار نبود
راهِ ما تا به خداست
نه تحجّر ، نه دعاست
زان به گلدانِ لبِ باغچه ام آب دَهم
تا قَدَح را به سرا پرده ی گل نقش زَنَد
گل اش از چشمه ی خورشید هوایی بِدَمَد
شوق و شوری به درون مایه ی هستی فکنَد
با میِ معرفت از ساقیِ سیمین بدنی
جهل را از در و دیوارِ زمین ریشه کَنَد
بیرقی نو به درِ خانه ی زاهد بِزَنَد
تا ببینَد هستم
از جهالَت رَستم
پرچمِ میخکِ رنگین بِدارَم دستم
از سیاهی که بُوَد رنگ و لُعابش جَستم
آنقَدَر در پیِ گم گشته نگارم گشتم
به خدا پیوستم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید